live | قدرشناسی و پاداش های این ویژگی شخصیتی - صفحه 37

896 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سحر احمدی گفته:
    مدت عضویت: 2587 روز

    سلام به همه

    گام یازدهم.شخصیت سپاس گزار

    سعی کنیم سپاسگزار باشیم تا به نعمت ها برسیم. هرچقد سپاسگزارتر باشم نعمت ها راحتر میاد. من از وقتی استاد و مریم جان در سریال زندگی در بهشت میدیدم و از اینکه انقد سپاسگزار هستند. به خودم قول دادم سپاسگزار باشم.

    بابت کوچکترین نعمت ها سپاسگزار باشم.حتی یک قسمت مریم جان دیدم چقد متعهد بود اولین کاری که صبح انجام میدهد نوشتن سپاسگزاری در دفتر باشد یا در یک قسمت که در مسابقه شرکت کرده بودند و بردند مریم جان گفت داشتم سپاسگزاری میکردم.

    همه اینها به اندازه کافی کمک کرد که منم متعهد به سپاسگزاری بشوم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    مهدی اکبر گفته:
    مدت عضویت: 1385 روز

    به نام خدا

    سلام استاد قشنگم.

    چقدر لذت بخشه نشستن پای صحبت های شما، مخصوصا که داستان تعریف کردناتون خیلی قشنگه، من یکی که کل این لایو رو با لبخند نگاه کردم.

    استاد شما یه دیدگاهی رو بیان کردید که تا حالا از این دید به شرایط سخت نگاه نکرده بودم.

    چقدر این دیدگاه نشون میده که عمیقا حاصل یه طرز فکر قدردان و سپاسگذاره. اینکه بیای حتی بابت شرایط سختی که در گذشته داشتی خوشحال باشی و بگی خدایا بابت وجود اون دوران سخت شکرت.

    اصلاً این فایل دیدمو به زندگی عوض کرد.

    آخه وقتی اینقدر با احساس خوب پذیرای شرایط سخت باشم دیگه واقعا میتونم ادعا کنم دارم شکرگذاری میکنم.

    قبلاً میگفتم که شرایط سخت هم توش کلی درس میتونه باشه و اینجوری کنترل ذهن میکردم.

    ولی بعد این فایل فهمیدم اصلاً وقتی من مسیرم درست باشه، این شرایط سخت حتی میتونه به حدی تبدیل به شیرینی بشه که بیام خدا رو بابت همون سختیا شکر کنم، باعث بشه ایمانم قوی تر بشه، باعث بشه من آدم بهتر و شکرگذار تری بشم.

    الآن بهتر میتونم درک کنم این قانون رو که ذات جهان خیره، و هر شرایطی پیش بیاد، به نفع منه.

    خدایا شکرت.

    استاد واقعا ممنونم ازتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    سهند گفته:
    مدت عضویت: 635 روز

    درود و عشق بر استاد جان من دیشب این فایل رو گوش دادم و واقعا شگفت انگیز بود….

    چقدر دیدگاه مثبت جوابه…

    چقدر نیمه روشن انسان هارو بر تو بر ملا میکنه…

    یا به قولی آدما روی خوششونو بهت نشون میدن…

    و اگر دیدگاه منفی داشته باشی…

    آدما روی نامنفی و نیمه تاریک وجودشون رو بهت ابراز میکنن….

    و اما اگر هم نداره… قانون طبق دیدگاه و باور های تو فرکانستو دریافت میکنه… و از همون جنس بهت پاسخ میده…

    و استاد یه حرفی زد که گفت: همچی درسته…

    هر اتفاقی توی دنیا داره میفته نتیجه عملکرد هر انسان و یا هر قومیتیه…

    و عین عدالته…

    و هیچ وقت تر و خشک با هم نمیسونزن…

    هر کسی نتیجه فرکانس های خودشو میگیره…

    مثل الان ایران که اینقدر نوی تلویزیون به جنگ فلستین توجه کردن و راجبش حرف زدن که الان دارن جنگ رو به سمت خودشون میکشونن…

    و کسی هم اگر اعراض کنه از این مسائل و توی فاز و فرکانس خودش باشه…

    قبل از هر جنگی هدایت میشه به امن ترین نقطه جهان که اصلا حتی خبری هم از جنگ نشنوه….

    این اون اصل عدالته….

    و ماشالله استاد واقعا دمت گرم چقدر دیدگاه بالایی والایی داری و بدون احساسات قضاوت میکنی همچیو….

    و طبق قانون به هر مسئله ایی توجه یا توجه نمیکنی…

    این اون چیزی که من سال ها منتظرش بودم….

    و لطف خدا شامل حالم شد که هدایت شدم به این سایت توحیدی….

    دوستون دارم استاد جان باشد روزی جبران این همه زحمتتاتونو داشته باشیم…

    خیلی چیز ها از شما یادگرفتم که خیلی بدرد زندگیم خورد و حالا حالا توی این مکتب باید یاد بگیرم و زندگیمو بر پایه باور های شما بنا کنم…

    تا به قول خودتون هم در دنیا سعادت مند بشیم و هم در آخرت های بعدی….

    عاشقتونم دوستارتونم سهند(:

    16:16

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    گلاره گفته:
    مدت عضویت: 1016 روز

    1403/07/12

    با تغییر یاورها

    تضادها رو کمک بدون به سمت خواسته ها و نکته مثبت ش رو ببینیم که راه حل بیاد و بشه خاطرات خوب

    شکرگزاری = حس خوب = ورود جریان نعمت ها به زندگی

    انتخاب ما هست که تمرکزمون رو روی چی بزاریم

    انقد روی اهدافم باشم که اصلا وقت نمیکنه که تمرکز روی اتفاقات دیگه یا بد و … بزاریم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    سپیده آقایاری گفته:
    مدت عضویت: 1835 روز

    با نام و یاد خدا

    خانه تکانی ذهن روز یازدهم

    باز هم تضادها. استاد انقدر در مورد ارزش تضادها صحبت کردید که من دیگه با تضادها دوست شدم. یعنی اون تصویر دیو دوسری که تو ذهنم بود الان تبدیل شده به یه پیرمرد گوگولی با مو و ریش پنبه ای.

    تضادهای خوب زندگی ما عامل رشد و پیشرفت ما هستن.

    همین داستان کفش رو که میگید دقیقا برای منم پیش اومده. فکر کنم همه همین بودیم.

    یادمه که ما هم تو شمال بودیم و همیشه بارون بود و تو کفشامون آب میرفت. و من الان اونقدر کفش خوب و باکیفیت دارم که بابت تک تکشون خدا رو شکر میکنم.

    خیلی تضادها تو بچگی داشتم که انگیزه شدن برای پیشرفتم.

    مثلا من تو بچگی خیلی سفر رفتن رو دوست داشتم اما شاید سالی یکبار هم سفر نمیرفتیم. و همین انگیزه باعث شد برم تو کاری که مربوط به سفر باشه و به واسطه اون خیلی سفرهای مختلف رو تجربه کنم و واقعا سپاسگزارم بابت این موضوع.

    یا به خاطر اینکه تو بچگی خیلی مستاجر بودیم، این خواسته در من شکل گرفت که حتما باید صاحب خونه بشم و خیلی زود تونستم خونه بخرم.

    حتی الان که دارم انقدر تلاش میکنم تا کسب و کار شخصیم رو داشته باشم، به خاطر تضادهای مختلفی هست که سر کار باهاشون مواجه شدم.

    وقتی به زندگی این سالهام نگاه میکنم همه چیزهای خوب زندگیم حاصل برخورد با تضادها بوده. اما تفاوت الان من با چند سال قبل چیه؟ من قبلا با غصه به اون روزها فکر میکردم، اما الان با احساس خوب و سپاسگزاری به اون روزها فکر میکنم و به قول استاد حتی برام خنده دارم هستن.

    ما تلویزیونمون رو مدتهاست جمع کردیم، عضو هیچ شبکه اجتماعی نیستیم و کمترین ارتباط رو با افراد منفی داریم و با همه اینها وقت کم میارم و بعضی وقتها میگم کاش توانم بیشتر بود و میتونستم شبها بیشتر بیدار بمونم تا کارام رو بیشتر پیش ببرم.

    اصلا فرصتی ندارم که بخوام تو شبکه های اجتماعی هدر بدم.

    زمانی هم داشته باشم ترجیح میدم برم تو طبیعت و لذت ببرم.

    و اصلا وظیفه من لذت بردنه. من تقسیم کار کردم با خدا، عشق و حال و رشد و گسترش شخصیتم وظیفه منه، وظیفه خداوند هم تامین رزق و آسایش و شرایط مطلوب برای زندگی من.

    حالا اگه شرایطی که توش زندگی میکنم برای من نامطلوبه، منو هدایت میکنه به جای بهتر با یه سیستم درست تر.

    این نظام بی نقص خداوند خودش خودش رو ترمیم میکنه، اصلاح میکنه و کبوتر با کبوتر باز با باز رو رعایت میکنه.

    پس نیازی به نگرانی و درگیری من نیست.

    من از همون اول هم آدمی نبودم که خیلی به فکر و دلسوز بیخود باشم برای بقیه. اما چون جامعه این کارها رو میپسندید خودم رو مجبور میکردم اینجوری رفتار کنم و وقتی اولین فایلهای استاد رو شنیدم که این موضوعات رو توش توضیح دادن انگار ذهنم مقاومتی براش نداشت و خیلی راحت پذیرفتمش.

    بازم ممنونم استاد از این فایل فوق العاده و خانم شایسته عزیزم برای این دوره خانه تکانی ذهن که به قول یکی از دوستان به نتایجش بسیار امیدوارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    زهرانجفی گفته:
    مدت عضویت: 1579 روز

    سلام به استادعزیزم،مریم جانم ودوستای خوبم

    ردپای قدم یازدهم باتاخیر1روزه

    استادم من توی زندگیم اززمانی که باشماآشناشدم واقعا باچشمهای خودم دیدم که وقتی تمرکزت روی ی مسئله ای باشه(چه جالب چه ناجالب)واقعا لحظات زندگیتم دگرگون میشه.از همون اولش بخوای حساب کنی همون حال خوبی که بهت دست میده وقتی توتمرکزت رو از مسئله ناجالب برمیداری بزرگترین پاداششه.

    این موضوع رو چه درزندگی خودم تجربه کردم چه درزندگی دیگران.

    چه بسیارآدمهایی دیدم که همیشه درحال اعتراض وغرزدن وشاکی بودن از زمین وزمان هستندونتایجی هم که توی زندگیشون دریافت میکنند دقیقا ازهمون جنس اتفاقات ناجالبه والبته جالب اینجاست که همشم میزارن به پای شانس یا دیگران ودولت رو مقصر میدونن که اینا توزندگیشون آسایش وآرامش ندارن وکارهاشون به خوبی پیش نمیره.هی بدبیاری پشت بدبیاری(والبته ی خداروشکر بی جون ومنت واری هم ورد زبونشون هست)

    جوری میگن خداروشکر که بقول شما توی اون مثالی که زدید پیرمرد نون خشک توی آب کثیف میزده ومیخورده وشکرمیکرده انگار که دارن به خداکنایه هم میزنن وی خط ونشونی ام براش میکشن.

    استادجانم البته که اعتراف میکنم من تا قبل آشنایی باشما خیلی کم پیش میومد ازاعماق وجودم وبا تمام قلبم ازخداسپاسگزاری کنم جوری که تمام سلولام به وجدبیان وحس خوب سراپای وجودم رو دربربگیره.

    واقعا نمیدونستم شکرگزاری که با احساس وعمیق باشه کارانجام میده نه اینکه فقط لق لقه دهنت باشه.

    خیلی سرد وبی روح وناامید ی خداروشکر میگفتم وته دلم به خودم نهیب میزدم که به چی خداروشکر؟به این اوضاع؟خداجون نمیبینی اوضاع رو؟چرا ی کاری نمیکنی؟مگه من بنده ات نیستم؟

    استادجان شماخیلی تاکید به پیدا کردن الگوها دارید.خیلی گشتم تا آدمهایی رو پیدا کنم که واقعا توزندگیشون قانون رو رعایت کنن ونتایج خوبی داشته باشن که متاسفانه موفق نشدم وباز برگشتم سمت خودتون ودیدم بهترین الگو خودشما هستید.دیگه دنبال کی بگردم؟

    ولی بقول شما تادلتون بخواد نمونه ها والگوهایی پیداکردم که خلاف قانون عمل میکنند و مدام توزندگیشون ازتمام جهات مشکل دارندوجالب اینجاست شدیدا هم پافشاری میکنن به ادامه رفتارهاشون درصورتی که خودشونم میدونن دارن اشتباه میکنند ولی چرا نمیخوان تغییر کنند الله واعلم؟

    ایناهمون آدمهایی هستند که سالهاست درصف اول اعتراضات هستند وهنوز هم داد تغییر دولت وحمایت از مردم رو سرمیدن.چیزی که باچشمام دیدم.

    ومنی که ازاول توی این مسیرها نبودم(اون اوایل بخاطر ترس بود نه اطلاع ازقوانین)چقدر خودم رو سرزنش میکردم که با ترسم خودم رو محدود کردم و حامی مردم نیستم.

    ولی الان که قانون رو میدونم خیلی خیلی شاکرخداوندعزیزترازجانم هستم که کمکم کرد سمت این مسیرها نرم چون قطعا جوری توش غرق میشدم که حالا حالاها بیرون اومدن ازش ممکن نبود.

    سپاسگزار خدای خوبم هستم که راه صحیح رو جلوی پام گذاشت.

    درپناه خداباشید.آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    لیلا توسلی گفته:
    مدت عضویت: 790 روز

    به نام الله سلام به خالق ومربی خودم که به من یادآورمیشودکه چه بنویسم استادمن خداراشاکرم بابت هرتضادی توی زندگی برام بوده الان ازاون تضادهانتیجه دیدم براتون مینویسم. عزیزدل من ازبچه گی عاشق ماشین سنگین بودوشاگرداتوبوس روستامون بوددست به فرمون عالی قدش به فرمون وپاهاش به کلاج ترمزنمیرسیدتعریف میکردکه اتوبوس رابرای شستشوشبهامیبردم کناررودخانه میشستم شبهای سردزمستان و برفی ازبس که عاشق رانندگی بوده ،حتی یکروزکه صاحب ماشین راننده پایه یک بودخدارحمتش کنه حالش بدمیشه بین راه پیاده میشه بایدماشین ازشهربه روستامیرسیده به خاطرسرویس معلمهاورفت وآمدکارگرهاومسافرین اون زمان ماشین زیادنبودتوی وماشینوتحویل عزیزدلم که حتی سنش قانونی نیس برای گرفتن پایه2 میگه حسین جان خودت ماشینوتاروستاببرومسافربزن وبیارعزیزدلم باعشق این کاروانجام میده وانگیزش بالاترمیره .ازدواج کردیم صاحب ماشین اتوبوس روبه چندنفرفروخت عزیزدلم به سن قانونی نرسیده بود که گواهی نامه ی پایه 2رابگیرد رفت روی اتوبوسهای تهران، شمال،مشهدبه عنوان شاگردی ولی ازبس دست فرمون عالی داشت رانندگی میکردحقوق شاگردی میگرفت چون راننده اتوبوس پایه1 لازم داره وبه پلیس راه خودراننده اصلی مدرکشوارائه میکرده عزیزدلم اصلاخانه نبود منم یکسره خانه پدرمادم بودم پسراولم به دنیاآمد 13ماهه شدمادرم به مشهدمهاجرت کردن منم ازبچه گی زندگی شهری رودوست داشتم. مادرم اثاث کشی کردن حتمااحساس تنهایی کردم چون خیلی بچه بودم خانه ماروستابود ماهمون روزباعزیزدلم بااتوبوس ازروستامیخواستیم بیایم شهر منو بچه ام توی ماشین بودیم دیدم یک سیدباعزیزدلم جلوی ماشین صحبت میکنه ودست دادن وخداحافظی عزیزدلم آمدبالامیخندید پرسیدم چی شده گفت آقاسیدگفته پسرم شاگردنیازداره برای جرثقیل گفتم باشه حالافکرکنم خوب فکرمامگه چی بودوتضادوجذب چی میدونستیم پدرمادرم ازروستاراهی شهرشدن حالامن بایک بچه کوچک وحامله چه کارکنم کل مسئولیت ماروی دوش مادرم وخواهربزرگترازخودم بودواینجاخدادستای پرقدرتشوآوردتوزندگیمون به محض راه افتادن خانواده ام به شهرخدامارااجابت کردمثل حضرت موسی هنگام فرارباآب دریاروبروشدن!خوب آمدیم خانه مادرم لوازمهاروچیدیم صحبت حرفهای سیدشد مادرم خیلی قدر بودابهت بی نهایت نه تنهاتوی خانه بلکه توی فامیل توی دعوای روستای خودمون وروستای بعدی به سرآب چنان یقه ی رییس پاسگاه روچسبیدبادخترداییش وچندتااززنان روستاچادرهابه گردن بسته مردهاپشت دیوارچوب به دست آماده ی دعواکه من بچه بودم یادمه خانمهاشیشه های ماشین رئیس پاسگاه روباسنگ وچوب نرم کردن رییس پاسگاه باسربازهاگازوگرفتن ازروستاخارج شدن این جورمادری بودروح همشون شادنگهبانان روستابودن کسی روحرفش حرف نمیزدگفت خوبه پسرم بروروی جرثقیل وحالاکارهست برای زندگی چه کارکنیم؟صاحب جرثقیل به عزیزدلم گفته بودیک خانه ای روبروی خانه خودمون هست باصاحبش یک حاجی خوبیه صحبت میکنم بیازندگی کن خدارحمت کنه این صاحب خانه راخوب حالاماهم مهاجرت کردیم به شهروسیله هاروچیدیم حالاچی داشتیم 4تاتیروتخته به نام ‌آینه کمدیخچالم نداشتیم تلویزیون کوچک قرمزرنگ که یکسره بایدتوسرش میزدی شایدیک چیزی نشان دهدخدایامتتتتتشَشککککککررررم ازاون روزهابا وجودی که سخت بودحالاخاطره شیرین شده استادبگو چه خانه ای قبلاحتمایادتونه زمین میخریدن یک چهاردیواری ویک یادوتاجابرای مغازه درست میکردن ازتوخیابان درب مغازه نداشت ازتوی همین زمین افتاده یک درب نوپانی یاچوبی یادم نیست گذاشته بودن تودرتوهم بودسقف بلندنمیدونم گچ بودیاخاک گچ ؟چه کارداریم ؟!هرچه بودخانه توشهربود خوشحالیم اومدیم شهرزندگی میکنیم که مادرمن توی روستاجایگاه هیزم تنوروکرسی شون ازاین خانه باکلاس تروشیک تربود .خدایاسپاسگزارم مینویسم مجبورم اعتراف کنم وردپابگذارم حالاامروزجابه جاشدیم یک چادررختخوابی لباس وملحفه جمع شده شوهرم بارجرثقیل کردورفتیم خونه خواهرم ازصبح تاظهرلباس شستیم خواهرم ماشین لباسشویی سطلی داشتن خیلی فودال بودن خخ ناهارخوردیم وداشتم حاضرمیشدم برم آرایشگاه که متوجه شدم بایدبریم بیمارستان برای ورود فرزنددلبندمون بچه دوم الهی سپاسگزارم بابت قدمهای خیراین بچه ها من تحت پوشش خانه بهداشت روستابودم برای زایمان سریع شوهرم رفت ازخونه کارت بهداشتوآوردشوهرخواهرم ماشین داشت رفتیم به سلامتی بیمارستان خدایادرابعاداین اولادخوش قدم وپربرکت آمدی خوش آمدی فرداش آمدیم خانه چندروزی مادروخواهرم پدرم ویک برادرکوچکترداشتم خدارحمتشون کنه دورهم بودیم وخوش بودیم حالادیگه رفتن وزندگی شهری ماازامروزبه صورت رسمی شروع شد.1خدایاهمه چیزمهیاست لوله کشی آب نداردالهی شکرت!پس حمام هم ندارد!2خدایاسپاسگزارم که ماسالمیم سیم کشی برق نداردپس کنتوربرق هم نداردازستون برق صلواتی که به منبع انرژی الهی وصل است برق گرفته بودن خیلی به ندرت خانه هابرق داشت بارپروردگاراسپاسگزارم که مهم خانه ی ویلایی دربسته گازکشی هم که اصلامعنانداره!پس این خانه شهرشماچه دارد؟!قصری بودگوشه ی باغ ویلایی رویایی برای صاحب خونه ولی من که ازروستامهاجرت کردم به شهریک چیزخنده داره باغهای روستادرختان سربه فلک کشیده اون باغه یااین زمین خاکی برای نجات دادن ازدست شهرداری تانکرآهنی وسط حیاط برای آبیاری درختهایی که حاجی تازه کاشته وفصل بهارسبزی وگوجه بامجان میکاشت انقدرآب این تانکریخ زده بود که همیشه روی شیراب بایدآب ولرم میریختی که آفتابه آب کنی برای سرویس که پشت خانه زده بودن بایدیک عالمه لباس میپوشیدی ودونفری ازترس برای سرویس میومدیم زمین بزرگ وافتاد بود.برای گرمایش خانه بخاری جهازم نفتی بودکه مدام دوده میگرفت که دوستای عزیزدلم یادداده بودن آمپول همین شیشه هاکه موادمایع داره توی بخاری وسط آتیشابنداز میترکه دوده هاخارج میشن ما هم دوتابچه های روستای بیتجربه توی خانه این کاروکردیم دوده هانه تنهاازلوله بالانرفتن چون خودمونوترکوندیم بلکه ازسربخاری پکی کردوهمه جای خانه راگلباران کردالان دارم مینویسم ازخنده دلموگرفتم ساعت4صبح است ولی اون زمان گریه بودودوتاسیاه زنگی بزرگ با2تاسیاه زنگی کوچک خودمون که2تاشاهزادهای کوچکمون همسفراین زندگی شهری بودند.حالادیگه ازشبهای بعداوستاشدیم بخاری ولوله هارو میبردیم بیرون یک آمپول تزریقش میکردیم وهروتامون سیاه چرب میشدیم وباآب گرم کتری خودمون روتمیزمیکردیم هوای بیرون سردوخانه ازبیرون سردتر بازبرنامه نصب بخاری شروع میشدطبق شبهای قبل الله اکبرشماکمی بخندیدالان صدای خداازتلویزیون ومناره های مسجدبلندشدکه لیلاخانم نوبتی هم که باشه نوبت عشق بازی بامنه بااستادوهمکلاسیهات خیلی خوشگذروندی برم عشق بازی کنم برمیگردم. وبقیه ی داستان روادامه میدم خدابیامرزدصاحب خونمونوفامیلاشون میومدن تماشای باغچه شون مابه اینهانگاه میکردیم میخندیدیم چون فکرکنم به عمرشون باغ ندیدن چه ذوقی داشتن منم مهمونوازبودم سریع تعارف خانه میکردم میگفتندنه همینجاخوبه خوب سریع روفرشی یاهرچی یادم نیست پهن میکردم چای براشون میاوردم بهشون احترام میگذاشتم وحاجی پروازمیکردتوآسمونهاکه جلوی مهمانهاسرفرازم کردی وحاجی هم برای تشکرهرازگاهی ازهمسایه روبرویک ژیان وانت داشت میوه وسیب زمینی وغیره داشت براخونش خریدمیکردبرای ماهم میگذاشت به پاس وقدردانی ازپذیرای میهمانهاش سرفرازمیشدحالاچندماه اونجابودیم یادم نیست که بعدبرادرشوهرم آمدگفت بیاین بریم خانه یکی ازهمشهریهامون خانش گازکشیه حالاروزگارمون عالی شده بخاری نفتی رادادیم به گازی تبدیل کردن چون انرژی ازبین که نمیرود ازصورتی به صورتی تبدیل میشود حالابازیکسره سرگیجه حالت تهوع دارم که تاوقتی این بخاری بامابود سرگیجه داشتم همه میگفتندازبخاریه چون استانداردنبود.استاد اگه خانه اول ویلایی دربست بااون مشخصات بود حالایک حیاط دوطبقه دوخانواده باهم بدون حمام ،برای رفتن به حمام یک عالمه راه بیرون میرفتیم ازصبح تاعصرحمام زنانه بود ازعصرتاپاسی ازشب مردانه بود. وگرنه توی زیرزمینی روی گازآب گرم میکردیم باهمسایه هماهنگ میکردیم که مردهاپایین نیان ماحمام کنیم آشپزخانه توی زیرزمین سرویس توی حیاط بود.وخدابرای سومین باردرابعادپسردیگری به جمع این نماینده گی هاپیوست پسرسوم راخدابه ماهدیه داد حالاعزیزدلم پایه یک داره روی خاورکارمیکنه هروزصبح زمستان سردماشین روشن نمیشدچادرم به گردنم بادوتاپسرم قدشون به ماشین نمیرسید ولی میدونستن بایدماشینوهل بدیم روشن بشه اونم ماشین خاور زمینهایخ زده باکفش دمپایی پلاستیکی جلوبسته هل بده ولذت ببرالان برای نوشتن کامنت ازعزیزدلم تاریخ گواهینامه میپرسیدم ازخنده دلمونوگرفتیم بابت هل دادن خاورولی یادزحمتهای این فرشته های کوچک می افتم جیگرم میسوزه واشکهایم بی اختیارمیریزه الهی به این لحظه های قدمهای تکاملی جابجایی شب وروزهنگام سحرخداوسیله ی کاروازدواج همه ی دخترپسرهاروآسان کنه (بخصوص دهه ی شصتیهامنم 3تاپسرهام خوشبخت وعاقبت بخیرباشن وهمسرالهی براشون خدامعرفی کنه چون مااصلاهیچ کاری توی این دنیای ناشناخته بلدنیستیم وازدواج بچه‌ها هم برای گسترش جهان هستی دختری که بنده ی تسلیم وتمکین خداباشدرامیخواهند.خدایاتوبی نیازی وبه ماافتخارنیازمندی به درگاه خودت راداده ای سپاسگزارم استاداینهاروگفتم برای ردپاوبه یادم باشه قدمهای تکاملی همینهاست پس شاکرخداباش وبه خودت لیلاجون افتخارکن حالااگه ماشین سنگین نداری خانه ی مبله ازخودت نداری ازهمینجایی که هستی شکرگذارباش اوناهم نتیجه شکرگذاریته میادنگران نباش خدانگهدارازساعت1شب تاالان ساعت6صبح باعشق نوشتم برای جوانهای الان که همه چیزازصفرتاصدشون درسته الهی به هرلحظه اززندگییم شکرت.خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    سارا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1470 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    #دوازدهم مهر پاداش های ویژه

    #گام یازدهم

    سوره انبیاء – آیه 17

    لَوْ أَرَدْنَا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْوًا لَاتَّخَذْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ کُنَّا فَاعِلِینَ ﴿١٧﴾

    اگر میخواستیم بازیچه و سرگرمى انتخاب کنیم ، چنان چه ، کننده بودیم ، آن را از نزدِ ذاتِ خود انتخاب میکردیم.

    سلام به استاد نازنیم و عزیز دلش

    سلام به دوستان مدار بهشت

    «قدرشناسی و پاداش های این ویژگی شخصیتی »

    قدم های تکاملی برای هدایت شدن… قوانین بدون تغییر خداوند… فرصتی شگفت انگیز بنام تضاد

    + اگر در شرایط به ظاهر سخت، از عهده کنترل ذهنت برآیی و تقوا پیشه کنی، پاداش های جهان شگفت انگیز خواهد بود

    +اوضاع سخت گذراست اما وقتی کنترل ذهن میکنی، نه تنها شرایط سخت تبدیل به نعمت می شود بلکه نعمت های پایدار را وارد زندگی می کند… تبدیل به خاطرات خنده دار میشه… تبدیل میشه با سپاسگزاری بیشتر… تبدیل میشه به ذوق و شوق بیشتر… تبدیل میشه به احساس خوب بیشتر…

    تجربه به ظاهر تلخ آذر 99 که الان یکی از شکرگزاری های منه… تضاد سلامتی اخیر همسرم، یکی از سپاسگزاری های منه چون چند تا درس یادم داد، چون به رشد خودم پی بردم…. شرایط فوق مذهبی که توش رشد کردم الان یکی از سپاسگزاری های منه چون ته اون مسیر رو رفتم و نتیجه نداده و اومدم تو این مسیر مستقیم و پر از حال خوب… کار کردن تو کارخونه به مدت سه ماه، باعث شد دیگه هرگز سمت کارهای اینچنینی نرم (اتفاقاً یه ساعت پیش تو ماشین داشتم به همسرم می گفتم که همون تجربه چقدر کمکم کرد تا بفهمم چی رو نمی خوام و داشتم تو ماشین خدا رو شکر می کردم)… همین تضادی که در رابطه عاطفی تجربه کردم، کمکم کرد که بدونم چی رو نمی خوام و چی رو می خوام و خواسته هام واضح تر شده درسته هنوز خلقش نکردم ولی ایمان دارم خلقش می کنم… زندگی تو زیر زمین خونه مادر همسرم، انگیزه داد بریم تو آپارتمان، و تضادهای اپارتمان باعث شد خواسته خونه ویلایی رو‌داشته باشم و خلقش کنم… همین الان کار در مرکز مشاوره چقدر منو سپاسگزار تر کرده، هر روز صبح که از خواب بیدار میشم و یادم می افته به جای کلاس و مدرسه می خوام برم مرکز، اینقدر ذوق می کنم و غرق سپاسگذاری میشم… وقتی با ماشین خودم میرم جایی یا مرکز کلی ذوق می کنم … وقتی کارهای بانکیم رو مجازی انجام میدم، هربار کلی ذوق می کنم و غرق سپاسگزاری میشم چون قبلاً برای پرداخت قسط و فیش آب و برق و گاز یا کارهای بانکی باید حضوری می رفتم و چقدر برام سخت بود… همین سایت و دوره های آنلاین و مجازی شما چقدر برام ذوق داره چون قبلاً یکی از آرزوهام این بود که تو کلاس های دوره های موفقیت شرکت کنم و الان بدون دغدغه، تو خونه دارم استفاده می کنم… امروز تو مرکز مشاوره یکی از مسئولین شهر اومد و من چند ساعتی باهاش هم صحبت شدم و چقدر از اطلاعاتش لذت بردم و چقدر حالم خوب شد و دیدم چقدر عطش یادگیری دارم و چقدر افراد اینچنینی برام جذاب هستن و یادمه بارها خدا رو شکر کردم و گفتم خدایا من لایق ارتباط با افراد اینچنینی هستم که کلی چیز ازشون یاد بگیرم… کلی حرف مفید برای زدن داشته باشیم… یک هفته رفت و آمد تو مسیر مدرسه در منطقه ی قبلی و سختی مسیر رفت و برگشت، وقتی انتقالیم هدایتی جور شد و اومدم مدرسه سر کوچمون اینقدر منو سر ذوق می آورد و اینقدر منو غرق سپاسگزاری می کرد که همین سپاسگزاری و حال خوب باعث شد پولی جور بشه و کل وسایل های بی کیفیتی که موقع عروسی خریده بودیم رو از سرای ایرانی بخریم اونم با کیفیت و بعد از دوهفته پولی جور بشه و از خونه مادرشوهرم بریم یه آپارتمان دو خوابه …

    +به اندازه ای که “قدرشناسی” جزو ویژگی های شخصیتی شما می شود، طبق قانون بدون تغییر خداوند، نعمت های بیشتری وارد زندگی شما می شود تا این احساس را باز هم تقویت کند؛ انرژی جنس خودشو گسترش میده … ارتباط کاملی وجود دارد بین شخصیت سپاسگزار و میزان و سرعت ورود نعمت ها به زندگی…

    +هماهنگی با قانون یعنی توانایی تمرکز بر آنچه شما را به احساس بهتری می رساند…. یعنی مسیر کمترین مقاومت

    + تضادهای قبلی تعهد برای “تغییر” را در شما می آفریند.

    +اگر بتوانیم ذهن را روی خواسته ها معطوف کنیم، فارغ از اینکه بقیه چکار می کنند و در چه شرایطی هستند، ما به مسیر خواسته هایمان هدایت می شویم و در آن مدار قرار می گیریم.

    +جنگیدن برای خواسته، با قوانین خداوند هماهنگ نیست.

    +ساختار کیهان جوری که هر روز بهبود پیدا می کنه… تو نگران نباش..‌. و فکر نکن با اعتراض بهتر میشه..‌. اگر از دید خداوند نگاه کنی، تمام این نگرانی ها بی معناست… تضاد جزئی از جهان مادی یعنی روزی نمیرسه که شما اینقدر اعتراض کنی تا همه چی گل و بلبل بشود..‌. اصطلاح فیها خالدون مخصوص دنیای غیر مادی… در دنیای مادی، تضادها باعث پیشرفت میشن، چه اینا اعتراض کنن چه نکنن… پس دیگه نگران نیستی… یه عده ای هستن همیشه اعتراض می کنن… تو می خوای جزو کدوم دسته باشی؟؟…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    رضا زارعی گفته:
    مدت عضویت: 1045 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام به همگی عزیزانم

    سپاس گزارخداوندم بابت هدایتش به درست ترین مسیر

    سپاس گزارخداوندم بابت حضور در این سایت الهی

    سپاس گزارخداوندم بابت بودن درمسیر سعادت و خوشبختی

    صدهزار مرتبه شکرت بابت احساس خوب و آرامشی که دارم

    فایل رو ظهر گوش دادم و کلی لذت بردم ،اما نیومدم برای فایل کامنت بزارم ،

    می‌خوام راجب حسی که تجربه کردم این روزها بنویسم

    یه حس خوب ،یه حس عشق به پروردگار به آدمهای نازنین به خودم

    زندگیم از هر لحاظ هرروز داره زیباتر و زیباتر میشه و این حاصل به هماهنگی رسیدن با خودمونه

    استاد یه جمله ای توی یک فایلی گفتین که امروز برام مرور شد

    امروز که داشتم از باشگاه میومدم یه اسکناس 10هزارتومنی پیدا کردم ،بعدش به فکر فرو رفتم و این جمله شما مرور شد برام :

    من به شما انگیزه نمیدم ، بلکه شمارو درمسیر درست قرار میدم و مسیر درست به شما انگیزه میده برای حرکت

    قسم میخورم که تمام اساتید موفقیت حتی نزدیک شمام نیستن ،

    این جمله فقط و فقط از دهان کسی بیرون میاد که استاد تشخیص اصل از فرعه

    توی کامنت قبلیم گفتم توی سایت که این مسیری که ما انتخاب کردیم و استادی که داره هدایت می‌کنه مارو ،مسیر موفقیت مالی و نمی‌دونم این تکنیک و تاکتیک ها نیست ،

    نه به اصل میپردازه ، به توحید و گفتم که اصن قلب من این مسیر رو تایید می‌کنه ،من حق انتخاب ندارم ،بین این آگاهی ها و یک استاد دیگه ،یک مدرس دیگه ،

    بخاطر همین توحیده که اصن آموزش های استاد تو یه لول دیگه ای قرار داره ،

    استاد میگه ،من دستت رو میزارم توی دست خدا ،من بهت یاد میدم که چطوری بهش وصل بشی ،بعد دیگه اون همه چی و بهت میگه ،من بهت یاد میدم ماهی بگیری ،ماهی نمیدم دستت

    الله اکبر که چقدر این آگاهی ها خالصن ،الله اکبر که این مسیر مسیر تمام پیامبرانیه که اومدن و مقصودشون تبلیغ توحید بود بدون اغراق ،هیچ آموزشی هیچ متدی هیچ چیزی اندازه این آگاهی ها امکان نداشت منو با درون خودم به هماهنگی برسونه ،

    این حرف من حرف تمام کساییه که بعد گذروندن چندین استاد و چندین دوره و چندین سمینار و روش و متد ،رسیدن به استاد واین سایت و همگی گفتن که توی تمام اون دوره ها و استاد های قبلی ،یه تیکه هایی از این پازل جوردرنمیومد و هی میگفتیم اشکال کار کجاست تا اینکه به استاد رسیدیم و تمام اون تیکه های پازل اینجا تکمیل شد ، که تعدادشونم کم نیست ، صدهزار مرتبه شکر که من از اپل هدایت شدم به این آگاهی های ناب و وقتی که شما از یک برند تاپ خرید کنی ،دیگه عملا هیچ برند دیگه ای راضیت نمیکنه

    این آگاهی ها از جانب خوده خداونده برامن،

    من توی مسیر درست میزارمت ،مسیر درست بهت انگیزه میده ،انگیزه قسمت دوم داستانه ،اصل توحیده ،اصل بودن درمسیر درسته

    و وقتی که درمسیر درست هستی نشانه هان که بهت انگیزه برا ادامه میدن، و تو رو درمسیر نگه میدارن

    بارش نشانه هارو‌داشتم این مدت و حس و حال عالییییی

    ازنشونه های امروزم بگم

    ظهر که ازخونه زدم بیرون ،همزمانی اول رخ داد

    بعده مدتها شاید یک سال ،رفیق دوران مدرسمو دیدم و سوارم کرد و تا یه جاییم رسوند و خدافظی کردیم

    داشتم توی خیابون میرفتم که دوتا بچه مدرسه ای داشتن عقب عقب راه میرفتن و بازی می‌کردن ،یهو منو نگا کرد یکیشون و یه لبخندی زد بهم که اصن یادم نمیره و‌منم بهش لبخند زدم

    امروز داشتم رویاپردازی میکردم بابت فعالیت تو رشته ی بدنسازی و حالم خوب بود و چندین دوست اومدن و ازم مشاوره گرفتن برا خرید مکمل و راهنمایی بابت برنامه تمرینی

    نشونه بعدی اینکه یه همکار زنگ زد و مشتری داشت و سمت حوزه‌ی کاری من که فعالیت میکردم ،ویلا میخواست که دوتا فایل براش فرستادم ،هر چند که تمرکزی روی اون کار دیگه ندارم ،اما حسم میگه چرا که نه ؟؟؟بسپار به خدا و معامله شد شد دیگه ،نشدم که نشونه رو دریاب و شاد باش از اینکه با ادامه‌ی این مسیر هربار دریچه ی بزرگتری از نعمت ها وارد زندگیت میشه ، روابط خوب سلامتی بیشتر ،پول بیشتر

    صدهزار مرتبه شکر که قوانین انقد سادس که ما میتونیم فقط با داشتن احساس خوب که حاصل برداشتن مقاومت ها و تغییر باورهاست و ادامه دادن دراین مسیر و کنترل همیشگی ورودی های ذهن ،میتونیم به هران چیزی که می‌خوایم برسیم و خداوند هدایت میکند

    نشونه بعدی پیدا کردن پول

    نشونه های روز قبلی و قبلی که زیادن همزمانی ها ،اخ آخ همزمانی ها که حتی چند ثانیه اینور اونور اگه میشد ،جواب نمی‌داد ،ولی به موقع رخ میداد و مسیر درست به من انگیزه میداد برای ادامه دادن

    صدهزار مرتبه شکرت بابت این آگاهی ها

    صدهزار مرتبه شکرت که چرخ زندگی دقیقا روون تر شده ،روغن کاری شده و اتفاقات خوب راحت تر رخ میده ، انسانهای نازنین محبت میکنن به من ، روابطم عالی شده ،پول بیشتری به دست میارم ، بدهی هایی که یادم رفته بود ،واریز میشن به حسابم و این نشانه ها برای کسانیه که تعقل میکنند .

    صدهزار مرتبه شکرت بابت این اتصال

    درمورد روحیه ی سپاس گزاری و شخصیت سپاس گزاری باید بگم که

    من پاره وقت برای اینکه ورودی مالی داشته باشم ، درحال یاد گیری کار کناف هستم و خیلیم خوش میگذره با یه دوست خوب و خوش اخلاق که همش میگیم و می‌خندیم ،

    اون روز رفتیم اول صب سره ساختمون که یه دوست عزیزی هم چند روزه که با اوستا کاشی کار دارن کاشی کاری میکنن ،اول صب اومد گفت حالت چطوره ؟؟؟گفتم شکر ،همه چی عالیه کار عالی حال عالی اوضاع از هر نظر عالیه عالی ،به خدا بچه ها دوس داشتم اونجا بودید و قیافشو میدید ، به والله فک کرد دارم مثلا از حرصم این حرفارو میزنم ،بعد برگشت به من گفت ،اشکال نداره ،چاره ای نداریم دیگه و اینا ،بعد یه قیافه جدی گرفتم گفتم دوست عزیز من جدی گفتم همه چی عالیه ، باور نمی‌کنید ،از تعجب …. فقط باید میدیدیش ، انگار تعجب برانگیز ترین حرفای عمرش رو شنیده بود ، هیچی نگفت سرتکون‌ داد و رف ،

    می‌خوام مدار که چه عرض کنم ، منو این دوست عزیز چندین کهکشان با هم تفاوت فکری و نگرشی داشتیم ،

    میگیرید چی میگم ؟؟؟چندین کهکشان

    و این آیه های قرآن

    که خداوند میگه ما بعد اتمام حجب بر چشم و گوش آنان بر قلب آنان مهر نهادیم تا فهم نکنند

    کسی رو که خدا گمراه کرده ،دیگه کی می‌تونه هدایتش کنه ؟؟؟

    و آیا بینا و نابینا برابرند ؟؟؟

    آیا نتایج من که غرق در عشق پروردگارم و سعی میکنم هر لحظه بهونه هامو برای سپاس گزاری از خداوند بیشتر کنم و با تمام وجودم اغراق میکنم که خدایا عاجزم در برابر شکر این نعمت ها ،

    با نتایج اون دوست عزیزی که از این حرفا تعجب کرد یکیه ؟؟؟

    نشونه ؟؟؟

    تو اتاقم نشستم و دارم کامنت مینویسم و هوس چایی کردم و خواستم برم چایی بریزم و ادامه کامنت رو بنویسم که دختر خالم اینا مهمونن خونه ی ما که در اتاق و زد و چایی آورد

    نشونه ؟؟؟

    چی بگم واقعا از قدرت تمرکز انسان از قدرتی که خداوند در وجود انسان به ودیعه گذاشته

    که خودش خالق صددرصد زندگیشه ،

    دلیل اینکه 99ونه دهم درصد ملت در بدبختی و شرایط ناخواستن به قول استاد ،به دلیل عدم سپاس گزاریه ،به دلیل ناشکریه ،

    (چایی چقد خوشمزس )

    و به همین خاطره که نتایج اکثر ملت شبیه به همه ،نتایج ضعیف و بدبختی ،چون عیناً شبیه همن و ما نگا میکنیم میگیم ،خب یعنی این ملت که این نتیجه‌ هارو میگیرن ،چطوری میشه من متفاوت از این همه آدم باشم ؟؟؟

    به ولله قسم این سخن خداست که میگه اکثر مردم ناشکرن ،اکثر مردم تعقل نمیکنن ،اکثر مردم شرک دارن ،

    بله میشه نتایج ما متفاوت بشه ،چطوری ؟؟ به خدا نمی‌خواد کوه بکنیم ،فقط باید برعکس اکثریت عمل کنیم ، شما یک مورد نام ببر که اکثریت مردم انجام میدن و مورد درستیه ، یک مورد نام ببرید ،یک مورد فقط یک مورد ،قلبی ها نه ریا و این چیزا ،

    بله میشه ما جزو معدود افراد سپاس گزار باشیم که خداوند جهان رو به تسخیر ما دربیاره ،(البته که در جهت منفی هم جهان مسخر ماست )و حق انتخاب با ماست

    بله میشه ما جزو معدودی از افرادی باشیم که همینجوری سرسری از کنار نشانه ها عبور نمیکنن و هر لحظه‌ی زندگی رو هدیه الهی و معجزه می‌دونن هر نفسی که میکشن

    بله میشه ما جزو معدود کسانی باشیم که درمسیر ابراهیم حرکت کنیم ،درمسیر توحید

    ،بله میشه ما جزو معدود افرادی باشیم که پروردگار برما درود بفرسته ،و مورد لطف و رحمت خاص خودش قرار بده

    بابا میشه بخدا ،

    اگه نمیشه چرا اینجایی ؟؟

    چرا خداوند بین تمام فک و فامیلات و کسایی که میبینی تو رو اینجا آورده ؟؟؟

    چرا داری این کلمات رو می‌خونی ؟؟؟

    چرا توی اکسپلور اینستاگرام نیستی ؟؟؟

    چرا نمیری توی جمع بشینی و ترجیحت اینه که بیای سایت و کامنت بخونی ؟؟؟

    تو دنیایی که برگ از درخت افتادنش سره حساب و کتابه ،تو اتفاقی اینجایی ؟؟؟

    نه

    نه

    نه

    تو انتخاب شدی ،تو از نظر پروردگار این لیاقت رو داشتی که الان این کلمات رو بخونی

    تو انتخاب شدی تا درمسیر توحید حرکت کنی و جزو عده‌ی قلیلی باشی که پروردگار بر تو درود بفرسته و با افتخار به فرشته ها نشونت بده ،همون فرشته هایی که همگی به مقام و منزلت تو سجده کردن

    و همچنین خودم

    چرا اینجام ؟؟؟

    چرا نمیرم توی جمع راجب درگیری ایران و اسرائیل صحبت کنم و بشنوم ؟؟؟

    چرا خسته نمیشم از نوشتن ؟؟؟

    اصن منی که هیچ ایده ای ندارم ،این کلمات از کجا میان ؟؟؟

    چرا کلمات تموم نمیشن ؟؟؟

    چرا انقد طول کشید این کامنت ،من که برنامه‌ای برای طولانی بودن کامنت نداشتم ،

    خداوند انرژیه وجود منه

    خداوند انتخاب کرده تا در این مسیر پاک و زلال بشیم و آماده‌ی بهشت برین

    خداوند انتخاب کرده که از مسیر حلال و درست

    انقد به ما عطا کنه که راضی باشیم ،(لعلک ترضی) حلال ،خدایی ،پاک

    پس اجابت کنیم این لطف پروردگار رو

    و تنها اورا به خدایی بخوانیم که خدایی جز او نیست و او مالک ملک وجود ماست ،

    سالها دل طلب جام جم از ما میکرد

    آن چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد

    گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است

    طلب گمشدگان از لب دریا میکرد

    بیدلی در همه احوال خدا با او بود

    او نمیدیدش و از دور خدایا میکرد

    تنها تورا میپرستیم و تنها از تویاری می‌جوییم

    مارا به راه راست هدایت فرما

    راه کسانی که به آنان نعمت دادی ،نه کسانی که برآنان غضب نمودی و نه (گمراهان)

    در پناه رب توانا .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    نگار گفته:
    مدت عضویت: 2161 روز

    بنام خدا

    میخوام در مورد دیروزم بنویسم اینجا

    صب زود ک بیدار شدم نشستم کد روزانه نوشتم

    این‌جمله رو‌نوشتم:

    «خدایا امروز من ، همسرم و بچه هام رو پیش بندگانت عزیز کن»

    با دخترم رفتیم باشگاه، چقدر مورد محبت منشی باشگاه‌قرار گرفت

    ب دخترم پاستیل داد، گردو و بادوم داد

    همسرم ظهر اومد خونه

    داشتیم ناهار میخوردیم گفت

    سر ظهر صاحب کافه دست شاگردش ی لیوان بزرگ اب طالبی تگرگی فرستاد ، بدون اینکه همسرم درخواست کنه ( کافه کنار محل کار همسرم)

    شب سر کلاس بودم دیدم مادر زبان اموز سابقم‌ تماس گرفت

    ک من پسرم رو دو جا کلاس زبان بردم

    ولی همش میگه من فقط میخوام پیش معلم قبلی خودم ( من) کلاس برم و نتونسته اونجا ها ارتباط بگیره و ب امید خدا از یکشنبه مجدد کلاسش برکزار میشه

    بعد از قطع تلفن اینقدررر خوشحال بودم

    ک خدایا تو‌جطوری برای ما دلها رو نرم میکنی

    خدایا شکرت هزار مرتبه

    خداروشکر برای قانون جهان هستی

    و خداروشکر که در این زمان من در این مسیر و این سایت هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: