live | استمرار در مسیر هم جهت با هدف - صفحه 33
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/02/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-09-30 03:07:122024-09-30 06:53:47live | استمرار در مسیر هم جهت با هدفشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بسم الله الرحمن الرحیم
الهی به امید تو
گام دهم
سلام خدمت استاد عزیزم و مریم بانو و دوستان همسفرم
در این قسمت هم باز درک من نسبت به سریع قبل که لایو را گوش کردم بالاتر رفته بود
همون جا که باید برای ثروت به یک فرکانس ثابتی برسیم تا ثروت راحت به دست بیاد البته این فرکانس هم از توجه کردن میاد
بنده یه تجربه در این زمینه دارم و خیلی هم کمک کرده شاید هم شده جز باورام
زمانی که دیگه قصد میکنم و تصمیم میگیرم ماشینمون را عوض کنیم
شروع میکنم ماشینهای میلیاردی را تحسین کردن و شکر گزاری کردن بخاطر این ثروتی که خداوند به هموطنم داده و چقدر میلیارد به دست آوردن راحت هست و جالبه چونکه توجه میکنم و از جنس این ماشینها هم که تا دلم بخواد میبینم و خیلی زود جواب میده حتی دو بارش که معجزه وار پولش جور شده در حالی که من فقط تصمیم گرفته بودم توجه کنم با خودم میگفتم خوب مگه بخوام لذت این ماشینها را با دیدن ببرم مانعی هست نه پس میام لااقل با نگاه کردن و باور ساختن در ذهنم که این هموطنم داره پس برای منم خواهد شد
و به این نحو خدا بهمون ماشین داد
و اما در مورد آرزوها که یکی پرسیده بود خواسته هام کوچیکه دقیقا اوایل منم میترسیدم خواسته های بزرگ داشته باشم میگفتم من کجا و این خواسته ها کجا اصلا نه بهش فکر کنم و نه بخوام چون از عهده ی من خارج هست چون خدارا باور نداشتم
اما الان که دیدگاهم و باورهام نسبت به پارسال حتی خیلی فرق کرده و خدا را بیشتر باور کردم
انقدر خواسته هام بزرگ شده و اونا را مینویسم
و به خدا میگم خدا جان شاید این خواسته ها را اعلان ندارم ولی لذت نوشتن و تصور کردن آن را میتونم داشته باشم که و چقدر هم نوشتن خواسته هام بهم لذت میده فکر میکنم تو اون شرایط زندگی میکنم و این مرحله با همون طی کردن تکامل منو به این جا رسونده
یادمه یه روزی برای اینکه بدونم باور چی هست حتی ساعتها تو سایت میگشتم و کامنت میخوندم چون در اون مدار و فرکانس نبودم اصلا متوجه نمیشدم چی میگن خیلی بررسی میکردم تا بتونم مثلا بعضی مطالب را بفهمم ،خیلی طول کشید تا درک کنم باور چی هست
خیلی در مورد توجه به زیبایی ها کامنت میخوندم و فایل گوش میکردم ،میشد تو یه روز 5 ساعت تو سایت میگشتم تا بفهمم کی از توجه به زیبایی ها نتیجه دیده و درک کردنشم برام سخت بود
درحالیکه استاد و مریم جان بزرگترین الگو بودن ولی من دیر متوجه شدم
واقعا همه چیز تکامل هست
همه چیز باید زمانش برسه تا بفهمی
من خداروشکر اکنون به یه مرحله رسیدم وقتی میخوام شکر گزاری کنم چنان می نویسم که شاید برای یک نعمت 5 خط متن زیبا براش مینویسم
قبلا اصلا نمیدونستم چی باید بنویسم
اصلا نعمتی نمیدیدم
خدایا شکرت هنوز مونده تا به نتایج خیلی بزرگ برسم اما همینکه نوشتنش را یاد گرفتم و از داشتنشون در دفترم لذت میبرم هم راضی هستم
خدایا هزار بار شکر گزارم بخاطر داشتنت
خدایا عشق ،آرامش،سلامتی و ثروت را به همه ی عزیزان این سایت هدیه بده
به نام خدا
سلام به استاد عزیز ودوستان خوبم
گام دهم (استمرار در مسیر هم جهت با هدف)
درمورد هدف گذاری قانونش، قانون توجه هست
وقتی یه هدف خاصی را داریم باید تمام توجه وتمرکزمان بر روی آن هدف باشد
درست یک ماه پیش بود دختر من کارهای پایان نامه را انجام میداد باید از شهرمان یزد به کرج میرفت پیش استادش تا در کارگاهش کارهای عملی تولید سفال را انجام میداد به قدری در این یک ماه من و
دخترم معجزه دیدیم از طرف خداوند هدایت شدیم که زبانم قاصره خدایا شکرت
من در کرج آشنایی نداشتم جالبه یکی از دوستان قدیمی که سالها بود ندیده بودمش را در یه دورهمی دوستان دیدم نمیتونم بگم بعد از چند سال حسابش از دستم در رفته، صحبت کار دخترم شد واینکه در کرج جایی نداریم که دوستم گفت من دو سالی میشه اومدم کرج شما بیایید خانه من، قدم شما به روی چشم
کلی تعجب کردم وازش تشکر کردم
همسرم به شدت مخالف رفتن ما بود جالبه همین آدم وقتی صحبت کارگاه استاد شد خودش پیشنهاد داد که تو همراهش برو من خیالم راحته
ویه هفته مانده بود به مهر ما عازم کرج شدیم به خانه دوستم رفتیم وان قدر از دوستم وهمسر دخترش محبت دیدیم که قابل توصیف نیست گویی خداوند این خانواده را گمارده بود که در خدمت ما باشن کلی بهمون خوش گذشت کارهای دخترم به بهترین شکل ممکن انجام شد یک هفته ما خانه این فرشتگان مهربان بودیم وباور کنید آنقدر راحت بودیم که انگار خانه خودمان بودیم به یزد برگشتیم تا دخترم بقیه کارها را انجام دهد
آنقدر دستان خداوند بر روی زمین در مسیر ما قرار گرفتن وبه ما کمک کردن که خودمان مونده بودیم این انسانها از کجا پیدا شدن استاد دیگری در شهر خودمان بقیه کارها را انجام داد وکارهای دخترم را برایش آماده کرد یکی از بهترین دوستانم کارهای نوشتاری وپاور پونت را برایش انجام داد همچنین کارهای پذیرایی از مدعوین، خلاصه براتون بگم 28مهر دخترم دفاع از پایان نامه را به بهترین وعالی ترین شکل ممکن انجام داد وبهترین نمره را گرفت خدایا شکرت برای وجود تمام انسانهای خوب ومهربانت که در این راه ما را یاری کردن
استاد در تمام لحظات ما سعی کردیم حال خوبمان را حفظ کنیم تا اتفاقات خوب برایمان رقم بخورد و تمرکز ما بر روی نکات مثبت وزیبایی ها بود
واین تمرکز نتیجه داد و ما بهترین نتیجه را گرفتیم
خدایا شکرت برای حال خوبمان
خدایا شکرت برای هدایت والهاماتت
استاد عزیز سپاسگزارم برای تمام آموزشهای عالی شما
برای تمام بچه های سایت شادی وموفقیت خواستارم
به توکل نام اعظمت بسم الله الرحمن الرحیم.
گام دهم، خانه تکانی ذهن
…
استاد اول از همه اینو بگم که همینکه عنوان فایل رو دیدم خیلی برام جالب بود که چه همزمانی جالبی برام اتفاق افتاده. اینکه الان توی یک شرایطی هستم که باید بتونم ذهنم رو کنترل کنم و قطعا با کنترل ذهن این شرایط سخت رو تبدیل به نکته مثبت زندگیم میکنم و تبدیل به خاطرات خوب زندگیم میشه.
و نکته جالب دیگه این فایل اینکه اینجا پیش ما هم بارون رحمت الهی درحال بارش هستش، الهی شکرت.
…
وقتی روی باورهام کار کنم و تغییر کنم و نتایجم تغییر کنن، روزهای سخت گذشته میشه جز روزهای زیبای زندگیم چون باعث میشه سپاسگزارتر باشم.
همینجا یه مثالی بزنم از خودم:
استاد من 8سال مستاجر بودم و 5بار اثاث کشی کردم، اما الان به لطف الله مهربان توی خونه خودم هستم و لذت بخش ترین روزای زندگیم رو میگذرونم. الان بابت دونه به دونه آجرای خونم، دونه دونه کلیدپریزا، دیوارا، رنگ روی دیوار، لوستر آویز از سقف، لاینرای کار شده، پرده های قشنگم، مبل جوندار محکمم، کابینتای به شدت خوشگلم، سرامیکای زیبا، گرمایش کف جانانه،پنجره های بزرگ، ویو شالیزار و باغ پرتغال، پرنده هوایی که صبح ها آواز میخونن، گاوهایی که هر روز صبح ساعت 6 میان توی شالیزار علف میخورن، مرغاب دریایی که دور گاوها پرواز میکنن، اسب هوایی که امروز دیدم باهم بازی میکردن، دوتا سگی که دور اسب ها میدویدن، 5تا خانومی که صبح ها ساعت 5 میرن پیاده روی، پرتغال هایی که کم کم رنگ و روی نارنجی و زرد دارن به خود میگیرن و… الان دونه به دونه بابت اینا خدای مهربونم رو شکر میکنم و میدونم با تضادی که الان برام پیش اومده نباید تمرکزم رو روی ناخواسته بذارم و باید روی خواسته ها و زیبایی های زندگیم توجه کنم. الهی شکرت. الهی صدهزار مرتبه شکرت.
…
من با توجه کردن به هرچیزی توی زندگیم، از همون جنس بیشتر و بیشتر وارد زندگیم میکنم. آخخخخخخ این جمله رو هزار بار باید توی سرم تکرار کنم که بره وسط مغزم. باید به اتفاقات جوری نگاه کنم که احساس بهتری بهم بده.
قانون اینه که به هرچی توجه کنم از اصل و اساس همون چیز وارد زندگیم میشه.
…
در پناه الله یکتا
بنام خداوند بخشنده مهربان
با کسب اجازه از خدای بزرگ برای نوشتن در مورد این فایل و این گام…هدفم این هست که با نوشتن بیشتر روی این فایل و نکاتش تمرکز کنم و به درک بهتر از اجرای بهتر این آگاهی های هدایت بشم
“خانه تکانی ذهن”
“گام دهم”
من این فایل رو چند بار گوش کردم ولی نمیتونستم پیش برم…یعنی انقدر این فایل به نظرم سر راست و واضح و دقیق در مورد اصول مهم خلق خواسته ها گفته که مرور همین یک فایل و عمل بهش و الگو پیدا کردن براش کافیه تا من به مسیر های درست تری هدایت بشم و بتونم خواسته هام رو خلق کنم…
هر کدوم از سوالات پرسیده شده دری از آگاهی رو برام باز میکنه و مثل مرور تمامی آموزش های مربوط به قانون کلی جهان هست…
هدفگذاری
مهمترین قانونش توجه است…
خاطرم هست چون قبلا آدم منفی بافی بودم و همیشه تمرکزم روی سختی های مسیر بود وقتی به نتیجه پایانی فکر میکردم و خیلی براش ذوق داشتم که رخ بده بعد نمیداد من حالم گرفته میشد…چون با قانون آشنا نبودم در همون سن کم به مرور به این نتیجه رسیدم که وقتی میای تمرکزت رو روی نتیجه پایانی داری بهش نمیرسی…اصلا بهش فکر نمیکردم…تا جایی که میتونستم ذهنم رو از نتیجه منحرف میکردم و حتی گاهی ترس داشتم به نتیجه فکر کنم…میگفتم باید بیای خواسته رو رها کنی ولی براش قدم برداری…هر چیزی که فکر میکنی الان لازمه تا تو رو به خواسته برسونه…و این ایده تا حدی برام جواب داده بود
اما برای خواسته های بزرگتر که به نسبت مقاومتهام هم بیشتر بود جواب نمیداد…سنم که بالاتر رفت خواسته هام هم بزرگتر شد…وقتی خواهرم اولین بار از قانون جذب حرف زد گفتم حتما دیوونه شده…و زیاد بهش توجه نکردم اما شیرینی خاصی توی این فکر بود که من با افکارم اتفاقات رو رقم میزنم…پس نتونستم بی خیالش بشم…یکم جستجوی بیشتر منو با کتاب راز و بعد خانم استر هیکس آشنا کرد…اولین بار از خانم استر هیکس در مورد نوع توجه کردن به خواسته شنیدم اما به هیچ شکلی نمیتونستم به خواسته ای که الان نبود فکر کنم و حسم بهش خوب بشه
بعدها که با استاد آشنا شدم فایلی از استاد بعنوان “جهان مثل آینه عمل میکند” رو شنیدم و واقعا این فایل داستان کانون توجه رو خیلی دقیقتر و بهتر از هر کسی که قبلا شنیده بودم توضیح داد…حالا مونده بود که بفهمم چطور بیام به خواسته ای که چندین بار هر تلاشی براش کردم فکر کنم و احساسم هم خوب باشه…بعد استاد میگفتن وقتی به نداشتن خواسته فکر میکنی ولی احساست بده یعنی به خواسته چسبیدی و هرگز بهش نمیرسی…وقتی این جمله رو میشنیدم احساس میکردم خنجری به قلبم خورده…یعنی احساس نرسیدن به خواسته های مهم ام واقعا برام کشنده بود…نه اینکه داشتن اونها خیلی شاخ بود…این توی ذهنم یک شکست بود که من خواسته ای دارم که بقیه مثل آب خوردن بهش میرسن اما من با اینهمه تلاش نمیتونم بهش برسم…
به مرور با قوانین بهتر آشنا شدم…مثل تکامل در رسیدن به خواسته…یعنی کوچک کردن خواسته به اهداف کوچک و قدم به قدم رسیدن به خواسته…
با مفهوم ایمان و توکل در عمل و صبر آشنا شدم و تمرین کردم و یکی یکی قدم ها رو برداشتن رو بهتر یاد گرفتم
شکل هدفگذاری من با آموزش های استاد عباسمنش تغییر کرد…
از هدفگذاری های سالیانه به ماهیانه و الان هفتگی رسیده…
چکاپ های ماهیانه مینویسم و رشد خودم در حوزه های مختلف رو بررسی میکنم…
این ماه وقتی چکاپم رو نگاه کردم واقعا بعد از مدتها از خودم راضی بودم…چون دارم با بیماری کمالگرایی مبازره میکنم…به جاش از اصل بهبودگرایی تدریجی استفاده میکنم و نتایج داره راضی ام میکنه…بخصوص رشد شخصیتی ام
سعی میکنم به خواسته هام توجه کنم فارغ از اینکه الان شرایطم چطوری هست…و براشون آماده بشم…هر روز و هر هفته موانعی مختلفی رو که سر راهم هست شناسایی میکنم و روشون کار میکنم…از سر راهم برمیدارم…تا شاخ و برگ اضافی در اطرافم حذف بشه…و هر شاخه ای که کنده میشه یا درخت اضافی از ریشه در میاد واقعا این ذهنم سبک تر میشه…و انگار احساس میکنم خواسته های بیشتری با سرعت بیشتری در حال حرکت به سمت من هستند…
چقدر اون توضیحات استاد در پاسخ به سوال ثبات فرکانسی رو دوست داشتم…منو یاد توضیحات استاد در قدم 1 جلسه 4 انداخت…چقدر اون جلسه آگاهی بخشه…هرکس اون قدم رو تهیه نکرده نگران نباشه…این توضیحات چکیده همون جلسه است….تمام مسیر باورسازی تا خلق نتایج دلخواه اینجا توضیح داده شده…
استاد همیشه میگید که اگه دانشجوهای من مثل من نتیجه نگرفتن شاید به این دلیل هست که قانونمند بودن جهان رو اونطوری که من باور کردم باور نکردن….من جز همون هام که تا مدتها اهمیت این قانونمندی یادم میرفت…چطور؟
خوب من از الگوی باورسازی استاد استفاده میکردم…و نتایج ایجاد میشدن…همونطوری که توضیح داده شد تا ما باوری رو میشنویم که بهمون احساس بهتری میده همون احساس بهتر در جهان اطراف یه تغییری ایجاد میکنه مثل اینکه خبری بهمون میرسه در مورد همون موضوع…خبری خوب که اون باور رو تایید میکنه…یا هر نشانه دیگه ای…گشایشی ایجاد میشه…این تایید کننده قانونمندی جهان هست…و این نشانه پاسخ جهان به احساس ماست که از شنیدن اون باور در ما ایجاد شده…خوب استاد میگن که شما باید اون رو ببینید تایید کنید شکرگزار قانونمندی باشید و جدی تر همون باور رو دنبال کنید…مدام تکرارش کنید و براش دنبال الگو بگردید…نگران نباشید چون جهان حمایت میکنه و خودش الگوهای تایید کننده سر راهتون میاره…و شما فقط ثابت قدم ادامه بدید…آخه من آدم ثابت قدمی بودم…چرا نمیتونستم ثابت قدم این مسیر باور سازی که اصل و اساس هست رو ادامه بدم؟ و همش چسبیده بودم به همون روش های قدیمی و کارهای فیزیکی؟
چون مثل استاد باور نداشتم که جهان واقعا طبق قانون عمل میکنه….بعد از مدتی اهمیتش برام کمرنگ میشد و جدی روش کار نمیکردم..ذوق و شوقم رو برای جدی کار کردن از دست میدادم
و چون هنوز به جمع بندی درستی از گفته های استاد نرسیده بودم…وقتی تاکید استاد رو روی عملگرایی میشنیدم خوب میگفتم استادم تایید کرده برم اون کارهایی فیزیکی و تقلا ها رو ادامه بدم
دوستانی که تازه به جمع این خانواده اضافه شدید به هوش باشید…باورسازی مقدمه اون کارهای فیزیکی هست….اشتباهی که من کردم رو تکرار نکنید….یعنی وقتی ما روی باورهاتون کار میکنیم…مثلا همین باوری که استاد مثال میزنه…پول ساختن آسونه…من میام راجع بهش حرف میزنم از آیات قرآن یا الگوهایی که اطرافم هستند که راحت پول میسازند…آدمهایی که کار خاصی نکردن اما پول راحت میاد سراغشون…مثلا من دخترعمه ای دارم که درس خاصی نخونده مهارتی نداره…همیشه همه میگفتن سرخوش و شاد بوده…یه ازدواج توی سن کم کرده خیلی چشم و گوش بسته اما ازدواج بسار خوبی از آب دراومده…همیشه در رفاه بوده…و زندگی اش برای خیلی ها حسرت هست…بارها شده رفتم خونه اش از اینکه انقدر راحت تا اراده میکنه همسرش هر چیزی رو تهیه میکنه تعجب میکنم….تازه اصلا هم معیارهای زنان حرف گوش کن ایرانی رو نداره…اما قلب بسیار مهربونی داره و خیلی بخشنده است…حتی همین بخشندگی زنان خیلی مردها رو کلافه میکنه که چرا از پول همسر میبخشن…اما در مورد ایشون صدق نمیکنه…خوب به خودم میگم برای کسی که راحت پول خرج میکنه و نگران هیچ چگونگی برای هیچ چیزی نیست…پول به راحتی از بی نهایت راه میرسه…واقعا هزاران راه برای رسیدن به پول هست…بعد من میبینم که همین مدت زمانی که من اومدم به این قضیه فکر کردم در طی مدت زمانی بعد اتفاقاتی در جهان اطرافم رخ میده…مثلا از زمانی که این فایل رو چند بار گوش کردم…با اینکه اصلا نمیگم من تمرکزی روی پولسازی کار میکنم…اما رخدادهای معجزه واری در چند روز اخیر برام رخ داده که رزق از بی نهایت راه اومده توی زندگی ام…من مهمون داشتم برای 3 روز…من فقط برای شب اول غذا درست کردم…اما تمام شش وعده دیگه رو ما مهمان بودیم…آدمها می اومدن و غذا رو با خودشون می آوردن..مهمانی دعوت شدیم با مهمونا….همسایه برامون غذا آورد…حتی پول پیدا کردیم…چندتا کار آسون بهم پیشنهاد شد که پولش توی این یکی دو روز برام واریز شد…همه اینها نمودهای ثروت هستند…و حالا من باید بیام روی اون باور تقویت شده بیشتر کار کنم….براش الگو پیدا کنم که این روند باز تقویت بشه…اون مسیر عصبی در ذهنم تقویت بشه…بعد باز موقعیت های بهتر پیش میاد…یا توی کارم میام الگوهایی رو پیدا میکنم که آسون و راحت پول میسازن…
پس ما اول باور سازی و الگو پیدا کردن برای اون باور رو انجام میدیدم…تا ذهنمون بهتر اون باور رو بپذیره…چون ذهن ما میگه چطور؟ ما میگردیم الگو پیدا میکنیم به ذهنمون نشون میدیدم میگیم بفرما اینطوری…با زمیگه چطور میگیم بفرما این یکی مثال و انقدر براش الگو میاریم که تا حدی قانع بشه…اصلا میگیم من چه میدونم چطور…خدا خودش میدونه من نیازی نیست بدونم…
این روند باعث میشه ذهن آرامش بیشتری پیدا کنه بعد یواش یواش سر و کله ایده های جدید که چگونگی رو ممکن میکنن هستند…
کار فیزیکی هم که قراره من انجام بدم همون اقدامات عملی هستند که پس از باور سازی بهم گفته میشه
حالا اشتباهی که من چند بار برام رخ داده….وقتی میایم روی خودمون کار میکنیم یهو فرصت های پیش میاد که نیاز به برداشتن قدمهای عملی دارند…نیاز داره مثلا براش بری کارهایی رو انجام بدی…اینا همون ایده های خوبی هستند که پس از باورسازی بهمون گفته میشه تا نتایج بهتری برامون خلق کنند…ایده هایی که کمی از جایگاه فعلی ما بالاتر هستند…حالا من اونقدر تمرکزم صرف برداشتن اون قدمها میشده که یادم میرفته اصلا مسیری که باعث شده من به مدار بالاتر برم که این ایده توی اون مدار بهم گفته شده همون باور سازی و همون احساس خوب من بوده…حالا من دوباره تمرکزم به جای اصل میره سراغ حواشی به درد نخور…جایگاه خودم و جایگاه خداوند رو فراموش میکنم….که من باید در احساس خوب باقی بمونم و ارتعاش خوب ارسال کنم و کار خداوند این هست که متناسب با مدارم کارها رو برام آسون میکنه و انجام میده….
نتیجه این بوده که من اصلا از اون همه تلاش نتیجه نمیگرفتم…چرا؟ چون ثبات فرکانسی نداشتم و برگشته بودم به مدارهای قبلی…اون ایده که بعد از کار کردن روی باورهام بهم گفته شده مال مدارهای بالاتر بوده…و در این مدار پایین تر اصلا جواب نمیده
استاد جمله ای طلایی میگن
نتایج وقتی ایجاد میشن که شما ثبات فرکانسی داشته باشید
ثبات فرکانسی یعنی شما احساس خوب پایدار داشته باشید…مدام در حال تکرار اون باورهای خوب باشید و در جهان اطرافتون دنبال دلایلی برای تایید اون باشید…
وقتی این نقطه ضعف رو پس از بارها سینوسی بالا و پایین رفتن متوجه شدم تازه جایگاه اون اهرم رنج و لذت در ذهنم درست جا افتاده و الان میتونم بگم که مدتی هست در احساس خوب نسبتا پایدار به سر میبرم…و دیگه حتی نگرانم که از این آموزش ها و شیوه کار کردن فاصله بگیرم چون نتایج بدی گرفتم و رنج کشیدم…هر بار میخوام تنبلی کنم رنج ها رو یادم میندازم….ذهن من هنوزم اون کارهای فیزیکی رو مهم میدونه…از صبح یه سره توی گوشم میخونه که چقدر کار داری بجنب…بدو همه رفتن گرفتن همه فرصت ها رو پر کردن…اما خوب من میدونم نقش باورسازی چیه….
چقدر خسارت های فیزیکی و زمانی و مالی دیدیم از باورهای ضعیف
باور خوب همه چیزه…مهم نیست چقدر تلاش و تقلا میکنیم با باورهای ضعیف نتایج همیشه ضعیفه…من اینو با گوشت و پوست و استخونم تجربه کردم…
باید با تمام تمرکز روی هدفی که انتخاب کردم کار کنم…براش باور بسازم..امکان پذیریش رو برای خودم باور پذیر کنم…و هر چیزی هر قدمی بهم گفته میشه براش لازمه برش دارم…
دیگه همه هدفها رو با هم انتخاب نمیکنم…بلکه برای مهمترین هدفم برنامه ریزی میکنم…
هر روز قدمهایی رو برای اهدافم مینویسم و از خدا هدایت و نیرو میخوام تا موفق به انجامش بشم و اینجوری صبح ها با ذوق از جام بلند میشم…از ذوق تیک خوردن اهدافم
این مسیر تکاملی واقعا همه چیز رو برامون ممکن میکنه
با رسیدن به هر هدفی با خلق هر خواسته ای هر چقدر کوچک ایمانم بیشتر میشه
یکی از قانومندی های خیلی خیلی تحسین برانگیز جهان که به تجربه متوجه اش شدم…این هست که وقتی من خودم رو برای هدفم غرق میکنم…وقتی توجه ام روی اصل هست و وقتی قلبم به حضور خدا آرومه…خیلی از خواسته هام و نیازهام خودبخود انجام میشن….یعنی جهان واقعا حمایتگره…جهان بقیه کارهای رو انجام میده…من قبلا خیلی بابت این نگران بودم حالا من بیام روی یه موضوعی خیلی تمرکزی کار کنم بعد چی میشه…یعنی اگه 100 تا هدف دارم دیگه عمرم کفاف نمیده به بقیه برسم…اینجوری نیست…شرایط و موقعیت ها و ایده ها و آدم ها و بقیه رو جهان برامون جور میکنه…یعنی من انقدر این چند وقته آسان شدم برای آسانی ها…و هر زمان نیاز بوده کسی بیاد کمکی انجام بده به طرزی معجزه آسا می اومده و اون نیاز برطرف میشده که از حد شکرگزاری گذشته…یعنی من دیگه باید چقدر ناسپاس باشم که بخوام این حد از حمایت جهان و خداوند رو ببینم و به جای تایید و ادامه دادن مسیر با قدرت …برعکس بیام این مسیرو رها کنم…به خودم میگم اگه رها کنی حسابت با کرام الکاتبین هست…دیگه جوابی برای خداوند نداری و خودت رو مستحق آتش کردی
اما داستان موانعی که آدمهای دیگه میذارن و ما نگرانیم که به خواسته نرسیم…من بارها در زندگی ام به خاطر ترس از موانع موجود یا اقدام نکردم یا اگه کردم به خاطر ترس هام (نه به خاطر موانع فقط به خاطر ترس و نگرانی خودم از اون موانع) شکست خوردم…یا حداقل اون مانع برام دردسر درست کرده…حتی اگه که ازش رد شدم با کلی رنج و مشقت و احساس بد…که آخه این چه وضعشه…اصلا چرا این مانع باید باشه…
هرجایی هم که بی توجه به موانع هدفگذاری کردم…حتی اگه سختی هم بوده با حوصله و صبر گفتم اگه این بهای هدفم هست با لذت بها میپردازم واقعا موفق بودم…
هنوز هم توی یه سری حوزه ها اینجوری فکر نمیکنم….یعنی چند وقت قبل کسی ازم پرسید فلان کارو چیکار میکنی…بعد من جواب دادم بذار تکلیف فلان موضوع مشخص بشه…هنوز پا در هوا هستم…نمیتونم هدفگذاری کنم….خودم هم باور نمیشد که هنوز اینجوری فکر میکنم…و دیدم ممکنه ما یه باوری رو توی موضوعی بسازیم اما هنوز اون باور توحیدی در تمام جنبه های زندگی مون نفوذ نداره…باید بگردیم و دنبال رفتارها و تصمیماتمون باشیم که ریشه در شرک دارند…بعد که به دیدگاهم آگاه شدم گفتم خدایا برام مهم نیست هنوز تکلیف فلان موضوع مهم نیست من خودم رو با هرچیزی که الان دارم آماده میکنم…قدرتی وجود نداره جز قدرت شما….خود شما کار بنده خودت رو انجام میدی و وقتی من به حد کافی آماده شدم حتما لاجرم بدون هیچ شکی نعمت رو وارد زندگی ام میکنی
چقدر باورهای توحیدی پشت ما رو محکم میکنن..چقدر بهمون جسارت هدفگذاری و قدم برداشتن برای اهداف میدن…فارغ از اینکه اون بیرون چه چیزهایی رخ میده…و اوضاع چطوری هست…
چطور میتونیم اصلا امکان نداره بتونیم قانومندی جهان رو شکر بگیم…تنها راه شکرگزاری از قوانین استفاده از اونها برای خلق خواسته هامون هست که همون خواسته های خداونده که به قلب ما الهام کرده…این بهترین روش شکر از خداوند هست
استاد جان ممنونم از به اشتراک گذاری این آگاهی های خالص
خدایا شکرت که امروز هم در این کلاس حاضر شدم :))
درود بر استاد بزرگوارم جناب عباسمنش گرامی و بانو شایستهی عزیز و یکایک شما همفرکانسیهای گلم
من هم دقیقا همین جور فکر میکنم که خواستههای من از تضادهای زندگیم شکل میگیرد. من از بچهگی در اندیشهی ساختن ثروت بودم. برای همین هم، اکنون در کسب و کاری هستم که با یک شرکت آمریکایی که 46 سال سابقه کار دارد و در 169 کشور دنیا نمایندگی فعال دارد کار میکنم که محصولات خود را به شکل فروش مستقیم در جهان عرضه میکند. البته که این شرکت یک شرکت هرمی نیست. فعالیت در این شرکت که سازندهی برترین محصولات کاملا اورگانیک در جهان در دو زمینهی تولید مکملهایی برای تندرستی و زیبایی و مراقبت پوست و مو میباشد، نیازمند ساختن گروه و مجموعه و غیره نیست. در این شرکت میتوانیم گروه داشته باشیم و میتوانیم نداشته باشیم. میتوانیم کار کنیم و یا کار نکنیم و چنان محصولات بیمانندی دارد که در سه سالی که من با آن کار میکنم، همیشه سبب افزایش اعتبار من شده است. در این شرکت بسیارند نمایندگانی که از معرفهای خود هم بالاتر رفتهاند و این شرکت اتفاقا در اروپا و آمریکا بیشترین فعالیت خود را دارد.
به هر ترتیب شما استاد بزرگوارم دقیقا درست میگویید که اگر قراربود انسانهای نوآور، انسانهای کارآفرین به محدودیتها نگاه کنند که حتا چرخ هم اختراع نمیشد، لامپ ساخته نمیشد و …
اصولاً دولتها دوست ندارند که کسی کارآفرین باشد. دولتها به دنبال این هستند که کارگر و کارمند تربیت کنند. آنها از کارآفرینان خوششان نمیآید. از ثروتسازان خوششان نمیآید. ولی، ثروتسازان و کارآفرینان، تابع چنین تصمیمها و مقررات دولتها نیستند و همیشه راه را پیدا میکنند.
اینکه شما میگویید که هر چه مقاومتهای ذهنی ما در برابر ثروت کمتر شود، ثروت به شکل طبیعی وارد زندگیمان خواهد شد، درسته استاد بزرگوارم و من هم به همین نتیجه رسیدهام. برای همین هم هست که دارم روی خودم کار میکنم. به خودم میگم ببین، مگه نه اینکه تو قرآن گفته که ای انسان تو در بهشت میتونی فقط دستت را دراز کنی و از درختان میوه هر چه خواستی را برداری، میتونی به هرچه بیشتر فکر کردی داشته باشی و همهی جهان در خدمت توست. پس من و ما چرا خلاف این فکر میکنیم؟ چون از بس از حتا پیش از تولد هم وقتی در رحم مادر بودیم، داشتیم میشنیدیم که؛ مگه پول علف خرسه؟ پول درآوردن مثله کندن زمین با یک دونه میخه ولی پول خرج کردن مثله ریختن آب روی زمین شنزاره. از بس که این حرفها را شنیدیم و متاسفانه به اونایی که این حرفها میزدند اعتماد داشتیم، فکر کردیم که درسته درصورتیکه درست نبود و همش غلط بود و محدود کننده! خوب حالا چه باید کرد؟ باید حالا که فهمیدیم اون حرفا همش چرت و پرتی بوده، با کار روی خودمون و باورسازی و داشتن الگوهایی مثل خود شما، آره درست مثل خود شما و خیلیهای دیگه که به قول خودتون از وقتی که مسیر را شناختید، دیگه برای بهدست آوردن پول تقلا نکردید، خوب پس درسته دیگه! ما هم باید همین را الگو بسازیم و به حرفهای نادرست مردمی که هیچ کاری تو زندگیشون نکردند گوش ندیم. باید راه خودمون را بریم و تنها به اهدافمون نگاه کنیم و متوجه اهدافمون باشیم و تمرکزمون را از روی اونا برنداریم! خوب البته که کار دشواریه ولی من تنها یک بار به این دنیا میام و اومدم پس، باید به همون شکلی که میبینم درسته زندگی کنم و از بیشتر آدمها که دارن مسیر نادرست را میرن پیروی نکنیم!
در مورد مسائلی مانند نماز و غیره هم که به قول شما جزییات آنها در قرآن نیامده، پس هر کسی میتونه با برداشت خودش با خدا رابطه برقرار کنه و یک مسئلهی کاملا شخصیه!
دارم این لایوها را پیگیری میکنم. خدا را برای وجود شما و بانو شایستهی عزیز و همکاران شما در سایت الهی عباسمنش که وقت خودتون را برای هدایت ما میگذارید و شما همراهان گرامی که با نوشتههاتون سبب باورپذیری میشوید سپاسگزارم.
بنام خدایی مهربان
سلام به دوستان عزیزم، استاد خوش هیکلم و خانم شایسته عزیز
گام دهم از آگاهی های ناب دوره ارزشمند خانه تکانی
نکته اول؛ مهمترین قانون هدفگذاری توجه کردن به هدف است . باید روی هدف ما تمرکز کامل کنیم . و اگر هدفی داریم صد در صد خود را بگذاریم .
اگر باور کنیم که به رویاهای ما میرسیم، پس میرسیم برشان که تکامل نیاز دارد و وقتیکه هدف داریم به موانع موجود و قوانین دولتها توجه نکنیم ، چونکه سد راه هدف های مااند . ما باید روی خودمان کارکنیم بقیه اش با خدا ، جهان خود بخود همه کار ها را میکند .
نکته دوم؛ ثبات فرکانسی چیست ، به این معنی که بعضی باور های محدود کننده که داریم مثل اینکه بدست آوردن پول مشکل است ، در اول که این را میشنویم، ذهن قبول نمی کند چون ذهن منطق میخواهد، تا اینکه الگو بیاری برای ذهن تا قبول کند و تکرار این باور ها تبدیل به ثبات فرکانسی میشود که آنهم وابسته به باور و زمان است. و بعدا هم باور های ثابت فرکانس بوجود میآورد و نتیجه بوجود میآیید، روز اول که روی باور های ما کار میکنیم نتیجه بوجود نمایید، نتیجه وقتی بوجود میآیید که به ثبات فرکانسی برسیم .
نکته سوم؛ با گوش دادن به فایل رایگان استاد میشود که باور های خوب ساخت و یک مثال اش هم خودم استم که تا فعلا محصولات استاد نگرفتیم البته که پلان دارم که بگیریم ، حالا میگذارمش بخدا که قرار است از کدام دوره شروع خواهد کردم آن شالله از عزت نفس. اما از گوش دادن به همین فایل های رایگان خیلی تغییر را در خودم احساس میکنم ، که یکی از مهمترین فایلهای رایگان سریال سفر به دور آمریکا است که کلا نکات مثبت دارد و تمرکز من کلا روی نکات مثبت شده چقدر احساس خوب داریم درین روز ها که این سریال را میبینم.
نکته چهارم؛ انگیزه برای نوشتن آرزوها اغلب از تضاد ها بوجود میآیید مثل اینکه کسیکه فقیر است متضادش که ثروتمند شدن است را میخواهد ویا کسیکه روابط نامناسب را تجربه کرده آرزویش اینست که روابط عاشقانه را تجربه کند …..
نکته پنجم؛ موضوع نماز ، هر کسی به شیوه خودش میتواند با خداوند ارتباط برقرار کند ودر قرآنکریم یک شیوه خاص برای نماز خواندن وجود ندارد .پیامبران هر کدام به یک شیوه خاص با خداوند ارتباط برقرار میکردند و راه های ارتباط با خداوند بی نهایت است و اگر کدام طریقه خاص برای نماز خواندن وجود میداشت حتما خداوند در قرآن میگفت مثل موضوعات دیگری مثل وضو گرفتن یا میراث … در قرآن آمده خوب نماز خواندن هم میآمد ، پس معلوم است که شیوه خاص برای نماز خواندن در قرآن کریم نیامده و هر کس میتواند به یک شیوه خاص که خودش میخواهد با خداوند ارتباط برقرار کند درست مثل اینکه با کسیکه دوستش دارید هر گونه که بخواهد روابط عاطفی و عاشقانه داشته باشید ، چیزهایی در قرآن کریم گفته نشده به این معنی است که اگر گفته میشد محدودیت ایجاد میشد، این نیست که خداوند فراموش کرده باشد .
و خداوند چی زیبا در قرآن خودش را توصیف میکند اگر بنده گام در مورد من از تو بپرسند بگو من نزدیکم دعای ، دعا کننده را هنگامیکه مرا میخواند.
نکته ششم ؛ مهمترین گپ ، به عوض اینکه دنبال پول باشید ، دنبال مسائل پایه ای باشید، دنبال هدفگذاری باشید و علایقتان را دریابید. در بعضی مسیرهای دیگر برویم فقط برای درس یاد گرفتن .
از مسیر علایق ماست که میتوانیم برای خود کار ایجاد کنیم ، مسیری که اگر در آن باشیم نه تشنگی یاد ما میآیید نه گرسنگی ، مسیری که انتخاب میکنید در موردش صد ها کتاب بخوانید و درست یاد بگیریم ، طوریکه بهترین شغل خود باشیم.
خدایا شکرت بابت اینهمه آگاهی که در این فایل ها بود .
در پناه خدایی رحیم و رحمان باشید
به نام خالق عشق و زیبایی
درود و خداقوت به استاد عزیز، خانم شایسته نازنین و همه همراهان خوبم در این پروژه الهی
دیشب میخواستم کامنت این جلسه رو بنویسم که یه حسی بهم اجازه نداد و با خودم گفتم حتماً خیره و انشالله در زمان مناسب میام مینویسم.
امروز همراه با یه سری اتفاقاتی بود که با خودم گفتم ببین چقدر این جهان دقیق داره واکنش نشان میده به ما و تغییراتی که در ذهن ما رخ میده و چقدر زیباست وقتی میبینی که تغییر کردی و این تغییرات چه نتایج مثبتی رو برات به ارمغان میاره.
هرچقدر بیشتر میگذره ایمان من نسبت به حقانیت مسیری که استاد عباسمنش دارن میرن بیشتر میشه. گاهی یاد سریال مختارنامه میوفتم که عدهای دیر به مختار پیوستند اما زمانی که پیوستند تا پای جان موندن و به هدفشون پایبند بودند، شاید من هم جز اون کسانی بودم که همیشه در مسیر بودم اما این دل صاف نبود و اجازه نمیداد سراپای وجودم رو بگذارم برای این مسیری که هستم، هنوزم نمیتونم ادعا کنم که تمام وجودم در این مسیره اما به نسبت گذشته خیلی با ایمان بیشتری دارم این مسیر رو ادامه میدم.
به نظرم این درکی که استاد عباسمنش از جهان دارند و ما داریم آموزش میبینیم و تمرین میکنیم بینقصترین آگاهیهارو داره به ما منتقل میکنه.
از وقتی که با مفهوم تضاد آشنا شدم و دلیل اینکه تضادها بوجود میان چیه انگار به یک گنج واقعی دست پیدا کردم. شاید واژه تضاد بار معنایی سنگینی داشته باشه اما اگر آدم دقیق بشه به حقیقتی که درونش نهفته است بیاغراق به استقبالش میره، هرچند که درک و تفسیر مثبت برداشت کردن از دل تضادها نیاز به تکامل داره.
تضادها در اصل عیار مارو مشخص میکنند. یعنی یکی از واضحترین نشانههای تغییر شخصیت و باورهای ما در تضادها مشخص میشه. نکتهای که شاید خود من دچار کجفهمی میشدم دربارش این بود که عه پس هرچقدر آدم بیشتر تضاد داشته باشه بیشتر موفق میشه و انگار ناخودآگاه دوست داشتم که تو زندگیم تضاد بوجود بیاد، درصورتی که وقتی ما در مسیر خواستههامون هستیم و داریم روی خودمون کار میکنیم و مهمتر از همه تسلیم هستیم هر اتفاقی که بیفته خیریتی برای ماست، اگر تضادی رو میبینیم نه به این معنا که خواسته محقق نمیشه بلکه نشاندهنده اینکه باید مسیر فکری خودمون رو تغییر بدیم.
مثلاً تو حوزه مسائل مالی وقتی یه تضاد مالی برای آدم پیش میاد ممکنه اولین اتفاقی که بیفته اینکه تمام فضای ذهن درگیر اون تضاد مالی بشه و فکر کردن به خواستهها بشه مضحکترین کار دنیا در اون لحظه، غافل از اینکه دقیقاً در همان لحظههاست که ما متوجه میشیم به چه اندازه تغییر کردهایم. عده زیادی از افراد نمیتونند به این صورت فکر کنند به همین دلیل هم هست که عده زیادی نمیتونند به خواستههای واقعیشون برسند.
امروز یک تبریک بزرگ به خودم گفتم چون دقیقاً تغییر رو در خودم احساس کردم. از خدایی که من رو هدایت کرد به سمت این شخصیت سپاسگزاری کردم چون قلبم بهم میگفت که تو داری رشد میکنی.
شاید خیلی از ماها فکر کنیم زندگی خوب یعنی زندگی بدون مسئله و تضاد اما از نظر من زندگی خوب یعنی قوی شدن، یعنی رشد کردن، یعنی داشتن این توانایی که در هر شرایطی بتونی به نکات مثبت توجه کنی و بابتشون شاد و سپاسگزار باشی.
خیلی از ماها (خیلی وقتها خود من) تصورمون اینکه خب اگر یه شرایطی داریم که خوب نیست باید فکر کنیم فکر کنیم فکر کنیم تا براش راهحل مناسب رو پیدا کنیم، در حالی که از احساس خودمون غافل میشیم که آیا این افکاری که داریم داره حس خوبی بهمون میده یا نه؟
یه شرایطی پیش میاد که ترسناکه؟ من دارم شرک میورزم، باید بگردم پیداش کنم
چرا من به یه عاملی قدرت دادم که از خودم و خدای خودم بزرگتر باشه؟
چرا من فکر کردم دیگه کارم تمومه و هیچ راهحلی نیست؟
من اینجوری خدارو شناختم؟ اینجوری توکل رو درک کردم؟
توکل یک حالت احساسیه که اتفاقاً در شرایط نامعلوم و حساس معنا پیدا میکنه
آیا من میتونم بیشتر از قبل متوکل باشم؟
وقتی استاد از خاطره سربازی تعریف میکردن من یاد خدمت خودم افتادم. یادمه من همیشه خیلی از خدمت میترسیدم و اون موقع به همه میگفتم من خدمت نمیرم اما چون تحت تاثیر یه سری افراد بودم در نهایت تصمیم گرفتم که برم اما همان خدمت درسهایی برای من داشت که اگر نمیرفتم شاید هرگز اون درسهارو نمیگرفتم.
اینجا بیشتر مشخص میکنه که هرکسی به یک شکلی هدایت میشه
یکی از دلایلی که من خدمت رفتم این بود که میگفتم بالاخره برای اینکه به یه جایی برسی باید یکم زحمت هم بکشی.
اما دقیقاً در همان دل خدمت انقدر من اتفاقات جالبی برام افتاد و انقدر قانون رو بهتر درک کردم که به خودم میگم خدایاشکرت که من رو هدایت کردی تا برم خدمت، شاید برام آسون نبود اما خیلی درس داشت برام از ب بسمالله تا آخرش که حالا داستانش رو قبلاً زیاد تعریف کردم.
این که قدمهایی که به ذهنم میرسه بردارم شده تبدیل به یکی از عادتهای من یعنی وقتی یه هدفی تعیین میکنم اولاً خیلی به نشانهها دقت میکنم تا تایید کنم واکنش متفاوت جهان رو به فرکانسهای متفاوت خودم، دوماً با هربار قدم برداشتن آدم کلی از نظر فرکانسی باورپذیرتر میشه خواستش براش.
این نکته خیلی مهمه که وقتی داریم در مسیر اهداف حرکت میکنیم تحسین کنیم خودمون رو به خاطر قدمهایی که برمیداریم و ازش انرژی بگیریم برای ادامه بهجای اینکه هی به خودم تشر بزنیم که پس کی پس چه زمان؟ قراره برسم به هدفم. اینجا مشخص میشه که اولاً آیا من باور دارم که میتونم به هدفم برسم؟ و بعد اینکه چه چیزی مانع این شده که من احساس ناتوانی و تردید داشته باشم؟ (دوره کشف قوانین در این زمینه به من خیلی کمک کرده)
خداروشکر که داریم تو این مسیر حرکت میکنیم.
این پروژه واقعاً کنترل ذهن و تمرکز بر نکات مثبت رو خیلی برام راحتتر کرده که همینجا از خانم شایسته عزیز کمال تشکر رو دارم
برای همه دوستان عزیز بهترین لحظات و نابترین تجربیات رو آرزومندم
درود بر جناب احسان مقدم گرامی
آره، منم گاهی که به گذشته نگاه میکنم میبینم که آدمی بودم که از چالشها میترسیدم و به جای حل کردن اونا، ازشون فرار میکردم، میدادمشون زیر فرش. نمیدونستم که این سختیها همونجور که شما گفتید، قراره به من درس بده، مثله تمرینهای ریاضی، تمرینهای ورزشی و … که اولش سخته ولی بر اثر پذیرش اونا، من ورزیده میشدم. همیشه از ریاضی فراری بودم و اتفاقا کائنات الهی کاری کرد که من ناچار بشم مسیری را طی کنم که بهش علاقهمند بشم. در دورهی دبیرستان با دوستی آشنا شدم که خیلی دوستش دارم و الان هم با هم رفیقیم. ایشان بود که من را به شیمی علاقهمند کرد و من هم همین مسیر را تا دکترای شیمی اونم در گرایش شیمیفیزیک که همش ریاضیه، ادامه دادم. یادم میاد ترم اول دانشگاه که بودم، استاد درس ریاضی یک متن بسیار سختگیر بود و بهتون بگم که تو همون ترم از کلاس 78 نفری ایشان، تنها دوازده نفر در درس قبول شدند و من و یازده نفر دیگر درس را پاس کردیم. درواقع علاقهی من به شیمی سبب شد تا تمام سختیهای درسهای ریاضی و فیزیک را در این دوره بپذیرم و به خوبی هم این درسها را پاس کنم! خوب، اگر این چالش نبود، آیا من این مهارت را در شیمی بهدست میآورم؟ اصلا من کمکم به یک شاگرد زرنگ در ریاضی بدل شده بودم. آره اون چالش سبب شد تا من نه تنها به علاقهام برسم بلکه، سبب شد تا در ریاضی که ازش فراری بودم، علاقهمند شوم.
آره، چالشها آموزگاران من هستند! من هم حالا دیگه وقتی چالشها پیش میآیند به خودم میگم که؛ همونطور که از پس اون چالش ریاضی براومدی، از پس هر چالش دیگه هم برمیای!
خدا را سپاس بیکران که این روزها پر شده است از چالشهایی که یکی پس از دیگری حل شده و با حل شدن آنها با توکل تنها به رب العالمین، چرخ زندگی من روانتر میشود.
از شما برای به اشتراک گذاشتن تجربیات زندگیتون سپاسگزارم.
ارادتمند شما
بنام خدای مهربان
وسلام به استاد عزیز ومهربان وبانو شایسته عزیز ومهربان
وسلام به همه دوستان سایت
برای هدف گزاری باید توجه وتمرکز حول همون محور وهمون خواسته باشه ولی هدفی رو بهش میرسیم وسمتش حرکت میکنیم که خودمون درگیرش کردیم وتوش غرق شدیم
اگه خواسته ای داریم اصلا به موانع راه فکرنکنیم ونگرانش نباشیم پیش زمینه منفی نبافیم در مورد هرچی
به قوانین انسانی توجهی نکنیم ما با خدایی طرفیم که کل کیهان رو خلق کرده وهدایت میکنه
کسی که ایمان داره درها براش بازمیشن اصلا موانع مهم نیستن
خدایاشکرت برای این آگاهی ها و برای همه چی وبه امید عملکرد مناسب خودم و همه خانواده صمیمی سایت
وبسیار سپاسگزار از استاد عزیز وخانم شایسته عزیز
درود بر بانو شکوه دوراندیش گرامی
داشتم به این مسئله فکر میکردم که دقیقا درست میگویید! هرگاه که کوچکترین توجهی را به آنچه در مسیر اهدافمان نیست داشته باشیم، به معنای هدر دادن انرژی است. اگر این هرز توجهات بیشتر و بیشتر بشه، انرژی ما هم بیشتر و بیشتر هدر میره و ما میمونیم و یک وجود بی انرژی که دیگه نمیتونه به مسیر ادامه بده. بنابراین بهتره تو این مسیر، به هیچ وجه روی ناخواستهها متمرکز نشیم!
ارادتمند شما
سلام به استاد عزیز
سلام به دوستان خوب خودم
ممنون استاد عزیز که این نکات عالی را امروز در این فایل به ما یاد دادند
همه چیز از زمانی شروع می شود که من بخواهم روی خودم کار کنم و تغییر کنم
این مهمترین درس و مهمترین نکته ای است که هر زمان خودم را در مسیر رشد و آگاهی ها قرار بدهم آنوقت بی شک من موفق ترین کسی خواهم بود که طعم خوب و عالی آرامش را همیشه مزه خواهم کرد
این نکات را باید همیشه و همیشه به آن گوش بدهم و آنرا برای خودم بسازم
من به اهداف خودم دست پیدا کنم به شرط آنکه به موانع آن هرگز توجه نداشته باشم
با همان عشق و علاقه ای که دارم شروع کنم
نگران باقی مسیر نباشم و جوری جلو بروم که بخواهم موفق بشوم و در آن کاری جلو بروم که به آن علاقه دارم و حال من در آن خوب است
نتایج برای من زمانی به وجود می آید که تمرکز داشته باشم و بخواهم روی خودم و باورهای خودم کار کننم
نکته دیگر این است که در این مسیر ثابت قدم باشم
زود ناامید نشوم
بتوانم همیشه با حال خوب و در نهایت با ایمان و توکل به خدای خودم جلو بروم
این مهمترین نکته ای است که باید و باید همیشه در زندگی خودم آنرا رعایت کنم
این جلسه خود یک دوره آموزشی است
ممنونم استاد عزیز
سپاس از خدای هدایتگر خودم
سپاس از خدای فراوانی ها
بنام رب رزاق و هدایت گر
سلام و درود و احترام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته گرامی ️
سلام و ارادت حضور خانواده صمیمی و بزرگ عباس منش ️
ما در برخورد با تضاد ها و درست رفتار کردن در زمان درست میتونیم خیلی رشد کنیم…
من اوایل مسیر در برخورد با تضاد ها خیلی بهم میریختم و عصبی میشدم و حالم بد میشد و میگفتم چرا من؟ من که دارم رو خودم کار میکنم ،من که تو مسیر هستم دارم فرکانس های خوب میفرستم چرا باید با این تضاد برخورد کنم؟
کم کم که جلو رفتم و تکامل مو طی کردم یکم بزرگ شدم فهمیدم اولا فرکانس های من خالص نیست که همه چیز گل و بلبل باشه صد در صد، در ثانی اگه تضاد نداشته باشم راکد میشم و دچار روز مرگی میشم و هر روز پس رفت میکنم،
با رشد و کار کردن روی خودم فهمیدم اگه تضاد دارم یعنی اینکه مسیرم درسته ،یعنی اینکه دارم رشد میکنم ، یعنی اینکه این طبیعی ه، اونوقت احساس خوب شد و قانون رهایی و یاد گرفتم و رها میکنم و از خودش حل تضاد و میخوام و در حالی که خواسته مو هم ارسال میکنم.
من دلیل تضاد های تکراری زندگی مو فهمیدم و راحت حلش ون میکنم و ازشون میگذرم.
من فهمیدم که باید اونقدر خودم و بزرگ کنم و اندازه مو رشد بدم که اندازه تضاد نتونه تاثیری رو من بذاره و من خیلی راحت ازش رد بشم.
یاد گرفتم به تضاد هایی که هر از چند گاهی اتفاق میافته اهمیت ندم.
پیدا کردن مقاومت های ذهنی و ترمزها کار حساس و تمرکز بالایی میخواد، باید پیدا کنیم چه باوری چه فرکانسی داریم میفرستیم که جلو تحقق اون خواسته رو گرفته و این کار آسانی نیست.
زمانی ما میتونیم به موانع احتمالی توجه نکنیم که یه خواسته سوزان داشته باشیم و چشممون و رو همه چی میبندیم و فقط رو به جلو حرکت میکنیم.
ثبات فرکانسی و زمانی میتونیم در خودمون ایجاد کنیم که ورودی مستمر در جهت اون هدف و به خودمون بدیم و به فرکانس هامون اجازه منحرف شدن ندیم ، در این حالت فرکانس هامون قوی و خالص و پرقدرت میشه و به ثبات میرسه.
دوره دوازده قدم یه معجزه در زندگی مون ایجاد میکنه…
در پناه رب رزاق و هدایت گر
درود بر جناب حمید قاسمی گرامی
به چه نکات خوبی اشاره کردید:
اول اینکه وقتی در مسیری چالش داریم، باید بدانیم که در مسیر درست هستیم چون نقش اون چالش اینه که ما رو ورزیده کنه!
دوم اینکه: برای رد شدن از یک چالش باید دست کم انرژی ما و توانایی ما به اندازهی سد انرژی همان چالش باشه و یا بیشتر تا بتونیم از اون رد بشیم.
ارادتمند شما
سلام و درود به دوست گرامی آقای کاوه.
سپاسگزارم از شما برای مطالعه کامنت بنده و دقت نظر شما.
انشاالله که در کنار هم با این آگاهی ها هر روز درکمون بیشتر بشه به خواسته هامون نزدیک و نزدیک بشیم.
براتون عالی ترین ها رو میخوام دوست عزیز