https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/09/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-29 02:36:522024-11-08 04:54:02live | استفاده آگاهانه از قدرت تجسم خلّاق
732نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
عرض سلام و درود بر استاد عزیز،خانم شایسته و دوستان گلم
استاد کجایید خبری ازتون نیست نه لایوی،نه سریال زندگی در بهشتی،نه سفر به دور آمریکا،مگه قرار نبود تابستون برید ایالت آلاسکا
در مورد آگاهی های این فایل وقتی ما روی خودمون کار میکنیم به قول استاد خیلی ها انسانهایی که باهاشون ارتباط داشتیم خود به خود از کنار ما میرن و به قولی ما تنها میمونیم چون درون یک شرایطی قرار گرفتیم که در مدار با انسان های قبلی نیستیم و فرکانسمون در حد انسانهای بالاتر از فرکانس خودمون نیست که این ارتباط را داشته باشیم،این گپ یا فاصله بسیار زیباست،این شرایط زیبا و عالی در بیماری پندمیک برای من اتفاق افتاد که دیگه رفتی بود و نه آمدی و فقط درون خانه بودم و فایل های استاد و کتاب های موفقیت را گوش و مطالعه میکردم دوران زیبایی بود دورانی که باعث شد به واسطه ندیدن خیلی از افکار،نشنیدن خیلی از حرف ها یک جور محیط ایزوله ای برای من اتفاق بیفتد و برای هر کسی میتواند این اتفاق رخ دهد اگر خودش بخواهد شاید برداشتن قدم اول اصلی ترین موضوع و مهمترین موضوع این مسئله باشد بقیه شرایط و قدم ها را جهان هستی انجام میدهد
سلام خانم شایسته سپاسگزار اول از خدا که همچین فضایی فراهم کرد دوم از استاد عزیز که کلامشون همیشه و همیشه الهام بخش هست چون از سرچشمه حق جاری میشه و بعد از شما بانوی عزیز که گنجی که چند سال پیش بودرو برامون در دسترس قرار دادین و انگار همین لحظه این لایو برگزار شد بود و تمام کلمات زنده بودن و با کامنت که مطالعه کردم و حال خودم بعد از دیدنش این فایل درک کردم چقدر به موقع و به جا بهتون الهام شد که در دسترس ما قرار بدین عاشق بحث تجسم هستم اصلا به خاطر جلسه دوم و سوم که وارد دوازده قدم شدم چقدر عالی و با تمام وجود استاد اون دو جلسه برگزار کرد تمام کامنت هاشو دونه به دونه خواندم به لطف شرایط سایت اونا که فوق العاده بودن ذخیره کردم و هر چند وقت به بار میکردم کامنت جدید مطالعه میکنم خیلی حس فوق العاده بود دیدن این فایل این کامنت اصلا یه سوخت بود برای حرکت دوباره واقعا استاد هم شرایط عالی وهم ناخواسته هوایی هم ما جذب کردیم اونا دریافت کردیم که از قبل فرستادیم به قول قرآن بازم ازتون بابت این جلسه سپاسگزارم
اما در مورد تنهایی منم خیلی دوست داشتم یه آدم که هم فرکانس حرف های هم بفهمیم به عنوان دوست داشته باشم یا داخل کامنت دوستان از پیدا کردن بچه های که اهل این سایت بهشتی بودن میگفتن و بازم شما اومدین و اصل از فرع جدا کردین که من اگر خودم اون آدم عالی باشم و از درون روی خودم کار کرده باشم اون ها خودشون پیدا میشن مثل داستان آشنایی خانم شهریاری با فاطمه خانم در زمان مناسب اره زمان مناسب گاهی یادمون نمیره باید زمانش برسه و اونجایی که کفتین هر کسی به موفقیتی رسیده از تعهدش بوده از تعهدش بوده از تعهدش بوده یعنی خیلی مهم تعهد داشته باشم به مسیر هر جا یه کم ناامید شدم نه دلسرد شدم اشتیاقم کم شد از خدا مدد بخوام که مثل این فایل موتور روشن کنه که اگر ثابت قدم باشم تو این مسیر که صراط مستقیم هست حتما اون نعمت های که وعده داده و بارها به اندازه طرفم بهم داده میتونه مثل رود به راحتی به راحتی عاشق این کلمه شما هستم استاد لاجرم وارد زندگیم بشه این صحبت درست مال 5 قبل بوده ولی در زمان مناسب حداقل به من رسیده آنقدر دیشب حالم عالی شد که خوابن نمیبرد و امروز صبح بعد از باشگاه گفتم فقط باید کامنت بنویسم و از استاد خانم شایسته تمام بچه های که از تجربیاتشون میگن سپاسگزاری کنم
خدا شکرت
بریم برای شروع یه روز عالی هم برا خودم هم شما دوستان به امید الله مهربان
درود بر استاد بزرگوارم جناب عباسمنش گرامی و بانو شایستهی عزیز و یکایک شما همفرکانسیهای گلم
راستش من مدتی بود که همش در مورد تاثیر تجسم بر خلق خواستههام فکر میکردم ولی پیگیری نمیکردم تا اینکه بر خلاف بیشتر وقتا که تو تلگرام به پیامهای سایت الهی عباسمنش توجه نمیکردم، این بار بود که پیام بانو شایستهی عزیز توجه مرا به خود جلب کرد. گفتم ببینم چیه و دیدن و شنیدن فایل صوتی همانا و جلب شدن بهش همان. همون شب تصمیم گرفتم که شروع کنم به شنیدن و دیدن فایلهای لایو استاد که بانو شایسته اونا را ادیت کردن. دیگه شروع کردم. خبر خوش اینکه روز پنجشنبه گذشته در یک سفر کوتاه تفریحی شرکت کرده بودم که اصلا کسی را هم از مسافران نمیشناختم. ولی، به خودم گفتم که برم و با چند نفر هم آشنا میشم و توی کسب و کارم هم که اصلش با ارتباطاته به دردم میخوره. شب قبل از رفتن همش داشتم پیش خودم تجسم میکردم که چند نفر میان و به محصولات شرکتی که نمایندش هستم جلب میشن و چهار نفرشون هم عضو گروهم میشن و کارشون را آغاز میکنند.
من نیم ساعت زودتر از موعد سر قراری که داشتیم برای رفتن به محل و سایت تفریحی بودم. با این حال مشخص شد که دوستان نیم ساعت دیگه هم دیرتر میان. تو همین اثنا بود که دیدم یک اتومبیل سمند جلوس من ایستاد و یکی از سرنشینان ازم پرسید که به اون سفر میرم؟ منم گفتم بله! بهم گفتن که بیا با هم میریم و تو راه هم با هم آشنا میشیم. من هم پذیرفتم و رفتیم. توی راه همون آقایی که روی صندلی شاگرد نشسته بود ازم پرسید که چه کارهای و من هم کارم را معرفی کردم و ایشان هم یک کشاورز هستند، به کار من شدیداً علاقهمند شدند و قرار شد که به گروه من بپیوندند. همین هم شد و پس از رسیدن به اونجا، مشخصات را برای ثبتنام بهم دادند و الان عضو گروه من هستند و قراره که از فردا آموزش کار را آغاز کنیم.
ولی، تو این کار یعنی معرفی کارم به همسفرام کمی عجله کردم و کار را با فشار به یکی دیگر از همسفران معرفی کردم و ایشان هم با بیمیلی پذیرفتند که نتیجهی خوبی نداشت و این به من آموخت که نباید به خدا تردید کنی! وقتی خودش کسی را فرستاده تا به شکل کاملا طبیعی سر راهت قرار بگیره و خودش اصرار کنه که کار را زودتر شروع کنه، دیگه من نباید فکر کنم که باید هرجور که شده اون تعدادی را که خواستم بشه. مگه کمیت مهمه؟ نه، این کیفیته که کمیت را میسازه و نتایج عالی هم مال کارهای کیفیه!
اتفاقا این مسئلهی تجسم را یک روز دیگه تجربه کردم و اونم زمانی بود که رقتن بودن به یک پارک که همیشه میرم. پیش از رفتن، داشتم تجسم میکردم که مشتریان خوبی خواهم داشت و الان هم دارم همین کار را میکنم. همین هم شد و همون روز دو تا مشتری خوب داشتم. فرداش هم در محل کارم دو تا مشتری خوب دیگه محصولات را از من خریداری کردن.
دیگه دلم میخواد که همش تجسم کنم و میدونم نتایج خوبی بهدست میارم.
امروز هم همسرم تماس گرفت که پسر کوچکم حالش تو مدرسه بد شده و با آمبولانس آوردنش بیمارستان. من در تمام مدت درمان داشتم به مثبتها و زیباییها تمرکز میکردم و امید داشتم که حال بچم خوب میشه و بهش فکر نمیکردم. همین هم شد و با تجسمهای خوبی که داشتم، همون نتیجهی دلخواه بهدست اومد.
خدایا تو ما را مثل خودت آفریننده آفریدی و بهمون قدرت خلق خواستههامون را دادی. درواقع این من هستم که خودم را قبول ندارم و از بس که در کار کردن روی خودم کم گذاشتم، نتایج هم آنچنان مطلوب نیست. ولی باید بگم که من همیشه امیدوارم و گرچه گاهی از مسیر بیرون میرم ولی، دوباره به مسیر بازمیگردم و نتایج خوبی بهدست میارم.
حالا دیگه تصمیم گرفتم که براساس یک دیسیپلین خاص حرکت کنم و کاره و بهویژه تجسم را برای محقق شدن خواستههای و اهدافم را جدی بگیرم.
روی کمد لباسم تابلوی رویاهام را نصب کردم تا همیشه و روزی چند بار اونا ببینم و عکس چهرهای خودم را بهجای صورت کسی که نفر اول کسب و کار من در خاورمیانه است را زدم و براش تاریخ مشخص کردم و روی تابلوی رویاهام نوشتم:
خدایا پروردگارا من به هر آنچه از شما بهم برسه فقیرم
خدایا من نمیدانم، خدایا من نمیدانم، من نمیدانم که چگونه به اهدافش برسم! پس خواهش میکنم مرا هدایت کن.
خدایا پروردگارا سپاس بیکران که مرا و ما را در این مسیر زیبای آگاهی و شناخت و هدایت گذاشتی و خورشیدهای هدایت را بر سر راهم گذاشتهای که مسیر را گم نکنیم.
تجسم جواب میده. به خدا جواب میده. چقدر هم دقیق و واضح جواب میده
الله اکبر. من چند روز پیش قرار بود یه مهمونی دوستانه برگزار کنم و مدیریتش کنم. یه کم نگران بودم . اما تونستم خودمو کنترل کنم و لحظه نهایی رو تصور کنم . اون لحظه ای که همه دارن با حال خوش ازم خداحافظی میکنن و بابت این مهمونی فوق العاده ازم تشکر کنن. و هی تکرار میکنن عالی بود مستان جون. خدا شاهده همین شد. نه تنها اینا رو شنیدم. بهترشو هم دیدم. که هی بابت همه چیز ازم تعریف میشد. و من تو دلم تکرار میکردم خدایا من هرچه دارم از آن توست.
امروز هم که یکی از خواسته های کاریمو به وضوح نوشتم به نیم ساعت نکشید یه ایده ای به سرم زد. جالب اینه داداشم یه تبلت بهم داده بود بدون اینکه پولی بابتش ازم بگیره و گفت ازش استفاده کن.ولی نمیدونستم به چه کارم میاد.امروز دیدم اون ایده ای که به سرم زده با تبلت و قلمش به راحتی قابل انجامه. انقدر ذوق زده بودم که رفتم اون فایل کاری رو ضبط کردم و الان که دارم این کامنت مینویسم از نزدیک بودن خدا به خودم اشک میریزم. از اینکه مسائل چقدر ساده حل میشن. خدایا شکرت.
راه حلهایی که از قبل وجود داشت اما من تو مداری نبودم که ببینمشون. خداجونم عاشقتم
اول از همه از دوستان عزیزم که کامنتهای عالی میزارن و از مثالهای زندگیشون نقل میکنند، بسیار سپاسگزارم.
منهم مثل خیلی از دوستان دیگه، خیلی از واقعیت های زندگی الانم رو از تجسم سالها قبلم ساختم.
مثلا 17_18 ساله که بودم کاملا ناآگاهانه همیشه دوست داشتم و تحسم میکردم که با مردی ازدواج میکنم که خیلی از لحاظ سنی ازم بزرگتره، مردی کاملا با تجربه و پخته که از لحاظ مالی اوضاعش خیلی بهتر از خانواده خودمه،موهای بدنش کم پشته، و خیلی هم کاریه
دقیقا یکسال بعدش با یه همجین مردی با همین خصوصیات ازدواج کردم.
که از همون سالهای ابتدایی متوجه شدم انتخابم درست نبوده یا اون خواسته هام جیزی نبوده که من با رسیدن بهش احساسم عالی بشه، دقیقا برعکس شد.
همیشه تو زندگیم اضطراب و دلشوره و نگرانی و خس گناه داشتم.و همیشه تو بحث ها خودمو مقصر میدونستم.
میترسیدم به خانواده ام حرفی بزنم.
اصلا حس خوبی نداشتم.حتی فکرم رفت سمت خودکشی ….
بچه دار شدم و اتفاقات نادلخواه رو بیشتر و بیشتر جذب میکردم.
زندگیم با بچه دار شدن نه تنها بهتر نشد بلکه رفت به سمت تاریک
اما چون راجع به اتفاقات نادلخواه زندگیم با کسی حرف نمیزدم، هدایت شدم به جایی که کمتر ارتباط داشته باشم با دیگران
از تهران دور شدم و ساکن ورامین
دورم خلوت شد.
هر وقت کسی حرفی میزد که بویی از توحید داشت، چنان جذب و مبهوت میشدم که خودم هم شگفت زده میشدم.
دقیقا مثل یک انسان تشنه در کویری برهوت
که هر کجا سرابی میبینه، شتابان و با انگیزه با پاهای ناتوان دوان دوان میدوه بلکه سیراب بشه.
من میدویدم هر کجایی که اثری از اب بود، هر چند ناکافی
اول با حرف های زیبای استاد یوگا
بعد هدایت شدم به گروه اترژی درمانی و مستری گرفتن این دوره.حرف های قشنگ زیادی ردو بدل میشد که مقداری تشنگیم را برطرف میکرد، اما کافی نبود.
تو این گروه حرف های زیادی میزدن در مورد افرادی محدود و یهودی که اختیار جهان رو بدست دارند و گفتگوها رو شنود میکنن و انسانها هیچ اختیاری از خودشون ندارن.
وقتی این کلان ها رو میشنیدم ترس کل روح و روانم رو فرا میگرفت.
روزی فایل صوتی در این گروه شنیدم مربوط بود به اقای عرشیانفر
تو تلگرام کانالی از ایشون دیدم وبا درخواست از همسرم برای پول دادن که یکی از دوره های ایشونو بخرم.
خریدم، کار کردم چند ماه.اما اثری نداشت
بعد متوجه شدم کانال فیک بوده
سایت شون رو پیدا کردم، عضو شدم
دوره خریدن و کار کردم،
یادمه قبل اقای عرشیان، توسط استاد یوگا، فایل صوتی رو شنیدم در مورد قوانین
اقا انگار یک دیوار از باورهام خراب شد، انقدر گریه کردم که اصلا چقدر من تو درو دیوار بودم تا قبل از اون
از اون شکستن باورهای قبلم بود که تغییرات خوب یواش یواش اتفاق افتاد.
بعد با استاد عزیز دلم، استاد عباسمنش اشنا شدم
و دیگه این سایت و فایل ها رو ول نکردم
سعی میکنم هر روز کار کنم رو خودم
هنوز هم از شریک زندگیم رضایت ندارم
اما خداوند حوری پلن میچینه با اینکه همسرم بازنشسته شده و دائما در خونه هست، اما از لحاظ فیزیکی دور میشیم از هم.
مثلا اون میره تو حیاط، من داخلم
اون ساعتهای زبادی میخوابه و اون تایم من بیدارم و رو خودم کار میکنم.
من میرم بیرون برای انجام کارها و امور منزل، ایشون خونه اس، مکان خواب مون از هم جداست
خلاصه که شرایطم نسبت به قبل خیلی بهتره.
میخوام باورسازی کنم در مسیر خواسته ام که کلا جدا شدن از ایشونه، در بهترین شرایط و اوضاع ممکن که به نفع و سود منو بچه هام و حتی خود ایشون باشه.
با خواندن کامنت دوستان بیشتر متوجه شدم چطور باید باور بسازم
● اول باید مسئولیت اتفاقات و شرایطی که تا الان افتاده رو 100٪قبول کنم که خودم خلق شون کردم، هر چند نادلخواه و ناآگاهانه
● بعد خواسته ام رو به وضوح و شفاف اعلام کنم و بگم و بنویسم در موردش
● باورسازی کنم که در این سن، با وجود دو تا بچه لایق دریافت عشق و زندگی با کسی هستم که تمام خصوصیاتی که میخوام رو از قبل داره خودش
فکرکنم راجع به رابطه ی عالی که میخوام داشته باشم.با نوشتن و صحبت کردن راجع بهش با خودم بهش قدرت بدم
● تجسمش کنم با احساس عالی در حالی که به خواسته ام رسیدم و از این احساس لذت ببرم و سپاسگزارش باشم.
● روابط عالی رو تایید و تحسین کنم و امیدوار باشم ،توکل به خداوند کنم و صبر برای طی شدن قانون
●کلام آخر متعهد باشم و استمرار در باورها و کار کردن در شخصیتم داشته باشم
انشاالله روزی میاد و براتون مینویسم از رابطه ای که ماورای تصورات و رویاهام هست و چقدر بابتش سپاسگزارتر شدم.
امروز تولدم هست، هفتم دی ماه 1403
تولدم رو به خودم تبریک میگم و آرزوی رابطه ای رویایی با شخصی که خصوصیاتش رو در دفترم خواهم نوشت رو از خداوند دارم.
چه قدر آگاهی های این فایل بی نظیر بود ان قدری که این فایل راچند بار گوش دادم تا به خوبی متوجه تمامی صحبتهای استاد بشوم اولین نکته درباره تجسم بود اینکه ما روزانه در حال ارسال فرکانسهایی هستیم که از باورها باورهایمان نشئت میگیرد در واقع باورها چیزی جز تکرار یک سری افکار درباره موضوعاتی نیست و هرچه را که ما باور داریم تجسمشان هم میکنیم در ذهنمان بارها و بارها تصویرشان را خلق میکنیم و یا بهتر بگویم خود من بیشتر از آنچه که نمیخواهم برایم اتفاق بیفتد فکر میکنم و تجسم میکنم اما خب چیزهایی که نمیخواهم همان اتفاقاتی است که مربوط به گذشته است و یا ورودیهای معیوب که قطعاً با ورودی های مثبت میتوانم تغییر رویه دهم و مهمترین و کلیدی ترین نکته برایم این بود که اتفاقات همواره در حال تغییر هستند این فرکانسهای ذهنی من است نسبت به اتفاقات چه هر آنچه نادلخواهم بوده در گذشته میتوانم تغییر دهم برای هم اکنونونم آن هم با کانون توجهم با ورودیهای مناسب و دلخواه شدنی است
نکته دیگری از فیلمی که استاد نشانمان داد برایم این بود :چقدر زیبا استاد با اتفاقات و شرایط یکی نمیشود البته باید بگویم شرایطی که میداند موقتی است و دائمی نیست شرایطی که خودش را لایق آن شرایط نمیداند اما به زیبایی یکی میشود با احساس خوب با لذت بردن با شادی همه اینها ما را نزدیک میکند به مداری که منبع حضور دارد و نعمتها و برکتها سرازیر میشوند به سمت ما
_
من برای خلق اتفاقات دلخواهم باید تعهدی طولانی مدت دهم که مراقب ورودیهایم و کانون توجهم باشم چرا که این خود من هستم زندگیم را خلق میکنم و برای تجربه اتفاقات مورد دلخواهم باید فرکانسی قوی همواره در حال ارسال باشد فرکانسها بدین گونه عمل نمیکند که به سرعت آنچه را که فرستادهام تجربه کنم و ببینم باید همواره در حال ارسال فرکانسهایی باشم ازجنس و اساس آن چیزهایی که میخواهم خلق شوند…
خدایا از ممنونم، تو هر بار توان درک آگاهی ها را به من میدهی و تو هستی مرا هدایت میکنی تونستی خدای بزرگ آرزوها را شور واشتیاق ها را در وجودم قرار میدهی سپاس
مریم عزیزم واقعا ازتو ممنونم که این ویژگی منظم بودنت مایه خیرو برکت تنها برای خودت نشده بلکم ما داریم از این نوع چیدمان و دسته بندی لذت میبریم الهی که همواره آگاهی های خداوند به قلبت روانه باشد
استاد جان من با نتایجم نتایجی قابلِ مشاهده به رسم سپاسگزاری از لطف های شما خواهم گفت درآینده ای نزدیک انشاالله به لطف خدای مهربان
امروز که وارد سایت شدم و این فایل را دیدم بسیار هیجان زده شدم از اینکه قانون داره کار میکنه و جهان داره به فرکانسهای من پاسخ میده.من خرداد 1402 دوره 12 قدم را شروع کردم .خیلی هم با انرژی شروع کردم و تا قدم دوم پیش اومدم.به خاطر کمالگرایی که داشتم به خودم می گفتم من باید خوب این قدم را کار کنم همه تمرینات را دقیق انجام بدم بعد برم سر قدم بعدی .شاید هر قدم را سه ماه کار میکردم. و از یه جایی به بعد به خاطر اینکه اون نتیجه ای را که میخواستم حاصل نشد ناامید شدم.البته نتایج کوچیک کوچیک می اومد ولی بزرگ نبود. و دیگه من کار روی دوره را چند ماهی کنار گذاشتم و همینطور بی هدف داخل سایت می چرخیدم .اما از حدوداً یک ماه پیش دوباره از اول شروع کردم به کار روی دوره 12 قدم و قدم اول و دوم را دوباره کار کردم وتمرینات را انجام دادم .کلیپ برای خواسته هام درست کردم و آهنگهای تجسمی روی اون گذاشتم و تمرین ستاره قطبی را دوباره شروع کردم.وبرای تجسم بهتر سفر به دور آمریکا که با سانتافه رفتید و تصاویر پاییزی زیبا با درون بچه گرفتید را هر روز میبینم.امروز از این که همزمان با شروع دوباره من شما هم این فایل تجسم آگاهانه را روی سایت گذاشتید بسیار هیجان زده و خوشحال شدم و گفتم قانون داره درست کار میکنه جواب میده جالب اینکه همینطور نشانه های از خواسته هام را میبینم و می شنوم . البته من الان که دارم فکر می کنم میبینم من با شروع دوره مثل شما وزنم را بسیار کم کردم و بسیار اندامم زیباتر شده والان به فکر خرید قانون سلامتی هستم. میخوام پرقدرت 12 قدم را ادامه بدم .
ممنونم استاد نازنینم انشاالله در آینده نزدیک از نتایج بزرگم براتون مینویسم.
به نام خدای رزاق،روزی رسان بی حساب. با سپاس و قدر دانی از استاد عباسمنش جان و استاد شایسته عزیز که زبان قاصر است از سپاسگذاری از شما عزیزان که به والاترین حالت ممکن در راه توحید قدم گذاشتید وبا حمایت و هدایت رب العالمین قوانین بدون تغییر جهان را تکامل وار آموختید وبهترین تصمیم ها را گرفتید که هر آنچه آموخته اید به کسانی که آمادگی اش را دارند و در مدار درست هستند بیاموزید .یاد چند سال پیشم افتادم که در اوج تضاد مالی که بعد از سالها آسایش تجربه کردم (توضیح اش اینکه چقدر و واقعا چقدر سخت است که قبول کنم خودم خالق شرایطش بودم ،قبل ها با این مورد خیلی درگیر ی فکری داشتم چند ماهی طول کشید تا کنکاش کنم در گذشته و کم کم بپذیرم که شرایط عالی آن دوره در تهران را ناسپاس بودم انگار همیشه ثابت می بود ،قوانین کائنات را نمی دانستم ،رشد ،تغییرواینکه آرام آرام یا پیشرفت داریم یا آرام آرام پسرفت .رفتن به شهرستان و تجربه بدترین شرایط از هر لحاظ و که نمی خواهم توضیح دهم البته بدون دانستن قانون به سختی دو تا مورد مثبت پیدا می کردم که آرام شوم اما در نهایت آنها باعث رشد شدند و دوباره برگشتم تهران ،خیلی عبادت می کردم که خداوند مرا راهنمایی کند ،بسیار ،بسیار گریه میکردم چند استان از خانواده ام دور بودم چند بار می خواستم در آن سالها از محصولات استادان دیگر استفاده کنم شرایط مالی خوبی نداشتم اما عجیب هم بود مثلا خواهرم محصول یکی از اساتید را شاگرد استاد جان بودند اما هیچ وقت نتوانست برایم بفرستد .سال بعد هر کار میکردم نمی توانستم وارد سایت استاد عرشیانفر شوم چون خانواده مذهبی بزرگ شده بودم و ایشان از قرآن هم استفاده می کردند و شایدروحانی هم بودند بیشتر مرا جذب کردند نسبت به دیگران در اینستاو تلگرام و…الان فهمیدم که باید مدار تکامل را طی می کردم. یک نکته جالب من سالهای نوجوانی ام که همه سریال تلویزیون می دیدند عشق کتاب بودم.به خاطر شغل پدرم در شهر کوچکی در خراسان بودیم پدرم به دو تا از کتابفروشیهای آنجا پول میداد آن هم زیادو میگفت بچه هایم هرکتابی که دوست دارند یا شما پیشنهاد میکنید بگیرند ،خدا خیرشان دهد به دختر راهنمایی کتابهای روانشناسی وموفقیت، فلسفه،کتاب دو جلدی زبان تخصصی و… جمع می کردیم خانه می آوردیم.البته رمان های پر فروش وکتاب شعر وکتابهای دیل کارنگی را خودم انتخاب کرده بودم چون بچه که بودم پدر بزرگم زیاد میگفت که وقتی صحبت میکنی همه ساکت می شوند گوش میدهند سخنران خوبی میشی .کتاب آیین سخنرانی دیل کارنگی را گرفتم بعد کتابهای دیگر . اول دبیرستان بودم دوست داشتم آدمهای مختلف را بشناسم روانشناسی بسیار خوندم،مذهب،باستان شناسی.وکتابهای زیادی که به لطف پدرم و کتابفروشی های سعدی و برادران به من رسید .این را توضیح دادم برسم به مطلب مهمتر اینکه همیشه در ذهنم از دیگران بیشتر می فهمیدم و همیشه انتظارم از استاد خود آگاه و شاید ناخودآگاه بسیار زیاد بود و منتظر بهترین ها بودم. وقتی از خراسان رفتم استان دیگری باستان شناسی بخوانم اغلب استادان تحصیل کرده خارج بودندوهمچنین سالها بعد که علوم سیاسی خواندم باز هم برترین استادان که باز هم تحصیل خارج ونویسنده چند ده کتاب با اینکه خودم نخبه نیستم اما به خاطر مطالعه زیاد دانشجوی پررنگ در نگاه استادان بودم،گفته های استادجان باعث شد یاد آوری شود برایم چرا نمی توانستم دوره ها وکتابهای آن استادان را داشته باشم. ذهن من فقط والاترین و خاص ترین ها قبول داشت.وقتی صحبت های استاد جان را اوایل می شنیدم خیلی از خداوند سپاسگذار بودم که خدایا این استاد را از کجا برایم پیدایش کردی که انگار فقط برای من صحبت میکند و گذشته ام را می داند میداند چگونه دستم را بگیرد. همان اوایل که قدرت تجسم را فهمیده بودم.میخواستم امتحان کنم ببینم واقعی هست جواب میدهد یا نه چند سال پیش در تضاد شدید مالی و غیره بودیم به دو پسرم گفتم سه تایی سجده کنیم وتجسم و چند بار بگوییم خدا را شکر ،خدا را شکر رفتیم مسافرت خیلی خوش گذشته.چه هوای خوبی ،چه غذای خوشمزه ای ،چه کوه ورودخانه قشنگی یعنی مثل معجزه ما 3 روز بعد برای اولین بار هدایت شدیم جاده اسالم خلخال وبعد سرعین برای اولین بار بسیار خوش گذشت و ایمانم قوی تر شد به خداوند چندسال پیش بود ، یه مطلب دیگه هم بگم خیلی تاثیر گذار بود برام یکی از فایلهای زندگی در بهشت بودچقدر استفاده میکنیم من و دوستان ازاین و سفر به دور آمریکا و اما در آن قسمت چند روز پیش استاد جان در دریاچه شنا می کردند ووقتی آب گرم بود از آسمان باران خنک می بارید یکباره به ذهنم آمد مثلا چند بار این صحنه را ببینم کجا می خوام برم که وقتی آب گرم هست از بالا آب سرد به صورتم بخوره .این خانمی هم یه چیز میگه بعضی وقتها خدا هدایتشان میکندو با صدای بلند خندیدم نمی دانم چرا دقیقا 3 روز بعد در مسافرتی که رفته بودیم راه را انگار اشتباهی رفتیم بعد دیدن زیبایی های بسیار از درختان و باغهای زیباسر از آبگرم سر در آوردیم داخل که رفتم خدایا از سقفش آب سرد هدایت کرده بودند که وقتی داخل استخر آبگرم طبیعی بودم وروی صورتم آب سرد میریخت بلند گفتم خدایا شکرت ممنون خانم مریم . الان که داشتم تایپ میکردم چشمام پر اشک شد.خیلی فایلها را گشتم زیرش پست بگذارم اما آن فایل را پیدا نکردم.برگردیم به این لایو استاد جان.چندین روز هست پاشنه آشیل را پر رنگ تر میبینم کمال گرایی و در سایت الهی دنبال مطلب مرتبط بودم که نمی دانم چگونه اما در دوره عالی حل مسائل زندگی بود از متن های مرتبط یاد داشت برداری کردم فعلا نمی توانم دوره را بگیرم .امروز هم این لایو قدیمی خیلی به من کمک کرد .جرات داد که از کمال گرایی به بهبود گرایی برسم وگرنه جرات نداشتم اولین کامنت را بنویسم. در ضمن وقتی فیلم خانه بندر عباس را دیدید چند ثانیه حال عجیبی داشتید خیلی آن فیلم پر ارزش است صد بار اگر شرایط آن روزهایتان را توضیح می دادید خوب متوجه نمیشدیم چه می گویید اما این فیلم خیلی تاثیر گذار هست خدا را شکر پاک نشده یا پاک نکردید نمی دانم شاید اگر کس دیگری بود هیچ وقت این راپخش نمی کرد وفقط توضیح خالی را کفایت میدید. این فایل یک چکیده کامل از آموزش ها است مثل جزوه های قدیم که چکیده مطالب را برای یاد آوری خلاصه نویسی می کردیم.ممنونم که مرا مخصوصا به بهبودگرایی هدایت کردید .آرام آرام تکاملم را طی میکنم. پیشرفت روز افزون درهر آنچه مد نظرتان است را برای استادان گرامی و سایر عزیزان آرزومندم.
به نام خداوند بخشنده و مهربان
عرض سلام و درود بر استاد عزیز،خانم شایسته و دوستان گلم
استاد کجایید خبری ازتون نیست نه لایوی،نه سریال زندگی در بهشتی،نه سفر به دور آمریکا،مگه قرار نبود تابستون برید ایالت آلاسکا
در مورد آگاهی های این فایل وقتی ما روی خودمون کار میکنیم به قول استاد خیلی ها انسانهایی که باهاشون ارتباط داشتیم خود به خود از کنار ما میرن و به قولی ما تنها میمونیم چون درون یک شرایطی قرار گرفتیم که در مدار با انسان های قبلی نیستیم و فرکانسمون در حد انسانهای بالاتر از فرکانس خودمون نیست که این ارتباط را داشته باشیم،این گپ یا فاصله بسیار زیباست،این شرایط زیبا و عالی در بیماری پندمیک برای من اتفاق افتاد که دیگه رفتی بود و نه آمدی و فقط درون خانه بودم و فایل های استاد و کتاب های موفقیت را گوش و مطالعه میکردم دوران زیبایی بود دورانی که باعث شد به واسطه ندیدن خیلی از افکار،نشنیدن خیلی از حرف ها یک جور محیط ایزوله ای برای من اتفاق بیفتد و برای هر کسی میتواند این اتفاق رخ دهد اگر خودش بخواهد شاید برداشتن قدم اول اصلی ترین موضوع و مهمترین موضوع این مسئله باشد بقیه شرایط و قدم ها را جهان هستی انجام میدهد
به نام خدای زیبایی ها
سلام استاد عزیز
سلام خانم شایسته سپاسگزار اول از خدا که همچین فضایی فراهم کرد دوم از استاد عزیز که کلامشون همیشه و همیشه الهام بخش هست چون از سرچشمه حق جاری میشه و بعد از شما بانوی عزیز که گنجی که چند سال پیش بودرو برامون در دسترس قرار دادین و انگار همین لحظه این لایو برگزار شد بود و تمام کلمات زنده بودن و با کامنت که مطالعه کردم و حال خودم بعد از دیدنش این فایل درک کردم چقدر به موقع و به جا بهتون الهام شد که در دسترس ما قرار بدین عاشق بحث تجسم هستم اصلا به خاطر جلسه دوم و سوم که وارد دوازده قدم شدم چقدر عالی و با تمام وجود استاد اون دو جلسه برگزار کرد تمام کامنت هاشو دونه به دونه خواندم به لطف شرایط سایت اونا که فوق العاده بودن ذخیره کردم و هر چند وقت به بار میکردم کامنت جدید مطالعه میکنم خیلی حس فوق العاده بود دیدن این فایل این کامنت اصلا یه سوخت بود برای حرکت دوباره واقعا استاد هم شرایط عالی وهم ناخواسته هوایی هم ما جذب کردیم اونا دریافت کردیم که از قبل فرستادیم به قول قرآن بازم ازتون بابت این جلسه سپاسگزارم
اما در مورد تنهایی منم خیلی دوست داشتم یه آدم که هم فرکانس حرف های هم بفهمیم به عنوان دوست داشته باشم یا داخل کامنت دوستان از پیدا کردن بچه های که اهل این سایت بهشتی بودن میگفتن و بازم شما اومدین و اصل از فرع جدا کردین که من اگر خودم اون آدم عالی باشم و از درون روی خودم کار کرده باشم اون ها خودشون پیدا میشن مثل داستان آشنایی خانم شهریاری با فاطمه خانم در زمان مناسب اره زمان مناسب گاهی یادمون نمیره باید زمانش برسه و اونجایی که کفتین هر کسی به موفقیتی رسیده از تعهدش بوده از تعهدش بوده از تعهدش بوده یعنی خیلی مهم تعهد داشته باشم به مسیر هر جا یه کم ناامید شدم نه دلسرد شدم اشتیاقم کم شد از خدا مدد بخوام که مثل این فایل موتور روشن کنه که اگر ثابت قدم باشم تو این مسیر که صراط مستقیم هست حتما اون نعمت های که وعده داده و بارها به اندازه طرفم بهم داده میتونه مثل رود به راحتی به راحتی عاشق این کلمه شما هستم استاد لاجرم وارد زندگیم بشه این صحبت درست مال 5 قبل بوده ولی در زمان مناسب حداقل به من رسیده آنقدر دیشب حالم عالی شد که خوابن نمیبرد و امروز صبح بعد از باشگاه گفتم فقط باید کامنت بنویسم و از استاد خانم شایسته تمام بچه های که از تجربیاتشون میگن سپاسگزاری کنم
خدا شکرت
بریم برای شروع یه روز عالی هم برا خودم هم شما دوستان به امید الله مهربان
درود بر استاد بزرگوارم جناب عباسمنش گرامی و بانو شایستهی عزیز و یکایک شما همفرکانسیهای گلم
راستش من مدتی بود که همش در مورد تاثیر تجسم بر خلق خواستههام فکر میکردم ولی پیگیری نمیکردم تا اینکه بر خلاف بیشتر وقتا که تو تلگرام به پیامهای سایت الهی عباسمنش توجه نمیکردم، این بار بود که پیام بانو شایستهی عزیز توجه مرا به خود جلب کرد. گفتم ببینم چیه و دیدن و شنیدن فایل صوتی همانا و جلب شدن بهش همان. همون شب تصمیم گرفتم که شروع کنم به شنیدن و دیدن فایلهای لایو استاد که بانو شایسته اونا را ادیت کردن. دیگه شروع کردم. خبر خوش اینکه روز پنجشنبه گذشته در یک سفر کوتاه تفریحی شرکت کرده بودم که اصلا کسی را هم از مسافران نمیشناختم. ولی، به خودم گفتم که برم و با چند نفر هم آشنا میشم و توی کسب و کارم هم که اصلش با ارتباطاته به دردم میخوره. شب قبل از رفتن همش داشتم پیش خودم تجسم میکردم که چند نفر میان و به محصولات شرکتی که نمایندش هستم جلب میشن و چهار نفرشون هم عضو گروهم میشن و کارشون را آغاز میکنند.
من نیم ساعت زودتر از موعد سر قراری که داشتیم برای رفتن به محل و سایت تفریحی بودم. با این حال مشخص شد که دوستان نیم ساعت دیگه هم دیرتر میان. تو همین اثنا بود که دیدم یک اتومبیل سمند جلوس من ایستاد و یکی از سرنشینان ازم پرسید که به اون سفر میرم؟ منم گفتم بله! بهم گفتن که بیا با هم میریم و تو راه هم با هم آشنا میشیم. من هم پذیرفتم و رفتیم. توی راه همون آقایی که روی صندلی شاگرد نشسته بود ازم پرسید که چه کارهای و من هم کارم را معرفی کردم و ایشان هم یک کشاورز هستند، به کار من شدیداً علاقهمند شدند و قرار شد که به گروه من بپیوندند. همین هم شد و پس از رسیدن به اونجا، مشخصات را برای ثبتنام بهم دادند و الان عضو گروه من هستند و قراره که از فردا آموزش کار را آغاز کنیم.
ولی، تو این کار یعنی معرفی کارم به همسفرام کمی عجله کردم و کار را با فشار به یکی دیگر از همسفران معرفی کردم و ایشان هم با بیمیلی پذیرفتند که نتیجهی خوبی نداشت و این به من آموخت که نباید به خدا تردید کنی! وقتی خودش کسی را فرستاده تا به شکل کاملا طبیعی سر راهت قرار بگیره و خودش اصرار کنه که کار را زودتر شروع کنه، دیگه من نباید فکر کنم که باید هرجور که شده اون تعدادی را که خواستم بشه. مگه کمیت مهمه؟ نه، این کیفیته که کمیت را میسازه و نتایج عالی هم مال کارهای کیفیه!
اتفاقا این مسئلهی تجسم را یک روز دیگه تجربه کردم و اونم زمانی بود که رقتن بودن به یک پارک که همیشه میرم. پیش از رفتن، داشتم تجسم میکردم که مشتریان خوبی خواهم داشت و الان هم دارم همین کار را میکنم. همین هم شد و همون روز دو تا مشتری خوب داشتم. فرداش هم در محل کارم دو تا مشتری خوب دیگه محصولات را از من خریداری کردن.
دیگه دلم میخواد که همش تجسم کنم و میدونم نتایج خوبی بهدست میارم.
امروز هم همسرم تماس گرفت که پسر کوچکم حالش تو مدرسه بد شده و با آمبولانس آوردنش بیمارستان. من در تمام مدت درمان داشتم به مثبتها و زیباییها تمرکز میکردم و امید داشتم که حال بچم خوب میشه و بهش فکر نمیکردم. همین هم شد و با تجسمهای خوبی که داشتم، همون نتیجهی دلخواه بهدست اومد.
خدایا تو ما را مثل خودت آفریننده آفریدی و بهمون قدرت خلق خواستههامون را دادی. درواقع این من هستم که خودم را قبول ندارم و از بس که در کار کردن روی خودم کم گذاشتم، نتایج هم آنچنان مطلوب نیست. ولی باید بگم که من همیشه امیدوارم و گرچه گاهی از مسیر بیرون میرم ولی، دوباره به مسیر بازمیگردم و نتایج خوبی بهدست میارم.
حالا دیگه تصمیم گرفتم که براساس یک دیسیپلین خاص حرکت کنم و کاره و بهویژه تجسم را برای محقق شدن خواستههای و اهدافم را جدی بگیرم.
روی کمد لباسم تابلوی رویاهام را نصب کردم تا همیشه و روزی چند بار اونا ببینم و عکس چهرهای خودم را بهجای صورت کسی که نفر اول کسب و کار من در خاورمیانه است را زدم و براش تاریخ مشخص کردم و روی تابلوی رویاهام نوشتم:
خدایا پروردگارا من به هر آنچه از شما بهم برسه فقیرم
خدایا من نمیدانم، خدایا من نمیدانم، من نمیدانم که چگونه به اهدافش برسم! پس خواهش میکنم مرا هدایت کن.
خدایا پروردگارا سپاس بیکران که مرا و ما را در این مسیر زیبای آگاهی و شناخت و هدایت گذاشتی و خورشیدهای هدایت را بر سر راهم گذاشتهای که مسیر را گم نکنیم.
ارادتمند شما
بسم الله الرحمن الرحیم
گام 26
سلام استاد عزیزم و مریم جانم
سلام دوستان متعهدم
تجسم جواب میده. به خدا جواب میده. چقدر هم دقیق و واضح جواب میده
الله اکبر. من چند روز پیش قرار بود یه مهمونی دوستانه برگزار کنم و مدیریتش کنم. یه کم نگران بودم . اما تونستم خودمو کنترل کنم و لحظه نهایی رو تصور کنم . اون لحظه ای که همه دارن با حال خوش ازم خداحافظی میکنن و بابت این مهمونی فوق العاده ازم تشکر کنن. و هی تکرار میکنن عالی بود مستان جون. خدا شاهده همین شد. نه تنها اینا رو شنیدم. بهترشو هم دیدم. که هی بابت همه چیز ازم تعریف میشد. و من تو دلم تکرار میکردم خدایا من هرچه دارم از آن توست.
امروز هم که یکی از خواسته های کاریمو به وضوح نوشتم به نیم ساعت نکشید یه ایده ای به سرم زد. جالب اینه داداشم یه تبلت بهم داده بود بدون اینکه پولی بابتش ازم بگیره و گفت ازش استفاده کن.ولی نمیدونستم به چه کارم میاد.امروز دیدم اون ایده ای که به سرم زده با تبلت و قلمش به راحتی قابل انجامه. انقدر ذوق زده بودم که رفتم اون فایل کاری رو ضبط کردم و الان که دارم این کامنت مینویسم از نزدیک بودن خدا به خودم اشک میریزم. از اینکه مسائل چقدر ساده حل میشن. خدایا شکرت.
راه حلهایی که از قبل وجود داشت اما من تو مداری نبودم که ببینمشون. خداجونم عاشقتم
استاد عزیزم بی نهاااایت سپاسگزارم…
بسم الله الرحمن الرحیم
گام 26 قدرت تجسم خلاق
سلام به استاد سخاوتمندم و دوستان عزیز
اول از همه از دوستان عزیزم که کامنتهای عالی میزارن و از مثالهای زندگیشون نقل میکنند، بسیار سپاسگزارم.
منهم مثل خیلی از دوستان دیگه، خیلی از واقعیت های زندگی الانم رو از تجسم سالها قبلم ساختم.
مثلا 17_18 ساله که بودم کاملا ناآگاهانه همیشه دوست داشتم و تحسم میکردم که با مردی ازدواج میکنم که خیلی از لحاظ سنی ازم بزرگتره، مردی کاملا با تجربه و پخته که از لحاظ مالی اوضاعش خیلی بهتر از خانواده خودمه،موهای بدنش کم پشته، و خیلی هم کاریه
دقیقا یکسال بعدش با یه همجین مردی با همین خصوصیات ازدواج کردم.
که از همون سالهای ابتدایی متوجه شدم انتخابم درست نبوده یا اون خواسته هام جیزی نبوده که من با رسیدن بهش احساسم عالی بشه، دقیقا برعکس شد.
همیشه تو زندگیم اضطراب و دلشوره و نگرانی و خس گناه داشتم.و همیشه تو بحث ها خودمو مقصر میدونستم.
میترسیدم به خانواده ام حرفی بزنم.
اصلا حس خوبی نداشتم.حتی فکرم رفت سمت خودکشی ….
بچه دار شدم و اتفاقات نادلخواه رو بیشتر و بیشتر جذب میکردم.
زندگیم با بچه دار شدن نه تنها بهتر نشد بلکه رفت به سمت تاریک
اما چون راجع به اتفاقات نادلخواه زندگیم با کسی حرف نمیزدم، هدایت شدم به جایی که کمتر ارتباط داشته باشم با دیگران
از تهران دور شدم و ساکن ورامین
دورم خلوت شد.
هر وقت کسی حرفی میزد که بویی از توحید داشت، چنان جذب و مبهوت میشدم که خودم هم شگفت زده میشدم.
دقیقا مثل یک انسان تشنه در کویری برهوت
که هر کجا سرابی میبینه، شتابان و با انگیزه با پاهای ناتوان دوان دوان میدوه بلکه سیراب بشه.
من میدویدم هر کجایی که اثری از اب بود، هر چند ناکافی
اول با حرف های زیبای استاد یوگا
بعد هدایت شدم به گروه اترژی درمانی و مستری گرفتن این دوره.حرف های قشنگ زیادی ردو بدل میشد که مقداری تشنگیم را برطرف میکرد، اما کافی نبود.
تو این گروه حرف های زیادی میزدن در مورد افرادی محدود و یهودی که اختیار جهان رو بدست دارند و گفتگوها رو شنود میکنن و انسانها هیچ اختیاری از خودشون ندارن.
وقتی این کلان ها رو میشنیدم ترس کل روح و روانم رو فرا میگرفت.
روزی فایل صوتی در این گروه شنیدم مربوط بود به اقای عرشیانفر
تو تلگرام کانالی از ایشون دیدم وبا درخواست از همسرم برای پول دادن که یکی از دوره های ایشونو بخرم.
خریدم، کار کردم چند ماه.اما اثری نداشت
بعد متوجه شدم کانال فیک بوده
سایت شون رو پیدا کردم، عضو شدم
دوره خریدن و کار کردم،
یادمه قبل اقای عرشیان، توسط استاد یوگا، فایل صوتی رو شنیدم در مورد قوانین
اقا انگار یک دیوار از باورهام خراب شد، انقدر گریه کردم که اصلا چقدر من تو درو دیوار بودم تا قبل از اون
از اون شکستن باورهای قبلم بود که تغییرات خوب یواش یواش اتفاق افتاد.
بعد با استاد عزیز دلم، استاد عباسمنش اشنا شدم
و دیگه این سایت و فایل ها رو ول نکردم
سعی میکنم هر روز کار کنم رو خودم
هنوز هم از شریک زندگیم رضایت ندارم
اما خداوند حوری پلن میچینه با اینکه همسرم بازنشسته شده و دائما در خونه هست، اما از لحاظ فیزیکی دور میشیم از هم.
مثلا اون میره تو حیاط، من داخلم
اون ساعتهای زبادی میخوابه و اون تایم من بیدارم و رو خودم کار میکنم.
من میرم بیرون برای انجام کارها و امور منزل، ایشون خونه اس، مکان خواب مون از هم جداست
خلاصه که شرایطم نسبت به قبل خیلی بهتره.
میخوام باورسازی کنم در مسیر خواسته ام که کلا جدا شدن از ایشونه، در بهترین شرایط و اوضاع ممکن که به نفع و سود منو بچه هام و حتی خود ایشون باشه.
با خواندن کامنت دوستان بیشتر متوجه شدم چطور باید باور بسازم
● اول باید مسئولیت اتفاقات و شرایطی که تا الان افتاده رو 100٪قبول کنم که خودم خلق شون کردم، هر چند نادلخواه و ناآگاهانه
● بعد خواسته ام رو به وضوح و شفاف اعلام کنم و بگم و بنویسم در موردش
● باورسازی کنم که در این سن، با وجود دو تا بچه لایق دریافت عشق و زندگی با کسی هستم که تمام خصوصیاتی که میخوام رو از قبل داره خودش
فکرکنم راجع به رابطه ی عالی که میخوام داشته باشم.با نوشتن و صحبت کردن راجع بهش با خودم بهش قدرت بدم
● تجسمش کنم با احساس عالی در حالی که به خواسته ام رسیدم و از این احساس لذت ببرم و سپاسگزارش باشم.
● روابط عالی رو تایید و تحسین کنم و امیدوار باشم ،توکل به خداوند کنم و صبر برای طی شدن قانون
●کلام آخر متعهد باشم و استمرار در باورها و کار کردن در شخصیتم داشته باشم
انشاالله روزی میاد و براتون مینویسم از رابطه ای که ماورای تصورات و رویاهام هست و چقدر بابتش سپاسگزارتر شدم.
امروز تولدم هست، هفتم دی ماه 1403
تولدم رو به خودم تبریک میگم و آرزوی رابطه ای رویایی با شخصی که خصوصیاتش رو در دفترم خواهم نوشت رو از خداوند دارم.
تولدم هزاران بار مبارک :)
با عشق الهام لطیف
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام استاد جان ومریم جان
چه قدر آگاهی های این فایل بی نظیر بود ان قدری که این فایل راچند بار گوش دادم تا به خوبی متوجه تمامی صحبتهای استاد بشوم اولین نکته درباره تجسم بود اینکه ما روزانه در حال ارسال فرکانسهایی هستیم که از باورها باورهایمان نشئت میگیرد در واقع باورها چیزی جز تکرار یک سری افکار درباره موضوعاتی نیست و هرچه را که ما باور داریم تجسمشان هم میکنیم در ذهنمان بارها و بارها تصویرشان را خلق میکنیم و یا بهتر بگویم خود من بیشتر از آنچه که نمیخواهم برایم اتفاق بیفتد فکر میکنم و تجسم میکنم اما خب چیزهایی که نمیخواهم همان اتفاقاتی است که مربوط به گذشته است و یا ورودیهای معیوب که قطعاً با ورودی های مثبت میتوانم تغییر رویه دهم و مهمترین و کلیدی ترین نکته برایم این بود که اتفاقات همواره در حال تغییر هستند این فرکانسهای ذهنی من است نسبت به اتفاقات چه هر آنچه نادلخواهم بوده در گذشته میتوانم تغییر دهم برای هم اکنونونم آن هم با کانون توجهم با ورودیهای مناسب و دلخواه شدنی است
نکته دیگری از فیلمی که استاد نشانمان داد برایم این بود :چقدر زیبا استاد با اتفاقات و شرایط یکی نمیشود البته باید بگویم شرایطی که میداند موقتی است و دائمی نیست شرایطی که خودش را لایق آن شرایط نمیداند اما به زیبایی یکی میشود با احساس خوب با لذت بردن با شادی همه اینها ما را نزدیک میکند به مداری که منبع حضور دارد و نعمتها و برکتها سرازیر میشوند به سمت ما
_
من برای خلق اتفاقات دلخواهم باید تعهدی طولانی مدت دهم که مراقب ورودیهایم و کانون توجهم باشم چرا که این خود من هستم زندگیم را خلق میکنم و برای تجربه اتفاقات مورد دلخواهم باید فرکانسی قوی همواره در حال ارسال باشد فرکانسها بدین گونه عمل نمیکند که به سرعت آنچه را که فرستادهام تجربه کنم و ببینم باید همواره در حال ارسال فرکانسهایی باشم ازجنس و اساس آن چیزهایی که میخواهم خلق شوند…
خدایا از ممنونم، تو هر بار توان درک آگاهی ها را به من میدهی و تو هستی مرا هدایت میکنی تونستی خدای بزرگ آرزوها را شور واشتیاق ها را در وجودم قرار میدهی سپاس
مریم عزیزم واقعا ازتو ممنونم که این ویژگی منظم بودنت مایه خیرو برکت تنها برای خودت نشده بلکم ما داریم از این نوع چیدمان و دسته بندی لذت میبریم الهی که همواره آگاهی های خداوند به قلبت روانه باشد
استاد جان من با نتایجم نتایجی قابلِ مشاهده به رسم سپاسگزاری از لطف های شما خواهم گفت درآینده ای نزدیک انشاالله به لطف خدای مهربان
سلام استاد عزیزم
امروز که وارد سایت شدم و این فایل را دیدم بسیار هیجان زده شدم از اینکه قانون داره کار میکنه و جهان داره به فرکانسهای من پاسخ میده.من خرداد 1402 دوره 12 قدم را شروع کردم .خیلی هم با انرژی شروع کردم و تا قدم دوم پیش اومدم.به خاطر کمالگرایی که داشتم به خودم می گفتم من باید خوب این قدم را کار کنم همه تمرینات را دقیق انجام بدم بعد برم سر قدم بعدی .شاید هر قدم را سه ماه کار میکردم. و از یه جایی به بعد به خاطر اینکه اون نتیجه ای را که میخواستم حاصل نشد ناامید شدم.البته نتایج کوچیک کوچیک می اومد ولی بزرگ نبود. و دیگه من کار روی دوره را چند ماهی کنار گذاشتم و همینطور بی هدف داخل سایت می چرخیدم .اما از حدوداً یک ماه پیش دوباره از اول شروع کردم به کار روی دوره 12 قدم و قدم اول و دوم را دوباره کار کردم وتمرینات را انجام دادم .کلیپ برای خواسته هام درست کردم و آهنگهای تجسمی روی اون گذاشتم و تمرین ستاره قطبی را دوباره شروع کردم.وبرای تجسم بهتر سفر به دور آمریکا که با سانتافه رفتید و تصاویر پاییزی زیبا با درون بچه گرفتید را هر روز میبینم.امروز از این که همزمان با شروع دوباره من شما هم این فایل تجسم آگاهانه را روی سایت گذاشتید بسیار هیجان زده و خوشحال شدم و گفتم قانون داره درست کار میکنه جواب میده جالب اینکه همینطور نشانه های از خواسته هام را میبینم و می شنوم . البته من الان که دارم فکر می کنم میبینم من با شروع دوره مثل شما وزنم را بسیار کم کردم و بسیار اندامم زیباتر شده والان به فکر خرید قانون سلامتی هستم. میخوام پرقدرت 12 قدم را ادامه بدم .
ممنونم استاد نازنینم انشاالله در آینده نزدیک از نتایج بزرگم براتون مینویسم.
بهترین ها را برای دوستانم آرزو میکنم.
خدانگهدار
به نام خدای رزاق،روزی رسان بی حساب. با سپاس و قدر دانی از استاد عباسمنش جان و استاد شایسته عزیز که زبان قاصر است از سپاسگذاری از شما عزیزان که به والاترین حالت ممکن در راه توحید قدم گذاشتید وبا حمایت و هدایت رب العالمین قوانین بدون تغییر جهان را تکامل وار آموختید وبهترین تصمیم ها را گرفتید که هر آنچه آموخته اید به کسانی که آمادگی اش را دارند و در مدار درست هستند بیاموزید .یاد چند سال پیشم افتادم که در اوج تضاد مالی که بعد از سالها آسایش تجربه کردم (توضیح اش اینکه چقدر و واقعا چقدر سخت است که قبول کنم خودم خالق شرایطش بودم ،قبل ها با این مورد خیلی درگیر ی فکری داشتم چند ماهی طول کشید تا کنکاش کنم در گذشته و کم کم بپذیرم که شرایط عالی آن دوره در تهران را ناسپاس بودم انگار همیشه ثابت می بود ،قوانین کائنات را نمی دانستم ،رشد ،تغییرواینکه آرام آرام یا پیشرفت داریم یا آرام آرام پسرفت .رفتن به شهرستان و تجربه بدترین شرایط از هر لحاظ و که نمی خواهم توضیح دهم البته بدون دانستن قانون به سختی دو تا مورد مثبت پیدا می کردم که آرام شوم اما در نهایت آنها باعث رشد شدند و دوباره برگشتم تهران ،خیلی عبادت می کردم که خداوند مرا راهنمایی کند ،بسیار ،بسیار گریه میکردم چند استان از خانواده ام دور بودم چند بار می خواستم در آن سالها از محصولات استادان دیگر استفاده کنم شرایط مالی خوبی نداشتم اما عجیب هم بود مثلا خواهرم محصول یکی از اساتید را شاگرد استاد جان بودند اما هیچ وقت نتوانست برایم بفرستد .سال بعد هر کار میکردم نمی توانستم وارد سایت استاد عرشیانفر شوم چون خانواده مذهبی بزرگ شده بودم و ایشان از قرآن هم استفاده می کردند و شایدروحانی هم بودند بیشتر مرا جذب کردند نسبت به دیگران در اینستاو تلگرام و…الان فهمیدم که باید مدار تکامل را طی می کردم. یک نکته جالب من سالهای نوجوانی ام که همه سریال تلویزیون می دیدند عشق کتاب بودم.به خاطر شغل پدرم در شهر کوچکی در خراسان بودیم پدرم به دو تا از کتابفروشیهای آنجا پول میداد آن هم زیادو میگفت بچه هایم هرکتابی که دوست دارند یا شما پیشنهاد میکنید بگیرند ،خدا خیرشان دهد به دختر راهنمایی کتابهای روانشناسی وموفقیت، فلسفه،کتاب دو جلدی زبان تخصصی و… جمع می کردیم خانه می آوردیم.البته رمان های پر فروش وکتاب شعر وکتابهای دیل کارنگی را خودم انتخاب کرده بودم چون بچه که بودم پدر بزرگم زیاد میگفت که وقتی صحبت میکنی همه ساکت می شوند گوش میدهند سخنران خوبی میشی .کتاب آیین سخنرانی دیل کارنگی را گرفتم بعد کتابهای دیگر . اول دبیرستان بودم دوست داشتم آدمهای مختلف را بشناسم روانشناسی بسیار خوندم،مذهب،باستان شناسی.وکتابهای زیادی که به لطف پدرم و کتابفروشی های سعدی و برادران به من رسید .این را توضیح دادم برسم به مطلب مهمتر اینکه همیشه در ذهنم از دیگران بیشتر می فهمیدم و همیشه انتظارم از استاد خود آگاه و شاید ناخودآگاه بسیار زیاد بود و منتظر بهترین ها بودم. وقتی از خراسان رفتم استان دیگری باستان شناسی بخوانم اغلب استادان تحصیل کرده خارج بودندوهمچنین سالها بعد که علوم سیاسی خواندم باز هم برترین استادان که باز هم تحصیل خارج ونویسنده چند ده کتاب با اینکه خودم نخبه نیستم اما به خاطر مطالعه زیاد دانشجوی پررنگ در نگاه استادان بودم،گفته های استادجان باعث شد یاد آوری شود برایم چرا نمی توانستم دوره ها وکتابهای آن استادان را داشته باشم. ذهن من فقط والاترین و خاص ترین ها قبول داشت.وقتی صحبت های استاد جان را اوایل می شنیدم خیلی از خداوند سپاسگذار بودم که خدایا این استاد را از کجا برایم پیدایش کردی که انگار فقط برای من صحبت میکند و گذشته ام را می داند میداند چگونه دستم را بگیرد. همان اوایل که قدرت تجسم را فهمیده بودم.میخواستم امتحان کنم ببینم واقعی هست جواب میدهد یا نه چند سال پیش در تضاد شدید مالی و غیره بودیم به دو پسرم گفتم سه تایی سجده کنیم وتجسم و چند بار بگوییم خدا را شکر ،خدا را شکر رفتیم مسافرت خیلی خوش گذشته.چه هوای خوبی ،چه غذای خوشمزه ای ،چه کوه ورودخانه قشنگی یعنی مثل معجزه ما 3 روز بعد برای اولین بار هدایت شدیم جاده اسالم خلخال وبعد سرعین برای اولین بار بسیار خوش گذشت و ایمانم قوی تر شد به خداوند چندسال پیش بود ، یه مطلب دیگه هم بگم خیلی تاثیر گذار بود برام یکی از فایلهای زندگی در بهشت بودچقدر استفاده میکنیم من و دوستان ازاین و سفر به دور آمریکا و اما در آن قسمت چند روز پیش استاد جان در دریاچه شنا می کردند ووقتی آب گرم بود از آسمان باران خنک می بارید یکباره به ذهنم آمد مثلا چند بار این صحنه را ببینم کجا می خوام برم که وقتی آب گرم هست از بالا آب سرد به صورتم بخوره .این خانمی هم یه چیز میگه بعضی وقتها خدا هدایتشان میکندو با صدای بلند خندیدم نمی دانم چرا دقیقا 3 روز بعد در مسافرتی که رفته بودیم راه را انگار اشتباهی رفتیم بعد دیدن زیبایی های بسیار از درختان و باغهای زیباسر از آبگرم سر در آوردیم داخل که رفتم خدایا از سقفش آب سرد هدایت کرده بودند که وقتی داخل استخر آبگرم طبیعی بودم وروی صورتم آب سرد میریخت بلند گفتم خدایا شکرت ممنون خانم مریم . الان که داشتم تایپ میکردم چشمام پر اشک شد.خیلی فایلها را گشتم زیرش پست بگذارم اما آن فایل را پیدا نکردم.برگردیم به این لایو استاد جان.چندین روز هست پاشنه آشیل را پر رنگ تر میبینم کمال گرایی و در سایت الهی دنبال مطلب مرتبط بودم که نمی دانم چگونه اما در دوره عالی حل مسائل زندگی بود از متن های مرتبط یاد داشت برداری کردم فعلا نمی توانم دوره را بگیرم .امروز هم این لایو قدیمی خیلی به من کمک کرد .جرات داد که از کمال گرایی به بهبود گرایی برسم وگرنه جرات نداشتم اولین کامنت را بنویسم. در ضمن وقتی فیلم خانه بندر عباس را دیدید چند ثانیه حال عجیبی داشتید خیلی آن فیلم پر ارزش است صد بار اگر شرایط آن روزهایتان را توضیح می دادید خوب متوجه نمیشدیم چه می گویید اما این فیلم خیلی تاثیر گذار هست خدا را شکر پاک نشده یا پاک نکردید نمی دانم شاید اگر کس دیگری بود هیچ وقت این راپخش نمی کرد وفقط توضیح خالی را کفایت میدید. این فایل یک چکیده کامل از آموزش ها است مثل جزوه های قدیم که چکیده مطالب را برای یاد آوری خلاصه نویسی می کردیم.ممنونم که مرا مخصوصا به بهبودگرایی هدایت کردید .آرام آرام تکاملم را طی میکنم. پیشرفت روز افزون درهر آنچه مد نظرتان است را برای استادان گرامی و سایر عزیزان آرزومندم.
سلامی پر مهر به دو استاد گرانقدرم،
و سلام به دوستان خوب هم خانواده ام.
چند روزه به یه تضاد برخورده بودم،.هی به خدا میگفتم خدایا خودت راه حلش رو بهم بگو.
من نمیدونم.
خودت حلش کن واسم.
تا اینکه این فایل ارزشمند و با کیفیییییییت رو دیدم.
متوجه شدم که بلللللللللله.
منم همییییشه در حال تجسم کردن هستم.
اما چه تجسمی؟؟؟
خدای من.
دیدم بیششششتر تجسمات من منفی هستن.و علت این تضادم هم همین تجسم اتفاقات منفی بود.
تا حالا اگاهانه ننشسته بودم چیزهایی رو که میخوام تجسم کنم.
گفتم خب بذار شروع کنم چیزایی رو که میخوام تجسم کنم.
ذهن چموش همون اولای تجسم،منو از تجسمم پرت میکرد بیرون!!!
ولی حالم خیلی بهتر شد.و مطمئنم با تمرین کردن،بهتر و بهتر میشم.
فهمیدم که علت تضادم چی بوده:تجسم اتفاقات ناگوار.خدایا شکرت،تجسم کردن اتفاقات خوب و تجسم رسیدن به خواسته ها چقدرررر لذت بخشه استاد.
من تازه 10 روزه قدم اول رو خریدم.
به امید الله مهربان حتما قدم های بعدی هم میخرم.
تا الان که 10 روزه وارد قدم اول شدم هر روز داره اتفاقای نابی میفته.
پسر عزیزم که هر وقت از سرکار برمیگشتم خونه تا سلامش نمیکردم سلام نمیکرد،و به زور جواب میداد،الان تا وارد خونه میشم میگه:سلاااام مادر گلم.
و دیشب هم بدون درخواست من،برای اولین بار
اومد و کمکم ظرف شست.
با وجود اینکه بار اولش بود،خیلی عالی این کار رو انجام داد.
پسرم تازه 11 سالشه.
بعد شستن طرف ها هم کف اشپزخونه رو طی کشید.
خدایا من این رفتارا رو غیر از عشق تو به خودم نمیبینم.
یا اینکه دیروز صبح،پسر 5 ساله ام اومد بالای سرم،بوسم کرد،با صدای نازک و ملایم و بچه گانه اش بهم گفت مادر از خواب بیدار شو.
هوا بهشتیه،گل بهشتیت هم اینجاست(منظورش از گل بهشتی،خودشه).
تا چندین بار اینکار رو تکرار کرد تا من بیدار شدم..
خدایا این همه عشق،خودت هستی که از زبان کودکم جاری میشی.
این حرفهای عاشقانه رو خودت بر زبانش جاری میکنی.
خدایا ازت ممنونم که هر روز این هممممممه بهم عشق میدی و سیرابم میکنی.
برای همه شما دوستان عزیز هم اتفاقات ناب ارزومندم.
در پناه رب العالمین شاد و ثروتمند باشید
به نام خدای مهربونمممم
جوووونم به خدایی که انقدر عالی نشونه میده وقتی با تعهد قلبی رو باورهای پرقدرتم
ومیگه تو آروم باش و لذت ببر
توروی ایجاد احساس عالی درونی ت هستی در جریان خودارزشمندی بی قید و شرط ت
من برات دارم خدایی میکنم
خیالت راحت باشِ…
من برات میشم رابطه عاشقانه رویایی زیبا
میشم خونه ها، ماشین های دلخواهت
میشم نعمت ها وثروت ها فراوانت
میشم ثروت بیشتر و بیشتر …
میشم سلامتی بیشتر، زیبایی بیشتر و جوانی بیشترت
میشم حس لذت از آرامش و اطمینان قلبی ت
چه لذتی چه نشونه ای!
چی زیباتر از این که دارم اولین قدمم رو در تمرین ها انتظار مثبت با تجسم خلاق گذاشتمو هر لحظه داری بیشتر و بیشتر ایمان مو قوی میکنم
با تعهد بیشتر به خودت خدای مهربونم
که من روی ایجاد احساس عالی درونی م هستم در جریان خودارزشمندی بی قید وشرط م و توو به زیبایی داری خدایی میکنی برام
جووووونم
میریم که آروم آروم بره به قلب ووجودمون این عادت فوق العاده مون
بشینه به ذهن و قلب و روح م
هر بار تمرین، تمرین و تکرار
که آسان شدنم برای آسونی ها رو دارم هر لحظه بیشتر تجربه میکنم
قدرت دست منِ به لطف خدا،منم که آگاهانه دارم خلق میکنم زیبایی هامو
انتظار مثبت+تجسم خلاق+نوشتاری+گفتاری برای تاثیر بیشتر+با تموم حواس م و جزییات که تبدیل میشه به احساس اشتیاق م احساس شادی م در هر لحظه بیشتر و بیشتر
ممنونم ازت خدای مهربونم
ممنون ازت استاد جانم
ممنونم ازت مریم بانوی مهربونمممم
باعشق، خدا…..