live | "توحید" و فعال کردن قدرت خلق درونی - صفحه 105

1536 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زینب معرفی گفته:
    مدت عضویت: 1306 روز

    به نام خدای هدایتگرم

    مرور دوباره ی این پروژه ی خانه تکانی ذهن،همزمان با پروژه ی مهاجرت به مدار بالاتر

    چقدر عالیه که اولین فایل از این پروژه مربوط به بحث توحید بود و اولین فایل پروژه ی مهاجرت به مدار بالاتر هم بحثش در مورد توحید بود این همزمان هارو خیلی دوست داشتم چون گوش دادن همزمان به این فایل ها درک عمیق تر و بهتری بهم میده یجورایی این دو فایل مکمل همدیگه شدن

    توحید یعنی خودم هستم که دارم زندگی مو با افکار و فرکانس هام خلق میکنم

    توحید یعنی خداوند یک سیستم و انرژیه که نگاه انسانی و احساسی نداره

    توحید یعنی مسوولیت صد در صد زندگیم فقط به عهده ی خودمه

    توحید یعنی توقع نداشتن از دیگران

    توحید یعنی منتظر دیگران نبودن

    توحید یعنی خالق بودن خودمو باور کردن

    توحید یعنی برای دل دیگران زندگی نکردن

    توحید یعنی باور به خدایی که ربه و قدرت مطلق داره

    توحید یعنی من بندگی خدا روبکنم اون همه کار برام انجام میده

    توحید یعنی بازگشت به درون خودم و پشت کردن به هر عامل بیرونی

    توحید یعنی باور به توانایی و قدرت خلق کنندگی خودم

    توحید یعنی در لحظه زندگی کردن ،لذت بردن و ایمان داشتن به تحقق خواسته ها (ایمان به غیب)

    خدایا هر لحظه قلبمو سرشار از توحید و ایمان و هدایت بکن وهمواره منو تسلیم خودت قرار بده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    لیلا توسلی گفته:
    مدت عضویت: 783 روز

    1403/10/10به نام خدا74گام روزشمارزندگی بدون توقع سلام به خدا.سلام به استادواعضای سایت .

    خدارحمت کنه تمام رفتگان رابه خصوص مادرقهرمانم کس نخاردپشت من، جزناخن انگشت من. من فکرمیکنم توقع زیادنداشتم ولی برای انجام کارهام درخواست داشتم حالاشایداینم شرک بوده که فکرمیکردم مثلاتوی این اداره یابانک اگه امضای فلانی نباشه درست نمیشه اهل وام گرفتن بودم که حتی برای امضاکردن درخواستم جناب رئیس میگفتندبایدفلان رئیس امضاکنه ونامه تون تابه سرپرستی بره برگرده مثلا10روزکاری طول میکشه!ولی من اونقدفرزوسریع بودم بانوشتن درخواست وامضای این آقای رئس شعبه همون روزسرپرستی امضاروگرفتم برگشتم شعبه تاآنچه درتوانم بوده خودم کارهاروانجام دادم مگرکاری که ازمن بر نیاد.وخداروسپاسگذارم که خیلی شیک وباکلاس دستموگرفت ازبدنه ی جامعه بماندازکل همسایه ومحل زندگی وقوم وخویش حتی خواهروبرادرخونی ام جداکردکه متوجه زمان نشدم. ودربست بردزیردوش یکتاپرستی مرابانرمی شستشودادوفقط آخرین نفرنزدیکترین وعزیزترین کس خواهرقبل خودم بود که باهم یکی بودیم ومدام برای خودش و2تادخترش احساس گناه ومسئولیت داشتم!خدابین مون جدایی گذاشت!ولی بادلخوری البته توقع اون خیلی زیادبود من ازحق خودم دفاع کردم.که بازهمین ذهن میگه دیدی خواهرت فلان جابهت خوبی کرد.ولی خوبیهای خودموکمرنگ ویاپاک میکنه!منم فقط میام توسایت ویاخیلی دلم بگیره فایلهایی که آرومم میکنه روگوش میکنم،یک جورایی روخودم دارم کارمیکنم.ولی نتیجه جدایی باآدمهاشده اتصال محکم باخودم،خداوسایت وخانواده ی زبون فهمیده ی سایت!!!کَل اگه طبیب بودی، سرخوددوانمودی !اگه کل جامعه تاخودخانواده ام اگه میتونستن کاری انجام بدن براسعادت وخوشبختی من!برای خوشبختی خودشون قدم برمی‌داشتند!بیل زن باغچه خودشوبیل بزنه آبادکنه!خدایاتابینهایتهاتوراسپاس میگویم که آمده بودم خودت راببینم!وقبل ازدیدنت این همه نعمت رامسخرم کردی وتوی زرق وبرق دنیاتوراگم کردم چون کافرشده بودم وبهترکه کافربودم چون دیدن اون خدای ساختگی همان بس بودکه گمش کردم!وحالابااصل ذاتم درارتباطم!چون من تورانمیشناختم!حالاخدای جدیدی دارم که توی حافظه ام فقط یک برنامه ثبت وضبط کردچون من هم ضعیف وناتوانم وهم فراموشکارکه کلی برنامه رادرحافظه ام نگهداری کنم!اونم برنامه ای بدون تغیروهمگانی است شاه وگداوپیغمبروامام هیچکس فرق نداره هرکه باتقوی تراست نزدخداعزیزتراست!ومهمترازهمه احساس خوب=اتفاقات خوب. خدایاسپاسگذارم که به من درس ودانشگاهی داده ای که فقط درس تقوی رابه من می آموزدوتمریناتم راهم طبق همین اموزش تحویل می‌گیرد. ازعزیزانی که تازه واردسایت شده انداصلاعجله نکنیدذهن هیاهوراه میندازه 4ساله خون ودل خوردم وازاول هم این اصل راشنیدم ولی فکرمیکردم چه خبره هیچی نیست همان اصل که غم نداشته باش واحساست عالی باشه =بااتفاقات خوبه. رمزاین احساس خوب نگه داشتن کنترل ذهن فقط همه چیزروببین اگه به ظاهربدبودبه خوبی تبدیل کن.ان مع العسریسری.زندگی همین است وهرچیزی که دوست داری به دست بیاری بهش اصلا فکرنکن فقط توجه کن شایدالان بگی یعنی چی کم کم خودت متوجه میشی مادرجان یکم تمرین وصبرمیخواهدچون اینجاآمدی دنبال مقصدنباش که کم میاری فقط تومصیربازگشت به خداآمده ای که فقط لذت بردنش ازشماس پس بایددرلحظه زندگی کنی وتمام.فقط کامنت بخون وبنویس هرچندهم که ذهنت گفت چرت وپرتِ!مهم نیست خواننده ای هست که ازتوهمون کامنت به ظاهربی ارزش توبه مدارهای بالاتری می‌رسد!میگی نه شک داری امتحان کن رمزموفقیت نوشتن کامنت است ازروزی که خانه تکانی ذهن وروزشمارزندگی روشروع کردم حالم ازفرش روبه عرش است وپول هم اِشانتیونه انشاالله خودش براهممون میادآمین.عاشق تک تک خانواده ام هستم اگه کم سنی،متوسطی،سن بالایی،زنی،مردی من نمیدونم!ولی اینومیدونم که وجودهمه ی ماخداست.واستادماسیدومریم جونه تمام دیگه نونت توروغنه آمدی سری به سایت بزنی چنان نمک گیرمیشی که کنگرمیخوری ولنگرمی ندازی انگارخانه ننه س!ازبس که راحتی شاه کلیددست خودته بی وقت وزمان بیابروکسی جلوتونمیگیره خوب جایی خدادعوتت کرده مبارکت باشه. امیدوارم ردپای امشبم توی تاریکی نوشتم ولی چراغ نورانیت الهی رادردل کامنتم گذاشته باشم که تاسایت هست این ردپااول براخودم چراغ هدایت به مدارالهی باشه بعدهم براهمفرکانسهای بهشتی.یاحق.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    سینا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1990 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم،خانم شایسته و هم فرکانسی های بی نظیرم

    واقعا از صمیم قلب از خدای مهربانم سپاسگزارم که هروقت ازش کمک خواستم منو اجابت کرد اما من اونو اجابت نکردم بخاطر باور های اشتباه و غلطی که دارم

    من سال 97 با سایت آشنا شدم و تصمیم گرفتم زندگیمو تغییر بدم اما مثل کسی که توی باتلاق گیر کرده همش دست و پا زدمو درجا زدم و نتیجه روز به روز بدتر از قبل

    همش خدا هدایت میکرد من عمل نمیکردم همش میگفت دستتو بده به من اما من دستمو پس میکشیدم

    الان که به این فایل هدایت شدم فهمیدم بزرگترین ترمز رو توی ذهنم داشتم اونوقت چرا باید انتظار موفق شدن داشته باشم؟!؟!!

    خدایا خودت منو به بزرگی و لطف خودت ببخش که این همه مشرک بودم این همه به دیگران قدرت دادمو قدرتو از تو گرفتم

    ازت سپاسگزارم که منو به این فایل توحیدی هدایت کردی چون منو بخشیدی و دست منو گرفتی تا فقط به تو ایمان داشته باشمو انتظارمو از بقیه پاک کنم.

    انقد باید قدم به قدم روی خودم کار کنم که تمام شرک هایی که توی این هفت سال داشتمو از ذهنم پاک کنم و ذهنمو عادت بدم به توقع داشتن فقط از یک نفر یعنی فرمانروای جهانیان تنها قدرت هستی‌.

    باید سر نمازم وقتی ایاک نعبد و ایاک نستعین میگم این جمله رو با پوست و استخونم حس کنم و ازش لذت ببرم چون نتیجه ایمان تبدیل شدن خواسته ها به روزمرگی زندگیه چون آرامش بجای استرس میاد چون عشق بجای کینه و نفرت میاد چون اعتماد به نفس و عزت نفس به جای شرمساری و خود کوچک بینی میاد.

    من تمام این هفت سال فک میکردم آدم توحیدی هستم در صورتی که توی شرک مطلق بودم

    میدونستم شرک یعنی چی میدونستم ایمان یعنی چی اما درک تطبیق دادنش با زندگیم رو نداشتم انگار گوشای قلبم کر شده بودن

    تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی

    گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

    الان که درک کردم امیدوارم به مرحله عمل برسونم و باید به خودم قول بدم که اینکارو بکنم

    از خدای خودم هدایت میخوام برای عمل کردن به آگاهی های این دوره ارزشمند.

    جلسه اول دوره پروژه خانه تکانی ذهن(گام به گام)

    دوستدار همه شما،سینا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    رضا دهنوی گفته:
    مدت عضویت: 2615 روز

    به نام خداوندی که تمام و ثروت و نعمت و قدرت از آن اوست

    سلام و احترام

    گام اول/ توحید و فعال کردن قدرت خلق درونی

    مسئول و ناجی زندگی خودم تنها و تنها خودم هستم و نباید چشم انتظار مسئولین و ارث و میراث و کمک والدین باشم. بلکه باید اینقدر احساس لیاقت و ارزشمندی داشته باشم تا بتونم خدا رو به عنوان تنها منبع خوشبختی و ثروت باور کنم و بر اون خدا توکل کنم و از این خدا توقع داشته باشم و توقعم رو هر چقدر که میتونم از مسئولین و پدر و مادر و ادم ها کمتر کنم و در عوض بیشتر و بیشتر از خدای خودم متوقع باشم.

    خیلی این نگاه در ما القا شده که همش باید منتظر و چشم انتظار مسئولین باشیم و مسئولین وظیفه دارن یه کاری برای ما انجام بدن !!! و این نگاه غلط باعث شده خدا رو از یاد ببریم و حتی بدتر باور داشته باشیم رها شده هستیم !!

    در صورتی که من رها شده نیستم و یک نیروی هدایتگری هر لحظه داره با من حرکت میکنه ولی باوری احساس عدم لیاقت باعث میشه نتونم این نیزو رو با خودم و درون خودم باور کنم و بهش متکی باشم و در نتیجه این نوع تفکر که از باورها عدم لیاقت میاد باعث میشه به جای اینکه نگاهم به درون باشه،، همش چشم انتظار عوامل بیزونی باشم !!!

    بذار ساده تر حرف بزنم :

    چقدر همش به ما میگفتن برید رای بدید تا شاید فلان ادم براتون کاری بکنه !!!

    چقدر به ما گفتن اگر شناسنامت مهر انتخاباتی نداشته باشه جایی کار بهت نمیدن (( نمیخوام بگم انتخابات بده و یا رای دادن بده ها ،، میخوام اینو بگم با چه تفکری داریم میریم رای میدیم ؟؟ اغلب ادم ها با این تفکر پای صندوق میرن و رای میدن تا شاید فلانی بزاشون کاری انجام بده !! ))

    چقدر توی مغز ما کردن مملکت پارتی بازیه و بدون پارتی نمیشه به جایی رسید !!

    و این ها احساس لیاقت رو از ما گرفته و اجاژه نمیده وصل بشیم به درون خودمون !! و حتی بدتر اینکه باعث شده باور داشته باشیم که رها شده هستیم و نیزوی هدایتگری وجود ندارد !!

    پس هر چقدر که میتونم به این نگاه نزدیکتر و نزدیکتر بشم که مسئول زندگی خودم،، تنها خودم هستم. یعنی من حتی مسئولیت زندگی خودم رو به گردن خدا هم نباید بندازم !!! که عااااای خدااایااااا تو این بلا رو سر من اوردیااا !!!!

    خدا وجود دارد ولی به اون شکلی که من باور کردم وجود ندارد !!! اون شکلی که من خدا رو باور کردم این بوده که خدا یک موجود و یک انسان و یک مادر دلسوز و فداکاره که همش به من عشق میده و عشق میده و خدا فقط عشق مطلقه !!!

    نه این درست نیست… خدا وجود دارد ولی یه صورت یک انرژی قانونمند وجود دارد.. خدا یک انرژیه که قوانین خودش رو داره… مثل الکتریسیته که قوانین خودش رو داره… مثل مکانیک که قوانین خودش رو داره .. مثل جاذبه که قوانین خودش رو داره … مثل شیمی و ریاضیات و فیزیک که قوانین خودشون رو دارن ووووو …. شاید اصلا مشکل ازونجایی شزوع میشه که ما تعریفمون از قانون اشتباهه و اصلا نمیدونیم کلمه ی قانون چی هست ؟؟ و به خاطر همینه که خیلی ها توی این مملکت قوانین رو رعایت نمیکنند !! چون از بیس با کلمه ی قانون مشکل دارن و نمیدونن قانون چی هست ؟؟

    و حالا در اسکیل بزرگتر شاید اصلا هنوز نمیدونیم قانون خداوند چی هست ؟؟!!

    خدا وجود دارد و یکسزی قوانین وضع کرده است.. ولی خدا به صورت یک انسان قانونمند وجود ندارد.بلکه به صوزت یک انرژی قانونمند وجود دارد !!

    مثلا قانون الکتریسیته میگه اگر دست به برق بزنی برق میگیرتت .

    مثلا قانون جاذبه میگه اگر از ارتفاع خودت رو پرت کنی میوفتی زمین و احتمالا خواهی مرد !!! که بستگی به ارتفاع داره زنده موندنت !!

    قانون خدا میگه اگر در احساس بد بمانی و نتونی ذهنت رو کنترل کنی قطعا اتفاقات بد رو تجربه میکنی و اکر به زیبایی ها توجه کنی قطعا به سمت زیبایی ها هدایت میشی !!!

    ولی چرا این قانون ساده رو باوز نمیکنم ؟؟!! چون ذهنم زو پیچ و تاب خارهای درخت باور عدم لیاقت بسته !! و بنابزاین نمیتونم باور کنم همه چی سادس !!

    چون با پیچیدگی های عوامل بیزونی که اینم ناشی از عدم لیاقته بزرگ شدیم !! و این ذهن رو این باورها بستن و ما رو از اصلمون دور کردن !!!

    این از رد پای من از گام اول .. خدایا کمکم کن گام ها رو تا انتها بردارم.

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  5. -
    زهرا محمد خانی گفته:
    مدت عضویت: 986 روز

    به نام خدای بخشنده مهربان گام یک

    درس

    ارزش هدایت

    من میدونم هر لحظه توی هر انتخابم خدا هدایتم میکنه

    من میدونم صدای رب واضح

    من میدونم رب اجابت کننده هر خواسته هر لطفی برای بنده هاش هست

    من میدونم همه لطف مهربانی هااز طرف فرمانروا جهان رب خالقم هست

    من میدونم رب بینهایت اگاهی داره وفقط با هدایت هست که من راهو پیدا میکنم به راحتی

    زهنه من که همواره نیاز به رشد بهبود داره باید درکشو اگاهیشو تمرین کنترل زهنشو بهتر انجام بده وکاره رب چیدن زندگی چیدن روزها به زیبایی

    من از تنها اگاه جهان هدایت میخام وخودمو میسپرم به هدایت هاش وبرای درک وعمل به اونهام از خودش یاری میجویم با منطق قانع بشم

    ارزش توحید

    واقعا اینکه دستت تو دسته خدا روی شونه خدات بشینی چه حالی میده انقد کارهات اسون بشه

    واقعا چه حالی میده همیشه رفیق جینگت خدا باشه

    و زهنت نشخوار میکنه کنارت باشه بگه عب نداره تو همیشه تو عشق رب هستی تو نهایت لدتی اخیش شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    مریم درویشی گفته:
    مدت عضویت: 2856 روز

    سلام استاد جان

    هنور کامنت اولم تایید نشده من این کامنت دوم مینویسم براتون

    1 ساعت بعد از کامنت اولم سوار ماشین شدم و رفتم سمت امیدیه، که با شهر ما فاصله داره و من دفعه اول که اومدم سر تمرین این تیم و بازیشون دیدم دیگه نرفتم چون برای خیلی از موضوعات مثل رفت و امدم محل اسکان و هزینه ها و کلی سوال های بی پاسخ بود توی فایل فقط روی خدا حساب کن نوشتم فهمیدم وقتی از تمرین برگشتم که خدا باید روی تو حساب کنم نه پدرم..

    برگشتم شهرم بعد از چند هفته دوباره امروز رفتم سر تمرین این تیم

    استاد اول بگم الان توی ماشین نشستم و روبروم یه غروب زیبای خورشیده و ابرهای کنارش و داریم برمیگردیم

    استاد نمیدونم چجوری بگم از کجا بگم

    اول اینکه دیشب بهم الهام شد به مربی این تیم پیام بده که میخوای بازیکن لیگ برتر بشی و هرجا رفتی گفتن رزومتو بده ولی حتی حاضر نبودن بازی و دویدنم حتی ببینن وقتی اینو بهش گفتم گفت فردا شما ساعت دو سالن باش

    منم گفتم چشم به پدرم زنگ زدم گفتم بابا میتونی منو ببری گفت نه فردا سرکارم بهش گفتم خب خیلی مهمه مرخصی بگیر

    قشنگ اون لحظه میدیدم شوق و ذوقم که بند نبودم بعدش بابام گفتم توکه یکم مریض هستی اینا مرخصی بگیر استراحت هم هست

    گفت باشه خداروشکر با مرخصی موافقت شد

    استاد نمیدونم چجوری بگم توی مسیر تا قبل از رسیدن به سالن خدا جواب یه سری سوالاتم که حتی اصلا ربطی به فوتسال و ارزوهام داد در ظاهر بی اهمیت بود اون سوالام خیلی مهم نبودن ولی قشنگ دیدم منو هدایت کرد گفتم خدایا جواب اینا داری میدی خودت جوابی خودت جواب شو برام

    خیلی استرس داشتم چون این توی ذهنم میومد الان مسئول اونجا بپرسم بگه کارت بیمه و ثبت نام و اینا نکردی و چون من باید برای ثبت گفته بودن صبح باید بیای و من عملا اصلاااااااا شرایطش نداشتم بتونم صبح بیام این شهر و همش میگفتم رسیدم اونجا جواب چی بدم چی بگم اینا بعد رسیدم استاد اصلا چیزی نگفت عادی عادی سلام و علیک کردم باهاشون و بعدش اومدم پیش مربی، منو مربی و اون خانم مسئول ثبت نام، بعد یه حسی گفت قبل اینکه اینا برسن تو لباساتو در بیار و کفشای سالنت بپوش منم این کار انجام دادم و اونا اومدن و یه لحطه گفتن کارت عضویت؟ تا من شروع کردم توصیح دادن خانم مسئول گفت که اشکال نداره فقط باید کارت بیمه ورزشی داشته باشی الان میخوای بری چون برای سلامتیت منم گفتم باشه الان اینترنتی میگیرم سریع رفتم توی دفتر این کار انجام دادم و رفتم سر تمرین

    استاااااااد دلم میخواد با جزییات براتون بگم این نجواگر لعنتییی اگر بذارهه :))))

    استاد اول بگم

    مربی زود اسم منو بلد شده منو به اسم خودم صدا میزد

    استاد اونجا چندبار میپرسیدن از کجا اومدی یه جورایی سیم جین منم یه خورده نه واقعا بدبین شده بودم بعد موقع پوشیدن لباسام و توی رختکن استاد یه خانم باز پرسید اینو که چجوری میای سختت نیست این هزینه این داستانا منم گفتم نه مشکلی ندارم

    بعدش گفت من رانندم مسافر میبرم از ماهشهر و سربندر به امیدیه گفتم عهه

    چون من پدرم شیفت و اینجوری نیست که بتونی هر ساعتی مرخصی بگیره و عملا هم هزینش با اسنپ رفت و برگشت خیلی زیاد میشه هم پدرم نمیتونه منو ببره و بیاره همیشه بعدش گفتم باشه شمارت بده شمارش گرفتم میخوام باهاش هماهنگ کنم و اینو نشونه ای میبینم که رفت و امدم اسون میشه

    در مورد ثبت نامم اینا که باید صبح میبود بهشون توی دفتر گفتم من هیچکس اینجا ندارم و بعد گفتن بده بچها بیارن گفتم حتی بازیکنای اینجا نمیشناسم بعدش قرار شد تاییدیه دکتر برم پزشک و اون داستان ثبت نام برام فرمش بفرستن ، اینکه چجوری میره تایم اداری فرمم نمیدونم چون من نمیتونم صبح بیام اینجا و میدونم یه راهیی برای این پیدا میشه خداروشکر

    استاد توی ارتباط اول با بچها خوب بودم واقعا احساس راحتی خوبی داشتم حتی شاید بگم بیشتر از اون چیزی که توی شهر خودم با اونایی که تمرین میکردم حس کردم

    استاد یه دختره بود قدش کوتاه بود استاد مثل مسی یه پا دوپا ریبل میداد خدای من منم میخوام اینجوری بشم

    من توی تیمش بودم مربی منو گذاشت توی تیمش و با این تیم کلا 4 تا تیم بودیم که تیم ما بعد برد تیم اول اومد توی فینال و مساوی کردیم

    استاد یه پاس لایی دادما

    یه جاهم توپ زدم

    با یه تضاد شدیدی در بدنم مواجه شدم خیلیییی برام عجیب بود با خودم گفتم مریم تو توی این تابستون گرم بالا 100 کیلومتر دیدی چررررررررررررا اینقدر زود نفس کم میاری واقعا یه چالش شدیدی بود شاید اگر نمیومدم توی بازی و عمل اینجوری متوجهش نمیشدم و باید بشینم فکر کنم خدای من چقدرررر بازدهی بدنم میره بالا شاید الان نتونم تصور کنم ولی همین الان شده مانعم

    استاد جان همین الان رسیذیم شهرمون غروب و ابرهای نارنجی

    استاد چقدر رختکن سرویس بهداشتی

    حتی جایی مخصوص موبایل برای امنیت

    اههه اصلا رختکن خودش با کمداش چقدر منو خوشحال کرد

    یادمه نشتسته بودم که یه نفر شروع کرد به سیم جین کردن که از کجا اومدی الان اومدی؟ دیر اومدی و از این حرفها منم بهش گفتم نمیتونم دیگه به سوالاتت جواب بدم خستم انرژی ندارم

    استاد توی تمرین یه جا خوب عمل کردم بعد پاسم منجرب به گل هم تیمیم شد بعد هم تیمیم بهم گفت ممنون بابت پاس

    خدایاشکرت

    استاد دیشب تصمیم گرفتم تمرکزم بذارم روی هدفم و به هیج کس فکر نکنم تصمیم سختی بود ولی انجامش دادم میخوام با قدرت روی الهامی که بهم شد بمونم و به ارزوهام برسم

    و به هیچ و هیچ کس فکر نکنم

    اصلا حوصله این حواشی ندارم و نمیخوام انرژیم بذارم روی چیزهای بیهوده و حتی یک اپسیلن هم نمیخوام انرژیم باشه روی چیزی که نباید باشه بعدش استاد فهمیدم عزت نفس مهمه توی موفقیت توی روابط بعد اینکه تو بدونی کسی یا چیزی دوس داری ولی نخوای با تمام وجودت به سمتش قدم برداری که اسمش دوست داشتن نیست این یه انرژی بیهودع کذاف و دروغینه ،انرژی که میتونی بذاری روی خودت تا دیگری

    عامل اصلی عزت نفسه عامل اصلی عزت نفسه باورهاته توی این مورد نه اون فرد خاص یا رابطه خاص اصلا اونا مهم نیست اصلا کشک دوغ ماست کرس ،خب چی من فهمیدم کسیو دوس دارم ولی باورهام چی میگن ؟

    باورهام باهام حرف میزنن

    من مثل تمام این دوسال که به هر شکلی که بلد بودم و میتونستم تمرکز میذاشتم روی اصل نه حواشی اینبار میخوام با اگاهی بیشتر تمرمزم بذارم روی اصل و اساس قوانین و خدا

    هرچی که بود نوشتم امیدوارم اها یادم رفته بود باید از خدا تشکر کنم توی راه رفت اهنگای شجریان که مورد علاقه پدرم هست پخش میشد با خودم گفتم خدایا ببین این ادم رفت ولی صداش موند ساخت دنیاشو منم میخوام موندگار باشم برای 1000 سال بعد حتی

    خدایا ممنونم ازت میخوام که بیشتر باورت کنم

    میرم برای ادامه مسیر، من دیگه رسیدم خونه میخوام دوش بعد تمرین بگیرم

    و به خدا فکر کنم..

    در پناه خدا میسپارتمون

    با ایمان مریم درویشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    مریم درویشی گفته:
    مدت عضویت: 2856 روز

    به نام خدای بخشنده مهربان

    سلام به استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته عزیز

    تشکر میکنم از شما خانم شایسته عزیز بخاطر این پروژه

    روزی دوباره برگشتم به سایت این پروژه شروع کردم و خیلی با شما فاصله داشتم تا شرایط جوری رفت که من از یه جایی به بعد با شما همگام شدم

    امروز میخوام برای بار دوم این پروژه رو شروع کنم

    استاد باید اعتراف کنم که من حرفهای شما رو باور ندارم دلیلش هم اینکه فهمیدم اینقدر میترسم که خانوادم متوجه بشن که دارن حرفهای شما رو گوش میدم یا این جنس حرفها رو و هر موقع کسی سر و کلش پیدا میشه سریع این ترس که نکنه بفهمه دارم این حرفها گوش میدم پیدا میشه و فایل پاز میکنم

    حالم اصلا خوب نیست

    حالم بهم میخوره این شرایط

    از این خودم نبودن

    از این منی که من واقعی نیست

    از این منی که تا کسی یه چیزی میگه بدون اینکه فکر کنه ناخوداگاه باورش میکنه حالم بهم میخوره

    از ترسو بودنم از بزدل بودنم حالم بهم میخوره

    از این ضعیف بودنم حالم بهم میخوره

    از این بی مسئولیتی توی وجودم حالم بهم میخوره که چطور مسئولیت اتفاق های نادلخواه زندگیم گردن بیرون انداختم

    گردن خدا، پدر و مادرم و..

    خدایا تو همونی هستی که وقتی ناخن پام. کنده شده یه ناخن جدید بهم دادی و داری میدی چطور فکر میکنم تو در من نیستی؟؟

    حالم بهم میخوره از اینکه هنوز نتونستم برای خودم. زندگی کنم و استقلال فکری داشته باشم!!!

    حالم بهم میخوره که همش فراریم از هرکسی که چیزی میگه و گوشام میگیرم که نشنوم نه این که میخوام ورودی هام کنترل کنم نه میخوام حرف همرو زیر سوال ببرم و بگم همه چرت و پرت میگن

    گوشام میبندم که وقتی عباسمنش از خدا حرف میزنه از خواسته ها از رسیدن به رویاها حرف میزنه گوشام میبندم وقتی عباسمن‌ش از قرآن صحبت میکنه وقتی این ایه میخونه و اذا سالک عبادی انی فانی…

    گوشام میبندم وقتی عباسمنش میگه پدر و مادر مسئول زندگیت نیستن

    بعد وقتی مادرم بدون در زدن وارد حریم خصوصیم میشه داد میکشم فکر میکنم مقصر اونه در حالی که من مقصرم من مسئولم

    من من..

    حالم بهم میخوره برای وقتایی که حتی توی سایت عباسمنشم برای خودم نیستم

    برای خودم زندگی نمیکنم دنبال راضی نگه داشتن دیگران

    منتظر دستی غیر خدا هستم تا بیاد سمتم

    خدایا من چه کردم با خودم؟؟؟

    چه کردم که اینچنین از تو دور شدم؟؟

    امروز قراره برم امیدیه با مربی صحبت کردم که منو معرفی کنه به تیم فوتسالی در لیگ برتر

    بهم گفت اول بیا تا بازیتو بببینم

    خدایا یعنی تو نمیتونی دست منو بگیری امروز ببری سر تمرین نفت امیدیه با مربی این صحبت کنم و به دلش بندازی که فرصت اینو پیدا کنم به ارزوهام برسم خدایا من امروز میرم توی دل کار، چطور همه چیز دست دیگران دادم تو رو فراموش کردم، قول میدم تا اخرین روزی که توی این دنیا زندگی میکنم برای رسیدن به تو و داشتنت تلاش کنم که تو اگرچه از من دوری ولی مطمئنی خیالم راحته که وقتی بهت برسم کارم راه میندازی، رهام نمیکنی

    هوامو داری ،باهام قدم میزنی

    خدایا یادته بهت گفتم خیلی دوست دارم اگر مطمئن نبودم هیچ این تصمیم نمیگیرفتم

    که دانشگاه و کنکور رها کنم برم فوتسال یادته اون روز که توی دفترم نوشتم

    خدایا میدونم باهام قدم برمیداری

    یادته وقتی روزهای اول توی سالن داشتم بازی میکردم وقتی بعد از گل بود یا حرکت خوب بود نمیدونم برگشتم سمت نیمکت دیدم بچهای نیمکت داشتن تشویقم میکردن گفتم بهت خدایا این تویی که داری تشویقم میکنی یادته ؟؟؟

    خدایا من فقط تو رو میخوام

    به ولله قسم که هیچ برای من تو نشد

    به ولله قسم اونی که میگفت اگر خودکشی کنی من میمیرم تو نشد با یه دکمه بلاکم کرد و اگر من الان دارم از تو مینویسم بخاطر توعه من که از تو متنفر بودم فکر میکردم صدامو نمیشنوی

    به ولله قسم اونی که میگفت بیا باهم درستش کنیم منو یه روز ترک کرد

    چقدر میگفتم بهش میخوام برم توی تنهایی خودم با خودم فکر کنم میگفت نه بیا باهم درستش کنیم به حرفش گوش دادم بدبخت شدم اخرم که گذاشت رفت

    خدایا تقریبا 1 ساعت میخوام برم

    امروز هرچی شد قول میدم باز برگردم به خودت از خودت بنویسم توی سایت توی هر گام

    دلم برات خیلی تنگ شده

    امروز باهام باش اونجا هم غریبم هم نابلد

    امروز کمک کن با کیفیت ترین ورژنی که خودمم از خودم ندیدم بذارم

    که جز تو کی میخواد دستم بگیره

    دلم میخواد گریه کنم بازم بنویسم ولی الان باید برم خدا جون

    یا شکست میخورم یا برنده میشم که همش برای من برده اره اینجا بودن برده

    مریم نترس خدا داری ذره ذره دستش توی دستت حس میکنی

    نذار اگر نه شنیدی یا ناامیدت خواستن بکنن بیخیال آرزوت بشی ،مگه دوس نداری بازیکن تیم ملی بشی مگه دوس نداری بازیکن لیگ برتر بشی به ارامش برسی پس تحت هر شرایطی تسلیم نشو

    باید برم، باید برم کم کم اماده بشم و یه سفر کوتاه دارم

    فعلا خدافص، میام بهت میگم خدا جون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    علی اکبری گفته:
    مدت عضویت: 878 روز

    سلام به استاد عباسمنش عزیز وخانم شایسته مهربان وخانواده همفرکانسی گرامی

    واقعا توفع داشتن از دیگران یک ترمز بزرگ توی زندگی منه وهر وقت درگیر این فرکانس میشم زندگی ام به هم میریزه.

    هر وقت روی خدا حساب کردم دستانش را بوسیله آدمهای خوب فرستاده ومشکلاتم را رفع ورجوع کردن. ولی هر وقت دچار این شرکم که بقیه باید بهم کمک کنند ، کمکی که نمیاد هیچ تازه بهم هم میریزم. ممنون از استاد عزیز

    سپاسگزار خداوند مهربانم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    هدیه سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 1245 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به همه ی عزیزان

    شروع اولین گام از پروژه خانه تکانی ذهن

    هر یک از ما مسئول زندگیمون هستیم من خودم زندگی ام رو خلق میکنم این رو بپذیر که هیچکس هیچکس نمیتونه زندگیه بهتری رو برات بسازه

    استاد داستان ارثی که تعریف کردید برای من هم همینطور شد 9یا 10 سالم بود که خانواده دورهم نشستیم و راجبه این موضوع صحبت شد و من دقیقا مثل شما گفتم که من هیچ چیزی نمیخوام چون وقتی بزرگ شدم انقدر پولدار میشم که دیگه برام مهم نیست الان که صحبت های شمارو میشنوم که میگید این بیس رو داشتم که مسئولیت زندگیمو بپذیرم پس من هم از همون اولش یه جورایی میدونستم که بدبختی و خوشبختی ما دست خودمونه برای همین هم وقتی اولین بار وارد سایت شدم و صحبت هاتون رو شنیدم به راحتی پذیرفتم که گفتید ما خالق 100درصد شرایط زندگی خودمون هستیم

    و جالبه که خیلی ها اینجوری فکر نمیکنند و منتظرند حکومت عوض بشه تا خوشبخت بشن ولی من با خودم میگم حتی با عوض شدن هم اتفاق خاصی برای شخص خودم نمیفته و فرقی نمیکنه که مسئولین کشور کیا هستند اگر پیشرفتی و موفقیتی برای من وجود داشته باشه به دست خودمه

    راحت طلبانه ترین و بی مصرف وار ترین حالت اینکه من بشینم گوشه ی اتاقم و بگم بابام باید زندگی منو درست کنه بقیه زندگی منو درست کنن !!! کسی که اینطور فکر میکنه همیشه مشکل داره .

    قرض نگیریم وام هم نگیریم چون ما خالق زندگیمون هستیم!

    اگه باورمون رو عوض کنیم خواهیم دید که ما که داریم همون کار همیشگی رو انجام میدیم ولی نتایج خیلی فرق میکنه .

    ایراد هارو تو درون خودمون پیدا کنیم تو فکرا و باورهایی که داریم این نگاهو داشته باشیم نتایجمون با خیلی از مردم ایران و کشورای دیگه فرق میکنه .

    هیچ منجی نیست که بیاد مسائل زندگی مارو حل کنه خودمونیم

    همه چیز از فکر شروع میشه وقتی فکرم رو کنترل کنم به مسیر ها و ایده های بهتر از قبل هدایت میشم و آرام آرام این اتفاق میفته و باید عمل کنم به این صحبت های استاد ایمانی که عمل نیاورد حرف مفته

    اصلا توقع نداشته باشم از کسی در هیچ زمینه ای اگه جایی توقع داشتم باید بدونم که تو مسیر غلطم مثلا اینکه بحث هایی که با خواهر کوچیکم دارم و طرفداری های مادرم از اون این اشتباهه که ناراحت شدم و اونارو مقصر دونستم و توقع داشتم از مادرم که عادلانه رفتار کنه ! راستش پذیرفتمش ی خورده سخته چون از اونا رنجیدم ولی حقیقت اینکه باید بگم هر چی که شده خودم خودم به وجود آوردممممممم

    این حرفای استادو خیلی باید تکرار کرد تا با تمام وجود باورکنیم

    این 42دقیقه صحبت سرتاسر توحیدی بود

    همه ی فایلاتون اینجوریه

    آره همه چیز خداست

    همه چیز خداست

    خدا همه کار میکنه برات

    خدای من …

    این چند دقیقه ی آخر فایل به شدت حالم دگرگون شد فقط میتونم بگم خدایا سپاسگزارم سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    پرستو گفته:
    مدت عضویت: 208 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته ی نازنین و همه ی دوستان خوب و‌پر از انرژی مثبت و خوشحالم که عضو جدید این خانواده ی پر از آگاهی شدم خداجونم شکرت…

    تا قبل از اینکه این فایل رو گوش بدم متاسفانه من به شدت از چند نفر از اطرافیانم که از نزدیکان بودن توقع داشتم و خدا منو ببخشه الان که دارم فکر میکنم واقعا چرا من باید از بنده ی خدا توقع کمک داشته باشم!!!!! و این عین شرک بود … و جالبه این توقع داشتن باعث شده بود که در من کینه و نفرت جمع بشه چون توقع من از اونا و جواب توقعت رو وقتی نمیگیری باعث اینهمه نفرت و عذاب خود من شده بود و فک میکردم اونا وظیفشونه و باااید مسئولیت مشکلاتی که توی زندگی من به وجود اومده رو به عهده بگیرن…خدایا بزرگم خدای مهربونم منو ببخش که به غیر تو امید داشتم به بنده ی تو میخواستم تکیه کنم !!!! اخه چرا؟؟؟؟؟!!! خدایا شکرت که منو به این سایت هدایت کردی و منو متوجه کردی و آگاه کردی که دارم اشتباه میکنم که نباید از هیچکس توقع داشته باشم تا این ناآرامی و و نفرت و کینه رو از خودم دور کنم …و این بهانه که فک میکردم بقیه باعث اینهمه مشکلات توی زندگی من شدن و باید خودشون هم مشکلات زندگی منو حل کنن تماما اشتباه بود و من خودم صدرصد مسئولیت تمام زندگی خودم رو به عهده میگیرم و هیچکس توی مسائل زندگی من مقصر و مسئول نیست ….خدایا من بنده ی توام و بندگی تورو‌میکنم خداجونم شکرت که تورو دارمت خدایا شکرت که استاد عباسمنش رو سر راهم گذاشتی خدایا شکرت که اینهمه دوستای خوب توی این سایت رو بهم معرفی کردی تا از کامنتای پر انرژی و خوبشون استفاده کنم خدایا من بندگی تورو میکنم منو هدایت کن به راه راستی که خودت میخوای خداجونم من میخوام فکرم ذهنم رو عوض کنم تو کمکم کن تو از تمام خواسته های من خبر داری من تسلیم اراده ی توام من زندگیمو به تو سپردم اگه به صلاحم هستش تو مسیرو برام آسون کن تو منو به هدفی که دارم برسون خدایا شکرت که دارمت من به تو ایمان دارم …….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: