live | ذهنیت خالق یا ذهنیت واکنش دهنده - صفحه 7 (به ترتیب امتیاز)

1037 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زینب اسماعیلی گفته:
    مدت عضویت: 1780 روز

    به نام ربّ یگانه هدایتگر جهان هستی

    گام هشتم از پروژه “خانه تکانی ذهن، گام به گام”

    سلام به همه دوستان نازنینم در این پروژه هدایتی

    بعد از چندین بار گوش دادن این فایل، داشتم با خودم فکر می‌کردم چطوره که اکثر مردم خیلی راحت تا مدت‌ها درباره اتفاقات و شرایط ناجالب یا مسائل نادلخواه صحبت می‌کنند اما وقتی روی صحبت بحث به زیبایی ها یا تجربه ها و موفقیت ها که میرسه نه تنها نادیده می‌گیرند بلکه شاید برای چند دقیقه فقط بهش توجه کنند!! انگار که ذهنیت اغلب جامعه ناخودآگاه برنامه ریزی شده برای دریافت سیگنال اخبار و اتفاقات ناجالب برای بحث کردن، و زیبایی و نتایج قشنگ و موفقیت به چشم کسی نمیاد یا اگر بیاد برای چند دقیقه ست بعد دوباره برمیگردن سراغ همون خط فکری قبلی انگار که تنها راه ارتباط برقرار کردن از این طریق باشه!

    جالب اینه که حتی اگر داخل جمعی باشیم و از تجربه های قشنگی که داشتیم یا موفقیت ها و دستاورد هامون صحبت کنیم،، شاید اول توجه ها جلب بشه اما سؤال من اینه که چرا به همون اندازه که اتفاقات اخبار رو تا مدتها کش میدیم و انقدر بزرگ می‌کنیم که هر صبح و ظهر و عصر و شب دربارش بحث بشه چرا درباره خبرهای خوب و اتفاقات جالب و زیبا رو به همین اندازه بزرگ نمی‌کنیم تا بشه مدتها دربارش بحث کرد؟ ما که انقدر تبحر داریم در بزرگ کردن مسائل برای به بحث کشیدن موضوع و همراه کردن بقیه، چرا اون مسائل موضوعات قشنگ و موفقیت ها، دستاوردها و زیبایی ها نباشه؟

    می‌دونید من واکنش هایی که قبلا توی جمع های مختلف می‌دیدم این بود که انگار خیلی ها نمی‌تونن خبرهای خوب رو بشنوند و ظرفیتش رو ندارند! اینجاست که کلام خداوند رو بهتر متوجه میشم خیلی زود واکنش نشون میدن،، اگر یکی از موفقیتش بگه میگن “فلانی دیگه خیلی داره به خودش مینازه!” “داره پز میده که انقدر دربارش صحبت می‌کنه؟” اگر کسی از تجربه های زیبایی که داشته صحبت کنه میگن “چرا انقدر داره از شرایط خوبش میگه؟ می‌خواد ثابت کنه وضعیتش خیلی خوبه و بهتر از ماست؟” و.. یعنی انگار ذهنیت جامعه پتانسیل شنیدن خوبی ها رو به اندازه اخبار ناجالب نداره! سؤال من اینه که چرا این اهرم برعکس نشه؟ چرا جوری تغییر ندیم خودمون رو که بجز اخبار خوب، موفقیت ها و تجربه های قشنگ شنیدن برامون مقاومت ایجاد نکنه و نتونیم به غیر از اینها چیزی بشنویم؟

    یه جمله قشنگی که خوندم و چقدرر به نظرم درست بود اینه که “اگر می‌خوای بدونی افراد چه نوع شخصیتی دارند ببین توی چه جمعی نشستند و بحث می‌کنند؟ چون هیچ‌کس نمی‌تونه بیشتر از چند دقیقه در جمعی باشه که با شخصیتش هماهنگ نیست!” من هیچوقت اون جمع رو نخواستم، نگاه مشتاقانه مردم برای گفتن از اخبار ناجالب رو نخواستم و همینه که میگید استاد اگر می‌خوای متفاوت از اکثریت جامعه نتیجه بگیری باااید متفاوت از اکثریت جامعه عمل کنی؛ و فکر کنم من و همه ما هایی که اینجا هستیم همون روزی که با شما آشنا شدیم انتخاب مون رو کردیم که متفاوت از اغلب جامعه باشیم.. من با شما یاد گرفتم به نتایج و دیدگاهی که بقیه دارند در زندگی تجربه می‌کنند کاری نداشته باشم و احترام بزارم بالاخره این انتخاب خودشون بوده و راضی هم هستند! که اگر نبودند دست به تغییر می‌زدند،، ولی منم نتایج متفاوت می‌خوام نه مثل بقیه پس همینه که الان اینجام توی همچین پروژه ای دارم روی باورهام کار می‌کنم و در این مسیر حرکت می‌کنم چون مثل بقیه باور نکردم و علاقه‌ای هم ندارم.. وقتی صدای شبکه خبر رو می‌شنوم زود هدستم رو میزارم و فایل پلی می‌کنم، یا آهنگ های فوق‌العاده لطیف مثل روحم رو گوش میدم، یا اصلا آهنگ رو بلند میکنم می‌رقصم و بَه که چقدر کِیف می‌کنم

    از صمیم قلبم خدا رو شکر می‌کنم از اینکه چه در این سایت چه خارج، دوستان بی‌نظیری دارم که فقط داریم درباره خواسته هامون باهم صحبت می‌کنیم؛ درباره موفقیت ها و دستاوردهامون میگیم؛ کلیی ذوق می‌کنیم برای دیدن و خوندن نتایج همدیگه؛ از شیوه‌ای که داریم متفاوت عمل می‌کنیم و متفاوت نتیجه می‌گیریم صحبت می‌کنیم و داریم این خبرهای خوب، زیبایی و موفقیت و این جریان رو تا جایی که می‌تونیم بزرگ می‌کنیم انقدر که حتی هر اتفاقی هم بیفته نه خبر دار میشیم، نه مهمه برامون چون ابدا هیچ تأثیری تا خودمون اجازه ندیم روی زندگی ما نمی‌ذاره و حتی اگرم بشنویم خیلی راحت از کنارش می‌گذریم ولی خیلی جالبه وقتی اینجا میشینیم کامنت های همدیگه رو می‌خونیم، از نحوه عملکردهامون و نتایجی که گرفتیم می‌نویسیم بعدش چقدرر ذوق می‌کنیم برای همدیگه چقدر همدیگه رو تشویق و تحسین می‌کنیم و لذت می‌بریم و اینها همش کاره فرکانس هاست دیگه..

    استاد درس ها و منطق هایی که برای عدم قضاوت دیگران آوردید خیلی محکم بودند و مثل همیشه بزرگترین درس های شخصیت ساز رو دارم از شما یاد می‌گیرم و عاشقانه بخاطر این آموزه هایی که با ما به اشتراک می‌گذارید سپاسگزارم<: الان می‌خوام برم یک چای بهار نارنج عالی درست کنم با خرماهای صل اعلا و برای یکی دیگه از گام هایی که در این پروژه برداشتم به خودم جایزه بدم روی بالکن یه باد پاییزی فوق‌العاده هم داره میاد و می‌خوام برم کامنت بچه ها رو در گام نهم اونجا بخونم و آماده برداشتن یه گام دیگه و گذاشتن یه قطعه دیگه از پازل در جای مناسب خودش بشم؛ خداروشکر بخاطر فرصتی که دارم تا این گام رو هم با تعهد بردارم^^

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      محمد کرمی گفته:
      مدت عضویت: 1241 روز

      سلام زینب خانوم عزیز و زیبا

      ماشاالله اینقدر قلم شیوایی دارید مات مبهوت تا آخر کامنت تمام فسفرهای مغزیم به تکاپو افتاد برای درک بهتر خط موضوعی که در موردش نوشتی

      اول کامنت با یه طرح سوال ذهنم به چالش افتاد و منو بفکر فرو برد و آخرشم که برداشت خودتونو از سوال گفتید جرقه ای توی ذهنم زده شد

      اکثر کسانی که میشناسم و باهاشون برخورد دارم تمام تمرکزشون روی ناخواستهاست و همیشه درگیر این مسائلن ولی وجه مثلت بچهای این سایت اینکه ما آگاهیم به این موضوع که کانون توجه رو باید به سمت خواستهامون تغییر جهت بدیم .به لطف خدا و آموزشهای استاد ما بچها این سایت بازی ذهن میدونیم و الحق که همین تغییر نگرش ما مسائل باعث شده خیلی از بدنه جامعه فاصله بگیرم و بقول استاد آسون بشیم برای آسونی ها

      این مسیر به من آرامشی داده که توی کل زندگی قبل آشنایی با استاد دنبالش میگشتم و چه نتیجه ای بزرگتر از آرامش

      ممنونم ازت خانوم اسماعیلی عزیز و دوسداشتمی برای کامنت زیبات

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        زینب اسماعیلی گفته:
        مدت عضویت: 1780 روز

        سلام به دوست نازنینم آقا محمد عزیز؛ امیدوارم هر کجا که هستید غرق در آرامش، شادی، سلامتی، نعمت و تجربه های زیبا و لذت‌بخش باشید.

        امروز صبح که بیدار شدم و می خواستم کامنت فوق‌العاده بچه ها رو در گام های بعد بخونم، نقطه آبی کنار اسمم رو دیدم و انقدرر ذوق کردم و خوشحال شدم چون به قول دوستان یک پیام مختص به خودم داشتم از هدایت خداوند که حقیقتا احساس خیلی قشنگیه مخصوصا زمانی که از خداوند درخواستی کردی و منتظر نشانه هستی و این همزمانی انقدر شگفت انگیز رخ میده

        از شما دوست خوبم سپاسگزارم که با نوشتن این دیدگاه اهمیت موضوع کنترل ورودی ها و کانون توجه رو برای ذهنم بولد نگه داشتید درست مثل هر گام از پروژه که لیزری روی این موضوع تمرکز کرده و برام این اهمیت و کار کردن روی متمرکز نگه داشتن این توجه و کانون در مسیر و روی اصل قوانین،، اهمیت درک حضور خداوند در تک تک لحظات و حساب کردن روی این نیرو در هر شرایطی همینطور پر رنگ و پر رنگ تر میشه… و این رابطه زیبا با نیروی منبع رو در تک تک دیدگاه های بچه ها می بینم، اینکه چقدر عالی و متعهدانه هر گام رو بر می‌دارند و از تجربیات خودشون، از آگاهی هایی که درک کردند، از نحوه عمل به قوانین و موندن در مسیر در هرر شرایطی صحبت می کنند و چقدر تحسین می کنم و برای من درس داره؛ این جنس صحبت‌ها و دیدگاه های بچه ها برای من یادآور این هست که یک نیروی برتر داره کارها رو راه میندازه و انقدر دقیق و خالص از طریق کلمات و جملات بچه ها متجلی میشه

        واقعا مهم ترین نتیجه ای که با کار کردن روی خودمون میشه بهش دست پیدا کرد آرامش پایدار ذهن هست فارغ از اینکه شرایط بیرون چطوره اما این آرامشی که به اندازه کنترل ورودی هامون با باورهای قدرتمندکننده، ذهن خودمون رو تغذیه کردیم باهاش کار خودش رو انجام میده و نمودش در رفتار و کلام و نتیجه هایی که سرشار از آرامشِ خودش رو نشون میده،، آرامشی که نویدبخش شرایط و نتایج بهتره

        سپاسگزارم از شما دوست عزیزم؛ در پناه امن الله یکتا باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    رعنا گفته:
    مدت عضویت: 2904 روز

    وای چقدر جالب که آخرین نفری که برای این فایل کامنت گذاشته، خودم بودم تا الان و امروز که این فایل نشونه ی امروز من شد، من دوبار با دقت به این فایل گوش کردم، بعد خواستم بیام کامنت بذارم گفتم دوباره گوش کنم و پاز کنم و نکته ها رو بنویسم، بعد پیش خودم گفتم، نه خودت هر چقدر تا الان درک کردی رو کامنت کن، اومدم کامنت کنم که دیدم 13 فروردین هم این فایل جز نشونه های من بوده و من اون زمان هم کامنت گذاشتم.

    برای من مهمه که همیشه توی مدار باشم، مدار درست، اگر کامنت گذاشتن بهم کمک میکنه، هزار بار خب میذارم، استاد که این موقعیت رو برای ما گذاشته.

    همونطور که گفتم امروز این فایل نشونه ی من بود، و هین گوش کردن، هر بار که نکته ای رو استاد میگفتن من به آدمهایی فکر میکردم که اشتباه میکنن، مسیر رو اشتباه رفتن، هر چیزی میشه عکس پروفایلشون رو مطابق با اون جریان عوض میکنن، هی راجع بهش صحبت میکنن و به زندگیهاشون فکر میکردم که همیشه بد بوده و همیشه مینالن.

    بعد یه لحظه به خودم گفتم، تو که همین الان داری این حرفها رو میشنوی هم باز داری قضاوت میکنی، باز سرت تو کار بقیه اس، حتی اگه این روند درونی باشه. چه فرقی میکنه با گفتار یا عملت به ناخواسته ها توجه کنی چه با فکر کردن و نمونه پیدا کردن راجع بهش !

    سرزنش نمیکنم خودم رو، هر بار آدم آگاه تر میشه راجع به درونش و راجع به افکارش. خیلی جاها کنترل میکنم خیلی جاها هم متاسفانه هنوز نتونستم کنترل درست داشته باشم.

    همین که متوجه ی این جریان میشم و در خیلی جاها این موضوع رو متوقف کردم، خیلی خوبه و مطمئنا اگر آگاهانه تر توی این مسیر قرار بگیرم، بهتر و بهتر میشه.

    موضوع بعدی اینه که استاد گفت، وقتی مثل اونا فکر کنی، چیزی فراتر از نتایج اون افراد عایدت نمیشه.

    واقعا من همیشه به این موضوع تو زندگیم پی میبرم.

    اگر به زیبایی ها توجه و فکر کنی، نتایج زندگیت همونی میشه که بهش فکر کردی.

    جهان بهت ثابت میکنه.

    دو تا نتیجه ی کوچیک ولی جالب رو همینجا بگم

    خب این روزها خیلی کم میرم بیرون

    دیروز تایمی که میخواستم برم سرکار، دقیقا همون 15 20 دقیقه ای که من تو خیابون بودم و رانندگی میکردم، هوا به طور فوق العاده ای زیبا و بارونی شده بود. بارونی که هر لحظه اش من با دیدنش گفتم خدایا شکرت و احساس خوب رو تجربه کردم. وقتی رسیدم محل کارم، بارون تموم شد. یعنی من بخاطر حس خوبی که داشتم به دنیا، دنیا قشنگیهای بیشتریش رو برای من اورد.

    یا چند روز پیش، تو همین شهر به این بزرگی که همه ی قسمتهاش ساخته شده و حتی پارکهاش هم معلومه دست سازه. تو یه پیاده روی وسط شهر، ما خیلی اتفاقی به جایی هدایت شدیم که مثل شمال سرسبز و بکر بود. انگار وارد چمنزارهای شمال شدی. انقدر فضاش قشنگ بود و رویایی آدم لذت میبرد.

    دوستم سالها اونجا زندگی میکرد ولی هیچوقت از این منطقه ی سرسبز خدادادی خبر نداشت.

    واقعا دنیا بهت همونی رو نشون میده که تو بهش توجه میکنی.

    نتایج زندگی هامون هم همینه.

    یه حرف جالبی زدید راجع به تمساح پرادایس.

    من خودم با تمام عشقی که نسبت به طبیعت و حیوانات دارم، یکمی از حیوانات میترسم. این ترس خیلی بیشتر بود طوری که اصلا نمیتونستم یه جایی باشم که یه حیوون هم هست الان خیلی بهتر شده.

    با این فکر که ما به بقیه در ذهنمون قدرت میدیدم تونستم این موضوع رو در خودم بهبود ببخشم و همین دو روز پیش که به همون چمنزار خیلی سرسبز که خدا ما رو هدایت کرده بود

    یه لحظه دیدم، یه سگ این سمتمه، چند تا سگ خیلی بزرگ هم اون سمتم. ولی اگر ذره ای ترس داشته باشم.

    حتی یکی از سگها، غلاده هم نداشت و سرخوشانه دور از صاحبش داشت از طبیعت لذت میبرد و از کنار من گذشت، من تنها کاری که کردم لذت بردم از دیدم خوشی اون سگ که داشت چه حالی میکرد از اینکه اومده جای به این قشنگی.

    وقتی آدم تو ذهنش به کسی یا چیزی قدرت نده، اون فرد یا اون موضوع هیچ تاثیری نمیتونن تو زندگی آدم بذارن.

    اگر بهش نیروی مثبت بدی که مطمئنا تاثیر مثبتش رو میذاره.

    و چقدر مثالتون رو راجع به سنگ سار یه زن در دوران پیامبر دوست داشتم. واقعا کدوم یکی از ما اشتباه نکردیم ؟!

    من خودم به شخصه حالا خواسته یا ناخواسته (به خاطر فرکانسی که توش بودم) اشتباه کردم.

    مطمئنا هیچکسی دوست نداره اشتباه کنه ولی پشت هر اشتباه یه درس و تجربه هست که اگه آدم درسش رو بگیره باعث رشدش میشه.

    من تو خیلی از مسائل دوست نداشتم اشتباه کنم، بعد از اشتباهم هم اون زمان بخاطر اینکه آگاه نبودم، خودم رو خیلی سرزنش کردم ولی با این حال رفتم پی رفعش که دیگه اون اشتباه رخ نده که خب مطمئنا خیلی برای من رشد داشته.

    این فایل خیلی نکته داشت، خیلی. برای همین با اینکه بارها قبلا دیده بودمش امروز دوبار دیدم.

    رفتم کامنت قبلیم رو که برای این فایل گذاشته بودم رو هم خوندم دیدم یه سری چیزها رو اونجا گفتم.

    بله، دروغ گفتن، اعراض کردن، توجه به خواسته ها، گرفتن نتیجه براساس توجهات خودمون، قدرت ندادن به هیچ چیزی جز خدا و اینکه خودمون خالق زندگی خودمون هستیم.

    و اینکه چقدر اون قسمت اول فایل رو دوست داشتم که گفتید ما تو یه جریانی به دنیا اومدیم و فکر کردیم باید همراه این جریان پیش بریم ! بله درسته ما نباید با جریان پیش بریم و ما باید خودمون با کانون توجه مون، دنیا خودمون رو بسازیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  3. -
    ندابشارتی گفته:
    مدت عضویت: 1405 روز

    باسلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته ی زیبا!

    روز 56ام‌و‌تعهد من!

    واقعا باور همه و مدل فکریه همرو باید رها کرد حتی عزیزترین ادمهای زندگیت،نزدیک ترین ادمهای زندگیت…

    در این پروسه ی درخواست من برای مستقل شدن،امروز از طریق شاگردام بهم گفته شد،ندا خب چرا نمیری اداره تربیت بدنی،شرایط مجوز رو‌بپرسی؟

    که دیگ منتظر یا دوبه شک نباشی راجب کاربریه ملکی که میگیری؟

    گفتم اره همینه!

    رفتم اداره ورزش و جوانان، البته نرسیده به اونجا،یه عکسی دیدم که نوشته بود فلان باشگاه،بخاطر نداشتن مجوز پلمپ شد…

    بخودم گفتم این‌نشونست،من‌حتما باید‌درستو تمیز کارمو انجام بدم…

    توی اداره،بهم‌ گفتن متراژ باید باید بالای 150متر باشه و‌چندتا چیز دیگ…

    ک من پیش خودم گفتم خب من سرمایم اونقدر نیست‌ک اولا بتونم یه جای 150 متری بگیرم

    و‌البته‌ک‌تجهیزش کنم!!!!

    بهم شماره داد گفت شنبه زنگ‌بزن،بهت دقیقا میگیم

    اومدم پیش برادرم! شروع کرد به گفتن‌اینک ،تو‌خوشی زده زیر دلت‌که از کارت اومدی بیرون

    اونجا نه‌مالیات‌میدی،نه کرایه‌میدی،درصدتم‌خوبه…

    خلاصه کاملا منو سرزنش و انتقاد کرد بابت تصمیم

    و بدتر از همه ک گفت:کل پولت میره ،در واقع همون یکمی پولی که دارم

    به لطف خدا ک قبلترش استاد فایلای معرفی دوره کشف قوانین،انتقاد ها رو‌گذاشته‌بود و‌گوش داده بودم،تا حدی تونستم ذهنمو کنترل کنم

    ولی بخودم گفتم،داداشه‌من خودش مگه مونده توی کارگری برای مردم؟مگه الان مغازه نخریده؟مگه الان مستقل نیس؟

    و اصلا با باورهای خودش این حرفارو زده!

    ندا مگه بتو الهام نشده که اعلام کن میخوای از کارت بزنی بیرون برای احساس لیاقت خودت؟پس گوشاتو ببند

    ازونجا زدم بیرون،موقع برگشت به خونه،زنگ زدم به صاحب یه برند برای تجهیزات ورزشیه من،که ازش بپرسم ایا متراژ باید این همه زیاد باشه و‌تقربیا تجهیزات چقدر میشه؟؟؟

    اونم شروع کرد با باورهای خودش ادوایس دادن

    شما داری اشتباه میکنی،بنزین قراره گرون بشه ،اما شما نمیتونی شهریتو‌زیاد کنی،ازونور کرایه ها میره بالا ،تا ته ماجرا تعریف کرد و از دید ایشون،در نهایت من یک ورشکسته ی بدبخت شدم..

    بخودم هی میگفتم اخه چرا به این زنگ زدی؟

    هی خودمو سرزنش میکردم که چرا دل به دل حرفای اون دادی..

    اینجور بگم که واقعا فرکانسم اومد پایین و تا یکی دوساعت،اکی نبودو حتی به اینک فکر کردم ک مستقل نشم دوباره برگردم جای قبلیم

    که اره ندا اونجا بهتر بود،حتی توجیهم میکردم ذهنمو،که اینا نشونست و تو دوبار شنیدی این حرفو

    تا اینک به خودم گفتم،ایا اینا بهت حس خوب دادن؟؟

    نه

    اتفاقا باور کمبود

    شرک

    حساب کردن روی اون ادمها ک دارن بمن حقوق میدن و با وجود این‌وضع مملکت،اونا تازه هوای منم دارن

    خلاصه تونستم با پیدا کردن این ترمزا که بفهمم نه من اون 95 درصد جامعه نیستم

    اینایی ک‌امروز بهت اون حرفارو زدن،عمومه مردم

    ایا تو داری روی خودت کار میکنی که بازم مثل اونا،همون جنس نگرانیو باورهارو داشته باشی؟؟

    به خودم گفتم مگه بهت الهام نشد که زنگ بزنی به مدیریت؟

    پس حالا چرا نگران شدی؟؟

    مگه نشونه های درست بودنه تصمیمتو ندیدی؟؟

    مگه شجاعتتو به جهان اعلام نکردی؟؟

    پس رو خدایی که ب دلت اون تصمیمو انداخت و‌تو عمل کردی حساب کن

    ایمان داشته باش فکره همه جارو کرده واست

    رها کن الان و دیگ به اون شنیده های امروزت فکر نکن!

    به خودم گفتم اصلا مجوز چیه،یه هوم جیم بزن و با باورات که هیچ کس،نمیتونه برای من قانون بزاره که پلمپ کنه،من سرمایم کمه و نباید بخاطر نداشتن سرمایه ی کم،خودمو لایقه این نبینم که میتونم خودم پول بسازم،خودم ازادانه کار کنم..

    به ساعت نکشید یهو به دلم افتاد ساعت 11 شب به یکی از شاگردام که از قضا اونم مربیه یه رشته ی دیگست پیام بدم و ازش سوال کنم باشگاه حایی میشناسه من سانس بگیرم تا شاگردامو که منتظره خبره من هستنو ببرم؟؟

    نه یکی ،نه دوتا ،نه سه تا،6تا جا معرفی کرد و بهم گفت برمو حضوری صحبت کنم!

    این واسم یه نشونه ی عالیییی بود که ندا تو تصمیمت درسته!فکر نکن اشتباه کردی

    ایناها ببین!!!

    احساستو‌خوب کردی

    بفرما اینم نشونه

    چند دقیقه‌نگذشته بود که همسر ابجی لیلا،همون خانم زیبای رهای عباس منشی،ساعت 11:52 شب زنگ زد گفت یه جای 285 متری ،یکی بهش پیشنهاد داده برای رستوران،اما وقتی ایده ی باشگاهو گفتن به اون اقا،اون اقا گفته چرا که نه!!!!

    فقط دوماه بعد اماده‌میشه!

    گفتم خدایااااا اصلا کاری ندارم که چی میشه،اما تو الان بهم گفتی ،بهم نشون دادی نتیجه همین فرکانسام و‌کنترل ذهنمو…

    خدایااااا عاشقتم….

    و الان در این لحظه

    ساعت حدود 7 صبحه و من کنار رود خونه،کوهای داراباد،اتیش کنارم و کتری روش،یه سنگ اونور تر، ابجی لیلا که داره کدهای امروزه کشفه قوانینشون مینویسه،صدای جریان اب،پای من داخل اب،پشتم تکیه به یه تخته سنگ،صدای پرنده ها…

    بغضم گرفت..

    دارم راجب معجزه های همین دیشب ،ردپا میذارم

    من نمیدونم چجوری!

    خدایا من رها شدم

    و الان رهاتر از همیشم

    در این لحظه

    به هیچ چیز فکر نمیکنم

    هیچی هیچی

    فقط دارم به این طبیعت نابت نگاه میکنم،

    گوشه چشمم به اون عشقم ک شلوار سبز(رنگ مورد علاقه ی منه) مانتوی سفیدو طرحای کوچولوی سبز،صورته ماهش که تمرکز کرده روی کدهاش، نگاه میکنم

    به لبخنداش،که معلومه اونم توی ارامشه محضه

    خدایا عاشقتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  4. -
    ماریا اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1866 روز

    به نام مهربان پروردگارِ باسخاوتم که هدایتم کرد به این سایت توحیدی

    سپاسگزارم از شما استاد عباسمنش عزیزم که اعراض کردن رو یادم دادید

    تا قبل از آشنایی با شما ، واقعا برگی در باد بودم ،کتابهای زیادی خونده بودم و کلاس های زیادی شرکت کرده بودم ، گاهی میتونستم ذهنمو کنترل کنم اما در اکثر مواقع همون الگوهای مخرب رو تکرار و‌زندگی میکردم ، اساسِ چیزی در وجودم تغییر نکرده بود چون اطلاعات بسیار پراکنده و بدون دسته بندی بهم می‌رسید

    از وقتی باشما آشنا شدم فهمیدم یه سری قوانین وجود داره که اگه درکش کنم و در زندگی اجراش کنم میتونم برگردم به اصل خودم و خالق تمام عیار خواسته هام باشم

    وشروع کردم به تمرین کردن و تکرار کردن و زندگی به شیوه ی قوانین ،

    من اصلا نمی‌دونستم اعراض کردنی وجود داره ، این توجه نکردن رو جوری بهم یاد داده بودن که بهم احساسِ گول زدن دست میداد

    من روش صحیح اعراض کردن رو بلد نبودم ،تمام حواسم رو ناخواسته بود اما چون میدونستم نباید بهش توجه کنم فقط ظاهراً ازش روی برمیگردوندم و طبق قانون که جهان به فرکانسم پاسخ میده نه حرفام و عملم، نتیجه همچنان رضایت بخش نبود

    اینجا توسط شما متوجه شدم که جهان داره به فرکانسم پاسخ میده ،به اصل چیزی که در وجودم در ذهنم میگذره ،پس با تمرکز و توجه باید این قانون رو پیاده سازی کنم و درامتدادش جهان منو می‌بره به جایی که باهام هم فرکانسه با باورهای جدیدو قدرتمندی که ساختم هماهنگه ،،،،

    این امید که جهان خودش خودبه خود منو می‌بره ، شوقی درمن ایجاد کرد که به مسیر ادامه بدم ، شوقی که خیالم از بابت چگونگی جمع باشه و تمام تمرکزم فقط روی کار کردن روی خودم و ساختن باورهای قدرتمند کننده جدید باشه

    سپاسگزارم از شما استاد عباسمنش عزیزم که تأکید کردیدکه شرایط حساس کنونی همیشه بوده و خواهدبود این تویی که انتخاب میکنی بااین موج همراه شی و نتایج نادلخواه بگیری ،یا خودت مستقلاً حرکت کنی و مسیر اقلیت رو بری و نتایج دلخواه بگیری…

    قطعا من مسیر دوم رو انتخاب میکنم چون یقین دارم که دراین مسیر به خواسته هام میرسم

    خواستم،توحید بیشتر ،زندگی به شیوه ی قوانین،آرامش بیشتر ،صلح درونی بیشتر ،تجربه ی فراوانی درتمام جنبه هاست که خداوند هدایتم کرد به این آگاهی های توحیدی تا به لطف خودش،بتونم به تمامشون برسم .

    دوستتون دارم وعششششششق برای همه ی بچه‌های سایت توحیدی عباسمنش 🟢

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  5. -
    زهرا آبلو گفته:
    مدت عضویت: 3029 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    زهرای عزیز بدو بیا که خدا یه عالمه آگاهی برات فرستاده ?عاشق اون ایملی ام که میگه زهرا عزیز با تمام وجودم احساس میکنم خدا صدام کرده تا یه چیز مهم دیگه به هدایت دیگه رو بم بگه آگاهم کنه خدایا شکرت

    میریم که داشته باشیم یه هدایت دیگه رو ??

    استاد عالی بود با تمام وجودم از خدا سپاسگزارم دقیقا هر لحظه هر آگاهی که لازم دارم در قالب یکی ازفایل های شما به دستم میرسه و انگار خود خدا نشسته و داره برام حرف میزنه خدایاشکرت آخر این فایل راجب بهترین کتابی که خوندین گفتین و راجب اینکه بچها در مورد فایل های شما هم همینو میگن دقیقا داشتم اون لحظه که شما حرف میزنید به همین فکر میکردم که خدای من هرفایلی که میادمیگم این بهترینه و فایل بعدی دوباره دهنم باز میمونه که خدای من چه فایلی ?

    اما آگاهی های این فایل که خیلی عالی و به موقع بود که من داشتم به خدا میگفتم هدایتم کن بم بگو الان چیکار کنم ?که دیشب این لایو اومد اما نت ضعیف بود وقشنگ متوجه نشدم خدارو شکر که سیو شده و من الان دیدم

    کل داستان کنترل ذهن تو شرایطی که دلخواه من نیست کل داستان اینکه که به قول یه فایل دیگه استاد که گفتن خودمان راهم قضاوت نکنیم چه برسه به دیگران و ما چه آسون اجازه می‌دیم جریان مارو ببره خداروشکر یه کمی ازجریان کل جامعه فاصله گرفتم و در زمانی که همه راجب این قضیه حرف میزدن و اینستا پر شده بود از این پست ها من حتی کلامی حرف نزدم و خودمو قاطی هیچ کدوم از اینا نکردم خدایا شکرت و این لطف خدا بود این حرف استاد خیلی عالیه که تو اکثر فایل ها هم گفتن اگر مثل بقیه عمل می‌کنی مثل بقیه فکر می‌کنی مثل بقیه هم نتیجه میگیری پس اگر نتایج متفاوت میخای باید متفاوت فکر کنی و متفاوت عمل کنی

    اینکه تو هر شرایطی سعی کنی دهنتو پاک کنی و به چیزهایی که دلت میخواد تو زندگیت اتفاق بیوفته فکر کنی

    من به این فکر کردم که این اتفاقات توی جامعه اسکیل بزرگتره من یه کم بهتر میتونم دهنمو کنترل کنم اما یه کم کوچکترش کنم تو پاساژ خودمون چقدر من به اتفاقات نادلخواه توجه کردم چقدر همراه جریان بقیه حرف زدم و توجه کردم به خاطر همین میگم این فایل به موقع بود چون همه انتظار داشتن صاحب پاساژ تبلیغات کنه و فلان کارو انجام بده تا ما فروشمون بره بالا و من ناخواسته همراه شدم اما الان چند وقتی هست سعی کردم خودمو بکشم کنار و توجه ام رابزارم رو خواسته ها باز کوچکترش کنم تو خانواده خودم یه اتفاقی برای یکی از اعضا میوفته یا تو خانواده قراره یه چیزی بشه باز من همراه جمع نشم و سعی کنم دهنمو کنترل کنم یه نکته طلایی استاد گفتن تا وقتی مقاومت داری و با همه درگیری این وضع ادامه داره وقتی فضای فرکانسیتو عوض کنی فضای فیزیکیت هم عوض میشه حالا چه محل کار چه خانواده و من به این فکر کردم که تو محل کارم و چه خانواده میخام با آدمای خوب و مثبت همراه باشم

    آگاهانه دهنمو کنترل کنم و تلاش کنم که توجه ام رو روی خواسته ها بزارم

    یه چیز دیگه هم به فکرم رسید که حضرت نوح تو لحظه ای که فرزندش داشت غرق میشد اگر قرار بود ذهنشو کنترل نکنه و همراه جریان باشه چی میشد ؟یا مادر موسی اگر تو اون لحظه ذهنشو کنترل نمی‌کرد چی میشد ؟

    و داستان تمام موفقیت ها اینه که تو لحظه تونستن ذهنشون رو کنترل کنن و ناامید نشدن

    پس من تو این لحظه باید دهنمو کنترل کنم و نتایج حاصل کنترل مدام ذهن هست تکرار تکرار تکرار و این کنترل ذهن و توجه به نکات مثبت باید داعمی باشه و بشه حزعی از شخصیتم

    جهان به واسطه همین اشتباهات رشد کرده و از این اشتباهات درس گرفتن و خودم هم به همین دلیل رشد کردم که اشتباه کردم و بعد ازشون سعی کردم درس بگیرم و همین باعث رشد بعضی جنبه ها شده

    یه چیز جالب که استاد کامنت منو تو لایو خودندن کلی ذوق کردم من نوشتم راجب فراوانی فایل بزارید?استاد گفتن تو دوازده قدم توضیح دادیم و اینو یه نشونه دیدم که تو مدار تهیه این محصول هستم انشالله به زودی ?

    خدایا شکرت

    استاد عاشقتم و به زودی آمریکا میبینمتون ??

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  6. -
    رضا گفته:
    مدت عضویت: 1190 روز

    خانه تکانی ذهن گام به گام

    گام هشتم

    سلام خدمت استاد و خانم شایسته

    این فایل بسیار برای ذهن من منطقی و قابل باور هستش. چند سال پیش مثل همین روزها من حدود ۵ ماه بود که با استاد اشنا شدم و بصورت جدی داشتم روی خودم کار میکردم و نتایج داشت به زندگی من وارد میشد و تازه قدم اول ١٢ قدم رو شروع کرده بودم و اتفاقات ایران بابت ( زن – زندگی- ازادی) شروع شده بود و درگیریها و …. من قبل از اشنایی با استاد بسیار دنبال اخبار سیاسی بودم و ی ادم عصبی بودم . تو اون دوران طبق آگاهی هایی که داشتم و اوایل کار کردن روی خودم بود و نتایج رو میدیدم و خیلی هیجان داشتم ، تمام کانالهای خبری رو پاک کرده بودم و خیلی اخبار رو فیلتر میکردم و فقط تو سایت بودم و فایلهای استاد . تو اون ۶ ماه از سال تا عسد نوروز همه از بازار خراب و نبود مشتری مینالیدن ولی من بیشترین درامد رو طی تمام سالهای عمرم داشتم . نتیجه عدم توجه به اخبار جامعه و خلاف جهت جامعه حرکت کردن نتایجی باورنکردنی برای من ایجاد کرد. الان بدون هیچ بهانه ای میپذیرم که افکارم زندگی من رو خلق میکنه .

    الان بعد از چند سال با گوش دادن به این فایل مجدد اون نتایج عالی و لذتبخش برام مرور شد و انگیزه ای شد برای کنترل ذهن بیشتر و البته احساس خوب دائمی و نتایج پایدار.

    استاد سپاسگزارم که قوانین جهان رو بصورت کامل و با زبان اسان به بنده یاد دادین تا راحت درک کنم و عمل کنم و از نتایج ان لذت ببرم.

    شاد و سلامت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  7. -
    مریم علیزاده گفته:
    مدت عضویت: 3402 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و تمام بچه های سایت

    نکاتی که دراین فایل برای من وجود داشت و لذت بردم اینا بود

    1.اینکه هر موقع خواستیم دیگران رو قضاوت کنیم به این فکر کنیم که آیا ما به حال اصلا تو زندگیمون اشتباه نکردیم؟بعد میتونیم قضاوت کنیم

    2.وقتی شرایط جالب نیس شرایط خوب نیس آگاهانه توجتو از او شرایط ناجالب بردار و بزار رو زیبایی های دیگه جهان و توجه کن به شرایط جالب به آنچه که میخوای اونوقت جهان وقتی جای تو از لحاظ فرکانسی تغییر کنه از لحاظ فیزیکی هم تو رو به جایی هدایت میکنه که او شرایط ناجالب رو دیگه تجربه نخواهی کرد.و به نظرم این اصلی ترین قانون این جهانه و اگه بتونیم فقط به این قانون درست عمل کنیم به هرآنچه که تو زندگی بخوایم میرسیم.

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  8. -
    نوید گفته:
    مدت عضویت: 3146 روز

    بنام الله رحمان

    نیرویی که جاری‌ه در تمام زمان و مکان

    نیرویی که خیر مطلق‌ه

    نیرویی که در هر لحظه داره جهان رو به راحتی و با نظم و ترتیب مدیریت می‌کنه

    نیرویی که منو هدایت کرد به این مسیر

    نیرویی که امروزم رو به خودش می‌سپارم و اجازه می‌دم جاری باشه در تمام زندگیم و خودش امروزم رو مدیریت کنه

    هدایتم کنه به مسیرهای هموار، به افراد خوب

    مسیری که روزی امروزم رو با لذت دریافت کنم

    مسیری که نعمت‌های خداوند رو طبیعی دریافت کنم

    هم‌جهت نشدن با جریان جامعه

    این جمله منو همین اول فایل گرفت و زنگی تو گوشم صدا کرد و باعث شد فکر کنم.

    اگر یک سیلی جاری بشه آیا اجازه می‌دم اون سیل منو با خودش ببره،؟

    اگر اتفاقی باعث بشه که من پام لیز بخوره و بی‌افتم تو جریان سیل، آیا اجازه می‌دم جریان منو با خودش ببره،؟

    قطعأ جواب خیره

    من تمام تلاشم رو می‌کنم تا از اون جریان بیام بیرون

    دستم و میندازم از شاخه‌ای، چیزی میگیرم تا جریان منو نبره

    دست و پا میزنم تا خودم و به ی ساحلی چیزی برسونم

    تو این مورد هم باید سعی کنم از جریانی که همیشه تو جامعه جریان داره (جریان توجه بر نکات منفی) دور باشم

    انصافا هم سعی‌ام رو میکنم، ولی بعضی جاها نمی‌تونم ذهنم رو کنترل کنم.

    ی جایی مثل خونه که پدرم همیشه سرش تو اخباره نمی‌تونم ذهنم رو کنترل کنم و واکنش نشون میدم

    ی وقتایی جایی می‌رم که افراد از این جنس مسائل حرف می‌زنن و نمی‌تونم ذهنم رو کنترل کنم و واکنش نشون می‌دم

    اینا شرایطی هستن که نمی‌تونم تنظیم کنم ذهنم رو و از کنترلم خارج می‌شه

    باید سعی کنم این جور جاها ذهنم رو خارج کنم از اون مباحث و از خدا هم می‌خوام که تو اون شرایط هدایتم کنه تا بتونم کنترل ذهن داشته باشم.

    قبلا که مغازه داشتم اجازه نمی‌دادم کسی بیاد مغازه و از این جور مباحث حرف بزنه، مغازه خودم بود و قوانینی رو اونجا اجرا کرده بودم که همسایه و دوست اجازه نداشت بیاد و این مباحث و اونجا بازگو کنه، خودمم اصلا با همسایه‌ها در اینجور موارد هم کلام نمی‌شدم. ولی از وقتی که مغازه رو جمع کردم، بیشتر در معرض جریان جامعه هستم و باعث شده کنترل نداشته باشم و واکنش نشون بدم.

    اوایل که مغازه رو تازه جمع کرده بودم و افراد از این جنس صحبت‌ها می‌کردن و شروع می‌کردم در مورد توجه نکردن به مسائل می‌گفتم که نتیجه‌ش این شد که مسخره‌م میکردن و بیشتر احساسم بد می‌شد، تا جایی که کلا از خیلیا رنجش گرفته بودم و منزوی شدم. و شکر خدا الان خیلی بهتر شدم، دیگه اصلا در مورد این آگاهیا با کسی حرف نمی‌زنم و اصلا قایم می‌کنم بودنم در این مسیر رو. مثل یک پروژه سرری نگاه می‌کنم به آموزش‌های سایت. فقط یکی دو مورد هست که باید روش کار کنم تا بهتر عمل کنم.

    از خدا می‌خوام هدایتم کنه به شرایطی که دوباره بتونم یک فضای ایزوله و سالمی رو برا خودم ایجاد کنم تا کنترل ذهن برام راحت‌تر باشه.

    بتونم دوباره جریان خداوند رو در زندگیم داشته باشم.

    بتونم دوباره با لذت و آرامش و تفریح پول بسازم.

    بتونم با آرامش و لذت زندگی کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  9. -
    سلیمان صفری گفته:
    مدت عضویت: 1943 روز

    سلام بر استاد عزیزم.

    در این فایل من فقط به یک نکته توجه کردم، عدم قضاوت دیگران.

    اولین باری که این فایل در سایت قرار گرفت به دلیل توجهم به نکات این فایل به یک آرامش عجیبی رسیدم.

    وقتی من کسی رو قضاوت میکنم یعنی توجهم رو از روی خودم به دیگران معطوف میکنم و این معنی عمیق اش اینه من مهم نیستم و این دیگرانند که مهمند ؛پس قضاوتی نمیکنم تا معطوف به خودم باشم و نه دیگران.

    اگر مثل اکثریت جامعه فکر کنی و کانون توجه شما مثل آنها عمل کند، همان شرایطی را تجربه می کنی که اکثریت تجربه می کنند؛

    به جای واکنش به اتفاقات نادلخواه، کانون توجه خود را معطوف به آنچه کن که می خواهی؛

    این منطق منو در مسیر زندگی زیبایی که دارم میسازم، به ارامش،سلامتی و ایمان و عمل سوق میدهد.

    منطق هایی برای “روی برگرداندن” از ناخواسته ها؛

    من باید جریان زندگی ام را با کانون توجه ام بسازم نه اینکه با موجی پیش بروم که حاصل باورهای محدود کننده اکثریت جامعه است؛

    ذهنیت خالق یعنی: مراقبت از کانون توجه؛

    اکثریت جامعه، از صلح درونی با خود خارج شده اند؛

    و من سپاسگزارم که نه در مسیر اکثریت جامعه هستم و نه مثل آنها فکر میکنم و نه مثل آنها عمل میکنم و این برایم لذت بخشه چون تجربیات زیبا و بسیار دلخواه رو دارم از سر میگذرانم و این تجربه های زیبا دایما در حال تکراره برام.

    هر وقت خواستی از آدمها ایراد بگیری، از خودت بپرس: “آیا تاکنون اشتباه کرده ام؟”، اگر جواب منفی بود، آنوقت به خودت حق قضاوت بده؛

    اینم همون منطق زیباییه که استاد دائما در گفته های زیبای خودشون برای آنها منطق هم داره و من باز هم سورپرایز شدم از این مثال زیبا که-توخودت مگر اشتباه نکردی تا الان که میخوای به اشتباه دیگران گیر بدی و توجه کنی- پس به همین راحتی ذهنم رو ساکت میکنم.

    کنترل ذهن یعنی: واکنش نشان ندادن به اتفاقات نا دلخواه؛

    وقتی از اتفاقات نا دلخواه اعراض کنی و به آنچه می خواهی توجه کنی، از بدنه جامعه جدا می شوی؛

    خداوند در لحظه، به نیازها پاسخ می دهد؛

    به اندازه ای که ساز و کار جهان را درک می کنی و به آن درک عمل می کنی، با خداوند هماهنگ می شوی؛

    وای چقدر من با این فایل عالی ،مسیر زندگی درست رو دوباره مرور کردم و فهمیدم که درست زندگی کردن یعنی توجه به خواسته ها و دوری و عدم توجه به نا خواسته ها.

    و زندگی در این سایت الهی هر روز زیباتر از دیروز و یقین دارم فردا از امروز بهتر است و …

    سپاسگزارم از استاد عزیزم

    سپاسگزارم از خدای وهابم

    سپاسگزارم از قوانین ساده و دائمی خداوند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  10. -
    فاطمه جمشیدی گفته:
    مدت عضویت: 2103 روز

    سلااااام و درود استاد عباس منش گل

    و مریم عزیزم و دوستان عزیز عباسمنشی

    خدا رو شکر میکنم که در چنین جمعی هستم

    فایل بسیار ارزشمندی بود استاد سپاسگزارم

    استاد داستان اشنا شدن من هم با سایت شما واقعا هدایتی بود اگه بخوام تعریف کنم خیلی زمان میبره ولی در کل سپاسگزار خدای مهربانم هستم که من رو با شما و مریم عزیزم و دوستان عباسمنشی آشنا کرد

    خییلی وقته میخوام براتون کامنت بزارم ولی نمیدونم از کجا باید شروع کنم الانم فقط گفتم خدایا با هدایت خودت مینویسم

    استاد من فقط با خرید کتاب هاتون به نتایج فوق العاده ای رسیدم و چقدر دیدم به جهان عوض شد کلمه کلمه کتابتون به دل میشینه جوری که هر دفعه میخونمشون همیشه لبخند روی لبم هست

    استاااد قبلا وقتی فایل های شما رو گوش میدادم همسرم و بچه هام یکم مقاومت نشون میدادن

    ولی الان باورتون میشه همشون عاشقتون شدن و چنان سپاسگزار خدا هستن و هر روزمون و هر لحظه لحظه ی زندگیمون با خدای مهربان که عاشقشم وفایل های شما سپری میشه

    خدا رو شکر میکنم بابت حس و حال خوبم و تو این جریان چند روز هم استاد کاری که از دستم بر میامد این بود که برای بازماندگان این سانحه دعا کنم که خدا صبر بهشون بده و قلبی پر از عشق و سعی کردم روی خودم کار کنم چون یه حسی درونم میگفت فقط خودت فقط خودت ،خودت رو بساز روی خودت کار کن

    استاد سپاسگزارم بابت زحمات شما وهمسر گلتون

    وسپاسگزارم بابت کامنت های خوب بچه ها که واقعا عالی هستن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای: