https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/10/abasmanesh-3.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-13 02:22:152024-10-13 09:48:46live | قانون کبوتر با کبوتر، باز با باز
310نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
به نام خالق جهان هستی که با فضل بیکرانش از قدرت خلقش به من عطا کرد.
درک من از اصل تشخیص اصل از فرع که خیلی بهم در خلق زندگی دلخواهم در هر جنبه ای از زندگیم کمک کرده این بوده که اصلا مهم نیست که من چه خواسته ای دارم اصلا مهم نیست که میخواهم چه شرایطی داشته باشم فقط وفقط این مهم که آیا دارم توی مسیر هم جهت با خواستم حرکت میکنم یا توی مسیر خلاف جهت خواسته هام ؟
از زمانی که درک کردم که من با باورها وارزشهای درونیم وهمینطور کانون توجهم از طریق ناخودآگاهم فرکانسی به جهان ارسال میکنم که برای من تنظیم مسیر میکنه دیگه به قول استاد از رفتن توی درودیوار خلاص شدم .
چون آگاهانه سعی کردم ببینم به چی دارم توجه میکنم ؟آیا این چیزی که دارم بهش توجه میکنم ودر من باور ایجاد میکنه هم جهته وهماهنگه با خواستم یا چیزی رو دارم باور میکنم وبهش توجه میکنم که دقیقا با خواسته هام در تناقض قرار داره.
اصلا چیزی که دارم بهش توجه میکنم وباور میکنم وازش احساس در من ایجاد میشه وحتی تبدیل به یه باور واعتقاد وارزش درونی میشه با خواسته هام هماهنگی داره یا چرندیاتی هست که بدون فکر فقط شنیدم وبا خواسته هام ناهماهنگه.
مثلا طبق مثال استاد همه ی ما خواستمون داشتن سلامتیه اونم به شکل طبیعی نه با زور مصرف قرص ودارو وپزشک بعد میاییم یه سری اطلاعات فرع وگاها چرت رو وارد مغزمون میکنیم که کمکم توی ناخوداگاهمون تبدیل میشه به باور که مثلا برای سلامتی ، حتما بایدفلان چکاپ رو سالی یکبار انجام بدید.
برای سلامتی باید فلان قرص ها رو مصرف کنید .
توی مراکز شلوغ باید حتما ماسک بزنید .
واین چون توی ناخودآگاه ما جا میگیره دیگه ما نمیتونیم به صورت طبیعی سلامت باشیم .اگه یکسال چکاپ نشیم هزاران نگرانی میاد سراغمون که نکنه من از سلامتیم غافل شدم والان فلان بیماری رو دارم ؟خواسته ی ما سلامتیه ولی اگه یه روز بدون ماسک توی مترو باشم باورم اینه که من بیمار شدم وچون ناخودآگاهم اینو باور کرده که باید از ماسک ودستکش استفاده کنم ومن اینکارو یا باید انجام بدم یعنی عملا خودمو بندازم توی سختی ورنج یا اگه نندازم قطعا به مسیر بیماری هدایت میشم بعد میام میگم دیدی درست میگفتند من ماسک نزدم رفتم وبیمارشدم .بله البته که بیمار شدی چون تو خودت این مسیرو انتخاب کردی چون تو به حرفها توجه کردی وباور کردی
یه مثال دیگه که بین ما ایرانیها خیلی ریشه ای ساخته شده اعتقاد به چشم زخمه که باور داریم به این چرندیات وتازه خیلیهامون هم استناد میدیم به ایات خدا که بله من اگه مثلا ثروتمند باشم مورد چشم زخم افراد قرار میگیرم واینجا خواستمون رسیدن به آزادی مالی وثروته ولی چون در ناخواگاهمون باور وترس از چشم زخم داریم ذهنمون برای محافظت از ما از چشم زخم مارو به ایده هایی هدایت میکنه که اصلا به ثروت نرسیم که بخواهیم چشم بخوریم حتی اگر از جایی ثروتی هم وارد زندگیمون بشه خودمون با دست خودمون اون ثروت رو نابود میکنیم برای اینکه چشم نخوریم واین توی ناخودآگاه اتفاق میافته یعنی بخاطر اون باور چرت وغلط اتفاق میافته وتازه قویتر هم میشه ومیگیم این ثروته برای این نابود شد که چشمم زدند.نه چشمی در کار نیست .داستان اینه که ذهنت خواست یا بهتره بگم ناخواگاهت خواست از باورتو محافظت کنه .خواست از تو در برابر چشم زخم محافظت کنه چون اینو بهش خوروندی برای همین ثروتی توی زندگیت نیست اگرم بیاد نابود میشه .
چون ناخوداگاهمون یا ذهنمون میخواد مارو از سختی نجات بده ما از مسیر ورزش دور میشیم ویا در اثر توجه زیاد اتفاقاتی رو تجربه میکنیم که باورمون تایید بشه تا دیگه سمت ورزش نریم.
یا مثلا باورمون اینه که من باید اگه میخوام فرزند صالح وشایسته ای برای پدرومادرم باشم باید داعم بهشون سر بزنم یا کنارشون باشم ،حالا خواسته ی مهاجرت رو هم دارم خوب وقتی توی ناخودآگاهم اینه که من شایستگی رو توی داعم در کنار پدرومادر بودن باور دارم وارزش میدونم ناخودآگاه من برای حفظ این ارزش منو به سمت ایده ها واتفاقاتی سوق میده که خواسته ی مهاجرت محقق نشه .
واستاد جان شما ومریم عزیزم چقدر این موضوع رو خوب وعالی توی دوره ی کشف قوانین به ما آموزش دادین تحت عنوان گاز وترمز
که گازها همون خواسته های ما هستند وترمزها همون فرعیات وباورها وارزشها واعتقادات و ورودیهای غالب ما هستند که مانع محقق شدن خواستمون میشن.
استاد جانم چقدر این اصل توجه نکردن به حرف مردم و دنبال این نباشیم که تایید وتحسین مردم رو بگیریم چقدر باور وتوجه به این اصل مهم که شما در تمام دوره هاتون خصوصا دوره ی احساس لیاقت آموزش دادین یه اصل واقعا کمک کننده هست .
در تمام جنبه های زندگی اسانم کرد برای آسانی ها.
از لباس پوشیدن گرفته تا وسایل خونه تا مسافرت تا رابطه ی عاطفیم تا رابطه با فرزندانم وحتی پدرومادرم همه وهمه ی جنبه ها وقسمتهای زندگیم به ایده های راحتتر ولذت بخشتر هدایت میشم .
چون این اصل رو ناخودآگاهم باور کرده که مردمی وجود نداره وارزشمندی تو گره زده نشده به حرف ونظر مردم.
استاد جان الان به برکت فضای آنلاین ومجازی هرکسی یه تریبون گرفته دستش وهر حرف واطلاعاتی رو داره منتشر میکنه
اما من شنونده اولا باید پای هر صحبتی نشینم وثانیا اصول رو از فرعیات تشخیص بدم وببینم این آموزش وحرف واطلاعات ایا برای بهبود زندگیم خوبه وبدردم میخوره یانه .با خواسته هام هماهنگی داره یا در تناقضه.
یه مثال از خودم بگم .
زمانی که میخواستیم کار رستوران رو شروع کنیم از جاهای زیادی شنیدیم که گرفتن مجوز خیلی سخته وپروسه ی طول ودرازی داره .
اون وقتها من از قوانین فرکانس وباور چیزی نمیدونستم .
فقط نشستم فکر کردم دیدم این موضوع منو از شروع این کسب وکار میترسونه ونمیزاره اقدام کنم .
اما بخاطر تضادها یی که بهش برخورده بودم این تنها کاری بود که باید انجام میدادم.
انجامش دادم ورفتم توی دل این ترس
والان 12 ساله که دارم انجامش میدم وهنوز هم خبری از جواز کسب نیست .
من نمیگم این درسته یا نادرست
فقط موضوع اینه که ببینیم این ورودی ذهنی موتور محرکمون هست برای حرکت یا یه عامل بازدارندست یه ترمزه.
خداروشکر میکنم که توی این گام هم تونستم یه ردپا بزارم .
فقط به اصل به چیزی که بهمون کمک میکنه بچسبیم ودنبال به قول استاد چرندیات وفرعیات نباشیم اگه واقعا میخواهیم بهشت رو توی زمین تجربه کنیم.
این روزا در حال و هواییی از زندگی هستم که شدیدا باید اولویت بندی کنم و اصل و فرع وتشخیص بدم تا بتونم خوب سپری کنم.
اول از همه به این نتیجه رسیدم که برای یه خواسته یا یه تغییر نباید دست و پا بزنم نباید زور بزنم. باید قدم های کوچیکم و ببینم و تحسین کنم. اگر هم در مسیر خطایی کردم و دوباره به خونه اول برگشتم اشکال نداره نباید خودم و سرزنش کنم نباید از خودم نا امید بشم. خودم ومیبخشم و میگم اشکال نداره تازه اول راهی ازت توقع ندارم سریع تغییر کنی.
امروز صبح ساعت 5 و نیم از خواب بیدار شدم فقط برای اینکه رو خودم کار کنم.
تا اومدم شروع کنم ذهنم رفت سراغ ناخواسته ها و سرزنشم کرد که تو با خیلی نتونستی خوب ذهنت و کنترل کنی.
اما یه حسی بهم گفت عزیزززم آروم باش.همینکه صبح زود بیدار شدی که فقط روی شخصیتت و بهبودت کار کنی یعنی رشد.خودت و تحسین کن.
و به خودم گفتم درسته که دلت میخواد خیلی سریع به خواستت برسی . اما ناله کردن راه درستش نیست.
به قول استاد باید در مسیر درست قرار بگیری تا هدایت بشی.
باید ذهنت و کنترل کنی.
راجع به خواسته هات حرف بزنی
از ناخواسته هات اعراض کنی
سعی کنی تا جایی که میتونی احساس سپاس گزاری داشته باشی( لازم نیست حتما شکرگزاری رو بنویسی تا اثر کنه. همینکه احساسش کنی کافیه)
خدای عزیزم. به من قدرت و توانایی بده تا بتونم در جمع دوستانم و در کل روز ذهنم و کنترل کنم،راجع به خواسته هام حرف بزنم و از ناخواسته هام اعراض کنم.
خدایا من هرآنچه که دارم از آن توست و از تو به من رسیده است
استاد در شروع این فایل به مهمترین اصل اشاره میفرمایند که من اگر باور نداشتهباشم که توانایی خلق زندگی دلخواه خودم را دارم و یا باور نداشتهباشم که خودم خالق صددرصد زندگی هستم و اینکار را با افکار و باورها و فرکانسهایم انجام میدهم، اصلاً اقدامی برای کنترل ورودیها و کانون توجهم و یا اقدامی برای تغییر باورهایم انجام میدهم
اصلاً من هم خودم را همانند اکثریت جامعه میدانم که صبح که از خواب بیدار میشوند خودشان را بدست جامعه سپرده و از هرطرف که رفت آنها هم هممسیر همان جریان غالب جامعه میشوند و خود را برگی در باد میدانند
ولی اگر من باور کنم که خداوند قدرت خلق زندگیام را به من سپرده و من مجبور به تحمل اوضاع نیستم و میتوانم آنگونه که بخواهم شرایط زندگیام را خلق کنم، شروع میکنم به کنترل ذهنم و تغییر باورهایم و مسلماً با اینکار نتایجم از تمام جامعه متفاوت خواهد شد
مهم باور کردن این اصل است که من خالق زندگی خودم هستم
من عاشق این کلمه لاجرم گفتن استاد هستم که اگر من در مسیر درست باشم لاجرم، آنکس و آنچه که من نیاز دارم در مسیر من قرار میگیرد؛
حال مسیر درست چیست؟
مسیر درست یعنی اینکه من باور کنم که خودم خالق صددرصد زندگیام هستم و میتوانم با افکارو باورها و کانون توجهم تمام اتفاقات زندگیام را رقم بزنم
مسیر درست یعنی اینکه احساس خوب مساوی است با اتفاقات خوب و من اگر بتوانم در هرشرایطی به اتفاقات زندگیام جوری نگاه کنم که به احساس بهتری برسم، هیچ چیزی در این جهان نیست که نتوانم به آن دست پیدا کنم
مسیر درست یعنی اینکه من به شغلی و کاری که مورد علاقهام است بپردازم و باورهای خوبی در مورد شغل و ثروتم داشته باشم و اجازه بدهم که خداوند مرا هدایت کند و به او ایمان و اعتماد کامل داشتهباشم و به ایدههای الهامی عمل کنم
مسیر درست یعنی اینکه من باید تمرکزم فقط روی خودم و روی کارکردن روی خودم باشد و از سرک کشیدن در زندگی دیگران دست بردارم و نخواهم که دیگران را تغییر بدهم
و در این صورت اگر من در حرکت کردن در این مسیر درست ادامه داده و استمرار داشته باشم، لاجرم برای من اتفاق میافتد
لاجرم من سالم هستم
لاجرم من ثروت و نعمت دارم
لاجرم من مکانی که مطابق با فرکانسهایم باشد هدایت میشوم و …
سلام و درود و مهر خدمت استاد عزیزم و دوستان هم فرکانسی عزیز
امیدوارم حالتون عالی باشه.
الان ساعت 3,14 دقیقه روز بیستوسوم مهر ماه سال چهارصدسه هستش
دارم با عشق انجام میدم کاری رو که واقعاً عاشقش هستم و پیگیر الهاماتی هستم که خداوند به من وحی کرد،
خدارو شکر میکنم که اینجا هستم و با احساس خوب دارم کامنت میذارم.
خدارو شکر میکنم که در مسیر درست هستم و درستی مسیر رو با احساس خوبی که دارم درک میکنم ،
خدارو شکر که هدایت شدم به سمت این فایل فوقالعاده زیبا و جاداره تشکر ویژه کنم از خانم شایسته عزیز که زحمت کشیدن و این آگاهیهارو دوباره با شیوه بهتری تدوین کردند.خداقوت خانم شایسته عزیز.
.
حساب کردن روی هدایت چقدر خوبه و چقدر به آدم احساس خوبی میده ،مخصوصا وقتی به درستی مسیر پی میبری و ایدهها میاد و الهامات خدا بهت گفته میشه.لازمهی هدایت شدن ایمان هست و عمل کردن به قدمهای تکاملی ،وقتی که اولین هدایتها میاد شاید درکش سخت باشه و اگر کمی بی ایمانی توی وجودمون باشه باعث میشه عمل نکنیم به هدایتها،
دلیل نتایج پایدار فقط و فقط ادامه مستمر و پایدار هست و لا غیر ،اگر به صورت مستمر عمل کنیم و اولین قدم رو برداریم خداوند هم قدمهای بعدی رو بهمون میگه و بازهم هدایت میشیم و این پروسه هیچ وقت تموم شدنی نیست ،چون جهان مادی بر پایه تکامل شکل گرفته و این قانون بدون تغییر خداوند هستش،این رو من با تموم وجودم درک میکنم و صدها مثال دارم از ادامه پایدار و نتایج پایدار ،
توانایی تشخیص اصل از فرع ،این توانایی در واقع بستگی داره به اینکه چقدر ایمان داریم به گفتهها و هدایت خداوند ،گاهی خداوند راه درست رو نشون میده و میگه اصل اینه و اگه میخوای نتیجه بگیری باید در این مسیر باشی و مسیرهای دیگه رو ببندی ،بازهم میرسیم به ایمان خودمون که چقدر ایمان داریم.این روزهای من سرشار شده از هدایت های زیبای خداوند و عمل کردنهای من به هدایتهای که هر بار شگفت زده میشم از راهکارهای ساده و زیبای که خداوند بهم نشون میده ،یه موضوعی رو خوب درک کردم و از خداوند میخوام که این درک رو در وجودم بیشتر کنه،اینکه اگه هدایتی از جانب خداوند دریافت میکنیم اون هدایت باید راحت باشه و نیازی نباشه که سختی بکشیم ،اگر ایدهای میاد که کاری رو انجام بدی و کار سخت پیش میره باید متوجه باشی که مسیرت اشتباهه و بازنگری کنی به اون الهامات ، نمیگم که وقتی فکر و ایدههایی به سرمون زد باید خود ب خود انجام بشه و لازم نیست که خودمون کاری انجام بدیم،اتفاقا وقتی ایده و الهامی از طرف خداوند دریافت میکنی و به درستی اون هدایت مطمئن میشی باید قدم برداری و شاید مجبور باشی برای عملی کردن اون ایده ساعتها تلاش کنی و پیگیر باشی،و در دل حرکت کردن ایدهها و الهامات دیگه هم میاد و کار رو آسون و آسون تر میکنه ،اما باید اینو متوجه باشیم که اصل چیه و فرع چیه ،
کلی مثال دارم که این موضوع رو برای من روشن کرده و گاهی اوقات چقدر به دردسر افتادم از اینکه نتونستم اصل رو از فرع تشخیص بدم و رفتم توی درودیوار. کلی هم مثال دارم از اینکه تونستم خوب تشخیص بدم که اصل چیه و چه کاری خوبه انجام بدم و انجام دادم و نتایج فوقالعاده بوده ،
خدارو شکر که در این وقت روحانی هدایت شدم به آگاهیهای زیبا و تونستم درک کنم ،
این روزها دارم خیلی جدی روی دوره روانشناسی ثروت یک کار میکنم و نتایج فوقالعادهست .
بازهم سپاسگزارم از استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان ،
امیدوارم هرجا هستید در پناه الله یکتا شاد،سالم،ثروتمند و سعادتمند باشید
این فایل از آن دسته از فایلهایی است که مرا در زمان، سفر داد.
به روزهای اول آشنایی ام با استاد رفتم.
چقدر این حرف ها برایم غریبه بود.
تازه کسب و کارم را آغاز کرده بودم و سوالم این بود چطوری مشتری مرا خواهد شناخت؟
باید کاری میکردم.
مگر میشود مشتری خودش بیاید؟
مشتری به کسب و کارم هدایت میشود؟ آخر چطوری؟
معلم خودش میآید ؟ آخر چطوری؟
یعنی چی که من دنبال چیزی نباید باشم و روی خودم کار کنم؟
چقدر مبحث سطح بالایی بود برای من.
منی که باور داشتم برای موفقیت باید شب و روزم را به هم بدوزم.
شروع کردم تماس گرفتن با مهد کودک ها.
خودم را توضیح دادم.
کارم را توضیح دادم.
بعضی از آنها مشتری ام شدند و برخی نشدند.
جالب است آنها که مشتری ام نشدند برایم مشتریانی آوردند که هنوز بعد از چهار سال با هم کار میکنیم.
یادم هست معلم نیاز داشتم.
گفتم خدایا دوست دارم معلم ها مرا پیدا کنند.
به فاصله ی چند روز در اینستاگرام پیغامی از یک معلم گرفتم و استخدام شد و چه نتایج خیره کننده ای با هم رقم زدیم.
آگاهی های این فایل را به مرور زمان فهمیدم.
اوایل برایم گنگ بود ولی الان بهترم.
حتی به همسرم نیز نمیگویم فلان چیز را میخواهم.
مستقیم به خدا گفته و او برایم فراهم میکند.
از راهی که به عقلم نمیرسید.
کنار خانه مان یک زمین خالی است که گاها محل جمع آوری زباله میشود.
آن روز گفتم خدایا، من این زمین را تمیز میخواهم، به فاصله ی چند روز دیدم مامورین شهرداری وارد زمین شدند و دارند زمین را تمیز میکنند.
زمینی که چندین سال هست کسی بهش دست هم نزده.
یا اون روز سر کلاس یک لحظه از ذهنم گذشت که کاش برم و برای بچه ها بستنی بخرم. بعد گفتم چون نمیتوانم بچه ها را تنها بگذارم نمیشود ایده ی بستنی را اجرا کنم. ولی در عرض چند دقیقه مدیر مجموعه آمد و با یک سینی بستنی همه را غافلگیر کرد.
استاد تغییر مدارم را احساس میکنم، چیزی که اخیرا احساس میکنم. میفهمم به دلیل مداومت در عمل به قانون، خیلی کارها خیلی مدت است برایم آسان شده، خیلی افراد دیگر در زندگی ام نیستند. افراد متفاوت با من رفتار میکنند. بی نظیر است این مدار.
گاهی ذهنم میخواهد با تجربه های گذشته ام مرا بترساند، اما در آغوشش میگیرم و بهش میگویم:« آرام باش ما خیلی وقت است مدارمان عوض شده. آسوده باش، همه چیز به نفع ماست و من هر روز توانگرتر و شادتر هستم.»
الهی شکر
استاد جانم جریان مداوم عشقم از قلبم به سمت شما فراوان و بی نهایت است.
مریم جانم، برایم تحسین برانگیز هستید. خدا را شکر برای شرایط درجه یکی که دارید. برای این باور که بی هیچ قید و شرط لایق تجربه ی بهترین نعمت ها هستید.
مثل وقتی که درفرکانس خوب بودی از دوستات دعوت کردی بیان خونتون اونام گفتن باشه اومدن در بهترین حال بودن کلی باهم خوش گذشت کلی هم فرکانس بودین
بهترین غذارو خوردین
توی بهترین هوا
کلی حرفای قشنگ زدین
و کلی با دوست همسرت خوش بودی گفتی خندیدی کاملا دوستانه با اینکه پسر بود و لی توباهاش خیلی راحت بودی اونم با تو خیلی راحت بود از خدا همچین دوستی رو خواسته بودی و خداوند یه زنوشوهر در صلح رو هدایت کرد به خونه شما ثروتمند شاد
مثل وقتی که صبح تو ستاره قطبی نوشتی فلان قدر پول میخوام تجسم کردی پولی که در مدارش بودی نه خیلییی زیاد تجسم کردی و نوشتی شب وقتی میخواستی بخوابی تازه یادت افتاد که تو همچین خواسته ای رو داشتی و واریزی اتفاق افتاد
بعد هزار بار خداروشکر کردی گفتی دید قانون جواب میده
بعد گوش دادن به جلسات برای بار هزارم خودتو کنترل میکنی اینبار میزان کنترل کردنت بیشتره چون توی مسیر قرار داری کنترل میکنی که تکامل رو رعایت کنی قانون برای تکامل جواب میده نه اینکه تجسم کنی ماشین بخری وقتی دوچرته نداری اونم همین امروز بخری
سعی میکنی حرصتو کنترل ونی که اینم از تفکر کمبوده وگرنه کسی که میدونه کلی غذا هست آروم آروم غذاشو میخوره
به خاطرحرف مردم خونه رو پر از آت آشغال نکن.استاد انصافا من تو این زمینه خیلی عالیم و وسیله اضافه تو خونه ندارم وخدای شکر خونه ام خلوت وتمیزه.
وقتی درمسیر درست قراربگیرد خودبه خود کارهای درست انجام میدهی وخداخودش تو رو هدایت میکند به آدمهای درست شرایط درست.
دنبال پول هم نمیخواد بری وقتی در مسیر درست باشی پول دنبال تو میاد
اون چیزی که میخوای میاد تو زندگیت آدمهای مناسب میاد نیاز نیست دنبال آدم بگردی خودش میاد وقتی که رو خودت کارمیکنی
زندگی استاد شیب رو به بالا دارد بالاپایین نمیشه چون اصل را درک کردن سراغ حاشیه نرفته وهمون اصل را ادامه داده.استاد به قلبش اعتمادمیکنه تا وقتی که روخودم کارمیکنم خداوند هر چی رو برای من خوبه میاره تا وقتی که سعی میکنم تمرکز کنم به نتایج مثبت واز زاویه ای مسائل رو ببینم که به احساس خوب برسم خداوندچیزی رو که برای خوش بختی من لازم هست وارد زندگیم میکنه
خدمت استاد عزیز و خانم شایسته مهربان بابت این دوره ارزشمند
من وحید هستم
من زیاد به همه چی فکر میکنم البته زیاد برام خروجی نداشته ؛؛ تا این که دوره خانه تکانی ذهن بارگذاری شد
تازه متوجه شدم فکر کردن در مورد هر موضوعی همیشه باید یه خروجی داشته باشه
(یه راه حل)
خلاصه داستان را بخوام بگم خیلی اتفاقها را توی دوره تجربه کردم
از سوال درست پرسیدن
از جواب درست شنیدن
از رهایی
از تمرکز بر نکات مثبت
از اینکه همه ی هواسم به خودم باشه
از اینکه چقدر من ارزشمندم
از اینکه من چقدر لایقم
ازاینکه چقدر میتونم با کنترل ذهن اروم باشم
ازاینکه چقدر جهان روی عدل و عدالته
از اینکه چقدر با سپاسگذاری میشه شاد بود
از اینکه چقدر با بخشیدن میشه رها بود
از اینکه خدا به تنهایی مرا کفایت میکند
از این استاد چقدر به اصل توجه داشته و به قول خودشون طبق اصل خار پشتی جلو رفته
واقعا که چقدر زیبا گفتید که وقتی توی مسیر و مدار درست باشیم همزمانی اتفاق میوفته از هر جهت
همین امروز بابت یه کار بانکی رفتم بانک
و میدنستم طبق قوانین بانکی نباید کار من انجام بشه یعنی 100درصد با علم میدونستم
(این کار هم یه جورهایی حیاتی وحیسیتی بود چون باید حتما صاحب حساب اصلی حضور داشته باشه)
نکته؛ یاداوری حرفهای استاد در همین 17 گام قبل؛
توکل
قدم برداشتن
رفتن تو دل ترسها
توجه نکردن به قوانین اداری
توجه به نکات مثبت
سپاسگزاری از خدامت بانک
کنترل ذهن
تجسم درونی
خلاصه وارد بانک شدم
به کارمند بانک کارم را گفتم ؛
جواب ؛ با قاطعیت نه بود
بعد یه دفعه به خدا گفتم بو تو توکل میکنم چون تنها تو مرا کفایت میکنی
دوباره به کارمند بانک کارم را گفتم
بازم جواب ؛ نه بود
بهش گفتم ریس میتونه گفت نه باز سوال کن
رفتم به ریس موضوع راگفتم ؛
گفت اگر یکی از کارمند ها این طرف رابشناسه شاید بشه
نتیجه هیچ کس این طرف را نمشناخت
اینجا هدایت اومد گفت به طرف زنگ بزن و گوشی را بده به کارمند بانک خلاصه کنم مطلب را این کار تو حالت عادی برای همه ی دیگه شاید 20 دقیقه طول بکشه اما با همهی این اتفاقها و لطف اموزهای استد و لطف خدا کمتر تر از 10 دقیقا طول کشید
دوستان عزیز این تجربه برای من خیلی ارزشمند بود وانگار داشتم اموزهای استاد را زندگی میکردم
البته این به این معنا نیست که من توی همه چی خوبم ولی توی این چند روز تا دلتون بخواد از این اتفاقها برام افتاده ولی سعی کردم نگرشم را نسبت به زندگی تغییر بدم
و تونستم به استاد ارامش را برای خودم خلق کنم
استاد یه دنیا ممنون
خانم شایسته سپاسگزارم بابت این یاداوری
وخدایا بابت این هدایت و فهم درست از هدایت سپاسگزارم
به نام خالق جهان هستی که با فضل بیکرانش از قدرت خلقش به من عطا کرد.
درک من از اصل تشخیص اصل از فرع که خیلی بهم در خلق زندگی دلخواهم در هر جنبه ای از زندگیم کمک کرده این بوده که اصلا مهم نیست که من چه خواسته ای دارم اصلا مهم نیست که میخواهم چه شرایطی داشته باشم فقط وفقط این مهم که آیا دارم توی مسیر هم جهت با خواستم حرکت میکنم یا توی مسیر خلاف جهت خواسته هام ؟
از زمانی که درک کردم که من با باورها وارزشهای درونیم وهمینطور کانون توجهم از طریق ناخودآگاهم فرکانسی به جهان ارسال میکنم که برای من تنظیم مسیر میکنه دیگه به قول استاد از رفتن توی درودیوار خلاص شدم .
چون آگاهانه سعی کردم ببینم به چی دارم توجه میکنم ؟آیا این چیزی که دارم بهش توجه میکنم ودر من باور ایجاد میکنه هم جهته وهماهنگه با خواستم یا چیزی رو دارم باور میکنم وبهش توجه میکنم که دقیقا با خواسته هام در تناقض قرار داره.
اصلا چیزی که دارم بهش توجه میکنم وباور میکنم وازش احساس در من ایجاد میشه وحتی تبدیل به یه باور واعتقاد وارزش درونی میشه با خواسته هام هماهنگی داره یا چرندیاتی هست که بدون فکر فقط شنیدم وبا خواسته هام ناهماهنگه.
مثلا طبق مثال استاد همه ی ما خواستمون داشتن سلامتیه اونم به شکل طبیعی نه با زور مصرف قرص ودارو وپزشک بعد میاییم یه سری اطلاعات فرع وگاها چرت رو وارد مغزمون میکنیم که کمکم توی ناخوداگاهمون تبدیل میشه به باور که مثلا برای سلامتی ، حتما بایدفلان چکاپ رو سالی یکبار انجام بدید.
برای سلامتی باید فلان قرص ها رو مصرف کنید .
توی مراکز شلوغ باید حتما ماسک بزنید .
واین چون توی ناخودآگاه ما جا میگیره دیگه ما نمیتونیم به صورت طبیعی سلامت باشیم .اگه یکسال چکاپ نشیم هزاران نگرانی میاد سراغمون که نکنه من از سلامتیم غافل شدم والان فلان بیماری رو دارم ؟خواسته ی ما سلامتیه ولی اگه یه روز بدون ماسک توی مترو باشم باورم اینه که من بیمار شدم وچون ناخودآگاهم اینو باور کرده که باید از ماسک ودستکش استفاده کنم ومن اینکارو یا باید انجام بدم یعنی عملا خودمو بندازم توی سختی ورنج یا اگه نندازم قطعا به مسیر بیماری هدایت میشم بعد میام میگم دیدی درست میگفتند من ماسک نزدم رفتم وبیمارشدم .بله البته که بیمار شدی چون تو خودت این مسیرو انتخاب کردی چون تو به حرفها توجه کردی وباور کردی
یه مثال دیگه که بین ما ایرانیها خیلی ریشه ای ساخته شده اعتقاد به چشم زخمه که باور داریم به این چرندیات وتازه خیلیهامون هم استناد میدیم به ایات خدا که بله من اگه مثلا ثروتمند باشم مورد چشم زخم افراد قرار میگیرم واینجا خواستمون رسیدن به آزادی مالی وثروته ولی چون در ناخواگاهمون باور وترس از چشم زخم داریم ذهنمون برای محافظت از ما از چشم زخم مارو به ایده هایی هدایت میکنه که اصلا به ثروت نرسیم که بخواهیم چشم بخوریم حتی اگر از جایی ثروتی هم وارد زندگیمون بشه خودمون با دست خودمون اون ثروت رو نابود میکنیم برای اینکه چشم نخوریم واین توی ناخودآگاه اتفاق میافته یعنی بخاطر اون باور چرت وغلط اتفاق میافته وتازه قویتر هم میشه ومیگیم این ثروته برای این نابود شد که چشمم زدند.نه چشمی در کار نیست .داستان اینه که ذهنت خواست یا بهتره بگم ناخواگاهت خواست از باورتو محافظت کنه .خواست از تو در برابر چشم زخم محافظت کنه چون اینو بهش خوروندی برای همین ثروتی توی زندگیت نیست اگرم بیاد نابود میشه .
یا شنیدیم وباور کردیم ورزش کردن سخته
حالا خواسته چیه میخواهیم هیکل ورزشی وتناسب زیبایی داشته باشیم .
چون ناخوداگاهمون یا ذهنمون میخواد مارو از سختی نجات بده ما از مسیر ورزش دور میشیم ویا در اثر توجه زیاد اتفاقاتی رو تجربه میکنیم که باورمون تایید بشه تا دیگه سمت ورزش نریم.
یا مثلا باورمون اینه که من باید اگه میخوام فرزند صالح وشایسته ای برای پدرومادرم باشم باید داعم بهشون سر بزنم یا کنارشون باشم ،حالا خواسته ی مهاجرت رو هم دارم خوب وقتی توی ناخودآگاهم اینه که من شایستگی رو توی داعم در کنار پدرومادر بودن باور دارم وارزش میدونم ناخودآگاه من برای حفظ این ارزش منو به سمت ایده ها واتفاقاتی سوق میده که خواسته ی مهاجرت محقق نشه .
واستاد جان شما ومریم عزیزم چقدر این موضوع رو خوب وعالی توی دوره ی کشف قوانین به ما آموزش دادین تحت عنوان گاز وترمز
که گازها همون خواسته های ما هستند وترمزها همون فرعیات وباورها وارزشها واعتقادات و ورودیهای غالب ما هستند که مانع محقق شدن خواستمون میشن.
استاد جانم چقدر این اصل توجه نکردن به حرف مردم و دنبال این نباشیم که تایید وتحسین مردم رو بگیریم چقدر باور وتوجه به این اصل مهم که شما در تمام دوره هاتون خصوصا دوره ی احساس لیاقت آموزش دادین یه اصل واقعا کمک کننده هست .
در تمام جنبه های زندگی اسانم کرد برای آسانی ها.
از لباس پوشیدن گرفته تا وسایل خونه تا مسافرت تا رابطه ی عاطفیم تا رابطه با فرزندانم وحتی پدرومادرم همه وهمه ی جنبه ها وقسمتهای زندگیم به ایده های راحتتر ولذت بخشتر هدایت میشم .
چون این اصل رو ناخودآگاهم باور کرده که مردمی وجود نداره وارزشمندی تو گره زده نشده به حرف ونظر مردم.
استاد جان الان به برکت فضای آنلاین ومجازی هرکسی یه تریبون گرفته دستش وهر حرف واطلاعاتی رو داره منتشر میکنه
اما من شنونده اولا باید پای هر صحبتی نشینم وثانیا اصول رو از فرعیات تشخیص بدم وببینم این آموزش وحرف واطلاعات ایا برای بهبود زندگیم خوبه وبدردم میخوره یانه .با خواسته هام هماهنگی داره یا در تناقضه.
یه مثال از خودم بگم .
زمانی که میخواستیم کار رستوران رو شروع کنیم از جاهای زیادی شنیدیم که گرفتن مجوز خیلی سخته وپروسه ی طول ودرازی داره .
اون وقتها من از قوانین فرکانس وباور چیزی نمیدونستم .
فقط نشستم فکر کردم دیدم این موضوع منو از شروع این کسب وکار میترسونه ونمیزاره اقدام کنم .
اما بخاطر تضادها یی که بهش برخورده بودم این تنها کاری بود که باید انجام میدادم.
انجامش دادم ورفتم توی دل این ترس
والان 12 ساله که دارم انجامش میدم وهنوز هم خبری از جواز کسب نیست .
من نمیگم این درسته یا نادرست
فقط موضوع اینه که ببینیم این ورودی ذهنی موتور محرکمون هست برای حرکت یا یه عامل بازدارندست یه ترمزه.
خداروشکر میکنم که توی این گام هم تونستم یه ردپا بزارم .
فقط به اصل به چیزی که بهمون کمک میکنه بچسبیم ودنبال به قول استاد چرندیات وفرعیات نباشیم اگه واقعا میخواهیم بهشت رو توی زمین تجربه کنیم.
سلام عزیزای دلم.
این روزا در حال و هواییی از زندگی هستم که شدیدا باید اولویت بندی کنم و اصل و فرع وتشخیص بدم تا بتونم خوب سپری کنم.
اول از همه به این نتیجه رسیدم که برای یه خواسته یا یه تغییر نباید دست و پا بزنم نباید زور بزنم. باید قدم های کوچیکم و ببینم و تحسین کنم. اگر هم در مسیر خطایی کردم و دوباره به خونه اول برگشتم اشکال نداره نباید خودم و سرزنش کنم نباید از خودم نا امید بشم. خودم ومیبخشم و میگم اشکال نداره تازه اول راهی ازت توقع ندارم سریع تغییر کنی.
امروز صبح ساعت 5 و نیم از خواب بیدار شدم فقط برای اینکه رو خودم کار کنم.
تا اومدم شروع کنم ذهنم رفت سراغ ناخواسته ها و سرزنشم کرد که تو با خیلی نتونستی خوب ذهنت و کنترل کنی.
اما یه حسی بهم گفت عزیزززم آروم باش.همینکه صبح زود بیدار شدی که فقط روی شخصیتت و بهبودت کار کنی یعنی رشد.خودت و تحسین کن.
و به خودم گفتم درسته که دلت میخواد خیلی سریع به خواستت برسی . اما ناله کردن راه درستش نیست.
به قول استاد باید در مسیر درست قرار بگیری تا هدایت بشی.
باید ذهنت و کنترل کنی.
راجع به خواسته هات حرف بزنی
از ناخواسته هات اعراض کنی
سعی کنی تا جایی که میتونی احساس سپاس گزاری داشته باشی( لازم نیست حتما شکرگزاری رو بنویسی تا اثر کنه. همینکه احساسش کنی کافیه)
خدای عزیزم. به من قدرت و توانایی بده تا بتونم در جمع دوستانم و در کل روز ذهنم و کنترل کنم،راجع به خواسته هام حرف بزنم و از ناخواسته هام اعراض کنم.
بزن بریم برای شروع یه روز بی نظیر.
به نام خداوند هدایتگر مهربان
خدایا من هرآنچه که دارم از آن توست و از تو به من رسیده است
استاد در شروع این فایل به مهمترین اصل اشاره میفرمایند که من اگر باور نداشتهباشم که توانایی خلق زندگی دلخواه خودم را دارم و یا باور نداشتهباشم که خودم خالق صددرصد زندگی هستم و اینکار را با افکار و باورها و فرکانسهایم انجام میدهم، اصلاً اقدامی برای کنترل ورودیها و کانون توجهم و یا اقدامی برای تغییر باورهایم انجام میدهم
اصلاً من هم خودم را همانند اکثریت جامعه میدانم که صبح که از خواب بیدار میشوند خودشان را بدست جامعه سپرده و از هرطرف که رفت آنها هم هممسیر همان جریان غالب جامعه میشوند و خود را برگی در باد میدانند
ولی اگر من باور کنم که خداوند قدرت خلق زندگیام را به من سپرده و من مجبور به تحمل اوضاع نیستم و میتوانم آنگونه که بخواهم شرایط زندگیام را خلق کنم، شروع میکنم به کنترل ذهنم و تغییر باورهایم و مسلماً با اینکار نتایجم از تمام جامعه متفاوت خواهد شد
مهم باور کردن این اصل است که من خالق زندگی خودم هستم
من عاشق این کلمه لاجرم گفتن استاد هستم که اگر من در مسیر درست باشم لاجرم، آنکس و آنچه که من نیاز دارم در مسیر من قرار میگیرد؛
حال مسیر درست چیست؟
مسیر درست یعنی اینکه من باور کنم که خودم خالق صددرصد زندگیام هستم و میتوانم با افکارو باورها و کانون توجهم تمام اتفاقات زندگیام را رقم بزنم
مسیر درست یعنی اینکه احساس خوب مساوی است با اتفاقات خوب و من اگر بتوانم در هرشرایطی به اتفاقات زندگیام جوری نگاه کنم که به احساس بهتری برسم، هیچ چیزی در این جهان نیست که نتوانم به آن دست پیدا کنم
مسیر درست یعنی اینکه من به شغلی و کاری که مورد علاقهام است بپردازم و باورهای خوبی در مورد شغل و ثروتم داشته باشم و اجازه بدهم که خداوند مرا هدایت کند و به او ایمان و اعتماد کامل داشتهباشم و به ایدههای الهامی عمل کنم
مسیر درست یعنی اینکه من باید تمرکزم فقط روی خودم و روی کارکردن روی خودم باشد و از سرک کشیدن در زندگی دیگران دست بردارم و نخواهم که دیگران را تغییر بدهم
و در این صورت اگر من در حرکت کردن در این مسیر درست ادامه داده و استمرار داشته باشم، لاجرم برای من اتفاق میافتد
لاجرم من سالم هستم
لاجرم من ثروت و نعمت دارم
لاجرم من مکانی که مطابق با فرکانسهایم باشد هدایت میشوم و …
به نام یگانه فرمانروای آسمانها و زمین
سلام و درود و مهر خدمت استاد عزیزم و دوستان هم فرکانسی عزیز
امیدوارم حالتون عالی باشه.
الان ساعت 3,14 دقیقه روز بیستوسوم مهر ماه سال چهارصدسه هستش
دارم با عشق انجام میدم کاری رو که واقعاً عاشقش هستم و پیگیر الهاماتی هستم که خداوند به من وحی کرد،
خدارو شکر میکنم که اینجا هستم و با احساس خوب دارم کامنت میذارم.
خدارو شکر میکنم که در مسیر درست هستم و درستی مسیر رو با احساس خوبی که دارم درک میکنم ،
خدارو شکر که هدایت شدم به سمت این فایل فوقالعاده زیبا و جاداره تشکر ویژه کنم از خانم شایسته عزیز که زحمت کشیدن و این آگاهیهارو دوباره با شیوه بهتری تدوین کردند.خداقوت خانم شایسته عزیز.
.
حساب کردن روی هدایت چقدر خوبه و چقدر به آدم احساس خوبی میده ،مخصوصا وقتی به درستی مسیر پی میبری و ایدهها میاد و الهامات خدا بهت گفته میشه.لازمهی هدایت شدن ایمان هست و عمل کردن به قدمهای تکاملی ،وقتی که اولین هدایتها میاد شاید درکش سخت باشه و اگر کمی بی ایمانی توی وجودمون باشه باعث میشه عمل نکنیم به هدایتها،
دلیل نتایج پایدار فقط و فقط ادامه مستمر و پایدار هست و لا غیر ،اگر به صورت مستمر عمل کنیم و اولین قدم رو برداریم خداوند هم قدمهای بعدی رو بهمون میگه و بازهم هدایت میشیم و این پروسه هیچ وقت تموم شدنی نیست ،چون جهان مادی بر پایه تکامل شکل گرفته و این قانون بدون تغییر خداوند هستش،این رو من با تموم وجودم درک میکنم و صدها مثال دارم از ادامه پایدار و نتایج پایدار ،
توانایی تشخیص اصل از فرع ،این توانایی در واقع بستگی داره به اینکه چقدر ایمان داریم به گفتهها و هدایت خداوند ،گاهی خداوند راه درست رو نشون میده و میگه اصل اینه و اگه میخوای نتیجه بگیری باید در این مسیر باشی و مسیرهای دیگه رو ببندی ،بازهم میرسیم به ایمان خودمون که چقدر ایمان داریم.این روزهای من سرشار شده از هدایت های زیبای خداوند و عمل کردنهای من به هدایتهای که هر بار شگفت زده میشم از راهکارهای ساده و زیبای که خداوند بهم نشون میده ،یه موضوعی رو خوب درک کردم و از خداوند میخوام که این درک رو در وجودم بیشتر کنه،اینکه اگه هدایتی از جانب خداوند دریافت میکنیم اون هدایت باید راحت باشه و نیازی نباشه که سختی بکشیم ،اگر ایدهای میاد که کاری رو انجام بدی و کار سخت پیش میره باید متوجه باشی که مسیرت اشتباهه و بازنگری کنی به اون الهامات ، نمیگم که وقتی فکر و ایدههایی به سرمون زد باید خود ب خود انجام بشه و لازم نیست که خودمون کاری انجام بدیم،اتفاقا وقتی ایده و الهامی از طرف خداوند دریافت میکنی و به درستی اون هدایت مطمئن میشی باید قدم برداری و شاید مجبور باشی برای عملی کردن اون ایده ساعتها تلاش کنی و پیگیر باشی،و در دل حرکت کردن ایدهها و الهامات دیگه هم میاد و کار رو آسون و آسون تر میکنه ،اما باید اینو متوجه باشیم که اصل چیه و فرع چیه ،
کلی مثال دارم که این موضوع رو برای من روشن کرده و گاهی اوقات چقدر به دردسر افتادم از اینکه نتونستم اصل رو از فرع تشخیص بدم و رفتم توی درودیوار. کلی هم مثال دارم از اینکه تونستم خوب تشخیص بدم که اصل چیه و چه کاری خوبه انجام بدم و انجام دادم و نتایج فوقالعاده بوده ،
خدارو شکر که در این وقت روحانی هدایت شدم به آگاهیهای زیبا و تونستم درک کنم ،
این روزها دارم خیلی جدی روی دوره روانشناسی ثروت یک کار میکنم و نتایج فوقالعادهست .
بازهم سپاسگزارم از استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان ،
امیدوارم هرجا هستید در پناه الله یکتا شاد،سالم،ثروتمند و سعادتمند باشید
امضای خدا پای تکتک آرزوهاتون.
به نام خدا
سلام استاد جان.
ماتا وقتی که باور نداشته باشیم یکاری جواب نمیده اصلا انجامش نمیدیم. نمیتونیم انجامش بدیم.
اگه باور داشته باشم که جواب میده تمام توان و انرژی و عشقمو براش میذارم.
این جمله بمن یه نوید بزرگ داد.
اینکه اگ الان دارم با شور و اشتیاق و عشق مضاعف برای اهدافم تلاش میکنم. کار میکنم.
یعنی من باور دارم که موفق میشوم.
و طبق قانون بدون تغییر خداوند هرچیزی که باور کنی تجربش میکنی.
چقدررر عالی پس من مصمم تر اینکارو انجام میدم
مصمم تر کار میکنم
چون قراره نتیجش رو ببینم.
و موفقیت از ان منه.
ازین به بعد برای هر دقیقه ی که از زندگیم میگذره بیشتر سپاسگزارم و بیشتر برای هدفم کار میکنم.
بااااعششششق
این یعنی من باورش دارم.
پس نرسیدنی درکار نیست
من به عشقم خواهم رسید.
موضوع بعد هدایته.
این روزا بیشتر سعی میکنم ازش هدایت بخوام
این روزا اون منو در بهترین مکان و بهترین زمان قرار میده.
نیازی نیست دنبال اخبار باشم اون بهم الهام میکنه
درزمان مناسب.
من نباید نگران چیزی باشم.
همونی که بهم الهام کرده
راه رسیدن بهشم قدم به قدم میگه
کافیه من احساسم خوب باشه
کافیه به اون بسپارم.
اون خدای سلیمانه.
خدای موسی.
خدای ابراهیم.
خدای وهاب سلیمانه.
پس میذارم اون هدایت کنه
اون من رو درمدار عشقم قرار بده
سپاسگزارتونم استاد جانم
به نام خدا
گام هجدهم
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته بانوی توحیدی سایت بهشتی و همه دوستان عزیز هم فرکانسی.
لایو کوتاه ولی اثر گزاری بود اینارو همه را دیده بودم چقدر داره برام این بالا رفتن مدار بیشتر قابل فهم میشه جالبه
همه این لایوها را دیده بودم ولی همینجوری فقط گوش کرده بودم خوب اوایل ورود به سایت بود که اصلا نمیدونستم
مدار فرکانس چی هست الان تازه دارم درکش میکنم هر روز داره این درک بیشتر میشه به قوا استاد انتهایی برای این
بالا رفتنه نیست الهی شکرت
ادمهایی مثل ایلان ماسک بعضی اوقات تحت شرایط جو محیطی که قرار میگیرن باورهای درونی خودشون را نمیگن
نه اینکه قصدی پشتش باشه چون ادمهایی هک که این سوال میپسرسن دوست دارن اینجوری بشنون معلوم که هر
ادمی برای کاری زمان انرژی بزاره نتیجه میگیره مگر اینکه باور درستی نداشته باشه من خودم اصلا سر از کامپیوتر و سایت
در نمی اوردم ولی میدونستم که میتونم یاد بگیرم وقتی برم کار کنم و مدتی هم این کارو کردم الان بعد یک سال و خرده ای
اصلا بعضی وقتا باورم نمیشه منم دارم تایپ میکنم با لب تابم راحت عادی دارم کارهای سایتم را همه را به لطف خدا
یاد گرفتم با این باور که میتونم رفتم دنبالش الانم که به لطف خدا جونم نتیجه ان حرکتها شده نوشتن راحت همین کامنتها
ما باید از حواشی دوری کنم دنبال اصل باشیم و مداومت داشته باشه کار روی اصل به منبع متصل باشیم و خودمون را
اگاهانه از حاشیه ها دور کنم چون خیلی زود یادمون میره دلیل اصلی موفقیت خودمون باید برای خودمون مثل استاد
مانیتور کنیم احساسمون دلیل رفتارهامون چیه باید همیشه سپاسگزار این مسیر صراط مستقیم باشیم که به واسطه
همین راه راست ما زندگی راحتتری داریم اسون شدیم به اسونی ها توجه کردن به حاشیه ها ما را اسون میکنه به
سختی ها و خودمون باید بکشیم بیرون از ان وضعیت واگرنه میریم به سمت گمراهی این لازمه تعهد خودمون را میطلبه
که بخایم همیشه در مسیر باشیم و زندگی خودمون را باور کنیم خودمونیم که داریم رقم میزنیم شیطان همیشه در کمینه
که ما را قافل گیر کنه با ترفندهای مختلف گیرت بندازه ولی ما با قطب نمای دورنی احساسمون باید حواسمون جمع باشه
که به بیراهه نریم که دوباره مثل یک بازی میسوزیم و میایم سر جای اولمون دوباره با انرژی بیشتری باید استارت
کنیم ادم عاقل این کارو نمیکنه و روند همیشگی در مسیر درست را تکرار میکنه تا خودش خالق باشه نه واکنشگرا به
اتفاقات بیرونی همش کنترل زهنه هر جا بریم هر کاری کنیم گیر کنترل زهنمیم که مهمترین چیزی که تمام ادمهای موفق
دنیا ازش استفاده میکنن یک مثال دارم از یک بازدید ویلای ساحلی که اسانسور داشت من با مشتریم که با خانواده بودن
بازدید تو اسانسور گیر کردن ولی من از راه پله رفته بودم یهویی شد درش باز نمیشد بالاخره سرایدار با تاخیر حدود فکر کنم
شش هفت دقیقه داخل بودن درو باز کرد واکنش این ادم ثروتمند برام خیلی جالب بود فقط گفت پیش میاد ایرادی
نداره خونسرد بود این کنترل زهن این جاهای یهویی خیلی مهمه که من خودم به چشمم دیدم تو دلم گفتم دمش گرم
چه شخصیت باحال قوانینی داره ناخوداگاه بعضی ادمها دارن از قانون استفاده میکنن اینو در تمام ادمهای موفق میشه
دید که کنترل زهنشون چقدر عالی هست نتایجشونم نشون دهنده است و ادمهایی که به جایی نرسیدن هم مشخص
هست از زندگی و نتایجشون رفتارهاشون نشان دهنده است که اصلا نمیدونن کنترل زهن چی هست خوردنی خخخخ
باید همیشه قوانینی زندگی کردن را تمرین کنم بشه عادت زندگیم به جای عادات بد عوضش کنم کنترل زهن خونسردی
بشه جزوی از شخصیتم که به دنبالش موفقیت میاره ما وقتی در مسیر درست باشم همه چی عالی پیش میره مشتری
خودش میاد از جایی که فکرشم نمیکنی من اینو قشنگ درک کردم موقع هایی که خونسردم قلبم باز هست ارامم بی خیالم
علی بی غمم قشنگ میبینم ادمها میان بدون اینکه کار بیرونی خاصی کرده باشم فقط درونم تغییرات ایجاد شده و بیرون
فقط کارهای که باید انجام بدم را انجام دادم و بوم بوم میاد فقط تغییر درونی همه چی را میاره استاد عزیزم من اینو درک
کردم مشتری بیشتر بهت پول میده میگه فقط تو باید انجام بدی اصلا عالمی داره در این شرایط بودن واقعا بهشتی
خیلی دوست دارم بیشتر تجربه کنم این زندگی در لحظه باز بودن قلب و دریافت الهامات که بهت هم میگه چیکار کنی
حتی اقدانات عملی را هم به من میگه این کارو کن وقتی که حالت خیلی خوبه قلبت بازه احساس سبکی داری بهت
میگه در شرایط روحی بد نمیتونه هدایت باشه اصلا فقط شیطان داره حرف میزنه هر کاری کنی اشتباه تباهی میره ادم
خدایا کمک کن همیشه در راه درست باشیم اسون بشیم به اسونی ها صوت زنان مسیر زندگی را زندگی کنیم فقط
دنبال هدف نباشیم فاصله بین رسیدن به خواسته ها را با شادی لزت سپری کنیم بالاخره همه ما داریم زندگی میکنیم و
و هدف داریم چه خوبه که با لزت باشه مسیر زندگی اسونی باشه خدایا شکرت
بازم سپاسگزارم از خدای خودم و خانم شایسته نازنین و استاد عزیزم برای این مسیر زیبا تا ردپای بعد شما را به خدای
بزرگم میسپرم
خدا نگهدارتون .
به نام خدای دقیق
خدای رحمان
او که بندگی مختص اوست.
او که فکرش قلبم را به جوشش در میآورد.
استاد جانم سلام
خانم شایسته ی عزیزم سلام
و سلام به تو هم پروژه ای متعهدم.
چقدر این فایل را دوست دارم.
این فایل از آن دسته از فایلهایی است که مرا در زمان، سفر داد.
به روزهای اول آشنایی ام با استاد رفتم.
چقدر این حرف ها برایم غریبه بود.
تازه کسب و کارم را آغاز کرده بودم و سوالم این بود چطوری مشتری مرا خواهد شناخت؟
باید کاری میکردم.
مگر میشود مشتری خودش بیاید؟
مشتری به کسب و کارم هدایت میشود؟ آخر چطوری؟
معلم خودش میآید ؟ آخر چطوری؟
یعنی چی که من دنبال چیزی نباید باشم و روی خودم کار کنم؟
چقدر مبحث سطح بالایی بود برای من.
منی که باور داشتم برای موفقیت باید شب و روزم را به هم بدوزم.
شروع کردم تماس گرفتن با مهد کودک ها.
خودم را توضیح دادم.
کارم را توضیح دادم.
بعضی از آنها مشتری ام شدند و برخی نشدند.
جالب است آنها که مشتری ام نشدند برایم مشتریانی آوردند که هنوز بعد از چهار سال با هم کار میکنیم.
یادم هست معلم نیاز داشتم.
گفتم خدایا دوست دارم معلم ها مرا پیدا کنند.
به فاصله ی چند روز در اینستاگرام پیغامی از یک معلم گرفتم و استخدام شد و چه نتایج خیره کننده ای با هم رقم زدیم.
آگاهی های این فایل را به مرور زمان فهمیدم.
اوایل برایم گنگ بود ولی الان بهترم.
حتی به همسرم نیز نمیگویم فلان چیز را میخواهم.
مستقیم به خدا گفته و او برایم فراهم میکند.
از راهی که به عقلم نمیرسید.
کنار خانه مان یک زمین خالی است که گاها محل جمع آوری زباله میشود.
آن روز گفتم خدایا، من این زمین را تمیز میخواهم، به فاصله ی چند روز دیدم مامورین شهرداری وارد زمین شدند و دارند زمین را تمیز میکنند.
زمینی که چندین سال هست کسی بهش دست هم نزده.
یا اون روز سر کلاس یک لحظه از ذهنم گذشت که کاش برم و برای بچه ها بستنی بخرم. بعد گفتم چون نمیتوانم بچه ها را تنها بگذارم نمیشود ایده ی بستنی را اجرا کنم. ولی در عرض چند دقیقه مدیر مجموعه آمد و با یک سینی بستنی همه را غافلگیر کرد.
استاد تغییر مدارم را احساس میکنم، چیزی که اخیرا احساس میکنم. میفهمم به دلیل مداومت در عمل به قانون، خیلی کارها خیلی مدت است برایم آسان شده، خیلی افراد دیگر در زندگی ام نیستند. افراد متفاوت با من رفتار میکنند. بی نظیر است این مدار.
گاهی ذهنم میخواهد با تجربه های گذشته ام مرا بترساند، اما در آغوشش میگیرم و بهش میگویم:« آرام باش ما خیلی وقت است مدارمان عوض شده. آسوده باش، همه چیز به نفع ماست و من هر روز توانگرتر و شادتر هستم.»
الهی شکر
استاد جانم جریان مداوم عشقم از قلبم به سمت شما فراوان و بی نهایت است.
مریم جانم، برایم تحسین برانگیز هستید. خدا را شکر برای شرایط درجه یکی که دارید. برای این باور که بی هیچ قید و شرط لایق تجربه ی بهترین نعمت ها هستید.
نوش جانتان گوارای وجودتان
سلام
استاد گلم
خانم شایسته عزیزم
دوستای هم فرکانسم
همکلاسی ها گلم
به دنبال اصل باش توی صحبت های افراد
ینی به دنبال چیزی باش که باهاش باورهاتو تغییر بدی
نه اینکه سعی کنی قضیه رو برای خودت پیچیده کنی
مثلا ایلان ماسک باور داشت به موفقیت که اینهمه تلاش کرده
بعد یه جمله میگه من باور ندارم که موفق میشم
بعد شما باید بیای بگی نه آغا این اگه باور نداشت اینهمه تلاش نمیکرد حالا یچیزی گفته
مثلا امروز برام یه چیزی پیش اومد
همسمر گفت من باور ندارم که موفق میشم
در حالی من هزاران بار از ایشون دیدم که چقدرررر کنترل ذهن بیشتری داره نسبت به نا امیدی
چقدر شادی بیشتری داره نسبت به نا امیدی
بنابرین فهمیدم که باور ایشون موفقیت هست
فقط الان داره اینحرفو به من میزنه
منم گفتم کسی که باور نداره به موفقیت منم نمیتونم باورش کنم
و اینطوری سعی کردم بهش بفهمونم با اینکارا نمیتونه از من توجهی جلب کنه
من همیشه با همه تفراد اینکارو میکنم وقتی ناله میکنن نا امید میشن اصلا توجه نمیکنم
و این رفتارم باعث شده کسی ازین اداها برام درنیاره من واقعا از وقتی قانون رو فهمیدم گیر آدمای ناله کن نیوفتادم
چون به شدت برای خودم ارزش قائلم و به قانون احترام میزارم
آدم اگه زندگی رو درک کنه دنیارو درک کنه میفهمه که سوالات خوب بپرسه
سوال خوب پرسیدن خیلی راحته
خداروشکر که این توانایی به ما داده شده
دنبال موضوعات اساسی باشیم
دنبال چیزایی باشیم که به ما کمک میکنه
استاد منم تجربه کردم که آدم وقتی توی مسیر درست هست هدایت میشه به کارهای درست
مثل دنبال کردن خوشی هایی که به آدم آسیب نمیزنن
نا خودآگاه پیدا میکنه که این تفریح رو من دوس دارم
مثل مثلا پیاده روی
قهوه خوردن
خوابیدن
ورزش
غذاهای سالم و خوشمزه خوردن
تحرک زیاد
مرتب کردن خونه
مطالعه کردن
مثل تولید محتوایی که راحت باشی باهاش
اینا همش چیزایی هست که آدم وقتی هدفش اینه که همیشه توی مسیر درست باشه بهش هدایت میشه
وقتی که توی مسیر درست باشیم
به آدم مناسب
ایده مناسب
فکر مناسب هدایت میشیم
باور کن درسته
هانیه باور کن اینحرفی که استاد میزنه درسته
مثل زمانی که تو فرکانس هات تنظیم بود
به همسرت گفتی بریم بیرون
نمیدونستی کجا ولی هدفت این بود که خوش باشین
رفتین بیرون یه جای طبیعی زیبا
گلدن تایم بود هوا عالی بود خیلی بهتون خوش گذشت کلی باهم صحبت کردین رفتین کافه قهوه خوردین
بعدش اومدین خونه باهم انیمیشن خوب نگاه کردین غذای خوشمزه ساده خوردین کلی حالتون خوب شد باهم
مثل وقتی که درفرکانس خوب بودی از دوستات دعوت کردی بیان خونتون اونام گفتن باشه اومدن در بهترین حال بودن کلی باهم خوش گذشت کلی هم فرکانس بودین
بهترین غذارو خوردین
توی بهترین هوا
کلی حرفای قشنگ زدین
و کلی با دوست همسرت خوش بودی گفتی خندیدی کاملا دوستانه با اینکه پسر بود و لی توباهاش خیلی راحت بودی اونم با تو خیلی راحت بود از خدا همچین دوستی رو خواسته بودی و خداوند یه زنوشوهر در صلح رو هدایت کرد به خونه شما ثروتمند شاد
مثل وقتی که صبح تو ستاره قطبی نوشتی فلان قدر پول میخوام تجسم کردی پولی که در مدارش بودی نه خیلییی زیاد تجسم کردی و نوشتی شب وقتی میخواستی بخوابی تازه یادت افتاد که تو همچین خواسته ای رو داشتی و واریزی اتفاق افتاد
بعد هزار بار خداروشکر کردی گفتی دید قانون جواب میده
بعد گوش دادن به جلسات برای بار هزارم خودتو کنترل میکنی اینبار میزان کنترل کردنت بیشتره چون توی مسیر قرار داری کنترل میکنی که تکامل رو رعایت کنی قانون برای تکامل جواب میده نه اینکه تجسم کنی ماشین بخری وقتی دوچرته نداری اونم همین امروز بخری
سعی میکنی حرصتو کنترل ونی که اینم از تفکر کمبوده وگرنه کسی که میدونه کلی غذا هست آروم آروم غذاشو میخوره
پس نیاز نیست نگران باشی
سراغ حاشیه نرو
فقط روی مثبت کردن فرکانس هات کار کن
هدایت میشی به غذای مناسب
جاهای مناسب
سلامتی
پول
ایده مناسب
اینا همش جور میشه
به نام خداوند بخشنده مهربونم
سلام برهمه عزیزان
بازهم تشخیص اصل از فرع
همیشه دنبال موضوعاتی باش که بهت کمک کنه.
به خاطرحرف مردم خونه رو پر از آت آشغال نکن.استاد انصافا من تو این زمینه خیلی عالیم و وسیله اضافه تو خونه ندارم وخدای شکر خونه ام خلوت وتمیزه.
وقتی درمسیر درست قراربگیرد خودبه خود کارهای درست انجام میدهی وخداخودش تو رو هدایت میکند به آدمهای درست شرایط درست.
دنبال پول هم نمیخواد بری وقتی در مسیر درست باشی پول دنبال تو میاد
اون چیزی که میخوای میاد تو زندگیت آدمهای مناسب میاد نیاز نیست دنبال آدم بگردی خودش میاد وقتی که رو خودت کارمیکنی
زندگی استاد شیب رو به بالا دارد بالاپایین نمیشه چون اصل را درک کردن سراغ حاشیه نرفته وهمون اصل را ادامه داده.استاد به قلبش اعتمادمیکنه تا وقتی که روخودم کارمیکنم خداوند هر چی رو برای من خوبه میاره تا وقتی که سعی میکنم تمرکز کنم به نتایج مثبت واز زاویه ای مسائل رو ببینم که به احساس خوب برسم خداوندچیزی رو که برای خوش بختی من لازم هست وارد زندگیم میکنه
سلام و ارادت
خدمت استاد عزیز و خانم شایسته مهربان بابت این دوره ارزشمند
من وحید هستم
من زیاد به همه چی فکر میکنم البته زیاد برام خروجی نداشته ؛؛ تا این که دوره خانه تکانی ذهن بارگذاری شد
تازه متوجه شدم فکر کردن در مورد هر موضوعی همیشه باید یه خروجی داشته باشه
(یه راه حل)
خلاصه داستان را بخوام بگم خیلی اتفاقها را توی دوره تجربه کردم
از سوال درست پرسیدن
از جواب درست شنیدن
از رهایی
از تمرکز بر نکات مثبت
از اینکه همه ی هواسم به خودم باشه
از اینکه چقدر من ارزشمندم
از اینکه من چقدر لایقم
ازاینکه چقدر میتونم با کنترل ذهن اروم باشم
ازاینکه چقدر جهان روی عدل و عدالته
از اینکه چقدر با سپاسگذاری میشه شاد بود
از اینکه چقدر با بخشیدن میشه رها بود
از اینکه خدا به تنهایی مرا کفایت میکند
از این استاد چقدر به اصل توجه داشته و به قول خودشون طبق اصل خار پشتی جلو رفته
واقعا که چقدر زیبا گفتید که وقتی توی مسیر و مدار درست باشیم همزمانی اتفاق میوفته از هر جهت
همین امروز بابت یه کار بانکی رفتم بانک
و میدنستم طبق قوانین بانکی نباید کار من انجام بشه یعنی 100درصد با علم میدونستم
(این کار هم یه جورهایی حیاتی وحیسیتی بود چون باید حتما صاحب حساب اصلی حضور داشته باشه)
نکته؛ یاداوری حرفهای استاد در همین 17 گام قبل؛
توکل
قدم برداشتن
رفتن تو دل ترسها
توجه نکردن به قوانین اداری
توجه به نکات مثبت
سپاسگزاری از خدامت بانک
کنترل ذهن
تجسم درونی
خلاصه وارد بانک شدم
به کارمند بانک کارم را گفتم ؛
جواب ؛ با قاطعیت نه بود
بعد یه دفعه به خدا گفتم بو تو توکل میکنم چون تنها تو مرا کفایت میکنی
دوباره به کارمند بانک کارم را گفتم
بازم جواب ؛ نه بود
بهش گفتم ریس میتونه گفت نه باز سوال کن
رفتم به ریس موضوع راگفتم ؛
گفت اگر یکی از کارمند ها این طرف رابشناسه شاید بشه
نتیجه هیچ کس این طرف را نمشناخت
اینجا هدایت اومد گفت به طرف زنگ بزن و گوشی را بده به کارمند بانک خلاصه کنم مطلب را این کار تو حالت عادی برای همه ی دیگه شاید 20 دقیقه طول بکشه اما با همهی این اتفاقها و لطف اموزهای استد و لطف خدا کمتر تر از 10 دقیقا طول کشید
دوستان عزیز این تجربه برای من خیلی ارزشمند بود وانگار داشتم اموزهای استاد را زندگی میکردم
البته این به این معنا نیست که من توی همه چی خوبم ولی توی این چند روز تا دلتون بخواد از این اتفاقها برام افتاده ولی سعی کردم نگرشم را نسبت به زندگی تغییر بدم
و تونستم به استاد ارامش را برای خودم خلق کنم
استاد یه دنیا ممنون
خانم شایسته سپاسگزارم بابت این یاداوری
وخدایا بابت این هدایت و فهم درست از هدایت سپاسگزارم