live | خروج از جامعه "معلولان باوری" و خلق زندگی دلخواه - صفحه 22

517 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ملکه قربانی گفته:
    مدت عضویت: 869 روز

    به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته نازنین ودوستان بزرگوار

    من متعهد شدم که هرروز بیشتر به نکات مثبت وزیبا یی ها توجه کنم هرروز بیشتر ناظر بر افکار و احساسات درونی خودم باشم هرروز با احساس سپاس گزاری بیشتر خودم را در مدار درست قرار بدهم هرروز برای کار کردن روی خودم وقت بگذارم

    هرروز به داشته های خودم تمرکز کنم و از خداوند به این نعمت ها سپاس گزار باشم چراکه هر چقدر سپاس گزار باشم خداوند هم ظرف وجودم را بیشتر می‌کند برای دریافت نعمت های بیشتر چون که نعمت های خداوند همه‌ جا هست و هرروز هم این نعمت ها بیشتر وبیشتر می‌شود این من هستم باید خودم را با تمرکز روی زیبایی ها و سپاس گزاری بیشتر به این نعمت ها و ثروت برسونم

    خدایا سپاس گزارم برای تمام نعمت های که توی زندگی دارم خدایا سپاس گزارم که من هم لایق دریافت این آگاهی ها هستم

    خدایا سپاس گزارم برای بینایی چشمانم خدایا سپاس گزارم برای شنوایی گوش هایم که این حرف های الهی را می‌شنوم وبرای سپاس گزاری از این نعمت شنوایی به خودم تعهد دادم که فقط وفقط باید آگاهانه به صحبت های الهی گوش بدهم و عمل کنم

    خدایا تو توانایی دست و پاهایم هستی کمکم کن که در راه رشد خودم ثابت قدم بمانم

    خدایا کمکم که این قلبم که هر روز داره می‌تپد برای رسیدن به تو بتپد

    خدایا کمکم کن تا در مسیر الهی حرکت کنم و در این زمینه عمل گرا باشم

    خدایا سپاس گزارم برای وجود این استاد عزیزم که این قدر عاشقانه این آگاهی ها را با ما به اشتراک می‌گذارد

    خدایا سپاس گزارم برای تک تک سلول‌های بدنم

    خدایا سپاس گزارم که من هم در مسیر قانون سلامتی قرار دارم

    خدایا سپاس گزارم که هر لحظه در حال پیشرفت وبهبود هستم

    خدایا سپاس گزارم برای وجود خودم چراکه من لایق بهترین زندگی هستم

    خدایا سپاس گزارم برای درک بهتر قرآن که با دوره دوازده قدم به آن رسیدم

    خدایا مرا آسان کن برای آسانی ها

    تنها تو را می پرستم وتنها از تو کمک می خواهم

    ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت داده‌ای نه راه گمراهان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    سعیده آیت گفته:
    مدت عضویت: 1068 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام به استادان عزیزم وسلام به همه دوستانم در این بوستان بهشتی

    استاد چندروزه میخوام بیام کامنت بزارم یعنی دقیقا بعد اون فایلی که گذاشتید درمورد لیلای عزیز

    که چه کرد اون فایل و صحبتهاتون با من

    ولی هربار میگفتم نه

    تا اینکه امروز و این فایل که رفتین روقسمت شکرگزاری

    گفتم الان وقتشه باید بنویسم

    من اون فایل درباره لیلای عزیز رو چند روزپشت سر هم گوش میدادم و اونجا که میگفتید اگه یکی دست بزاره رو نقطه جوشت و تو مثل قبل عمل کنی یعنی تغییر نکردی و داری خودتو گول میزنی

    دلم یهو میشکست حالم یه جوری میشد و احساس میکردم من این مدت هیج پیشرفتی پس نداشتم

    چرا؟

    چون دقیقا تو همون دو روز، قبل گوش دادن به فایل یه جریاناتی پیش اومد که من زدم جاده خاکی و جواب طرف رو دادم

    البته که کوتاه بود

    ولی بود

    وهی میگفتم سعیده استاد با توئه

    جالب اینه که من همیشه این مسائلو اعراض میکردم ولی اون دوبار شده بودم سعیده قبلی

    دفعه سوم که دقیقا شنبه قبل بود همونجا پوزش کردم یه جورایی بهم برخورد اونم خیلی خیلی زیاد

    و به کارام فکر کردم و فکر کردم

    دیدم من چند وقته برا یه تضاد کوچولو داشتم دنبال ریشش تو خودم میگشتم که هرچی میگشتم نمیفهمیدم جیه

    هر روز نشانه امروزم رو میزدم تو قران از خدا میهواستم ولی انگار نه انگار جوابی نمیومد

    واین درونن منو کلافه کرده بود بدون اینکه بفهمم نشتی انرژی پیدا کرده بودم

    گفتم خدایا ایتکه نشد من باید حالمو خوب کنم باید این روندو تغییر بدم

    همون موقع خدا هدایتم کرد سعیده مگه تو لایو اصل خارپشتی ننوشتی احساس خوب داشتنه که اصله

    پس بیا همه چیو بریز دور فقط تمرکزتو لیزری بزار رو احساس خوب

    حالم کمی بهتر شد بقیه فایلو گوش دادم آخرش باز یه هدایت دیگه اومد

    گفت ببین همه دارن از شکرگزاری میگن

    گفتم خب منم صبخ وشب دارم مینویسم و سعیم بر شکرگزاری بیستره

    گفت حتما کمه دیگه ببین لیلا میگه هرجی دارم از شکر گزاریه افلاطون عزیز میگه مهمترین دستاوردهای من از شکر گزاریه

    اسداااله عزیز تو اون کامنتش نوسته بود استاد قرار بوده دوره ای بنام شکرگزاری رو ران کنه

    فلان کامنت نوشته چند ماه شکرگزاری این نتایجو برام داشت و هزاران جیز دیگه که مثل قطعات پازل اومدن جلو چشمام که تمرکزی اینکارو شروع کن

    همونروز گفتم اره واقعا من اون معحزاتی که میشه از این روش بدست اوردو هنوز ندیدم و همون موقع متعهد شدم به نوشتن داشته هام

    از اتاق خودم شروع کردم وبا عینک ذره بینی سعی کردم هر انچه که وجود داره رو بنویسم

    قرار گذاشتم هر روز 50 تا مورد از داشته هامو بنویسم و بابتشون به حس خوب و شکرگزاری برسم البته گفتم باید در طول روزم همش حواسم باشه بابت هرچیزی شکر کنم

    الان یه هفتس دارم اینکارو میکنم 400 مورد نوشتم فقط از اتاق خودم و یه سرویس بهداشتی و یکم از اتاق دخترم

    تازه خیلی مسائل رو دونه به دونه ننوشتم

    مثلا نوشتم جورابهای زمستانی حورابهای اسپرت یا بلوزهای تو خونه ای و نیومدم بابت تک تکشون یه مورد جداگانه بنویسم و الان 400 مورد رو در اوردم به لطف خدای مهربون که موندم وقتی شکر گزاریهام بابت فقط وسایلی که دارم تموم بشه به چند هزار میرسه تازه بعدش شکر تک تک اعضای سالم بدن خودم و دخترم و همسرم و توانمندیهامونو نکات مثبت اخلاقی هر کدوممون

    وای خدای من چقدر باید بنویسم و این مسیر ادامه داره و اون نتایجی که بعد نوشتن همشون بیاد فک کنم مثل بهمنی عظیم از نعمت و ثروت منو شگقت زده کنه انشالله

    واما بگم از نتایج این یه هفته

    اول از همه به خودم قول دادم همه ادمای اطرافم رو بپذیرم به همون شکلی که هستن یعنی نیام توذهنم بگم ای بابا جرا توجهش به چیزای منفیه یا چرا نمیتونه اخبار گوش نده و …..وسعیم رو گذاشتم بر اینکه مسائل رو از دید اونا ببینم یعنی بگم خب مثلا دخترم حق داره از مشق بدش بیاد آخه کدوم دختر 8 ساله ای عاشق مشقه منم بچه بودم فقط بازی دوست داشتم پس حق داره دیر بره سراغشون بعد

    روز اول همسرم که تازه از اصفهان اومد دوباره راهی اصفهان شد این یعنی نشتی انرژی کمتر صدای کمتر اخبار و…..

    روز دوم داشتم یکم استراحت میکردم صدای پیامک گوشی اومد تو دلم گفتم کاش واریزی بانک میومد

    بعد گفتم اخه از طرف کی؟

    بعد گفتم خدایااز طرف تو

    بازگفتم خدام از طریق بنده هاش کارهارو میکنه

    بیخیال شدم تا ایتکه تلفنم زنگ خورد و یکی از عزیزانم بود بعد یه کم احوالپرسی گفت شماره کارتتو بده

    واقعا در جا خشک شدم گفتم واسه چی و توضیح داد بله اولین واریزی از طرف خدا

    دلم میهواست جیغ بزنم

    میدونید این همزمانی برام خیلی حذاب بود من تا دودقیه قبلش داشتم این نجواها رو تو سرم میگذروندم خدام همون موقع گفت بفرما

    روز بعدش مامانم که مدتها بود بخاطر کسالتش پای تلفن نمیومد وقتی زنگ زدم گوشی رو برداشت وای که چقدر ذوق کردم وکلی باهاش حرف زدم و گفت خیلی حالم خوبه وکلی صحبتهای شیرین وجذاب دیگه

    دوروز بعدش دوباره یکی دیگه برام پول ریخت و منم قدم 4 رو بعد مدتها تاخییر خریدم خداروشکر

    بعد دیروز که یکی از خواهرام زنگ زد یهو یادم افتاد ا چه جالب این خواهرم که باید هر روز بهم زنگ میزد و خب یه سری صحبتهای ناخواسته هربار مطرح میکرد الان 4 روزه زنگ نزده بود و من اصلا متوجه نبودم که اینم اثر شکرگزاری و تعهد به موندن در احساس خوبه

    استاد انقدر نتایح باحال دیگه هم که از حوصله دوستان خارجه گرفتم که قشنگ حس میکنم رفتارای دنیا باهام عوض شده یاد این آهنگ افتادم

    وقتی که من عاشق میشم دنیابرام رنگ دیگس

    صبح خروس خونش برام مثله یه اهنگ دیگس

    بعدش

    بخداگفتم چه جوری شکر کنم که نتیجه بهتری بگیرم در جا خدا منو یاد کامنت حسین ونرگس عزیز انداخت که به این فکر کنین اگه اون نعمتو نداشتینش اوضاع چه جوری بود

    واقعا که اینم کولاک میکنه یعنی بخاطر یه ابر کوچولو که گذاشتی لای درز در که حشره نیاد تو هم کلی ذوق میکنی و شکر گزاری

    البته اینم بگم دارم رو احساس خوبم بشدت کار میکنم

    یعنی تا یه چیزی میشه سریع میگم خدایا برا اینکه حسم خوب بشه الان چی بگم؟ الان چیکار کنم؟ الان چه رفتاری نشون بدم؟

    والحق که خدام در جا هدایتم میکنه و انقدر خوب چند تا چالشی که تو این یه هفته برام پیش اومد رو عالی با کمک خدا مدیریت کردم و همه چی یه جور دیگه شد و عالی تموم شد که دقیقا حس کردم تمرکز گذاشتن فقط رو هدف نباید باشع تمرکز گذاشتن رو یکی از اصول قانون چقدر نتایجو متفاوت میکنه

