درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 1 - صفحه 24 (به ترتیب امتیاز)

693 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    نگین گفته:
    مدت عضویت: 1305 روز

    سلام به استاد مهربانی ها و یار همیشه همراهشون مریم گلی عزیزم

    وااای که چقدر این لباس بهتون میاد مریم جونم

    باور کنید عکس فایل رو دیدم تحسینتون کردم بخاطر سلیقه تون، مدل موهاتون ، پوست صاف و شفاف و زیباتون و ازهمه مهمتر صدای دلنشینتون که روح آدم و به پرواز در میاره

    و

    استاد عزیزم

    شما هم پوستتون عالی و صاف و جوانتر شده، و لباس خوش فرم و زیبایی که زیبایی اندامتون رو دو صد چندان کرده

    دلم‌نیومد اول این ها رو نگم

    تو دلم میموند واقعاً

    و از همه باارزش تر درسهای بزرگی که تو این قسمت به همه ما دادید

    شما میدونید که چند روز پیش من چقدرررر حالم بد بود و سردرگم بودم

    بعد به خودم‌ گفتم همون کار ساده ای که از دستت برمیاد و برات سخت نیست رو انجام بده:

    حالت رو خوب نگه دار، تا لغزیدی سریع برگرد به حال خوب، همین.

    بقول مریم جون تو دوره شیوه حل مسائل: اینکه برات زحمتی نداره ، هزینه ای که برات نداره، از دستت که برمیاد

    خساست نکن، وقتی اون گلهای رز قرمز و نارنجی و زرد و صورتی باغچه حیاط خونه ت رو می بینی نگو خب این که چیزی نیست ، هر روز هستن اینها، حالا یه گُله دیگه ، مگه چیه؟؟؟؟

    بگو: مگه همین خونه ی حیاط دار ویلایی قدیمی یه روز آرزوت نبود که از قفس آپارتمان نشینی و مستاجری نجات پیدا کنی و یه حیاط داشته باشی که توش گل بکاری سبزی بکاری….؟؟

    بالا و پایین خونه ت کسی نباشه که همش فکر کنی تحت نظری و تو خونه تنها نیستی، که با آرامش به چیزای خوب فکر کنی ؟؟؟

    باغچهَ تو آب بدی، حیاطت و بشوری و….؟؟؟

    خب الان داری

    اگر هم خونه ت یکم قدیمیه خب خودت خواستی عزیزم ،

    یادته 5شیش سال پیش که دنبال خونه بودین میگفتی ویلایی باشه اشکال نداره فقط حیاط باصفا داشته باشه و آروم باشه و همسایه های خوبی داشته باشه؟؟؟؟

    الان هست، همونی که خواسته بودی هست، خب اون لذتی که تو ذهنت بود ازش ببری ببر

    رفتم و غنچه های گلهای رز نارنجی حیاط رو نوازش کردم مثل بچه قربون صدقه شون رفتم یکم نگاهشون کردم با عشق و لذت بردم اونم چه لذتی از اعماق وجودم کیف کردم و خدا رو شکر کردم

    نمیدونید چه انرژی ای گرفتم ، صدای جیک جیک گنجشکها چه زیبا باهام حرف میزد، باخودم گفتم خدا نمیتونست بی‌صدا اینها رو خلق کنه؟

    خب صدای پرنده ها رو هم برای موسیقی زندگی تو خلق کرده عزیزم

    تک تک گلبرگهای گلها رو که هرکدوم به یه شکل و یک رنگ و یک بو هستن برای لذت بردن تو خلق کرده ، مگه بینایی و شنوایی و بویایی و لامسه به تو نداده که از همه اینها بهره مند بشی؟

    خب به خدا بر میخوره تو انقدر بی احساس از کنارش عبور کنی عزیزم

    ساده ترین کاری که از دستت برمیاد دریغ نکن

    مگه تو ویلایی بزرگ و شیک پر از گلهای خوشبو و رنگارنگ نمیخواستی؟ خب از همین 4پنج تا بوته گل لذت ببر تا بیشترش رو ببینی عزیزم

    استاد مثال بچه رو زدن که با کوچکترین چیزی ذوق میکنه، من یاد نوزاد افتادم، نوزاد وقتی بدنیا میاد هیچ کاری از دستش برنمیاد خدا فقط یه کار بهش یاد داده:

    گریه کردن

    خب این تنها کاریه که از پسش برمیاد

    نه میتونه حرف بزنه، نه راه بره ، نه غذا بپزه ….

    تشنه میشه گرسنه میشه جاش و خیس میکنه قولنج میکنه خوابش میاد ….. فقط گریه میکنه

    اما همون یک کار و انجام میده که از دستش برمیاد و خودش و سرزنش نمیکنه چرا بلد نیستم حرف بزنم بگم الان دل درد دارم بهم شیر ندید غذا ندید یا…..

    و

    از همه مهمتر نگران روزیش هم نیست

    میدونه فقط باید گریه کنه ، مادرش با مهربونی بهش شیر میده و تر و خشکش میکنه

    فقط هم برای همون لحظه گریه میکنه نه برای غذای ده روز بعدش

    ماهم تنها کاری که باید بکنیم همونیه که از پسش برمیایم و بلدیم ، و نگران فردا و ناراحت گذشته نباشیم

    همین.

    خودمون و سرزنش نکنیم اگه یه روز مثلا خواب موندیم

    نمازمون قضا شد ، بگیم خب من قصد بیدار شدن داشتم خواب موندم ، خدا به نیت من نگاه میکنه.

    تا شب خودمون و آزار ندیم و بگیم حتما امروز یه بلایی سرم‌میاد بخاطر این خطای غیرعمدی که کردم

    نه

    خدا مهربونتر از اینهاست

    بقول استاد حتی اگر مثل یه معتاد ازش درخواست مواد داشته باشی بهت میده، اجازه میده خطا کنی و خودت به اشتباهت پی ببری

    خدا همیشه باهاته

    به یکی از عزیزانم که حدود 10 ماه منتظر دیدار عشقش بود و هر بار جور نمیشد و این دوری خیلی شدید آزارش میداد همین اصل ساده رو گفتم

    حالت رو خوب نگهدار

    چون این 10 ماه رو به غصه و گریه و زاری و گلایه از هم و ناراحتی و… گذرونده بودن و روز بروز از هم بلحاظ عاطفی دورتر میشدن

    این عزیز فقط چند روز این اصل رو به خوبی رعایت کرد و باورتون نمیشه که در اوج ناباوری هم اتفاقات مالی بسیار خوبی معجزه وار براش پیش اومد ، هم بطرز عجیبی یهویی یه دیدار یک روزه براشون جور شد و تمام اون سو تفاهم های این 10 ماه که برطرف شد هیچ، درعرض چند ساعت مهر و محبتشون هم چندین برابر شد و خدا میدونه چه انرژی مثبتی گرفتن از این دیدار بعد از مدتها دوری و ناراحتی و دلخوری

    یه تجربه دیگه هم که از زمان کارمندی خودم دارم این بود که ما تو محل کارمون هرسال ارزشیابی سالانه داشتیم

    و اگر سه سال پشت سر هم امتیاز 97 به بالا می‌گرفتیم یک‌امتیاز تشویقی بهمون تعلق مبگرفت ، و تو حقوق و مزایامون تاثیر خوبی داشت.

    من این موضوع رو نمیدونستم

    یکبار یکی از همکارام بهم گفت که ببین فلانی حتی بلد نیست با کیبورد کامپیوتر کار کنه و از 8 ساعت ، کلا 20دقیقه در روز کار میکنه اما هرسال بالای 97 بهش امتیاز میدن و کلی امتیاز تشویقی تو حکمش داره ، بخاطر دهنش که چاک و بست نداره و همه ازش میترسن و….

    از اونموقع من حساس شدم به این موضوع و پیگیر شدم که من توی این 15 سال سابقه چند تا تشویقی گرفتم ، دیدم فقط یه دونه

    و هر دوسال که بالای 97 گرفته بودم بلافاصله سال بعدش اومده بودن زیر 97 داده بودن که سه سال متوالی رو پر نکنم و تشویقی بهم تعلق نگیره

    خب ظاهر امر قربانی شدن من و حس کینه و رنجش از سیستم و مدیران و همکاران و …. بود و حق هم داشتم ناراحت باشم

    اما چیکار کردم ؟؟

    اولا اومدم خونه و به همسرم که خودش همیشه یکی از مدعیان بزرگ حق خوری و کلاهبرداری و رانت و رشوه تو مملکت بود و همیشه از این چیزها شاکی بود گفتم که ببین حق من و چطور خوردن… من تا الان باید حداقل ده تا تشویقی میگرفتم همش یه دونه بهم دادن ، اونوقت آقای فلانی که صبح تا ظهر فقط حرف میزنه و میخوره و ول میچرخه و هیچ کاری هم بلد نیست و بی سواده و من فوق لیسانس دارم، ده تا تشویقی گرفته و….

    شروع شد

    نجواهای ذهن خودم کم بود، سرزنش های همسرم هم اضافه شد ، که تو بی عرضه ای، حرفت و نمیزنی، همه حقت رو مبخورن، فقط بلدی صبح تا ظهر مثل… سرت و بندازی پایین کار کنی و آرتروز گردن بگیری بقیه امتیازها شو بگیرن و… و…

    دیگه اعتراض ها ، تلفن زدن‌ها به مدیریت و…، نامه زدن‌ها، حضوری با بچه کوچیک به بغل و همسرم مراجعه کردن به مرکز استان ، ملاقات با مدیر منطقه و…و… که چرا ؟؟ ایراد کار من کجاست ؟؟ من با فلانی. و بهمانی چه فرقی دارم که اونها 97 بگیرن من 86 ؟؟؟

    و فایده ای هم قطعا نداشت جز تعریف و تمجید و هندونه زیر بغل گذاشتن مدیر و … و وعده سرخرمن که سال بعد جبران میکنیم و…

    سال بعد دوباره همون آش و همون کاسه

    چرا؟؟؟

    چون من بخاطر عزت نفس پایین که میخواستم خودم رو قربانی و مظلوم جلوه بدم ، از قبل این ذهنیت رو ایجاد کردا بودم که امسال هم همین کار و میکنن و من میرم به تمام همکارام میگم که دیدید من راست میگفتم؟ به من ظلم کردن؟؟؟ اینا بدن من خوبم ؟؟؟

    و…

    تا جاییکه کار به جاهای خیلی باریک کشید که نمیخوام مجددا برای خودم تجدید خاطره بشه

    یا تو روابط عاطفی که با همسرم به مشکل برخوردیم و من دوماه خونه رو مجبور شدم ترک کنم ، ایشون هی واسطه فرستادن و من علیرغم میل باطنیم هی برای واسطه ها توضیح میدادم که چه رفتارهای ناشایستی با من و بچه هام کرده و هی در مورد اتفاقات بد گذشته و موارد منفی صحبت می‌کردم و تمرکزم رفته بود روی تمام منفی ها و بدیهای ایشون کار به جاهایی کشیده شد که اصلا باورم نمیشه من اون اتفاقات رو همبن چند ماه قبل به چشم دیدم

    اونها رو هم‌نمیخوام یاد آوری کنم

    اما بقول استاد گفتن ، فکر کردن ، نوشتن ، حرف زدن با دیگران در مورد نکات منفی همون تمرکز بر نکات منفی هست که از اون جنس بدی‌ها رو بیشتر به سمتت جذب میکنه

    یه تجربه جالب هم که از تحسین دیگران دارم اینه که من حدود یک ماهه بعد از سالها تصمیم گرفتن و عملی نکردن به باشگاه بدنسازی میرم

    کمک مربی باشگاه دختر مهربون و خوش اندامی هست، یه بار مدل موی خیلی قشنگ و بامزه ای بسته بود ، بهش گفتم و قند تو دلش آب شد . درصورتیکه قبلا نمیگفتم، میگفتم خودش لابد میدونه موهاش قشنگه

    یا یکی دیگه از خانوم‌های باشگاه اندام فوق العاده زیبایی داشت، به ایشون هم گفتم خیلی اندام قشنگی دارید ، ایشون هم با مهربونی گفت من خیلی وقته ورزش میکنم شما هم تلاش کنید از من بهتر بشید

    این برام یه آرزوی خوب بود که ازش بهره مند شدم چون تحسین کردم و جایزه گرفتم و امیدوار شدم من حتی میتونم از اون خانوم هم بهتر بشم

    از خدای مهربونم بهترین هدایت‌های رو برای خودم و شما آرزو میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      نگین گفته:
      مدت عضویت: 1305 روز

      وااااااای خدای من

      چقدررررر خوشحال شدم استاد وقتی دیدم گروه تحقیقاتی عباسمنش به این کامنت من رای داده اونم امتیاز 5

      خدایا شکرت

      به دلم افتاد بیام ببینم چند امتیاز گرفتم

      اولش دیدم همش دوتا رای ناراحت شدم

      مدتها بود یادم رفته بود از چه قسمتی میشه دید کیا بهت رای دادن

      امروز انگار یکی گفت بزن رو تعداد آرا

      زدم و دیدم شما بهم رای دادید، اونم 5 امتیازی

      این یه رای شما باندازه کل اعضای سایت برام ارزش داشت و کلی امیدوارم کرد

      ازتون ببنهایت ممنونم

      خدا رو صد هزار مرتبه شکر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    مرضیه خرمی گفته:
    مدت عضویت: 2236 روز

    سلام استاد عزیز و خانم شایسته عزیز

    بعد از مدت ها دوباره به سایت شما هدایت شدم.چقدر هم نشینی با شما بزرگواران لذتبخش و دوست داشتنیه.

    تمام مدت احساس میکردم در کنار شما هستم و چقدر از دیدنتون لذت میبردم.

    از اندام های زیبایی که ساختید از رنگ زیبای لباس ها ی شما و از توجه و تمرکز و تلاش شما برای بهتر شدن

    همیشه از دیدن شما لذت میبرم

    برای حضورتون برای فایل ها برای تلاش هاتون برای به اشتراک گذاشتن لحظه های زیبای زندگیتون برای به اشتراک گذاشتن آگاهی هایی که هر لحظه تجربه میکنید بی نهایت سپاسگزارم.

    آرزو میکنم به زودی در امریکا از نزدیک شما را ملاقات کنم

    دوستتون دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1377 روز

    بنام تنها خالق زیباییم.

    خدایی که زیباست و زیباییها را دوستداره.

    خداوندی که این سایت بهشتی رو در لختیارمون داده..تا بتونیم از اجربیات دوستان عزیزمون نهایت لذت رو ببریم.

    سید علی عزیز..من سپاسگزار تک به تک کلمات و جملات گهربارتون هستم.از همینجایی که هستم.تحسینتون میکنم بابت شحاعت و جسارتی که بخرج دادین..

    وای خدای من.چقدر این فایل در زمان و مکان مناسب..در این تاریخ و ساعت.نشانه هر روز من بوده..

    همه از لطف و کرم پروردگار عزیزم هست.که این محبت رو در اختیارم قرار داده.تا من بتونم مدارم و تکاملمو بیشتر از اعماق قلبم درک کنم.

    من از آموزه هدایت شما.و چک و لگدهای دنیا به شما خیلی درس یاد گرفتم.و میخام کامنت شما رو با خودم مرور کنم. و در دفتر آسمانم یادداستش کنم.و با خودم مرور کنم.تا تاهدم در اینراه گسترش پیدا کنه….

    سید علی همین صحبت شما.و استاد عزیزم که هر لحظه سپاسگزارشم…باعث شد یادم به راهی که باعث قربانی شدنم شد..ادامه بدم..و همین تضادها.و این آشوبهای دلم را شبانه روز از خداوندم طلب کنم.

    به تضادی بزرگ خوردم.و احساس قربانی شدنم اینقدر شدید بود.که خواب شب و روزنو گرفته بود…

    در پی عوامل بیرون.و چک لگدهایی که خوردم..و همین باعث دنیای پر از سیاهی و بدبختی…داشته باشم..

    بقول قرآن نور پروردگار از شما گرفته میشود..دقیقا همین بود..

    شخص من رها شدم.و فهمیدم یجایی کارم لنگه!و این لنگی حتی توی راه رفتنم از من گرفته بود..

    دچار همهمه های درونی و نفسی..

    و احساس قربانی شدن.و رفتار اطرافیانم را هر روز بیشتر نابودم میکرد.

    وای خدای من..وقتی وارد زندگیم شدی.و تونستم با تکاملم وارد این مسیر بهشتی بشم..

    نورت را در زمان و مکان مناسب بهم نشون دادی…

    و پای لنگ مرا راست کردی..گفتی دیگه بستت نیست.گفتم خدایا من خیلی دوستتدارم.منو ببخش…

    من دیگه نمیخام آدم سابقم باشم..گفت فقط بحرفم گوش کن.برو سراغ قرآن..معنایشو نشستم طبق دستور استاد عزیزم جلو رفتم.

    بصورت فقط ترجمه..ولی بجز پرانتزها…خداوند خیلی آیات رو برام آسان کرد..تا جایی که فقط شب روز مثل کسی که یه مدت عطش شدید داشته.الان به جوی آب بهشتی رسیده..

    دقیقا بطرف مقابلی که فکر میکردم ایشون میتونه بهم کمک کنه..و شرک میورزیدم.و احساس قربانی شدن به طرف مقابلم داشتم…

    بهم زنگ زد گفت دیشب خواب دیدم.تو یه جنگل زیبا هستیم.میگفت بهشت بود…

    دیدم یه گرگ بهمون حمله کرد.تو مریدی روش اینقدر باهاش جنگیدی..ولی من فرار کردم.

    و این خواب انگار یکی بهم گفت بببین این یه پیامه…

    الان میدونم همون شرک و احساس قربانی شدن بود که پای جهانمو از من گرفته بود.و به شخصی رسیده بود.که هیچ چیز از خودش نداره..

    و این داستانها گذشت تا من راهی نور الطاف الهیم شدم..

    الان مفهموم.

    شرک ورزیدن برای مومنان مانند مورچه ایی سیاه در دل شب.روی سنگ سیاه چیه!…

    و هر روز طی 24ساعتها فقط در این سایت مینوشتم..

    تا اینکه مدارم بالا رفت..بازم شروع کردم.یکی از دوستانم تا بدترین احساس سراغمو گرفت..من درحدودا 8سال پیش با ایشون رفت اند داشتم.

    و بازم بخاطر درک نادرست قانون.از من کمک خواست.به زور راضیش کردم که بیاد تو سایت شما.و ایشون بخاطر امادگی نداشتنش.سایت استاد عزیزمو.داد یکی از کافینتا.عضوش کرد..ایشون شروع کرد..ولی بخاطر این راه نادرست نصف کاره به فراموشی سپرد…

    ووووو….خیلی نادانی کردم..

    ولی خداوند بازم منو ناامید نکرد..و اینو به پای نادانیم کشوند…

    و یه نزیت داشت تا من متوجه نشانه های هر روزم بشم..

    نشانه ایی که تکاملم را در اینراه بهم نشون داد…

    و من در همون روز..خداوند بهم گفت..دست از سر دیگران بردار..شخص تو نمیتونی تعیین تکلیف کسی رو به عهده بگیری..

    چون موارد زیاد بود…پشت سر هم.این نشانه را برام فرستاد .بعدا فهمیدم این راه راهی نادرسته….

    و الان خیلی خوشحالم.بقول هادی عزیز.گفتن…

    تمام باورهای اشتباه در همون روزی که شروع به خودشناسی کردیم..کاملا از بین رفت..چون دقیقا همون موهای سیاه و بزرگ و بلند.روی ماست هیلی واضح و ناکاراند بود…و من گرفتمشون و ریختمشون بیرون…

    هنوز دقیقا با توجه به مدارم..کاشف میشم تو این مورد…

    نمیگم خیلی خوبم..ولی ما هر روز باید بهبود بدییم..

    دوست عزیزم.من میخام صحبت شما رو بشینم یادداشتش کنم تا مدام مدام بشینم در موردش تحلیل کنم..چون نور شما در این سایت کاملا روشنه…

    و چقدر این سایت عزیزه..که ما میتونیم دوستانی داشته باشیم که اطلاعاتشون بسیار زیاد هست و ما میتونیم نهایت استفاده رو از قانون ببریم..

    مخصوصا گفته های استاد زیباییم.

    دوستتون دارم سید حسین عباسمنش..سید علی خوشدل..

    همیشه دلتون خوش باشه..

    قلبتون در راه هدایت الله باشه..

    من سوره کهف رو اونجایی که خداوند هدایتشون کرده توی غار…و اون صفحات.الله اکبر چقدر قانون الهی رو زیبا بیان کرده..

    من سپاسگزار ثانیهای این پروردگار زیباییم هستم..که من فاطمه.این سعادت و خوشبختی رو برام رقم زده.تو محیطی باشم که پر از عشق و خوشبختیه..

    استادم خیلی خوشحالم.نمیدونم چکار کنم…خیلی خیلی دوستتون دارم.

    و سپاسگزار این رب عزیزم که فقط هدایت میکنه.و اینقدر هدایتهاش زیاده.من متخیرم از این بهشت الهی.زمین!..

    و مخصوصا دنیای بعد از مرگمون.سرای آخرت…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    مسعود محمدی گفته:
    مدت عضویت: 3835 روز

    و خدایی که در این نزدیکی است…

    سلام و عرض ادب خدمت استاد عباس منش گرامی، بانو شایسته شایسته و همه عزیزان حاضر در این سایت…

    بعد از اینکه کامنت های فایل «دلیل نتایج پایدار» رو به صورت کامل خوندم، اومدم به سراغ این فایل. فایل بی نظیر «درسهایی از یک بازی»

    این فایل استاد واقعا بی نظیر بود. همه زندگی بر میگرده به این که چقدر ما می تونیم ذهنمون رو کنترل کنیم. دو سه ماهی هست که دارم سعی می کنم روی ذهنم متمرکز باشم. دارم یاد میگیرم از طریق رها کردن چیزی که ذهنمو درگیر کرده و توجه کردن به یه چیز دیگه، فرکانس بهتری به جهان هستی ارسال کنم. واقعا نتیجه ای که در این سه ماه گرفتم، برای کل عمرم رکورد بوده. از نظر مالی، سلامتی، احساسی، روابط و معنویت اتفاقاتی که در این سه ماه افتاده در نوع خودش تازه بوده و هیچ وقت این اتفاقات رو تجربه نکردم. الان دیگه خیلی قشنگ تر می تونم تاثیر ذهن رو بر اتفاقات زندگی بسنجم. هر وقت که سعی کردم همین کار ساده رو انجام بدم، اتفاقات عالی برام افتاد. و هر وقت نتونستم نتایج از بین رفت.

    وقتی که برای اولین بار فایل «درسهای زندگی از یک بازی» رو شنیدم، حرف های استاد کاملا برام آشنا بود. دقیقا همین که استاد می گفتن وقتی ذهنمو نمی تونم کنترل کنم، ضربه هایی که به توپ می زنم درست نمیشینه، منم یادم میومد چطور وقتایی که نمی تونستم ذهنمو کنترل کنم، نتایج شروع به کم شدن می کرد.

    الان دیگه داره باورم به این موضوع که ذهن ما زندگیمونو می سازه بیشتر ساخته میشه. تا پیش از این، در این حدود 9 سال، من فقط شمه ای از قانون رو داشتم دریافت می کردم. اما الان خداروهزاران بار سپاسگزارم که به من کمک کرد تا در شناخت قانون بهتر و بهتر بشم. امروز داشتم در سلف تاک به خودم می گفتم که بارها و بارها وقتی یکم نتایج ایجاد شد، فکر کردم همه چی تمومه و شل شدم، نتایج از بین رفت. باید این بار مثل استاد باشم، با هر بار پیشرفت نسبت به قانون بیشتر و بیشتر برای کار روی قانون عطش داشته باشم و هر بار بیشتر از قبل نسبت به اجرای قانون جدی باشم. این تشنگی هربار باید بیشتر بشه و بعد از مدتی نتایج خیلی بزرگ و بزرگ تر میشه. همونطور که الان نسبت به 4 ماه پیش سرمایه من بیش از 1000 برابر شده. و کلی نتیجه دیگه که در کامنت های بعدی در موردش بیشتر می نویسم.

    خواستم فقط بگم همه چیز در کنترل ذهنه. و چقدر لذت بخشه که آدم این اصل اساسی زندگی رو درک می کنه. خدایاشکرت.

    از استاد عباس منش عزیزم بابت آموزش این آگاهی های فوق العاده سپاسگزارم. در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و سالم و پیروز و سربلند باشید.

    خدانگهدار

    1402/7/5

    22:49

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      امیر بهاری گفته:
      مدت عضویت: 2315 روز

      سلام اقا مسعود عزیز دوست همفرکانسی تو کامنت بالایی نوشته بودی یه ربع با ساعت چهاره اگه اشتباه نکنم وبعد از 16ساعت کار اومدی و کامنت نوشتی…دمت گررررررم فوق العاده ای این کنترل ذهنت رو من دوست دارم تحسینت میکنم واقعا و همونطور که خودت گفتی واقعا کاره ساده ای نیست ولی به همون اندازه که کنترلش میکنی و تقوا رو درپیش میگیری به همون اندازه نتایج وارد زندگیت میشه استاد یه فایل دانلودی گرانبهای دیگه هم داره بنام توانیی کنترل ذهن که فکر کنم تو همون دسته توانایی کنترل ذهن تو سایت قرار داده شده من اون فایلو هر چند وقت یکبار میبینم جزوه فایلهای قدیمی استاد هم هست اما پر از اگاهی…یکی از دوستان اونجا کامنت نوشته ومن یتق الله یجعل له مخرجا و من یتق الله یرزق من حیث لا یحتسب تقوا به معنای کنترل ذهن که استاد تو همین فایل بهش اشاره میکنه …کسی که ذهنش رو کنترل میکنه خداوند اورا نجات میده وراه چاره ای برای خروج از مصیبتها براش قرار میده و کسی که ذهنش رو کنترل کنه خداوند از جایی که فکرشو نمیکنه به او روزی میدهد و هردو یتق الله با فعل مضارع اومده یعنی همواره نه یکبار و دوبار…راستش رو بخوای هیچ ادعایی ندارم در زمینه قرانی و این اگاهی رو با خوندن اون کامنت دوست عزیز بدست اوردم ولی با این دو ایه عجیب ارتباط برقرار میکنم ..برات بهترین های رو ارزومندم دوست الهی ام…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    فرحناز کریمی گفته:
    مدت عضویت: 1139 روز

    درود فراوان بر استاد عزیزم وخانم شایسته مهربان

    درود بر دوستان عزیزو موفق این دانشگاه بی نظیر

    باز هم پنجره زیبای سایت باز شد چه فایل بی نظیر ی از استاد عزیز

    به به استایل زیبای اندام استاد وخانم شایسته وعینک های زیبای هردو در وسط این آبی بیکران چقدر قابل ستایش و تحسین

    فتبارک الله احسن الخالقین

    چقدر خدا لذت می بره وقتی بندگانش زیبا زندگی میکنند

    صحبت های شما استاد عزیز درست و قابل تحسین

    استاد لذت بردن در لحظه بی نظیر ترین موفقیت ها را برای ما رقم میزنه

    در هر شرایطی ،بازی کردن ،خندیدن ،رقصیدن ،غذا پختن وهزاران کار دیگر ،

    تجربه خودم را بگویم

    من ساکن شهر اصفهان هستم وچون به طبیعت علاقه زیادی داشتم خداوند مهربان همراه وهمسفر عزیزی به من هدیه داد که ایشون اهل شهرکرد ،روستای زیبای هو ره می باشد

    همسر مهربانم ،

    چون عاشق طبیعت بودم به چنین جای زیبایی هدایت شدم و خدا را شکر باغ و رودخانه ونعمت های بی نظیر در زندگیم جاری شد

    استاد وقتی به باغ می روم با درست کردن آتش وپختن، دمی گردو وگزاشتن داخل آتش لذت های بی نظیری را تجربه میکنم

    از زمانی که در باغ هستم در این چند سال هر لحظه ی من زیباتر و تجربه های فراوانی را آموختم که حتی استاد جان ،یادم از نزدیکان مهمان داشتم وقتی رفتارها و کارهای من را می‌دیدند با تعجب به من می گفتند تو چطور این کار ها را به راحتی انجام میدهی ,تو بچه ی شهر هستی چقدر توانمند وتوانایی

    ومن چون لذت برده بودم از تک تک کارهایی که خودم به تنهایی یاد گرفته بودم این تجربه را دارم

    استاد عزیزم دقیقا مداومت وپشتکار، رها نکردن ونترسیدن وتشویق کردن راه را برای کامیابی هموار می‌کند

    زندگی من زیبا وعالی ، در هر لحظه زیباتر وزیباتر شده است

    ممنونم از شما استاد عزیزم

    من یاد گرفتم از آموز های شما

    از داشته های خود لذت بردن ،غر نزدن ،ثابت قدم بودن ،متکی به خود بودن ،اگر زن هم هستی ،زن قوی بودن ،وهزاران نکته که هر کدام در موفقیت من بی نظیر بوده است

    به امید روزی که در پرادایس زیبای خودم از شما استاد عزیزم پذیرایی کنم‌ وقدردان زحمات شما باشم

    همیشه بهترین ها نصیب قلب مهربان شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    رها گفته:
    مدت عضویت: 986 روز

    به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به زیبایی به آسانی به عزت

    دوست دارم قبل از اینکه درباره زیبایی های این فایل بی نظیر صحبت کنم درباره سوالی که پرسیده شده صحبت کنم

    درباره شخص من در دوره ای از عمرم بسیار بسیار زیاد کار می کردم

    بسیار تولید محتوا میکردم

    محتوای فوق العاده بی نظیر و درجه یک محتوایی که وقتی ارائه می‌شد متوجه میشدم چقدر بی نظیر و فوق العاده هست

    در شهرم از اولین افرادی بودم که درباره موضوعات خاص محتوا تولید می کرد کلاس هایی برگزار می‌کرد و برنامه هایی برای کودک و نوجوان و خانواده‌ها داشت

    اما به مرور زمان به دلیل باورهای نامناسب مالی که داشتم،

    نتیجه های مالی خوب نمی‌گرفتم

    احساس کردم که من قربان شرایطی هستم که به خاطر نداشتن وضعیت اقتصادی مناسب باعث شده

    و بارها به خودم میگفتم اگر وضعیت مالی خوبی داشتم اینکارو میکردم و اونکارو میکردم

    و غافل از اینکه نداشتن باورهای مناسب این شرایط رو برام رقم زده بود احساس میکردم که اگر من پول داشتم سرمایه داشتم شاید می توانستم تغییراتی در اوضاع و شرایط هم ایجاد کنم برای خودم تشکیلاتی راه بیندازند و این همه استعداد و توانایی رو بتونم عرضه کنم

    احساس می کردم که تمام استعدادها و توانایی‌های من، مهارتهای من قربانی شرایط ناجوان مردانه شده است و با همین تفکر سالهای سال به خودم آسیب وارد کردم

    به خودم ضربه زدم

    چرا که فکر میکردم قربانی شرایط هستم شرایطی مثل جامعه مثل وضعیت اقتصادی نامناسب

    و من خودم را قربانی می دیدم و این موضوع باعث شد که حتی به مرور زمان ایده های مناسب دیگه سراغم نیاد

    به مرور زمان دیگه کار نکنم و فرصت‌ها را از دست بدم یعنی اون حس قربانی شدن و اینکه من قربانی شرایط هستم باعث شده بود که حتی ایده های ناب و درجه یک را هم دیگه نداشته باشم یا اگر ایده ها میومدن دست به کار نمی زدم عملی نمی کردم

    گفتم چه فایده داره این همه ایده میاد ولی من که پول ندارم راه بندازم من که شرایط مالی خوب نیست مشتری ندارم مشتریا نمیان و

    به همین ترتیب باعث شده بود که شرایط بسیار وحشتناک و نامناسب را برای خودم رقم زدم

    کار میکردم اما بیراهه میرفتم

    البته خدا رو شکر می کنم تضادهایی رو بهش برخورد کردم که امروز باعث شد بسیار قوی تر و مقاومتر بشم و مصصم

    مصمم

    من شخصاً از قربانی شدن بسیار ضربه خوردم سپاسگزارم از طرح این سوالات که باعث شد فکر کنم باعث شد ببینم که در گذشته از چه چیزی بیشتر از هر چیزی

    آسیب دیدم

    و اینکه باید بر کدام بخشهای باورهام کار کنم

    بازهم باید فکر کنم و کامنت بزارم

    این فایل بسیار اگاهی بخشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    امیرحسین گفته:
    مدت عضویت: 2438 روز

    با سلام

    باور کنید این یکی از بزرگترین پازل های گم شده ذهن من بود که چقدر زیبا بهش اشاره کردین

    همیشه کلی زحمت می‌کشیدم ،مطالعه میکردم، ایرادات کارام رو پیدا میکردم تا بتونم کسب و کارام رو رونق بیشتری بدم و وقتی رو غلتک می‌افتاد ، دقیقا به این سوال می‌رسیدم که چرا یهو جاده اینقدر هموار شد؟ چرا رقبا و همکاران دیگه با من نمیجنگند؟ چه راحت مشتری میاد؟ تا روز پیش اگه 10تا سفارش می‌رسید ،جشن می‌گرفتم ،حالا که 80تاسفارش اومده به خودم شک میکنم اونم تو سه روز متوالی… ! و فردای همون روز انگار جهان میگه خب باشه ،دوست نداری..، احساس می‌کنی برات زیاده؟ چشششششم

    و میبینم که یک خشک سالی اقتصادی برام پیش میاد که بیا و ببین..

    که صد روز دیگه باید بدووم که برسه به پله اول

    آره این داستان 10000٪ حقیقت داره

    و الان که خانم شایسته و استاد گفتند ،تو ذهنم زنگ خورد و نسبت به حقیقت این الگو ایمان آوردم

    البته دارم رو خودم کار میکنم اما خیلی سخته که درونی بشه و به نظر پاشنه اشیلم باشه و هر روز و هر شب نیاز به مرمت داشته باشه

    عجب از این احساس لیاقت که همه دست اوردهامون و از دست رفته ها مون ازش نشئت میگیره

    خیلی خیلی سپاسگزارم از بیان این موضوع که تو ذهنم همیشه پر رنگ تر بمونه

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    توحید علی جانی گفته:
    مدت عضویت: 3370 روز

    درسهای زندگی از یک بازی

    سلام و عرض ادب و احترام فراوان خدمت خانواده عزیزم

    من فایل رو ندیده م

    فقط متن بالای فایل رو خوندم.

    و چقدر این هدایتهای خداوند عالیه.

    من دیروز تمرین جلسه 2 دوره ی ارزشمند عزت نفس رو انجام دادم و امروز باز هم متنی با هموون مضمون جلسه 2 دوره ی عزت نفس مساله لیاقت و احساس قربانی شدن.

    و اومدم باز هم تمرین این جلسه، که نشانه خداست برای هدایت و رشد بیشترم رو انجام بدم.

    در مورد مسائل مالی من همین مساله رو الان که نه، چندین و چند ساله دارم والان که به این قضیه با نگاه عباسمنشی نگاه میکنم، میبینم آرررررررررره، استاد عباسمنش درست میگن.

    من سه ماهه که توو تبریز یه دفتر کار و فروشگاه باز کردم.

    اونم توفیق اجباری بود و خیلی هم راضی ام ولی اوایل مشتری نداشتم.

    توو فروشگاه که از صبح مینشستم، شروع میکردم به کار کردن روی آگاهی های فایلهای عباسمنش و بعد از یه مدت نتایج اومدن.

    همسایه ام که ابزار فروش هستند باچندین و چند سال سابقه کار فروش، یک بیستم من نمیتونست جنس بفروشه و البته سود مناسب.

    4، 5 روز این جوری عالی پیش رفت، بعدش من علیرغم کار کردن روی خودم، (چون روو بحث لیاقت و بحث قربانی شرایط و اتفاقات بیرونی شدن، کار نمیکردم و چند روزه که به این فایلها هدایت شدم ) نتایج ضعیف و ضعیفتر میشد و الان چند روزه متوقف هستم و

    از دیروز عصر این قضیه رو فهمیدم.

    وبه لطف خدا الان یک فایل صوتی انگیزشی برای خودم درست کردم و میخوام ویرایشش کنم و با یه موسیقی زمینه همراهش کنم، و هر روز گوش کنم.

    و چقدر نوشتن، حال آدمو خوب میکنه

    همین الان که داشتم این متن رو مینوشتم یه مشتری اومد، درسته خریدش نهایی نشد ولی نشون میده که قانون جواب میده.

    بحث داشتن و ساختن احساسِ لیاقت در دریافت نعمتهای خداوند خیلی مهمه، یعنی میتونیم با اصلاح و بهبود تک تک باورهامون، به صورت تکاملی دروازه ی ورود نعمتها به زندگیمون رو باز و باز و بازتر کنیم و اینجوری به صورت تکاملی هر روز نعمتهای بیشتری وارد زندگیمون میشن.

    نوشتم دروازه،

    تصور کنیم که وجود ما، وجود متافیزیکی ما یه دروازه ای بزرگ با درهای بزرگ داره.

    درهای مختلف

    در بزرگ ورود نعمتها

    در کوچک ورود بلاها

    در بزرگ ورود آرامش

    در کوچک ورود استرس و احساس بد

    در بزرگ ورود ثروتها

    در کوچک ورود فقر

    و…

    این ما هستیم که با باورهای ذهنیمون هر کدوم از این درها را چقدر باز و چقدر محدود میکنیم.

    برای باز کردن بیشتر درهای نعمت و ثروت و آرامش و معنویت و زیباییها و خواسته ها باید مدام به خودم بگویم که من به خودی خود لایق دریافت نعمتهای آسان و فراوان خداوند هستم.

    من بی هیچ بهانه ای لایق زندگی در شرایط دلخواه م هستم و صد البته که در حوزه ی علایقم، همیشه تلاش و تمرین میکنم که رشد کنم و این هم باعث رشد بیشتر و بیشتر خودم و کسب و کارم و درونم میشود.

    من باید باز هم تمرینات؛ فراوانی مشتری نقد و سود ده را انجام دهم

    و مثل قبل به فروشگاههای بزرگ پر از مشتری نقد بروم و مدام آنها را تحسین کنم

    ودوباره

    احساس لیاقتم را بهبود بدهم و به عوض احساس قربانی شدن، احساس قهرمان بودن را در درونم پرورش دهم

    من بارها و بارها با منطق و دلایل منطقی احساس قهرمان بودن را در وجودم رشد دهم

    من قهرمان زندگی خودم هستم

    من قهرمان زندگی خانواده ام هستم.

    من لایق کسب ثروت آسان هستم

    من لایق داشتن کسب و کاری پر رونق هستم.

    و

    چقدر این نوشته پر از آگاهی هست، فارغ از اینکه توی فایل استاد چی گفتن.

    خود این متن میتونه دنیایی دیگر رو در وجودمون متولد کنه

    خدایا سپاسگزارم

    خیلی سپاسگزارم خیلی سپاسگزارم که قانون تو جواب میده

    خیییلی سپاسگزارم برای هدایت ما

    استاد عزیزم ازتون و از خانم شایسته عزیز بسیار متشکرم

    در پناه الله مهربان شاد و سربلند و با عزت و پر نعمت باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    فرهاد مصلی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 1999 روز

    سلام بر استاد عزیزم و مریم جان

    استاد جان شما همیشه در تمامی دوره ها تون چهار عمل اصلی ریاضی مثال زدید

    جمع ، منهی ، تقسیم و ضرب

    در بازی پینگ پنگ چهار جز اصلی دارد فورهند ، بکهند، سرویس و دریافت

    مثال فورهند پوش ، فورهند هل ، فورهند لوپ، فورهند فلیپ حرکت فورهند است مانند اصل ریاضی شامل جبر ، مشتق و غیره واسه بکهند همه تکنیکها را داره وقتی شخص هر کدام از مهارتها یاد می گیره و در عمل اجرا می کنه اعتماد به نفس و عزت نفس بالا می رود و این بصورت تکاملی با تمرین و تکرار و تمرکز اتفاق می افتد

    بازی پینگ پنگ جز ورزشها است باید در لحظه زندگی کنی و در کمتر از صدم ثانیه پیچ حریف تشخیص بدهی و مغز دستور بدهد زاویه راکت به چه صورت باشد و جواب بدی و توپ را رد کنی

    در مورد مثالی که در بازی با اختلاف جلو بودم و باختم و بالعکس من خودم این تجربه را داشتم و برای هر مساله راه حل است واسه این موضوع راه حل وجود داره. وقتی من ده بر یک جلو هستم دو سه امتیاز از دست می دادم در مسابقات در ضریب شش حوله بر می داشتم تایم می گیرم یا بند کفش باز شده یک کاری می کردم تا دوباره تمرکز بدست بیاورم و همین وقفه تمرکز حریفم بهم می زدم نود و نه در صد مواقع امتیاز بعدی می گرفتم

    در مورد احساس ترحم و دلسوزی در بازی یک الگو خیلی عالی در زندگی من علی دایی است در زمان بازیگری فرق نمی کرد جلو تیم مالدیو باشه یا تیم چلسی یا میلان با قدرت ظاهر میشد به مالدیو نه تا گل بزند به چلسی میلان یک یا دو گل بزند در تمام بازیها محکم بازی می کرد و دلیل اصلی تمرکز بالا احساس لیاقت و در لحظه بودن در مسابقات فوتبال است نتیجه این نوع تفکر ثروت بالا ، مرد سال آسیا و در حال حاضر دومین گل زن تاریخ جهان بعد از کریس رونالدو است

    ما به چگونگی آن شخص به هدف رسیده نباید کاری داشته باشیم اگر کسی انجام داده ما هم می توانیم انجام بدهیم و این باید باور پذیر بشه آن خواسته برای من محقق میشود به راه حل مساله هدایت میشوم برای اینکه همه ما از یک سیستم عصبی یکسان برخوردار هستیم

    و در مورد قربانی شدن عدم لیاقت می رساند اکثریت جامعه و من هم قبل از با شما آشنابشوم اینجوری فکر می کردم یک چیزی اتفاق افتاد دری به تخته خورده طرف گوسفندانش فروخته حالا ماشین فلان سوار است یا رابطه عالی داره شانسی است که ریشه در حسادت و ارتعاش پایین و باور محدود کننده دارد

    به جایی بیایم احساس قربانی شدن در خودمان ایجاد کنید در آموزشها به ما یاد دادید

    تحسین کنیم و ذهنمان را کنترل کنیم و به خودمان تکرار کنیم اگر آن رسیده من هم می رسم. با چه ابزاری با منطق و شور اشتیاق به وسیله اهرم رنج و لذت در خودمان ایجاد کنیم

    به آن خواسته برسیم و از آن لذت ببریم

    استاد جان از شما و مریم جان سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    مهدی گفته:
    مدت عضویت: 2246 روز

    به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

    با سلام به استاد و خانوم شایسته عزیزم

    خداوند رو بارها شکر میکنم که بستری هدایت شدم که میتونم هم به آگاهی های بیشتری هدایت بشم هم راجب آگاهی هایی که خودم به دست آوردم با هزاران دوستی که در این مسیر هستند به اشتراک بزارم

    خب بریم سراغ سوالات این فایل بسیار زیبا

    احساس عدم لیاقت و از دست دادن نعمت ها

    خود من چون که برای کارم زحمت زیادی کشیدم و وقت زیادی براش تلاش کردم و آموزه های استادم بی تاثیر نبوده برای اون چیزهایی که به دست میارم احساس عدم لیاقت نمیکنم برعکس از خداوند میخوام که کارمو راحت تر از چیزی که الان هست الان مثلا سه ساعت در روز کار میکنم حتی ساده تر از این بشه و درآمده بیشتر بشه البته یکبار به یک سقفی در ذهنم برخورد کردم سقف درآمدی اما خیلی زود از خداوند خواستم که این سقف رو در ذهن من بشکنه و هدایتم کنه به آگاهی هایی و مثال هایی که اینکارو برام بکنند و خیلی زود مثال هایی رو دیدم که اون سقف ذهنی من تار و مار شد البته اینم بگم این احساس لایق بودن چیز های خوب که الان دارم نتیجه ی کار کردن بر روی دوره ی عزت نفسه و الان این حسو دارم اما باید بتونم در هر شرایطی این حس رو در خودم نگه دارم

    احساس قربانی شدن

    من قبل و حتی گاهی همین الان وقتی کارمو خیلی خوب انجام میدم و اما نتیجه اون چیزی نیست که انتظارشو داشتم یه حس خفیفی هست که اه گندش بزنن حقم این نبود اما حالا که فکر میکنم دقیقا یادم میاد اون حسی که بعد از این فکر داشتم اصلا حس خوبی نبود و میشد کاملا حس بد رو درک کرد و دقیقا بعدش شرایط به گونه ای پیش میرفت که من تمرکزمو از دست میدادم و اوضاع بدتر و بدتر میشد

    اگر بخوام از آخرین مثالی که یادم میاد بگم در محیطی که قبلا کار میکردم کار من بصورت درصدی بود من ماه اول خیلی خوب کار کردم و قشنگ رکورد درآمدی اون بخش از اون محیط رو شکستم ولی وقتی به تسویه حساب رسیدیم یک سری شرط و شروط برام گذاشت که از قبل بهم نگفته بود و من احساس خیلی بدی داشتم که ببین این همه زحمت کشیدی پولی که خودت ساختی رو بهت نمیدن ولی نتونستم ذهنمو کنترل کنم و در همون احساس بد موندم و نتیجه ای که به وجود اومد من همون کارهایی که ماه اول انجام دادم و نتیجه ی خوبی حاصل شد و حتی بیشترش رو انجام میدادم ولی درآمدم کم تر و کم تر میشد تا اینکه به صفر رسید و الان که استاد راجب این موضوع صحبت کرد فهمیدم که این از کجا نشات میگرفت و سعی میکنم در ادامه زندگیم حواسم بهش باشه تا این موضوعات دیگه نتونن به من ضربه بزنن

    و اینکه از بازی هایی که میکنیم و لذت میبریم و قوانین رو ازشون در میارم خب من عاشق بازی pes هستم و زیاد با دوستانم بازی میکنم و تمامی قوانین که استاد راجب بازی پینگ پنگ گفتن اونجا هم صادقه نتیجه میگیرم که قوانین خداوند بدون تغییره و همه جا این قوانین یکیه

    خداوندا بارها سپاس گذارم که من رو به این آگاهی های زیبا و کمک کننده هدایت میکنی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: