live | انتخاب شغل از زاویه "باور به فراوانی و احساس لیاقت" - صفحه 15
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/07/abasmanesh-20.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-14 01:35:252024-11-08 05:00:36live | انتخاب شغل از زاویه “باور به فراوانی و احساس لیاقت”شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای بخشنده مهربان
سلام به استادعزیزم و مریم جان نازنین وهمه دوستان عزیزم
ردپای من درگام نوزدهم:
زندگی لذت بردن است از لحظه به لحظه ای که هستم ،واقعا اگر این باور رو بتونم تو خودم نهادینه کنم خیلی خیلی مسیر برام هموارتر میشه ،خدایا شکرت واقعا تو این نوزده روزی که تو دوره خانه تکانی ذهن هستم وتوهر شرایطی که بودم خودم رو مقید کردم که حتی اگه شد باید بیام یکبارفایل رو گوش بدم و برای خودم از برداشتم رد پابزارم خیلی ذهنم مثبت نگر شده خیلی جسمم تواناییش رفته بالاتر و حالم بهتره و نعمتهامم داره بیشتر وبیشتر میشه و من مطمئنم که این مسیررو به لطف الله ادامه بدم به عشقم هم خواهم رسید برای اینکه الان عشق من حال خوبمه میخوام توهمین زمینه کارکنم اول ذهنمو قلبمو از باورهایی که آلوده ش کردن باحوصله با فروتنی با علاقه وممارست پاک کنم دونه دونه بعد که ذهن وقلبم پاک شدن و جابرای نکات مثبت و ورودی های مثبت بیشتر وبیشتر شد مطمئنم که استعدادم رو هم درک میکنم وشکوفا خواهم شد از خدا میخوام که تو این مسیر زیبا بمونم وهمینطور به بهترین ها هدایت بشم خداروشکر می کنم برای همه اتفاقات خوبی که هرروز داره تو زندگیم میفته باافکاروباورهای مثبت خودم .
عاشقتونم
درود بر استاد عزیز که باز هم دست خداوند شد که از طرف او مارو هدایت کنه،خسته نباشید میگم بهتون بابت این دوره فوق العاده
همین الان که نشسته بودم داخل کافه و برای بار دوم داشتم این فایل رو گوش میکردم و نکته برداری میکردن کسی رو دیدم که دقیقا دنبال عشقش رفته بود و به موفقیت های فوق العاده ای رسیده بود و سوالاتی ازش پرسیدم که حرفای شما رو برای بار هزارم ثابت کرد بهم،من خودم موضوعی هست که کمی راجبش باور محدود کننده دارم و فقط وقتی علاقه ام بهش رو متوجه میشم که کمی در مسیرش حرکت کنم و احساس میکنم خیلی از دوستان دیگه هم اینطوری باشن،جدای از اینکه این عشق شماست یا صرفا یک علاقه هستش باید باورهای محدودکنندتون رو از بین ببرید و باورهای حمایت کننده رو جایگزین کنید و رو به جلو حرکت کنید و به این آگاهی های اصیل که از چند هزارسال پیش تا الان به ما رسیده و استاد به صورت کامل تر و تکامل یافته تر برای ما داره بازگو میکنه عمل کنید این رو به خودم میگم و به شما هم پیشنهاد میکنم
وقتی اولین کلمات این فایل رو شنیدم دیوانه شدم دیوانه. یک دنیا خاطره برام زنده شد. استاد نمی دونی من چقدر این فایل رو گوش کردم هر روز گوشش می کردم هر روز هر روز هر روز.
و توی اون فایل عاشق رسیدن به اینجاش بودم « اگر زندگی این باشه شغل شما باید عشق شما باشه، برید سراغ چیزی که دوستش دارید، چیزی که اصلا نگید من دارم کار می کنم بگید من دارم حال می کنم.»
تک تک جاهایی که گوشش کردم یادمه. اون زمان ویزیتور یه شرکت خیلی خوب بودم با درآمد و مزایا واقعا عالی. هر روز که در مسیر داشتم رانندگی می کردم تا به مقصدم در شهر های مختلف برسم در حالی که از زیبایی های مسیر شهر های گیلان لذت می بردم این فایل رو گوش می کردم و به خدا می گفتم خدایا چی میشه من شغل مورد علاقه ام رو داشته باشم و هر روز واسه خودم با لپ تاپم بشینم هرجا دوست دارم کارم رو بکنم.
اون زمان ها هدایت شدم به زدن یه سایتی در زمینه نقاشی و کم کم شروع کردیم با همسرم روش کار کردن ولی با شل کن سفت کن.
گوش دادن یکسره اون فایل تاثیراتش رو گذاشت و یه سری شرایطی پیش اومد که من توی شرایط عالی از اون شرکت در اومد. فایل های آقا رضا هم اون زمان اومده بود و با دیدن اونا تمام حقوقام رو گذاشته بودم کنار و تمام وام هام رو که 7 8 سال قسط بود رو صفر کردم و اومدم بیرون.
بعد از در اومدن از شرکت شروع کردم به کار طراحی سایت و سئو و الان حدود 1.5 ساله که دارم کار مورد علاقه ام رو میکنم. البته این وسط مسیر های انحرافی هم زیاد رفتم و سختی هم کشیدم اما در نهایت ادامه دادم. البته همه سختی هام به خاطر شرک هام بود. ولی خدای مهربون تا یه ذره چشمم رو بهش می کردم دستمو می گرفت.
اون سایتی که اون زمان زده بودم و که اونم برای خودش ماجرایی داشت هم این بین کم کم روش داشتم کار می کردم و از طرفی توی آپارات یوتیوب هم هر روز داشتیم ویدئو آموزش نقاشی تولید می کردیم. اونم نه آموزش های بی کیفیت. چون خانمم آموزشگاه نقاشی داشت تمام ویدیو ها با کیفیتی که توی کلاس تدریس میشد تدریس شد. و این ادامه دادن باعث شد که الان آپاراتمون با 480 تا ویدئو آموزشی که هر روز در حال افزایشه و سایتمون واقعا تبدیل شه به با کیفیت ترین و ارزشمند ترین سایت در زمینه نقاشی به زبان فارسی در جهان. یعنی هر روز راجع به این صحبت می کنیم که ما هیچی نمی دونستیم فقط یه روزی یهو هاست و دامین رو خریدم. بعدش خدا هدایت کرد برای محتوا سایت ویدئو درست کنید و ما با نقاشی کودکان شروع کردیم و کم کم رفتیم طراحی و نقاشی و از همون تولید محتوا توی آپارات به درآمدزایی رسیدیم و سفارش و نمایشگاه و هزار تا اتفاق توی این حدود دو سال عمر سایتمون افتاد.
اما الان می فهمم که من اینقدر این فایل رو گوش دادم به خصوص این قسمتش که می گین: «برید سراغ کاری که عاشقشید برید توش حرفه ای بشید به خاطر اینکه عاشقشید حرفه ای شدن توش کار سختی نیست. بعد برید انجامش بدین باوراتون رو در مورد ثروت درست کنید و بعد شما شغلتون عشقتونه، عشقتون شغلتونه، شما هیچ وقت کار نمی کنید. کل زندگیتون حال می کنید در عین حال که ثروت و نعمت و شهرت و سلامتی و عشقم وارد زندگیتون میشه در عین حال که به جهان خدمت می کنید به وسیله عشقتون. به واسطه چیزی که اینقدر توش خوبید و اینقدر توش مهارت دارید.»
این کارهایی که توی این مدت انجام دادم دقیقا همین کار ها بوده. دقیقا یادمه همیشه وقتی میرسیدید به جمله شغلتون عشقتونه عشقتون شغلتونه بلند بلند می گفتم بارها میزدم عقب و تکرارش می کردم. و الان می بینم که دقیقا به جهان داریم خدمت می کنیم به واسطه عشقمون. هم من هم همسرم. اون عشق نقاشی و من عشق سایت و کامپیوتر و خداوند چقدر خوشگل چیده.
کل این ها رو گفتم که این رو بگم که من لحظه ای که کلمات اولتون رو شنیدم پریدم از جام
خیلی وقت بود این فایل رو گوش نداده بودم اما اولش رو حفظ بودم
«به ججججان خودتون این نصیحت رو درست بشنوین و بذارین سردر خونتون و صبح تا شب بهش نگاه کنید و بهش عمل کنید. هدف زندگی ما خوشبختیه، لذت بردن از این زندگیه مادیه.»
استاد قبل از این فایل داشتم دو قسمت قبلی گام به گام رو کار می کردم و در قسمت 17 شما خیلی راجع به سپاسگزاری صحبت کردید و من تا لحظه پلی کردن این فایل داشتم یکسره سپاسگزاری می نوشتم و لیست نعمت هام رو و وقتی این فایل پلی شد و صداتون رو و اون کلمات رویایی رو شنیدم وجودم پر کشید.
ازون لحظاتیه که آدم خیلی خاشع میشه و سرش جلو خدا میفته پایین و میگه منو ببخش. من همین الان دارم توی رویام زندگی می کنم و حواسم نیست. زمانی که این فایل رو گوش می کردم و از خدا می خواستم شغل رویاییم رو داشته باشم احساس می کردم اگر این کار مورد علاقه ام رو داشته باشم خوشبخت ترین آدم دنیام. اما یادم رفته بود اون روز ها رو.
واقعا از خدا جونم سپاسگزارم که با این فایل اون روزها که شرایط الانم آرزوم بود رو به یادم آورد. سپاسگزارم از شما که این فایل بی نظیر رو ساختید و سپاسگزارم از خانم شایسته بی نظیر که این گام به گام رو درست کرد.
واقعا احساس خوشبختی می کنم واقعا احساس لذت از زندگی دارم. چون توی رویایمم همین الان در همین لحظه
به نام خداوند بخشنده هدایتگرم
عرض سلام و احترام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون و دوستان هم فرکانسم
گام نوزدهم: انتخاب شغل از زاویه باور به فراوانی و احساس لیاقت
سالی بود که من تو کسب و کارم خیلی خوب پیشرفت میکردم طوری که تو عرض یک سال من تونستم یه تولیدی را بندازم چقدر با شور و اشتیاق این کارو شروع کردم آنقدر به کارم علاقه داشتم که وقتی تولیدی و شروع کردم به سرعت پیشرفت کردم و دستگاهامو که یکی بود یکی دیگه خریدم و سومی رو و چهارمی رو همینطور کارمو ارتقاء دادم چون باور به فراوانی خداوند و اینکه من میتونم خودم ادامه بدم رو نداشتم برای اینکه کم میارم ( عدم احساس لیاقت و باور کمبود) برادرامو شریک کردم بدون اینکه تومنی پرداخت کنند فقط به خاطر ترس ابن کارو کردم یه کاری که به بهترین شکل ممکن شروع کردم و و خداوند هدایتم میکرد به راههای بهتر خودم با دستای خودم یه سنگ بزرگو آوردم انداختم وسط راه پیشرفتم و باعث از دست دادن اون شور و اشتیاق بیحوصلگی ناراحتی استرس غمگینی تمام اینها وقتی من این شراکت و شروع کردم اتفاق افتاد طوری شد که من کلا از کار دست کشیدم و عطاشو به لقاش بخشیدم و گفتم من از بیخ دیگه نمیخوام آنقدر اذیت شدم آنقدر خودمو ندانسته به چالش کشیدم که نگو و نپرس همه چی رو ول کردم و رفتم وارد یه شرکت شدم عوض اینکه مسئله رو حل کنم صورت مسئله رو کلا پاک کردم همون که وقتی به کسی دلسوزی میکنی آدم بده آخر داستان خود تو هستی و بقیه یه قیافه حق به جانب میگیرن و مدعی میشن که زندگیشونو به فنا دادی ما کار خودمون و انجام میدادیم این تو بودی اومدی و زندگی ما رو بهم زدی و ماجراهای پشت سر که یکی یکی وارد زندگیت میشه و و تو فقط تو در و دیواری و از خودت میپرسید که بابا من کار خیری انجام دادم من اومدم به اینا پر و بال دادم بهشون شغل دادم کار دادم و… پس اینا چی میگن سوالی که جواب و نمیدونستم
دنبال علائقت باش ولی خودت باش فقط مثل بدنسازا که تو آینه خودشون و میبینن باش فقط خودتو ببین و برای خودت قدم بردار به خودت متکی باش به خدای خودت اعتماد کن و ایمان داشته باش و باور به این داشته باش که من میتونم و حرکت کن
من آدمی بودم و هستم بسیار با انرژی و پشتکار بالا و حالا که تمام قضیه رو متوجه شدم و فهمیدم که خودم تمام این اتفاقات و رقم زدم پس میام روی خودم کار میکنم که همین کارو دارم انجام میدم و دل به هیییییچ اهدوناسی نمیبندم و فقط روی توانایی های خودم تمرکز میکنم و ادامه میدم و با این آگاهی که من هیییچ تاثیری روی دیگران ندارم خودم و رها میکنم از هر قید و بندی و فقط به خود میاندیشم که چطور از این بهتر چطور ازاین زیباتر و هر اتفاق خوب هر چند کوچک و برای خودم بلد میکنم و سپاسگزار میشم و حال خودمو خوب میکنم و همین طور ادامه میدم و مطمئن ام که اتفاق خوب در مسیر من قرار داره و در زمان مناسبش رخ میده و همین اطمینان باعث آرامش من میشه باعث حال خوب من میشه باعث میشه که دیگه کسی برای حل مشکلش به من دیگه زنگ نزنه چون من فهمیدم که دایه ی بهتر از مادر برای دیگران نیستم و در مسیر علائق خودم حرکت میکنم و اتفاقات برام رخ میده خیلی عالی میشه باور فراوانی رو آنقدر باور کنم که جزعی از وجودم بشه مثل نفس کشیدن برای زنده موندن
یا حق
سلام استاد عزیزم ،وخانم شایسته جان وهمه ی هم فرکانسی های گلم .
کارت عشقت باشه .
بارها وبارها از استاد شنیده بودم وهمش به خودم میگفتم ،من به چی علاقه دادم ؟؟
افکار و پیام هابی که میومد این بود که من به کارای هنری خیلی علاقه دارم .
کارای هنری مثل بافتنی ،
انقد حس وحالم خوب میشه وقتی که یه بافت رو خلق میکنم ،هر چی که باشه .
قبلا که دخترم کوجیک بود ،براش لباسای بافتنی میبافتم ،انقد قشنگ وشیک میشد که خودم حسابی کیف میکردم ،براش لباس میبافتم وبعدش با ذوق وشوق وخلاقیت ،ست کلاه وکیف وتل وکمر بند وگردن بند و…براش میبافتم ،
ولی اون موقع باورای محدود کننده رو نمیشناختم .
وطبق باورای جامعه میگفتم ،مگه چقد میشه از بافتنی پول درآورد و…
کم کم کلا بافتنی رو رها کردم .
الان تو این شغلم حس وحالم خوب هست ،ولی
علاقمنیست ،
از همین دست کارای هنری به کار با چوب
کار با گل وسنگ
جواهر سازی
وبیشتر کارای هنری که خلاقیت توش هست رو خیلی دوست دارم .
باید از یکیشون شروع کنم ،ببینم تو کدوم بشتر استعداد وعلاقه ی بیشتر هست .
خدایا منو هدایت کن به مسیر علاقم .
چقد با انجام کارای هنری حس وحالم خوبه .
حس خلق کردنش رو خیلی دوست دارم .
به نام خداوند عشق و مهربانی
سلام به دوست عزیزم مریم جان
شور و شوق و علاقه و عشق به کاری باید در کنارش باورهای درست هم باشد وگرنه محاله نتیجه مثبت بدهد
منم الان 3 ساله مغازه پوشاک دارم عشق و علاقه و شور و شوق دارم برای مغازه اما از طرفی باور کمبود داشتم یعنی به قول استاد یه پا رو گاز و یه پا رو ترمز و نتیجه راضی کننده هم ندارم ولی شکر خدا یه ماه میشه دارم بیشتر و تمرکزی تر روی ترمزها و باور کمبود کار میکنم و داره نتایج میاد
و تعهد دادم یه ریز خودمو ببندم به فایلها و تمرینها
خدارو شکر میکنم برای داشتن دوستان خوبی مثل شما که نصیب و روزیم کرده
مریم عزیزم بهترینهای خداوند نصیبت بشه وخداوند به بهترینها هدایتت کنه رزق و روزی زیاد بهت ببخشه دوست عزیزم باحق
بنام خداوند بخشنده ومهربان ،به نام او که هر چه دارم از اوست
سلام درود فراوان به استادان گرانقدرم ودوستان الهی ام
خداراسپاسگزارم به خاطر یه روز دیگه ویه فرصت دیگه
خداراسپاسگزارم بخاطر بودن در این مسیر توحیدی
شغل
هدف از زندگی ما خوشبختی ولذت بردن از این دنیای مادی است هدف این نیست که ما معروف بشیم در هر لحظه ، به لحظه مرگ فکر کنیم ،آن لحظه ای که مرگ میاد سراغمون اصلا مهم نیست من چقدر معروف هستم یا نیستم اصلا مهم نیست که ما چقدر حساب بانکی داریم یا نداریم …. خیلی چیزها اهمیت خود را از دست می دهد وشاید مهم ترین چیز این باشد که آیا من از این فرصتی که داشتم درست استفاده کردم یا نکردم اگر زندگی این باشد شغل ما باید عشق ما باشد بریم سراغ چیزی که دوستش داریم چیزی که اصلا نگیم من دارم کار می کنم بگیم من دارم حال می کنم
ما انسانهای متنوع ومتفاوتی هستیم یکی به ورزش علاقه داره در شاخه های مختلف ،یکی به هنر علاقه داره ،یکی به کار فنی ،…
بی نهایت حوزه کاری هست وما آدمهایی هستیم بی نهایت متنوع مثل بقیه موجودات واین سبب شده که یک شغل خاص نباشه که همه بریم سراغ آن شغل خاص ،هرکسی در وجودش یه عشقی داره،یه اشتیاقی دارد به یکسری موضوعات ماباید بریم سراغ موضوعی که عاشق هستیم ودر آن حرفه ای بشیم وچون عاشقش هستیم اصلا در آن شغل حرفه ای بشیم کار سختی نیست آن کار را انجام بدیم وباورهایمان را در مورد ثروت درست کنیم وبعد عشق ما شغل ماست وشغل ما عشق ماست وما هیچوقت کار نمی کنیم وکل زندگی لذت میبریم وحال میکنیم در حالی که کل زندگیمون ثروت ونعمت وسلامتی وعشق وارد زندگیمان میشود در عین حال که به جهان خدمت می کنیم بواسطه چیزی که اینقدر در آن خوبیم به جهان خدمت می کنیم بنا براین به جای اینکه هرروز به این فکر کنم که چه جوری پول در بیارم به این فکر هستیم که این زمان را برم سراغ عشقم که وقتی مردم حسرت نخورم نگاهمون این نباشه که یه راهی پیدا کنم پول در بیارم نگاهمون این باشه که برم سراغ عشق وعلاقه ام ،برم از زندگیم لذت ببرم
پول نتیجه طبیعی لذت بردن از زندگی هست
الرزق رزقان ما دونوع رزق داریم یه نوع رزقی که ما آنرا طلب میکنیم ونوعی دیگه که آن مارا طلب میکند وقتی ما در مسیر علائق قدم بر میداریم رزق ما رو طلب می کند،پول وثروت سراغ ما می آید در حالی که ما داریم لذت میبریم که شاید در ابتدا انگیزه های مالی باشه ولی وقتی ما میریم به دنبالش وآن نتایج مالی هم میاد به همراه عشقی که می کنیم دیگه یواش یواش فقط عشق کردن میشه بحث بحث پول نیست بحث بحث عشق هست واین همان اصل خوشبختی هست که خیلی از افراد شغلشون را جدا از عشقشون تصور می کنند در هر کاری که علاقه داریم متعهد باشیم وقت بزاریم ودر آن کار حرفه ای بشیم که اگر حرفه ای بشیم بی نهایت مسیر هست تا از کاری که عاشقشیم پول بسازیم اگر ادامه بدهیم وقدم برداریم
اگر به چند موضوع علاقه داشته باشیم
همه ما به چندین موضوع علاقه داریم وهمه انسانها اینجوری هستند ما یک موضوع که هم علاقه اش رو داریم وهم احساس می کنیم استعداد وتوانایی اش رو داریم در مسیرش حرکت کنیم ووارد آن کار شویم قدم به قدم هدایت میشیم واگاهیها به ما گفته می شود فقط باید جوری زندگی کنیم که خوشحال وراضی باشیم
اینکه من پولم را بدم به افراد دیگری کار کنند وبه من سودبرساند یه باور نادرست واشتباه است و باور فقیری است وهیچ وقت ما را به ثروت نمی رساند روی خودمون سرمایهگذاری کنیم روی مغز خودمون چیزی که عاشقش هستیم
برداشتن دوره تند خوانی ،محصولی که فروش آن فوقالعاده بود تصمیم شجاعانه ای بود که استاد جان گرفتند چون نمی خواستند در این مسیر ادامه دهند و الان که خوب فکر میکنم به خودم میگم آیا اگر ما بودیم اینکار رو میکردیم واین تفاوت استاد عباس منش با من نوعی ودیگر استادان هست
تمرکزمون رو بزاریم روی کاری که عاشقش هستیم
نگاه به زندگی کیفیت زندگی باشد نه اینکه چطور پول بسازم
در پناه الله شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید در دنیا وآخرت
درود بر یکتای عالم هستی
درود بر استاد پرشورم و مریم بانو و دوستان عزیزم در پروژه خانه تکانی ذهن گام به گام
گام نوزدهم: انتخاب شغل از زاویه “باور به فراوانی و احساس لیاقت
+ هدفِ زندگیِ ما خوشبختیِ، لذت بردن از این دنیای مادیِ.
+ شغل شما باید عشق شما باشه، چیزی که اصلاً نگید من دارم کار میکنم بگید من دارم حال میکنم. ما انسانهای بینهایت متنوعی هستیم، در عین حال که داریم با کارمون عشق میکنیم به همون نسبت ثروت و نعمت و شهرت و سلامتی و عشقم وارد زندگیمون میشه، و باز هم در عین حال با عشق مون به جهان هم داریم خدمت میکنیم به واسطه اون چیزی که توش اینقدر مهارت داریم. من بیام زمانمو بزارم برای چیزی که دوستش دارم، وقتی مُردَم حسرت نخورم.من لذت ببرم و پول نتیجه طبیعیِ لذت بردن از زندگیه و اون وقت پول دنبالمون میاد.
+ وقتی که شما در مسیر علایقتون قرار میگیرید، رزق شما رو طلب میکنه. پول سراغ شما میاد، در حالی که شما دارید عشق میکنید، شما دارید کاری میکنید که ازش لذت میبرید یعنی شاید اولش یه سری انگیزههای مالی باشه ولی وقتی که میری توش به واسطه عشق، اون نتیجههای مالی میاد. یواش یواش فقط دیگه عشق کردن میشه.
+ شما توی هر کاری که عاشقشی،متعهد باشی، لذت ببری و حرفهای بشی بینهایت مسیر هست که از اون کاری که عاشقشی پول بسازی، اگر ادامه بدی و حرکت کنی و قدم برداری.
+ شما روی مسیر علاقت حرکت کن، توی اون هِی حرفهایتر شو ، پول دنبالت میاد، باوراتو در مورد ثروت درست کن. این قانونشه
از صحبت های استاد بسیار لذت بردم و واقعیت هارو گفتن.
سپاسگزارم از شما که تمرکزتون روی اصلِ قوانین هست.
واقعا همینطوره وقتی حرکت میکنیم در مسیر هدایت میشیم ، دستای خداوند به کمک مون میان توی مسیر و این توکل به خداوند و آزادی و رهایی باعث میشه دست خدارو هم باز بزاریم که برامون انجام بده و به خواسته هامون نچسبیم. خدایا شکرت
خدایا شکرت به دلیل اون زیبایی پشت صحنه از دریاچه پارادایس که نسیم زیبایی به رقص درآورده بود اون آب شیرین رو.
خدایا شکرت به دلیل اون نقاشی زیبای آسمانت بر روی دریاچه که خیلی لذت بردم از تماشای اون.
خدایا شکرت به دلیل اون نور آفتاب عالمتابی که رنگ سبز درختان پارادایس رو بیش از پیش بیشتر کرده بود و من خیلی از دیدن شون لذت بردم همچنان که تمرکزم بر روی آگاهی های استاد هم بود.
خدایا شکرت برای زیبایی های جهانت
خدایا شکرت برای نعمت های فراوانی که هست
خدایا شکرت برای سلامتی ایی که هست
خدایا شکرت برای ثروتی که در زندگیم جاری میکنی
خدایا شکرت که لایق دریافت نعمت های الهیت هستم.
خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم
مرا به راه راست هدایت فرما، راه کسانی که به آنان نعمت داده ای.
خدایا شکرت برای این حس خوبی که از فلوریدا از سمت استاد دریافت میکنم. دیشب خوابتونو دیدم خیلی حال همه مون خوب بود واقعا احساس کردم اومدم پارادایس پیش شما هستم یا جای دیگه ای هستیم که حال همه مون عالیه فقط حضور شمارو استاد با مریم جون بیشتر حس کردم حتی کشتی حضرت نوح رو هم دیدم:) خیره ان شاء ا…
دوستتون دارم توحیدی وار
سلام به استاد گرامی و خانم شایسته گرامی.
از شما سپاسگزار هستم که این دوره بی نظیر رو آماده کردید که آگاهیهاش واقعا تکان دهنده هست برای من و میگم من این اشکالات رو دارم و نمیدونستم؟
اگاهیهای این فایل به من میگه که کسانی تو کارشون موفق میشن و ثروتمند میشن که میرن دنبال علایقشون. بررسی کن ببین رفتی سراغ کاری که میگن توش پول هست و یا رفتی سراغ علایقت؟
در مورد زندگی شخصی خودم، من از همون بچگی به کامپیوتر علاقه داشتم و ساعتها زمانم رو برای یادگیری و استفاده از اون گذاشتم نه به این دلیل که ازش پول در بیارم بلکه چیزی که از همون بچگی چیزی که برام جذاب بوده همیشه کامپیوتر بود و به طبع اون باهاش کار میکردم ور میرفتم خرابش میکردم و بعد دوباره درستش میکردم و همینطوری بهش ور میرفتم و چیز یاد میگرفتم.
من مسائلی که باهاشون برخورد میکردم رو حل میکردم و اینطوری نبود که بگم باید برم دوره ببینم و آموزش ببینم و کلش رو یادبگیرم. نه نگاه من این بود که الان دوست دارم یک ویدیو کلیپ درست کنم از عکس های خانوادگیمون؟ خب میرفتم نرم افزارش رو دانلود میکردم نصب میکردم باهاش ور میرفتم یاد میگرفتم کلیپم رو درست میکردم و بعد به دیگران نشون میدادم لذت میبردم و به همین صورت. بعد همینطوری که پیش میرفتم حوزههای مختلف رو یاد میگرفتم. مثلا یادم هست که میرفتم تو اینترنت که تازه اون موقع اومده بود Dial-up بود و سرعتش نهایت 5 کیلوبایت بود میرفتم با همون سرعت تو اینترنت چرخ میزدم و در مورد مطالب مورد علاقهام در ورد صفحاتی درست میکردم. من به نجوم علاقه داشتم به سیارات و میرفتم در مورد همین موضوع مورد علاقم مطالب جمع آوری میکردم و در نرم افزار ورد ذخیره میکردم و دسته بندیشون میکردم. بعد اینها رو روی فلش میریختم. یک روز تو مدرسه راهنمایی که بودم مدیرمون ازم فلشم رو خواست که یک چیزی بریزه روش و بعد فایل های فلشم هم چک کرد. – تو پرانتز بگم تو مدرسمون یک جایی داشتیم که کلی جایزه گذاشته بودن و میگفتن هر کی امتیاز بیشتری بیاره میتونه این جایزه ها رو ببره، امتیاز هم تو فعالیت هایی که تو مدرسه برگزار میشه مثل شرکت در مسابقات گروه سرود و.. بدست میومد و در قبال اون میتونیم آخر سال اون جایزهها رو برای خودمون برداریم با امتیازهامون. من خواستم این بود که این جایزه های خفن رو برنده بشم و میخوام بگم دلیل اینکه مدیرمون فایل های فلش من رو چک کرد همین خواسته من بود و هدایت خدا – بعد مدیرمون اون صفحاتی که من آماده کرده بودم رو دید و به قول معروف پشماش ریخت و گفت این چیه؟ اینو تو درست کردی؟ گفتم آره کار خودمه. باور نکرد ولی چون دید من اطلاعات کاملی از فایله دارم و بهش توضیح میدم باور کرد و گفت ببین محمدصادق اینو باید بیشتر روش کار کنی تر و تمیز ترش کنی بفرستیمش برای مسابقات مقاله پژوهشی شهرستان. منم که از خدام بود دنبال یک راهی بودم امتیاز بگیرم گفتم باشه. رفتم نشستم بهش رسیدم جداول رو درست کردم عکس ها رو درست کردم مطالب رو بیشتر کردم و بعد دادم رنگی چاپشون کنم و بعد دادم به پدر عزیزم که خداحفظش کنه رفت صحافیاش کرد یک طلاکوبش کرد و یک چیز خفن شد و دادیم به مدیر و اونم برد برای مسابقات تحویل داد و من شدم نفر دوم شهرستان و بهم پلاک طلا جایزه دادن و به امتیازات مدرسه ام هم اضافه شد و آخر سال یک میکروسکوپ پلاستیکی البته خیلی کارآمد و جذاب تحویل گرفتم و چقدر ذوقش رو داشتم. من به درس علوم خیلی تو دوران مدرسه علاقه داشتم و کلا تو کارهای علمی برام سیارات جالب بودن.. برام دنیای میکروسکوپی و زیست جالب بود و پیگیریشون میکردم. کلا تو مدرسه من علاقم به سمت کارهای عملی بود. تئوری رو زیاد دوست نداشتم مگر اینکه کاربردی داشته باشه تو عمل و تو کارهای علمی. به همین دلیل من به مطالب آزمایشگاهی خیلی علاقه داشتم و خداروشکر پدرم من رو مدرسه غیرانتفاعی میگذاشت و دستش درد نکنه که انقدر بهمون میرسید و به همین دلیل مدرسه ما آزمایشگاه داشت و من میرفتم تو آزمایشگاه و کلی کارهای جالب انجام میدادیم. تو بحث شیمی، تو بحث لحیم کاری، تو بحث زیست شناسی، و همچنین دوران دبیرستان که مدرسه دولتی رفتم اونها هم آزمایشگاه خوبی داشتن و تو بحث فیزیک و شیمی و زیست و … آزمایش هایی رو داشتیم. من انقدر علاقهام به سمت کارهای آزمایشگاهی بود که یادم هست جذب های خفنی رو هم داشتم. مدرسمون میکروسکوپ های نوری بسیار قوی ای داشت.. فلزی و سنگین بودن و از زیر نور میزد به جسم زیر میکروسکوپ و میتونستی تا هم فیها خالدون اون جسم رو زیر میکروسکوپ ببینی.. ولی زمان نداشتیم تو مدرسه آنچنان که باهاشون کار کنیم. یک زنگ بود اونم معلم همش داشت توضیح میداد و من میخواستم دل و روده این میکروکوپ رو بکشم بیرون. یک روز رفتم به معاون مدرسمون گفتم میتونم یکی از اینها رو با خودم ببرم خونه؟ پیش خودمم فکر کردم این ماله مدرسه است نمیگذارن ولی در عین ناباوری گفت باشه ببر. من بال دراوردم و ظهر با همون میکروسکوپ رفتم خونه و همه سوال که اینو از کجا آوردی و .. داستان های بعد از اون که چقدر ازش لذت بردم از مورچه تا مگس تا دستمال کاغذی رو باهاش تست کردم. خلاصه سر همین علاقهای که داشتم و البته باورهایی که میگفتن پول تو پزشکیه اعتبار تو پزشکیه من رفتم رشته تجربی. واقعا به شیمی علاقه داشتم. واقعا به زیست علاقه داشتم. ولی کنکور رتبه خوبی نیاوردم و جای درستی قبول نشدم و یا باید میرفتم سال دیگه شرکت میکردم یا باید میرفتم یک رشتهای. وقتی تو تجربی بودم میگفتم من علاقم کامپیوتره. چون بعد از مدرسه که میرفتم خونه من به یک چیز علاقه عجیب داشتم. کامپیوتر و همچنین بازی های کامپیوتری. اصلا اولین کاری که بعد از مدرسه میکردم این بود که یا با دوستانم برم گیم نت بازی کنم یا اینکه برم تو خونه با کامیپوتری که پدر برامون تهیه کرده بود و بازم خدا حفظش کنه که انقدر برامون تلاش کرد بازی کنم. یعنی من دیوانه بازی کردن بودم. من اصلا کلاس تایپ نرفتم فکر کنم یک مدت یک ماهه مادرم یکجا ثبت ناممون کرده بود ولی من اصلا کامل نرفتمش، ولی در ادامه سرعت تایپ کردنم مثل نور شد به این دلیل که بازی آنلاین انجام میدادم و باید تو بازی برای ارتباط برقرار کردن با دیگران تایپ میکردیم و تو مدت زمان کوتاه باید این کار انجام میشد و من تایپ سریع رو از بازی کردن خود به خود یاد گرفتم. خلاصه من عشق عجیبی به این کار داشتم و این علاقه انقدر در من زیاد بود که از بازی آفلاین رفتیم سراغ بازی آنلاین. تو بازی انلاین به قول معروف Noob محسوب میشدیم در برابر دیگران ولی بازی کردم مهارت کسب کردم و در بازی مورد علاقم کانتر استرایک تبدیل شدم به یکی از چند نفر برتر بازی های انلاین. بعد تو فضای انلاین که بازی میکردیم با افراد دچار یک سری مسائل شدیم. یکی اینکه تو سرورها مرتب فحش میدادن و این من رو اذیت میکرد که چرا انقدر بی در و پیکر هست. بعد خیلی دعوا میشد. دعواهای قومی و قبلیه ای لرا با ترک ها، نمیدونم فلان گروه با فلان گروه بعد میشستن به هم فحش میدادن هم دیگه رو تخریب میکردن و اصلا یک داستانی بود. بعد من میدیدم مدیرهای اون سرورهای بازی اصلا بلد نیستن بازی رو یک جوری مدیریت کنن که آدم بیشتر حال کنه. بعد یکی من رو مدیر یک سروری کرده بود و من بازی رو مدیریت میکردم بعد میدیم که یک روز مدیر هستی یک روز نیستی و تنظیمات بازی رو به هم میریزن و خلاصه این تضادها باعث شد که من بگم آقا تو هر چی تو کامپیوتر مسئله ات بوده دل و روده اش رو در آوردی و حلش کردی، بیا این گیم سرور زدن رو هم یاد بگیر و تمامی این مسائل رو خودت حل کن. اما خب من از همون کودکی دنبال کار کردن برای خودم بودم و تو مدرسه سی دی میبردم میفروختم، بازی میفروختم حتی تو یک بازه زمانه تابستانی یک مغازه باز کرده بودم و مغازه از پدرم بود و من خدمات کامپیوتری میدادم که البته پول آنچنانی ای نساختم هر چی پول ساخته بودم دادم یک ام پی فور اون موقع خریدم بعد از این داستان و انجام بازی های کامپیوتری تصمیم گرفتم که سرور گیم بزنم و یادم هست کل پولم 40 هزار تومان بود. من سرور زدن رو یادگرفتم به صورت خیلی مبتدی و از دوستام هم درخواست کردم که بهم پول بدن تا یک سرور برای خودمون بزنیم و با هم بازی کنیم و من با همون پول یک VPS یا همون سرور مجازی خریداری کردم و گیم سرور زدم. سرومون خیلی مبتدی و داغون بود ولی من پیشرفت کردم پیشرفت کردم پیشرفت کردم تا جایی که تبدیل شدم به یکی از بهترین گیم سرورهای ایران. و از یک جایی به بعد مسائل اساسیتری رو حل کردم که دیگه شدم بهترین گیم هاستینگ ایران. من به این کار علاقه داشتم و پول هم باید ساخته میشد چون هزینه های سرورها رو باید میدادیم، و با دیدن الگوهای ایرانیای که از این راه پول میساختن و استفاده از روشهایی که اونها انجام میدادن برای فروش و خود تبلیغی که داشتم من هم پول ساختم و تا یک مدت هم درآمدش عالی بود برای اون موقع من و به درامد 4 میلیون تومان در ماه رسیده بودم زمانی که دلار 1000 تومان بود و من باهاش میرفتم سرورهای بیشتر میخریدم تا بیشتر سرور راه اندازی کنم و موفقیت بیشتر. کاری ندارم من به دلیل باورهای محدود کننده ای که در من ایجاد شد و به دلیل مسیرهای غلطی که رفتم و ورودی های نامناسبی که به خودم میدادم مثل اخبار و اینجور چیزها درآمدم افت کرد و بعد دچار مشکلات شخصیتی هم بودم که نمیخوام بازشون کنم و از طرفی 24 ساعت پای کامپیوتر بودم مثل ایلان ماسک که تو محیطی که کار میکرد میخوابید منم با تمام تمرکز روی کار بودم ولی کار به جایی رسید که درآمد و هزینه با هم نمیخوند و من هم میخواستم تکاملم رو طی نکنم و گام های بزرگ بردارم از طرفی دیگه تمرکزی برای افزایش مهارت هام نمیگذاشتم دیگه انرژی نداشتم و باورهای عجیب و غریب داشتم که چشمم میزنن آدم ها و من همون زمان به شدت از درون داشتم به خدا میگفتم که آقا من باید چی کار کنم این شرایط رو درست کنم من کلی تلاش کردم کلی کار کردم داره نابود میشه دیگه باید چی کار کنم.. و همون زمان ها خواهرم شما رو معرفی کرد بهم و به زور داشت میگفت از این آموزش ها استفاده کن و من مونده بودم که چرا خواهرم انقدر اصرار داره در صورتی که کلامی هم باهاش صحبت نکرده بودم ولی به دلیل درخواست درونی ای بود که از خدا داشتم که باید چی کار کنم و من میخوام مشکلم رو حل کنم و بعد فایل های شما رو موقع کار میگذاشتم گوش میکردم اصلا نمیفهمیدم چی میگین در کل به یک جایی رسید کارد به استخوان رسید و اون کسب و کار ترکید و من هم داشتم فایل های شما رو گوش میدادم و اولش هم فکر میکردم که این فایل ها دلیل بدبختی من شده و تمرکز من رو از روی کار برداشته. و البته این فکر رو میکردم که ببین بالاخره چشم خوردی. من تو فایل های شما میشنیدم که ما خالق شرایط خودمون هستیم. ما هستیم که زندگیمون میسازیم. ما اگر افکارمون رو تغییر بدیم که درکش نمیکردم اصلا افکار چی هست زندگیمون عوض میشه. و خلاصه خیلی مطالب دیگه ولی همش به خودم میگفتم اگه ما خالقیم پس چرا من هرچقدر بیشتر فایل گوش میدم و هرچقدر بیشتر تلاش میکنم چرا کسب و کارم درست نمیشه؟ کاش یکی اون موقع بود بهم بگه نباید صبح تا شب فایل گوش بدی و روزی 2-3 ساعت کافیه و بقیه اش رو باید بگذاری روی جنبههای دیگه زندگیت و عمل کردن، خلاصه اون کسب و کار ترکید و فایل ها به من کمک نکرد که در اون مسیر علاقم بتونم رشد کنم. ولی توی یکی از فایلهاتون بعد از اینکه اون کسب و کار خراب شده بود و سالها ازش گذشت گفتید که من روی خودم کار میکردم و بعد پیکان دنده آرژانتینی من زدیده شد و دلیل اینکه من به این ثروت و نعمت رسیدم از اون دزدیدن تاکسیه شروع شد و این مسیرش بود. باید اون تاکسی دزدیده میشد تا من حرکت کنم به سمت این کسب و کار و ثروت نعمتی که بعدش برام ایجاد کرد. اگر اون تاکسیه برده نمیشد من تا ابد راننده تاکسی میموندم و هیچ پیشرفتی نمیکردم. و بعد من گفتم آهان.. پس دلیل اینکه اون کسب و کاره ترکید این بود که اون من رو به مسیر درست نمیبرده. خلاصه بعد از شنیدن این فایل شکایتم از اینکه چرا قانون جواب نداد برام کمتر شد چون من انگار یک تکه از وجودم رو بعد از دست دادن اون کار از دست دادم. مثل این میمونه که الان به استاد بگن دیگه نمیتونی تو حوزه موفقیت کار کنی و سایت عباس منش دات کام ازت گرفته میشه و باید بری یک کار دیگه کنی. یعنی باید علاقه اصلیت رو بگذاری کنار. این درد داشت برای من و مدت ها طول کشید تا هضمش کردم. خلاصه من روی باورهام کار کردم و کار کردم و کار کردم و خیلی از مراحل طی شد و خیلی خواسته های که به ظاهر کوچک بود رو بهش رسیدم ولی یک خواسته که خیلی من رو اذیت میکرد که چرا درست نمیشه بحث پول بود و نداشتن ورودی مالی تا اینکه رسیدیم به دوره سفر به دور آمریکا که یک تحول عظیم شخصیتی و احساسی در من ایجاد کرد و من واقعا نمیدونم چرا در اون زمان این انرژی زیاد رو این فایلهاتون به من میداد و انگار انرژیش با تمام فایل هایی که از قبل داشتم متفاوت بود و انگار من تازه متوجه شده بودم در عمل باید چه کار بکنم و شروع کردم به تحسین کردن ثروتی که تو فایل ها میدیم تحسین کردن افراد ثروتمند الگو پیدا کردن که ببین اگه این افراد به ثروت رسیدن پس قطعا ثروتمند شدن امکان پذیره و خیلی بارهای دیگه که در فایل ها شنیده بودم الگوشون داشت بهم داده میشد و منطقی میشد و از طرفی این فایلها در تمام جنبه های زندگی من باورهای خوب ایجاد میکرد و من از این فایل ها استفاده میکردم و به قول استاد این فایلها یک جنراتور تولید فرکانس خوب هستن و من استفاده کردم از این فایلها و مخصوصا در اون زمان این فایل ها یک انرژی ای داشتن انگار اون حسی که شما باهاش اون فایلها رو گرفته بودید به ما هم منتقل میشد انگار ذهن هامون به هم متصل شده بود و من میفهمیدم که شما چطور دارید فکر میکنید در مورد موضوعات؟ مثلا اینکه میگفتید باید احساستون خوب باشه و توجهتون رو نکات مثبت باشه انگار اونجا برام معنی پیدا میکرد – یک نکته رو تو پرانتز بگم تجربه ی من هست با مشتق و انتگرال نمیتونم وصفش کنم.. ولی چیزیه که من تجربه اش کردم و فکر میکنم درسته اونم این هست که الان که سالها از دیدن اون فایلها گذشته وقتی ازشون استفاده میکنم بهم خیلی کمک میکنه و الگو میده ولی اون انرژی رو یا به قولی سینرژی رو حس نمیکنم انگار که وقتی آدم ها کنار هم دیگه تمرکزشون رو میبرن روی خواسته ها و ما هر روز فایل صبح فایل ها رو میگرفتیم میدیدیم کامنت میگذاشتیم انگار یک ارتباطی از نظر انرژی بینمون بوجود اومده بود انگار انرژی میگیرم از هم و این انرژی مخصوص همان زمان بود چون در سال های بعد از قرار گیری اون فایل ها من با کار کردن روی اون فایل ها اون انرژی رو حس نمیکردم مثل اون موقع نمیدونم چطور بیانش کنم و همیشه هم برام سواله که چی میشه این انرژی بالا ایجاد میشه که انقدر احساسش خوبه چه قانونی در کاره و من دنبال این بودم که با کار کردن روی اون فایل ها همون انرژی رو بازم تجربه کنم ولی انرژیه نبود البته که اون فایلها هنوزم بهم کمک میکنه و برام مثبت هست – خلاصه کلام بعد از استفاده از دوره سفر به دور آمریکا من آروم آروم هدایت شدم به سمت ثروت و یک دفعه یک سایتی بهم معرفی شد که آقا تو که مهارت تایپ داری و تو که کلی از کامپیوتر یک عالمه چیز بلد هستی الان میتونی از این محیط استفاده کنی و ثروت بسازی. آروم آروم شروع کردم به پروژه گرفتن از اون سایت و ثروت و ورودی مالی برام ایجاد شد و من دیدم ببین قانون جواب میده. یادم هست اولین درآمدی که کسب کردم انقدر خوشحال شده بودم که در سایت فکر میکنم زندگی در بهشت پخش میشد یک کامنت گذاشتم و انرژیم رو منتقل کردم و شما و استاد اون کامنت رو به عنوان کامنت منتخب انتخاب کردید و گذاشتید روی اون قسمت و من خیلی خوشحال بودم با اینکه مبلغش کم بود ولی اینکه تونسته بودم بعد از اون کسب و کار که نابود شده یک مسیر درآمدی رو بهش هدایت بشم که حلاله حلاله خیلی خوشحال شده بودم.
اما حالا بریم سراغ این مطلب که چی شد من به درآمد رسیدم از طریق حتی همین کار؟ پرداختن به کار مورد علاقه. من یادم هست برای معلم هامونم در دوران دبیرستان سوالات رو تایپ میکردم. اصلا حوزه های مختلف کامپیوتر رو دوست داشتم و مهارت درشون کسب و میکردم. علاقه من بود دنبال این نبودم که چون میخوام پول در بیارم برم یادش بگیرم. نه من دوستش داشتم رفتم یادش گرفتم و توش حرفهای شدم.
استاد سالهای پیش در یک فایل مصاحبه با استاد قسمت 16 فکر میکنم گفت که باید برای خودتون اصول داشته باشید. اگر یک کسی کاری کنه که تو اذیت میشوی این باید اصول تو باشه که اون کار رو در مورد دیگران انجام ندی. اگر اذیت میشی از اینکه کسی ازت دزدی کنه تو باید یادبگیری که از دیگران دزدی نکنی و بهای اون کارهاشون رو پرداخت کنی. بعد از شنیدن این آگاهی من با خودم فکر کردم تو زندگیم ببینم دارم چی کار میکنم. رسیدم به این موضوع که این ویندوزی که الان روی کامپیوتر من نصبه این بازی هایی که هستن اینها همشون کرک شده هستن. در واقع اینها دزدی هستن. آیا من خودم دوست دارم کسی محصولاتم رو دزدی کنه؟ پس چرا دارم از ماکروسافت و این همه شرکت دزدی میکنم. حالا اینکه این توی مملکت رواج داره نباید باعث بشه که من هم همون کار اشتباه رو بکنم. من باید بهاشون رو بدم. اون موقع هم که پول این مبالغ دلاری محصولات خارجی رو نداشتم ولی گفتم پس من دیگه استفاده نمیکنم و این کار غلطه. بعد گفتم شاید یک راهکاری باشه که من بتونم با کامپیوترم همچنان کار کنم و مسائلم رو حل کنم، تو اینترنت گشتم سیستم عامل اوبونتو رو پیدا کردم که لینوکسی هست و کاملا رایگان اما بسیار بسیار با کیفیت هست. اصلا یک انجمنی هست به نام نرم افزار آزاد در دنیا که دارن سیستم عامل و نرم افزارهای مختلف رو به صورت رایگان برای تمام مردم جهان درست میکنن. خداحفظشون کنه چه کار ارزشمندی انجام دادن. البته این نرم افزارهای آزاد کلی منفعت دیگه هم داره که شاید بعدا درموردش صحبت کردم یکی از مهمترین مزیت هاشون بحث امنیت و سلامت نرم افزار هست چون کد ها برای همه بازه و نمیتونن توش تقلب و بک دور و .. انجام بدن. بگذریم رسیدم به اینکه من میرم اوبونتو نصب میکنم و کله ویندوز و نرم افزارها و بازی های کرک شده رو به کل پاک میکنم و حتی سی دی هاشونم از زندگیم پاکسازی میکنم. سی دی هایی که پول داده بودم از بازار خریده بودم ولی متاسفانه همه کرک شده بودن تو بازار ایران. یک نرم افزار اصل نیست مگر ایرانی باشه. خلاصه من اوبونتو رو نصب کردم و طی یک مسیر چند ماهه کل اوبونتو دسکتاپ رو یادگرفتم و البته خیلی بزرگ هست علمی که باید بدست بیاری ولی من میتونم بگم تقریبا کلش رو یاد گرفتم و شاید چیزهای خیلی محدودی باشه که الان بلد نباشم و با فکر کردن و تحقیق کردن یادش میگیرم بعد که این کار رو انجام دادم روی باورهای ثروتم هم کار کرده بودم این ایده اومد که تو این همه تجربه داری و این همه مهارت داری در مورد این سیستم عامل بیا و مثل استاد که آموزش تولید میکنه میگذاره روی سایت تو هم سایت بزن آموزش تولید کن و بگذار برای ایرانی ها که استفاده بکنن. البته خیلی ایدههای دیگه هم گفته شده بود ولی گفت تو که علاقه داری به کامپیوتر بیا تو این حوزه فعالیت کن و من گفتم چشم و اعتماد به نفس میخواست که این اعتماد به نفس رو از آگهی بازرگانی دریافت کردم و اومدم سایت راه انداختم. اولش تو یوتیوب آموزش گذاشتم بعد از اینکه چند ده تا آموزش گذاشتم سایت زدم و دوره گذاشتم. کلی مهارت این وسط یادگرفتم از تدوین اموزشی تا افزایش کیفیت فایل صوتی تا کم حجم کردن ویدیوها تا نمیدونم اسلاید سازی مخصوص آموزش تا آموزش دادن عملی و صد در صد کاربردی بدون کوچکترین اضافه گویی فایل آماده کردن و خیلی چیزهای دیگه. در همون ابتدا هم مشتری اومد و خرید انجام شد و فایل های ویدیوییم که الهامی ضبطشون کرده بودم یعنی قشنگ خداوند ایده اش رو داد که ضبط کن من اونها رو ضبط کردم و نتایج اونها بین تمام فایل هایی که تا الان من منتشر کردم بهترین بوده و بیشترین بازدید ها رو گرفته. اما خب این مسئله برام بوجود اومد که در ادامه کار فروشم چندان چنگی به دل نمیزد و مشتری نمیومد که به خاطر باورهام هست صد در صد. و همین موضوع که پول نیومد باعث شد که من انگیزه و اشتیاقم رو برای اینکه دوره های بیشتر آماده کنم رو از دست بدم. هرچند که هنوزم فایل درست میکنم ولی احساس میکنم با اشتیاق و علاقه نیست هرچند که واقعا فایل های مفیدی هستن و واقعا مسئله اساسی حل میکنن از کاربری که در اوبونتو داره فعالیت میکنه.
اما این مدت که این فایل رو گذاشتید دوباره به این موضوع دارم فکر میکنم که آیا انجام این کار واقعا علاقهات هست؟ اگر علاقه و عشقت هست چرا زمان و انرژی درستی روش نمیگذاری؟ چرا هر روز کار نمیکنی و الان هر ده روز یکبار یک فایل روی سایت و کانالت قرار میگیره؟ اگر علاقه ات کامپیوتر هست چرا اشتیاق این رو نداری که مهارتهات رو افزایش بدی؟
من دارم به این موضوع فکر میکنم که الان مسئله ی من چی هست. آیا گذشت زمان باعث میشه علایق ما متفاوت بشه؟ آیا به دلیل اینکه پول در نیاوری علاقه و انرژی نداری؟ یا فاکتورهای دیگه تاثیر گذار هست؟ به این فکر میکنم که چرا مثل گذشته دل روده ی مسائل دیگه کامپیوتری رو در نمیاری؟ چرا موتور حرکتت کنده؟
من تو ذهنم همه اش به این فکر میکنم که علت این موضوع چیه؟ چرا من موتور حرکتم کنده؟ ببین تو موقعی که مدرسه میرفتی ذهنت کاملا درگیر مدرسه بود و کارهای مربوط به اون و اشتیاق داشتی بیای خونه با کامپیوتر کار کنی. تو اون موقع ارتباطات زیادی داشتی مهارت های مختلف درسی ای رو کسب میکردی ورزش میکردی بازی میکردی تفریح میکردی تو مدرسه و هزار تا چیز دیگه و خیلی موشک وار پیشرفت میکردی و مخصوصا انرژی و انگیزه و اشتیاق فراوان داشتی و بمب انرژی بودی یعنی ولت میکردن یک روز تو خونه 24 ساعت پای کامپیوتر مینشستی و کسب علم و دانش میکردی، ولی الان تو خونه هستی، کامپیوتر دم دستت هست، برای پیاده روی و خرید کردن یا کمک به اعضا خانواده و .. بیرون میری، ارتباط چندانی با آدم های جدید و دوست نداری، روزی دو تا چند ساعت روی باورهات کار میکنی و سپاسگزاری میکنی، پروژه از طریق اینترنت میگیری و انجام میدی چون باید ورودی مالی داشت، و ساعت هایی هم به دیدن فیلم های خنده دار مصاحبههایی که با افراد موفق و معروف انجام میشه داری ولی دیگه مثل قبل نمیری رشد کنی. اصلا انرژیش رو نداری. انگیزه اش رو نداری. چه رفتارها و باورها و عملکردی در تو هست که اینطوری شدی در صورتی که استاد در زمینه ی مورد علاقه اش که اشاعه توحید و یکتاپرستی بوده و آموزش مسیر موفقیت بوده با اشتیاق و علاقه هنوزم که هنوزه داره کار میکنه و اصلا فایل های جدیدش رو که گوش میدی انرژی استاد رو دریافت میکنی که چقدر مثبت هست و چقدر شور و اشتیاق برای فعالیت کردن درش دیده میشه، حالا تو چرا این انرژی رو نداری؟ تو چرا انگیزهه رو نداری؟ من واقعا مطمئن هستم که علاقه حوزه کامپیوتر هست حالا شاخههای مختلف که تجربه کردم ولی چرا مثلا اشتیاقش رو ندارم برم دورهی Lpic ببینم؟ که یکی از دوستام گفت که اگه تو لینوکس فعالیت میکنی باید این دوره ها رو بگذرونی، چرا اشتیاقش رو ندارم که زبان برنامهنویسی فلان رو که دورهاش رو خریدم ببینم؟ چون با این مهارت میشه بازیهای آنلاین رو بهبود بدی و از طریق بهبودش به کاربران زیادی خدمت کنی و ثروت بیشتری هم بسازی (البته الان که فکر میکنم به خاطر اینه که فکر میکنم تو برنامه نویسی پوله، نه اینکه عاشقش باشم، ولی از طرفی هم منی که به بازی کامپیوتری علاقه دارم با این مهارت برنامه نویسی میتونم خلق های جالبی رو در حوزه گیم داشته باشم)
در صورتی که همین بنده، اگه یک شرایطی بوجود بیاد که دیگه دسترسی به کامپیوتر نداشته باشم و مدتی از کل این فضا تکنولوژی بیرون بیام اصلا برم یک سفر یک ماهه، ذهنم پر میشه از ایده و اشتیاق برای اینکه برسم خونه و دوباره کلی کار کنم ولی وقتی میرسم به خونه این انرژیه دوباره میخوابه و یا زمانم رو هدر میکنم به جای اینکه بگذارم روی اون مهارته کار کنم. چه تغییری رو باید در خودم بوجود بیارم؟ این سوالیه که دارم. علت اینکه اشتیاقه نیست به چی برمیگرده؟
من به حوزه های دیگهای هم علاقه دارم و قبل از خواب تو تجسمهام میبینم که دارم خود به خود یک سری خواستهها رو تجسم میکنم. مثلا در حوزه موسیقی هست. من همیشه قبل از خواب تجسم میکنم که دارم یک موزیک باحال خوب رو برای یک جمعی میخونم و با سازم مینوازم. تجسمم هم این هست که یک ترانه خوب نوشتم یا یک موزیک خیلی پر انرژی ساختم یا حتی دارم موزیک بقیه رو با صدای خودم و ساز خودم اجرا میکنم و خیلی این تجسم بهم احساس خوبی میده. ساز بلد هستم ولی در زندگی واقعی اصلا وقتی به این فکر میکنم که باید کلی زمان بگذارم تا توی اون موضوع پیشرفت کنم باید کلاس برم باید ویدیو آموزشی ببینم و تمرین کنم میگم نه بیخیال کی حوصله این همه کار رو داره انگار قراره اون تجسمه معجزه کنه. خب باید مهارتهاش یادگرفته بشه تا بتونی چنین خواستهای رو تجربه کنی. اینم بگم که من دوره آموزشی مقدماتی هم در مورد مهارت های این حوزه گرفتم ولی اصلا سراغشون نمیرم. میگم کی حوصله داره. پدرم میگه باید بری کلاس حضوری تا اشتیاقش درت ایجاد بشه و نمیشه همه چیز همیشه مجازی یادگرفت.. نمیدونم درست هست یا نه ولی به نظرم میتونه درست باشه چون وقتی در یک محیط جمعی قرار میگیری که به صورت حضوری ارتباط داری با یک کسی و باید یک کاری انجام بشه با اینکه شاید حوصله اش رو نداشته باشیم ولی انجام میدیم اهمال کاری نمیکنیم. اصلا انرژی انجامش بهمون داده میشه. نمیدونم چطوری بیانش کنم.
خلاصه این فایل بهم اینو یادآوری کرد که برای اینکه در کاری موفق باشی و ثروتمند بشی باید بهش علاقه داشته باشی.
یک آگاهی فوق العادهی دیگه که من به صورت عملی در خانوادمون دیدم که چه ضربهای بهشون زده بحث این هست که پولمون رو بدهیم به یک کس دیگه و اون برامون کار کنه پول بسازه و بهمون بده. مثلا پول رو بگذاریم بانک. مثلا پول رو بگذاریم تو شرکتها، مثلا بریم این برنامههایی مثل «کارمانی» رو ببینیم که میگن پولتون رو بیایید سرمایهگذاری کنید در شرکتهایی که معرفی میکنیم و بهتون مثلا سالی 40 درصد سود میدن و چقدرم تبلیغ میکنن که این برنامه به سود شماست. اینها همشون یک توهم هستن و هیچ وقت ثروتمندون نمیکنن. خود من تو خانوادمون دیدم که پول یک خونه رو گذاشتن تو بانک سودش رو میگرفتن که کار نکنن یا بازار بهتر بشه ارزش پول بیاد بالا و یک خونه بهتر بخرن ولی در عرض چند سال اون پوله، دیگه پوله یک دهم یا حتی بیشتر اون خونه هم نیست. یادمه 200 میلیون تومان بود پوله اگر اشتباه نکنم ولی الان همون خونه در این لحظه 6 میلیارده و در آینده بالا تر هم میره. پوله ترکید. سرمایه یک عمر کار کردنش ترکید. نباید پول بگذاری تو بانک سود بگیری این تفکره اشتباهه و باعث میشه از ثروت فاصله بگیری. اینکه پول دستم بیاد بگذارم یک جایی بهم پول بده یک باور فقر آلوده. من تو زندگیم دیدم نتیجهاش رو. به حرف استاد گوش کنید. به خودمم میگم.
امیدوارم این کامنتم به شما کمک کرده باشه هرچند که به خودمم خیلی کمک کرده تا همینجا به شناخت بهتری از خودم و باورهام رسیدم.
امیدوارم که خداوند هر روز به سمت ثروت، نعمت، برکت، خوشبختی، عشق، سلامتی، عزت و سربلندی و قدرت بیشتری هدایتتون کنه و از پس تمام چالش های زندگیتون سربلند بیرون بیایید.
سلام به محمد صادق عزیز
بسیار سپاسگزارم از کامنت خوبت
نوشتن این کامنت طولانی در نوع خودش شگفتی بود
اینم از مهارت شما در تایپ کردن هست حتما
من موقع خوندن کامنتتون وقتی رسیدم به کلمات مشتق و انتگرال.. دوباره این کلمه انتگرال برام پررنگ شد قبلا به فکر اومده بود که برم انتگرال را یاد بگیرم نمیدونم چجوری به ذهنم اومده بود اما فراموش کردم تا اینکه کامنت شما رو خوندم و به کلمه انتگرال رسیدم و یادم افتاد
داستان انتگرال برای من این جوریه هست که سال اخر دبیرستان من برای درس دیفرانسیل همه فصل ها خوندم ولی اون اواخر دیگه مدرسه نرفتم کلا با مدرسه دیگه همراه نشدم و چون سرکلاس حاضر نشدم انتگرال یاد نگرفتم و خودمم پلنی برای خوندنش نداشتم گذشت تا اینکه من امتحان دوم نهایی تصمیم گرفتم برم فوتسال و کلا بساط کتاب و دانشگاه جمع شد و هیچ وقت از اون موقع تا الان نشد که من با انتگرال و مشتق و.. برخورد کنم
بعد خوندن کلمه انتگرال من یادم افتاد که باید برم یادش بگیرم نمیدونم چرا با اینکه درمورد آینده هیچ پلنی ندارم یعنی دارم که مدتهاست برای فوتسال دارم تلاش میکنم اما اینکه برای چی خدا گفت باید انتگرال یاد بگیری نمیدونم ولی این تصمیم گرفتم و میخوام زمان بذارم و به ساده ترین و راحت ترین روش بفهمشش و یادش بگیرم و حل کنم مسائلش رو
وقتی با خودم فکر میکنم میبینم من توی مدرسه و تایمی که برای کار کردن روی ذهنم میذاشتم خیلی تمرکز میکردم روی مسائلی که حل کردم من خوره مسئله های فیزیک و شیمی و ریاضی بودم مثلا یادمه هر بار یه تست شیمی را حل میکردم کلی تحسین میکردم خودم رو و حتی میرفتم به معلم شیمی خودم توی دفتر میگفتم خانم این تست کنکور فلان سال حل کردم و درستم حلش کردم
یا روی مقوا بزرگ مشتق تمام توابع مینوشتم و کل مقوا را چسب میزدم با خودم توی خونه به خصوص حمام میبردم (واااااای خودمم خندم گرفته، این چه کاری بود دختر) موقع شستن و شو، توابع رو میخوندم و هی تکرار میکردم همرو تا حفظم بشه
یا تمام اتاقم و میزم پر بود از این جمله که من مسائل را به راحتی آب خوردن حل میکنم این جمله به هزار شکل و جمله بندی مینوشتم میچسبوندم و تکرار میکردم (اخرش مادرم وقتی دید میخوام برم فوتسال همرو کند از عمد با خودم اینجوری فکر میکنم حتما خدا ایمان منو آماده دیده بود و گفته دیگه مریم به این که این جملات همه جای اتاقت باشه احتیاج نداری داری میری مرحله بالاتر البته این به معنی این نیست که تکرار نکنیم مقصودم اینکه راهکارهای مناسب برای ساختن باور توی هر مرحله ممکن متفاوت باشه)
دیگه نگم که این عبارت های تاکیدی و جملات و باورها من کجا که نمیچسبوندم
خلاصه هر مسئله ای حل میکردم سریع خوشحال میشدم میگفتم مریم ببین تو تونستی این مسئله حلش کنی و کلی تاییدو…
اینقدر تمرکز کردم که وقتی رسیدم به اون نقطه که بهم الهام شد باید دانشگاه رو بیخیال بشی و اصلا استاد گفته 100 درصد تمرکز باید باشه نه 99 درصد حتی اگر میخوای به بالاترین ها برسی، اینو مدیون آگاهی های جلسه 4 راهنمای عملی هستم که استاد گفت تمام وجودت تمااااام وجودت بذار و به هیچ چیز دیگه ای ام فکر نکن اونوقت ببین به کجاها که نمیرسی
و من از همون لحظه بیخیال شدم و همه چیز جمع کردم و این درحالی که هیچ مهارتی توی فوتسال نداشتم ولی احساس میکردم که این همون چیزی عاشقش هستم چون همزمان که درس میخوندم از راهنمایی تا به بالاتر این فوتبال مثل سایه باهام میومد اما من تمرکزم روی درس بود و یه جای خیلی کوچیک توی ذهنم داشت اما هیچ وقت فرررررصت اینو پیدا نمیکرد که ببینمش یا خودش نشون بده و من تنها دل خوشیم بعد از درس این بود که آخر شب بیام برنامه عادل فردوسی پور ببینم این درحالی که بارها توی دفتر خاطراتم نوشته بودم میخوام ورزشکار بشم و فوتسالیست.
با اعتماد به نفسی که از اون تایم توی مدرسه گرفتم تونستم باور کنم که میتونم فوتسال یاد بگیرم و موفق بشم و با این باور شروع کردم به یادگرفتن مهارت جدید یا یادگرفتن چیزی که همیشه احساس میکردم دوسش دارم ولی فرصت و فضایی نداشت
و جالبه همون روند توی فوتسال هم بکار بردم یعنی هر روز هر روز که از تمرین برمیگشتم تک تک رشد هایی که داشتم مینوشتم و تایید میکردم و تحسین میکردم که ببین تونستی
اگر تونسته بودم توی اون روز فقط یه کار انجام بدم و اون زدن یا تکل زدن توپ حریف روبروم بود میگفتم آفرین همین خوبه من تونستم انجامش بدم
و در ادامه درمورد پیشرفت های دیگه ام همین بودم
کار هر روزم بعد از تمرین بلافاصله نوشتن تک تک اتفاقات و رشدهای مثبتم بود. و این باعث شد تا اون تایمی که این تمرکز و تعهد داشتم کم کم رشد کنم و بازی کنم.
داشتم با خودم فکر میکردم چرا میخوام انتگرال یاد بگیرم و این چه دلیلی میتونه داشته که شروع کردم با خودم صحبت کردن و تکرار و این موضوعات به ذهنم اومد که همینطور که من تونستم اون مسائل فیزیک و شیمی و ریاضی حتی هندسه و گسسته با این میونه خوبی زیاد باهاشون نداشتم اما حل کنم پس انتگرال میتونم یاد بگیرم و حل کنم و پس فوتسال میتونم یاد بگیرم مهارت هایی که لازمه و تسلطی که نیاز دارم هر مهارت یا تکنیک یا تاکتیکی و نیاز به تمرین داره
و این فرمولش اره با این تمرکز و توجه مدام و تعهد مهم تر از همه، شور و شوق برای انجام دادن اون کاری که میخوام انجامش بدم به وجود میاد فقط باید ادامه بدم و متعهد باشم.
موفق و پیروز باشی در ادامه مسیر
ممنونم مریم عزیز. سپاسگزارم بابت لطفت. شما هم ماشاالله متن پر و پیمونی نوشتی و مهارت خوبی در تایپ داری. پیشنهاد میکنم برای یادگیری انتگرال یک جستوجویی در یوتیوب به صورت فارسی بزنی معمولا افرادی که خیلی توانمند هستن در این حوزه در یوتیوب ویدیو میگذارن و آموزش میدن و میتونی از اون آموزه ها استفاده کنی برای اینکه یادش بگیری و پیش نیاز هاشم هر چی بلد نبودی در همون یوتیوب جستجو کن مطالب پایهای قرار گرفته و میتونی استفاده کنی و لذتش رو ببری و یادبگیری. افزایش مهارت در هر حوزهای به آدم اعتماد به نفس و احساس لیاقت میده و انجام این کار هم قطعا برای شما مفید و مثبت خواهد بود چون بهش علاقه داری فقط باید تکامل رو طی کنی و تا پایان مسیر حرکت کنی. از اونجایی که به صورت ویدیو آموزش ها رو میبینی هر جا درک نکردی میتونی چندین بار ویدیو رو تکرار کنی تا به درک بهتری برسی یا میتونی بین اساتید در یوتیوب جا به جا بشی و برای درک بهتر از اون آموزه استفاده کنی.
خوشحالم که در مسیر علاقیت حرکت کردی که فوتسال بوده و امیدوارم در هر مسیری که مورد علاقه ات هست بهترین نتایج رو بگیری و ازش پول و ثروت خوبی هم بسازی که سوختت بشه برای حرکت بیشتر و کسب موفقیتهای بیشتر. سلامت باشی عزیزم. به خدای یکتا میسپارمت.
سلام به استاد عزیزم ، خانم شایسته عزیزم و دوستان ارزشمندم
توی این فایل استاد کلا تعاریف متفاوتی از انتخاب شغل و کارکردن رو ارائه دادن که واقعا جای تامل و تفکر عمیق داره.
حالا که دارم متعهدانه روی خودم کار می کنم و آموزشها رو جدی پیگیری می کنم ، یه نکته مشترکی توی تمام آموزشها چه در قالب فایلهای دانلودی و چه محصولات هست و اونم اینه که :
ما به دنیا اومدیم که لذت ببریم ، و هر چیزی که توی این دنیا هست و اصل و اساس خلقت این جهان برپایه لذت بردن بوده … متاسفانه خب نگاهی که به ما منتقل شده همیشه عکس این مطلب بوده ، یعنی اتفاقا اومدی که ضجر بکشی ، مراقبت کنی و خیلی چیزها رو تحمل کنی که شاید اون دنیا یه چیزی گیرت اومد .
واقعا این تعریف از انتخاب شغل و کار کردن من رو خیلی ذوق زده کرد ، چون من خودم اصلا اهل بورس و اینا نیستم ولی اطرافم خیلی میدیدم که بقیه همش دنبال اینن که سرمایشون رو به طلا و ملک و اینا تبدیل کنن یا هم مسیر بشن با این داستان خرید ارز و اینا … بعضی هاشونم خب سود می کنن اما یه چیز مشترک توی همشون هست که انگار اون افزایش سرمایه و ثروتی که واردمیشه اصلا براشون لذت بخش نیست … یعنی بازم یه مدل دیگه طمعشون بیدار میشه
البته من خودم اولا خیلی احساس ناتوانی میکردم که من چرا اون مدلی نیستم ولی با این آگاهی ها الان نظرم کاملا تغییر کرد . با این تفکر جدید خیلی به احساس آرامش میرسم ، انگار انقد همه چیز فراوونه که تو بشین و لذت ببر و از چیزی که دوست داری لذت ببر و ارزش خلق کن ، بعد خداوند خودش بقیه هماهنگی ها رو می کنه .
اینجا این منطق خلقت هم برامون واضح میشه که چرا ما علایق و استعدادهای متفاوتی داریم ، چون قرار بوده هر کدوم توی یک حوزه خاص باعث رشد بشیم ! چقدر منطقم اینو می پذیره ، با این نگاه عدالت خداوند بیشتر برام منطقی میشه و اینکه همه ما به یک اندازه نزد خداوند ارزشمندیم …
یه باور دیگه که باید توی ذهنمون بسازیم هم اینه که نباید روی هیچ عامل بیرونی برای اینکه واسطه سود رسوندن به ما هست حساب کنیم ، بلکه فقط باید بریم توی مسیر علایق ، لذت ببریم و ارزش خلق کنیم ، اونوقت هدایت های خداوند میاد و اون راههایی که به ما رزق میرسونن باز میشه .
یه موضوع دیگه هم که استاد گفتن دوره های تندخوانی رو از روی سایت برداشتن ، دو تا باور قوی رو نشون میده :
1. احساس لیاقت که حتی اگه چیزی برای من پول میسازه اما تمرکزم رو از بین میبره رو از مسیرشون حذف می کنن ، یعنی فقط لذت بردن حقیقی رو مد نظر قرار میدن
2. فراوانی ثروت ، یعنی اگر من توی مدار ثروتم این مقدار از راههای دیگه ای به زندگی من سرازیر میشه
امیدوارم درست تشخیص داده باشم و ما هم بتونیم این نگاه و تفکرات رو توی شخصیتمون ریشه ای کنیم … به امید خدا
خدارو شکر که تونستم این فایل رو ببینم و با این مفاهیم آشنا شم … استاد عزیزم و خانم شایسته ازتون خیلی ممنونم
سلام بر عزیزانم
گام نوزدهم
این سوال که در لحظه مرگم از خودمم بپرسم آیا واقعا از زندگیم لذت بردم یا نه سوال خیل مهمیه و منو به خودم میاره و من اگر در همین لحظه بخوام بمیرم و این سوالو از خودم بپرسم جوابش قطعا نه خواهد بود
من باید آزادانه تر زندگی کنم
من باید رها تر باشم
من باید راحتر باشم
من باید عاشق باشم عشق در وجود من گم شده و من باید پیداش کنم و عاشقانه زندگی کنم
من باید به خودم فرصت بدم قطعا خداوند هم به من فرصت خواهد داد
استاد جان و خانم شابسته جان خیلی ازتون سپاسگذارم این فایل هم فوق العاده بود