live | سودمندترین سرمایه گذاری - صفحه 17

739 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا آقچه لو گفته:
    مدت عضویت: 743 روز

    به نام خداوند بخشنده ومهربان

    سلامی به گرمی اتو به نرمی پتو به استاد جان و خانم شایسته در اولین روز از فصل زیبای پاییز در ایران.

    لایو بسیار عالی بود و نکات ارزشمند بسیار جالبی گفته شد.

    درمورد سرمایه گذاری کردن نگاه بهتر و جدیدتری پیدا کردم و فهمیدم که هیچ سرمایه گذاری بهتر و بزرگتر از سرمایه گذاری کردن روی خودم نیست.

    در کار خود نباید عجله کرده از کم شروع کرده،تکامل طی کرده و یواش یواش به مسیرهای بهتر هدایت شده هر حرکتی باعث میشود به گام های بهتر هدایت شویم.

    درمورد قرآن و فهمیدن آن واقعا باید مفهوم آن را درک کرد نه فقط ترجمه آن را. قرآن را نمیشه ترجمه کرد. قرآن را باید فهمید با گوشت و استخون درک کرد.

    نکته بعدی سرعت رسیدن به خواسته ها بود. به اندازه ای که من تغییر کنم در رسیدن به خواسته هام سرعت داده ام. به اندازه ای که مقاومتها را بشکنم و به باورهای مناسب دست پیدا کنم تکرار کنم عمل کنم سرعت رسیدن به خواسته هایم نیز همانقدر بیشتر میشود.

    درمورد عزت نفس و تعریف از خود کسی که عزت نفس داشته باشد به راحتی از خودش و ویژگی های خوب خودش تعریف میکند. فروتنی یعنی این.

    درمورد مفهموم وابستگی:هر انتظاری از عوامل بیرونی که باعث ایجاد حال خوب در ما بشود و نبودش حال بد بیاورد وابستگی هست. وابستگی خود شرک هست. ما فقط و فقط باید از خودمون راضی باشیم حال خوبمون به خودمون و خدای خودمون بستگی داشته باشد نه چیز دیگه ای.

    درمورد انرژی بالا داشتن:با صحبت کردن از خوبی ها تمرکز به خوبی ها تکرار خوبی ها گفتن به خود و دیگران در واقع پندار نیک گفتار نیک رفتار نیک را در زندگی خود پیاده کنیم تا همواره در سطح بالایی از انرژی باشیم.

    درمورد اتصال به خدا که خداوند همواره به ما متصل هست این اتصال قطعی ندارد فقط خود ما هستیم که با باورهای محدود کننده در این اتصال اشکال ایجاد میکنیم.

    درمورد تبلیغات:اگر خدا را باور داشته باشیم و نگاه توحیدی داشته باشیم خدا ما را کفایت میکند خودش تبلیغ میکند‌.خودش راه درست و انسانهای مورد نیاز را به سوی ما می آورد.

    حالا بریم روی تصاویر زیبا تمرکز کنیم: آب زلال دریاچه. درختان سرسبز. قایق تایتانیک استاد عباس منش. وای الان غروب پاییز هست و هوای آنجا هم به شدت انگار پاییزی بود چون کمی از برگان نارنجی بود چه همزمانی شد این فایل. باد زیبایی که به روی آب میزد و موجهای زیبا را شکل میداد.

    کلاه قرمز رنگ و زیبای استاد عباس منش.

    مریم جانم سپاس از شما بابت تهیه این دوره، سپاس از استاد گرامی.

    سپاس از یگانه قدرت مطلق هستی یعنی خداوند خودم که مرا به این سایت و به این لحظه هدایت کرد. خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    محسن فصاحت گفته:
    مدت عضویت: 865 روز

    بیا تا که غزل نوش کنیم

    آواى خـوش چـکاوکان گوش کنیم

    برخیز که خورشید طلوع کرد به مهر

    هر نکته به جز عشق فراموش کنیم

    چه شکوهمند است و قابل تحسین این رسالت زیبا و ماندگار که چون بذری کاشته و جوانه می زند و شکفته می شود و سراسر سود است و سرور و سما…

    ضمن عرض سلام و ادب و احترام و تشکر از گروه تحقیقاتی عباسمنش خصوصا دوشیزه مکرمه خانم شایسته عزیز که اگر اجازه بدهند در این کامنت از مقاله ایشان استفاده کنم،

    پیشنهاد من این است که اگر می توانید هر روز مقاله عزت نفس که در مطلع دوره عزت نفس در بخش محصولات گفته شده را در یادداشتهای تان کپی کنید و اصلا در دفتری یادداشت کنید که نقشه یک گنج واقعی است.

    در این مقاله خانم شایسته عزیز

    موفقیت و خوشبختی را برآیند باورهای قدرتمند کننده و عزت نفس که منجر به دیدن و نگرش صحیح و توحیدی می شود و از همه مهمتر انتخاب و تصمیم های درست و شور و شوقی وصف ناپذیر است که ما را از مکانی که هستیم سوق می دهد به عالیترین مکان و زمان ..‌.

    بنابراین رسیدن به خواسته ها و خوشبختی و موفقیت و رشد شخصیت ؛

    نتیجه :

    یک فرایندی است که از برآیند؛

    تصمیم ها و انتخاب های هوشمندانه تر، مطمئن تر و مقتدرانه ، بموقع و بجا به دست می آید ،که از تمرین و تمرکز در تقویت عزت نفس و ساختن باورهای قدرتمند کننده ای به وجود آمده که به مرور در ما شکل می گیرد و تا بی نهایت ادامه دارد.

    به قول انیشتین ،

    هیچ چیز اتفاق نمی‌افتد ،اگر حرکتی نباشد.

    و اما بنگریم قسمتی از این مقاله زیبا را که شنیدن دوباره آن برای استاد گرانقدر و خانم شایسته مکرمه و شما عزیزان و سروران و حتی خودم هم خالی از لطف نیست :

    /آن هم از قاب یک کامنت و دیدن از زاویه دیگر/

     «««««««««««««««««»»»»»»»»»»»›»»»»»»

    «عزت نفس بالاترین اولویت را دارد که‌، لازم است اولین قدم‌ها برای تغییر‌، از آنجا برداشته شود.

    موفقیت‌(تحقق خواسته‌های واقعی)، ثمره‌ی همراه شدنِ باورهای قدرتمندکننده و در رأس‌شان‌، عزت نفس راستین‌‌ با‌، «انگیزه‌ و شور و اشتیاقی»‌ است که برای تحقق آن خواسته‌ها داریم. وقتی این فرمول تکمیل باشد‌، نتیجه‌ مد نظر‌، 100٪ رخ خواهد داد. به همین دلیل ساده و منطقی می‌توان فهمید که همواره «موفقیت» و «رشد شخصیت»‌، دو موضوع موازی با هم هستند که همزمان با هم شکل می‌گیرند.

    در حقیقت‌، ذاتِ ما که به دنبال تجربه‌ی بخشِ بزرگتر درونش‌، از طریقِ شناخت خواسته‌ها و تحقق آنهاست‌، خود به خود این انگیزه را از طریق برخورد با تضادها‌ ایجاد می‌کند. زیرا انگیزه‌، فرمول حرکت است و حرکت تنها راهِ رشد.

    اما آنچه که به این انگیزه‌ها تداوم می‌بخشد و آنها را در مسیر صحیح جهت دهی می‌کند‌، باورهای قدرتمندکننده‌ای است که عزت نفس‌مان را به گونه‌ای می‌سازد که‌، قادر به قدم‌ برداشتن برای آن خواسته‌ها و ادامه دادن تا تحقق‌شان می‌شویم.

    و در مقابل‌، آنچه انگیزه‌های ما را می‌کُشد و قدم‌های‌مان را متوقف می‌سازد‌، کمبود عزت نفس است.

    کمبود عزت نفس‌، برگرفته از تجارب‌ شکست‌های قبلی یا تلاش‌های به ثمر ننشسته‌ای است که‌،‌ راهکارها و شیوه‌های باورهای محدودکننده‌‌ی ما‌، برای تحقق آن خواسته‌ها بوده است. باورهای محدودکننده‌ای که جدا از ذات ماست که از جنسِ خداوند است و خالق. اما ذهن در معادله‌ی نتیجه گیری‌های ما‌، با بدجنسیِ تمام‌، تنها بخشِ «نتوانستن‌هایمان» و «از عهده‌ برنیامدن‌هایمان» را به تصویر می‌کشد و پررنگ می‌کند بی آنکه صحبتی از نقشِ پررنگِ باورهای محدودکننده در آن نتوانستن‌ها و آنها را هم در معادله‌ی این نتایجِ نادلخواه بگنجاند یا توانایی ما در تغییر آن باورهای محدودکننده را به خاطر بیاورد.

    به همین دلیل است که عده ی زیادی از آدمها در جایی از مسیر‌، دست از ادامه برمی‌دارند. یعنی به «جنسی از پذیرش» می‌رسند که از بی‌ایمانی می‌آید و ناخواسته‌های حاصل از باورهای محدودکننده را به عنوان سرنوشت بدون تغییرشان می‌پذیرند.

    چون به این نتیجه می‌رسند که تصمیمی که سرنوشت برای آنها گرفته کاملا بر خلاف خواسته‌های آنهاست و بدتر از همه می‌پذیرند آنچه به واقعیت می‌پیوندد و خواهد پیوست‌، «تصمیم و اراده‌ی سرنوشت» است و نه خواسته‌ و اراده‌ی آنها.

    البته باید ذکر کنم که اگر ذهن همواره مشوق و انگیزاننده ی ما برای ادامه دادن و شیوه‌های صحیح را پیدا کردن و دنبال کردن بود‌، دیگر مفاهیمی چون «کنترل ذهن‌، پروراندن عزت نفس و ایمان»‌، نه وجود خارجی داشت و نه ضرورتی به ایجادشان بود.

    به همین دلیل است که قرآن برتری آدمها را با ترازوی «تقوا به معنای کنترل ذهن» تعیین می‌کند.

    نکته‌ی مهمی که ذکرش برایم جالب است این است که‌، چند روز پیش‌، وقتی با استاد عباس‌منش درباره‌ی مهم‌ترین عامل رشد صحبت می‌کردیم‌، ایشان-حتی درباره‌ی خودشان- از میان تمام عوامل‌ و آیتم‌هایی که می‌توان برای رشد و ارتقاء کیفیت زندگی‌مان در تمام جنبه‌ها‌ برگزید و برای همیشه به کارکردن و بهبود آن همت گماشت‌‌‌- با اختلاف بسیار- اولویت را به «عزت نفس» اختصاص داد.

    زیرا عزت نفس یعنی رسیدن به بالاترین درجه توانایی در کنترل ذهن- به عنوان «بالاترین توانایی و نقطه‌ی برتری انسان».

    منظورم کنترل ذهن‌، هم در «ناامید نشدن» از ناتوانی در تحقق خواسته ها و هم «بی‌انگیزه نشدن» به خاطر تحقق خواسته‌های بسیار و ادامه دادن به مسیر رشدِ بیشتر‌‌، از طریق رسیدن به درجه‌ای اعلی‌تر از عزت نفس است.

    برای همین‌، این روزها که در حال بروزرسانی آگاهی‌های دوره عزت نفس هستیم‌، تصمیم گرفتم با نوشتن این مقاله‌، موضوعات مهمی را در این باره‌، به خودم یادآوری و با شما به اشتراک بگذارم‌، که خیلی راحت فراموش می‌کنیم و به خاطر فراموش کردن‌شان‌، به دردسر‌هایی می‌افتیم که تمرکزمان را-لااقل برای مدتی- از اصل برمی‌دارد و در دام چرخه‌های معیوب از ناخواسته‌های زنجیره‌ای گرفتار می‌کند.

    به طور کلی‌، ذهن‌ ما در طی سالیان توسط پیش‌فرض‌ها و کدهایی برنامه نویسی شده که‌، می‌توان آنها را نگرش‌، باور‌، فرمول یا دلایلی نامید که به عنوان اصل یا واقعیت درباره‌ی «شیوه‌ی پدید آمدن رخدادهای زندگی‌مان»‌، انتخاب کرده‌ایم. دلایل و نگرش‌هایی که اکثراً برچیده شده از تجارب اطرافیان‌مان است تا خودمان و آنقدر آرام آرام ذهن‌مان را کدنویسی کرده‌اند که‌، حتی خبر نداریم هم اکنون نسخه‌ی دیگری از همان اطرافیانی(والدین‌، دوستان و …) شده‌ایم که عیب و ایرادهایشان را نقد می‌کردیم و مطمئن بودیم هرگز به شیوه‌ی آنها زندگی نخواهیم کرد.

    غافل از اینکه همان الگوها الان بخش مهمی از موجودیت‌مان را تشکیل داده‌اند که تصمیم‌گیرنده‌ی اصلی‌ِ زندگی‌مان شده است. منتها با دلایلی متقاعد کننده که ذهن‌مان طراحی کرده تا دلیلِ ناخواسته‌هامان را توجیه کند و مسئولیت تغییر این شخصیت را از دوش‌مان بردارد و به موضوعاتی مثل شانس‌، سرنوشت‌، دولت‌، خانواده‌ای که در آن متولد شده‌ایم‌، اقتصاد‌، جو جغرافیایی و… ربط بدهد.

    این قالب  کم و زیاد دارد‌، اما همیشه هست. هربار که با تمرکز برای کنترل ذهن‌مان زمان‌، انرژ‌‌ی و تعهد خرج می‌کنیم‌، این کدها به حالت معلق درآمده و غیر فعال می‌شوند و به همان نسبت نیز‌، تجارب زندگی‌مان را دستخوش تغییراتی مثبت قرار می‌دهد. اما به محض رها کردن ذهن‌، دوباره روز از نو و روزی از نو آغاز می‌شود.

    یعنی این پیش‌فرضها‌ آنقدر به ذهن‌مان چسبیده‌‌اند و با ما یکی شده‌اند که‌، با اندک غفلتی اصلمان را به کلی فراموش و از قالب حقیقی‌مان- که بخشی از خداوند به معنای منبع همه‌ی قدرت‌ها و نعمت‌هاست و رابطه‌مان با او همیشگی است- خارج می‌شویم.

    به طور کلی‌، برخی از این باورها(پیش‌فرض‌ها) قدرتمندکننده و برخی محدودکننده‌اند. آنچه مسیر زندگی مان‌، رفتارها وعکس‌العمل‌های‌مان و در یک کلام‌، جنس عمده‌ی تجارب زندگی‌مان را در تمام جنبه‌هایش مشخص می‌کند‌، برآیندی است از این باورهای قدرتمندکننده و محدودکننده‌، که ناآگاهانه در ذهن‌مان کدنویسی شده است.

    خبر بد این است که این برآیند‌، غالباً محدودکننده است. یعنی کفه‌ی باورهای محدودکننده‌، غالباً بسیار سنگین‌تر است از باورهای قدرتمندکننده.

    به همین خاطر‌، سهم اکثریتِ افراد‌، از اینهمه موهبت‌هایی که در قالب‌، ثروت(به معنای توانایی برطرف کردن نیازهای مالی)، سلامتی‌ و عشق مسخرمان شده‌، تا‌ از لحظه‌های بودن‌مان در این کالبد جسمانی لذتِ بیشتری ببریم‌، خودمان و خواسته‌های‌مان را کشف و با تجربه‌شان بزرگتر شویم و به آرامش برسیم‌، بسیار بسیار ناچیز است.

    به همین خاطر زندگی اکثریت افراد‌، به جای تجربه خواسته‌ها‌، به درگیری برای مشکلاتی می‌گذرد که‌، تله‌ی آن باورهاست؛

    ‌به همین خاطر اکثریت افراد‌، غالباً در مدار اتفاقات‌ و شرایطی قرار می‌گیرند که‌، نمی‌خواهند؛

    به همین خاطر‌، هرچه در این مسیر پیش می‌روند‌، خواسته‌های‌شان کوچکتر و حسرت‌های‌‌شان بزرگتر می‌شود؛

    این پیش‌فرض‌ها که ندانسته و نسنجیده‌ باورشان کرده‌ایم و زندگی‌مان را روی پایه‌های لرزان و سُست‌شان بنانهاده‌ایم‌، واقعیت‌ را اینطور به ما معرفی و دیکته کرده‌ که:

    فلان بیماری فقط با فلان شیوه بهبود می‌یابد. پس اگر بیمار هستی اما به آن شیوه دسترسی نداری‌، خبری از بهبودی نیست؛

    استقلال مالی‌، فقط حاصل انجام فلان کار یا داشتن فلان فرصت است‌، پس اگر مهارت یا امکانات انجامش را نداری‌، بیهوده تلاش نکن‌، چون خبری از استقلال مالی نیست‌، چون ثروتمندان را در این کسب و کارها و مهارت‌ها یافته‌اند‌، بی آنکه از باورها‌، تلاش‌های ذهنی و فرایند تکاملی‌ای خبرداشته باشند که آن افراد برای رشد‌، پیموده‌اند؛

    فلان خواسته‌ات‌، فقط توسط فلان فردِ خاص یا از طریق فلان شیوه‌ی خاص محقق می‌شود. پس راهی برای دسترسی به آن فرد خاص‌، راضی نگه‌داشتن فلان گروه به منظور دسترسی به آن شیوه پیدا کن‌، وگرنه خبری از خواسته‌ات نیست؛

    خوشبختی تو فقط با حضور فلان فرد یا رخ دادنِ فلان اتفاق در زندگی‌ات ممکن است‌، پس یا برای داشتن‌اش تقلا‌ می‌کنی‌، سرسختی می‌ورزی و زجر می‌کشی یا عطایش را به لقایش می‌بخشی؛

    می‌بینی!

    هنوز نفهمیده‌ایم پیمانه و ترازویی که ذهن‌ به دست مان داده تا مواد اولیه خواسته‌هایمان را با آن اندازه بزنیم‌، معیار و مقیاسی اشتباه است. (برای درک بهتر موضوع‌، فقط تصور کن برای درست کردن نان‌، پیمانه آرد‌، با پودر خمیرمایه جابه جا شود. یعنی 3 قاشق غذاخوری آرد با 3 لیوان پودر خمیر را برای درست کردن نان‌ بکار ببریم).

    به همین دلیل مواد اولیه‌ای که برای محصول‌مان خرج می‌کنیم‌، هیچ تناسبی با هم ندارند. پس نباید هم- نتیجه خوب که هیچ- اصلاً اتفاق نیفتد و فرسنگ‌ها با آنچه انتظارش را داریم‌، فاصله داشته باشد.

    می‌بینی!

    همه‌ی آنچه بر کیفیت زندگی‌ات تأثیر می‌گذارد- در لایه‌های عمیقِ ذهن تو- در دست همه هست و به همه چیز بستگی دارد‌، الا خودت. همه عامل (مثبت یا منفی) هستند‌، الی ذهنیتِ خودت و این همان دام بزرگی است که‌ افراد زیادی، دست و پای‌ خود را با بندهایی تمام نشدنی‌اش نه تنها گره-که- کور گره زده‌اند.

    حتی ما که اینجا در جمع این خانواده هستیم و به خیال خودمان تا حدّ خوبی نقش باورهای خودمان را در سرنوشت‌مان فهمیده‌ایم و حتی تصور می‌کنیم باورهای قدرتمندکننده‌ای هم ساخته‌ایم.

    اما همه‌ی این خیالات خام و نقش بازی کردن‌ها و ادای ایمان داشتن‌ و قوانین را شناختن‌ها‌، تا زمانی است که اوضاع مرتب است. به وقتِ بزنگاه‌، نوبت به عمل که می‌رسد‌، اوضاع که از کنترل خارج می‌شود و تضادها که احاطه‌مان می‌کند‌، دوباره همان ترس‌ها‌، تردیدها‌، پیش‌فرض‌ها و نگرش‌های قدیمی به عرصه بازمی‌گردد‌، سکّان را به دست می‌گیرد و ما را مثل مترسک معرکه‌، به محاصره‌ی خود در می‌آورد.

    انگار نه انگار من همان فردی هستم که قدرت احساس خوب را می‌دانستم؛

    انگار نه انگار من همان فردی هستم که تضمین نمی‌خواستم چون می‌دانستم وقتی قدم اول را بردارم‌، قدم دوم به من گفته می‌شود؛

    انگار نه انگار من همان فردی هست که می‌دانستم تجارب من‌، چیزی جدا از جنس باورهایم نخواهند بود؛

    انگار نه انگار من همان فردی هستم که بازی‌ِ فرکانس‌ها را فهمیده بودم و خودم را در کنترل کانون توجه‌ام‌، توانا می‌دانستم؛

    انگار نه انگار من همان فردی هستم که فهمیده بودم‌، اگر این بیماری را باور نکنم‌، اگر از این ناخواسته روی برگردانم‌، لاجرم از زندگی‌ام بیرون می‌رود؛

    انگار نه انگار من همان فردی هستم که دستِ ذهنم را خوانده بودم و با «معیار قرار دادنِ احساس خوب‌»، او را با هر قیافه‌ای در هر قالبی و با هر بَزَکی می‌شناختم؛

    بنابراین‌، تغییر-منظور تغییری بنیادین- که کفه‌ی باورهای قدرتمندکننده‌ را حتی اگر شده‌، کمی سنگین‌تر کند‌، پشتوانه می‌خواهد

    تغیییرِ بنیادینِ محدودیت‌های ذهنی‌ایِ که بارها از چاله‌شان درآمده و به چاه‌شان گرفتار شده‌ایم‌، ایمانی آهنین می‌خواهد تا دست از حساب و کتاب کردن با چرتکه‌ی ذهن‌مان برداریم و ترازو و پیمانه‌های ذهن را یک بار برای همیشه دور بریزیم.

    و این پشتوانه‌ و این جنس از ایمان،«عزت نفس» نام است تا مفهوم انا لله درک و پذیرفته شود.

    عزت نفس یعنی بازگشت به درون و کنار گذاشتن تمام باورها‌، شیوه‌ها و چگونگی‌های محدودکننده‌ای که‌، از دنیای بیرونی و از تجارب افرادی وام گرفته‌ایم که حتی باورهای‌شان و درون‌شان را نمی‌شناسیم.

    عزت نفس‌، یعنی رسیدن به هماهنگی میان ذهن و روح به کمک نادیده گرفتن و shift+delete کردن کدهایی که‌، در طی سالیان در ذهن انباشته‌ایم و اعتماد به شیوه‌‌ای که‌، به خاطر سادگی و در عین حال حجم زیاد مزیت‌هایش، بیش از حدّ خوب به نظر می‌رسد که حقیقت داشته باشد.

    عزت نفس یعنی رسیدن به مرحله‌ی اجرای توحید.

    توحید‌، بالاترین مرحله‌ی رسیدن به هماهنگی با قوانین خداوند‌ است؛

    توحید یعنی « ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ»را باور کردن‌، وعده‌ی «أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ» را درک کردن‌، یقین داشتن به غیب. یعنی نتیجه‌ای که طبق قانون هست‌- باید باشد و قطعاً می‌آید اگر صبر و صلوه و اعراض پیشه کنم و بدون داشتن تضمین‌، قدم بردارم- حتی اگر هنوز در دنیای بیرونی‌ام مشاهده نشده است.

    توحید یعنی‌، اجرای فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی و رسیدن به احساس سپاسگزاریِ قبل از مشاهده‌ی خواسته. (به خاطر ایمان به اینکه‌، طبق قانون و وعده‌ی بدون تغییر خداوند‌، به محض وضوح خواسته‌ای- بدون استثناء- آن خواسته اجابت می‌شود و در صورت نبودن مقاومت‌ها‌، دریافت هم می‌شود) و سپس مصداق أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ شدن.

    عزت نفس یعنی تجلی «لاخوف علیهم و لا هم یحزنون» بودن‌، به خاطر درک و اعتماد بی چون و چرا به ربّی که‌، هدایت ما را بر خود واجب کرده است و کیست قابل اعتمادتر و وفادارتر از خداوند به وعده‌ی خویش. (وَ مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّه)

    افرادی هستند  که چنین حدّی از ایمان و عزت نفس را ساخته‌اند‌، اما عده‌شان بسیار کم است.

    همان عده‌‌ی قلیلی که آنها را ابراهیم‌، عیسی‌، موسی‌ و محمد نامیده‌ایم

    همان ایلان ماسک‌ها‌، پروفسور سمیعی‌ها‌  و … که با پیمودن راه‌ خودشان و پرداختن به علائق‌شان‌، تأثیر قابل توجهی بر زندگی بشر گذاشته‌اند. این بالاترین حدّ از عزت نفس است که ساختنش‌، تعهدی غیرقابل مذاکره با هر ترفند‌، استدلال و برهانی را می‌طلبد.

    درست است که افراد قلیلی از عهده‌ی ساختنش برآمده‌اند‌، درست است فاصله‌ی بسیاری با این حدّ از عزت نفس داریم‌، اما این حدّ از عزت نفس‌، به وسیله‌ی برداشتن همان قدم‌های کوچک و آرامی پر می‌شود که همه‌ی ما در هر جایگاه و شرایطی‌، توانایی برداشتنش را داریم.

    و مهم‌تر از همه‌، با برداشتن هر قدم‌، نه تنها یک قدم از شرایط ناخواسته‌ی کنونی فاصله می‌گیریم‌، بلکه یک قدم به شرایط دلخواه‌مان نزدیک‌تر و شبیه‌تر می‌شویم. درک این موضوع‌، مهم‌ترین رازِ زنده نگه داشتن انگیزه و ایمان‌مان برای طی کردن این فرایند است.

    زیرا چنین حدّی از عزت نفس‌- بالاخره- چهره‌اش را به رهروان راستین و صبوری نشان می‌دهد که‌، اولاً«فرایند بودنِ» ساخته شدن چنین حدّی از تفاوت‌، چنین درجه‌ای از ایمان و چنین عمقی از عزت نفس را درک می‌کنند و قدم به قدم- بدون عجله‌، بدون مقایسه‌، بدون سنجیدن با معیارهای اشتباه‌- این مسیر را همواره می‌پیمایند و در برابر نجواهای ذهن‌شان استقامت می‌ورزند.

    ساختن چنین حدّی از عزت نفس‌، در درجه‌ی اول‌، پذیرش موجودیت انسانی‌ خود‌مان با تمام نقص‌ها و کمبودهایی که داریم و سپس به راه انداختن جهادی اکبر برای بهبود ضعف‌های شخصیتی‌‌مان و کاشتن و پروردنِ بذر عزت نفس در وجود‌مان است.

    ‌ساختن چنین حدّی از عزت نفس یعنی درک جایگاه فرکانسی و مداری‌ای که این تغییر را از آنجا شروع کرده‌ایم و سپس به جای مقایسه جایگاه‌مان با نقطه‌ی نهایی‌ای که دیگرانی که می‌خواهیم نتایج آنها را داشته باشیم‌ و ناامید کردن خودمان‌، نتایج مسیر را از این 7 و با درنظر گرفتن لحظاتی که در این مسیر مانده‌ایم‌‌، و کسرِ لحظاتی که از این مسیر خارج شده‌ایم‌، بسنجیم تا دچار توهم و توقع بی‌جا نباشیم و آگاه باشیم به اندازه‌ای که تمرین کرده‌ایم‌، تغییر می‌کنیم.

    زیرا عزت نفس همچون درختی کهنسال و از قبل رشد داده شده نیست که‌، بتوان آن را سفارش داد و- یک شبه- حیاط خانه‌ را با درختی تنومند و شاخه‌های سایه دارش آراست.

    بلکه عزت نفس‌، همان بذر ساده و در دسترسی است که در وجودت می‌کاری‌ و بی آنکه توقع داشته باشی روز بعد‌ درختی پربار از آن سر زده باشد‌، به مراقبت روزانه از آن ادامه می‌دهی.

    در یک کلام‌، صبر و صلواه(تأیید نشانه‌ها و از قلم نینداختن کوچکترین نکات مثبت) پیشه می‌کنی‌، با دیدن هر جوانه‌اش ذوق زده می‌شوی‌، انگیزه می‌گیری و با جدیّت بیشتری مراقبت‌های روزانه‌ات را ادامه می‌دهی.

    ‌مرور آگاهی‌های هر جلسه از دوره عزت نفس‌، در حکم جرئه‌ی آبی است که به پای جوانه‌ی عزت نفسی می‌ریزی که در وجودت در حال رشد است.

    هر تمرینی که در جلسات این دوره انجام می‌دهی‌، این نهال را هرس می‌کند‌، شاخ و برگ اضافه‌اش را می‌چیند‌، علف‌های هرز اطرافش را وجین می‌کند‌، خاکش را تقویت می‌کند و آرام آرام به سرعت رشد این نهال می‌افزاید.

    برای همین تمریناتی طراحی شده تا با انجامش‌، آگاهی‌های آن جلسه‌- به جای انباشته شدن به صورت اطلاعات در مغزت- تبدیل به بخش از شخصیت‌ات و رفتارهایت بشود.

    تمرینات دوره‌، آگاهانه‌ و هدفمندانه طراحی شده و به این دلیل چگونگی انجامشان با جزئیات کافی به شما توضیح داده شده‌، تا شما را به خودشناسی‌ای عمیق‌تر و دقیق‌تر از خودتان برساند و شما را از اول به خودتان بشناساند.

    به همین دلیل‌، قبل از انجام تمرین‌، ذهن‌تان به شما خواهد گفت که شما در آن موضوع‌، ضعف خاصی ندارید‌، پس نیاز خاصی به جدّی گرفتن آن تمرین ندارید و با اینکه این حربه‌ی همیشگی ذهن بوده است‌، اما عجیب است که ما باز هم با طناب این حربه‌ی نخ نما‌، به چاه می‌افتیم.

    اما وقتی تمرین را انجام می‌دهی و با جزئیات روی کاغذ می‌آوری‌، آنوقت به وضوح متوجه می‌شوی که حساب خانه از بازار چقدر جداست.

    بنابراین‌، در طی این فرایند و در طی جلسات این دوره‌، هر تمرینی که به هر بهانه‌ و استدلالی انجامش را از قلم می‌اندازی‌، سایه‌ای بر سر نهال نو رسته‌ی عزت نفس‌ات‌ می‌اندازد که‌، سنگینی‌اش نور را از این جوانه می‌رباید و نه تنها از سرعت رشدش می‌کاهد‌، نه تنها رنگ و رخسارش را زرد و پژ‌‌مرده می‌کند‌، حتی ممکن است به کلّی آن جوانه را بخشکاند.

    به عبارت دیگر‌، تغییر به معنای‌ «متفاوت از شیوه‌های قبلی عمل کردن»‌‌، ادامه دادن به این روند جدید و عادت‌های جدید ایجاد کردن است و این کار- به صورت خاص در بحث ساختن عزت نفس- فقط و فقط از طریق انجام و تکرارتمریناتی ایجاد می‌شود که با دقت‌، تفکر و با قصدِ رساندن شما به نقطه‌ای مشخص درباره‌ی خودتان‌، طراحی شده است. نقطه‌ای که بودن در آن‌، شما را آماده‌ی برداشتن قدم بعدی می‌کند.

    بنابراین‌، تنبلی در انجام تمرینات جلسات این دوره- که از بی‌انگیزگی می‌آید- در حکم غلبه‌ی شیوه‌‌ها و عادت‌های قبلیِ ذهن(باورهای محدودکننده)بر انگیزه‌ها و امیدهای درونی‌ای‌ است که به تازگی برای رشد در وجودت بیدار کرده‌ای.

    تمرین انجام ندادن‌، یعنی دست رد زدن به سینه‌ی موهبت‌هایی که به سمت‌ات دراز شده و انتخاب نکردن و دریافت نکردن درخواست اجابت شده‌ای که پیش رویت قرار گرفته است.

    انجام این تمرینات‌، تغییراتی در شخصیت و رفتارهایت ایجاد می‌کند که‌، آماده‌ی چرخش از مسیر بی‌حاصلی می‌شوی که‌، سالهاست ناآگاهانه در حال پیمودنش هستی و آرام آرام‌، پیمانه‌های ذهن را کنار گذاشته و پیمانه‌ی جدید و دقیقی برمی‌گزینی که قوانین جهان در دست‌ات گذارده است.»

    ضمن تشکر و قدردانی ویژه از خانم شایسته عزیز به خاطر تمام عشقی که بدون هیچ چشم داشتی به ما هدیه می دهند.

    تا دیداری دیگر بدرود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      محسن فصاحت گفته:
      مدت عضویت: 865 روز

      خانم شایسته عزیز در قسمت 18 تمرکز بر نکات مثبت نقشه گنج را رونمایی کردند و ایده این کامنت از اونجا گرفته شد البته من این متن را ذخیره داشتم الان فکر کنم تغییراتی در اون داده شده.

      به هر جهت غرض از یادآوری مطلب ایجاد باورهای قدرتمند کننده و بالا بردن عزت نفس و مرور دوباره یا خرید دوره عزت نفس بود به عنوان پیش نیاز و مقدمه مسیر پیشرفت.

      همچنین گفته« گوته» درباره اهمیت عزت نفس را یادآور شوم

      «اگر ثروتمند نیستی مهم نیست، بسیاری از مردم ثروتمند نیستند»،

      «اگر سالم نیستی، مهم نیست ،هستند افرادی که با معلولیت و بیماری زندگی می کنند»،

      «اگر زیبا نیستی ، مهم نیست ، چون برخورد درست با زشتی هم وجود دارد»،

      «اگر جوان نیستی، مهم نیست ،همه با چهره پیری مواجه می شوند»،

      «اگر تحصیلات عالی نداری ، مهم نیست ، با کمی سواد هم می توان زندگی کرد»،

      «اگر پست و مقام نداری، مهم نیست ،مشاغل مهم متعلق به معدودی انسان هاست»،

      «اما، اگر «عزت نفس نداری»، متاسف باش چون هیچ نداری.»

      “گوته”

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    زهره صانعی گفته:
    مدت عضویت: 1714 روز

    سلااام و درود ب یکتا امپراطور،وفرمانروای کیهان

    سلام ب امام زمانم و یار وفادارشون مریم خانم شایسته

    من و همسرم سالها ب این فکر می‌کردیم که چگونه می‌توانیم یک سرمایه ای داشته باشیم و کار کنیم ،همسرم از اول زندگی می‌گفت اگرNتومن داشتم نمایشگاه میزدم ،خانه و عوض میکردم .و من هم چون او،ب قوانین آشنایی نداشتم ،میگفتم آره ما بد شانسیم،که نمی‌توانیم پولی داشته باشیم تا شروع کار کنیم و همیشه در این سال‌ها حسرت و افسوس

    میخوردیم تا دست روزگار مارا چرخاند و چرخاند ،چک و لگدهارو خوردیم و با استاد آشنا شدیم و متوجه قانون شدیم .و

    اکنون می‌دانیم طبق قانون تکامل باید پیش رویم و این که می‌گویند از تو حرکات از من برکت) ب این شکل نیست که هر حرکتی ،حرکت در راستای پیشرفت نیست.

    حرکتی که تو برای دیگران انجام دهی و روزیت را در دستان آنها ببینی ،برکتی نخواهد داشت ،این یک قانون است ،نقطه سر خط

    من باید دستانم را روی زانوهایم بگذارم و روی خودم و خدایم حساب کنم.من باید پیش روم و بقیه را ب خدا بسپارم.

    زندگی با چک و لگدهایش چنان درسهایی ب ما داد که جای سیلی آن را هیچگاه فراموش نخواهم کرد .

    شرک را آموختم ،آموختم باید با دستان خالی شروع کنم .آموختم در هر اتفاقی افکارم را کنترل کنم تا از درون سختی ها ،آسانی را بیرون بکشانم و هر لحظه ب خداوند متصل باشم و توحید را فراموش نکنم و ب آن عمل کنم .آموختم می‌شود سنگ را ب الماس تبدیل کرد و باورها را ساخت و افکار را کنترل کرد .

    ما آموختیم اون الله که برامون تبلیغ میکنه ،اگر دستانش را باز بگذاریم و از کلمه چطوری فاصله بگیریم .

    آموختیم که خداونده،که پدرو مادر و فرزند و همسر و هر کسی که من بخواهم برایم می‌شود.

    آموختیم که خداوند سرمایه های غیبی اش را چنان آسان و هموار میکنه که بنشینیم و تکبیر بگوییم و شاکر خداوند متعال باشیم.

    آموختیم نکات مثبت زندگیم را بشمارم و شکرگزار یکتا باشم.

    من آموختم که فقط و فقط باید بیاموزم و بیاموزم و هر چه بدانم باز کمه و باید لیزی آموخت.

    و روی خودم سرمایه گذاری کنم .

    از استاد و مریم عزیز سپاسگزارم و خداوند را هزاران هزار بار بخاطر تان شکرکنم ،باز نمیتوانم.

    استاد و مریم جان کارمای ،این همه حس خوب ، حال خوب،گوارای وجودتااااان.

    (من ب دستان خدا خیره شدم،معجزه کرد)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    نازنین گفته:
    مدت عضویت: 1239 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    خدایا شکرت که امروز هم به من توفیق عطا کردی تا گام دوم رو بشنوم

    خدایا درک و عنل به این اگاهی های ناب رو هم بمن عطا فرما

    نکات بسیار ارزشمند:

    با هر شرایطی که هستی شروع کن

    از کمترین سرمایه

    بیشتر کارآفرینان دنیا از خیلی کم شروع کردن و تکاملشون رو طی کردن

    در واقع برای شروع هر کاری از هر حرکت کوچیک شروع کن

    منتطر سرمایه ی زیاد نباش و بهانه نیار چون سرمایه ندارم نمیتونم

    سرمایه ی اصلی رو از همین قدمهای کوچیک جور کن

    وقتی تکاملت طی میشه جهان با قانون تصاعد به کمکت میاد

    من خودم کارمندم

    خدارو شکر از جایگاه شغلی بسیار خوبی هم برخوردارم

    مدیر قسمت مهم و ًثروت سازی هم از اون سازمان بزرگ هستم

    اما برای کاری که دوست دارم توش تجربه کسب کنم و انجامش بدم لازمه که برم ازرصفر صفر شروع کنم

    به خودم گفتم استاد میگه از هر جایی که لازمه شروع کن منم گفتم باید برم از کارگری تو اونجا شروع کنم تا کارو یاد بگیرم

    الان رفتم یه دوره ی آموزشی دیدم

    اما لازمه برم از سطوح پایین شروع کنم

    خدا کمکم کنه تا بخوبی این مسیر تکاملی رو طی کنم

    نکته ی بعدی در پاسخ به وابستگی:

    هر شکلی از منتطر بودن برای لدت بردن ت از زندگی یعنی وابسته بودن

    من نمیتونم لذت ببرم چون اون کسی که دوسش دارم کنارم نیست

    من نمیتونم لذت ببرم چون ماشین مورد نظرم رو ندارم

    من نمیتونم لذت ببرم چون فرزندم کنارم نیست

    من نمیتونم لذت ببرم چون سرمایه لازم ندارم …

    وابستگی یعنی کل زتدگیت رو وصل کنی به یه عامل بیرونی

    وقتی عاشق خودت باشی و برای خودت ارزش قایل بشی از همون چیزهای کوچیک و داشته هات شروع میکنی به لذت بردن

    منتطر نمیمونی تا هنه چیز اوکی بشه

    خیلی خوبه همه چی عالی باشه

    اما همیشه که اینطور نیست

    باید سعی کنیم با خودمون در صلح باشیم

    من خودم دارم رو این موصوع کار میکنم

    الان تو یه سفر هستم تنها و تنها

    کلی هم لذت بردم

    نکته ی بعدی موضوع تبلیغات

    خیلی ها اعتقاد دارن که باید تبلیغات انجام بدی تا در کسب و کارت موفق بشی

    ولی اگر روی این باور کار کنیم که من مسؤولیت همه ی کارهام رو بعهده میگیرم و سبک و شیوهی خودم رو میرم جلو

    وقتی باور میکنیم خدا کارها رو برامون میتونه انجام بده نیاز به تبلیغات نداریم

    اون میتونه مشتری مورد نطپر رو برام بیاره

    اینو که من به چشم خودم دیدم

    وقتی رفتم برای مصاحبه ی شغلی برای مدارج بالاتر

    خیلی اماده نیودم

    خواستم تایمش رو عقب تر بندازم اما گفتم نه با توکل بخدا نیرم

    خدا یا خودت کمکم کن

    خداشاهده یکی از چهار نفری که به نوبت با من مصاحبه داشتن و در سطوح بین المللی تجارب بسیار بالایی داره با یه مصاحبه ی خودمونی کوتاه خودش برام شد تبلیغ در حوزه ی کاریم

    طوری که مدیران دیگه سوال از من نکردن و من به لطف خدا به راحتی قبول شدم

    یعنی خدایی همه چیز توحیده

    استاد میفرمایند اعتقاد به کار با کیفیت دارند

    دقیقا تو تمام محصولاتشون هم میشه این باور رو به وضوح دید

    خیلی از کسب و کارها هست که بدون تبلیغ فروش بالایی دارن

    وقتی کیفیت کارها و خدماتی که داری انجام میدی ببری بالا خدا خودش برات مشتری میاره

    خودش دستاتش رو برات میفرسته

    یادنه یه کلننت از اسماعیل عزیز نیخوندم

    اینقدر زیبا از ایمان و توکل و رونق کسب و کارشون گفته بودن که مجذوب توشته اش شدم و برای خودم یادداشت کزدم تا بارها با خوندن اون درس ایمان و کنترل ذهن رو یاد بگیرم

    ایشون تو کار میوه بودن

    میگفتن من اعتقاد دارم مشتریان من ارزشمند هستن و باید میوه ی با کیفیت بدستشون برسه

    بهمین دلیل من همیشه بهترین میوه ها رو میخرم که بفروشم

    واقعا هنین احساس ارزشمندی

    این فرکانس زیبایی که ایشون برای کار با کیفیت به جهان میفرسته و عنل میکنه

    هنین براش میشه تبلیغ

    مبگفتن من مشتریان خرید میوه هام رو فرشته گان خداوند میدونم که از طرف اون اومدن از من میوه بخرند

    همین باور زیبا با کلی باورهای خوب و کنترل ذهنی که ایشون انجام داده بود تو دل زمستون

    تو روزهای سخت مالی که داشتن درامدشون رو از صفر به روزی 13 میلیون تومن فروش بسیار راحت رسونده بود اونم یا یه چرخ دستی

    اونم تو زمستون با فروش میوه های تابستونی

    یعنی با کمترین سرمایه فقط با ایمان و باورهای زیبا و اعتقاد به قدرت خداوند که همه کار میتونه براش انجام بده

    واقعا دمشون گرم

    وقتی عاشق کارت باشی

    تو سمت خودت رو درست انجام بدی

    کار با کیفیت بزنی در هر جایی که هستی

    کارمندی کارگری کارفرمایی میوه فروشی فرقی نمیکنه

    و وابسته به کسی نباشی

    فقط امیدت به خدا باشه

    خدایی که در دل زمین روزی مورچه و در دل آسمان روزی اون پرنده رو میرسونه برای تو هم همه چیز میشه

    جهان به تو پاسخ میده پاسخی همراستا با فرکانس باورهات

    نکته ی بعدی داشتن عزت نفس

    دیدن توانایی ها و استعدادهات

    عشق بخودت و قدرتهایی که خدا بتو داده

    دنبال علاقه و اشتیاقت رفتن

    و اروم اروم از اون برای خودت ثروت ساختن

    الهی شکرت برای این روز بسیار زیبای پاییزی

    تلهی شکرت برای سفر زیبایی که هستم

    دوستون دارم

    در پناه رب العالمین همگی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1822 روز

    سلام

    گام دوم خانه تکانی ذهن

    برای شروع حتما نیازی به سرمایه داشتن نیست و در واقع سرمایه از قدم برداشتن های کوچیک ما شروع میشه

    من وقتی این موضوع رو درک کردم سعی کردم الگوهای بیشتری از کسایی که میشناسم دوروبریام یا افراد مشهور پیدا کنم که سرمایه ای نداشتن یا اغلب خیلی کم بوده و خب هرچی بیشتر الگو میدیدم بیشتر ذهنم براش منطقی میشد اما در مورد خودم یکم کار سخت تر بود و ذهنم نیاز داشت بیشتر منطق پیدا کنه و خب وقتی تصمیم گرفتم از شغل کارمندی فاصله بگیرم و کارمو شروع کنم نیاز داشتم آموزش ببینم و به پول احتیاج داشتم اولش سعی کردم قدم های کوچیکمو بردارم یعنی اول از شغل فعلی م بیام بیرون بعد که ذهنم ازون سمت آروم شد بعدش ببینم چیکار میتونم کنم و خیلی خیلی هدایتی یه پولی که یه جا داشتم بهم داده شد و دیگه انگار جشن من بوود چون هم تونستم باهاش آموزش ببینم هم یه مقداری ش و تا زمانی که بیکارم تو جیبم داشته باشم هم باهاش برای مامانم ماشین لباسشویی خریدم البته که بعدا پولش بهم داد و اینکه هنوزم تو مسیرم و بخاطر ترمزهام هنوز نتونستم از کارم درامد کسب کنم ولی چون میدونم یبار شده و دارم روی خودم کار میکنم مطمئنم بزودی اتفاقات خوبی در راهه چون تازه یک ماه و خورده ای هست که استادم گفته کارت خوبه و میتونی شروع کنی

    شکرگزاری همون احساس خوبه که فرکانس درست میفرسته به جهان حالا چگونگیش خیلی مهم نیست احساس مهمه

    من خودم چنتا دفتر برای شکرگزاری پر میکردم و موقع خواب شکرگزاری میکردم و یوقتا که روزی نمیشد شکرگزاری کنم میگفتم واای الان خراب شد :))) بعدها متوجه شدم احساسم مهمه یعنی تو قدم دوم استاد گفتن شکرگزاری واقعی اونیه که قلبت و باز میکنه و احساس خیلی خوبی داری اونه که کار و انجام میده

    وابستگی یعنی من به تنهایی نمیتونم لذت ببرم و نیاز دارم یه فرد دیگه یا عامل دیگه ای یا حتی وسیله ای باشه که اون منو خوشحال کنه و بهم لذت بده وگرنه حالم خوب نیست

    تو مورد وابستگی گفته بودم شکر خدا خیلی خوبم کامل نیستم میدونم ولی خوبم و هربار نیاز دارم بهتر بشم چون شاید یسری افراد خاص و نزدیکم یا یه شرایطی یه وسیله ای باشه که گاهی بهش احساس نیاز میکنم و تغییر حالم و به اون گره میزنم و اینجور مواقع هست که باید کنترل ذهن کنم و وابستگی رو از بین ببرم

    کار خودت و درست انجام بده عاشق کارت باش خدا خودش برات تبلیغ میکنه نیازی نیست تو کاری انجام بدی

    یکی از مهم ترین باورها برای وصل شدن به خدا احساس لیاقته و احساس گناه و احساس عدم لیاقت باعث دوری میشه

    ….

    تعریف و تمجدید از خودم تحت هر شرایطی

    خیلی خیلی مورد لذت بخشیه اصلا ناخوداگاه قبل اینکه شما لبخند روی لبتون بیاد وقتی داشتین سوال دوستمونو جواب میدادین منم لبخند بزرگی روی لبم نشست واقعا احساس دوست داشتن خود در صلح بودن و تعریف از خود و شخصیت و توانایی هامون بنظرم لذت بخش ترین کار جهانه احساسش خیلی خوبه حالا چه تنها برای خودمون چه برای یک یا 10 یا صد نفر اینو گفتن واقعا قشنگ و لذت بخشه

    سرعت رسیدن به خواسته ها اندازه سرعت تغییر ماست

    اینم بنظر من برمیگرده به همون ترمزهامون راجع به اون خواسته خود من روی یسری خواسته هام ترمزهام خیلی کمتر بود و به چشم بهم زدنی بهشون رسیدم روی یسری دیگه سرعتش از سرعت لاک پشتم متاسفانه کمتره که خب میدونم نباید غر بزنم و احساسمو بد کنم و صبر داشته باشم چون به محض اینکه ترمزهاش رفع بشه دیگه نیازی به انتظار نیست و مثل بقیه خواسته ها به چشم بهم زدنی دارمشون به لطف الله مهربان

    سرمایه ت و اگه میخوای تبدیل کنی به ملک یا دلار یا طلا اشکالی نداره خوبه ولی بشرطی که به شکل درآمد بهش نگاه نکنی و نیازی به پولش نداشته باشی و خودت تحت هر شرایطی درآمد زایی کنی

    این یه باگی هست که تقریبا 95درصد افراد دارنش شایدم بیشتر و کاش خیلی خیلی زود برسیم به دیدگاه شما در عمل اینکه بتونیم خودمون و باور کنیم که تحت هر شرایطی میتونیم با توانایی با ایمان و توحید و پیش گرفتن الهامات خودمون پول بسازیم هرجای دنیا تو هر شرایطی و از هر نقطه ای به امید حق

    ممنونم ازتون مریم عزیزم بابت یه گام دیگه و خدا رو شکر که در مدار شنیدن این آگاهی ها هستم مرسی از استاد عزیییزم دوستتون دارم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    فاطمه ۱۴۰۳ گفته:
    مدت عضویت: 662 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام استاد عزیزم ودوستان هم فرکانسی

    چقد این فایل ب موقه بود خدای من

    واقعا میزنه تو خال فایلهایی ک روی سایت قرار میگیره

    دقیقا الان چندروزه تو فکر کسب وکار هستم

    یک الگو دیدم مغزم سوت کشید خاستم کامنت بنویسم

    اما فایلهایی ک روی سایت بود جدید بودن متناسب بااین مبحث من نبود

    والان همون فایلی هس ک دلم میخاست آقا بگم من چی دیدم

    استاد کاملا تفاوت ذهن فقیر وذهن ثروتمند رو باچشمم دیدم درعرض 10 روز

    اولا من یک وسیله ای رو گذاشته بودم برای فروش توی سایت دیوار

    یک خانم افغانستانی ک سه سال اومدن ایران اومد خونمون واون وسیله رو از من خرید و از شرایط نامناسب مالی زندگیشون حرف میزد و اینکه ما افغانستانی هستیم واین حرفا …

    چندروز گذشت …

    مدرسه برای فرم لباس دخترم یک فیش ک یک آدرس توی جایی پایین شهر مشهدهست بهم داده بودن

    من اصلا نمیدونستم موضوع چیه قراربود شوهرم بره دنبال فرم اما اتفاقی ک بود ب نفعم شد مث همیشه تمام اتفاقات زندگیم ب نفعم رقم میخوره

    من رفتم برای گرفتن فرم …

    قبلا من یک بستنی فروشی دیده بودم توی کوه سنگی شاید الان مشهدی‌ها این کامنت رو بخونن بدونن کدوم بستنی فروشی هس اصلا جایی برای ایستادن ونشستن نیس

    باید فیش بگیری واسه بستنی قیفی صفی داره ک بی انتهاست واین بستنی فروشی دقیقا بین تمام بستنی فروشی های کوه سنگی هس

    چقد کارگر داره

    وهرموقه ب شوهرم گفتم من باید بفهمم این چ باوری ایجاد کرده ک این همه ملت میان اینجا فقط یکیش خوده من انگار اون بستنی فروشی ها رو نمیبینم

    و جواب شوهرم این بود که خب این دستگاه هاش آلمانی هست سفارشی از فلان جا براش آوردن ههههه

    بقول شما اگر الگویی هم باشه یه شکل دیگری نتیجه بگیره بازهم آدمها میگن نه خب این یکیه شانس داشته یا پارتی داشته یا مثلا دستگاهش خارجیه ..

    خب بریم سراغ داستان فرم مدرسه ..

    من رسیدم مخم سوت کشید این کارگاه خیاطی درپایین شهر مشهد ک شبیه ب یک خوابگاه بود تا مزون وکارگاه

    همه میدونن مشهد کلی مزون های لاکچری داره ومن فرم مدرسه سال قبل دخترم رو از بالاشهر بهترین مزون وگرون خریدم ک خیلی خلوت بود رفتم تحویل گرفتم برگشتم

    اما این کارگاه بود شبیه ب خوابگاه بود یک ساختمان قدیمی از سر خیابون تا خود کارگاه سه تا صف بود

    خوده من یک ساعت توی صف بودم

    اصلا تو کل زندگیم ندیده بودم اینجوری

    خدا میخاست این الگو رو بهم نشون بده عینآ

    ازبس ب خدا گفتم نشونه ای بهم بده تا بزنم تو دهن ذهنم

    چون خوده من خیاط تازه کار هستم اون هم ب لطف خدای مهربان به همین چرخ وهمین آموزش رسیدم

    اصلا وقتی برگشتم تمام اون جا جلوی چشمم مرور میشد تا دوسه روز

    والان دوباره یادم آمد

    اون کارگاه مال یک افغانستانی بود !!!!…

    اون کارگاه پایین شهر مشهد بود!!!

    اون کارگاه پراز بچه های افغانی بود کلی خیاط،داشت کلی کارگر داشت

    من خودم از شلوغی خیس عرق شدم

    از اینهمه شلوغی کلافه شدم ک عصبی شدم واقعیتش

    بعد ب ذهنم گفتم تو زورت اومد باید ببینی تایید کنی

    اون کارگاه وسایلش تار عنکبوت گرفته بود

    هیچ امکاناتی نداشت

    حتی روشویی برای دست شستن نداشت دخترم خاست دستش رو بشوره

    اون کارگاه تنها طبقه بالا داشت وسایل خیاطی وپارچه بود وکلی خیاط می‌دوختن مینداختن طبقه پایین مردم تحویل بگیرن از اون خانمایی ک اونجا کار میکردن وچندتا خانم واقا کارت می‌کشیدن

    و

    دونفر فقط،صف بیرون توی خیابون رو منظم میکردن ک هیچکس نیات داخل

    فک کنید چقدر شلوغ بود

    واون خانمای توی صف گفتن این فقط صف الان هس اینجا چندبار اومدیم صف هس

    لباس مدرسه

    لباس ورزشی

    می‌دوختن

    اون روز ک من رفتم فقط،کارت کشیدم یکماه بعد لباس مدرسه رو گفتن آماده میکنیم همه میگفتن یعنی چی !

    اونا اینقد مشتری دارن ک مثلا امروز دارن لباس‌های سفارش قبل رو میدوزن

    بعد ب خودم گفتم تو گفتی بستنی فروشی چ باوری داره شوهرت گف دستگاهش آلمانیه

    این بنده خدا که کارگاه داره ک افغانستانی هس از یک کشور دیگه آمده

    ک همه میگن حتی شوهرم میگه بابا افغانستانی حتی مجوز وکارت شناسایی وهیچی نداره هویت بهش نمیدن توی ایران

    مقایسه کردم باهمان خانمی ک آمد خونمون واون وسیله رو ازمن خرید واز وضعیت بد ایران امدنشون تعریف می‌کرد

    گفتم اون بنده خدا افغانستانی بود

    این بنده خدا هم افغانستانی هس

    پس فرقش،چیه ؟؟!!!

    بله حتما خدا داره با این الگوها با من حرف میزنه خیلی واضح داره میگه

    ذهنیت فقیر اینه

    ذهنیت ثروتمند اینه

    مهم نیس

    افغانستانی باشی

    ایرانی باشی

    عرب کرد ترک باشی

    حتی ب خودم گفتم آره من خوزستانی هستم ک خیلیا توی خوزستان مینالیدن وبعضیا توی همون خوزستان ماشین منطقه آزاد سوار میشن بهترین خانه هارو دارن چندتا کشور رفتن

    فرق چیه؟؟؟!!

    فرق باوره فقط باور هس

    و دوباره از شدت ذوق اومدم واسه بقیه تعریف کردم ک فلان کارگاه تو مشهد فلان جاس برید ببینید

    ک شوهرم گف اره همه میگن دوستم گف خیلی سرشون شلوغه مشتری‌ها توی خیابون صف بستن

    بازهم شوهرم گف بابا مملکت ما دزدن

    پارتی بازیه

    اینهمه ایرانی هیچکاری براشون نمیکنه

    یک افغانستانی حتما آشنا وکله گنده داره بهش مجوز دادن والان با سهمیه کارگاه واینهمه خیاط ومشتری باهاش شریک شدن ازش باج میگیرن اصلا بازهم مخم ترکید بااین حرف وباور شوهرم

    گفتم

    اره دقیقا دیدی فاطمه

    دلیل این افکاره

    این باورهاست

    عوامل بیرونی

    شرک ب خدای یکتاست

    ک همه میتونن

    دستگاه میتونه

    کله گنده میتونه

    پارتی میتونه

    اما خدا نه خدا که نمیتونه اگه هم بتونه خدا پارتی بازی میکنه واسه بعضیا ک شانس،دارن انجام میده

    واقعا تمام جوامع ازین عزت نفس پایین ب اینجاها رسیدن

    وب خودم گفتم فاطمه دلیل شرایط مالی تو واطرافیانت اینهمه سال این بوده

    الانم ک داری میبینی الگوهای جدیدرو تنها دلیلش اینکه داری کار میکنی رو باورات واز خدا الگوخاستی وگرنه چرا قبلا این الگوهارو توی خواب نمیدیدم چ برسه ب واقعیت

    با دیدن این الگو

    استاد یکم باور کردم برای من هم می‌شود

    واز اون روز تا الان ک نزدیک 10 روز میشه هرکس با من درتعامل هس میگه بهم

    انشالله کارگاهتو میزنی هههه

    دیدم چقد نشانه ها تو خال میزنن

    خدایا شکرت

    فایلو نصفه استپ کردم ک کامنتم رو بنویسم چقدر شور شوق داشتم واسه نوشتن واقعیت جدید زندگیم ک دارم این روزها میبینم

    الگوهای کوچکترم دیدم ک خانما پارچه میارن توخونه میدوزن ولباسهارو توی سایت میفروشن

    وخانمه با من حرف زد گف اره فروششون خیلی خوبه

    درصورتیکه قبلا ب هر کس میرسیدم میگف بابا بازار خرابه فروش کجا بوده

    وبا این اتفاقاتی ک رقم خورد سروکله ی اولین مشتری هام پیدا شد هههه

    ای خدا شکرت

    خوشحالم استاد

    دوست دارم ومرسی دارم روی دوره عزت نفس ریزبینتر از پارسال قدم دوم کار میکنم

    سپاسگذارم استاد جانم

    ک تمام حرفات رو توی واقعیت توی دنیام دارم میبینم واقعا هیچ شکی توشون نیس همش کاملا درسته کاملا دقیقه من موندم چطور بین اینهمه بشر شما ب این درک رسیدی

    واینهمه آدم تعقل نکردن ن توی قرآن ن توی الگوها

    وشما ب اینجا رسیدی

    والحق شما مردش هستی

    امیدوارم زنده باشم پله های بالاترت رو ببینم وبیشتر باهات رشد کنم استاد جانم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    سارا گفته:
    مدت عضویت: 1014 روز

    به نام خدای بخشنده و مهربان گام دوم

    این جمله که درامد از روی توانایی های خودت و سرعت رسیدن به خواسته ها به اندازه سرعت تغییر واقعی ماست شاید مهم ترین جمله هایی بود که شنیدم من هنوز نتونستم حتی خودم رو درک کنم و از مدار امنم خارج شم ولی درحال کار کردن و پیدا کردن الگوهایی هستم که به من نزدیکن و فقط با عمل کردن به اموزه های استاد نتایج بزرگ گرفتن از شروع کردن از عمل کردن از قطع روابط که فقط موج منفی بودن از ندیدن اخبار و پیگیریشون از اعتماد به نفسی که دارن از کار با کیفیتشون از عزت نفسشون دارم به خودم یاداوری میکنم و در خودم کنکاش میکنم و برای ذهنم الگوهایی به یاد میاورم چگونه از صفر در طی یک مسیر هدایتی به یک زندگی جدید و قشنگ، تا رسیدن به خیلی خواسته ها شون به منم کمک میکنند که یادبگیرم که میشود امیدوارم هدایت ها بتونم درک کنم و عمل کنم و پا روی ترس هایی بزارم که این جریان اتصال قوی تری شه و باورهای قوی تری بسازم

    با سپاس از استاد عزیز و خانم شایسته عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    سمانه امینی گفته:
    مدت عضویت: 966 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم /سلام مریم جان و سلام استاد عزیز

    مریم جان واقعاً از تو سپاسگزارم که هوشمندانه فایل‌ها رو بسته‌بندی می‌کنی تا ما به اسانی استفاده کنیم

    خدایا از تو ممنونم که مرا همواره هدایت می‌کنی و خدای من از تو میخواهم به من توانایی دهی که اراده این را داشته باشم گوش دهم همواره به نداها وعملی کنم آن ها را

    شنیدن این فایل دقیقاً در زمانی بود که من فایل 7 ثروت یک را گوش دادم وآگاهی‌هایی مشابه با فایل ثروت 1 برایم تکرار شد و همینطور قانون برایم تکرار شد: عجله نداشتن حرکت کردن‌های مداوم همیشه این نکته را بدانم که باید تکاملم را طی کنم نتیجه یک شبه یک هفته یک ماهه شاید اتفاق نیفتد زمانی من عجله نمی‌کنم که می‌دانم باید تکاملم را طی کنم، من باید بتوانم در هر حوزه‌ای که علاقم است حواسم به کیفیت کارم باشد و خداوند درهای رحمت و برکت را به سویم باز می‌کند کافیست من حواسم به کار خودم باشد، این من هستم که توانایی‌هایم و استعدادهایم را شناختم و از طریق توانایی‌هایم درآمد مالی کسب نمودم کسان دیگر و یا شرایطی دیگر باعث نمی‌شوند من در زمینه مالی از طریق آنها موفق شوم تنها خودم و باورهایم است،

    چرا استاد می‌گوید باید روی خودم سرمایه‌گذاری کنم و تمرکزم روی خودم باشد؟ چون باید به احساس آرامش و احساس خوب دائمی برسم چون نتیجه احساس خوب می‌شود وصل شدن به خدا چون برای داشتن احساس خوب باید ذهنیتی مثبت داشته باشیم در همه جوانب زندگی تا با چنین دیدگاهی نتایج دلخواه وارد زندگی مان شوند و خلق شوند احساس خوب تنها یک کلمه نیست بلکه باید به جایی برسم که در همه جوانب زندگی احساس خوب داشته باشم احساس تسلیم بودن و رها بودن داشته باشم احساس سبک بالی داشته باشم ،توکل امید ،جسارت و شجاعت از دل نازیبایی‌ها زیبایی بیرون کشیدن ،شکارچی نکات مثبت بودن وهر آنچه که هر لحظه باعث می‌شود من احساس خوبی داشته باشم چه در مسائل مالی چه در مسائل عاطفی سلامتی و.. و من با احساس خوب داشتن درمداری قرار می‌گیرم که به منبع نزدیک هستم ؛در مداری که به منبع نزدیک هست ونعمت‌ها برکت‌ها به وفور یافت می‌شود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    میثم معصومی فرد گفته:
    مدت عضویت: 2187 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام خدمت استاد عزیز خانم شایسته ودوستان گلم

    استاد دقیقا جواب سوال منو دادین در مورد سرمایه برای شروع کار

    امروز صبح یجای بودم پیش یکی از دوستان که هم کارم هستیم

    صحبت سر همین سرمایه اولیه بود که بیا برو یه وامی بگیر یا یه زمینی بفروش بیار تو کار بهتر پیشرفت میکنی الان سرمایه ات کمه درآمد قابلی نداری

    برام هم مثال میزد که فلانی نگاه وام گرفته الان دوتا ماشین خریده یه خونه فلان جا خریده و…

    یخورده ذهنم اولش درگیر که شاید داره راست میگه

    ولی زود به خودم امدم یاد اون حرف استاد افتادم

    که فکر کنم تو روانشناسی ثروت یک گفتن

    الان شاید کوچک باشی مثلا اونایی که وام گرفتن به ظاهر دریا باشن تو یه نقطه باشی

    اما چند سال دیگه تو یه دریا شدی که زجر نکشیدی

    اونام احتمالا له شدن

    از طرفی هم من تجربه فروش زمین و وام گرفتن دارم میدونم اون سمت چخبره ،فقط عجله هست برای پیشرفت کردن ،فقط اینه که میخوایم تکامل طی نکنیم

    یه تجربه که میتونه زندگی هر کسیو تغییر بده

    اگر میخوای موفق بشی کارت از همون جایی که هستی شروع کن با همون سرمایه ای که داری اگه سرمایه نداری شاگردی کن ، بدو بدو نکن سراغ قرض وقسط وام نرو که اگر بری سراغ قرض وقسط وام بخوای تکاملت طی نکنی ،اصلا نمیتونی به موفقیت فکر کنی،

    یه داستان از خودم بگم در مورد قرض وقسط و وام

    یه مدت پیش من هدف گذاشته بودم ماشین بخرم

    از صفر شروع کردم به جمع کردن پول اون ماشین

    تو دفترم هم نوشته بودم از چه تاریخی شروع کردم

    خلاصه وقتی تو دفترم بعدها خوندم که تو سه ماه من این پولو جمع کردم اصلا باورم نمیشد اخه چجوری تو سه ماه که پول کمی هم نبود

    اما من ده میلیون پول قرض گرفتم که زودتر بخرم ماشین پیش خودمم میگفتم من تو سه این همه پول ساختم ده تو که چیزی نیست قول هم داده بودم تا یکماه بعدش نهایت پس میدم اون پول

    اصلا به طور باور نکردنی درآمد من میتونم بگم صفر شد

    که 4 ماه بعدش تونستم اون پول خورد خورد پس بدم،

    یعنی دقیقا صدای خدا رو شنیدم گفت من اینهمه بهت پول دادم از جایی که فکرش نمیکردی

    ده میلیون منو قبول نداشتی رفتی قرض گرفتی مشرک شدی

    بعد اون داستان هر وقت اسم عجله میاد یه فرصت هست بزن تو گوشش اگه نزنی میپره

    یا قرض بگیر

    یا وام

    یا قسطی بخر

    میاد به خودم میگم میثم اگه خوای آرامشت بهم بریزه

    اگه میخوای از مسیر موفقیت دور بشی برو انجامش بده

    ممنون استاد بابت این فایل بی نظیر

    شادو موفق وپیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    رسول خانکی گفته:
    مدت عضویت: 1128 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربانم

    الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ

    ستایش مخصوص خداییست که رب و فرمانروای جهانیان است

    الهی به امید تو

    راستش این پروژه یکی از بهترین و لذت‌بخش‌ترین دوره ها و تجربه های منه که فکر میکنم داره منو مثل موشک به سمت آغوشش و خواسته هام پرتاب میکنه

    از روز اول و اولین فایل من واقعا شکه شدم از حجم این همه آگاهی که بر قلبم جاری شده و من متحیر این خلوص دریافت این آگاهی های هستم .

    الهی شکر که چندی قبل فرکانس‌هایی به جهان فرستادم به لطف و کرم خودش و الان دارم اونها را از طریق ورود آگاهی های خالص و ناب دریافت میکنم.

    راستش نمیدونم من اینطور بودم تا به این لحظه یا همه اینجوری بودن من از ساعت 12:30 شب تا 4 صبح داشتم فایل اول صحبت‌های استاد شایسته را گوش میدادم و همینطور آگاهی ها بر قلبم سرازیر شده بود و لذتی که تا به حال تجربه نکرده بودم.

    استاد شایسته شما تو این فایل یه به مانند یه دوره بینظیر و گرانبها آگاهی هایی را کلمه به کلمه به ما هدیه دادید که به نظر من میلیاردها تومن ارزش داره

    و من تازه اون فرکانسی که فرستادم، یه جایی وقتی دیدم هر جا استاد لایو گزاشته و دوره شما حی و حاضر داشتید آدرس اون آگاهی را می‌دادید

    و تازه تو این فایل متوجه این آگاهی خالص و روند کار کردن روی خودتون شدم .

    و بینهایت ازتون تشکر و قدردانی میکنم.

    هر دوستی که این نوشته ها را میخونه و درمدار گوش دادن به این دلنوشته هست .

    گام دوم لایو :سودمند ترین سرمایه گزاری

    پاسخ به سوالات از طریق استاد جانم

    با هدایت شدن به مسیر علاقه و باور به ربوبیت خداوند هر کاری را میشه شروع کرد.

    افرادی که خیلی کار کردن روی خودشون و باورهاشون خالص شده و با منبع یکی شدن راحت تر به مسیر علاقه هدایت میشن

    و اما اگر قلب و ذهن هنوز با هم فاصله فرکانسی داره و ما شک داریم که آیا این کاری که می‌خواهیم شروع کنیم همون علاقه ما هست یا نه

    استاد جان میگن که هیچ عیبی نداره شما کار را شروع کن و روی باورهات کار کن و مسیر را طی کن و حرکت کن اگر یه مقدار از مسیر را رفتی و متوجه شدی علاقه نداری میتونی تغییر مسیر بدی

    چون با این حرکت کردن کلی تجربه کسب کردی و خیلی بزرگ شدی که در ادامه میتونه مسیر را برات هموارتر کنه.

    استاد جان میگن اگر ذهنتون میگه اون کاری که من میخوام انجام بدم فلان قدر پول نیاز داره ،ایراد از ذهنیت و باورهای محدود کننده ماست،

    یعنی ما هنوز در درک مفهوم توحید مشکل داریم.

    پاشنه آشیل اکثریتمون عجله هست که از طی نکردن تکامل نشات میگیره و مقایسه خود با دیگرانی که نمیدونیم از کجا شروع کرده و چند ساله کار را شروع کردن

    پس باید قانون تکامل را درک کنیم و دچار مقایسه نشیم و اصل و اساس توحید را درک کنیم تادچار عجله و اشتباه نشیم.

    سوال:آیا میتونیم شکرگزاری را مکتوب نکنیم

    فرکانس‌های ما هست که داره کار میکنه

    هدف از شکرگزاری رسیدن به حس بندگی و احساس خوبه.

    اینه که اون نعمت را ببینیم و بیاریمش توی قلبمون .

    حالا چطوری این کار را کنیم ،

    برای هر کسی شاید متفاوت باشه. یکی با نوشتن به احساس خوب میرسه ،یکی با تصویر سازی ،یکی با صحبت کردن

    پس نمیشه شکرگزاری را توی قالب خاصی قرار داد

    یه مثال میزنم

    من میگم خدایا شکرت برای کفشهام،یکی مینویسه خدایا شکرت برای کفشهام و یکی کلامی میگه ،هیچ احساسی را در درونش تجربه نمیکنه ،

    مثل اینکه یه آگاهی را روزنامه وار و بدون تعقل و تفکر و تعمق طوطی وار بخونیم.

    هیچ اثری نداره

    ولی اگر بیایم بگیم خدایا شکرت برای کفشهام

    چون فرم خوبی دارند ،خیلی نرم هستن،خیلی سبک هستن ،راحت باهاشون راه میرم ،شکل و ظاهر زیبایی داره و از چند رنگ تشکیل شده ،هر وقت میرم پیاده روی از پوشیدنش لذت میبرم ،

    وقتی پاهام توشه یه حس سبکی دارم پس من الان به این شکر یه قالب تصویری دادم که همراه با آمیخته شدن احساس هست (درگیر کردن حواس پنجگانه) و کم کم می‌بینم قلبم داره این شکر را احساس میکنه و به احساس خوبی رسیدم و این فرکانس احساس به جهان ارسال میشه و ما واقعا قبل از رسیدن به خواسته ها احساس اون خواسته را جذب می‌کنیم برای همین اگر تجسم خلاق بهمون احساس خوبی نمیده یعنی ما مقاومت داریم و شکر داشته هامون برامون کار راحت تری هست ولی اگر داریم به خواسته فکر می‌کنیم و حواسمون را درگیر می‌کنیم و به احساس خوب می‌رسیم یعنی داریم شکر اون خواسته را بجا میاریم و به احساس خوب می‌رسیم و احساس اون خواسته را جذب می‌کنیم قبل از ورودش و این فرکانس به جهان ارسال میشه و باید ادامه بدیم تا اولا نشونه ها را دریافت کنیم و دوم خودمون‌ را لایق داشتن اون خواسته بدونیم یعنی بزرگترین کار ما همین شکر گزاری و رسیدن به احساس خوبه و جهان در زمان مناسبش بهمون پاسخ میده

    بما قدمت ایدیهم

    بما کانو یعلمون را باید درک کنیم

    یعنی خدا اصلا دوست داره ما لذت حداکثری از اون خواسته ببرم قبل اینکه بهت بده ،این لذت حداکثری همون شکر خواسته قبل از رسیدن به اونه و ما قبلِ ورود اون خواسته در واقع احساس داشتن اون خواسته را جذب می‌کنیم.

    و وقتی همفرکانس با اون خواسته میشیم یعنی دیگه در هر لحظه داره این احساس و فرکانس به جهان ارسال میشه و دیگه نمود عینی اون را می‌بینیم.

    مثال ازدواجم ،ماشین خردینم و خونه خریدنم را در فایلهای دانلودی شرح دادم در تجسم خلاق.

    سوال وابستگی روابط یعنی چی؟

    یعنی ارتباط من به جای اینکه که از درونم نشات بگیره به یک عامل بیرونی مثل فرزند و شوهر و خونه و ماشین وابسته هست یعنی برای لذت بردن نیاز دارم به یه عامل بیرونی و این با اصل و اساس توحید در تناقضه و این یعنی عامل بیرونی که مارا از زندگی در لحظه و لذت از مسیر خارج کنه ، که میشه وابستگی.

    و مهمترین عاملی که در این آیتم اصل و اساس توحید را هدف قرار میده و زیر سوال میبره اینه که ما خودمونو دوست نداریم و برای خودمون ارزش قائل نیستیم و کل زندگی مون و لذتمون را وصل

    کردیم به یه عامل بیرونی مثل همسر و فرزند و ماشین و خونه و این خوش یه ناسپاسی محسوب میشه در صورتی که توحید به معنی آزادی (یعنی در هر لحظه و هر جایگاه بینهایت آیتم و نعمت داریم برای توجه و به رسیدن به لذت) و آزادگی (به صلح رسیدن با خود به معنی پذیرش همه مردم با هر نوع تفکری و وابستگی و هر کسی با کانون توجه به دورن میتونه به لذت بینهایت برسه

    و دو نفر درکنار هم بدون وابستگی درکنار هم لذت ببرن و هر وقت هم خواستن بدون اینکه وابسته باشن از تنهاییشون لذت ببرن.

    این آیتم در دوره لیاقت مفصل توصیح داده شده .

    با خدا میشه تا ابدیت به لذت و شادمانی پرداخت

    و زندگی را زندگی کرد تنهای تنها من و ربم با عشق.

    سوال درمورد تبلیعات

    کسی که به تبلیغات اعتقاد داره هم میخواد روی خدا حساب کنه هم روی عوامل بیرونی و این شرک محسوب میشه و با اصل و اساس مسئولیت پذیری و توحید در تناقضه

    و گزینه درست اینه که ما به شغل مورد علاقه خود هدایت شویم و شروع کنیم با قدمهای کوچک و فقط روی خدا حساب کنیم

    یعنی بر فرض مثال من الان به شغل مورد علاقه ام هدایت شدم چند ماهی دارم این کار و حرفه کار میکنم و لذت میبرم یه محصولی را تولید کردم اولا خودم خودم را تحسین کنم با حال عالی و پیشرفتهام را قدم به قدم ببینم و حالا از خداوند درخواست کنم که میخوام به جایی برسم که کلی مشتری داشته باشم که میان و با عشق ازم خرید می‌کنند و بعد به خودم بگم من فقط و فقط روی تو حساب میکنم ،به تو ایمان دارم که تو مشتری‌ها را برام میفرستی

    اصلا وقتی داریم این گفتگو را انجام میدیم خود به خود به سمت تجسم خلاق و رسیدن به احساس خوب هدایت میشیم

    همون طور که من دارم تکاملم را طی میکنم

    و از مسیر لذت میبرم و برای خودم و کارم ارزش قائل میشم ،به این معنیه که منتظر نیستم کسی ازم تعریف کنه و من به اندازه رشد این چند ماه خودم را تحسین میکنم و به احساس عالی میرسم بدون اینکه بخوام کارم را با افراد دیگه چه توحوزه کاری خودم و چه در حوزه کاریم نباشن مقایسه کنم

    در همین حین که من در حال زندگی در لحظه و لذت بردن از مسیر هستم یه مشتری میاد میگه برادرم چنین محصولی میخواد ،میشه کارهاتون ببینم و بعد مشاهده محصول میگه ظاهرش خوبه و کیفیتش برام قابل قبوله لطفا برام آماده کنید.

    خوب حالا بازخورد جهان به فرکانس‌های من شروع شده ،به خودم میگم‌ کی این کار را برام کرده ،کی این مشتری را برآن فرستاده

    من همون لحظه نقشه گنج را می‌گیرم و حضورش را در زندگیم احساس میکنم .

    اصلا میدونی چیه خدا در عین بی‌نیازی محض از بندش ،دوست داره بنده تاییدش کنه و حی قربون صدقش بره ،چون اون وهابه و کریمه و دوست داره بندش را بی‌نیاز ببینه ،چون خودش بی نیازه .

    پس الان وظیفه من اینه که بگم همون کسی که یه دونه مشتری را با طی تکاملم فرستاده پس میتونه هزاران نفر را به بیزینس من سرازیر کنه به شرط بندگی و تاییدش

    با این نگرش توحیدی بعد یه ماه بعد مشتری‌ها یکی پس از دیگری زیاد میشن و دوباره من باید تاییدش کنم و باورم تقویت بشه و ادامه بدم با قدرت و بعد بگیم خدایا هزاران بار شکرت برای حضورت در زندگیم و بگیم قانون و توحید داره جواب میده و این پروسه را ادامه میدیم و به قله و هدف تعیین شده برسیم و دوباره هدف بعدی را استارت می‌کنیم.

    در واقع ما در جهان یه شریک داریم و اون خداونده که بسیار مهربونه و بسیار قدرتمنده که سلطنت و فرمانروایی کیهان را داره اداره میکنه.

    پس نتیجه اینکه، تبلیغات با اصل و اساس توحید در نتاقضه و شرک محسوب میشه.

    استاد جان به جای تبلیغات به کار باکیفیت اعتقاد داره که میتونیم برای منطق دادن به ذهنمون نمونه هاش را که در شهرمون هست الگو بدیم شغلهایی که استاندارد خاصی ندارن از لحاظ ظاهری و همه چیزشون ساده هست

    دیدن این نمونه ها به ما آلارم میده که هر کسی کارش را باید با کیفیت بالا انجام بده با طی تکامل و خودباوری و برسه به نقطه عالی و با باورهای درست به هدفش برسه و به تبلیغ دهن به دهن برسه که با اصل توحید هماهنگی داره.

    سوال

    نحوه اتصال به خداوند را توصیح بدید؟

    خداوند همیشه در حال پاسخ دادنه و این ما هستیم که با باورهای محدود کننده و مخرب اجازه اتصال را نمیدیم

    یکی از مخرب ترین باورها باور عدم لیاقته که از احساس گناه نشات گرفته (این آیتم مفصل در دوره لیاقت در جلسه 9 و 10 استاد جان توضیح داده)

    سوال:

    تعریف از خود

    انسانی که عزت نفس بالایی داره میتونه از توانمندیهاش و نتایجش بگه در واقع به اصل توحید اعتقاد داره

    در هر جایگاهی که هستیم این آیتم مارا تساعدی رشد میده و اگر این کار را انجام بدیم خداوند درلحظه به صورت شفاف و واضح میده .

    و نقطه مقابلش اینه که هر کسی نتونه از خودش تعریف کنه و نتونه توانمندیهاش را بگه به هیچ جایی نمیرسه چون توحید نداره که اصل و اساس جهانه.

    انجام آگهی بازرگانی با این نگرش و درک معجزه میکنه.چون خودم این آیتم را چند باری انجام دادم و تجربش را داشتم.

    سوال

    از چه عددی شما به مبالغ بزرگ رسیدید؟

    از صفر شروع کردن یعنی وقتی من هنوز کار مورد علاقه ام را پیدا نکردم و به آن هدایت نشدم

    حتما و حتما به کاری مشغول باشم که یه ورودی مالی برام داشته باشه ،ضمن اینکه روی باورهام کارمیکنم و حتما بادرک قانون اصلی کائنات که مسئولیت پذیری و توحید هست به کار مورد علاقه ام هدایت میشوم ضمن اینکه در آن مرحله میکس باورهای درست و علاقه معجزه میکنه و مارا به همه چیز میرسونه.

    سوال

    سرعت رسیدن به خواسته ها چقدر هست؟

    به اندازه سرعت تغییر ما است .

    چون‌ما ترمزها و مقاومت‌هایی داریم در درک مسئولیت پزیری و توحید با طی زمان و تعهد و درک ان

    راه ها و مسیر برایمان به سرعت طی می‌شود و ما به موفقیت و خواسته ها می‌رسیم.

    سوال

    در مورد ترجمه قران پرسیده شده؟

    به قول استاد اگه کل قرآن را بخواهیم در یه جمله بگیم میشه مسئولیت پزیری و رسیدن به اصل توحید در جهان.

    سوال

    سطح انرزیتون را چطور بالا نگه میدارید؟

    تکرار باورهای درست.

    ورودیهای درست.

    صحبت کردن با خودمون

    سپاسگزاری

    اگاهانه تمرکز کردن به نکات مثبت

    تجسم خلاق

    که باعث میشه دراغلب مواقع حال خوبی را تجربه کنیم.

    و به طبع اون نتایج هم بهتر و بهتر میشه ؛ این یعنی آگاهانه اجازه ندیم گفتگوهای درونی مخرب مجال ظهور و بروز پیدا کنه.

    سوال

    استاد چی بخریم؟

    استاد جان توی این موضوع کاملا با موضوع سرمایه گزاری موافقه

    ولی بزرگترین سرمایه گزاری را سرمایه گزاری رو خودمون و باورهامون میدونه که با اصل یکیه

    و بعد از اینکه به ثروت رسیدیم میتونیم تو حوزه دلخواهمون سرمایه گزاری کنیم و کلا این نگرش که برای رسیدن به درآمد بخواهیم چیزی بخریم و دوقرون دوزار سود کنیم این یعنی به اصل و اساس جهان باور نداریم

    این فرکانس بی لیاقتی و بی عرضه گی به جهان می‌فرسته و نتیجش کاملا واضحه این به این معنیه که ما به چیزی بیرون از خودمون حساب کنیم که با اصل قانون در تناقضه.

    ثروتمند ترین افراد جهان مثل بیل گیتس و این ماسک و جف بزوس و وارن بافت

    اول از توانایی درونیشون استفاده کردن و مهارت‌ها و توانمندیهاشون را هر چند کوچیک هزاران بار به خودشون گفتن،دیدن (خودارزشمندی درونی)

    و با طی این مسیر به ثروت رسیدند

    به نظرم این جمله جادویی

    فوران استعداد و رسالت و هدایت به مسیر علاقه از مسیر خود ارزشمندی درونی و لیاقت میگزره

    (بندگی کن و ارباب هر لحظه پاسخ میده)

    بزرگترین سرمایه سرمایه گزاری روی خودمونه که میشه اصل توحید.

    در پایان در این دوروز به میزان تموم این زمان‌ها احساس میکنم شور و شوقی وصف ناپذیر دردونم فوران کرده و بعد دوره مقدس 12 قدم و لیاقت احساس میکنم به دوره ای وارد شدم که درهایی از رحمت و برکت را به روم باز کرده

    در همین دوروز حرکت گام به گام در جهت بهبودهای کوچک و مستمر

    پول به حسابم واریز شد،

    پول از جایی که فکرش را نمیکردم به من رسید

    آگاهی هایی که خالص تر دریافت کردم

    شورو شوقی که خواب را از چشمهایم ربوده

    و هدایت‌های از خوابم

    هدایت‌هایی از دستان خداوند به من رسید

    در حین کامنت نوشتن با اینکه مهمان داشتیم بعد از چند لحط

    لحظه حضور در کنارشان ،با باور خودارزشمندی به اتاق

    خودم آمدم برای مرور و رد پاگذاشتن که تلوزیون روشن بود و یه مقدار تمرکزم را کم کرد

    همون لحظه خواسته ام برای خاموش بودن تلوزیون فرستاده شد و در کسری از ثانیه برق ما به مدت دوساعت رفت و الان که من کامنتم را به پایان رساندم برق آمد.

    در پایان از استاد شایسته بینهایت قدردانی میکنم که این پروژه بینظیر را شروع کردن که ما از موحبتها و برکاتش استفاده کنیم در جهت رسیدن به اصل و اساس و توحید و اتصال دائمی به منبع.

    استاد شایسته عزیز از اعماق وجودم قدردانتان هستم.

    از همه دوستانم هم تشکر و قدردانی میکنم برای مشارکت در این پروژه.

    الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ

    ستایش مخصوص پروردگاریست که رب و فرمانروای جهانیان است

    حق یارو یاورتان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      زینب حاجتی گفته:
      مدت عضویت: 983 روز

      به نام الله

      سلام به استاد گرامی ومریم جان

      وسلام به برادر عزیزم آقا رسول

      وسلام به همسرعزیزشون فاطمه جان

      خاستم بابت کامنت جذاب وکاملتون که به اندازه یک دوره ارزشمند بود وپر از نکات ریزودرشت اموزشی بود ازتون تشکر کنم

      واقعا از خواندن کامنتتون لذت بردم وکلی مطلب یاد گرفتم

      من همیشه کامنت های شما و فاطمه جان رو دنبال میکنم واز ادبیات بسیار سلیس وجذابی که دارین لذت میبرم

      ولی این کامنت اینقدر کامل و جامع نوشته بودین که وظیفه خودم دونستم ازتون تشکر کنم

      مخصوصا در مورد نحوه شکر گذاری که کفش رو مثال زدیین و انواع شکرگذاری رو توضیح دادین کلی چیز یاد گرفتم

      از مطالبی که در مورد مشتری و افزایش مشتری نوشته بودین استفاده کردم

      وبرام پر از نکته بود چون من خودم مغازه دار هستم واتفاقن کفش میفروشم و دیشب توی مغازه به خواندن کامنت شما هدایت شدم

      وکامنت شما رو هدایتی از طرف خدا دونستم که یاد بگیریم چطور با شکرگذاری صحیح باعث افزایش مشتری ورزق روزی بشم

      وحتی به دلم افتاد این کامنت رو باید چندین بار دیگه با دقت بخونم ونکته برداری کنم تا مطالبش توی ذهنم بشینه یکبارخوندن این کامنت کافی نیست

      به هر حال بازم ازتون بابت این کامنت زیبا ممنونم

      ویرای شما و خانواده محترمتان از خداوند منان بهترین ها رو خواستارم

      در پناه ایزد منان سلامت وثروتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: