live | "توحید" و فعال کردن قدرت خلق درونی - صفحه 44 (به ترتیب امتیاز)

1536 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهره ک گفته:
    مدت عضویت: 405 روز

    با سلام به استاد عزیز و خانم شایسته نازنین

    دیروز نشانه من شروع دوره خانه تکانی ذهن بود و امروز با دقت نشستم اولین فایل رو دیدم و یادداشت برداری و تفکر کردم

    چقدر این آگاهی ها مهمه و خوشحالم که الان تو مدار درکش قرار گرفتم !

    الان میفهمم چقدر از بچگی حرفهایی که شنیدم چرت و پرت بود و دلیل خیلی از موفقیت‌های من تا این لحظه این بود که من کلا از جمع آدمها فاصله می‌گرفتم و نمیذاشتم باور های اشتباهشون بره تو مغزم! البته که قطعا کاملا موفق نشدم و دلیل خیلی از ناخواسته هام همین هست که خودم اونها رو خلق کردم

    من درمورد زلزله بم یادمه که اون سال خیلی ها کمک می کردن به مردم و شرایط سختی بود ولی اتفاقا همین زلزله باعث شد تو شهر کرمان سخت گیری های ساختمانی بیشتر بشه و خونه ها اصولی تر ساخته بشه و برای ایمنی ساختمانی در سالهای بعد خیلی بهتر شد…

    اتفاقا چند سال پیش داستان یه دختری به اسم ریحانه رو شنیدم که تو زلزله بم کل خانوادش از پدر و مادر و خواهر و برادر از دست داد! ولی با توکل و کمک خداوند تونست درسش رو ادامه بده و روانشناس فوق العاده موفقی شد و بدون هیچ کمکی از کمیته امداد و غیره زندگی ش رو ساخت و حتی مهاجرت کرد! و این داستان منو متحول کرد که آدم با نگاه توحیدی و پذیرش مسئولیت زندگی خودش از کجا به کجا می‌تونه برسه….

    اونجا که گفتین اگه حرف بزنیم ولی تو دلمون توقع داریم از بقیه یعنی در مسیر غلط هستیم من دقیقا مچ خودمو گرفتم …مثلا برای خرید خونه همیشه میگفتم که ما باید خودمون بخریم ولی الان فهمیدم تو ذهنم همیشه از پدر خودم و پدر همسرم توقع داشتم کمکمون کنن و شاکی بودم! خدایا منو ببخش…چقدر من شرک دارم که باید تکاملی پاک بشن…

    همه چی خداست ، همه چی توحیده

    من یه مدت فکر می کردم اینستاگرام آدم رو پولدار می‌کنه و به سرم زد روی پیج کار کنم و پست ها و استوری هایی که بقیه خوششون میاد بذارم که یه جاهایی خیلی با اصل خودم متفاوت بود…و واقعا بد زمین خوردم، تازه پیجم خیلی هم بالا نبود ولی هر روز حالم بدتر میشد و اتفاقات بدتری برام میفتاد

    با خودم روراست نشستم فکر کردم که من اهل اینجور شو ها نیستم و این راه پولدار شدن حداقل برای من جواب نمیده و الان تقریبا یک سال میشه که اومدم بیرون و خدا شاهده هر روز حالم بهتر میشه …تازه خودم رو پیدا کردم و فهمیدم چقدر شرک بود کل فرآیند بلاگر شدن برای من! البته شاید خیلی ها این دیدگاه منو نداشته باشند ولی من از اینستاگرام اومدم بیرون و خیلی خیلی خوشحالم که زندگی عادی خودمو پیش گرفتم و به صورت تکاملی با سایت شما آشنا شدم و استاد واقعا هر روز که آگاهی های سایت رو دریافت میکنم خودم می فهمم یه پله میرم بالاتر…

    دیگه دنبال راه هیچ آدم معروف و شاخ اینستاگرام نیستم و راحت شدم!

    خداروشکر میکنم که دست منو گرفت از تاریک ها به سمت نور هدایتم کرد

    خداروشکر میکنم که هر روز آگاه تر میشم

    خداروشکر میکنم که با این سایت الهی آشنا شدم و یا شما استاد و خانم شایسته عزیزم

    شاد و پیروز باشید در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    سعید مقصودی گفته:
    مدت عضویت: 274 روز

    با سلام خدمت دوستان عزیز و استاد عزیزم

    من امروز فکر کنم روز 41 عضو شدن در سایت استاد عباس منش هست تقریبا 40 یا 50 روز پیش هم تو کانال های تلگرامی هر روز فایلهای استاد رو تو محل کارم تو ماشین و هر جا که تنها بودم گوش میکردم و میکنم میخوام بگم من حال و احساسی رو تو این مدت دارم که هیچ وقت تو زندگیم تجربه نکرده بودم من خودم اولین کاری که موقع عضو شدن در سایت انجام دادم خریدن چند دفتر بود که یکی نوشتن باورهام و تغیر دادن باورهایی که زندگی منو تحت تاثیر اتفاقات غیر خوب قرار داده بود نمیگم 100 در 100 باور هام تغییر کرده اما از احساسم اینو فهمیدم که تقریبا 20 در صد بهتر شدم و قانون تکامل رو رعایت میکنم و خیلی حس خوبی دارم تازه این 20 درصده اگر بیشتر بشه چی میشه از پروردگارم سپاسگذارم .و دفتر دیگم دفتر شکر گذاریمه من قرار بود 28 روز شکر گذاری بنویسم اما الان 40 روز شده و صبح ها 10 تا با احساس خوب از خداوندم سپاسگذاری میکنم خدایا سپاسگذارم. و دفتر دیگم نوشتن اولین اهدافم هست که باید انجام بشه تا از لحاظ ذهنی آزاد تر بشم مثل صاف کردن بدهی ها و بعد خرید یکی از محصولات سایت . خدایا از تو سپاسگذارم

    اما من فکر میکنم قبل از نوشتن اهداف من باید باور هام تغیر کنه تا به اهدافم برسم .

    دلم خواست امروز اینا رو بنویسم و با دوستان عزیز و هم فرکانسم در میون بزارم .

    من این راه رو بی خیال نمیشم و در هر شرایط مالی احساسی و بیرونی به این راه ادامه میدم .

    از استاد عزیزم آقای عباس منش و همسرشون سپاسگذارم که انقدر زیبا آگاهی های من رو افزایش میدهند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    پروين تيلور گفته:
    مدت عضویت: 2489 روز

    به نام خدای رحمان و رحیم

    بازهم ممنون از فایل جدیدتون و صحبتهای پربارتون مخصوصا وقتی از خدا میگین چقدر قشنگه این انرژیتون و انرژی دوستان، خدارو شکر میکنم??

    استاد من هرروز مینویسم از تغییراتم بعد از شرکت در کلاسهایتان و به زودی به اشتراک خواهم گذاشت

    همگی موفق باشید????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    آزاده گفته:
    مدت عضویت: 2277 روز

    سلام و روزبخیر به استاد گلم که خیلی دوسش دارم چون جوانه های امید دوباره در من روشن کرد و منو از ته چاه بدبینی و ناامیدی بیرون کشید و گفت دستتو بزار رو زانوهات بلند شو زندگیتو اونجور که دوست داری بساز مثل بچه ای که با لگوهاش هر چیزی رو میسازه تو هم بساز و از اینکه تقدیر بعضی ها بدبختی و دیگران باعث شدن زندگیم به اینجا برسه و کاریش نمیشه کرد چون این خواست خداست بیرون کشید و خدایی رو به من نشون داد که انقدر مهربون هست و انقدر برای بنده هاش خوشبختی می خواد که هیچ حدی برای این عشق و خوشبختی و آرامش نیست.

    انقدر این لایو عالی بود که نمیتونم حدی براش متصور بشم جالب این که استاد وقتی شما محوطه حیاط رو نشون میدادین من همچین در تجسمم محو شده بودم که دیدم کنار استخر نشستم و پاهام توی آب و دارم تکون میدم.

    استاد همه جوره عالی هستین یکی از شکرگذاری های روزانه من این هست که با شما و گروه شما آشنا شدم و از این اوضاعی که همش آه بکشم و اطرافیانی که موفق هستم ببینم و حسرت بخورم بیام بیرون و بگم خدایا شکر که افرادی هستند که با شرایط من ولی با نتیجه عالی پس منم می تونم.

    امیدوارم بتونم قانون رو در تک تک لحظات زندگی و جزیی ترین مسائلم اجرا کنم همینطور شما دوستان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      ریما حالت گفته:
      مدت عضویت: 1179 روز

      سلام آزاده عزیز

      مثال ات و برای ساخت زندگی دلخواهمون ، دوست داشتم : (

      زندگیت و اونطور که دوست داری بساز مثل بچه ایی که با لگوهاش هر چیزی رو میسازه)

      از تصورت نوشتی

      این عالیه که آنقدر زیبا غرق دیدن زیبایی ها شدی که تونستی اینجوری تجسم اش کنی

      واقعا دیدن و تحسین زیبایی ها و شکرگذاری بابت همه چیزهای خوبی که داریم و یا هنوز در زندگی شخصیمون متجلی نشده ، اما ما قبل از اون در زندگی اطرافیان میبینیم و ازش لذت میبریم ، شادی می‌کنیم ، خوشحال میشیم ، و این یعنی در مسیر درست خلق برای خودمون نوشتی : امیدواری که قانون رو بتونی در تک تک لحظات زندگی و جزئی ترین مسائل (که به نظرم همین جزئیات کلیت رو میسازه ) اجرا کنی ، برای خودم هم این رو در دفترم نوشتم و برای موندن در این مسیر ، هدایت خواستم

      خدا رو بابت بدونم در این سایت و خوندن کامنت های شما هم فرکانسی های عزیز شکر می‌کنم

      در پناه حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    سمیه اسفندیاری گفته:
    مدت عضویت: 1942 روز

    به نام خدای هدایتگر…

    این لایو نشانه من بود،بااینکه قبلا گوشش کرده بودم،(هرچند نجواهای ذهن گفت قبلن گوشش دادی دیگه،بازم میخوای گوش کنی) هر چی این آموزه ها رو گوش کنی هربار متفاوت تر از قبل میشنوی…خدای من،عجب هدایتی…خدایم از زبان استاد گرانقدر گفت،ایمان،باور،خودباوری،تلاش…اینارو این روزها لازم داری،این روزها اینو لازم داری که بپذیری مسئولیت کامل زندگیتو…بپذیر که خالق زندگی خودت هستی…منتظر کسی نباش…خدای من…این ترمز…کم بودن ایمانم،هر چند نسبت به قبلم فرق کردم…اینو از متفاوت شنیدن فایل استاد فهمیدم،به اندازه ایمانم،مدارم عوض میشه

    خدایا سپاسگزارم راهم درسته،اما این کدوم باور بزرگ و اساسی هست که باید روش کار کنم،الان که کامنت کردم فهمیدم،توحید،ایمان قلبی،توکل،خودباوری،ایناست،اره خودشه

    خدایا شکرت برای هدایتم

    این نجواهای ذهن گفت گوش نده،کامنت نکن،رد شو

    و

    من فهمیدم خودشه،این مقاومت ذهن در برابر دوباره و دوباره گوش دادن فایل ها،میفهمم باید هزاربار گوشش کنم،خودشه،پاشنه آشیله،اون ترس،که میترسه پیداش کنم،پیداش کردم خودشه،خدایا شکرت

    و‌

    من گوش میدم چندین بار،بارها و بارها…

    چقدر احساسم خوبه،خدایا شکرت،شکرت کامنت کردم و نوشتم برای قلبم برای خدایم…سمیه عزیز چقدر ارزشمندی و لایق…چقدرزیبا و باشکوهی…چقدر دوست داشتنی و مقدسی…دوستت دارم

    استاد عزیزم دوستت دارم و دستان پر مهر خدایت رو بوسه میزنم…❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    فخرالسادات حسنی عطار گفته:
    مدت عضویت: 1166 روز

    سلام تاقبل از اشنایی با قوانین همیشه همه رو مقصر میدونستم از کودکی پدر ومادرم رو مقصر اتفاقات بد زندگیم میدونستم وهمیشه به اونا میگفتم چرا منو بدنیا اوردین حالا که این اتفاق افتاده شما مسئول زندگی من،خوشبختی یا بدبختی من هستین ولی الان فهمیدم خودم خالق زندگیم هستم هراتفاقی که برام افتاده هر کسی که توی زندگیم اومده رو خودم خلقش کردم هیچ اتفاقی درزندگیم اتفاقی وشانسی نیست ومن میتونم از این به بعد همه چی رو عوض کنم وبا تغییر باورام وکار کردن روی خودم به همه رویاهام برسم همینجوری که با توی خونه موندن تونستم خرجی ام رو سه برابر کنم وهمینم باعث شد به قوانین ایمان بیشتری بیارم از خدایا میخوام کمکم کنه همیشه توی این مسیر باشم وبتونم به همه چی برسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    سارا شکری امیدوار گفته:
    مدت عضویت: 917 روز

    به خداوند دانا و توانایم که هدایتم می‌کنه با الهاماتش در مسیر خواسته هایم

    سلام استاد عزیز و دوستان هم فرکانسی که بسیار از همتون یاد میگیرم چگونگی در صلح بودن و متعهد بودن را در ماندن در مسیر مستقیم

    استاد شما انسان بسیار تحسین بر انگیزی هستید چونکه حرفهاتون با عمله

    حرف مفت نیست به قول خودتون

    شما متعهد بودین و هستین برای عمل به قوانینی که خداوند در قرآن برامون گفته

    به همه میگه ، کافیه در طلبش باشیم

    من مسئول صد در صد زندگی خودم هستم و نه هیچ کس دیگه ای

    این زندگی که من الان دارم تجربش میکنم ، زندگیش میکنم، خودم ساختمش صد در صدشو نه هیچ کس دیگه ای،

    اگه خوبه یا بد، خودم خلقش کردم ، نه همسرم ، نه پدرشوهرم نه هیچ بنی بشری دیگه ای

    این زندگی که الان دارم توش زندگی میکنم ، این خونه، این ماشین ، این پول ، این خوشبختی ، این خانواده این اتفاقات عالی هر روزم رو خودم با فرکانسهام، با افکارم خلقش کردم و میتونم هر روز با تمرکز بر روی خوبی ها و زیبایی ها کیفیت زندگیم رو بهتر و بهتر هم کنم.من خالق صد در صد کیفیت زندگی خودم هستم

    من خدا رو دارم

    خداوندم نیرومندترین قدرت جهانه و مشتاقه من به تمام آرزوهام برسم

    من از جنس خدام

    خداوند دوست داره من ثروتمند باشم، توانمند باشم ، تاثیرگذار باشم ، خوشبخت باشم در آرامش کامل باشم در رفاه کامل باشم تا تجلی قدرت خداوندم باشم در روی زمین

    خداوند بیشتر از من مشتاقه ، من بهش وصل باشم، من یک قدم به سمتش برم ، خداوند ده قدم میاد سمتم

    برای همینه که خودش توی قرآن گفته هر کار خوبی انحام بدی، ده برابرشو بهت میدم

    خداوند من چنین خداوند رحمان و رحیم و رزاقیه

    چنین خداوند رئوف و مهربانیه

    من انتخاب کردم که متفاوت از عموم مردم فکر کنم و متفاوت از عموم مردم نتیجه بگیرم

    من یاد گرفتم به الهاماتی که خداوند بهم میکنه، بگم چشم و عمل کنم بهشون در اسرع وقت و دنبال دلیل و منطقش نباشم

    من یاد گرفتم قدرت رو بدم به دست رب قدرتمندم نه بندگان خداوندم که همه مخلوقات خدان

    من یاد گرفتم به اصل و ریشه ام وصل شم نه به شاخ و برگها

    من دارم یاد میگیرم فقط روی خداوندم حساب باز کنم و نتایجش رو در زندگیم به اندازه ای که تونستم قدرت رو بدم به خدام ، به همون اندازه دیدم و زندگیم به همون اندازه زیباتر شده از قبلنام

    خدایا شکرت که همیشه هستی

    همیشه شنوا و بینایی

    همیشه اجابت کننده ای

    همیشه رحمان و رحیمی

    همیشه رزاقی

    همیشه برایم کافی هستی

    خدایا در طلب ایمانی هستم که نه از کسی بترسم جز مخالف قوانین تو عمل کردن و نه اندوه و غم چیزی رو بخورم، میخواهم فقط به تو توکل کنم و از تو یاری بجویم ای خداوند یاریگرم

    خدایا هزاران بار سپاسگزارم که در فرکانس بودن در اینجا هستم

    سپاسگزارم استاد

    سپاسگزارم دوستان عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    زهرا برزگر گفته:
    مدت عضویت: 1258 روز

    سلام خدمت مریم جان عزیز و استاد عزیزم.

    نمیدونم چی بگم دقیقا دیروز من این فایل شروع خانه تکانی ذهن رو دیدم و چندین بار گوش کردم و نکته برداری کردم چقدر مریم جان زیبا گفتن ک وصل شدن به اصلمون یعنی نگران شرایط نبودن، وصل شدن به اصل یعنی به چگونگی انجام کاری فکر نکردن، نگاه مثبت داشتن، ترس و غمی نداشتن، به فراوانی باور داشتن، خواسته هارو امکان پذیر دیدن همه چیز ساده رو راحت بودن، چقدر من به شنیدن این جملات و اصل ها نیازمند بودم.

    در قسمتی از فایل مریم جان گفتن می‌خواهد به خواسته هایشان برسند از یک مسیر راحت و هموار، یعنی مسیر ساده راحت بدون پیچو خم، یک لحظه در ذهنم این زنگ به صدا دراومد ک ببین زهرا حتما نباید سختی بکشی پدرت در بیاد تا به جیزی برسی فقط با خلوص نیت عمل کردن، باور کردن و توکل به خدا مسر برات راحت میشه، میشه با راحتی به خواسته ها رسید.

    در قسمت دیگری از فایل ک گفتین تجمسم یعنی هدایت انرژی فکری به سمت خواسته ها، من بارها اون لایو رو دیدم ولی زمانی ک مریم جان به زبون آورد من اون موقع فهمیدم و درک کردم این موضوع رو،

    باید بگم ک من چند روز درگیر موضوعی بودم و راهم رو گم کرده بودم و دقیقا دیروز این فایل و اولین گام روی سایت قرار گرفت و خداوند واضح جواب منو داد، اونم این گام به گام خودسازی، گام به گام خونه تکونی ذهنی ک قدیمی و کهنه شده و با افکار بدرد نخور و پوسیده هروز منو پایین و پایین تر میاره، خداوند رو با تمام قلبم سپاسگزارم ک منو هدایت به خواسته من جواب داد، سپاس گزارم ک این سیستم آنقدر دقیق و بی عیب نقصه،

    سیستمی ک احساساتی عمل نمیکنه خدایی ک جواب فرکانس افکارمون و عملمون رو میده،.

    دیشب قبل خواب این صدا در گوشم پیچید ک باید مسئولیت تمام زندگیت رو به عهده بگیری، و این درحالی بود ک من همیشه ادعا داشتم از کسی توقع ندارم، یک لحظه به خودم گفتم ببین به خودت ک نمیتونی دروغ بگی صادقانه جواب بده آیا واقعا از کسی توقع نداری، و با فکر کردن زیاد به این نتیجه رسیدم ک من از خانوادم بینهایت توقع داشتم و این درحالی بود ک من انکار میکردم و خودمو گول میزدم، خداوند رو سپاسگزارم ک این باور مخرب و شرک آلودم رو به من نشون داد و راه درست رو برام روشن کرد.

    به اندازه ای ک با امیدها و امکان‌پذیری های قلبمون همکاری کنیم به همون انداز آسونیها برامون آسون میشه،

    به همون اندازه با ترسو نا امیدی های ذهنمون همکار بکنیم آسون میشیم برای سختی ها یعنی تسلیم میشیم و برده سختی هامون میشیم،

    چقدر این دو جمله نابو خالصه.

    چقدر این حرف استاد توحیدی هست ک میگن اگر تو وام بگیری قرض کنی یعنی تو داری فرار میکنی از خودت. از مسؤلیتی ک داری ینی خودتو یه آدم ضعیفو بدبخت میبینی ک نمیتونه پول و بسازه باید منتظر بقیه باشه منت بقیه رو بکشه، چقدر این باور شرک آلوده خدایا شکرت ک فهمیدم اینم پاشنه آشیل.

    این باوری ک بقیه وظیفشونه برای ما کاری انجام بدن یه تله کثیفه برای گمراهی ما از مسیر درست.

    این باور ک به خودتو توانایی هات و به خدا خودت ایمان داشته باشی خدا برات همه کار انجام میده چقدر توحیدی نابه .

    این باور ک اگر برای مردم و رضایت اونها داری کاریو انجام میدی تو داری قدرتو از خدا میگیری میدی دست مردم افسار زندگیتو داری میدی دست کسانی ک قدرتی ندارند.

    این باور ک اتفاقات ناجالب باید انگیزه ای باشه برای رشد و تغیر زندگیت چقدر زیبا و دقیقه،.

    چقدر خالصه این حرف ک تو بنده خوبی باش خدا خوب بلده خدایی کنه اصلا همین جمله میتونه ساعت ها آدمو به فکر فرو ببره،

    این باور ک اگر داری مثل بقیه فکر میکنی، مثل بقیه هم نتیجه میگیری، نتیجه متفاوت حاصل افکار و عمل متفاوته، هیچ وقت خودتو در یک چارچوب فکری محدود آدما نذار ک گمراه شی همیشه کاریو بکن ک قلبت بهت میگه ، فک میکنی درسته، صدای خداست، اون مارو انجام بده،…..

    آنقدر این فایل ها بی‌نظیر و پر از آگاهی هست ک من نمیدونم از کجا بگم گ چی بگم، سپاس گزارم از مریم جان و استاد عزیز️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    زهرا رحمتی گفته:
    مدت عضویت: 773 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی عشق و دوستان همفرکانسی ام

    من میخام که بتونم جدی افکارم و مدیریت کنم من روزانه تقریبا نیم ساعت پیاده روی میکنم و در طول مسیر افکارم میره سمت ادمهای که دیگه تو زندگیم نیستن و با اونها در حال صحبت کردنم از اتفاقهای زندگیم براشون میگم این افکار بوی فخر فروختن به اونها رو میده و یه چند روزی بود از خدا هدایت میخاستم که کمکم کنه بتونم این افکارمو به سمت نعتمهای زندگیم ببرم و بیشتر در مدار زیبایها قرار بگیرم اینجا این رد پا رو گذاشتم که اخر این دوره ببینم تغییراتمو

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 762 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    اولین روز خانه تکانی گام به گام با مریم جان و تمام اعضای پر مهر سایت عباس منش زیبا آغاز میکنم

    صبح من به این فایل پر از آگاهی گوش دادم ولی یه بارم گوش میدم تا نکته هایی رو که درک کردم درموردشون بنویسم

    جذاب ترین روزم بود امروز

    رد پای روز 1 مهر رو

    که خدا به بی نهایت طریق بهم نشونه شروع فصل جدید از زندگیم رو داد و مخصوصا گفت که طیبه

    همه چیز بیشتر از قبل به نفع تو رخ میده ، از این لحظه به بعد پر قدرت تر ادامه بده یعنی روی باورهات و تمرکزت و سپاسگزاری و عمل به قوانین و حرف زدن با من ادامه بدی ولی پر قدرت تر

    و من چشم میگم و سعیمو میکنم

    همه چیز به نفع من رخ میده

    وقتی تو یاد بگیری و به خدای درونت شکل بدی و هرجور که دوست داری شکل بدی

    خود به خود همه چی طبق خواسته تو رخ میده

    چون خداست که داره کاراتو انجام میده

    خدایی که این جهان هستی رو آفریده و داره مدیریتش میکنه و تنها قدرت جهان هستی خودشه و خودش

    و وقتی سعی میکنی تا جایی که بتونی تسلیمش باشی انقدر قشنگ برات میچینه که ذوق زده میشی و سرشار از عشق

    و تو وظیفه اینو داری که بندگی کنی و از درون و عمیقا حس خوب داشته باشی و ذوق کنی که همه کارات به طیبعی ترین و ساده و راحت ترین شکل ممکن انجام میشه

    این پیام امروز پر از عشق من بود ،از طرف خدا

    من فقط تو خیابون داشتم مثل دیوونه ها میخندیدم از صبح تا شب

    آدما که نگاهم میکردن با تعجب یا بعضیا با لبخند من لبخند میزدن

    یعنی امروز خدا منو دیوونه کرد ، دیونه محبتش

    دیوونه عشقش

    دیوونه ی انقدر خوب بودنش، که هر لحظه داره منو عاشق تر میکنه وای یعنی از عشق گفتم

    منی که در به در دنبال عشق میگشتم از آدما

    تا پارسال همین موقع ها محتاج عشق بودم ، تا یکی بهم محبت میکرد از خودم خوشم میومد، یا اینکه انقدر به آدما محبت میکردم که همه این محبتای الکیم به خاطر تو خالی بودن محبت در درون خودم بود و با هرمحبتی هم که از بیرون بهم میشد طبق باورهای غلطم یا من بد متوجه میشدم و جواب محبت آدما رو و یا خانواده مو بلد نبودم چجوری بدم و یا اینکه محبتمو بد متوجه میشدن و بهم آسیب میزد

    چون از درون خودمو دوست نداشتم و به صلح نرسیده بودم با خودم

    وای من چقدر تغییر کردم خدای من ،تو بودی که این همه تغییر رو باعث شدی و وقتی من عاجز بودنمو بهت گفتم و گریه کردم و ازت عاجزانه درخواست کردم که کمکم کنی و هدایتم کنی

    جوری وارد زندگیم شدی که عشق زمینی و عشقی که از آدما جستجو میکردم ،دیگه اهمیتی برام نداره

    حتی عشق ورزیدن و محبت کردنم به آدما هم تغییر کرده

    چجوری؟

    اینجوری که من به هر کس محبت میکنم تاجایی که به خودم یادآوری میکنم ،میگم خدا محبت برای توست و به خاطر تو ،من در اصل دارم محبتی که تو سرشارم کردی رو منعکس میکنم ،اینجوری که شد :

    حتی دیگه آدما محبتم رو اشتباهی دریافت نمیکنن و جنس محبتشون متفاوت تر شده انگار از وقتی اول خدارو میبینم همه چی تو زندگیم داره رنگ و بوی خدایی میگیره

    خدای من تویی تمام من

    شدی خودم و خودت

    من و تو که منی وجود نداره و ماییم تو در منی و من در تو

    و تویی که از من من تری

    یاد شعرش افتادم

    که میگفت

    در دو چشم من نشین

    ای آنکه از من من تری

    و در وجودم بی نهایت ریشه کردی ربّ من

    ماچ ماچی جذابم که امروز منو فقط میخندوندی و عشق میکردیم با هم وسط خیابون

    داخل راهروی دادگاه و دادسرا

    تو ورکشاپ پاساژ تجریش

    تو مترو و اتوبوس و همه جا

    وای چقدر تو امروز بی نهایت بودی در وجودم

    امروز وقتی تو خیابون این حس بی نهایت سرور و شادی رو از خدا دریافت کردم بهش گفتم کمکم کن همیشه و هر لحظه همینجور مسرور از عشقت باشم و همینجور بخندم از ته ته احساس عمیق قلبی

    وقتی از ته دل میخندیدم یاد حضرت محمد افتادم که میخوندم درموردش که صورتش سرشار از لبخند بود و خوش رو بود

    فکر کن هر لحظه سعی کنی با کنترل ورودیات این حس رو تجربه کنی

    من انقدر این حس رو دوست دارم

    الانم که دارم مینویسم یه شور عمیق قلبی که همراه با لبخنده رو دارم

    که تا حالا هیچ عشقی تو این جهان مادی انقدر منو سرمست از عشق نکرده بود که با فکر کردن بهش حالم عجیب عالی باشه حتی وقتی تنهام که در اصل تنها نیستم با خدام و عشق میکنیم با هم حرف میزنیم ،حتی عشق و دوست داشتن مادرم نسبت به من و عشق ورزیدن های عزیزانم و دوست و آشنا و …. همچین عشقی رو از هیچ جا و هیچ کس دریافت نکرده بودم

    همه جوره پایه هست خدا هرچی میگم میگه چشم و انجام میده

    این عشق یه جور خاصه

    نمیدونم چجوری میشه توصیفش کرد

    ولی یه دعایی میکنم چون حسم فوق العاده هست

    و دعای من اینه که

    خدایا همه جهان هستی رو درگیر عشق خودت کن ،که این بهترین درگیر بودنه که جوری محو عشقت بشیم که فقط تو رو ببینیم و بس

    الان که گفتم درگیر عشقت بشیم یاد یه آهنگی افتادم که قبل آگاهیم وقتی گوش میدادم همه اش تو دلم میگفتم کاش یه نفر باشه که عشقم باشه

    الان خنده ام میگیره

    درسته عشق اصلی خداست

    ولی به قول استاد عباس منش من از تنهایی خودم و خدا لذت میبرم ولی با در کنار کسی هم باشم که به هم عشق بورزیم هم لذت میبرم

    اون آهنگ میگفت

    درگیر عشق تو شدم تو که خواب و خیال شبامی

    قید همه چیزو زدم واسه اینکه الان تو باهامی

    هرچی تو دنیاست به کنار تو تموم چیزی که میخوامی

    وقتی بهت خیره میشم چشام از تو سیر نمیشن

    رویای شب های منی تو همونی که عاشقشم

    زندگی بی تو واسه من خیلی سخته حتی تصورشم

    هرجا که باشی تو فکر توام حس میکنم پیش منی

    باور قلب من اینه که ما تا آخرش مال همیم

    ماه قشنگ شبام مثل یه خوابی برام

    جدیدا زیر لب میخونمش و میگم خدا تو رو میگما

    حالا از امروز پر از عشقم بهتون بگم

    صبح بیدار شدم و از خونه بیرون اومدم تا برم اول دادسرا و بعد دادگاه تجریش تا بپرسم که چرا هفته پیش ما رفتیم و وقتی گفتن تجدید رسیدگی و ما برگشتیم ابلاغ زدن که ما اصلا نرفتیم !

    من صبح رفتم و کیفم و بوم پارچه ایمو برداشتم و رفتم تا از اونجا برم کلاس ورکشاپ طراحی مدل زنده

    نون گرفتم و تو راه یکم خوردم و وقتی رسیدم مترو

    تو کل مسیر یهویی یه حس سرخوشی بهم دست داد نمیدونم چی شد انگار خدا یهویی یه عالمه سرخوشی بهم عطا کرد و من مدام تو راه داشتم میگفتم همه چیز به نفع من رخ میده و میخندیدم

    جالبه هرچی تو ابلاغیه نوشته بود اصولا باید منو نگران میکرد اما من داشتم میخندیدم و بلند بلند میگفتم ربّ من تو چقدر خوبی و میخندیدم و یاد آیاتی که خدا بهم نشونه داد میفتادم

    ولسوف یعتیک ربک فترضی

    و کفی بالله وکیلا

    وای عاشقشم

    تو راه همه فکر و ذکرم شده بود که خدا همه چیزه تو برای من همون قاضی هستی که الان مشتاقانه منتظره که کارای منو انجام بده

    تو برای من همون معاون و مسئول شعبه ای هستی که مشتاقانه منتظرن تا به حرفای من گوش بدن و کار منو راه بندازن

    و همینجور میگفتم و میگفتم و وقتی فکر میکردم به اینکه دارم میرم دادگاه ،اینبار یه جور دیگه شد

    من داشتم به این فکر میکردم که دارم میرم تا برای خدا و با خدا صحبت کنم

    که خدا قلبمو محکم کرده که طیبه همه چی منم لذت ببر ،کیفشو بکن

    وقتی رفتم دادسرا نگهبانی انقدر مودبانه گفت باشه برو داخل و بپرس و رفتم مسئول پرونده ها تو اتاق بازپرس گفت که هنوز برای ما ارسال نشده برو ،ما بهت خبرشو میدیم که بیای

    یه چیزیم بگم

    من انقدر سرشار از انرژی خاص خدا بودم که یه انرژی بسیار عالی تو سرم حس میکردم که سوزن سوزن میشدم انگار از انرژی زیاد

    و هرجایی وارد میشدم و با لبخند سلام میدادم و صحبت میکردم ،با من آروم صحبت میکردن

    میدونم که همه اینا کار خداست و من هیچی نیستم درمقابل این همه مهربونی و عظمتش

    وای خدا دوستت دارم عزیز دلم ،عشق دلم ،ماچ ماچی جانم

    بعد که اومدم بیرون و برم مترو تا دادگاه تجریشم برم پرس و جو کنم ، تو راه دوباره تکرار میکردم و میخندیدم

    وقتی از پیاده رو نزدیک میدان تجریش رد میشدم دختر پسرایی که کنار پیاده رو نشسته بودن و داشتن آهنگ میخوندن و دف میزدن خیلی آهنگ خوبی داشت

    و من داشتم با خدا عشق میکردم

    که یهویی شنیدم خوندن

    تو را سکوت میکنم مرا صدا که میزنی

    وای من اینو شنیدم دیوونه تر شدم

    انگار خدا داشت با من حرف میزد

    هر کجا که من بعد از این میرسم آنجایی ساحلت منم مو به مو موج این دریایی میرسد به من تا ابد این همه زیبایی

    من همیشه این آهنگو که گوش میدادم ساحلت منم رو صاحبت منم میشنیدم

    امروزم صاحبت منم شنیدم و چنان ذوقی داشتم که سرشار از عشق بودم

    خداروشکر میکنم بی نهایت

    وقتی رفتم دادگاه رسیدم ،رفتم شعبه ای که هفته پیش رفتیم با لبخند وارد شدم و دیدم مسئولش گفت خانم نقاشی که دیگه اینجا همه میشناسنت من اونروز صدات کردم خودت نبودی ولی نقاشیتو گذاشته بودی اینجا

    یه چیز جالب تر دو سه باری من قبلا به همین شعبه رفتم و همین کارمندش با کمی عصبانیت صحبت میکرد

    ولی امروز به طرز شگفتی با لبخند و آرام حرف میزد

    من گفتم چرا من خودمم کنارش وایساده بودم و منتظر بودم صدام کنید حتی به شما گفتم کی نوبتم میشه گفتین بیرون باش

    تو این ماجرا من یه درس بزرگی هم گرفتم که این بود

    هفته پیش پسر داییم که شاهد اومده بود گفت رفتم پرسیدم گفتن باید برین به اتاق معاونت و اونجا کارتون رسیدگی میشه

    و امروز اون مسئول گفت نه اینجوری نبود خودمون صدا میزدیم

    نمیدونم جریان چیه ولی برای من درس شد که خودم شخصا پیگیری کنم و به حرف کسی که گفت اینجوری گفتن قبول نکنم

    خلاصه من بهشون گفتم شما باید بلند صدا میکردین ،چون منشیشون صداش خیلی کمه و زیاد نمیتونه بلند داد بزنه اسمارو

    بهم گفت باید دوباره بری دفتر خدمات قضایی و درخواست بدی

    من برگشتم تو راه پسرداییم نوشت میرفتی شکایت میکردی که سهل انگاری کردن به حراست میگفتی

    من اولش نمیخواستم برم

    گفتم خدا من چیکار کنم برم بگم یا نرم؟؟

    چون چیزی دریافت نمیکردم نشونه خاص بین من و خدا رو نشونه خواستم

    گفتم خدا تا 10 میشمارم اگر عدد 74 رو رو پلاک ماشین یا هرجایی که الان نگاه میکنم بود برمیگردم دادگاه و بره حراست میگم

    تا شماره 10 شمردم ولی عدد 74 رو رو پلاک ماشینی ندیدم همین که گفتم 10 برگشتم پشت سرم یه پیک موتوری بود روش شماره ثبت غذاشو نوشته بود که دیدم 74 داره

    خندیدم گفتم چشم میرم حرفمو مستقیم به خودت میگم خدا

    رفتم و با حراست که پلیس بود گفتم ،وای من به طرز عجیبی داشتم مثل بلبل حرف میزدم

    منی که فارسی حرف زدنم گیر داره و ترک زبانم ،هی کلمات داشت پشت سرهم میومد خودمم مونده بودم که چه نیروییه که دارم حسش میکنم که کلماتو اینجوری جاری میکنه

    بعد گفتن برو مستقیم با رئیس دادگاه صحبت کن

    رفتم و با منشیش حرف زدم گفت من نمیدونم خودت برو داخل بگو

    رفتم داخل یه آقا بود و بعد یه خانم اومد یهویی مدیر بلند سرش فریاد زد که خانم چیکار کنم باید دوباره بری و بیای

    اونجا من داشتم زیر لب تکرار میکردم همه چی به نفع من رخ میده و این رئیس و همه اعضای کل این دادگاه با من با احترام صحبت میکنن

    جالب و هجیب و شگفت انگیزه

    من میگفتم که همه چیز به نفع من رخ میده ،خیلی راحت به حرفام گوش میده

    وقتی نوبت من شد

    گفت بفرمایید و من با لبخند سلام کردم و شروع کردم مثل بلبل حرف زدم

    وای یعنی متعجب شدم یه نفر داشت دو رفتار کاملا متفاوت تو چند دقیقه نشون میداد

    و اینجا بود که گفتم باور

    باور همه چیو بوجود میاره

    چی شد ؟؟؟ چرا قبلا اینجوری نبود

    پس یعنی باورام دارن اصلاح و سفید میشن که باید همیشه تکرار کنم باور های قوی رو

    قبلش به اون خانم با عصبانیت جواب داد

    بعد با من یهویی خوشرو و مهربون شد

    همه اینا خداست رد پای خدا توی تک تک لحظات زندگیم

    و اینجا بود که فهمیدم تکرار باورهام که شروع کردم به گوش دادنش جواب داده که من دارم نتیجه شو میبینم

    قشنگ بخ حرفام گوش داد و گفتم که من یک ساعت و نیم اینجا بودم کارمند شما صدام نکرد بعد گفت تجدید شد

    و بعد ازم معذرت خواهی کرد و گفتم میتونم انتقادی بکنم

    که گفتم یا یه کسی رو بذارین که صدای بلند و رسا داره یا اینکه مثا بانک باشه که شماره هارو صدا کنید

    و بعد لبخند زد و گفت رسیدگی میشه و منم سپاسگزاری کردم و اومدم

    وقتی از پله های دادگاه میومدم پایین از ذوق یه صدایی از خودم درآوردم که خندم گرفت یه آقا که نشسته بود طبقه پایین داشت نگام میکرد

    یعنی فیلمی بودم برای خودم تو دادگاه

    تو عمرم انقدر حس راحتی نداشتم توهمچین جایی

    همیشه از دادگاه و مسئولاش و پلیس میترسیدم

    وای خدای من همه چی داره تغییر میکنه

    من جلو در آسانسور نشسته بودم داشتم کیفمو باز میکردم کیفم پر کاموا بود و یه دستم بوم پارچه ای

    اصلا دادگاه رو جدی نگرفتم همه اش یه بازی بود امروز که داشتم میخندیدم فقط

    هرکی منو میدید متعجب میشد

    و جالب تر اینکه لبخند و خنده ام به همه سرایت میکرد کارمندایی که باهاشون صحبت میکردم همه داشتن با لبخند و آرامش جوابمو میدادن

    وای دلم میخواد فقط اینارو تعریف کنم

    همه انسان ها مسخر من هستن تا با من با احترام صحبت کنن و همه کارهای من و تمام صفر تا صد این پرونده ای که به نشانه و اجازه خدا باز شده ،صد در صد خدا ادامه اش میده و صد در صد خدا راضیم میکنه

    چون امروز دوباره این آیه رو به طرز شگفت انگیزی بهم نشونه داد

    بعد که من از دادگاه اومدم بیرون فقط سپاسگزاری کردم خدا رو میگفتم خدای من من دیگه از مسئولا و پلیس نمیترسم که دست و پام بلرزه

    من با شجاعت رفتم و با رئیس دادگاه صحبت کردم و حرفمو و انتقادمو گفتم

    شکرت خدا شکرت

    وقتی پیاده رفتم تا سر ورکشاپ و رسیدم دیدم همه نشستن و دارن کار میکنن ،همکلاسیمم بود رفتم وسایلامو گذاشتم و از استادم سه پایه و باقی وسیله هارو گرفتم و شروع کردم به طراحی

    یه علا الدین و بادمجون و فلفل و کوزه پنیر و دیگ زیبا هم با پارچه زیرش گذاشته بودن

    من فعط علا الدین رو کشیدم با دو تا بادمجان

    یه لحظه میخواستم سریع برم رنگ روغنامو باز کنم که شروع به رنگ زدنش کنم

    اونجا بود که حرف استادم یادم اومد که هفته پیش گفت طیبه طراحیت اگر ضعیف باشه رنگ هم بزنی نمیتونی عیبتو بپوشونی که تو ضعف داری تو طراحی

    چون قشنگ مشخصه بلد نیستی

    کاری کن که طراحیت قوی بشه

    و من دیگه رنگ رو شروع نکردم و مداد طراحیامو برداشتم و بعد رفتم دوتا مداد طراحی بخرم

    قبلا وقتی میخواستم کارت بکشم نگران این بودم که پولم تموم میشه ولی اینبار گفتم دو تا بخرم و پول دوباره به حسابم میاد

    بعد که تحویل دادیم نقاشیامونو یه آقای نقاشی بود که همشهریم بود و بهم گفت یه همکلاسی داشتم اسمش هم اسم فامیلیت بود گفت عکس بابتو هفته بعد بیار ببینم همکلاسی من بود یا نه

    بعد که رفتم طراحیمو به استادم نشون دادم گفتم استادیاد حرف شما افتادم و رنگ نکردم و فقط طراحی کردم و تمرکزمو رو این گذاشتم که خوب طراحی کنم

    گفت طیبه امروز پیشرفت داشتی و این یعنی پیشرفت درست

    تو تونستی که درست کار کنی

    و بعد من رفتم بوم جدید خریدم برای تمرین کلاسی هفته آینده ام بازهم خوشحال بودم از خریدم و میگفتم خدا بی نهایتشو بهم میده

    و بعد برگشتم خونه

    تو راه مترو و اتوبوس فقط قلاب بافی گل سر بافتم و میخندیدم کلی کیف کردم بی نهایت زیبا بود امروز

    امروز پشت سرهم بهم زنگ میزدن خانمایی که قلاب بافی بلد بودن تا بیان و بهشون یاد بدم و برام تیکه های گل سرا رو ببافن و اگر خدا بخواد گفتم همه فردا ظهر بیان تا یادشون بدم و شروع به کار کنن

    وقتی رسیدم خونه همکلاسیم پیام داد گفت طیبه آینه هایی که بهت سفارش دادم شنبه میاری؟ گفتم شعی میکنم چشم

    بعد گفت راستش منم میخوام مثل تو آینه رنگ کنم و بفروشم

    بهش آدرس پیجی که آینه میگرفتم رو دادم

    و توضیحات لازمو دادم

    همکلاسیم از فریدون کنار میاد

    اودش ذهنم خواست دخالت کنه که نه چرا بهش میگی

    بعد سریع گفتم بشین سرجات خدا روزی هر کس رو میده منو و تو هیچی نیستیم من فقط الان دستی هستم از دستای خدا که دوستم سوال کرده و منم باید هر کمکی از دستم برمیا د بهش بگم

    وقتی بهش گفتم یهویی این جمله رو گفت

    طیبه از وقتی تو رو دیدم داری کار میکنی و اینجوری تو چند ماه پیشرفتتو دیدم منم به ذوق اومدم و به خودم گفتم وقتی طیبه تونسته منم شروع کنم و برای خودم درآمد داشته باشم و پول کلاسامو از خانواده ام نگیرم

    میگفت تو رو دیدم بیشتر ترغیب شدم انجام بدم

    و اینجا ست که باید به خودم بگم

    تو هیچی نیستی طیبه این یادت باشه

    وقتی کسی ازت کمکی خواست صد در صد خدا فرستاده تا از طریق تو خیر برسه بهش

    پس برای خدا و به خاطر خدا و این یادت باشه خدا گفته که انجامش بدی یعنی کمک کنی پس انجام بده و چشم بگو

    امروز صبح تو مترو داشتم سه تا از پاسخ دوستان به دیدگاهمو میخوندم که سرشار از عشق بود برای من و بی نهایت از خدا سپاسگزارم

    شب یهویی دلم تن ماهی خواست و رفتم و خریدم

    همیشه وقتی دلم چیزی میخواست میگفتم بذار پولشو از داداشم میگیرم ولی الان نگاهم تغییر کرده

    میگم من میخرم و باعشق میخوریم

    و خدا حسابمو پر پول بی نهایت میکنه و ثروت خودش میاد به حسابم

    و با عشق خرید کردم

    وقتی برمیگشتم به زبونم جاری شد

    وسط خیابون بلند گفتم

    سرکار خانم طیبه مزرعه لی کارآفرین برتر از شما سپاسگزارم

    یه لحظه حس کردم دارن ازم تقدیر و تشکر میکنن روی سن یه جایی حس عجیبی بود

    امروز درسته نتونستم برم بهشت زهرا سر خاک پدر دوستم که سالگردش امروز بود و تو رد پای دیشبم نوشتم تو قسمت خانه تکانی گام به گام

    هرچی خیره همون بشه خدا خودش بهم میگه کی برم اونجا

    برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: