live | استفاده آگاهانه از قدرت تجسم خلّاق - صفحه 12 (به ترتیب امتیاز)

732 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    حسین و نرگس گفته:
    مدت عضویت: 1838 روز

    وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّهٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ وَفِی آذَانِنَا وَقْرٌ وَمِنْ بَیْنِنَا وَبَیْنِکَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ

    و گفتند: دل های ما از [درک] حقایقی که ما را به آن می خوانی در پوشش های سختی است، و در گوش های ما سنگینی است، و میان ما و تو پرده ای وجود دارد، بنابراین تو کار خود را انجام بده و ما هم کار خود را انجام می دهیم.

    به نام خدا و سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان هم فرکانس

    دیروز آیه بالا دقیقا شرح حال من بود و امروز دقیقا درک کردم این آیه چی میگه… دیروز این فایل رو گوش دادم و حالم خیلی

    اوکی نبود و کامنتی هم ننوشتم تا چند ساعت بعدش که اومدم و کامنت گذاشتم روی این فایل…

    امروز که به لطف خدا حالم خوب بود گفتم بیام دوباره این فایل رو گوش بدم و حیرت زده شدم!! به خدایی که میپرستم عین

    حقیقتو بهتون میگم…من دیروز که حالم خوب نبود به نسبت امروز که حالم خوب بود بیش از 98 درصد فایل رو نشنیدم!!

    و امروز که فایل رو گوش دادم به فکر فرو رفتم…یعنی من دیروز این فایلو گوش نداده بودم؟! یا هنگام گوش دادن مشغول کاری بودم؟! دیدم که نه …دیروز حالم خوب نبود بخاطر یه موضوعی که ذهنمو درگیر کرده بود و ذهن من تمام ورودی های منو فیلتر میکرد!! این اتفاق باعث شد واقعا این حرف مشرکین رو درک کنم که وقتی انسان درگیر اکتسابات ذهن و نفس خودش میشه نمیتونه سخن حق رو بشنوه… و همون چیزهایی که قبلا در نفس و ذهنش نقش بسته رو نشخوار میکنه…

    امروز که این فایل رو گوش دادم بیش از 98 درصدش رو اولین بار بود که میشنیدم..این فرق میکنه با اون داستانی که دوستان شنیدن که هر چی یه فایل رو گوش میدیم بیشتر درکش میکنیم..اینو منم داشتم و طبیعیه که هرچی درکمون بیشتر میشه بهتر موضوعاتو میفهمیم..اما من دارم میگم این فایل رو انگار نشنیدم…

    و حیرت زده شدم از قدرت نفس که میتونه چطوری انسان رو فریب بده و دیتا رو فیلتر کنه و از تغییر انسان غیر متعهد جلوگیری کنه… و اما صحبتم اینجاست که همونطور که استاد گفتن باید مدام آگاهانه سعی کنیم توجهمونو روی داشته ها و زیبایی ها ببریم تا در اون سیکل معیوب فکری که ناشی از یه مسئله است گیر نیفتیم..که در این صورت دروازه آگاهی رو به روی خودمون میبندیم…تا جایی که نه قرآن رو درک میکنیم و نه صحبت های استاد رو… اعترافش خیلی برام تلخه ولی بزار اینجا اینو اعتراف کنم تا دوستان بدونن ذهن چه دام هایی رو از طریق درگیر شدن در مشکلات برای انسان پهن میکنه…

    هرجا هر مشکلی برامون پیش اومد آگاهانه از درگیر شدن ذهنمون در اون مسئله جلوگیری کنیم..این کمترین کاریه که میتونیم برای آگاه موندن و ارسال آگاهانه فرکانس انجام بدیم…

    و تا آگاه نباشیم اولا نمیتونیم الهامات و دریافت کنیم..ثانیا ورودی های ما برای دریافت آگاهی بسته میشه…و مهمتر از همه اینکه نمیتونیم آگاهانه تصویرسازی کنیم و در اون لحظاتی که اسیر نجواهای ذهن میشیم فرکانسهای مخرب ارسال میکنیم…

    ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ

    (شیطان گفت :) سپس از پیش رو (ترس از آینده) و پشت سر (غم گذشته) و از طرف راست (مذهب) و از جانب چپشان (شهوات و رذائل اخلاقی) بر آنان می تازم و [تا جایی آنان را دچار وسوسه و اغواگری می کنم که] بیشترشان را سپاس گزار نخواهی یافت

    کوچکترین نشانه آگاه بودن حال خوبه و چه تمرینی بهتر از شکرگذاری برای رسیدن به حال خوب..و شیطان هم همه تمرکزشو گذاشته روی این موضوع… ان شااالله همیشه در مدار آگاهی باشیم و آگاهانه تصویر زندگیمونو بسازیم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  2. -
    مسعود محمدی گفته:
    مدت عضویت: 3806 روز

    و خدایی که در این نزدیکی است…

    سلام و عرض ادب خدمت استاد عباس منش عزیزم،‌ بانو شایسته همراه و همدل و همه عزیزانی که در این مکان مقدس حاضرند…

    دوره 12 قدم یک دوره بی نظیر بود و هست. دوره ای که محال ممکنه که هر بار شروعش کنم اتفاقات فوق العاده ای رو توی زندگیم تجربه نکنم. به تازگی بعد از سه بار شروع این دوره تصمیم گرفتم که مجددا از اول و این بار با وسواسی موشکافانه هر جلسه رو 5 بار ببینم، کامنت های پرامتیازشو بخونم و سعی کنم با همه وجود تمریناتشو انجام بدم.

    توی همین سه ماهی که این دوره رو مجددا شروع کردم اتفاقات بسیار فوق العاده ای برام افتاد. هنوز جلسه سوم از قدم اولم ولی به حدی همین سه جلسه تغییرات عجیبی در شخصیت و باورهای من ایجاد کرده که اگه بخوام بگم قطعا مثنوی هفتاد من میشه.

    میخوام در پایان قدم اول بیام و توی چک آپ فرکانسی با جزئیات کامل در مورد تاثیرات محیرالعقول این قدم بنویسم. اما همینجا فقط یه مورد از این تغییرات رو بگم که در مورد مسائل مالیه و ذهن بهتر درکش می کنه. اونم اینه که بالای 150 میلیون تومان پول ساختم که همش به واسطه لطف و مرحمت رب العالمین بوده. تاثیرات این دوره و کار روی ذهن باورنکردنیه. کلی تغییر دیگه از مهیا شدن شرایط برای ازدواج و دراومدن اسم توی قرعه کشی ماشین و گسترش مخاطبین کاریم در حوزه مشاوره تحصیلی هم بوده که ان شا الله در چک آپ فرکانسی پایان قدم یک به صورت موشکافانه در موردشون می نویسم.

    اما به نظر من همونطور که خلاصه قران در سوره حمد که شروع کتابه گفته شده، خلاصه کل دوره هم در 20 دقیقه ابتدایی جلسه 1 قدم 1 گفته شد! اونجایی که استاد صحبت از دیدن افکار ذهنی می کنن به اعتقاد من بسیار پرمعناست. همین 20 دقیقه به نظر من برای تمام عمر یکی مثل من کافیه که به هرچیزی که اراده می کنه دست پیدا کنه. این که بتونم افکارمو ببینم، بدونم آبشخورش کجاست و مثل یک مدیر اون رو تغییر جهت بدم و یا حذفش کنم. همه قانون همینه! همه کنترل ذهن همینه و بس!

    اما امان از این ذهن چموش که این همه تاثیر می بینه از اجرای قانون و باز داره اما و اگر میاره. باز تا یکم ازش غافل میشم میره به سراغ چیزایی که نباید بره.

    جدیدترین دستاویزش در مورد جلسه دفاع پروپوزال دکترای منه که به زودی قراره برگزار بشه. داره شروع میکنه به نجوا کردن و worst case scenario رو با جزئیاتی دقیق بیان می کنه و تا جایی که می تونه سعی می کنه حال من رو بد کنه.

    اما ایمان دقیقا همینجاست که معنی پیدا می کنه. وقتی که همه چی گل و بلبله و هیچ مساله ای وجود نداره که همه شیر میشن! ایمان واقعی جایی خودشو نشون میده که مسائل رخ میدن. این جا همون جاییه که من باید این مسائل رو فرصتی از جانب خداوند برای بزرگ کردن روح خودم ببینم.

    اینجوریه که اگه ادامه بدم به این مسیر و با قدرت پیش برم، نتایجی که رخ داده به قول استاد به تصاعد می خورن و خیلی خیلی بیشتر میشه. به زودی توی سه ماه یک میلیارد و پونصد میلیون ساخته میشه. و بعد پونزده میلیارد و به همین ترتیب! فقط مهم دو چیزه: 1- فراموش نکنم که چه چیزی باعث ایجاد این اتفاقات شد و با همه وجودم سعی کنم در این مسیر بمونم و اجازه ندم چیزی من رو از این مسیر خارج کنه و 2-به هر مساله ای با دید اشتیاق نگاه کنم. دنبال این باشم که از طریق حل اون خودمو بزرگتر کنم و به جایی برسم که به قول استاد «مسائل رو از خودم بزرگتر نبینم!»

    یه دوره ای رو خودم شروع کردم که در کنار دوازده قدم پیش ببرم به نام «دوره فایل های دانلودی»! و هر روز یک فایل دانلودی استاد رو (که عمیقا باوردارم میلیاردها تومان ارزش هرکدومشه)، سعی می کنم با دید موشکافانه بررسی کنم. امروز فایل «پاسخ به نظرات»‌رو می دیدم که در پارادایس زیبا ضبط شده بود. استاد این جمله که «من مسائل رو بزرگتر از خودم نمی بینم» رو اونجا گفتن. و خیلی جالب بود که به روند تکاملیشون اشاره کردن.

    گفتن من همیشه با هر اتفاقی که می افتاد و کمی من رو نسبت به آینده نگران می کرد بهم می ریختم و فکرم مشغول میشد. (مثل همین جلسه دفاع پروپوزال من!) ولی اینقدر سعی کردم روی ذهنم کار کنم که الان دیگه خیلی اتفاق ناگوار به ندرت رخ میده و همون هم به راحتی آب خوردن حل میشه و اتفاقا کلی برکت هم وارد زندگیم می کنه. مثال اون جریمه ای که در اتوبان i10 در بدو ورودشون به امریکا رو زدن که در نهایت اون سلسله اتفاق به ظاهر ناخواسته منجر به دریافت اقامت دائم کشور امریکا برای استاد شد. (صرفا به این دلیل که استاد در اون لحظات پر خوف و خطر که ذهنشون میگفت الان دیگه قراره دیپورت بشی و یا این که زندانیت کنن، تونستن خودشونو کنترل کنن و با یاداوری اتفاقات ناگواری که در گذشته تبدیل به احسن شد، حالشونو خوب نگه دارن.)

    من هم در این شرایط باید یاد بگیرم ذهنمو مشغول کنم. ذهن به قول استاد در جلسه 1 قدم 1 تا بیکار میشه، سریع شروع می کنه به تفکرات منفی و فرکانس های ناگواری رو به جهان ارسال می کنه و اگه جلوشو نگیرم به قدری بزرگ میشه که واقعا به سختی میشه باهاش مقابله کرد.

    پس من،‌به عنوان کسی که شاگرد مکتب توحیده و دوست داره پاشو جای پای مرادش استاد عباس منش عزیز بذاره،‌باید در این مواقع ایمانم رو نشون بدم. شاید به اندازه استاد قوی نشده باشم که بتونم با یاداوری اتفاقات مثبت گذشته به ذهنم جهت مثبت بدم، اما حداقل می تونم ذهنمو مشغول یه کار دیگه کنم. و وقتی اون کار تموم شد باز یه کار دیگه. و اینقدر این پروسه رو تکرار کنم تا اون افکار منفی در ذهن من محو بشن… .

    علت نوشتن این کامنت هم دقیقا همین بود. گفتم بیام و برای این که ذهنم رو مشغول کنم یه کامنت خوب بنویسم تا هم بعدا بخونمشو به خودم یاداوری کنم اون همه نگرانی برای جلسه دفاعیه پروپوزال بی فایده بود و این جلسه به سادگی هرچه تمامتر توسط خداوند مدیریت شد و به پایان رسید، و هم این که به خودم یاد بدم ذهنمو کنترل کنم. قطعا اگه بتونم در همچین شرایطی ذهنمو کنترل کنم وقتی که این مساله حل بشه، کار کنترل ذهن برای من خیلی راحت تر میشه.

    به قول استاد درسته که این ذهن یه اسب چموشه! ولی افسارش دست منه و من می تونم رامش کنم. درسته رام کردنش خیلی سخته و کار میخواد ولی وقتی که رام بشه سواری خیلی خوبی میده!!!

    دورتون بگردم استاد که هر یه جمله ای که بیان می کنید از دهانتون بی اغراق در و گهر نایاب می ریزه. خداوند شما و بانو شایسته بزرگوار که الحق و الانصاف لایق همراهی با استاد بزرگی چون شما هستند رو برای ما حفظ کنه.

    در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم برجهان هستی، شاد و سالم و پیروز و سربلند و سعادتمند باشید.

    خدانگهدار

    1403/6/22

    00:10

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  3. -
    فهیمه زارع گفته:
    مدت عضویت: 3005 روز

    بنام خداوند بخشنده ومهربان

    به نام او که هرچه دارم از اوست

    سلام وهزاران درود به استاد ارجمندم ومریم بانوی نازنین ودوستان الهی ام

    دوره دوازده قدم فوق العاده وبی نظیر هست دوره ای است که آگاهی‌های آن یه پکیج کامل در همه زمینه های زندگی را شامل میشه هم در بحث ثروت ،هم سلامتی ،هم موفقیت وکسب وکار عالی وهم روابط فوق العاده وازهمه مهم تر بحث توحید هست ومن ابتدا میخوام نتایجی که از کار کردن بر روی سه قدم اول این دوره تا کنون گرفتم را بنویسم تا ردپایی باشه برای خودم والگویی برای دوستانم:

    با این دوره من ارتباط بهتری با خدا ،بامنبع گرفتم ،چقدر باخودم در صلح قرار گرفتم ،بهتر قانون احساس خوب = اتفاقات خوب را درک کردم وسعی میکردم به آن عمل کنم ، خیلی خیلی بیشتر از قبل مراقب ورودیهای ذهنم هستم وچقدر کنترل ذهن با تمرینات این دوره که البته من فعلا قدم 4 هستم راحت تر شده است آرامشی که دارم قابل قیاس با قبل نیست ،من تنهام واز تنهایی خودم لذت میبرم

    من به خاطر شرایط جسمانی ناجالبی که داشتم با دنبال کردن نشانه ها این دوره را تهیه کردم وتمام تمرکزم برروی سلامتی ام بود من با شروع دوره هرروز ،روزی 4 ساعت فیزیوتراپی می رفتم آن هم با یه همراه که برای انجام تمرینات ورزشی به من کمک کند وتمام تمرینات رو نشسته انجام می دادم ولی الان من هفته ای دوروز فیزیوتراپی میرم آن هم روزی یک ساعت تنها وتمام تمریناتم را ایستاده انجام می دهم قبل از شروع دوره من هفته ای یکبار به دکتر مراجعه میکردم در حدود روزی 30 عدد قرص میخوردم ولی الان شاید دو ماهی یکبار دکتر برم تعداد داروی مصرفی یک سوم شده با دز کمتر ، در تمام این یکسال تضادها بودند ،مسائلی بود که اگر در این مسیر قرارنداشتم نمیدونم چطور میخواستم تحمل کنم تحملی باصبر نه از روی اجبار ومن باهر تضاد بزرگتر شدم حتی خود این تضاد چقدر باعث رشد من وبزرگ شدنم شد من همیشه بابت سلامتی ام‌از خدا سپاسگزار بودم هر پله ای که بالا وپایین می رفتم وهر قدمی که بر می داشتم ولی با این تضاد فهمیدم حتی درد هم سپاسگزاری دارد چون اگر بدنم بی حس باشه نه تنها درد بلکه لذت وشادی خنکی ،گرمی ،وزبری هم حس نمیکنم پس یاد گرفتم هر موقعه درد دارم بگم خدایا شکرت به من نشون بده که برای بازگشت سلامتی ام چکار باید بکنم ودیگه آه وناله نکنم از درد جسمم

    روز قبل از روزی که این فایل رو سایت قرار بگیره فیزیوتراپی بودم متوجه شدم یه پیرزنی وارد شد وناله می‌کرد ومیگفت ای خدایا پام همون لحظه از وجودم یکی گفت چقدر با بنده ها ناسپاسیم که وقتی سالمیم فکر می‌کنیم این بدن خودمون هست این خود ما هستیم که کارها رو انجام می دیم ما در نمازهای یومیه هر روز میگیم به حول وقوه تو بلند میشیم ومینشینم ولی چقدر اعتقاد داریم که حتی حرکات انگشتان وبهم خوردن پلک چشمامون به قدرت خداوند هست ووقتی سلامتی رو از دست میدیم گله وشکایتمون برای خداست یه لحظه نمیگیم این خود ماهستیم که این آسیب را به جسممان زدیم‌اینقدر مغروریم که حاضر نیستیم مسئولیت اعمالمون وافکارمون را بپذیریم(مخاطب این متن خودم هستم ) همان موقعه فهمیدم که حتی برای درد جسمانی ام هم باید سپاسگزار باشم با شروع این دوره من به راحتی از شغل کارمندی ام با 16 سال سابقه کار جدا شدم به طرز معجزه واری بازنشست شدم آنهم با 16 سال سابقه کار با حقوق کامل، وخیلی اتفاقات خوب ریز ودرشتی که نتیجه بودنم در این مسیر زیبا بود

    ^^^^^^^^_

    چگونه میتونیم اتفاقات زندگیمون رو آنطور که می خواهیم رقم بزنیم ؟ با تجسم

    تجسم : جهت دهی افکارمون به یک موضوعی در آینده به صورت آگاهانه

    چون ما در هرلحظه در حال فکر کردن وتجسم کردن هستیم باید یاد بگیریم با کنترل ورودیهای ذهنمون افکارمون را به اتفاقاتی که در آینده دوست داریم تجربه کنیم جهت دهی کنیم

    استاد جان از دوره قانون آفرینش تجسم کردن برای خلق خواسته هایم را از شما آموختم وخیلی بطور آگاهانه از قدرت تجسم برای خلق خواسته هام استفاده میکردم

    من با تجسم موفق شدم بعد از جدایی از همسر سابقم همسرم را با ویژگی‌های اخلاقی که دوست داشتم جذب کنم

    جذب جای پارک ماشین در محل‌های پرتردد …. ولی چون ما فراموش می‌کنیم مسیر رو وفراموش می‌کنیم قانون تکامل رو ،وقتی به خواسته ای نمی رسیم دیگه این قدرت هم فراموش می‌کنیم

    وقتی در جلسه دوم قدم دو یکبار دیگه این آگاهیها برام مرور شد

    هرروز سعی کردم‌در کنار تمرین ستاره قطبی وآگاهانه اتفاقاتی که میخوام در طول روز تجربه کنم را تجسم کنم

    من بخاطر شرایط جسمانی ذهنم نسبت بستری شدن خیلی مقاومت داشت ولی آنروز که نوبت دکتر داشتم در طول روز سعی کردم آگاهانه افکارم را طوری جهت دهی کنم که به احساس بهتری برسم وکم کم مقاومت ذهنم نسبت به بستری شدن کم شد وبه خودم گفتم الخیر وفی ماوقع ودر کل مسیر من توجه ام را گذاشتم روی زیبایی ها ووقتی خانم دکتر گفت برا ام آر ای مجدد باید بستری شوی من بدون مقاومت پذیرفتم چون قلبم آروم بود وقرار شد فردا صبح مراجعه کنم فردای آن روز که آماده میشدم ودر طول مسیر همسرم گرفته بود وحرف نمیزد ولی من داشتم سناریو را تو ذهنم می‌نوشتم که خانم دکتر بعد از ام آر ای به خوشحالی میاد دم اتاقم بهم میگه روند بهبودی ات خیلی خوب بوده وهمسرم در راه برگشت همین جور شاد وشنگول هست بشکن میزنه به الله قسم عین چیزی که تجسم کردم استاد اتفاق افتاد ومن از شادی گریه میکردم وخداروشکر میکردم

    سپاسگزارم از استاد شایسته عزیز به خاطر این حسن انتخاب عالی که داشتند

    در پناه الله بهترین بهترینها را برایتان آرزو میکنم‌ شاد ،ثروتمند وسعادتمند باشید در دنیا وآخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  4. -
    سعید زارع گفته:
    مدت عضویت: 2504 روز

    سلام استاد عزیزم و مریم خانم خواهر دوست داشتنی

    چقدر دوستتون دارم

    استاد من فقط و فقط با تجسم موفق شدم 10 سال پیش که اون موقع اصلا از قانون خبر نداشتم به اروپا مهاجرت کنم و زمانی که قانون شناختم و بررسی کردم دیدم من فقط با تماشا ‌کردن برنامه های ماهواره اونایی که جنبه خوشگذرانی و طنز داشتن یا در مورد کسب و کارها بودن که فقط هم شبکه من و تو نگاه میکردم .

    من دقیقا میدونستم که کی برنامه مورد علاقم بود پس یا خونه بودم یا میامدم خونه یا تکرارش نگاه میکردم ، استاد من اصلا از این برنامه ها خسته نمیشدم ، وقتی هم نگاه میکردم میرفتم تو دنیای خودم که اروپا زندگی میکردم ، من اون موقع کسانی اروپا داشتم که مثلا اگه یکبار زنگ میزدم مشورت کنم میگفتن نیا اما من همه رو بیا میشنیدم فامیل هایی داشتم که اون موقع اونا از نظر ما پادشاه بودن و ما هیچ اما اگه میخاستم به این موضوع توجه کنم که ببین فلانی با این وضع مالیش و پارتی نمیتونه بره تو که دیگه هیچی نداری هیچ وقت حتی اجازه فکر کردن بهش به خودم نمیدادم ،،،، یادم اون موقع ها قلیون میکشیدم میرفتیم با داداشم چایخانه و ساعت ها من تعریف میکردم که میرم اینطوری پول میفرستم اینطوری برمیگردم ایران (توجه به خواسته بدون مقاومت) و استاد من به بهترین راه با کمترین پول و در زمان مناسب و مکان مناسب(سریع ترین حالت و در کمال کیفیت مطلوب ) جواب پناهندگی گرفتم طوری که حتی قاضیم باورش نمیشد من به راحتی از فرودگاه تهران با هواپیما مستقیم با کت شلوار و در عرض 5 ساعت اروپا پیاده شدم ،،، استاد من بعدها متوجه شدم که قدرت تجسم من اینقدر قدرت داره که خودش رابط میشه ، پارتی میشه ، زمان مناسب میشه اصلا اینا به من ربطی نداره خواسته منو به راحت ترین حالت میزاره تو بغلم و از زمانی که این موضوع متوجه شدم تو دوره هایی که میخرم واسه اینکه مقاوتم کم کنم ازش الگوگیری میکنم ،،،وقتی من امدم اروپا و دیگران دیدن که میشه 20 نفر از فامیل ها به اروپا امدن و تو این 20 نفر کسانی بودند که تو ایران مسافرت هم نمیتونستن برن میخام بگم که با هر هدفی که رقم میزنیم چقدر به جهان و رشد آدمهای دیگه کمک میکنیم چقدر به باورهای آدمها دقیقا مثل شما که به من کمک میکنی کمک میکنیم .

    امیدوارم به دوستانم داخل سایت هم کمک کرده باشم .استاد جون مرسی بابت این آگاهی های ناب و خوشمزه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
  5. -
    محمد محبی گفته:
    مدت عضویت: 1969 روز

    سلام به استاد عزیزم

    همیشه این اولین اصل و‌مهم ترین اصل که ما خالق زندگی خودمون با باورهامون هستیم رو بیشتر مطالبتون مطرح میکنید، همیشه نسبت به این موضوع کنجکاوم‌که این اصل رو‌که‌همیشه میگید اونم از شرایطی که توی بندر عباس داشتید از‌کجا و چه اتفاقی افتاد که به این باور قوی رسیدید ؟ اونم توی شرایطی که کسی مثل خودتون نبود که بخواد به این شدت این موضوع رو مطرح کنه براتون اما این در شرایطیه‌که با اینکه خیلی از ماها با اینکه این حرف خیلی سا‌ده اما اصل رو بارها ازتون شنیدیم اما وقتی به خودمون نگاه میکنیم میبینیم نه اونجوری که باید توی عمل و افکارمون توی اون انتهای ذهن و وجودمون خیلی هم قبولش نداریم همیشه میگم چطوری استاد تونستن این موضوع مهم رو از کجا و چطوری تونستن درک کنن…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  6. -
    سمیه زمانی گفته:
    مدت عضویت: 2256 روز

    سلام به دو استاد عزیزم و به همه ی دوستان نازنین بهشتمون.

    بازگشت خودم رو به میادین کامنت نوشتن تبریک می گم :))))

    خدایا شکرت که بعد مدتها دوباره این اجازه رو بهم دادی و به وقتم برکت دادی تا بتونم بیام و کامنت بنویسم.

    مربم بانو یک دنیا سپاس که بعد از پنج سال این فایل فوق العاده ارزشمند رو برامون گذاشتین تا لذت ببریم از آگاهی هاش. استاد بقول سعیده جان دور سرت بگردم :))) چیکار کنیم جز شکر هزاران باره ی خدا از بس که شما خوبین… آخه مگه میشه؟ مگه داریم؟ من بعضی وقتا که شیرینی های لیلین خیلی زیاد میشه و دلبریاش از حد می گذره دلم می خواد از شکر و خوشحالی باز شه انگار جا به اندازه ی کافی نداره خخخخ. استاد شما هم از خوبی و استاد بی نظیر بودن همین حس رو به آدم می دین. خدایا شکرت برای وجود دو استاد نازنینم. عاشقتونم به شدت!!

    چقدر همه مشتاق یه فایل جدید بودیم. با چه سرعتی کامنتا میاد و چه کامنتایی خدایی. خیلی لذت بردم از خوندن کامنتا. هنوز خیلی دارم که بخونم ولی عالی بود تا اینجا.

    وقتی فایل رو گوش می دادم با خودم همش داشتم فکر می کردم واقعا بازی همینه. واقعا اگه من یادم باشه، هر لحظه از زندگیم این نکته رو در نظر داشته باشم، اگه باور داشته باشم که من خالق تک تک اتفاقات زندگیم هستم، دیگه خب تمومه، دیگه من الان باید رو عرش باشم از ذوق و خوشحالی و البته نتایج. با خودم گفتم واقعا چرا به اندازه ی استاد نتیجه نگیرم؟ این یه واقعیته، به مرور باورم نسبت به این قضیه هی داره بیشتر میشه که من خالق زندگیم هستم. من با کانون توجهم تمام اتفاقاتم رو خلق می کنم. خدایا شکرت. احساس می کنم به همون نسبتی که این باور در من داره قوی میشه به همون نسبت مدارم داره بالا می ره و آسان میشم برای آسانی ها. نشونه ها میاد نتایج میاد. از خواب شب لیلین که خدا رو شکر دیگه از 7/5-8 شب می خوابه تا 5/5که پا میشه برای شیر، تا انعطاف مدیرم و برنامه ی کاریم که راحت می تونم سه روز رو از خونه کار کنم تا بیشتر شدن مشتری های همسرم تو کار املاک و خلاصه خیلی چیزای دیگه.

    هفته ی پیش روز تولدم بود و از خدا خواستم خدایا خودت شادم کن خودت بهم هدیه بده من با غیر تو کاری ندارم. جالب اینجا بود که یه دوست عزیز و فرکانس بالا (قلب زیاد) بدون اینکه بدونه تولدمه، اون روز بهم پیام داد و حسابی خوشحالم کرد تازه نه تنها خودش، بلکه دوتا بچه های گلش هم برام نقاشی و تبریک فرستادن… (کلی چشای قلبی) من همش قربون صدقه ی خدا می رفتم که چقدر سریع خواسته م رو اجابت کرد. تازه قضیه به اینجا ختم نشد وصبح روز بعد یه دوست نازنین فرکانس بالای دیگه هم وویس فرستاده بود و تولدم رو تبریک گفته بود و کلی چشام باز قلبی شد. خلاصه انقدر ذوق کردم از این که از خدا خواستم و واقعا هم خوشحالم کرد. خدا رو شکر می کنم که به مرور با نازنینایی در ارتباطم که باشون حرف مشترک دارم. و خدا رو شکر می کنم که مامانم و نسیم و یاسمن و خواهر بزرگترم نسرین اینهمه سال از بهترین دوستام هستن و تقریبا هر روز بصورت مجازی کلی حرف راجع به قانون و سایت و فایل و اتفاقات خوبمون باهم می زنیم.

    دوره دوازده قدم واقعا بی نظیره و خدا رو شکر که چند وقتیه دوباره این دوره رو شروع کردم. اصلا دیوانه کننده س. جالبه که بعد از چندتا فایل قانون آفرینش، 12 قدم اولین دوره ای بود که من و مامان و یاسی و نسیم شروع کردیم باهاش رو خودمون کار کردن، ولی اون موقع فرکانس من خیلی پایین بود، با این حال کلی نتیجه گرفتم و بقول مامان ما شخصیتمون با اون دوره شروع کرد به تغییر کردن… ولی الان که دوباره شروع کردم حس می کنم درکم خیلی خیلی بیشتر از اونبار هست و انقدر ذوق دارم براش و گاهی از تصور نتایجی که قراره بگیرم تو پوست خودم جا نمیشم :))))

    خدا رو شکر می کنم که بلاخره بعد از چندین بار شروع کردن به نوشتن، اینبار دارم تمامش می کنم و این ننوشتنهام داره به پایان می رسه. خدایا عاشقتم چقدر مهربونی چقدر نزدیکی بهمون و ما خیلی وقتا یادمون می ره… خداجونم ازت می خوام تو این راه ثابت قدم باشم هدایتم کنی، هدایتهات رو ببینم و بشنوم و به مسیرم با خوشی ادامه بدم.

    استاد عباسمنش و استاد شایسته یک دنیا سپاس… به امید روزی که از نزدیک از نتایجم براتون بگم با کلی چشمای قلبی :)

    [لیلین هم اینجا تمام مدت داشت منو با “ایییییی ایییی” گفتن همراهی می کرد :))))]

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  7. -
    حسين روح نواز گفته:
    مدت عضویت: 1186 روز

    سلام استادعزیز ودوستان گلم

    این روز ها از زندگیم ،بعد از مدتی تمرین روی دوره کشف قوانین زندگی و روانشناسی ثروت 3 واقعا چیزهایی رو تجربه میکنم که، در خلوت خودم وبا دوستان وهمکارانم و خانوادم صحبت میکنم

    واقعا بحث گفتگوهای درون و گفتگوهایی که با افرادداریم وتجسم هایی که در طول روزداریم در هر لحظه داره زندگیمون رقم میزنه وخلق میکنه

    از میوه هایی که میخوریم،مکان هایی که میریم وغذاهاو تاآدم هایی که در زندگی روز مره باهاشون برخورد داریم حتی افرادی رو که حتی رفتیم مسافرت و یک شهر دور که کسی ما رو نمیشناسه و برای یک لحظه شیشه ماشین رو برای پرسیدن آدرس میدیم پایین تاآدرس رو نشون ما بده ما اون فرد رو هم خودمون هستیم که انتخاب میکنیم واتفاقی نیست وهیچ چیزی ومطلق هیچ چیزی از افکار ما خارج نیست وما خالق صد در صدی زندگی خودمون هستیم با افکارمون وفرکانس هایی که در هرلحظه به جهان هستی ارسال میکنیم با باور هایی که در مورد هر بخشی از زندگیمون داریم

    همون قدر که روی خورد وخوراک خودمون حساس هستیم که حتی یه تار موهم لای غذامون نباشه،اگه به همون میزان حساسیت در ورودی های ذهنی مون داشته باشیم زندگی رو خواهیم داشت که بهشت رو در این دنیا تجربش میکنیم

    ورودی های ذهنی چیا هستن؟

    هم صحبت شدن با افرادی که باور های متضادی رو القا میکنن بهمون

    دیدن فیلم هایی که باور های متضادی رو نسبت به ثروت و روابط و…در ما ایجاد میکنه

    مطالعه مطالب نا مناسب که باور هایی نا مناسب ایجاد میکنن

    و در کل ورودی ها شامل همه شنیده ها ودیده هاوگفتارها وافکاری هست که در ذهن خودمون با اون ها زندگی میکنیم

    فکر کردن وتمرکز کردن به این مواردوباور های نامناسب ما رو از موفقیتی که میخواهیم دور میکنه

    بدون در نظر گرفتن این که الان در چه موقعیت هستیم به خواستمون فکر کنیم وتجسمش کنیم

    وقتی که این افکاربه دفعات تکرار شد وهمزمان روی ورودی های خودمون کار کردیم باور هایی در ما ایجاد میشه که این باور ها فرکانس هایی رو به جهان ارسال میکنن که خواسته هامون به صورت طبیعی وارد زندگی مون میشن

    از این خلوت زندگیمون لذت ببریم

    واقعا استاد جان این حرفتون خیلی باحال بود که گفتید این شرایط رو جهان برامون رقم میزنه این که میاییم روی خودمون کار میکنیم در اوایل شاید وقت هم نداریم ولی میاییم یه جوری واسه این مطالب وقت میگذاریم و برای این که روی خودمون کار کنیم حتی از مسیر رسیدن خودمون از خانه تا محل کار و هر فرصتی استفاده میکنیم تاروی خودمون کار کنیم ولی بعدش دنیا یه سری ادم ها رو از زندگیمون کنار میزنه ویه موقعیت هایی ایجاد میشه که واقعا وقت بسیار زیادی برامون ازاد میشه ومیتونیم بیشتر روی خودمون کار کنیم وهر چه با تعهد وتمرکز بالایی روی خودمون کار میکنیم جهان بیشترمسیر رو برامون صاف تر میکنه وهموار تر

    یه مطلب بسیار مهم!!!

    یه فاصله زمانی لازمه تافرکانس هایی که ارسال کردیم وارد زندگیمون بشه

    مثل اینه که بیاییم به یک درختی کلی آب بدهیم ورسیدگی کنیم خب معلومه که این درخت علاوه بر این که به خاک واب و نور نیاز داره به زمان هم نیاز داره تا به ثمر بشینه

    از این که سرمون با کارکردن روی باور هامون خلوت شده وتنها شدیم لذت ببریم وسپاسگذارباشیم که در مسیر درست هستیم

    قدرت خلق کنندگی ما هم میتونه با تمرین کردن بسیار قوی بشه وباید روش سرمایه گذاری کنیم و ورودی هاوافکارمون رو کنترل کنیم تا بتونیم زندگیمون رو کنترل کنیم

    دیدن الگویی همچون استاد که از اون موقعیت به این جایگاه رسیدندمیتونه برامون درس های فراوانی داشته باشه پس باید کاملا اگاه وهوشیار باشیم ویاد بگیریم

    که:

    زندگی ما کاملا در اختیار خودمونه وباید روی خودمون کار کنیم

    کشور ودولت یا خانواده یا محله یا هر چیزی تاثیری نداره در موفقیت ما وفقط خودمون مرکز ومنبع زندگی خودمون هستیم وباید فقط روی تغیر خودمون تمرکز بگذاریم

    باامید پیش برویم واین مسیر راادامه دهیم

    احساس خوبی دارم از زندگیم

    امیدوار تر هستم

    سرم واقعا خلوت شده

    مکان هایی زیبا هدایت میشم

    ادم هایی موفق بیشتر میبینم

    هزینه های اضافی ام خیلی کم شده

    ایده هایی جالب بهم الهام میشه

    تمرکزم اکثرا روی زیبایی های افراد هست

    این ها رو همشونو نشانه میبینم که در مسیر درستم خدا هدایتم میکنه

    دوستتون دارم استاد عزیزم

    تشر فراوان بابت این فایل بسیار عالی وتاثیر گذار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
  8. -
    آرمین گفته:
    مدت عضویت: 3922 روز

    به نام خدا

    به نام همون خدایی که این دو سه روزه اخیر خیلی پررنگ تر دارم احساسش میکنم و نمیدونم چطور داره این همزمانی ها و شرایط و اتفاقات رو سر راهم قرار میده تا نشونه و تاییدی باشه به درستی قانون ….

    یکیش همین فایل لایو … خدایا بی نهایت شکرت …

    همین الان اومدم تو سایت تا داستان خلق رویا مربوط به یکی از دوستانم (مهشید) رو تو قسمتی که ارتباط موضوعی داره، بنویسم و به محض اینکه اومدم رو ذره بین (آیکن سرچ) بالای صفحه کلیک کنم تا کلید واژه های مرتبط با “خلق رویا” ، “رسیدن به خواسته” ، “تحقق اهداف” و اینچنین واژه هایی رو سرچ کنم، یهو دیدم فایل جدید اومده رو سایت و گفتم خدایا، همینه…

    همینجا باید این داستان رو تعریف کنم …

    حتی من دیشب هم تو سایت بودم و تا ساعت 10 شب که داشتم یکی از قسمت های زندگی در بهشت رو میدیدم و گروه تحقیقاتی عباس منش رو تحسین میکردم به خاطر ویژگی جدید فهرست وار که روی سایت گذاشتن، این فایل لایو نبود…..

    پس اول فایل لایو رو دیدم و الان مطمئن ترم که اینجا همون جای درسته

    خدای عزیزم رو بی نهایت سپاسگزارم که منو آسان میکنه برای آسانی ها … و منو هدایت کرد به این لایو تا روایت واقعی رو بگم که شاید همون طور که برای من نور امید و انگیزه و اشتیاق بود برای میلیون ها نفری که قراره این داستان رو بخونن، چراغ امید و هدایت باشه و رویاهاشون رو زنده نگه دارن….

    ماجرا مربوط میشه به دوست عزیزی به نام مهشید که حدود 3 سال پیش از طریق یکی از باشگاه های کوهنوردی تهران با هم آشنا شدیم و تا همین چند ماه پیش، تهران مشغول به کار بود و تحصیلاتش رو هم تا مقطع دکترا به پایان رسوند و شاهد موفقیتش چه در زمینه تحصیلی و چه در زمینه کوهنوردی بودم…

    مهشید دوستی هست که تا وقتی تهران بود، هر هفته الی هر ماه یکبار همدیگه رو تو کوه میدیدیم و از طریق فضای مجازی و تماس تلفنی ، گاه دیر به دیر و گاه زود به زود، بدون برنامه مشخص از احوال هم جویا میشدیم و کسی هست که وقتی تو فاز گفتگوهای مرتبط با قانون و موفقیت و ارتعاش و فرکانس باشیم، میتونیم تا دو سه ساعت در موردش صحبت کنیم. یعنی تا امروز، تنها دوستی که تونستم باهاش به مدت طولانی در مورد موضوع مشترک در حیطه ارتعاش و فرکانس و موفقیت صحبت کنم و خیالم راحت باشه که قضاوت نمیشم و میفهمه چی میخوام بگم، همین مهشیده.

    (و البته خب فضای سایت هم همینجوریه که به راحتی میتونم در مورد هر چیزی که میخوام صحبت کنم و خیالم راحته که بقیه دوستان میفهمن که چی دارم میگم)

    و طی این ارتباط و شناخت کمی که از مهشید دارم، تو ذهنم اونو به عنوان یه انسان موفق و پرانگیزه و پرتلاش می بینم و خب نتایجی هم که داره رقم میزنه، برام تاییدی هست که واقعا یه انسان موفقه و با تمام وجودم خوشحالم که با این بشر دوست هستم و یکی از اشتیاق ها و دلخوشی های من اینه که به موفقیت جدیدی برسه و داستانش رو از زبون خودش بشنوم تا منم به همون اندازه که خوشحاله و ذوق داره و با اشتیاق برام تعریف میکنه، ذوقی و هیجان زده بشم …

    چند ماه پیش ، مهشید برای گذروندن دوره پسا دکترا، مدت 2 سال دعوت شد به کشور آلمان و در حال حاضر هم یکی از شهرهای آلمان زندگی میکنه تا این دوره دو ساله تموم بشه …

    حدود 1 هفته پیش، هر چی پیام تو واتساپ میدادم، 2 تا تیک میخورد ولی سین نمیشد، این قضیه تا دو روز ادامه داشت و روز سوم که دیگه اصلا 2 تا تیک هم نمیخورد … چیزی که در مورد مهشید اصلا سابقه نداشت که یهو برای چندین روز آنلاین نشه…. یکم براش نگران شدم … و همین 2 روز پیش با خط جدیدش بهم پیام داد …

    ماجرا از این قرار بود که مهشید برای مدت 7 روز کشور آلمان رو به قصد صعود قله فوجی سان ژاپن ترک میکنه و تو مسیر صعود به قله، به خاطر بارش باران شدید، گوشیش میسوزه و به همین خاطر تا وقتی برگرده آلمان و بتونه گوشی جدید بخره، از دسترس خارج شده بود که خداروشکر با خرید گوشی جدید و اتصال به واتساپ، برامون یه کلیپ بامزه و جذاب و دوست داشتنی از صعودش فرستاد و یه گزارش برنامه مفصل از اینکه چطور رویایی که سال ها پیش در ذهنش شکل گرفته، امروز به واقعیت تبدیل شده و من عین گزارش برنامه رو به قلم خودش براتون میفرستم:

    نمیدونم اجازه دارم که دوستان رو ارجاع بدم به سایت باشگاه کوهنوردی سرکچال تا عکس های مربوط به این برنامه رو از طریق این سایت سرچ کنن و ببینن؟! اگر خلاف قوانین سایت هست، لطفا این پاراگراف رو پاک کنید و البته درخواست دارم از گروه تحقیقاتی عباس منش که امکان ارسال مستندات تصویری و ویدئویی رو هم در سایت برای کاربران فراهم کنید.

    گزارش صعود به قله فوجی سان ژاپن

    در روزهای پر از التهاب و اضطراب نوشتن رساله دکتری در سال 1398 بود که کتاب کفش‌باز نوشته فیل نایت، بنیان‌گذار برند نایکی را می‌خواندم. قسمتی از کتاب که درباره سفرش به ژاپن و کوه فوجی بود، بدجوری دلم را برد. چه ایده جذابی: سفری معنوی برای تطهیر روح و رسیدن به خلوص. به اعتقاد بسیاری از مردم مذهب شینتو، هر کسی که قله فوجی را صعود کند، آرزوهایش برآورده خواهد شد. اما برای من، در آن لحظه، خود فوجی به یک آرزو تبدیل شد؛ آرزویی که در آن روزها خیلی امیدی به تحققش نداشتم.

    رساله تمام شد و روزها از پی هم گذشتند، اما رویای سفر به ژاپن و صعود فوجی همچنان باقی ماند، تا اینکه…

    در ماه‌های اول پذیرشم در دوره پسا دکترا (1403)، به دلیل اینکه سابقه کارم در ایران هنوز تأیید نشده بود، حداقل حقوق را دریافت می‌کردم و به همان نسبت هم هزینه‌هایم را تنظیم کرده بودم. اما بعد از سه ماه، با تأیید سابقه کاری‌ام، حقوقم افزایش زیادی پیدا کرد و مابه‌التفاوت این سه ماه پس اندازی شد تا رویای قدیمی‌ام را دوباره زنده کنم.

    غول مرحله اول: ویزای ژاپن

    ژاپنی‌ها به سخت‌گیری و دقت مشهورند. با اینکه فرم‌ها را با دقت پر کرده بودم، درخواست اولم برای ویزا رد شد. اما در تلاش دوم، با اصلاح و تکمیل مدارک، بالاخره موفق شدم و از غول این مرحله عبور کردم.

    غول مرحله دوم: آب و هوای ژاپن

    از آنجایی که برای ویزای ژاپن باید حتماً بلیط و اقامت از پیش تهیه می‌کردم، بلیطم را زودتر گرفته بودم و با نزدیک شدن به تاریخ سفر، مرتب وضعیت آب و هوا را برای صعود بررسی می‌کردم. اما متأسفانه، پیش‌بینی‌ها از بادهای شدید و بارش سنگین حکایت داشت. بادهایی با سرعت 100 کیلومتر و باران شدید در تمام مدت اقامتم هیچ امیدی برای صعود باقی نمی‌گذاشت. شب قبل از سفر، پروازم را کنسل کردم، به امید اینکه شرایط بهتری پیش بیاید. به جرات می‌توان گفت، در تمام ماه آگوست، هوای کوه فوجی افتضاح بود.

    چند روز آخر آگوست، در حالی که تنها 10 روز از مدت ویزایم باقی مانده بود، در کمال ناباوری دیدم که برای 30 آگوست هوا کاملاً آفتابی پیش‌بینی شده است. فوراً بلیط و اقامت را گرفتم و دو روز بعد راهی ژاپن شدم.

    کوه فوجی با ارتفاع 3776 متر بلندترین کوه ژاپن و یک آتشفشان فعال است که مانند کوه دماوند به صورت مخروطی و شبیه به هرم دیده می‌شود. این کوه چهار مسیر اصلی برای صعود دارد که شامل مسیرهای یوشیدا، سوباشیری، گوتمبا و فوجینومیا هستند.

    روز اول:

    پس از حدود 20 ساعت در راه بودن (14 ساعت پرواز)، در بارانی شدید، حوالی ساعت 8 شب به محل اقامت در نزدیکی ایستگاه کاواگوچیکو رسیدم. اتوبوس‌هایی که کوهنوردان را به پای کار می‌برند، از این ایستگاه حرکت می‌کنند.

    روز دوم:

    به دلیل پرواز طولانی شب را نتوانستم بخوابم. صبح زود، ساعت 5 به سمت ایستگاه کاواگوچیکو رفتم، اما نه آدمی بود و نه اتوبوسی برای رفتن به پای کار. یکی از راننده‌های تاکسی گفت که به دلیل خراب بودن هوا و وقوع طوفان (تایفون)، گیت‌های مسیر یوشیدا (مسیر نرمال صعود فوجی) بسته شده و هیچ‌کس اجازه صعود ندارد و پیشنهاد داد که می‌توان با تاکسی به مسیر سوباشیری رفت و از آنجا صعود کرد، اما با توجه به شرایط بد هوا و اینکه تنها بودم، تصمیم گرفتم این ریسک و هزینه را نکنم.

    روز سوم:

    شب قبل گفته بودند که گیت‌ها همچنان به دلیل احتمال وقوع طوفان بسته‌اند و هیچ اتوبوسی برای رسیدن به پای کار وجود ندارد. اما صبح دوباره ساعت 5 صبح شال و کلاه کردم و به ایستگاه کاواگوچیکو رفتم، شاید فرجی شود. هوا کاملاً صاف و آرام بود و کوه فوجی تمام قد دیده می‌شد. نه ابری بود، نه بادی، نه بارانی. از مسافران و راننده‌های اتوبوس مختلف پرس‌وجو کردم تا راهی برای رسیدن به پای کار پیدا کنم. در این بین، سه نفر دیگر به من ملحق شدند و تصمیم گرفتیم که ماشین اجاره کنیم و خودمان را به پای کار برسانیم. اجاره کردن ماشین در ژاپن به دلیل دقت و سخت‌گیری‌ها زمان زیادی برد، و نهایتاً حدود ساعت 11 به ابتدای مسیر گوتمبا رسیدیم. این مسیر به ندرت صعود می‌شود و برخلاف مسیرهای دیگر، گیت نداشت و برای صعود نیازی به دریافت مجوز نبود. مسیر گوتمبا از ارتفاع حدود 1,400 متر شروع می‌شود، و بخش زیادی از آن شن‌اسکی است.

    هوا ظاهراً بد نبود؛ باد می‌وزید، اما مانع حرکت نمی‌شد. آرام‌آرام به سمت قله حرکت کردیم. در مسیر شاهد یکی از شگفت‌انگیزترین پدیده‌های طبیعی بودم: شکل گیری ابر عدسی‌. برخلاف معمول که این ابرها روی قله شکل می‌گیرند، این یکی حدود 500 متر پایین‌تر از قله و با فاصله عرضی زیاد از ما ایجاد شده بود. ابتدا یک دایره تشکیل داد و سپس مثل جاروبرقی، ابرهای اطراف را به درون خود کشید و به شکل عدسی تبدیل شد. همچنان که از این منظره هیجان‌زده و مبهوت شده بودم ایستگاه ششم را رد کردیم، هوا بارانی شد و هرچه بالاتر می‌رفتیم، شدت باران بیشتر می‌شد. نزدیک ساعت 3 و در نزدیکی ایستگاه هفتم (در ارتفاع حدود 3,000 متر)، باران و باد به شدت افزایش یافت و ناگهان رعد و برق شروع شد. در حالی که حدود 1.5 تا 2 ساعت تا قله فاصله داشتیم، تصمیم گرفتیم که به سرعت به پایین برگردیم. انگار که زیر دوش آب با شدت زیاد در حال دویدن بودم با وجود پانچو و گرتکس ذره ای از وجودم خشک نمانده بود. با توجه به شن‌اسکی بودن مسیر، فرودمان زمان زیادی نبرد و نهایتاً حدود ساعت 4 به سان موش آبکشیده به ابتدای مسیر رسیدیم.

    روز چهارم:

    به دلیل باران شدید روز قبل، موبایلم که تنها وسیله من برای پیدا کردن مسیر و تعامل با مردم ژاپن بود، سوخت. روز چهارم را به خرید موبایل جدید گذراندم. از طرفی، هوا هم بسیار خراب و بارانی بود و مچ پایم به دلیل دویدن‌های روز قبل در شن اسکی حسابی داغان شده بود.

    روز پنجم:

    طبق گزارش هواشناسی، طوفان عبور کرده بود و گیت‌های مسیر دوباره باز شده بودند. دوباره ساعت 5 صبح به سمت ایستگاه کاواگوچیکو راه افتادم و سوار بر اتوبوس به ایستگاه پنجم یوشیدا شدم که معمولاً نقطه شروع صعود در این مسیر است. پس از دریافت مجوز صعود و پرداخت هزینه‌ای برای حفاظت از محیط زیست، یک دستبند کاغذی به ما دادند تا آمار دقیق کوهنوردانی که بالا می‌روند و برمی‌گردند را داشته باشند.

    بالاخره، حوالی ساعت 7:50 صبح، صعودم را آغاز کردم و ساعت 12:30 از دروازه توریی (Torii) در قله فوجی عبور کردم. تا ایستگاه هشتم (ارتفاع حدود 3,200 متر) هوا خوب بود، اما پس از آن باد و باران خفیف شروع شد. روی قله، باد شدید بود و سرعتی نزدیک به 45 کیلومتر در ساعت داشت، به‌طوری که تعادل کسی مثل من که وزن کمی دارم، به راحتی به هم می‌خورد. از طرفی، وجود مه و باران باعث شد که دهانه آتشفشان قله را نتوانم ببینم.

    پس از خوردن سوپ میسا در پناهگاه، فرود را آغاز کردم و بالاخره ساعت 4:40 بعدازظهر، پس از چندین روز تلاش و تکاپو، به ایستگاه پنجم یوشیدا رسیدم و سفر معنوی خود به قله فوجی را به پایان رساندم.

    تاریخ صعود: 12 شهریور 1403

    گزارش: مهشید ستوده

    و در پایان میخوام وویسی که مهشید در واتساپ برام فرستاد و با لحن پر هیجان و پر امید و انگیزه ، نور امید رو تو قلبم روشن کرد، به صورت متنی بنویسم. چون حرفی رو زد که ارزش نوشتن داره. شما موقع خوندن، با همون لحن پرهیجان و پر از اشتیاق بخونید :))))

    وویس مهشید:

    آرمین وااااقعا با تماااااام قلبم بهت میگم، رویاشو بساز… عکسشو بگیر و بذار جلوی چشمت …. ژاپن واقعااااا ارزش مسافرت کردن داره …

    ببین مثلا من بگم بیا اروپا، اروپا هیچ چیز خاصی نداره. ولی ژاپن اینقدر تنوع داره، غذاهای خوشکل، خوش رنگ و لعاب، ساختمون، معماری، آدما …. اصلا ژاپن بییییینظیره …. واقعا برای سفر کردن، اگه از من بپرسن یه بار تو زندگیت فرصت داری سفر کنی، اونو کجا میری؟ من میگم ژاپن … خیییییلی خوبه …. خیییییلی خوبه …

    اصلا بهش فکر نکن چطوری!!!! فقط …. رویاشو تو وجودت نگه دار…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
    • -
      الهام وابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1559 روز

      سلام به برادر عزیزم

      خیلی قشنگ نوشتی و منم طوری تجسم کردم که کنارشون هستم..

      لذت بردم..

      و این حرف استااااد( رویاهایی که رویا نیستن..)

      میشه به راحتی وسادگی خلقش کنیم..

      با ایمان

      با توکل

      با باور یقین.

      میشه به هر آنچه که دوست داریم

      برسیم..

      بینهایت ممنونم از شما و کامنتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        مصطفی ابوطالبی گفته:
        مدت عضویت: 565 روز

        سلام خدمت شما دوست عزیز

        چقدر کامنتتون قابل تحسین هست واقعا لذت بردم از متنی که از دوست عزیزمان مهشید نوشته بودید

        راستش همراه با خواندن کامنتتون ناخودآگاه تجسم میکردم اون ارتفاع و بارون رو و یهو وقتی کامنتتون رو تموم کردم حالم خیلی عالی شد و واقعا لذت بردم

        شما قابل تحسین هستید که توانستید اون احساس واقعی رو که در ویس واتساپ داشت رو برامون به اشتراک بزارید من با شور و شوق خواندمش و لذت بردم

        سپاسگذارم ازتون امیدوارم همیشه شاد سالم سربلند و موفق و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      خانم اکبرزاده گفته:
      مدت عضویت: 1057 روز

      سلام دوست عزیز ممنون وسپاسگزارم که کامنت زیباو پر از آگاهی که این همه وقت گذاشتید و نوشته اید.دوستان عزیزی که به این کامنت هدایت می شوند بسیار نکته می آموزند و مهمترینش ((رویا بسازند)) . وهمه مان دوستانی چون مهشید را آرزو داریم که قوانین را بلد باشند و قضاوت نکنندوساعت ها با عشق هم صحبت شویم و از همدیگر بیاموزیم با آرزوی موفقیت برای جنابعالی و دوست عزیزتون مهشید جان .امید وارم شرایط عالی برایتان جور شود و با همراهی یکدیگر کوهی که فتح اش آرزوی مشترکتان است رابپیمایید.از الان تصورش را دارم که با ذوق و آرامش در پناهگاه نشسته اید سوپ گرم میخورید اطرافیان از کشورهای مختلف هستند.وشما از موفقیت های معجزه واری که کسب کرده ایدسخن می‌گویید هم دیگر را تحسین می‌کنید وشکر گزار خداوند هستید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    سادات گفته:
    مدت عضویت: 2077 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان

    وسلام به همه ی دوستان عزیزم در این جمع بهشتی

    اول از همه مریم جان از شما سپاسگزارم که به هدایتتون عمل کردید واین فایلو رو سایت گداشتید از لحظه ای که امروز صبح دانلود کردم پشت هم 3 بار این فایلو گوش دادم وسیر نشدم

    آن شالله بازهم امروز گوش میدم تاآگاهیهاش بره تو وجودم .

    در مورد مطالبی که تو این فایل عنوان شد یکیش این لود که فرمودید از شرایطی که براتون آماده شده استفاده کنید وروی خودتون کار کنید

    دقیقا استاد من اولا به خاطر اشتباهات خودم باعث شده بودم همسرم نسبت به کارکردن روی خودم حساس بشه از گوش کردن فایل گرفته تا نوشتن. چون اوایل آشنایی من با قانون وقتی فهمیدم ذوق داشتم ودایم می خواستم همسرم هم تغییر کنه ولی چون خودم هنوز اول راه بودم وپراز اشتباهات گذشته کار کردن هام نتیجه معکوس میداد البته اولش با شما شروع نکردم .چند تا استاد تغییر دادم تا بتونم در مدار دریافت آگاهیهای سایت شما ودرس شما باشم.

    استاد من کلا مسیر زندگیم دوبار تغییر کرد

    من تا سن 23 سالگی حدودای سال 83 یک انسان به ظاهر معمولی بودم توخانواده معمولی هم بزرگ شدم از لحاظ مذهب برای همین فشاری روم نبود اما من خیلی خیلی علاقه به قرآن داشتم واز 18 سالگی یادمه همیشه قرانو با معنی می خوندم و ختم قرآن می کردم و هر موقع معانی رو می خوندم سوالهای بزرگی توی ذهنم ایجاد می شد مثل اینکه خدا می گفت هر بدی به شما میرسه از طرف خودتونه وهر خوبی به شما می رسه از طرف منه

    یا اینکه خودتون دارید به خودتون ظلم می کنید و من همیشه می گفتم خدایا چطور ؟ یا خیلی دوست داشتم عدالت خدارودرک کنم. و واقعا نمی تونستم جوابی براشون پیدا کنم اگر خدا عادله پس این چی اون مساله چی و…. کلی از این سوال‌ها که همیشه توی ذهنم می چرخید تا اینکه در سن 23 سالگی وارد راه جدیدی شدم که اونم هدایت الله بود البته از نوع “کل نمد هولاء وهولاء”

    استاد یادمه همیشه به خاطر ظاهرم که چادری نبودم و… عذاب وجدان داشتم چون اینقدر تو مدرسه واین جور جاها به غیر خانواده باورهای مذهبی اشتباه شنیده بودم فکر می کردم هر کی ظاهرش مناسب تر باشه با ایمان تره خلاصه با کلی از باورهای مذهبی اشتباه که از مدرسه و جامعه و…شنیده بودم اتفاقی برام افتاد که اون هم خیلی جالبه ولی گفتنش طولانی میشه هدایت شدم به جلسات اخلاقی یک آیت اللهی که باعث شد یک چادری سرسخت بشم در حد تیم ملی وخلاصه با کلی باورهای اشتباه زندگیمو ادامه بدم البته یه خوبی که داشتم این بود که کاری به کار دیگران نداشتم فقط با این باورها که ازدواج کردم همسرمو خیلی اذیت کردم ودقیقا دایه مهربانتر از مادر میشدم ومی خواستم هدایتش کنم که خیلی خیلی به تصادها بر می خوردم در رابطه ام تا اینکه اون کلاسهای اخلاق به لطف آقای احمدی نژاد تعطیل شد و ما یک نفسی کشیدیم ودوباره من آرومتر شدم و گشتم تا دوباره خدای اصلی رو پیدا کنم

    چون با اینکه به طاهر مذهبی تر شده بودم اما هر وقت گرونی واینها میشد واز تورم صحبت میشد وحالم بد میشد از خودم بدم می اومد چرا که من مثلا آدم مذهبی هستم توکلم به خدا اینقدر ضعیفه

    یعنی همون موقع هم درک می کردم ایمانم مشکل داره ولی نمی دونستم از کجا آب می خوره تا اینکه گذشت وگذشت گذشت یک روز که اوایل مهر 97 بوددرگیر بازسازی خونه جدیدمون بودیم من از بالا رفتن قیمت ها بسیار نگران وناراحت بودم ودایم به همسرم منتقل می کردم همسرم خیلی ناراحت شد و برگشت بهم گفت این چه ایمانیه تو داری؟توکلت کجاست؟استاد بی نهایت بهم برخورد .چون همیشه اون موقع من خودمو از لحاظ ایمان بالاتر از همسرم می دیدم و وقتی این حرفو بهم زد بسیار شدید ناراحت شدم واز خدا کمک خواستم و یه جورایی خیلی شرمنده خدا شدم خلاصه اینکه از همون جا دوباره هدایت شدم به مسیر قانون جذب و استادهای دیگه البته شما دومین استادی بودید که با شما آشنا شدم همون موقع تو سایتتون ثبت نام کردم اما چون بسیار عقاید مذهبی داشتم نتونستم دووم بیارم و دیگه به سایتتون سر نزدم و دوباره رفتم سراغ اساتید دیگه

    اما استاد من دنبال خداا توحید بودم همه جا گشتم هیچ جا پیداش نکردم …سه چهار سالی طول کشید که هم مدار آگاهی‌ها ی سایت شما بشم تا کم کم این یک سری باورهای مذهبی اشتباه که به ته ذهنم چسبیده بود کنده بشه تا اینکه دوباره با ایمان کامل در سال 1401 دوباره به سایت شما برگشتم و همه ی فایلهایی ‌که از اساتید دیگه داشتم پاک پاک کردم واز اون موقع تا الان فقط در حال شنیدن ویاد گرفتن دروس شما هستم.هر چند باز دراین مدت تکامل طی کردم والان حدود یکسال هست که دائم تو سایتم همه ی فضاهای مجازی رو پاک کردم دیگه از هر فرصت کوچیکی برای خوندن کامنت بچه ها و مطالب سایت استفاده می کنم.

    راستش کلی مطلب این وسط مونده نتونستم همه رو بیان کنم‌ ولی خداروشکر می کنم هدایت شدم به این مسیر البته اینار از نوع دیگر” کل نمد ”

    به درک قوانین جهان ومی تونم بگم هیچ سوالی دیگه از خداو… تو ذهنم نیست

    راستی استاد اینو می خواستم بگم تا پارسال همش برام جای سوال بود چرا من هدایت شدم به اون مسیر اولی؟یعنی با اینکه تا حدی خدا روش‌شناختی بودم اما بازهم برام سخت بود بپذیرم خیلی دهنم مقاومت داشت ومی گفت خوب خدا هدایتم کرد اگر اون راه اشتباه بود چرا خدا هدایت کرد؟من که همون موقع هم دنبال شناخت خدا بودم و دنبال توحید بودم

    پس چرا به اون راه هدایت شدم؟

    استاد این مساله طول کشید تا بتونم سیستمی بودن خدا رو درک کنم مخصوصا تو دوره راهنمای عملی تو جلسات 9 و10 بهتر تونستم خدارو درک کنم و سیستمی بودنش اینکه خدا هدایت می کنه به هر مسیری که تو می خوای واصلا برات تصمیم نمی گیره.

    دقیقا من همون مثالی هستم استاد از عملکرد سیستمی بودن خدا .

    با اینکه همون موقع هم دنبال خدا بودم ولی با باورهای اشتباه خدا منو به همون سمت هدایت کرد با همون باورها. به مسیری که تو اون جلسات خانمها همه چادری بودن ومنم چادری شدمو…….

    کلی حرف دارم که نمی تونم واقعا بنویسم و واقعا سرگذشت من مثال خیلی خوبی هست از عملکرد سیستمی بودن خدا.

    خیلی طول کشید تا بتونم هضم ودرکش کنم.

    هر چند بازهم مقاومت داره ذهنم ولی دیگه داره می پذیره عملکرد سیستمی بودن خدا رو.

    من دوبار در جهت شناخت خدا وقوانینش مسیر زندگیم تغییر کرد وخدا هر دوبار هدایتم کرد ومن جز هر دو هولاء ها هستم…..

    خداروشکر تو هدایت قبلیم استاد آرامش نداشتم همش عذاب وجدان بود همش احساس گناه .خدایا همین الان یادم اومد حتی یاد آوردنش حالمو بد می کنه پس دیگه از قبلم چیزی نمیگم

    ولی الان خدایا شکرت بینهایت آرامش دارم همین که عدالت خدا درک کردم انگار دیگه خیالم راحت راحت شده

    تو این مدت دوسال تقریبا استاد نتایج خوبی گرفتم تصادها با همسرم خیلی کمتر شده

    رابطه مون خیلی بهتر شده

    می دونم خودم خیلی خیلی مشکل دارم وهر چه بیشتر روی خودم کار می کنم نتایج بهتری،می گیرم

    ونتیجه بزرگ جدیدی که گرفتم شعل همسرم بوده

    قبلا همسرم بیشتر خونه بود و به خاطر مسائل گفته شده نمی تونستم خیلی روی خودم کار کنم اما الان به خاطر شعل جدید همسرم من فرصت بیشتری دارم روی خودم کار کنم.

    واینکه شما تو این فایل گفتید از این فرصت‌ها استفاده کنید چشم استاد استفاده می کنم وان شالله نتایج بزرگتری می گیرم

    البته نتایج دیگه هم هستند که در زمان مناسب تری می نویسمشون.

    در همین حد که نوشتم برام خیلی باارزش بود .چون توانایی زیادی در نوشتن ندارم.اما خداروشکر می کنم تا همین حد نوشتم برام عالی بود.

    در جهت بهبود گرایی وتمرین دوره احساس لیاقت که خودمو مقایسه نکنم.چدن همیشه خودمو مقایسه می کردم ومی گفتم من نمی تونم خوب بنویسم.

    خدایا شکرت برای همه ی هدایت‌هات

    من در هر دو هدایت بزرگت رشد کردم بزرگ شدم وخودم مسولیت اشتباهتمو به عهده می گیرم‌‌

    خدایا تو کریمی وبزرگی

    خودمو و کل زندگیمو به دستان پر قدرت تو مس سپارم.

    خودت مواظب خوبیهام باش.

    عاشقتم خداجون

    می دونی که دیوانه وار دوستت دارم

    آخرشم تو جای درستی پیدات کردم

    هر چند تو هدایتم کردی من با تصادهای هدایت قبلی فهمیدم کدوم راه درسته وکدوم راه اشتباهه

    همون هم برام خیر بود

    هر چند اینو از ته دلم نگفتم وهنوز مقاومت دارم اما می دونم یک روزی کامل می پذیرمش

    چون خدایا تو احساسی عمل نمی کنی!

    تو از قوانین خودت عدول نمی کنی!

    مرسی که پایبند به قوانینت هستی واین به من انگیزه وانرژی بیشتری میده تا بهتر روی خودم کار کنم

    خدایا شکرت برای قوانین ثابتی که در جهان وصع کردی

    خدایا من به هر خیری از طرف تو به من برسه فقیرم

    خدایا منو به هر راه ومسیری که خودت مس دونی درسته هدایت کن

    من اونبار اشتباهی خودم فکر می کردم اون مسیر درسته ودقیقا به همون مسیر اشتباه هدایت شدم ….

    خداجونم مرسی که هر لحطه منو به راست هدایت می کنی

    راه کسانی که به آنان نعمت داده ای

    نه گمراهان

    ونه کسانی که مورد خشم وغصب تو قرار گرفته اند.

    ممنونم استاد برای همه چی.

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
    • -
      الهام وابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1559 روز

      سلام آبجی گلمممممم

      واقعا عالی هستی عشقم

      بینظیر نوشتی ..بینظیرم هستی

      بهت تبریک میگم…

      خدایا شکرت برای این مسیر توحیدی که هدایت شدیم..

      خودم خواستیم خدایی واقعی رو بشناسیم که هدایت شدیم.

      خدایی که احساس گناه به آدم نامیده

      خدایی که رحمان خدایی که مهربونتر ین. مهربوناس. خدایی که فقط دهنده مطلق و بی منت هست…

      خدایا ظرف درک آگاهی‌ها ی مارو زیادتر کن .تا بهتر وعالی تر درک کنیم

      توحیدی تر عمل کنیم..

      دوستت دارم عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        سادات گفته:
        مدت عضویت: 2077 روز

        سلام خواهر گلم

        عاشقتم

        ممنونم ازت که عاشقانه برام می نویسی

        قشنگ عشق واحساس خوبو با پاسخت دریافت می کنم‌

        ممنونم ازت که با نوشتنت تو سایت باعث شدی منم کم کم نوشتنو شروع کنم.

        وکمالگرایی ومقایسه کردنو بذارم کنار.

        خدایا شکرت

        خدای ما عشقه بی نظیره به قول سعیده جون کجا دنبال چی بگردیم؟

        یکبار یادمه رفته بودم یه جایی که طب سنتی کار می کردند بعداز یک سری صحبت‌ها اون آقای مشاور طب سنتی بهم گفت آرامش خانم .درمان همه ی درد ها اینه که آرامش داشته باشی وبا آرامش زندگی کنی…

        بعد من برگشتم بهش گفتم مگه میشه تو این شرایط واقعا با آرامش زندگی کرد ؟ خیلی جمله عجیبی برام بود ولی توی دلم همون لحظه از خدا خواسته بودمش

        زندگی که پراز آرامش باشه!

        والان دارمش!

        آرامش بزرگترین نعمت خداست

        تازه می فهمم اون آقا چی می گفت…

        چقدر خوبه درک قوانین جهان.

        خدایا شکرت برای تک تک هدایتهات

        خدایا چقدر من به دلیل عدم آگاهی برای دیگران غصه خوردم

        یادمه یه چیز خاصی می خریدم مثل کفشی یا….زیر چادرم قایمش می کردم تا توخیابون کسی نبینه وخدای نکرده یه شخصی عصه نخوره که خودش نمی تونه بخره

        تازه داره خیلی چیزا یادم میاد ‌…….

        چقدر من برای این دست فروشها تو خیابون دلم می سوخت واشک ریختم‌……دیگه یاد نیارم بهتره…

        چون خودم گاهی یادم میره برای اینکه بیشتر سپاسگزار خدا باشم الان که یادم اومد نوشتم تا خودم دوباره روزی خوندم از خدا قلبا سپاسگزارتر باشم بخاطر هدایتش

        خدایا منو ببخش که تو کارت فضولی می کردم…..

        خدایا شکرت هدایتم کردی

        الان هر مورد نامناسبی مثل فقیری دست فروشی و… توی خیابون می بینم برای اینکه احساسم خوب بشه سعی می کنم توجهم رو بذارم روی ثروت ومیگم خدایا شکرت چقدر ثروت خوبه چقدر ثروتمند شدن معنویه و ….چقدر ثروت به آدم عزت میده…چقدر آبرو به آدم میده….

        ممنونم آبجی گلم برام نوشتی.

        می بوسمت عشقم.

        خداروشکر خواهر گلی مثل شما دارم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      الهام وابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1559 روز

      سلام آبجی گلمممممم

      واقعا عالی هستی عشقم

      بینظیر نوشتی ..بینظیرم هستی

      بهت تبریک میگم…

      خدایا شکرت برای این مسیر توحیدی که هدایت شدیم..

      خودم خواستیم خدایی واقعی رو بشناسیم که هدایت شدیم.

      خدایی که احساس گناه به آدم نامیده

      خدایی که رحمان خدایی که مهربونتر ین. مهربوناس. خدایی که فقط دهنده مطلق و بی منت هست…

      با اینکه قبلاً برام تعریف کرده بودی اما دوباره خوندم ولذت بردم و تحسینت کردم عزیزدلم

      دوستت دارم ومیبوسمت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    معصومه گيتي زاد گفته:
    مدت عضویت: 1840 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز

    خدا رو شکر می کنم که من و هدایت کرد تا این فایل و بتونم ببینم و این روزها که دنبال نشانه می گشتم این فایل به منزله نشانه و چراغ راهم بود. استاد عزیز من از خیلی سالهای پیش شما رو می شناختم و سایت و فایل ها رو دنبال می کردم اما راستش و بخواین اون روزها من اصلا نمی فهمیدم حرفها رو ، گفته ها رو ، دوره ها رو

    می دونستم راهتون درسته اما درکی نداشتم و فقط گوش می دادم اما از عمل خبری نبود. فقط گوش می دادم.

    اما این روزها که در شرایط کاری خوبی قرار ندارم و دائم میخوام از خداوند که راه درست و توانایی تصمیم درست گرفتن را به من بده و کمکم کنه به سایت شما و فیل های رایگان شما هدایت شدم.

    و متوجه شدم واقعا زمان تغییر کردن من الان بود چون تنقدر چرخیدم و دور زدم در فایل ها و پادکست های مختلف و دوره ها و پکیج های مختلف که انگار باید معجره ای میشد برای من و من هر بار سر خورده تر از قبل دنبال چیز جدید می گشتم و الان متوجه شدم معجزه خوده من هستم و باورهای من . ممنونم از شما و آموزه های بسیار بسیار درست و مفیدتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای: