live | خروج از جامعه "معلولان باوری" و خلق زندگی دلخواه - صفحه 32
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/03/abasmanesh-6.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-12 01:48:112024-10-12 03:44:55live | خروج از جامعه “معلولان باوری” و خلق زندگی دلخواهشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیزم ومریم خانم شایسته ی گل
وسلام به تمام هم فرکانسی های عزیزم….
من چندروزبود که اینقدرکارداشتم و خلاصه چیزی حتماً جلومو میگرفت واین بود که امروز اومدم رواین فرکانس
فرکانس سپاسگزاری
من الان درحال مهارت دیدن هستم و هزینه هایی رو باید پرداخت کنم ومن یه کم بدهکاربودم وتوذهنم بود که خوورد خووردپرداخت کنم ویه کم پول آماده کرده بودم ،امروزرفتم صبح زود رفتم موسسه وبا خانم دکترخیلی صحبت های مفیدی داشتیم و چنان احساس سپاسگزاری درمن شکل گرفت که نگو..
میخواستم پول رو بکشم که گفتن بابت کمک هایی که به ما میکنید بدهی هات صاف شده
یعنی باورتون میشه یه ایمان یه توحیدی درمن شکل گرفت که تماماً احساسش کردم که یه درجه مدارم وایمانم بالاتر رفت .
خدایا شکرت
خدایا شکرت که در مسیری که قرارگرفتم فقط بهترین ها میان سرراهم
خدایا شکرت که با استاد به این آگاهی واین خانم نازنینشون هم مسیر هستم
مریم جونم خیلی دوستت دارررررررم واحساس خیلی نزدیکی به شما دارم و واقعا از خداوند سپاسگزارم که مسیرم باشما خوبان هست
ایشالا که یا شما بیایید ایران ویااینکه من بیام فلوریدا که یه دل سیر بغلتون کنم ..
خدا یارونگهدارهمه ی ما باشد…..
به نام خدای بخشنده مهربان
به نام خدای مهربانو قانون منددد
گام هفدهم
قانون اصل
تو باید خودت با توجه به چیزای قشنگ احساستو خوب کنی نه اینکه برم تو یه رابطه بعد اون همسرم با رفتاراش با کادو هاش منو شاد کنه وتله بیوفتم که باید خوب منم باید بچسبم بهش تا همیشه باشه احساسمو خوب کنه
خودت باید با سپاسگزاری با احساس خوب قرین انرژی عشق کنی خودتو وتراه درست مدارهای مثبت باشی
شکر گزاری ادا نیس خدایی شکرت خدایی. شکرت نیس شکر گزاری یه احساس نه غمه نه نگرانی یه حس خوب یه حسا سپاسگزاری
لیست سپاسگزاریا
@خدایی من خودمو خیلی روس دارم چهره زیبامو خیلی دوس دارم
چقد یاد اور زیبایی بی نهایت خداس و چقد منو یاده قدرتو ارزشمندیه خودمو خدام میندازه
قد قرین ارامش عشقی ناب به خودم میشه چقد لذت بخش صورت رویایی که یاد اورت باشه تو لایق راه جادویی زندگی رویایی هم هستیا
@خدایی من از این ارامش اگاهی باورسازی مشتی واصلاح مسیر بسیار سپاسگزارم
چقد خوبه راه نعمت خوشبختیارو باور کنی جایی که میگن ادم خوشبخت که نیس هم بد بخت ظعیف هستند
تو بگی نه من الگو دارم استاد بهترین زندگییو دارخ هر روز جادویی تر میشه خیلی قویه تو حل تضادها وطوفانن های زندگی
خدایی شکرت این راه مخفی برام نشون دادی و زهنم از روی منفی حرکت کرده یه کوچولو بیاد رو مثبت ها
تا حالا شده
با تومه به خوشبختیای رفاه بقیه بیاریش تو زندگیت
مثلا منبا توجه به خوشبختی رستوران رفتن های خفن کباب خوردن بقیه سپاسگزاری کردم ولدت بردم حالا صبح شب دیروز کباب بعد به طور عجیب خفن میگزره روزا غذاهای عالی خوشمزه
اخیش چقد به زندگیم توجه شده به خاطر این نتایج ونکات مثبتم
از خدام میخام به جای دلبستن به این توجه های بقیه
سیراب باشم لایق باشم ودر حال بهبودی بیشتر باشم
خدایی استاد میگه با نشونه ها میفهمم کجا راهم
من شنیدن استاد و مرور قانونت
قبل اینکه بیام برای باورسازی تمرکزی دوساعتم
دندم درد میکرد یه حالیه بود
ولی الان واضح کم شد و سبکیم بیشتر شد
من مرتب انجام میدادم دیروز به خاطر نمیدونم چی جمعه بود این قدم منتفی شد ینی این هفته عالیترین هفته بود ولی نرسیدم باورسازی کنم وشب به کمی تضاد خوردم و برای کنترل زهن تقلا کردم
یه خواسته نشونه میاد ریرون
این تمرکز منظم گام به گام چقد این سیم پیچی این برکتو فراوانیو سرازیر کرده به زندگیم
اینو در میابی دختر
این خوش شانسی این همه دعوت به مهمونیای ارزشمند و عزت احترام و فراوانی اسونی کارها این احساس خوب کنترل زهن برمیگرده به قانون و برمیگرده به این باورسازی تمرکزیم
حسم میگه مثل ابیه که میریزی رو موتوری که داغ کرده خنکه میفهمی داغ کرده بوده وداره اروم میشه
دلم میخاد توراه استادم قدم بزارم همیشه تو راه موفقیت خوشبختی باشم نه اینکه یه روز خوشحالو راضی یه پریشان ناراحت
یه روز با ایمان قوی به سمت خواسته هام حرکت کنم با عشقو یه روز رها الاف و بدون قانون هر چی اومد شد الکی قبول کنم هر چی شنیدم بگم بله شاید درسته نه
خودمو مسموم نمیکنم بهترین غذا به روح باورسازی گام به گامه الان برام
اتفاق دیشب جلب توجه عجیب دوستم از همسرم
من داشتم دیروز به خواهرم فک میکردم نباید خیلی رو همسرت حساس باشی نگران باشی برای اینکه پارتنر منو عوض کنه یکی بهتر میاد
داشتم میگفتم من کلن میریم بیرون با جنس مخالف راحتم قبلا سختم بود ینی مثلا نگاهمو مینداختم پیایی رخ تو رخ نشیم نگاه به نگاه نشیم مثلا تو مهمونیای خانوادگی بعد گفتم چرا خودمو ازیت کنم راحت داره حرف میزنه تو گوش کن لدت ببر از جاهای قشنگش
بعد شبش مثل الگوی قبلن هام با توجه شوهرم به یکی از خانمای همراهمون بهم ریختم
من این همه تلاش رابطه مون بهم نزدیکتر بچسبه از بیرون یکی میاد مثل هلو باهاش ارتباطی صمیمییی میگیره
بعد یکم رفت احساسم بد شه یاده قانون افتادم تو راها از درختا تحسین میکردم با اهنگ لذت میبردم از راه ها از خونه های قشنگ لامپای منظم خیابونا لذت میبردم اروم اروم سعی کردم یکوچولو با تحسین قلبمو اروم کنم بعد شب با همسری بهتر شدیم الانم دارم یکم درد اینا الکی بود داره میره احساس میکنم رهاترم حالا برم ادامه فایلل….
معجزه زیبایی ها
استاد میگه من با توجه به زیبایی نعمت ها داشته یه احساسس درونی خوب تو زهنم ساختم و بعد اون احساس تبدیل میشه تغیرر اتفاق وبوووم بوم اتفاق قشنگ برات میسازه
استاد میگه احساس خوب تحسین زیباییا قلبی و تحسین نعمتهام داشته هام ظاهر بدو به خوب تغییر میده حالا زمانش همون موقعه نشون میده و نتایجش تا یه هفته چند روز بعدم میتونه بیاد
در کل مهم اینه جواب میده
نشونه دندم درد میکرد استخونم دندم الکیه داشتم فک میکردم حالا شاید خودمو سرما دادم حالا الکی خوب شد همینکه باورسازی گام به گاممو خفنمو شروع کردم
لیست توجه به نکات الانم
اخجونن چه تکنیک معجزه اوری ایمان دارم بهش این هفتم رویایی بود
اخیش دیشب پر شب اون هفته تو هفته چقد ساده با عزت رفتیم و قرین نعمتت شیک مجلسی رستوران غذا خوریای خفن غذا خوری چیزی نیس
ولی اینکه نسبت به خودت قبلن و حتی اطرافیانت خیلی ارزوی همیشگی بود که بسیار زیادتر برات اتفاق میوفتا واضح قانون خوشبختیو میچشی
و چقد ثروت برکت این ماه جدیدا میاد تو زندگی عالیه شکررر
تکنینک طلایی
@@@@
زهرا جون تو درونت یه قطب نما داری ینی چی یه راهنما
الان فعالش میکنم
زهرا الان یه چیزایی هستن نعمتن فکرا هرچی که توش کلی حس قشن کلی برات ارزش داره خیلی کوچولوعه ولی توش لذت چیه لیست کن برام الان
@مبلام
@هیکلم
@قاب های جادویی
@خنده صورت حال خوب
@اسونیا
حالا مثل جارو برقی ازشون کلی احساس خوب وارد قلبم میکنم به لطف ربم
اخیش مبلای خفن با صفامو چقد دوس دارم روشون نشستم رنگ کرم چقد عاشق طرحشون شدم واقعا لذت میبرم ازشون دیروز چقد با عشق ساده یه گرد گیریه کوچولوش کردم
شکررررربا قلبم کلی بهشون عشق میدم یا اسکاجی ابری میکشم با عششق بهبودش میدم
هیکلم خودم
چقد خودمو دوس دارم
چقد دیگه تنها قدرتو میدم دسته خودم و خدام
خود به خودم غذای خوب سپاسگزاریا مشت مثل این میدم خدام بوووم بووم بوووم معجزه عالی میبخشه
قدرت فلکه دسته خودمه دره بهشت نور خدا اتصال با خدارو وصل میکنم خداکه منو خلق کرده بینهایت برای حس قشنگ سپاسگزاری لایقه
حالا خودمم اجازه میدم به جاری شدن نور به قلبم وقتی زهنم الان متوجه زیبایی سپاسگزاریه اتفاقات قشنگو مرور میکنه دیگه میاد منم مینویسم ولی وقتی روی اتفاقات یه جوری نگاه میکنه من نگران کنه منو بترسونه دیگه نمیااد دور میشه زهنم از موضوع ولی اروم اروم سعی میکنم روش متمرکز شه ولی برام خیلی شیرن لذت بخشه شکررررر
تکنیک توجه به زیباییا
وقتی همه مازهنمامون روی نازیبایی هاس حتی منم که انقد قانون جدی کار میکنم از دستم در میره گاهی ولی خیلی خوشحالم که قانون میدونم ایمانم داره بهش هزاران برابر میشه
حالا دختر این نظم این طراحی با مداد خلق زیبایی خلق نظم تایید نعمتها تابلو کشیدن ایلان ماسکم
تابلوی تاب درختا چه لذتی داره زوم کردن روی چشمای زیبا وزیبایی بیشتری ببخشی به زندگیت
چه حالی میده میوه داشته باشی میوه ای به زیبایی خدات زیبایی خودت وجهانت وااای یه حسی از اتثال به ربمه اخیش چقد خفنه توجه ویژه به زیباییا بکنم با طرح هام وبا جلب توجه زهن ها و سیراب شدن بقیه ازشون مبا زیبایی معجزه رو بیاریمون تو زندگیمون واقعا خیلی ارزشمنده طراحی
واقعا این نقش نگار این نظم جهان به فراوانی همیشه کنارمون تحسین نمخاد و نمیشه باهاشون الماس های ناب ساخت چرررا
واای تابلو میوه اجیلام ماشین چهره خانوادم که اروم اروم تو زهنم هک میشه برام این کاری جادویی وتابلوهام الماسن دوربر خودم خانوادم دوستانم پخشه و باهاشون کلی حس خوب میسازیم شکرت رب همه اینا به خاطر لطف توعه فرمانروا به بنده هات
@خنده صورت حاله خوب
اخیش وقتی خنده رو لبمه جهان انگار خوشحال
وقتتی حالم خوبه و در حال سپاسگزاری ودر حال انجام کاری با عشق هستم وقتی رشد خودتو رشد نعمت هاتو میبینی وقتی روی راه درست احساس خوب اطمینان وتایید قلبیه خودت وقدمت هستی چقدر حال میده وقتی اتفاقات قشنگ صورتت شاده حتی به یادش افتادن هم قلبتو باز میکنه اخیش مثل اابی شفا بخش به قلبم میریزه حسه خوب
ما چرا انقد با حس خوب قریبیم تازه منکه انقد دخترشادیم هر چی میگزره شادتر میشم وبعد میبینم که قبلا انگار افسردگی داشتم چی بودم با اینکه اون موقعه هم از خیلی دوربریام شادتر بودم یه راه زیباس دیگه همیشه میخام توش باشم
#اسونیا
اخیش چه حالی میده یکی در گوشت بگه زهرا زندگی های رویاییم هست دیشب همه میگفتن زندگی همه سخته همه در گیر بدبختیان همه تو جهنمن ماهمه مون همینجوریم
من تو دلم میگفتممم نوچ من خوشبختم استادم خوشبخته استاد با این درهاایی که میخوره بهشون کلیدشون راحت روشون میبینه وبازشون میکنه استاد سلامتی روابط ثروت زندگیش هر لحظه رویایی تر میشه الگو الهیم که بزرگترین سپاسگزاری وراهنما تو زندگیم الگوی رویایی واضح صمیمیه استاده که انقد قوی با قدرت حس خوب میبخشه به خودش یه کوچولو جهانم باران رحمتشو براش میباره خیلی قانون صحنه رویایی تسلیم قانون ربت باشی قانونی ساده و رب هم بهترین زندگیو برات بسازه
سلام استاد گرامی و دوستان همراه
الهی هدایتم را سپاس، قوانین بدون تغییر جهان را سپاس
” ما توانمندیم در خلق زندگیمون ”
وقتی باور کنیم که این ما هستیم با توجه و تمرکز روی نکات مثبت، روی زیبایی ها و با سپاسگزاری واقعی، میتونیم زندگیمون رو اونجور که میخوایم خلق کنیم. حال ممکنه نتایج بلافاصله و یا بعد مدتی بوجود بیاد و وقتی نتایج بوجود اومد، فراموش نکنیم که چه عواملی باعث خلق این نتایج شده و تکرار و تمرین کنیم.
سپاسگزاری واقعی با احساس خوب، قلب باز ، آرامش درونی، رهایی از رنج ها، سلامتی همراه هست.
” چند تجربه شخصی”
1_دخترم امتحان راهنمایی و رانندگی داشتن و روز امتحان برخلاف روزهای قبل دو تا افسر اومده بودن، دوستانی که قبلا امتحان داده بودن میگفتن فلان افسر خیلی بد اخلاق هستن، همه رو میندازن و سخت میگیرن. از قضا اسم دختر منم لیست همون افسر بود.
ما مدتی بود که با سایت آشنا شده بودیم و قوانین رو شنیده بودیم. داشتیم تمرین میکردیم.
تا نوبت دخترم بشه همین قوانین رو با هم تکرار کردیم که برای اونا سخت گرفته، برا ما قراره آسون باشه، قراره خوش اخلاق باشن و تجسم کردیم که قبول شدن و سپاسگزاری برا قبول شدنشون و ….
بالاخره برای امتحان رفتن و همون روز قبول شدن و اتفاقا تعریف کردن که افسر مربوطه خیلی هم خوب برخورد کردن و با آرامش امتحان گرفتن .
2_ پسرم امتحان نهایی داشتن. تمام امتحانات ساعت 10 صبح بود ولی تو لیست چند تا امتحان به صورت کشوری و ساعت 8 صبح برگزار میشد .
اولین امتحان کشوری اصلا فراموش کردیم که ساعت 8 هست و به روال امتحانای قبلی ساعت 9،30 حاضر شدیم که بریم تازه یادمون اومد که ساعت رو اشتباه کردیم. تصور کنین چه استرسی داشتیم. با وجود اینهمه استرس، تمام طول مسیر به پسرم میگفتم تصور کن نشستی داری امتحان میدی، نپذیر که نمیشه و خودم هم تو ذهنم میگفتم میریم خواهش میکنیم میگیم اشتباه شده. شاید باورتون نشه ولی اصلا به خواهش و درخواست نرسید. خودشون گفتن چه آزمونی دارن و برگه دادن و به همین راحتی حل شد.
سپاس بابت آگاهی های ناب دوره
سلام بر استاد جانم، مریم نازنینم، تمام دوستان عباسمنشی ام …. که چقدر درس ها گرفته ام از کامنت دوستان ….خدا قوت به همگی …
استاد جان، دوباره روزیم شد که این پروژه ی خانه تکانی ام را ادامه دهم و امروز به لطف خدا، در این گام هستم.
گام هفدهم:
نکته ای که در این فایل خیلی برام بلد بود و خدا رو شکر خیلی بهش اعتقاد و باور دارم و تا حدود زیادی انجامش میدهم، سپاسگزاری است. از اعماق وجود، با باور عمیق قلبی، با حال خوب، با سبک شدن قلب و روح…. نه ادا بازی ….
دفترها پر کرده ام و هنوز که هنوزه دارم و در اکثر روزها انجام میدم و در اکثر روزها مینویسم….. حالمو خیلی خیلی بهتر میکنه …. البته که اگر هم موقعیت جور نباشه برای نوشتن، به زبان می آورم و تقریبا در محل کار و اقوام، معروف هستم به آدم سپاسگزار …
خدا رو سپاس …
بارها تمرین های معجزه سپاسگزاری را انجام داده ام و چقدر به دیگران معرفی کرده ام و برای یکسری از دوستان خریده ام …. و وقتی نتوانسته ام سپاسگزار باشم و ناشکری کرده ام، نتیجه اش را هم دیده ام و چقدر این موضوع مهم مهم مهم است و حال خوب کن ….
در پناه حق تعالی باشین
شیما بانو
سلام عرض میکنم خدمت استاد عباس منش
سپاس گذار پروردگارم هستم که در هر لحظه داره هدایت میکنه اگر من آگاه باشم
این بهترین مثال استاد برای کنترل ذهن و اینکه چطور میشه انجامش داد رو با ذکر مثال درک کردم
خیلی خوشحالم
واقعا از این که میشه اینقدر بالذت زندگی خیلی حس خوبی دارم
احساس میکنم هر چیزی که میخوام رو بدست آوردم
از اینکه دارم یه درسی رو می آموزم که کار کرد جهان رو بررسی میکنه حس خوشحالی دارم
از دورانی که یادم میاد همیشه آرزو داشتم که ای کاش بتونم دلیل
صحبتها
منطق ها
افکار
جامعه اطراف رو در مورد زندگی کردن را درک کنم
و احساس میکردم چون من مثل اونها فکر نمیکنم من مشکل دارم
خوشحالم
خواسته من از زندگی کردن
آرامش
آسایش
سلامت
روح و جسمم هست
و اینکه ثروت مند باشم
وقتی به این راه هدایت شدم متوجه شدم
با آرام بودن
شاکر بودن
توجه کردن به خواسته ها
میشه هم در این دنیا و هم در آخرت
در راه رستگاری قدم برداشت
خدا رو شکر میکنم
و از این هدایت سپاس گذارم
گام هفدهم از خانه تکانی ذهن
لایه “خروج از جامعه معلولان باوری و خلق زندگی
خدایا صدها هزاااااار مرتبه شکرت بخاطر شنیدن این صحبتهای ارزشمند از زبون استاد عزیزم و حضورم در این سایت و این گامهای الهی…
میخوام چندتا از تجربیات خودمو در این زمینه شکرگزار بودن و بالا نگه داشتن حس خوب براتون بنویسم؛
ما خونمون رو پارسال وقتی میخواستیم اجاره کنیم، صاحب خونه گفت باید اجاره شش ماه رو پیش بدین و ماهم قبول کردیم و امسال که میخواستیم تمدید کنیم شرایط پرداخت شش ماه اجاره اونم با مبلغ بالاترو نداشتیم و من بهشون پیام دادم که وقت تمدیدمون هست، ایشون هم گفتن همون روال پارسال…
ولی من بهشون گفتم که نمیتونیم شش ماه پیش بدیم، گفت اکی سه ماه پیش بدین، مجدد گفتم نمیتونیم و طبق قرارداد پارسال ایشون میتونست به ما بگه که اگه نمیتونین پس تخلیه کنید خونه رو ولی وقتی من باور داشتم که خالق زندگیم هستم و کل این یک سال از بودن تو این خونه لذت بردم و شکرگزار همه چیزش بودم، پس قطعا هرطور شده باشه ما اینجا تمدید میکنیم…
و صاحب خونه در کمال ناباوری خونهرو با قیمت کمتر از ارزش بازار و به صورت ماهانه بهمون داد و ما به لطف و مرحمت پروردگارم همین خونه موندگار شدیم…
داستان بعدی همین امروز اتفاق افتاد که من و همسرم رفتیم دنبال کارهای ترجمه مدارک برای گواهی نامه من، یوسف بهم گفت معمولا یکی دو هفته بعد مدارکو ترجمه میکنن و پست میکنن و منم چیزی نگفتم، ولی وقتی مدارکو تحویل دادیم ،بهمون گفت لطفا نیم ساعت بشینین تا کار ترجمه انجام بشه و مدارکتون رو بهتون تحویل بدم، و من یه لبخندی زدمو تو دلم میدونستم دلیلش چیه…
خدارو هزااااااران بار شکر بخاطر تمام این آگاهی ها، بخاطر حضورم در اینجا، بخاطر اینکه جزو معلولان باوری نیستمو در مسیر تغییر باورها و رشد و آگاهی بیشترم…
خدارو هزاااااااران بار شکر که به اندازه یه دفتر دویست برگ خیرو نعمت و برکت تو زندگیم دارم که بابتشون بتونم شکرگزار و قدردان باشم…
هییییییچ چیزو با آرامش این روزام عوض نمیکنم، منی که همیشه استرس و نگران و ترس از اتفاقات آینده داشتم ولی الان حال دلم خوبه و نگران هیچی نیستم چون قوانین رو دارم درک میکنم و سعی میکنم تو زندگیم اجرا کنم…
عاشق همزمانی های زندگیمم…
خدایا شکرت…
خدایا شکرت…
خدایا شکرت…
امید که در این مسیر ثابت قدم و پایدار باقی بمونیم و در پناه ایزد منان شاد و سلامت و توحیدی و سعادتمند باشیم…
با عشق سپیده️
گام هفدهم خانه تکانی ذهن.
چیکار کنم وقتی روی باورهام کار میکنم از کار دست نکشم؟! بر میگرده ب اینکه چقدر باور داری ک کار کردن روی ذهنمون ، توجه ب نکات مثبت ، نوشتن ، احساس سپاسگزاری ، صبح ک بلند میشیم سپاسگذارباشیم بابت چیزایی ک داریم و در کل این نوع نگاه و این نوع نگرش داره نتایج خوب رو برامون رقم میزنه.
شما با افکارت میتونی زندگیت رو خلق کنی ، با احساس خوب ک اینها هم منتهی میشه ب احساس خوب ( توجه ب نکات مثبت ، سپاسگذاری ، ب خدا فکر کردن ، ایمان داشتن.
وقتی این کارارو انجام میدی یه سری هم زمانی ها اتفاق میوفته یعنی اتفاقات کوچیک کوچیک خوب برات میوفته ک تو باور میکنی ک این احساس خوب داشتن این سپاسگذاری داره جواب میده،اما گاهی اوقات وقتی یه نتیجه ای ب دست میاریم، دیگه این کارارو یادمون میره ک انجام بدیم، غرق نتیجه میشیم و یادمون میره ک ایننتیجه رو از کجا آوردیم، پس نباید احساس خوب ، شکرگذاری رو هیچوقت فراموش کنیم و یا از زندگیمون حذف کنیم.
شکر گذاری تو هر حالتی معجزه میکنه، شکرگذاری بهترین ابزاری هست ک میتونه کمک کنه ک اوضاعتون بهتر بشه تو هر حالتی ک هستی، شکر گذاری ک دلی باشه وقتی بیانش میکنی حالت خوب میشه،حست خوب میشه قلبت باز میشه و بهت میگه ک تو مسیر درستی هستی ، تمرکزت میره رو زیبایی رو سلامتی رو صدای چه چه پرنده، روی نعمت ها.
شکر گذاری بخاطر چیزایی ک داری، بخاطر شرایطی ک داری ( تو هر شرایطی ک هستی بالاخره یه چیزایی هست ک زیبا هست دیگه ) اگر شروع کنی ب سپاسگذاری ک واقعی باشه و بهت حس خوب بده، دروازه ای از ثروت و نعمت رو برات باز میکنه.
اگر سپاسگذار باشید شما رو می افزایم ( شَکَرتُم لِ اَزی دَنَکم) سپاسگذاری بزرگترین دروازه رسیدن ب خواسته هاست.
سپاسگذاری روی نعمت هایی ک داریم ، روی استعدادهایی ک داریم، کارایی ک میتونیم انجام بدیم، بخاطر ویژگی خوبی ک داریم ، بخاطر شکل ظاهری ک داریم ، ب صورت نوشتنی ، تجسم کردنی ، صحبت با خدا و این نوع شکرگذاری این نیست ک شما مدتها بعد جوابشو بگیریدا، همون موقع تک تک سلولهای بدنتون واکنش نشون میده، گلبولهای سفید بدنتون تازه میشن، این امکانم وجود داره ک شما وقتی شروع میکنی ب سپاسگذاری یک روز بعد یک هفته بعد جوابشو میگیری یا گاها همون موقع و بالاخره جواب میده.
خودتو با بقیه مقایسه نکن، اصلا بقیه ای وجود نداره و همه معلول هستند، فقط تمرکز کن روی زیبایی ، روی نعمت، و دنیات خیلی زود تغییر میکنه.
من تا قبل از گوش دادن ب این فایل،روزای اولی ک اومدم توی این دانشگاه بزرگ خواسته هامو نوشتم.
باورتون اگر خواستمو بگم،اما میگم ک باوری بشه واسه بقیه و ردپایی برای خودم.
خواسته من داشتن ساعت بود،دوستامو ک میدیدم میگفتم تو دلم ک ی ساعت اینطوری میخوام،کاش منم ساعت داشتم.
ی دستبند طلای ظریف میخوام ک بندازم پشت ساعتم.
دلم میخواد مثل فلانی موهامو رنگ کنم، کراتینش کنم ک صاف و قشنگ بشه.
ابرو هام خیلی تنک هست دلم میخواد فیبروزش کنم.
بعد از اینکه این فایل رو گوش دادم ک استاد گفتن نعمت هاتونو شکر کنید،استعدادهاتونو، هر چی ک تو خودتون دارید رو شکر کنید.
زیبایی تونو …. انگار ب خودم اومدم گفتم واااااااای من اینا رو میخواستم و بهش رسیدممممممممممم.
ی ذوقی تو دلم اومد ک خیلیییی قشنگ بود،حالا هم هر وقت بهشون نگاه میکنم یا خودمو داخل آینه میبینم خیلی با لذت و از ته دل میگم خدایا شکرت ک اینا رو بهم دادی.
استاد میگن خواستتو ک بیان میکنی یا مینویسی خدا دستاشو میفرسته تا تو ب خواستت برسی.
ساعتمو عزیزدلم واسه تولدم بهم هدیه دادن.
دستبندمو طی ی اتفاق جالب ب دست آوردم.
و باورم قوی تر شد،بهتر درک کردم ک شکر گذاری، نوشتن خیلی جواب میده و واقعا دروازه رسیدن ب خواسته ها هست.
خدایا شکرت بخاطر این آگاهی ها بخاطر هدایت من ب این دانشگاه ، بخاطر کمک تو، تو مسیر توحیدی من.
به نام خدای مهربون و قشنگم
گام هفدهم خونه تکونی ذهن زیبا و ایده پردازم
خدایا میلیون ها بار ازت ممنونم نمیدونم چطور این حسم رو انتقال بدم حسی ک الان دارم پر از،خوشبختی و آرامشه پر از،فراوانی و حال خوبه به عینه دارم میبینم هرجا میرم همه عاشقم میشن و این لطف بیکرااااان پروردگارمه با حضور من هرجایی ک باشم اونجا غرق در بزن و برقص و فارغ از،کل دنیا و حواشی پیش میره دیشب مهمونی خونه خاله همسرم بودیم همه سر یه جریانی داشتن باهم بحث میکردن من آگاهانه ذهنم رو درگیر یه پسر کوچولوی خیلیییییی خوشگل و شیطون کردم شروع کردم باهاش ارتباط گرفتن حتی ب من گفت زن دایی منی ک قرار نبود هیچ وقت زن دایی باشم شدم زن دایی و چقدر خوش گذشت باهاش شروع کردیم بازی کردن و گفتم برام شعر بخونه انقدر دگ غرق حال خوب بودیم ک کم کم صداها قط شد و توجه ها رو ما بود منی ک تازه نامزد کردم و خیلی تو جمعشون نبودم و لیامی ک انقد شیطونه اصن با کسی گرم نمیگیره چقد مودب کنارم نشسته بود و هی باهم بازی میکردیم و همه در حیرت؟!
الهی اعتبار همه اینا دست توعه من کاره ای نیسم من فقط دارم باهات عشق بازی میکنم ی کوچولو شاید از مسیر دربیام ولی درجا برم میگردونی ب آغوش خودت الهی هزاراااااااان بار سپاسگزارم میلیون ها بار برای سلامتیم بزرگترین نعمتی ک تو این جهان بهم دادی انرژی بالایی ک بهم دادی زیبایی ک دادی آدم های خوبی ک سرراهم قرار دادی و هزاران نعمت دگ ک دارم ازت ممنونم
استاد چقد این رویایی ک دیدین و من دوس دارم شاید بالای 10 بار گوشش کردم و آویزه گوشمه اون جاهایی ک ذهنم میپره عه عقب موندم باید ی کاری کنم این تصویر میاد تو ذهنم ک همه معلولن هیچ کس از کسی دگ بالاتر یا پایین تر نیس همه دقیقا همون جایی ک باید باشن هستن و وقتی میپذیری خیلی راحت پیش میره برات همه چیز، الهی عاشقتم و ممنونم ک هدایتم کردی ب مسیر خودت و هرچقد ک بیشتر سپاسگزاری نعمت هام رو میکنم همونقدر بیشتر هوامو داری ب همین سادگی !
خواسته من همیشه ازت این بوده اول اون رهایی و آرامش رو بهم بده بعد جریان ثروت دائمی رو وصل کن بهم همینطورم کردی برام من رهااااای رها هستم از هرچیزی ک حتی ی لحظه حالمو دگرگون کنه خدایا شکرت
استاد قشنگم عاشقتونم
مریم جووووونم عاشقتم
خانواده قشنگم عاشقتونم
خدای رزاق و بخشندم بی نهایت عاشقتممممم
الهی ک همیشه در پناه خودش شاد و سالم و پرروزی و آروم باشین
فعلا.
به نام خداوندی که کار ساز است
زما و طاعت ما بی نیاز است
خانه تکانی ذهن (خروج از جامعه “معلولان باوری” و خلق زندگی دلخواه)
شکر نعمت نعمتت افزون کند کُفر نعمت از کفَت بیرون کند
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و تمامی دوستان سایت عباسمنش
از وقتی که من از خدا خواستم ی فرصت بده تا آگاهی ها رو بهتر درک کنیم و به دل خانم شایسته عزیز افتاد و ی فرصت چند روزه دادند، هر روز طبق روال همیشه سایت رو چندین و چند بار رفرش می کنم که تا فایل جدید میاد برم گوش بدم و به تعهدم عمل کنم و کامنت بزارم متاسفانه کار زیاد داشتم و یهو قافل از سایت که عصر روزی که فایل جدید اومد سایت رو باز کردم دیدم بله فایل جدید اومده و از صبح من به خیالی که حالا فرصت داریم و کار داشتم نرفتم چک کنم و منم از قافله عقب موندم از تعهدی که دادم ولی گفتم اشکال نداره می مونه فردا تا اینکه چندین روز از قافله عقب افتادم و چند تا کامنت عقب افتاد و هی مقاومت و هی مقاومت و…و ی چیز خیلی مهم که به این جلسه ام مربوط میشه.
از روزی که پروژه رو شروع کردم هی به خودم می گفتم خداروشکر که تو مسیرم نشانه تو مسیر بودن به قول استاد اولش سلامتیه و… منم هی می گفتم خداروشکر من سالمم و خیلی وقته مریض نشدم برای اینکه تو مسیر درستم، البته ناگفته نماند که من قبل از آشنایی با قانون و استاد سالی ی باز یا سالی دوبار ی سرما خوردگی کوچک داشتم که با دمنوش و سوپ خوب میشد گاهی اوقات ی آمپول و قرص تو دو روز خوب میشدم، این چند سالی که با استاد هستم به خاطر اشتباه خودم و شل کن سفت کن هایی که درآوردم توی کار کردن روی خودم چند بار مریض شدم اونم تو چند روز خوب میشد.
خلاصه از اول پروژه خانه تکانی هی گفتم من پس چرا مریض نشدم (توجه به نکات منفی) تا اینکه چند روز پیش مریض شدم دو سه روز حالم خیلی بد بود تا دیروز رفتم دکتر آمپول و سرم تا خداروشکر بهتر شدم البته من چون سالیان خیلی زیاده داروی شیمیایی نمی خورم و اعتقادی ندارم وقتی ی دونه قرص سرماخوردگی یا هر قرصی و ی قاشق شربت می خورم انقدر حالم بد میشه تا چند روز تا از بدنم بیاد بیرون حالم بده، بگذریم در کل می خوام بگم با توجه به نکات منفی و ناشکری در مورد سلامتی این بلا رو به سرخودم آوردم.
البته ناگفته نماند من آدم ناشکری نیستم تا جایی که درک کردم قوانین رو سپاسگزار هستم البته قبل از قوانین هم سپاسگزار بودم اما سپاسگزار بدون علم به قوانین
می خوام بگم استاد عزیزم قانون جهان هستی چقدر عالی عمل می کنه حتی در جهتی که تو نمی خوای ولی با توجه و افکارت اونو رقم میزنی، قانون همیشه جواب میده چقدر این چند روز بهتر درکش کردم، ی چیزی بگم با اینکه میدونیم (البته خودم رو میگم) قانون انقدر خوب عمل می کنه چه در جهت مثبت و چه در جهت منفی ولی بازم از رو نمیرم و تکرارش می کنم در جهت منفی، امیدوارم که همیشه استوار و ثابت قدم در جهت مثبت پیش برم و بریم با شما دوستان عزیز.
حالا بریم سر مطلب اصلی این فایل شکرگزاری برای نعمت ها و چیزایی که می خوایم.
●خدایا خیلی خیلی شکرت به خاطر تمامی نعمت هایی که به من عطا کردی، نمی دونم با چه زبانی شکر نعمتت را به جا بیارم که لایق تو و بزرگی تو باشه، نمی دونم چی بگم که واقعا لایق تو باشه.
●خدای مهربون وبی همتا سپاسگزارم بابت تمامی نعمتهایی که بهم بخشیدی برای تمام گره هایی که هر بار فقط با دستان سخاوتمندانه ی تو باز شد بابت آرامشی که به من دادی.
●خدایا سپاسگزارم که همیشه خانواده ام رو از بلا دور کردی.
خدای بی همتا تمام زندگی ام را به تو می سپارم.
●خدایا شکرت خدای عالم گاهی فراموشت کردم و تو باز کنارم بودی من رو ببخش و ترکم نکن که بدون تو هیچم. شکر شکر شکر
●خدایا شکرت به خاطر اینکه بهم لیاقت زندگی کردن دادی
●خدایا شکرت به خاطر دنیای پر از رنگ
برای تمام رنگ های دنیایت، که باعث شده اند این زمین خاکی زیبا تر شود…
برای آسمانت…
برای دریاها…
برای کوه ها…
برای تمام جنبندگان…
خــــدایا شکـــــرت
الهی برای سقف بالای سرم…
الهی برای بیدار شدنم…..
الهی برای حس بی نظیر شاکر بودن….
الهی برای ریه های سالمی که دارم و می توانم هوای بهاری را تنفس کنم.
الهی برای صداهایی که میشنوم…
برای تمام داده و نداده هایت،
برای همه ترس هایی که در وجودم قرار داده ای تا مسیری بشود برای رشد کردنم شکرت…
الهی شکر، الهی شکر، الهی شکر
من میبخشم تا آرامش داشته باشم….
من فراموش می کنم تا قلبی بدون کینه داشته باشم…
من سکوت را پیشه می کنم تا با کسی جدل نکنم…
من تمام اینها را انجام می دهم فقط به یک دلیل..
هیچ چیز ارزش ناراحت کردن من را ندارد….
خدایا به خاطر این حس ارزشمند بودن درخودم، شکرت را به جای می آورم.
من در تمام ناملایمات صبر و تحمل می کنم….
من به فراوانی این دنیا ایمان دارم…
من می دانم در جهانی به سر می برم که از همه چیز بی نهایت وجود دارد…
خـــدایا سپاسگزارم به خاطر تمام داشته هایم.
حمد و سپاس خداوند را برای هر نعمتی که به من عطا کرده است، خواه آشکار باشد یا پنهان، و برای هر چه خداوند مرا از آن حفظ کرده است، خواه بدانم یا ندانم.
فقط با شکرگزاری است که زندگی غنی می شود!
●خدای عزیز، تو را به خاطر همه نعمت های بی شماری که در تمام مراحل زندگی ام به من بخشیدی، سپاسگزارم.
●خدایا شکرت که به من زندگی و سعادت بخشیدی و مرا در راه درست صلح و رستگاری هدایت کردی. خدای عزیز برای همه چیز ممنونم!
●خدایا شکرت که پنجره دلم را به سوی تو باز میکنم و هوای مهربانی تو را نفس میکشم.
●خدایا از تو سپاسگزارم که به من یک روز دیگر دادی، فرصتی دیگر برای تبدیل شدن به فردی بهتر، فرصتی دیگر برای دادن و تجربه عشق.
●خدایا شکرت! برای اینکه کنار من هستی، هرگز مرا ترک نکردی و همیشه مرا دوست داشتی.
●خداوندا از تو سپاسگزارم که به من زندگی زیبا را برکت دادی. من برای همیشه از شما برای این زندگی سپاسگزارم.
●خدایا شکرت که بادبادک دلم را به شوق رسیدن به تو پرواز میدهم.
حمد و سپاس مخصوص خداست که مرا از ظلمات تاریکی به سوی نور بیرون آورد.
حمد و ستایش مخصوص پروردگار جهانیان است که بلند مرتبه و پیروز است، سلطنت می کند و حکم می کند، می بخشد و می بخشد، تعلیم می دهد و پنهان می کند، شکست می خورد و پیروز می شود، می آفریند و می گسترد.
خداوندا به من توفیق ده که چشمی واحد و دلی ساده داشته باشم و در آرزوی رضای خدا باشم و به همنوعانم نیکی کنم و شکرگزار باشم.
زمانی که به نظر می رسد راهی وجود ندارد، خداوند راهی خواهد ساخت. خدایا شکرت
دل ناسپاس هیچ رحمتی پیدا نمی کند، اما دل شکرگزار در هر ساعت، نعمت های بهشتی را خواهد یافت. خدایا شکرت
خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم.
ما را به راه راست هدایت کن.
راه کسانی که به آنان نعمت داده ای.
بهترین ها را از صمیم قلبم برایتان آرزومندم.
گام17به نام عشقم پدرم یارویاور م بابا خداسلام، بابایی.
سلام به استادوهمه ی همکلاسیهام. استادمن تاحالا خیلی وام گرفتم به صورت معجزه آساکه خودرئیس بانک ویامعاون بانگ دیگربرام خادمی میکردن فقط خودخدابود که به منوبچه هام خدمت میکرد! که بچه ها انقدرسنشون کم بودپول لای دفترچه میذاشتم ودفترچه روتوی لباسشون وشلوارشونورولباسشون میکشیدم تاپولوبرسونندبانک. ببرن بدن دست آقای رئیس خودش قسطمونو پرداخت میکنه! که هنوز هم شماره ی همراه رئیس بانک رودارم! گاهی تماس میگیرم وتشکرمیکنم!وخدارحمت کندیگ معاون توی بانک دیگربه ماخیلی خدمت داشت که این ماجرایکی ازخدمات این بزرگواربرای بنده بود!ازاینجاشروع میشود!بنده 2تابرادرتنی ازخودم بزرگتردارم و3تاخواهرتنی بازهم بزرگترهستند. وبرادربزرگ خانواده ودامادبزرگ خانواده درردیف اول مورداعتمادانجام کاربرای ثبت نام مکه برای مادرم بودن!ماجرابرای حج عمره بود
وروی عزیزدل من اصلا حساب برای انجام اینکارنه تنهامادرم بلکه هیج کس دیگه هم بازنمیکرد!عزیزدلم راننده اتوبوسرانی بود.یک رورازکارتمام شدآمدگفت:خانم بریم خانه مادرپرسیدم چرا؟گفت:خبرای خوبی دارم برای مکه جا،رزرو کردم!مادرم باخواهرقبل خودم زندگی میکردولی بعدازمن ازدواج کرده. وروی شوهراین خواهرم هیچ کاری روحساب نمیکردیم بنده خداتشنجی بود!واردخانه ی خواهرم شدیم. عزیزدلم ازاول به مادرم میگفت: حاج خانم،سلام حاج خانم خوش خبری دارم!مادرم پرسیدچه خبر؟گفت:کاروان برات پیداکردم بری مکه! مادرم خندیدگفت: من چندساله پولم آماده است، بزرگترهای تونتونستن مرابفرستن مکه به اصطلاح مادرم کسی راکه باورانجام به کارهای به ظاهربزرگ راندارد،میگفت ::تویه یقه چرکی یعنی (کارنابلد)میتونی منو بفرستی مکه؟ عزیزدلم گفت:آره خط روستاکارمیکنم، یک دوستی دارم امروزرهگذری سواراتوبوس شده پرسیدم چیکارمیکنی؟گفته:توی آژانس مسافرتی هستم،الان یک کاروان راهی سفرعمره هستند1مسافرالی 2تامسافرکم داریم. یکنفرحتمی100٪و نفردوم50٪حالااگه کسی روسراغ داری معرفی کن اینم شماره تماس بادفترآژانس،مادرم باورش نمیشدعزیزدلم میگفت: شمابالیلابیابرومکه بازهم باورمان نمیشد!چون داداشم ودامادمون که مثلایک کمی به قول روستائیهامون پیه شکم دارن وبه اینجورجاهانفوذدارن این کارو نکردن! شماره ازتلفن خانه گرفتیم آدرس دقیق رونوشتم، ماگوشی نداشتیم چون بزرگای خانواده گوشی داشتن!فردااول صبح بامادرم رفتیم دفترآژانس اولین ارباب رجوع بودیم!ازبس که برای هرکاری عجولم ومادرم میخواست بدونه این حرف راسته یادروغه!خوب سلام وخوش آمدگویی معرفی کردیم ازمااستقبال شدازطرف دوست عزیزدلم به رئیس بودنمیدونم کی بودمعرفی شدیم؟!به مابرگه دادن برین سرچهارراه پول واریزکنین به بانک.ومادرم چون چندسال پیش رفته بودکربلاسوریه میگفت ::خانمی که همشهریمون بوده منوبه یک رئیس کاروان خانم معرفی کرده کلاه سرم گذاشتن والان هم مادرم وهم من میترسیدیم بریم بانک پول واریز کنیم!ماهم به همون آقایان جریان کلاه برداری کربلاوسوریه مادر م روتعریف گردیم وآنهابه مااطمینان دادن که پولوبه ماکه نمیدین به بانک دولتی واریزمیکنین خاطرجمع باشین. استادبه سادگی خودم مادرم وعزیزدلم اشکام الان بی اختیارسرازیرشده.بامادرم مشورت کردیم که به برادبزرگترم زنگ بزنیم.برای واریزی پول به بانک کمک بگیریم.مادرم که شماره گرفتن بلدنبودتاآخرعمرش یادنگرفت!ومن ازهمون دفترگفتم :میخوام به داداشم زنگ بزنم بااحترام گفتندبفرماید:!استاداینجاسایت الهی است همگی حرفهای یکدیگررونه تنهاتائیدمکنیم بلکه ازاعماق وجودباورمیکنیم! پس قسم خوردن حرام است!الان دوباره بغضم ترکیدنمیتونم حتی یک کلام بنویسم!الو،سلام داداش. جریان مکه،واریزی پول،وترس مادرودختربرای واریزی پول ومادرمیگه تااینجاخودتوبرسون همه چیزوگفتم:این اشکهاامانم نمیدهدخوب ببینم ولی مینویسم، که اول به خودم وبرای همیشه به خودم وخداوکسانی که ازهمین الان تابرپابودن سایت هرکلمه ام رامیخوانندباگوله های اشکم نوشته ام وازدل میلرزم ومینویسم دراین دل شب که خدایاتوکردی هرچه داریم ازلطف توست.داداش مادرمیترسه منم میترسم پول به بانک واریز کنم تااینجابیا!،شمامیگین درجوابم حاج داداش الان اونموقع چه گفت؟!خیلی بی رحمانه گفت:من بنایی دارم الان کیسه گچ توبغلمه پول ندارم بنایی کنم.ننه میخوادبره مکه!که انگاراون میخوادهزینه ی مکه ننه روبده!خدایاتوشاهدی منی که بلدنیستم مادرپیرم روآورده ام چکارکنم؟جریانروبه مادرم گفتم:ومادرم ازاوانتظارآمدنش رانداشت ولی گفت:برای اینکه نگه اول به من نگفتین پیش ازخودکاروکردین!چون اول هم گفتم مادرم فکرمیکردچون داداش وشوهرخواهرهای بزرگترم بیشترتوجامعه بودن حتمااینامنوبه مکه میفرستن باهزینه های خودمادرم!ولی از این پسرو2تادامادهیچ آبی گرم نشد!وبرادردیگرم که اهل این حرفهانبود!الهی به امیدخودت ،رفتیم بانک باامیدبخداپول مکه مادرواریزشد.الهی شکربرگشتیم، دفتربرای نفردوم50٪درصدجابوداگه نفرقبلی انصراف دادجاهست! حالااسم لیلاجان راخداتوی لیست مسافرین بیت الله نوشته است.حالاحال لیلاجان روتااینجاداشته باش!لیلاجان داره ازشادی پروازمیکنه وپشتک میزنه تاخونه ودرهمان سال پسرکوچکم5سال کمتر دارد.بعدی11و12و13وعزیزدلم که قراره من که رفتم خواهرقبل ازمن دوتا بچه هم 5سال و4سال خودشونگه داره وهم خانواده منوسرپرستی کنه!خوب حالاباکدام پول؟دوباره فرداصبح اول وقت توی بانگ حاضرپیش جناب معاون روحش شادراهنماییهای لازم رادریافت کرده وبه پیش رئیس برای دریافت وام حاضرشده حالابه چه دلیلی این شعبه موافقت با500هزارتومان وام برامون کرده یادم نیست!برای کارهای ضامن وآمن برگه و
دادن که مدارک لازم 2تاضامن خوب همیشه اولین ضامن عزیزدلم بوده وماچک هم نداریم!حالابرای دومی خدایاچه کارکنم؟توی بانک یکی ازثروتمندای روستاکه همسایه روبه روی پدرشوهرم بودتوی بانک کارداشت درهمون حال جریان ضمانت روبراش گفتم:وگفتم اولین ضامن شوهرخودمه کارمنده حالاخدارحمتش کنه صداشوانداخت توبینیش به خدا خانم فلانی من الان به تفرهه رفتن…..فدای سرهمه مردکه پولدارگشنه!به محض اینکه این مردرفت بیرون!همانطورکه دریابرای موسی ویارانش شکافت!حالازمین برای لیلاجان شکافت ودامادخواهری که ازپدرم یکی هستیم پشت درب سمت رئیس بانگ حاضرشدوهنوزبه درب ورودی نرسیده بوداستادبرای چندثانیه که طول کشیداین مردشریف واردبانک بشه به جناب رئیس گفتم:اون آقای فلانی که پشت شیشه میدیدیم راقبول داری ضامنم بشه!جناب رئیس نگاه به بیرون کردخندیدگفت:اوه ه ه ه کل بانک درخدمت آقای فلانی است!نصف سرمایه بانک ازاین آقااست وپسرشون است!سریع قبل ازاینکه دامادخواهرم واردبانک بشه خودمورسوندم دم درب ورودی واردشد. گفتم:سلام حاج آقاوجریان گرفتن وام والی آخرولبخندزدپرسیدآیاآقای رئیس منوقبول داره این همه گفتگوبین رئیس ومن ودامادخواهرم به دقیقه نکشیدخداهمه ردجفت وجورکرد!ودامادخواهرم روبا آقای رئیس روبروکردم. رئیس بانک پرسیدحاج آقااین خانم رامیشناسی؟فوراگفت:بله خاله ی بنده هستند.پرسیدقبولش داری برای اینکه ضامنش بشی بنده خداگفت:بله!منم گفتم آقای رئیس همین الان برای یکبارمن درخواست کردم دیگه نه زنگ به حاجی میزنم نه حضوری پیشش میرم هرمدرکی لازم هست بگین براتون بیاره ماهم پرروشده بودیم اینگارحاج آقانوکربابامه!خخخ همین الان روبه روتون کردم تمام.معاون رحمت شده هم باحاج آقاوپسرحاجی که میشه نوه خواهرم دوست جون جونی بودن که هرنوع لوازم چوبی لازم داشت برای همسردومش نوه خواهرم براش درست میکردوبه خانه اش میبرد. حالا بعدازچندروزبرادرشوهرم باخانمش میخوادبره کربلاوحاج آقااومدن بدرقه آخه حاج آقادامادخواهربنده هستند وپسرخواهرپدری جاری بنده آره روستاییهاهمه قوم درقومیم!سلام وحال احوال من چیزی نپرسیدم وازهیچی خبرنداشتم !پرسیدخاله رفتی بانک ؟گفتم:نه چطورمگرگفت:هرمدرکی لازم بودمن بردم بانک حتماوامت آماده ست. منم خوشحال فردااولین ارباب رجوع بانک واردشدم مدارکم روی میزآقای رئیس موردبرسی قرارگرفت،واوکی500هزارتومان وام داده شدآره سال1383آخرماه شریف رجب که واردشعبان شدیم راهی مدینه منوره شدیم خدایاتمام آرزمندان رامیزبان درهرجای دنیارادارن باش منم سفرهای دوردنیاباخانواده ام رادارم میزبان ماباش آمین.حالاماکه مادرودختررفتیم ولی همین برادربزرگم یک پاواستادگفت:لیلاباپولهای ننه رفته مکه!هرچی خواهرقبل ازخودم که100٪اززندگی من خبرداشت میگفته: نه لیلاباضمانت فلانی وام گرفته رفته ولی حرف خودشو میزده لیلا برانون شبش مونده پولش کجاست بره مکه؟ماکه راضی نیستیم پولهای ننه خرج مکه لیلابشه وتوی دل خواهرهاوبرادردیگه شک وشبهه انداخت که حتی همین دامادخواهرم فهمیده بودگفته :بودمن ضامن وام مکه خاله شدم آخرهم باورشون نشدفدای سرم. الان هم نمیدونم مادرمن10ساله ساکن بهشته. وبامکه رفتن من دهان همه بازموند!یک خواهروبرادرپدری داشتم که حج واجب هم رفته بودن ولی خواهربرادرای پدرمادری خودم هنوزمکه نرفته بودن باعث تعجب ههههمممممههههههه شده بود.ومکه رفتن من جزوالهامات بود.زمانی که من خیلی بچه بودم مادرمن خیاط بودهمه مدل لباس توی دوره خودش میدوخت. ازقبا، عبا،لباس،زنانه ومردانه همه نوع خیاط ماهروخیلی فعالی بودازهرانگشتش هزارتاهنرمیبارید!وتاوقتی روستابودیم زیادکارکردوتوی شهرآمددیگه درحدچادروشلوارتوخونه برای خانواده خیاطی میکرد.روحت شادمادر.خوب من که بچه بودم همسایه بالاسرخانه ماتوروستامیخواستن برن حج واجب لباس احرامشونومادرم دوخته برای چادرحاج خانم همسایه پارچه شون کم بوده وتهیه اش برای بنده خداراحت نبوده،مادرم میگه حاج خانم اجازه میدی ازخودم برای کمبودچادرتون پارچه سفیددارم اضافه کنم؟اونم ازخداخواسته خدارحمتش کنه گفته آره خوب فکری کردی. وقتی حاج آقاباحاج خانم میرن سفرحج یادم نیست مادرم تعریف میکردحاج خانم که آمده قسم میخورده که زهراجان حالایامسجدپیغمبربوده یادورخانه خدامن نمیدانم اون حاج خانم تعریف کرده که خودم زهراجان شماروبادخترکوچکت لیلاتوی این مکان مقدس دیدم دست لیلابه دستت بوددیدمت صدات زدم نگاهم کردین ورفتین درهمون حال حاج آقامون گفته کی روصدامیزنی گفتم:آبجی زهرابالیلاداره میره زودبیابریم دنبالشون گفته زن آبجی زهراولیلاکجا؟تومیدونی فرسنگهاراهه قسم میخورده باورکن من دیدم واین الهام رامنومادرم فیزیکی لمس کردیم ولذتش روبردیم. اخ چه کیفی داشت. ومراسم حج عمره دوبارمحرم شدن باراول محرم شدیم برای باردوم بایدمیرفتیم مسجدشجره مادرم توان نداشت به خاطرمادرم دوباره محرم نشدم وهمون شب دورخانه خدابودیم گفتم ننه اینجابشین تامن دورخانه خدازیارت کنم شمااستراحت کن وقتی برگشتم مادرم نبود!چندقدم اون طرف تررفته بودآنقدردنبال مادرم گشتم ودلم شکسته بودروبه کعبه گفتم خدایامادرم روازتومیخوام خسته شدم تمام وجودم گریه بودوالان همان حال روپیداکردم یک وقت دیدم پدرشوهرم کیف کفشهاش به دستشه پیرمرددستاش به پشتش کمرخمیدش ازطرف صفامروه به طرف مهتابی سبزکه نشانه کاروان مابرای ورودوخروج بودرفت. ومن کلاتمام وجودم غیرازچشمهام قفل شده بودنتونستم برم جلولمسش کنم خدایاچرا؟نمیدانم معجزه بودپدرشوهرم که ازدیدمن پنهان شدمنم دوباره راه افتادم به سمت قراربامادرم که دیدم مادرم روی پله هامنتظرمنه خودم راتوی آغوش مادرم مثل یک کودک انداختم های های گریه کردم وهنوزدیدن پدرشوهرم رادراون لحظه مثل روزبرام روشنه روحشون شاد.ننه، ننه، ننه دوست دارم مکه برم برام دعاکن هم عمره هم واجب. سالی که ثبت نام حج شروع شد. من فقط افکارم روی عمره بوده ازگفته خواهرم همون سال واجب هم ثبت نام داشته خواهرم میگه نمیدانم چراهمون پول عمره 2نفرراعقلم نکشیدیک واجب بنویسم الان پشیمونم!ولی من کلاتوفازواجب نبودم وتمام کارهای من الهامی است. خواب دیدم رفتم سفرسوریه ازاستانبول احساس میکردم ردشدیم وبه سوریه رسیدیم یک روزجمعه هست فقط سردرب حرم حضرت زینب راواضح میبینم نوشته السلام علیک یاحضرت زینب کبری تاهمین حد!ومن هنوزسوریه رازیارت نکردم دقیقایادم نیست یک آقایی سیدازروستامون بودیاحضرت زینب بودبرام 6تانامه امضاکرده داخل پاکت مستطیل شکل کردداد منم رفتم! وتوی همین روزهای ثبت نام6میلیون قرعه کشی خانگی داشتم به نام من دراومد.استادازاین الهامات بگم دقیقااون روزکه توخواب 6تانامه برام امضاکردن یکجای خلوت روزتعطیلی جمعه یاهرچی نوبت ثبت نام عمره ماخانواده6نفره خودم عزیزدلم 4تاپسرم روزجمعه توی بانک که خلوت بودفقط برای ماخدمت میکردن انجام شد!این الهامات ثبت نام بود ولی هنوزالهام رفتن برام نیومده امسال هم که گفتن آماده سفرباشین خواهرم با2تادخترش وسهم همسررحمت شدش رودادبه دخترخواهردیگرم آماده رفتن بودن پسرم گفت :دوست داری توهم برو؟گفتم: نه! گفت: غصه پولشونخورتوگردنی که به من فروختی برای عروسی داداش میرم زرگری میفروشم توهم بااینابرو دوست داشتم برم.دلم ازاین پول بچم راضی نبود. کیف احرام روبستیم چادراحرام خریدیم اتوکشیدیم ولی دلم راضی نبود،گفتم: خدایامیشه درروببندی وبه من پول بدی راحت برم! الهی شکرگفتم: شدحالامیگم خدایابه من پول سفردوردنیاروبده باخانواده ام تجربه کنم .وباخودم میگم دوست دارم برم آمریکاازاونجاعازم حج عمره ،واجب بشم که ازمن نپرسنداز کی تقلیدمیکنی ؟که منم مجبوربه دروغ بشم،یابگم ازاساتیدم وازخودم خخخخ خدایامراآن ده که آن به.وبعدازچندسال دوباره داداشم باخواهرسومی ششدانگ بودن که همیشه توحلق همدیگرهستندونهضت همچنان ادامه دارد!ومادرم رفتندمکه عمره وبعدازچندسال،سال89 داداشم باخانمش ومادرم واجب رفتن وچندمیلیون پول توجیب شلوارداداشم بوده تومکه دزدیدن که کل خسارت وارده، شوبه گردن خودشون باشه!مادرم جوابگوبود. اونجاناراضی بودن لیلای گشنه پولش کجابودبره مکه خداجواب دادحاج محمد به خودت منازکه همه ی شماگشنه هستید.سیرشدن همه شمادست منه خداست اینم پاداش قضاوت! ولی کی فهمید؟هیچکس غیرازخدا!وناگفته نماندمن ازبچه گی که جریان منومادرم رومکه دیدن توذهنم تجسم میکردم باخنده باگریه ودوست داشتم مثل برنامه کودک مجیددلبندم آنققققققققددددددرررررررردستام بلندباشه دورخانه خدابرسه حالامن که یادم نیست آخردهه ی 50بوده که دست من تودست مادرم بوده توخانه خدادیدن حالاسال82برعکس دست مادرتودست لیلا دورخانه خداهست!الهی سپاسگذارم که خوابهامونم حقیقت دارد!شادوپیروزباشین خیلی معجزه توزندگیم داشتم ودارم بعدابراتون میگم انشالله.خدانگهدار.