live | انتخاب شغل از زاویه "باور به فراوانی و احساس لیاقت" - صفحه 19 (به ترتیب امتیاز)

بنام رب رزاق و هدایت گر من

سلام حمید عزیز. دوست عزیزم نمیدونید شما با این جواب به کامنت من چه انقلابی در من بجود آوردید .

قبل از اینکه برای شما کامنت بذارم صفحه شخصی تونو و خوندم و واقعا به ایمان و باور و شجاعت غبطه خوردم و تحسین تون کردم.

جریان من از این قرار بود که چند روزی نشانه هایی از فعالیت در حوزه خوشنویسی برام میومد ول ی من طبق اون باورهای قبلی اعتنایی بهشون نکردم تا دیروز سر ظهر که کارم تموم شده بود میخواستم خروج بزنم تو ماشین تو پارکینگ بودم که گوشیم زنگ خورد (من کارشناس اتاق عمل هستم و در اتاق عمل کار میکنم) . یکی از همکاران از من یه متن خوشنویسی خواست و خیلی زود هم میخواست برای یه مراسم مهم یعنی تا امروز صبح میخواست و چون هم کار سریع مسخواست و من هم سال ها بود که دست به قلم نزده بودم و وسایلم و جمع کرده بودم قبول نکردم . بعد از اینکه قطع کردم یه حسی بهم گفت شاید این نشونه باشه که تو دوباره برگردی به خوشنویسی و سریع شمارش و گرفتم و خلاصه قرار شد تا امروز صبح بهش برسونم. خلاصه غروب رفتم دنبال کاغذ مخصوص که پیدا نکردم و برگشتم وسایلم و دراوردم و خدا رو شکر از قدیم کاغذ مخصوص داشتم . خلاصه چون سال ها دست به قلم نزده بودم حدود 3 _4 ساعتی نشستم و یه صفحه 10 خطی و شکسته نستعلیق نوشتم و واقعا ازم انرژی گرفت. ولی خودم از کارم راضی نبودم البته هیچ وقت خودم از خط هام خوشم نیومده البته که خط هام در حد ممتاز هستن ولی یه حس قدیمی کمالگرایی در من نذاشته تا من هیچ وقت تو این زمینه از خودم راضی باشم و بخاطر همین هم کلا از این فیلد خارج شدم با این علاقه اول زندگی منه.

خلاصه کنم وقتی من این نوشته مو بردم که به همکارم تحولی اتفاق اتفاق افتاد که خودم شگفت زده شدم . بطرز جادویی همکارانم از نوشته هیجان زده شدند و چقدر من و تحسین وتشویق کردند و من واقعا جا خوردم و اصلا توقع این حجم از تشویق و تحسین و نداشتم . یکی از پزشکان که خیلی با هم صمیمی هستیم وقتی خط من و دید بسیار شگفت زده شد و گفت حمید تو چه روح لطیفی داری . تو چرا آموزش نمیدی پسر ؟ بهم پیش نهاد آ موزش آنلاین و داد و حتی از نظر ریالی هم برام حساب کرد که چه اتفاقی ممکن بیفته برات و بهم این عکسش و برام بفرست که بفرستم برای دامادم که تو انگلیس هست چون اونم خوشنویسی کار میکنه. بلاخره این حجم از شور و شوق یه شوک عظیمی به من وارد کرد و یک ایمانی در من ایجاد کرد که مثل این که به اون حد از تکامل رسیدم که بخوام استارت آموزش بزنم و یه ایده ها و نقشه هایی براش کشیدم و همه این اتفاقات و کنار هم گذاشتم گفتم دیگه از این واضح تر چی میخوای؟(و این معجزه به نظر من بخاطر تمرکزی کار کردن من برای از اول شروع کردن دوره کشف قوانین و تمرکزی روی بحث ثروت و فراوانی اتفاق افتاد).

با این شور و اشتیاق و این حجم از انرژی که در من ایجاد شد امروز به سمت پارکینگ داشتم میرفتم که سایت بهشتی باز کردم دیدم کنار اسمم نقطه آبی هست و وقتی روش کلیک کردم و کامن حمید عزیز و در پاسخ به خودم خوندم داشنتم دیووونه مشدم و اشک تو چشمام جمع شد و به گریه افتادم تا ماشین سه چهار بار با چشمای اشکی خوندم گفتم خدایا مگه میشه این حد از راهنمایی و الهام و دیگه با خوندن این کامنت حجت بر من تمام شد که دیگه مسیرم و پیدا کردم. تو همین حال و هوا بودم که همسرم بهم زنگ زد و بهش گفتم یه اتفاق جالب افتاد و واقعا نتونستم براش تعریف کنم چون واقعا داشتم دیگه گریه میکردم و بعد از اینکه آروم شدم گفت خدا رو شکر یعنی میشه من دیگه این مسیر طولانی و برای کار نیام. گفتم بزودی اتفاق میفته… به امید خدا بزودی کار آموزش آنلاین خوشنویسی و شروع میکنم و نتایجش و مینویسم…

حمید عزیز بی نهایت ازت سپاسگزارم ایکاش میتونستم به قول استاد در آغوشت بگیرم و حضوری ازت سپاسگزاری کنم…

از خدا برات بهترین ها رو میخوام و دوسنت دارم کامنتی ازت بخونم زمانی که تو اوج خواسته هات هستی. عااااااااااااشقم

در پناه رب رزاق و هدایت گر