درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 1 - صفحه 24

693 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فاطیما گفته:
    مدت عضویت: 1920 روز

    استاااد جانم سلام به شما و مریم عزیز

    دقیقه 28 این فایلم نتونستم تحمل کنم و استپ زدم که کامنت بزارم پس احتمالا کامنت من دو تا باشه…

    استاد باورم نمیشه باورم نمیشههه..که چقدر ذهن حرفه ای این کارو انجام میده و من اصلا نمیفهمم.من و همسرم مهدی بعد از یه مدت کوتاه توی زندگیمون به یه رابطه خوبی رسیدیم‌به لطف شما.و من هر روز متوجه میشدم که چقدر این پسر قلب مهربونی داره،چند وقت پیش من به خاطر عشقی که به موتور دارم و دوست دارم یادبگیرم سوار موتور شدم و‌خوردم‌ زمین:)پام اسیب دید و یه مدتی نتونستم راه برم.(تو پرانتز درمورد این بگم که همون لحظه اول مغزم شروع کرد گفت ببین چه فرکانسی فرستادی چه باورایی داشتی که این اتفاق افتاده،اما بالافاصله حرفای شما تو ذهنم بود که تو قدم گفتید ادمایی که قانون بلد نیستن اینکارو میکنن،اونایی که بلدن اون لحظه شروع میکنن کنترل ذهنشون و توجهشونو میزارن روی چیز دیگه و من با اینکه فک نمیکردم در اون لحظه ازم بربیاد ولی انجامش دادم و چقدر همه چیز بهتر پیش رفت.بخوام درموردش بگم خیلی طولانی میشه استاد)در ادامه بگم که من یه دو هفته ای نتونستم راه برم تا همین دیروز. و این دو هفته مهدی همه کار کرد و عین یه رفیق،پرستار،همسر خوب با من بود،بدون ذره ای ناراحتی و همه کار کرد در عین صبوووری .اوایلش خیلی خوشحال بودم خیلی ولی شروع کردم به خودم گفتم چرا انقدر خوب اخه.شکرت خدا امیدوارم لیاقت نعمتی که دادی داشته باشم.این پسر خیلی خوبه من چی منم خوبم،من لیاقت داشتنشو دارم

    و استاااااد جان و استاااد جان اصلاااا متوجه این نبودم که دارم چیکار میکنم .دراز کشیده بودم رو تخت و فایل شمارو گوش میدادم

    به اینجا که رسیدم از جام پریدم …چند دقه فکر کردم و گفتم باید بگم به استاد باید کامنت بزارم و بگم که داشتم میوفتادم تو چه مسیری و شما با یه فایل که به نظر شاید بعضیا یه فایلی باشه که خبببب استاد عباسمنش رفته لب ساحلو گفته چیکار کنم و چیکار نکنم، بزار یه ویدیو بگیرم…اصلاااا اینطور نیست.از دهن شما دورو گوهر میباره باید همشو جمع کرد و من همین لحظه فهمیدم داشتم کج میرفتم .عاشقتونم استاد عاشقتونم….

    قسمت دیگه فایل که خیلی لذت بخش بود اونجا بود که شما تو اون ثانیه تو اون ساعت ذهنتو کنترل کن..فرداش همینکارو بکن..و این کلید تمرین کنترل ذهن بود برای من …

    عاشقتونم استاد جانم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  2. -
    SAEID987645 گفته:
    مدت عضویت: 824 روز

    درود بر همه دوستان به خصوص آقای عباس منش گرامی

    من اگر بخوام یک کامنت تفکری خودم بذارم اولا باید از این شروع کنم مغز یک موجود گرسنه هست و دایم در حال خوردن هست و برایش مهم نیست چی می‌خورد هله و هوله یا چیزهای مقوی…

    برای همین ما باید کنترل ذهن در واقع قدرت ذهن مون رو کنترل و مدیریت کنیم و نذاریم فعل نا امیدی و صرف نتوانستن و نخواستن رخ بده که منجر به قربانی شدن بشیم

    خیلی از اوقات ما ها دایم از شروع یک مسیر دنبال نتیجه نهایی هستیم اصلا هم برامون مهم نیست در طی یک مسیر راه حل ها چی هستند فقط میگیم باید ببریم و اگر شرایط فوری به وفق مراد نباشه سریع شکست انتخاب میکنیم و اصلا دیگه دست به تلاش نمیزنیم و نصفه راه خاتمه میدیم

    خیلی از اوقات در وقت اضافه زندگی ما پاس گل های عالی میگیریم پس میگن در نا امیدی بسی امید هست یعنی نباید هیچ وقت از اول یه باخت و قربانی شدن و نتونستن فکر کنیم

    از دلایل گاهی عقب افتادن ها غرور هم هست گاهی غرور بر غلبه شدن شرایط سبب میشه حکایت خرگوش و لاک‌پشت بشه

    پس اول باید کنترل ذهن و مدیریت هیجان و شرایط فعلی باشه

    دوم باید حتی اگر در اون مسیر خبره هستیم نباید تکبر داشت حکایت چپ کردن راننده ای که سالها یه جاده میره و میاد ولی یه لحظه غافل میشه و تمام عمرش از بین میره

    من انشالله تونسته باشم منظورم برسونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    فهیمه زارع گفته:
    مدت عضویت: 2975 روز

    بنام خداوند بخشنده ومهربان

    سلام به دو استاد عزیزم ودوستان ارزشمندم در این سایت الهی

    خدارا شاکرم بخاطر این فرصت واین لحظه

    استاد جان مریم گلی احسنت به شما هر دو فوق العاده اید هم بازیتون بی نظیر بود وهم تیپ واندامتون ستودنی چقدر خداراشاکرم که در میان شما دوعزیز گرانقدر ودوستان گلم هستم

    استاد جان شما درست میفرمایید ما از هراتفاق ساده زندگیمون حتی یه بازی میتونیم رگه های قانون را درک کنیم وقتی حدود 7 ماه پیش برام مشکلی پیش آمد که در ظاهر خیلی بد بود وهمه سعی می‌کردند بهم امیدواری بدهند ولی من فقط یه چیز گفتم که کار خدا بی حکمت نیست واین حکمت خدا نبود بلکه قانون جهان هستی بود که آخرش با یه گوشمالی حسابی به من حالی کرد باید خودم وباورهام را تغییر بدم و روی خودم کار کنم البته کم وبیش به سایت سر میزدم کم وبیش بعضی فایلها رو گوش میدادم ولی برام زیاد مهم نبود تو چندتا دیگه از کامنتام هم گفتم فقط میومدم یخورده احساسم خوب بشه آن اوایل فکر میکنم فایل رایگان چگونه ذهن خودرا کنترل کنیم رو سایت بود اگر البته تو نام گذاری اشتباه نکنم که بعد برداشته شد ودوره ها هم قانون آفرینش بود ودوره کشف قوانین زندگی وعزت نفس آن موقعه هنوز در مدار دریافت ودرک آگاهی خیلی از این مطالب نبودم که این مربوط به 6 سال قبل هست واما ازتجربه ام در زندگی با همسر اول بگم که بعداز ازدواج متوجه شدم همسرم معتاده همیشه بخودم میگفتم چون خانواده ام از لحاظ مالی وضعیت خوبی ندارند وبخاطر حرف مردم که نگن دخترشون خواستگار نداره با ازدواج من موافقت کردند در صورتی هم تو فامیل خودم هم همسر سابقم از هر نظر ایده آل بودم تحصیلکرده ؛باشعور وبا فرهنگ ؛آداب معاشرت را میدونستم سر کار میرفتم آن موقعه ها چون الگوی هر دختری مادرش هست تصمیم گرفتم زندگیم را خودم بسازم تمام مسئولیت زندگیم را به عهده گرفتم به همسرم کمک کردم تا اعتیادش را کنار بگذاره چون واقعا خودش میخواست وگرنه من نمیتونم کسی را تغییر بدم با توجه به قوانینی که الان درک کردم از آنجا شروع ماجرا بود بعد خانواده اش یعنی پدرشون چون مادرشون به رحمت خدا رفته بود همه یک‌جور ازش توقع داشتند فهیمه هم که شده بود سنگ زیرین آسیاب پدرش وضعیت مالی خیلی خوبی داشت ولی چون میدید من خودم بتنهایی از عهده کل مخارج زندگیم بر میام اهمیتی نمی‌داد وهمیشه بهترینها را برا بقیه بچه هاش میخواست و من خودم لایق محبت بیشتر خانواده اش نمیدونستم اصلا غرورم اجازه نمی‌داد همه تلاشم را میکردم همیشه بهترینها را برای همسرم بگیرم (نه خودم واین یعنی ارزش قائل نبودن برا خودم) همیشه در برابر کارهای اشتباه همسرم سکوت میکردم واو مدام آن اشتباهات را تکرار میکرد ومن هرچه خانواده ام اصرار می‌کردند مشکلی دارید میگفتم نه درصورتیکه همسرم دوباره مواد مصرف میکرد هردفعه کمپ ترک اعتیاد بستری میشد بیرون میومد دوباره همون آش وهمان کاسه همه هزینه ها رو خودم پرداخت میکردم والان متوجه میشم اگر آنروزها یک درصد با این مفاهیم وقانون آشنا بودم میتونستم با تغیر باورام خودم وزندگیم را تغیر بدم تاجابیکه واقعا کم آوردم وبعداز 12 سال زندگی واز دست دادن پسر 8 ساله ام پای روی ترسام گذاشتم وبه زندگیم با آن آقا خاتمه دادم بعداز سه ماه از طلاق بواسطه برادرم باهمسرم الانم آشنا شدم یعنی داداشم یه امانتی به من داد که به ایشون که الان همسرم هستند تحویل بدم وقتی ایشون رو ملاقات کردم برای اولین بار شاید خواسته داشتن همسری با مشخصات ایشون در من شکل گرفت البته من فقط ظاهر ایشون را دیده بود ولی از اخلاق وعقاید اطلاعی نداشتم آنروز ایشون شماره موبایلم را گرفت که اگر با داداشم کار داشت وجواب نداد با من تماس بگیره بعداز چند مدتی از داداشم پرسیدم دوستت ازدواج کرده گفت آره فکر کنم چون ایشون دوست مستقیم خود داداشم نبود بلکه با یکی از دوستای داداشم دوست بود تو عروسی دوستش همدیگه رو دیده بودند وداداشم ادکلن میخواست به ایشون سفارش میده ومن مامور بردن چک ادکلنها شدم به آن آقا یعنی همسرم خب گذشت من هرشب با تصور اینکه ایشون به خواستگاریم آمده میگذروندم وگاهی وقت‌ها هم نجوا میگفت دیوانه آن ازدواج کرد بعد هم ازدواج نکرده باشه تو یبار ازدواج کردی بچه داشتی سنت از او بیشتره خودش هم بخواد حتما که خانواده اش موافقت نمیکنند ولی استاد آنروزها فقط من فایل کنترل ذهن را گوش میکردم هرلحظه بابت داشتنش ازخدا سپاسگزاری میکردم هرلحظه ویژگی‌هایی که دوست داشتم داشته باشه مینوشتم وسپاسگزاری میکردم وهر روز یه صفحه مینوشتم فهیمه تو بهترینی

    فهیمه تو بخودی خود ارزشمندی چون تکه ای از وجود خدایی ،مینوشتم آن از خداشه که همسری مثل تو داشته باشه؛خانواده اش تورو بیشتر از هرکسی حتی فرزندان خودشون بیشتر دوست دارند استاد من باکنترل ذهن با توجه کردن به نکات مثبت ایشون وتحسین روابط دیگران وبا وجود آوردن احساس لیاقت در خودم با کسی ازدواج کردم که 6 سال از خودم کوچکتره وباخانواده به خواستگاری من آمدند وتمام مراسم‌ها انجام شدمثل خودم تحصیلکرده خانواده فوق العاده ای داره وهمینطور که باورش را ساختم پدر ومادرش منو بی اندازه دوست دارند آنقدر یوقتایی صدای خواهرشوهرم به اعتراض در میادهمسرم فوق العاده خوشتیپ ،سالم ،ورزشکار،مربی کونگ‌فو ؛دست ودلباز ،شوخ ،عاشقمه ،عشق ودوست داشتنش رو تو عمل بهم ثابت کرده تا الان هم که نزدیک به 5 سال از زندگی مشترکمون میگذره همیشه ودر هرشرایطی مثل کوه پشتم بوده همیشه تشویقم کرده به سمت پیشرفت گاهی وقت‌ها یه تنش هایی بوده ولی من دیگه الان یاد گرفتم فقط سکوت کنم وذهنم منحرف کنم ونکات مثبت هرچیز واتفاقی توجه کنم احساساتمون خیلی به هم نزدیکه علایق خیلی مشترکی داریم ومن خدارا به خاطر داشتنش هزاران هزار بار شاکرم

    یه تجربه دیگه هم بگم استاد از کنترل ذهن وخوب نگه داشتن احساسم که مربوط به چند روز قبل هست من بخاطر شرایطی رله رفتن برایم مقدور نبود تا الان که فیزیوتراپی شروع کردم وبه لطف الله وبینهایت دستان مهربانش که برای یاری من سرراهم قرار داد الان کم کم باعصا راه میرم همین جور که وسط اتاق میرفتم خوردم زمین همسرم از تو آشپزخانه بیرون پرید گفت چی شدی یه لحظه خودم را جمع وجور کردم وگفتم هیچی خوردم زمین فکر کنم لازم بود گفت چرا مراقب نیستی نمیگی دوباره یه اتفاقی بیوفته برات منم تو ذهنم گفتم خیر فی ماوقع گفتن نه عزیزم من خوب خوبم شاید دیدی لازم بود برای اینکه زودتر خوب بشم این زمین خوردن باشه استاد من آنروز بهتراز هر روز پله های خونه را بالا رفتم تمرین‌های فیزیوتراپی را به نحو احسنت انجام دادم دکترم از روند بهبودی ابراز رضایت کردم وخودم حس وحالم فوق العاده بود

    خدایا ازت ممنونم که جسمم را قدرتمند آفریدی

    خدایا ازت ممنونم که من روز به روز سالم تر میشم

    استاد از شما بی نهایت سپاسگزارم امروز با نوشتن این کامنت چقدر برای ذهنم بقیه خواسته هام هم دست یافتنی شد بشرط کنترل ذهن ،بشرط داشتن باورهای مناسب داشتن شور واشتیاق برای خواسته واستمرار وتمرین وسپاسگزاری خدایا شکرت خودم اصلا این مسیر یادم رفته بود

    بی‌نهایت از شما ومریم جان سپاسگزارم دوستتان دارم

    درپناه حق ثروتمند و سعادتمند وسلامت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      مریم جوان گفته:
      مدت عضویت: 1328 روز

      سلام فهیمه عزیز

      سپاسگزار تو هستم که انقدر زیبا نوشتی سپاسگزار توهستم که جریان زندگیت و تاثیر نوشتن و کنترل ذهن رو در تشکیل یک رابطه موفق توضیح دادی

      خیلی برات خوشحالم که یک ارتباط فوق العاده داری و برای ذهن من یک الگو شدی .

      من از نوشتن میترسم ، مینویسم ولی همش میگم اینطوری نیست ی مدل دیگه ست و من دارم اشتباه مینویسم و با استمرار میدانم که یاد خواهم گرفت

      عزیزم بهترین ها و عالیترین ها رو همیشه در زندگیت داشته باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        فهیمه زارع گفته:
        مدت عضویت: 2975 روز

        سلام مریم عزیز از صمیم قلبم سپاسگزار حضورتم ممنون که وقت گذاشتی وکامنتم را خواندی مریم جان آن قسمت که گفتی میترسی از نوشتن درکت میکنم چون من خودم هم این حس را داشتم همیشه به خودم میگفتم یکی نگاه مدت عضویتت کنه میگه واقعا این چیه نوشتی ولی کم کم با خواندن کامنت دوستان با صحبتهای استاد متوجه شدم اینجا تنها جایی است که کسی قضاوت نمیشه پس بدون ترس نوشتم ولی چون همیشه هرچی به ذهنم میاد مینویسم بعدها که به یه طریقی هدایت میشم به کامنتم خنده ام میگیره که نصفش رو ننوشتم وهمینطور که گفتیبا استمرار وتمرین میتونی خیلی خوب بنویسی هرچندکه الان هم فوق العاده مینویسی

        دوستت دادم بهترینها را از خداوند وهاب برات آرزو دارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      اکرم حکم آبادی گفته:
      مدت عضویت: 1144 روز

      سلام فهیمه جان…دوست عباس منشی من

      کامنت پراز درس و نکته ی شما و تجربیات ارزشمندتان را خواندم.واقعا شما بی نظیرید..آفرین که تونستید انقدر قوی باشیدو ذهنتون رو کنترل کنید و با وجود مشکلاتی که تو زندگی قبلی تون داشتید با کنترل ذهن و سپاسگذاری و جلوگیری از احساس قربانی شدن وباورهای توحیدی یه زندگی عالی و جدید رو باهمسرتان شروع کنید.واقعا کامنت شما یه نمونه کامل و عملی از کنترل ذهن بود مثل خیلی ار دوستانی که توی سایت مثال های واقعی از زندگی شون رو بیان میکنند وباعث میشن ایمان ما قوی تر بشه و شناخت و آگاهی ما از قانون بیشتر بشه

      موفق و پیروز باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    شهرام قرقانی گفته:
    مدت عضویت: 2320 روز

    ↔ بنام خداوند هدایتگر

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته و گروه فنی سایت

    سلام به دوستان توحیدی و دوست داشتنی.

    در مورد این فایل برمیگردم به سال 97 و 98 تجربه هایی که خودم باتوجه به توضیحات این فایل یادگرفتم و باعث شد شرایطی که همه چی عالی پیش میرفت و یه باره برعکس شه.

    ↔در مورد روابط:

    من سال 92 نامزدی کردم با شخصی که هردومون حق انتخاب خودمون بود و همه چی داشت عالی پیش میرفت و اون موقع من از قانون فرکانس اطلاعاتی نداشتم تا اینکه بعد از 1 سال همه چی بهم خورد و ما از هم جدا شدیم و من بعد از چند سال الان متوجه میشم که این جدا شدن هم توسط افکار و باورای خودم اتفاق افتاده و هم اینکه من قدرت رو داده بودم به عوامل بیرونی و فکر میکردم که من در سرنوشتم هیچ تاثیری ندارم و خداروشکر الان من قدرت رواز عوامل بیرونی گرفته ام و دارم زندگیم رو با قانون تکامل اونجوری که دوست دارم خلق میکنم.

    ↔مورد دوم برمیگرده به سال 97 و 98 در مورد کسب و کار شخصی :

    اواخر سال 97 بود که یه مغازه لوازم آرایشی در کنار شغل آرایشگری راه اندازی کردم و چندتا فروشنده جابجا کردم تا بلاخره همه چی اومد رو روال و من اون موقع روزی حتی 1میلیون هم ورودی مالی بجز آرایشگری داشتم و تو این مسیر خیلی چیزا رو در مورد این شغل یادگرفتم و تقریبا شهریور ماه 98 بعلت فوت داداشم و بخاطر ” کنترل نکردن ذهنم ” بعد از 6 ماه همه چی رو از دست دادم.

    حتی منی که اصلا قلیون هم نمیکشیدم بخاطر عدم کنترل ذهن درگیر اعتیاد هم شدم و این ماجرا 2 سال طول کشید که سال 99 با سایت استاد آشنا شده بودم ولی آماده دریافت این آگاهی ها نبودم و بلاخره با قدم برداشتن آروم آروم اومدم تو مسیر و خودم رو اصلاح کردم.

    ↔نتیجه:

    1. من امروز به این نتیجه رسیدم که واقعا همه چی کنترل ذهنه اولین قدم رعایت درک این قانون در طول هر روزه.

    2. هر جا که هستم و هرکاری که در حال انجام دادنش هستم هم باید کنترل ذهن داشته باشم و هم اینکه از انجام اون کار لذت ببرم.

    3. من اگر میتونستم در این دومورد بالا که نوشتم ذهنم رو کنترل کنم شاید مجبور نمیشدم کلی ضرر مالی و سلامتی بخودم بزنم.

    4. تنها من هستم که خالق تک تک اتفاقاتم چه خواسته و چه ناخواسته و چه احساس خوب و چه احساس بد.

    5.من الان بعد از گذر چند سال به این درک رسیدم که نباید به نجواهای ذهنم قدرت بدم حتی اگه ظاهر قضیه خوب نیست اگر تونستم ذهنم رو کنترل کنم و به خودم یادآوری کنم که همه چی به نفع من تموم میشه واقعا این اتفاق میفته و این دو مثال بالا رو زدم که بخودم یادآوری کنم که اگه ذهنم روکنترل نکنم چه پیامدهایی داره و اگرهم کنترل کنم قطعا پاداش بزرگی برام داره.

    ↔و آخرین گزینه برای یادآوری: تو فایل های قبلی به این موضوع اشاره کردم که در شیراز مشغول آرایشگری بودم پیش یکی از دوستان که قبل عید رفتم پیشش و تقریبا 2 ماه مشغول به کار شدم و مشتریم داشت زیاد میشد و بعد عید که رفتم سرکارم دیدم که این رفیقم داره بهم احساس بد میده و هر روز یه بهانه میاره که من بهت صندلی روباقیمت پایین اجاره دادم که استاد هم در این مورد در فایل دوم دوره شیوه حل مسائل اشاره کردن که یه نفر براشون دوره تند خوانی تدریس میکرد و استاد تصمیم گرفت که اون مسئله رو حل کنه ومنم دقیقا اومدم به دوستم گفتم آقا من 20 روز دیگه مونده تا به تو اجاره بدم و نمیخوام اینجا کار کنم خلاصه از شیراز اومدم به روستای خودمون و این تصمیم چه برکت هایی برام داشت:

    1.الان تو خونه خودمون مشغول به کار آرایشکری هستم شیفت صبح تو باغ خودم به کارای باغ و باورسازی میرسم و شیفت عصر هم کار خودم رو ادامه میدم.

    2.دنبال کارای زدن چند تا مغازه کنار آزاد راه اصفهان به شیرازم فعلا دارم قدم های اول رو طی میکنم.

    3.یه مورد دیگه تقریبا 6هزارمتر زمین داریم به قیمت تقریبی 2 میلیارد ت که باید از طریق اداره منابع طبیعی اقدام به انجام کاراش میکردم که دو روزه افتادم دنبال کاراش انشالاه در کامنتای بعدی در مورد نتیجش میگم و خداروشکر دوره حل شیوه مسائل رو دارم کار میکنم که باعث ایجاد انگیزه ،امید،توکل و شجاعت در وجودم شده و مطمئنم خدا کارها رو برام آسون میکنه و هم انجام میده.

    از استاد هم بابت تک تک فایلها و جسارتی که به من و بقیه میده سپاسگزارم.

    این تجربه ها شاید تلخ باشن ولی پر از درس هستن و باعث میشن من رشد کنم و بتونم جلوی افسار ذهنم رو بگیرم.

    از دوستان عزیز هم بابت خواندن کامنتم و گذاشتن تجربیاتشون در اختیار بقیه سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  5. -
    علیرضا قلیزاده گفته:
    مدت عضویت: 2472 روز

    سلام استاد عزیز و مریم جان، سلام به خونواده صمیمی خودم، امیدوارم حالتون خوب و لبتون خندون باشه، چقدر این فایل زیبا بود هم از لحاظ تصویری و هم آگاهی های این فایل، واقعا باید هزار بار گوش کرد و دیدش، چه منظره هایی وای خدایا من چقدر رنگ دریا زیبا بود چقدر آدم در صلح با خودشون اونجا بودن، چقدر از اون فضا درست داشت استفاده میشد، چقدر بین آدم های اونجا و اینجا تفاوت هست خدایا شکرت، چقدر تمیز بود ساحل، چقدر افراد با خودشون در صلح بودن، با هر جور اندامی راحت بدون ترس از قضاوت شدن داشتن تفریح میکردن، وای خدایا من موهای تنم داره سیخ میشه 180 درجه فرق دارن و نتایجشون هم بخاطر همینه که فرق داره، اینشون میده که چقدر میشه متفاوت فکر و زندگی کرد واقعا بهشت بود بهشت…

    خدایا هزاران مرتبه شکرت بخاطر این لحظه و احساس خوبم خدا می‌دونه که با فرکانسایی که با این احساس دارم ارسال میکنم چه اتفاقات خوبی برام ایجاد کنه…

    خوب الهی به امید تو بریم سراغ موضوع اول:

    من تک پسر یه خونواده هستم که 5 تا فرزندیم من از بچه گی همیشه مورد حمایت خونواده بودم و خیلی منو دوست داشتن و دارن، همین باعث شده بود که بعد ازدواجم هم پدرم یه خونه در اختیارم بزاره، من تلاشی نمی‌کردم و به یه ورودی ماهیانه اندک در حد بخور نمیر اکتفا میکردم و هیچ موقع هم نتونسته بودم از دایره امنم خارج بشم، تا اینکه با این مباحث آشنا شدم، اوایل کار فکر میکردم واس برای تغییر دستم رو بزارم روی پای خودم از صفر شروع کنم و اینا که مال من نیست پدرم بهم داده، من بخاطر همین هیچ کاری نمیکنم، مقصر پدرمه که منو اینجوری بار آورده، داشتم کم کم از همه چی و همکس دور میشدم، و میخواستم بزنم زیر همه چی و نعمت هایی که خدا بهم داده بود رو از خودم بگیرم، الان که دقت میکنم میبینم من فقط واس تلاشم رو برای بهبود مهارت هام بیشتر میکردم و باور هام رو تغییر میدادم نه اینکه نعمت هایی که خداوند بهم داده رو از خودم دور کنم، نه اینکه من بخاطر بودن توی خونه پدرم هنوز پیشرفت نکردم، نه اینکه واس برم یه جای دیگه اون وقت پیش رفت میکنم،

    به خودم گفتم اگه تو این شرایط و از همین جایی که هستی نتونی پیشرفت کنی علیرضا هیچ جای دیگه نمیتونی…

    اگه نتونی اینارو نعمت از سمت خداوند ببینی، اگه نتونی این همه عشق خونوادت رو به خودت ببینی هیچ موقع نمیتونی توی هیچ جای دنیا نعمت هارو ببینی و تشخیصشون بدی حالا چه برسه به اینکه بخوای بدستشون بیاری، داشتم خودم بخاطر باورهای شرک آلودم نعمت های خداوند رو از خودم دریغ میکردم و فکر میکردم همچی وقتی درست میشه که از اینا دور بشم، تصمیم گرفتم باورهام رو تغییر بدم نه عوامل بیرونی رو، تصمیم گرفتم از دایره امنم بیام بیرون و مهارت های شغلیم رو بهبود ببخشم و خودم رو بروز کنم، تصمیم گرفتم پا بزارم روی ترسام قبل از اینکه زیر چرخ های جهان له بشم…

    موضوع دوم:

    در مورد احساس قربانی شدن الان که فکر میکنم میبینم که من یکی از پاشنه های آشیلم همین موضوع، من شغلم ایجاد می‌کنه که وقتی می‌خوام کاری رو برای مشتریانم انجام بدم اول قیمت اون کارو براشون مشخص میکنم و بعد اگه تمایل داشتن براشون اون کارو انجام میدم و بخاطر سرعت و کیفیت کاری بالایی که بخاطر تعهد و صداقتم در خوردم ایجاد کردم معروفم و مشتری های خاص خودم رو دارم، سال قبل که تصمیم گرفتم از محدود امنم خارج بشم و بدهی هام رو صاف کنم اوضاع اینقدر رویایی پیشرفت که من اصلا باورم نمیشد که همه بدهی هام رو دادم و صاف شدن، بعد از مدتی که خیالم راحت شده بود و دیگه مثل سابق ورودی هام رو کنترل نمی‌کردم مشتری هایی پیدا شدن که سر قیمت با هم کنار نمیومدیم و این فکر شروع شد که ببین اینا ارزش کار منو نمیدونن، اینجا اصلا اوضاع مردم خوب نیست پول دست مردم نیست واز برم یه جایی تو بالا شهر مغازه کرایه کنم، یا شروع میکردم برای خود مشتری توضیح میدادم که شما اگه یکی دیگرو بیاری نمیتونه مثل من کار کنه و خیلی خوبم و بقیه مثل من نیستن، خودم رو هرجور شده بود میخواستم ثابت کنم و بخبر از اینکه این احساس بد چقدر داره به من ضربه میزنه…

    وای خدا چه چیزایی در اومد از من خودمم بهشون توجه نکرده بودم تا همین الان، خدایا شکرت استاد عاشقتم،

    خوب از این به بعد تصمیم گرفتم که دیگه کفران نعمت نکنم و نعمت هایی که خداوند بهم دادرو ببینم و نخوام اونا رو از خودم بگیرم و خودم لایق اونها بدونم و به عنوان یه امتیاز ببینمشون و برای بهبود مهارت هام و باورهام بیشتر تلاش کنم اگه می‌خوام نتایجم عوض بشه، نتایجم انجام با یک کار فیزیکی، با تغییر محل زندگیم با زدن زیر سینی خداوند عوض نمیشه با تغییر باورهام و احساس درونیم عوض میشه…

    دیگه تصمیم گرفتم برای اثبات خودم و به وجود آوردن احساس قربانی شدن در خودم دیگه به فردی و حتی توی دل خودم توضیح ندم و این فکر در خودم پرورش ندم و از موندن توی احساس بد بیشتر جلو گیری کنم حتی اگه مدتی بخواد بیکار باشم مهم نیست و باید بتونم این روند تغییر بدم وگرنه خیلی اوضاع از این هم بدتر میشه،

    امیدوارم مفید بوده باشه برای همگیمون…

    استاد و مریم عزیزم بابت تمام فایل هایی هدیه ازتون سپاس گذارم و براتون از خداوند بهترین هارو طلب میکنم، امیدوارم به هرچی دلتون میخواد برسین، اعضای خونواده صمیمی من بابت حضورتون و انرژی مثبتتون از همگیتون سپاس گذارم و عاشقتونم…️️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  6. -
    زهرا زعفرانلویی گفته:
    مدت عضویت: 1126 روز

    سلام استاد عزیز و سلام خانم شایسته عزیز

    هرچقدر این فایل رو گوش میکنم بیشتر متوجه میشم که من چ باور های اشتباهی در ناخودآگاهم دارم که خودم هم ابدا فکرش رو نمیکردم

    احساس عدم لیاقت…

    وقتی بقیه ازم تعریف میکردند و این تعریف ها و عشق و علاقه و توجه اون ها از حالت عادی یکمی بیشتر میشد ، ذهن من سریع شروع میکرد به احساس بد دادن به من ب صورت خیلی زیر پوستی

    مثلا: بابا بسه دیگه چقدر حرفای لوس میزنن

    بابا خودم میدونم بسه چقدر ازم تعریف میکنن!!!

    بابا حالا اینقدم خوب نیستم

    و یا خودمو موظف میدونستم که به همون مقدار که ازم تعریف شده ازشون تعریف کنم تا چیزی گردنم نباشه یا اونها حس نکنن که دوست داشتنی نیستند و بعدش شروع میکردم به عوض کردن بحث تا از این احساس بد خلاص بشم

    حالا که این پاشنه آشیل رو متوجه شدم همه تلاشم رو میکنم تا به خودم یاداوری کنم من همینقدر ک اینها میگن عالی هستم و لایق تعریف و توجه و عشق به مقدار خیلی خیلی زیاد هستم و با همه وجودم به اون تعریف ها گوش میکنم و قبول و تاییدشون میکنم و خودم رو هم تحسین میکنم

    خوشحالم که اینقدر عالی هستم که روی خودم کار می کنم برای خوشبخت تر شدن

    و از شما استاد عزیز و خانم شایسته عزیز هم تشکر میکنم چون شما هم خیلی قدرتمند و شگفت انگیز هستید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    محمد چکرائی گفته:
    مدت عضویت: 1529 روز

    سلام به استاد گلم ،مریم خانوم و همه دوستان این خانواده.

    چقدر زیباست دریائی رویائی که حس خود بهشت رو داره.چقدر زیبایی داره چقدر تنوع در آدمها،رنگها،خونه ها پرنده ها،گیاهان.اینا تازه نعمتها و مخلوقاتی از الله یکتاست که ما میبینیم.و چقدر مخلوقات و زیبائیها داره که ما نتونستیم ببینیم و مثل زیر اقیانوسها از چشممون مخفیه.چقدر ما بزرگ و عزیز هستیم که این همه خلقت رو برای ما بوجود آورده.از چمن زیر پامون گرفته تا تمام کهکشانها.بحث امروز و این فایل منو یاد آخرین سفرم از شمال به اصفهان انداخت.تموم راه با اینکه پشت فرمون بودم،داشتم سرسبزیهارو میدیدم و تحسین میکردم و آرومتر از همیشه میومدم چون دیگه مثل قبل فقط به رسیدن فکر نمیکردم.تا اینکه قسمتهای سرسبز جاده تموم شد و اتفاق جالبی افتاد.به محض خارج شدن از منطقه سرسبز،،همسفرم گفت جاده خشک و بی آب و علف شد.همون لحظه گفتم چطور توی اینهمه مسیر که تا الان اومدیم،نگفتی چقدر سرسبز و زیبا؟؟؟خشکیهاشم زیباست.اصلا بخاطر خشکیهاست که سر سبزیها دیده میشه و این قانون تضادهاست

    یه لحظه به خودم گفتم منم همینطور بودم و توی تموم زیباییها ذهنمون عادت به دیدن زشتیها کرده بود و عادت به تحسین زیباییها نداشتیم.و این دقیقا کانون توجه ما بوده همیشه و اتفاقات زندگیمون طبق کانون تمرکزمون.الان خداروشکر میکنم در مسیر تکاملم هروز زیباییهای بیشتری میبینم و هدایت میشم به مسیر خواسته هام و زیباییها.من توی کارم بعد از تمرینات این قوانین یه مدت از هر طرف برام ثروت میبارید ولی دقیقا جاهایی که همکارام بهم زنگ میزدن و میگفتن بازار خرابه، و تو چطور کار میکنی؟،،در لحظه کار من هم کساد میشد.اگه قبلن بود،فکر میکردیم طرف چشممون زده ولی الان میفهمیم که صد درصد اتفاقات زندگیمون رو خودمون رقم میزنیم،یعنی چه.

    اگه الان یه تمرکز روی یه خواسته میداریم و یکهفته بعد،یسال بعد یا بیشتر ،بهش میرسیم،،،،،اگه مثل بازی پینگ پنگ روی ثانیه های زندگیمون و خواسته هامون تمرکز و تاثیر بذاریم،چی میشه؟

    اونوقته که بارانی از ثروت و نعمت وارد زندگیمون میشه که همه چیز رو زیر و رو میکنه اونوقت نتایج هم در لحظه به لحظه های زندگیمون بمب بمب ظاهر میشن.

    من از خودم سوال میکنم آیا خداوند برای روزی بی حساب و کتاب دادن به من،،،نگاه به شرایط بازار میکنه؟قیمت دلار و طلارو میسنجه؟؟نگاه میکنه ببینه کدوم شهرم؟پول لازم دارم یا نه؟خانوم هستم یا آقا؟

    نه فقط نگاه میکنه به ذهنم که توش دنبال چی هستم و چی رو واقعا میخوام و به چی توجه میکنم.خداروشکر میکنم که امروز آگاهانه میتونم ببینم زیبائیهارو و تحسین کنم.سپاسگذارم از همتون که دستان خوب خداوند هستین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    یوسف علیزاده گفته:
    مدت عضویت: 1730 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند هدایتگر من و همه دوستان به شرط باور قلبی به خودش

    درود بر شما استاد عباسمنش عزیز️

    شما عشق منی

    استاد جان این فایل پر از نکات مثبت بود، جدا از اینکه تصاویر فوق العاده ای داشت مطالبی هم که روی این فایل صحبت شد بی نظیر بود و میشد برای هر مطلبی که تو این فایل عنوان شد ساعت ها صحبت کرد و مثال های فراوانی آورد

    من سعی میکنم به نکاتی که تو این فایل اشاره شد تا جایی که ممکنه و خاطرم هست خلاصه وار بگم

    در مورد تحسین کردن دیگران باید بگم که مریم بانو از شما به عنوان یک الگوی مناسب اشاره کردن و گفتن که چقدر عالی حمایت میکنید و تحسین میکنید حتی کوچکترین بهبودها رو به طرف مقابلتون میگید و باعث میشید که طرف مقابل حالا هرکسی که میخواد باشه در خودش احساس اعتماد به نفس و احساس لیاقت کنه و بهبود ببخشه، من در جایی شنیدم که میگفتن اگه میخوای به بچه ای چیزی بدی بهش اعتماد به نفس بده نه پول و ثروت بعد ببین اون شخص چطور رشد میکنه و برعکس اگه میخوای اون بچه در خودش احساس ناامیدی کنه هرچقدر میخوای بهش پول بده ولی اعتماد به نفسشو بگیر بعد ببین اون بچه چطور نابود میشه ، این قضیه در رابطه عاطفی به شدت مهمه و من الان بهش رسیدم دارم درک میکنم که چقدر تحسین کردن طرف مقابلمون تو رابطه میتونه حیات بخش باشه، من فکر میکنم بخصوص برای خانم ها که دوست دارن تحت حمایت باشن و مردی از نظرشون جذابه که بهشون پر‌ و بال بده

    موضوع بدی هم بازی بودن در رابطه ست، این خیلی عالیه که با شخصی که در رابطه عاطفی هستیم هم بازی هم باشیم یعنی اون ویژگی فعال بودن و انجام دادن تفریحات‌ حرکتی ورزشی رو با کسی به اشتراک بذاریم که تو رابطه هستیم و این به نظرم باعث استحکام و بهبود اون رابطه میشه

    موضوع بعدی استمرار در حرکته که خیلی مهمه برای هر فرد اینکه بتونیم حرکت کنیم فارغ از اینکه در چه شرایطی هستیم فارغ از اینکه اصلا تو اون کار یا فعالیت استعداد داریم یا نه یا قبلا انجامش دادیم یا نه ، فقط باید جسارت خودمونو نشون بدیم ایمانمونو نشون بدیم و حرکت کنیم و استمرار در حرکت باعث میشه از یک شخصی که چیزی بلد نبوده به کسی تبدیل بشیم که کاملا حرفه ای شده و این قضیه هیچ ربطی به استعداد نداره ، تمرین و ممارست باعث میشه تو هر کاری حرفه ای بشیم

    موضوع بعدی با خودمون مهربون باشیم و توقع بی جا از خودمون نداشته باشیم، اگه تو یه کاری از فردی یا افرادی ضعیف تر هستیم اول به خودمون بگیم که من نمیدونم اون فرد یا افراد تو چه مداری هستن و چه مسیری رو طی کردن و نباید خودمو با اونها مقایسه کنم دوم از خودمون توقع نداشته باشیم که یه شبه به سطح اون افراد حرفه ای برسیم یا انتظار داشته باشیم که بدون تمرین یه دفعه از صفر به صد برسیم بلکه کوچکترین پیشرفت هامونو ببینیم خودمونو تحسین کنیم تمرین کنیم و هربار که یکم بهتر شدیم از خودمون تعریف کنیم و سعی کنیم هربار یه ذره بهتر باشیم نه بیشتر فقط یه ذره همین یه ذره ها از ما فردی در سطح حرفه ای میسازه

    موضوع بعدی موفقیت دیگرانو انکار نکنیم، اگه دیدیم کسی به موفقیتی رسیده تحسینش کنیم و براش آرزوی موفقیت کنیم چون اولین فایده ای که برای ما داره اینه که آرزوی موفقیت برای دیگران اول اثرش به خودمون برمیگرده ، انکار موفقیت دیگران باعث میشه خودمون هم نتایج خوبی نگیریم، حس حسادت همه ما داریم ولی اگه بتونیم کنترلش کنیم میتونیم دیگرانو تحسین کنیم و برای خودمون هم از جنس همون اتفاق میفته چون تمرکزمون رو اتفاقات مثبته

    موضوع بعدی کنترل ذهنه، که توضیحات عالی تو این فایل دادید، هر چقدر ما در گذشته بمونیم و به خاطر اتفاقات گذشته ناراحت باشیم ، نتونیم تمرکز کنیم و ذهنمونو کنترل کنیم ، از جنس همون اتفاقات وارد زندگیمون میشه تا جایی که خودمون برگردیم بگیم دیگه بسه ، من نمیخوام بهش فکر کنم، البته که خیلی ها زیر چک و لگد جهان حاضرن له بشن ولی باورهاشونو تفکرشونو تغییر ندن و فکر کنن یه عاملی از بیرون باید بیاد زندگی‌شونو تغییر بده، در صورتی که اگه بتونیم در لحظه زندگی کنیم در هر شرایطی هستیم حالمونو خوب نگه داریم به جنبه های مثبت زندگی مون و اتفاقات زندگیمون توجه کنیم اون موقع ست که نتایج تغییر میکنه؛ اگه احساس بدی داشته باشیم به خاطر اتفاقات بدی که برامون افتاده ، اتفاقات بعدی هم بد خواهند بود و این قانون خداونده، کسی پاداش هارو دریافت میکنه که بتونه تو شرایط بد حالشو خوب نگه داره البته که این قضیه تکامل میخواد خوندن زندگی افراد معروف چه تو عصر حاضر چه تو قرآن پیدا کردن الگوی مناسب و تمرین کردن رو خودمون؛ سعی کنیم امیدوار باشیم و برای بهتر شدن تلاش کنیم از حرکت دست نکشیم کسی رو مقصر ندونیم و از خدا بخوایم که کمکمون کنه، و اگه اشتباهی کردیم ازش درس بگیریم تکرارش نکنیم و نگاه نکنیم به ظاهر شرایط اینکه داره بد پیش میره فقط سعی کنیم تو لحظه باشیم و از همون لحظه لذت ببریم چون اگه کنترل ذهنو و تمرکزمون رو از دست بدیم اون موق شرایط بدتر میشه

    موضوع بعدی احساس لیاقته، اونجا که شرایط داره خیلی راحت و آسون برامون اتفاق میفته باتوجه به باور های مخربی که داریم فکر میکنیم الان چرا باید انقدر اتفاقات راحت واسم بیفته و ذهن میزنه همه چیزو خراب میکنه چون قبلا شنیده یا دیده که باید با زجر و‌سختی به خواسته هامون برسیم اگه یه چیزی راحته یا ارزونه حتما مشکلی داره، یا تو فیلما نشون دادن که طرف با کلی زجر و سختی به جایی رسیده و ذهنمون تو شرایطی که خوب داریم پول در میاریم یا رابطه خوبی داریم یا چند وقتی هست بدون مشکل جسمی داریم زندگی میکنیم میزنه همه چیزو خراب میکنه و این برمیگرده به احساس عدم لیاقت، باید خودمونو لایق بهترین ها بدونیم خودم قبلا‌یا همین الان هم احساس لیاقت کمی داشتم ولی الان بهتر شدم بازم نیاز داره کار کنم، الان به خودم میگم من لایق اینم که غذای خوب بخورم لباس شیک و برند بپوشم از یه فروشگاه بهتر خرید کنم تو خیابون های بالا شهر قدم بزنم، مثلا بیشتر وقت ها که میخوام به ماشینم بنزین بزنم میرم‌پمپ بنزین بالا شهر ، یا وقتی میخوام ماشینمو تمیز کنم سعی میکنم ببرمش کارواش و اونم کارواش های بالاشهر، یا برای خرید برم فروشگاه های زنجیره ای بزرگ که این قابلیت رو داره خودم کالاهایی که خریدمو بارکد بزنم و پرداخت کنم چون حس لیاقت بهم میده که من مهم هستم و احساس اعتماد به نفس بیشتری بهم میده، یا مثلا یه موقع هایی که ذهنم نجوا میکنه که با کسی بحث‌کنم به خودم میگم که من ارزشمندم و لایق این نیستم که با کسی بحث‌کنم،

    موضوع بعدی احساس قربانی بودنه، این مورد جدیدا برام پیش اومده که من تو شرکت داشتم خوب کار میکردم که براساس یه اتفاقی یه مزیتی چند ماه ازم گرفته شد و من به خودم میگفتم نباید این اتفاق واسم میفتاد حق من خورده شده و این نجواها بود که من باید حقمو بگیرم ولی وقتی دیدم دارم زور میزنم و میخوام بجنگم با این موضوع کار داره بدتر و سخت تر پیش میره برام نه تنها نتیجه ای نمیگیرم بلکه دارم احساس خودمو بد و بدتر میکنم، به خودم گفتم ببین عزیزم این اتفاق افتاده حالا هرطوری بوده ، حتما خیری توش هست و تو خبرنداری شاید اتفاق بدتری قرار بوده بیفته و خدا جلوشو گرفته ، آرامشتو حفظ کن به جنبه های مثبت کارت فکر کن و اجازه بده خداوند همه چیزو درست میکنه ، تو درس این قضیه رو بگیر و حرکت کن، همه چیز به موقع درست میشه

    موضوع بعدی شور و شوق هستش وقتی که ما شور و شوق داریم برای انجام کاری ، جهان هم شور و شوق نشون میده به ما، ولی وقتی بی حرکتیم و شور و شوقی نداریم جهان هم چیزی برای ارائه به ما نداره، پس سعی کنیم با اشتیاق کارهامونو انجام بدیم و بعدش ببینیم که جهان چقدر عالی کارشو انجام میده

    استاد جان صحبت ها طولانی بود ولی من سعی کردم که خلاصه کنم و مطالب مهمو اشاره کنم ، از خدای مهربون سپاسگزارم بابت این همه آگاهی که به ما میده

    استادجان خیلی دوستون دارم و دوست دارم بیام امریکا از نزدیک ببینمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    ابراهیم خانلرپور گفته:
    مدت عضویت: 2139 روز

    به نام خدا

    سلام

    چقدر این فایل آگاهی های ملموسی داره . آگاهی هایی که چندین و چند بار تو عمرم از بچگی تا امروز لمسش کردم اما ازشون یا غافل بودم یا یادم میرفت که باز هم تکرارشون کنم .

    روز اولی که فایل روی سایت قرار گرفت مطالبی رو که تا نیمه های فایل نوشته بودم پیداش نمیکردم و تمرکزم از بین رفت . برای همین منتظر شدم تا ذهنم آمادگی لازم رو پیدا کنه و ادامه شو امروز به پایان رسوندم و لذتی بردم از این آگاهی ها که وصف نشدنیست .

    تو هر شرایطی به جنبه خوب ماجرا توجه کنیم حتی اگه اتفاق ناخواسته و منفی ای رخ داد اعراض کنیم و فقط توجه مونو به چیزهای خوب متمرکز کنیم

    اگه شروع کنیم ، تمرین و استمرار داشته باشیم اگه دنبال بهبود باشیم میشه پیشرفت کرد حتی اگه چیزی رو بلد نباشیم و از صفر شروع کنیم.

    خانم شایسته میگه وقتی تازه شروع کردم توقعم از خودم زیاد و غیر واقعی نبود ، حتی انتظار نداشتم که استاد رو شکست بدم . و تمرکزمو حفظ میکردم ، چیزهای جدید یاد میگرفتم و با اینکه مدتها شکست میخوردم سعی میکردم کوچکترین بهبودهامو ببینم و خودمو تائید میکردم ، تلاش هامو تحسین میکردم .

    فرکانس انکار موفق دیگران (حسادت) برای ما نتیجه ی منفی داره ، برای همین استاد و خانم شایسته همه اش تحسین میکنن و تاکید دارن روش .

    وقتی ذهن از کنترل خارج میشه نتیجه خراب میشه و وقتی نتیجه خراب میشه باید به خودمون یادآوری کنیم باید الان آروم باشیم ، تمرکز کنیم روی اصل موضوع ، از افکار منفی اعراض کنیم ، باید از الگوی درست پیروی کنیم تا دوباره نتیجه درست بشه .

    وقتی قانون جذب داره با این سطح از دقت و حساسیت به نیت و فرکانس های ذهنی جواب میده باید گفت که قانون جذب قانون تهذیب نفسه و هر کس که بتونه بیشتر به نفسش کنترل داشته باشه کمتر دچار مشکل میشه و کسی که بتونه نفسشو هدایت کنه به مسیر درست بیشتر از نعمات و لذائذ دنیا بهره مند میشه . این همون تزکیه هست یعنی اطاعت امر فرمانروای هستی .

    با این توضیحات وقتی ما روی قوانین و آگاهی های دوره ها کار میکنیم و در قالب جملات تاکیدی ، تمرین های روزانه و … تلاش میکنیم ولی نتایجی که دلمون میخواد رو نمیگیریم به این خاطره که نشتی هایی مثل همین فرکانس انکار ، تحسین و …. که رو رعایت نمیکنیم و بعد میایم به خاطر نتایج کم مون گله میکنیم . اینه که میگیم ما در مدار بالائیم ، فرکانسمون 0.5 متر از ایلان ماسک بالاتره ولی نتیجه چنگی به دل نمیزنه همینه . استاد میگه نتیجه به صورت خونه ، ماشین ، حساب پره پول ، سلامتی ، روابط خوب خودشو نشون میده در غیر این صورت توهمه …

    توانائی ها تغییر نمیکنه ولی وقتی کنترل ذهن نداریم نمی تونیم از توانائی هامون استفاده کنیم . شاید همین موضوع باعث میشه که بعد از تایم اوت تو والیبال یا تعویض تو فوتبال و …. نتیجه ها تغییر میکنه ، برای اون چند لحظه ای که ورزشکار تونسته ذهنشو کنترل کنه . یا وقتی تیم برنده تو زمین وقت تلف مینه تیم بازنده خودشو میبازه چون ذهنش داره وقت تلف شدن رو با باخت بعد از بازی تو سرش میزنه .

    باید فارغ از نتیجه کارها به این فکر کنیم که فقط حرکت بعدی رو به بهترین شکل انجام بدیم همینطوری کار بعدی و بعدی و در آخر نتیجه هر چی شد شد .

    اختلاف بین آدمها به توانائی کنترل ذهن در لحظه هست این کنترل ذهنه که رتبه بندی تعیین میکنه کی اول میشه ، کی دوم و ….. کی آخر .

    پس راه حل کنترل ذهن اینه که وقتی تو شرایط بد هستیم بگیم من باید همین لحظه حالمو خوب کنم و به احساس خوب برسم ، بعدش یک ساعت به این کار ادامه بدیم ، بعدش دو ساعت و کم کم کل اون روز احساسمون خوب باشه . فردا هم همین کار رو تکرار کنیم تا به یک فرکانس پایدار احساس خوب برسیم و اتفاقات خوب خودشونو تو زندگیمون نشون بدن و همه شرایط نامطلوب به نفعمون تغییر کنن .

    وقتی تو کارمون روی روال موفقیت هستیم زیاد عجله نکنیم چون تمرکزمون از اصل قضیه و کیفیت کار برداشته میشه و همین باعث بروز مشکل تو کار و نتیجه نهایی میشه . مثل وقتی خانم شایسته تو بازی پیشه ولی چون برای برد عجله میکنه در نهایت بازی به نفعه استاد تموم میشه .

    وقتی اتفاقات خوب پی در پی رخ میده و ما تو ذهنمون میگیم دیگه اینقدر راحت هم نباید باشه و اون سادگی رو انکار میکنیم یا انتظار داریم یه کم سخت تر بشه تا لذت بیشتری ببریم یا ما لیاقتمون هم انقدرا نیست که به سادگی برنده شیم از همون موقع ورق بر میگرده و سختی ها شروع میشه چون با ذهن خودمون دعوتشون کردیم به میدون .

    این موضع تو کار ، درآمد ، روابط و خیلی موقعیت های دیگه برای من پیش اومد و از آخرین باری که یادمه فهمیدم مشکل از منه و دقیقا متوجه شدم که خیلی از درآمدها رو بعد از یکی دو بار تکرار شدن با ذهنم دارم پس میزنم و اون ندای ضعیف بعد از یک هفته دیگه با قاطعیت میگه نه این درآمد مال تو نیست یا بسه همه اش که تونیستی بقیه هم سهم دارن بزار این کار بره برای فلانی یا میگفت تو داری دنیا پرست میشی چقدر درخواست داری چیه بهت مزه کرده ، واقعا با این شرایتت فکر میکنی از بقیه بهتری ، خونت قرمزتره و …. حالا باید ریاضت به خرج بدی تا به دنیا نشون بدی می تونی به پول پشت کنی تو قویتر از این حرفهایی و از این قبیل افکار و اوراد منفی که نتیجه اش این شد که من تا سالها حتی دیگه درخواست کردن رو هم فراموش کردم و مثل یه تخته شکسته روی موج دریا اینور و اونور میرفتم و علیرغم تلاشی که میکردم ولی نتیجه درستی نمیگرفتم .

    ضمن اینکه باور اشتباهی هم در مورد سخت پول در آوردن یا سختی کشیدن و بعد موفق شدن داشتم که برای خودم و البته ذهنیتی که از اطرافیان داشتم یه افتخار محسوب میشد .

    که یادمه زمانی که از داستان های موفقیت و زندگی افراد مشهور رو مطالعه میکردم باور شکست خوردن و بعد با سختی به موفقیت رسیدن برام افتخار شد و این الگو تو ذهنم شکل گرفت . به همین جهت نسبت به نتایجی که راحت ، بدون دردسر و با لذت همراه بود مقاومت شدیدی داشتم و با تمام توان پسش میزدم .

    وقتی به خودم احساس گناه میدم یا احساس قربانی بودن میکنم وقتی تو ذهنم افکاری که این احساس رو میدم باعث میشه کنترل ذهنمو از دست بدم . چیزی که امروز از این فایل یاد گرفتم اینه که وقتی میخوام تو کاری موفق بشم واکنش ها و عکس العمل های فردیم رو تا زمان پایان کار کنترل کنم و فضای ذهنمو با خیال برد یا باخت یا عکس العمل های بعدش پر نکنم تا بتونم راحتر در لحظه برای موفقیت و ثابت قدم موندن روی ریل پیروزی تصمیم بگیرم . این کنترل ذهن منو تو مدار موفقیت و پیروز نگه میداره.

    خانم شایسته برای اینکه خودشو تو اون مدار نگه داره تو بازی حرف نمیزنه این باعث میشه تمرکز بیشتری داشته باشه و به نظرم بتونه به حبل الله متین وصل باشه و با ذهنش به اون ریسمان هدایت الهی ( یا همون مدار ) متصل باشه . خدایا شکرت این از لطف تو بود که حین نوشتن اینو بهم الهام کردی ….

    در واقع استاد با استارت و برنامه ریزی پینگ پنگ سرعتی برای خودش و خانم شایسته روزانه در طول چندین دقیقه تمرین تمرکز و کنترل ذهن ساخته تا بتونه ماهیچه های تصمیم گیری و کنترل ذهنشونو تقویت کنه . حالا اگه بخوام جور دیگه نگاه کنم و نگاهی به تفریح بقیه ثروتمندان و افراد موفق دنیا بندازم اینطوره که اکثر تفریحاتشون برای تمرکز و کنترل ذهنه مثل گلف ، بیلیارد ، پوکر ، تیراندازی ، شمشیربازی و ….

    یا آهنگ هایی که گوش میدن : سبک های کلاسیک و فاخر و نزدیک به اون

    یا کنسرت هایی که میرن : اوپرا و ….

    حتی رقصی که میکنن : باله و تانگو …

    همه با تمرکز ذهن همراهه ولی اکثریت جامعه بیشتر دنبال هیجان ، فعالیت جسمی شدید و تفریحات پر تنش هستن .

    نقش شور و شوقی که خانم شایسته مطرح کردن به نظرم ما رو از نظر ارتعاشی به مداری نزدیک میکنه که با جهان پیرامونمون ( اون توپی که چشمک میزنه ) هماهنگ تر یا به قول استاد هم فرکانس تر میکنه و این باعث میشه اون توپی که قراره پوئن بیاره به ما چشمک بزنه یا اون پستی که قراره یه آگاهی تو شبکه مجازی بهمون بده انگار واضح تر از بقیه پست هاست یا اون محصولی که به دردمون میخوره از تو قفسه های فروشگاه نظرمونو بیشتر به خودش جلب کنه . در واقع خلاصه اش اینه که بگم اون شور و شوق باعث برانگیختی در اون ابزار ، تجهیز و … میشه که تو موفقیت و راحتی ما نقش داره و این برانگیختگی در قالب چشمک ما رو به هم میرسونه .

    چقدر شده رفتیم فروشگاهی و چیزی نظرمونو جلب کرده و نخریدم وقتی برگشتیم خونه گفتن کاش فلان چیزو میخریدی و اون موقع میگیم اه… میخواستم بگیرما ولی …

    وقتی زندگی ما ازکانون توجه ما ساخته میشه ما باید تو همین لحظه باشیم تا آینده رو بسازیم وقتی ما همه امکاناتی که به خوشبختی برسیم رو در اختیار داریم پس نقش در لحظه بودن اینجاست که مشخص میشه که از امکانات پیرامونم برای ساختن آینده ام بیشترین بهره رو ببرم .

    استاد میگن بارها و بارها شنیدم که مربی هایی که تمرکزشون فقط به بهتر برگزار کردن بازی بعدی هستن چقدر موفق تر بودن نسبت به اونایی که اهداف بلند مدت تری داشتن . اصلا این موضوع پاشنه آشیل خیلی ها می تونه باشه . همین یه جمله می تونه بسیار از دوره های هدف گذاری ای که دارن وقت مردمو میگیرن و نتیجه ای براشون نداره رو به چالش میکشه .

    خلاصه اش اینه که اگه میخوای 5 سال دیگه – 10 سال دیگه به فلان هدف بزرگت برسی کافیه در جهت اون هدف هر روز فقط یه کم بهتر بشی .

    اگه میخوای قهرمان دوی استقامت المپیک بشی کافیه بعد از هر بار تمرین کردن 100 متر بیشتر از دفعه قبل بدویی

    اگه قراره قهرمان شنای المپیک بشی کافیه تو جلسه بعدی تمرینت یه دور اضافه تر از قبل شنا کنی

    اگه قراره تو کارم رشد کنم و بهترین کشور باشم باید هر روز یه چیز جدید یاد بگیرم

    اگه قراره تو معاملاتم همیشه موفق باشم باید امروز تمام توجه ام این باشه که تو همین معامله ای که قراره انجام بدم موفق باشم و فردا هم همین روال رو تکرار کنم

    اگه قراره کنترل ذهنتو به دست بگیری کافیه هر بار که حست بد شد از دفعه پیش زودتر حستو خوب کنی و ….

    چقدر این فایل نکته داشت .برای همین من فقط فایل صوتیشو گوش کردم تا تمرکزم به محتوا باشه و بعدا میرم از تصاویر لذت میبرم . واقعا میشه گفت این فایل و فایل عادتی که زندگی شما را برای همیشه تغییر می دهد خودشون هر کدوم دو تا دوره ی غنی و مجزا بودن . سپاسگزارم و دستمریزات میگم به شما استاد عزیز و خانم شایسته گرامی و آرزوی شادی و سلامتی برای هر دوتون دارم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    نفیسه حسینی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 3350 روز

    سلام به زیباترین خانواده دنیا

    سلام به استاد عزیزم

    مریم دوست داشتنی

    استاد شما هر فایلی می‌گذارید از فایل قبلی قوی تر با کیفیت تر و آگاهی های ناب بیشتر

    زیبایی ها چند برابر و بکر تر

    و شکر میکنم که عضوی از این خانواده زیبا بین و اهل رشد هستم.

    این طبیعیه که تک تک فایل های شما ، چ فایل های جنرال و چ فایل ها محصولات برای من چند صفحه نت برداریه ، آگاهی های نابه و اصلا نمیتونم سرسری ازش بگذرم و هر فایل بی استثنا هر فایل چندین و چند درجه مدار منو تغییر میده ، قلبمو باز میکنه و پر میشم از آگاهی های الهی و توحیدی .

    و این حس و اتفاق را با دنیا عوض نمیکنم

    در زمینه عدم احساس لیاقت در شرایط کاری خیلی تجربه دارم ، مثال اینکه من کار میکردم و همکارم ب نام خودش و بعد ب کام خودش رقم میزد و پاداش می‌گرفت ، جاهایی که نوبت بمن بود با ی گفتمان درخواست میداد و عموما رد میشد و تمام اما برای خودش پیگیر بود تا پاداش را بگیرد ، راستش من در مدار رهایی تا این حد ک امروز هستم نبودم و من ناراحت میشد کمی باهاش بحث میکردم و میگفتم به خودم عرضه نداری پس جای حرف نمی‌مونه ، اما از زمانی ک حس اینکه من با ایشون تفاوتی ندارم ، توانایی ها یکی یکیه و منم لایق هستم شرایط جوری پیش رفت ک فضای کاری تغییر کرد و از این فکر و جریانات دور شدم ، هنوز خیلی کار دارم تا قوی بشم اما با یکم رهایی این اتفاق برام افتاد و شاکر هستم از این قانون کیهانی

    و مورد بعد ک تغییر فضای کاری بود افزایش درآمد هم بود ، روزی هایی بود راحت در حد خودم خرج میکردم بعد از ی مدت میگفتم نکنه نتونم در اینده اینجوری خرج کنم ، پول نداشته باشم و..

    ولی تا این نجوای شیطانی می‌شنیدم با باور اینکه جهان در حال رشد شرایط در حال بهتر شدن هست و من قرار خیلی خیلی فراتر از این پول ها رو بسازم و من ک دارم طبق قانون الهی عمل میکنم پس جز خیر و خوبی و ثروت چیزی نباید انتظار داشته باشم این جریان رو عوض میکردم ، عباراتی ک از استاد شنیدم ، باور کردم و در قلبم اجرا شد و حتی از مثال زندگی استاد یاد میکنم.

    مثال از قربانی شدن ها زیاد هست ولی چندتا از قوی ترین هاش رو میگم من بچه آخر هستم و در یک خانواده معمولی و بعد از فوت پدر از لحاظ مالی چیزی برای من و پشتوانه جهت جهاز نبود ، همیشه این گوشه ذهنم بود هیچ کس بفکرم نیست ، من نمیتونم با خیلی ها ازدواج کنم ،و…

    من در این لحظه هم مجردم ولی باورهام عوض شده ، کسی مسیول زندگی من نیست جز خودم ، توانایی دارم خودم ثروت بسازم و هرچه بخاهم بخرم با سلیقه خودم و شرایطی که دوست دارم ، آنقدر ارزشمندم یک رابطه بی نظیر را خاهم داشت و این موارد حل شده هست و ذره ای درگیری برایم نخواهد داشت

    این باورها حس خشم را از من گرفت و حس توانمندی و استقلال زیبایی رو در من بود اورد، جوری رشد کردم که همیشه مورد توجه و تحسینم و حتی ب این فکر میکنم ک چ حس زیبایی هست زمانی ک بتونم مثل استاد آزادی هایی ک دوست دارم را تجربه کنم ، چه حس ناب و توحیدی هست و شکر میکنم که از ی حس قربانی شدن و خشم ناراحتی ب نحوی استفاده کردم به لطف خدا که شد نقطه قوت و لذتم .

    حس قربانی شدن در کار برایم تلفیقی از عدم باور لیاقت و حس قربانی شدن بود ک من قربانی ام ، کارمندی همینه ، من ک انقدر سابقه ندارم ناچارم به تحمل و …

    که رفته رفته با دریافت آگاهی ، کارکردن روی خودم شرایط تغییر کرد و این تغییرات با همه ی خوبی ها و سختی هاش دستاورد های بی نظیری برام داشت .

    الهی شکر بابت قدرت رشد و آگاهی و تغییرات. ب سمت خیر و خوبی ها .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: