live | بهبود عملکرد، یک روند دائمی است - صفحه 22

523 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 921 روز

    به نام خدای زیبایم خدای فراوانی و نعمت و ثروت خدایی که فقط اوست روزی دهنده الهی صد هزار مرتبه شکرت برای تمام داشته ها و نداشته هایم که داشته هایم نعمت و نداشته هایم حکمت توست

    سلام استاد عزیزم و مریم بانوی مهربانم

    به نظر خودم من جزو دسته اول هستم و یکم از اونا بهتر

    قبلنا اون اوایل بیشتر فایل گوش میکردم تمرین که هیچ ولی عمل میکردم 30 درصد

    نتایجم هم همون اندازه بود ولی الان 10 الی 25 روز میشه با تمرینها و دوره کشف قوانین دارم جلو میرم و خیلی درسها گرفتم بیشتر ترمزهامو شناختم و دارم کمرمو میبندم برای حذفشون و منطق درست آوردن براشون من از خداوند خواستم که من دارم برای تغییر درونم و ترمزهام و مقاومت‌هام قدم برمیدارم تا اینجا توان دارم دیگه بقیه راه رو نمیتونم برم من عاجزم من تسلیمم بقیه قدمها رو تو برام بردار و تو این مسیر زیبا کمکم کن و هدایتم کن و ان شالله به زیبایی تکاملم رو طی میکنم با صبر و ایمان زیاد خدایا شکرت سپاسگزارتم

    دانشجویان این سایت الهی همه جزء دسته اول هستن مرد عمل هستن به اندازه باورها و افکارشون اما قدم رو برمیدارن و هر روز روی بهبود باورها و افکارو عملکردشان کار می‌کنند و مهمتر از این هدف دارن و خودشون رو هم جهت میکنن با خواسته هاشون و در این مسیر زیبا لذت میبرن

    و کم کم می‌بینیم تغییر کردیم و هر بار با دیدن نتیجه های کوچیک ایمان پیدا می‌کنیم به اون خدای مهربان و قدمهای بعدی رو محکمتر و با انگیزه بیشتر برمی‌داریم و درهای نعمت و ثروت و … به رویمان باز میشود خدایا ممنونتم که با این فایلها آشنا شدم خودم دارم زندگیمو خلق میکنم این قدرته توست که به من بخشیدی منو خالق آفریدی قوانین زیبا گذاشتی

    که ساده و راحت زندگی کنیم اگر اونها رو بفهمیم و درکشون کنیم و اجرا کنیم و در آخر جهان پاداش می‌دهد به رستگاران و صابران

    استاد ممنونتم با گذاشتن این فایلها هر روز ما زنده میشیم و هدف برای زندگی کردن داریم استاددوستتون دارم یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  2. -
    حسین نظری گفته:
    مدت عضویت: 3098 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به همه عزیزان

    در بحث موفقیت یک بحث هست به نام عمل کردن و حرکت کردن به سمت ایده ها می‌تونه در دو صورت باشه قبل از فهمیدن قانون که اونم دو نوع دیدگاه داریم کسانی هستن که حرکت میکنند صبح و شب کار میکنند اما نتیجه نمیگیرند و دسته دوم هیچ غلطی توی زندگیشون نمیکنن نشستن تو خونه تا یه پولی از جایی بهشون برسه خب حالا همین مبحث در کسانی هم که قانون رو کج متوجه شدند و طبق نظریه خودشون از قانون برداشت های اشتباهی کردند که بشینن یه جا فقط تجسم کنند تا خدا بهشون یه چیزی بده ببخشیدا مثل گداها میشینن یه جا منتظر میشینن تا یکی بیاد هزار تومان بهشون بده خب معلومه با این دیدگاه خودتو نابود می‌کنی منم قبلاً همین دیدگاه و داشتم که بابا من که دیگه بلد شدم قانونو همه چی خودش باید درست بشه من اوایل احساس لیاقت از این توهم ها داشتم خدارو شکر کم کم واقیعت رو متوجه شدم والان درحال حرکت و همون سرمایه گذاری رو خودمم فقط خودم و زمانی میتونم روی خودم و توانایی هام سرمایه گذاری کنم که برم تو دل مسائلم نترسم ازشون

    برم بزرگ تر از مسائلم بشم الهامات خداوند رو بهشون عمل کنم حرکت کنم شجاعت داشته باشم به بعدش فکر نکنم حرف مفت نزنم عمل کنم کینه ها رو کنار بزارم مسئولیت اتفاق های که درگذشته برام به وجود اومده رو خودم گردن بگیرم مهارت هام رو افزایش بدم احساس لیاقت مو ببرم بالا تر از اینم بهترش کنم خودم رو با خودم مقایسه کنم ذهنم رو کنترل کنم فقط روی این اگاهی ها کار کنم تکرار کنم تکرار کنم تا بشن جزعی از زندگیم که لحظه ای کسی غیر باورهای جدیدم که اونقدر تکرار شدن که جزعی از وجودمن رو بهم بگن برام حرفاشون یه جوک بامزه باشه که مگه میشه به غیر از این باور به غیر از این راه به جایی رسید

    همه چی ما از خداست ما از خداییم وبسوی او برمیگردیم رو سرلوحه زندگیم کنم بگم چکار کنم که طبق قوانین الله باشه به چی عمل کنم که خود خدا گفته بشینم فکر کنم چکار کنم تو زندگیم امروزم رو بهتر از دیروزم کنم نه اینکه خودم زور بزنم نه ها شروع کنم حرکت کنم دوره هارو دوره کنم بنویسم درموردشون تفکر کنم با خودم در مورد قوانین صحبت کنم الهامات خداوند رو عملی در زندگیم پیاده کنم تا برم مرحله های بعدی و از زندگی در لحظه استفاده کنم خودم رو تو گذشته و آینده غرق نکنم در زمان حال حال کنم با خودم و خدام و چیز های قشنگی از عشق جان استاد جان یاد بگیرم و جا پای ایشون بزارم منم بگم که چون استاد تونستن منم میتونم اما زمانی که هرچی گفت هر تمرینی داد بدون ذره ای تردید برم انجام بدم سخته خیلی سخته اما شدنیه اونم با تکامل تکامل در فهم و درک سخنان استاد هرچقدر من بیشتر سخنان استاد رو درک و تکرار کنم عملگرا تر جسور تر شجاع تر میشم و از خداوند می‌خوام من رو در این مسیر ثابت قدم نگه داره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1159 روز

    سلام و درود فراوان استاد عزیز خودم و مریم جان عزیز و تمامی دوستان گلم.

    منم مثل خیلی از دوستان عزیز، برای بهبود شخصیتیم راهها و مسیرهای زیادی رو طی کردم تا به سمت استاد هدایت شدم تقریباً 15 سال بود که دنبال تغییراتم تو کلاسهای نارانان که مختص خانواده های معتاد بود شرکت میکردم .

    چن سال هم در کنار همین کلاسها چن دوره کلاسهای عرفان رو شرکت کردم . یادمه سالهای اولی که تو کلاسهای نارانان شرکت میکردم تغییرات خیلی بزرگی کردم .از اونجایی که نواقص زیادی داشتم به نظر خودم تغییراتم خیلی چشمگیر بود .حتی وقتی که کلاس عرفان میرفتم باز اونجا تغییراتی داشتم که به نظر خودم چشم گیر بود .میگم چشم گیر، چون متاسفانه نواقص و ضعفهای زیادی داشتم .

    تا حدودی تونسته بودم تغییراتی تو وجودم حاصل کنم. وقتی بیشتر پیش رفتم احساس کردم دیگه این کلاسها اون طور که باید ارضام نمی‌کنن. خلاهام پر نمیشن .کمبود‌هام اون طور که میخوام رفع نمیشن. به شدت احساس میکردم نیاز به تغییرات اساسی‌تری دارم که این برنامه‌ها اونطور که باید نیاز درونی منو رفع نمی‌کنن. این حس به شدت ذهن منو درگیر کرده بود تا جایی که امونمو بریده بود. طوری که هرجا می‌رفتم با هرکی هم صحبت می‌شدم دنبال یه آدمی یه کسی یه راهی می‌گشتم که تو همه ی زمینه‌ها بتونه منو بهبود ببخشه و کمبودها و خلاهای منو رفع کنه .در یک کلام دنبال آرامش درونی میگشتم .خودم می‌فهمیدم واقعاً نیاز به یه آرامشه دائمی و درونی دارم که مسیرهایی که رفته بودم متاسفانه نتونسته بودن منو به همچین حس خوبه دائمی ببرن. و تو همه ی زمینه‌ها حال منو خوب کنن.

    منکر این نمیشم که این کلاسها چشم منو به خیلی از موضوعات و مسائل زندگی باز کردن و تغییرات خیلی زیادی تو اون دوره‌ها داشتم منتهی از یه جای به بعد ، دیگه بهم جواب نداد.تو خیلی از زمینه ها به خصوص مذهب و خیلی چیزهای دیگه مثل باور های ما که خیلی باهاش درگیر بودیم توضیحات و راهکارهای خاصی نداشتن چون این دوره‌ها جهانی بودن و در مورد خیلی از موضوعاتی که ما تو کشورمون که به فرهنگ و دین ما ربط داشت صحبتی نمیشد و از اونجایی که خیلی از درگیریهای من، مرتبط به همین عقاید و مذهبمون و حتی شناخت بیشترم به خدا میشد نیاز به آگاهی‌های شفاف‌تر و کامل‌تر و جامع‌تری داشتم .

    شاید باورتون نشه انقد این موضوع برام مهم و حیاتی شده بود که خیلی جاها علنی به همه میگفتم اگه کسیو پیدا کردید که فکر کردید از همه لحاظ مورد قبول و تاییدتونه به من بگید .خودمم خیلی پیگیر و دنبالش بودم روزها و شبها عاجزانه و ملتمسانه از خداوند درخواست میکردم خدایا یه نفری رو سر راهم قرار بده که بتونم با کمک و راهنماییش، تو مسیر تو درست قدم بردارم.

    یه چیزی از درونم همش بهم می‌گفت مگه میشه تو این دنیای به این بزرگی کسی پیدا نشه که از همه جهت تو بتونی قبولش داشته باشی. نیاز شدید به یه راهنما و الگوی خوب داشتم کسی که نه فقط حرفای خوب بزنه و راهکارهای خوب بده ، بلکه خودشم عمل کرده باشه و نتایجش دیده بشه.

    اولش تو آدمهای خیلی مذهبی دنبال همچین فردی می‌گشتم هر کیو پیدا میکردم چن جلسه که از صحبتاشو گوش میکردم متاسفانه ازش زده میشدم و حس خوبی که میخواستمو ازش دریافت نمیکردم دوباره میرفتم دنبال یه نفر دیگه!

    انقد ادامه دادم تا اینکه سمت استاد هدایت شدم. از همون اول با گوش کردن اولین فایلشون احساس کردم این همون فردی هستش که دنبالش بودم خیلی زود به دلم نشست به خدا قسم همون لحظه به چنان حس خوبی رسیدم .

    نمی‌دونم چطور و با چ منطقی همون لحظه گفتم خودشه !!!!

    دقیقاً یادم نیست چ فایلی از استاد گوش کردم که انقدر زود منو اسیر خودش کرد.دیگه دنبال رو راهشون شدم . هرچی بیشتر گوش می‌کردم بیشتر اشک می‌ریختم و بیشتر ذوق می‌کردم که فرد مورد نظری که دلم می‌خواست رو پیدا کردم . هیچ شک و تردیدی نداشتم .سبک حرف زدنشون، قدرت کلامشون، بیان احساسشون ، صداقت گفتارش همه چی و همه چی عالی بود.

    قبل از اینکه من با استاد باشم روند تغییراتم این شکلی بود که زود جوش می‌کردم زود واکنش نشون میدادم. عصبی میشدم و در نهایت کنترل زود از دستم خارج میشد . بعد احساس پشیمونی سراغم میومد و عذاب وجدان می‌گرفتم و احساس گناه پیدا می‌کردم. از طرفی دوست نداشتم آدم بدی باشم. وقتی با خودم صادقانه به رفتارهای خودم فکر می‌کردم متوجه اشتباهاتم می‌شدم ولی متاسفانه زیاد تو اشتباهاتم می‌موندم ینی به اشتباهاتم زیاد فکر می‌کردم. زیاد ذهن منو درگیر می‌کردن. اونم فقط به خاطر باور غلطی که خدا منو نمی‌بخشه و خدا از من این توقعات رو نداره بنابراین عذاب وجدان می‌گرفتم . احساس گناه باعث تکرار اشتباهات بیشتری می‌شد. اینو اون موقع نمی‌فهمیدم الان می‌فهمم که دلیل اشتباهات زیاد من و حتی در این حد عصبانی شدنهای من به چ علت بوده ؟!!!!

    اشتباه می‌کردم و تنبیهی که خودم به خاطرش انجام می‌دادم بقدری منو عصبی می‌کرد که واقعاً کنترل رفتارام دست خودم نبود نه تنها با خودم بلکه با تمام اطرافیانم نمی‌تونستم درست رفتار کنم.

    خشم و عصبانیت کنار زور زدن تغییراتم وجود داشت این پروسه کلاً ادامه داشت تلاش برای تغییر ! مرتکب اشتباه شدن ! عذاب وجدان و احساس گناه !

    قاعدتاً باید به آرامش نمی‌رسیدم و نباید نتیجه ی مطلوبی در روند تغییراتم بدست نمیووردم.

    به خاطر همین دنبال کسی می‌گشتم که بتونه تو تغییرات احساسات درونیم بهم کمک کنه.

    ظاهرا همه حرفهای خوب خوب میز‌دن اما عملکرد خوبی تو همه ی زمینه‌ها تو آدمها نمی‌دیدم و همین منو ازشون سرد می‌کرد .

    خیلی چیزها با درون من ناسازگاری داشت که باعث می‌شد سمت هر کسی نتونم برم و نتونم الگوی مناسبی برای خودم پیدا کنم که همه جوره باب طبع من باشه.

    تا اینکه خداوند استاد عزیز را تو مسیر هدایتم قرار داد.

    کار کردن با استاد ، گوش کردن فایلها ، خریداری دوره‌ها همه و همه بهم کمک کرد تغییراتی داشته باشم که با درونم سازگاری داشته باشه.

    البته که با روند تکاملی تغییراتم دیده میشد .

    یکی از ضعفهای بزرگ من این بود که غلبه به ترسهام نداشتم به خاطر همین همیشه تو شک و تو دو دلی می‌موندم .همین ترس اجازه تغییر اساسی و جدی به من نمیداد.

    که تو این چند سال اخیر خیلی روی موضوع کار کردم. ترسها اجازه ی تغییر به من نمیدادن . همین ترسها باعث عذاب وجدان و احساس گناه در من میشدن که در نهایت منجر به احساس بد دائمی بود.

    صادقانه باید بگم با وجود اینکه استاد رو به شدت قبول داشتم و تمام صحبت و کلامشون و آگاهی‌هاشونو با جون و دل می‌پذیرفتم اما نمی‌تونستم عملکرد درستی داشته باشم . به قول خودشون باورهای ما یه شبه بوجود نیومدن که یه شبه هم بخان از بین برن. واقعاً نیاز به زمان داشت .که اوایل اینم درک نمی‌کردم و خیلی با عجله و با سرعت دنبال تغییراتم بودم که همینم مانع رشد و پیشرفتم میشد.

    آدما تا وقتی که به عجز چیزی نرسن دنبال تغییر جدی و اساسی نمیرن.

    منم افتاده بودم تو این مسیر ولی هر بار به یه طریقی انگار خودمو دور می‌زدم و سر خودم کلاه میزاشتم

    .دلم می‌خواست آموزشها و آگاهی های که از استاد یاد میگیرمو طبق اصول استاد انجام بدم اما گفتگوها و نجواهای ذهنی همیشه باعث کند شدن روند پیشرفتم میشدن.

    اصول و قواعد جهان رو شناخته بودم اما یه جورایی دلم می‌خواست خیلی موزیانه طوری که هیچکس متوجه نشه به روش خودم پیش برم .فکر می‌کردم اگه ظاهر قضیه رو خوب نشون بدم ولی تو باطن به رویه خودم پیش برم می‌تونم نتایج خوبی دریافت کنم.

    دقیقا میخاستم قانون رو دور بزنم .

    مثلاً درک می‌کردم که استاد وقتی میگن کانون توجهت به هرچی باشه از همون جنس اتفاقات رو جذب می‌کنی. این حرف استاد رو کاملاً قبول داشتم و می‌پذیرفتم منتهی تو عمل ، حتی اگه تو ذهنم میومد که الان کانون توجهم رو نکات منفی موضوعی هستش به خودم میگفتم نه بابا ربطی نداره و بعد کار خودمو می‌کردم و وقتی که چوب افکارمو می‌خوردم دوزاریم میفتاد که قانون هیچ جا با کسی شوخی نداره.

    یا اینکه وقتی استاد میگن باید توجه و تمرکزمون روی مثبتهای همسرمون باشه. علنی به خودم می‌گفتم دلم نمیخواد تمرکز مثبت رو نقاط مثبت همسرم داشته باشم .دوسش ندارم نمیتونم . واقعا فک میکردم خیلی از موضوعات جدی نیستن. حالا توجهم نکردمم نکردم. ولی به مرور زمان متوجه شدم تا وقتی نتونم درست و اصولی روی قوانین کار کنم نتیجه ای دریافت نمی‌کنم .منی که دلم یه روابط خوب میخواست. منی که دلم تو زندگی مشترکم یه حس خوب و آرامش میخواست باید پا روی خیلی از افکاری که از هوای نفسم میاد میزاشتم باید غرور و خودخواهی‌هامو از بین میبردم چون اونا اجازه ی رفتار درست رو بهم نمیدادن . بنابراین از وقتی که آگاهانه تمرکزمو روی نقاط مثبت همسرم گذاشتم به طور شگفت انگیزی با تغییرات من، تغییرات بیش از اندازه بهتری از همسرم دیدم.

    این ینی : دریافت نتیجه !

    یا اینکه خیلی جاها اهانه از ناخواسته‌ها حرف می‌زدم در حالی که می‌دونستم استاد گفتن که نباید از ناخواسته‌ها حرف بزنیم چون ما رو سمت خودشون می‌کشونن. نمی‌دونم چرا با وجود قبول حرف استاد، نمی‌تونستم خودمو کنترل کنم و پیش دیگران از ناخواسته‌هام حرف می‌زدم.

    کمالگرا بودن هم از صفاتی بود که خیلی روش زوم داشتم و این در حالی بود که باعث رنج و آزار خودم شده بود.

    تو هر دوره با کارکرد هر دوره س‌ها و پیام‌های زیادی از استاد دریافت کردم که همشونم با روند تکاملی و تدریجی بهتر شدن هنوزم خیلی جاها نیاز به تغییرات اساسی دارم که مطمئنم روزی میرسه نسبت به همه ی اونها هم تغییرات مثبتی پیدا می‌کنم مثلاً کارکرد جلسات حجاب ،نگاه منو خیلی به این موضوع تغییر داد و باعث شد دست از عذاب وجدان و احساسهای گناهی که داشتم بردارم.

    دوره احساس لیاقت که بی‌نهایت حال منو خوب کرد و حس منو نسبت به خودم عالی تر کرد و اعتماد به نفس و عزت نفسمو به من برگردوند. منو خیلی از نواقصم مثل مقایسه کردن مثل حسادت ورزیدن مثل غبطه و حسرت خوردن و خیلی چیزای دیگه دور کرد خیلی منو به خود واقعیم رسوند و متوجه شدم مقاومتهایی باعث عدم احساس لیاقت در من میشد. دوره ی فوق العاده عالی ای بود.

    دوره کشف قوانین منو ترغیب کرد دنبال اهداف و چالشهایی برم که باعث رشد موفقیت‌های بهتری باشم به همین منظور به کلاسهای کامپیوتر ترغیب شدم و الان حدود 5 ماهی هستش که با لذت تمام ، وقت و انرژیمو برای آموزش و یادگیری گذاشتم و هدفم اینه انقد ادامش بدم تا حرفه ای بشم تو این کار .

    ولی گاهی نجواها و گفتگوهای ذهنی سراغم میان ،بهم میگن که چی ؟ برای چی داری یاد می‌گیری ؟خودم تردید دارم که سر کار برم یا نه !

    تا اینکه یه روز با خودم این موضوع رو حل کردم و به خودم گفتم فعلاً تموم تمرکزتو بزار برای آموزش و یادگیری و بخاطرش لذت ببر. به بقیشم فکر نکن.

    الان تو اینجایی و تو این زمان و موقعیتی و باید تمام تمرکزت برای یادگیری و لذت بردن از لحظاتت باشه .فعلا همین لحظات خوب سپری کن تا بعد !

    دقیقاً لذت بردن از مسیر و فکر نکردن و درگیر نکردن ذهنت به مقصد، یکی از موضوعاتی بود که نمی‌تونستم تو عمل نشون بدم. خیلی باهاش مشکل داشتم چون تمام ذهنمو هدف یا مقصد اصلیم که رسیدن به خواسته‌های بزرگم بود، پر کرده بودن. تا اینکه به این درک رسیدم دارم روزها و ماهها و سالهای خودمو از دست میدم دقیقاً مثل چند سال پیش ، باید همه ی اینها درس عبرتی برام باشه تا تکرارشون نکنم به همین جهت اومدم دست از به آینده فکر کردن و رسیدن به خواسته‌ها برداشتم و به خودم قول دادم تمرکزمو روی مسیر و لحظاتی که دارم می‌گذرونم بزارم چون دیدم کسانی که انقدر زور میزنن تا به هدفشون برسن و وقتی که میرسن میگن خب که چی ؟!!! یعنی به اون لذتی که میخواستن نرسیدن. تازه متوجه میشن که ای کاش سالهایی که بخاطرش زحمت کشیده بودن در کنارش لذت هم می‌بردن.

    بله دیدن نتایج و دیدن الگوهایی مثل استاد عزیزمون درسها و پیامهای زیادی بهمون میده که اگه مشتاق شنیدن و دیدنشون باشیم حتماً دریافتشون می‌کنیم.

    بخوام توضیح بدم خیلی زیادن فقط اینو می‌تونم بگم که باید جدی بود و باید جدی عمل کرد تا نتیجه اون طور که تو میخوای پیش بره. سرسری گرفتن و پیچوندن قوانین راه به جایی نمیبره و اتفاق خاصی تو زندگیمون رقم نمی‌زنه.

    حتی خیلی جاها میگفتم میسپرم به خدا اما عملکردم نشون نمی‌داد که اون اعتماد و ایمانو به خدا دارم. ینی باز خودم دست بکار میشدم. انقد چوب این کارو خوردم به قول استاد عزیز انقد از جهان سیلی خوردم تا باورم شد خداوند بی‌نهایت قدرتمنده .فقط باید باور و اعتمادم نسبت بش انقدر بالا میرفت تا معجزات و شگفتیهای قوانین جهان رو ببینم.

    بالاخره به این درک رسیدم با قدرت خدا پیش رفتن ینی غلبه به ترسها و نگرانیها ، ینی لذت بردن از لحظه‌ها ،ینی راحت و آسوده خیال زندگی کردن ینی تسلیم بودن و پذیرش اتفاقات زندگی یعنی مدارا کردن ینی روابط خوب داشتن ینی سلامت روح و جسم داشتن در یک کلام ینی به آرامش رسیدن .

    امروز یاد گرفتم که دیگه قانون رو دور نزنم. سر خودم کلاه نزارم تا وقتی که درست عمل میکنم از خدا و جهان توقع کنم.

    یه روز اومدم صادقانه با خودم اتمام حجت کردم و به خودم گفتم هر جایی که دیدی داری خوب عمل می‌کنی با امید زندگی کن و هر جایی که می‌بینی داری سستی می‌کنی هیچ توقعی از چیزی یا کسی مخصوصا از خدا نداشته باش.

    اگه دنبال رهایی ، آزادی و آرامش درونی هستیم باید جدی دنبال تغییراتمون باشیم و آگاهانه تمرکزمونو روی موضوعات و مسائل های زندگیمون بذاریم.

    گوش کردن و نوشتن فایلهای استاد از اولویت‌های زندگیمون باشه چون انقدر باید تکرار بشن تا ملکه ذهنمون بشن

    همیشه برای رسیدن به مقصدی ، باید الگو و راهنمای خوبی وجود داشته باشه تا ما را به سمت اون مسیر هدایت کنه چ کسی بهتر از استاد عزیزمون. استادی که تو تمام دوره‌هاش تو همه ی زمینه ها، ما رو به اصل خودمون که نزدیک شدن به پروردگارمون هستش میرسونه .

    چون تنها تو این نقطس که ما به آرامش درونی و به صلح با خود میرسیم.

    امیدوارم که تک تکمون به این مسیر ادامه بدیم.

    استاد جونم مرسی .

    مرسی که هستی .

    عاشقتم.

    الهی باشی همیشه .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  4. -
    رویا طالبی گفته:
    مدت عضویت: 1709 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام استاد عزیزم و مریم جونم خداقوت عشق من ممنونم بابت این دوره بووس بووس

    تلاش زیاد

    تلاش متناسب با ایده های الهام شده الهی

    من زندگی خودم رو مثال می زنم تو دوران دانشجوییم هنوز با قوانین آشنا نبودم و مثل گذشتگانم زندگی می کردم و با اینکه تلاشم در حد فرسودگی جسم و روحم بود ولی هیچ نتیجه ای نمی گرفتم چون تلاشم در خلاف جهت جریان جهان هستی بود

    خداروشکر از زمانیکه با قوانین الهی بدون تغییر آشنا شدم

    درست هست که عمل گرا هستم ولی تلاشم نسبت به گذشته کمتر شده و نتایجم بیشتر شده آرامشم بیشتر شده با تلاش کمتر حتی نیاز های ساده ام به راحتی بدون اینکه به زبان بیارم پاسخ داده شده

    درست این هست که

    با باورهای درست در مسیر درست و تلاش متناسب با اون مسیر داشته باشیم

    من طی این چند سال این رو از استاد و جهان دریافت کردم

    در مورد مهاجرت خداروشکر طوری بزرگ شدم که همیشه به ترس هام حمله کردم همیشه تو دل ترس هام رفتم و دیدم که ترس ها پوچ و واهی هستن

    چون مادرم همیشه مارو تشویق میکنه که نترسین و بزدل نباشین و همیشه جسارت لازم رو خداروشکر داریم

    من خودم عاشق مهاجرت و جاهای ناشناخته هستم

    برای اولین بار که از خانواده جدا شدم و از منطقه امن خودن بیرون رفتم

    رفتم یه روستای دیگه دبیرستانمو ادامه دادم

    کنکور از استان اردبیل قبول شدم و چهار سال اونجا بودن و هیچ وقت نترسیدم که وای اینجا کحاست و من کیلومترها از خانوادم فاصله دارم

    ارشدم رو خراسان شمالی زدم

    بعد گرفتن ارشدم تو شهرستان کلیبر یک سال معلمی کردم

    و الان هم تبریز هستم

    و همیشه برای مکان های میخواستم برم از خدا هدایت میخواستم

    و در تمام این شهرهای که زندگی کردم به قدری شجاع و حسور بودن که هیچ وقت تو لاک خودم ترفتم

    به عنوان مثال تو دانشگاه به حدی جسور بودم که هم کلاسی هایم حتی پسرها از من کمک میخواستن

    یعنی بخوام اگر از نمونه های بارز شخصیتم یکی مثال بزنم شجاعت هست و این رو مدیون کسی که مرا به این زیبایی آفرید و کسی که مرا شجاع تربیت کرد(مادر) هستم

    ممنونم استاد عزیزم

    عشق براتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  5. -
    منیره صدیقی گفته:
    مدت عضویت: 363 روز

    سلام و سپاس استاد جان و خانم شایسته.

    من باید یک روش رو یاد بگیرم و همون رو ادامه بدم

    مثلا الان چهار روزه که دارم روی نکات مثبت خواهرام تمرکز می کنم و دارم می بینم که عمل کرد شون نبست به بقیه روزا هی بهتر و بهتر میشه اگه همین روش رو ادامه بدم مسیر ها به امید خدا یکی بعد دیگری برام باز میشه و روابط مون خوب میشه.

    یا در بحث احساس لیاقت و ارزشمندی نسبت به چهره ، سن و اقتصاد خانواده گی اگه روی خودم کار کنم تمرکزم رو بزارم روی زیبایی های ظاهرم الگوهای پیدا کنم که خیلی شده دختر از خانواده ی بوده با اقتصاد متوسط و چهره معمولی ولی ازدواج موفقی رو داشته و این الگوها رو تکرار و تکرار و تکرار و تکرار کنم تا بشه باورم

    راه جدیدی و یا چیز جدیدی نیست قانون ساده است و اونم تمرکز و تمرکز و تمرکز و تمرکز است و عمل

    من استاد وقتی گفتید خیلی از افراد اهل عمل هستن اما به خاطر باور های محدود کننده شون تلاش و حرکت شون در مسیر خلاف جهت هدر میره مشتاق بودم ببینم آخر چی راه حلی را تو صیه می کنید بعد فایلو‌که تا آخر گوش دادم به این نتیجه رسیدم که تنها راه حل قدم بر داشتن با همون امکانات اولیه و عمل به الهامات و دیگه مهارت کسب کردن توی یک روش

    من استاد از لحاظ چهره ، سن و سطح اقتصاد خانواده احساس بی ارزشی می کنم و تا حالا هم خیلی تلاش کردم این مساله رو حل کنم و تا الان هم هر روشی رو که به نظرم سعی بوده عمل کردم اما نتیجه دلخواهم رو نگرفتم فایل های رایگان شما راجع به احساس لیاقت رو گوش دادم در حد ظرفیتم عمل کردم همین قسم فایل های را یگان دوره عزت نفس رو و خلاصه خیلی جستجو کردم در فایل های رایگان تون اما نتیجه دلخواهم رو نگرفتم اونم به خاطر باور های محدوده کننده ام که شما در این فایل یاد آوری کردید اما حالا در این زمینه باید چه کار کنم؟ بایدباز هم قدم بردارم چون خیلی از جواب ندادن ها و یا جواب بر عکس دادن ها هدایت های خداوند است برای به دست آوردن نتیجه دلخواه مون حالا همین روش رو باید ادامه بدم :

    مهارت هامو ببرم بالا ( تمرکز روی زیبایی های ظاهرم . الگو پیدا کردن )

    عمل به‌الهاماتم

    توکل و اعتماد به خدا

    رعایت قانون تکامل

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    فریبا فاضلی گفته:
    مدت عضویت: 2126 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استادان عزیز و بزرگوارم

    و سلام به دوستای خوبم در این سایت الهی

    پروژه خانه تکانی ذهن گام به گام

    گام شانزدهم

    بهبود عملکرد یک روند دائمی

    خدا را شکر می‌کنم که این فایل‌ها رو می‌شنوم شکر می‌کنم که سعی می‌کنم تو این مسیر بمونم

    با گوش دادن به این فایل‌ها

    که باعث میشه بیشتر توحیدی بشم

    بیشتر آرامش پیدا بکنم، مدارم بالاتر بره

    و می‌دونم اگر مدارم بره بالا به خواسته‌هام زودتر می‌رسم و برای رفتن به مدار بالاتر فقط باید قوانین رو اجرا کرد فقط باید متعهد موند و به این مسیر ادامه داد

    خدایا شکرت

    یاد می‌گیرم که

    من هر روز باید تصمیمای درست بگیرم و به اون عمل کنم بهتره دنبال این باشم که رو مهارت‌هام کار کنم

    رو اعتماد به نفسم

    رو شجاعتم

    و حرکت کنم

    و برم تو دل ترسام

    آروم آروم باید بریم تو دل ترسامون

    ((ترس از سخنرانی تو جمع ، ترس از تاریکی و

    … ))

    سعی کنم نقاط ضعفم رو پیدا کنم و اصلاحشون کنم

    نقاط قوتم رو پیدا کنم و تقویتشون کنم

    و به سمت نقاط قوتم حرکت کنم

    حرکت کنم

    بهتره که تو این مسیر که هستم

    فقط تو همین مسیر بمونم

    و مرتب مسیرو بهترش کنم

    ساده‌ترش کنم

    شخصیتمو بهتر کنم به چیزایی که می‌دونم عمل کنم

    فقط همین

    از استاد در مورد مهاجرت پرسیده شد و ایشون پاسخ دادند

    ((مهاجرت ، حرکت کردن تو دل ناشناخته‌هاست

    حرکت کردن برای زندگی بهتر

    وهمون آیه معروف که ملائکه به کسایی که مستضعف بودند و در روی زمین زندگی می‌کردند گفتند ” که مگه زمین خدا وسیع نبود که مهاجرت کنید”

    مهاجرت حرکتی در دل ترساست

    محیط امن باعث میشه آدم خیلی از پتانسیل‌هاش استفاده نکنه

    چون بالاخره فامیل هست یکی هست که حمایتت کنه ولی تو مهاجرت چون تنها میشی باید روی پای خودت بایستی مهاجرت نه تنها آدم را موفق می‌کنه بلکه باعث خوشبخت شدنت میشه و این خوشبخت شدن از موفق شدن خیلی بهتره وقتی از پتانسیلهات استفاده کنی

    مهاجرت برای من نموندن تو محیط امنه

    مهاجرت برای من استفاده از پتانسیل‌هاست

    پتانسیل‌هایی که تو حالت طبیعی اصلاً ازش استفاده نمی‌شه

    مهاجرت غلبه بر ترس‌هاست حرکت کردن تو دل ترس‌هاست))

    وقتی این صحبت‌ها رو شنیدم یاد پسرم افتادم که حدوداً یه ماهه که مهاجرت کرده و تو این مهاجرت داریم می‌بینیم که چقدر ساخته شده چقدر تغییر کرده چقدر بزرگتر شده،

    آشپزی یاد گرفته ، خونه داری که واقعاً اینا رو خیلی بلد نبود و این خودش یه پیشرفته هم از نظر ما هم از نظر خودش و خیلی هم خوشحاله

    و…

    خدا را شکر به خاطر این سایت و این همه آگاهی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  7. -
    صفورا عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 1902 روز

    به نام خدا رزاقم سلام و عرض ادب خدمت استاد وخانم شایسته عزیزم ،وسلام به همه دوستان عزیز ،

    عمل قانون کیهانی رمز موفقیت در زندگی این دنیا وان دنیا است ، استاد زیبا مثال زد،در مورد باشگاه وبرنامه غذایی پرورش تمرین کردن ،وبه میل و سلیقه خودمان آن را عوض کنیم ،وبعد انتظار همان نتیجه را داشتن اشتباه است ،

    ما باید خودمان را باقانون وفق دهیم،

    قانون خدا ثابت است،هرچه بیشتر به آنها عمل کنیم دروازه هدایت الله بر روی ما باز می‌شود،،

    کار کردن روی خودمان باید همیشگی باشد،وگرنه مثل من هروقت کار می‌کنم معجزه ها دیدم وهروقت کار نمی‌کنم بد بخت وبیچاره می شوم وتو در ودیوار هستم تا دو باره خدا من را مورد لطف خود قرار می دهد، به آموزه های عمل می‌کنم .

    ونشانه واضح عمل نکردن به قانون با بیمار شدن خود را نشان می دهد،

    تا غذای مناسب به روح خود می دهیم در مسیر درست هستیم ،وگرنه از مسیر خارج می‌شویم ،بی هدفی زندگی مارا احاطه می‌کند ،من خودم خیلی دچار سر درگمی میشم ،خدا جان کمک کن دوباره بسوی آرامش برگردم

    همه مان در پناه خدا شاد و تندرست باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
    مدت عضویت: 1992 روز

    سلام استاد عزیزم

    ترکیب این فایلهای گام له گام با دوره دوازده قدم برای من خیلی تاثیرگزار شده

    چون اکثر فایلها هم دقیقا در زمان همون آگاهی‌های دوازده قدم ضبط شده موضوعات خیلی به هم مرتبط هستند

    در دوره دوازده قدم تازه دارم میفهمم تو کل این چند سال شما چی میگفتید

    البته شاید هنوز هم نفهمم ولی خیلی بهتر از قبل شده همه چیز

    تو قدم سوم هستم و 0ند روز پیش به یه سوال بزرگ توی ذهنم رسیدم

    چند روز پیش یک کامنت نوشتم تو عقل کل که ما باید اول از همه تکلیفمون با خودنون مشخص بشه

    من هر بار که کامنتی مینویسم انگار ببشتر بدرد خودم میخوره

    یعتی من تصمیم میگیرم بنویسم و در حین نوشتن چیزایی مینویسم که بعدش میگم وااااااو عجب چیزی نوشتم ، اینو من نوشتم ؟

    انگار خدا میگه و من مینویسم ، اونهم اغلب در راستای رشد خودم ،

    بعد از اون کامنت بارها و بارها خودم اون کامنت رو خوندم و از خودم پرسیدم حمید میخای جزو کدوم دسته باشی ؟ میخای معمولی باشی ؟ یا مثل دسته بسیار کوچکی از مردم دنیا باشی که تو یه سطح و لول کاملا متفاوتی دارن زندگی می‌کنند

    استاد شما همیشه گفتید سوالای خوب پرسیدن باعث میشه جواب های خوب دریافت کنید

    من واقعا از خودم پرسیدم میخام جزو کدوم دسته باشم ؟

    و جواب به این سوال ترمزهایی درونم آشکار کرد که خودم شوکه شدم

    البته تا حدودی پی برده بودم که نگاه من نسبت به این‌مساله ایراد داره ولی نه تا این حد و انقدر قوی و محکم و زنگ زده

    امروز صبح تو خواب و بیداری اول صبح دو تا سوال اومد روی زبونم

    1 چرا کار کردن بده ؟ چرا ذهنت در برابر کار و تخصصت مقاومت داره؟؟؟؟

    2 چرا پول و ثروت بده ؟ و این مقاومت هز کجا میاد؟؟؟؟

    چند روز پیش هدایت شدم به خوندن یک کامنت از خانم صحرا تو عقل کل

    ایشون نوشته بودن ما بدلیل درک غلط از دنیا ، کلی تلاش کردیم کلی دویدیم کلی زحمت کشیدیم ، هر راهی بلد بودیم سعی کردیم پول بسازیم و ثروتمند بشیم ولی بدلیل باورهای غلط که از عوام در ذهن ما جا گرفته ، هر چی بیشتر تلاش کردیم کمتر به پول رسیدیم ، پس به این نتیجه رسیدیم که پول بده ، پول کثیفه ، اگر پول خوب بود ، اگر به صلاحم بود که باید به پول می‌رسیدم، پس خدا فقر رو دوست داره و نمیخاد ما پولدار بشیم ، پس فقر برامون میشه موهبت ، میشه عامل نزدیکی به خدا ، به خدایی که فکر کردیم این خدا عاشق فقره.

    امروز صبح دقیقا در مورد کار به همین نتیجه رسیدم

    یعتی دقیقا به همون دلیل که ذهنم میگه پول بده ، اگر خوب یود و اگر به صلاحت بود که خدا بهت میداد ،

    دقیقا همین‌نگاه به کار و تلاش در راستای تخصصم دارم

    من در حوضه کار خودم جزو بهترین های شهر خودم هستم حتی بعضا به جرات در حد کاراای بین المللی که تو سایت ها دنبال میکنم میبینم از لحاظ کیفی در حد من نیستند ، اما امااااا

    به همون دلیلی که واسه ثروت گفتم

    ذهنم‌میگه نه ، دنبال کار و پروژه و فعالیت رفتن یعتی دنیا پرستی ، یعنی مسیر دوری از خدا

    ذهنم میگه اگر کار و فعالیت خوب یود تو با این همه توانایی و این‌همه تلاش شبانه روزی تو این دوازده سال باید شرلیط و جایگاهت تغییر میکرد ، باید در دنیا یا حداقل تو کشور مطرح میشدی،

    پس کار بده، تو رو از خدا دور میکنه و درگیر دنیا میشی

    اسناد باورتون میشه من مدتهاست دارم تو قران دنبال میگردم ببینم خدا نگاهش در مورد کار کردن چیه ؟

    انگار هنوز نگاهم اینه که من که نباید کاری بکنم ،بلکه خدااااااااااااا باید یجوری از یه جایی یهووویی منو ثروتمند کنه

    انگار اون نگاه که خدا قراره یه کاری بکنه هنوز وجود داره ، بدم وجود داره

    معمولا وقتی من یه ترمزی رو پیدا میکنم اولش افسرده میشم ، میگم خدایا این دیگه کجا بود ، این چی میگه آخه

    آنا طبق جلسه سوم قدم سوم یاد گرفتم مخم نیست به چه دلیل منطقی حق داری ناراحت باشی

    اگر ناراحت باشی و احساست بد بشه به خودت گاری بستی

    الان به خودم گفتم حمید عیبی نداره ، هزاران ترنز تو این سالاا بوده که رفع شده اینهم درست میشع

    تو فقط باید احساست رو خوب نگه داری

    تو دنبال جوابی و خدا هدایتت میکنه

    ازین زاویه به مساله نگاه کردم که حداقل الان‌میدونم از کجا دارم میخورم

    اللن‌میدونم دلیل شرلی فعلی چیه

    این بده ها ولی خوبه

    خدایا شکرت

    این فایل دقیقا برای من بود استاد

    بینهایت از شما ممنون و سپاسگزارم

    در پناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 43 رای:
    • -
      ساناز گفته:
      مدت عضویت: 1330 روز

      به نام خدای معجزه ها

      سلام اقا حمید وقت شما بخیر

      امروز اینجا جمعه هست و نمیدانم اونجا چندشنبه هست (یادمه سال قبل به ی دوستم که دبی بود پیام دادم الان شیراز جمعه هست اونجا چندشنبه هست با کلی تعجب گفت اینجا هم جمعه هست گفتم عه مگه میشه گفت دختر امروز کل جهان جمعه هست و منم اصرار که نه اینجوری نیست و ما فاصله زمانی داریم کلی اذیتش کردم و اخرش زیر بار نرفتم که هم دوبی هم شیراز میتونه ی روز جمعه یکسانی داشته باشه. یعنی کلا عادت دارم ادمارو اذیت کنم)

      و اینکه گفتم جمعه بود از بابت گفتم که بگم من مشتری داشتم و رفتم دفتر کارم و ی مشتری که قرار بود ساعت دو بیاد اینقدر طول کشید که بالاخره ساعت 5 اومد و من تا کارشو راه انداختم و تسویه کردیم شد ساعت 6 و من نزدیک به ساعت 7 ناهار خوردم

      شاید حتی از ذهن خودمم عبور میکرد که روز جمعه روز استراحته و تو رفتی سرکار و مردم دارن لذت میبرن و من برگشتم به خودم گفتم من لذت میبرم از کارکردن و برام شنبه جمعه هم نداره. اینو هم بگم که من خداروشکر شرایط مالی خوبی دارم و مجرد هستم و نیاز نیست که جمعه هم برم سرکار. وقتی ی سری مشتری ها که از شهرستان میان و یا کارمندن و میخوان جمعه ها بیان دفتر من تا جایی که بشه که اغلب بالای 99 درصد تلاش کردم که بشه که برم کارشونو راه بندازم.کلا ی روزی به خدا گفتم من رسالتم تو این دنیا چیه من بابت چی خلق شدم چه مساله ای رو قرار حل کنم ؟مدت ها گیر این سوالا بودم میگفتم معلم رسالت داره علم یاد بده پزشک درد درمان کنه پرستار مراقبت کنه هر شغلی رو تداعی میکردم رسالتش هم برام واضح بود اما نمیدونستم رسالت خودم چی بود و من ی فروشنده بودم. ی روز گفتم این فروشی که من انجام میدم دارم به چه عواملی سود می رسانم خداشاهده شاید بیش از 100 مورد نوشتم که داشتن از فروش من سود میبردن. از اداره برق شرکت مخابرات و اینترنت تولید کننده مصرف کننده واسطه عواملی که جنس رو از چین میاره تا ایران عواملی که جنس رو به مصرف کننده میرسونه و سودی که مصرف کننده از این جنس میبره و در مسیری که هزینه میکنه اینقدر نوشتم که یهو دیدم من خودم به تنهایی به تنهایی چرخ بزرگی از جهان هستی رو دارم حرکت میدم و قطعا جهان بدون من ناقص عمل میکنه با اینکه بی نهایت عاشق شغلم بودم اما این نوشته منو روانی شغلم کردن که جمعه ها هم باعشق میرم سرکار. حتی گاها شده مشتری 12 شب رسیده شیراز من رفتم جنسشو‌تحویل دادم یا مشتری میگه بده فلان اتوبوس بیاره که ساعت حرکت اوتوبوس ساعت 12 شبه اما من با لذت این کارو انجام میدم چون به خودم گفتم ببین دختر تو میتونستی کوه باشی درخت باشی سنگ باشی خاک باشی اما خدا تورو انسان خلق کرده و بهت مسئولیت داده وقتی کارتو خوب انجام ندی یعنی به خدا دهن کجی کردی. میخوای تو روی خدا وایسی و از زیر کار دربری؟خدایی که به تو تن سالم داده خدایی که به تو قلب پاکی داده خدایی که به تو چشمایی داده که تا این ثانیه هنوز دوربینی نتونسته به کیفیت چشم شکار کنه لحظه ها

      وقتی دیدم خدا منو متمایز قرار داده نسبت به مابقی خلقتش عاشق کارکردن شدم و عاشق اینکه فعلی انجام بدم. بدی ما آدما اینه که به خاطر نتیجه شروع به انجام فعلی میشیم اخه مگه تا الان کسی با خدا معامله کرده ضرر کرده که میخوایم مطمئن بشیم اگه ثروتمند میشیم تا کار کنیم. این ثروت این پول این ماشین و خونه همگی پاداشی هست که ذهن محدود ما داره به خودش وعده میده اخه نعمت خدا که بی نهایته چه دلیلی داره دیوار بکشیم دور داشته هامون. سال ها پیش ارزو داشتم ماشین بخرم و من کلا روانی ماشین و رانندگی هستم و خدارو هزاران بار شکر که رانندگی فوق العاده ای دارم. این عشق ماشین خریدن به من حال هوایی داده بود که من اصلا رو زمین نبودم که. وقتی روزش رسید و من ماشین خریدم اصلا هیچ اتفاقی رخ نداد. به والله هیچ حتی میتونم بگم شادیش هم جنس خاصی نداشت از بس که من تو مسیر رسیدن به خریدن ماشین هزاران بار تجسمی رانندگی کرده بودم تجسمی موزیک گوش داده بودم تجمسی با سرعت از خیابانو رد شده بودم یعنی میخوام بگم اون حس هارو من دونه دونه به صورت روحی تجربه کرده بودم و روحم ارضا شده بود و وقتی فیزیکی رخ داد هیچ حس خاصی نداشت و دقیقا حتی همین اتفاق واسه ماشین جدیدم هم رخ داد. من عاشق موزیک رپ هستم قبل از اینکه این ماشین جدیدمو بخرم هزاران بار تجسمی من در حال رانندگی دارم با صدای بلند رپ میخونم و این حس رو هزاران بار تجربه کردم که از وقتی ماشین خریدم هنوز وقت نشده این فعل رو فیزیکی انجام بدم.

      ما کلا کار میکنیم که روحمون ارضا بشه که هنگام انجام دادن فعلی که فیزیک ما درگیره روحمون لذت ببره. اصلا ما هر کاری که انجام میدیدم صرفا به خاطر لذت روح هست جسم که لذتی نداره که. مثلا کی تا الان گفته من 100 کیلومتر دویدم و پاهام حال اومد و ماهیچه هاش کل زدن و اشک شوق ریختن؟؟ما هر کاری میکنیم دقیقا اون روح هست که لذتشو میبره

      شما ببین ارزش کارت پیش خودت چقدره؟ببین روحتو حال میده؟

      ببین برای خودت مقدس و معنوی هست؟

      من جز نخبه های دانشگاه بودم به محضی که فارغ اتحصیل شدم استخدام وزارت دفاع شدم به مدت ده سال با جون و دل کار کردم اما هر روز خواسته های من بزرگتر میشد و حقوقم جواب نمیداد منی که با جان و دل داشتم طراحی میکردم بوسیدم و‌گذاشتم کنار وارد عرصه فروش و بازاریابی شدم دقیقا هفته اول اندازه سه ماه حقوقم سود فروشم شد و این انگیزه شد که ببین این شغل توست اینکه داره اینقدر حالتو خوب میکنه به مدت 5 ساله دارم فروش انجام میدم و ناگفته نماند که شرکت بازرگانی ثبت کردم و خیلی پیشرفت کردم با اینکه در ماه 172 میلیون هم درامد داشتم اما چون باورهای محدود داشتم همش اب میشد و میرفت تو زمین. دقیقا از وقتی خودم پی به ارزش کاری که میکنم بردم ثروت مث نقل و نبات میریزه رو سرم الان که دارم این کامنت میزارم حداقل 200 میلیون بدهی دارم اما همین امروز روز جمعه بالغ بر ده میلیون سود بردم و میدونم مث اب خوردن این بدهی پرداخت میشه چون شغل با ارزش و مقدسی دارم شاید هزاران نفر شغل منو سرزنش کنن ولی من باور دارم که مقدسه و این رسالته منه و من با این شغل دارم از نعمت های خدا شکرگزاری میکنم. پسر خودت گفتی جهان خر تو خره دقیقا همینه اصلا انگاری همه خدا و کائناتش تا کمر خم شدن فقط بگی میخوام و به قول اون کلیپه دستشونو شونصدبار بچرخونن و بزنن رو چشمشون. به والله همینقدر ساده همینقدر راحت همینقدر آسان و لذت بخش. فقط اول کارتو برای خودت با ارزش کن و با جان و دل انجام بده فارغ از اینکه در جهان یا جایی مطرح بشی پسر تو وقتی اینجایی یعنی در قلب خدا مطرح شدی مابقی همه پوچ. من 36 ساله با این خانواده با این اقوام با این دوستا دارم زندگی میکنم اما از وقتی تو قلب خدا مطرح شدم هر روز هر ساعت میگن چه خوشکلی چه مهربونی چه باوقاری فامیل که کلا به من میگن خدای مرام و معرفت اصلا ی اسم و رسمی باز کردم گاها میترسم میگم خدا داره چیکار میکنه. برای سرمایه گذاری به من زنگ میزنن برای خرید ماشین به من زنگ میزنن برای مشاوره ازدواج به من زنگ میزنن برای طلاق به من زنگ میزنن برای انتخاب رشته پسرشون به من زنگ میزنن منکه دیگه مدرسه پسرونه که نرفتم. اما از وقتی فارغ از جهان و آدماش تو قلب خدا مطرح شدم اینقدر سوگولی شدم الانم شما تلاش کن سوگولی خدا بشی مابقی همه پوچ و همه هیچ. گاها خیلی دلم میخواد غرق قران بشم و مث خیلی از بچه ها برای باورهام ایه قرانی بیارم اما گاها میگم شاید هنوز به مدارش نرسیدم و شایدم اصلا رسالت من اینه تو‌کارم موفق بشم از جنبه ثروت برای بچه ها انگیزه بشم شاید خدا جایگاه منو اینجوری تدارک دیده. شما فقط به خودت بقبولون که شغلت مقدسه و معنویه بعدش ببین خدا چجوری هر لحظه دنبال بهونست تا به زندگیت ثروت فراوان بده. دیدم که میگم.

      بهترینا سهم قلب مهربونت داداش گلم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
      • -
        حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
        مدت عضویت: 1992 روز

        سلام ساناز عزیز

        ممنونم که برام نوشتی

        تمام حرفهات درسته

        تمامشون

        من یه گیر خیلی بزرگی تو دورا احساس لیاقت تو وجودم پیدا کردم ، این بود که اصلا نمیتونستم خودم و تخصصم رو ارزشمند بدونم.

        من تمام دانشگاه، شاگرد اول دانشگاه بودم

        انقدر عاشق کارم بودم که با اینکه بدون کنکور میتونستم ارشد بخونم گفتم نه ، من میخام وارد بازار کار بشم ، کاملا میدیدم استاد ها حتی دیگه چیز جدیدی برام ندارن ، انقدر مطالعه داشتم انقدر خودم رو کارم تمرکز داشتم که صد تای ارشد خودم داشتم رشد میکردم ،

        ولی بقول استاد در قدم اول ، وقتی انگیزه ها و اشتیاق ات صد باشه ولی باورهات صفر به افسردگی میرسی

        کلا نابود میشی

        مهم نیست چقدر انگیزه داری

        انگار منم سالها تو این حالت بودم

        دلیلش هم باورهای مذهبی سنگین خودم بود

        و همون تفکرات غلط و دید اشتباه نسبت به خدا

        همونطور که تو کامنت بالا نوشتم انگار ذهنم با همون نگاه مذهبی داشت به مساله نگاه می‌کرد

        که آره ببین هر چی تلاش کردی نشد پس حتما به صلاحت نبوده پس اصلا کار کردن بده ،

        خخخخخخ

        انگار هر چی غیر مفید تر باشی بهتره

        واقعا این افکار انقدر پوچ و مسخره است که الان خودم خندم میگیره

        البته بهتره بگم خنده ای غم انگیز

        چون هر لحظه اش به خودم ظلم گردم

        من آرشیتکت هستم

        هر کی کارای منو میبینه ، یعنی صد در صد ادنهایی که منو میشناسن میگن تو اینجا چیکار میکنی

        تو باید دبی باشی تو باید اروپا و آمریکا کار طراحی کنی ، اینجا چه غلطی میکنی

        اما ذهن من چی می‌گفته؟

        می‌گفته کار تو رو هز خدا دور میکنه و دجار دنیاگرایی میشی

        الان که فکر میکنم میبینم چطور به خودم ظلم‌کردم

        الان میفهمم چرا در دوره احساس لیاقت نمیتونستم برای کارم ارزش قالا بشم

        چون اصلا با خود کار کردن مشکل داشت ذهنم

        خود کار ، آدمو از خدا دور پیگرد حالا ارزش مندی به کنار

        دیشب هدایت شدم به جلسه قرآنی قدم دوم

        دوباره گوش دادم و چقدر نگاه سیستمی تونست حالم رو بهتر کنه

        ما هر چه میکشیم از نگاه انسان گونه به خداست

        مهم نیست چه حرفای قشنگی میزنیم

        مهم نیست چقدر خدا رو یه موجود گوگولی دلسوز فرض کردیم

        تا دنیا و خدا رو درک نکنی بد ازین دنیا میخوری و به خودت ظلم میکنی

        دقیقا مثل من

        انقدر ذهنم تو مذهب غرق بوده که هنوز هم براش سخته درک کنه خدا انسان نیست

        5نوز نمیخاد بپذیره هدف خلقت انسان چیزی جز رشد نیست

        بقول شما رسالتش چیزی جز گسترش نیست

        آره با نگاه جدید سعی میکنم اون لیست رو بنویسم

        که من با هر کاری که طراحی و اجرا کنم مستقیم و غیر مستقیم چقدر میتونم رشد و ارزش ایحاد کنم

        هم برای خودم و هم دنیا

        خداروشکر برای وجود قوانین ثابت این دنیا

        خداروشکر برای تمام هدایتهاش

        خدارو شکر برای دوستانی که برام‌مینویسن

        خدارو شکر برای وجود ساناز

        ممنونم ساناز عزززیز ، ممنونم

        در پناه خدا باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
        • -
          ساناز گفته:
          مدت عضویت: 1330 روز

          به نام خدای معجزه ها

          سلام داداش حمید

          ببخشید مابقی اسم و فامیل نمیگم ما شیرازیا کلا اینجوری راحت تریم.

          اصلا ی چیز بگم اعجوبه

          اقا من امروز چندین بار هی چک میکردم ببنم اون دایره آبیه اومده یا نه. اصلا یکی بهم میگفت امروز پیغامی داری البته تو ذهنم منتظر شما نبودم چون اغلب برای کامنت خیلیا جواب گذاشته بودم اما بهم الهام میشد که امروز من پیامی دارم و شاید انصافا همین برای هم کامنت نوشتن هم جز رسالت ما باشه پسر.

          الله اکبر

          اخرش من یکی گیج میشم از دست قوانین های این جهان و خدا

          یکی نیس بگه خدا جون چرا اینقدر مساله و معادله میتراشی لا اقل ی گزینه نظری ندارم هم اضاف کن خو. نکه همش باید تشریح کنم و با رسم شکل توضیح بدیم. بزاری دست خودش ی امتحان حسابان میکس با هندسه تحلیلی ازت میگیره هااا.خیلی اهل تعارف نیس ای خدایی که من شناختم. از وقتی تقریبا ی رشد درستی تو این سیستم داشتم گاها بهش میگم زرنگی فک کردی من آتو میدم دستت که سریع مث مختارثقفی با کائناتت دست به یکی کنی و وارونه برام عمل کنی؟؟؟اصلا از این خبرا نیس فقط نتایج عالی اونم تصاعدی. چشمتون روز بد نبینه ی مدتی شیطون رفته بود تو جلدم و حسابی جا خوش کرده بود و ذهن من هم مث اسفنج که خیس بوده که حسابی حجم گرفته بود حالا هی داشت خشک میشد این اسفنج هی کوچکتر میشد. اقا ما می اومدیم جنس با 500 هزارتومان سود میفروختیم و باز مشتری خرید نمیزد خلاصه ی روز یقه خدارو گرفتم گفتم ببین میدونی که من اعصاب معصاب ندارم اصلام حوصله ندارم بگردم ببینم کجای کار میلنگه قشنگ همین امروز به هر طریقی شده واضح میگی کجای کار میلنگه وگرنه بدجوری کلاهمون میره تو هم.

          خلاصه دقیقا همین روز ی همکار 4 عدد از من خرید زد و هرکدوم رو با سود 2 میلیون به مشتری فروخت حالا منی که ادعام میشه تهیه کننده جنس هستم هر کدوم رو با 300 هزارتومان سود فروختم. همینجا قشنگ سفت چسبیدم بهش و گفتم ببین این باورته که میلنگه همون باور محدود کننده که با سود بیشتر فروش نمیره. اما نقطه ضعف همه ماها.

          باور فراوانی نداریم به کل همه ماها

          خلاصه معامله تموم شد و باز میز محاکمه شروع شد شونصدتا الگو و فروش آوردم وسط و خدارو شکر ای ذهن چموش رو‌هم بسته بودم به دخت خدایی زدمشااااا یعنی زدم که صدای بز میداد و نوشابه میخورد.

          گفتم لامصب پدر منو دراوردی هر لحظه از ی جات ی چی میزنه بیرون. خلاصه ما ادبش کردیم و از فردا طبق نرخ همون همکار قیمت دادیم و به طرز عالی هم فروختیم.

          همه این توضیحات دادم بگم ای ذهن خدا خوب کرده مث ماهی زنده میمونه تو دست فقط داره تلاش میکنه در بره. امروز افتاده بود به جون من که چرا امروز فروش نداشتی؟منم قشنگ کوبیدم تو دهنش گفتم تا جونت دربیاد. گفتم مگه برای خدا شنبه و جمعه و دوشنبه معنی میده؟روزی من دست اون هست منم دارم تلاش میکنم و هر چی هم الهام میشه پیگیری میکنم مگه برای روزی من ساعت و روز تعیین شده اصلا؟گفتم مگه اون شب طرف ساعت 12 شب زنگ نزد سفارش داد تازه جز معدود شبایی بود که بیدار بودی توکه مث مرغ 9 شب خوابیدی که. پسه خفه خون بگیر و تا خودم بهت دستور ندادم صدات درنیاد.

          یعنی ی ذره غافل بشی از این ذهن میبینی ی جنگ جهانی سوم راه انداخته و توهم بدون هیچ مهماتی وسط میدونی

          کلا وقتی میای برای خدا چارچوب درست میکنی میگی من میخوام کار کنم من میخوام مفید باشم من میخوام پولدار بشم فقط اشاره فقط هدایت فقط نشانه فقط ی تلنگر یعنی کل کائنات دست به کار میشن که تورو به خواستت برسونن.

          الانم قشنگ مث ی خان بهش دستور بده و بیارش پای میز محاکمه بگو ای چیه انداختی تو کله من که اگه کار کنم اگه پولدار بشم اگه عشق و‌حال کنم ازت دور میشم!؟قطعا اونم میگه من ننداختم خودت انداختی تو ذهنت شیطون انداخته تو ذهنت شما هم بهش بگو باشه تو ننداختی ولی راه حل که میتونی بدی که. اینو دیگه خوب بلدی حالا که میبینی ی عمر اشتباه فکر کردم پس اون فکر درسته رو حالا تو بگو. جان خودم قشنگ گفته میشه قول میدم.

          من چون اصلا مذهبی نیستم نمیتونم درک کنم باوری که کار کردن ادمو از خدا دور میکنه

          چون درکی ندارم حرفی ندارم اما اینو خوب میدونم خدا همیشه هست اصلا ربطی به مذهبی بودن و نبودن نداره اصلا خودت عضوی از خدایی مگه میشه از خدا دور شد یا خدا از ما دور بشه؟ندیدی تو وحشتناک ترین تصادفا ادما زنده میمونن؟ندیدی دقیقا دقیقه 90 ی مریضی به بیمارستان میرسه و‌نجات پیدا میکنه؟ندیدی در حین رانندگی حواست پرت میشه دقیقا لحظه ای داری تصادف میکنی حواست برمیگرده به ماشین؟ندیدی هزار بار میخواستی زمین بخوری بدجور اما یهو خودتو گرفتی؟ندیدی هزار بار گوشیت میخواسته بیفته گرفتیش که اگه نگرفته بودیش تیکه تیکه میشد و ی خسارت؟ندیدی اب میپره تو گلو ادم تا مرز مردن میری و برمیگردی؟؟؟و هزاران مثال دیگه

          عامو خدا ی ثانیه هم از ما دور نمیشه اصلا خدا دیر نمیکنه اصلا غفلت نداره اصلا فراموشی نداره اصلا خدا خوابش نمیبره اصلا یادش نمیره اصلا خدا فراموش نمیکنه همیشه و همیشه سربزنگاه میرسه. بابا خدا چسبیده به ما جدا نمیشه که

          اصلا خدارو رها کن و برای دل خودت پیش برو اصلا بهش فکر نکن هر لحظه هم بگو من فک میکنم این کاری که میکنم درسته برو جلو یا نتیجه عالی بهت میده یا درس عالی

          داداش حمیدم حسابی نوشتمااا ولی جان خودم من هیچکاره ام خودش داره برات فرش قرمز پهن میکنه بیا از اب بیرون خودتو بتکون قدم بردار

          قول میدم خیلی چیزا منتظرته

          میدونم میای از خیلی اتفاقای قشنگ مینویسی نوش جانت بردارمن

          شبت بخیرو دست خدای مهربون

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
          • -
            حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
            مدت عضویت: 1992 روز

            سلام ساناز عزیزم

            باز هم ممنونم که برام نوشتی.

            بعضی وقتها یه نفر از بیرون خیلی راحت تر میتونه کمکت کنه تا ابراداتت رو بفهمی.

            یوقتایی آدم یادش میده که صاف بره از خود خدا بخواد که این مساله رو حل کنه

            هی زور میزنی که خودت حلش کنی

            آره وقتی خدا هست وقتی کلید همه سوالات دست اونه ،

            چرا ازش نخوایم

            خود خدا تضمین کرده هدایتت میکنم

            حالا من هم واقعا میخام ، وافعا میخام به جایگاهی که شایستگی‌ها دارم برسم

            من چی از سلیمان کم دارم ؟

            ساناز عزیزم

            ممنونم

            بینهایت ازت ممنونم

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
          • -
            نورا افضلی گفته:
            مدت عضویت: 1648 روز

            سلام سانازجان

            دوست عزیزهم فرکانسیم

            چقددددر زیبا وخوب مینویسی

            چقددددر طلبکارانه باخداحرف میزنی ودرخواست میکنی

            همونطورکه استادعزیزمون نظرشون اینه که همیشه طلبکارانه ازخدا درخواست کنید

            میبینم شماچه خوب عمل می کنیدبه توصیه های کاربردی همیشگی استاد .

            بخاطرهمین روحیه ی طلبکارنه تون هست که مراحل کاربردی توبیزینس تون بسیاردیده میشه وشماخیلی زود چالش هاوتضادهای زندگی قشنگتون روباهدایت هاوحمایت های توحیدی والهی ، حل می کنیدوهرباربه مرحله ی بالاترصعود می کنید

            همیشه باهمین فرمون پیش برید سانازعزیز تابه تکامل درتمامی مراحل زندگیتون برسید

            هرچندکه تکامل انتهاندارد

            شاد ، شاکر ، سلامت ، ثروتمندوسعادتمندباشیددوست عزیز.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
            • -
              ساناز گفته:
              مدت عضویت: 1330 روز

              به نام خدای معجزه ها

              سلام دوست قشنگم

              شبت بخیرو شادی

              نمیدونم اونجا چخبره شایدم شب باشه

              مرسی از کامنت قشنگ و پر مهرت. قربون قلبت که اندازه آسمون خدا وسعت داره دختر زیبا

              ممنون که شبی بهم یادآوری کرده. البته طلبکارانه نه به منظور بی ادبی نلباشه ولی بهش میگم ببین بیا عاقلانه باهم حرف بزنیم هر جا حق منه تا قرون اخر پرداخت کن هر جا هم حق توست من تا ی سلول هم تو بدنم مونده باشه بهاشو میدم. میگم ببین اینجایی که من هستم هدایت خودت بوده من ازت هدایت خواستم تو هم منو انداختی تو این مسیر خودت منو آوردی این سایت. خودت سر ی تایم هایی میگی برو سایت ی تایم هایی حتی ی کلمه هم سر زبونم نمیاری تا بنویسم ی وقتایی دقیقا وسط غرق شدن تو این سایت میگی برو فلان کار کن انصافا خودتم تا الان دیدی هر چی گفتی و من اگه هدایتت رو دریافت کردم سریع رفتم دنبالش

              الانم دیگه نوبت توست. البته ی کم هم از اخلاقیات خودم بهش میگم. میگم خودت بهتر میدونی که عجولم و زود میخوام خودت بهتر میدونی که من به کم قانع نیستم خودتم بهتر میدونی که تا الان هزار بار بهم رزق دادی و منو عادت دادی به پول درشت و همیشه هم میگم ببین فلان موقع مثلا 10میلیون سود دادی اما میدونی که من دیگه تن به این عدد نمیدم باید بیشترش کنی

              اونم بسیار عشقه و همش میگه چشم تو فقط حستو خوب نگه دار فقط تمرکزتو ببر سر نعمت هایی که بهت دادم اونوقت وقت کم میاری برای شمردنش

              خدایا هزاران بار شکرت

              مرسی دوست قشنگم

              راستی خانم

              خیلی خیلی اسمتون قشنگه بد رقم به دل میشینه

              خدایا شکرت

              بهترین ها سهم قلب مهربونت دختر زیبا

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
          • -
            حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
            مدت عضویت: 1992 روز

            سلام ساناز عزیز

            همون شب که برام کامنت گذاشتی، با خودم فکر کردم

            و از خدا خواستم

            گفتم خدایا من خسته شدم ، نمیدونم ، خودت باید هدایتم کنی

            خوابیدم

            و حدود یکساعت بعد خدا بیدارم کرد

            گفت آیه 197 و 198 سوره بقره رو بخون

            گفت برو کامنت خودت در دوره حل مساعل رو هم بخون

            که دقیقا در مورد همین مساله است که یادت رفته

            در آیه 197 میگه اگر در مناسک حج بودید باید از رابطه جنسی با همسرتون دوری کنید

            یعنی در واقع داره اولویت بندی میکنه

            میگه بین لذت جنسی و کسب آگاهی، اولویت رو به کسی آگاهی بدا

            میگه وقت برای لذت جنسی زیاده الان که اینجا هستی وقتت و تمرکزت رو بزار روی کسب آگاهی

            اما در ایه 198 میگه

            حتی در زمان مناسک حج از کسب روزی و تجارت قافل نشو

            احتمالا عده ای تندرو مردم رو از تجارت در هنگام مناسک حج باز می‌داشتند و خدا میگه بر شما گناهی نیست که در زمان حج به تجارت بپردازید

            در ایه قبل بین حج و رابطه جنسی، حج رو مهم تر معرفی کرد

            ولی در این‌ آیه بین حج و تجارت ، تجارت رو‌مهم تر معرفی کرد

            یعنی اولویت خدا ، تجارت و‌کسب و طلب روزی از فضل خداست

            و باز امشب هم‌چنین اتفاق مشابهی افتاد

            دوباره از خدا خواستم

            گفت باید هدایتم کنی تا منطقم بتونه ذهنم رو خاموش کنه

            دوباره هدایتم کرد به کامنتی از خودم که در دوره احساس لیاقت نوشته بودم و باز یادم رفته بود

            بخشی از کامنت این بود:

            تمام دارایی موسی یه چوب خشکیده بوده

            ولی تمام معجزات موسی هم با همین تکه چوب خشک اتفاق میفته.

            خدا با آنچه تو در اختیار داری برات معجزه میکنه

            یعنی خدا برای آوردن معجزه تو زندگیت احتیاج به چیز اضافی نداره

            با همون جیزی که تو داری معجزاتشو جاری میکنه

            من چی دارم ؟ مثلا توانایی معماری و کارهای اینچنینی

            کار و توانائی فقط یک وسیله برای دریافت معجزات

            و نعمات خداست

            همونقدر که احمقانه است که من سعی کنم در حال حاضر یک تکه چوب خشک مثل عصا پیدا کنم چون معجزه رو به اون چوب ربط دادم

            دقیقا همینقدر مسخره است که دریافت نعنتهارو به یه کار یا شغل یا توانایی خاص ربط بدم

            هر کسی با همونجیزایی که در اختیار داره مجرایی باز میکنه تا معجزات و نعمتها و ثروتها رو دریافت کنه

            چوب موسی تنها چیزی بوده که دم دستش بوده

            چوب من چیه ؟ معماری

            چوب من چیه ؟ شغل و توانایی‌های من

            پس مقدسه

            نه برای همه بلکه برای من

            کار و کسب و توانایی من مجرایی برای ورود معجزات خدا به زندگی منه

            کار من وسیله ای برای رشد دنیاست

            گسترش دنیا که با دست خالی اتفاق نمیفته

            گسترش دنیا با نگاه کردن و دست روی دست گذاشتن که اتفاق نمیفته

            این هدایت ها خیلی برام جالب بود

            دوست داشتم باهات در میون بزارم

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
            • -
              ساناز گفته:
              مدت عضویت: 1330 روز

              به نام خدای معجزه ها

              سلام داش حمید

              شبت بخیر. اینجا ساعت 11 ونیم شبه؟ اونجا افتاب زده؟؟(الکی مثلا شما خارجی و ی کشور دور. ذهن که روز و شب نمیفهمه بزار فرکانس اینجوری بفرستیم)

              آقا خدا خفت کنه من داشتم میخوابیدمااااا

              ولی الان باید برات بنویسم. پسر دنبال معجزه ای؟همین اومدن من به سایت

              من دو تا گوشی دارم با یکی از گوشیم داشتم با دوستم چت میکردم و شب بخیر گفتم اومدم بخوابم دیدم اون گوشیم پیام تلگرام داره رفتم خوندم دیدم از بچه های گروه یکی پیام‌ گذاشته فایلی که استاد ایا خداوند مادر مهربان هست فایل جدیده یا قدیمی؟بهش گفتم ندیدم چک میکنم خبر میدم

              اومدم سایت دیدم ی گردلی آبی کنار اسم من جار میزنه بدو پیغام داری

              و دیدم شما نوشتی گفتم حتما چیزی دست پیدا کرده پس من باید براش بنویسم یعنی اون میگه. عامو من که گیج خوابم

              پسر بهت قول میدم و بهت ثابت میکنم که شما به تنهایی ی چرخ بزرگ از جهانی و بدون حضور تو واقعا روند جهان به ناقصی می افته. شما ی هنرمند میشه بگی بدون معماری شما ما باید این پاییز و این زمستون سرد رو چجوری سپری کنیم؟؟؟ی چیزی میگی ادم دوتا شکم نداره یکیشو پاره کنه خب. قطعا بدون حضور تو جهان لنگ و لنگ و لنگ و لنگ و لنگ و هزاران بار لنگ

              دقیقا با معماری شما و امثال شما ی خانمی با خیال راحت زیر ی سقف بچشو دنیا میاره ی شخص پیری زیر این سقف به راحتی شب با ارامش میخوابه ی یتیمی بدون حضور والدین با خیال راحت به زندگیش ادامه میده. اگه معماری و این ساختمان ها نباشه که تکلیف اینا چیه این وسط؟ی نرم افزار طراحی میخری به طراحش سود میرسونی به برنامه نویسش سود میرسونی به فروشندش سود میرسونی به شخصی که اموزش میده سود میرسونی اگه دانلود میکنی به شرکت اینترنتی سود میرسونی از بیرون میخری میزنی رو فلش به شرکت ساخت فلش سود میرسونی به فروشنده فلش مموری سود میرسونی و همینجور تا ابد…….

              سیستم میزنی تو برق میشینی پای سیستم طراحی به اداره برق سود میرسونی به فروشنده سیستم سود میرسونی به عوامل حمل و نقل که سبستم به دستت رسیده سود میرسونی بین طراحی بلند میشی ی چایی میزنی به فروشنده چایی سود میرسونی ی شکلات میخوری به تمامی عوامل که این شکلات ساخته بشه و به تو برسه سود میرسونی. ی طرح میزنی و ساختمانی طبق طرح شما ساخته میشه دیگه خودت حساب کن به چندین عوامل سود میرسونی. کارگر بناکار سفید کار درو پنجره تاسیسات اب برق گاز تلفن به تمامی ماشین ها که این ابزار رو میارن حالا تمامی این افراد از این طریق به سودی میرسن و این سود رو در روشی هزینه میکنن خورد و خوراک پوشاک مسافرت و هزاران هزار موارد دیگه ……..

              واقعا نمیدونی جهان بدون حضورت لنگ لنگه؟؟؟

              اصلا معنی جهان بدون هنر و طراحی شما چیه؟؟؟نشنیدی میگن فلان شهر و معماریش؟؟؟خو معماری اونارو که عمه من نساخته که. قطعا شما و طراحانی امثال شما اصلا من خودم شخصا به خاطر معماری خاصی که تو ساختمان های آمریکاست عاشق آمریکام. اصلا شاخصه هر کشوری فقط به معماریش هست پسر.

              اینقدر شغل شما معنوی و باارزشه که من فکر میکنم خود خدا تو این شغل انصافا دخالت مستقیم داره. بارها با صدای بلند به خودم میگفت ساناز تو باور داری که شغلت معنویه و میتونی ازش پول بسازی؟هی این جمله رو تکرار میکردم و ی وقتایی داد میزدم اینقدر میگفتم تا قبول کنم شغل من معنویه و میتونم پول بسازم و خداشاهده به محضی که باور کردم شغلم معنوی و با ارزشه دقیقا همون روز فروش شروع شد.

              الانم شما هم دقیقا همین حرکتو بزن ی چوب بگیر دستت با صدای بلند با ذهنت حرف بزن هر جا هم دیدی شیطنت کرد انصافا بزنش تا تنبیه بشه کاری که من کردم. اونوقت نتیجه رو میبینی اولش ی کم سوپرایز میشی و بعدش میای برای خودت تارگت میزنی و هی تصاعدی و هی تصاعدی تر

              داداش حمید نوش جونت نتایج طلایی که میگیری.

              بهترین ها سهم قلب مهربانت

              و من که خوشحال شدم دیدم قدم اول برداشتی میدونم ی جایی از من یاد میکنی و میگی همراهم بود. خوشحالم برای شروع مسیر جدیدت

              خدا شریک لحظه هات

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
            • -
              سارا مرادی همت گفته:
              مدت عضویت: 1068 روز

              بنام خدای مهربون

              سلام به روی ماهت حمید رضا

              امروز داشتم سوره واقعه رو میخوندم

              خداوند وقتی داره مشخصات جهنمیان میده و کسانی که در آتش میسوزن

              در ایه 45 میگه آنها کسانی هستن که قبل از ثروت هستن

              یعنی در فقر

              خیلی مهم که مولد ثروت باشیم

              اصلا فکر کن وظیفه ات اینکه پول تولید کنی

              مثل ابر که وظیفه اش تولید بارانِ

              مثل آتش که وظیفه اش گرماس

              باید تولید پول جز وظایفمون بشه

              آقا من وظیفه دارم پول تولید کنم و این تولید باید رو به افزایش باشه

              اصلا پول و از مذهب و خدا بکش بیرون

              مثل اینکه وظیفه اس که شب مسواک بزنی

              مگه میگی اگه مسواک بزنم از خدا دور میشم !!!!!!؟؟؟

              خدا رو بزار برای مراسم های دیگه ات

              آقا جان ما وظیفه داریم مولد پول باشیم و این و مولد بودن اصلا ربطی به نیاز یا هر دلیل دیگه یی نداره

              ما فقط وظیفه داریم پول تولید کنیم

              اگه این بره تو مغز ما ، بقیه اش درست میشه

              صبح که بیدار میشیم بگیم الهی به امید خودت امروز میخوام فلان عدد بسازم

              اصلا کاری به حساب کتاب نداشته باش فقط خلق کن همین

              مثل دستگاه پرینتر

              فقط چاپ میکنه

              تو هم فقط پول چاپ کن

              نه برای خرج کردنش نقشه و برنامه داشته باش

              نه روش حساب کن

              فقط بساز همین

              این قدم اول

              زمانیکه به اندازه یی ساختی که بری مرحله بعدی

              بهت گفته میشه

              موفق باشی

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
          • -
            سارا مرادی همت گفته:
            مدت عضویت: 1068 روز

            بنام خدای مهربون

            سلام به روی ماهت ساناز زیبا و توحیدی

            خیلی تحسینت کردم

            خیلی کارت درسته ، آفرین آفرین

            عشق کردم با کامنت زیبا و پر از آگاهی ات عزیزم

            اتفاقا دیروز با خانوم برادرم حرف میزدم

            یه خانم جوان و زیبا مثل خودته و چقدر این خانم توحیدی داره عمل میکنه ، چقدر دقیق طبق قانون داره پیش میره ، هیچی هم از قانون به طور کلاسیک نمی دونه اما خدایی که بر خودش واجب کرده هدایت تمام موجودات و داره بینظیر هدایتش میکنه

            یک ساعت برام صحبت کرد و من محو حرف هاش بودم و همش میگفتم آفرین آفرین

            کامنت شما رو که خوندم همون حس دیروز و داشت برام

            چقدر لذت بخشه دیدن انسان‌هایی که درست عمل می‌کنن

            ایشالا که خدای مهربان رزق بیشمار بهت بده که نتونی حساب کنی

            من چند تا دوست شیرازی داشتم

            خیلی خاطرات قشنگی باهاشون دارم

            ساناز جونم سپاسگزارتم که نوشتی و این آگاهی های ناب و گسترش دادی عزیزم

            روی ماهت و می بوسم

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
            • -
              حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
              مدت عضویت: 1992 روز

              سلام سارای عزیزم

              سارای بی‌نظیر و فوق العاده

              چند روز پیش یه دوستی کامنتی گذاشته بود در مورد اسراف

              و من اونجا چیزهایی نوشته بودم

              خیلی جالبه که بعضی وقتها خودم یه جیزی مینویسم که انگار من ننوشتم

              یعنی بعدا که میخونم تازه خودم میفهمم

              ریشه کلمه اسراف ، س ر ف

              خدا گفت برو این ریشه رو سرچ کن تا بفهمی مسرفین چه کسانی هستند

              و چه جااب که معانی متفاوتی میشه ازش درک‌ کرد

              ولی در کل همونی بود گه خودم نوشته بودم

              یعنی کسی که درست از نعمتهاش استفاده نمیکنه

              کسی که قدر نعمتهاشو نمیدونه

              کسی که سپاسگزار نیست

              کسی که احمقه و نعمت هارو نمیبینه

              کسی که کوره و نهمتهاشو نمیبینه

              و لاجرم در جهان بعدی هم کور محشور میشه

              و جاابتر اینکه خدا مجرمین رو مسرفین میدونه

              این آیه 45 سوره واقعه تیر خلاص بود برای من

              در سوره دخان دیروز خوندم:

              بزار یه ترنزی بزرگی رو برام حل شد بگم اول

              در جلسه پنج قدم اول که استاد در مورد سوره حمد گفتند

              که میگه خدایا مارو هدایت کن به نعمتها

              ولی ذهن من می‌گفت حالا کی گفته ثروت جزو نعمتهاست

              یعنی در اسم حد ذهنم مقاومت داشت

              حالا بریم سر سوره دخان

              میگه :

              فرعون ، باغها و چشمه سارها و کشتزارها و …. داشت

              تو آیه بعدی میگه اینها نعمتهایی بود که در اختیار داشت

              اقااااا ذهن من منعجر شد

              گفتم یعنی باغ و ملک و ویلا و …. نعمته؟؟؟؟؟؟

              الله و اکبر

              بعد میگه فرعون از مسرفین بود که قدر اینهارو ندونست

              یعنی اسکل بود که قدر ندونست

              و بواسطه اسرار بر رفتارهاش اینهارو هز دست داد

              حالا بیایم به سوره واقعه

              یعنی من دیوانه شدم از این سوره

              قشنگ ذهنمو خاموش کرد

              یاد کلمه هنالک افتادم که ذکریا گفت هاااااا حالا فهمیدم

              حالا درک‌گردم

              تو سوره واقعه میگه آدمها سه دسته هستند

              یکی اهل سعادت

              یکی اهل شقاوت

              یکی که السابقون السابقون اولئک المقربون هستند

              اینها همون پنج درصده ( میدونی کیو میگم ) هستند

              دیروز یه ویدئو از یه ویلای فوق لاکچری تو دبی داشتم میدیدم

              از حجم لاکچری بودنش هر چی بگم کم گفتم

              وقتی داشتم مشخصات اون دسته سوم ( السابقون ) میخوندم دقیقا یاد اون ویلا افتادم

              تمام این سالها استاد می‌گفتند هر جی ثروتمند تر باشی نزد خدا محبوب تری

              و من میگفتم آخه با چه سندی با چه مدرکی؟

              و آیه سوره دقیقا بهم ثابت کرد این حرف استادو

              دسته اول که اهل سعادتمند و مشخصاتش که داشت میگفت یاد آدمهایی افتادم که زندگیشون خوبه ها ولی خوبِ معمولی

              یعنی انگار یه خونه و ماشین و زندگی و درهند مناسبی دارند

              حالا اهل شقاوت

              این آیه ترکیبش با سوره دخان برام همه چیزو شفاف کرد

              میگه اونهایی که از قبل تو ثروت بودن

              در ناز و نعمت بودن ولی بر گناهان بزرگ‌ اسرار ورزیدند

              این دقیقا خود فرعونه

              که اونهمه نعمت داشت

              ولی بر مسیر اشتباه خودش اسرار ورزید

              که میگه ما اون مال و اموالش رو به قوم بنی اسرائیل ارث دادیم

              برام‌منطقی شد که هر چی ثروتمند تر باشی نزد خدا محبوب تری

              برام‌منطقی شد که چرا خدا بیشتر هز ما میخاد که ثروتمند بشیم

              وگرنه مسرفین و مجرمین رو یکی نمیدونست

              خدایا شکرت

              سارای عزیز

              چه نعمتیه که خدا از در و دیوار هدایت ات کنه

              دوستان نازنینی مثل شما و ساناز عزیز و خیلی‌های دیگه که کیلومترها دور تر از من هستند ولی دارن با کامنتها شون منو در مسیر رسیدن به خواسته هام کمک می‌کنند

              ممنونم ازت

              بخاطر قلب بزرگ ک مهربونت

              عاشقتم

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
            • -
              ساناز گفته:
              مدت عضویت: 1330 روز

              به نام خدای معجزه ها

              سلام سارای قشنگم گل دختر این سرزمین

              من که فدای تو میشم اینقدر عشقی اخه. شیرازیا همشون دوست دارن یعنی نمیتونن دوست نداشته باشن میزنمشون تک تک. اصلا شیراز فدای تک تک شاگردای استاد قشنگم

              سارای عزیزم اسمتو خیلی دوست دارم و داشتم یاد فیلم فرار از زندان افتادم خیلی قشنگ تلفظ میکنه. اصلا من همیشه میگم نوع تلفظ هست که به اسم زیبایی میده

              خلاصه که اسمت قشنگه مث صورت ماهت

              دوسی قشنگم ممنون که از اونجا که هستی برام انرژی میفرستی و حالمو خوب تر میکنی من چقدر خوشبختم که خدا دوستان نابی بهم داده.

              اره عزیزم من تو مسیر خلق ثروت خدارو شکر خوب پیش میرم البته هم خیلی خیلی کار دارمااا ولی اینو خوب میدونم که خدا فقط چشم دوخته به قدم های ما. همین که میگی هدایت میخوام مث اب بارون شر شر هدایت میریزه میگی راه رو هموار کن برات اتوبان میکشه یعنی فقط منتظره بگی و خودشو اثبات کنه و من میگم خدایا اول بگو رسالت من چیه تو این کار

              میبینی هر لحظه ی نشانه میفرسته ببین این رسالتت هست و من دیدم بدون من جهان لنگ و ناقصه گفتم خو وقتی خدا منو هدایت کرده به گردش جهان هستی سود برسونم من با کله میرم که.

              دوست قشنگم ایشالا بهترین ها سهم قلب مهربونت و خدا امسال به راحت ترین شکل و در سریع ترین زمان تک تک هدف هاتو تیک بزنه و بیای بنویسی و من ذوقت کنم دوسی جونم.

              من قربونت عزیزم

              خدا شریک لحظه هات

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
          • -
            حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
            مدت عضویت: 1992 روز

            سلام ساناز عزیز

            ممنونم که انقدر محکم و قاطع برام‌مینویسی

            یه جوری مینویسی آدم میترسه که بهش عمل نکنه

            باید انقدر با خودم تکرار کنم تا آروم آروم ذهنم اینطوری به مساله نگاه کنه

            خخخخح

            دمت گرم

            ممنونم ازت

            بینهایت ممنونم

            عاشقتم

            همین

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      Mahsa گفته:
      مدت عضویت: 1589 روز

      سلام اقای نارنجی ثانی

      وقتتون بخیر

      من گام21هستم و امروز که داشتم کامنتهای پرامتیازش رو میخوندم کامنت اندیشه عزیز منو یاد این کامنت شماانداخت

      abasmanesh.com

      این لینکش هست امیدوارم براتون مفید باشه،و متشکرم ازتون بابت کامنتهای ارزشمندتون درعقل کل.

      سانازعزیزازشما هم متشکرم بابت پاسخ های ارزشمندی ک نوشتین.

      درپناه خدا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
        مدت عضویت: 1992 روز

        سلام مهسای عزیز

        واقعا ممنونم ازت

        بینهایت سپاسگزارم ازت

        و بینهایت ار خدا ممنونم که وقتی من باوتمام‌وجود میخام که تغییر کنم به آسانی به دست دوستان عزیزی مثل شما و بقیه دوستان ارزشمند در این سایت بهت مدد میرسونه تا رشد کنی

        در پناه خدا باشی مهسای عزززیز

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    مریم مهدوی فر گفته:
    مدت عضویت: 918 روز

    قُلْ لَنْ یُصِیبَنَا إِلَّا مَا کَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ(توبه51)

    بگو:دچار هر حادثه‌ای شویم،

    قطعاً خدا به‌نفعمان مقدّرش کرده است؛

    چون او همه‌کارۀ ماست. 

    مؤمنان باید فقط به خدا توکل کنند.

    زندگی پر از گره‌هایی‌ست که تو آن را

    نبسته‌ای،اما باید تمام آنها را به تنهایی باز

    کنی ،تنهای تنها … !

    ولی اگر به خدا توکل کنی ،

    او گره‌ها را یکی یکی برایت باز می‌کند.

    سلام به استاد بی نظیرم ومریم جانم

    وهمه دوستانم که گام به گام در این اقیانوس آگاهی ها خود را لبریز کرده اند از آرامش واحساس عالی

    خداروشاکروسپاسگزارم یک روز فوق‌العاده دیگر ودیدن طلوع زیبای خورشید و بوسه ای جانانه از عزیزدلم و باهم سوار بر موتورِ عزیزمان وباعشق رفتن به دیدن زیبایی ها وقهوه نوش جان کردن و بسلامتی برگشت وبعد هم عموجانِ مصطفی آمدو رفتند بوشهر مسجد، چون پسر خاله مصطفی رحمت خدا رفته بود.

    من هم کمی در حیاط زیباچرخیدن وبا خداوند رازونیاز کردن و گفتگویی عاشقانه وعشق گلها ودرختان زیبا خوردن و هندزفری در گوش های زیبایم (خدایا شنوایی ام را سپاس) واین فایل بی نظیر با صدای دلنشین وتاثیرگذار استادم گوش جان سپردن وهمزمان آمدن در مغازه وتروتمیز کردن و ذوق کردن وخداروشکر کزدن…..

    چقدر خداروشکر می کنم که به جای رفتن به مکانی می توانم با اعضای خانواده ام در این سایت مقدس بنشینم ویک دل سیر بهره ببرم واین قدر آزادی در همه موارد داشته باشم با کارکردن هرروز روی خودم وبالابردن عزت نفس واعتماد به نفسم که حق انتخاب داشته کجاباشم که مفید وموثر باشد ومرا قدمی به جلو هدایت کند وخدایی کجا بهتر از این مکان بهشتی ؟؟؟!!!!

    به اندازه کافی تمام دورها را زده ام

    اکثر کارکردن برای افراد مختلف را تجربه کرده ام

    اکثر کتابها را خوانده ام

    استادان مختلف را پشت سر گذاشته ام

    همه جوره در زندگی مانور داده ام

    از صفر شروع کردن های مختلف را تجربه کرده ام

    مهاجرت ها داشته ام

    امااااااااا

    اینجا همان بهشتی شد برایم که بعد از سالیان دراز باید به سمت آن هدایت می شدم تا کلا جهت زندگی کردنم عوض می‌شد و همه باورهایم به سمت باورهای جدید ،تغییر مسیر می داد وعجب تغییری وعجب بهشتی …..

    آگاهانه زندگی کردن را آموختم با شناخت قوانین بی بدلیل خداوند و دلبستن به معنای زیبا وتاثیرگذار قرآن از استادی که برای تغییر تمام جنبه های زندگیم کافی بود و ایمانی که در تاروپود وجودم تنیده شد ومن هرچقدر جلوتر آمدم سعی کردم فقط عمل کنم ودوره 12 قدم طلایی که استارت آن با چکاب فرکانسی بود کمک شایانی کردو این خود عاملی برای سکوی پرتاب شدنِ آگاهانه به سمت دریافت نعمت ها با بزرگ شدن ظرف وجودیم بود و در کنارش تجارب استاد جان در تمام زمینه ها که تصدیق کننده همه چیز بود وباورهای مرا کاملا دستخوش تغییر کرد وبه لطف خداوند وقدرت ایمان وباورهایمان با گوش کردن به هدایت ها والهامات تا به امروز به خواسته هایی رسیدیم که می خواستیم ،

    پس مسئولیت مان در این‌مسیر هرروز بیشتر می شد چون وقتی استاد در تمام موارد نکات کلیدی وارزشمند را به ما می گفتند دیگر آگاه می‌شدیم و عذروبهانه ای نداشتیم و اگر مثلا اشتباهی تکراری انجام می دادیم دیگر باید تاوانی سنگین تر پرداخت می کردیم ،

    بنابراین به لطف خداوند هرروز با بودن در این جایگاه الهی ونورانی سعی کردیم در هر مسئله ای با ذهنی بازوپاک وقلبی آرام وبا صدای هدایت ،تصمیمات درست در جهت رشد وشکوفایی مان بگیریم .

    واقعابه واسطه هدایت خداوند به سمت اسناد توحیدی مان ، اقیانوسی از آگاهی های ناب وطلایی ، جلوی چشمانِ حقیقت بین‌مان باز شد وراحت وآسوده می توانیم در هر مسئله ای راه حل آن را بیابیم .

    دیگر تمام وجودم به این مسیر گره خورده ونیاز به چیزی اضافه تر ندارم ،تمام گنجینه ها را خداوند در کلام استادم قرار داده است، فقط کافیست عاشقانه وبا تمام وجودم گوش کنم و آگاهانه عملگرا باشم تا مزه بهشت واقعی را در این دنیا وادامه آن را در هر دنیای دیگری بچشم و خداروشکر می کنم که امروز به واقع خود را در این بهشت تصّور می کنم و بهشت برایم داشتن آرامش واحساس عالی و دلی لبریز از ایمان به خداوندم است که مرا متنعم کرده از همه چیز …

    خدایا آنقدر مرا لبریز از خودت کرده ای که در تمام لحظه هایم فقط شکرگزاریت تمام فضای ذهنم را دربرگرفته وقلبم را به آرامشی وصف ناپذیر تبدیل کرده واین ها همه ثمره تاثیر عمیق گفته های ناب استادم است تا امروز جبران خسارت هایی باشد برای تمام‌ آن بی هدف زندگی کردن ها،ناامیدی ها وصبور نبودن ها و…….

    چقدر وجود وزندگیم لبریز از شاری وشعف وشکرگزاری شده است هرچیزی را که در زندگیم دارم ومی بینم فقط از ته دلم خداروشکر می کنم واشک شوقم جاری می شود که باید هم اینطور باشدبا چشمانی به غیر از این چشمانم، دیدن ها وبا گوش های دیگر شنیدن ها و……

    آه خدای من تو ربّ غیر ممکن ها بودی

    و زمانی من برای ممکن ها گریه می کردم !؟

    و

    هرگاه

    خودم

    را

    به

    تو

    سپردم

    جز

    خیر

    نصیبم

    نشد!

    خدایا عاشقتم…..

    در پناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی باشید و بدرخشید، عاشقتونم.

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    متشکرم متشکرم متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  10. -
    مریم باجلان گفته:
    مدت عضویت: 1978 روز

    سلام

    قانون تمرکز .

    اگه من درک کنم که تمرکز چقد میتونه زندگی منو متحول کنه ،چطوری عمل میکردم ؟؟

    اگه من درک میکردم که تمرکزه که نتابج عالی وپایددر رو برام ایجاد میکنه ،چه کاریی رو میکروم وچه کارایی رو نمیکروم ؟؟

    یه موقع ها فقط یه آگاهی رو میشنوم ،ولی از درک وعمل به آگاهی یه عالمه فاصله دارم .

    بیام نگاه کنم به نتایج زندگبم ،اون وقت میفهمم که تمرکزم بیشتر روی چی بوده ؟

    منم از وقتی که با استاد اشنا شدم ،چندین بار از مسیرش خارج شدم .

    به قول استاد به خاطر اینکه به قانون عمل کردم ،نتایج اومده ،ولی چقد زود یادم رفته که عامل به وجوداومدنشون کانون توجه ام بوده .

    منم وقتایی از مسیر دور شدم ،البته تو فکرم این بوده که این دوره ام از فلان استاد بخرم تا بیشتر یاد بگیرم که جی کار کنم .

    وهمین باعث شده که از مسیر توحیدی عباس متشی دور بشم وبازم وقتی حسابی چک ولقدای روزگار رو خوردم وحسابی اذیت شدم ،دوباره قلبم بهم گفته بیا تو سایت ودوباره شروع کن .

    هر موقع گوش دادم دوباره نتابج اومده .

    به خودم قول داده بودم که حتما تو دوره خانه تکانی حتما کامت بزارم ،

    ولی این چند روز حسابی درگیر کار بودن وفشار کاریم خیلی زیاد بود ،ونتونستم کامنت بنویسم ،ولی به خودم گفتم ،جمعه زودتر از خواب بیدار میشم وفایل هارو بکی یکی گوش میدم وکامت مینویسم .

    خدارو شکر که متعهد بودم ،

    خودم رو متعهد کردم که جتما تو دوره خانه تکانی کامنت بنویسم ،

    چون من خوب گوش میدم فایل هارو وعمل ام میکنم ،نتیجه ام گرفتم ،ولی تو کامنت نوشتن دست دست میکنم ،یا نجواهای ذهنم میگه ،حالا وقت نداری یه روز که وقت داشتی کامنت بنویس .

    یا یه نجوای باز دارنده اینکه چی میخوای بنویسی ؟؟

    وکمال گراییم دائم جلوی قدمای کوچیک منو تو کامنت نوشتن میگیره ،

    چون نجواها میگه ،حالا این نتابج که انقدی نیست که در موردشون بنویسی یا میگه این همه بجه ها دارن از نتایج بزرگشون مینویسن ،تو میخوای جی بگی ،اینم شد نتیجه ؟؟

    ولی تو این دوره دارم به این نجواها آگاه تر میشم وتصمیم میگیرم که حتما هر جوری شده حتما روی تعهدم باشم .

    چون کانون توجه وتمرکرم آگاهانه میشه .

    بازم خدایا شکرت برای عمل صالح امروزم .

    ممنونم از اسناد عزیز وخانم شایسته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: