https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/09/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-29 02:36:522024-11-08 04:54:02live | استفاده آگاهانه از قدرت تجسم خلّاق
732نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
تجسم موضوعی هستش که من خیلی در موردش مقاومت داشتم و فکر میکردم تجسم ی کار خاص هستش و روش اون رو من بلد نیستم . بعد از مدتی فهمیدم فقط نیاز به تمرین و تکرا داره و الان خیلی تو این کار رشد کردم حتی الان کامنت های خودم رو قبل نوشتن تجسم میکنم. من ی روش عالی برای تقویت قدرت تجسم پیدا کردم میخواستم تو جلسه دوم دوره قدم بنویسم گفتم بیام اینجا بنویسم که تو دسترس همه دوستان باشه. من فایلهای سفر به دور امریکا و زندگی دربهشت رو میبینم با دقت کامل بعدش فایل رو مجدد میزارم و گوشی رو از خودم دور میکنم و فقط صدای فایل رو میشنوم و تصاویر رو طبق اون چیزی که تو ذهنم مونده تجسم میکنم با این روش خیلی راحتتر تونستم تجسم رو تمرین کنم بابت خواسته هام.
در حال حاضر من خواسته ای رو که خیلی بهش علاقه دارم رو پیگیری میکنم و با شرایط حال حاضر من تنها کاری که میتونم بابت اون خواسته انجام بدم فقط تجسم هستش و نوشتن ارن تجسمات تا هدایت بشم به قدمهای کوچک اول .
من به شخصه خیلی خوشم اومد ولذت بردم وکمک حالم خواهد بود از این به بعد واسه تجسم بهتر ..
تجسم موضوعی هستش که من خیلی در موردش مقاومت داشتم و فکر میکردم تجسم ی کار خاص هستش و روش اون رو من بلد نیستم . بعد از مدتی فهمیدم فقط نیاز به تمرین و تکرا داره و الان خیلی تو این کار رشد کردم حتی الان کامنت های خودم رو قبل نوشتن تجسم میکنم. من ی روش عالی برای تقویت قدرت تجسم پیدا کردم میخواستم تو جلسه دوم دوره قدم بنویسم گفتم بیام اینجا بنویسم که تو دسترس همه دوستان باشه. من فایلهای سفر به دور امریکا و زندگی دربهشت رو میبینم با دقت کامل بعدش فایل رو مجدد میزارم و گوشی رو از خودم دور میکنم و فقط صدای فایل رو میشنوم و تصاویر رو طبق اون چیزی که تو ذهنم مونده تجسم میکنم با این روش خیلی راحتتر تونستم تجسم رو تمرین کنم بابت خواسته هام.
در حال حاضر من خواسته ای رو که خیلی بهش علاقه دارم رو پیگیری میکنم و با شرایط حال حاضر من تنها کاری که میتونم بابت اون خواسته انجام بدم فقط تجسم هستش و نوشتن ارن تجسمات تا هدایت بشم به قدمهای کوچک اول .
بنام خدای مهربان و بخشنده که هر چه دارم و میخوام از اوست
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته گرامی
وقتی اون خونه قدیمی رو نشون دادین گریه کردم بابت اینکه خداوند چقدر مهربان و بخشندس چقدر شرایط الان شما یا خوده من با گذشته بهتر شده و بازم مشکلاتی دارم که اگه بتونم ذهنمو کنترل کنم عوض میشن وقتی به انچه ک میخوام فک میکنم از خوشحالی بیقرار میشم اشکم درمیاد…. ده روز پیش رفتم قم حرم حضرت معصومه جایی که استاد ب دنیا اومدن همش میگفتم اینجا شهر استاده یه پسر بچه دیدم 10 یا 12 ساله انگار بچگیای استاد بود خیلی شباهت داشت و منو همش بیاد استاد مینداخت چند روز بعد از محل کار همسرم بخاطر ازدواجمون ماه عسل مسافرت مشهد تو یکی از بهترین هتل ها که سلف سرویس داشت 3 روز رایگان بهمون هدیه دادن و برای اولین بار سوار هواپیما شدم رفت و برگشت سوار هواپیما بودیم البته همسرم زیاد سوار شده و بخاطر کارش هتل ها شیک رفته و راننده ماشین های لوکس زیاد بوده و تجربه داره خیلی خوشحال و سپاسگذار این موقیعتها هستم این تغییرات از زمانی رخ دادن که من خواستم زندگیم عوض شه قبل از سال 98 من توی روستا بدون خانواده مجبور بودم روی زمین های کشاورزی در اندیمشک هوای بسیار گرم به سختی کار کنم 12 سال توی تک اتاقی زندگی کردم و چند سال نفهمیدم عید نوروز چطوری میگذشت حتی ایام تعطیل هم رو زمینا بودم هیچگونه تفریح و دوستی نداشتم اینقد توی اون سالها کار کردم و تحقیر و اذیت شدم که مریض شدم سال 98 تو سیل زمینها از بین رفتن و من فلج شدم چشمام هم داشتن کور میشدن درد زیادی در کمرم و سرم بود منو به بیمارستان البرز کرج اواردن بعد از کلی آزمایش فهمیدیم بیماری ام اس و میلیت گرفتم و دیگه نمیشه سرپا شم میگفتن هر کسی اینطوری بوده دیگه خوب نشده اما من اصلا بیماری رو هیچ وقت قبول نداشتم به نظرم بیماری وجود نداره ذهن آدماس که بیماره و حرف هیچکسی رو قبول و باور نکردم برعکس از اینکه از اون روستا اومدم بیرون و بعد مدتها خانوادمو میدیدم از اینکه همه فامیل میومدن من میدیدمشون خوشحال بودم باهاشون کلی شوخی میکردم اکثرا چشاشون قرمز بود به خاطر گریه های زیاد که من مریض شدم اما من پیش خودم گفتم این فقط یه آزمایش خداس و من خوب میشم چونکه قبلش از زندگیم بیزار بودم و هر روز و هرشب آرزوی مرگ داشتم چند بارم دست به خودکشی زده بودم بخاطر همین حس کردم که افکارو ناشکری خودم باعث شد که مریض و فلج بشم یکماه گذشته بود که تو بیمارستان بودم میل شدیدی به بیرون رفتن داشتم که دوباره تو خیابونا راه برم خش خش برگا رو زیر پام حس میکردم و احساسم خوب میشد من فقط و فقط خواستم که هر چه زودتر از بیمارستان مرخص شم و رو پاهام راه برم این میل زیادم باعث شده بود که حتی سیل و از بین رفتن زمینها و تمام مشکلات و ناراحتیهامو فراموش کنم با هندزفری آهنگ گوش میدادم و تجسم میکردم دارم راه میرم همه این حسا ناخوداگاه بود من هیچ آگاهی در مورد قانون جذب نداشتم بعد از مدتی خیلی زود حالم خوب شد سرپا شدم تمام پرستارا و دکترا تعجب میکردن از خوده بیمارستان ازم فیلمبرداری میکردن میگفتن خودتو معرفی کن بیماریتو بگو که مردم ببینن راه میری روحیه بگیرن و بدونن که میشه خوب شد خلاصه من تونستم راه برم و مرخص شدم …. اما بهم گفتن باید دوره درمان دارو استفاده کنی و من چون هیچ اعتقادی به بیماری و دارو نداشتم هیچ پیگیر دارو نشدم و حالم هر روز بهتر میشد بقیه خیلی تحسینم میکردن که اینقد قوی بودم که تونستم سرپاشم اعتماد بنفسم رفت بالا با همین تفکر که میشه و نشد نداره یه مشکل دیگه رو حل کردم و دیگه به روستا برنگشتم اومدم شهر کنار خانوادم زندگی کردم و خیلی ذهنم مشغول خدا بود که جهان چطور عمل میکنه میدونستم اتفاقی نیس که من سرپا شدم رفتم سراغ قرآن و شروع کردم کلمه به کلمه معنی کردن البته من قبلا قرآن زیاد خوندم اما این دفعه کاملا فرق میکرد قبلا بخاطر ثواب بدون اینکه معنی کنم ببینم اصلا خدا چی گفته میخوندم همیشه قبلا موقعه خوندن قران خوابم میگرفت اما الان با ذوق و شوق و کنجکاوی بسیار زیاد شروع کردم به خوندن قرآن و حس کردم یجا مشکلی هست اومدم خودم کلمه به کلمه معنی کردم آره حدسم درس بود معنی ها اشتباه بودن بعد از درک کردن آیات تا مدتا هنگ بودم گریه میکردم اصلا حالم دس خودم نبودم همش به خدا و زندگیم فک میکردم طلب ببخش از خدا داشتم و انگار تازه متوجه شده بودم عشق چیه عاشق خدا بودن چه لذت داره هر جا میرفتم حرفای قرآن جلو چشم بود مدام ناخوداگاه اشکم در میومد و ایمان آواردم به اینکه میشه اوضاع رو تغییر داد همونطور که من بیماریم رو تغییر دادم و سلامت هستم و شروع کردم به تحقیق کتاب زیادی میخریدم میخوندم از فضای مجازی خیلی افراد که موفقیت کار میکردن رو دنبال میکردم اماآخر ازشون یه ایراد میگرفتم و حرفاشون رو ادامه نمیدادم حرفی که صداقت توش باشه کاملا واضح به دل میشینه تا اینکه خواهرم گفت تو که دنبال افراد موفق هستی یه نفر رو من تو تلگرام میشناسم به نام استاد عباس منش اوایل فک کردم مثل بقیس ولی چون داشتم تحقیق میکردم گفتم بزار امتحان کنم چند بار فایلاشو گوش بدم سایت استادعباس منش رو پیدا کردم و اومدم تو سایت فایل های رایگان رو گوش میدادم تا اینکه استاد اشاره کردن به توحید و قرآن و خدا و دقیقا استاد حرفایی میزدن که تو قرآن معنی کرده بودم که به دلم نشست حرفاش صداقت داشت همون چیزایی که من فک میکردم درسته رو میگفت ولی خیلیا حرفامو قبول نداشتن مسخره میکردن اما اینجا فهمیدم درست دارم پیش میرم کم کم انس گرفتم با خواهرم دوره 12 قدم رو که الان قدم 3 هستیم و دوره عزت نفس رو گرفتیم اما فقط خواهرم تو سایت هس ما یه ایمیل داریم که امروز به خواهرم اصرار کردم که منم بیاره تو سایت یعنی دو تایی با هم تو سایت باشیم تا بتونم کامنتا رو بخونم و استفاده کنم حالا قراره با توکل بخدا بهم خبر بده
یهویی اینا رو نوشتم چون خیلی احساساتی شدم هر چی ب ذهنم اومد رو نوشتم ببخشید دیگه… من چند وقته که تو سایت هستم اما نمیتونم حرفامو خوب با تایپ کردن بیان کنم اگه میشد ویس بدیم عالی میشد
خدا رو شکر برای این آگاهی ها و این کلیپ لایو عالی که منو وادار کرد که بالاخره تایپ کنم سپاسگزارم از همتون از استاد عزیز و خانم شایسته جان
دوست عزیزم تبریک میگم بشما که از آزمایش الهی سربلند بیرون اومدی که اون بیماری که واقعا سخت بود برای شما تبدیل شد به نعمت
واقعا خوشحال شدم و تحسن تان میکنم که از اون ندای قلب تان پیروی کردین رفتین سمت قرآن و سپس هداست شدین به این سایت
وقتی کامنت تان را خواندم بی اختیار خیلی اشک ریختم خداچقدر قدرت داره چقدر میتونه شرایط عوض بشه
رفتم داستان هدایت تان ب سایت را مطالعه کردم اون جسارت اون ایمان و کنترول ذهن تان را واقعااا عالی بودو تحسن تان میکنم واقعا ایمان میخواد که وقتی دکتر بهت بگه نمیتونی دیگه راه بری ولی تو همچنان ایمان تو حفظ کنی و حرف دکتر به عنوان واقعیت زندگی قبول نکنی
ممنونتم آزاده عزیز که کامنت گذاشتی باعث ایمان من قویتر بشه به این که عوامل بیرونی هیچ تاثیری روی من نداره و منم که خلق میکنم شرایطم را….
خدایا شکرت چقدر خاطرات و تجربیات که توی این مدت داشتم ودوباره یاد آوری شد
یادمه وقتی تو سن پایین تر بودم و افکار بسیار داغونی داشتم وهر اتفاقی که میفتاد میگفتم دیگه بهتر از پدرم که نمیشم هر جور پدرم زندگی کرده منم همون روش پیش میرم و این یک موضوع طبیعی است و در مورد کار و درآمد و زندگی همه چی
واین روش زندگی با همون افکار منفی پیش میرفت
مثلا میگفتم من از اقوام و فامیل زن نمیگیرم و غریبه باشه ،کارم باید راه دور باشه ،وسالی دوبار بیام شهرستان و شغلم آزاد باشه و اداری نباشه
اینا ناخودآگاه توی ذهنم بوده
هیچی از قانون نمیدونستم
و اتفاقاتی که افتاد
من از مشهد اومدم بندرعباس واسه کار
همینجا ازدواج کردم
همون روش کار آزاد که میخواستم
طبق خواسته های قبلی که داشتم بدون اینکه از قانون بدونم چیزی رو
و روش زندگی پدرم که همیشه در حال کار بود و بی پول و کسل کننده
یه چند سال باهمین موضوع پیش رفتم و زندگی خوبی نداشتم هر روز بحث و دعوا توی خونه ،سرکار، تو خیابون و کلی مشکلات دیگه
و بعد از اینکه نشستم روی خودم کار کردم که چرا این اتفاقات داره میفته دلیلش چیه
من که آدم بدی نیستم و کلی فکر میکردم
واز خدا درخواست تغییر توی روش زندگی ام رو داشتم
و یه جوری کمکم کنه ،
تا اینکه با استاد از طریق یکی از دوستان آشنا شدم
وبا کلی بدهی و فشار روحی و مریضی
فایل های رایگان رو شروع کردم
همون اول کار اینقدر بهم حال خوب و احساس خوب دست داد که به سرعت شروع به تغییر کردم
خودم داشتم تغییر رو احساس میکردم
وقتی فهمیدم که همه چی ساخته ذهن خودم هست
وبا تجسم کردن میشه هر کاری رو کرد
تازه فهمیدم که این اتفاقات طبیعی ساخته ذهنم بوده
کاری به خدا و دین نداره
تازه فهمیدم روش زندگیم اشتباه است
و تغییرات شروع شد
وکم کم تغییر کردم
ساعت کاری 12 ساعت شد 6 ساعت
فشار کار هر روز شد به آزادی زمانی خاص
احساس بد نسبت به آینده شد امیدواری به آینده روشن
رفتار عجیب همسرم که بر گرفته از زندگی پدرم ومادرم بود و واسم عادی شده بود
رسید به عشق و محبت و دوستی
درآمد پایین و بدهکاری
که رسید به درآمد سه برابری و پس انداز
رفتن دوستان منفی و ناسالم
و حضور افراد مثبت و هم فرکانس خودم
خرید ماشین ،خونه ، زمین ،
همه چی تغییر کرد ،زمانی که من تغییر کردم
ومن شدم یک مهدی دیگه با افکار مثبت و احساس خوب ،زندگی زیبا ، فرزندی دوست داشتنی
همسری فوقالعاده
رفتن به دکتر صفر شد
دعوا و بحث صفر شد
و خیلی تغییرات دیگه ای که اصلا بهشون فکر نمیکنم
حالا این همه تغییرات چطور اتفاق افتاد
فقط با تغییر افکار ،وارسال فرکانس های مثبت
وکار کردن روی خودم و احساس خوب وتمرین های مداوم و سایت فوقالعاده استاد
ودوری از فضای منفی ،اخبار، وفضای مجازی بیهوده
و توجه به اتفاقات خوب وتجسم خلاق ،
خدایا هزاران بار شکرت برای این مسیر زیبا و پر از اتفاقات خوب
چقدر همین فایل های رایگان استاد بهم انرژی داد و تغییرات توی زندگیم داشت
و بعد شروع دوره ها
وحالا که توی دوره دوازده قدم هستم
یک زندگی زیبا و سراسر
عشق،محبت
درآمد و فراوانی
سلامتی و ثروت
همسری فوقالعاده دوست داشتنی و رفیق وپایه
فرزندی بی نظیر و بسیار عزیز
احساس خوب و حال عالی
خدایا سپاسگزارم ازت
تحسین میکنم خودم رو برای این همه تغییرات بی نظیر
که به تنهایی از پس همه چی بر اومدم
وتحسین میکنم استاد عزیز رو که یک الگوی بسیار عالی برای من بودن چه در فایل های محصولات و چه در فایلهای رایگان
و سفرنامه فوقالعاده
سریال زندگی در بهشت که اصل و اساس
روش زندگی رو دارم یاد میگیرم
و طوری شده که من وهمسرم و فرزندم مدارمون خود به خود مثبت شده
و خودشون مسیر رو پیدا کردن
بدون اینکه من بخام ازشون
و ما شدیم سه تا دوست پایه و مهربان
باهم بازی میکنیم
میپزیم و میخوریم
میریزیم و جمع میکنیم
وهر اتفاق خوبی که فکرشو میکنم
خدایا هزاران بار شکرت برای این زندگی زیبا و پر از اتفاقات خوب
سپاس فراوان از استاد عزیز برای این فایل بسیار زیبا
سپاس از دوستان عزیز برای کامنت های فوقالعاده که گذاشتن و کلی درس های جدید یاد میگیرم
درود و خداقوت به استاد عزیز، خانم شایسته نازنین و همه همراهان خوبم در این مسیر زیبا
خداروشکر میکنم که در این روز زیبا هدایت شدم به این فایل فوقالعاده
هربار که یه فایلی مثل این فایل رو بهش هدایت میشم ایمانم قویتر میشه از اینکه دارم هرلحظه هدایت میشم و بیشتر درک میکنم که خداوند چه قدرتی به ما انسانها داده
این کامنت رو در حالی مینویسم که روبروی کوههای بسیار زیبایی قرار داره و نسیم خنکی میوزه و زیبایی حال و هوای امروز رو بیشتر کرده.
همین منظره این الهام رو بهم داشت که نگاه کن خدایی که چنین کوههایی به این عظمت رو خلق کرده به تو انسان این قدرت و اجازه رو داده که تو هم خلق کنی.
با هرفایل و هر دوره آگاهتر میشیم نسبت به این موضوع و زندگیمون بیشتر شبیه میشه به اون چیزی که عمیقاً مارو خوشحال میکنه.
هربار که مرور میکنم زندگی خودم رو از مدت زمان تولدم در این مسیر تابهحال رو بیشتر حس میکنم که خود واقعیم برای اینکه خوشحال باشه واقعاً به چیز خاصی جز تجربه کردن انچه میخواد نیاز نداره، شاید شکل تکامل یافتهتر این صحبت این باشه که ما برای خوشحالی به هیچ چیزی نیاز نداریم اما من به شخصه حداقل تو این برهه از زندگیم حس میکنم من زمانی احساس میکنم خوشحال هستم که دارم خودم بودن رو تجربه میکنم.
پاککردن فضای ذهن از استانداردها و باورهای محدودکننده جهان اطراف و قدم گذاشتن در مسیر توحید و ایجاد و تجربه سبک شخصی به نظرم شیرینترین اتفاقیه که هرکسی میتونه تجربه کنه و این باعث ایجاد احساس رضایت در زندگی میشه.
در خصوص موضوع تجسم این به من ثابت شده که هر وقت یک چیزی کاملاً هماهنگه با خواسته قلبی اون لحظه من باشه خیلی راحت و خودبه خود میتونم انجامش بدم البته ترمزهای ذهنی گاها باعث میشن که این کار خیلی ساده نباشه اما وقتی ترمزهای ذهنی رو میشناسی روند خیلی ساده میشه.
یعنی وقتی برای ذهن منطقی میشه قدرتش به خودش خیلی راحتتر میتونه به سمت موضوعات دلخواه به انرژی شکل بده.
خود من هر وقت تجسم یک موضوع دلخواه برام سخت میشه به گوشیم نگاه میکنم میگم ببین همین چیزی که الان دستت هست رو تو یه روزی میخواستی بعد خیلی سریع انگار ذهن عادت میکنه که بیاد پروسه رو برای خودش مرور کنه و هربار اپدیت کنه مسیر رو و یه ورژن راحتتر رو برای خواستههای بعدی ارائه کنه.
در واقع میشه گفت تکامل تجسم از راه تجربه کردن طی میشه، یعنی مغز زمانی برای خواستههای بزرگتر انرژی آزاد میکنه که پاداشش رو از خواستههای کوچکتر گرفته باشه.
این موضوع رو در مورد درامد میشه مصداقش رو پیدا کرد.
برای کسی که تا حالا هیچ پولی نساخته باشه فکر کردن به درامد 1 میلیاردی خیلی دشواره، شاید به نظر خوب بیاد که این فرد بخواد به یک میلیارد فکر کنه اما راه هوشمندانهتر اینه که تکامل درک بشه ذهن بیاد رو عدد 1 تومن تحربش کنه بعد 10 بعد 100 و بعد 1000. یعنی باید درک کرد که انرژی ازاد شده مورد نیاز یک میلیون با یک میلیارد یکی هست اما به این شرط که تکامل طی شده باشه.
اگر بخوام مهمترین دستاورد خودم رو از قانون بگم باید درباره تکامل و درکش صحبت کنم، شاید بشه گفت یکی از مهمترین دلایلی که افراد از رسیدن به خواستهها لذت نمیبرند یا سخت میشه رسیدن به خواستهها اینکه تکامل رو در نظر نمیگیرند چون دائماً درحال مقایسه هستند اما وقتی سعی میکنی ذهنت رو از فضای مقایسه در بیاری و این رو درک کنی که جهان اون چیزی رو که تو بهش نیاز داری رو، نه اون چیزی که صرفاً میخوای، بهت میده دیگه عجله نمیکنی و زور نمیزنی برای تجسم کردن چیزهای مختلف.
اگه ادم از خودش بپرسه اصلا چرا من دنبال یک میلیارد هستم و این رو هم بدونه که برای رسیدن به اون اول باید 1 تومن رو تجربه کنه خیلی بهتر از این قدرت استفاده میکنه.
این حرف به این معنا نیست جهان چیزهایی رو به ما میده که دلخواه ما نیست بلکه به این معناست که اگر ما خودمان رو یک پله بالاتر از جسم ببینیم میتونیم این فضارو در نظر بگیریم که آگاهی خودش تمایل به شکوفا شدن داره و ما همواره در حال هدایت شدن هستیم تا این آگاهی درونمون خالصتر بشه، حالا دراین بین عدهای مطلع میشوند و سعی میکنند از انرژی درون در جهت شکوفایی بیشتر آگاهی استفاده کنند و عده بسیاری هم غیرمطلع هستند و دائم در حال به کار انداختن انرژی در جهت مسیرهای غیرهماهنگ با آگاهی.
این خاصیت این جهان مادیه.
برمبنای این موضوع میشه اینطور نتیجه گرفت که اگر ما آگاهانه سعی کنیم با آگاهی درونمون هماهنگتر بشیم استفاده و هدایت کردن انرژی برامون خیلی راحتتر میشه که البته درک همین موضوع هم تکاملی هستش.
احساس کردم درک این موضوع احتمالاً یکی از مهمترین ارکان برای استفاده و هدایت این ابزار قدرتمند وجود ماست، بیشتر هم در جهت خواستهها.
ما هر لحظه داریم از این قدرت استفاده میکنیم و نتیجه میگیریم ازش اما وقتی میخواهیم در جهت خواستههامون استفاده کنیم گاهی ممکنه فکر کنیم مهارت کافی رو نداریم یا ابزارمون به اندازه دیگران کارآمد نیست در حالی که این یک برداشت کاملا نادرسته.
ما همه به یک اندازه قدرتمند هستیم و ابزارمون به یک اندازه نیرومنده فقط به این دلیل که داریم ازش در جهت شکل دهی به خواستههای غیرهماهنگ با درونمون استفاده میکنیم قلبمون بسیار مقاومت میکنه و انگار یک جدال همیشگی بین ذهن و قلبمون ایجاد میشه.
فکر میکنم نیاز باشه که این نکته رو هم یادآوری کنم که ما در هر مسیری که باشیم و در اون مداومت داشته باشیم تجسم اون فضا برامون راحتتر و مقاومت ذهنمون کمتر میشه و مقاومت قلبمون بیشتر اما این ما هستیم که انتخاب میکنیم کدوم مقاومت کمتر و کدوم مقاومت کاراتر باشه.
به همین خاطره یک معتاد حتی تو زندان هم مواد پیدا میکنه و یک کارافرین در بدترین شرایط هم توسعه ایجاد میکنه
خیلی خوشحالم که هدایت شدم به این فایل و این صحبتها
از خدای مهربان برای همه دوستان عزیز و خودم بهترینهارو آرزومندم
سلام به استاد عباس منش عزیزم و خانم شایسته مهربان️🫀
و رفقای دوست داشتنی خودم
عاشق تک تک شما هستم و تو قلب من جای دارید🫀 رفقای جان!
.
.
.
چه فایل نابی بودش یه فایل زیر خاکی بود قشنگ از استاد،
خانم شایسته خیلی خیلی من یکی از شما سپاسگزارم از انتشار این آگاهی خاص و ناب واقعا لذت بردم ازش و چقدر درس داشت برام چقدر منو متعهد تر کرد به قانون الهی و چقد این زندگی 30 سال گذشته منو به یادم آورد تمام آنچه رو که بهش رسیدم و در این جایگاه هستم و همه چی مثل یک فیلم از جلوی چشمانم گذشت
و وقتی که فکر میکنم میبینم تموم زندگیم با تجسم من به وجود اومده حالا چه به صورت ناخودآگاه و چه به صورت خودآگاه
و چقد این فایل هماهنگ بودش با اتفاقی که پری شب برام رخ داد و خدا گفت کمد خودتو مرتب کن و یسری از اسناد گذشته رو که نمیخوای بریز بره و مرتبش کن و
توی حین تمیز کردن برخورد کردم به یکسری دفترهایی از سال های قبل برای سال 1390 اینا بودش و وقتی بازش کردم دیدم کلی نوشته از خواستم رو درش نوشتم و کلی عکس از خواسته هام
مثلا نوشته بودم
لپتاب میخوام
گوشی میخوام
فلان رابطه رو با یه دختر خوب میخوام
ماشین میخوام
دوربین عکاسی میخوام
لاغر شدن رو میخوام
قبول شدن توی دانشگاه دولتی
محصولات استاد رو میخوام
و دیدم خیلی از این خواسته هام اتفاق افتاده بود برام بدون این که بفهمم کی بهش رسیدم
مثلا یادمه اون موقع که من توی سن 16 سالگی بودم ماشین نداشتیم و پدرمم گواهینامه نداشت و به تضاد ماشین برخورده بودیم ولی شوهر خواهرم ماشین هیوندای کوپه قرمز آلبالویی داشت و توی پارکینگ خونه ما ماشینشو پارک میکرد و من هر روز صبح میرفتم توی ماشین مینشستم و تجسم میکردم که ماشین خودمه و دارم باهاش رانندگی میکنم و دارم لذت میبرم و شرایط به سمتی رفت که به جایی رسیدم من بعد از گرفتن گواهینامه اولین ماشینی که زیر پام قرار گرفت ماشین MVM530 صفر کیلومتر بود و همش ازون مسیر تجسم گذشت و وارد زندگیم شد و بهش خیلی راحت رسیدم
و
یا مثلا من همیشه میگفتم من سربازی نمیرم و معاف میشم و اونقدر بهش فکر میکردم و تجسم میکردم که یادمه وقتی رفتم توی سن 18 سالگیم، پدرم چون جانبازه از سهمیه اش استفاده کرد و رفت منو معاف کرد از سربازی با اینکه همه میگفتن نمیشه باید بری سربازی ولی من به راحتی معاف شدم
و یا مثلا قبول شدن دانشگاه اون چیزی رو که میخواستم و بهش فکر میکردم و خودمو لایق میدونستم توی دانشگاه دولتی قبول بشم و بعدش رشته ژنتیک دانشگاه تهران قبول شدم تا ترم 6 ادامه دادم ولی چون مسیر عشق و علاقم نبود دیگه ادامش ندادم و انصراف دادم رفتم سمت علاقم املاک
و یا مثلا داشتن لپتاب اونقدر عکس ازش میدیدم و یا با لپتاب شوهر خواهرم کار میکردم که بعد یکسال خیلی راحت لپتاب صفر کیلومتر وارد زندگیم شد
و یا از داشتن انواع گوشی های موبایل که هر بار من یه گوشی موبایل با کیفیت داشتم خیلی گوشی خریدم و توی زندگیم اومد چون قبلش میدیدم که دارمش
و
یا مثلا محصولات استاد رو من تمامشو عکساشو اسکرین گرفتم و توی پاورپوینت گذاشتم و همیشه بهش فکر میکردم و خودمو میدیدم که دارمش و دارم استفاده میکنم و بعدش به راحت ترین شکل ممکن همه محصولات وارد زندگیم شد
و
یا مثلا لاغر شدنم که وقتی دلم خواست لاغر بشم واقعا بهش فکر میکردم و عکسهای اندامی زیادی رو میدیدم بخصوص کریستین رونالدو و اون عکسی که یه مجسمه هستش داره با یه چکش شکم خودشو تراش میده اونو گذاشته بودم روی صفحه موبایلم و همیشه بهش فکر میکردم که من لاغر میشم و بعدش استاد دوره قانون سلامتی رو آماده کرد و همه ما رو خلاص کرد که به راحتی لاغر بشیم
و
یا مثلا
در مورد شغلم من یادمه چقد روزها و شب ها موفقیت خودمو توی شغلم و قرارداد نوشتن ها میدیدم که دارم قرارداد مینویسم و به مشتری ملک رو نشون دادم و قراردادشو به راحتی نوشتم و همش هم اتفاق میفتاد به صورت کاملا طبیعی و بدیهی و از راه های معمول تمام قراردادهام انجام میشد و حتی همین الان هم به همین صورته قبلش میسازم توی ذهنمم و چون کلی نتیجه هم گرفتم ذهنم براش باور پذیر تره که ایجاد میشه و انجام شده و انجام خواهد شد
و یا مثلا خیلی میخواستم توی یه رابطه عاشقانه برم و روزها به رابطه استاد و خانم شایسته نگاه میکردم و تحسین میکردم و خدا یکی از دستانش رو سر راه زندگیم قرار داد خیلی طبیعی آشنا شدیم و کلی از بودن باهم لذت بردیم و 2 سال باهم بودیم بدون هیچ قهر کردنی و رابطه عاشقانه داشتیم ولی بعدش که از فرکانس هم اومدیم بیرون کاملا طبیعی با خوشی از هم جدا شدیم
چون توی این افکار من نبود برای رشد و پیشرفت کردن و خیلی طبیعی جهان منو جدا کرد ازش
و کلی خواسته های دیگه که واقعا اونقدر زیاده که بخوام بنویسم تمومی نداره ولی همه ما ازین قدرت خودمون استفاده کردیم و خلقش کردیم
و
دوست دارم در مورد یه خواسته ای که مادرم در حال رسیدن بهش هست و داره انجامش میده صحبت کنم
مادرم همیشه میگفت میخوام یه خونه توی زمین شمالمون بسازم
و به صورت کاملا ناخوداگاه همش در موردش صحبت میکرد و حتی یادمه اومد نقشه خونه رو هم کشید و هر روز بهش فکر میکرد و هر روز کلی نقشه میکشید و پاره میکرد و
خلاصه هر بار میدیمش در مورد خونه ساختن شمال حرف میزد با پدرم و جالبی اینه که الان یکسال شمال هستن پدر و مادرم در حال ساختن خونه و آرام آرام با لذت جلو میرن و برای هر قسمتش که داره ساخته میشه کلی لذت میبرن از ساختنش و هر بار برام فیلم میگیره برام میفرسته و با کلی ذوق در موردش توضیح میده
و
یا مثلا
بچه خواهرم امید که 3 سالشه و امسال رفتش توی 4 سال
دو سه ماه پیش توی برنامه کودک ماشین کنترلی دیدش و دلش خواست که داشته باشه ازون ماشینا و اینقدر توی فکر و خیالش رفت و بازی میکرد دقیقا 27 مرداد که تولدش بود دو تا ماشین کنترلی خدا بهش هدیه داد یکی من براش خریدم یکی پدر و مادرش و جالبی اینه که نه من میدونستم پدر و مادرش دارن براش ماشین کنترلی میخرن نه اونا میدونستن که من دارم میخرم
و خیلی راحت بهش رسید
واقعا هر چی بگیم ازین قدرت تجسم کم گفتیم
ولی ما متاسفانه بدترین حالت ها رو در نظر میگیریم برای نرسیدن به خواسته هامون
و اصلا خواسته داشتن رو معنوی و الهی نمیدونیم و خودمون رو لایق داشتنش نمیدونیم و فکر میکنیم داشتن خواسته برای خدا کُنتور میندازه و خیلی باید روی این باور که خواسته های ما الهی و معنوی هستن و نیاز و خواسته های ما مهم هستن و باید بهش رسید
و ثروتمند شدن معنوی هستش رو بسیار منطقی کنیم
چون خیلی از ماهای که حتی توی این مسیر هستیم فکر میکنیم خیلی خواسته داریم ولی برعکس وقتی نگاه کنیم میبینیم که نه بابا خیلی کم از خدا خواستیم چون ته ته ته ذهنمون این افکار هست که اگه از خدا زیاد بخوای خدا میگه بسه دیگه پرو شدیاااااا و داری حق بقیه رو میخوری و بذار کمی به بقیه هم برسه بسه بسه برو فعلا با این چیزایی که بهت دادم حال کن و بعدش که تموم شد بیا
که امان ازین نگرش قانع بودن توی زندگی و چقد این افکار سمی هستش برای ما و رشد کردن و ما رو در خواسته داشتن منع میکنه و نگه میداره برای پیشرفت کردن
خدایا کمک کن که ازت زیاد بخواهیم زیاددد و هر روز بیشتر و بیشتر بخواهیم و رشد کنیم
و وقتی استاد که گفت وقتی روی خودتون کار میکنید فضا برای شما مهیا میشه و آدم ها ازتون دور میشن واقعا همینه
و من همیشه میگفتم خدایا دوست دارم توی یه خونهه تنها روی خودم کار کنم و تنها باشم و الان واقعا یکسال که تنهام و مامانم اینا شمال هستن و یه محیط خلوت هستش بدون هیچ دوستی و حتی دوست دختر هم ندارم و خدا محیط رو برام خصوصی کرده که رشد کنم و از خودم مراقبت کنم تا بتونم رشد کنم و پرواز کنم و ریشه باور هام قوی تر از قبل بشه
تا بتونم به مسیر موفقیت توی زندگیم و کارم برسم
وای خدای من چقدر لذت بردم ازین فایل و کلی خاطرات رو مرور کردم و کلی هدایت های خدا رو به یادم اوردم
و نوشتن
و الان توی پارک محل کارم دارم مینویسیم براتون و هوا بسیار زیباست و بوی پاییز میاد و وعده روز های خوب رو داره میده و با صدای پرنده هایی که دارن میخونن که انگار توی بهشت هستی خدایااا شکرتتتتت بخاطره این حضور در لحظه و خدا رو شکر میکنم که چقد حالم عالی تر شده و میدونم ایمانم قوی تر شده به مسیر پیشرفت و استفاده کردن قدرت ذهن و تجسمم در مسیر موفقیت و متعهد شدن به مسیر
در ادامه کامنتم اومدم یه چیز رو اضافه کنم و بنویسم چون یه نکته خیلی مهمی توی ذهنم زنگ خورد که
با ثروتمند شدن فاصله تخیل و واقعیت کمتر میشود
این جمله توی ذهنم زنگ خورد که
تا وقتی فقیر هستی و ذهنیتت روی فقر کد نویسی شده هرچقدر هم تخیل و تجسم کنی ذهنت نمیتونه از یه حدی جلوتر بره و تو رو نگه میداره ولی وقتی به ثروت میرسی و درامدت بالاتر از حد نرمال جامعه میشه خیلی بهتر میتونی تجسم کنی اون موقعیت ها و خواسته هایی که میخواییم رو
چرا اینو میگم؟
چون وقتی ذهن برای فقر برنامه ریزی شده تجسم میکنی ولی به خواسته هات خیلی دیر میرسی یعنی خیلی زمان میبره تا بهش برسی
ولی وقتی باور و ذهنت ثروت منده در کسری از ثانیه تجسم یه چیز خوب رو میکنی مثلا آیفون 15 با اپل واچ و ایرپادش بلافاصله که تجسم میکنی خیلی زود میتونی تهیه اش کنی و وارد زندگیت بشه
حالا اینجا صرفا مثال گوشی بود
بلکه توی همه موارد این قضیه صادقه
این نشون میده که درسته ما ذهنمون براساس تجسم کردن خلق میکنه ولی وقتی باورهای فقر داشته باشیم تجسم کردن ما کاملا بی فایده هستش
دقیقا همون چیزی که استاد توی جلسات 19 و 20 روانشناسی ثروت 3 و (جلسه 5 جهانبینی توحیدی که قبلا رو سایت بود) گفته شده و
استاد میاد توضیح میده که تا زمانی که من باورهام فقیر بود هر چقد تجسم میکردم ولی بی فایده بود ولی وقتی باورهامو تغییر دادم و ذهنمو ثروتمند کردم با کمی تجسم خیلی راحت به هر خواسته ای که میخواستم میرسیدم
پس ما باید حواسمون رو جمع کنیم که نیفتیم توی دام تجسم کردن بدون باور درستش
و بعد هرچقد تجسم کنیم ولی هیچی به هیچی
دقیقا چیزایی که خیلی از افراد دارن میگن یا توی فیلم راز میگه باید تجسم کنی و ازین حرفا که مسیر غلطه
به نظر من ما باید اول تمرکز 100 بذاریم فقط روی بحث باور های ثروت ساز چون وقتی ذهن ثروت ساز باشه چه تجسم کنیم چه تجسم نکنیم به خواسته میرسیم
که مصداقش میشه این جمله که
با ثروتمند شدن فاصله تخیل و واقعیت کمتر میشود
یعنی با ثروت مند شدنت وقتی ذهنت ثروت منده تجسم کردنت با داشتن خواسته میشه توی عرض یه روز بهش رسیدن نه 6 ماه نه 6 سال نه 60 سال که بعد بگی قانون جواب نمیده
به نظرم اولویت اول فقط ساخت باور های ثروت سازه نه هیچ چیز دیگه ای و اینو کاملا درک کردمش که اصل فقط باوره باور باور
خیلی خیلی ممنون و سپاسگذارم که این محدودیت ذهنی و این ترمز ذهنی را برامون توضیح دادید .. واقعا شما درست میگید تا ذهن ثروتمند نشه تجسم ما اتفاق نمیوفته ..
این جمله ی شما رو ذخیره کردم تا مدام بخودم بگم باید ذهن مو و باورها مو تغییر بدم…
با ثروتمند شدن فاصله تخیل و واقعیت کمتر میشود
ما باید اول تمرکز 100 بذاریم فقط روی بحث باور های ثروت ساز چون وقتی ذهن ثروت ساز باشه چه تجسم کنیم چه تجسم نکنیم به خواسته میرسیم جمله های شما رو با فونت درشت نوشتم تا توی ذهنم هک بشه و برای خودم ذخیره کردم
مدتی است که روی فایل های دانلودی باورهای ثروت ساز دارم کار می کنم و سعی می کنم تمرین های استاد رو انجام بدم و هر روز با خودم صحبت کنم و تکرار کنم .. البته توی این چند وقت خدا رو شکر مبلغ های کوچولو موچولو از یک مسیرهایی بهم رسیده بغیر از حقوق ماهیانه ام .. و اینا رو نشونه ای دیدم برای اینکه رشد اندکی داشتم و برای همین پول های کوچک هم خوشحال هستم و حتی دخترم یک ویلای استخر دار شیک با درختان زیبا در کُردان کرج اجاره کرده بود که به اتفاق خواهرم اینا رفتیم آنجا خیلی هم خوب بود و خوش گذشت و من سعی کردم صبحها کنار استخر مدیتیشن کنم و تجسم سازی کنم و چون در اون لحظات از اون امکانات داشتم استفاده می کردم سعی داشتم اونها را برای خودم تصور کنم .. نه تنها اون ویلا رو بلکه با جزییات بهترشو برای خودم میخواستم ..و بعدش با دیدن این فایل بیشتر احساسم خوب شد و الان که برگشتم خانه همش تصور می کنم به خواسته ام خیلی نزدیک هستم چون رفتن به چنین جایی اصلا قبلش برام امکان پذیر نبود . ولی الان بیشتر ایمان آوردم که منم می تونم داشته باشم و احساس ثروتمندی کردم .. البته آنجا از هر نظر عالی بود ولی در مورد روابط هم باید روی خودم کار کنم چون من با اطرافیانم هیچ حرف مشترکی نداشتم یعنی من توی مدار آنها نیستم و آنها هم کارها و حرف های منو درک نمی کنند . خب آنها دوست داشتند صدای موزیک بلند باشه و تا نیمه شب همچنان با موزیک ها ی بی سر و ته مشغول بودند و از این نظر تحمل شنیدن آن آهنگ های بی محتوا را نداشتم . ولی خب همش احساس کردم اگر یک آهنگ فقط یک آهنگ و شعر به خواسته ی من هم میذاشتم شاید خوشحال میشدم ولی من در میان آنها تنها بودم و سعی می کردم صبح های خیلی زود که همه خواب بودند برم کنار استخر و مدیتیشن و نرمش و ورزش کنم و خلوت گزینی کنم .. یعنی دیگه فهمیدم که با نزدیکترین افراد خانواده ام غریب هستم و تنهایی رو بیشتر دوست دارم .. آنها فکر می کنند من افسرده هستم ولی واقعا بقول استاد راست میگن . آنها همان آدمها هستند و دوست دارند به بطالت بگذرونند و این من هستم که آنقدر تغییر کردم که دوست ندارم وقتم به بطالت بگذره و آرامش بیشتری رو خواهانم ..این که در چنین موقعیتی با بهترین شرایط و امکانات دوست دارم با افرادی همسفر بشم که با افکار و آرمان های ذهنی من در هماهنگی باشند و یا حداقل شلوغ نباشن بخاطر همین به دخترم گفتم دفعه ی دیگه خودتون برید من دیگه با شماها نمیام . هر چند میدونم باید روی خودم کار کنم تا شرایط و روابطم هم درست و مناسب بشه..
در هر صورت آقای آمای عزیز این کامنت شما روی ذهن من خیلی تاثیر گذاشت و سعی میکنم بیشتر روی باورهای ثروت ساز و وفور و فراوانی ذهنمو کد گذاری کنم
خواستم تشکر و قدردانی کنم برای این کامنت پرمحتوایی که نوشتید و از اینکه وقت و فرصت ارزشمندتون را برای نوشتن چنین مطالب ارزشمندی گذاشتید ممنون و سپاسگذارم واجب شد چند بار دیگه کامنت شما رو بخونم و قلب پایین صفحه رو پر رنگ کردم تا در این قسمت برام ذخیره بشه و بتونم بازم بخونمش
ممنون و سپاسگذارم منتظر کامنت های بیشتری از شما هستم که مشتاقانه به این آگاهی ها هدایت شوم
خیلی لذت بردم از کامنتتون و سپاسگزارم که برام کامنت گذاشتید و بسیار خوشحال شدم که این آگاهی که خدا بهم گفت رو نشر دادم و باعث شد که تاثیرگذار باشه برای شما رویای عزیز و رفقایِ جان! 🫀
.
.
.
ببیند واقعیت همینه یعنی ما با تجسم کردن خواسته هامون اگر باورهای درستی نداشته باشیم و خلاف جهت خواستمون باشه باورهامون اونوقت اون تجسم و خیال پردازی ما دقیقا مثل آب در هاونگ کوبیدن میمونه و نتیجه نمیگیریم و فقط در میکوبیم و در باز نمیشه و بعد میگیم اینا همش چرت و پرته و قانون جواب نمیده و پس چرا من نتیجه نگرفتم
و یا حتی اگر هم ما اونقدر تجسم بکنیم و به اون خواسته برسیم وقتی نتونیم ازون خواسته استفاده کنیم خب بلای جونمون میشه
میخوام یه خاطره ای بگم که مغز داستان رو درک کنیم هممون
یادتونه توی کامنتم نوشتم با تجسم کردن ماشین دومادمون که هیوندا کوپه قرمز داشت من به ماشین MVM 530 صفر کیلومتر در سال 91 رسیدم که اون موقع برای خودش یه ماشین عالی بودش
ولی چی شد؟؟
من تکامل رو طی نکردم باهاش تصادف کردم و اصلا اینا به کنار
من ماشین خوب داشتم ولی پول نداشتم که هزینه بکنم براش خخخخ
چرا چون اون موقع 18 سالم بود و درامدی نداشتم و فقط اون ماشین زیر پام بود ولی بی پول بودم و برای سرویس تعویض روغنش میومندم چیکار کنم چون هزینه تعویض روغنش با اُجرتش اون سال چیزی حدود یک میلیون تومان بود ولی من آه نداشتم با ناله سودا کنم و باعث بدبختی من شده بود که یادمه بخدا میگفتم خدایا من غلط کردم این ماشینو ازت خواستم نیخوامش از زندگیم بندازش بیرون
برای همین میگم ما باید اول روی باور هامون کار کنیم تا ذهن ثروتمندی داشته باشیم و بعد هر خواسته ای رو که میخواییم در کمال توانگری و پولداریمون در لحظه اراده کنیم و بخریمش
میدونی میخوام چی بگمم رویای عزیز
میخوام بگم که وقتی پول داری توی حسابت اونم بیش از نیازت
فرمان او چنین است که هرگاه چیزی را اراده کند، تنها به آن میگوید: «موجود باش!»، آن نیز بیدرنگ موجود میشود
یعنی،
میگی من همین الان ماشین فلان رو میخوام و میخوای میشه برات یعنی میگی باش و موجود میشه در همان لحظه و میری سمتش و اقدام به خرید نقدی میکنی بدون وام و قسط و چک و راحت جیرینگی پول میدی میخریش
برا همین تجسم خلاق در این موقع جواب میده نه وقتی پول نداری شکم خودتو سیر کنی بخوای به یه ماشین 20 میلیاردی فکر کنی یا یه خونه و ویلای 100 میلیاردی فکر کنی
یعنی ما اول باید باید باید به فکر استقلال مالی باشیم و بعد به هزینه نگهداری اون کالا فکر کنیم که خب الان این ماشین اومد توی زندگیم یا این ملک اومد توی زندگیم ایا میتونم از پس هزینه هاش بر بیام؟؟
میتونم هزینه سرویسش کنم؟ میتونم پول خدمتکار رو بهش بدم برای تمیز کردن خونم؟
یا هزینه پارکینگ رو بدم که ماشینمو بذارم تو پارکینگ؟
برای همین باورهای ثروت ساز باید اول ساخته بشه و بعد چه ما تجسم بکنیم چه نکنیم به خواستمون میرسیم
.
.
.
و یه نکته مهمی رو به شما رویای عزیز بگم که
من الان یه چند روزیه که خدا فقط بهم گفته روی باور ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست فقط کار کن فقط و اصلا به هیچ دوره ای گوش نکن فقط روی این یدونه باور کار کن
و منم گفتم چشم و تمرکز گذاشتم پشتش برای تغییر این یه دونه باور که ترمز بزرگی هست و تمام محصولات رو از گوشیم پاک کردم و روی این یه دونه باور عمیق شدم و اتفاقا
توضیحات مفصلی توی این کامنتم که امروز نشرش دادم گفتم که لینکشو میذارم برید بخونید
خیلی کامل توضیح دادم این منطق رو
abasmanesh.com
.
.
.
و در مورد رابطه هم بگم که اگر توی یه جمعی قرار میگیرید مطمئن باشی که یه ارتباط فرکانسی داشتی که اونجا قرار گرفته ای
و فقط از اون جا لذت ببر و ببین که چه درسی میتونه برای شما داشته باشه و بجای برداشتن نکات منفی توی کوله پشتی، بیا نکات مثبتش رو بردار و به اونا فکر کن و در لحظه حال بمون و لحظه حال رو تمرین کن و نذار کسی بره روی مخت
و اگر کسی بتونه بره روی مخت یعنی تو هیچ قدرتی از خودت نداری که به اونا اجازه میدی که برن روی مخت و این نقطه ضعفه و
من اگه بودم بجای شما میزدم میرقصیدم با اونا و در دنیای خودم غرق میشدم و توی لحظه حال میبودم
و
باز در مورد روابط توی همون کامنت هم توضیح دادم باید بگم که بازم تجربه رابطه خوب داشتن مسیرش فقط از مسیر ثروتمندی میگذره یعنی این ثروتمندی با اختلاف زیاد، اولویت اول بر همه چیز رو داره با اختلاف
.
.
.
و در آخر باید بگم که؛
من خیلی کم پیش میاد جواب کامنت بچه ها رو بدم ولی یه حسی گفت برات بنویسم رویای عزیز🫀
و این ردپا و آگاهی رو نشر بدم که اول از همه به خودم یادآوری میکنه و باعث رشد و گسترش من میشه و بعدش هرکی توی دامنه دریافتی این آگاهی ها باشه بهش برخورد میکنه و تاثیر گذار میشه براش
.
.
. خیلی خوشحال شدم که عکس شما رو دیدم و کامنتت رو خوندم
و برات از اللّه مهربانم، ثروتمندی و توانگری و حال خوب رو آرزو میکنم و هرکجا هستی در پناه امن خودش باشی و لبت خندون باشه🫀
آقای میلاد آمای عزیز واقعا سوپرایزم کردید خیلی خیلی خوشحال شدم که چراغ خوش خبری آبی رنگ بهشتی رو برام روشن کردید خیلی ذوق کردم و در لحظه بخاطر این احساس خوبم فوری از خداوند خواستم مثل همین چراغ نورانی سه سوته راه حل ها رو برام نورانی کنه .. مرسی مرسی آقای آمای عزیز
جمله ی زیباتون رو مدام دارم تکرار می کنم
ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست
آقای آمای عزیز اتفاقا من کامنت های شما رو کاملا دنبال میکنم . همین کامنتی که لینکشو گذاشتید رو امروز صبح خواندم سریال سفر به دور آمریکا بود .. خواستم براتون اونجا هم کامنت بذارم ولی فرصت نشد چون باید تمرکزی بشینم روی این کامنت ها و فایل ها ..ولی حتما مشتاقم که دوباره بخونمش چون واقعا پر محتوا ست و الان که دارم روی باورهای ثروت ساز کار می کنم خیلی بیشتر از همیشه به چنین کامنت های ارزشمندی نیاز دارم تا باورهام تقویت بشه بازم باید یک دنیا تشکر و قدردانی کنم که اینقدر عمیق و پر محتوا دارید روی خودتون کار می کنید و آگاهی هاتون رو با ما به اشتراک میزارید ممنون و سپاسگذارم
به نکته ی فوق العاده مهمی اشاره کردید . اینکه
اگر باورهای درست و مناسبی نداشته باشیم تجسم کردن واقعا معنایی ندارد دقیقا مثل آب در هاونگ کوبیدن میمونه و نتیجه نمیگیریم و فقط در میکوبیم و در باز نمیشه
این حرف شما رو کاملا قبول دارم ولی یک نکته ی مثبت درونش هست و آن هم اینه که با تجسم می تونیم به احساس خوبی برسیم . من بارها با تجسم و تصویر سازی واقعا احساسم عالی شد بخصوص همین چند روز پیش که کنار استخر و گل و بلبل نشسته بودم و آن آب و هوای لطیف صبحگاهی و بهشتی روح و روان مو بسیار لطیف کرده بود و خوشحال شدم ..
نکته بعدی که بهش اشاره کردید اونقدر تجسم بکنیم و به اون خواسته برسیم وقتی نتونیم ازون خواسته استفاده کنیم خب بلای جونمون میشه
دقیقا قبلنا این اتفاق رو تجربه کرده بودم ..یعنی قبل از اون ورشکستگی ها و تضادهای مالی … دقیقا ما سه تا ماشین جی ال ایکس ثبت نام کرده بودیم سال 90 .. یا 91 .. آنقدر مصیبت شد چه موقع تحویلش که یکی از آنها رو ندادند با هزار مصیبت پولشو پس گرفتیم و تازه بعدش هم نتونستیم ازش استفاده کنیم که آخرش هم فروختیم و پولش حیف و میل شد..
دقیقا بنوعی مثل ماشین MVM 530 صفر کیلومتر شمااا ….
آقا میلاد عزیز . من واو به واو خط به خط کامنت شما رو با دقت دارم می خونم و می نویسم اینکه گفتید .
باید اول روی باور هامون کار کنیم تا ذهن ثروتمندی داشته باشیم و بعد هر خواسته ای رو که میخواییم در کمال توانگری و پولداریمون در لحظه اراده کنیم و بخریمش. واقعا درست میگید توی فایل های استاد من خیلی جمله های کلیدی استاد رو توی نت بوک ذخیره کردم که دقیقا در مورد ذهن ثروتمند صحبت کردند . وقتی ذهن ثروتمندی داشته باشیم انگار همه چی وفق مراد مون پیش میره .. انگار هر چی تجسم کنیم همون می شود . انگار همه چی سر جای خودش قرار داره و بطور رندم انجام میشه .. اینو بارها تجربه کردم و کاملا قبولش دارم..
من باید این جمله های کلیدی شما رو توی نوت بوک ذخیره کنم که مدام توی نوشته هام بکار ببندم و هی تکرارشون کنم تا کاملا در لایه های بنیادین ذهنم بشینه.. اینکه
وقتی پول داری توی حسابت اونم بیش از نیازت اون وقت میشی
خود خود خود خدا
بازم جمله های تاثیر گذار و تعمق برانگیز شما رو مجبورم با فونت درشت بنویسم تا بیشتر روی این کلمات کار کنم . بخدا هر جمله ی این نوشته ها ارزشمنده ..باید هی تکرار و تکرارش کنم ..
ما اول باید باید باید به فکر استقلال مالی باشیم و بعد به هزینه نگهداری اون کالا فکر کنیم که خب الان این ماشین اومد توی زندگیم یا این ملک اومد توی زندگیم ایا میتونم از پس هزینه هاش بر بیام؟؟
یعنی تمام این باورها ارتباط مستقیمی به معنویت داره
باور ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست من که واقعا به این درک رسیدم که ثروت همه چی برای آدم میاره ارزشمندی احترام عزت . ثروتمندی با اختلاف زیاد، اولویت اول بر همه چیز رو داره با اختلاف
آقا میلاد عزیز خیلی خیلی ممنون و سپاسگذارم برای اینکه با خواندن کامنت زیبا و پر محتوای شما به درک و آگاهی بیشتری هدایت شدم و ممنونم که اینقدر قشنگ و واضح توضیح دادید و امید دارم که منم توانسته باشم درس درست و صحیح این کلمات رو گرفته باشم و در ذهنم حک کرده باشم بازممم ممنون و سپاسگذارم . مطمعنان آن کامنتی که لینک شو گذاشتید رو میرم با دقت بیشتری میخونم و نت برداری می کنم ..
راستی در مورد روابط هم به نکات خوبی اشاره کردید .. بله درسته اگر در یک جمعی قرار میگیریم حتما ارتباط فرکانسی بوده که من هم در جمع آنها قرار گرفتم بخصوص اون جمع اگر خانوادگی و نزدیکان باشه .. .. درسته کنار هم بودیم ولی خیلی سخته که حرفهای مشترکی رد و بدل نشه . بخصوص اگر چند روز در کنار کسانی باشی که انگار هیچ ربطی با هم نداریم.. البته من از دور همی و بزن و برقص آهنگ و شادی خوشم میاد و خیلی هم لذت میبرم البته در حد یکی دو ساعت و شاید چند ساعت ولی هر چیزی حد و مرزی داره .. اینکه صبح تا چشم باز میکردند خواهرم میگفت این دیجی رو روشن کنید
خودش هم همش با رقص راه میرفت پایکوبی می کرد با صدای بلند یکسره تا آخر شب میذاشتن صدا به صدا نمیرسید
برای من دیگه خیلی غیر عادیع .. شاید هم من غیر عادی هستم که آنقدر در مدار آرامش هستم که این شلوغی ها با افکار من سازگاری ندارد . البته منم قبلنا شاید همانطوری بودم یعنی منم جزیی از آنها بودم و بقول استاد آنها همان آدمها بودند ولی من آنقدر شخصیتم تغییر کرده که احساس بطالت بهم دست داده بود چون حتی میخواستم توی سایت بیام و کامنت بخونم امکان پذیر نبود .. درسش برام این بود که من کاملا از اون 99٪ جامعه کنده شدم و دیگه تعلقی به آن زندگی گذشته ام ندارم و دوست ندارم سرم به چیزهای بیهوده گرم باشه …
خواهرم میگفت چون توی خانه شون همش آهنگ با صدای بلند گوش میدم و توی ماشین با پسرش با صدای بلند آهنگ گوش میدن و عادت دارند کلا سرسام آوره .. هیچ برنامه ی مشخصی نداشتند .. باری به هر جهت زندگی کردن خیلی سخته یعنی کلا از بلاتکلیفی و بطالت بدور هستم فقط دختر خواهرم کنار استخر داشت کارهای طراحی سفال روی فنجان و لوازمی که ساخته بود انجام میداد خیلی خوشم میومد .. بعدش هم میرفتیم توی استخر و شنا و شادی و شادمانی و ناهار و کباب و اکبر جوجه .. فقط و فقط فهمیدم که من اصلا مال شلوغی و سر و صداهای بیش از حد نیستم .!!!
خیلی خیلی ممنون و سپاسگذارم آقای آمای عزیز مثل اینکه خیلی طولانی شد ببخشید خیلی از کامنت تون لذت بردم تقریبا حدودا دو ساعتی روی کامنت خوب و عالی و پر محتوای شما بودم و روی ذهنم کار کردم و برام خیلی لذت بخش بود انگار باورهام جابجا شد و از اینکه روی بارم کار کردم خیلی خوشحالم ..
برای عکسم هم ممنونم در مورد عکسم هم خدا رو شکر یک تضادی برای گوشیم پیش آمد که سال گذشته تونستم هم گوشی جدید بخرم و هم عکسمو روی پروفایلم بزارم خدا رو شکر
ممنون و سپاسگذارم
بهترینهع بهترین ها رو برای شما آرزومندم
روز و شب تون بخیریت و خوبی و خوشی و شادی و شادمانی
ایام بکام تون شیرین و گوارا همراه با پول و ثروت و نعمت و برکت های الهی .
قبل این ماجرا بزار بگم من تک دختر خانواده هستم و با 5تا برادروهمیشه همیشه آرزوی خواهر داشتن رو دارم والانم هنوز با کامنت شما فهمیدم این خلع رو هنوز دارمممم.
چون این 5تا داداشام حالا بخاطر عباس منشی شدنم و خیلی مسایل و زور گفتن …کلا دیگه من هیچگونه تماسی باهاشون ندارم.
کامنتهات رو خوندم که نوشتی با خواهرم رفتم ویلا.
کلی تحسینتون کردم ولی راستش اون ذهنم دوباره بیدار شد و بهم گفت دیدی خوشبحال رویا که خواهر داره وباهم میرن خوش میگذرون ومن ندارم..
باز به ذهنم گفتم. بابا درسته تو خواهر نداری..داداشام هم فرکانس نیستن ..اما تو بهترین عشق رو داری بینظیره و هرروز کنارته.ولذت میبرین.پسرت رو میاری تو مغازه و با عشقت میری موتور سواری و لذت میبری..
اونقدر به ذهنم حرف زدم ..
این گفتگوها در 5دقیقه با ذهنم تمام شد.. (در صورتیکه من فکر میکردم این مورد حسادت کردنم در مورد خواهر داشتن از بین رفته)
اما هنوز باید روی خودم کار کنم..
وبقول استاد اگه الان تنها هستی به این معنی هستش تو تغییر کردی و رشد کردی..
اینم بگم واقعا من الان وشرایطم رو خیلی دوست دارم در کنار عشقم وبچه هام لذت میبرم..اما بقول استاد یه باورهای محدود کننده ای که دیده نمیشن و خیلی سخت از ذهن آدم پاک میشن ..
واین حسرت خواهر داشتن از بچگی با من بوده..و حسادت به خواهرا
یکی از مهمترین دلیلهاش این بود که دختر خاله هام میمومدن خونه ما .4تا خواهرا هوای همدیگه رو داشتن باهم میگفتن و میخندین و بعد من رو تو بازیهاشون راه نمیدادن…
این شد که من میگفتم اگه خواهر داشتم تنها نبودم و…..
فکر میکردم در این مسیر هستم این حسرت داشتن خواهر از ذهنم پاک شده..
چون با خانواده پدری و مادری کلا رابطه ای ندارم و با پدرو مادرم تلفنی صحبت می کنم.
فکر میکردم حل شده.
اما به لطف کامنتت رویا جانم..فهمیدم ای دل غافل ..هنوز این ترمز رو داری…
ولی امان از این ذهن…
بینهایت سپاسگزارم ازت رویا جووونم..که باعث شدی این آتش زیر خاکستر کودیکم بیا د بیرون و تونستم خیلی راحت.برای همیشه تمامش کنم..
الان نوشتم خیلی سبک شدم
ولی نوشتم ودلم آروم شد..و دیگه الان با خودم ودرونم حلش کردم وتمام….
درود و وقت بخیر خدمت شما دوست عزیز و فعال سایت عزیزمون الهام خانم عزیز و همسر گرامی شأن آقا ابراهیم
الهام عزیزم خیلی خیلی ممنون و سپاسگذارم که چراغ خوش خبری سایت رو برام. روشن کردی خیلی خوشحال شدم ممنونم عزیز دلم
در مورد خواهر و برادر بودن و یا حتی مادر فرزندی بنظر من اصلا هیچ وقت غصه نخور چون وقتی توی یک مدار و فرکانس نباشی و هیچ حرف مشترکی با هم نداشته باشید با غریبه هیچ فرقی ندارن که البته من همه ی اینا رو تجربه کردم. تمام دوستان و عزیزان من توی همین سایت بهشتی هستند و لذت می برم و اصلا هم احساس تنهایی نمی کنم چون آنقدر در این فضای بهشتی حضور دارم و آنقدر دوستان خوبی چون شما دارم و آنقدر حرفهای مشترک در اینجا زده میشه که دیگه فرصتی برای تنهایی باقی نمی مونه .. من که با این تنهاییم اوکی هستم و خیلی هم خوشحالم . من فقط فقط یک خواهر دارم که اون هم از نظر فرکانس کیلومترها از هم فاصله داریم حتی اگر در کنار هم باشیم هیچ حرف مشترکی با هم نداریم انگار رفتم میهمانی و در حد میهمان بودن صحبت میکنیم … شما هم شکر خدا یک همسر خوب و عالی و هم مدار و هم فرکانس و همراه و همراز خوبی دارید که هیچ نیازی به اشخاص دیگری ندارید .. آقا ابراهیم عزیز آنقدر مهربان و خونگرم و همدل هستند که در این سایت الهی با شما همراه هستند چه چیزی بالاتر از این که یک زوج خوب در همه چیزی شریک هم باشند واقعا لطف خداوند شامل حال تون بوده و خوش گذرانی با همسر از همه چیز بالاتره . نه خواهر و نه برادر و نه فرزند و نه هیچ کس دیگری بدرد آدم نمی خورند مگر اینکه هم فرکانس با هم باشند در غیر اینصورت همش اختلاف و مشکل و چشم و هم چشمی بین شون هست . .. الهام جان من فکر کردم شما فرزندی نداری چون همش دوست داشتید باردار بشید ولی الان گفتید در کنار بچه هام لذت میبرم .. شاید هم من اشتباهی متوجه شدم .. در هر صورت انشالله همیشه و همیشه در کنار آقا ابراهیم عزیز و دیگر عزیزان تون خوب و خوش و سلامت و البته ثروتمند همراه با عشق موفق و پایدار باشید .. و انشالله در کسب و کار کافه گیلان هم موفق تر از همیشه باشید
ممنونم از اینکه برام نوشتی خیلی خیلی خوشحال شدم و حرفتون کاملا درسته ..
خدارو شکر بهترین عشق دنیا رو دارم ..و هرچقدر شکر گزاری کنم بازم کمه..
رویا جانم من دوتا بچه از ازدواج سابقم دارم ..یه دختر ویهپسر …وبا خودم زندگی میکنن. بعد اون تضاد بزرگ و اتفاقات من به این مسیر آگاهی هدایت شدم و از این مسیر من عشقمو جذب کردم.و بعدش که مهاجرت به تهران و اغذیه گیلان زدیم چند سالی تهرانم..
خدارو شکر خیلی پیشرفت داشتم..اولین چیز آرامش دومی داشتن عشقم که خودش عباس منشی بود ومنو عباس منشی کرد.
الان دوست داریم که خدا از فضل ورحمت خودش یه دختر خوشگل وسالم ونخبه به ما هدیه بده..
خدارو شکر که براتون نوشتم و همین نوشتن باعث شد که ترمز مخفی من شناسایی بشه..
عجب ذهن چموشی دارم..درسته این حسادته مدتش کوتاه زمان 5دقیقه طول کشید و خیلی راحت از قبل به دستش گرفتم..
درسی که داشت بقول استاد
نتایج بنویسید هروقت ذهنت حرف زد بزن دهنش و ذهنت رو خاموشش کن…
یه دنیا ممنونم از اینکه برام نوشتی..
مرسی که هستی واقعا بهترین خانواده شما ها هستین.که راحت میتونم حرفامو اینجا آزادانه بنویسم..
فارغ از اشتباهات گذشته میتونه شرایطمون تغییر کنه، چطور ! با قدرت تجسم .
تجسم چیزی نیست به غیر از فکر کردن به یک موضوع (چه خوب و چه بد )
ما در محل کار ، حین رانندگی ،آشپزی و و ذهنمون یک جای دیگست و داریم به یک موضوع دیگه فکر میکنیم و آگاهانه باید بتونیم کار درست رو انجام بدیم .
کار درست یعنی هدایت کردن اون انرژی فکری ،هدایت کردن ذهن به چیزهای مثبت در واقع جهت دهی به سوی خواسته هامون .
تجسم چیزی غیر از جهت دهی افکار به یک موضوع در آینده نیست ،بیشتر مواقع ما داریم به چیزی که نمیخوایم فکر میکنیم و با تکرار این افکار موضوعات ناخواسته رو برای خودمون خلق میکنیم .
باید این ذهنیت رو ایجاد کنیم که آگاهانه به افکار ،به ذهنمون جهت بدیم به خواسته ها فکر کنیم و از شرایط فعلی موقعیت فعلی بیایم بیرون در واقع به چیزهایی که دوست داریم فکر کنیم .
من می پذیرم که شرایط فعلی رو خودم با افکارم خلق کردم چه آگاهانه چه نا آگاهانه .
یک کودک ناآگاهانه صورت خودش رو چنگ میزنه و گریه میکنه ولی خلق افکار یه فاصله ی زمانی داره (اگر یک فکری چه مثبت چه منفی بارها تکرار بشه در زندگی ما خودشون رو نشون میده )
از وقتی که این آگاهی ها شنیده و درک میشن میشه آگاهانه افکار رو مدیریت کرد ،افکار خوب ساخت ،خواسته ها رو خلق کرد.
روی افکارم سرمایه گذاری کنم : با خرید دوره ها و کار کردن روی خودم ،کتاب خوندن ،نوشتن و تجسم خواسته ها ..
در این موضوع توقع بی جا و سرزنش کردن خودمون ممنوع هست چرا که ما مدت ها افکارمون رو کنترل نکردیم و در واقع جهت مثبت بهش ندادیم پس با یک یا دوبار کار کردن روی خودمون انتظار نتیجه دلخواه نباید داشته باشیم.
و اما وقتی شروع میکنیم کار کردن روی خودمون و کنترل ذهنمون کم کم آدم های نامناسب از اطراف مون کم و کم تر میشن و این تنهایی فرصت بسیار خوبیه برای کار کردن بهتر با تمرکز بالاتر روی خودمون ، نیازی نیست ما کاری انجام بدیم جهان خودش آدم های منفی رو دور و آدم های هم فرکانس مون رو در زندگیمون نمایان میکنه .
ممنون از استاد عزیزم بابت این آگاهی های ناب و دوره عالی و بی نظیر 12 قدم که زندگی منو داره از نو میسازه ، من تا قدم شش رو خریداری کردم ولی تا جلسه اول قدم چهار بیشتر پیش نرفتم ،
انقدر این قدم ها عالی هستن که باید ماه ها در هر قدم باقی موند و از آگاهی های نابش استفاده کرد ، هر بار جلسات رو گوش میدم به درک بهتری از قوانین خداوند میرسم و کیفیت زندگیم هر بار بهترررر میشه .
این بازی قواعد خاص خودشو داره و تو برای برنده شدن باید قواعد شو یادبگیری و تک به تک اجرا کنی.
سه تا نکته ی خیلی کلیدی و مهم که خودم به تجربه بهشون رسیدم در رابطه با تجسم و میخواستم با دوستای گلم به اشتراک بذارم:
1.احساس
اینکه در تجسم باید احساسی که دوست داریم بهش برسیم و در خودمون ایجاد کنیم، تجسم بدون احساس هیچ نتیجه ی مطلوبی نداره، اگه احساستو دخیل نکنی، الکی خودتو خسته نکن فایده ای نداره.
2.بی نیازی
بیشتر ما تجسم و برای رسیدن به هدف و خواسته مون انجام میدیم، در حالی که تجسم درصورتی جواب میده که با این هدف انجام نشه.هدف از تجسم باید و باید لذت بردن از این تجسم و احساسی که ایجاد میکنیم باشه.
تجسم با هدف اینکه یه روزی بهش برسیم فرکانس نیاز و ساطع میکنه.و ما با فرکانس نیاز هرگز نخواهیم توانست به خواسته مون برسیم.
و
3.استمرار
ممکنه خیلی از ماها اون دو مورد بالارو انجام بدیم ولی چون تو تجسمون استمرار نداریم پاسخی دریافت نمیکنیم.
تا نزدیکای قله میریم هااااا ولی یهو خسته و ناامید میشیم و قل میخوریم میآییم پایین.
چقدر ازکامنتی که نوشتی لذت بردم افرین …دلم نیومد برای این کامنت خوب تون مطلب ننویسم ….
باریکلا ب درک و شناختی که از قوانین بهش رسیدی…امیدوارم همه ی بچه ها ب این اندازه از درک و شناخت قوانین جهان برسند و مهمتر اینکه ب چیزی که درک کردند عمل کنن …
بندرت میشه در سایت چنین کامنت زیبا و پر محتوایی پیدا کرد مخصوصا منی که کامنت باید زیبا و واقعی باشه تا ازش تعریف کنم واقعا همش عین حقیقته
بسیار عالی نوشتی و افرادی که در مدار شنیدن و دیدن ان هستن دریافتش میکنن ..
میخوام با اجازه شما در راستای تایید کامنت تون مطالبی که گفتی رو با جزئیات بیشتری برای خودمون و بچه ها بیان کنم و بازترش کنم چون ذهن ما با تکرار هرچیزی رو میپذیره و درنهایت چیزی که زیاد بهش توجه و یا تکرار میکنه رویت میکنه و درنهایت باورش میکنه …
سه نکته کلیدی گفتی : احساس – بی نیازی و استمرار…
نکته اول گفتی احساس …چیزی که مشکل خیلی هاییست و افرادی که میخوان با کمک قانون جذب و قدرت ذهن ب خواسته هاشون برسند..
زیرا همانطور که میدونیم جهان هستی میگه :
تو باید اول احساس خوبی داشته باشی یا ب اصطلاح در ارتعاش خواسته ات قرار بگیری تا من تورو ب چیزی که میخوای برسونم تا زمانی که تو فرکانس خواسته هات رو ارسال نکنی از من چه توقعی داری…
اما افرادی که از قوانین نمیدونن یا افرادی که قوانین رو میدونن اما نمیتونن ب چیزی که میدونن عمل کنن یا براشون سخته میگن :
چطوری وقتی من هنوز ب خواسته ام نرسیدم حال و احساسم خوب باشه این همون گیر کار خیلی هاست که تو این کار جواب نمیگیرند میگن یعنی سرخودمونو کلاه بذاریم ؟
خیلی ها نمیتونن ب سادگی درخودشون احساس خوب واقعی ایجاد کنن و انگار دارند زور میزنن دلیلش هم برمیگرده ب ذهن و باورهای غلطی که از گذشته شکل گرفته …
مثل نداشتن انگیزه …نداشتن شوق و ذوق …وجود مشکلات فعلی در زندگی شخص که باهاش دست و پنجه نرم میکنه ..نداشتن اگاهی و درک درستی از قوانین همگی سبب میشه شخص نشاط و سرزندگی نداشته باشه امید و مهمتر باور نداشته باشه و نتونه حتی ب داشتن خواسته در زندگی فکر کنه چه برسه ب تجسم و داشتن احساس خوب …
اما این موضوع حداقل شامل ما بچه هایی که در سایت استاد عباس منش حضور داریم نمیشه اگر هم در گذشته بود اما حالا با کار کردن بر روی خودمون از این مسیر رد شدیم و باید عبور کنیم وگرنه هرگز ب چیزی که نامش موفقیته نمیرسیم ..
برای موفق شدن قبل از هرچیز باید شخصیت یک فرد موفق رو داشت
برای قهرمان شدن باید شخصیت قهرمانی داشت و گرنه موفق نمیشیم این یک نقش بسیار سازنده ست و با توهم هیچ ارتباطی نداره
تصویری که یک فرد در ذهنش شکل میده اینده او را میسازه چیزی که ما با تجسم خلاق میتونیم بهش برسیم روانشناسی تصویر ذهنی یا همون علم کنترل ذهن چیزیه که از مدتها پیش افراد موفق بهش رسیدن و نتیجه گرفتن اما خیلی ها که قوانین رو نمیدونن تصویر سازی رو مسخره میکنن
نه تنها علم ثابت کرده بلکه خود منم تجربه اش رو دارم زمانی که میخواستم یک قطعه پیانو رو روی سازم پیاده کنم از قبل کلاویه ها و حتی اکتاوی که میخواستم رو در ذهنم تجسم میکردم حتی تن صدای نت ها رو هم در ذهنم تجسم میکردم و بارها اینکارو انجام میدادم طوری که وقتی پشت پیانو مینشستم انگار که از قبل تمرین کردم و بلدم….
دلیلش تمرین و تکرار در ذهنم بود همون نکته دوم و سومی که بهش اشاره کردی یعنی بی نیازی و استمرار زیرا همه چی ذهنیه و ب ذهن برمیگرده
درواقع از بس درون ذهنم تجسم میکردم بدرستی روی ساز پیاده میکردم چون در ذهنم تمرین میکردم کاری که برای رسیدن ب تمام خواسته ها جواب میده زیرا با تمرین و تکرار عضله های ذهن شکل میگیره درنهایت عضله ذهن حرکت دلخواه رو ب خاطر میسپاره و همینطور ب ارتعاش ما شکل دلخواه مون رو میده …
کاری که فوتبالیست های مطرح جهان هم انجامش میدن
بما ذهنی برتر داده شده تا با تصویر سازی ذهنی ب خواسته هامون برسیم ..اما برای فردی که کنترل ذهن نداره کار کمی سخت میشه چون ذهنی که کنترلی روی اون نباشه مثل باغی میمونه که ب حال خودش رها شده و علفهای هرز توش درمیاد ذهن ادمی هم در چنین حالتی چیزهای منفی و نگران کننده رو تجسم میکنه که حاصلی جز ویرانی برای صاحبش نخواهد داشت
تجسم یکی از قدرتهای ذهنی ماست و یکی دیگه از قدرت های ذهنی ما اراده ست که هردو با تلاش و تمرین بدست میان شاید در اوایل کمی سخت باشه اما با تمرین هرکاری شدنیه
در جهانی زندگی میکنیم که دوقطبیه مثبت و منفی هردو وجود دارند
تفکر مثبت و منفی هردو وجود دارند اما از طرف دیگه خداوند بما قدرت انتخاب داده میشه با کنترل ذهن و ورودی های خوب ب ذهن تفکر مثبت داشت یا برعکس میشه ذهن رو مثل یک باغ ب حال خودش رها کردو منتظر اتفاقات بد بود
ب جای انکه این همه نیرو صرف کنیم تا ب عمد تفکر منفی داشته باشیم میتونیم ب کمک اراده خود وب عمد نیرو صرف کنیم و تفکری مثبت داشته باشیم و لحظات شادی رو برای خودمون رقم بزنیم
ما با کمک تجسم ذهنی میتونیم بهترین خودمون رو شکل بدیم
منتهی باید توجه داشته باشیم این اتفاق یه شبه رخ نمیده و نیاز ب تلاش و تمرین داره
تصاویر ذهنی امروز ما بر اساس تصاویر ذهنی که در گذشته از خود داشتیم شکل گرفته این موضوع ب خوبی نشون میده که ذهن چقدر زود میتونه شرطی بشه
برای موفقیت باید ذهن و ذهنیت مون رو بر اساس چیزی که خودمون میخواییم تغییر بدیم و از نو یک ذهن جدید بسازیم
یک فرد قهرمان در ابتدا یک ذهنیت قهرمان داشته همه چیز در ابتدا از ذهن شکل میگیره اما این ب ان معنا نیست هیچ کاری انجام ندیم و فقط بنشینیم توی خونه و بر روی ذهن و باورهامون کار کنیم
تلاش و فعالیت در شغلی که داریم همراه با داشتن ذهنیت مثبت همراه با باورهای مثبت جواب میده …مشکلات وجود داره اما بهش توجه نکنی قدرت میخواد و برمیگرده ب کنترل ذهن که تنها با کار کردن بر روی خودت میتونی بهش دست پیدا کنی
اینکه هرکجا میری ادمای خوب ب پستت میخورند
اینکه هر شغلی رو استارت میزنی موفق میشی
اینکه از زمین و اسمون برات خوب میاد …
اینا هیچ کدومشون شانسی نیست در جهانی که اینقدر منظم کار میکنه شانس هیچ معنایی نداره اگر هم شانس داری خودت بوجود میاری ….داشتن شانس خوب
یعنی در مدار درستی قرار داری و ذهنیت مثبتی داری شکر خدارا ب جا بیار و بابت این همه موفقیت و حال خوب هزاران بار شکرگزاری کن
بی تفاوت بودن نسبت ب نعمت ها در زندگی سبب میشه کم کم اونارو از دست بدیم
براتون و برای همه ی بچه های سایت استاد عباس منش حال خوب رو از خداوند طلب میکنم امیدوارم همیشه در زندگی تون موفق و شاد باشین ….
بنویس تا اتفاق بیوفتد رویایش را بساز تا اتفاق بیوفتد
حتی بزرگ ترین شرکت ها و شغل ها و .. از یه رویا شروع شده!
سلام استاد ارزشمندم و دوستای قشنگم
چقد خوشحالم که این فایل زودتر اپلود نشد و خانم شایسته عزیزم الان برامون قرار دادن و چقد حس میکردم من تو این دوره از زندگیم به این فایل نیاز داشتم خدایاشکرت
استاد از این قدرت تجسم نگم براتون که چقد عالیه استاد سال 1400 بود که داشتم مربی گری 14 گانع رو میگرفتم و ازمونش خیلی سخت بود به حدی که باید چندین نفر بودن تا کمک کنن ازمون بدیم (انلاین بود) حدود 300 تا سوال بود نمیدونم دقیقا ٫من همون موقع ها بود تازه با قانون اشنا شده بودم و از تجسم خیلی خیلی زیاد استفادع میکردم الان کمتر شده ولی قبلا همیشه این تجسم بود شب که خوابیدم و فرداش امتحان داشتم یکی از رفیقام اومد و گفت اسما من فردا برای امتحان میام کمکت اولش که چقد خوشحال شدم برای این که خدا دستانشو فرستلد برای من و بعد اوکی دادم و… شب که میخواستم بخابم چشامو بستم و تجسم کردم که موقع ازمون داشتیم با رفیقام ازمون میدادیم کلی کیف میکردیم وسط امتحان حتی میخندیدیم و کلی تایم اضاف اوردیم سوالا اسون بود خیلی خوب بود و… تا اینکه گذشت و فردا صب که شد رفیقام اومدن و ساعت 9 بود فکر کنم امتحان شروع شد و دقیقا همون چیزی که تو ذهنم ساخته بودم اتفاق افتاد و اون موقع ها یادمع میگفنم وای از این به بعد برای تموم کار هام از این قدرت استفاده کنم بهترین قدرت حتی برای واریزی پول برای درامدم همه چیز از این قدرت استفادع میگردم یادمه به حدی عالی عمل میکرد که زندگیم زیر و رو شده بود!
یا سال پیش نوشنه بودم توی دفترم که صبح زود از خواب بیدار میشم برای کارم یکی بهم زنگ میزنه و نیگه از مهر ماه بیا برای کار و حدود 1 ماه پیش دقیقا این اتفاق افتا. همون چیزی که نوشته بودم! من بدو بدو رفتم پیش مامانم و گفتم فلانی بهم گفته بیا برای کار کودک… واقعا اگر بخوام از این قدرت طلایی بگم که باید ساعت ها از نتیجه های اینجوری بگم …
ولی کم کم که بیشتر فهمیدم از مسیر و قانون بیشتر مقایسه ها پیش اومد کلا این قدرت و فراموش که هیچ اصلا یادم نبود هست ! وقتایی که واقعا یه چیزی اذیتم میکرد تا تهه سناریو بدبختی رو هم میچیدم و میرفتم جوری که تا حلوا پخش کردن هم میرسید(خخخ)
استاد یه چیزی در رابطه با این اخساس تنهایی و تنها بودن ما با خودمون بگم!
من اولین باری که اشنا شدم با این مسیر اواخر 17 سالگی و شروع 18 سالگیم بود یادمه اون موقع ها به شدتتتت میترسیدم از اینکه کار کنم رو خودم و دور و بری هامو از دست بدم
و چونخودم یه ادم بسیار پر انرژی و پر حرف و شاد بودم و کلی رفیق داشتم که تعدادش بالای 20 تا بود اون موقع ادمایی رو میدیدم که میگفتن ما رو خودمون کار کردیم و به تنهایی رسیدیم خیلی امنه ارومه ارامش داره تو ذهن من مثل یه غار خیلی تاریک بود که از رفتن به توش میترسیدم و البته جمله درسش اینه که از تنها بودن با خودم میترسیدم و فراری بودم تا اینکه وقتی کم کم کم کم رو خودم کار کردم تمرکزم اومد رو خودم حواسم به خودم بود خودمو دو نفر میدیدم نیاز هاشو برطرف میکردم کلا به طور خیلیییییییییییییی طبیعی و شیک ادمایی که واقعا برای زندگیم مفید نبودن خودشون رفتن کنار و خونوادم به کلللللل عوض شدن! استاد من و ابجی بزرگم تنها ادمایی بودیم که روی خودمون کار نیکردیم و وقتی بع بقیه خونواده میگفتیم با مسخره یا چیزای بدتر همراه بود ولی وقتی دوتایی تمرکز کردیم رو رشد خودمون پیشرفت خودمون حتی خونواده مون الان تغییر کرده و یه جورایی من 3 تا ابجیام پدرم مادرم همه مون تو مسیریم (راستی استاد نمیدونم کامنت من و میخونید یا نه ولی اومدم بگم پدرم هفته قبلی بزرگترین رسیکش رو کرد با اموزه های شما انقد روی خودش کار کرد که هدایت شد برای مهاجرت کردن به دبی الانم رفته برای تحقیقات و قبل رفتن بهم گفت اگر میشد به استاد میگفتم خدا همیشه به زندگیت خیر بده که امروز تو 56 سالگی دارم رشد میکنم هنوز و دارم ریسک میکنم و با ایمان به خدا میرم تو دل ترسهام واقعا براش خوشحالم و بهش افتخار میکنم) انقد رابطه ام با خونوادم عالی که بالا تر از عالی شده که نیازی به کسی دیگع ندارم
استا من ادمی بودم که اگر با یکی از رفیقام یه روز صحبت نمیکردم روزم شب نمیشد ولی الان به درجه ایی رسیدم که فقط دوست دارم تنها باشم و کلی اگاهی جدید یاد بگیرم انقد حالم با خودم خوبه انقد زندگی پر از ارامشی دارم که ممنونم منی که فراری بودم از تنهاییم الان حس نیکنم تنها کسی که میتونم باهاش حال کنم خداست
تنها انرژی ادم روابط عالی حتی خداست
جوری تنهاییمو با بودنش پر کرده جوری حالم باهاش خوبه که اصلا حتی فراموش کردم دوست و رفیق هایی که داشتم و خیلی از رفیقام بهم میگن اسما کجایی پیدات نیست چرا تنها شدی و فکر میکنن که فاز گرفتم و حالم بده در صورتی که من انقد شادم انقد با خودم کیف میکنم که اصلا حتی دوس ندارن این تنهایی مو با کسی شریک شم و میدونم بعد ها با کسی اشنا میشم که عین خودم با تنهایی هاش حال میکنه و حالش با خودش خوبه ! خیلی سپاسگذارم از خدا که تو این سن 21 سالگی کاری کرده انقد اگاهی انقد عالی باشم انقد بی نظیر باشم واقعا از خودم ممنونم واقعا از شما از خدا از همه چیز ممنونم
ممنون که این فایل عالی و بی نظیر رو قرار دادین حس میکردم تو این تایم از زندگیم بهش نیاز داشتم عاشقتونم هر جا که هستید لحظاتتون پر از خدا ️
سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جان عزیزم و همه دوستان.
من دو روز پیش این فایل رو دیدم. بعنوان نشانه روزانه ام بود.
اینجا کامنت گذاشتم و توضیح دادم که از وقتی بطور جدی دارم روی خودم کار میکنم خیلی از آدمهایی که در فرکانس من نیستن ، از ارتباط با من خارج شدن.
همونطور که استاد گفتن ، احساسم خوبه ولی اطرافم خلوت شده ، و این نشون دهنده قانونه که داره جواب میده.
در راستای همین موضوع میخواستم از یه تجربه باهاتون صحبت کنم.
دیشب به یه مهمونی فامیلی دعوت شدیم. مدت ها بود که افرادی که در اون مهمونی حضور داشتن رو ندیده بودم.
اونجا بازم تمام صحبت های استاد رو درک کردم.
خدایا اصلا هیچ کدوم از حرفهای افرادی که تو مهمونی حضور داشتن برام جالب نبود. قشنگ درک میکردم که این تفاوت فرکانس من با اوناست.
اصلا راجع به موضوعاتی حرف میزدن، میخندیدن که اصلا برای من جالب نبود ، سرگرمی هاشون، حرف هاشون ، اصلا برای من جالب و قابل توجه نبود. نمیدونم چطوری منظورمو بگم، درکشون نمیکردم، احساس میکردم حرفی برای گفتن باهاشون ندارم!
یاد صحبت های استاد افتادم اما این بار دلم گرم بود چون میدونستم این تفاوت فرکانسیه و همونطور که استاد گفتن این تفاوت فرکانسی هست و این خبر خوبیه چون نشون میده قانون داره جواب میده.
اواسط مهمونی برق قطع شد.
توی باغ بودیم. هوا تاریک تاریک شد. سرمو گرفتم بالا و ماه زیبا با یه عالمه ستاره زیبا دیدم. خیلی حس خوبی گرفتم از دیدنشون. با خدای مهربونم تو ذهنم صحبت کردم.
احساسم خوب شد.
واقعا من تعداد خیلی زیادی از اون آدمها رو اصلا درک نمیکردم یعنی تفاوت فرکانسی خودم رو با اونها به شدت حس میکردم.
اواسط مهمونی ، یکی از خانم های فامیل به جمع ما اضافه شد. این خانم یه نوزاد هشت ماهه داره، که با بچش اومد.
منو میگی به شدت خوشحال شدم و دیگه تمام وقتم رو کنار اون بچه خوشگل و بامزه گذروندم.
بچه ها فرکانس خوبی دارن.
خیلی احساس خوب داشتم.
احساس میکردم خدا اون نوزاد رو فرستاد تو جمع ما ، فقط برای اینکه من باهاش وقت بگذرونم و بهم خوش بگذره.
چون اون خانم گفته بود که یه کاری براش پیش اومده و نمیاد مهمونی. ولی یهو اواسط مهمونی ، با بچش اومد. برای همین مطمئنم که خدا دستانش رو برای من فرستاد تا بهم خوش بگذره.
همش اون نوزاد رو نازش میکردم باهاش بازی میکردم. خیلی احساسم خوب بود.
خدای من ، از اون همه آدم توی اون مهمونی ، من فقط کنار این نوزاد با فرکانس بالا ، بهم خوش گذشت.
یه چیز جالب هم اینجا براتون بگم.
مامان اون بچه بهم گفت: الهه انقدر انرژی مثبتی داری که بچه من راحت میاد بغلت و کنارت آرومه و گریه نمیکنه ، میگفت بچه من اصلا بغل افرادی که باهاش آشنا نیستن نمیره ولی بغل تو میاد ، بخاطر انرژی مثبت تو هست.
یاد صحبت های استاد تو دوره عشق و مودت افتادم. استاد یه مثال زدن، بچه ها فرکانس خوبی دارن، وقتی کسی احساسش بده و بچه ای رو بغل میکنه، بچه به شدت اینو میفهمه و دلش میخواد خودشو از بغل اون آدم پرت کنه بیرون، چون فرکانسی که از اون آدم دریافت میکنه با چیزی که درون خودش داره به شدت متفاوته. ولی برعکس وقتی تو رو خودت کار میکنی، وقتی فاصله بین ذهن و روحت رو کم میکنی، وقتی همیشه احساست خوبه و کانون توجهت روی نکات مثبته، بچه این فرکانستو دریافت میکنه و میاد بغلت و کنار تو آرومه.
خدای من ، این بچه خوشگل و بامزه همش کنار من بود.
خدایا پس من دارم مسیرمو درست میرم، پس من فرکانسمو تونستم تغییر بدم ، خدایا خیلی خوشحالم ، شکرت.
حس کردم خدا این بچه رو فقط برای من فرستاد توی اون مهمونی و حس کردم خدا از طریق اون بچه داره با من حرف میزنه که الهه همین مسیر رو ادامه بده ، مسیرت درسته، راه و روش درستی رو پیش گرفتی ، بازم قوی تر رو خودت کار کن.
ممنونم که حالت و تجربهی قشنگت رو باهامون در میون گذاشتی
به شدت احساست رو درک میکنم هم به خاطر اون مسئله ای که گفتی اصلا لرت نمیبردم از صخبت ها و بحثایی که داشتن توی اون جمع و هم به خاطر برخوردت با نوزاد کوچولو
چون خداروشکر بسیار بسیار توی این مسئله فرکانس مثبت بالایی دارم و سپاسگزار خداوند هستم به خاطرش، یعنی طوری که بچه با هر شکل و تیپو هر جوری که باشه دوسشون دارم عاشق اینم که همیسه باهاشون بازی کنم و وقت بگذرونم و همینطور اونا، طوری که خواهرم به شوخی میگه چی توی وجودت میبینن بچه ها هنوز ندیده و نشناخته اینطور جذبت میشن..
بازم خداروشکر میکنم امیدوارم همیشه حالمون همینقدر خوب و غرق در دیدن زیبایی ها بمونه
دوست عزیز بازم ممنونم که این نکته قشنگ رو بهم یادآوری کردی،امیدوارم هر جا هستی در پناه خدای بزرگ و مهربان سلامت و شاد باشی
درود بر استاد عزیز و خانم شایسته
تجسم موضوعی هستش که من خیلی در موردش مقاومت داشتم و فکر میکردم تجسم ی کار خاص هستش و روش اون رو من بلد نیستم . بعد از مدتی فهمیدم فقط نیاز به تمرین و تکرا داره و الان خیلی تو این کار رشد کردم حتی الان کامنت های خودم رو قبل نوشتن تجسم میکنم. من ی روش عالی برای تقویت قدرت تجسم پیدا کردم میخواستم تو جلسه دوم دوره قدم بنویسم گفتم بیام اینجا بنویسم که تو دسترس همه دوستان باشه. من فایلهای سفر به دور امریکا و زندگی دربهشت رو میبینم با دقت کامل بعدش فایل رو مجدد میزارم و گوشی رو از خودم دور میکنم و فقط صدای فایل رو میشنوم و تصاویر رو طبق اون چیزی که تو ذهنم مونده تجسم میکنم با این روش خیلی راحتتر تونستم تجسم رو تمرین کنم بابت خواسته هام.
در حال حاضر من خواسته ای رو که خیلی بهش علاقه دارم رو پیگیری میکنم و با شرایط حال حاضر من تنها کاری که میتونم بابت اون خواسته انجام بدم فقط تجسم هستش و نوشتن ارن تجسمات تا هدایت بشم به قدمهای کوچک اول .
شاد و سلامت باشید
سلام رضا جان
سپاسگذارم بابت بودنت
بابت ابنکه هستی
تحسین بر انگیز هستی دوست زیبا وخوبم
سپاس بیکران
عالی بود
من به شخصه خیلی خوشم اومد ولذت بردم وکمک حالم خواهد بود از این به بعد واسه تجسم بهتر ..
تجسم موضوعی هستش که من خیلی در موردش مقاومت داشتم و فکر میکردم تجسم ی کار خاص هستش و روش اون رو من بلد نیستم . بعد از مدتی فهمیدم فقط نیاز به تمرین و تکرا داره و الان خیلی تو این کار رشد کردم حتی الان کامنت های خودم رو قبل نوشتن تجسم میکنم. من ی روش عالی برای تقویت قدرت تجسم پیدا کردم میخواستم تو جلسه دوم دوره قدم بنویسم گفتم بیام اینجا بنویسم که تو دسترس همه دوستان باشه. من فایلهای سفر به دور امریکا و زندگی دربهشت رو میبینم با دقت کامل بعدش فایل رو مجدد میزارم و گوشی رو از خودم دور میکنم و فقط صدای فایل رو میشنوم و تصاویر رو طبق اون چیزی که تو ذهنم مونده تجسم میکنم با این روش خیلی راحتتر تونستم تجسم رو تمرین کنم بابت خواسته هام.
در حال حاضر من خواسته ای رو که خیلی بهش علاقه دارم رو پیگیری میکنم و با شرایط حال حاضر من تنها کاری که میتونم بابت اون خواسته انجام بدم فقط تجسم هستش و نوشتن ارن تجسمات تا هدایت بشم به قدمهای کوچک اول .
بنام خدای مهربان و بخشنده که هر چه دارم و میخوام از اوست
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته گرامی
وقتی اون خونه قدیمی رو نشون دادین گریه کردم بابت اینکه خداوند چقدر مهربان و بخشندس چقدر شرایط الان شما یا خوده من با گذشته بهتر شده و بازم مشکلاتی دارم که اگه بتونم ذهنمو کنترل کنم عوض میشن وقتی به انچه ک میخوام فک میکنم از خوشحالی بیقرار میشم اشکم درمیاد…. ده روز پیش رفتم قم حرم حضرت معصومه جایی که استاد ب دنیا اومدن همش میگفتم اینجا شهر استاده یه پسر بچه دیدم 10 یا 12 ساله انگار بچگیای استاد بود خیلی شباهت داشت و منو همش بیاد استاد مینداخت چند روز بعد از محل کار همسرم بخاطر ازدواجمون ماه عسل مسافرت مشهد تو یکی از بهترین هتل ها که سلف سرویس داشت 3 روز رایگان بهمون هدیه دادن و برای اولین بار سوار هواپیما شدم رفت و برگشت سوار هواپیما بودیم البته همسرم زیاد سوار شده و بخاطر کارش هتل ها شیک رفته و راننده ماشین های لوکس زیاد بوده و تجربه داره خیلی خوشحال و سپاسگذار این موقیعتها هستم این تغییرات از زمانی رخ دادن که من خواستم زندگیم عوض شه قبل از سال 98 من توی روستا بدون خانواده مجبور بودم روی زمین های کشاورزی در اندیمشک هوای بسیار گرم به سختی کار کنم 12 سال توی تک اتاقی زندگی کردم و چند سال نفهمیدم عید نوروز چطوری میگذشت حتی ایام تعطیل هم رو زمینا بودم هیچگونه تفریح و دوستی نداشتم اینقد توی اون سالها کار کردم و تحقیر و اذیت شدم که مریض شدم سال 98 تو سیل زمینها از بین رفتن و من فلج شدم چشمام هم داشتن کور میشدن درد زیادی در کمرم و سرم بود منو به بیمارستان البرز کرج اواردن بعد از کلی آزمایش فهمیدیم بیماری ام اس و میلیت گرفتم و دیگه نمیشه سرپا شم میگفتن هر کسی اینطوری بوده دیگه خوب نشده اما من اصلا بیماری رو هیچ وقت قبول نداشتم به نظرم بیماری وجود نداره ذهن آدماس که بیماره و حرف هیچکسی رو قبول و باور نکردم برعکس از اینکه از اون روستا اومدم بیرون و بعد مدتها خانوادمو میدیدم از اینکه همه فامیل میومدن من میدیدمشون خوشحال بودم باهاشون کلی شوخی میکردم اکثرا چشاشون قرمز بود به خاطر گریه های زیاد که من مریض شدم اما من پیش خودم گفتم این فقط یه آزمایش خداس و من خوب میشم چونکه قبلش از زندگیم بیزار بودم و هر روز و هرشب آرزوی مرگ داشتم چند بارم دست به خودکشی زده بودم بخاطر همین حس کردم که افکارو ناشکری خودم باعث شد که مریض و فلج بشم یکماه گذشته بود که تو بیمارستان بودم میل شدیدی به بیرون رفتن داشتم که دوباره تو خیابونا راه برم خش خش برگا رو زیر پام حس میکردم و احساسم خوب میشد من فقط و فقط خواستم که هر چه زودتر از بیمارستان مرخص شم و رو پاهام راه برم این میل زیادم باعث شده بود که حتی سیل و از بین رفتن زمینها و تمام مشکلات و ناراحتیهامو فراموش کنم با هندزفری آهنگ گوش میدادم و تجسم میکردم دارم راه میرم همه این حسا ناخوداگاه بود من هیچ آگاهی در مورد قانون جذب نداشتم بعد از مدتی خیلی زود حالم خوب شد سرپا شدم تمام پرستارا و دکترا تعجب میکردن از خوده بیمارستان ازم فیلمبرداری میکردن میگفتن خودتو معرفی کن بیماریتو بگو که مردم ببینن راه میری روحیه بگیرن و بدونن که میشه خوب شد خلاصه من تونستم راه برم و مرخص شدم …. اما بهم گفتن باید دوره درمان دارو استفاده کنی و من چون هیچ اعتقادی به بیماری و دارو نداشتم هیچ پیگیر دارو نشدم و حالم هر روز بهتر میشد بقیه خیلی تحسینم میکردن که اینقد قوی بودم که تونستم سرپاشم اعتماد بنفسم رفت بالا با همین تفکر که میشه و نشد نداره یه مشکل دیگه رو حل کردم و دیگه به روستا برنگشتم اومدم شهر کنار خانوادم زندگی کردم و خیلی ذهنم مشغول خدا بود که جهان چطور عمل میکنه میدونستم اتفاقی نیس که من سرپا شدم رفتم سراغ قرآن و شروع کردم کلمه به کلمه معنی کردن البته من قبلا قرآن زیاد خوندم اما این دفعه کاملا فرق میکرد قبلا بخاطر ثواب بدون اینکه معنی کنم ببینم اصلا خدا چی گفته میخوندم همیشه قبلا موقعه خوندن قران خوابم میگرفت اما الان با ذوق و شوق و کنجکاوی بسیار زیاد شروع کردم به خوندن قرآن و حس کردم یجا مشکلی هست اومدم خودم کلمه به کلمه معنی کردم آره حدسم درس بود معنی ها اشتباه بودن بعد از درک کردن آیات تا مدتا هنگ بودم گریه میکردم اصلا حالم دس خودم نبودم همش به خدا و زندگیم فک میکردم طلب ببخش از خدا داشتم و انگار تازه متوجه شده بودم عشق چیه عاشق خدا بودن چه لذت داره هر جا میرفتم حرفای قرآن جلو چشم بود مدام ناخوداگاه اشکم در میومد و ایمان آواردم به اینکه میشه اوضاع رو تغییر داد همونطور که من بیماریم رو تغییر دادم و سلامت هستم و شروع کردم به تحقیق کتاب زیادی میخریدم میخوندم از فضای مجازی خیلی افراد که موفقیت کار میکردن رو دنبال میکردم اماآخر ازشون یه ایراد میگرفتم و حرفاشون رو ادامه نمیدادم حرفی که صداقت توش باشه کاملا واضح به دل میشینه تا اینکه خواهرم گفت تو که دنبال افراد موفق هستی یه نفر رو من تو تلگرام میشناسم به نام استاد عباس منش اوایل فک کردم مثل بقیس ولی چون داشتم تحقیق میکردم گفتم بزار امتحان کنم چند بار فایلاشو گوش بدم سایت استادعباس منش رو پیدا کردم و اومدم تو سایت فایل های رایگان رو گوش میدادم تا اینکه استاد اشاره کردن به توحید و قرآن و خدا و دقیقا استاد حرفایی میزدن که تو قرآن معنی کرده بودم که به دلم نشست حرفاش صداقت داشت همون چیزایی که من فک میکردم درسته رو میگفت ولی خیلیا حرفامو قبول نداشتن مسخره میکردن اما اینجا فهمیدم درست دارم پیش میرم کم کم انس گرفتم با خواهرم دوره 12 قدم رو که الان قدم 3 هستیم و دوره عزت نفس رو گرفتیم اما فقط خواهرم تو سایت هس ما یه ایمیل داریم که امروز به خواهرم اصرار کردم که منم بیاره تو سایت یعنی دو تایی با هم تو سایت باشیم تا بتونم کامنتا رو بخونم و استفاده کنم حالا قراره با توکل بخدا بهم خبر بده
یهویی اینا رو نوشتم چون خیلی احساساتی شدم هر چی ب ذهنم اومد رو نوشتم ببخشید دیگه… من چند وقته که تو سایت هستم اما نمیتونم حرفامو خوب با تایپ کردن بیان کنم اگه میشد ویس بدیم عالی میشد
خدا رو شکر برای این آگاهی ها و این کلیپ لایو عالی که منو وادار کرد که بالاخره تایپ کنم سپاسگزارم از همتون از استاد عزیز و خانم شایسته جان
سلام آزاده جانم
دمت گرم دختر عجب کامنتی نوشتی
خیلی بینظیری دختر
تحسینت میکنم…
خیلی لذت بردم از کامنتت از موفقیتهای عالی وبینظیری که کسب کردی وبرامون نوشتی..
تو اینهمه نتایج کسب کردی از تضادهای بعدی هم به راحتی وسادگی حل میکنی..
تو دختر بینهایت قوی هستی..
خیلی خوشحال شدم ..
الهی که همیشه بدرخشی
آزاده جان سلام
دوست عزیزم تبریک میگم بشما که از آزمایش الهی سربلند بیرون اومدی که اون بیماری که واقعا سخت بود برای شما تبدیل شد به نعمت
واقعا خوشحال شدم و تحسن تان میکنم که از اون ندای قلب تان پیروی کردین رفتین سمت قرآن و سپس هداست شدین به این سایت
وقتی کامنت تان را خواندم بی اختیار خیلی اشک ریختم خداچقدر قدرت داره چقدر میتونه شرایط عوض بشه
رفتم داستان هدایت تان ب سایت را مطالعه کردم اون جسارت اون ایمان و کنترول ذهن تان را واقعااا عالی بودو تحسن تان میکنم واقعا ایمان میخواد که وقتی دکتر بهت بگه نمیتونی دیگه راه بری ولی تو همچنان ایمان تو حفظ کنی و حرف دکتر به عنوان واقعیت زندگی قبول نکنی
ممنونتم آزاده عزیز که کامنت گذاشتی باعث ایمان من قویتر بشه به این که عوامل بیرونی هیچ تاثیری روی من نداره و منم که خلق میکنم شرایطم را….
انشالله که بازم بیاید از نتایج تون بما بگین
به خدای مهربان میسپارمتون
به نام خداوند هدایتگر
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان
سلام به دوستان و همراهان همیشگی
خدایا شکرت
خدایا هزاران بار شکرت
یه فایل فوقالعاده زیبا و تاثیر گذار درزمان مناسب
خدایا شکرت چقدر خاطرات و تجربیات که توی این مدت داشتم ودوباره یاد آوری شد
یادمه وقتی تو سن پایین تر بودم و افکار بسیار داغونی داشتم وهر اتفاقی که میفتاد میگفتم دیگه بهتر از پدرم که نمیشم هر جور پدرم زندگی کرده منم همون روش پیش میرم و این یک موضوع طبیعی است و در مورد کار و درآمد و زندگی همه چی
واین روش زندگی با همون افکار منفی پیش میرفت
مثلا میگفتم من از اقوام و فامیل زن نمیگیرم و غریبه باشه ،کارم باید راه دور باشه ،وسالی دوبار بیام شهرستان و شغلم آزاد باشه و اداری نباشه
اینا ناخودآگاه توی ذهنم بوده
هیچی از قانون نمیدونستم
و اتفاقاتی که افتاد
من از مشهد اومدم بندرعباس واسه کار
همینجا ازدواج کردم
همون روش کار آزاد که میخواستم
طبق خواسته های قبلی که داشتم بدون اینکه از قانون بدونم چیزی رو
و روش زندگی پدرم که همیشه در حال کار بود و بی پول و کسل کننده
یه چند سال باهمین موضوع پیش رفتم و زندگی خوبی نداشتم هر روز بحث و دعوا توی خونه ،سرکار، تو خیابون و کلی مشکلات دیگه
و بعد از اینکه نشستم روی خودم کار کردم که چرا این اتفاقات داره میفته دلیلش چیه
من که آدم بدی نیستم و کلی فکر میکردم
واز خدا درخواست تغییر توی روش زندگی ام رو داشتم
و یه جوری کمکم کنه ،
تا اینکه با استاد از طریق یکی از دوستان آشنا شدم
وبا کلی بدهی و فشار روحی و مریضی
فایل های رایگان رو شروع کردم
همون اول کار اینقدر بهم حال خوب و احساس خوب دست داد که به سرعت شروع به تغییر کردم
خودم داشتم تغییر رو احساس میکردم
وقتی فهمیدم که همه چی ساخته ذهن خودم هست
وبا تجسم کردن میشه هر کاری رو کرد
تازه فهمیدم که این اتفاقات طبیعی ساخته ذهنم بوده
کاری به خدا و دین نداره
تازه فهمیدم روش زندگیم اشتباه است
و تغییرات شروع شد
وکم کم تغییر کردم
ساعت کاری 12 ساعت شد 6 ساعت
فشار کار هر روز شد به آزادی زمانی خاص
احساس بد نسبت به آینده شد امیدواری به آینده روشن
رفتار عجیب همسرم که بر گرفته از زندگی پدرم ومادرم بود و واسم عادی شده بود
رسید به عشق و محبت و دوستی
درآمد پایین و بدهکاری
که رسید به درآمد سه برابری و پس انداز
رفتن دوستان منفی و ناسالم
و حضور افراد مثبت و هم فرکانس خودم
خرید ماشین ،خونه ، زمین ،
همه چی تغییر کرد ،زمانی که من تغییر کردم
ومن شدم یک مهدی دیگه با افکار مثبت و احساس خوب ،زندگی زیبا ، فرزندی دوست داشتنی
همسری فوقالعاده
رفتن به دکتر صفر شد
دعوا و بحث صفر شد
و خیلی تغییرات دیگه ای که اصلا بهشون فکر نمیکنم
حالا این همه تغییرات چطور اتفاق افتاد
فقط با تغییر افکار ،وارسال فرکانس های مثبت
وکار کردن روی خودم و احساس خوب وتمرین های مداوم و سایت فوقالعاده استاد
ودوری از فضای منفی ،اخبار، وفضای مجازی بیهوده
و توجه به اتفاقات خوب وتجسم خلاق ،
خدایا هزاران بار شکرت برای این مسیر زیبا و پر از اتفاقات خوب
چقدر همین فایل های رایگان استاد بهم انرژی داد و تغییرات توی زندگیم داشت
و بعد شروع دوره ها
وحالا که توی دوره دوازده قدم هستم
یک زندگی زیبا و سراسر
عشق،محبت
درآمد و فراوانی
سلامتی و ثروت
همسری فوقالعاده دوست داشتنی و رفیق وپایه
فرزندی بی نظیر و بسیار عزیز
احساس خوب و حال عالی
خدایا سپاسگزارم ازت
تحسین میکنم خودم رو برای این همه تغییرات بی نظیر
که به تنهایی از پس همه چی بر اومدم
وتحسین میکنم استاد عزیز رو که یک الگوی بسیار عالی برای من بودن چه در فایل های محصولات و چه در فایلهای رایگان
و سفرنامه فوقالعاده
سریال زندگی در بهشت که اصل و اساس
روش زندگی رو دارم یاد میگیرم
و طوری شده که من وهمسرم و فرزندم مدارمون خود به خود مثبت شده
و خودشون مسیر رو پیدا کردن
بدون اینکه من بخام ازشون
و ما شدیم سه تا دوست پایه و مهربان
باهم بازی میکنیم
میپزیم و میخوریم
میریزیم و جمع میکنیم
وهر اتفاق خوبی که فکرشو میکنم
خدایا هزاران بار شکرت برای این زندگی زیبا و پر از اتفاقات خوب
سپاس فراوان از استاد عزیز برای این فایل بسیار زیبا
سپاس از دوستان عزیز برای کامنت های فوقالعاده که گذاشتن و کلی درس های جدید یاد میگیرم
در پناه خدا شاد و پیروز و سربلند باشید
سلام استاد عزیزم ومریم جانم
خدایا شکرت
تجسممم؟؟؟؟؟؟!!!
استاد من با تجسمممم بارها و بارها خیلی چیزها رو جذب کردم
قبل از آشنایی با قوانین با تجسم به راحتی وسادگی و بدون هیچ گونه هزینه ای رفتم کربلا..
بعد از قوانین به سادگی خونه دلخواهمو جذبش کردم ..ماشین رو که بارها تجسم کردم رو جذبش کردم…رو خریدم..
مشتریای ثروتمند و لاکچری رو که میان مغازه ام رو رو بارها و بارها تجسم میکنم..
خدایاشکرت بخاطر این دنیا و قانون ثابت و بدون تغییرت
بقول استاد بدون استثناء ما خودمون خالق زندگیمون هستیم..
باید یاد بگیرم و باور کنم خدا یک سیستم هست..
خداوند
نه به قدر رویاها
بلکه به اندازه ی ایمان و اطمینانویقین به
من می دهد.
دلم را فقط به خدا میسپارم
خودش بهترین ها را برایم میچیند
باور میکنم ..چون خدا میخواهد من صاحب همه چیز باشم..همه ی چیزهایی که دوست دارم و زندگی منو زیبا تر میکند.
خداوند همیشه منو به بهترینها هدایت میکند.
با خدا باشی همه چیز امکان پذیری
خدای من خدای ممکن هست..
یاممکن
به نام خالق عشق و زیبایی
درود و خداقوت به استاد عزیز، خانم شایسته نازنین و همه همراهان خوبم در این مسیر زیبا
خداروشکر میکنم که در این روز زیبا هدایت شدم به این فایل فوقالعاده
هربار که یه فایلی مثل این فایل رو بهش هدایت میشم ایمانم قویتر میشه از اینکه دارم هرلحظه هدایت میشم و بیشتر درک میکنم که خداوند چه قدرتی به ما انسانها داده
این کامنت رو در حالی مینویسم که روبروی کوههای بسیار زیبایی قرار داره و نسیم خنکی میوزه و زیبایی حال و هوای امروز رو بیشتر کرده.
همین منظره این الهام رو بهم داشت که نگاه کن خدایی که چنین کوههایی به این عظمت رو خلق کرده به تو انسان این قدرت و اجازه رو داده که تو هم خلق کنی.
با هرفایل و هر دوره آگاهتر میشیم نسبت به این موضوع و زندگیمون بیشتر شبیه میشه به اون چیزی که عمیقاً مارو خوشحال میکنه.
هربار که مرور میکنم زندگی خودم رو از مدت زمان تولدم در این مسیر تابهحال رو بیشتر حس میکنم که خود واقعیم برای اینکه خوشحال باشه واقعاً به چیز خاصی جز تجربه کردن انچه میخواد نیاز نداره، شاید شکل تکامل یافتهتر این صحبت این باشه که ما برای خوشحالی به هیچ چیزی نیاز نداریم اما من به شخصه حداقل تو این برهه از زندگیم حس میکنم من زمانی احساس میکنم خوشحال هستم که دارم خودم بودن رو تجربه میکنم.
پاککردن فضای ذهن از استانداردها و باورهای محدودکننده جهان اطراف و قدم گذاشتن در مسیر توحید و ایجاد و تجربه سبک شخصی به نظرم شیرینترین اتفاقیه که هرکسی میتونه تجربه کنه و این باعث ایجاد احساس رضایت در زندگی میشه.
در خصوص موضوع تجسم این به من ثابت شده که هر وقت یک چیزی کاملاً هماهنگه با خواسته قلبی اون لحظه من باشه خیلی راحت و خودبه خود میتونم انجامش بدم البته ترمزهای ذهنی گاها باعث میشن که این کار خیلی ساده نباشه اما وقتی ترمزهای ذهنی رو میشناسی روند خیلی ساده میشه.
یعنی وقتی برای ذهن منطقی میشه قدرتش به خودش خیلی راحتتر میتونه به سمت موضوعات دلخواه به انرژی شکل بده.
خود من هر وقت تجسم یک موضوع دلخواه برام سخت میشه به گوشیم نگاه میکنم میگم ببین همین چیزی که الان دستت هست رو تو یه روزی میخواستی بعد خیلی سریع انگار ذهن عادت میکنه که بیاد پروسه رو برای خودش مرور کنه و هربار اپدیت کنه مسیر رو و یه ورژن راحتتر رو برای خواستههای بعدی ارائه کنه.
در واقع میشه گفت تکامل تجسم از راه تجربه کردن طی میشه، یعنی مغز زمانی برای خواستههای بزرگتر انرژی آزاد میکنه که پاداشش رو از خواستههای کوچکتر گرفته باشه.
این موضوع رو در مورد درامد میشه مصداقش رو پیدا کرد.
برای کسی که تا حالا هیچ پولی نساخته باشه فکر کردن به درامد 1 میلیاردی خیلی دشواره، شاید به نظر خوب بیاد که این فرد بخواد به یک میلیارد فکر کنه اما راه هوشمندانهتر اینه که تکامل درک بشه ذهن بیاد رو عدد 1 تومن تحربش کنه بعد 10 بعد 100 و بعد 1000. یعنی باید درک کرد که انرژی ازاد شده مورد نیاز یک میلیون با یک میلیارد یکی هست اما به این شرط که تکامل طی شده باشه.
اگر بخوام مهمترین دستاورد خودم رو از قانون بگم باید درباره تکامل و درکش صحبت کنم، شاید بشه گفت یکی از مهمترین دلایلی که افراد از رسیدن به خواستهها لذت نمیبرند یا سخت میشه رسیدن به خواستهها اینکه تکامل رو در نظر نمیگیرند چون دائماً درحال مقایسه هستند اما وقتی سعی میکنی ذهنت رو از فضای مقایسه در بیاری و این رو درک کنی که جهان اون چیزی رو که تو بهش نیاز داری رو، نه اون چیزی که صرفاً میخوای، بهت میده دیگه عجله نمیکنی و زور نمیزنی برای تجسم کردن چیزهای مختلف.
اگه ادم از خودش بپرسه اصلا چرا من دنبال یک میلیارد هستم و این رو هم بدونه که برای رسیدن به اون اول باید 1 تومن رو تجربه کنه خیلی بهتر از این قدرت استفاده میکنه.
این حرف به این معنا نیست جهان چیزهایی رو به ما میده که دلخواه ما نیست بلکه به این معناست که اگر ما خودمان رو یک پله بالاتر از جسم ببینیم میتونیم این فضارو در نظر بگیریم که آگاهی خودش تمایل به شکوفا شدن داره و ما همواره در حال هدایت شدن هستیم تا این آگاهی درونمون خالصتر بشه، حالا دراین بین عدهای مطلع میشوند و سعی میکنند از انرژی درون در جهت شکوفایی بیشتر آگاهی استفاده کنند و عده بسیاری هم غیرمطلع هستند و دائم در حال به کار انداختن انرژی در جهت مسیرهای غیرهماهنگ با آگاهی.
این خاصیت این جهان مادیه.
برمبنای این موضوع میشه اینطور نتیجه گرفت که اگر ما آگاهانه سعی کنیم با آگاهی درونمون هماهنگتر بشیم استفاده و هدایت کردن انرژی برامون خیلی راحتتر میشه که البته درک همین موضوع هم تکاملی هستش.
احساس کردم درک این موضوع احتمالاً یکی از مهمترین ارکان برای استفاده و هدایت این ابزار قدرتمند وجود ماست، بیشتر هم در جهت خواستهها.
ما هر لحظه داریم از این قدرت استفاده میکنیم و نتیجه میگیریم ازش اما وقتی میخواهیم در جهت خواستههامون استفاده کنیم گاهی ممکنه فکر کنیم مهارت کافی رو نداریم یا ابزارمون به اندازه دیگران کارآمد نیست در حالی که این یک برداشت کاملا نادرسته.
ما همه به یک اندازه قدرتمند هستیم و ابزارمون به یک اندازه نیرومنده فقط به این دلیل که داریم ازش در جهت شکل دهی به خواستههای غیرهماهنگ با درونمون استفاده میکنیم قلبمون بسیار مقاومت میکنه و انگار یک جدال همیشگی بین ذهن و قلبمون ایجاد میشه.
فکر میکنم نیاز باشه که این نکته رو هم یادآوری کنم که ما در هر مسیری که باشیم و در اون مداومت داشته باشیم تجسم اون فضا برامون راحتتر و مقاومت ذهنمون کمتر میشه و مقاومت قلبمون بیشتر اما این ما هستیم که انتخاب میکنیم کدوم مقاومت کمتر و کدوم مقاومت کاراتر باشه.
به همین خاطره یک معتاد حتی تو زندان هم مواد پیدا میکنه و یک کارافرین در بدترین شرایط هم توسعه ایجاد میکنه
خیلی خوشحالم که هدایت شدم به این فایل و این صحبتها
از خدای مهربان برای همه دوستان عزیز و خودم بهترینهارو آرزومندم
بنام خداوند بخشنده مهربانم🫀
سلام به استاد عباس منش عزیزم و خانم شایسته مهربان️🫀
و رفقای دوست داشتنی خودم
عاشق تک تک شما هستم و تو قلب من جای دارید🫀 رفقای جان!
.
.
.
چه فایل نابی بودش یه فایل زیر خاکی بود قشنگ از استاد،
خانم شایسته خیلی خیلی من یکی از شما سپاسگزارم از انتشار این آگاهی خاص و ناب واقعا لذت بردم ازش و چقدر درس داشت برام چقدر منو متعهد تر کرد به قانون الهی و چقد این زندگی 30 سال گذشته منو به یادم آورد تمام آنچه رو که بهش رسیدم و در این جایگاه هستم و همه چی مثل یک فیلم از جلوی چشمانم گذشت
و وقتی که فکر میکنم میبینم تموم زندگیم با تجسم من به وجود اومده حالا چه به صورت ناخودآگاه و چه به صورت خودآگاه
و چقد این فایل هماهنگ بودش با اتفاقی که پری شب برام رخ داد و خدا گفت کمد خودتو مرتب کن و یسری از اسناد گذشته رو که نمیخوای بریز بره و مرتبش کن و
توی حین تمیز کردن برخورد کردم به یکسری دفترهایی از سال های قبل برای سال 1390 اینا بودش و وقتی بازش کردم دیدم کلی نوشته از خواستم رو درش نوشتم و کلی عکس از خواسته هام
مثلا نوشته بودم
لپتاب میخوام
گوشی میخوام
فلان رابطه رو با یه دختر خوب میخوام
ماشین میخوام
دوربین عکاسی میخوام
لاغر شدن رو میخوام
قبول شدن توی دانشگاه دولتی
محصولات استاد رو میخوام
و دیدم خیلی از این خواسته هام اتفاق افتاده بود برام بدون این که بفهمم کی بهش رسیدم
مثلا یادمه اون موقع که من توی سن 16 سالگی بودم ماشین نداشتیم و پدرمم گواهینامه نداشت و به تضاد ماشین برخورده بودیم ولی شوهر خواهرم ماشین هیوندای کوپه قرمز آلبالویی داشت و توی پارکینگ خونه ما ماشینشو پارک میکرد و من هر روز صبح میرفتم توی ماشین مینشستم و تجسم میکردم که ماشین خودمه و دارم باهاش رانندگی میکنم و دارم لذت میبرم و شرایط به سمتی رفت که به جایی رسیدم من بعد از گرفتن گواهینامه اولین ماشینی که زیر پام قرار گرفت ماشین MVM530 صفر کیلومتر بود و همش ازون مسیر تجسم گذشت و وارد زندگیم شد و بهش خیلی راحت رسیدم
و
یا مثلا من همیشه میگفتم من سربازی نمیرم و معاف میشم و اونقدر بهش فکر میکردم و تجسم میکردم که یادمه وقتی رفتم توی سن 18 سالگیم، پدرم چون جانبازه از سهمیه اش استفاده کرد و رفت منو معاف کرد از سربازی با اینکه همه میگفتن نمیشه باید بری سربازی ولی من به راحتی معاف شدم
و یا مثلا قبول شدن دانشگاه اون چیزی رو که میخواستم و بهش فکر میکردم و خودمو لایق میدونستم توی دانشگاه دولتی قبول بشم و بعدش رشته ژنتیک دانشگاه تهران قبول شدم تا ترم 6 ادامه دادم ولی چون مسیر عشق و علاقم نبود دیگه ادامش ندادم و انصراف دادم رفتم سمت علاقم املاک
و یا مثلا داشتن لپتاب اونقدر عکس ازش میدیدم و یا با لپتاب شوهر خواهرم کار میکردم که بعد یکسال خیلی راحت لپتاب صفر کیلومتر وارد زندگیم شد
و یا از داشتن انواع گوشی های موبایل که هر بار من یه گوشی موبایل با کیفیت داشتم خیلی گوشی خریدم و توی زندگیم اومد چون قبلش میدیدم که دارمش
و
یا مثلا محصولات استاد رو من تمامشو عکساشو اسکرین گرفتم و توی پاورپوینت گذاشتم و همیشه بهش فکر میکردم و خودمو میدیدم که دارمش و دارم استفاده میکنم و بعدش به راحت ترین شکل ممکن همه محصولات وارد زندگیم شد
و
یا مثلا لاغر شدنم که وقتی دلم خواست لاغر بشم واقعا بهش فکر میکردم و عکسهای اندامی زیادی رو میدیدم بخصوص کریستین رونالدو و اون عکسی که یه مجسمه هستش داره با یه چکش شکم خودشو تراش میده اونو گذاشته بودم روی صفحه موبایلم و همیشه بهش فکر میکردم که من لاغر میشم و بعدش استاد دوره قانون سلامتی رو آماده کرد و همه ما رو خلاص کرد که به راحتی لاغر بشیم
و
یا مثلا
در مورد شغلم من یادمه چقد روزها و شب ها موفقیت خودمو توی شغلم و قرارداد نوشتن ها میدیدم که دارم قرارداد مینویسم و به مشتری ملک رو نشون دادم و قراردادشو به راحتی نوشتم و همش هم اتفاق میفتاد به صورت کاملا طبیعی و بدیهی و از راه های معمول تمام قراردادهام انجام میشد و حتی همین الان هم به همین صورته قبلش میسازم توی ذهنمم و چون کلی نتیجه هم گرفتم ذهنم براش باور پذیر تره که ایجاد میشه و انجام شده و انجام خواهد شد
و یا مثلا خیلی میخواستم توی یه رابطه عاشقانه برم و روزها به رابطه استاد و خانم شایسته نگاه میکردم و تحسین میکردم و خدا یکی از دستانش رو سر راه زندگیم قرار داد خیلی طبیعی آشنا شدیم و کلی از بودن باهم لذت بردیم و 2 سال باهم بودیم بدون هیچ قهر کردنی و رابطه عاشقانه داشتیم ولی بعدش که از فرکانس هم اومدیم بیرون کاملا طبیعی با خوشی از هم جدا شدیم
چون توی این افکار من نبود برای رشد و پیشرفت کردن و خیلی طبیعی جهان منو جدا کرد ازش
و کلی خواسته های دیگه که واقعا اونقدر زیاده که بخوام بنویسم تمومی نداره ولی همه ما ازین قدرت خودمون استفاده کردیم و خلقش کردیم
و
دوست دارم در مورد یه خواسته ای که مادرم در حال رسیدن بهش هست و داره انجامش میده صحبت کنم
مادرم همیشه میگفت میخوام یه خونه توی زمین شمالمون بسازم
و به صورت کاملا ناخوداگاه همش در موردش صحبت میکرد و حتی یادمه اومد نقشه خونه رو هم کشید و هر روز بهش فکر میکرد و هر روز کلی نقشه میکشید و پاره میکرد و
خلاصه هر بار میدیمش در مورد خونه ساختن شمال حرف میزد با پدرم و جالبی اینه که الان یکسال شمال هستن پدر و مادرم در حال ساختن خونه و آرام آرام با لذت جلو میرن و برای هر قسمتش که داره ساخته میشه کلی لذت میبرن از ساختنش و هر بار برام فیلم میگیره برام میفرسته و با کلی ذوق در موردش توضیح میده
و
یا مثلا
بچه خواهرم امید که 3 سالشه و امسال رفتش توی 4 سال
دو سه ماه پیش توی برنامه کودک ماشین کنترلی دیدش و دلش خواست که داشته باشه ازون ماشینا و اینقدر توی فکر و خیالش رفت و بازی میکرد دقیقا 27 مرداد که تولدش بود دو تا ماشین کنترلی خدا بهش هدیه داد یکی من براش خریدم یکی پدر و مادرش و جالبی اینه که نه من میدونستم پدر و مادرش دارن براش ماشین کنترلی میخرن نه اونا میدونستن که من دارم میخرم
و خیلی راحت بهش رسید
واقعا هر چی بگیم ازین قدرت تجسم کم گفتیم
ولی ما متاسفانه بدترین حالت ها رو در نظر میگیریم برای نرسیدن به خواسته هامون
و اصلا خواسته داشتن رو معنوی و الهی نمیدونیم و خودمون رو لایق داشتنش نمیدونیم و فکر میکنیم داشتن خواسته برای خدا کُنتور میندازه و خیلی باید روی این باور که خواسته های ما الهی و معنوی هستن و نیاز و خواسته های ما مهم هستن و باید بهش رسید
و ثروتمند شدن معنوی هستش رو بسیار منطقی کنیم
چون خیلی از ماهای که حتی توی این مسیر هستیم فکر میکنیم خیلی خواسته داریم ولی برعکس وقتی نگاه کنیم میبینیم که نه بابا خیلی کم از خدا خواستیم چون ته ته ته ذهنمون این افکار هست که اگه از خدا زیاد بخوای خدا میگه بسه دیگه پرو شدیاااااا و داری حق بقیه رو میخوری و بذار کمی به بقیه هم برسه بسه بسه برو فعلا با این چیزایی که بهت دادم حال کن و بعدش که تموم شد بیا
که امان ازین نگرش قانع بودن توی زندگی و چقد این افکار سمی هستش برای ما و رشد کردن و ما رو در خواسته داشتن منع میکنه و نگه میداره برای پیشرفت کردن
خدایا کمک کن که ازت زیاد بخواهیم زیاددد و هر روز بیشتر و بیشتر بخواهیم و رشد کنیم
و وقتی استاد که گفت وقتی روی خودتون کار میکنید فضا برای شما مهیا میشه و آدم ها ازتون دور میشن واقعا همینه
و من همیشه میگفتم خدایا دوست دارم توی یه خونهه تنها روی خودم کار کنم و تنها باشم و الان واقعا یکسال که تنهام و مامانم اینا شمال هستن و یه محیط خلوت هستش بدون هیچ دوستی و حتی دوست دختر هم ندارم و خدا محیط رو برام خصوصی کرده که رشد کنم و از خودم مراقبت کنم تا بتونم رشد کنم و پرواز کنم و ریشه باور هام قوی تر از قبل بشه
تا بتونم به مسیر موفقیت توی زندگیم و کارم برسم
وای خدای من چقدر لذت بردم ازین فایل و کلی خاطرات رو مرور کردم و کلی هدایت های خدا رو به یادم اوردم
و نوشتن
و الان توی پارک محل کارم دارم مینویسیم براتون و هوا بسیار زیباست و بوی پاییز میاد و وعده روز های خوب رو داره میده و با صدای پرنده هایی که دارن میخونن که انگار توی بهشت هستی خدایااا شکرتتتتت بخاطره این حضور در لحظه و خدا رو شکر میکنم که چقد حالم عالی تر شده و میدونم ایمانم قوی تر شده به مسیر پیشرفت و استفاده کردن قدرت ذهن و تجسمم در مسیر موفقیت و متعهد شدن به مسیر
خدایا شکرت
استاد عباسمنش از سپاسگزارم
خانم شایسته ازت سپاسگزارم
رفقای جان ازتون سپاسگزارم
ما همممون بهترین هستیمممممم
و عاشقتونم
🫀🫀🫀
بنام خداوند بخشنده مهربان
.
.
.
سلام به رفقای جان🫀
در ادامه کامنتم اومدم یه چیز رو اضافه کنم و بنویسم چون یه نکته خیلی مهمی توی ذهنم زنگ خورد که
با ثروتمند شدن فاصله تخیل و واقعیت کمتر میشود
این جمله توی ذهنم زنگ خورد که
تا وقتی فقیر هستی و ذهنیتت روی فقر کد نویسی شده هرچقدر هم تخیل و تجسم کنی ذهنت نمیتونه از یه حدی جلوتر بره و تو رو نگه میداره ولی وقتی به ثروت میرسی و درامدت بالاتر از حد نرمال جامعه میشه خیلی بهتر میتونی تجسم کنی اون موقعیت ها و خواسته هایی که میخواییم رو
چرا اینو میگم؟
چون وقتی ذهن برای فقر برنامه ریزی شده تجسم میکنی ولی به خواسته هات خیلی دیر میرسی یعنی خیلی زمان میبره تا بهش برسی
ولی وقتی باور و ذهنت ثروت منده در کسری از ثانیه تجسم یه چیز خوب رو میکنی مثلا آیفون 15 با اپل واچ و ایرپادش بلافاصله که تجسم میکنی خیلی زود میتونی تهیه اش کنی و وارد زندگیت بشه
حالا اینجا صرفا مثال گوشی بود
بلکه توی همه موارد این قضیه صادقه
این نشون میده که درسته ما ذهنمون براساس تجسم کردن خلق میکنه ولی وقتی باورهای فقر داشته باشیم تجسم کردن ما کاملا بی فایده هستش
دقیقا همون چیزی که استاد توی جلسات 19 و 20 روانشناسی ثروت 3 و (جلسه 5 جهانبینی توحیدی که قبلا رو سایت بود) گفته شده و
استاد میاد توضیح میده که تا زمانی که من باورهام فقیر بود هر چقد تجسم میکردم ولی بی فایده بود ولی وقتی باورهامو تغییر دادم و ذهنمو ثروتمند کردم با کمی تجسم خیلی راحت به هر خواسته ای که میخواستم میرسیدم
پس ما باید حواسمون رو جمع کنیم که نیفتیم توی دام تجسم کردن بدون باور درستش
و بعد هرچقد تجسم کنیم ولی هیچی به هیچی
دقیقا چیزایی که خیلی از افراد دارن میگن یا توی فیلم راز میگه باید تجسم کنی و ازین حرفا که مسیر غلطه
به نظر من ما باید اول تمرکز 100 بذاریم فقط روی بحث باور های ثروت ساز چون وقتی ذهن ثروت ساز باشه چه تجسم کنیم چه تجسم نکنیم به خواسته میرسیم
که مصداقش میشه این جمله که
با ثروتمند شدن فاصله تخیل و واقعیت کمتر میشود
یعنی با ثروت مند شدنت وقتی ذهنت ثروت منده تجسم کردنت با داشتن خواسته میشه توی عرض یه روز بهش رسیدن نه 6 ماه نه 6 سال نه 60 سال که بعد بگی قانون جواب نمیده
به نظرم اولویت اول فقط ساخت باور های ثروت سازه نه هیچ چیز دیگه ای و اینو کاملا درک کردمش که اصل فقط باوره باور باور
همه چیز، فقط “باور” است و بس!
.
.
.
عاشقتونم رفقای جان🫀
با درود و وقت بخیر خدمت شما آقای میلاد آمای عزیز
خیلی خیلی ممنون و سپاسگذارم که این محدودیت ذهنی و این ترمز ذهنی را برامون توضیح دادید .. واقعا شما درست میگید تا ذهن ثروتمند نشه تجسم ما اتفاق نمیوفته ..
این جمله ی شما رو ذخیره کردم تا مدام بخودم بگم باید ذهن مو و باورها مو تغییر بدم…
با ثروتمند شدن فاصله تخیل و واقعیت کمتر میشود
ما باید اول تمرکز 100 بذاریم فقط روی بحث باور های ثروت ساز چون وقتی ذهن ثروت ساز باشه چه تجسم کنیم چه تجسم نکنیم به خواسته میرسیم جمله های شما رو با فونت درشت نوشتم تا توی ذهنم هک بشه و برای خودم ذخیره کردم
مدتی است که روی فایل های دانلودی باورهای ثروت ساز دارم کار می کنم و سعی می کنم تمرین های استاد رو انجام بدم و هر روز با خودم صحبت کنم و تکرار کنم .. البته توی این چند وقت خدا رو شکر مبلغ های کوچولو موچولو از یک مسیرهایی بهم رسیده بغیر از حقوق ماهیانه ام .. و اینا رو نشونه ای دیدم برای اینکه رشد اندکی داشتم و برای همین پول های کوچک هم خوشحال هستم و حتی دخترم یک ویلای استخر دار شیک با درختان زیبا در کُردان کرج اجاره کرده بود که به اتفاق خواهرم اینا رفتیم آنجا خیلی هم خوب بود و خوش گذشت و من سعی کردم صبحها کنار استخر مدیتیشن کنم و تجسم سازی کنم و چون در اون لحظات از اون امکانات داشتم استفاده می کردم سعی داشتم اونها را برای خودم تصور کنم .. نه تنها اون ویلا رو بلکه با جزییات بهترشو برای خودم میخواستم ..و بعدش با دیدن این فایل بیشتر احساسم خوب شد و الان که برگشتم خانه همش تصور می کنم به خواسته ام خیلی نزدیک هستم چون رفتن به چنین جایی اصلا قبلش برام امکان پذیر نبود . ولی الان بیشتر ایمان آوردم که منم می تونم داشته باشم و احساس ثروتمندی کردم .. البته آنجا از هر نظر عالی بود ولی در مورد روابط هم باید روی خودم کار کنم چون من با اطرافیانم هیچ حرف مشترکی نداشتم یعنی من توی مدار آنها نیستم و آنها هم کارها و حرف های منو درک نمی کنند . خب آنها دوست داشتند صدای موزیک بلند باشه و تا نیمه شب همچنان با موزیک ها ی بی سر و ته مشغول بودند و از این نظر تحمل شنیدن آن آهنگ های بی محتوا را نداشتم . ولی خب همش احساس کردم اگر یک آهنگ فقط یک آهنگ و شعر به خواسته ی من هم میذاشتم شاید خوشحال میشدم ولی من در میان آنها تنها بودم و سعی می کردم صبح های خیلی زود که همه خواب بودند برم کنار استخر و مدیتیشن و نرمش و ورزش کنم و خلوت گزینی کنم .. یعنی دیگه فهمیدم که با نزدیکترین افراد خانواده ام غریب هستم و تنهایی رو بیشتر دوست دارم .. آنها فکر می کنند من افسرده هستم ولی واقعا بقول استاد راست میگن . آنها همان آدمها هستند و دوست دارند به بطالت بگذرونند و این من هستم که آنقدر تغییر کردم که دوست ندارم وقتم به بطالت بگذره و آرامش بیشتری رو خواهانم ..این که در چنین موقعیتی با بهترین شرایط و امکانات دوست دارم با افرادی همسفر بشم که با افکار و آرمان های ذهنی من در هماهنگی باشند و یا حداقل شلوغ نباشن بخاطر همین به دخترم گفتم دفعه ی دیگه خودتون برید من دیگه با شماها نمیام . هر چند میدونم باید روی خودم کار کنم تا شرایط و روابطم هم درست و مناسب بشه..
در هر صورت آقای آمای عزیز این کامنت شما روی ذهن من خیلی تاثیر گذاشت و سعی میکنم بیشتر روی باورهای ثروت ساز و وفور و فراوانی ذهنمو کد گذاری کنم
خواستم تشکر و قدردانی کنم برای این کامنت پرمحتوایی که نوشتید و از اینکه وقت و فرصت ارزشمندتون را برای نوشتن چنین مطالب ارزشمندی گذاشتید ممنون و سپاسگذارم واجب شد چند بار دیگه کامنت شما رو بخونم و قلب پایین صفحه رو پر رنگ کردم تا در این قسمت برام ذخیره بشه و بتونم بازم بخونمش
ممنون و سپاسگذارم منتظر کامنت های بیشتری از شما هستم که مشتاقانه به این آگاهی ها هدایت شوم
ممنون و سپاس
بهترین ها را براتون آرزومندم
موفق و سلامت و پایدار و ثروتمند باشید
بنام اللّه مهربانم🫀
.
درود بر شما خانمِ رویای عزیز و دوست داشتنی
امیدوارم که حال دلتون عالی باشه🫀
خیلی لذت بردم از کامنتتون و سپاسگزارم که برام کامنت گذاشتید و بسیار خوشحال شدم که این آگاهی که خدا بهم گفت رو نشر دادم و باعث شد که تاثیرگذار باشه برای شما رویای عزیز و رفقایِ جان! 🫀
.
.
.
ببیند واقعیت همینه یعنی ما با تجسم کردن خواسته هامون اگر باورهای درستی نداشته باشیم و خلاف جهت خواستمون باشه باورهامون اونوقت اون تجسم و خیال پردازی ما دقیقا مثل آب در هاونگ کوبیدن میمونه و نتیجه نمیگیریم و فقط در میکوبیم و در باز نمیشه و بعد میگیم اینا همش چرت و پرته و قانون جواب نمیده و پس چرا من نتیجه نگرفتم
و یا حتی اگر هم ما اونقدر تجسم بکنیم و به اون خواسته برسیم وقتی نتونیم ازون خواسته استفاده کنیم خب بلای جونمون میشه
میخوام یه خاطره ای بگم که مغز داستان رو درک کنیم هممون
یادتونه توی کامنتم نوشتم با تجسم کردن ماشین دومادمون که هیوندا کوپه قرمز داشت من به ماشین MVM 530 صفر کیلومتر در سال 91 رسیدم که اون موقع برای خودش یه ماشین عالی بودش
ولی چی شد؟؟
من تکامل رو طی نکردم باهاش تصادف کردم و اصلا اینا به کنار
من ماشین خوب داشتم ولی پول نداشتم که هزینه بکنم براش خخخخ
چرا چون اون موقع 18 سالم بود و درامدی نداشتم و فقط اون ماشین زیر پام بود ولی بی پول بودم و برای سرویس تعویض روغنش میومندم چیکار کنم چون هزینه تعویض روغنش با اُجرتش اون سال چیزی حدود یک میلیون تومان بود ولی من آه نداشتم با ناله سودا کنم و باعث بدبختی من شده بود که یادمه بخدا میگفتم خدایا من غلط کردم این ماشینو ازت خواستم نیخوامش از زندگیم بندازش بیرون
برای همین میگم ما باید اول روی باور هامون کار کنیم تا ذهن ثروتمندی داشته باشیم و بعد هر خواسته ای رو که میخواییم در کمال توانگری و پولداریمون در لحظه اراده کنیم و بخریمش
میدونی میخوام چی بگمم رویای عزیز
میخوام بگم که وقتی پول داری توی حسابت اونم بیش از نیازت
اون وقت میشی خود خود خود خدا
إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ
فرمان او چنین است که هرگاه چیزی را اراده کند، تنها به آن میگوید: «موجود باش!»، آن نیز بیدرنگ موجود میشود
یعنی،
میگی من همین الان ماشین فلان رو میخوام و میخوای میشه برات یعنی میگی باش و موجود میشه در همان لحظه و میری سمتش و اقدام به خرید نقدی میکنی بدون وام و قسط و چک و راحت جیرینگی پول میدی میخریش
برا همین تجسم خلاق در این موقع جواب میده نه وقتی پول نداری شکم خودتو سیر کنی بخوای به یه ماشین 20 میلیاردی فکر کنی یا یه خونه و ویلای 100 میلیاردی فکر کنی
یعنی ما اول باید باید باید به فکر استقلال مالی باشیم و بعد به هزینه نگهداری اون کالا فکر کنیم که خب الان این ماشین اومد توی زندگیم یا این ملک اومد توی زندگیم ایا میتونم از پس هزینه هاش بر بیام؟؟
میتونم هزینه سرویسش کنم؟ میتونم پول خدمتکار رو بهش بدم برای تمیز کردن خونم؟
یا هزینه پارکینگ رو بدم که ماشینمو بذارم تو پارکینگ؟
برای همین باورهای ثروت ساز باید اول ساخته بشه و بعد چه ما تجسم بکنیم چه نکنیم به خواستمون میرسیم
.
.
.
و یه نکته مهمی رو به شما رویای عزیز بگم که
من الان یه چند روزیه که خدا فقط بهم گفته روی باور ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست فقط کار کن فقط و اصلا به هیچ دوره ای گوش نکن فقط روی این یدونه باور کار کن
و منم گفتم چشم و تمرکز گذاشتم پشتش برای تغییر این یه دونه باور که ترمز بزرگی هست و تمام محصولات رو از گوشیم پاک کردم و روی این یه دونه باور عمیق شدم و اتفاقا
توضیحات مفصلی توی این کامنتم که امروز نشرش دادم گفتم که لینکشو میذارم برید بخونید
خیلی کامل توضیح دادم این منطق رو
abasmanesh.com
.
.
.
و در مورد رابطه هم بگم که اگر توی یه جمعی قرار میگیرید مطمئن باشی که یه ارتباط فرکانسی داشتی که اونجا قرار گرفته ای
و فقط از اون جا لذت ببر و ببین که چه درسی میتونه برای شما داشته باشه و بجای برداشتن نکات منفی توی کوله پشتی، بیا نکات مثبتش رو بردار و به اونا فکر کن و در لحظه حال بمون و لحظه حال رو تمرین کن و نذار کسی بره روی مخت
و اگر کسی بتونه بره روی مخت یعنی تو هیچ قدرتی از خودت نداری که به اونا اجازه میدی که برن روی مخت و این نقطه ضعفه و
من اگه بودم بجای شما میزدم میرقصیدم با اونا و در دنیای خودم غرق میشدم و توی لحظه حال میبودم
و
باز در مورد روابط توی همون کامنت هم توضیح دادم باید بگم که بازم تجربه رابطه خوب داشتن مسیرش فقط از مسیر ثروتمندی میگذره یعنی این ثروتمندی با اختلاف زیاد، اولویت اول بر همه چیز رو داره با اختلاف
.
.
.
و در آخر باید بگم که؛
من خیلی کم پیش میاد جواب کامنت بچه ها رو بدم ولی یه حسی گفت برات بنویسم رویای عزیز🫀
و این ردپا و آگاهی رو نشر بدم که اول از همه به خودم یادآوری میکنه و باعث رشد و گسترش من میشه و بعدش هرکی توی دامنه دریافتی این آگاهی ها باشه بهش برخورد میکنه و تاثیر گذار میشه براش
.
.
. خیلی خوشحال شدم که عکس شما رو دیدم و کامنتت رو خوندم
و برات از اللّه مهربانم، ثروتمندی و توانگری و حال خوب رو آرزو میکنم و هرکجا هستی در پناه امن خودش باشی و لبت خندون باشه🫀
مواظب خودتون و خوبیاتون باشید…
با درود و وقت بخیر روز و شب تون بخیر و متعالی
آقای میلاد آمای عزیز واقعا سوپرایزم کردید خیلی خیلی خوشحال شدم که چراغ خوش خبری آبی رنگ بهشتی رو برام روشن کردید خیلی ذوق کردم و در لحظه بخاطر این احساس خوبم فوری از خداوند خواستم مثل همین چراغ نورانی سه سوته راه حل ها رو برام نورانی کنه .. مرسی مرسی آقای آمای عزیز
جمله ی زیباتون رو مدام دارم تکرار می کنم
ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست
آقای آمای عزیز اتفاقا من کامنت های شما رو کاملا دنبال میکنم . همین کامنتی که لینکشو گذاشتید رو امروز صبح خواندم سریال سفر به دور آمریکا بود .. خواستم براتون اونجا هم کامنت بذارم ولی فرصت نشد چون باید تمرکزی بشینم روی این کامنت ها و فایل ها ..ولی حتما مشتاقم که دوباره بخونمش چون واقعا پر محتوا ست و الان که دارم روی باورهای ثروت ساز کار می کنم خیلی بیشتر از همیشه به چنین کامنت های ارزشمندی نیاز دارم تا باورهام تقویت بشه بازم باید یک دنیا تشکر و قدردانی کنم که اینقدر عمیق و پر محتوا دارید روی خودتون کار می کنید و آگاهی هاتون رو با ما به اشتراک میزارید ممنون و سپاسگذارم
به نکته ی فوق العاده مهمی اشاره کردید . اینکه
اگر باورهای درست و مناسبی نداشته باشیم تجسم کردن واقعا معنایی ندارد دقیقا مثل آب در هاونگ کوبیدن میمونه و نتیجه نمیگیریم و فقط در میکوبیم و در باز نمیشه
این حرف شما رو کاملا قبول دارم ولی یک نکته ی مثبت درونش هست و آن هم اینه که با تجسم می تونیم به احساس خوبی برسیم . من بارها با تجسم و تصویر سازی واقعا احساسم عالی شد بخصوص همین چند روز پیش که کنار استخر و گل و بلبل نشسته بودم و آن آب و هوای لطیف صبحگاهی و بهشتی روح و روان مو بسیار لطیف کرده بود و خوشحال شدم ..
نکته بعدی که بهش اشاره کردید اونقدر تجسم بکنیم و به اون خواسته برسیم وقتی نتونیم ازون خواسته استفاده کنیم خب بلای جونمون میشه
دقیقا قبلنا این اتفاق رو تجربه کرده بودم ..یعنی قبل از اون ورشکستگی ها و تضادهای مالی … دقیقا ما سه تا ماشین جی ال ایکس ثبت نام کرده بودیم سال 90 .. یا 91 .. آنقدر مصیبت شد چه موقع تحویلش که یکی از آنها رو ندادند با هزار مصیبت پولشو پس گرفتیم و تازه بعدش هم نتونستیم ازش استفاده کنیم که آخرش هم فروختیم و پولش حیف و میل شد..
دقیقا بنوعی مثل ماشین MVM 530 صفر کیلومتر شمااا ….
آقا میلاد عزیز . من واو به واو خط به خط کامنت شما رو با دقت دارم می خونم و می نویسم اینکه گفتید .
باید اول روی باور هامون کار کنیم تا ذهن ثروتمندی داشته باشیم و بعد هر خواسته ای رو که میخواییم در کمال توانگری و پولداریمون در لحظه اراده کنیم و بخریمش. واقعا درست میگید توی فایل های استاد من خیلی جمله های کلیدی استاد رو توی نت بوک ذخیره کردم که دقیقا در مورد ذهن ثروتمند صحبت کردند . وقتی ذهن ثروتمندی داشته باشیم انگار همه چی وفق مراد مون پیش میره .. انگار هر چی تجسم کنیم همون می شود . انگار همه چی سر جای خودش قرار داره و بطور رندم انجام میشه .. اینو بارها تجربه کردم و کاملا قبولش دارم..
من باید این جمله های کلیدی شما رو توی نوت بوک ذخیره کنم که مدام توی نوشته هام بکار ببندم و هی تکرارشون کنم تا کاملا در لایه های بنیادین ذهنم بشینه.. اینکه
وقتی پول داری توی حسابت اونم بیش از نیازت اون وقت میشی
خود خود خود خدا
بازم جمله های تاثیر گذار و تعمق برانگیز شما رو مجبورم با فونت درشت بنویسم تا بیشتر روی این کلمات کار کنم . بخدا هر جمله ی این نوشته ها ارزشمنده ..باید هی تکرار و تکرارش کنم ..
ما اول باید باید باید به فکر استقلال مالی باشیم و بعد به هزینه نگهداری اون کالا فکر کنیم که خب الان این ماشین اومد توی زندگیم یا این ملک اومد توی زندگیم ایا میتونم از پس هزینه هاش بر بیام؟؟
یعنی تمام این باورها ارتباط مستقیمی به معنویت داره
باور ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست من که واقعا به این درک رسیدم که ثروت همه چی برای آدم میاره ارزشمندی احترام عزت . ثروتمندی با اختلاف زیاد، اولویت اول بر همه چیز رو داره با اختلاف
آقا میلاد عزیز خیلی خیلی ممنون و سپاسگذارم برای اینکه با خواندن کامنت زیبا و پر محتوای شما به درک و آگاهی بیشتری هدایت شدم و ممنونم که اینقدر قشنگ و واضح توضیح دادید و امید دارم که منم توانسته باشم درس درست و صحیح این کلمات رو گرفته باشم و در ذهنم حک کرده باشم بازممم ممنون و سپاسگذارم . مطمعنان آن کامنتی که لینک شو گذاشتید رو میرم با دقت بیشتری میخونم و نت برداری می کنم ..
راستی در مورد روابط هم به نکات خوبی اشاره کردید .. بله درسته اگر در یک جمعی قرار میگیریم حتما ارتباط فرکانسی بوده که من هم در جمع آنها قرار گرفتم بخصوص اون جمع اگر خانوادگی و نزدیکان باشه .. .. درسته کنار هم بودیم ولی خیلی سخته که حرفهای مشترکی رد و بدل نشه . بخصوص اگر چند روز در کنار کسانی باشی که انگار هیچ ربطی با هم نداریم.. البته من از دور همی و بزن و برقص آهنگ و شادی خوشم میاد و خیلی هم لذت میبرم البته در حد یکی دو ساعت و شاید چند ساعت ولی هر چیزی حد و مرزی داره .. اینکه صبح تا چشم باز میکردند خواهرم میگفت این دیجی رو روشن کنید
خودش هم همش با رقص راه میرفت پایکوبی می کرد با صدای بلند یکسره تا آخر شب میذاشتن صدا به صدا نمیرسید
برای من دیگه خیلی غیر عادیع .. شاید هم من غیر عادی هستم که آنقدر در مدار آرامش هستم که این شلوغی ها با افکار من سازگاری ندارد . البته منم قبلنا شاید همانطوری بودم یعنی منم جزیی از آنها بودم و بقول استاد آنها همان آدمها بودند ولی من آنقدر شخصیتم تغییر کرده که احساس بطالت بهم دست داده بود چون حتی میخواستم توی سایت بیام و کامنت بخونم امکان پذیر نبود .. درسش برام این بود که من کاملا از اون 99٪ جامعه کنده شدم و دیگه تعلقی به آن زندگی گذشته ام ندارم و دوست ندارم سرم به چیزهای بیهوده گرم باشه …
خواهرم میگفت چون توی خانه شون همش آهنگ با صدای بلند گوش میدم و توی ماشین با پسرش با صدای بلند آهنگ گوش میدن و عادت دارند کلا سرسام آوره .. هیچ برنامه ی مشخصی نداشتند .. باری به هر جهت زندگی کردن خیلی سخته یعنی کلا از بلاتکلیفی و بطالت بدور هستم فقط دختر خواهرم کنار استخر داشت کارهای طراحی سفال روی فنجان و لوازمی که ساخته بود انجام میداد خیلی خوشم میومد .. بعدش هم میرفتیم توی استخر و شنا و شادی و شادمانی و ناهار و کباب و اکبر جوجه .. فقط و فقط فهمیدم که من اصلا مال شلوغی و سر و صداهای بیش از حد نیستم .!!!
خیلی خیلی ممنون و سپاسگذارم آقای آمای عزیز مثل اینکه خیلی طولانی شد ببخشید خیلی از کامنت تون لذت بردم تقریبا حدودا دو ساعتی روی کامنت خوب و عالی و پر محتوای شما بودم و روی ذهنم کار کردم و برام خیلی لذت بخش بود انگار باورهام جابجا شد و از اینکه روی بارم کار کردم خیلی خوشحالم ..
برای عکسم هم ممنونم در مورد عکسم هم خدا رو شکر یک تضادی برای گوشیم پیش آمد که سال گذشته تونستم هم گوشی جدید بخرم و هم عکسمو روی پروفایلم بزارم خدا رو شکر
ممنون و سپاسگذارم
بهترینهع بهترین ها رو برای شما آرزومندم
روز و شب تون بخیریت و خوبی و خوشی و شادی و شادمانی
ایام بکام تون شیرین و گوارا همراه با پول و ثروت و نعمت و برکت های الهی .
سلام رویا جانم
میخوام اینجا یه اعترافی کنم برات..
قبل این ماجرا بزار بگم من تک دختر خانواده هستم و با 5تا برادروهمیشه همیشه آرزوی خواهر داشتن رو دارم والانم هنوز با کامنت شما فهمیدم این خلع رو هنوز دارمممم.
چون این 5تا داداشام حالا بخاطر عباس منشی شدنم و خیلی مسایل و زور گفتن …کلا دیگه من هیچگونه تماسی باهاشون ندارم.
کامنتهات رو خوندم که نوشتی با خواهرم رفتم ویلا.
کلی تحسینتون کردم ولی راستش اون ذهنم دوباره بیدار شد و بهم گفت دیدی خوشبحال رویا که خواهر داره وباهم میرن خوش میگذرون ومن ندارم..
باز به ذهنم گفتم. بابا درسته تو خواهر نداری..داداشام هم فرکانس نیستن ..اما تو بهترین عشق رو داری بینظیره و هرروز کنارته.ولذت میبرین.پسرت رو میاری تو مغازه و با عشقت میری موتور سواری و لذت میبری..
اونقدر به ذهنم حرف زدم ..
این گفتگوها در 5دقیقه با ذهنم تمام شد.. (در صورتیکه من فکر میکردم این مورد حسادت کردنم در مورد خواهر داشتن از بین رفته)
اما هنوز باید روی خودم کار کنم..
وبقول استاد اگه الان تنها هستی به این معنی هستش تو تغییر کردی و رشد کردی..
اینم بگم واقعا من الان وشرایطم رو خیلی دوست دارم در کنار عشقم وبچه هام لذت میبرم..اما بقول استاد یه باورهای محدود کننده ای که دیده نمیشن و خیلی سخت از ذهن آدم پاک میشن ..
واین حسرت خواهر داشتن از بچگی با من بوده..و حسادت به خواهرا
یکی از مهمترین دلیلهاش این بود که دختر خاله هام میمومدن خونه ما .4تا خواهرا هوای همدیگه رو داشتن باهم میگفتن و میخندین و بعد من رو تو بازیهاشون راه نمیدادن…
این شد که من میگفتم اگه خواهر داشتم تنها نبودم و…..
فکر میکردم در این مسیر هستم این حسرت داشتن خواهر از ذهنم پاک شده..
چون با خانواده پدری و مادری کلا رابطه ای ندارم و با پدرو مادرم تلفنی صحبت می کنم.
فکر میکردم حل شده.
اما به لطف کامنتت رویا جانم..فهمیدم ای دل غافل ..هنوز این ترمز رو داری…
ولی امان از این ذهن…
بینهایت سپاسگزارم ازت رویا جووونم..که باعث شدی این آتش زیر خاکستر کودیکم بیا د بیرون و تونستم خیلی راحت.برای همیشه تمامش کنم..
الان نوشتم خیلی سبک شدم
ولی نوشتم ودلم آروم شد..و دیگه الان با خودم ودرونم حلش کردم وتمام….
خداااااااااااااا یا شکررررررررت
درود و وقت بخیر خدمت شما دوست عزیز و فعال سایت عزیزمون الهام خانم عزیز و همسر گرامی شأن آقا ابراهیم
الهام عزیزم خیلی خیلی ممنون و سپاسگذارم که چراغ خوش خبری سایت رو برام. روشن کردی خیلی خوشحال شدم ممنونم عزیز دلم
در مورد خواهر و برادر بودن و یا حتی مادر فرزندی بنظر من اصلا هیچ وقت غصه نخور چون وقتی توی یک مدار و فرکانس نباشی و هیچ حرف مشترکی با هم نداشته باشید با غریبه هیچ فرقی ندارن که البته من همه ی اینا رو تجربه کردم. تمام دوستان و عزیزان من توی همین سایت بهشتی هستند و لذت می برم و اصلا هم احساس تنهایی نمی کنم چون آنقدر در این فضای بهشتی حضور دارم و آنقدر دوستان خوبی چون شما دارم و آنقدر حرفهای مشترک در اینجا زده میشه که دیگه فرصتی برای تنهایی باقی نمی مونه .. من که با این تنهاییم اوکی هستم و خیلی هم خوشحالم . من فقط فقط یک خواهر دارم که اون هم از نظر فرکانس کیلومترها از هم فاصله داریم حتی اگر در کنار هم باشیم هیچ حرف مشترکی با هم نداریم انگار رفتم میهمانی و در حد میهمان بودن صحبت میکنیم … شما هم شکر خدا یک همسر خوب و عالی و هم مدار و هم فرکانس و همراه و همراز خوبی دارید که هیچ نیازی به اشخاص دیگری ندارید .. آقا ابراهیم عزیز آنقدر مهربان و خونگرم و همدل هستند که در این سایت الهی با شما همراه هستند چه چیزی بالاتر از این که یک زوج خوب در همه چیزی شریک هم باشند واقعا لطف خداوند شامل حال تون بوده و خوش گذرانی با همسر از همه چیز بالاتره . نه خواهر و نه برادر و نه فرزند و نه هیچ کس دیگری بدرد آدم نمی خورند مگر اینکه هم فرکانس با هم باشند در غیر اینصورت همش اختلاف و مشکل و چشم و هم چشمی بین شون هست . .. الهام جان من فکر کردم شما فرزندی نداری چون همش دوست داشتید باردار بشید ولی الان گفتید در کنار بچه هام لذت میبرم .. شاید هم من اشتباهی متوجه شدم .. در هر صورت انشالله همیشه و همیشه در کنار آقا ابراهیم عزیز و دیگر عزیزان تون خوب و خوش و سلامت و البته ثروتمند همراه با عشق موفق و پایدار باشید .. و انشالله در کسب و کار کافه گیلان هم موفق تر از همیشه باشید
ممنون و سپاسگذارم
سلام رویا جانم دوست عزیز دوست داشتنی من
ممنونم از اینکه برام نوشتی خیلی خیلی خوشحال شدم و حرفتون کاملا درسته ..
خدارو شکر بهترین عشق دنیا رو دارم ..و هرچقدر شکر گزاری کنم بازم کمه..
رویا جانم من دوتا بچه از ازدواج سابقم دارم ..یه دختر ویهپسر …وبا خودم زندگی میکنن. بعد اون تضاد بزرگ و اتفاقات من به این مسیر آگاهی هدایت شدم و از این مسیر من عشقمو جذب کردم.و بعدش که مهاجرت به تهران و اغذیه گیلان زدیم چند سالی تهرانم..
خدارو شکر خیلی پیشرفت داشتم..اولین چیز آرامش دومی داشتن عشقم که خودش عباس منشی بود ومنو عباس منشی کرد.
الان دوست داریم که خدا از فضل ورحمت خودش یه دختر خوشگل وسالم ونخبه به ما هدیه بده..
خدارو شکر که براتون نوشتم و همین نوشتن باعث شد که ترمز مخفی من شناسایی بشه..
عجب ذهن چموشی دارم..درسته این حسادته مدتش کوتاه زمان 5دقیقه طول کشید و خیلی راحت از قبل به دستش گرفتم..
درسی که داشت بقول استاد
نتایج بنویسید هروقت ذهنت حرف زد بزن دهنش و ذهنت رو خاموشش کن…
یه دنیا ممنونم از اینکه برام نوشتی..
مرسی که هستی واقعا بهترین خانواده شما ها هستین.که راحت میتونم حرفامو اینجا آزادانه بنویسم..
خدایا شکرت
بنام خدای خوبی ها
قدرت تجسم خلاق
در هر شرایطی باید به
خداوند و نعمت هاش
قدرت تجسم
ایمان داشت و باور کرد که فارغ از شرایط
الان ،فارغ از شرایط خانوادگی ،
فارغ از اشتباهات گذشته میتونه شرایطمون تغییر کنه، چطور ! با قدرت تجسم .
تجسم چیزی نیست به غیر از فکر کردن به یک موضوع (چه خوب و چه بد )
ما در محل کار ، حین رانندگی ،آشپزی و و ذهنمون یک جای دیگست و داریم به یک موضوع دیگه فکر میکنیم و آگاهانه باید بتونیم کار درست رو انجام بدیم .
کار درست یعنی هدایت کردن اون انرژی فکری ،هدایت کردن ذهن به چیزهای مثبت در واقع جهت دهی به سوی خواسته هامون .
تجسم چیزی غیر از جهت دهی افکار به یک موضوع در آینده نیست ،بیشتر مواقع ما داریم به چیزی که نمیخوایم فکر میکنیم و با تکرار این افکار موضوعات ناخواسته رو برای خودمون خلق میکنیم .
باید این ذهنیت رو ایجاد کنیم که آگاهانه به افکار ،به ذهنمون جهت بدیم به خواسته ها فکر کنیم و از شرایط فعلی موقعیت فعلی بیایم بیرون در واقع به چیزهایی که دوست داریم فکر کنیم .
من می پذیرم که شرایط فعلی رو خودم با افکارم خلق کردم چه آگاهانه چه نا آگاهانه .
یک کودک ناآگاهانه صورت خودش رو چنگ میزنه و گریه میکنه ولی خلق افکار یه فاصله ی زمانی داره (اگر یک فکری چه مثبت چه منفی بارها تکرار بشه در زندگی ما خودشون رو نشون میده )
از وقتی که این آگاهی ها شنیده و درک میشن میشه آگاهانه افکار رو مدیریت کرد ،افکار خوب ساخت ،خواسته ها رو خلق کرد.
روی افکارم سرمایه گذاری کنم : با خرید دوره ها و کار کردن روی خودم ،کتاب خوندن ،نوشتن و تجسم خواسته ها ..
در این موضوع توقع بی جا و سرزنش کردن خودمون ممنوع هست چرا که ما مدت ها افکارمون رو کنترل نکردیم و در واقع جهت مثبت بهش ندادیم پس با یک یا دوبار کار کردن روی خودمون انتظار نتیجه دلخواه نباید داشته باشیم.
و اما وقتی شروع میکنیم کار کردن روی خودمون و کنترل ذهنمون کم کم آدم های نامناسب از اطراف مون کم و کم تر میشن و این تنهایی فرصت بسیار خوبیه برای کار کردن بهتر با تمرکز بالاتر روی خودمون ، نیازی نیست ما کاری انجام بدیم جهان خودش آدم های منفی رو دور و آدم های هم فرکانس مون رو در زندگیمون نمایان میکنه .
ممنون از استاد عزیزم بابت این آگاهی های ناب و دوره عالی و بی نظیر 12 قدم که زندگی منو داره از نو میسازه ، من تا قدم شش رو خریداری کردم ولی تا جلسه اول قدم چهار بیشتر پیش نرفتم ،
انقدر این قدم ها عالی هستن که باید ماه ها در هر قدم باقی موند و از آگاهی های نابش استفاده کرد ، هر بار جلسات رو گوش میدم به درک بهتری از قوانین خداوند میرسم و کیفیت زندگیم هر بار بهترررر میشه .
خدایا تنها تو را می پرستم
تنها از تو یاری می جویم
منو به راه راست هدایت کن
راه کسانی که به آن ها نعمت داده ای
سپاسگزارتم
.
سلام به همه ی یاران جان
زندگی یه بازیه
که تا زمانی ک یادش نگیری
هی زمین میخوری ،هی دست و پات زخمی میشه
هی چپ و راست میشی
هی هی چالشا ،مشکلات ،گرفتاری ووو
این بازی قواعد خاص خودشو داره و تو برای برنده شدن باید قواعد شو یادبگیری و تک به تک اجرا کنی.
سه تا نکته ی خیلی کلیدی و مهم که خودم به تجربه بهشون رسیدم در رابطه با تجسم و میخواستم با دوستای گلم به اشتراک بذارم:
1.احساس
اینکه در تجسم باید احساسی که دوست داریم بهش برسیم و در خودمون ایجاد کنیم، تجسم بدون احساس هیچ نتیجه ی مطلوبی نداره، اگه احساستو دخیل نکنی، الکی خودتو خسته نکن فایده ای نداره.
2.بی نیازی
بیشتر ما تجسم و برای رسیدن به هدف و خواسته مون انجام میدیم، در حالی که تجسم درصورتی جواب میده که با این هدف انجام نشه.هدف از تجسم باید و باید لذت بردن از این تجسم و احساسی که ایجاد میکنیم باشه.
تجسم با هدف اینکه یه روزی بهش برسیم فرکانس نیاز و ساطع میکنه.و ما با فرکانس نیاز هرگز نخواهیم توانست به خواسته مون برسیم.
و
3.استمرار
ممکنه خیلی از ماها اون دو مورد بالارو انجام بدیم ولی چون تو تجسمون استمرار نداریم پاسخی دریافت نمیکنیم.
تا نزدیکای قله میریم هااااا ولی یهو خسته و ناامید میشیم و قل میخوریم میآییم پایین.
موفق، پیروز، سربلند باشین.عاشقتووووونم
سلام خدمت دوست عزیزم خانم یگانه بانو…
چقدر ازکامنتی که نوشتی لذت بردم افرین …دلم نیومد برای این کامنت خوب تون مطلب ننویسم ….
باریکلا ب درک و شناختی که از قوانین بهش رسیدی…امیدوارم همه ی بچه ها ب این اندازه از درک و شناخت قوانین جهان برسند و مهمتر اینکه ب چیزی که درک کردند عمل کنن …
بندرت میشه در سایت چنین کامنت زیبا و پر محتوایی پیدا کرد مخصوصا منی که کامنت باید زیبا و واقعی باشه تا ازش تعریف کنم واقعا همش عین حقیقته
بسیار عالی نوشتی و افرادی که در مدار شنیدن و دیدن ان هستن دریافتش میکنن ..
میخوام با اجازه شما در راستای تایید کامنت تون مطالبی که گفتی رو با جزئیات بیشتری برای خودمون و بچه ها بیان کنم و بازترش کنم چون ذهن ما با تکرار هرچیزی رو میپذیره و درنهایت چیزی که زیاد بهش توجه و یا تکرار میکنه رویت میکنه و درنهایت باورش میکنه …
سه نکته کلیدی گفتی : احساس – بی نیازی و استمرار…
نکته اول گفتی احساس …چیزی که مشکل خیلی هاییست و افرادی که میخوان با کمک قانون جذب و قدرت ذهن ب خواسته هاشون برسند..
زیرا همانطور که میدونیم جهان هستی میگه :
تو باید اول احساس خوبی داشته باشی یا ب اصطلاح در ارتعاش خواسته ات قرار بگیری تا من تورو ب چیزی که میخوای برسونم تا زمانی که تو فرکانس خواسته هات رو ارسال نکنی از من چه توقعی داری…
اما افرادی که از قوانین نمیدونن یا افرادی که قوانین رو میدونن اما نمیتونن ب چیزی که میدونن عمل کنن یا براشون سخته میگن :
چطوری وقتی من هنوز ب خواسته ام نرسیدم حال و احساسم خوب باشه این همون گیر کار خیلی هاست که تو این کار جواب نمیگیرند میگن یعنی سرخودمونو کلاه بذاریم ؟
خیلی ها نمیتونن ب سادگی درخودشون احساس خوب واقعی ایجاد کنن و انگار دارند زور میزنن دلیلش هم برمیگرده ب ذهن و باورهای غلطی که از گذشته شکل گرفته …
مثل نداشتن انگیزه …نداشتن شوق و ذوق …وجود مشکلات فعلی در زندگی شخص که باهاش دست و پنجه نرم میکنه ..نداشتن اگاهی و درک درستی از قوانین همگی سبب میشه شخص نشاط و سرزندگی نداشته باشه امید و مهمتر باور نداشته باشه و نتونه حتی ب داشتن خواسته در زندگی فکر کنه چه برسه ب تجسم و داشتن احساس خوب …
اما این موضوع حداقل شامل ما بچه هایی که در سایت استاد عباس منش حضور داریم نمیشه اگر هم در گذشته بود اما حالا با کار کردن بر روی خودمون از این مسیر رد شدیم و باید عبور کنیم وگرنه هرگز ب چیزی که نامش موفقیته نمیرسیم ..
برای موفق شدن قبل از هرچیز باید شخصیت یک فرد موفق رو داشت
برای قهرمان شدن باید شخصیت قهرمانی داشت و گرنه موفق نمیشیم این یک نقش بسیار سازنده ست و با توهم هیچ ارتباطی نداره
تصویری که یک فرد در ذهنش شکل میده اینده او را میسازه چیزی که ما با تجسم خلاق میتونیم بهش برسیم روانشناسی تصویر ذهنی یا همون علم کنترل ذهن چیزیه که از مدتها پیش افراد موفق بهش رسیدن و نتیجه گرفتن اما خیلی ها که قوانین رو نمیدونن تصویر سازی رو مسخره میکنن
نه تنها علم ثابت کرده بلکه خود منم تجربه اش رو دارم زمانی که میخواستم یک قطعه پیانو رو روی سازم پیاده کنم از قبل کلاویه ها و حتی اکتاوی که میخواستم رو در ذهنم تجسم میکردم حتی تن صدای نت ها رو هم در ذهنم تجسم میکردم و بارها اینکارو انجام میدادم طوری که وقتی پشت پیانو مینشستم انگار که از قبل تمرین کردم و بلدم….
دلیلش تمرین و تکرار در ذهنم بود همون نکته دوم و سومی که بهش اشاره کردی یعنی بی نیازی و استمرار زیرا همه چی ذهنیه و ب ذهن برمیگرده
درواقع از بس درون ذهنم تجسم میکردم بدرستی روی ساز پیاده میکردم چون در ذهنم تمرین میکردم کاری که برای رسیدن ب تمام خواسته ها جواب میده زیرا با تمرین و تکرار عضله های ذهن شکل میگیره درنهایت عضله ذهن حرکت دلخواه رو ب خاطر میسپاره و همینطور ب ارتعاش ما شکل دلخواه مون رو میده …
کاری که فوتبالیست های مطرح جهان هم انجامش میدن
بما ذهنی برتر داده شده تا با تصویر سازی ذهنی ب خواسته هامون برسیم ..اما برای فردی که کنترل ذهن نداره کار کمی سخت میشه چون ذهنی که کنترلی روی اون نباشه مثل باغی میمونه که ب حال خودش رها شده و علفهای هرز توش درمیاد ذهن ادمی هم در چنین حالتی چیزهای منفی و نگران کننده رو تجسم میکنه که حاصلی جز ویرانی برای صاحبش نخواهد داشت
تجسم یکی از قدرتهای ذهنی ماست و یکی دیگه از قدرت های ذهنی ما اراده ست که هردو با تلاش و تمرین بدست میان شاید در اوایل کمی سخت باشه اما با تمرین هرکاری شدنیه
در جهانی زندگی میکنیم که دوقطبیه مثبت و منفی هردو وجود دارند
تفکر مثبت و منفی هردو وجود دارند اما از طرف دیگه خداوند بما قدرت انتخاب داده میشه با کنترل ذهن و ورودی های خوب ب ذهن تفکر مثبت داشت یا برعکس میشه ذهن رو مثل یک باغ ب حال خودش رها کردو منتظر اتفاقات بد بود
ب جای انکه این همه نیرو صرف کنیم تا ب عمد تفکر منفی داشته باشیم میتونیم ب کمک اراده خود وب عمد نیرو صرف کنیم و تفکری مثبت داشته باشیم و لحظات شادی رو برای خودمون رقم بزنیم
ما با کمک تجسم ذهنی میتونیم بهترین خودمون رو شکل بدیم
منتهی باید توجه داشته باشیم این اتفاق یه شبه رخ نمیده و نیاز ب تلاش و تمرین داره
تصاویر ذهنی امروز ما بر اساس تصاویر ذهنی که در گذشته از خود داشتیم شکل گرفته این موضوع ب خوبی نشون میده که ذهن چقدر زود میتونه شرطی بشه
برای موفقیت باید ذهن و ذهنیت مون رو بر اساس چیزی که خودمون میخواییم تغییر بدیم و از نو یک ذهن جدید بسازیم
یک فرد قهرمان در ابتدا یک ذهنیت قهرمان داشته همه چیز در ابتدا از ذهن شکل میگیره اما این ب ان معنا نیست هیچ کاری انجام ندیم و فقط بنشینیم توی خونه و بر روی ذهن و باورهامون کار کنیم
تلاش و فعالیت در شغلی که داریم همراه با داشتن ذهنیت مثبت همراه با باورهای مثبت جواب میده …مشکلات وجود داره اما بهش توجه نکنی قدرت میخواد و برمیگرده ب کنترل ذهن که تنها با کار کردن بر روی خودت میتونی بهش دست پیدا کنی
اینکه هرکجا میری ادمای خوب ب پستت میخورند
اینکه هر شغلی رو استارت میزنی موفق میشی
اینکه از زمین و اسمون برات خوب میاد …
اینا هیچ کدومشون شانسی نیست در جهانی که اینقدر منظم کار میکنه شانس هیچ معنایی نداره اگر هم شانس داری خودت بوجود میاری ….داشتن شانس خوب
یعنی در مدار درستی قرار داری و ذهنیت مثبتی داری شکر خدارا ب جا بیار و بابت این همه موفقیت و حال خوب هزاران بار شکرگزاری کن
بی تفاوت بودن نسبت ب نعمت ها در زندگی سبب میشه کم کم اونارو از دست بدیم
براتون و برای همه ی بچه های سایت استاد عباس منش حال خوب رو از خداوند طلب میکنم امیدوارم همیشه در زندگی تون موفق و شاد باشین ….
تشکر از کامنت خوبتون …
.
ممنون …
آقای رجب پور عزیز، دوست بسیار ارزشمند و همفرکانسی خوبم سلام
بی نهایت سپاسگزارم برای توضیحات تکمیلی که برام نوشتی، بسیار لذت بردم.
مطالبی که نوشتین فوق العاده مهم و کاربردی بود.
میشه گفت مهم ترین قانون کائنات، قانون توجه کردنه
به هر آنچه توجه کنی از جنس همون تو زندگیت بیشتر و بیشتر میشه و شما خیلی زیبا بهش اشاره کردین.
امید آنکه این آگاهی ها رو تو زندگیمون به کار بگیریم و روز به روز جهانمون و قشنگ تر کنیم.
ممنون از نگاه و پاسخ زیباتون
بسم الله الرحمن الرحیم
بنویس تا اتفاق بیوفتد رویایش را بساز تا اتفاق بیوفتد
حتی بزرگ ترین شرکت ها و شغل ها و .. از یه رویا شروع شده!
سلام استاد ارزشمندم و دوستای قشنگم
چقد خوشحالم که این فایل زودتر اپلود نشد و خانم شایسته عزیزم الان برامون قرار دادن و چقد حس میکردم من تو این دوره از زندگیم به این فایل نیاز داشتم خدایاشکرت
استاد از این قدرت تجسم نگم براتون که چقد عالیه استاد سال 1400 بود که داشتم مربی گری 14 گانع رو میگرفتم و ازمونش خیلی سخت بود به حدی که باید چندین نفر بودن تا کمک کنن ازمون بدیم (انلاین بود) حدود 300 تا سوال بود نمیدونم دقیقا ٫من همون موقع ها بود تازه با قانون اشنا شده بودم و از تجسم خیلی خیلی زیاد استفادع میکردم الان کمتر شده ولی قبلا همیشه این تجسم بود شب که خوابیدم و فرداش امتحان داشتم یکی از رفیقام اومد و گفت اسما من فردا برای امتحان میام کمکت اولش که چقد خوشحال شدم برای این که خدا دستانشو فرستلد برای من و بعد اوکی دادم و… شب که میخواستم بخابم چشامو بستم و تجسم کردم که موقع ازمون داشتیم با رفیقام ازمون میدادیم کلی کیف میکردیم وسط امتحان حتی میخندیدیم و کلی تایم اضاف اوردیم سوالا اسون بود خیلی خوب بود و… تا اینکه گذشت و فردا صب که شد رفیقام اومدن و ساعت 9 بود فکر کنم امتحان شروع شد و دقیقا همون چیزی که تو ذهنم ساخته بودم اتفاق افتاد و اون موقع ها یادمع میگفنم وای از این به بعد برای تموم کار هام از این قدرت استفاده کنم بهترین قدرت حتی برای واریزی پول برای درامدم همه چیز از این قدرت استفادع میگردم یادمه به حدی عالی عمل میکرد که زندگیم زیر و رو شده بود!
یا سال پیش نوشنه بودم توی دفترم که صبح زود از خواب بیدار میشم برای کارم یکی بهم زنگ میزنه و نیگه از مهر ماه بیا برای کار و حدود 1 ماه پیش دقیقا این اتفاق افتا. همون چیزی که نوشته بودم! من بدو بدو رفتم پیش مامانم و گفتم فلانی بهم گفته بیا برای کار کودک… واقعا اگر بخوام از این قدرت طلایی بگم که باید ساعت ها از نتیجه های اینجوری بگم …
ولی کم کم که بیشتر فهمیدم از مسیر و قانون بیشتر مقایسه ها پیش اومد کلا این قدرت و فراموش که هیچ اصلا یادم نبود هست ! وقتایی که واقعا یه چیزی اذیتم میکرد تا تهه سناریو بدبختی رو هم میچیدم و میرفتم جوری که تا حلوا پخش کردن هم میرسید(خخخ)
استاد یه چیزی در رابطه با این اخساس تنهایی و تنها بودن ما با خودمون بگم!
من اولین باری که اشنا شدم با این مسیر اواخر 17 سالگی و شروع 18 سالگیم بود یادمه اون موقع ها به شدتتتت میترسیدم از اینکه کار کنم رو خودم و دور و بری هامو از دست بدم
و چونخودم یه ادم بسیار پر انرژی و پر حرف و شاد بودم و کلی رفیق داشتم که تعدادش بالای 20 تا بود اون موقع ادمایی رو میدیدم که میگفتن ما رو خودمون کار کردیم و به تنهایی رسیدیم خیلی امنه ارومه ارامش داره تو ذهن من مثل یه غار خیلی تاریک بود که از رفتن به توش میترسیدم و البته جمله درسش اینه که از تنها بودن با خودم میترسیدم و فراری بودم تا اینکه وقتی کم کم کم کم رو خودم کار کردم تمرکزم اومد رو خودم حواسم به خودم بود خودمو دو نفر میدیدم نیاز هاشو برطرف میکردم کلا به طور خیلیییییییییییییی طبیعی و شیک ادمایی که واقعا برای زندگیم مفید نبودن خودشون رفتن کنار و خونوادم به کلللللل عوض شدن! استاد من و ابجی بزرگم تنها ادمایی بودیم که روی خودمون کار نیکردیم و وقتی بع بقیه خونواده میگفتیم با مسخره یا چیزای بدتر همراه بود ولی وقتی دوتایی تمرکز کردیم رو رشد خودمون پیشرفت خودمون حتی خونواده مون الان تغییر کرده و یه جورایی من 3 تا ابجیام پدرم مادرم همه مون تو مسیریم (راستی استاد نمیدونم کامنت من و میخونید یا نه ولی اومدم بگم پدرم هفته قبلی بزرگترین رسیکش رو کرد با اموزه های شما انقد روی خودش کار کرد که هدایت شد برای مهاجرت کردن به دبی الانم رفته برای تحقیقات و قبل رفتن بهم گفت اگر میشد به استاد میگفتم خدا همیشه به زندگیت خیر بده که امروز تو 56 سالگی دارم رشد میکنم هنوز و دارم ریسک میکنم و با ایمان به خدا میرم تو دل ترسهام واقعا براش خوشحالم و بهش افتخار میکنم) انقد رابطه ام با خونوادم عالی که بالا تر از عالی شده که نیازی به کسی دیگع ندارم
استا من ادمی بودم که اگر با یکی از رفیقام یه روز صحبت نمیکردم روزم شب نمیشد ولی الان به درجه ایی رسیدم که فقط دوست دارم تنها باشم و کلی اگاهی جدید یاد بگیرم انقد حالم با خودم خوبه انقد زندگی پر از ارامشی دارم که ممنونم منی که فراری بودم از تنهاییم الان حس نیکنم تنها کسی که میتونم باهاش حال کنم خداست
تنها انرژی ادم روابط عالی حتی خداست
جوری تنهاییمو با بودنش پر کرده جوری حالم باهاش خوبه که اصلا حتی فراموش کردم دوست و رفیق هایی که داشتم و خیلی از رفیقام بهم میگن اسما کجایی پیدات نیست چرا تنها شدی و فکر میکنن که فاز گرفتم و حالم بده در صورتی که من انقد شادم انقد با خودم کیف میکنم که اصلا حتی دوس ندارن این تنهایی مو با کسی شریک شم و میدونم بعد ها با کسی اشنا میشم که عین خودم با تنهایی هاش حال میکنه و حالش با خودش خوبه ! خیلی سپاسگذارم از خدا که تو این سن 21 سالگی کاری کرده انقد اگاهی انقد عالی باشم انقد بی نظیر باشم واقعا از خودم ممنونم واقعا از شما از خدا از همه چیز ممنونم
ممنون که این فایل عالی و بی نظیر رو قرار دادین حس میکردم تو این تایم از زندگیم بهش نیاز داشتم عاشقتونم هر جا که هستید لحظاتتون پر از خدا ️
سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جان عزیزم و همه دوستان.
من دو روز پیش این فایل رو دیدم. بعنوان نشانه روزانه ام بود.
اینجا کامنت گذاشتم و توضیح دادم که از وقتی بطور جدی دارم روی خودم کار میکنم خیلی از آدمهایی که در فرکانس من نیستن ، از ارتباط با من خارج شدن.
همونطور که استاد گفتن ، احساسم خوبه ولی اطرافم خلوت شده ، و این نشون دهنده قانونه که داره جواب میده.
در راستای همین موضوع میخواستم از یه تجربه باهاتون صحبت کنم.
دیشب به یه مهمونی فامیلی دعوت شدیم. مدت ها بود که افرادی که در اون مهمونی حضور داشتن رو ندیده بودم.
اونجا بازم تمام صحبت های استاد رو درک کردم.
خدایا اصلا هیچ کدوم از حرفهای افرادی که تو مهمونی حضور داشتن برام جالب نبود. قشنگ درک میکردم که این تفاوت فرکانس من با اوناست.
اصلا راجع به موضوعاتی حرف میزدن، میخندیدن که اصلا برای من جالب نبود ، سرگرمی هاشون، حرف هاشون ، اصلا برای من جالب و قابل توجه نبود. نمیدونم چطوری منظورمو بگم، درکشون نمیکردم، احساس میکردم حرفی برای گفتن باهاشون ندارم!
یاد صحبت های استاد افتادم اما این بار دلم گرم بود چون میدونستم این تفاوت فرکانسیه و همونطور که استاد گفتن این تفاوت فرکانسی هست و این خبر خوبیه چون نشون میده قانون داره جواب میده.
اواسط مهمونی برق قطع شد.
توی باغ بودیم. هوا تاریک تاریک شد. سرمو گرفتم بالا و ماه زیبا با یه عالمه ستاره زیبا دیدم. خیلی حس خوبی گرفتم از دیدنشون. با خدای مهربونم تو ذهنم صحبت کردم.
احساسم خوب شد.
واقعا من تعداد خیلی زیادی از اون آدمها رو اصلا درک نمیکردم یعنی تفاوت فرکانسی خودم رو با اونها به شدت حس میکردم.
اواسط مهمونی ، یکی از خانم های فامیل به جمع ما اضافه شد. این خانم یه نوزاد هشت ماهه داره، که با بچش اومد.
منو میگی به شدت خوشحال شدم و دیگه تمام وقتم رو کنار اون بچه خوشگل و بامزه گذروندم.
بچه ها فرکانس خوبی دارن.
خیلی احساس خوب داشتم.
احساس میکردم خدا اون نوزاد رو فرستاد تو جمع ما ، فقط برای اینکه من باهاش وقت بگذرونم و بهم خوش بگذره.
چون اون خانم گفته بود که یه کاری براش پیش اومده و نمیاد مهمونی. ولی یهو اواسط مهمونی ، با بچش اومد. برای همین مطمئنم که خدا دستانش رو برای من فرستاد تا بهم خوش بگذره.
همش اون نوزاد رو نازش میکردم باهاش بازی میکردم. خیلی احساسم خوب بود.
خدای من ، از اون همه آدم توی اون مهمونی ، من فقط کنار این نوزاد با فرکانس بالا ، بهم خوش گذشت.
یه چیز جالب هم اینجا براتون بگم.
مامان اون بچه بهم گفت: الهه انقدر انرژی مثبتی داری که بچه من راحت میاد بغلت و کنارت آرومه و گریه نمیکنه ، میگفت بچه من اصلا بغل افرادی که باهاش آشنا نیستن نمیره ولی بغل تو میاد ، بخاطر انرژی مثبت تو هست.
یاد صحبت های استاد تو دوره عشق و مودت افتادم. استاد یه مثال زدن، بچه ها فرکانس خوبی دارن، وقتی کسی احساسش بده و بچه ای رو بغل میکنه، بچه به شدت اینو میفهمه و دلش میخواد خودشو از بغل اون آدم پرت کنه بیرون، چون فرکانسی که از اون آدم دریافت میکنه با چیزی که درون خودش داره به شدت متفاوته. ولی برعکس وقتی تو رو خودت کار میکنی، وقتی فاصله بین ذهن و روحت رو کم میکنی، وقتی همیشه احساست خوبه و کانون توجهت روی نکات مثبته، بچه این فرکانستو دریافت میکنه و میاد بغلت و کنار تو آرومه.
خدای من ، این بچه خوشگل و بامزه همش کنار من بود.
خدایا پس من دارم مسیرمو درست میرم، پس من فرکانسمو تونستم تغییر بدم ، خدایا خیلی خوشحالم ، شکرت.
حس کردم خدا این بچه رو فقط برای من فرستاد توی اون مهمونی و حس کردم خدا از طریق اون بچه داره با من حرف میزنه که الهه همین مسیر رو ادامه بده ، مسیرت درسته، راه و روش درستی رو پیش گرفتی ، بازم قوی تر رو خودت کار کن.
این یه نشانه بزرگ برای من بود.
دوست داشتم این تجربه رو باهاتون به اشتراک بذارم.
خدایا شکرت.
سلام الهه جان دوست و هم فرکانسی عزیزم
ممنونم که حالت و تجربهی قشنگت رو باهامون در میون گذاشتی
به شدت احساست رو درک میکنم هم به خاطر اون مسئله ای که گفتی اصلا لرت نمیبردم از صخبت ها و بحثایی که داشتن توی اون جمع و هم به خاطر برخوردت با نوزاد کوچولو
چون خداروشکر بسیار بسیار توی این مسئله فرکانس مثبت بالایی دارم و سپاسگزار خداوند هستم به خاطرش، یعنی طوری که بچه با هر شکل و تیپو هر جوری که باشه دوسشون دارم عاشق اینم که همیسه باهاشون بازی کنم و وقت بگذرونم و همینطور اونا، طوری که خواهرم به شوخی میگه چی توی وجودت میبینن بچه ها هنوز ندیده و نشناخته اینطور جذبت میشن..
بازم خداروشکر میکنم امیدوارم همیشه حالمون همینقدر خوب و غرق در دیدن زیبایی ها بمونه
دوست عزیز بازم ممنونم که این نکته قشنگ رو بهم یادآوری کردی،امیدوارم هر جا هستی در پناه خدای بزرگ و مهربان سلامت و شاد باشی