https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-68.gif8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-05 09:44:212024-11-08 05:33:53live | تشخیص اصل از فرع درباره نتایج
4232نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام و ارادت خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان، همچنین همه دوستان همگام
امیدوارم عالی باشید.
خیلی این موضوع میتونه ریز و ظریف عملکرد ذهن و در نتیجه رفتارها و تصمیم گیریهای ما رو تحت الشعاع خودش قرار بده.
هم در لایه های سطحی و ابتدایی کار، که مرحله شروع کاره و هم در بطن کار و مراحل پیشرفته تر.
برای مثال چیزی که سالها در خیالات من به عنوان کسب و کار پرسه می زده تاسیس یک خانه فیزیک بوده.
یادمه بعد از فارغ التحصیلی فوق لیسانسم، حدود سالهای 92 تا 94 خیلی ذهنم درگیر چنین کاری بود.
مشاوره می گرفتم، دنبال می کردم، آدم پیدا می کردم ولی در نهایت هیچی نشد. در واقع من هیچ کاری نکردم.
الان که رفتارهای اون زمان خودم و طرز تفکرم رو تحلیل می کنم دقیقا به جواب همین سوال در این لایو می رسم.
یه اعتراف بکنم وقتی صحبتهای استاد رو گوش دادم و دیدم در جواب سوال به این مهمی که شخص با تمام عجز و احساس نیازش پرسیده، استاد نه تنها جواب مشخص و سرراست نمیدن، بلکه میگن خودتون برید فکر کنید، من حرصم گرفت.
گفتم خوب بنده خدا اومده تو لایو دغدغه ذهنیش رو بیان کرده که از شما جواب بگیره، پیش اصل اومده سوالشو پرسیده که اصل رو بفهمه، پس چرا جواب نمی دید؟
بعد که به خودم گفتم استاد همه کاراش رو حساب و کتابه و مثل همیشه بهش اعتماد کن دیدم اتفاقا چقدر این حرکت استاد قشنگه، چقدر هوشمندانه و بر طبق قوانینه.
خیلی قوانین با همین حرکت استاد برام یادآوری شد.
اصلا اگر استاد همه ما رو وادار به فکر کردن نمی کرد اینقدر تاثیر نداشت.
پس استاد متشکرم که ماهی دستم ندادید و بجاش ماهیگیری یاد دادید.
نکاتی که قبلا به شکلهای مختلف بارها و بارها در مورد کسب و کار توضیح دادید، و البته همینجا هم بعضیاش رو بیان کردید از نظر من اینهاست:
قانون اول: رعایت تکامل
هررررررر کاری، تاکید می کنم هر کاری نیاز به طی تکامل داره. حتی شیر خوردن نوزاد هم در یکی دو روز اول براش مشکله. تا یاد بگیره چطور شیر بخوره یه مدت طول میکشه.
پس کسی که کسب و کاری رو شروع می کنه بسته به اینکه در نقطه شروع اون کار خاص روی چه پله تکاملی ایستاده نیاز داره زمان و انرژی منحصر بفردی رو برای خودش صرف کنه که تجربیات لازم رو بدست بیاره، هرچقدر هم که آموزش حرفه ای دیده باشه.
منظورم از آموزش حرفه ای فقط روش فنی انجام کاره، نه تمرکز روی رقبا یا روشهای تبلیغ و بازاریابی.
مثلا دو نفر مختلف تصمیم می گیرن فروشگاه کالای پزشکی راه بندازن، یکیشون ممکنه در ابتدا هیچ گونه اطلاعاتی راجع به لوازم پزشکی نداشته باشه اما قبلا مغازه دار بوده و تا حدی اعتمادبنفس لازم یا سرمایه یا فن بیان مناسب رو داشته باشه.
نفر دوم ممکنه اطلاعات نسبی خوبی راجع به کالای پزشکی داشته باشه و در عین حال فروشندگی هم بلد باشه.
خوب مسلمه که نفر دوم خیلی زودتر راه میفته و موفقتر عمل میکنه نسبت به اولی که نمی دونه کاربرد tape بنفش و tape آبی چه فرقی با هم دارن.( tape همون چسبهای نواری پهن هست که عضلات رو فیکس میکنه و رنگهای مختلفش کشش ها و قدرتهای متفاوتی داره)
یا کدوم دستگاه فشارسنج کارایی بالاتری داره.
هر دوی این افراد فرق می کنن با کسی که هیچ اطلاعاتی در مورد لوازم وزشکی نداره و تابحال فروشندگی هم نکرده.
پس اگر این اشخاص بیان تبلیغ بکنن در مورد کارشون قطعا تبلیغات اثرهای مختلفی روشون می گذاره.
کسی که ظرفیت هندل کردن یک فروشگاه 10 متری رو نداره و بخواد با تبلیغات محصولاتش رو بیشتر بفروشه قطعا اشتباهات بیشتر و بزرگتری میکنه و همون تبلیغات باعث از دست دادن مشتریهای بیشتری میشه. چون نارضایتی هم به اندازه رضایت زود خبرش میرسه.
این تبلیغات می خواسته به زور کسی که در جایگاه 3 قرار داره رو پوش کنه به جایگاه 8 و 9 که البته چون اون شخص در اصل در حد همون 3 قرار داره خیلی زود تبلیغاتش بی اثر یا ضدتبلیغ میشه.
یعنی می خواستی میانبر بزنی ولی کلا میزنی تو جاده خاکی و از مسیر منحرف میشی.
قانون دوم: شرک در مقابل توحید عملی
اینکه خودت رشد نکنی و از خدایی که گفته «من خیر و شرت رو در هر لحظه بهت الهام می کنم» رو برگردونی و دست به دامان سئوی گوگل یا تبلیغات یا شریک گرفتن و وام گرفتن و تقلا برای فروش بشی، دقیقا یعنی برعکس مفهوم آیه ی:
ایاک نعبد و ایاک نستعین
اون رفتارها یعنی: ما فقط الگوریتم اینستاگرام را می پرستیم و تنها از سئو و تبلیغات و روشهای حذف رقبا یاری می جوییم.
بعد صبح هم خوشحال و خندان بیدار میشیم و پیروزمندانه یه نگاه ریاکارانه به خدا هم میندازیم و میگیم الهی به امید تو.
خدا هم میگه برو به امید الگوریتم اینستاگرامت. منو می خوای چیکار؟
بعد تعجب می کنیم چرا زندگیمون مثل بازی مار و پله شده.
یهو با یه حرکت چند مرحله از پله صعود می کنیم، ولی دو قدم جلوتر مار نیشمون میزنه و به چند مرحله پایینتر از اولمون سقوط می کنیم.
بقول استاد عین یویو.
قانون سوم: باورسازی مناسب
ماها همگی با معجونی از افکار و باورهای نامناسب مالی به دنیا اومدیم.
همین الان می تونم یه موال واضح بزنم.
چند روزه که میزبان پدر عزیزم هستم که واقعا خوبیهاش به مراتب به ذهنیات نادرستش میچربه.
الان که من با شخصی متفاوت(از لحاظ تفکرات مادی) نسبت به پدرم ازدواج کردم و از طرفی آموزشهای استاد خیلی نسبت به قبل روم تاثیر گذاشته متوجه میشم که چقدر باورهای مالی پدرم ایراد داره. قبلا که دختر خونه بابام بودم اصلا متوجه نبودم چه ضربه ای داره هر روز به باورهای مالیم می خوره.
همین امروز صبح ابراهیم گفت که گوشت میخرم امروز، بابام هم سریع گفت فلان جا اون دفعه اومده بودم گوشت ارزونتره بریم باهم ازش بگیریم. حالا اون فلان جا 1 ساعت با ما فاصله داره. و من شک ندارم که ابراهیم عمرا اینهمه رانندگی کنه تا اونجا بخاطر چند تومن ارزونتر.
خوب تمام عمر ما با این تفکرات فقیرانه گذشته، که همین تفکرات دارن ذهن ما رو مدیریت می کنن و میگن بجای اینکه چندین سال وقت بگذاری تا مردم دونه دونه تو رو بشناسن و آیا ازت خرید بکنن یا نکنن، یه پولی بده تبلیغ کن، یا یه روشی بکار بگیر زودتر دیده بشی که زودتر یک ریالت بشه دو ریال.
هی زودتر زودتر زودتر.
هی عجله عجله عجله.
و سپس سقوط با سر به بدهکاری های بیشتر و عزت نفس نابود شده و مشکلات عدیده بعدی.
در صورتیکه اگر به خودمون فرصت آزمون و خطا داده بودیم و از اول باورهای درستی رو در مورد کسب و کارمون شکل داده بودیم با یک شالوده محکم و اصولی آجر به آجر رشد می کردیم.
ضررهامون کوچکتر بود و جبرانش راحت تر.
و البته همون ضررها برامون به منزله درس عبرت بود و حس بدی هم نسبت بهش نداشتیم.
قانون چهارم:مسئولیت پذیری
اینکه من و تنها من مسئول 100 درصد اتفاقات زندگی خودم هستم و هیچکس هیچگونه تاثیر و دخالتی در امور زندگی من نداره. مگر اینکه من باور کنم که داره.
همین یک قانون کافیه تا باور کنیم حذف رقبا هیچ تاثیری در موندن یا نموندن من در بازار یا موفقیتم نداره.
در واقع اصلا کسی رقیب من نیست. هرکس آقای خودشه و تسلطش فقط روی مسائل کسب و کار خودشه.
اصلا مدار من و اشخاص دیگه با هم همپوشانی ندارند که بخوان از هم تاثیر بگیرن.
پس من دارم توان و انرژی خالص خودم رو پخش می کنم توی مسیری که اصلا ربطی به من نداره. دارم عمرمو هدر میدم اینجوری.
قانون پنجم:فراوانی
اگر این اصل مهم رو باور کنم که ثروت و موقعیت و آدمهای مناسب همیشه همه جا به اندازه همه مردم کره زمین وجود دارد، من حتی اگر یک درصد هم اینو قبول کنم نیازی به هیچگونه عامل بیرون از خودم برای موفقیتم ندارم.
وقتی خودمون رو محتاج تبلیغات و حذف رقیبان و روشهای عجیب و غریب بازاریابی می بینیم که قبول نداشته باشیم آدمهای زیادی هستند که نیازمند و مشتاق خرید محصولات منن.
فکر می کنیم الان یه موقعیت خاصیه که فردا از دست میره.
یا یه آدمهای خاصی یه جاهای خاصی هستند که من باید بدوم برم دنبالشون بیارمشون ازم خرید کنن.
در صورتیکه اگر من کیفیت کار خودم رو بالا و بالاتر ببرم و در مسیر رشد همواره و پیوسته حرکت کنم مشتریهای مناسب خودشون منو پیدا می کنند. جهان افراد متناسب با خدمات من و باورهای من رو به سمت من هدایت می کنه.
قانون ششم: احساس خودارزشمندی
اگر من به اندازه کافی خودم رو ارزشمند بدونم که محتوای کار من یا محصول من و حتی خود من لایق و ارزشمند هست تا کسانی جذبش بشن و رضایت داشته باشند، دیگه نیازی ندارم که به التماس بیفتم تا کسی ازم خرید کنه.
به نظر من تبلیغ کردن نوعی التماس کردنه.
حالا معرفی کردن در ذهن من معنای متفاوتی داره و ما باید بتونیم محصول یا خدمات خودمون رو درست و کامل و با عزت نفس محکم معرفی کنیم تا مشتری بدونه قراره بابت چه چیزی هزینه پرداخت کنه و چه خدماتی دریافت کنه یا چه تغییری در زندگیش رخ بده.
این کاملا جدا از تبلیغاته و زمانی مطرح میشه که مشتری از قبل به سمت ما اومده.
اما برای اینکه کسی رو ترغیب کنیم که از ما خرید کنه و بابت اون هزینه گزاف کنیم یا روشهای خیلی غیرمعمول بکار ببریم، ولی در نهایت کیفیت کار متناسب با قیمتش نباشه، اون تبلیغات فقط بر ضد کار ما عمل خواهد کرد.
احساس خودارزشمندی پیشاپیش فرکانسی رو به جهان ارسال میکنه که بدون هیچ زور زدن و تقلایی مشتری مناسب رو بدون اینکه خودش بدونه چطور، به سمت ما می کشونه.
………………………………………………………………………….
انقدر باورها و نکات تر و تمیز و قشنگی رو بیان کردم که خودم لذت بردم.
امیدوارم که خودم اولین عمل کننده بهشون باشم و بارها و بارها همه این آگاهی ها رو با خودم تکرار کنم تا بطور ناخودآگاه بره توی رفتارم.
بعضیهاش رو آلردی اوکی هستم ولی با بعضیهاش می دونم که هنوز کار دارم تا جا بیفته.
الهی شکر
استاد متشکرم از اینهمه استادیتون. شما فوق العاده اید.
به نظرم اینها دوروی یک سکه هستند واز هم تفکیک پذیر نیستند مثلا درمسیر جریان آب یک رودخانه قرار گرفتی(فیض الهی) بعضیها شنا میکنند بعضیها از قایق استفاده میکنند بعضیها خودشان را به یک تنه درخت میچسبانند (اینها ابزارند) مهم در مسیر جریان بودن است
پاسختون خیلی پر مفهوم هست ولی کاش بیشتر توضیح بدید و بیشتر بازش کنید چون مشخصه که این حرفها از یک ذهن بیدار تراوش کرده و من خیلی دلم میخواد مفصل بازش کنید
۱-ایمان و باور قلبی به خداوند و هدایت و اینکه بدانیم ما به عنوان کسی که از روح خداوند براو دمیده شده همواره میتواند کار خدایی کند،
۲-گام برداشتن در جهت رسیدن به هدف،
۳-کنترل احساسات در طول مسیر رسیدن به هدف،
۴-نادیده گرفتن سختی ها و ناملایمات در طول مسیر رسیدن به خواسته ها،که به کنترل احساسات مربوط میشود،
۵-دیدن نشانه های رسیدن به هدف و ثبت کردن آن و انرژی گرفتن
۶- دیدن تضادها و انگیزه گرفتن از آن
۷-متمرکز شدن به هدف در طول مسیر و پرهیز از حواشی (مثلا نخوایم به خواسته ای برسیم تا حال دیگران را بگیریم)
بچه ها من به لطف خداوند وبا استفاده از آموزه های استاد عباسمنش از این فرمول استفاده کردم و خدا میدونه که به هر انچه در طول این سال ها خواسته ام رسیده ام٫امیدوارم براتون قابل استفاده باشه٫
ایمان داریم هزاران نفر دیگر چون شما هم نتایج عالی را گرفتند وقتی با ایمان ادامه دادند که فقط استاد خدای استاد آن هزاران نفر دیگر را میدانند که حتی بیشتر از استاد هم بالاتر رفتن .
پس اگر آنها توانستند من هم میتوانم کافیه روی خودم بیشتر کار کنم روی تقویت ایمان و کنترل احساساتم در طول مسیر .
براتون آرزو دارم از این بیشتر ها موفقتر بشید که همش میشه گسترش وخیر وبرکت برای خود وجهانتان .
ممنون از پاسخ ارزشمند و الهام بخشتون، ادم وقتی تو این مسیر باشه ، سراسر ارامش و لذت میشه، یک نکته بسیار ظریف و مهم وجود داره ، وقتی ادم وارد مسیر و انجام تمرینات میشه، اوایل راه و قبل از رسیدن به نتایج ممکنه ادم تنبلی کنه یا با حس خوب به تمرینات ادامه نده ، اما این مسئله مهم رو باید بدونیم که در همه مراحل باید حالمون رو خوب نگه داریم حتی اگه حالمون واقعا خوب نیست ادای حال خوب را دربیاریم تا در نهایتا به حال خوب برسیم، بهتون قول میدم در این صورت استمرار حال خوب و رسیدن به موفقیت های پی در پی رو عالی تجربه میکنیم ٫
پس مسیر رسیدن به خواسته یک احساس و ارامشی به ادم میده که حتی گاهی از رسیدن به خواسته هم لذت بخش تره،
سلام به همه دوستان، به نظر من اولین قدم براى هر چیزى اراده و تصمیم هست در اون زمینه ، در واقع شما صد در صد تصمیم گرفتید یه وضعیتى توى زندگى شما تغییر کنه، دوم اینکه باید یک مسیر رو انتخاب کرد و بهش ایمان صد در صد داشت که جواب میده ، سوم اینکه مسیر که اقاى عباس منش دارند در واقع ایمان به یک قدرت درونى هست که همون خداوند یا کاینات یا ٫٫٫٫ هست و تمرکز اصلى بر روى قدرتى هست که از درون میاد و همیشه قدرت درونى بالتربن قدرت هست چون ، ما بخشى از خداوند هستیم در حالیکه حالا مارکتینگ ٫٫٫ بر پایه یک ایمان بیرونى و عوامل بیرونى هست، که خوب عامل درونى همیشه پیروز بر عامل بیرونى هست ، و در نهایت شما به هر چى ایمان صد در صد داشته باشید جواب میگیرید اولش طول میکشه ولى اگر هر نشونه اى دیدید اونو تایید کنید کم کم نتایج بزرگ و بزرگ تَر میشن و شما در اون زمینه رو به جلو خواهید رفت ٫ باید تصمیم بگیرید و به این نقطه رسیده باشید که کدوم عامل برتر هست درون یا بیرون ، و با ایمان صد در صد که جواب میده جلو برید و ذره اى شک نداشته باشید
سلام وبا سپاس از خدای قادر که مرا در این مدار آشنایی با این سایت قرار داده٫بنده نسبت به این موضوعی که مطرح شده نظرم براین هست که خیلی از آدمها هستند که هیچ تلاشی وهیچ تبلیغاتی بر روی بیزینسشون ندارند وخود به خود نتایج براشون مثبت میاد چون از اول راهشون رو با توکل به خدا وامید به حمایت الله شروع کردند البته شاید به طور کلامی و ظاهر این طور نگفته باشند ویا اصلا اون خدایی که ما میشناسیم رو درک نکرده باشند ولی در کل از وجود یه نیرویی در پشت کارشون خاطر جمع هستند که وجود این نیرو رو در پدران و اطرافیان موفق خودشون دیدن و باور کردند که این نیرو هست ومیدونن عامل موفقیتشون هست و به نوعی پشتوانه کاریشون است٫این قشر افراد ثروتمند در امور مالی اگر هم شکست بخورند سریع خودشون رو جمع وجور میکنند ودوباره کسبشون به رونق میافته چون مدارشون صحیح وروی خط درست است٫ما که مذهبی تر هستیم اون نیرو رو خدا مینامیم وبا اون انرژی میگیریم٫اگر به اون انرژی متصل باشی حتی حتی اگر در یک پستو گوشه ی یک خانه ودر انتهای یک کوچه تنگ باشی و سالی یکبار هم از اونجا هیچ آدمی عبور نکنه وتو مشغول کسب و کار بشی وقتی توکل تام بر اون انرژی یعنی خدای وهاب ورزاق داشته باشی طوری برایت چرخ وفلک را میچرخاند که نه تنها تو بلکه کل اون کوچه هم از برکت وجود کسب وکار تو در حیطه رونق می افتد وهمه به نون و نوا میرسند و کافیه بااااور داشته باشی که همچین نیرویی هست که میتونه این کار رو انجام بده ودیگه نیازی به بوق وکرنا کردن نیست وتبلیغ نمیخواد٫واین موضوعی که استاد مطرح میکنن که باید برید تبلیغات کنید و کار خودتون رو به همه بشناسونید برای کسانی ست که با علم منطق دارن پیش میرن و طبق منطقی که از کودکی به ما آموختن وما همه روی اون منطق زندگی میکنیم والان با ورود به دنیای فیزیک کوانتوم و کشف حقایق جهان باید کم کم اصول منطقی رو زیر پا بگذاریم ولی آرام آرام ٫چون به یکباره اگر بخواهیم یک گوشه بنشینیم و تبلیغات نکنیم و منتظر خدا باشیم تا کاری برامون انجام بده البته که صحیح است واصل قانون همین است ولی ما طبق منطقی بودن ذهنمون در باورمون نمیگنجه وترمز هایی داریم که جلوی کار اون نیرو رو میگیره٫استاد از بس روی خودشون کار کردن اون ترمزها که ذهن منطقی هست رو ندارند و با منطق سراغ بیزینس نمیروند٫
استاد عباسمنش اگر میخواستن طبق ذهن منطقی پیش بروند نباید بدون تحقیق وعلم سراغ خرید بورس میرفتند چون منطق افراد این رو میگه که باید تحقیق وبررسی کنی بعد در بورس شرکت کنی ولی استاد با تکیه بر نیروی الله و وحی که به ایشون شد وقبول داشتن که اون نیرو دروغ نمیگه وباور ایشون این طور بوده در بورس شرکت کردند وموفق شدند طوری که افرادی که چندین سال در حال خرید وفروش بورس بودن تعجب کردند٫
همینطور خرید زمین و املاکی که استاد با داشتن باورهای صحیح ودور از ذهن منطقی انجام میدن از مثالهای دیگه میتونه باشه٫
استاد با تمرین وتغییر باورهاشون خودشون رو به اون علم اولیه رسوندن که خدا برای همه در ذهنشون گذاشته که ما با ورودی های اشتباه اون دانسته ها رو فراموش کردیم وبا منطق پیش میریم ٫
منطق میگه باید تبلیغات کنی و خودت رو به محیط اطراف کسب وکارت بشناسونی
ولی تغییر باور ورسیدن به این موضوع که ای خدا من رسیدن به موفقیت وکسب درآمد بالا وعالیترین بیزینس رو میخوام پس وظیفه توست که طبق ارباب بودنت برای من انجام بدی٫
من خواسته ام را میگویم و به دستان تو میسپارم ورها میکنم پس بقیه کارها با تو از تبلیغات گرفته تا آوردن مشتری و رسیدن به مدارج بالاست٫چون ما به این دنیا آمدیم که فقط خلق کنیم آنچه را که دوست داریم
پس فعلا ما که اول راه هستیم باید با منطقمون راه بیایم تا کم کم باورهامون تغییر کنه ودر مدار صحیح بیفتیم٫
امیدوارم دیدگاه خودم رو و اون چیزی که در ذهنم آمد درست بیان کرده باشم٫
به امید موفقیت وثروت وسلامتی وشادی برای تک تک دوستانم علی الخصوص استاد بزرگ که این علم رو بسط دادن تا دیگران هم طعم سعادت رو بچشند٫
کلا در تمام مواقع روس خدا باید حساب کرد چون بر اساس قوانین وقتی تو فرکانس قرار میگیریم خود ایده و روش میاد. مثلا من تو همین یک ماه حدودا ۸۰۰ هزار تومن درامد داشتم با این که کلا قبلش بی کار بودم به دلیل باور های خودم و یه ایده به ذهنم اومد که برم نظافت منزل انجام بدم. حقیقتش واقعا راضی بودم و درامدش خیلی عالی بود برای شروع یک کار تو یه شهر جدید. برا همین اگهی زدم و کار کردم. قبلا حدودا ۷ سال سابقه ی کار تعمیرات دوچرخه دارم. تو همین مدت که سر کار نظافت بودم یه ایده اومد که برو تعمیرات دوچرخه سیار راه بنداز. بعد من رفتم با یه دوچرخه فروشی صحبت کردم و اینا خود طرف الان بهم گفته برم اونجا و براش کار کنم. این نشون میده فرکانسم داره میره بالا. و مثلا ممکنه ایده ی بعدی این باشه که یه سایت تعمیرات دوچرخه سیار بزنم. البته این تو ذهنمه ولی همون طور که استاد میگن اول سرمایه رو خودت به دست بیار و از هیشکی وامی یا قرضی یا هیچی نگیر و خودمم کامل به این صحبت اعتقاد دارم برا همینم میرم سر این کاره و وقتی سرمایم جور شد ایده ی خودم رو اجرا میکنم. حالا بحث تفاوت که چرا ایجاد میشه. من فکر میکنم تفاوت دقیقا از باور میاد یعنی کسی که واقعا تو یه حیطه ای موفق میشه حتما باور هاش خیلی خالص شدن و عاشق اون کاره و کارش واقعا با کیفیته و اونایی که استفاده میکنن واقعا احساس رضایت میکنن. من خودم یادمه همون چند سالی که فروشگاه دوچرخه کار میکردم حقیقتش اون موقع اصلا با این سایت اشنایی نداشتم ولی سعیم رو میکردم که کارم رو با کیفیت همیشه انجام بدم و باور کنید خیلیا سال بعد مستقیم میومدن پیش خودم یا خیلی از دوستانشون رو میفرستادن پیش من که دوچرخه رو تعمیر کنم. اینا تبلیغاتیه که شاید خیلیامون اصلا بهش فکرم نکرده باشیم. و یکی از دلایل تمایز استاد با بقیه تو این حوضه من فکر میکنم اینه که استاد واقعا تمرکز گذاشتن روی موفقیت و عاشق اینن که به بقیه کمک کنن. و خود استاد به صحبتاشون عمل میکنن این عمل کردنه خیلی مهمه چون باعث میشه ما تاثیر بگیریم. و یه چیز دیگم من فکر میکنم کسی که کیفیت رو دوست داره خودش هم کیفیت خوبی ارائه میکنه. کیفیت واقعا مهمه. ابزار و اینا مثل اچارن اولش ممکنه ادم با اچارای ضعیف تر کار کنه ولی بعدش ایده میاد و اچارش بهتر میشه. و یه اصلی که استاد رعایت میکنه اینه که تمرکز استاد روی خود مطلب هست خود اصل دوره هست نه این که مثلا چجور لباس یا …بپوشه یا هرچی. خود استاد خیلی تو فایل هاش رو اصل ها کار میکنه. اگر استاد بخواد تمرکزش رو بزاره روی سئو و … دیگه از اصل مطالب دور میشه.ولی اینجوری هر روز مطالب به روز رسانی میشن انگار. من فکر میکنم تفاوتش اینایی بود که گفتم. روی خدا حساب باز کردن و ابزار من فکر میکنم در راستای همن.
دوست عزیز کامنت شما هم برایم مفید بود وقتی آخر کامنت شما را خواندم یک باور زیبا دریافت کردم (.چیز دیگم من فکر میکنم کسی که کیفیت رو دوست داره خودش هم کیفیت خوبی ارائه میکنه.)??
استاد من محصولات زیادی رو از شما تهیه نکردم و شاید جوابم خیلی فنی و دقیق نباشه ولی به اندازه ی درکی که از قانون و برداشتی که از صحبتهای شما داشتم توی این مدتی که فایل هاتون رو دنبال میکردم،اگر بخوام جواب این دوستمون رو بدم فقط میتونم یه کلمه بگم،((توکّل))
یعنی همین که توکل کنی به خدا و تمام سعیتو کنی که فقط روی خودش حساب باز کنی به نظرم همون ابزار هم بهت گفته میشه،و ممکنه اون ابزاریم که بهت گفته میشه متفاوت باشه با ابزاری که بقیه ازش استفاده میکنن و به قول خودشون منطقیه!
من به این سوال دوستمون که گوش دادم یه مثال از زندگی خودم یادم اومد
حدود یه سال پیش بود که یه مبلغی پول که من داشتمش از قبل رو میخواستم باهاش یه کاری انجام بدم که رشد کنه،هر چند مبلغه پوله خیلی کم بود(یعنی کل پس اندازم همونقدر بود۲۶ میلیون که تا قبل از اون توی بانک بود و فک کنم ماهی ۳۰۰تومن سود میگرفتم)ولی یکی از فایل ها رو دیدم که گفتین با همین چیزی که الان داری با همون کاری که الان بلدی میتونی رشد کنی،واقعیتش من مشغول درس خوندن بودم و نمیتونستم کار خاصی کنم فقط توی یه فایل شما دیدم که گفتین تعهد بده که درآمدم تا یکسال بعد سه برابر میشه و من اون تعهد رو نوشتم تو سررسیدم،استاد نمیدونم چند روز شد که پدرم اومد گفت بیا بجای اینکه سود پولتو بگیری توی فلان زمیته سرمایه گذاریش کن و من یه حسی بهم گفت که درسته این کار و انجامش دادم با اینکه این پوله چند سال بود که توی حسابم بود با اینکه من اصلا فکر اینکه میخوام با این پول یه کاری و انجام بدم رو به هیچکس نگفته بودم و حتی پدر من از اول میدونست من اون پول رو دارم و تازه نفهمیده بود اما به نظرم وقتی این خواسته در من شکل گرفت،وقتی من اون تعهد و دادم،وقتی من خودم قبول داشتم که کار خاصی بلد نیستم تا با اون پول انجام بدم و بخدا سپردمش اون ایده اومد.استاد بخدا با همون کار و همون ایده من همچنان دارم به درسم میرسم و شاید باور نکنید که تا همین الان اون پوله بیشتر از ده برابر رشد داشته.. میگم من خودم اصلا یادم رفته بود حساب کتاب دقیقشو الان که داشتم جواب رو مینوشتم حساب کردم دیدم چقدر راحت رشد کرد و خداشاهده که من هیچ کار فیزیکی ای انجام ندادم و جالب اینجاست که وقتی همون موقع من به چند نفر که توی اون زمینه فعالیت میکردن گفتم که من اینکارو کردم گفتن حماقت کردی و اگر با اون پول وارد بازار میشدی و خودت کار میکردی باهاش چندین برابرشو بدست میاوردی و بخدا الان اون سرمایه ی من خیلی بیشتر از اون کسایی که شب و روز کار کردن و از این شهر به اون شهر رفتن کار کرده
یه فایلی داشتین میگفتین من اعتقاد دارم اون خدایی که با منه و در درون منه جواب همه ی سوالا رو میدونه و در زمان خودش جواب سوالایی که پیش میاد رو بهم میگه
من که عاشق این تیکه از اون فایل بودم و سپاسگذار همچین خدایی هستم که بهترین جواب رو بهم داد
به نظر من اون چیزی که استاد رو متمایز کرده همون حرفیه که همیشه میزنن،که بجز خدا روی هیچکس دیگه حساب باز نکنید و مطمئن باشید که با حرکت کردن ادامه ی راه یا بقول دوستمون ابزار ها گفته میشن
…
ولی در عمل اکثر افراد روی عقل و منطق و تجربه ی خودشون یا کسایی که توی اون حوزه سرشناس هستن حساب باز میکنن
ایجاد باورهای مثبت، سازنده و قوی درباره کسب و کار ایده آل
تمرکز و توجه بروی خواسته های واقعی با سوالات بهتر و دقیقتر
ایمان و عمل به الهامات در طول مسیر (ممکنه بخشی از این الهامات درباره گذروندن دوره خاصی و یا ارتباط با افرادی باشه که بنوعی نقش راهنما رو در مسیرمون ایفا میکنن)
استفاده از تضادها برای شفاف سازی خواسته ها و مسیر
تصویر کلی هدف همیشه باید در ذهن وجود داشته باشد اما تمام تمرکز بروی گام بعدی ست.
با عرض سلام و وقت بخیر خدمت استاد گرامی و شما عزیزان
.
من کسب و کار های زیادی دیدم که بدون تبلیغات خاصی به موفقیت های بزرگ رسیده اند و سایت هایی که بدون کار خاصی روی سئو رتبه بالایی در الکسا و صفحه اول گوگل داشته اند. اگر بخواهم مهمترین عامل را از نظر خودم اشاره کنم، آن عامل کیفیت کالا و خدمات آن بیزنس است. دنبال مثال دو روز قبل در خیابان انقلاب دو کافی شاپ در کنار هم دیدم که دکور و ظاهری تقریباً در یک سطح داشتند اما یکی از آنها به قدری شلوغ بود که جای نشستن نبود و دیگری خالی از مشتری بود یا در حوالی میدان تجریش یک رستوران سنتی دیدم که دکور آن هیچ زرق و برقی نداشت و حتی در زیر زمین بود و تابلوی درست و حسابی هم نداشت اما وقتی داخل شدم دیدم به قدری شلوغ است که جای نشستن نیست در همان رستوران غذا سفارش دادم و وقتی شروع به خوردن آن کردم بدون اغراق می گویم یکی از لذیذترین غذاهایی بود که من تا به حال بیرون از خانه خورده بودم (و از آن به بعد مشتری ثابت آن رستوران شدم.). یا آرشیتکتی که بدون داشتن شرکت و دفتر کار، به قدری پروژه در دست دارد که کار جدید قبول نمی کند. ایشان اولین بار یک ساختمان برای یکی از آشنایان خود طراحی کرده و پس از اتمام آن، کارفرما از اون راضی بوده و ایشان را به دو نفر از دوستان خود که به دنبال آرشیتکت بودند معرفی کرده و به همین ترتیب بصورت زنجیروار مشتری ها و پروژه های جدید بسمت او آمده.
.
یک سوال مهم این است که کیفیت کالا و خدمات از کجا می آید؟
برخلاف بسیاری از کسانیکه کسب و کار خودشان را راه اندازی کردهاند و هدف اولشان کسب درآمد است، کسب و کارهای موفق مثل دو مثالی که گفتم هدف اولشان موفقیت مالی نیست. آنها به معنای واقعی عاشق بیزنس خود هستند و فقط تمرکز میکنند که کارشان را به بهترین شکل ممکن انجام دهند و می دانند که درصورت تمرکز روی کیفیت کارشان، موفقیت مالی نیز در آینده خواهند داشت. و از همه مهمتر اینکه آنها به دنبال موفقیت یک شبه و زودهنگام نیستند و تلاش می کنند قدم به قدم رشد کنند و تکامل خود را طی کنند تا به موفقیت برسند.
بعد از تمرکز روی کیفیت کار، ویژگی دیگری که همه آنها به طور مشترک دارند داشتن عزت نفس و خود باوری است. این افراد خودشان را باور کردند که لیاقت ارائه بهترین کالا و خدمات را دارند و همین باور باعث شده مسائل فنی کارشان را دنبال کنند و یاد بگیرند و از همه مهمتر اینکه پس از یادگیری، به باورها و آموخته هایشان به آنها عمل کنند و به هدفشان ایمان داشته باشند تا در صورت لغزش های کوچک و چالش هایی که ممکن است برایشان به وجود آید، از مسیر خود خارج نشوند و با قدرت و عشق به کار خود ادامه دهند.
اینها مهمترین عواملی بود که من پس از بررسی بیزنس های موفقی که با آنها مواجه شدم، دیدم که این عوامل وجه مشترک تمام آنهاست و امیدوارم شما دوستان عزیز هم به همین موفقیت ها برسید.
به نام خدای هدایتگر
پروژه خانه تکانی ذهن/گام به گام
گام سیزدهم
سلام و ارادت خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان، همچنین همه دوستان همگام
امیدوارم عالی باشید.
خیلی این موضوع میتونه ریز و ظریف عملکرد ذهن و در نتیجه رفتارها و تصمیم گیریهای ما رو تحت الشعاع خودش قرار بده.
هم در لایه های سطحی و ابتدایی کار، که مرحله شروع کاره و هم در بطن کار و مراحل پیشرفته تر.
برای مثال چیزی که سالها در خیالات من به عنوان کسب و کار پرسه می زده تاسیس یک خانه فیزیک بوده.
یادمه بعد از فارغ التحصیلی فوق لیسانسم، حدود سالهای 92 تا 94 خیلی ذهنم درگیر چنین کاری بود.
مشاوره می گرفتم، دنبال می کردم، آدم پیدا می کردم ولی در نهایت هیچی نشد. در واقع من هیچ کاری نکردم.
الان که رفتارهای اون زمان خودم و طرز تفکرم رو تحلیل می کنم دقیقا به جواب همین سوال در این لایو می رسم.
یه اعتراف بکنم وقتی صحبتهای استاد رو گوش دادم و دیدم در جواب سوال به این مهمی که شخص با تمام عجز و احساس نیازش پرسیده، استاد نه تنها جواب مشخص و سرراست نمیدن، بلکه میگن خودتون برید فکر کنید، من حرصم گرفت.
گفتم خوب بنده خدا اومده تو لایو دغدغه ذهنیش رو بیان کرده که از شما جواب بگیره، پیش اصل اومده سوالشو پرسیده که اصل رو بفهمه، پس چرا جواب نمی دید؟
بعد که به خودم گفتم استاد همه کاراش رو حساب و کتابه و مثل همیشه بهش اعتماد کن دیدم اتفاقا چقدر این حرکت استاد قشنگه، چقدر هوشمندانه و بر طبق قوانینه.
خیلی قوانین با همین حرکت استاد برام یادآوری شد.
اصلا اگر استاد همه ما رو وادار به فکر کردن نمی کرد اینقدر تاثیر نداشت.
پس استاد متشکرم که ماهی دستم ندادید و بجاش ماهیگیری یاد دادید.
نکاتی که قبلا به شکلهای مختلف بارها و بارها در مورد کسب و کار توضیح دادید، و البته همینجا هم بعضیاش رو بیان کردید از نظر من اینهاست:
قانون اول: رعایت تکامل
هررررررر کاری، تاکید می کنم هر کاری نیاز به طی تکامل داره. حتی شیر خوردن نوزاد هم در یکی دو روز اول براش مشکله. تا یاد بگیره چطور شیر بخوره یه مدت طول میکشه.
پس کسی که کسب و کاری رو شروع می کنه بسته به اینکه در نقطه شروع اون کار خاص روی چه پله تکاملی ایستاده نیاز داره زمان و انرژی منحصر بفردی رو برای خودش صرف کنه که تجربیات لازم رو بدست بیاره، هرچقدر هم که آموزش حرفه ای دیده باشه.
منظورم از آموزش حرفه ای فقط روش فنی انجام کاره، نه تمرکز روی رقبا یا روشهای تبلیغ و بازاریابی.
مثلا دو نفر مختلف تصمیم می گیرن فروشگاه کالای پزشکی راه بندازن، یکیشون ممکنه در ابتدا هیچ گونه اطلاعاتی راجع به لوازم پزشکی نداشته باشه اما قبلا مغازه دار بوده و تا حدی اعتمادبنفس لازم یا سرمایه یا فن بیان مناسب رو داشته باشه.
نفر دوم ممکنه اطلاعات نسبی خوبی راجع به کالای پزشکی داشته باشه و در عین حال فروشندگی هم بلد باشه.
خوب مسلمه که نفر دوم خیلی زودتر راه میفته و موفقتر عمل میکنه نسبت به اولی که نمی دونه کاربرد tape بنفش و tape آبی چه فرقی با هم دارن.( tape همون چسبهای نواری پهن هست که عضلات رو فیکس میکنه و رنگهای مختلفش کشش ها و قدرتهای متفاوتی داره)
یا کدوم دستگاه فشارسنج کارایی بالاتری داره.
هر دوی این افراد فرق می کنن با کسی که هیچ اطلاعاتی در مورد لوازم وزشکی نداره و تابحال فروشندگی هم نکرده.
پس اگر این اشخاص بیان تبلیغ بکنن در مورد کارشون قطعا تبلیغات اثرهای مختلفی روشون می گذاره.
کسی که ظرفیت هندل کردن یک فروشگاه 10 متری رو نداره و بخواد با تبلیغات محصولاتش رو بیشتر بفروشه قطعا اشتباهات بیشتر و بزرگتری میکنه و همون تبلیغات باعث از دست دادن مشتریهای بیشتری میشه. چون نارضایتی هم به اندازه رضایت زود خبرش میرسه.
این تبلیغات می خواسته به زور کسی که در جایگاه 3 قرار داره رو پوش کنه به جایگاه 8 و 9 که البته چون اون شخص در اصل در حد همون 3 قرار داره خیلی زود تبلیغاتش بی اثر یا ضدتبلیغ میشه.
یعنی می خواستی میانبر بزنی ولی کلا میزنی تو جاده خاکی و از مسیر منحرف میشی.
قانون دوم: شرک در مقابل توحید عملی
اینکه خودت رشد نکنی و از خدایی که گفته «من خیر و شرت رو در هر لحظه بهت الهام می کنم» رو برگردونی و دست به دامان سئوی گوگل یا تبلیغات یا شریک گرفتن و وام گرفتن و تقلا برای فروش بشی، دقیقا یعنی برعکس مفهوم آیه ی:
ایاک نعبد و ایاک نستعین
اون رفتارها یعنی: ما فقط الگوریتم اینستاگرام را می پرستیم و تنها از سئو و تبلیغات و روشهای حذف رقبا یاری می جوییم.
بعد صبح هم خوشحال و خندان بیدار میشیم و پیروزمندانه یه نگاه ریاکارانه به خدا هم میندازیم و میگیم الهی به امید تو.
خدا هم میگه برو به امید الگوریتم اینستاگرامت. منو می خوای چیکار؟
بعد تعجب می کنیم چرا زندگیمون مثل بازی مار و پله شده.
یهو با یه حرکت چند مرحله از پله صعود می کنیم، ولی دو قدم جلوتر مار نیشمون میزنه و به چند مرحله پایینتر از اولمون سقوط می کنیم.
بقول استاد عین یویو.
قانون سوم: باورسازی مناسب
ماها همگی با معجونی از افکار و باورهای نامناسب مالی به دنیا اومدیم.
همین الان می تونم یه موال واضح بزنم.
چند روزه که میزبان پدر عزیزم هستم که واقعا خوبیهاش به مراتب به ذهنیات نادرستش میچربه.
الان که من با شخصی متفاوت(از لحاظ تفکرات مادی) نسبت به پدرم ازدواج کردم و از طرفی آموزشهای استاد خیلی نسبت به قبل روم تاثیر گذاشته متوجه میشم که چقدر باورهای مالی پدرم ایراد داره. قبلا که دختر خونه بابام بودم اصلا متوجه نبودم چه ضربه ای داره هر روز به باورهای مالیم می خوره.
همین امروز صبح ابراهیم گفت که گوشت میخرم امروز، بابام هم سریع گفت فلان جا اون دفعه اومده بودم گوشت ارزونتره بریم باهم ازش بگیریم. حالا اون فلان جا 1 ساعت با ما فاصله داره. و من شک ندارم که ابراهیم عمرا اینهمه رانندگی کنه تا اونجا بخاطر چند تومن ارزونتر.
خوب تمام عمر ما با این تفکرات فقیرانه گذشته، که همین تفکرات دارن ذهن ما رو مدیریت می کنن و میگن بجای اینکه چندین سال وقت بگذاری تا مردم دونه دونه تو رو بشناسن و آیا ازت خرید بکنن یا نکنن، یه پولی بده تبلیغ کن، یا یه روشی بکار بگیر زودتر دیده بشی که زودتر یک ریالت بشه دو ریال.
هی زودتر زودتر زودتر.
هی عجله عجله عجله.
و سپس سقوط با سر به بدهکاری های بیشتر و عزت نفس نابود شده و مشکلات عدیده بعدی.
در صورتیکه اگر به خودمون فرصت آزمون و خطا داده بودیم و از اول باورهای درستی رو در مورد کسب و کارمون شکل داده بودیم با یک شالوده محکم و اصولی آجر به آجر رشد می کردیم.
ضررهامون کوچکتر بود و جبرانش راحت تر.
و البته همون ضررها برامون به منزله درس عبرت بود و حس بدی هم نسبت بهش نداشتیم.
قانون چهارم:مسئولیت پذیری
اینکه من و تنها من مسئول 100 درصد اتفاقات زندگی خودم هستم و هیچکس هیچگونه تاثیر و دخالتی در امور زندگی من نداره. مگر اینکه من باور کنم که داره.
همین یک قانون کافیه تا باور کنیم حذف رقبا هیچ تاثیری در موندن یا نموندن من در بازار یا موفقیتم نداره.
در واقع اصلا کسی رقیب من نیست. هرکس آقای خودشه و تسلطش فقط روی مسائل کسب و کار خودشه.
اصلا مدار من و اشخاص دیگه با هم همپوشانی ندارند که بخوان از هم تاثیر بگیرن.
پس من دارم توان و انرژی خالص خودم رو پخش می کنم توی مسیری که اصلا ربطی به من نداره. دارم عمرمو هدر میدم اینجوری.
قانون پنجم:فراوانی
اگر این اصل مهم رو باور کنم که ثروت و موقعیت و آدمهای مناسب همیشه همه جا به اندازه همه مردم کره زمین وجود دارد، من حتی اگر یک درصد هم اینو قبول کنم نیازی به هیچگونه عامل بیرون از خودم برای موفقیتم ندارم.
وقتی خودمون رو محتاج تبلیغات و حذف رقیبان و روشهای عجیب و غریب بازاریابی می بینیم که قبول نداشته باشیم آدمهای زیادی هستند که نیازمند و مشتاق خرید محصولات منن.
فکر می کنیم الان یه موقعیت خاصیه که فردا از دست میره.
یا یه آدمهای خاصی یه جاهای خاصی هستند که من باید بدوم برم دنبالشون بیارمشون ازم خرید کنن.
در صورتیکه اگر من کیفیت کار خودم رو بالا و بالاتر ببرم و در مسیر رشد همواره و پیوسته حرکت کنم مشتریهای مناسب خودشون منو پیدا می کنند. جهان افراد متناسب با خدمات من و باورهای من رو به سمت من هدایت می کنه.
قانون ششم: احساس خودارزشمندی
اگر من به اندازه کافی خودم رو ارزشمند بدونم که محتوای کار من یا محصول من و حتی خود من لایق و ارزشمند هست تا کسانی جذبش بشن و رضایت داشته باشند، دیگه نیازی ندارم که به التماس بیفتم تا کسی ازم خرید کنه.
به نظر من تبلیغ کردن نوعی التماس کردنه.
حالا معرفی کردن در ذهن من معنای متفاوتی داره و ما باید بتونیم محصول یا خدمات خودمون رو درست و کامل و با عزت نفس محکم معرفی کنیم تا مشتری بدونه قراره بابت چه چیزی هزینه پرداخت کنه و چه خدماتی دریافت کنه یا چه تغییری در زندگیش رخ بده.
این کاملا جدا از تبلیغاته و زمانی مطرح میشه که مشتری از قبل به سمت ما اومده.
اما برای اینکه کسی رو ترغیب کنیم که از ما خرید کنه و بابت اون هزینه گزاف کنیم یا روشهای خیلی غیرمعمول بکار ببریم، ولی در نهایت کیفیت کار متناسب با قیمتش نباشه، اون تبلیغات فقط بر ضد کار ما عمل خواهد کرد.
احساس خودارزشمندی پیشاپیش فرکانسی رو به جهان ارسال میکنه که بدون هیچ زور زدن و تقلایی مشتری مناسب رو بدون اینکه خودش بدونه چطور، به سمت ما می کشونه.
………………………………………………………………………….
انقدر باورها و نکات تر و تمیز و قشنگی رو بیان کردم که خودم لذت بردم.
امیدوارم که خودم اولین عمل کننده بهشون باشم و بارها و بارها همه این آگاهی ها رو با خودم تکرار کنم تا بطور ناخودآگاه بره توی رفتارم.
بعضیهاش رو آلردی اوکی هستم ولی با بعضیهاش می دونم که هنوز کار دارم تا جا بیفته.
الهی شکر
استاد متشکرم از اینهمه استادیتون. شما فوق العاده اید.
باور به اینکه هر شغلی ارزشمند هست باعث تفاوت در نتیجه میشود
سلام
به نظرم اینها دوروی یک سکه هستند واز هم تفکیک پذیر نیستند مثلا درمسیر جریان آب یک رودخانه قرار گرفتی(فیض الهی) بعضیها شنا میکنند بعضیها از قایق استفاده میکنند بعضیها خودشان را به یک تنه درخت میچسبانند (اینها ابزارند) مهم در مسیر جریان بودن است
سلام دوست عزیز
پاسختون خیلی پر مفهوم هست ولی کاش بیشتر توضیح بدید و بیشتر بازش کنید چون مشخصه که این حرفها از یک ذهن بیدار تراوش کرده و من خیلی دلم میخواد مفصل بازش کنید
محمد رضا موسوی عزیز سلام
واقعا خوب گفتی، به نظرم مهم در جریان مسیر بودنه،ینی به سمت خدا و یکتا پرستی حرکت کنی و طبق مدار خداوند بهت روزی میده
ینی یا با تبلیغات و یا بدون تبلیغات
سپاس
بنام خدا
سلام
موفقیت و رسیدن به خواسته؛؛؛
۱-ایمان و باور قلبی به خداوند و هدایت و اینکه بدانیم ما به عنوان کسی که از روح خداوند براو دمیده شده همواره میتواند کار خدایی کند،
۲-گام برداشتن در جهت رسیدن به هدف،
۳-کنترل احساسات در طول مسیر رسیدن به هدف،
۴-نادیده گرفتن سختی ها و ناملایمات در طول مسیر رسیدن به خواسته ها،که به کنترل احساسات مربوط میشود،
۵-دیدن نشانه های رسیدن به هدف و ثبت کردن آن و انرژی گرفتن
۶- دیدن تضادها و انگیزه گرفتن از آن
۷-متمرکز شدن به هدف در طول مسیر و پرهیز از حواشی (مثلا نخوایم به خواسته ای برسیم تا حال دیگران را بگیریم)
بچه ها من به لطف خداوند وبا استفاده از آموزه های استاد عباسمنش از این فرمول استفاده کردم و خدا میدونه که به هر انچه در طول این سال ها خواسته ام رسیده ام٫امیدوارم براتون قابل استفاده باشه٫
دوستتون دارم?
به نام خدای مهربان
دوست عزیز آقای متین
ایمان داریم هزاران نفر دیگر چون شما هم نتایج عالی را گرفتند وقتی با ایمان ادامه دادند که فقط استاد خدای استاد آن هزاران نفر دیگر را میدانند که حتی بیشتر از استاد هم بالاتر رفتن .
پس اگر آنها توانستند من هم میتوانم کافیه روی خودم بیشتر کار کنم روی تقویت ایمان و کنترل احساساتم در طول مسیر .
براتون آرزو دارم از این بیشتر ها موفقتر بشید که همش میشه گسترش وخیر وبرکت برای خود وجهانتان .
سپاسگزارم برای پخش آگاهی .
در پناه خدای عزیز وعزتمند ?
خانم مرادی محترم،
ممنون از پاسخ ارزشمند و الهام بخشتون، ادم وقتی تو این مسیر باشه ، سراسر ارامش و لذت میشه، یک نکته بسیار ظریف و مهم وجود داره ، وقتی ادم وارد مسیر و انجام تمرینات میشه، اوایل راه و قبل از رسیدن به نتایج ممکنه ادم تنبلی کنه یا با حس خوب به تمرینات ادامه نده ، اما این مسئله مهم رو باید بدونیم که در همه مراحل باید حالمون رو خوب نگه داریم حتی اگه حالمون واقعا خوب نیست ادای حال خوب را دربیاریم تا در نهایتا به حال خوب برسیم، بهتون قول میدم در این صورت استمرار حال خوب و رسیدن به موفقیت های پی در پی رو عالی تجربه میکنیم ٫
پس مسیر رسیدن به خواسته یک احساس و ارامشی به ادم میده که حتی گاهی از رسیدن به خواسته هم لذت بخش تره،
امیدوارم شماهم این احساس را تجربه کنید
سلام به همه دوستان، به نظر من اولین قدم براى هر چیزى اراده و تصمیم هست در اون زمینه ، در واقع شما صد در صد تصمیم گرفتید یه وضعیتى توى زندگى شما تغییر کنه، دوم اینکه باید یک مسیر رو انتخاب کرد و بهش ایمان صد در صد داشت که جواب میده ، سوم اینکه مسیر که اقاى عباس منش دارند در واقع ایمان به یک قدرت درونى هست که همون خداوند یا کاینات یا ٫٫٫٫ هست و تمرکز اصلى بر روى قدرتى هست که از درون میاد و همیشه قدرت درونى بالتربن قدرت هست چون ، ما بخشى از خداوند هستیم در حالیکه حالا مارکتینگ ٫٫٫ بر پایه یک ایمان بیرونى و عوامل بیرونى هست، که خوب عامل درونى همیشه پیروز بر عامل بیرونى هست ، و در نهایت شما به هر چى ایمان صد در صد داشته باشید جواب میگیرید اولش طول میکشه ولى اگر هر نشونه اى دیدید اونو تایید کنید کم کم نتایج بزرگ و بزرگ تَر میشن و شما در اون زمینه رو به جلو خواهید رفت ٫ باید تصمیم بگیرید و به این نقطه رسیده باشید که کدوم عامل برتر هست درون یا بیرون ، و با ایمان صد در صد که جواب میده جلو برید و ذره اى شک نداشته باشید
بنظر من اولین قدم اعتماد بخدا و ساختن باورهای متناسب با هدف یاخواسته هاست
سلام وبا سپاس از خدای قادر که مرا در این مدار آشنایی با این سایت قرار داده٫بنده نسبت به این موضوعی که مطرح شده نظرم براین هست که خیلی از آدمها هستند که هیچ تلاشی وهیچ تبلیغاتی بر روی بیزینسشون ندارند وخود به خود نتایج براشون مثبت میاد چون از اول راهشون رو با توکل به خدا وامید به حمایت الله شروع کردند البته شاید به طور کلامی و ظاهر این طور نگفته باشند ویا اصلا اون خدایی که ما میشناسیم رو درک نکرده باشند ولی در کل از وجود یه نیرویی در پشت کارشون خاطر جمع هستند که وجود این نیرو رو در پدران و اطرافیان موفق خودشون دیدن و باور کردند که این نیرو هست ومیدونن عامل موفقیتشون هست و به نوعی پشتوانه کاریشون است٫این قشر افراد ثروتمند در امور مالی اگر هم شکست بخورند سریع خودشون رو جمع وجور میکنند ودوباره کسبشون به رونق میافته چون مدارشون صحیح وروی خط درست است٫ما که مذهبی تر هستیم اون نیرو رو خدا مینامیم وبا اون انرژی میگیریم٫اگر به اون انرژی متصل باشی حتی حتی اگر در یک پستو گوشه ی یک خانه ودر انتهای یک کوچه تنگ باشی و سالی یکبار هم از اونجا هیچ آدمی عبور نکنه وتو مشغول کسب و کار بشی وقتی توکل تام بر اون انرژی یعنی خدای وهاب ورزاق داشته باشی طوری برایت چرخ وفلک را میچرخاند که نه تنها تو بلکه کل اون کوچه هم از برکت وجود کسب وکار تو در حیطه رونق می افتد وهمه به نون و نوا میرسند و کافیه بااااور داشته باشی که همچین نیرویی هست که میتونه این کار رو انجام بده ودیگه نیازی به بوق وکرنا کردن نیست وتبلیغ نمیخواد٫واین موضوعی که استاد مطرح میکنن که باید برید تبلیغات کنید و کار خودتون رو به همه بشناسونید برای کسانی ست که با علم منطق دارن پیش میرن و طبق منطقی که از کودکی به ما آموختن وما همه روی اون منطق زندگی میکنیم والان با ورود به دنیای فیزیک کوانتوم و کشف حقایق جهان باید کم کم اصول منطقی رو زیر پا بگذاریم ولی آرام آرام ٫چون به یکباره اگر بخواهیم یک گوشه بنشینیم و تبلیغات نکنیم و منتظر خدا باشیم تا کاری برامون انجام بده البته که صحیح است واصل قانون همین است ولی ما طبق منطقی بودن ذهنمون در باورمون نمیگنجه وترمز هایی داریم که جلوی کار اون نیرو رو میگیره٫استاد از بس روی خودشون کار کردن اون ترمزها که ذهن منطقی هست رو ندارند و با منطق سراغ بیزینس نمیروند٫
استاد عباسمنش اگر میخواستن طبق ذهن منطقی پیش بروند نباید بدون تحقیق وعلم سراغ خرید بورس میرفتند چون منطق افراد این رو میگه که باید تحقیق وبررسی کنی بعد در بورس شرکت کنی ولی استاد با تکیه بر نیروی الله و وحی که به ایشون شد وقبول داشتن که اون نیرو دروغ نمیگه وباور ایشون این طور بوده در بورس شرکت کردند وموفق شدند طوری که افرادی که چندین سال در حال خرید وفروش بورس بودن تعجب کردند٫
همینطور خرید زمین و املاکی که استاد با داشتن باورهای صحیح ودور از ذهن منطقی انجام میدن از مثالهای دیگه میتونه باشه٫
استاد با تمرین وتغییر باورهاشون خودشون رو به اون علم اولیه رسوندن که خدا برای همه در ذهنشون گذاشته که ما با ورودی های اشتباه اون دانسته ها رو فراموش کردیم وبا منطق پیش میریم ٫
منطق میگه باید تبلیغات کنی و خودت رو به محیط اطراف کسب وکارت بشناسونی
ولی تغییر باور ورسیدن به این موضوع که ای خدا من رسیدن به موفقیت وکسب درآمد بالا وعالیترین بیزینس رو میخوام پس وظیفه توست که طبق ارباب بودنت برای من انجام بدی٫
من خواسته ام را میگویم و به دستان تو میسپارم ورها میکنم پس بقیه کارها با تو از تبلیغات گرفته تا آوردن مشتری و رسیدن به مدارج بالاست٫چون ما به این دنیا آمدیم که فقط خلق کنیم آنچه را که دوست داریم
پس فعلا ما که اول راه هستیم باید با منطقمون راه بیایم تا کم کم باورهامون تغییر کنه ودر مدار صحیح بیفتیم٫
امیدوارم دیدگاه خودم رو و اون چیزی که در ذهنم آمد درست بیان کرده باشم٫
به امید موفقیت وثروت وسلامتی وشادی برای تک تک دوستانم علی الخصوص استاد بزرگ که این علم رو بسط دادن تا دیگران هم طعم سعادت رو بچشند٫
سلام فاطمه طبائی عزیز دیدگاهت خیلییییی عالی بود و آموزنده و خیلی واسم کاربردی بود ممنون که ب اشتراک گزاشتی
دوست خوبم فاطمه طبائی سلام
نظر زیبات رو خوندم و به دلم نشست
مخصوصت این قسمتش:
“چون ما به این دنیا آمدیم که فقط خلق کنیم آنچه را که دوست داریم”
تبریک و تحسین برای زیباییت
کلا در تمام مواقع روس خدا باید حساب کرد چون بر اساس قوانین وقتی تو فرکانس قرار میگیریم خود ایده و روش میاد. مثلا من تو همین یک ماه حدودا ۸۰۰ هزار تومن درامد داشتم با این که کلا قبلش بی کار بودم به دلیل باور های خودم و یه ایده به ذهنم اومد که برم نظافت منزل انجام بدم. حقیقتش واقعا راضی بودم و درامدش خیلی عالی بود برای شروع یک کار تو یه شهر جدید. برا همین اگهی زدم و کار کردم. قبلا حدودا ۷ سال سابقه ی کار تعمیرات دوچرخه دارم. تو همین مدت که سر کار نظافت بودم یه ایده اومد که برو تعمیرات دوچرخه سیار راه بنداز. بعد من رفتم با یه دوچرخه فروشی صحبت کردم و اینا خود طرف الان بهم گفته برم اونجا و براش کار کنم. این نشون میده فرکانسم داره میره بالا. و مثلا ممکنه ایده ی بعدی این باشه که یه سایت تعمیرات دوچرخه سیار بزنم. البته این تو ذهنمه ولی همون طور که استاد میگن اول سرمایه رو خودت به دست بیار و از هیشکی وامی یا قرضی یا هیچی نگیر و خودمم کامل به این صحبت اعتقاد دارم برا همینم میرم سر این کاره و وقتی سرمایم جور شد ایده ی خودم رو اجرا میکنم. حالا بحث تفاوت که چرا ایجاد میشه. من فکر میکنم تفاوت دقیقا از باور میاد یعنی کسی که واقعا تو یه حیطه ای موفق میشه حتما باور هاش خیلی خالص شدن و عاشق اون کاره و کارش واقعا با کیفیته و اونایی که استفاده میکنن واقعا احساس رضایت میکنن. من خودم یادمه همون چند سالی که فروشگاه دوچرخه کار میکردم حقیقتش اون موقع اصلا با این سایت اشنایی نداشتم ولی سعیم رو میکردم که کارم رو با کیفیت همیشه انجام بدم و باور کنید خیلیا سال بعد مستقیم میومدن پیش خودم یا خیلی از دوستانشون رو میفرستادن پیش من که دوچرخه رو تعمیر کنم. اینا تبلیغاتیه که شاید خیلیامون اصلا بهش فکرم نکرده باشیم. و یکی از دلایل تمایز استاد با بقیه تو این حوضه من فکر میکنم اینه که استاد واقعا تمرکز گذاشتن روی موفقیت و عاشق اینن که به بقیه کمک کنن. و خود استاد به صحبتاشون عمل میکنن این عمل کردنه خیلی مهمه چون باعث میشه ما تاثیر بگیریم. و یه چیز دیگم من فکر میکنم کسی که کیفیت رو دوست داره خودش هم کیفیت خوبی ارائه میکنه. کیفیت واقعا مهمه. ابزار و اینا مثل اچارن اولش ممکنه ادم با اچارای ضعیف تر کار کنه ولی بعدش ایده میاد و اچارش بهتر میشه. و یه اصلی که استاد رعایت میکنه اینه که تمرکز استاد روی خود مطلب هست خود اصل دوره هست نه این که مثلا چجور لباس یا …بپوشه یا هرچی. خود استاد خیلی تو فایل هاش رو اصل ها کار میکنه. اگر استاد بخواد تمرکزش رو بزاره روی سئو و … دیگه از اصل مطالب دور میشه.ولی اینجوری هر روز مطالب به روز رسانی میشن انگار. من فکر میکنم تفاوتش اینایی بود که گفتم. روی خدا حساب باز کردن و ابزار من فکر میکنم در راستای همن.
به نام خدای هدایتگر
دوست عزیز کامنت شما هم برایم مفید بود وقتی آخر کامنت شما را خواندم یک باور زیبا دریافت کردم (.چیز دیگم من فکر میکنم کسی که کیفیت رو دوست داره خودش هم کیفیت خوبی ارائه میکنه.)??
سپاسگزارم برای پخش آگاهی،،،
در پناه خدای زیبای مهربان
سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و تمام دوستان
استاد من محصولات زیادی رو از شما تهیه نکردم و شاید جوابم خیلی فنی و دقیق نباشه ولی به اندازه ی درکی که از قانون و برداشتی که از صحبتهای شما داشتم توی این مدتی که فایل هاتون رو دنبال میکردم،اگر بخوام جواب این دوستمون رو بدم فقط میتونم یه کلمه بگم،((توکّل))
یعنی همین که توکل کنی به خدا و تمام سعیتو کنی که فقط روی خودش حساب باز کنی به نظرم همون ابزار هم بهت گفته میشه،و ممکنه اون ابزاریم که بهت گفته میشه متفاوت باشه با ابزاری که بقیه ازش استفاده میکنن و به قول خودشون منطقیه!
من به این سوال دوستمون که گوش دادم یه مثال از زندگی خودم یادم اومد
حدود یه سال پیش بود که یه مبلغی پول که من داشتمش از قبل رو میخواستم باهاش یه کاری انجام بدم که رشد کنه،هر چند مبلغه پوله خیلی کم بود(یعنی کل پس اندازم همونقدر بود۲۶ میلیون که تا قبل از اون توی بانک بود و فک کنم ماهی ۳۰۰تومن سود میگرفتم)ولی یکی از فایل ها رو دیدم که گفتین با همین چیزی که الان داری با همون کاری که الان بلدی میتونی رشد کنی،واقعیتش من مشغول درس خوندن بودم و نمیتونستم کار خاصی کنم فقط توی یه فایل شما دیدم که گفتین تعهد بده که درآمدم تا یکسال بعد سه برابر میشه و من اون تعهد رو نوشتم تو سررسیدم،استاد نمیدونم چند روز شد که پدرم اومد گفت بیا بجای اینکه سود پولتو بگیری توی فلان زمیته سرمایه گذاریش کن و من یه حسی بهم گفت که درسته این کار و انجامش دادم با اینکه این پوله چند سال بود که توی حسابم بود با اینکه من اصلا فکر اینکه میخوام با این پول یه کاری و انجام بدم رو به هیچکس نگفته بودم و حتی پدر من از اول میدونست من اون پول رو دارم و تازه نفهمیده بود اما به نظرم وقتی این خواسته در من شکل گرفت،وقتی من اون تعهد و دادم،وقتی من خودم قبول داشتم که کار خاصی بلد نیستم تا با اون پول انجام بدم و بخدا سپردمش اون ایده اومد.استاد بخدا با همون کار و همون ایده من همچنان دارم به درسم میرسم و شاید باور نکنید که تا همین الان اون پوله بیشتر از ده برابر رشد داشته.. میگم من خودم اصلا یادم رفته بود حساب کتاب دقیقشو الان که داشتم جواب رو مینوشتم حساب کردم دیدم چقدر راحت رشد کرد و خداشاهده که من هیچ کار فیزیکی ای انجام ندادم و جالب اینجاست که وقتی همون موقع من به چند نفر که توی اون زمینه فعالیت میکردن گفتم که من اینکارو کردم گفتن حماقت کردی و اگر با اون پول وارد بازار میشدی و خودت کار میکردی باهاش چندین برابرشو بدست میاوردی و بخدا الان اون سرمایه ی من خیلی بیشتر از اون کسایی که شب و روز کار کردن و از این شهر به اون شهر رفتن کار کرده
یه فایلی داشتین میگفتین من اعتقاد دارم اون خدایی که با منه و در درون منه جواب همه ی سوالا رو میدونه و در زمان خودش جواب سوالایی که پیش میاد رو بهم میگه
من که عاشق این تیکه از اون فایل بودم و سپاسگذار همچین خدایی هستم که بهترین جواب رو بهم داد
به نظر من اون چیزی که استاد رو متمایز کرده همون حرفیه که همیشه میزنن،که بجز خدا روی هیچکس دیگه حساب باز نکنید و مطمئن باشید که با حرکت کردن ادامه ی راه یا بقول دوستمون ابزار ها گفته میشن
…
ولی در عمل اکثر افراد روی عقل و منطق و تجربه ی خودشون یا کسایی که توی اون حوزه سرشناس هستن حساب باز میکنن
در پناه خدا باشید….
درود به تک تک دوستان؛
خیلی کوتاه و خلاصه:
ایجاد باورهای مثبت، سازنده و قوی درباره کسب و کار ایده آل
تمرکز و توجه بروی خواسته های واقعی با سوالات بهتر و دقیقتر
ایمان و عمل به الهامات در طول مسیر (ممکنه بخشی از این الهامات درباره گذروندن دوره خاصی و یا ارتباط با افرادی باشه که بنوعی نقش راهنما رو در مسیرمون ایفا میکنن)
استفاده از تضادها برای شفاف سازی خواسته ها و مسیر
تصویر کلی هدف همیشه باید در ذهن وجود داشته باشد اما تمام تمرکز بروی گام بعدی ست.
ارادتمند
با عرض سلام و وقت بخیر خدمت استاد گرامی و شما عزیزان
.
من کسب و کار های زیادی دیدم که بدون تبلیغات خاصی به موفقیت های بزرگ رسیده اند و سایت هایی که بدون کار خاصی روی سئو رتبه بالایی در الکسا و صفحه اول گوگل داشته اند. اگر بخواهم مهمترین عامل را از نظر خودم اشاره کنم، آن عامل کیفیت کالا و خدمات آن بیزنس است. دنبال مثال دو روز قبل در خیابان انقلاب دو کافی شاپ در کنار هم دیدم که دکور و ظاهری تقریباً در یک سطح داشتند اما یکی از آنها به قدری شلوغ بود که جای نشستن نبود و دیگری خالی از مشتری بود یا در حوالی میدان تجریش یک رستوران سنتی دیدم که دکور آن هیچ زرق و برقی نداشت و حتی در زیر زمین بود و تابلوی درست و حسابی هم نداشت اما وقتی داخل شدم دیدم به قدری شلوغ است که جای نشستن نیست در همان رستوران غذا سفارش دادم و وقتی شروع به خوردن آن کردم بدون اغراق می گویم یکی از لذیذترین غذاهایی بود که من تا به حال بیرون از خانه خورده بودم (و از آن به بعد مشتری ثابت آن رستوران شدم.). یا آرشیتکتی که بدون داشتن شرکت و دفتر کار، به قدری پروژه در دست دارد که کار جدید قبول نمی کند. ایشان اولین بار یک ساختمان برای یکی از آشنایان خود طراحی کرده و پس از اتمام آن، کارفرما از اون راضی بوده و ایشان را به دو نفر از دوستان خود که به دنبال آرشیتکت بودند معرفی کرده و به همین ترتیب بصورت زنجیروار مشتری ها و پروژه های جدید بسمت او آمده.
.
یک سوال مهم این است که کیفیت کالا و خدمات از کجا می آید؟
برخلاف بسیاری از کسانیکه کسب و کار خودشان را راه اندازی کردهاند و هدف اولشان کسب درآمد است، کسب و کارهای موفق مثل دو مثالی که گفتم هدف اولشان موفقیت مالی نیست. آنها به معنای واقعی عاشق بیزنس خود هستند و فقط تمرکز میکنند که کارشان را به بهترین شکل ممکن انجام دهند و می دانند که درصورت تمرکز روی کیفیت کارشان، موفقیت مالی نیز در آینده خواهند داشت. و از همه مهمتر اینکه آنها به دنبال موفقیت یک شبه و زودهنگام نیستند و تلاش می کنند قدم به قدم رشد کنند و تکامل خود را طی کنند تا به موفقیت برسند.
بعد از تمرکز روی کیفیت کار، ویژگی دیگری که همه آنها به طور مشترک دارند داشتن عزت نفس و خود باوری است. این افراد خودشان را باور کردند که لیاقت ارائه بهترین کالا و خدمات را دارند و همین باور باعث شده مسائل فنی کارشان را دنبال کنند و یاد بگیرند و از همه مهمتر اینکه پس از یادگیری، به باورها و آموخته هایشان به آنها عمل کنند و به هدفشان ایمان داشته باشند تا در صورت لغزش های کوچک و چالش هایی که ممکن است برایشان به وجود آید، از مسیر خود خارج نشوند و با قدرت و عشق به کار خود ادامه دهند.
اینها مهمترین عواملی بود که من پس از بررسی بیزنس های موفقی که با آنها مواجه شدم، دیدم که این عوامل وجه مشترک تمام آنهاست و امیدوارم شما دوستان عزیز هم به همین موفقیت ها برسید.
.
شاد و تندرست باشین.