    راستی اینم بگم تو تابستون امسال من بخاطر هوای عالی که بود یعنی تا یه ذره هوا خنک میشد کلی شکرمیکردم به همه میگفتم وکلی بزرگش میکردم حتی اگه طول روز بیشترگرم بود یه دوسه ساعتی که بهتر میشد کلی میگفتم و مینوشتم وحالمو خوب میکردم

    دقیقا دیدم هرچی من اینکارو اگاهانه تر میکنم هوا داره روز به روز خنک تر میشه

    شاید باورتون نشه مردادماه امسال رامسر انقدر خنک بود که کولرا خاموش و ما گاهی شبا حتی پنجره هارو میبستیم وپتو هم مینداختیم

    قشنگ حس میکردم خدا داره قدرت سپاسگزاریو نشونم میده

    کاربه جایی رسیده بود که گفتم خدایا میترسم با این فرمون پیش بره بریم تو زمستون

    وعامدانه شکر کردنهامو کمرنگ تر کردم که انقدرم سرد نشه

    دارم از مردادماه اوج گرما تو شمال حرف میزتم

    به هرکی میگفتم باورش نمیشد ولی شده بود دیگه

    استاد عزیزم انقدر حالم خوبه انقدر عالیم که با کلام نمیتونم بگم وامروز تو این فایل که میگفتین دروازه های نعمت رو براتون باز میکنه

    میگفتم اره دقیقا باز میکنه وهرجی میگفتید رو فقط تایید میکردم و لذت میبردم که اصل صحبت امروزتون درباره شکرگزاری بود

    میدونید استاد من تجسم و شکرگزاری رو مثل دسربعدغذا میدونم

    همونطور که دسر سر یه میز لذت بخش ترین و خوشمزه ترین چیدمان اون میزه

    این دوتاهم برامن همینجورن چون از همون اولش با یه حال عالی شروع میشه

    مثلا کنترل ذهن نتیجش شیرینه ولی خودش کارسختیه ولی این دوتا از اول شیرینن

    میخوام بگم اصل خارپشتیه احساس خوب رو اگه تو عمل پیاده کنیم و هر لحظه حواسمون باشه الان چه جوری حسمو باید خوب کنم واقعا همه اصول دیگه رو هم خودبخود رعایت کردیم وشکر گزاری

    که نگم از حس شیرینش ازطعم دلپذیرش

    من تو یه برهه ای ادمی شده بودم که میترسیدم حتی تو دلم بابت یه چیزی شکر کنم نکنه یه اتفاق بدی برام بیوفته!!!!!

    ببینین به چه فاجعهای تبدیل شده بودم ولی الان در عوض همش دنبال اینم که یه جیزی پیدا کنم که شکرشو بگم و گاها دوست دارم جیغ بزنم و بگم وهمه رو تواین حسم شریک کنم

    خدایا واقعاشکرت که میتونم بگم شکزت

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  3. -
    Sara Ardavan گفته:
    مدت عضویت: 2139 روز

    به نام خدای مهربونم

    چگونه از مسیر عمل به قانون، خارج نشویم؟

    ادامه دادن روی باورهای پرقدرت ‌منطقی

    1.باور به اینکه منم که با افکارم دارم خلق میکنم

    با توجه به نکات مثبت، سپاسگزاری و رسیدن به احساس خوب

    مث رابطه عاطفی چون دارم روی خودم و خودارزشمندی بی قید و شرط م کار میکنم لایقم برای تجربه رابطه عاشقانه

    با تمرکز بر نگات مثبت، خودم مسول احساس خوب هستم و توجه به پایداری در رابطه با توجه به سمت و سوی منبع

    راهکار: مدام منیتور کردن خودم، احساس م و افکارم و سلامتی م و تمرکز بیشتر روی احساس خوب

    2.مخصوصا سپاسگزاری در هر حالتی معجزه میکنه

    ذهنو خلع سلاح میکنه در هر حالتی

    سپاسگزاری واقعی!چیزی که قلبت باز میشه تمرکزت میره روی سلامتی حال خوب صدای چهچه پرنده و میبینی و تجربه میکنی معجزه ش رو

    سپاسگزاری بابت نعمت هایی که دارم

    سپاسگزاری که احساس خوب میده

    قلبت میگه در مسیر درستی بدنت رها میشه آرامش پیدا میکنی: $ با نوشتن از لیست نعمت هاممم

    سپاسگزار باشید شما رو می افزایم«شما رو بزرگ میکنم ینی ظرف وجودمو برای دریافت نعمت ها و‌ثروت های فراوان بزرگ میکنه هر بار»

    سپاسگزاری واقعی ینی تمرکز روی داشته ها، ویژگی های مثبتم، توانایی م و استعدادم و طاهر زیبام

    و نشونه اش اینه ترس و‌اندوهی نیس

    در لحظه نشونه اش میاد و افزاد رفتارهای عالی با ما دارن

    سپاسگزاری، کنترل ذهن، تمرکز برنکات مثبت

    3.تمرین تمرکز بر نکات مثبت با نگاه سپاسگزاری

    4.کنترل ذهن با تمرکز بر نکات مثبت و سپاسگزاری

    5.تمرکز بر زیبایی هام و نعمت ها

    6.برانگیختگی رفتا آدما با تمرکز بر نکات مثبت

    و احساس مو خوب کنم با صحبت با خودم

    7.تمرین درخواست اضافی جسارت و‌شجاعت و عزت نفس منه

    8.باور به اینکه میتونه با کنترل ذهنم خالق شرایط مثبتممم

    تمرکز به چیزی که بهم احساس خوبی میده

    9.شیطان راحت میگه همینی که هس «دقت کنیم انسان زود فراموش میکنه پس حواس مون باشع»در حالیکه که با سپاسگزاری و‌شکرگزاری میشه خالق شرایط زیبا و لذت بخش م باشم

    10.سپاسگزاری ابزاری است برای خلع سلاح ذهن و دوباره برگشتن به مسیر خلق زندگی دلخوه؛

    11.وقتی با این باور که : احساس خوب = اتفاقات خوب ذهن خود را کنترل می کنی، فارغ از اینکه شرایط چیست، ورق به نفع تو بر می گردد؛

    12.چقدر ما توانمند هستیم برای اینکه شرایط زندگی مان را تغییر دهیم و چقدر راحت می توانیم این توانایی را فراموش کنیم و وارد روزمرگی و حاشیه ها شویم؛

    13.قانون تغییر مکان زندگی؛

    14.مسابقه ای در کار نیس، نیازی ندارم به توجه به بقیه، تویی که باورت ثروتمندتر، تو فقط روی خودت کار کن عزیزممم

    بقیه ای وجود نداره …؛ تویی که خودتو پیدا کردی، تویی که تمرکزت روی زیبایی هاس روی سپاسگزاری تویی که متعهدی و تمرکز داری روی فراوانی های زیبات و لذت بخش ت

    و‌میبینی دنیات چقدر زیباتر و لذت بخش تر میشه برات️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    سعیده آیت گفته:
    مدت عضویت: 1068 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام به استادان عزیزم وسلام به همه دوستانم در این بوستان بهشتی

    استاد چندروزه میخوام بیام کامنت بزارم یعنی دقیقا بعد اون فایلی که گذاشتید درمورد لیلای عزیز

    که چه کرد اون فایل و صحبتهاتون با من

    ولی هربار میگفتم نه

    تا اینکه امروز و این فایل که رفتین روقسمت شکرگزاری

    گفتم الان وقتشه باید بنویسم

    من اون فایل درباره لیلای عزیز رو چند روزپشت سر هم گوش میدادم و اونجا که میگفتید اگه یکی دست بزاره رو نقطه جوشت و تو مثل قبل عمل کنی یعنی تغییر نکردی و داری خودتو گول میزنی

    دلم یهو میشکست حالم یه جوری میشد و احساس میکردم من این مدت هیج پیشرفتی پس نداشتم

    چرا؟

    چون دقیقا تو همون دو روز، قبل گوش دادن به فایل یه جریاناتی پیش اومد که من زدم جاده خاکی و جواب طرف رو دادم

    البته که کوتاه بود

    ولی بود

    وهی میگفتم سعیده استاد با توئه

    جالب اینه که من همیشه این مسائلو اعراض میکردم ولی اون دوبار شده بودم سعیده قبلی

    دفعه سوم که دقیقا شنبه قبل بود همونجا پوزش کردم یه جورایی بهم برخورد اونم خیلی خیلی زیاد

    و به کارام فکر کردم و فکر کردم

    دیدم من چند وقته برا یه تضاد کوچولو داشتم دنبال ریشش تو خودم میگشتم که هرچی میگشتم نمیفهمیدم جیه

    هر روز نشانه امروزم رو میزدم تو قران از خدا میهواستم ولی انگار نه انگار جوابی نمیومد

    واین درونن منو کلافه کرده بود بدون اینکه بفهمم نشتی انرژی پیدا کرده بودم

    گفتم خدایا ایتکه نشد من باید حالمو خوب کنم باید این روندو تغییر بدم

    همون موقع خدا هدایتم کرد سعیده مگه تو لایو اصل خارپشتی ننوشتی احساس خوب داشتنه که اصله

    پس بیا همه چیو بریز دور فقط تمرکزتو لیزری بزار رو احساس خوب

    حالم کمی بهتر شد بقیه فایلو گوش دادم آخرش باز یه هدایت دیگه اومد

    گفت ببین همه دارن از شکرگزاری میگن

    گفتم خب منم صبخ وشب دارم مینویسم و سعیم بر شکرگزاری بیستره

    گفت حتما کمه دیگه ببین لیلا میگه هرجی دارم از شکر گزاریه افلاطون عزیز میگه مهمترین دستاوردهای من از شکر گزاریه

    اسداااله عزیز تو اون کامنتش نوسته بود استاد قرار بوده دوره ای بنام شکرگزاری رو ران کنه

    فلان کامنت نوشته چند ماه شکرگزاری این نتایجو برام داشت و هزاران جیز دیگه که مثل قطعات پازل اومدن جلو چشمام که تمرکزی اینکارو شروع کن

    همونروز گفتم اره واقعا من اون معحزاتی که میشه از این روش بدست اوردو هنوز ندیدم و همون موقع متعهد شدم به نوشتن داشته هام

    از اتاق خودم شروع کردم وبا عینک ذره بینی سعی کردم هر انچه که وجود داره رو بنویسم

    قرار گذاشتم هر روز 50 تا مورد از داشته هامو بنویسم و بابتشون به حس خوب و شکرگزاری برسم البته گفتم باید در طول روزم همش حواسم باشه بابت هرچیزی شکر کنم

    الان یه هفتس دارم اینکارو میکنم 400 مورد نوشتم فقط از اتاق خودم و یه سرویس بهداشتی و یکم از اتاق دخترم

    تازه خیلی مسائل رو دونه به دونه ننوشتم

    مثلا نوشتم جورابهای زمستانی حورابهای اسپرت یا بلوزهای تو خونه ای و نیومدم بابت تک تکشون یه مورد جداگانه بنویسم و الان 400 مورد رو در اوردم به لطف خدای مهربون که موندم وقتی شکر گزاریهام بابت فقط وسایلی که دارم تموم بشه به چند هزار میرسه تازه بعدش شکر تک تک اعضای سالم بدن خودم و دخترم و همسرم و توانمندیهامونو نکات مثبت اخلاقی هر کدوممون

    وای خدای من چقدر باید بنویسم و این مسیر ادامه داره و اون نتایجی که بعد نوشتن همشون بیاد فک کنم مثل بهمنی عظیم از نعمت و ثروت منو شگقت زده کنه انشالله

    واما بگم از نتایج این یه هفته

    اول از همه به خودم قول دادم همه ادمای اطرافم رو بپذیرم به همون شکلی که هستن یعنی نیام توذهنم بگم ای بابا جرا توجهش به چیزای منفیه یا چرا نمیتونه اخبار گوش نده و …..وسعیم رو گذاشتم بر اینکه مسائل رو از دید اونا ببینم یعنی بگم خب مثلا دخترم حق داره از مشق بدش بیاد آخه کدوم دختر 8 ساله ای عاشق مشقه منم بچه بودم فقط بازی دوست داشتم پس حق داره دیر بره سراغشون بعد

    روز اول همسرم که تازه از اصفهان اومد دوباره راهی اصفهان شد این یعنی نشتی انرژی کمتر صدای کمتر اخبار و…..

    روز دوم داشتم یکم استراحت میکردم صدای پیامک گوشی اومد تو دلم گفتم کاش واریزی بانک میومد

    بعد گفتم اخه از طرف کی؟

    بعد گفتم خدایااز طرف تو

    بازگفتم خدام از طریق بنده هاش کارهارو میکنه

    بیخیال شدم تا ایتکه تلفنم زنگ خورد و یکی از عزیزانم بود بعد یه کم احوالپرسی گفت شماره کارتتو بده

    واقعا در جا خشک شدم گفتم واسه چی و توضیح داد بله اولین واریزی از طرف خدا

    دلم میهواست جیغ بزنم

    میدونید این همزمانی برام خیلی حذاب بود من تا دودقیه قبلش داشتم این نجواها رو تو سرم میگذروندم خدام همون موقع گفت بفرما

    روز بعدش مامانم که مدتها بود بخاطر کسالتش پای تلفن نمیومد وقتی زنگ زدم گوشی رو برداشت وای که چقدر ذوق کردم وکلی باهاش حرف زدم و گفت خیلی حالم خوبه وکلی صحبتهای شیرین وجذاب دیگه

    دوروز بعدش دوباره یکی دیگه برام پول ریخت و منم قدم 4 رو بعد مدتها تاخییر خریدم خداروشکر

    بعد دیروز که یکی از خواهرام زنگ زد یهو یادم افتاد ا چه جالب این خواهرم که باید هر روز بهم زنگ میزد و خب یه سری صحبتهای ناخواسته هربار مطرح میکرد الان 4 روزه زنگ نزده بود و من اصلا متوجه نبودم که اینم اثر شکرگزاری و تعهد به موندن در احساس خوبه

    استاد انقدر نتایح باحال دیگه هم که از حوصله دوستان خارجه گرفتم که قشنگ حس میکنم رفتارای دنیا باهام عوض شده یاد این آهنگ افتادم

    وقتی که من عاشق میشم دنیابرام رنگ دیگس

    صبح خروس خونش برام مثله یه اهنگ دیگس

    بعداومدم از قدرت سوال استفاده کردم و

    بخداگفتم چه جوری شکر کنم که نتیجه بهتری بگیرم در جا خدا منو یاد کامنت حسین ونرگس عزیز انداخت که به این فکر کنین اگه اون نعمتو نداشتینش اوضاع چه جوری بود

    واقعا که اینم کولاک میکنه یعنی بخاطر یه ابر کوچولو که گذاشتی لای درز در که حشره نیاد تو هم کلی ذوق میکنی و شکر گزاری

    البته اینم بگم دارم رو احساس خوبم بشدت کار میکنم

    یعنی تا یه چیزی میشه سریع میگم خدایا برا اینکه حسم خوب بشه الان چی بگم؟ الان چیکار کنم؟ الان چه رفتاری نشون بدم؟

    والحق که خدام در جا هدایتم میکنه و انقدر خوب چند تا چالشی که تو این یه هفته برام پیش اومد رو عالی با کمک خدا مدیریت کردم و همه چی یه جور دیگه شد و عالی تموم شد که دقیقا حس کردم تمرکز گذاشتن فقط رو هدف نباید باشع تمرکز گذاشتن رو یکی از اصول قانون چقدر نتایجو متفاوت میکنه

    راستی اینم بگم تو تابستون امسال من بخاطر هوای عالی که بود یعنی تا یه ذره هوا خنک میشد کلی شکرمیکردم به همه میگفتم وکلی بزرگش میکردم حتی اگه طول روز بیشترگرم بود یه دوسه ساعتی که بهتر میشد کلی میگفتم و مینوشتم وحالمو خوب میکردم

    دقیقا دیدم هرچی من اینکارو اگاهانه تر میکنم هوا داره روز به روز خنک تر میشه

    شاید باورتون نشه مردادماه امسال رامسر انقدر خنک بود که کولرا خاموش و ما گاهی شبا حتی پنجره هارو میبستیم وپتو هم مینداختیم

    قشنگ حس میکردم خدا داره قدرت سپاسگزاریو نشونم میده

    کاربه جایی رسیده بود که گفتم خدایا میترسم با این فرمون پیش بره بریم تو زمستون

    وعامدانه شکر کردنهامو کمرنگ تر کردم که انقدرم سرد نشه

    دارم از مردادماه اوج گرما تو شمال حرف میزتم

    به هرکی میگفتم باورش نمیشد ولی شده بود دیگه

    استاد عزیزم انقدر حالم خوبه انقدر عالیم که با کلام نمیتونم بگم وامروز تو این فایل که میگفتین دروازه های نعمت رو براتون باز میکنه

    میگفتم اره دقیقا باز میکنه وهرجی میگفتید رو فقط تایید میکردم و لذت میبردم که اصل صحبت امروزتون درباره شکرگزاری بود

    میدونید استاد من تجسم و شکرگزاری رو مثل دسربعدغذا میدونم

    همونطور که دسر سر یه میز لذت بخش ترین و خوشمزه ترین چیدمان اون میزه

    این دوتاهم برامن همینجورن چون از همون اولش با یه حال عالی شروع میشه

    مثلا کنترل ذهن نتیجش شیرینه ولی خودش کارسختیه ولی این دوتا از اول شیرینن

    میخوام بگم اصل خارپشتیه احساس خوب رو اگه تو عمل پیاده کنیم و هر لحظه حواسمون باشه الان چه جوری حسمو باید خوب کنم واقعا همه اصول دیگه رو هم خودبخود رعایت کردیم وشکر گزاری

    که نگم از حس شیرینش ازطعم دلپذیرش

    من تو یه برهه ای ادمی شده بودم که میترسیدم حتی تو دلم بابت یه چیزی شکر کنم نکنه یه اتفاق بدی برام بیوفته!!!!!

    ببینین به چه فاجعهای تبدیل شده بودم ولی الان در عوض همش دنبال اینم که یه جیزی پیدا کنم که شکرشو بگم و گاها دوست دارم جیغ بزنم و بگم وهمه رو تواین حسم شریک کنم

    خدایا واقعاشکرت که میتونم بگم شکزت

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    مائده کردی گفته:
    مدت عضویت: 2537 روز

    قالَ اللَّـهُ هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً رَضِیَ اللَّـهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ

    (آنگاه) خداوند می‌‌فرماید: «این روزی ست که راست‌گویی راست‌گویان به آنان سود می‌‌بخشد.» آنان، بهشت‌‌هایی دارند که از زیر (درختان) آن، رودهایی جاری ست؛ در حالی ‌‌که همیشه در آن خواهند ماند. خدا از آنان راضی است، و آنان(نیز)از او راضی‌‌اند. این، نجات و پیروزی بزرگ است.

    مائده – 119

    سلام به استاد جان و مریم جانم درود خداوند بر شما…

    امروز حسم‌ گفت بهم کامنتمو با آیه روزم شروع کنم

    :)

    ●گام هفدهم خانه تکانی ذهن●

    》》》خروج از جامعه معلولان باوری و خلق زندگی دلخواه《《《

    خداوندا خودت هدایت و حمایت گر‌ من باش توی نوشتن‌کامنت الهی به امید خودت….

    قبل از نوشتن هر چیزی بگم که از قانون سپاسگزاری من از صفر به همه چی رسیدم

    و خلق نتایج من همینطور که توی کامنتای قبلیم گفتم با شکرگزاری استارت خورد ….

    .

    .

    حدود دو سه روز پیش بود که دختر خالم(دختر دوست مامانم) بهم تکست داد

    در قالب اینکه “مائده ازت ممنونم برای اینکه توی این مسیر راهنماییم کردی دارم نتیجه هاشو میبینم”

    حالا این مسیری که پریا ازش حرف می‌زد چیه؟؟

    مسیر شکرگزاری

    کسی که دیده بود من‌ چه نتایجی‌خلق کردم و گفت به منم‌بگو

    یاد گرفتم‌ که هرگز‌ از راهی گه دارم‌میرم‌برای کسی حرف نزنم‌و به کسی نصیحت نکنم‌

    تا مادامی‌ که نتایج‌منو ببینند حال خوب منو انرژی بالای منو ببینند

    بعد خودشون وقتی اومدن‌سمتم‌

    منم‌راه و نشونشون مبدم دقیقا همین‌شد :)

    خدایا شکرت

    از این فایل دوس دارم حرف بزنم و بگم من چطور با تمرکز روی نکات مثبت پدر و مادرم

    و شکرگزاری برای نکات مثبتشون زندگیمو از این رو به اون رو کردم….

    اول قبل از شکرگزاری و مینویسم که قشنگ احساس کنم چی بود و چیشد :::::

    طبیعتا هر دختری مثل من این تجربه هارو داشته

    که مامانش بهش گیر بده

    باباش بهش گیر بده

    اجازه ندن هر کاری که دوس داره انجام بده

    مسلما این داستان توی هر خانواده ای برای هر دختری تو سن 18 سالگی بوده چه بسا کمتر یا حتی بیشتر ….

    داستان من یه خورده متفاوته

    اینجوزی بود که من فقط مورد عدم اجازه و گیرها نبودم بلکه مورد توهین سرزنش دشنام و حتی کتک خوردن بودم….

    طوری که هیج وقت یادم نمیره

    مامان شخصتی بود هر جا میشست از منی که دخترشم مدام بد میگفت و همه جا آبروی منو می‌برد

    باعث می‌شد خورد و خاک‌شیر بشم

    کمتر از 18سالم بود که حتی توی جمع می‌زد توی دهنم

    و پدرم چه سخصتی بود

    اینکه از شدت ترس هیچ وقت نتونستم باهاش حرف بزنم و ارتباط بگیرم به کنار

    مدام مورد مقایسه با بچه های فامیل و خانواده بودم

    و هر روز حرف های رکیک و زشت

    طوری که اگه من یه شب با پسرخالم توی جمع خانوادگی برای احوال مرسی دست میدادم

    شبش زیر فحش بودم که دختره فلان فلان شده چطور به خودت اجازه دادی با اون پسره چی چی

    دست بدی

    .

    ‌.

    .

    اینکه رنگ‌روشن لباس و من تا سن 20 سالگی تجربه نکردم اتفاق قشنگیه

    جوراب کالج پوشیدن شده بود برام یه رویا

    به لطف بابا از اول که سمت هیچ‌لوازم میکاپی نرفته بودم همین الانشم همینم هیچ چیزی به عنوان کیف میکاپ ندارم با اینکه 25سالمه

    و خب اسمشونم بلد نیستم و خیلی جاها با افتخار میگم یاد ندارم از چی حرف می‌زنید

    چون دیگه علاقه ای هم پیدا نکردم ….

    خلاصه لباس راحتی اجازه نداشتیم بپوشیم

    رنگ روشن لباسم که حرام بود

    جوراب ساق کوتاه اعتبارمو می‌برد زیر سوال

    حرف زدن با نامحرم که جام وسط جهنم بود

    بیرون رفتن با دوستا که اصلا دوستی نمیذاشتن برام که بیرونشون باشه

    تولد رفتن که باید بگم عین یه نگهبان بالا سرم بودن

    خلاصه هزاران دسته از این اتفاقا

    عشق و محبت که زیر خط فقر

    بروز احساسات که نگم براتون چیزی به اسم بروز احساسات من نچشیدم و ندیدم

    این در حالیه که مائده خانومتون به شدت دختر احساساتی هست :)

    احترام که معنی نداشت توی خانواده ما اونم برای دخترا:)

    اینقد زیر این فشارا بودم گه تبدیل شدم به الماس

    اونم چه الماسی

    خب قرار نبود اینا همینطوری ادامه پیدا کنه

    این دخترک داستان نزاشت زندگیش به همینجا ختم بشه دنبال راه حل گشت

    اذییت شدنا که شده بود برام یه عادت

    بهش عادت کرده بودم مخصوصا کتکای مامان گه کبود میشدم عجیییییب

    یه روزی از همین‌روزا که داشتم فایل های استاد و گوش میدادم اومد از شکرگزاری در شرایط نامطلوب حرف زد

    ایشون گفتن میشه تو بدترین شرایط چیزهایی باشه که براشون شکرگزاری کنی

    چیزایی که دارم مینویسم با پوشت و گوشت و استخون بهش رسیدم و معجزه رو در آن واحد همینطور که استاد جان میگن رسیدم

    حالا میگم براتون …..

    وقتی شنیدم که میشه توجه گزاشت روی نکات مثبت و شکرگزاری نوشت

    گفتم منمممممم میخواااااام

    اینقد تحت فشار ضربات حمله های هوایی و زمینی از جانب خانواده و اطرافیان بودم که دیگه جونی نداشتم

    با اون انگشت کوچیکه خودمو میکشیدم که بتونم زنده بمونم و ببینم اینایی که استاد میگه جواب میده یا نه؟؟؟!!!!

    .

    ..

    همون روزا یه دفتر برداشتم به زور روز اول تونستم یه چیزی بنویسم و شکرگزاری کنم

    اونم به زوووووووور و بلاااااااااا

    چی بود؟ نوشته بودم خدایا شکرت برای اینکه ماملنم امروز صدام‌زد برای نهار که برم نهار بخورم

    روز دوم : خدایا شکرت که بابام اومد تو خونه سلامم‌کرد

    روز سوم: خدایا شکرت که میز نهار خوردی داریم میتونیم دور هم غذا بخوریم

    روز چهارم: خدایا شکرت که مامانم بیدارم کزد با صدای بلندش اگز با صدای بلند بیدارم نمی‌گزد شاید بیدار نمی‌شدم

    روز پنجم: خدایا شکرت که بابام امروز زد تو برجکم برای خرید لباس خب این خوبه چون داره بزرگم میکنه

    و.و.و .

    ….

    ..

    روزها با این شکرگزاری ها روی نکات مثبتی که به زور پیدا میکردم میرفتم جلو

    حتی اگر نکته مثبتی نبود تبدیلش میکردم به مثبت تا بتونم احساس خودمو خوب نگه دارم

    روزها و هفته ها و ماه ها اینجوزی سپری شد

    در همین اثنا با فایل های راندا برن هم کار میگردم

    رفته رفته چیزهای بیشتری میدیدم

    بچههههه هااااااا مرگمممممم بود بشینم بنویسم

    مررررگممممم بود

    با گریه می‌نوشتم و به خدا میگفتم نشونم بده یه رفتار خوب که بتونم امروز شکرگزاری کنم

    تازه یواشکی من شکرگزاری می‌نوشتم که مبادا بیان بالاسرم و بگن‌اون چیه داری مینویسی

    شبا آخر شب که همه خواب بودن چراغ قوه گوشیمو روشن میکردم و می‌نوشتم

    اونقد نوشتم نوشتم که یواش یواش راه ها داشت باز می‌شد…..

    خب از اون شرایطی که داشتم انتطار‌ یه روز معجزه رو نداشتم به خودم فرصت داده بودم

    روزها گذشت

    شکرگزاری تبدیل با عادت قشنگی شده بود برام

    طوری که من میگفتم تو خونه خدایا شکرت

    بابا که صدامو میشنید میگفت

    مرررررگگگگگ چقد میگی خدایا شکرت:)

    ولی من بازم ادامه میدادم خیرههههه تر از قبل…..

    بعد از گذشت نمیدونم دقیقا چند وقت یه ماه

    دوماه دقیق خاطرم‌نیس..

    نتایج داشت هویدا می‌شد

    الله و اکبر الله واکبر

    خدای من چی داشتم می‌دیدیم

    رفتار خوب!

    عشقو علاقه!

    بروز احساسات از جانب مادر!!!!!

    طرفداری مامان جلو بقیه از من!!!!!!

    اجازه دادن بابا برای خریدن مانتو عید به رنگ قرمز!!!!!

    خداااااای من چی داشتم میدیدم

    .

    .

    .

    همه چی داشت عوص می‌شد

    اینقد احترامم بین خانواده بالا رفته بوددکه از من مشورت میخواستن

    مامانم وقتی کسی تو جمع مشخرم می‌کرد پشت اون آدم در میومد اما الان طرف من بود

    جواب پسرخاله هامو میداد

    حتی پسرخاله هامم تعجب کرده بودن به عبارتی برگی براشون نمونده بود

    بابام اینقد تغییر کرده بود که میگفت باباجان باهام حرف یزن راحت باش

    خدای من خدای من

    دیگه خبری از دعواهای هر روزه نبود

    خبری از کتک هاای هر روزه نبود

    مامانم دیگه حتی به خودش اجازه نمیداد صداشو روی من بلند کنه

    چه برسه بخواد بزنه منو

    خدای من خدای من

    الان‌که دارم‌مینیوسم مو به تنم سیخ شده

    داره یادم میاد چی‌بوده چیشده

    اینقد این شرایط الان برام عادی و بدیهی شده

    که یادم رفته قبلا شرایطم چی بود

    هر روز آرزوی مرگ میگردم

    میگفتم کی برسه من بمیرم

    الان دیگه چه ربطی به گذشته ام ندارم

    گذشته ای که ازش حرف میزنم

    همین چند ساله پیشه هااااا همنچین‌دور نیست

    اما من چرا یادم رفته؟؟؟؟

    خداوندا شکرت شکرت شکرت…..

    امروز که از خواب بیدار میشم

    با پیامای محبت آمیز پدرم همون پدری که چن سال پیش میخواست سر به تنم نباشه

    الان‌با کلی عشق و محبت برام مینویسه دختر قشنگم دختر ماهم‌ دختر نازم برات آرزوی موفقیت میکنم

    این پدر ؛ همون پدری که با فحش و ناسزا میخواست مارو تربیت کنه

    این همون پدره:)

    امروز هر رنگ‌لباسی کهوبخوام‌و میتونم‌بپوشم هیج‌ ممنوعیتی ندارم

    هر مدل با هر اندازه

    هر رنگ‌جورابی که بخوام‌ و دارم‌با مدل های مختلف

    با پسرخاله هام جلو پدرم دست میدم

    و حتی دیگه ممنوعیت حجابم ندارم

    هر طور‌که بخوام‌ دارم‌زندگی میکنم

    تصمیمات زندگیمو خودم‌ میگیرم

    تازه مامان‌و بابا برای هر کارشون میان‌از من مشورت میگیرن

    همونایی که میگفتن تو هیچی‌حالیت نیست

    بابا وقتی از خواب‌بیدار میشه

    بلند میگه خدایا شکرت برای سلامتی که دارم

    یا بهم‌میگه مائده ویس های استاد و بزار گوش کنیم

    یا حتی گاها عبارات تاکیدی سپاسگزاری و میگه برام بنویس و بزن به ایینه خونه

    این همون بابایی که منو مسخره میگزد

    الان خودش جلوتر از من بیدارمیشه و دفترش بازه و شروع میکنه به نوشتن

    باورتون میشه اینقد تغییر؟ ؟؟؟

    خدایا شکرت خودمم‌ گاها باورم‌نمیشه وقتی میشینم مرورومیکنم میبینم

    ببین شده معجزه رخ داده

    نشستی بگی‌همینه که هست دنبال راه حل گشتی و تونستی‌الماس درون مائده رو کشفش کنی

    امروزه چنلن احترامم‌بین خانواده

    تو فامیل تو اطرافیان زیاد شده که وقتی میخوان باهام‌حرف بزنن قبلش بهم‌تکست‌میدن

    تایم‌داری مائده جان‌باهات حرف بزنیم

    این‌همون دختریه که مسخره دست این و اون بود

    پیش ماملنم‌میرفتن و میگفتن این‌دخترت ال و بله

    و مامانم نه میزاشت نه برمیداشت میگفت اره

    دختره فلان‌فلان شده

    :)

    اما‌ااااا الان بعد از حدود چند‌سال تغییر پایدار زندگیم

    وقتی باهاش میرم مهمونی یا دورهمی

    مامانم شخصا میره پیش‌میزبان و میگه دخترم پذیرایی نشده…

    خدای من خدای من خدای من

    شکرت شکرت شکرت

    هنوز خودمو انسان شکرگزار و قدردانی نمیدونم

    با اینکه هر روز دارم‌شکرگزاری مینویسم‌

    اما حسی‌که باید باشه از صمیم‌قلب نیست

    میخوام‌که خداوند هدایتم‌کنه به راه راست به زاه انانی‌که برایشان‌نعمت داده ای نه آنانی که غضب کرده ای و نه گمراهان

    الهی شکر رب من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
    • -
      مریم پهلوان گفته:
      مدت عضویت: 2046 روز

      سلام مائده عزیزم.چقدر با این کامنتت ایمان من رو قوی تر کردی‌ که می‌شود در روابط تا این حد تغییر ایجاد کرد.تحسینت میکنم وتبریک میگم بهت که شکر گزاری رو شروع کردی وادامه دادی وادامه دادی تا نتایج خلق شدند.ممنون از وقتی که گذاشتی واین قدر خوب تو ضیح دادین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        مائده کردی گفته:
        مدت عضویت: 2537 روز

        سلام مریم عزیزم

        دورت بگزدم الهی شکررررز الهی شکر که این کامنت باعث شد ایملنت قوی تر بشه باید بگم

        با افتخار صددرصد شدنیهههه

        فقط نیاز به تکامل و استمرار داریم به شرط تعهد

        عاااااشقتممممم که لینقد بهم عشق دادی اینقد انرژی

        از اینکه ریپلای دوستای هم فرکانسیمو به کامنتام میبینم بیشتر انگیزه میگیرم بنویسم از خودم و نتایجم

        شکرگزار برای وجودت مهربون دختر

        ایملن‌دارم به زودی میای از خلق نتایج دلخواهت مینیوسی

        ببین دختر قوی

        ایملن دارماااااااااا گفته بااااشمممم

        چون خودم طعمشو چشیدم و الان راضی ترییینممممم

        عااااشقتمممم هوارتاااا سوفلااااایی دنیااااهاااا دوست دارم:))

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      رضوان یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2245 روز

      به نام خدایی که در این نزدیکی ایست و بشدت کافی

      سلام مائده جان دختر زیبا صورت و زیبا سیرت و خوش اندام و توحیدی

      اولین باری که اسم و پروفایل شما رو دیدیم که کنار یه موتور مشکی گرفته بودید من اون عکس رو ذخیره کردم خیلی تحسین برانگیز بود هم استایل و موتور خفنی داشتید از کامنت اون روز چیزی یادم نمیاد فقط تصویر و نام شما در ذهنم حک شد و از تصویر شما یه دختر شجاع و دلیر دریافت می شد،ولی در ذهنم بک گراند، زندگی تون، یک دختر پولدار با احترام تمام و کمال از بچگی بود. و الان با خوندن این کامنت، فهمیدم تصورم از بودن دختر شجاع و دلیر درست بود، فقط در مورد گذشته شما کاملا اشتباه کردم و البته شاید این طور بهتر باشه که قدر این احترام‌ خود ساخته رو بیشتر میدونید و اگه از بچگی بهتون احترام میذاشتند شاید اصلا معنی اون رو متوجه نبودید و یه چیز عادی بود. و الان ارزش بسیاری برای شما داره. من شما را بسیار زیاد تحسین می کنم،از اینکه با کار کردن روی خودتان به پدر و مادرت و اطرافیان کمک کردی. شما (البته اول استاد و بقیه دوستانی که در این مسر هستند)مصداق عینی این دو بیت مولانا هستید.

      مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید

      تو یکی نه‌ای هزاری تو چراغ خود برافروز

      که یکی چراغ روشن ز هزار مرده بهتر

      که به است یک قد خوش ز هزار قامت کوز

      براتون بهترین ها رو آرزو می کنم.

      در پناه حق پاینده و پایدار و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید. الهی آمین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        مائده کردی گفته:
        مدت عضویت: 2537 روز

        سلام بر تو ای بانوی توحیدی

        چقدر خوووووشحاللمممم کامنتتو میخوووونمممم رضوان جونم

        تصوری که از من داشتی برام خیلی جالب بود چون شاید باورت نشه

        اکثر انسان هایی که در ارتباط با من هستن تصورشون از من چنین چیزیه

        که یه دختر ثروتمند‌ از لحاظ مالی هستم

        اما وقتی بیشتر شناختن منو

        بهم گفتن حسی که بهمون میدی اینو میرسونه شخصیست اینجوریه مائده:)

        میخوام بگم اما تصوری که از من داشتی کاملا دزست بود

        من همیشه اسم خودمو گزاشتم تایگر یعنی ببر

        عاشق حیوون ببر هستم

        میخوام تحسینت کنم برای ذهن قوی گه داری که من حتی خودم فراموش کرده بودم عکسی که روی پروفایلم دز گدشته بوده

        عااااااشقتممممم رضوان

        باید بگم من شیفته کامنت هایی که مینیوسی هستم و همیشه تحسینت میکنم و یه چیز دیگه هم بگم

        دوس دارم بدونی

        من عکساتو خیلی دنبال میکنم

        مخصوصا وقتی میای عکس خودتو با استفاده از تجسم خلاق توی پرادایس میزاری کنار اون آتیش

        اخهخخخخ که باید بگم چه عشقییی میکنم وقتی اینقد خوشگل داری از قانون تجسم استفاده میکنی

        دختر تحسین برانگیزه بی اندازه به کراااااات:)

        و در آخر باید بگم چه دیدگاه قشنگی

        اینکه من‌با کار کردن‌روی خودم به خانوادم کمک کردم

        خدای من

        چه لذتی داشت این نگاه برام

        تا الان میگفتم من سود بردم

        ولی با این‌نگاهت دارم میبینم اتفاقا خانوادمم سود بردن

        چون حالشون بهتر شده

        انرژی بیشتر شده

        تو مسیر در حرکتن

        میتونم فقط بگمممممم عاااااااشقتمممممم رضوان جانم

        بی نهایت به کرااااااات

        سوفلااااییی دوست دارم

        سپاسگزارم ازت برای نگرشی که بهم دادی و کامنتی که برام نوشتی

        و تعریفی که نسبت به من داشتی

        سپاسگزارم عزیزدلم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      نسیم زمانی گفته:
      مدت عضویت: 1635 روز

      سلام به مائده ی عزیزم، مائده ی بهشتی

      دختر کامنتت یه جوری نورانیه که باید عینک بزنیم بخونیم:)

      بینهایت لذت بردم از خوندن دلنوشته ت و یک دنیا ازت ممنونم که نوشتی این کامنت رو و قلب ما رو روشن کردی:)

      خیلی تحسینت میکنم واقعا تو شرایط سخت شکرگزاری کردن هنره، و تو هنرمند خوبی بودی تو این زمینه و چه نتایجی گرفتی

      نوش جانت و گوارای وجود این زندگی و شرایط جدیدی که برای خودت ساختی

      و خدا رو هزار مرتبه شکر که از طریق کامنت تو من رو هم هدایت کرد که اگر خصوصیت‌های نامناسبی تو بعضی از اطرافیان یا کلا شرایط ناجالبی میبینم، شروع کنم به سپاسگزاری برای نکات مثبتِ اون شخص یا اون شرایط… من بیشتر تمرکزم رو اعراض کردن بود ولی انگار اصلا حواسم نبود که میشه خیلی بهتر از این هم عمل کرد و با شکرگزاری، شرایط رو کاملا تغییر داد! خدایا هزار مرتبه شکرت برای این هدایت:)

      به قول سعیده جان شهریاری عزیز، بوس به کله ت مائده جان

      در پناه خدا موفقیت هات روزافزون باشه (بوس و قلب فراوان)

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        مائده کردی گفته:
        مدت عضویت: 2537 روز

        نسیییییم خنکی‌ از جانب پروردگار:)

        سلام به روی ماهت نسیم جووووونم

        زیباترین خوش خنده ترین

        چقدر زیبا میخندی

        اینقد انرژی رفته بالا وقتی کامنتتو خوندم که دوس داشتم همین لحطه برم فقط برقصممممم ساعت ها

        از شدت انرژی بالایی که درونم ایجاد کردی …..

        یه دنیا دووووووست دارم

        و شگرگزارم برای وجود باارزشت

        و الهی شکر که نشانه بودم از جانب الله که اونم خودش هدایتم گرد

        به نوشتن

        نسیم جان دلممممم قانون جواب ترینه به شرط ایمان تعهد استمرار

        و به لطف خانم شایسته بزرگوار

        تو این مسیر متعهدتر شدم و دارم ادامه میدم

        عاااااشقتم میبوسمتتتتت

        دوست دارم سوفلااااایسی زیادااااا:))))

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      شیما محسنی گفته:
      مدت عضویت: 3583 روز

      مائده نازنین سلام و صد سلام.

      در تضادی هستم که انگار هیچی حالم رو خوب نمیکرد و هدایت شدم به کامنت شما از طریق کامنت رضوان بانو جان برای شما ….

      شما را میشناسم و گاهی کامنت هایت را میخوندم و لذت می‌بردم ….

      اما این بار تو این شرایط باز برام خیلی خیلی درس داشت و کلی لذت بردم و حال دلم بهتر شد و به خودم گفتم که شیما بانو جان جانان، الان هم بشین خوبی های این وضعیت بیماری سخت پدر و در بیمارستان بودم رو ببین و تکرار کن …. تکرار کن …. تکرار کن ….. به امید حال بهتر و احساس بهتر و نتایج بهتر و سربلند بیرون آمدن از این شرایط به ظاهر خیلی سخت … بگو شیما … حتی اگر فرصت نداری بنویسی … بگو … بگو و سپاسگذاری کن …..

      تبریک و احسنت و خدا قوت به شما بانو جان به این استمرار و نتایج عاااالیت، به استاد عزیز که اینطور ما رو آگاه کرده و فقط باید عمل کنیم … خدا رو سپاس مائده جانم… خیلی دوستت دارم….

      ممنون از کامنت کاملت با جز به جز توضیحات و بیان احساساتت….

      در پناه پروردگار عالم

      شیما بانو

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2218 روز

    پروژه ی«خانه تکانی ذهن، گام به گام»

    گام هفدهم live | live |خروج از جامعه “معلولان باوری” و خلق زندگی دلخواه

    سلام و هزاران درود و سلام به روی ماه استاد عزیزم و خانم شایسته ی نازنینم و ساکنین این سایت بهشتی و الهی و ملکوتی!!!!

    الهی حال دلتون مثل همیشه عالی و جیب تون پر پول و ثروت و نعمت و در سلامتی و تندرستی احوالتون متعالی باشه

    موضوع صحبت استاد عزیز و نازنینم!!!!!

    برانگیختگی در مبحث روابط

    و دیگر اینکه عجله ای برای مسابقه دادن با دیگران نباشیم

    یکی از مباحثی که در روابط . کنترل ذهن بالایی میخواد اینه که بتونیم در لحظه ای که همه چی بر خلاف خواسته ی ماست و یا درک مناسب و متقابلی با هم نداریم و روابطمون با دیگران به چالش کشیده میشه بتوانیم اعتراض کنیم و به زیبایی ها و نکات مثبت توجه کنیم..

    اگر بتوانیم قانون رو به یاد بیاوریم اینکه ذهن را آگاهانه بسمت و سوی دیگری هدایت کنیم و به آرامش برسونیم یعنی مهم ترین اصل رو یاد گرفتیم واقعا با همین به یاد آوردن قانون برانگیختگی انگار کلید اوضاع را در دستمون داریم و می توانیم اوضاع و شرایط را بنفع خودمون بچرخانیم و نکته ی فوق العاده طلایی است که باید همیشه آن را با خودمان تمرین و تکرار کنیم …

    من چندین بار چنین تجربه ای را داشتم و توانستم با درک این قانون شرایط را بسمت خودم تغییر بدم ..

    یکی از چندین داستان اینه که !!

    در مهر ماه سال 1401 من تازه وارد این خانه ی جدیدم شده بودم بعد از دو سه ماه مدیریت این ساختمان به شخص و واحد دیگری واگذار شده بود .(( نمی‌دونم فکر کنم قبلنا در یک فایلی این داستان رو نوشته باشم))

    من هم تازه وسایل ها رو جمع و جور کرده بودم که یهویی برق خانه قطع شد منم فکر کردم خوب ممکنه عادی باشه بعد از چند ساعت دیدم هنوز برق وصل نشده درب واحد رو باز کردم متوجه شدم آسانسور کار می‌کنه و چراغ های همسایه ها روشنه و نزدیک غروبه و خانه ی من تاریک شده … بعدش فهمیدم سیم کشی داخل واحد من دچار اشکال شده بود که فقط برق خانه ی من قطع شده بود و از آنجایی که تازه وارد این منطقه جدید در پردیس شده بودم هیچ کسی رو نمی شناختم که بیارم و برام درست کنه .. بخاطر همین به مدیریت قبلی تماس گرفتم که اون بنده خدا هم رفته بود شهرستان و اینجا نبود . ولی بهم گفت با مدیریت جدید هماهنگ بشم. خلاصه مدیریت جدید رو پیدا کردیم و ازشون کمک خواستم ولی گویا ایشون بخاطر مسایل ساختمان و مشکلات با مدیریت قبلی برخورد نامناسبی با من کرد و حتی حاضر نشد کنترهای برق واحد منو بهم نشون بده و یا حد اقل یک راهنمایی کنه. در واقع اصلا از برق اطلاعی نداشت و بلد نبود .. بعدش هم با اخم و تَخم یک موضوع دیگه ای رو مطرح که شما چرا از درب پارکینگ رفت و آمد میکنید و ریموت پارکینگ خراب میشه شما حق ندارید از ریموت استفاده کنید فقط کسانی که ماشین دارند باید از اینجا استفاده کنند … خلاصه تند تند داشت همینطوری حرف میزد

    منم اولش به ایشون گفتم زانوی من درد میگیره نمی تونم از درب ورودی و از پله استفاده کنم .. یعنی داشتم با آرامش باهاش صحبت می کردم و دلیلیش رو میگفتم بعدش دیدم شروع به تهدید کرد و گفت به من ربطی نداره شما چه مشکلی دارید الان به صاحبخانه تون زنگ میزنم !!! سرشو هم تکون میداد و حرف های زد که من خیلی ناراحت شدم… ولی هزاران بار خدا را شکر که در آن شرایط فقط سکوت کردم و فوری بهش گفتم هر کاری دوست دارید بکنید !!! رومو ازش برگرداندم و بدون اینکه به حرف هایش توجه کنم رفتم داخل آسانسور سوار شدم رفتم خونه و بقول معروف اعراض کردم و ادامه ندادم …

    از آن روز برای مدتی اصلا باهاشون روبرو نشدم و یا اگر هم روبرو می شدم ازشون رومو بر میگردوندم … ولی روی خودم کار می کردم .. هر روز توی دفترم می نوشتم خدایااا شکرت برای اینکه همسایه های خوبی دارم

    خدایااا شکرت که همسایه هام از هر جهت به من کمک می کنند ..

    خدایااا شکرت آقای فلانی مدیر ساختمان از من عذرخواهی می‌کنه

    خدایااا شکرت که من در روابطم ثروتمندم

    خدایاااا شکرت که با هر کسی روبرو میشم فقط و فقط مهر و محبت و عشق را دریافت میکنم

    خدایاااا شکرت من انسان دوست داشتنی هستم و من لایق بهترین رفتارها هستم

    من لایق و ارزشمند و دوست داشتنی هستم

    من همیشه بهترین افراد را برای بهبودی مسایل زندگیم جذب می کنم

    روابط من همیشه سرشار از عشق و مهر و محبت و آنرژی مثبت است

    جهان سرشار از مردمان فوق العاده و نازنین و مهربان و دوست داشتنی است که از هر جهت به من کمک می کنند

    خلاصه .. هر روز این موضوع رو بشکل های مختلف می نوشتم . چون مهم بود که بتونم این برانگیختگی رو بچالش بکشم بخصوص اون چند روز اول خیلی نجواهای ذهنی بهم حمله کرده بودن ولی من سعی می کردم مدام ذهنمو ساکت کنم .. همش از خودم می پرسیدم .. مگه من چی کاری کرده بودم که با همچنین رفتاری روبرو شدم ؟؟؟…

    همش از خودم سوال می کردم..

    خلاصه فکر کنم دو سه هفته ای نگذشته بود که اوضاع تغییر کرد .. چطوری تغییر کردنش خیلی جالب بود!!!!

    بازم مجبورم این قسمت رو تعریف کنم چون این موضوع دیگه سبب خیر اون تضاد اولیه شد.

    چند وقتی بود که هر شب یکی ماشین شو توی جایگاه پارکینگ من میذاشتن و من اصلا نمی‌دونستم چه کسی هست و یا میهمانشون بود و یا خودشون .. حالا چون من ماشین نداشتم این حقو بخودشون داده بودن که بدون اطلاع من جایگاه پارکینگ منو اشغال کنند .. از قضا یک شب دختر خواهرم نیمه شب از کرج رسید منزل ما و بخاطر اینکه جایگاه پارکینگم اشغال شده بود مجبور شد ماشین شو بذاره توی خیابان ..

    اینجا شد که من خیلی ناراحت شدم فردا بعد ظهرش میخواستم برم بیرون چرخ خریدمو برداشتم و اومدم توی پارکینگ دیدم چند نفر از آقایون همسایه ها داخل پارکینگ هستند بهشون گفتم .. ببخشید میشه بگید این ماشین کیه که گذاشته توی جایگاه پارک ماشین من .. چرا هر شب یکی ماشین شو اینجا می‌ذاره … خدا اقل ازم اجازه می‌گرفت که من بدونم به چه کسی مراجعه کنم ؟؟؟

    ترا خدا اگر من اشتباه میگم به من بگید که من اشتباه دارم صحبت میکنم !!؟؟. آیا این کار درستیه !!؟؟ یعنی من باید هر دقیقه دنبال صاحب ماشین بگردم !!؟؟ ..

    یکدفعه دیدم همان آقای مدیر جدید از راه پله دوید و اومد پایین و گفت خانم سلطانی ببخشید!!!! شما حق دارید!!

    منم اولش فکر کردم همینطوری داره از طرف دیگران از من عذر خواهی می‌کنه!!!! بخاطر همین همش پشت مو بهش میکردم چون نمی خواستم اصلا باهاش صحبت کنم بخاطر حرف های نامناسب اون روزش!!!

    خلاصه بعدش با خجالت گفت این ماشین منه!!!!! حق با شماست . من اشتباه کردم

    ترا خدا ببخشید من اون روز با شما خوب صحبت نکردم .. می‌دونم اونروز با شما بد صحبت کردم …

    چندین بار همینطوری هی تکرار می کرد و می‌گفت .. شما حق دارید .!!!

    منم همینطوری حیرت زده نگاهش می کردم ..

    البته چون داخل پارکینگ داشتن یک درب مجزای دیگه ای درست میکردن که لوازم جوشکاری داخل پارکینگ بود بخاطر همین توی جای پارک من ماشین پارک میشد … ولی جالبیش آنجا شد که در همون لحظه ای که همه بخاطر این کار جوشکاری و ساختن درب پارکینگ مجزای دیگه داخل محوطه بودن و نکته ی بعدش اینه که از قضا همون روز ماشین مدیر هم جای پارک من گذاشته بود !!!!!! خلاصه با عذر خواهی کردن چندین باره ی مدیر ساختمان با خیر و خوشی و آشتی کنان گذشت و خدا رو شکر تا امروز هم خانمشون و هم خودشون همیشه و همیشه واقعا با مهربانی و احترام با من روبرو میشن و واقعا دوستم دارند و عزت و احترام خیلی زیادی میزارند خدایااآاا شکرت

    دوباره چند روز بعدش دوباره یک اتفاقات جالب دیگری افتاد که بازم در حضور یکی از همسایگان که شخص محترمی بود ازم عذر خواهی کرد و گفت اصلا اشکالی ندارد شما از درب پارکینگ استفاده میکنید . حالا چه فرقی می کنه چه ماشین از این درب حرکت کنه چه شما هیچ فرقی نمیکنه و خلاصه مهر و محبت بیشتری ایجاد شد خدا رو شکر

    این قانون برانگیختگی برای من بارها و بارها جواب داد که اگر بخوام هر کدومشون رو تعریف کنم یک کتاب میشه !!! فقط می تونم بگم که اگر خودمون رو بخداوند بسپاریم خداوند خودش همه ی پازل ها رو دقیق و درست و مناسب میچینه !!! پس سعی کنیم که فقط به زیبایی ها و نکات مثبت توجه کنیم و از خداوند بخواهیم که خودش مهر ما رو در قلب دیگران نرم و گرم کنه . و این جمله رو همیشه هزاران بار به خودم یادآوری می کنم و میگم .

    کار ساز ما به فکرکار ماست 

    فکر ما در کار ما آزار ماست

    در واقع این ما خودمان هستیم که خودمون رو با نجواهای ذهنی آزار میدیم در صورتی که می توانیم از لحظات مون لذت ببریم و فقط به زیبایی ها و نکات مثبت توجه کنیم که خداوند از فضل و رحمت خودش دلها را برای ما بر می انگیزاند و مهر ما را در دلها نرم و گرم میکند

    داستان آن برق هم بگم که آخرش چی شد نگران نباشید همه چی بخوبی و خوشی انجام شد !!!! البته بعد از اون دلخوری با مدیر عزیز ساختمان.!!! زنگ زدم به همان تعمیر کار قدیمی آچار فرانسه ی همیشگی خودم آقای زنگنه ای که همیشه همه جا در هر شرایطی کمکم میکرد .. خلاصه همان شب یک برقکار ماهر رو آورد و شکر خدا برق واحد خانه ام درست شد … خدایاااا شکرت

    خدا رو شکر

    سپاسگزار خداوندی هستم که هر لحظه با هدایت و حمایتش مرا از طریق این فایل های گرانبها و ارزشمند استاد عزیزم و خانم شایسته ی نازنینم در مسیر مستقیم خودش ثابت قدم نگه می دارد برای رسیدن به اهداف و خواسته هایم.

    خدایاااا شکرت که چنین استادانی داریم که با چنین فایل های ارزشمندی ما را بسمت کامنت نوشتن و کار کردن روی باورها مون راهنمایی میکنند واقعا جای شکر داره که در همین سه چهار ساعتی که تمرکزمو روی این فایل و نوشتن و ویرایش همین کامنت گذاشتم بدان معنی است که توانستم روی ذهنم کار کنم و بلطف خداوند برای اینکه چنین موقعیت و فرصتی برام ایجاد شد تا بتوانم روی کنترل ذهنم کار کنم و چنین دستاوردها و نتایجی را فراموش نکنم هزاران هزار بار از خانم شایسته ی عزیزم و استاد نازنینم تشکر و قدردانی میکنم خدایااآاا شکرت

    خدایااا خودت منو با آسانسور الهی خودت ببر در مسیر رشد و پیشرفت های پولی و مالی و مادی و معنوی و خیر و خوشی و سلامتی و تندرستی و شادمانی و کامیابی و خوشبختی و سعادتمندی

    الهی آمین

    بقول استاد عزیزمون هدف از زندگی لذت بردن است پس هیچ عجله و مسابقه ای نیست چون مثل همان خواب استاد که دیدن تمام اون مردمی که ما می خواهیم باهاشون مسابقه بذاریم معلولانی هستند که اصلا این قوانین جهان هستی را نمی‌دانند و اینها همان 99٪ جامعه هستند که هنوز بیدار نشدند .. و ما هم همان 1٪ از افرادی هستیم که از بدنه ی جامعه جدا شدیم !!! پس هیچ عجله و مسابقه ای با هیچکس نداریم

    خدای مهربانم شکرت به من نعمت و قدرت شکرگزاری نعمتهای بیشمارت را عنایت کردی

    من باید همیشه استادم رو الگو قرار بدم و این سوال رو از خودم بپرسم

    خدایا چگونه میتوانم از این بهتر و بهتر شوم. و خودم را متعهد به نتیجه کنم و همانند استادانم با نتایجم صحبت کنم ؟

    دوستون دارم یک عالمه

    خدایا شکرت

    لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ

    شکر نعمت به جای آرید شما رو می‌افزایم

    صَدَّقَ بِالْحُسْنَىٰ ، فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَىٰ

    اگر خوبیها رو به خوبی تصدیق کنید ، ما هم شما رو آسون میکنم برای آسونی‌ها

    خدایاااا تنها فقط و فقط ترا می پرستم

    و تنها فقط و فقط از تو یاری و هدایت می خواهم

    IN GOD WE TRUST

    ما به خداوند اعتماد داریم

    IN GOD WE TRUST

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  7. -
    رویا طالبی گفته:
    مدت عضویت: 1715 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به هر دواستاد عزیز

    سلام به دوستان قشنگم

    وقتی کامنت می نویسم یه حرف های می نویسم انگار بیشتر از اینکه برای دیگران مفید باشه برای خودم نیاز بوده بعد کامنت میگم عع عجب جمله ای شد نه اینکه ادا دربیارماا نه از قبل هیچ چیز آماده نمیکنم وقتی کامنت مینویسم به خدام میگم خدایا بیا باهم بنویسم و این خدای مهربون وقتی از قلمم جاری میشه من سرشار از آگاهی های میشم که بهشون نیاز دارم و مایه آرامشم میشن نجوا های ذهنم مهار میشن خدا جونم ممنونم که همواره با من هستی

    خدایا شکرت که خودت را به من بخشیدی

    من هر روز صبح بعد از بیداری یک صفحه شکر گزاری مینویسم و بابت هر چیزی که در اون لحظه دارم سپاسگزاری میکنم با اینکه اگر تا آخر عمرم بخوام صبح تا شب نعمت های خدارو که در اختیار ما گذاشته بشمریم و بنویسم عاجز هستیم

    رَبِّ أَوۡزِعۡنِیٓ أَنۡ أَشۡکُرَ نِعۡمَتَکَ نمل 19

    ای صاحب اختیار توفیق ده مرا که شکر کنم نعمتت را

    من قبلا در شرایطی بودم نزدیک دو سه ساعت

    و اونجا همه چیز محدود بود

    در حدی که اختیار نداشتی یک لیوان چای بخوری هروقت که دلت بخواد و هزاران موارد دیگر

    یا موقعی که دبیرستان میخوندم خوابگاه می موندم چقدر تو تنگا بودیم حتی یک لیوان آب هم نداشتم که موقع تلف شدن بخوریم باید از خوابگاه خارج میشدی میرفتی اونور حیات تا یک لیوان آب بخوری

    و ما بطری پر میکردیم می آوردیم اونم تو اتاق ها گرم میشد…….و هزاران موارد دیگر

    الان که تو خونه خودم هستم و در نعمت های فراوان زندگی میکنم باید لحظه به لحظه ذکر شکر شکر باید از لبانم جاری بشه

    یا اصلا وقتی سه سال پیش رو به یاد میارم چقدر همه چیز تغییر کرده و همه چی از هر لحاظ بهبود پیدا کرده نمیگم عالی عالی شده ولی نسبت به گذشته تغییر 180 درجه ای داشته

    ولی انسان آنقدر عجول و طمع کار و زیاده خواه است که می بینی گذشتشو از یاد برده و تمرکزش رو نداشته هاش و داره کفران میکنه و ناسپاس میشه

    واژه کَفَرَ در زبان عربی به معنای پوشاندن هست

    ولی در قرآن کریم به معنای کافر ترجمه کردن

    وقتی عرب های گندم یا هر تخمی که در زمین میکارن میگن

    کَفرَ عنه یعنی آنرا پوشاندیم (با خاک)

    وقتی ما کفران میکنیم یعنی نعمت خدا رو انگار در زمین دفن میکنیم و نمی بینیم

    از خدا میخوام کمکم کنه شکر نعمت هایش را به جا بیارم و بتونم تمرکزم و توجهم روی نعمت هایم باشد نه روی نداشته هایم

    والذین هم علی صلاتهم یحافظون 34 معارج

    و کسانی که آنان بر توجه هایشان محافظت دارند

    من وقتی این آیه رو دیدم گفتم استاد چقدر خوب قرآن رو متوجه شدی

    یحافظون فعل مضارع هست و فعل مضارع در عربی معنای لحظه به لحظه و نو شدن رو ادا میکنه یعنی خدا میگه کسانی همواره مواظب کانون توجه خود هستند دیگه چطور میخواست واضح تر از این بگه

    خدایا شکرت که قرآن کریم رو فرستادی تا آواره و سرگران نشویم سپاسگزارم

    خدایا شکرت که هروز قرآن کریم میخوانم سپاسگزارم

    خدایا شکرت که روز به روز فهم قرآن کریم را برایم آسان می سازی سپاسگزارم

    خدایا شکرت که مرا با استاد عباسمنش آشنا ساختی سپاسگزارم

    خدایا شکرت که عضو سایت عباسمنش هستم سپاسگزارم

    …….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    خرم خمرنیا گفته:
    مدت عضویت: 1881 روز

    به به ، رسیدم به روز 17 از پروژه شگفتی ساز ” گام به گام تا خانه تکانی ذهن ”

    خروج از جامعه ” معلولان باوری ” و خلق زندگی دلخواه

    نکات کلیدی فایل رو مرور می کنم:

    توجه به نکات مثبت همراه با احساس مثبت ، اتفاقات خوبو رقم می زنه و تا زمانی توی این مسیر باشم شاهد اتفاقات خوشایندم

    باید مرتب خودمو مانیتور کنم در تمام جنبه ها

    افکارم ، احساساتم و سلامت جسم و روانم رو باید هر روز مانیتور کنم مخصوصا سپاسگزاری از نعمت ها و داشته هام

    یادم باشه غافل شدن از ذهن و شیطان کار دستم میده ، بهشتم رو تبدیل به جهنم می کنه ولی تهیه کردن لیستی از نعمت هام و قدرشناسی منو به خودم میاره و باعث موندنم توی مسیر درست میشه .

    دیروز برای من یه روز بیاد موندنی میشه چرا که توی اوج شرایط خیلی افتضاح ( ضرر توی مارکت فارکس ) یه اتفاق زیبا و یه تصمیم هدایتی گرفتم که برای خودم معجزه است یادمه مشابه همین اتفاق رو در تاریخ 03/4/22 تجربه کردم …

    دیروز بعد یه ضرر نسبتا بزرگ ((البته برای من ))سیستم رو خاموش کردم و رفتم زیر دوش آب سرد و منی که حتی توی اوج فصل تابستون باید با آب گرم دوش می گرفتم اینقدر به نقطه جوش رسیده بودم که اصلا انگار نه انگار آب خیلی سرده و یه تصمیم بزرگ گرفتم که از این به بعد طبق پلن برنامه ام عمل می کنم و به هیچ عنوان خارج از قوانین ترید عمل نمی کنم و از تصمیمم مطمئنم چراکه سال قبل هم برج تیر ماه یکی از بزرگترین تصمیمات متحول کننده زندگیمو گرفتم و تا همین الان متعهدم بهش ( ترک مواد مخدر ) خداروصد هزار مرتبه شکر و همیشه به عنوان نقطه عطف زندگیم ازش یاد می کنم و قدردان خدا هستم .

    یامه قبل اون تاریخ دومرتبه دیگه به ترک از مواد اقدام کرده بودم ولی مجدد برگشتم سر خونه اول که الان می فهمم باید تکاملمو توی این موضوع طی می کردم …

    یادمه منی که از دوران نوجوووونی به ناخن خوری گرفتار شده بودم الان به لطف خدا حدود 4 ماهی هست ترک کردم و از این بابت هر موقع چشمم به انگشتام می یوفته از صاف و تر و تمیز بودنشون لذت می برم ، تازه 4 ماهی هست از ناخنگیر استفاده می کنم

    یادمه آرزو داشتم صبح ها ورزش کنم و الان 3 سالی هست همراه با دوره قانون سلامتی و آموزش و تمرینات ورزشی اون دوره در هفته حداقل 5 روز صبح مابین ساعت 6 الی 6:30 استارت ورزش می کنم و قبلشم مراقبه و مدیتیشن می کنم که از 2 دقیقه شروع شد و الان بعد 3 ماه به نیم ساعت رسیده و از ذهنم بیرون میام و روی بدن و نفسم تمرکز دارم . خدایا ممنونم .

    و تا دیروز توی بیزینسم پشت یه مانع توی بیزینسم خورده بودم که اصطلاحش ( اورترید ) هست یعنی معتاد به باز کردن معاملات زیاد در روز بودم و همین باعث میشد بعد دو الی سه معامله و عدم تمرکز برم توی ضرر و خداروشکر دیروز توی اوج اون اتفاق به ظاهر بد و درست زیر دوش آب سرد اون تصمیم درست که فقط به خودم حق باز کردن دو پوزیشن در تایم صبح و عصر رو به خودم دادم ، گرفتم و مطمئنم با توجه به تجربیات گذشته این تصمیم رو مثل عمل به تصمیمات گذشته عملی می کنم ….

    دوستان من جزو اون دسته از افرادی از سایت هستم که با توجه به مدت عضویتم ( 5 سال ) قبل پروژه خانه تکونی ذهن فقط یک دیدگاه حدود 3 سال قبل ثبت کردم ولی با شروع این دوره به لطف خدا متعهدم این 30 روز رو کامنت بزارم و اینو بگم همیشه از خودافشایی می ترسیدم ولی امروز دلیل نوشتنمو نمی دونم

    امروز طبق فایل استاد صبح حین ورزش داشتم ثروت هامو می شمردم … ثروت سلامتی ، خانواده خوبم ، همسر بادرک و فهمم ، ثروت انگیزه و شور و اشتیاقم بابت دنبال کردن عوامل خوشبختی و موفقیت یکیش سایت عباسمنش ، ثروت هر روز ورزش کردنم ، هر روز مدیتیشن ، ثروت ترک یه کار بد ( ناخن خوری ) ، ثروت رهایی از دام اعتیاد و در نهایت دیروز تصمیم به آزادی و رهایی و ترک از ( اور تریدی ) الهی هزاران مرتبه شکر و سپاس واقعا نمی دونم چطوری شکرش رو بیان کنم … هر چی بگم کم گفتم دوستان … این لحظه رو برای تک تکتون آرزومندم … استاد دمت گرررم که هستی … وجودت مایه دلگرمیه

    و درست فایل امروز در راستای سپاسگزاری های صبحم

    تو استاد نمی شناسی من و بقیه عزیزانی رو که با همه وجود روی آموزش هات کار می کنیم ولی من و قطعا ، هستن عزیزانی که قلب و ذهنمون باهات گره خورده

    هر جا هستی تنت سالم و روزگارت به کام باشه …

    در پناه خدا باشید….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    الهام وابراهیم گفته:
    مدت عضویت: 1547 روز

    سلام به استاد عزیزم ومریم جانم

    خدایا شکرت برای دیدن این فایل ارزشمند در مورد موضوع مهم سپاس گزاری.

    محبث بسیار مهم که هم در قرآن بارها و بارها تکرار شده و هم استاد جان بارها در تمام فایلها چه دانلودی و چه دوره ها تاکید مهمش سپاسگزار ی وحال خوب هستش

    جالب اینکه دیشب که داشتم به پسرم املا میگفتم

    شعر فضل خدا بود.

    خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم و چقدر در مورد معنای این شعر با بچه هام حرف زدم .

    فضلِ خدای را، که تواند شمار کرد؟‌ * یا کیست آن که شُکر یکی از هزار کرد؟

    بحر آفرید و برّ و درختان و آدمی * خورشید و ماه و اَنجُم و لَیل و نهار کرد

    اجزای خاک مُرده، به تاثیر آفتاب * بُستان میوه و چمن و لاله‌زار کرد

    ابر، آب داد بیخ درختان مرده را * شاخ برهنه، پیرهن نوبهار کرد

    توحیدگوی او، نه بنی‌آدم‌اند و بس * هر بلبلی که زمزمه بر شاخسارکرد.

    واقعا چه کسی می‌تونه نعمتهای خدارو بشماره وشکر گزارش باشه..

    هرچقدر شکر گزاری باشیم بازم کمه؟؟؟

    به نظر من نتایج زندگی ما مشخص می‌کنه که ما چقدر سپاسگزار هستیم.

    سپاس گذاری همراه شادی ولذت بردن از زندگی از ته اعماق وجودت.یا سپاس گزاری زبانی بگی ولی

    ته دلت ناراحت ونگرانی باشی.

    مثل نماز خواندن میمونه که استاد میگه طرف فقط خم و راست میشه که واجباتش رو عمل کن واصلا توجه نمیکنه که چی خونده حواسش به همه جا هست.

    واین نماز خوندن هیچ فایده وارزشی ندارد.

    مهم توجه و‌یاد خدا بودن واقعی و دلی هستش.

    خدایا کمکم کن که هر لحظه توحیدی تر عمل کنم.

    خدایا کمکم کن که هرروز بهتر وبیشترشکرگزارت باشم.

    خدایا کمکم کن تا من یک موحد یکتاپرست ویک مولد ثروت باشم.

    خدایا تنها ترا میپرستم وتنها از تو یاری و هدایت میخواهم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      رویا مهاجرسلطانی گفته:
      مدت عضویت: 2218 روز

      با درود و سلام خدمت شما زوج عزیز در این سایت بهشتی مون !!!!! الهام جان واقعا ممنون و سپاسگذارم برای این کامنت زیبا کوتاه ولی خیلی پُر محتوا .. چقدر من سعادتمند بودم که خواندن اولین کامنت صبحگاهی من از طرف شما بوده و اینکه این املاء را به پسر عزیزتون رو با عشق خوانید و چقدر خوبع که پسر عزیزتون چنین مادر آگاه و یکتا پرستی داره که کلمه به کلمه ی این شعر رو با عشق درک کرده و با عشق برای فرزندش توضیح داده واقعا تحسین تون کردم خدا رو شکر برای حضورتون در این سایت .. خدا رو شکر که آمدید و این زیبایی رو برامون نوشتید .. واقعا چقدر شعر قشنگی بود و باورهای منو نسبت به هدایت های خداوند بیشتر از همیشه تثبیت کرد

      فضلِ خدای را، که تواند شمار کرد؟‌ * یا کیست آن که شُکر یکی از هزار کرد؟

      واقعا چه کسی می‌تونه نعمتهای خدارو بشماره وشکر گزارش باشه..

      بحر آفرید و برّ و درختان و آدمی خورشید و ماه و اَنجُم و لَیل و نهار کرد

      واقعا در این قسمت از شعر همان معنای علینا الهدی را در ذهنم تداعی کرد که خداوند می فرماید هدایت شما بر عهده ی ماست!!! اینکه بحر دریا و خشکی و آدمی خورشید و ماه و انجمن و تمام ستارگان و آسمان و زمین و درختان را اینچنین با نظم مدیریت می‌کنه !!! خدایاااا سپاسگذارم که روزمو با چنین شعری آغاز کردم و نشانه و هدایت امروزم شدی .. الهام عزیزم ممنون و سپاسگذارم که نشانه ی امروزم شدی و دست و قلم و کلام خداوندم بودی مرسی مرسی عزیزم خدا قوت که هم مشغول کار در مغازه کنار همسر جان آقا ابراهیم عزیز هستی و هم مادر بینظیری برای فرزندانت هستی و همانند فرشته ی آسمانی راه زندگی رو به فرزند عزیزت می آموزی خدا قوت!!!

      اجزای خاک مُرده، به تاثیر آفتاب بُستان میوه و چمن و لاله‌زار کرد

      ابر، آب داد بیخ درختان مرده را * شاخ برهنه، پیرهن نوبهار کرد

      در این دو بیت دقیقا داره قوانین رو توضیح میده اینکه وقتی کانون توجه ما به خواسته مون باشه حتی اگر بی رمق شده باشیم و هیچ امیدی نداشته باشیم و همانند مرده ای باشیم ولی باز هم بلطف خداوند در شرایطی هدایت می شویم که به تمام ایده ها موقعیت ها و افراد و شرایطی هدایت می شویم که ما رو به خواسته مون می رسونه

      توحیدگوی او، نه بنی‌آدم‌اند و بس * هر بلبلی که زمزمه بر شاخسارکرد.

      واقعا باید هر چیزی را از زاویه ی توحیدی نگاه کنیم کاری که استاد عزیزمون همیشه انجام میده و کلام تاکیدی استاد مون در آموزش هاشون هست که هیچوقت به عقل خودمون تکیه نکنیم بلکه کوچکترین کار در این جهان هستی فقط و فقط بلطف و اراده ی قادر مطلق انجام می شود و بس!!!!

      الهام عزیزم خواستم تشکر و قدردانی کنم برای این شعر زیبا . البته نمیدونم این شعر در کدام مقطع تحصیلی و در کدام کتاب نوشته شده و یا شاعر این شعر چه کسی بوده که اینقدر قشنگ معنا و مفهوم توحید و یکتا پرستی رو در این شعر گنجانده !! خدا کنه معلمان مدارس هم بتوانند همانند استاد عزیزمون این مفهوم رو بدرستی به فرزندان مون آموزش بدهند !!! بیشتر از همه خوشحال شدم که امروز صبح خداوند پیام خودشو از طریق کامنت زیبای شما بدستم رساند .. هر چند امروز صبح وقتی برای دیدن طلوع خورشید روی بالکن زیباییم بودم و لحظات ملکوتی الماسی و تشعشع طلوع خورشید رو می‌دیدم فقط داشتم از ذوقم از خداوند تشکر و قدردانی می کردم که هر روز صبح چشمم به چنین بهشتی باز میشه و انگار دیدن چنین صحنه ای فقط و فقط نصیب من میشه .. پیش خودم گفتم خدایااآاا شکر که من از برگزیدگانت هستم واقعا الان در این ساعت چند نفر از محیط اطرافم همانند من با چنین ذوقی منتظر دیدن طلوع خورشید هستند ؟؟؟؟

      چند نفر در این شهرم چنین بالکنی دارند که بتوانند بدون محدودیت و بدون اینکه چیزی مانع دیدگان شون باشه بتواننن تا دور دست ها و اون کوههای قشنگ رو ببینند و چنین لوکیشنی را داشته باشند !! و اگر هم داشته باشند آنچنان پرده های دولا سه لا بر روی پنجره هاشون کشیدن که مبادا کوچکترین روشنایی صبحگاهی بیدارشان کند و یا کوچکترین نور خورشید را ببیند ؟؟؟ کمی بیشتر فکر کردم !؟ و بعدش به این نتیجه رسیدم که واقعا هیچکس.. من همون 1٪ از جامعه هستم که از بدنه ی این جامعه کنده شدم و شخصیتم واقعا بطور بنیادین تغییر کرده که توانستم در این مسیر هدایت شوم و شکر خدا تا همین لحظه در اینجا حضور داشته باشم واقعا خدایاااا رو شکرگذارم

      واقعا چه کسی می‌تونه نعمتهای خدارو بشماره وشکر گزارش باشه

      مرسی مرسی الهام عزیزم سبب خیر برکت برام شدی که روزم رو با بهترین دیده ها و شنیده ها و زیبایی ها و آگاهی ها و آرامش بیشتر و بهتر و قشنگتری آغاز کنم

      بهترینع بهترین روز و شب رو بهمراه عشق ثروت و نعمت برکت سلامتی و خوشبختی و سعادتمندی را در کنار عزیزانت آرزومندممممم!!!!!

      خدایااا سپاس

      حال خوبمان را سپاس

      خدایا با هم بودنمان را سپاس

      نعماتت را سپاس

      این فرصت های طلایی را سپاس

      با تو بودنم را سپاس

      این آگاهی های روز افزونم را سپاس

      سلامتی و شادی و ثروت و سعادت در دنیا و آخرت مان را سپاس

      خدایاااا تنها فقط و فقط ترا می پرستم

      و تنها فقط و فقط از تو یاری و هدایت و آگاهی می خواهم

      IN GOD WE TRUST

      ما به خداوند اعتماد داریم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        الهام وابراهیم گفته:
        مدت عضویت: 1547 روز

        سلام رویا جانم

        ممنونم که نقطه آبی رنگ خوشگل رو برام روشن کردی.

        خدایا شکرت برای وجود دوست توحیدی عزیزم.

        سپاس گذارم از کامنت ارزشمندی که برام نوشتی.

        پسرم کلاس پنجم هستش.درس دوم فارسی پنجم شاعرش سعدی هستش..

        خدایا شکرت

        خوش باش که هر که راز داند داند که خوشی خوشی کشاند

        شیرین چو شکر تو باش شاکر شاکر هر دم شکر ستاند

        واقعا خوشبحالمون که خدا هدایتمون که به این مسیر توحیدی و آگاهی و ما رو از خواب بیدار کرد.

        خدایاشکرت هر لحظه کمکمون کن که توحیدی تر باشیم و سپاسگزار نعمت‌هایت

        روی ماهت رو میبوسم رویا جانم

        ممنونم از شما الهی که همیشه لبخند روی لبت و دلت شاد

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 1341 روز

    بنام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام استاد ودوستان گلم

    این فایل دوباره شکرگزاری و عمل کردن رو به من یادآوری کرد

    چون طبق قران انسان فراموش کاره ومن دلیل نتایج قبلیمو فراموش کردم و راهو گم کردم و مدتیه نتایج قطع شد و حسم بد بود وهرتلاشی می کردم حسم بدتر میشد

    بعد دیدم من دچار کمال گرایی شدم و اصلا عمل نمی کنم و وهرچقدم سپاسگزاری می کنم چون عمل درکار نبود ووارد ترس هام نمیشدم ،حسم بدتر میشد

    وبه این نتیجه رسیدم فارغ از اینکه چقد بلدم و چقد مهارت دارم ،تازمانی که وارد دل ترس هام نشوم و کارمو شروع نکنم ،هرچقد سپاسگزاری کنم ،حسم تغییری نمی کنه

    یعنی باید تمام عوامل وتمام تیکه های پازل کنار هم قرار بگیرن ،هم سپاس گزاری ،هم توجه برنکات مثبت هم باورهای درست و هم ایمان وعمل صالح وصبر ومداومت

    یکی به تنهایی کافی نیست

    تمام نشانه ها بمن میگن وارد عمل شو

    ومن باید با قدم های کوچیک‌ومداوم ادامه بدم و بدونم هرجا مشکلی پیش اومد راه حلش بهم الهام میشه

    وتا وارد عمل نشم احساس لیاقتم ایجاد نمیشه.

    ودلیل توقف نتایجم همین بود که من عمل نمی کردم و وارد ترس هام نمیشدم

    استاد بی نهایت ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: