https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/04/abasmanesh1.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباس منش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباس منش2019-04-06 14:20:232024-09-24 19:24:19live | “توحید” و فعال کردن قدرت خلق درونی
1536نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
با درود خدمت استاد عزیزم و و خانم شایسته عزیز و تمام همراهان گرامی
شاید سخت باشه اینکه فقط خودتو مسئول زندگی خودت بدونی ولی قطعا همه ما تنها به دنیا می آییم و تنها از دنیا می رویم و این یک نشانه است که فقط باید به خودمون و قدرتهای نهفته خودمون متکی باشیم و بس…. و در این مسیر خدا صمیمی ترین رفیق خواهد بود.
من به عنوان کسی که دارم روی خودم کار میکنم هنوز وابستگی هایی دارم و هنوز ته قلبم شاید کسان دیگری رو مسئول بدونم هرچند تمام تلاشمو می کنم تمرکزم از روی دیگران زندگیم برداشته بشه. با اولین قدم استاد و تمارینی که داره دارم هرچه بیشتر به قدرت درونی خودم پی میبرم و سعی دارم روند پیشرفتم رو هرچه سریعتر ادامه بدم.
الان خودم رو وقتی با گذشته مقایسه می کنم می بینم چقدر راحت تر می تونم اینو درک کنم که نیازی ندارم پدرم باعث ارتقا مالی من بشه و چقدر شیرینه از زحمات خودم دارم پیشرفت می کنم و این باعث این میشه بیشتر به خودم افتخار کنم.
در گذشته ای نه چندان دور تمام تمرکزم روی این بود که چرا خانواده ای حامی ندارم و چرا من به عنوان یک دختر نمی تونم به اندازه برادرم از حمایت های مالی خانواده برخوردار باشم و گاها به خدا گله می کردم و از اینکه در این خانواده به دنیا اومدم شاکی هم بودم چون اعتقاد هایی بین خانواده های ایرانی هست که دختر بعد ازدواج دیگه باید شوهرش براش همه چیز فراهم کنه ولی پسر اینجوری نیست حمایت خانواده رو تا آخر عمر با خودش داره و این چقدر منو آزار میداد و حتی حس حسادت و تنفر نسبت به برادرم روز به روز بیشتر میشد.ولی الان اوضاع جوری شده که همیشه خودم به خودم یادآور میشم که من تا به اینجا با کمک الله و راهکارهای استادم و کشف درون خودم تونستم پیشرفت چشمگیری داشته باشم که به امید الله این پیشرفت ادامه دار است و موفقیت های بزرگی در انتظار من هستند.
اکنون در اول راه صلح درونی هستم و فکر می کنم تنها یک قدم کوچک در این راه برداشتم و باید خیلی راه بروم تا کاملا با خودم در صلح باشم.
به امید الله و با کمک استاد عزیزم این راه آسانتر می شود.
قبل از هر چیزی سپاسگزار باشم بابت ایجاد این فضا، این سایت و این همه آگاهی
من واقعا نمیدونم بقیه کشورها هم چنین بستری و فضایی رو دارن که این همه آگاهی و اطلاعات درونش باشه.
واقعا از شما اساتید ممنونم که اصل قانون رو بدون چشم داشت و با خلوص نیت در اختیار ما قرار میدید. امیدوارم بتونیم با استفاده ی درست از این آگاهی ها شکرگزاری مناسبی از شما و خداوند داشته باشیم.
نگاه اینکه یک نفر دیگه باید زندگی من رو درست بکنه و شرایط من رو تعییر بده رو بریزیم دور
اگه من قراره به جایی برسم و هدفی رو بدست بیارم باید روی خودم و خدای خودم حساب باز کنم و حاضر باشم بهای رسیدن به خواسته هام رو پرداخت کنم. یعنی هر ایده ای که به ذهنم میرسه رو اجرایی کنم.
اگه قرار باشه همه ی مردم بشینن و منتظر باشن یه نفری از یه جایی بیاد و تغییری تو زندگیشون بده که ما الان هممون هموز تو غار زندگی میکردیم. من باید تغییر رو رقم بزنم و اونوقت هست که درها باز میشه.
من خودم هستم که شرایط خودم رو تغییر میدم، من تواناییش رو دارم. باید یه پرو باشیم در مقابل مقاومت های ذهنیمون.
من از پس هر کاری بر میام
نگاهی که در خود من از کودکی شکل گرفته این بوده که یه اتفاق بیرونی میتونه همه چی و درست کنه.
این شکلی بوده که من تلاشم و میکنمااا ولی تا فلانی نخواد یا فلان کس عوض نشه اونی که باید برام اتفاق نمیفته.
میخوام بگم خیلی وقتا سوالی که برامون پیش میاد اینه که من ننشستم تو خونه دارم کارم رو میکنم چرا نمیشه؟ چون تهش باور دارم تلاش من به تنهایی کافی نیست و یه کسی اون بیرون باید تلاش های من رو ببینه یا دست من رو بگیره. چون ما خدا رو باور نداریم.
اگه امروز چیزی رو میخوام باید ببینم چه کارهایی میتونم در راستای رسیدن بهش انجام بدم.
منظور از انجام دادن عملی کردن ایده هایی هست که احتیاج به جسارت بیشتری داره
احتیاج به ایمان قوی تری داره
قدم هارو برداشتن ریشش اعتماد به رب و اعتماد و باور به کاری هست که انجام میدم.
نه گرفتن وام و شریک و….
و در مسیر اینکه دیگران در مورد من و شرایط من و کارهای من چه نظری دارن مهم نیست. هر کسی میتونه هر نظری داشته باشه. کسی که دست آورد بزرگی نداره تو زندگی نمیتونه به من بگه کدوم مسیر و برم
یه ریشه ی تفکری که خود من داشتم این بود که اگه من به پدرم این حس و بدم که من بدون تو هیچی نیستم یعنی مردونگی، اینکه بهش بگم تو پشت و پناه منی یعنی من بچه ی خوبی هستم و همین نگاه خیلی جاها ترمز من برای رشد بوده.
نگاه درست اینه که من انقدر رشد کنم و بزرگ بشم که پدرم افتخار کنه به من. اون بنده خدا این براش جذابتره تا اینکه احساس کنه من هنوز بدون اون نمیتونم کاری کنم.
تمرکز اصلی باید روی خودم باشه. هر مسئله ای برام پیش بیاد باید روی خودم کار کنم
من در عمل باید ثابت کنم که تغییر کردم با قدم های هرچند کوچک و رها کردن آدمها از لحاظ ذهنی
ساخت باور اینکه خداوند من رو هدایت میکنه
چه زمانی هدایت میکنه؟ زمانی که از دیگران کمک نخوام. از آدمها توقع نداشته باشم
داستان اینه که اگه کسی به من قولی بده راحتتر قبول میکنم و خیالم راحت میشه تا خداوندی که بهم قول داده هدایتم میکنه و من رو میرسونه به هر آنچیزی که خودم میخوام.
من روی حرف همه و فعالیت های همه و تعهد دادن های همه حساب باز میکنم به جز روی حرف های خدا تعهدهای خدا که گفته اگر کسی من رو اجابت کنه من هم اجابتش میکنم
اینکه خدا خودش رو متعهد کرده که من رو هدایت کنه به شرطی که من بهش اجازه بدم و درها رو باز کنم و خودم لایق بدونم
توحید عملی یعنی پذیرفتن مسئولیت
خدای خودم رو بشناسم
اینکه فلانی برام این کار رو انجام بده اگه شریک خوبی داشتم و هر اگه ی دیگه ای
امیدم رو از آدمها بردارم و بزارم روی خدای خودم
خدایا من روی حرف ها و قول های تو حساب باز کردم نه حرف های و قول های بندگانت که اونها دستانی هستند از هزاران دست تو که فرستادی توی زندگیم.
اگه من خودم رو درست کنم خداوند آدمها رو میاره تو زندگیم
نشونه ی در مسیر درست بودن اینه که نگرانی بیرونی نداریم دیگه و مسئولیت همه چی و پذیرفتیم
و امروز هر تضادی که توی زندگیمون هست رو نشونه ای قرار بدیم که به چه سمتی باید حرکت کنیم پس همیشه میدونیم مسیر درست چیه و جی میخوایم
وقتی من در مدار درست باشم
زمانی که حالم خوب باشه و با خدای خودم عشق بازی کنم
همه جیدر جهت رشد منه
زمانی مه حالم خوبه اتفاقات یکسان برای من خوشایند و پر برکته
امیدوارم بتونم هر روز تو این مسیر بهتر و بهتر بشم
و با نشون دادن ایمانم و عمل کردن به ایده هام شکرگزار پروردگارم باشم
واقعا چه کسی میتونه این رو قبول نکنه ؟؟ ما حتی اگر به ظاهر بگیم دولت باید اینکار رو کنه و مسئولین مسئول پیشرفت ما هستن ، در خلوت خودمون جواب رو میدونیم چی هست و میدونیم که ته دلمون اینو نمیگه …
ته دلمون میگه پاشو به کاری کن ، حرکت کن ، تنبلی نکن ، ما خودمون میدونیم چند چند هستیم ، کجاها خودمون باعث شرایط بوجود اومده تو زندگیمون هستیم و خودمون آگاهیم به خودمون اما …. دنبال مقصریم . چرا ؟؟ چون آسون تره ، چون بقیه هم مثل ما دنبال مقصرن ، انگار همه میدونیم خودمون مسئول زندگیمون هستیم اما چون حال نداریم قدمی بر داریم ترجیح میدیم بهانه ها رو بزرگ جلوه بدیم و همه با هم تایید میدیم به هم ….
18 سالم بود و پدرم فوت کرد ، طبق حرفها و باورهام تا اون موقع فکر میکردم درسم که تموم بشه پدرم منو به دوستش معرفی میکنه میرم تو شهرداری و خیالم از بابت کار راحته ، وقتی پدرم رو از دست دادم تمام باورهام خراب شد
برادرای من که کلا روشون هیچوقت نمیشد حساب کرد ، خودم دانشجو بودم مادرم خانه دار و به دلیل اینکه پدرم سغل آزاد داشت و بیمه نداشن کلا دیگه ورودی پول تو خونه ما به صفر رسید ….
فهمیدم باید زندکی خودم رو خودم بسازم ، بلند شدم با تمام خجالتی بودنم رفتم دنبال کار و مصاحبه نزدیک 2 سال هرجا رفتم نتونستم استخدام جایی بشم …
یه روز نشستم تو خونه گریه و شکایت از خدا که من که دنبال کارم چرا هیچ کس زنگ نمیزنه منکه قدم برداشتم پس چرا نمیشه ، همون روز گفتم خدایا من تسلیم تو میشم اصلا تو خدایی وظیفت اینکه له من کمک کنی ،من میخوام از زندگیم لذت ببرم اصلا بیکارم تا تو کار برام پیدا کنی ، از اون روز احساس خوب و رهایی داشتم
حالم خوب بود ، خوشحال بودم هرچند شرایط کاری من فرقی نکرده بود اما من حالم خوب بود
دیگه نگران نبودم ، آزاد لودم ، صبح ساعت 9 از خواب بیدار میشدم کنار مادرم صبحانه میخوردم و میرفتم تو اتاقم کتاب میخوندمم و فقط کتابای انگیزشی ، باورام شروع به تغییر کرد حتی 1 ماه هم نشده بود که دوستم زنگ زد گفت فلان جا جذب نیرو داره
من با حال خوب رفتم تو راه میگفتم مگه بهتر از منم هست ؟ من همین امروز اونجا مشغول میشم ( من واقعا نشستم و خداوند از طریق هزاران دستانش بر روی زمین برای من راه باز کرد ) و به محض ورود و تنها معرفی خودم استخدام شدم بدون اینکه تلاشی کنم که من کی هستمو چی هستم … چون خداوند وطیفه اش رو له بهترین شکل از قبل انجام داده بود و راه رو باز مرد و نشانه را فرستاد و من حرکت کردم به سمت نشانه و همه چی به عالیترین شکل اتفاق افتاد … توی محیط کار بی نهایت حالم خوب بود بعد از گذشت 6 ماه شرایط شغلی جدیدی رو توی همون محیط باهاش آشنا شدم با باوری قوی گفتم من دیگه نمیخوام اینجا کار کنم من لایق بهتر از اینجا هستم و از پسش هم بر میام و با توکل بر خدا استعفا دادم و اولین شرکتی که رفتم مصاحبه تایید دادن برای همکاری و من دوباره با حال خوب ادامه دادم بی نهایت خوشحال و سپاسگذار بودم ، شغل و شرایط خوب ، حال خوب بعد از 2 سال گفتم خدایا من دیگه نمیخوام تو این سمت بمونم و شروع مردم تجسم کردن روزهایی که دلم میخواست تجربه کنم .. بعد از 2 ماه درخواست به خداوند به صورت شگفت انگیزی ارتقا پیدا کردم و در درست ترین زمان ممکن درامدم 3 برابر قبل شد …..
من این همه نعمت بدست آوردم چون پذیرفتم مسئول زندگیم خودمم ، اگر ارتقا میخوام فامیل نمیتونه کمکم کنه خودم باید بخوام
و توکل کردم به خداوندی که همه وجود من از اوست ….
ما خالق زندگیمون هیتیم و با افکارمون و خواسته هامون خداوند راه رو به سمت خواستمون باز میکنه و نشانه هارو میفرسته فقط کافیه ما حرکت کنیم به سمت نشانه ها
خداوند چنان سوپرایزمون میکنه واقعا دهنمون باز میمونه چون بیستر از اونی که خواستی ذو بهت میده
دوره 12 قدم زندگی من رو تا الان کلی تغییر داده ، واقعا اگر دنبال باورهای خوب هستین وارد دوره 12 قدم بشین اونجا کلی از باورهای درست و حسابیه
ممنونم از شما استاد عباسمنش عزیز ، اسم شما در زندگی من شده احساس خوب ، شنیدن صدای شما هرروز شده حال خوب
با نام خدای مهربان که همواره دستگیر و یاری دهنده اس
وسلام به استاد مهربان ومریم بانوی مهربان وسلام به اعضای صمیمی سایت
خدارو هزاران بار شکر میکنم که هربار که افت انرژی پیدامیکنم ی شوک قابل وصفی نثار میکنه و مجدد انگیزه وشادی برای حرکت میده خدارو میلیون ها بار سپاسگزارم
خیلی از شما مریم بانو جان واستاد عزیز سپاسگزارم که هرلحظه در حال به روز رسانی ذهن ما هستید ونمیزارید که از کوک در بریم واز جاده منحرف بشیم خدا خیر دنیا وآخرت به شما بده که غفلت ما رو هر بار شما با لطف ومهربانی سازماندهی میکنید ممنونم
دوباره این تلنگر چقدر نیاز من بود چون از کوک در رفته بودم خدا برام کمرنگ شده بود بی انگیزگی مستولی شده بود
نگاهم دوباره به غیرخدا بیشتر؛ توقعم بیشتر وقدرت رو به غیرخدا بیشتر؛ و یادم از اصل و وصل خودم به فرمانروای عالم به تنها معبود عالم فراموش شده بود
یادم رفته بود که قدرت دست خداس
یادم رفته بود فقط از خدا بخوام وفقط از اون توقع داشته باشم
یادم رفته بود ی برگ بدون خواست خدا بر زمین نمیفته
یادم رفته بود که نگران نباشم
یادم رفته بود باورهای درست رو تقویت کنم
یادم رفته بود هر روز از خدا کمک بخوام وازش هدایت طلب کنم
ایاک نعبد وایاک نستعین
یادم رفته بود کاری به کسی نداشته باشم وفقط تمرکزم رو خودم وخدا باشه و مسیر درست برم
یادم رفته بود سپاسگزاری هرلحظه رو برای نعمتهاش
ویادم رفته بود تمرکز بر زیبایی ها
یادم رفته بود مسئولیت همه کارهام با خودم وخودمم که خراب میکنم و آباد میکنم
یادم رفته بود کاری یا حرفی یا حرکتی برای خوش اومدن و رضایت کسی نکنم یادم اومد که هر کاری یا سخنی برای خدا وخوش اومدن خدا وقلب خودت وبرای اینکه در اعتقاداتم هست بکنم
یادم رفته بود کیه که کارهات انجام میده ؟ کیه محبتهارو تو دلها میندازه ؟ چرا نامرد میشی و تا تقی به توقی میخوره یادت میره؟
من قربون اون خدایی که هیچوقت نامرد نیست و نگاه به کرده ما نمیکنه واینقددر مهربان و کریم و ستار و رحیم ورحمان
یادم رفته بود همه اینا رو واینهمه شرک ؛ اینا مسائل روزهای اخیر من بود ودچار همشون بودم
از خدا طلب بخشش میکنم و صدها هزار بار ومیلیونها هزار بار شکرش که دوباره ودوباره دستگیری کرد و با این فایلها ودوره من به مسیر برگردوند
بابتش از خدا وشما دواستاد عزیز ممنونم وممنونم وسپاسگزارم
استاد من بعد از اینکه تصمیم جدید و توحیدی برای زندگیم گرفتم و از دایره امنم خارج شدم و با وجود اینکه از اون تصمیم و عواقبش ترس داشتم اما چون گفته خداوند بود و الهام شد که انجامش بدم ، منم تسلیم شدن و پا در مسیرش قرار دادم تا بار دیگه توحید رو در عمل ثابت کنم به خودم و خداوند
پیام های اطلاع رسانی خانه تکانی ذهن شما رو دریافت کردم
و با خودم گفتم این دقیقا نشونه اس برای روان کردن مسیرم مخصوصا که اسم درست و بجایی برای این دوره انتخاب کردین استاد
گفتم این دقیقا برای راحتتر قدم برداشتن این مسیر جدیدم اومد.
و بعد از اون دوره جدید از استاد یوگام اومد و مطمئن شدم مسیرم درسته که منم دارم آماده میشم برای این مسیر .
اول اینکه باید بی نهایت از بانو شایسته تشکر کنیم که مارو هم همراه خودشون کردن توی این مسیر فوق العاده
دوم اینکه خانم شایسته شما واقعا تحسین برانگیزی و واقعالایق عزیز دل بودن نه تنها برای استاد بلکه برای تمام ما هستین
انقد وقتی فایل صوتی شما رو گوش دادم انرژی بالا گرفتم
انقدر حرفاتون به تمام سلول های بدنم نشست
انقد کیف کردم که گفتم کاش شما هم برای ما یکدوره مشترکبا استاد میذاشتین
وخدا میدونه من چند روزه دارم ازش درخواست میکنم و میگمخدایا من از شلوغی ذهنم خستم
من دنبال سکوتم
من دنبال رشدم
من این مدارم را باید بالاتر ببرم
من باید سپاسگذاریام از صمیم قلبم و با ذرات وجودم باشه
و دقیقا هدایت شدم به شما و این فایل و وقتی دیشب فایل صوتی دستور العمل این پروژه را از زبان هانم شایسته گوش کردم گفتم این همون چیزی هست که من میخواستم فقط یه تعهد ویژه منو میخواد
تنها تایم تمرکزی که می تونستم توی شبانه روز پیدا کنم ساعت 4:30تا6:30صبح بود
شب قبل از خواب با تمام خستگی تمام کارهاموکردم که صب بدون حواس پرتی فقط بشینم پای این لایو ارزشمند
بقول مریم بانو منم مدتها بود اون صدای قلبم در مورد آکاهی ها انقدر پر رنگ و بلند نبوده
من در سن 15سالگی ازدواج کردم وبا اینکه خودم میخواستم همیشه به مادر وپدرم میگفتم من حالیم نبوده شما چرا؟
وخسابی غر میزدم
و هرجا کم میاوردم مینداختم گردن اونا
از امروز عهد میبندم که واقعا از این تله ذهنی مراقبت کنم
من خودم خواستم
و مسئولیتشو. بر عهده میگیرم
و تمام آنچه تجربه کردم و الان دارم بعد از 14سال تجربه می کنم بواسطه فرکانس خودم بوده وهست
پس واقعا پدر ومادر من چه نقشی دارن؟
اصلا به اونا چه ربطی داره اخه؟
و الهی شکر به لطف الله الان توی جایگاهیی هستم که اگر اون ازدواج نبود
اگر یک سری شرایط به ظاهر نازیبا نبود اصلا به اینجا نمیرسیدم
و نگاه سیستمی به این 14سال واقعا اینو ثابت میکنه که خدای من بهترین برنامه ها را برای بندش داشته و همه چیز برنامه ریزی شده هست و هیچ اتفاقی اتفاقی نیست
پس از امروز
به جای غر زدن وگلایه گردن
مسئولیت تمام زندگی ام و هر لحظمو بر عهده میگیرم
هرچی خوب بشه از لطف خداست
هرجا بد بشه از فرکانس و ظلم خودم به خودمه و لا غیر
یکی دیگه از مسئولیت گریزی های من اضافه وزنمه
که راحت به ادما و یه سری مسائل ربطشون میدم
در حالی که این من بودم که لقمه لقمه زیاده روی کردم
این من بودم که از خودم مراقبت نکردم
و به هیچ کس وهیچ کس کوچکترین ارتباطی ندارد
پس باید چنتا نکته یادم بمونه
من تنها مسئول زندگی خودم هستم
که این جمله دوتا پهلو داره
یکی اینکه فقط باید از خودمتوقع داشته باشم
یکی اینکه برای زندگی کسی هم نمی تونم هیچ کاری بکنم
نکته بعدی اینکه
اگر من به اندازه کارفرما و مدیرم که میخوامادم قدرتمندی باشه با خدای خودم که قدرتمندی مطلقه ارتباط را برقرار کنم همه چیز اوکی میشه
ونکته بعدی اینکه
نمیشه مثل بقیه فکر کرد ورفتار کرد اما نتیجه متفاوت خواست
نمیشه ادما برات مهم باشن ولی بخپای توی مسیر درستم باشی
و باید
وباید
وباید تنها تمرکزت روی خودت وخدای خودت باشه
و هر زمان بفهمی خودت و ذهنت چقدر قدرتمنده دیگه اصلا خجالت میکشی بخوای از کمک کسی خوشحال بشی یا توقعی داشته باشی
اینم ردپای گام اول
بریم به امید خدا برای عمل کردن به این آگاهی و مسئولیت پذیری
سلام عرض میکنم خدمت استاد توحیدی و گرانقدرم و خانم شایسته مهربان و دلسوز و همهی دوستان عزیزم در این سایت توحیدی
با کمک و یاری خدای مهربانم ، میخوام طبق دستورالعملی که خانم شایستهی عزیز برای دورهی خانهتکانی ذهن دادن ، اولین کامنت و ردِّپام رو برای گام اول ثبت کنم . ممنونم از همهی دوستانی که کامنتم رو با چشمان قشنگشون میخونن. انشاالله که در این مسیر زیبا و الهی ، ثابت قدم باشم
ما خودمون با افکار و باورهامون زندگی خودمون رو خلق میکنیم ، بنابراین صددرصد مسئولیت زندگیمون با خودمونه .
این آگاهی و قانونی که هزاران بار در آموزشهای استاد شنیدم، دوباره تو این فایل برام مرور شد . یادمه اولین بار که این جمله رو از زبان استاد شنیدم، رابطهی من با این جمله، مثل آبی بود که جذب پارچهی نایلونی و پلاستیکی نمیشه . خیلی برام سخت بود که بپذیرم که همهی اتفاقات زندگیم رو خودم با افکار و باورهام خلق کردم پس مسئولیت کل زندگیم، آنچه که بودم، هستم و میخوام باشم ، با خودِ خودِ خودمه. برای منی که مثل همه ی آدمها عادت کرده بودم مسئول همهی بدبختیها و مشکلاتم رو خانواده، پدر و مادر ، اطرافیان و جامعه و دولت بدونم، خیلی سخت و سنگین بود پذیرفتن این جمله . من از اول نوجوانی تا تقریبا یک سال اولی که با استاد آشنا شدم، درگیر افسردگی شدید بودم و همیشه مسئول این بیماریم رو پدر و خانوادهم و همینطور ارث و ژنتیک و این مسائل میدونستم چون مادرم هم افسردگی داشت و من فکر میکردم که از مادرم به ارث بردم این بیماری رو . ولی از وقتی سعی کردم مسئولیت این بیماریم رو به عهدهی خودم و پذیرفتن و تکرار افکار بیماری زای ذهنم و تفکرات اشتباه خودم بگیرم ، تونستم با کمک خدا و آموزشهای استاد ، به صورت پله پله و تکاملی درمانش کنم و از شرّ اونهمه قرص و دکتر و بیمارستان و گریه و بیخوابی و….. خلاص بشم .پذیرفتن این جمله و قانون طلایی و مهم در تک تک قسمتها و مسائل زندگی ، برای من واقعا سخت و سنگین بوده و هست ولی در هر قسمتی که تونستم خودم رو مسئول زندگیم و شرایطم ببینم، به همون نسبت در اون بخش و قسمت از زندگیم، شرایطم بهتر شد . وقتی که پذیرفتم دلیل رابطهی پر از دلخوری و کینهای که با پدرم دارم، خودم و افکارم هست ، تونستم به صورت تکاملی، رابطهم با پدرم رو بهبود بدم و دلخوری و کینهی 37 ساله رو تبدیل به یک عشق خالص و بیتوقع کنم و الان یک رابطهی عاشقانهی دوطرفه با پدرم و خانوادهم دارم و تونستم به راحتی آدمها رو ببخشم . از اونجایی که از نظر من پذیرفتن این جمله که ما زندگیمون رو با افکار و باورهامون خلق میکنیم، پس مسئولیت صددرصد زندگیمون به عهدهی خودمونه و نباید انتظاری داشته باشیم که یک عامل بیرونی شرایط زندگی ما رو بهبود بده ، (که البته پذیرفتن اون، بسیار سخت هست ) تازه شروع کاره و بخش مهم و اصلی و به مراتب سختتر کار به نظر من این هست که ، حالا که این جمله و آگاهی رو عمیقا پذیرفتیم و بار رو از روی دوش دیگران و عوامل بیرونی برداشتیم و گذاشتیم روی دوش خودمون ، مرد عمل هستیم که بتونیم زندگیمون رو واقعا بدون انتظار داشتن از دیگران و تنها با افکار و باورها و اعمال خودمون به اون شکلی که دوست داریم ، خلق کنیم ؟ اینجا درک مفهوم توحید عملی میاد وسط . واقعا چقدر باید روی باورها و افکارمون کار کنیم تا بتونیم این سمِّ انتظار و توقع داشتن از عوامل بیرونی و عواملبیرونی رو مسئول مشکلات و مسائل و بدبختیهامون دونستن رو از ذهن و وجودمون بیرون بکشیم . من یکی برای اینکه بتونم این قانون طلایی رو بپذیرم و در عمل اجراش کنم، کلِّ زندگیم رو به هم ریختم و به گوشهای از زمین پهناور خدا پناه بردم تا شاید بتونم در خلوت خودم این جملهی طلایی رو بپذیرم و در عمل و در تمام قسمتهای زندگیم اجرا کنم و با وجود تمام تلاشهام، اعتراف میکنم که هنوز نتونستم به طور کامل و صددرصد در تمام بخشهای زندگیم این قانون و جملهی طلایی رو در عمل اجرا کنم و قشنگ میبینم که با وجود تمام سعی و تلاشها، هرجایی از زندگی که کمی بهم فشار میاد، دوست دارم یک عامل بیرونی رو مسئولِ شرایطم بدونم و ازش انتظار و توقع کمک داشته باشم . چون این موضوع به نظرم پاشنهی آشیل خیلیهاست که باید تا آخر عمر روش کار بشه وگرنه وقت و بیوقت در پستی و بلندی زندگی، خودش رو نشون میده . برای همین واقعا نمیتونم بگم که آدم میتونه جای سیلزدهها و طوفانزدهها و زلزلهزدهها و ….. باشه و توقع کمک از دولت و دیگران و…. نداشته باشه و بخواد خودش با افکار و باورهاش ، از نو زندگیش رو بسازه ؟ چقدر ایمان و توکّل و باورهای درست میخواد واقعا ؟؟؟ در اینجور شرایط سخت هست که میفهمیم که واقعا باورها و شخصیتمون تغییر کرده یا فقط در حرف ، این قانون طلایی رو پذیرفتیم و وقت عملکردن که میرسه، جامیزنیم و برمیگردیم به حالت قبلیمون. فاصلهی حرف تا عمل، زمین تا آسمونه .
موضوع دیگهای که وقتی سعی کردم بپذیرم خودم مسئول زندگی خودم هستم ، به مرور و با تلاش آگاهانه ، خواستم که کنار بذارم، این بود که از دیگران، مخصوصا پدر و مادر و خانوادهم ، هیچ توقع و انتظاری نداشته باشم . قبل از پذیرفتن این قانون ، همیشه تقلا و مبارزه میکردم که پدرم به همون اندازه که به برادرهام اهمیت میده و دوسشون داره و بهشون از هر نظر ، چه مالی و چه محبتی و ….. کمک میکنه ، به من هم که دخترش بودم، کمک کنم ( چون پدرم به شدت پسردوست بود) هیچ کمک و محبتی از پدرم، به اون صورتی که میخواستم، دریافت نمیکردم و برعکس، رابطهمون همیشه پر از تنش و دلخوری و کینه بود . در حالی که من دختری بودم که عمیقا از قلبم، پدرم رو دوست داشتم ولی چون ازش انتظار و توقع داشتم ( که اون موقع به خودم ، برای داشتن انتظار عشق و محبت از پدرم ،حق میدادم ) ، رابطهم رفته رفته بدتر و کینهم شدیدتر میشد . ولی وقتی با این قانون آشنا شدم و سعی کردم اون رو در عمل اجرا کنم و تکاملم رو طی کردم، جهان هم بهم کمک کرد و شرایطی رو برام فراهم کرد که بتونم روی این پاشنهی آشیلم که توقعداشتن از دیگران، مخصوصا پدرم بود، کار کنم و به کُلّ توقع داشتن از پدرم رو بزارم کنار و فقط روی نکات مثبت پدرم که بسیار فراوان هم هست ، تمرکز کنم و مدام تحسینش کنم و الان شرایط طوری شده که پدرم عاشقانه دوسم داره و حتی ابراز علاقه میکنه و از کلمات و جملات محبتآمیز فراوان استفاده میکنه ، چیزی که من حتی تو خواب هم تصوّرش رو نمیکردم . حتی بدون اینکه من درخواستی داشته باشم، کمک مالی بهم میکنه و مدام میخواد به روشهای مختلف ، هدیه برام بگیره و حتی تحسینم میکنه ، چیزی که من در کُلّ عمرم از پدرم ندیده بودم و فقط ازش انتقاد و سرزنش شنیده بودم . جالب اینجاست که بدونید این رفتارهای جدید پدرم، فقط با من و خواهرم که هم فرکانس هستیم ، اینجوریه و با بقیهی اعضای خانواده فرق خاصی نکرده . یعنی قانون ثابت جهان، پدرم رو فقط برای من و خواهرم ، به این شکل جدید درآورده و برای بقیهی اعضای خانواده ، مثل گذشتهست . این برای من یه معجزه به شمار میاد و چون این تغییرِ پدرم ، برام یه کار غیرممکن بود ولی با قانون ثابت خدا رخ داد، باعث شد که یه فَکتِ قوی بشه برام ، برای اینکه بتونم در حوزهی روابط پیشرفت نسبتا خوبی داشته باشم .
وقتی از کسی توقع و انتظاری برای کمک ، نداشته باشی و فقط توجّهت به خدا باشه ، خدا به بینهایت روش ، حتی توسط آدمهایی که فکرش رو هم نمیکنی ، بهت کمک میکنه . ولی وقتی چشمت دنبال این و اونه که یه کمکی بهت بکنن و دستت رو بگیرن و محبتی بهت بکنن ، به بدترین شکل رانده میشی و بیتوجّهی میبینی و به شکلهای مختلف تحقیر میشی .
خدایا کمکم کن رو این پاشنه آشیلم بهتر کار کنم و بتونم در همهی شرایط زندگیم ، فقط و فقط به تو توکّل کنم .
خدایا کمکم کن تو این مسیر خودسازی و خداشناسی ثابت قدم باشم و هر روزم بهتر از دیروزم باشه .
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
راستش من دیروز پریروز این فایل ک گوش دادم بیشتر رو مبحث مسولیت پذیری تمرکز کردم
امروز برای چندمین بار فایل رو گوش دادم و یسری پرده ها از جلوی ذهن و چشم و گوش و قلبم کنار رفت
خیلی دلم خواست ک مجدد مکتوب کنم تا هم برای خودم آگاهی ها مرور بشه هم برای اونهایی ک تو مدار و فرکانس کامنت های من هستن مفید باشه….
خداوند یه انرژیه و دارای احساسات نیست که دلش برای ما بسوزه، ما هرمسیری که تجسم کنیم و فرکانس بفرستیم خداوند مارو در اون مسیر هدایت میکنه چه مسیر مثبت چه مسیر منفی.
هیچکس تو دنیا نمیتونه شرایط منو تغییر بده و به من کمک کنه مسولیت زندگی منو بپذیره بلکه فقط فقط مسولیت زندگیم چه خوب چه بد بر عهده ی خودمه و باید زندگیم رو خودم بسازم و خلق کنم.
باید بهونه هارو بزارم کنار و هیچ چیز و هیچ کس رو مسول زندگیم و اتفاقاتش ندونم.
دنبال مردم نباش، مردم رو برای خودت نگه ندار که بیان به به چه چه کنند، ازت تعریف کنند. نه از تعریفاشون خوشحال شو نه از بی توجهی هاشون ناراحت چون مردم هیچ تاثیری تو زندگیت ندارند و فقط خودتی که مسول زندگیتی.
هیچ عاملی در بیرون نیاز به تغییر نداره که حالت بهتر شه یا زندگیت تغییر کنه و درست بشه هیچ عامل بیرونی حتی ذره ای در حال خوب یا بد ما تاثیر نداره تا خودمون نخوایم و قدرت ندیم و بهش توجه نکنیم و به مردم قدرت ندیم چون ما خودمون خالق شرایط و اتفاقات و زندگیمون هستیم و با افکار و باورها و کانون توجهمون و تجسم باعث خلق چیزی میشیم.
افکار و باورهات و کانون توجهت رو درست کن زندگیت دگرگون میشه اصلا به دیگران کاری نداشته باش و توجهه نکن تو فقط رو خودت کار کن هرچی که در بیرونه اوکی میشه درست میشه به بهترین حالت و شیوه ی ممکن.
دنبال این نباش یه جایی بری حالت خوب شه با یکی حرف بزنی افکارت تغییر کنه، خودت هر لحظه افکار و کانون توجهت رو رصد کن وقتی خودت از درون احساست خوب بشه و باشه همه جنبه های زندگیت تغییر میکنه.
روی هیچ آدمی جز خدا و خودت حساب باز نکن حتی بنظرم گاهی اوقات رو خدا هم نباید حساب باز کنیم چون خداوند تمام ابزار لازم رو برای تغییر درون و زندگیمون بهمون داده و به محضی که رو خودمون کار کنیم هدایتمون میکنه و مسیر رو برامون هموار میکنه چون قانون اینه و یجورایی وظیفه خداوند و جهان اینه و قانون هیچوقت تغییر نمیکنه.
ازدیگران توقع و انتظار نداشته باش این تفکر سم که فلانی وظیفشه بنداز دور، فلانی وظیفشه عذرخواهی کنه، فلانی وظیفشه اینجوری رفتار کنه، فلانی وظیفشه مهمانی بگیره، فلانی وظیفشه پول بده، فلانی وظیفشه ادب رو رعایت کنه، فلانی وظیفشه کمک کنه، فلانی وظیفشه توجهه کنه، فلانی وظیفشه مسئولیتش رو درست انجام بده، فلانی وظیفشه برای من وقت و انرژی بزاره و… این افکار سم رو رها کن توقع و انتظارت رو به صفر برسون اصلا روی ادم ها حساب باز نکن، اصلا آدم هارو نبین فقط تمرکز روی خودت باشه، منتظر نباش یه ارثی بهت برسه، یه وامی برات درست شه، یکی بیاد یه پولی بهت برسونه، انقد رو آدم ها حساب باز نکن،، آدم ها عادت دارن با یه بشکن ببرنت بالا با ی بشکنم بیارنت پایین، فقط روی قدرت خداوند و کمک های خداوند و روزی هایی که از سمت اون میرسه حساب باز کن..
شرک های مخفیت رو شناسایی کن چون افرادی که متفاوت تر از سطح جامعه فکر وعمل میکنند تعدادشون کمه،، چون همه دنبال یک منجی هستن که یروزی یجایی یه کسی یه نیرویی بیاد ک مسائل مارو حل کنه
صلح بیاره،،، آرامش بیاره،،، پول بیاره،، عدالت بیاره و…. منجی در کار نیست منجی خود ما هستیم یعنی چه ک هرچی شرایط گند تر میشه افتضاح تر میشه نا مطلوب تر میشه منجی در حال نزدیک تر شدنه…
یعنی در این عمر محدود و سفری که شروع کردیم قراره هرروز در سختی باشیم و زندگی کنیم و در کصافط دست و پا بزنیم؟ تا روزی که منجی بیاد؟ بلفرض روزی هم منجی و نیرویی اومد اگ اون روز ما زنده نبودیم چی؟ چه لذتی از زندگی بردیم؟ جز اینکه سالها در انتظار کمک و یاری از سمت یه عامل بیرونی بودیم. با این طرز فکر باختیم بدم باختیم…
منتظر نباش ک یکی از بیرون بیاد توقع نداشته باش که خب فلانی زنگ بزنه،،، فلانی پیام بده،،، فلانی هدیه بخره،،، فلانی فقط منو ببینه،، اون موقعست ک من حالم خوبه و خوب میشه احساس خوشبختی میکنم در صورتی که نمیدونیم و نمیفهمیم داریم تو منجلاب فرو میریم روز ب روز غرق عوامل بیرونی برای خوشبختی و خوشحالی میشیم
و هیچوقتم حالمون خوب نمیشه مگر به صورت کوتاه مدت و مقطعی
چون به محضی که یکی انتظارات و توقع من رو برآورده نکنه ناراحت میشم حساس میشم خودم رو سرزنش میکنم به زمین و زمان فحش میدم زود رنج میشم و در پست ترین فرکانس قرار میگیرم پر از تشویش و نگرانی و ترس و نجواهای شیطانی و روز ب روز شرایط بدتر میشه…
کاری به دیگران نداشته باش، کاری به بهانه هات نداشته باش حتی کاری به بهانه های دیگران هم نداشته باش فقَط روی خودت کار کن مسولیت زندگیت رو بپذیر، نگو من فلانم، شوهرم فلانه، خانوادم فلانه، جامعه اینه، وضع اقتصاد اینه، اگر تو ایران نبودم، اگر فلان شغل رو میداشتم، اگر بچه میداشتم یا نمیذاشتم، اگر و اگر و اگر… تمام این قضیه ها و بهانه هارو بریز دور اگه میخای با همین فرمون پیش بری که بسم الله کاری نداره، راحت باش و خوش بگذرون تو این شرایط نامطلوب….
اما اگ میخای یجور دیگ زندگی کنی،، خالق زندگیت باشی،،، یجور دیگ فکر و عمل کنی،،، دست از توقعات و انتظارات و بهونه هات بردار وگرن تو یه انسان بدبخت هستی با این افکار منفی و سمی و کانون توجهت…..
اگر در خانوادم مشکل دارم،،، اگر با فرزندم مشکل دارم،،، اگر در محل کارم مشکل دارم،،، اگر با دوستام مشکل دارم،،،، همه و همه تقصیر خودمه،،، خودم باعث خلق این شرایط شدم نه خدا و نه دیگران فقط فقط خودم مسولم، گردن خدا ننداز کسی که بنده ی خوبی باشه بندگی کنه خداوند براش همه کار میکنه…..
مردم کی هستند؟ مردم چه قدرتی دارند اخه که بخان باعث خوشبختی یا بدبختی کسی بشن؟ باعث شادی یا ناراحتی کسی بشن؟ باعث تغییر اوضاع مالی بشن؟ وقتی خدارو باور کنی به عنوان قدرتمند ترین فرمانروای جهان به عنوان قدرتِ کل دنیاها اونوقته که خدا برات کاری انجام میده تو بندگی کن رسم بندگی رو درست بجا بیار اونوقت میفهمی فرمانروا کیه،،، قدرت چیه،،، هدایت چجوریه،،، زندگی عالی به چه شکله،،،، رزق و روزی و برکت چیه،،،، ما رو همه حساب باز میکنیم از همه کمک میخوایم الا خدای بزرگ و مهربان و بخشنده….
اگر داری مث بقیه فکر میکنی مث بقیه عمل میکنی زندگیت هم مث بقیه خاهد بود و حق هیچ گله ای نباید داشته باشی….
تو به دنیای بیرون کار نداشته باش،،، به شرایط بیرون کار نداشته باش،،، به اجتماع و اتفاقاتش کار نداشته باش،،، به سیل و زلزله و گرونی کار نداشته باش،،،، به این حزب و اون جناح و جنگ و جبهه کاری نداشته باش،،، باور کن کل دنیا درون خودته باید فقط رو دنیای درونت کار کنی باید کل توجهه و تمرکزت رو بزاری روی خودت و دنیای درونت….
هرجا برای جلب توجهه مردم کاری کردی بدون باختی،،، نوع لباس پوشیدن بخاطر رضایت مردم،،، نوع حرف زدن بخاطر خوشامد مردم،،، شغل و تحصیلات و رشته بخاطر علایق مردم،،، خرید خانه و زمین و ماشین و طلا و سرمایه گذاری بخاطر کم نیاوردن از بقیه و چشم و هم چشمی،،،، تربیت فرزند طبق نظر مردم،،،، آخه این مردم کی هستند؟ چرا این مردم انقد مهم شدن؟؟ تمرکزت بزار رو مسیر خودت به دیگران چکار داری اخه؟؟ عمم چ کرد خالم چه گفت،،، فلان کشور چکار کرد،،، فلان خاننده کجا رفت،،، فلان بازیگر با کی ازدواج کرد،،،، اون بلاگر چنتا بچه آورد،،،، فلانی چه شغلی زد،،، برادرم چقد درآمد داره،،،، مادرم فلان رفتار کرد،، پدرم فلان حرفو زد،،، دوستم فلان نظرو داد،،،، بابا بیخیال مردم اگه یدرصد اون توجهی ک رو مردم و زندگیشون داریم رو روی خودم میزاشتیم الان زندگیمون بهشت بود،،، فقط خدا و خودتون نه هیچکس دیگ رو خودتون کار کنید ببینید خدا چجوری میسازه همه چی درست میشه هر اتفاقی افتاد بگو خودم کردم خودم باعثشم خودم خلقش کردم حالام خودم درستش میکنم یکاری میکنم همه چی به نفع من پیش بره،،،، حتی تو بدترین شرایط و سخت ترین شرایط جوری ذهنمو کنترل میکنم جوری قلبمو آرام میکنم که اون اتفاقات و شرایط برام سرشار از عنایت و خیر و برکت و حس خوب باشه….
وای ک چقد باور مخرب رو ازین فایل تشخیص دادم تو زندگیم مردم مهم تر از خدا و خودم بوده،،، همیشه هم آسیب دیدم از همین مردم
سلام خدمت استاد عباسمنش، خانم شایسته عزیزم، و همه عزیزانی که اینجا حضور دارن.
خواستم از این فایل شروع کنم به کامنت گذاشتن، برای اینکه یادم بمونه قانون چیه؛ و برای غلبه بر کمالگرایی.
من فایل های استاد رو در حالت های مختلفی گوش دادم تا بفهمم کدوم حالت برام مناسب تره،
– در حال کار
– در حال آشپزی
– در حال استراحت
– در حال پیاده روی
-و در حالت نشسته با تمرکز کامل
از دو تا روش آخر، بیشترین نتیجه رو گرفتم.
یه تایمی رو در برنامه روزانه ام اختصاص دادم به فایل های خانه تکانی ذهن،
رفتم تو قسمتی از خونه که بیشتر از همه دوسش دارم ، با تمرکز کامل نشستم گوش دادم،
ثانیه به ثانیه ویدیو رو متوقف میکردم و مینوشتم درباره هر آنچه که دریافت کردم، بعضی قسمت های فایل رو برمیگشتم عقب و بار ها و بارها میزدم تکرار بشه ؛ مثلا دقیقه 32:20 همین فایل به شدت تاثیر گذار بود.
به یادم آورد که سوره حمد چی گفته :
– ” تنها تو را میپرسیتم و تنها از تو یاری میجوییم ”
یادم آورد که چند وقته چقد سر مسائل مختلف شرک ورزیدم ، یه زمانی واسه اجاره خونه،واسه اجاره مغازه، امیدم به هرجایی غیر از خدا بود ، و به شدت هم خسته و ناامید شدم!
یه زمانی برای مشتری ، یه زمانی برای پذیرفته شدن در اجتماع و… چقدر شرک ورزیدم،
جالب اینجاست :
هر زمان که به آموزش های استاد متعهدانه گوش دادم و تمرین کردم،
در طول روز قانون رو به خودم یادآوری کردم،
تلاش کردم از صبح که چشمامو باز میکنم زیبایی هارو ببینم،
تضاد ها رو به عنوان یک موهبت دیدم که خواسته ام رو واضح میکنن و جای پای منو در مسیر هدفم محکم تر میکنن و منو ارتقا میدن؛
زندگی بسیار دلنشین شده و پر انرژی با ایمان ادامه دادم.
و هر زمان که از مسیر منحرف شدم حرف های استاد بهم تلنگر زد که حواست باشه داری ناخواسته ها رو خلق میکنی،
حواست باشه اینجا داری شرک میورزی و اوضاع خوب پیش نخواهد رفت؛
به محض بیدار شدنم با این آگاهی ها، دوباره به مسیر لذت بخش زندگی برگشتم؛
داستان همینه که مهم ترین موضوع تــوحـیـــد هست،
من هر وقت بنده خوبی نبودم و طبق الگو های رفتاری قدیمی شرک ورزیدم،
زمین و زمان ناامیدم کرد،
فقط و فقط برای اینکه بهم بفهمونه قدرت از آن الله هست…
فقط برای اینکه یادم بیاد تمام قدرت در دست الله هست که فرمانروای تمام جهانه و اگر از اون انتظار داشته باشم، اگه از اون کمک بخوام از اون درخواست کنم،
ایمان داشته باشم که داره به من گوش میده و تمام حواسش به منه
قطعا راه حل ها رو بهم الهام میکنه، قطعا آرامش بی حد و مرزی نصیب قلبم میشه.
– توحید عملی یعنی:
– من مسئول تمام اتفاقات و شرایط زندگیم در هر لحظه هستم.
– هیچکس بیرون از من مقصر یا مسئول نیست، حالا بخواد پدر مادر باشه، همسایه و دولت باشه یا حتی خدا باشه. من قدرت خلق کردن دارم و تمام شرایط رو خودم خلق کردم، حالا اگه بعضی از جنبه های زندگیم رو دوست ندارم، بهتر نیست به جای گله و شکایت، شرایط جدیدی رو خلق کنم؟؟؟ من یک خالق هستم که قراره از عمرم درست استفاده کنم.
– اگه مثل بقیه “فکر” و “عمل” کنی، قطعا مثل بقیه نتیجه میگیری. پس بیا مثل اونی که زندگی و شرایط دلخواه تورو داره فکر کن و عمل کن. مثل عباسمنش.
– همه چیز خداست، همه چیز توحید و توکل به خداست. قبل از انجام کاری، نیت خودت از انجام اون کار رو بسنج. ببین برا دل خودته و بهت الهام شده، یا برای تایید و تشویق از طرف مردم داری انجامش میدی؟
– از دیگران کمک نخواه ، توقع نداشته باش و منتظر کمک یا دلسوزی یا تاییدشون نباش! تمام توجهت رو بده به پروردگارت، ازش درخواست کن، باهاش صحبت کن.
به یاد بیار خدایی هست که فرمانروای تمام جهانه، تمام قدرت در دست اونه ، با اینکار آرامش رو به خودت هدیه میدی تا زمزمه دل مشغولی ها محو بشه، و به راحت ترین حالت ممکن صدای هدایت های الله خیلی واضح به گوشِت برسه.
– اگه تو بنده خوبی باشی و فقط بنده خدا باشی، همه کار برات میکنه. جوری که هیچکس باورش نشه از نعمات بی حسابی که بهت داده.
-با رعایت قانون تکامل، باور های توحیدی قدرتمند میشن. پس ادامه بده. هرروز که چشماتو باز میکنی به خودت یادآوری کن اگه امروز بیدار شدی به این معناست که قراره خداوند هدایتت کنه به شرطی که تو بخوای و بتونی هدایت رو دریافت کنی، هدایت در مسیر کسانی که به آنها نعمت داده شده…
– قراره هرروز به تمام این آگاهی ها عمل کنی. یعنی اگر امروز تو شرایطی هستی که با باور های قبلیت خلقش کردی، اگه اتفاقی میفته که زیبا نیست، صد درصد مسئولش خودتی. حواست باشه گول نخوری بگی نه دیگه این موضوع تقصیر فلانیه اون داره اون رفتارو میکنه.
نه، مسئول تمام اتفاقات خود تو هستی ، و حواست باشه.
-هیچ نجات دهنده ای در کار نیست.
چون من یک خالق هستم و فقط خودم میتونم با هدایت های پروردگارم زندگیم رو خلق کنم.
– خداوند یک سیستم و یک انرژی هست که به فرکانس های من پاسخ میده. اگه تو مدار خوبی باشی صد درصد تو شرایط خوبی خواهی بود. فارغ از اینکه اون بیرون چخبره.
– من یک خالق هستم به شرطی که بهونه نیارم!
-توی هر مکانی که هستی ،با اون مکان در صلح باش و بهترین عملکرد خودت رو ارائه بده و به زیبایی ها توجه کن. در این صورت تو هدایت میشی به مکان های بهتر.
استاد عزیزم سپاسگزارم که یکتا پرستی روبه من آموختین.
به لطف خداوند و خانم شایسته عزیزم که این دوره رایگان رو استارت زدن، منم دوباره کار کردن روی خودم رو شروع کردم و میخوام هر روز طبق برنامه روی قدم ها کار کنم.
استاد تو این فایل هم گفتن که باور های جدید با تکرار شکل میگیرن ، پس ما هم هرروز قوانین رو یاد میگیریم و تکرار خواهیم کرد.
چقدر ردپایی که گذاشتی تاثیر گذار و روان بود ، هر خطی رو که میخوندم با خودم گفتم چقدر با آرامش و صبوری این رد پا و این آگاهی رو به جای گذاشته ، خوشحالم که تو این مسیر در کنار همراهانی هستم که هم فرکانس با خودم هستن و دنبال یک هدف هستیم
برای تو دوست عزیز آرزومند رسیدن به هدف اصلیت و اون آرامشی هستم که هممون دنبالش هستیم
با کسب اجازه از رب العالمین برای نوشتن آگاهی که همین الان از گوش دادن مجدد به این فایل لایو درکش کردم
“خانه تکانی ذهن”
“گام اول و هفتم”
سلام استاد عزیزم
ممنونم که عاشقانه آگاهی های خودتون رو با ما به اشتراک میگذارید
در راستای این باور توحیدی که در این فایل و همه فایل ها فریادش میزنید که من مسئول زندگی خودم هستم همین الان نکته ای باز برام روشن شد
توضیح درکی که داشتم خیلی سخته اما مهمه اونقدر مهمه که گفتم بیام بنویسم تا هم خودم بهتر درکش کنم و هم شاید مشکلی افرادی مثل خودم باشه که بهشون کمک کنه
من تا همین چند وقت قبل به این وضوح درک نکرده بودم که من مسئولیت احساس و حال خوبم رو مینداختم گردن خداوند… از راه نتایجی که انتظار داشتم خداوند در پاسخ رفتارهای من و کار کردن روی خودم برام ایجاد کنه…یعنی تا روی خودم کار میکردم یه جورایی همیشه با شوق نیم نگاهی داشتم به نتایج مورد انتظارم…مدتی کوتاه با نتایج کوچک تر ذوق زده میشدم…خیلی ذوق زده ولی بعد از مدتی اگه اون نتایج ایجاد نمیشد روی احساس خوبم تاثیر داشت…یعنی یجورایی فکر میکردم که من خوبم ولی خدا اونطوری که باید خوب کار نمیکنه…واقعا این رو نمیدونستم…به جرات میگم نمیدونستم…چون خیلی افکار اونقدر ریشه ای و عمیق هستند که ما متوجه شون نمیشیم که اونا از اون لایه های زیرین دارن ما رو کنترل میکنن….اینا همون پیچک هایی هستن که تا یسری تنه های بزرگتر رو قطع نکنیم بهشون نمیرسیم که بفهمیم هستند و تا این اندازه توی ذهنمون دست اندازی کردن…اینجور مواقع من فکر میکردم حال خوبم برای این افت میکنه که ورودی های نامناسب از جامعه دریافت میکردم…تازه حتی ریز ریز اون زیر توی لایه های عمقی یکم بد و بیراه به جامعه هم میگفتم که چقدر باورهاشون داغونه که هر وقت میری بین شون فقط آشغال به ذهنم میدن…هیچ چیز خوبی برای گفتن ندارن جز چرندیات تازه همش هم آدم رو دعوت میکنن که بیا بهمون سر بزن…یا به مادرم گیر میدادم که چقدر همیشه یا داره خبر اخبار بد و حوادث سوزناک رو بهم میده یا توی خونه سریالهای سوزناک آی فیلم صداش میاد…وقتی فهمیدم که من با نجواهای ذهنی خودم ناشی از یه عالمه افکار و باورهای منفی خودم دارم صدمه میبینم واقعا انگار یه نوری به زندگی ام تابیدن گرفت…من کلی باور نامناسب مثل حرص و عجله، عدم درک قانون تکامل، عدم استمرار در مسیر درست و وابسته بودن به نتایج داشتم بعد می اومدم احساس بدم رو مینداختم گردن جامعه…
بعد از اون واقعا در درک بهتر تکامل بخصوص با قدم اول و تمرین ستاره قطبی و به یاد آوردن زمانهایی که مسیری رو با استمرار و با صبر ادامه دادم و چقدر نتیجه خوب و بدیهی وارد زندگی ام شده خیلی بهتر از قبل شدم و هنوز دارم مدام تکامل رو یادآوری میکنم چون واقعا اون نقطه ضعف حرص و عجله و نتیجه گرایی هنوز با من هست و نیاز به کار داره…
*
اما امروز متوجه وابستگی و عدم مسئولیت پذیری دیگه ای در خودم شدم…
اینکه من برای حال خوبم وابسته به سایت و فایلهای استاد هستم…اینکه اگه یه روز فایلی رو نشنوم یا کامنتهای سایت رو نخونم اصلا انگار نمیدونم برای احساس خوبم چیکار کنم… احساس میکنم اون اول صبحی اگه قرار باشه فوری جایی برم یا خواب بمونم و نرسم که قبل کار فایلی گوش بدم یا کامنتهای سایت رو بخونم غمی بزرگ منو فرا میگیره و من ناتوان هستم از اینکه حالم رو با اون همه آموخته ای که از استاد توی ذهنم دارم خوب کنم…
من میدونم ورودی خوب به ذهن بسیار مهمه و این سایت از هر جای دیگه ای خالص تر این ورودی های خوب رو بهم میده….اما داستان ورودی خوب به ذهن دادن یه چیزه….اینکه وابسته به فقط یک منبع برای ورودی خوب به ذهنم باشم این یه چیز دیگه است…این برای من دقیقا مثل این هست که بخوام برای حال خوبم به ماشین و خونه و یک شخص خاص در رابطه عاطفی وابسته باشم…
تمام توضیحات استاد در تمام فایلها بر این اصل استواره که ما بیایم در کنترل ذهن و جهت دهی کردن آگاهانه ذهن به سمت باورهای خوب و سپاسگزاری استاد بشیم…یعنی ماهر بشیم در کنترل ذهن به سمت خواسته هامون در هر شرایط بیرونی
هدف آموزش های توحیدی قرآن و استاد این هست که ما بشیم مصداق این آیات یعنی لِأُولِی الْأَلْبَابِ:
آنان که همواره خدا را ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد می کنند، و پیوسته در آفرینش آسمان ها و زمین می اندیشند، [و از عمق قلب همراه با زبان می گویند:] پروردگارا! این [جهان با عظمت] را بیهوده نیافریدی، تو از هر عیب و نقصی منزّه و پاکی؛ پس ما را از عذاب آتش نگاهدار.
هر کدوم از ما ها رو که رها کنی دایره المعارف آموزش های توحیدی استاد عباسمنش هستیم…میتونیم ساعتها در موردش حرف بزنیم…اما اکثرمون در استفاده آگاهانه اونها برای کنترل افکار توی ذهنمون ناتوان هستیم….من به جای اینکه مدام از این آگاهی هایی که توی ذهنم دارم برای خودم گفتگوهای ذهنی مثبت و امیدبخش و قدرتمند کننده بسازم وابسته شدم که فقط بیام به صورت سطحی اونها رو گوش بدم…آگاهی هایی که من از قبل تا حدی داشتم و حتی قبل از آشنایی به استاد عباسمنش داشتم و ازشون استفاده میکردم و کلی نتیجه ایجاد کرده بودم…حالا اما اومدم کاملا وابسته شدم به شنیدن فقط صدای استاد یا دیدن فایلی جدید از استاد…
مثالی میزنم: من دیشب داشتم ظرف ها رو میشستم…معمولا سعی میکنم اینجور وقتا حتما یه فایل استاد رو پلی کنم تا ورودی خوب به ذهنم بدم…ولی دیشب چون میخواستم عجله ای بشورم و بیام سرکارم…شروع کردم به یسری گفتگوهای مثبت با خودم….اما یهو به خودم اومدم دیدم ذهنم منو برده به سمت یسری افکار ناخواسته در مورد زندگی یکی از نزدیکانم که چرا با خودش اینکارو کرد…من چطوری میدونم کمکش کنم…و توی احساس بدی هستم که یهو مچ ذهنم رو گرفتم که کجا داری میری…اینا رو از کجا آوردی…اینا چیه اصلا تو میگی…مگه تو نمیدونی قانون چیه که ما نمیتونیم باعث خوشبختی کسی بشیم…مگه نمیدونی که اون آدم بارها خداوند بهش لطف داشته و کلی گشایش توی زندگی اش ایجاد کرده اما باز خودش مسیر گمراهی رو انتخاب کرده….بازم اگه بخواد خدا کمکش میکنه…اصلا تو این وسط چیکاره هستی؟ نکنه فکر کردی خداوند عادل نیست و تو باید عدالت رو برقرار کنی…اون که حواسش به بنده هاش نیست من بیام یکاری بکنم…بیا زندگی خودمون رو درست کنیم اگه خیلی توانا هستی…در این لحظه متوجه شدم من بعد از اینهمه مدت شنیدن این فایلها در جهت دهی آگاهانه ذهنم توانا نشدم…این ذهنه به راحتی در طی روز از پاشنه های آشیل ام وارد میشه و بهم احساس بد میشه…
همین نقطه ضعفم باعث میشد که هر زمان فکر میکردم به شروع یک پروژه کاری سنگین با اینکه کارم رو دوست دارم یا سفر رفتن یا مهمونی گرفتن یا رفتن و بودن با آدمهای دیگه که خیلی توی این فضا نیستن و افکارشون مثل افکار اکثریت جامعه هست من قبلش عزا میگرفتم و احساس بدی پیدا میکردم که حالا میام درگیر میشم و دوباره از آگاهی های فاصله میگیرم و باز احساسم بد میشه…فکر کنید حتی سفر که قراره انقدر خوش بگذره…حتی سفر با عزیزانی که واقعا افرادی مثبت اندیش هستند
چرا؟
چون من در جهت دهی آگاهانه ذهنم به سمت نکات مثبت اطرافم و به سمت باورهای خوب در هر لحظه توانا نشدم
چون من در شکرگزاری در هر لحظه و بودن در لحظه و دیدن نعمتها در لحظه حتی نعمتهای بقیه توانا نشدم
ما باید با شنیدن این فایلها و درس گرفتن از اونها هرکدوم برای خودمون استاد بشیم توی جهت دهی آگاهانه انرژی ذهنی مون به سمت خواسته هامون…
من با اینکه فایل اول قدم 1 در مورد رصد کردن و مدیریت افکار رو بارها گوش دادم اما اون طور که لازمه روی مهارت مدیریت کردن افکار روزانه ام عالی کار نکردم…
تمرکزی کار کردن روی فایلهای و شرکت هر روزه در این کلاسها هست که باعث شده اینقدر شفاف تر به نقاط ضعفم هدایت بشم و بتونم ذهنم رو بهتر بشناسم و بابت این امکان از خانم شایسته و بالاتر از خدای هدایتگرم شکرگزارم که هم خانم شایسته رو هدایت کرد و هم همه ما که با این پروژه همگام شدیم…اصلا من امروز رفتم گام 7 رو گوش دادم و نکته برداری کردم ولی قبلش از خدا خواسته بودم که هدایتم کنه به فایل درست که خودشناسی بیشتر بهم بده…از روی لباس استاد در اون فایل حدس زدم ادامه این فایل باشه…یهو یه حسی گفت بیام این فایل رو مجدد گوش بدم…و الان میفهمم که هدایت الله مهربانم بوده که از همه ما مشتاق تره تا بندگانش رو به راه مستقیم هدایت کنه تا از ترس ها و رنج ها دور بشیم و به مسیر سعادت ابدی وارد بشیم
من نباید منتظر هیچ عاملی از بیرون باشم برای اینکه حالم خوب بشه…من حتی منتظر هیچ فایل جدیدی نمیشم که بخوام باهاش به احساس آرامش برسم…
من توقع ندارم کسی بیاد منو شاد کنه…
من توقع ندارم همه خوش رفتار باشن کلام زیبا داشته باشند تا حال من خوب بمونه…
من توقع ندارم خداوندم نعمتی رو که اندازه ظرفیت و رشد من نیست بهم بده تا من احساسم خوب بمونه و مسیر درستی رو که از فضل اش هدایتم کرده بتونم ادامه بدم…من ادامه میدم چون باور دارم نتایج به اندازه رشدم وارد زندگی ام میشه و باور دارم این تنها راه سعادت هست
من توقع ندارم همه ازم تعریف کنن تا حال من خوب بمونه…
من توقع ندارم همه با من موافق باشند و دیدگاه های منو و روش زندگی منو تایید کنند تا حال من خوب بمونه…
من توقع ندارم هیچ مسئله ای توی زندگی ام نباشه تا حال من خوب بمونه…
استاد عباسمنش و سایت او، خانم شایسته، اعضای خانواده من و فامیل من، دوستان من، جامعه من، مسئولین کشور و حتی جهان، حتی خود خود خداوند…هیچ کسی دیگه از بیرون مسئول حال خوب من نیستند
احساس خوب خلق شدنی هست نه کسب کردنی از محیط…احساس خوب راه خلق همه خواسته ها هست
من و فقط من مسئول 100% خلق احساس خوب خودم هستم…من مسئول حال خوب هیچ کسی جز خودم نیستم…برای خلق احساس خوب در من باور به ارتباط دائمی با خداوند در درونم کافی هست نه هیچ عاملی بیرون از من
یادم هست وقتی بچه بودم صبح که بیدار بودم همیشه این فکر میچرخید توی ذهنم که امروز چیکار کنم بهم بیشتر خوش بگذره و توی ذهنم اون تجربیات لذت بخش مرور میشد…مثلا خیلی دوست داشتم برم بالای درخت و اونجا کتاب بخونم و کسی باهام کاری نداشته باشه…چرا الان فکر میکنم زندگی فرق کرده؟ باید هر روز صبح بپرسم هدایت بخوام امروز چیکار کنم احساسم بهتر بشه و از خدای احساس خوب هدایت بخوام…همیشه ایده هاش برای خلق احساس خوب در من درسته و از مال من بهتره :))
پس به خداوندم و استادم متعهد میشم حالا که به این شفافیت این موضوع رو درک کردم برای کار کردن جدی و جهاد اکبر روی مهارت استفاده از این آگاهی ها در عمل برنامه داشته باشم…هر روز روش کار کنم….البته این چند وقت هم سرگرم همین کار بودم و در مهارت کنترل ذهن دارم بهتر شدم اما هنوز خییییییییییلی جای کار دارم
چه مسیر قشنگی رو داریم با هم میریم…چه نتایج عالی قراره خلق بشه
به نام پروردگار جان
با درود خدمت استاد عزیزم و و خانم شایسته عزیز و تمام همراهان گرامی
شاید سخت باشه اینکه فقط خودتو مسئول زندگی خودت بدونی ولی قطعا همه ما تنها به دنیا می آییم و تنها از دنیا می رویم و این یک نشانه است که فقط باید به خودمون و قدرتهای نهفته خودمون متکی باشیم و بس…. و در این مسیر خدا صمیمی ترین رفیق خواهد بود.
من به عنوان کسی که دارم روی خودم کار میکنم هنوز وابستگی هایی دارم و هنوز ته قلبم شاید کسان دیگری رو مسئول بدونم هرچند تمام تلاشمو می کنم تمرکزم از روی دیگران زندگیم برداشته بشه. با اولین قدم استاد و تمارینی که داره دارم هرچه بیشتر به قدرت درونی خودم پی میبرم و سعی دارم روند پیشرفتم رو هرچه سریعتر ادامه بدم.
الان خودم رو وقتی با گذشته مقایسه می کنم می بینم چقدر راحت تر می تونم اینو درک کنم که نیازی ندارم پدرم باعث ارتقا مالی من بشه و چقدر شیرینه از زحمات خودم دارم پیشرفت می کنم و این باعث این میشه بیشتر به خودم افتخار کنم.
در گذشته ای نه چندان دور تمام تمرکزم روی این بود که چرا خانواده ای حامی ندارم و چرا من به عنوان یک دختر نمی تونم به اندازه برادرم از حمایت های مالی خانواده برخوردار باشم و گاها به خدا گله می کردم و از اینکه در این خانواده به دنیا اومدم شاکی هم بودم چون اعتقاد هایی بین خانواده های ایرانی هست که دختر بعد ازدواج دیگه باید شوهرش براش همه چیز فراهم کنه ولی پسر اینجوری نیست حمایت خانواده رو تا آخر عمر با خودش داره و این چقدر منو آزار میداد و حتی حس حسادت و تنفر نسبت به برادرم روز به روز بیشتر میشد.ولی الان اوضاع جوری شده که همیشه خودم به خودم یادآور میشم که من تا به اینجا با کمک الله و راهکارهای استادم و کشف درون خودم تونستم پیشرفت چشمگیری داشته باشم که به امید الله این پیشرفت ادامه دار است و موفقیت های بزرگی در انتظار من هستند.
اکنون در اول راه صلح درونی هستم و فکر می کنم تنها یک قدم کوچک در این راه برداشتم و باید خیلی راه بروم تا کاملا با خودم در صلح باشم.
به امید الله و با کمک استاد عزیزم این راه آسانتر می شود.
سلام خدمت استاد عزیزم و سرکار خانم شایسته
قبل از هر چیزی سپاسگزار باشم بابت ایجاد این فضا، این سایت و این همه آگاهی
من واقعا نمیدونم بقیه کشورها هم چنین بستری و فضایی رو دارن که این همه آگاهی و اطلاعات درونش باشه.
واقعا از شما اساتید ممنونم که اصل قانون رو بدون چشم داشت و با خلوص نیت در اختیار ما قرار میدید. امیدوارم بتونیم با استفاده ی درست از این آگاهی ها شکرگزاری مناسبی از شما و خداوند داشته باشیم.
نگاه اینکه یک نفر دیگه باید زندگی من رو درست بکنه و شرایط من رو تعییر بده رو بریزیم دور
اگه من قراره به جایی برسم و هدفی رو بدست بیارم باید روی خودم و خدای خودم حساب باز کنم و حاضر باشم بهای رسیدن به خواسته هام رو پرداخت کنم. یعنی هر ایده ای که به ذهنم میرسه رو اجرایی کنم.
اگه قرار باشه همه ی مردم بشینن و منتظر باشن یه نفری از یه جایی بیاد و تغییری تو زندگیشون بده که ما الان هممون هموز تو غار زندگی میکردیم. من باید تغییر رو رقم بزنم و اونوقت هست که درها باز میشه.
من خودم هستم که شرایط خودم رو تغییر میدم، من تواناییش رو دارم. باید یه پرو باشیم در مقابل مقاومت های ذهنیمون.
من از پس هر کاری بر میام
نگاهی که در خود من از کودکی شکل گرفته این بوده که یه اتفاق بیرونی میتونه همه چی و درست کنه.
این شکلی بوده که من تلاشم و میکنمااا ولی تا فلانی نخواد یا فلان کس عوض نشه اونی که باید برام اتفاق نمیفته.
میخوام بگم خیلی وقتا سوالی که برامون پیش میاد اینه که من ننشستم تو خونه دارم کارم رو میکنم چرا نمیشه؟ چون تهش باور دارم تلاش من به تنهایی کافی نیست و یه کسی اون بیرون باید تلاش های من رو ببینه یا دست من رو بگیره. چون ما خدا رو باور نداریم.
اگه امروز چیزی رو میخوام باید ببینم چه کارهایی میتونم در راستای رسیدن بهش انجام بدم.
منظور از انجام دادن عملی کردن ایده هایی هست که احتیاج به جسارت بیشتری داره
احتیاج به ایمان قوی تری داره
قدم هارو برداشتن ریشش اعتماد به رب و اعتماد و باور به کاری هست که انجام میدم.
نه گرفتن وام و شریک و….
و در مسیر اینکه دیگران در مورد من و شرایط من و کارهای من چه نظری دارن مهم نیست. هر کسی میتونه هر نظری داشته باشه. کسی که دست آورد بزرگی نداره تو زندگی نمیتونه به من بگه کدوم مسیر و برم
یه ریشه ی تفکری که خود من داشتم این بود که اگه من به پدرم این حس و بدم که من بدون تو هیچی نیستم یعنی مردونگی، اینکه بهش بگم تو پشت و پناه منی یعنی من بچه ی خوبی هستم و همین نگاه خیلی جاها ترمز من برای رشد بوده.
نگاه درست اینه که من انقدر رشد کنم و بزرگ بشم که پدرم افتخار کنه به من. اون بنده خدا این براش جذابتره تا اینکه احساس کنه من هنوز بدون اون نمیتونم کاری کنم.
تمرکز اصلی باید روی خودم باشه. هر مسئله ای برام پیش بیاد باید روی خودم کار کنم
من در عمل باید ثابت کنم که تغییر کردم با قدم های هرچند کوچک و رها کردن آدمها از لحاظ ذهنی
ساخت باور اینکه خداوند من رو هدایت میکنه
چه زمانی هدایت میکنه؟ زمانی که از دیگران کمک نخوام. از آدمها توقع نداشته باشم
داستان اینه که اگه کسی به من قولی بده راحتتر قبول میکنم و خیالم راحت میشه تا خداوندی که بهم قول داده هدایتم میکنه و من رو میرسونه به هر آنچیزی که خودم میخوام.
من روی حرف همه و فعالیت های همه و تعهد دادن های همه حساب باز میکنم به جز روی حرف های خدا تعهدهای خدا که گفته اگر کسی من رو اجابت کنه من هم اجابتش میکنم
اینکه خدا خودش رو متعهد کرده که من رو هدایت کنه به شرطی که من بهش اجازه بدم و درها رو باز کنم و خودم لایق بدونم
توحید عملی یعنی پذیرفتن مسئولیت
خدای خودم رو بشناسم
اینکه فلانی برام این کار رو انجام بده اگه شریک خوبی داشتم و هر اگه ی دیگه ای
امیدم رو از آدمها بردارم و بزارم روی خدای خودم
خدایا من روی حرف ها و قول های تو حساب باز کردم نه حرف های و قول های بندگانت که اونها دستانی هستند از هزاران دست تو که فرستادی توی زندگیم.
اگه من خودم رو درست کنم خداوند آدمها رو میاره تو زندگیم
نشونه ی در مسیر درست بودن اینه که نگرانی بیرونی نداریم دیگه و مسئولیت همه چی و پذیرفتیم
و امروز هر تضادی که توی زندگیمون هست رو نشونه ای قرار بدیم که به چه سمتی باید حرکت کنیم پس همیشه میدونیم مسیر درست چیه و جی میخوایم
وقتی من در مدار درست باشم
زمانی که حالم خوب باشه و با خدای خودم عشق بازی کنم
همه جیدر جهت رشد منه
زمانی مه حالم خوبه اتفاقات یکسان برای من خوشایند و پر برکته
امیدوارم بتونم هر روز تو این مسیر بهتر و بهتر بشم
و با نشون دادن ایمانم و عمل کردن به ایده هام شکرگزار پروردگارم باشم
ثروت و سلامتی و برای همگی آرزو میکنم
به نام خداوند یکتا
درود بر شما استاد عزیز و مریم جان عزیز
ما مسئول 100٪ زندگیمان هستیم …
واقعا چه کسی میتونه این رو قبول نکنه ؟؟ ما حتی اگر به ظاهر بگیم دولت باید اینکار رو کنه و مسئولین مسئول پیشرفت ما هستن ، در خلوت خودمون جواب رو میدونیم چی هست و میدونیم که ته دلمون اینو نمیگه …
ته دلمون میگه پاشو به کاری کن ، حرکت کن ، تنبلی نکن ، ما خودمون میدونیم چند چند هستیم ، کجاها خودمون باعث شرایط بوجود اومده تو زندگیمون هستیم و خودمون آگاهیم به خودمون اما …. دنبال مقصریم . چرا ؟؟ چون آسون تره ، چون بقیه هم مثل ما دنبال مقصرن ، انگار همه میدونیم خودمون مسئول زندگیمون هستیم اما چون حال نداریم قدمی بر داریم ترجیح میدیم بهانه ها رو بزرگ جلوه بدیم و همه با هم تایید میدیم به هم ….
18 سالم بود و پدرم فوت کرد ، طبق حرفها و باورهام تا اون موقع فکر میکردم درسم که تموم بشه پدرم منو به دوستش معرفی میکنه میرم تو شهرداری و خیالم از بابت کار راحته ، وقتی پدرم رو از دست دادم تمام باورهام خراب شد
برادرای من که کلا روشون هیچوقت نمیشد حساب کرد ، خودم دانشجو بودم مادرم خانه دار و به دلیل اینکه پدرم سغل آزاد داشت و بیمه نداشن کلا دیگه ورودی پول تو خونه ما به صفر رسید ….
فهمیدم باید زندکی خودم رو خودم بسازم ، بلند شدم با تمام خجالتی بودنم رفتم دنبال کار و مصاحبه نزدیک 2 سال هرجا رفتم نتونستم استخدام جایی بشم …
یه روز نشستم تو خونه گریه و شکایت از خدا که من که دنبال کارم چرا هیچ کس زنگ نمیزنه منکه قدم برداشتم پس چرا نمیشه ، همون روز گفتم خدایا من تسلیم تو میشم اصلا تو خدایی وظیفت اینکه له من کمک کنی ،من میخوام از زندگیم لذت ببرم اصلا بیکارم تا تو کار برام پیدا کنی ، از اون روز احساس خوب و رهایی داشتم
حالم خوب بود ، خوشحال بودم هرچند شرایط کاری من فرقی نکرده بود اما من حالم خوب بود
دیگه نگران نبودم ، آزاد لودم ، صبح ساعت 9 از خواب بیدار میشدم کنار مادرم صبحانه میخوردم و میرفتم تو اتاقم کتاب میخوندمم و فقط کتابای انگیزشی ، باورام شروع به تغییر کرد حتی 1 ماه هم نشده بود که دوستم زنگ زد گفت فلان جا جذب نیرو داره
من با حال خوب رفتم تو راه میگفتم مگه بهتر از منم هست ؟ من همین امروز اونجا مشغول میشم ( من واقعا نشستم و خداوند از طریق هزاران دستانش بر روی زمین برای من راه باز کرد ) و به محض ورود و تنها معرفی خودم استخدام شدم بدون اینکه تلاشی کنم که من کی هستمو چی هستم … چون خداوند وطیفه اش رو له بهترین شکل از قبل انجام داده بود و راه رو باز مرد و نشانه را فرستاد و من حرکت کردم به سمت نشانه و همه چی به عالیترین شکل اتفاق افتاد … توی محیط کار بی نهایت حالم خوب بود بعد از گذشت 6 ماه شرایط شغلی جدیدی رو توی همون محیط باهاش آشنا شدم با باوری قوی گفتم من دیگه نمیخوام اینجا کار کنم من لایق بهتر از اینجا هستم و از پسش هم بر میام و با توکل بر خدا استعفا دادم و اولین شرکتی که رفتم مصاحبه تایید دادن برای همکاری و من دوباره با حال خوب ادامه دادم بی نهایت خوشحال و سپاسگذار بودم ، شغل و شرایط خوب ، حال خوب بعد از 2 سال گفتم خدایا من دیگه نمیخوام تو این سمت بمونم و شروع مردم تجسم کردن روزهایی که دلم میخواست تجربه کنم .. بعد از 2 ماه درخواست به خداوند به صورت شگفت انگیزی ارتقا پیدا کردم و در درست ترین زمان ممکن درامدم 3 برابر قبل شد …..
من این همه نعمت بدست آوردم چون پذیرفتم مسئول زندگیم خودمم ، اگر ارتقا میخوام فامیل نمیتونه کمکم کنه خودم باید بخوام
و توکل کردم به خداوندی که همه وجود من از اوست ….
ما خالق زندگیمون هیتیم و با افکارمون و خواسته هامون خداوند راه رو به سمت خواستمون باز میکنه و نشانه هارو میفرسته فقط کافیه ما حرکت کنیم به سمت نشانه ها
خداوند چنان سوپرایزمون میکنه واقعا دهنمون باز میمونه چون بیستر از اونی که خواستی ذو بهت میده
دوره 12 قدم زندگی من رو تا الان کلی تغییر داده ، واقعا اگر دنبال باورهای خوب هستین وارد دوره 12 قدم بشین اونجا کلی از باورهای درست و حسابیه
ممنونم از شما استاد عباسمنش عزیز ، اسم شما در زندگی من شده احساس خوب ، شنیدن صدای شما هرروز شده حال خوب
موفق باشید همیشه
با نام خدای مهربان که همواره دستگیر و یاری دهنده اس
وسلام به استاد مهربان ومریم بانوی مهربان وسلام به اعضای صمیمی سایت
خدارو هزاران بار شکر میکنم که هربار که افت انرژی پیدامیکنم ی شوک قابل وصفی نثار میکنه و مجدد انگیزه وشادی برای حرکت میده خدارو میلیون ها بار سپاسگزارم
خیلی از شما مریم بانو جان واستاد عزیز سپاسگزارم که هرلحظه در حال به روز رسانی ذهن ما هستید ونمیزارید که از کوک در بریم واز جاده منحرف بشیم خدا خیر دنیا وآخرت به شما بده که غفلت ما رو هر بار شما با لطف ومهربانی سازماندهی میکنید ممنونم
دوباره این تلنگر چقدر نیاز من بود چون از کوک در رفته بودم خدا برام کمرنگ شده بود بی انگیزگی مستولی شده بود
نگاهم دوباره به غیرخدا بیشتر؛ توقعم بیشتر وقدرت رو به غیرخدا بیشتر؛ و یادم از اصل و وصل خودم به فرمانروای عالم به تنها معبود عالم فراموش شده بود
یادم رفته بود که قدرت دست خداس
یادم رفته بود فقط از خدا بخوام وفقط از اون توقع داشته باشم
یادم رفته بود ی برگ بدون خواست خدا بر زمین نمیفته
یادم رفته بود که نگران نباشم
یادم رفته بود باورهای درست رو تقویت کنم
یادم رفته بود هر روز از خدا کمک بخوام وازش هدایت طلب کنم
ایاک نعبد وایاک نستعین
یادم رفته بود کاری به کسی نداشته باشم وفقط تمرکزم رو خودم وخدا باشه و مسیر درست برم
یادم رفته بود سپاسگزاری هرلحظه رو برای نعمتهاش
ویادم رفته بود تمرکز بر زیبایی ها
یادم رفته بود مسئولیت همه کارهام با خودم وخودمم که خراب میکنم و آباد میکنم
یادم رفته بود کاری یا حرفی یا حرکتی برای خوش اومدن و رضایت کسی نکنم یادم اومد که هر کاری یا سخنی برای خدا وخوش اومدن خدا وقلب خودت وبرای اینکه در اعتقاداتم هست بکنم
یادم رفته بود کیه که کارهات انجام میده ؟ کیه محبتهارو تو دلها میندازه ؟ چرا نامرد میشی و تا تقی به توقی میخوره یادت میره؟
من قربون اون خدایی که هیچوقت نامرد نیست و نگاه به کرده ما نمیکنه واینقددر مهربان و کریم و ستار و رحیم ورحمان
یادم رفته بود همه اینا رو واینهمه شرک ؛ اینا مسائل روزهای اخیر من بود ودچار همشون بودم
از خدا طلب بخشش میکنم و صدها هزار بار ومیلیونها هزار بار شکرش که دوباره ودوباره دستگیری کرد و با این فایلها ودوره من به مسیر برگردوند
بابتش از خدا وشما دواستاد عزیز ممنونم وممنونم وسپاسگزارم
ردپای من از گام اول این دوره
استاد سلام و هزاران خیر و برکت به زندگیتون.
استاد من بعد از اینکه تصمیم جدید و توحیدی برای زندگیم گرفتم و از دایره امنم خارج شدم و با وجود اینکه از اون تصمیم و عواقبش ترس داشتم اما چون گفته خداوند بود و الهام شد که انجامش بدم ، منم تسلیم شدن و پا در مسیرش قرار دادم تا بار دیگه توحید رو در عمل ثابت کنم به خودم و خداوند
پیام های اطلاع رسانی خانه تکانی ذهن شما رو دریافت کردم
و با خودم گفتم این دقیقا نشونه اس برای روان کردن مسیرم مخصوصا که اسم درست و بجایی برای این دوره انتخاب کردین استاد
گفتم این دقیقا برای راحتتر قدم برداشتن این مسیر جدیدم اومد.
و بعد از اون دوره جدید از استاد یوگام اومد و مطمئن شدم مسیرم درسته که منم دارم آماده میشم برای این مسیر .
استاد لذت بردم از این ایده و این اتفاق
از خانم شایسته عزیز ممنونم که با الهامات قوی شون
این دوره بی نظیر رو برامون آماده کردن.
سلام استاد عزیزم
سلام مریم بانو
اول اینکه باید بی نهایت از بانو شایسته تشکر کنیم که مارو هم همراه خودشون کردن توی این مسیر فوق العاده
دوم اینکه خانم شایسته شما واقعا تحسین برانگیزی و واقعالایق عزیز دل بودن نه تنها برای استاد بلکه برای تمام ما هستین
انقد وقتی فایل صوتی شما رو گوش دادم انرژی بالا گرفتم
انقدر حرفاتون به تمام سلول های بدنم نشست
انقد کیف کردم که گفتم کاش شما هم برای ما یکدوره مشترکبا استاد میذاشتین
وخدا میدونه من چند روزه دارم ازش درخواست میکنم و میگمخدایا من از شلوغی ذهنم خستم
من دنبال سکوتم
من دنبال رشدم
من این مدارم را باید بالاتر ببرم
من باید سپاسگذاریام از صمیم قلبم و با ذرات وجودم باشه
و دقیقا هدایت شدم به شما و این فایل و وقتی دیشب فایل صوتی دستور العمل این پروژه را از زبان هانم شایسته گوش کردم گفتم این همون چیزی هست که من میخواستم فقط یه تعهد ویژه منو میخواد
تنها تایم تمرکزی که می تونستم توی شبانه روز پیدا کنم ساعت 4:30تا6:30صبح بود
شب قبل از خواب با تمام خستگی تمام کارهاموکردم که صب بدون حواس پرتی فقط بشینم پای این لایو ارزشمند
بقول مریم بانو منم مدتها بود اون صدای قلبم در مورد آکاهی ها انقدر پر رنگ و بلند نبوده
من در سن 15سالگی ازدواج کردم وبا اینکه خودم میخواستم همیشه به مادر وپدرم میگفتم من حالیم نبوده شما چرا؟
وخسابی غر میزدم
و هرجا کم میاوردم مینداختم گردن اونا
از امروز عهد میبندم که واقعا از این تله ذهنی مراقبت کنم
من خودم خواستم
و مسئولیتشو. بر عهده میگیرم
و تمام آنچه تجربه کردم و الان دارم بعد از 14سال تجربه می کنم بواسطه فرکانس خودم بوده وهست
پس واقعا پدر ومادر من چه نقشی دارن؟
اصلا به اونا چه ربطی داره اخه؟
و الهی شکر به لطف الله الان توی جایگاهیی هستم که اگر اون ازدواج نبود
اگر یک سری شرایط به ظاهر نازیبا نبود اصلا به اینجا نمیرسیدم
و نگاه سیستمی به این 14سال واقعا اینو ثابت میکنه که خدای من بهترین برنامه ها را برای بندش داشته و همه چیز برنامه ریزی شده هست و هیچ اتفاقی اتفاقی نیست
پس از امروز
به جای غر زدن وگلایه گردن
مسئولیت تمام زندگی ام و هر لحظمو بر عهده میگیرم
هرچی خوب بشه از لطف خداست
هرجا بد بشه از فرکانس و ظلم خودم به خودمه و لا غیر
یکی دیگه از مسئولیت گریزی های من اضافه وزنمه
که راحت به ادما و یه سری مسائل ربطشون میدم
در حالی که این من بودم که لقمه لقمه زیاده روی کردم
این من بودم که از خودم مراقبت نکردم
و به هیچ کس وهیچ کس کوچکترین ارتباطی ندارد
پس باید چنتا نکته یادم بمونه
من تنها مسئول زندگی خودم هستم
که این جمله دوتا پهلو داره
یکی اینکه فقط باید از خودمتوقع داشته باشم
یکی اینکه برای زندگی کسی هم نمی تونم هیچ کاری بکنم
نکته بعدی اینکه
اگر من به اندازه کارفرما و مدیرم که میخوامادم قدرتمندی باشه با خدای خودم که قدرتمندی مطلقه ارتباط را برقرار کنم همه چیز اوکی میشه
ونکته بعدی اینکه
نمیشه مثل بقیه فکر کرد ورفتار کرد اما نتیجه متفاوت خواست
نمیشه ادما برات مهم باشن ولی بخپای توی مسیر درستم باشی
و باید
وباید
وباید تنها تمرکزت روی خودت وخدای خودت باشه
و هر زمان بفهمی خودت و ذهنت چقدر قدرتمنده دیگه اصلا خجالت میکشی بخوای از کمک کسی خوشحال بشی یا توقعی داشته باشی
اینم ردپای گام اول
بریم به امید خدا برای عمل کردن به این آگاهی و مسئولیت پذیری
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام عرض میکنم خدمت استاد توحیدی و گرانقدرم و خانم شایسته مهربان و دلسوز و همهی دوستان عزیزم در این سایت توحیدی
با کمک و یاری خدای مهربانم ، میخوام طبق دستورالعملی که خانم شایستهی عزیز برای دورهی خانهتکانی ذهن دادن ، اولین کامنت و ردِّپام رو برای گام اول ثبت کنم . ممنونم از همهی دوستانی که کامنتم رو با چشمان قشنگشون میخونن. انشاالله که در این مسیر زیبا و الهی ، ثابت قدم باشم
ما خودمون با افکار و باورهامون زندگی خودمون رو خلق میکنیم ، بنابراین صددرصد مسئولیت زندگیمون با خودمونه .
این آگاهی و قانونی که هزاران بار در آموزشهای استاد شنیدم، دوباره تو این فایل برام مرور شد . یادمه اولین بار که این جمله رو از زبان استاد شنیدم، رابطهی من با این جمله، مثل آبی بود که جذب پارچهی نایلونی و پلاستیکی نمیشه . خیلی برام سخت بود که بپذیرم که همهی اتفاقات زندگیم رو خودم با افکار و باورهام خلق کردم پس مسئولیت کل زندگیم، آنچه که بودم، هستم و میخوام باشم ، با خودِ خودِ خودمه. برای منی که مثل همه ی آدمها عادت کرده بودم مسئول همهی بدبختیها و مشکلاتم رو خانواده، پدر و مادر ، اطرافیان و جامعه و دولت بدونم، خیلی سخت و سنگین بود پذیرفتن این جمله . من از اول نوجوانی تا تقریبا یک سال اولی که با استاد آشنا شدم، درگیر افسردگی شدید بودم و همیشه مسئول این بیماریم رو پدر و خانوادهم و همینطور ارث و ژنتیک و این مسائل میدونستم چون مادرم هم افسردگی داشت و من فکر میکردم که از مادرم به ارث بردم این بیماری رو . ولی از وقتی سعی کردم مسئولیت این بیماریم رو به عهدهی خودم و پذیرفتن و تکرار افکار بیماری زای ذهنم و تفکرات اشتباه خودم بگیرم ، تونستم با کمک خدا و آموزشهای استاد ، به صورت پله پله و تکاملی درمانش کنم و از شرّ اونهمه قرص و دکتر و بیمارستان و گریه و بیخوابی و….. خلاص بشم .پذیرفتن این جمله و قانون طلایی و مهم در تک تک قسمتها و مسائل زندگی ، برای من واقعا سخت و سنگین بوده و هست ولی در هر قسمتی که تونستم خودم رو مسئول زندگیم و شرایطم ببینم، به همون نسبت در اون بخش و قسمت از زندگیم، شرایطم بهتر شد . وقتی که پذیرفتم دلیل رابطهی پر از دلخوری و کینهای که با پدرم دارم، خودم و افکارم هست ، تونستم به صورت تکاملی، رابطهم با پدرم رو بهبود بدم و دلخوری و کینهی 37 ساله رو تبدیل به یک عشق خالص و بیتوقع کنم و الان یک رابطهی عاشقانهی دوطرفه با پدرم و خانوادهم دارم و تونستم به راحتی آدمها رو ببخشم . از اونجایی که از نظر من پذیرفتن این جمله که ما زندگیمون رو با افکار و باورهامون خلق میکنیم، پس مسئولیت صددرصد زندگیمون به عهدهی خودمونه و نباید انتظاری داشته باشیم که یک عامل بیرونی شرایط زندگی ما رو بهبود بده ، (که البته پذیرفتن اون، بسیار سخت هست ) تازه شروع کاره و بخش مهم و اصلی و به مراتب سختتر کار به نظر من این هست که ، حالا که این جمله و آگاهی رو عمیقا پذیرفتیم و بار رو از روی دوش دیگران و عوامل بیرونی برداشتیم و گذاشتیم روی دوش خودمون ، مرد عمل هستیم که بتونیم زندگیمون رو واقعا بدون انتظار داشتن از دیگران و تنها با افکار و باورها و اعمال خودمون به اون شکلی که دوست داریم ، خلق کنیم ؟ اینجا درک مفهوم توحید عملی میاد وسط . واقعا چقدر باید روی باورها و افکارمون کار کنیم تا بتونیم این سمِّ انتظار و توقع داشتن از عوامل بیرونی و عواملبیرونی رو مسئول مشکلات و مسائل و بدبختیهامون دونستن رو از ذهن و وجودمون بیرون بکشیم . من یکی برای اینکه بتونم این قانون طلایی رو بپذیرم و در عمل اجراش کنم، کلِّ زندگیم رو به هم ریختم و به گوشهای از زمین پهناور خدا پناه بردم تا شاید بتونم در خلوت خودم این جملهی طلایی رو بپذیرم و در عمل و در تمام قسمتهای زندگیم اجرا کنم و با وجود تمام تلاشهام، اعتراف میکنم که هنوز نتونستم به طور کامل و صددرصد در تمام بخشهای زندگیم این قانون و جملهی طلایی رو در عمل اجرا کنم و قشنگ میبینم که با وجود تمام سعی و تلاشها، هرجایی از زندگی که کمی بهم فشار میاد، دوست دارم یک عامل بیرونی رو مسئولِ شرایطم بدونم و ازش انتظار و توقع کمک داشته باشم . چون این موضوع به نظرم پاشنهی آشیل خیلیهاست که باید تا آخر عمر روش کار بشه وگرنه وقت و بیوقت در پستی و بلندی زندگی، خودش رو نشون میده . برای همین واقعا نمیتونم بگم که آدم میتونه جای سیلزدهها و طوفانزدهها و زلزلهزدهها و ….. باشه و توقع کمک از دولت و دیگران و…. نداشته باشه و بخواد خودش با افکار و باورهاش ، از نو زندگیش رو بسازه ؟ چقدر ایمان و توکّل و باورهای درست میخواد واقعا ؟؟؟ در اینجور شرایط سخت هست که میفهمیم که واقعا باورها و شخصیتمون تغییر کرده یا فقط در حرف ، این قانون طلایی رو پذیرفتیم و وقت عملکردن که میرسه، جامیزنیم و برمیگردیم به حالت قبلیمون. فاصلهی حرف تا عمل، زمین تا آسمونه .
موضوع دیگهای که وقتی سعی کردم بپذیرم خودم مسئول زندگی خودم هستم ، به مرور و با تلاش آگاهانه ، خواستم که کنار بذارم، این بود که از دیگران، مخصوصا پدر و مادر و خانوادهم ، هیچ توقع و انتظاری نداشته باشم . قبل از پذیرفتن این قانون ، همیشه تقلا و مبارزه میکردم که پدرم به همون اندازه که به برادرهام اهمیت میده و دوسشون داره و بهشون از هر نظر ، چه مالی و چه محبتی و ….. کمک میکنه ، به من هم که دخترش بودم، کمک کنم ( چون پدرم به شدت پسردوست بود) هیچ کمک و محبتی از پدرم، به اون صورتی که میخواستم، دریافت نمیکردم و برعکس، رابطهمون همیشه پر از تنش و دلخوری و کینه بود . در حالی که من دختری بودم که عمیقا از قلبم، پدرم رو دوست داشتم ولی چون ازش انتظار و توقع داشتم ( که اون موقع به خودم ، برای داشتن انتظار عشق و محبت از پدرم ،حق میدادم ) ، رابطهم رفته رفته بدتر و کینهم شدیدتر میشد . ولی وقتی با این قانون آشنا شدم و سعی کردم اون رو در عمل اجرا کنم و تکاملم رو طی کردم، جهان هم بهم کمک کرد و شرایطی رو برام فراهم کرد که بتونم روی این پاشنهی آشیلم که توقعداشتن از دیگران، مخصوصا پدرم بود، کار کنم و به کُلّ توقع داشتن از پدرم رو بزارم کنار و فقط روی نکات مثبت پدرم که بسیار فراوان هم هست ، تمرکز کنم و مدام تحسینش کنم و الان شرایط طوری شده که پدرم عاشقانه دوسم داره و حتی ابراز علاقه میکنه و از کلمات و جملات محبتآمیز فراوان استفاده میکنه ، چیزی که من حتی تو خواب هم تصوّرش رو نمیکردم . حتی بدون اینکه من درخواستی داشته باشم، کمک مالی بهم میکنه و مدام میخواد به روشهای مختلف ، هدیه برام بگیره و حتی تحسینم میکنه ، چیزی که من در کُلّ عمرم از پدرم ندیده بودم و فقط ازش انتقاد و سرزنش شنیده بودم . جالب اینجاست که بدونید این رفتارهای جدید پدرم، فقط با من و خواهرم که هم فرکانس هستیم ، اینجوریه و با بقیهی اعضای خانواده فرق خاصی نکرده . یعنی قانون ثابت جهان، پدرم رو فقط برای من و خواهرم ، به این شکل جدید درآورده و برای بقیهی اعضای خانواده ، مثل گذشتهست . این برای من یه معجزه به شمار میاد و چون این تغییرِ پدرم ، برام یه کار غیرممکن بود ولی با قانون ثابت خدا رخ داد، باعث شد که یه فَکتِ قوی بشه برام ، برای اینکه بتونم در حوزهی روابط پیشرفت نسبتا خوبی داشته باشم .
وقتی از کسی توقع و انتظاری برای کمک ، نداشته باشی و فقط توجّهت به خدا باشه ، خدا به بینهایت روش ، حتی توسط آدمهایی که فکرش رو هم نمیکنی ، بهت کمک میکنه . ولی وقتی چشمت دنبال این و اونه که یه کمکی بهت بکنن و دستت رو بگیرن و محبتی بهت بکنن ، به بدترین شکل رانده میشی و بیتوجّهی میبینی و به شکلهای مختلف تحقیر میشی .
خدایا کمکم کن رو این پاشنه آشیلم بهتر کار کنم و بتونم در همهی شرایط زندگیم ، فقط و فقط به تو توکّل کنم .
خدایا کمکم کن تو این مسیر خودسازی و خداشناسی ثابت قدم باشم و هر روزم بهتر از دیروزم باشه .
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
در پناه الله یکتا ️
بنامِ خالق یکتا
و درود بر استاد و مریم عزیز
و تمام دوستان هم فرکانسی ام
راستش من دیروز پریروز این فایل ک گوش دادم بیشتر رو مبحث مسولیت پذیری تمرکز کردم
امروز برای چندمین بار فایل رو گوش دادم و یسری پرده ها از جلوی ذهن و چشم و گوش و قلبم کنار رفت
خیلی دلم خواست ک مجدد مکتوب کنم تا هم برای خودم آگاهی ها مرور بشه هم برای اونهایی ک تو مدار و فرکانس کامنت های من هستن مفید باشه….
خداوند یه انرژیه و دارای احساسات نیست که دلش برای ما بسوزه، ما هرمسیری که تجسم کنیم و فرکانس بفرستیم خداوند مارو در اون مسیر هدایت میکنه چه مسیر مثبت چه مسیر منفی.
هیچکس تو دنیا نمیتونه شرایط منو تغییر بده و به من کمک کنه مسولیت زندگی منو بپذیره بلکه فقط فقط مسولیت زندگیم چه خوب چه بد بر عهده ی خودمه و باید زندگیم رو خودم بسازم و خلق کنم.
باید بهونه هارو بزارم کنار و هیچ چیز و هیچ کس رو مسول زندگیم و اتفاقاتش ندونم.
دنبال مردم نباش، مردم رو برای خودت نگه ندار که بیان به به چه چه کنند، ازت تعریف کنند. نه از تعریفاشون خوشحال شو نه از بی توجهی هاشون ناراحت چون مردم هیچ تاثیری تو زندگیت ندارند و فقط خودتی که مسول زندگیتی.
هیچ عاملی در بیرون نیاز به تغییر نداره که حالت بهتر شه یا زندگیت تغییر کنه و درست بشه هیچ عامل بیرونی حتی ذره ای در حال خوب یا بد ما تاثیر نداره تا خودمون نخوایم و قدرت ندیم و بهش توجه نکنیم و به مردم قدرت ندیم چون ما خودمون خالق شرایط و اتفاقات و زندگیمون هستیم و با افکار و باورها و کانون توجهمون و تجسم باعث خلق چیزی میشیم.
افکار و باورهات و کانون توجهت رو درست کن زندگیت دگرگون میشه اصلا به دیگران کاری نداشته باش و توجهه نکن تو فقط رو خودت کار کن هرچی که در بیرونه اوکی میشه درست میشه به بهترین حالت و شیوه ی ممکن.
دنبال این نباش یه جایی بری حالت خوب شه با یکی حرف بزنی افکارت تغییر کنه، خودت هر لحظه افکار و کانون توجهت رو رصد کن وقتی خودت از درون احساست خوب بشه و باشه همه جنبه های زندگیت تغییر میکنه.
روی هیچ آدمی جز خدا و خودت حساب باز نکن حتی بنظرم گاهی اوقات رو خدا هم نباید حساب باز کنیم چون خداوند تمام ابزار لازم رو برای تغییر درون و زندگیمون بهمون داده و به محضی که رو خودمون کار کنیم هدایتمون میکنه و مسیر رو برامون هموار میکنه چون قانون اینه و یجورایی وظیفه خداوند و جهان اینه و قانون هیچوقت تغییر نمیکنه.
ازدیگران توقع و انتظار نداشته باش این تفکر سم که فلانی وظیفشه بنداز دور، فلانی وظیفشه عذرخواهی کنه، فلانی وظیفشه اینجوری رفتار کنه، فلانی وظیفشه مهمانی بگیره، فلانی وظیفشه پول بده، فلانی وظیفشه ادب رو رعایت کنه، فلانی وظیفشه کمک کنه، فلانی وظیفشه توجهه کنه، فلانی وظیفشه مسئولیتش رو درست انجام بده، فلانی وظیفشه برای من وقت و انرژی بزاره و… این افکار سم رو رها کن توقع و انتظارت رو به صفر برسون اصلا روی ادم ها حساب باز نکن، اصلا آدم هارو نبین فقط تمرکز روی خودت باشه، منتظر نباش یه ارثی بهت برسه، یه وامی برات درست شه، یکی بیاد یه پولی بهت برسونه، انقد رو آدم ها حساب باز نکن،، آدم ها عادت دارن با یه بشکن ببرنت بالا با ی بشکنم بیارنت پایین، فقط روی قدرت خداوند و کمک های خداوند و روزی هایی که از سمت اون میرسه حساب باز کن..
شرک های مخفیت رو شناسایی کن چون افرادی که متفاوت تر از سطح جامعه فکر وعمل میکنند تعدادشون کمه،، چون همه دنبال یک منجی هستن که یروزی یجایی یه کسی یه نیرویی بیاد ک مسائل مارو حل کنه
صلح بیاره،،، آرامش بیاره،،، پول بیاره،، عدالت بیاره و…. منجی در کار نیست منجی خود ما هستیم یعنی چه ک هرچی شرایط گند تر میشه افتضاح تر میشه نا مطلوب تر میشه منجی در حال نزدیک تر شدنه…
یعنی در این عمر محدود و سفری که شروع کردیم قراره هرروز در سختی باشیم و زندگی کنیم و در کصافط دست و پا بزنیم؟ تا روزی که منجی بیاد؟ بلفرض روزی هم منجی و نیرویی اومد اگ اون روز ما زنده نبودیم چی؟ چه لذتی از زندگی بردیم؟ جز اینکه سالها در انتظار کمک و یاری از سمت یه عامل بیرونی بودیم. با این طرز فکر باختیم بدم باختیم…
منتظر نباش ک یکی از بیرون بیاد توقع نداشته باش که خب فلانی زنگ بزنه،،، فلانی پیام بده،،، فلانی هدیه بخره،،، فلانی فقط منو ببینه،، اون موقعست ک من حالم خوبه و خوب میشه احساس خوشبختی میکنم در صورتی که نمیدونیم و نمیفهمیم داریم تو منجلاب فرو میریم روز ب روز غرق عوامل بیرونی برای خوشبختی و خوشحالی میشیم
و هیچوقتم حالمون خوب نمیشه مگر به صورت کوتاه مدت و مقطعی
چون به محضی که یکی انتظارات و توقع من رو برآورده نکنه ناراحت میشم حساس میشم خودم رو سرزنش میکنم به زمین و زمان فحش میدم زود رنج میشم و در پست ترین فرکانس قرار میگیرم پر از تشویش و نگرانی و ترس و نجواهای شیطانی و روز ب روز شرایط بدتر میشه…
کاری به دیگران نداشته باش، کاری به بهانه هات نداشته باش حتی کاری به بهانه های دیگران هم نداشته باش فقَط روی خودت کار کن مسولیت زندگیت رو بپذیر، نگو من فلانم، شوهرم فلانه، خانوادم فلانه، جامعه اینه، وضع اقتصاد اینه، اگر تو ایران نبودم، اگر فلان شغل رو میداشتم، اگر بچه میداشتم یا نمیذاشتم، اگر و اگر و اگر… تمام این قضیه ها و بهانه هارو بریز دور اگه میخای با همین فرمون پیش بری که بسم الله کاری نداره، راحت باش و خوش بگذرون تو این شرایط نامطلوب….
اما اگ میخای یجور دیگ زندگی کنی،، خالق زندگیت باشی،،، یجور دیگ فکر و عمل کنی،،، دست از توقعات و انتظارات و بهونه هات بردار وگرن تو یه انسان بدبخت هستی با این افکار منفی و سمی و کانون توجهت…..
اگر در خانوادم مشکل دارم،،، اگر با فرزندم مشکل دارم،،، اگر در محل کارم مشکل دارم،،، اگر با دوستام مشکل دارم،،،، همه و همه تقصیر خودمه،،، خودم باعث خلق این شرایط شدم نه خدا و نه دیگران فقط فقط خودم مسولم، گردن خدا ننداز کسی که بنده ی خوبی باشه بندگی کنه خداوند براش همه کار میکنه…..
مردم کی هستند؟ مردم چه قدرتی دارند اخه که بخان باعث خوشبختی یا بدبختی کسی بشن؟ باعث شادی یا ناراحتی کسی بشن؟ باعث تغییر اوضاع مالی بشن؟ وقتی خدارو باور کنی به عنوان قدرتمند ترین فرمانروای جهان به عنوان قدرتِ کل دنیاها اونوقته که خدا برات کاری انجام میده تو بندگی کن رسم بندگی رو درست بجا بیار اونوقت میفهمی فرمانروا کیه،،، قدرت چیه،،، هدایت چجوریه،،، زندگی عالی به چه شکله،،،، رزق و روزی و برکت چیه،،،، ما رو همه حساب باز میکنیم از همه کمک میخوایم الا خدای بزرگ و مهربان و بخشنده….
اگر داری مث بقیه فکر میکنی مث بقیه عمل میکنی زندگیت هم مث بقیه خاهد بود و حق هیچ گله ای نباید داشته باشی….
تو به دنیای بیرون کار نداشته باش،،، به شرایط بیرون کار نداشته باش،،، به اجتماع و اتفاقاتش کار نداشته باش،،، به سیل و زلزله و گرونی کار نداشته باش،،،، به این حزب و اون جناح و جنگ و جبهه کاری نداشته باش،،، باور کن کل دنیا درون خودته باید فقط رو دنیای درونت کار کنی باید کل توجهه و تمرکزت رو بزاری روی خودت و دنیای درونت….
هرجا برای جلب توجهه مردم کاری کردی بدون باختی،،، نوع لباس پوشیدن بخاطر رضایت مردم،،، نوع حرف زدن بخاطر خوشامد مردم،،، شغل و تحصیلات و رشته بخاطر علایق مردم،،، خرید خانه و زمین و ماشین و طلا و سرمایه گذاری بخاطر کم نیاوردن از بقیه و چشم و هم چشمی،،،، تربیت فرزند طبق نظر مردم،،،، آخه این مردم کی هستند؟ چرا این مردم انقد مهم شدن؟؟ تمرکزت بزار رو مسیر خودت به دیگران چکار داری اخه؟؟ عمم چ کرد خالم چه گفت،،، فلان کشور چکار کرد،،، فلان خاننده کجا رفت،،، فلان بازیگر با کی ازدواج کرد،،،، اون بلاگر چنتا بچه آورد،،،، فلانی چه شغلی زد،،، برادرم چقد درآمد داره،،،، مادرم فلان رفتار کرد،، پدرم فلان حرفو زد،،، دوستم فلان نظرو داد،،،، بابا بیخیال مردم اگه یدرصد اون توجهی ک رو مردم و زندگیشون داریم رو روی خودم میزاشتیم الان زندگیمون بهشت بود،،، فقط خدا و خودتون نه هیچکس دیگ رو خودتون کار کنید ببینید خدا چجوری میسازه همه چی درست میشه هر اتفاقی افتاد بگو خودم کردم خودم باعثشم خودم خلقش کردم حالام خودم درستش میکنم یکاری میکنم همه چی به نفع من پیش بره،،،، حتی تو بدترین شرایط و سخت ترین شرایط جوری ذهنمو کنترل میکنم جوری قلبمو آرام میکنم که اون اتفاقات و شرایط برام سرشار از عنایت و خیر و برکت و حس خوب باشه….
وای ک چقد باور مخرب رو ازین فایل تشخیص دادم تو زندگیم مردم مهم تر از خدا و خودم بوده،،، همیشه هم آسیب دیدم از همین مردم
ولی کم کم قراره رو این باور کار کنم
و قطعا میام از نتایجم میگم براتون
مرسی از توجهه همگیتون
سلام خدمت استاد عباسمنش، خانم شایسته عزیزم، و همه عزیزانی که اینجا حضور دارن.
خواستم از این فایل شروع کنم به کامنت گذاشتن، برای اینکه یادم بمونه قانون چیه؛ و برای غلبه بر کمالگرایی.
من فایل های استاد رو در حالت های مختلفی گوش دادم تا بفهمم کدوم حالت برام مناسب تره،
– در حال کار
– در حال آشپزی
– در حال استراحت
– در حال پیاده روی
-و در حالت نشسته با تمرکز کامل
از دو تا روش آخر، بیشترین نتیجه رو گرفتم.
یه تایمی رو در برنامه روزانه ام اختصاص دادم به فایل های خانه تکانی ذهن،
رفتم تو قسمتی از خونه که بیشتر از همه دوسش دارم ، با تمرکز کامل نشستم گوش دادم،
ثانیه به ثانیه ویدیو رو متوقف میکردم و مینوشتم درباره هر آنچه که دریافت کردم، بعضی قسمت های فایل رو برمیگشتم عقب و بار ها و بارها میزدم تکرار بشه ؛ مثلا دقیقه 32:20 همین فایل به شدت تاثیر گذار بود.
به یادم آورد که سوره حمد چی گفته :
– ” تنها تو را میپرسیتم و تنها از تو یاری میجوییم ”
یادم آورد که چند وقته چقد سر مسائل مختلف شرک ورزیدم ، یه زمانی واسه اجاره خونه،واسه اجاره مغازه، امیدم به هرجایی غیر از خدا بود ، و به شدت هم خسته و ناامید شدم!
یه زمانی برای مشتری ، یه زمانی برای پذیرفته شدن در اجتماع و… چقدر شرک ورزیدم،
جالب اینجاست :
هر زمان که به آموزش های استاد متعهدانه گوش دادم و تمرین کردم،
در طول روز قانون رو به خودم یادآوری کردم،
تلاش کردم از صبح که چشمامو باز میکنم زیبایی هارو ببینم،
تضاد ها رو به عنوان یک موهبت دیدم که خواسته ام رو واضح میکنن و جای پای منو در مسیر هدفم محکم تر میکنن و منو ارتقا میدن؛
زندگی بسیار دلنشین شده و پر انرژی با ایمان ادامه دادم.
و هر زمان که از مسیر منحرف شدم حرف های استاد بهم تلنگر زد که حواست باشه داری ناخواسته ها رو خلق میکنی،
حواست باشه اینجا داری شرک میورزی و اوضاع خوب پیش نخواهد رفت؛
به محض بیدار شدنم با این آگاهی ها، دوباره به مسیر لذت بخش زندگی برگشتم؛
داستان همینه که مهم ترین موضوع تــوحـیـــد هست،
من هر وقت بنده خوبی نبودم و طبق الگو های رفتاری قدیمی شرک ورزیدم،
زمین و زمان ناامیدم کرد،
فقط و فقط برای اینکه بهم بفهمونه قدرت از آن الله هست…
فقط برای اینکه یادم بیاد تمام قدرت در دست الله هست که فرمانروای تمام جهانه و اگر از اون انتظار داشته باشم، اگه از اون کمک بخوام از اون درخواست کنم،
ایمان داشته باشم که داره به من گوش میده و تمام حواسش به منه
قطعا راه حل ها رو بهم الهام میکنه، قطعا آرامش بی حد و مرزی نصیب قلبم میشه.
– توحید عملی یعنی:
– من مسئول تمام اتفاقات و شرایط زندگیم در هر لحظه هستم.
– هیچکس بیرون از من مقصر یا مسئول نیست، حالا بخواد پدر مادر باشه، همسایه و دولت باشه یا حتی خدا باشه. من قدرت خلق کردن دارم و تمام شرایط رو خودم خلق کردم، حالا اگه بعضی از جنبه های زندگیم رو دوست ندارم، بهتر نیست به جای گله و شکایت، شرایط جدیدی رو خلق کنم؟؟؟ من یک خالق هستم که قراره از عمرم درست استفاده کنم.
– اگه مثل بقیه “فکر” و “عمل” کنی، قطعا مثل بقیه نتیجه میگیری. پس بیا مثل اونی که زندگی و شرایط دلخواه تورو داره فکر کن و عمل کن. مثل عباسمنش.
– همه چیز خداست، همه چیز توحید و توکل به خداست. قبل از انجام کاری، نیت خودت از انجام اون کار رو بسنج. ببین برا دل خودته و بهت الهام شده، یا برای تایید و تشویق از طرف مردم داری انجامش میدی؟
– از دیگران کمک نخواه ، توقع نداشته باش و منتظر کمک یا دلسوزی یا تاییدشون نباش! تمام توجهت رو بده به پروردگارت، ازش درخواست کن، باهاش صحبت کن.
به یاد بیار خدایی هست که فرمانروای تمام جهانه، تمام قدرت در دست اونه ، با اینکار آرامش رو به خودت هدیه میدی تا زمزمه دل مشغولی ها محو بشه، و به راحت ترین حالت ممکن صدای هدایت های الله خیلی واضح به گوشِت برسه.
– اگه تو بنده خوبی باشی و فقط بنده خدا باشی، همه کار برات میکنه. جوری که هیچکس باورش نشه از نعمات بی حسابی که بهت داده.
-با رعایت قانون تکامل، باور های توحیدی قدرتمند میشن. پس ادامه بده. هرروز که چشماتو باز میکنی به خودت یادآوری کن اگه امروز بیدار شدی به این معناست که قراره خداوند هدایتت کنه به شرطی که تو بخوای و بتونی هدایت رو دریافت کنی، هدایت در مسیر کسانی که به آنها نعمت داده شده…
– قراره هرروز به تمام این آگاهی ها عمل کنی. یعنی اگر امروز تو شرایطی هستی که با باور های قبلیت خلقش کردی، اگه اتفاقی میفته که زیبا نیست، صد درصد مسئولش خودتی. حواست باشه گول نخوری بگی نه دیگه این موضوع تقصیر فلانیه اون داره اون رفتارو میکنه.
نه، مسئول تمام اتفاقات خود تو هستی ، و حواست باشه.
-هیچ نجات دهنده ای در کار نیست.
چون من یک خالق هستم و فقط خودم میتونم با هدایت های پروردگارم زندگیم رو خلق کنم.
– خداوند یک سیستم و یک انرژی هست که به فرکانس های من پاسخ میده. اگه تو مدار خوبی باشی صد درصد تو شرایط خوبی خواهی بود. فارغ از اینکه اون بیرون چخبره.
– من یک خالق هستم به شرطی که بهونه نیارم!
-توی هر مکانی که هستی ،با اون مکان در صلح باش و بهترین عملکرد خودت رو ارائه بده و به زیبایی ها توجه کن. در این صورت تو هدایت میشی به مکان های بهتر.
استاد عزیزم سپاسگزارم که یکتا پرستی روبه من آموختین.
به لطف خداوند و خانم شایسته عزیزم که این دوره رایگان رو استارت زدن، منم دوباره کار کردن روی خودم رو شروع کردم و میخوام هر روز طبق برنامه روی قدم ها کار کنم.
استاد تو این فایل هم گفتن که باور های جدید با تکرار شکل میگیرن ، پس ما هم هرروز قوانین رو یاد میگیریم و تکرار خواهیم کرد.
سلام دوست من
چقدر ردپایی که گذاشتی تاثیر گذار و روان بود ، هر خطی رو که میخوندم با خودم گفتم چقدر با آرامش و صبوری این رد پا و این آگاهی رو به جای گذاشته ، خوشحالم که تو این مسیر در کنار همراهانی هستم که هم فرکانس با خودم هستن و دنبال یک هدف هستیم
برای تو دوست عزیز آرزومند رسیدن به هدف اصلیت و اون آرامشی هستم که هممون دنبالش هستیم
بنام خداوند هدایتگر به سمت نور و آگاهی
با کسب اجازه از رب العالمین برای نوشتن آگاهی که همین الان از گوش دادن مجدد به این فایل لایو درکش کردم
“خانه تکانی ذهن”
“گام اول و هفتم”
سلام استاد عزیزم
ممنونم که عاشقانه آگاهی های خودتون رو با ما به اشتراک میگذارید
در راستای این باور توحیدی که در این فایل و همه فایل ها فریادش میزنید که من مسئول زندگی خودم هستم همین الان نکته ای باز برام روشن شد
توضیح درکی که داشتم خیلی سخته اما مهمه اونقدر مهمه که گفتم بیام بنویسم تا هم خودم بهتر درکش کنم و هم شاید مشکلی افرادی مثل خودم باشه که بهشون کمک کنه
من تا همین چند وقت قبل به این وضوح درک نکرده بودم که من مسئولیت احساس و حال خوبم رو مینداختم گردن خداوند… از راه نتایجی که انتظار داشتم خداوند در پاسخ رفتارهای من و کار کردن روی خودم برام ایجاد کنه…یعنی تا روی خودم کار میکردم یه جورایی همیشه با شوق نیم نگاهی داشتم به نتایج مورد انتظارم…مدتی کوتاه با نتایج کوچک تر ذوق زده میشدم…خیلی ذوق زده ولی بعد از مدتی اگه اون نتایج ایجاد نمیشد روی احساس خوبم تاثیر داشت…یعنی یجورایی فکر میکردم که من خوبم ولی خدا اونطوری که باید خوب کار نمیکنه…واقعا این رو نمیدونستم…به جرات میگم نمیدونستم…چون خیلی افکار اونقدر ریشه ای و عمیق هستند که ما متوجه شون نمیشیم که اونا از اون لایه های زیرین دارن ما رو کنترل میکنن….اینا همون پیچک هایی هستن که تا یسری تنه های بزرگتر رو قطع نکنیم بهشون نمیرسیم که بفهمیم هستند و تا این اندازه توی ذهنمون دست اندازی کردن…اینجور مواقع من فکر میکردم حال خوبم برای این افت میکنه که ورودی های نامناسب از جامعه دریافت میکردم…تازه حتی ریز ریز اون زیر توی لایه های عمقی یکم بد و بیراه به جامعه هم میگفتم که چقدر باورهاشون داغونه که هر وقت میری بین شون فقط آشغال به ذهنم میدن…هیچ چیز خوبی برای گفتن ندارن جز چرندیات تازه همش هم آدم رو دعوت میکنن که بیا بهمون سر بزن…یا به مادرم گیر میدادم که چقدر همیشه یا داره خبر اخبار بد و حوادث سوزناک رو بهم میده یا توی خونه سریالهای سوزناک آی فیلم صداش میاد…وقتی فهمیدم که من با نجواهای ذهنی خودم ناشی از یه عالمه افکار و باورهای منفی خودم دارم صدمه میبینم واقعا انگار یه نوری به زندگی ام تابیدن گرفت…من کلی باور نامناسب مثل حرص و عجله، عدم درک قانون تکامل، عدم استمرار در مسیر درست و وابسته بودن به نتایج داشتم بعد می اومدم احساس بدم رو مینداختم گردن جامعه…
بعد از اون واقعا در درک بهتر تکامل بخصوص با قدم اول و تمرین ستاره قطبی و به یاد آوردن زمانهایی که مسیری رو با استمرار و با صبر ادامه دادم و چقدر نتیجه خوب و بدیهی وارد زندگی ام شده خیلی بهتر از قبل شدم و هنوز دارم مدام تکامل رو یادآوری میکنم چون واقعا اون نقطه ضعف حرص و عجله و نتیجه گرایی هنوز با من هست و نیاز به کار داره…
*
اما امروز متوجه وابستگی و عدم مسئولیت پذیری دیگه ای در خودم شدم…
اینکه من برای حال خوبم وابسته به سایت و فایلهای استاد هستم…اینکه اگه یه روز فایلی رو نشنوم یا کامنتهای سایت رو نخونم اصلا انگار نمیدونم برای احساس خوبم چیکار کنم… احساس میکنم اون اول صبحی اگه قرار باشه فوری جایی برم یا خواب بمونم و نرسم که قبل کار فایلی گوش بدم یا کامنتهای سایت رو بخونم غمی بزرگ منو فرا میگیره و من ناتوان هستم از اینکه حالم رو با اون همه آموخته ای که از استاد توی ذهنم دارم خوب کنم…
من میدونم ورودی خوب به ذهن بسیار مهمه و این سایت از هر جای دیگه ای خالص تر این ورودی های خوب رو بهم میده….اما داستان ورودی خوب به ذهن دادن یه چیزه….اینکه وابسته به فقط یک منبع برای ورودی خوب به ذهنم باشم این یه چیز دیگه است…این برای من دقیقا مثل این هست که بخوام برای حال خوبم به ماشین و خونه و یک شخص خاص در رابطه عاطفی وابسته باشم…
تمام توضیحات استاد در تمام فایلها بر این اصل استواره که ما بیایم در کنترل ذهن و جهت دهی کردن آگاهانه ذهن به سمت باورهای خوب و سپاسگزاری استاد بشیم…یعنی ماهر بشیم در کنترل ذهن به سمت خواسته هامون در هر شرایط بیرونی
هدف آموزش های توحیدی قرآن و استاد این هست که ما بشیم مصداق این آیات یعنی لِأُولِی الْأَلْبَابِ:
آل عمران آیات 190 و 191
إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لَآیَاتٍ لِأُولِی الْأَلْبَابِ ﴿١٩٠﴾
یقیناً در آفرینش آسمان ها و زمین، و آمد و رفت شب و روز، نشانه هایی [بر توحید، ربوبیّت و قدرت خدا] برای خردمندان است.
الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ﴿١٩١﴾
آنان که همواره خدا را ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد می کنند، و پیوسته در آفرینش آسمان ها و زمین می اندیشند، [و از عمق قلب همراه با زبان می گویند:] پروردگارا! این [جهان با عظمت] را بیهوده نیافریدی، تو از هر عیب و نقصی منزّه و پاکی؛ پس ما را از عذاب آتش نگاهدار.
هر کدوم از ما ها رو که رها کنی دایره المعارف آموزش های توحیدی استاد عباسمنش هستیم…میتونیم ساعتها در موردش حرف بزنیم…اما اکثرمون در استفاده آگاهانه اونها برای کنترل افکار توی ذهنمون ناتوان هستیم….من به جای اینکه مدام از این آگاهی هایی که توی ذهنم دارم برای خودم گفتگوهای ذهنی مثبت و امیدبخش و قدرتمند کننده بسازم وابسته شدم که فقط بیام به صورت سطحی اونها رو گوش بدم…آگاهی هایی که من از قبل تا حدی داشتم و حتی قبل از آشنایی به استاد عباسمنش داشتم و ازشون استفاده میکردم و کلی نتیجه ایجاد کرده بودم…حالا اما اومدم کاملا وابسته شدم به شنیدن فقط صدای استاد یا دیدن فایلی جدید از استاد…
مثالی میزنم: من دیشب داشتم ظرف ها رو میشستم…معمولا سعی میکنم اینجور وقتا حتما یه فایل استاد رو پلی کنم تا ورودی خوب به ذهنم بدم…ولی دیشب چون میخواستم عجله ای بشورم و بیام سرکارم…شروع کردم به یسری گفتگوهای مثبت با خودم….اما یهو به خودم اومدم دیدم ذهنم منو برده به سمت یسری افکار ناخواسته در مورد زندگی یکی از نزدیکانم که چرا با خودش اینکارو کرد…من چطوری میدونم کمکش کنم…و توی احساس بدی هستم که یهو مچ ذهنم رو گرفتم که کجا داری میری…اینا رو از کجا آوردی…اینا چیه اصلا تو میگی…مگه تو نمیدونی قانون چیه که ما نمیتونیم باعث خوشبختی کسی بشیم…مگه نمیدونی که اون آدم بارها خداوند بهش لطف داشته و کلی گشایش توی زندگی اش ایجاد کرده اما باز خودش مسیر گمراهی رو انتخاب کرده….بازم اگه بخواد خدا کمکش میکنه…اصلا تو این وسط چیکاره هستی؟ نکنه فکر کردی خداوند عادل نیست و تو باید عدالت رو برقرار کنی…اون که حواسش به بنده هاش نیست من بیام یکاری بکنم…بیا زندگی خودمون رو درست کنیم اگه خیلی توانا هستی…در این لحظه متوجه شدم من بعد از اینهمه مدت شنیدن این فایلها در جهت دهی آگاهانه ذهنم توانا نشدم…این ذهنه به راحتی در طی روز از پاشنه های آشیل ام وارد میشه و بهم احساس بد میشه…
همین نقطه ضعفم باعث میشد که هر زمان فکر میکردم به شروع یک پروژه کاری سنگین با اینکه کارم رو دوست دارم یا سفر رفتن یا مهمونی گرفتن یا رفتن و بودن با آدمهای دیگه که خیلی توی این فضا نیستن و افکارشون مثل افکار اکثریت جامعه هست من قبلش عزا میگرفتم و احساس بدی پیدا میکردم که حالا میام درگیر میشم و دوباره از آگاهی های فاصله میگیرم و باز احساسم بد میشه…فکر کنید حتی سفر که قراره انقدر خوش بگذره…حتی سفر با عزیزانی که واقعا افرادی مثبت اندیش هستند
چرا؟
چون من در جهت دهی آگاهانه ذهنم به سمت نکات مثبت اطرافم و به سمت باورهای خوب در هر لحظه توانا نشدم
چون من در شکرگزاری در هر لحظه و بودن در لحظه و دیدن نعمتها در لحظه حتی نعمتهای بقیه توانا نشدم
ما باید با شنیدن این فایلها و درس گرفتن از اونها هرکدوم برای خودمون استاد بشیم توی جهت دهی آگاهانه انرژی ذهنی مون به سمت خواسته هامون…
من با اینکه فایل اول قدم 1 در مورد رصد کردن و مدیریت افکار رو بارها گوش دادم اما اون طور که لازمه روی مهارت مدیریت کردن افکار روزانه ام عالی کار نکردم…
تمرکزی کار کردن روی فایلهای و شرکت هر روزه در این کلاسها هست که باعث شده اینقدر شفاف تر به نقاط ضعفم هدایت بشم و بتونم ذهنم رو بهتر بشناسم و بابت این امکان از خانم شایسته و بالاتر از خدای هدایتگرم شکرگزارم که هم خانم شایسته رو هدایت کرد و هم همه ما که با این پروژه همگام شدیم…اصلا من امروز رفتم گام 7 رو گوش دادم و نکته برداری کردم ولی قبلش از خدا خواسته بودم که هدایتم کنه به فایل درست که خودشناسی بیشتر بهم بده…از روی لباس استاد در اون فایل حدس زدم ادامه این فایل باشه…یهو یه حسی گفت بیام این فایل رو مجدد گوش بدم…و الان میفهمم که هدایت الله مهربانم بوده که از همه ما مشتاق تره تا بندگانش رو به راه مستقیم هدایت کنه تا از ترس ها و رنج ها دور بشیم و به مسیر سعادت ابدی وارد بشیم
من نباید منتظر هیچ عاملی از بیرون باشم برای اینکه حالم خوب بشه…من حتی منتظر هیچ فایل جدیدی نمیشم که بخوام باهاش به احساس آرامش برسم…
من توقع ندارم کسی بیاد منو شاد کنه…
من توقع ندارم همه خوش رفتار باشن کلام زیبا داشته باشند تا حال من خوب بمونه…
من توقع ندارم خداوندم نعمتی رو که اندازه ظرفیت و رشد من نیست بهم بده تا من احساسم خوب بمونه و مسیر درستی رو که از فضل اش هدایتم کرده بتونم ادامه بدم…من ادامه میدم چون باور دارم نتایج به اندازه رشدم وارد زندگی ام میشه و باور دارم این تنها راه سعادت هست
من توقع ندارم همه ازم تعریف کنن تا حال من خوب بمونه…
من توقع ندارم همه با من موافق باشند و دیدگاه های منو و روش زندگی منو تایید کنند تا حال من خوب بمونه…
من توقع ندارم هیچ مسئله ای توی زندگی ام نباشه تا حال من خوب بمونه…
استاد عباسمنش و سایت او، خانم شایسته، اعضای خانواده من و فامیل من، دوستان من، جامعه من، مسئولین کشور و حتی جهان، حتی خود خود خداوند…هیچ کسی دیگه از بیرون مسئول حال خوب من نیستند
احساس خوب خلق شدنی هست نه کسب کردنی از محیط…احساس خوب راه خلق همه خواسته ها هست
من و فقط من مسئول 100% خلق احساس خوب خودم هستم…من مسئول حال خوب هیچ کسی جز خودم نیستم…برای خلق احساس خوب در من باور به ارتباط دائمی با خداوند در درونم کافی هست نه هیچ عاملی بیرون از من
یادم هست وقتی بچه بودم صبح که بیدار بودم همیشه این فکر میچرخید توی ذهنم که امروز چیکار کنم بهم بیشتر خوش بگذره و توی ذهنم اون تجربیات لذت بخش مرور میشد…مثلا خیلی دوست داشتم برم بالای درخت و اونجا کتاب بخونم و کسی باهام کاری نداشته باشه…چرا الان فکر میکنم زندگی فرق کرده؟ باید هر روز صبح بپرسم هدایت بخوام امروز چیکار کنم احساسم بهتر بشه و از خدای احساس خوب هدایت بخوام…همیشه ایده هاش برای خلق احساس خوب در من درسته و از مال من بهتره :))
پس به خداوندم و استادم متعهد میشم حالا که به این شفافیت این موضوع رو درک کردم برای کار کردن جدی و جهاد اکبر روی مهارت استفاده از این آگاهی ها در عمل برنامه داشته باشم…هر روز روش کار کنم….البته این چند وقت هم سرگرم همین کار بودم و در مهارت کنترل ذهن دارم بهتر شدم اما هنوز خییییییییییلی جای کار دارم
چه مسیر قشنگی رو داریم با هم میریم…چه نتایج عالی قراره خلق بشه
خدایا شکرت امروز هم در کلاس حاضر خوردم :)))