https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-68.gif8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-05 09:44:212024-11-08 05:33:53live | تشخیص اصل از فرع درباره نتایج
4232نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خیلی خوشحال و سپاسگذار خداوند هستم که فرصت و احساس لیاقت پاسخ به این پرسش را پیدا کردم. من هنوز بسته روانشناسی ثروت را تهیه نکردم امیدوارم به زودی در مدار آن قرار بگیرم و بتونم از آگاهیهای روانشناسی ثروت 1 تا 3 به خصوص روانشناسی ثروت 3 استفاده کنم. من هنوز کسب و کار خودم را راه نینداختم ولی در تلاشم که این کارو انجام بدم به همین دلیل خیلی مطمئن نبودم که به این پرسش پاسخ بدم یا نه چون به قول استاد نصیحت و حرف بدون عمل مفت نمیرزد. بنابراین مطالبی که در پاسخ به این پرسش یادداشت میکنم صرفا جهت مرور و محک زدن آگاهی هایی هست که از فایلهای دانلودی و چند محصولی که به لطف خداوند از سایت خریداری کردم می باشد و درواقع میخوام رد پایی از خودم باقی بزارم برای بعدها که کسب و کارم را به شکل عباس منشی و توحیدی به راه انداختم که برگردم و ببینم از کجا به کجا رسیدم.
همه چیز “باور” است. چه باور کنیم چه نکنیم همه چیز همین است و همین است و بس.
“احساس خوب = اتفاقهای خوب” این اصل و اساس موفقیت و رشد چشمگیر است. حالا به میزانی که ما همین اصل را باور داریم و به میزانی که احساس خوب داریم و اینکه چقدر این احساس خوب را می توانیم حفظ کنیم در مدارهای مختلف قرار می گیریم و در هر مدار میزان مشخصی ثروت و نعمت وجود دارد و ما فقط به اتفاقات, شرایط و میزان درآمدی که درآن مدار هست دسترسی داریم و هرچقدر زور بزنیم, تبلیغات کنیم, روشهای نوین مارکتینگ و … را به کار ببریم باز هم ما به درآمد و ثروت و نعمت مدارهای بالاتر, حتی یک مدار بالاتر نیز دسترسی نداریم.
اگر اتفاقات و نتایج کوچکی که به دست میاریم را تایید کنیم کم کم باورهای ما بزرگ و بزرگتر میشه و به جایی میرسه که مثل استاد عباس منش بتونیم به راحتی و به وفور از کسب و کارمون ثروت و موفقیت به دست بیاریم. یه مثال از خودم بزنم در مورد نتایج احساس خوب: من کالایی داشتم که اینطور به نظر میرسید که باید یه چیزی دستی بدم که بیان آن را ببرن چون جامو گرفته بود یعنی حتی فکرشم نمی کردم کسی آن را بخرد, به یکی دو جا گفته بودم که گفتن به دردمون نمیخوره و نخریدن. ( اون روزها در فرکانس خوبی نبودم) وقتی آن را آگهی کردم هیچ خبری نشد تا اینکه من نوشتن شکرگذاری روزانه را دوباره شروع کردم. از روزی که شروع کردم هر روزش اتفاقات خوب و مشتری بود که خدا برام میفرستاد. چرا؟ چون من از طریق توجه به نکات مثبت زندگیم و چیزهایی که داشتم احساسم خوب شده بود, به همین سادگی! یه جنس دیگه هم داشتم که قبلا آگهی کرده بودم ولی به جز یه نفر که مفت میخواست بخره کسی مراجعه نکرده بود بعد از شروع شکرگذاری برای یکی از اجناس در همان روز و برای دیگری حدودا دو روز بعد مشتری خوبی آمد و به قیمت دو برابر آنچه اون فرد میخواست مفت بخره کالاها فروش رفت. یعنی قانون اینقدر زود جواب میده! منتها حالا هر چقدر من مدارم بره بالاتر نتایجم بزرگتر میشه. این اتفاق که خدا برام مشتری فرستاد را تعمیم بدیم به کسب و کار. مثلا اگر من تو مدار 1 میلیون تومن باشم از کسب و کارم 1 میلیون درمیارم هیچ ربطی هم به تبلیغات و … نداره.
مورد بعدی اینه که هر چقدر “باور فراوانی و احساس لیاقت” را در وجودم پرورش بدم و هر چه مدت زمان بیشتری در احساس خوب و شکرگزاری باقی بمانم (استمرار) و هر چه نتایج کوچک و بزرگی که در زندگیم بوجود میاد را بیشتر تایید و تحسین کنم باورهام قوی تر میشه و مدارم بالاتر میره. و مثلا میرم در مدار 2 میلیون تومن بعد 4 و 7 و 10 و …. همینجوری مدارم بالاتر میره البته در صورتی که در عمل به این قوانین و اصول “استمرار” داشته باشم. داخل پرانتز این را متذکر بشم که طبق صحبت استاد قرار نیس چون دو تومن شد 4 تومن همینجوری درامدمون دو برابر دو برابر بره بالا خیر بلکه به میزان تغییر فرکانس و مدارمون درآمد ما رشد میکنه و از یه جایی به بعد این رشد تصاعدی خواهد بود.
یه مثال از اصل و قانون فراوانی و احساس لیاقت به ذهنم رسید: بارها شده دیدم شخصی یه جنسی رو زیر قیمت میزاره بازم مشتری پیدا نمی کنه یا جنسش دیر فروش میره در حالیکه همون جنس رو شخص دیگری با قیمت بالاتر میزاره و خیلی راحت و زود میفروشه. فرد اول باور نداره که جنسش خوب و ارزنده ست و در نتیجه منه مشتری هم نمیرم سمتش چون به قول استاد ما همگی موجوداتی هستیم ارتعاشی و مدام در حال ارسال (و دریافت) ارتعاش و فرکانسیم لذا به جنس یا شخصی که ارتعاش نامناسب (عدم لیاقت و عدم باور به کیفیت جنس خودش) ارسال می کنه جذب نمیشیم.
یکی دیگه از چیزهایی که من به عنوان اصل از آگاهی های سایت بهش رسیدم, “توحید” هستش به میزانی که من باور دارم که روزی رسان فقط خداست و خداوند بی نهایت نعمت و ثروت در جهان برای ما قرار داده به همان میزان از نعمت و ثروت بی انتهای جهان دریافت خواهم کرد.
باز یه مثال دیگه یادم اومد: یه سری یه کالایی رو میخواستم بخرم از اونجایی که باور فراوانی در وجودم هنوز ضعیفه و یکی از پاشنه آشیل های منه از روی عجله خرید کردم در حالیکه چند روز قبل آن جنس را با قیمتهای کمتر دیده بودم ولی چون روزی که میخواستم خرید کنم قیمت پایین هیچ موردی پیدا نکردم فکر کردم که همون چند تا بوده و تموم شده و خرید کردم در حالیکه شب همان روز موارد مشابه و بهتر با قیمت پایین تر تو آگهی ها دیدم.
حالا همین “باور فراوانی” در کسب و کار هم به میزانی که آن را باور داریم به ما جواب می دهد. اگر به کمبود مشتری و جنس فکر کنیم ما همان را تجربه می کنیم و اگر به فراوانی مشتری و جنس و پول باور داشته باشیم کاملا تجربه متفاوتی کسب خواهیم کرد. تفاوت این دو تجربه از زمین هست تا آسمون! چند روز پیش دو تا پارچه فروشی به فاصله یک مغازه از هم را دیدم که یکی پر از مشتری بود و شلوغ ولی دیگری فقط یک مشتری داخل آن بود چقدر باور میتونه معجزه کنه! فرصت نشد برم داخل مغازه ها ولی همان یک نظر که انداختم متوجه شدم مغازه دومی شاید حتی زیباتر و مرتب تر هم بود, هر دو مغازه تقریبا هم اندازه و بزرگ بودند و باز هم شاهد زنده ای برای معجزه باور برای من بود.
یک موضوع دیگه که به نظرم اصل هست “قانون رهایی” هستش مادامی که به خواسته ام می چسبم آن را با سرعت هر چه بیشتر ازخودم دور می کنم و هر موقع که رهاش کردم به سرعت بدستش آوردم البته این قانون بیسش همان باور توحیدی و باور فراوانی هستش چون من اگر ایمان صد در صد داشته باشم که خداوند رزاقه و بی نهایت نعمت و ثروت در جهان قرار داده دیگه نمی ترسم و نگران برآورده نشدن خواسته ام نخواهم بود لذا آن را رها میکنم. به میزانی که این باور در من قوی می شود نتایج هم بزرگتر می شوند. مثالی از این قانون را شخصی برایم تعریف می کرد که دوست یا شریکش مبلغ زیادی پول او را خورده بود میگفت مدتها خشمگین بودم و ناله نفرینش می کردم بعد از یکی دو سال که توانستم اون اتفاق را رها کنم و کاملا مشغول کار و بیزینس جدیدم شده بودم اتفاق عجیبی افتاد اون فرد خودش منو پیدا کرد, زنگ زد و بدهی اش را به اضافه سود پولم تسویه کرد و حلالیت گرفت.
این موضوع را به وضوح در کسب و کارها هم دیدیم هر کی بیشتر دنبال پول هست کمتر به دستش میاره در حالیکه عده ای هستن در آرامش و به راحتی پول به دست میارن از طریق عمل به همین اصول و قوانین. آنها کسانی هستن که پول به دنبال آن ها می دود مثل استاد عباس منش, بیل گیتس و …
بنابراین به طور خلاصه 4 اصل اساسی هست که با به کارگیری آنها و “استمرار” در اجرای آنها میتوانیم به ثروت و موفقیت بی انتها برسیم:
1- احساس خوب = اتفاقهای خوب
2-باور فراوانی
3-باور لیاقت
4- رهایی
امیدوارم مفید بوده باشه به امید اینکه خودم نیز همواره تمام این دانسته ها را به کار بگیرم.
سلام دوست عزیز دیدگاهی تاثیر گذاری بود با مثال های خوب
سپاسگذارم
اون مثال فروشنده که جنسش را زیر قیمت میخواد بفروشه ولی بازم مشتری پیدا نمیکنه یا دیرتر میفروشه در حالی که همون جنس را شخصی با قیمت بالاتر خیلی راحت و زود میفروشه
خیلی خوب باور فراوانی و احساس لیاقت مشخصه در این مثال
– عجله کردن در خرید یا حتی فروش نشون از عدم باور فراوانی هست
-اما قانون رهایی که پایه و بیسش باور فراوانی و ایمان به رزاقیت و وهابیت خداست
به نظر من دلیل موفقیتهای برخی کسب و کارها نسبت به دیگران تبلیغات یا جای مغازه یا دکور و ….نیست تنها دلیل موفقیت یک بیزینس باورهای درست و استفاده از قانون میباشد وقتی یک بیزینسمن اعتقاد دارد که کارش و خدماتش با ارزش هست و با عشق و علاقه و باور فراوانی کار میکند قطعا موفق میشود این را من در صنف حجره داران میدان بار دیدم که افرادی هستند در بهترین جای بازار حجره های بزرگ دارند و سالها سابقه دارند ولی ی نفر با دو سال سابقه در یک جای پرت از میدان تره بار یک حجره کوچیک داره ولی روزانه ملیون ها تومان در آمد داره براستی افرادی که مثل استاد عباس منش هستند بجز خداوند چه کسی دارد هر روز کار را برایشان راحتر میکند اینها باید ما به فکر فرو ببره که چگونه سایت استاد با این پیکر بندی ساده ولی پر محتوا چگونه در زندگی هزاران نفر تاثیر ایجاد کرده بدون تبلیغ چقدر مشتری با کیفیت داره و چقدر با عشق و حرارت فایل ظبط میکنه و هر روز داره راه را برای ما هموارتر میکنه اینه برای اهل ایمان نشانه هاست
من دوسالی هست که وارد حوضه ی ساخت محتوا شدم اعم از دیجتال و گرافیک . به خاطر باور های خوبی که داشتم خیلی پیشرفت کردم امادر مورد پول من تونستم بدون تبلیغات درامد خوبی رو داشته باشم تا موقعی که یه سری افکار رو داشتم
داستان از جایی شروع شد که من بعد از یک سال کارمند بودن توی یه استودیو تبلیغاتی و … تمام زیروبم کارو تا جایی که تونستم دراوردم و سعی کردم از همه چیز یاد بگیرم و الهامی به سمت من اومد که باید کار خودت رو شروع کنی لذا خواسته های شدیدی نصبت به پول داشتم پس اومدم بیرون تاکید کنم بقه فکر میکردن بیرون اومد یهویی با این همه مسعولت روی دوش من کار سختی ولی واسه من اسون بود تا موقعی که اسون میخواستم(طبق قانون عمل میکردم)کار نداریم اقا من اومدم خونه و کلا 400 هزار تومن پول داشتم توی حسایم و تمام سعی کردم روی خودم کار کنم بعد پدرمم که توی همین فضا هست خداهزاران مرتیه شکر گفتند که منم میخوام واسه کارم دفتر بگیرو و حالا با کمی افت و خیز ما دفتر رو گرفتیم داستان اصلی اینجا شروع میشه که الان دارم مینویسمش دارم میفهمم چی شد . ما روانشناسی ثروت رو تهیه کردیم ولی من چون خیلی مقاومت دارم نصبت بهش کمتر گوشش میکنم لذا خاطر نشان کنم که تا جایی که مجبور نباشم چیز دیگه ای رو گوش کنم فایل های سید عزیز رو گوش میکنم کار نداریم من اومد و گفتم ممد این دیگه شوخی نیست باید شروع کنی به باور ثروت فکر میکنم اون زمان هم دوره کشف قوانین بود یا جهان بینی نمی دونم فقط می دونم من به شدت مشتری و پول میخواستم و هر فایلی رو گوش میدادم چیزی که بولد میشد تو ذهنم بهتر بگم کلا چیزی که میشنویدم و درک می کردم از فایل ها ایمان به خدا بود و حرکت کردن و هی درمورد باور های خوبی که پیدا کرده بودم حرف میزدم فقط با خودم و حالم مثل موقعی بود که خوب پول دراورده بودم بعد به صورت خیلی عادی برای من اتفاقات می افتاد وای الان اصلا داره یادم میاد ادما می یومدن و حالم خوب بود همش نشانه های پول رو میدیدم و جالب بود که اتفاقا این شکل شد که من میخواستم (شاید شما هم این متن رو بخونید ذهنتون مقاومت کنه جای تعجب نیست چون منیم که اسن اتفاق اصلا برام افتاده ذهنم داره میرده انکارش کنه البته راستش دقیقا تا همین الان به خوبی داشت انکارش میکرد ) خوب خیلی داستان من جالبه واسه فهمیدن نکات اصلی موفقیت
چرا ؟ چون من بعد از اون چند ماهی که خوب کار و درامد داشتم اتفاقی افتاد که من الان یکماهو خورده ای هست از اول عید تا الان بهتر بخوام بگم . هیچ درامدی نداشتم و تا چند روز پیش فکر میکردم که برگردم به کار مندی ؟؟؟؟؟
خب مصلما من از اون موقع که تازه دفتر زدم بهترم دیگه ادمای بیشتری منو میشناسن زمان بیشتری بینش هست و تجریه بیشتری دارم و بگم من اصلا و اصلا تبلیغات نکردم و فقط خودم رو معرفی مکنم و توی اینستا کارام رو میزام الان اگر کسی از بیرون ببینه فکر میکنن خیلی مشتری و درامد دارم . دقیقا چیزی که باعث شد من مشتری داشته باشم اون حال باحالی بود که داشتم اصلا همش توی ذهنم ایده های خفن میومد یه چیزی هم بگم من هیچ کدوم از اون ایده هایی که میومد رو اجرا نمی کردم و جالب بود که یهو حس کار میگرفتم و یه کاری رو تولید می کردم نمی دونم اون کاراهم باعث بوده یا نه چون اصلا ربطی به پولی که در اوردم نداشت من فقط وقتی حسه میومد (منظورم این نیست که یه ایده ای بهم گفته میشد بعد من اراده به خرج میدادم و انجامش میدادما نه اصلا یه جوری انگار کنترلش دست من نیست میشستم پای کار و همه چی راحت انجام میشد و من چیزی که از حین کار یادمه این بود که حال با حالی بود ینی مشتی بود . بدشم همینطور و نگاه میکردم میدیدم 5 ساعته پشت سیستمم یه سره
دلیل اصلی حال خوبه بود به من انرژی کار میداد . نگران نبودم ینی یجورایی اصلا شجاع شده بودم مثلا حتی قبلش از یه سری ادما حساب مبردم بالاخره ریسس دانشگاه و ریسس خودمو اینا ولی تمام تلاشی که میکردم خدا رو گواه میگردم فقط و فقط این بود که این ذهنم به پولی که قراره بیاد سمتم تمرکز داشته باشه ولاغیر ینی انقدر زندگی خوب شده بود میگم شده بود به خاطر این که یه ترمز سهمگین توی زهنم همه ی نتابج رو خراب کرد چرا میگم ترمز خراب کرد چون وقتی گذاشتم اون فکر حالمو خراب کنه همینطور منو برد تا ته جهنم ولی خدا روشکر خیلی زیاد طول نکشد نتایج تا حدودی برگشت و الان دارم از اون تجریه استفاده میکنم برای بسیار بزرگ تر از اون موقع همه این ها بهتون بگم توی دوماه یا سه ماه اتفاق افتاد ولی الان که فکر میکنم با این که سنم خیلی کمه خیلی برزگم کرد خیلی و خیلی ترمز ها رو بهم نشون داد .
استاد عزیز دیگه ای که دارم دکتر ازمندیان خیلی این ایه رو می خوند
به یقین کسانی که گفتند: «فرمانروای ما خداوند یگانه است!» سپس استقامت بورزند، فرشتگان بر آنان نازل میشوند که: «نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است
چیزی دیگه ای غیر از ایمان و استقامت بر روی ایمان نمی تونه باشه یادمه که یه ایه ای خوندم
که می گفت فقط گمراهان از رحمت خداوند ناامید میشوند
حالا چه ربطی داره اینا ؟
ربطش اینه که تبلیغات به خاطر اینه که فکر میکنیم کسی مارو نمی بینه یا نمی شناسه باید پول بدیم تا مارو ببینن و بفهمن ما چی کار میکنیم تا بعد انقدر این کار رو انجام بدیم که بریم توی ذهن مردم و همش جلوی چششون باشیم تا این که احساس نیاز کنند و به ما پول بدن تا ما خدمات خودمون رو بهشون اراعه کنیم یا محصولمون رو بفروشیم
حالا وقتی ایمان بیاری و روی باورهات کار کنی (این انقدر واضحه نصبت به داستان بالا و تمام داستان هایی که شنیدید) یه اتفاقی میفته (ینی خدا ) اونا به فکر تو میوفتن
اگر در نظرم بگیریم در هردوصورت یه جور میشه سود شما .اصلا توی مورد دوم نصف فروش داری (برفرض)
سلام و سپاس به خدایی که مرا انسان و اشرف مخلوقاتش آفرید .
سلام و سپاس بر خدایی که مرا ارزشمند و خردمند و دانا آفرید.
سلام و سپاس ک من مقدس ترین و باشکوه ترین موجود خدا بر روی زمینم…
سلام و سپاس بر استاد باعشق و دوستان دوست داشتنی ام که همه شمارو تحسین میکنم این سایت رو تحسین میکنم زیبایی در این سایت و تحسین میکنم
عشقی که از تک تک دوستان اینجا می تراود را تحسین میکنم.
من با قسمتی از مقاله زیبا و بی نظیر خانم شایسته دوست داشتنی و عزیز و کامنت های یکی از دوستان و دعایی از یک بزرگ و ترجمه آیات الکرسی برای خودم تمرین ساختم تا هر روز ازش بخوانم تا بتوانم باورهای توحیدیمو قوی تر سازم با توکل بر خداوند بزرگ و عالی مرتبه ام..
یکتا پرستی را انتخاب کردم
توحید در عمل را انتخاب کردم
و با قدرت، ایستادگی و استقامت میکنم و کنترل ذهن میکنم، در برابر نجواهای شیطانی و شرک گونه ام که ریشه تمام بدبختی ها و ناآرامی ها و ریشه تمام فقرها،مریضی ها،افسردگی ها و ریشه همه وابستگی ها،روابط ناسالم و مخدوش و ریشه همه ذلت ها ،ترس ها،نگرانی ها ،و ریشه همه رنج ها و زجر کشیدن ها و دست و پا زدن ها در تاریکی ها و ریشه همه اون چیزهایی که خدایی نسیت و ما را از اصلمون دور میکند هست ،
دوری از توحید را نمیخواهم شرک را نمیخواهم پس چیو میخواهم، توحیدی بودن را موحّد و یگانه پرست بودن را میخواهم.
همه جا خدا رو حی و حاضر دیدن و اعتبار تمام کارها و قدرتهامو به خدا دادن و میخواهم .
که یکتاپرستی:
یعنی بدانی نیرویی مطلق که بدون اجازه اش برگی از درخت نمی افتد ،صاحب و رئیس ات است، و اگر بتوانی تمام لحظات زندگی ات به او اعتماد کنی د یکتاپرست بمانی ،آنوقت همان میشود که خدا میگوید؛
《 آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست؟》
مجیدعزیز؛
اگر یکتاپرست باشی ،نمیتوانی به چیز دیگری وابسته شوی، زیرا یکتاپرستی آنقدر وابسته ات میکند که دیگر فضایی برای غیر خدا نمی ماند.
یکتاپرستی ؛
یعنی یقین بدانیم هیچ چیز به قدر ذره ای تاثیری بر زندگی مان ندارد، یعنی باور کنیم خداوند،همان که استاد عزیزمان را موسی ع را هدایت کرد و عشق مسیح ع را در دل مردم انداخت و مردم را دور محمدص جمع کرد به اندازه ایمانمون به او،
حامی مان میشود و به برکتش دسترسی می یابیم.
من به او به تنها منبع قدرت بودن او به تنها منبع رزق و روزی بودن او در دنیا وآخرت ایمان دارم و ایمان آوردم و میدانم که:
جزء الله خداوند زندهء ابدی ،معبود دیگری وجود ندرد؛
نه چُرت او را فرا میگیرد و نه خواب.
آنچه در آسمانها و زمین است از آنِ اوست .
کیست که بدون اذن او از دیگران شفاعت کند؟
و خداوند سرنوشت مردمان را در زمان حال و آینده،به قدرت علم واسعه میداند و جز به اندازه ای که اراده فرماید، کسی از مخلوقات از علم او مطلع نمیشود،
حکومت او آسمانها و زمین را فرا گرفته است و نگهداری این دو مجموعه نزد او دشوار نیست و خداوند آن بزرگ بی همتا در والایی است؛
خداوند سرپرست آنانی است که ایمان آورده اند، آنها را از تاریکی به سوی روشنایی و نور هدایت میفرماید،اما کسانی که کافر شدند،شیطان سرپرست و یاور آنهاست و آنها را از نور به سوی تاریکی سوق میدهد؛و آنها اهل جهنم اند و جاودانه در آن مقیم خواهند شد.
حدیث از امام علی ع درباره تقوا میفرماید؛
تقوا (کنترل ذهن)
همچون مرکبی است ،راهوار،که صاحبش بر آن سوار است و زمامش در دست اواست و تا دل بهشت او راه پیش می برد.
تقوا و ترس از خدا؛
کلید گشودن هر در بسته ای است ،ذخیره رستاخیز و سبب آزادی از بردگی شیطان و نجات از هر هلاکت است.
خدایا تقوای ترا پیشه میکنم بندگی ترا میکنم که روزی رسان بی حساب و شکست ناپذیرم تویی ،ترا بندگی نکنم کیو بندگی کنم ترا شکر نکنم کیو شکر کنم که قدرت اول و آخر دنیا و آخرتی.سپااااااااااس
ای پدید آورنده آسمانها و زمین
تو صاحب و سرپرست من در دنیا و آخرتی
ربّی، وهّابی و کریمی که با کریمان کارها دشوار نیست.
خداوندی که من درکش کردم،
خداوندی که من لمسش میکنم ،خداوندی که من یقین بهش دارم که اوست صاحب اختیار جهان هستی،
خداوندی که همه چیز است و من در هر زمان به هر شکل که آن روز و آن لحظه و آن برهه از زمان میتواند کمکم کند صدایش میکنم و میخوانمش نامش را که الرحم الرّاحمین است و او اجابت میکند مرا،
که خود بهم گفت ادعونی استجب لکم…
خداوندی که قاضی الحاجات هست و سریع الجواب.
تمام اتفاقاتی که من آگاهانه به آنها نگاه میکنم معجزاتی از سوی خداوندم است که با توجه به باورهای توحیدی من و باورهای مثبت و درست من رخ میدهد.
پس معجزه یعنی؛
برآورده شدن خواسته ها
معجزه یعنی؛
هم صحبتی شدن با خداوند و دریافت واضح الهامات از سوی او.
معجزه یعنی؛
توحیدی شدن ،موحد و یگانه پرست شدن.
الهی ترا سپاس برای اینکه هستی حی و حاضری در هرجاو هر زمان .
شکر میکنم ترا برای آگاهی های نابم که هر روز و هر لحظه از جانب تو بوسیله عوامل غیبی ات بمن میرسد.
شکر برای مسیر خوب زندگیم که هر روز و هر لحظه بهم نشونش میدی و هدایتم میکنی.
شکر برای شناخت بهتر وبیشتر هر روزهء تو.
شکر برای هدایتم از سوی تو.
شکر برای قدرتی که تو برای خلق زتدگیم به من دادی
شکر برای وجود همه نعمتهای دنیوی و اخروی هر روزه ام.
شکر برای همه ثروت ها و نعمتهای بی انتها در جهان هستی.
شکر برای بی نهایت راههایی که برای کسب نعمتها و ثروت ها خلق کرده ای.
ای مالک و صاحب همه چیز در دنیا و آخرت
ای تو که همه چی هستی و قدرت همه چی در اختیار توست،ای لازمان و لامکان،ای تو که در آن واحد همه چیز در همه جای این جهان هستی وجود داری.
از تو سپااااااااسگزارم که تک تک خواسته هایم را برآورده میسازی، از تو سپااااسگزارم که خوانِ نعمت و ثروت الهی ات را در اختیارم گذاشتی و من دارم به بهترین شیوه و راحت ترین شکل ممکن ازشون استفاده میکنم و لذت می برم.
الهی شکرررررت که به شکل سلامتی ذهنی،جسمی،روحی در وجود من و عزیزانم پررنگی،
خداوندا شکرت ،بی نهایت شکررررر که در قالب و شکل خانه مجلل و بزرگ و اتومبیل نرم و راحت و امن و در قالب سفرهای سیاحتی متعدد و عالی و وسایل و امکانات رفاهی زندگی و به شکل همسری مهربان و بی نظیر و عاشق و فرزندانی سالم و صالح و خلاق و پرانرژی و خانواده شاد و صمیمی در زندگی من حضور داری.
خداوندا شکرت که در قالب نعمت ها در زندگی ام حضور داری و بهم بهترین خدمات رو میدهی .
خداوندا
تو گفتی تا شعورمان تغییر نکند تا نگاهمان از درون درست نشود تا “حتی یُغَیِّروا ما بانفسهم” اتفاق نیفتد،
زندگی مان تغییر نخواهد کرد.
درست گفتی و صدق الله!
پس به مَنُّ و کرم خویش ،مددرسان تا شعورمان،تا نگاهمان ،به بهترین وجه تغییر کند ،تا زیباترین و باعزت ترین نوع حیات را دریابیم.
خداوندا ما آیات تورا آنچنان که باید یا نمی فهمیم یا چنان بد می فهمیم که جز خسارت برما افزوده نمی شود،پس کرم نما و با نور روشنگر خویش مارا از این بدفهمی های خسارت بار رهایی بخش.
خداوندا، ای هادی!
مارا از شرّ تمامی فرقه ها و مذاهب دروغ و فریب نجات بخش و به رحمتت به یگانه دین خود که دین توحیدی و رهایی است ،هدایت بفرما
آمییییییین
خدایا ! تنها ترا می پرستیم و تنها از تو یاری می جوییم
لطفا ما را به راه راست و به راه درستی هدایت کن
به راه آنهاییکه بهشون نعمت هدایت و رستگاری اعطا کردی ،به راه همه پیامبران الهی ات به راه استاد عباس منش ها راه آنهاییکه هر روز از بهترین و راحت ترین و لذت بخش ترین و عزتمندانه ترین راه بهشون نعمت آرامش،برکت،فراوانی اعطا کردی نه راه آنهاییکه بر اثر تکذیب حق و با شرک ورزی دچار عذاب الهی شدن و نه راه آنهاییکه گمراه شدن و به درک واصل شدن.
آمین یا ربّ العالمین…
خدای عزیزم کمکم کن،،لطفا مرا ببخش و بیامرز و پاکم کن ای پاک و منزه ، که گناه بزرگ نزد من است و عفو بزرگ ازآن توست ،ای اهل بخشش و اهل تقوی ای اهل مغفرت لطفا مرا ببخش و بیامرز تا به سوی تو آیم و به تو وصل شوم و روزی از تو خواهم و بنده و عبد تو باشم نه غیر تو،
خداروشکر که تونستم برای شما نوری روشن کنم برای عبور از تاریکی ها خداروشکر برای توجه خوبتان و ممنونم از کامنتان و دعا میکنم که همیشه درحال رشد باشی همیشه برای هم مسبب رشد و پیشرفت هم باشیم دست بدست هم تا نور مسیر بپیماییم همه باهم با استاد باعشق و بانو شایسته بزرگوار
درود خدا بر شما دوست عزیزم باد خواهر گلم موفق و پیروز باشی
دوستمون این سوالو پرسیده بودن که کی باید از ابزار موفقیت (تبلیغات و..) استفاده کرد و چه موقع باید روی خدا حساب کرد .
این سوال خود شرکه . وقتی شما فک میکنین که گاهی اوقات لازمه که برای پیشرفت کارت تبلیغ کنی یعنی این که نیروی تبلیغاتو برتر از قدرت خدا میدونی . یعنی این که فک میکنی گاهی اوقات خدا نمیتونه بهت کمک کنه و از پسش بر نمیاد پس شما خودت باید یه فکری به حال خودت بکنی . یعنی از اصل( توحید ، توکل بر خدا و باور خدایی) ، دور شدی و چسبیدی به فرع (تبلیعات).
دوست عزیز ، اگه باور های درستی در مورد کسب و کارت داشته باشی ، اگه در مورد شغلت حس خوب داشته باشی و باور کنی که شغلت ارزشمنده و به خیلیا داره کمک میکنه ، اگه کسب و کارتو دوس داشته باشی ، اگه احساس لیاقتو تو خودت پرورش بدی و خودتو لایق درآمد بالا در قبال شغل با ارزشت بدونی ، مطمئن باش تو مداری قرار میگیری که زندگیت سرشار از موفقیت میشه و دیگه نیازی به تبلیغات نخواهی داشت . به یه شخصیت محبوب بین مردم تبدیل میشی و افراد جذبت میشن . مثل استاد عباسمنش که بدون کوچک ترین تبلیغات این همه موفق هستن و سایتشون اینقدر بازدید داره .
ایشون نه تبلیغاتی داشتن نه ورد خاصی خوندن نه جادو و جنبل کردن نه از ابزار و ترفند خاصی استفاده کردن . در واقع به خاطر توکلشون بر خدا و باور های صحیحشون و تمرین و تکرار مداوم ، دارن توسط خدای متعال بین مردم تبلیغ میشن و روز به روز نزد مردم محبوب تر میشن .
به نظر من تبلیغات یه نوع خود فریب دهی هست .
چون شخصی که واسه کارش تبلیغ میکنه باید هزینه هایی متقبل بشه . حالا اگررررم بعد تبلیغات ۴ نفر جذب شدن باز سودی که به دست میاد قبلا صرف تبلیغات شده و عملا انگار طرف هیچ کاری نکرده .(نظر شخصی)
دوست خوبم ، شاید یکی از بزرگترین اشکالات شما این باشه که مرتب مشغول مقایسه کردن موفقیت خودت با دیگران هستی . شاید مشکل اینجاست که شما بسیار کمال گرایی و میخوای سریع از صفر به صد برسی . شما خودتو با افراد بسیار موفق مثل استاد مقایسه میکنی که سال ها برای ساختن باورهای صحیح تلاش و تمرین کردن . در واقع فرق شما و استاد اینه که استاد صبورانه دوره تکامل خودشونو گذروندن اما شما میخواین یه شبه به صد برسین .
به نظر من به جای این که سعی کنین بین بقیه رقبا بهترین باشین ، سعی کنین بهترینِ خودتون باشین . این حرف یعنی چی ؟ یعنی با خودت در رقابت باشی نه کسه دیگه . یعنی سعی کنین هر روز بهتر از دیروزتون باشین ، یعنی به هر موفقیت کوچیکی که رسیدین واسه خودتون یه جشن کوچولو بگیرین و خودتونو تحسین کنین . یه روز اینقدر این موفقیت های کوچک کوچیک رو هم جمع میشن که شما رو به قله میرسونن :)
از دیدگاه کاملاً توحیدی این قضیه را بررسی کردید. من این طور برداشت کردم که یک شخص باید در همه ی احوالات خودش روی خدا حساب باز کنه ، حالا میخاد از تبلیغات باشه یا نه
نظر من به این سوال اینه که تفاوت ها بستگی داره به دیدگاها که ما چه دیدگاهی داریم به هرکاری انجام می دهیم ٫ اگر واقعا فکر کنیم که مردم می تونن به ما کمک کنند یا رو حرف دیگری حساب کنیم ما شرک ورزی کردیم و نعمت ها را از خود دور کردیم ،
چرا ایمان خودمان درست نکنیم و خودمان به خدای یکتا نسپاریم ، خدایی که بی نهایت دست دارد
مثل قورباغه ای که ازش پرسیدند اسمان چیست؟
گفت دایره کوچکی به رنگ ابی ٫
مفهوم هر چیز ی در خود ان نیست بلکه نگرش ما نسبت به ان ها نهفته است ٫
خواسته ها و آرزوهای ما هرچه باشند، چه از موفقیت در کسب و کار و ثروت و سلامتی و … تنها و تنها از یک مسیر و روش میشه و اونها رسید چون قانون جهان هستی همواره ثابت و یگانه هست.
پس فرقی نمیکنه خواسته ما چی باشه. چون همواره یک پاسخ برای دستیابی به اون خواسته وجود داره.
خداوند در هر لحظه به شکل سعادت (سلامتی، ثروت، آرامش، شادی و … ) در زندگی ما درجریانه و ما وقتی میتونیم این جریان همیشگی سعادت رو دریافت کنیم که در مقابلش مقاومت نداشته باشیم (رها باشیم). و هرچقدر مقاومت ما کمتر باشه، جریان بیشتری از این سعادت وارد زندگیمون میشه. پس ما در هر لحظه از زندگی یا داریم سعادت رو دریافت میکنیم یا عدم سعادت رو ( بیماری، فقر، غم و غصه و …). که هرچقدر درمقابل سعادت مقاومت داشته باشیم به میزان بیشتری از عدم سعادت وارد زندگیمون میشه.
عدم مقاومت= رهایی
پس ” رهایی ” بهترین مسیریه که ما رو به خواسته هامون میرسونه.
رهایی یعنی عدم تعلق و وابستگی، یعنی نچسبیدن و حساس نشدن، یعنی تقلا نکردن.
وابستگی و تقلا کردن برای هر خواسته ای ما رو از خواستمون دور میکنه. تقلا کردن مثل دویدن دنبال سایه خودمونه که هیچ وقت بهش نمیرسیم.
پس وقتی که به خواسته هامون میچسبیم و خیلی برای خودمون مهمشون میکنیم و همش دست و پا میزنیم و تقلا میکنیم تا بهشون برسیم، درواقع داریم درمقابل این جریان سعادت مقاوت میکنیم و راه ورود خواسته هامون رو میبندیم.
اما منظور از تقلا نکردن، هدف نداشتن و تلاش نکردن و ساکن بودن نیست. منظور اینه که هر اقدامی رو که انجام میدیم، نسبت به اون اقدام و نتیجه ای که برامون در بر داره زیادی حساس نشیم و در کمال آرامش اقدام کنیم. چون نسبت به هرچی حساس بشیم بدترش میکنیم. درواقع وقتی که داریم تقلا میکنیم، داریم با حسه بدی یه کاری رو انجام میدیم و درنتیجه داریم ارتعاش منفی میفرستیم و مقاومت میکنیم.
یه متنی راجبه رهایی خوندم که گفته بود:
{{ برای رسیدن به هدف ناگزیر به تلاش (تقلا) نیست. تنها به روشی به کائنات بگویید که کجا میخواهید بروید. آنگاه صبورانه و در کمال هماهنگی، جریان رودخانه زندگی را دنبال کنید تا شما را به مقصد برساند. گاه شاید رودخانه زندگی برای آنکه شما را به مقصد برساند یک دور کامل چرخ و فلکی بزند . حتی شاید گاه چنین به نظر برسد که از مسیر منحرف شده و به راهی دیگر می رود. با همه اینها، در دراز مدت، این راه آسوده و هماهنگ تر از این است که تقلا و تکاپو برسید.
در جهت جریان آب پیش رفتن یعنی اینکه “نرم و سبک” به هدف های خود بچسبید (هرچند در نظرتان مهم جلوه کند) و مشتاق باشید تا اگر چیزی مناسب تر یا رضایت بخش تر پیش آمد، آنها را عوض کنید. این یعنی حفظ توازن میان چشم از هدف بر نداشتن و لذت بردن از مناظر میان راه و حتی اشتیاق به عوض کردن مقصد، اگر زندگی شما را به راهی دیگر بکشاند. خلاصه یعنی محکم اما انعطاف پذیر بودن. }}
پس هرچه بتونیم رهاتر باشیم زودتر میتونیم به خواسته هامون برسیم.
وقتی که همش دنبال ابزاری برای پیشرفت کسب و کار هستیم، همش چشممون به این و اونه که ببینیم چیکار میکنن و همش تو صحنه رقابت هستیم، یعنی داریم تقلا میکنیم و در خلاف جهت این رودخانه زندگی دست و پا می زنیم و مقاومت می کنیم.
ولی چجوری میشه به رهایی رسید؟ چجوری میشه که آرزوی چیزی رو داشته باشیم ولی برامون مهم نباشه؟
به نظر من هرچقدر بتونیم کمتر به خواسته هامون فکر کنیم و یجورایی فراموششون کنیم و فقط و فقط سعی کنیم در لحظه زندگی کنیم و از بودن با خودمون لذت ببریم، میتونیم به حالت رهایی برسیم.
همه ما داشتیم خواسته هایی رو که وقتی فراموششون کردیم و کمتر بهشون فکر کردیم، بعد مدتی بهشون رسیدیم.
چون وقتی به خواسته هامون فکر میکنیم، ذهن ناخودآگاه به سمت چطور و چگونگی رسیدن به خواستمون میره و اینجاست که مقاومت ایجاد میشه.
ولی منظور از فراموشی این نیست که دیگه آرزوی هیچ چیزی رو نداشته باشیم.
اصلا مگه نه اینکه همه ی درخواستها و آرزوهای ما در دل تضادهای زندگیمون شکل گرفتن و فرستاده شدن و جهان هستی هم بهشون پاسخ داده و ما تنها باید دریافتشون کنیم؟
پس ما در هر لحظه حتی ناآگاهانه آرزوهامون رو درخواست میکنیم. این درسته که اگه از قبل و به صورت آگاهانه آرزوها و خواسته هامونو مشخص کنیم و بهشون فکر کنیم و تجسمشون کنیم، اونوقت جهان تضادهای کمتری رو سر راهمون قرار میده. ولی لازمه این کار اینه که زیرساخت افکارمون (باورهامون) رو درست کنیم تا با فکر کردن و تجسم آگاهانه خواسته هامون دیگه ذهن کمتر به سمت چطور و چگونگی بره و ارتعاش منفی فرستاده نشه و مقاومت ایجاد نشه.
دو مسیر ما رو به رهایی میرسونه:
*مسیر اول که خیلی سخت و پرمشقت و طولانیه مسیریه که کلی باید بدویم و بدویم و زمین بخوریم و نرسیم تا در آخر دست بکشیم و تسلیم بشیم و رها بشیم. حتی توی این مسیر هم خیلی از افراد تا آخر عمرشون میدون و زمین میخورن و نمیرسن ولی بازهم دست نمیکشن و تسلیم نمیشن.
مثل کسایی که بچه دار نمیشن و سالها تحت درمان و دکتر و هرکاری میکنن ولی بچه دار نمیشه. اما بعد اینکه تسلیم میشن و یه بچه از پرورشگاه به سرپرستی میگیرن، بعد مدتی میبینیم خودشون بچه دار میشن. چون وقتی خواستشون رو فراموش کردن و دیگه تقلا نکردن بهش رسیدن.
* در مسیر دوم که راحتتره برای اینکه بتونیم کمتر به خواسته هامون فکرکنیم و فراموششون کنیم (کمتر دغدغه ذهنیمون باشه و برای خودمون مهمشون کنیم)، باید در ابتدا باورهامونو درست کنیم.
چون اگه باورهای اشتباهی داشته باشیم، هرچقدر هم بتونیم به خواسته هامون فکر نکنیم و فراموششون کنیم، بازهم ذهن ناخودآگاه به سمت خواسته هامون میره و به علت باورهای اشتباهی که داریم خودمونو از خواسته هامون دور میکنیم.
پس در ابتدا باید بتونیم جلوی این نجواهای ذهنی که میگن “چطوری و از چه راهی می خوای به خواستت برسی” رو بگیریم. که این نجواها در واقع از باورهای مخربی که داریم میان. وقتی که باور داریم راهی نیست که ما رو به خواستمون برسونه، اونوقته که این نجواها سرو کلشون پیدا میشه و میگن چطوری؟ مگه میشه؟ مگه میتونی؟
وقتی که باور نداریم کسب و کارمون ارزشمنده و میتونه مشتری های زیادی داشته باشه، اونوقته که نجواهای ذهنی میگن آخه چطوری میخواد برات مشتری بیاد وقتی که هیشکی هنوز نمیشناستت؟ و اونجاست که واسه آروم کردن این نجواها میریم سراغ تبلیغ و بازاریابی و استفاده از روشهای مختلف و شروع میکنیم به تقلا کردن.
پس باید باورهای مناسبی در خودمون پرورش بدیم تا بتونیم با این نجواها مقابله کنیم. و بنیادی ترین باور هم همینه که ما خودمون خالق شرایط خودمون هستیم و نه عوامل و شرایط خارجی.
اما قوی ترین باوری که میتونیم در خودمون پرورش بدیم، ایمان به خدای بزرگه.
خدا در هر لحظه داره نعمت هاشو به سمت ما جاری میکنه و ما به اندازه باورمونه که از این نعمت ها دریافت میکنیم.
باور به خدا همه ی ناممکن ها رو ممکن میکنه. باور به خدا بزرگترین قدرتیه که هر کسی میتونه داشته باشه.
* باوری که قدرت رو از همه ی افراد و شرایط و عوامل خارجی بگیریم و فقط به خدا بدیم.
* باور به اینکه ما از جنس خداییم و قدرت آفرینش داریم. و چون خدا میخواد ما در زندگی غرق در سعادت و خوشبختی باشیم این قدرت رو بهمون داده.
* باور به اینکه خدا هم از رسید ما به آرزوهامون و شادی ما لذت میبره.
* باور به اینکه خدا از راهی که فکرشو نمیکنیم ما رو به خواسته هامون میرسونه.
وقتی که به خدا ایمان داریم و باور داریم خدا از راههایی که فکرشو نمیکنیم ما رو به خواسته هامون میرسونه، دیگه این نجواها حرف از چطور و چگونگی نمیزنن و ساکت میشن و هرچقدر هم ایمانمون بیشتر بشه، قدرت این نجواها کمتر میشه.
چون خدا قراره از راههایی که فکرشو نمیکنیم ما رو به خواسته هامون برسونه. پس وقتی راه و روش هایی به ذهن ما میاد و به دنبالشم نجواهایی میاد که میگن از این راه و روشها نمیشه، اونجاست که باید بهشون بگیم آره، درست میگین چون انجام شدن این کار از راهی نیست که ما فکرشو میکنیم پس ساکت شین. و وقتی که بارها و بارها با این نجواها مقابله کردیم و نذاشتیم ما رو تو حس و حال بد نگه دارن، اونوقت کم کم قدرتشون کم میشه و در مقابلش باور و ایمان ما قوی تر میشه.
زمانی که به اینجور ایمانی میرسیم، اونوقته که خدا خودش ما رو هدایت میکنه، درها رو به رومون باز میکنه، مسیر رو برامون هموار میکنه و افراد و موقعیت ها و دستهایی رو وارد زندگیمون میکنه تا ما رو به آرزوهامون برسونه.
اونوقته که میتونیم الهاماتش و نشونه هایی رو که داره هر لحظه به سمتمون میفرسته رو به راحتی و واضح دریافت کنیم.
فقط کافیه که ایمان خودمون رو بهش نشون بدیم و سعی نکنیم تا با استدلال و منطق دنبال راهی برای رسیدن به خواستمون باشیم. بلکه دست خدا رو باز بذاریم تا دستانش رو وارد زندگیمون کنه.
اما نشونه های ایمان چیه؟
* اینکه بتونیم با نجواهای ذهنی که همش از چطور و چگونگی حرف میزنن مقابله کنیم و مطمئن باشیم خدا ما رو به خواستمون میرسونه ولی چجوریشو دیگه نخوایم بدونیم و بهش فکر نکنیم. چون وقتی ذهن به سمت چطور و چگونگی انجام یه کار میره، اونوقته که شک سرو کلش پیدا میشه و جای ایمان رو میگیره. ایمان یعنی من نمیدونم چطور انجام میشه، من فقط مطمئنم که انجام میشه. چون همیشه از راههایی که اصلا فکرشو نمیکنیم انجام میشه.
جوری که مطمئن باشی خدا کسب و کارت رو رونق میده و از بینهایت راه برات مشتری میاره ولی دیگه به چجوریش کار نداشته باشیو بسپریش دست خدا.
* اینکه وقتی خدا موقعیتی رو برامون فراهم کرد و بهمون الهام شد که کاری رو انجام بدیم که نسبت به اون کار حسه خوبی داشتیم بدون چون و چرا اقدام کنیم و با حسه خوب و اشتیاق اون کارو انجام بدیم.
حالا این اقدام میتونه تبلیغ به روش خاصی یا استفاده از ابزار خاصی یا کمک گرفتن از فردی باشه. ولی فقط اقدام کنیم و دیگه وابسته به اون ابزار و افراد و نتیجه ای که اون اقدام برامون در بر داره نشیم تا اگه نتیجه خوبی هم برامون نداشت از ایمانمون به خدا کم نکنه.
و اگه میگم اون اقدام نتیجه خوبی برامون نداشت، چون شاید خدا بخواد با اون اقدام صرفا ما رو وارد تضادی کنه تا باعث شه ما فرکانس خواستمون رو قوی تر ارسال کنیم تا خواسته بزرگتر و بهتری رو دریافت کنیم. واسه همین هیچ وقت نباید از تضادهایی که برامون پیش میاد ناامید و سرخورده شیم چون این تضادها باعث میشن خواسته هامونو قوی تر و با شدت بیشتری درخواست کنیم و جهان هم پاسخ بزرگتری بهشون میده.
* اینکه فقط و فقط از خودش بخوایم و قدرت رو فقط به خودش بدیم و بس و دیگه اصلا نگرانی رو به خودمون راه ندیم. هرچقدر نگرانی ( یا ترس) کمتر باشه و ته دلمون قرص تر باشه نشون میده که باورمون به خدا بیشتره و بلعکس.
اگه میگیم فقط و فقط از خدا بخوایم به این معنی نیست که دیگه کمک های دیگران رو نادیده بگیریم و اگه موقعیتی فراهم شد اون موقعیت رو رد کنیم. نه. منظور اینه که موفق شدن خودمون رو صرفا وابسته به یه عامل خاص نکنیم. مثلا نگیم که حتما باید به این روش تبلیغ کنم تا کارم بگیره، حتما باید مغازم تو فلان محل باشه تا مشتری خوب داشه باشم و …
. وقتی باورمون این باشه که فقط تبلیغات میتونه برامون مشتری بیاره، قدرت رو از خدا گرفتیم.
وقتی باورمون اینه که فقط اون دکتره که میتونه ما رو نجات بده یا مریضمون رو نجات بده، قدرت رو از خدا گرفتیم.
دیدیم صحنه ای رو که دکتر از اتاق عمل میاد بیرون و میگه ما هرکاری از دستمون بر میومد کردیم و دیگه باید رو خدا حساب کنید.
خب مگه از همون اول نباید رو خدا حساب کنیم؟ ولی ما اول رو اون دکتر حساب میکنیم و بعدش رو خدا.
اول دست به دامن همه کس و همه چیز میشیم و بعدش میرسیم به خدا.
از همه جور ابزار و افراد مختلف کمک میگریم و استفاده میکنیم به جز خدا و در آخر که به نتیجه نمیرسیم پای خدا رو میاریم وسط و میگیم خدا نخواست!
* اینکه با شور و اشتیاق از خدا درخواست کنیم و برای رسیدن به خواستمون میل و اشتیاق سوزان داشته باشیم. وقتی که با بی میلی از خدا میخوایم و هیچ شور و شوقی برای رسیدن به خواستمون نداریم، این نشون میده که باورش نداریم.
پس وقتی که با میل و اشتیاق سوزان فقط و فقط از خدا بخوایم و مطمئن باشیم که خدا از راهی که فکرشو نمیکنیم ما رو به خواستمون میرسونه و ته دلمون قرصه قرص باشه و نگران نباشیمو و بتونیم با نجواهای ذهنیمون مقابله کنیم و اگه بهمون الهامی شد و موقعیتی فراهم شد اقدام کنیم و نتیجشو بسپریم به خدا، این نشون میده که به خدا ایمان داریم.
با چنین ایمانی، وقتی که ذهن حتی ناخودآگاه به سمت خواسته ها بره دیگه ارتعاش منفی نمیفرستیم و مقاومت نمیکنیم. اما برای اینکه بتونیم به یه حالت فراموشی برسیم و بتونیم رها کنیم ( حالتی که دیگه ذهنمون کمتر به سمت خواسته ها بره و اونقدرا برامون مهم نباشن و دغدغشونو نداشته باشیم) باید بتونیم یه جورایی فکرمونو متوقف کنیم و اونم زمانیه که تو زندگیمون عشق داشته باشیم.
عشق یعنی لذت در لحظه
عشق یعنی یکی شدن با روح
عشق یعنی ارتباط با خدا
عشق یعنی عشق بازی با خودت و با خدا
عشق یعنی لذت بردن از بودن با خودت
عشق یعنی توقف فکر
عشق یعنی رهایی رهایی رهایی
میگن باید برای موفقیت در هرکاری روی اون کار تمرکز داشته باشی. ولی تمرکز چیه؟
تمرکز یعنی فوکوس توجه. یعنی وقتی که توجه به شکل کامل روی یه چیزی متمرکزه و به هیچ سمت دیگه ای نمیره یا خیلی کم چیزه دیگه ای توجهمون رو جلب میکنه، در اون حالته که تمرکز داریم. و عشق چیزیه که این قدرت تمرکز رو ایجاد میکنه.
وقتی که روی فرکانس عشق باشیم، خود به خود همه ی شرایط و موقعیت ها برای رشد کسب و کار فراهم میشه، خود به خود برای اون کسب و کار تبلیغ میشه، خود به خود مشتری ها زیاد میشن، خود به خود ثروت میاد و …. .
حالا چرا خود به خود همه ی این چیزا فراهم میشه؟
عشق قدرت کشش داره و جوهره ی توجه رو میکشه به سمت خودش و همین قدرت کششش سبب میشه که توجه رو به سمت خودش متمرکز کنه و دیگه توجه به سمت ناخواسته ها نمیره یا خیلی کم. توجه به سمت کمبود نمیره، توجه به سمت رقابت نمیره.
عشق چیزی فراتر از صرفا علاقه داشتن هست. عشق ما رو فارغ از زمان و مکان میکنه. عشق لذت زندگی در لحظه رو برامون به ارمغان میاره.
وقتی کسب و کاری داشته باشیم که عاشقشیم دیگه گذر زمان رو متوجه نمیشیم، تشنگی و گشنگی و متوجه نمیشیم، سرما و گرما رو متوجه نمیشیم. عشق چیزیه که خواب رو ازت میگیره و نمیذاره تا صبح بخوابی. عشق چیزیه که نصف شب از خواب بیدارت کنه و نذاره بخوابی. عشق چیزیه که مادیات رو برات بی اهمیت میکنه.
راندا برن تو مصاحبه ای که با استر هیکس داشت میگفت زمانی که داشته یکی از کتاباش رو مینوشته، نصف شب یچی از خواب بیدارش میکرده و میرفته سروقت نوشتن و مینوشته و مینوشته، ساعت ها مینوشته تا اونجایی که دیگه از گردن درد نتونه ادامه بده. به این میگن عشق. راندا برن نمی گفته حالا بذار میخوابم فردا صبح بلند میشم مینویسم. اون اگه همون نصف شب بلند نمیشد بنویسه ارضا نمیشد.
استیو جابز سرطان داشت ولی اونقدر غرق در کارش بود که نمیرفت دنباله درمانش. اونقدر غرق در عشقش بود که صدای مرگ رو هم نمی شنید. به این میگن عشق.
وقتی کسب و کاری داری که عاشقشی، اونوقت دیگه برات مهم نیست که بقیه چیکار میکنن تا بخوای باهاشون رقابت کنی، دیگه برات مهم نیس بقیه تو رو دنبال کنن یا نه، مهم نیست که برات مشتری بیاد یا نه، مهم نیس که کی چه فکری راجبت میکنه. حتی برات مهم نیس که درآمد داشته باشی یا نه. چون داری از لحظه لحظه زندگیت لذت میبری. و وقتی که دیگه این چیزا برات مهم نباشه اونوقته که رهای رهایی. و تو این حالته که خدا مسیرها رو برات هموار میکنه. برات موقعیت ها و افرادی میاره که باعث پبشرفت کسب و کارت میشن و خدا همه ی کارها رو خودش برات راست و ریس میکنه.
به قول پائولو کوئلیو که میگه تحقق بخشیدن به افسانه شخصی یگانه وظیفه آدمیان است، مهمترین هدف ما تو زندگی دنبال کردن عشق و علاقمونه. چون با دنبال کردن عشق و علاقمونه که به پیشرفت جهان کمک کرده و جهان رو جای بهتری برای زندگی میکنیم و به همین دلیله که وقتی داریم عشقمونو دنبال میکنیم خدا خودش همه ی کارها رو ردیف میکنه و بهمون پاداشی از سعادت میده.
هم فرکانسی عزیز از کتابی که در قالب کامنت نوشتید و در اختیار ما قرار دادید بینهایت سپاسگزارم، شما ایرادی رو که شاید خیلی از ماها داریم بخصوص خود من، به خوبی و با ظرافت توضیح دادید. من با اجازه تون کامنتتون رو ذخیره کردم تا باز هم با دقت بیشتری بخونم. شاید تا حد زیادی مطالبی رو که توضیح دادید میدونستم اما هنوز خیلی باید تمرین کنم تا به این خلوص، در خودم پیاده کنم. ممنونم از وقت و حوصله ای که برای شریک کردن ما با آگاهیتون صرف کردید.
سلام به استاد عزیزم سید بزرگوار ، استاد عباس منش عزیز
اول از همه روز معلم رو به استاد ، معلم و مرشد خودم که باعث تحول بزرگی در زندگیم شد تبریک میگم و همچنین به دیگر معلمین و مربیان بزرگوار حاضر در جمع٫
وقتی این سوال و گفته های دوست گرامی رو میخوندم یاد یک روایتی از پیامبر افتادم نوشته بود: شخصی نزد پیامبر رسید گفت یا رسول الله وقتی جایی باید بروم و شترم در کوچه میماند چه کنم؟ بر خدا توکل کنم یا زانوی شتر را ببندم؟ پیامبر جواب داد:
“گفت پیغمبر به آواز بلند /// با توکل بر خدا زانوی اشتر ببند”
بارها استاد در تمام فایل های رایگان و دوره های دیگه گفتن که “ایمانی که عمل نیاورد ایمان نیست، فقط حرف است”٫ وقتی روی باورها کار میکنی هدایت میشی و اگر به اون هدایت عمل کنی نتیجه های آروم آروم ظاهر میشن و هر چه بیشتر نشانه هارو تایید کنی بیشتر و سریعتر هدایت میشی٫ بنظرم این معناش اینه که اگه لازمه در کارت تبلیغات کنی انجام بده حالا از هر راهی که به سمتش هدایت میشی ولی نکته اینجاست که اثر بخشی این تبلیغات رو از کی میخوای؟ موسسه ای که کار تبلیغ رو انجام میده یا خدا؟؟؟!!!!
کار درست و اصولی رو باید انجام داد ولی نه با تکیه بر دانش فرد یا افراد خاصی!! بلکه با ایمان و عمل به قوانین، یقینا اگر کاملا روی ذهنمون کار کنیم و باورهای درست و قدرتمند کننده رو تقویت کنیم نتایج عالی خواهیم گرفت٫
اگر استاد عباس منش این نتایج رو بدست آوردن بخاطر ایمان بالا و کار کردن مداوم و بدون وقفه بر روی باورهای خودشون هست٫ با توجه به خاطراتی که قبلا از زبون خودشون شنیدم ایشون هم در ابتدای کار تبلغ میکردن ، بصورت تراکت یا موارد دیگه (خاطرات طراحی تراکت، پوستر چسبونی ، پرینترهای رنگی و ٫٫٫) شناخت و شهرت ایشون هم از قانون تکامل مستثنی نبوده ولی هر چه جلو رفتن بیشتر هدایت شدن تا رسیدن به سایت٫
پس بنابراین بنظرم تناقضی بین علم و دانش و قوانین وجود نداره و هر دو در راستای هم عمل میکنن و مکمل یکدیگرند٫ با قوانین ذهن و باورها رو درست میکنی و با علم بازاریابی و تبلیغات خواسته هات رو جلو میبره و عمل میکنی٫
عالم اسباب و چیزی بی سبب /// می نیاید پس مهم باشد طلب
گفت پیغمبر که بر رزق ای فتا /// در فرو بسته ست و بر در قفل ها
بی کلید، این در گشادن راه نیست /// بی طلب، نان سنت اللّه نیست
دوست عزیز از خوندن کامنت شما لذت بردم وقتی با اعتبار هر کاری وهر گفته ای خدا رو بر قلبت جاری میکنی همه جهان برای این توکل وایمان درونت جهاد میکنند همون طور که تو کمر همت بسته و برای یکتاپرست بودنت وایحاد توحید در وجودت تلاش میکنی .
پاداش ایمان خودم به خدا وپاداش ایمان خدا به خودم .این پر ارزش ترین دارایی یک فرد است دوست خدا شدن ???
عامل اصلی موفقیت استاد عباس منش چیست؟ به نظرم می رسه جواب سوال همان چیزی است بارها ایشان در سلسله گفتارهای خویش گفته اند و مهم ترین نکته ای بوده که شخصا از استاد آموخته ام ، عامل اصلی موفقیت ایشان در این است که ایشان زمانیکه قانون موفقیت را کشف کرده بطور مستمر و پی گیر قانون را برای رسیدن به ثروت بکار برده ، هر لحظه ، هر ساعت ، هر روز ، و ماهها در اجرای قانون ثابت بوده ، بر خلاف بسیارانی که اینها هم قانون را متوجه شده اند و در ابتدا هم با شور و شوق به قانون را بکار می برند ولی بعد از مدتی در اثر غفلت و یا علل دیگر
کم کم در اجرای قانون اهمال کاری می کنند و پیام های منفی مثل ویروس به ذهن آنها نفوذ می کند ابتدا مشهود نیست ولی پس از مدتی ویروس ها ذهنی که همان پیام های مخرب و منفی است در ذهن شان تکثیر می شود و پس از چند وقت چشم که باز می کنند می بینند طوری که متوجه نشده اند بطور کلی قانون از سیستم کاری آنها حذف شد ، به قول استاد خیلی سخت است که در این راه ثابت قدم بمانیم حتی خود استاد فرموده اند خودشان هم برخی مواقع دچار غفلت از اجرای قانون می شوند ولی دوباره سعی می کنند به مسیر اجرای قانون بر گردند ٫
آری عامل اصلی موفقیت استاد عباس منش همانا داشتن ثبات قدم در اجرای قانون موفقیت می باشد٫
من توی این مسابقه شرکت نکردم اما چون تازه فایل رو دیدم دوست دارم نظرم رو بنویسم وقتی من این سوال رو از خودم پرسیدم که چه عاملی تاثیر داره در موفقیت افراد ؟؟
می دونستم جوابش میشه ایمان و توکل و اعتماد به خدا و همه جوره جوابش میشد باید به خدا بسپاری تا برات انجام بده اما من این سوال رو که دوباره از خودم پرسیدم متوجه یکسری باورهایی شدم که اصلا فکر نمی کردم توی وجودم باشه مثل (پشتیبانی خانواده ، وضع مالی خانواده ، شانس ؛ مقصر دانستن اطرافیان به خاطر نداشتن اعتماد به نفس…)
هر چند من می دونم که خودم مسئول صددرصد زندگیم هستم اما الان درک کردم که هنوز ریشه ای قبولش نکردم و بقیه رو عاملی برای شرایط الانم می دونم و این مثل شرک مخفی بود من فکر می کردم این باور رو درست کردم اما همیشه ذهن مون نیاز به هرس علف های هرز داره پس دوباره شروع می کنم به گفتن اینکه عوامل بیرونی هیچ تاثیری در زندگی من نداره بلکه افکار و احساس و باورهای من هست که زندگی حال و آینده من رو میسازه . و من خدایی درونم دارم که با منه هدایتم می کنه و کار ها رو برای من انجام میده .استاد عزیزم ممنونم بابت سوال بی نظیرتون و همچنین از اینکه این خانواده و فضا رو ایجاد کردین که بهترین جای دنیا که مثل یک گوشه از بهشته همین سایت شماست.
سلام
خیلی خوشحال و سپاسگذار خداوند هستم که فرصت و احساس لیاقت پاسخ به این پرسش را پیدا کردم. من هنوز بسته روانشناسی ثروت را تهیه نکردم امیدوارم به زودی در مدار آن قرار بگیرم و بتونم از آگاهیهای روانشناسی ثروت 1 تا 3 به خصوص روانشناسی ثروت 3 استفاده کنم. من هنوز کسب و کار خودم را راه نینداختم ولی در تلاشم که این کارو انجام بدم به همین دلیل خیلی مطمئن نبودم که به این پرسش پاسخ بدم یا نه چون به قول استاد نصیحت و حرف بدون عمل مفت نمیرزد. بنابراین مطالبی که در پاسخ به این پرسش یادداشت میکنم صرفا جهت مرور و محک زدن آگاهی هایی هست که از فایلهای دانلودی و چند محصولی که به لطف خداوند از سایت خریداری کردم می باشد و درواقع میخوام رد پایی از خودم باقی بزارم برای بعدها که کسب و کارم را به شکل عباس منشی و توحیدی به راه انداختم که برگردم و ببینم از کجا به کجا رسیدم.
همه چیز “باور” است. چه باور کنیم چه نکنیم همه چیز همین است و همین است و بس.
“احساس خوب = اتفاقهای خوب” این اصل و اساس موفقیت و رشد چشمگیر است. حالا به میزانی که ما همین اصل را باور داریم و به میزانی که احساس خوب داریم و اینکه چقدر این احساس خوب را می توانیم حفظ کنیم در مدارهای مختلف قرار می گیریم و در هر مدار میزان مشخصی ثروت و نعمت وجود دارد و ما فقط به اتفاقات, شرایط و میزان درآمدی که درآن مدار هست دسترسی داریم و هرچقدر زور بزنیم, تبلیغات کنیم, روشهای نوین مارکتینگ و … را به کار ببریم باز هم ما به درآمد و ثروت و نعمت مدارهای بالاتر, حتی یک مدار بالاتر نیز دسترسی نداریم.
اگر اتفاقات و نتایج کوچکی که به دست میاریم را تایید کنیم کم کم باورهای ما بزرگ و بزرگتر میشه و به جایی میرسه که مثل استاد عباس منش بتونیم به راحتی و به وفور از کسب و کارمون ثروت و موفقیت به دست بیاریم. یه مثال از خودم بزنم در مورد نتایج احساس خوب: من کالایی داشتم که اینطور به نظر میرسید که باید یه چیزی دستی بدم که بیان آن را ببرن چون جامو گرفته بود یعنی حتی فکرشم نمی کردم کسی آن را بخرد, به یکی دو جا گفته بودم که گفتن به دردمون نمیخوره و نخریدن. ( اون روزها در فرکانس خوبی نبودم) وقتی آن را آگهی کردم هیچ خبری نشد تا اینکه من نوشتن شکرگذاری روزانه را دوباره شروع کردم. از روزی که شروع کردم هر روزش اتفاقات خوب و مشتری بود که خدا برام میفرستاد. چرا؟ چون من از طریق توجه به نکات مثبت زندگیم و چیزهایی که داشتم احساسم خوب شده بود, به همین سادگی! یه جنس دیگه هم داشتم که قبلا آگهی کرده بودم ولی به جز یه نفر که مفت میخواست بخره کسی مراجعه نکرده بود بعد از شروع شکرگذاری برای یکی از اجناس در همان روز و برای دیگری حدودا دو روز بعد مشتری خوبی آمد و به قیمت دو برابر آنچه اون فرد میخواست مفت بخره کالاها فروش رفت. یعنی قانون اینقدر زود جواب میده! منتها حالا هر چقدر من مدارم بره بالاتر نتایجم بزرگتر میشه. این اتفاق که خدا برام مشتری فرستاد را تعمیم بدیم به کسب و کار. مثلا اگر من تو مدار 1 میلیون تومن باشم از کسب و کارم 1 میلیون درمیارم هیچ ربطی هم به تبلیغات و … نداره.
مورد بعدی اینه که هر چقدر “باور فراوانی و احساس لیاقت” را در وجودم پرورش بدم و هر چه مدت زمان بیشتری در احساس خوب و شکرگزاری باقی بمانم (استمرار) و هر چه نتایج کوچک و بزرگی که در زندگیم بوجود میاد را بیشتر تایید و تحسین کنم باورهام قوی تر میشه و مدارم بالاتر میره. و مثلا میرم در مدار 2 میلیون تومن بعد 4 و 7 و 10 و …. همینجوری مدارم بالاتر میره البته در صورتی که در عمل به این قوانین و اصول “استمرار” داشته باشم. داخل پرانتز این را متذکر بشم که طبق صحبت استاد قرار نیس چون دو تومن شد 4 تومن همینجوری درامدمون دو برابر دو برابر بره بالا خیر بلکه به میزان تغییر فرکانس و مدارمون درآمد ما رشد میکنه و از یه جایی به بعد این رشد تصاعدی خواهد بود.
یه مثال از اصل و قانون فراوانی و احساس لیاقت به ذهنم رسید: بارها شده دیدم شخصی یه جنسی رو زیر قیمت میزاره بازم مشتری پیدا نمی کنه یا جنسش دیر فروش میره در حالیکه همون جنس رو شخص دیگری با قیمت بالاتر میزاره و خیلی راحت و زود میفروشه. فرد اول باور نداره که جنسش خوب و ارزنده ست و در نتیجه منه مشتری هم نمیرم سمتش چون به قول استاد ما همگی موجوداتی هستیم ارتعاشی و مدام در حال ارسال (و دریافت) ارتعاش و فرکانسیم لذا به جنس یا شخصی که ارتعاش نامناسب (عدم لیاقت و عدم باور به کیفیت جنس خودش) ارسال می کنه جذب نمیشیم.
یکی دیگه از چیزهایی که من به عنوان اصل از آگاهی های سایت بهش رسیدم, “توحید” هستش به میزانی که من باور دارم که روزی رسان فقط خداست و خداوند بی نهایت نعمت و ثروت در جهان برای ما قرار داده به همان میزان از نعمت و ثروت بی انتهای جهان دریافت خواهم کرد.
باز یه مثال دیگه یادم اومد: یه سری یه کالایی رو میخواستم بخرم از اونجایی که باور فراوانی در وجودم هنوز ضعیفه و یکی از پاشنه آشیل های منه از روی عجله خرید کردم در حالیکه چند روز قبل آن جنس را با قیمتهای کمتر دیده بودم ولی چون روزی که میخواستم خرید کنم قیمت پایین هیچ موردی پیدا نکردم فکر کردم که همون چند تا بوده و تموم شده و خرید کردم در حالیکه شب همان روز موارد مشابه و بهتر با قیمت پایین تر تو آگهی ها دیدم.
حالا همین “باور فراوانی” در کسب و کار هم به میزانی که آن را باور داریم به ما جواب می دهد. اگر به کمبود مشتری و جنس فکر کنیم ما همان را تجربه می کنیم و اگر به فراوانی مشتری و جنس و پول باور داشته باشیم کاملا تجربه متفاوتی کسب خواهیم کرد. تفاوت این دو تجربه از زمین هست تا آسمون! چند روز پیش دو تا پارچه فروشی به فاصله یک مغازه از هم را دیدم که یکی پر از مشتری بود و شلوغ ولی دیگری فقط یک مشتری داخل آن بود چقدر باور میتونه معجزه کنه! فرصت نشد برم داخل مغازه ها ولی همان یک نظر که انداختم متوجه شدم مغازه دومی شاید حتی زیباتر و مرتب تر هم بود, هر دو مغازه تقریبا هم اندازه و بزرگ بودند و باز هم شاهد زنده ای برای معجزه باور برای من بود.
یک موضوع دیگه که به نظرم اصل هست “قانون رهایی” هستش مادامی که به خواسته ام می چسبم آن را با سرعت هر چه بیشتر ازخودم دور می کنم و هر موقع که رهاش کردم به سرعت بدستش آوردم البته این قانون بیسش همان باور توحیدی و باور فراوانی هستش چون من اگر ایمان صد در صد داشته باشم که خداوند رزاقه و بی نهایت نعمت و ثروت در جهان قرار داده دیگه نمی ترسم و نگران برآورده نشدن خواسته ام نخواهم بود لذا آن را رها میکنم. به میزانی که این باور در من قوی می شود نتایج هم بزرگتر می شوند. مثالی از این قانون را شخصی برایم تعریف می کرد که دوست یا شریکش مبلغ زیادی پول او را خورده بود میگفت مدتها خشمگین بودم و ناله نفرینش می کردم بعد از یکی دو سال که توانستم اون اتفاق را رها کنم و کاملا مشغول کار و بیزینس جدیدم شده بودم اتفاق عجیبی افتاد اون فرد خودش منو پیدا کرد, زنگ زد و بدهی اش را به اضافه سود پولم تسویه کرد و حلالیت گرفت.
این موضوع را به وضوح در کسب و کارها هم دیدیم هر کی بیشتر دنبال پول هست کمتر به دستش میاره در حالیکه عده ای هستن در آرامش و به راحتی پول به دست میارن از طریق عمل به همین اصول و قوانین. آنها کسانی هستن که پول به دنبال آن ها می دود مثل استاد عباس منش, بیل گیتس و …
بنابراین به طور خلاصه 4 اصل اساسی هست که با به کارگیری آنها و “استمرار” در اجرای آنها میتوانیم به ثروت و موفقیت بی انتها برسیم:
1- احساس خوب = اتفاقهای خوب
2-باور فراوانی
3-باور لیاقت
4- رهایی
امیدوارم مفید بوده باشه به امید اینکه خودم نیز همواره تمام این دانسته ها را به کار بگیرم.
سلام دوست عزیز دیدگاهی تاثیر گذاری بود با مثال های خوب
سپاسگذارم
اون مثال فروشنده که جنسش را زیر قیمت میخواد بفروشه ولی بازم مشتری پیدا نمیکنه یا دیرتر میفروشه در حالی که همون جنس را شخصی با قیمت بالاتر خیلی راحت و زود میفروشه
خیلی خوب باور فراوانی و احساس لیاقت مشخصه در این مثال
– عجله کردن در خرید یا حتی فروش نشون از عدم باور فراوانی هست
-اما قانون رهایی که پایه و بیسش باور فراوانی و ایمان به رزاقیت و وهابیت خداست
واما چهارتا اصل عالی
-احساس خوب =اتفاقات خوب
-باور فراوانی
-باور لیاقت
-قانون رهایی
سلام دوستان ارزشمندم و استاد عزیزم
به نظر من دلیل موفقیتهای برخی کسب و کارها نسبت به دیگران تبلیغات یا جای مغازه یا دکور و ….نیست تنها دلیل موفقیت یک بیزینس باورهای درست و استفاده از قانون میباشد وقتی یک بیزینسمن اعتقاد دارد که کارش و خدماتش با ارزش هست و با عشق و علاقه و باور فراوانی کار میکند قطعا موفق میشود این را من در صنف حجره داران میدان بار دیدم که افرادی هستند در بهترین جای بازار حجره های بزرگ دارند و سالها سابقه دارند ولی ی نفر با دو سال سابقه در یک جای پرت از میدان تره بار یک حجره کوچیک داره ولی روزانه ملیون ها تومان در آمد داره براستی افرادی که مثل استاد عباس منش هستند بجز خداوند چه کسی دارد هر روز کار را برایشان راحتر میکند اینها باید ما به فکر فرو ببره که چگونه سایت استاد با این پیکر بندی ساده ولی پر محتوا چگونه در زندگی هزاران نفر تاثیر ایجاد کرده بدون تبلیغ چقدر مشتری با کیفیت داره و چقدر با عشق و حرارت فایل ظبط میکنه و هر روز داره راه را برای ما هموارتر میکنه اینه برای اهل ایمان نشانه هاست
سلام
من دوسالی هست که وارد حوضه ی ساخت محتوا شدم اعم از دیجتال و گرافیک . به خاطر باور های خوبی که داشتم خیلی پیشرفت کردم امادر مورد پول من تونستم بدون تبلیغات درامد خوبی رو داشته باشم تا موقعی که یه سری افکار رو داشتم
داستان از جایی شروع شد که من بعد از یک سال کارمند بودن توی یه استودیو تبلیغاتی و … تمام زیروبم کارو تا جایی که تونستم دراوردم و سعی کردم از همه چیز یاد بگیرم و الهامی به سمت من اومد که باید کار خودت رو شروع کنی لذا خواسته های شدیدی نصبت به پول داشتم پس اومدم بیرون تاکید کنم بقه فکر میکردن بیرون اومد یهویی با این همه مسعولت روی دوش من کار سختی ولی واسه من اسون بود تا موقعی که اسون میخواستم(طبق قانون عمل میکردم)کار نداریم اقا من اومدم خونه و کلا 400 هزار تومن پول داشتم توی حسایم و تمام سعی کردم روی خودم کار کنم بعد پدرمم که توی همین فضا هست خداهزاران مرتیه شکر گفتند که منم میخوام واسه کارم دفتر بگیرو و حالا با کمی افت و خیز ما دفتر رو گرفتیم داستان اصلی اینجا شروع میشه که الان دارم مینویسمش دارم میفهمم چی شد . ما روانشناسی ثروت رو تهیه کردیم ولی من چون خیلی مقاومت دارم نصبت بهش کمتر گوشش میکنم لذا خاطر نشان کنم که تا جایی که مجبور نباشم چیز دیگه ای رو گوش کنم فایل های سید عزیز رو گوش میکنم کار نداریم من اومد و گفتم ممد این دیگه شوخی نیست باید شروع کنی به باور ثروت فکر میکنم اون زمان هم دوره کشف قوانین بود یا جهان بینی نمی دونم فقط می دونم من به شدت مشتری و پول میخواستم و هر فایلی رو گوش میدادم چیزی که بولد میشد تو ذهنم بهتر بگم کلا چیزی که میشنویدم و درک می کردم از فایل ها ایمان به خدا بود و حرکت کردن و هی درمورد باور های خوبی که پیدا کرده بودم حرف میزدم فقط با خودم و حالم مثل موقعی بود که خوب پول دراورده بودم بعد به صورت خیلی عادی برای من اتفاقات می افتاد وای الان اصلا داره یادم میاد ادما می یومدن و حالم خوب بود همش نشانه های پول رو میدیدم و جالب بود که اتفاقا این شکل شد که من میخواستم (شاید شما هم این متن رو بخونید ذهنتون مقاومت کنه جای تعجب نیست چون منیم که اسن اتفاق اصلا برام افتاده ذهنم داره میرده انکارش کنه البته راستش دقیقا تا همین الان به خوبی داشت انکارش میکرد ) خوب خیلی داستان من جالبه واسه فهمیدن نکات اصلی موفقیت
چرا ؟ چون من بعد از اون چند ماهی که خوب کار و درامد داشتم اتفاقی افتاد که من الان یکماهو خورده ای هست از اول عید تا الان بهتر بخوام بگم . هیچ درامدی نداشتم و تا چند روز پیش فکر میکردم که برگردم به کار مندی ؟؟؟؟؟
خب مصلما من از اون موقع که تازه دفتر زدم بهترم دیگه ادمای بیشتری منو میشناسن زمان بیشتری بینش هست و تجریه بیشتری دارم و بگم من اصلا و اصلا تبلیغات نکردم و فقط خودم رو معرفی مکنم و توی اینستا کارام رو میزام الان اگر کسی از بیرون ببینه فکر میکنن خیلی مشتری و درامد دارم . دقیقا چیزی که باعث شد من مشتری داشته باشم اون حال باحالی بود که داشتم اصلا همش توی ذهنم ایده های خفن میومد یه چیزی هم بگم من هیچ کدوم از اون ایده هایی که میومد رو اجرا نمی کردم و جالب بود که یهو حس کار میگرفتم و یه کاری رو تولید می کردم نمی دونم اون کاراهم باعث بوده یا نه چون اصلا ربطی به پولی که در اوردم نداشت من فقط وقتی حسه میومد (منظورم این نیست که یه ایده ای بهم گفته میشد بعد من اراده به خرج میدادم و انجامش میدادما نه اصلا یه جوری انگار کنترلش دست من نیست میشستم پای کار و همه چی راحت انجام میشد و من چیزی که از حین کار یادمه این بود که حال با حالی بود ینی مشتی بود . بدشم همینطور و نگاه میکردم میدیدم 5 ساعته پشت سیستمم یه سره
دلیل اصلی حال خوبه بود به من انرژی کار میداد . نگران نبودم ینی یجورایی اصلا شجاع شده بودم مثلا حتی قبلش از یه سری ادما حساب مبردم بالاخره ریسس دانشگاه و ریسس خودمو اینا ولی تمام تلاشی که میکردم خدا رو گواه میگردم فقط و فقط این بود که این ذهنم به پولی که قراره بیاد سمتم تمرکز داشته باشه ولاغیر ینی انقدر زندگی خوب شده بود میگم شده بود به خاطر این که یه ترمز سهمگین توی زهنم همه ی نتابج رو خراب کرد چرا میگم ترمز خراب کرد چون وقتی گذاشتم اون فکر حالمو خراب کنه همینطور منو برد تا ته جهنم ولی خدا روشکر خیلی زیاد طول نکشد نتایج تا حدودی برگشت و الان دارم از اون تجریه استفاده میکنم برای بسیار بزرگ تر از اون موقع همه این ها بهتون بگم توی دوماه یا سه ماه اتفاق افتاد ولی الان که فکر میکنم با این که سنم خیلی کمه خیلی برزگم کرد خیلی و خیلی ترمز ها رو بهم نشون داد .
استاد عزیز دیگه ای که دارم دکتر ازمندیان خیلی این ایه رو می خوند
إِنَّ الَّذینَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ المَلائِکَهُ أَلّا تَخافوا وَلا تَحزَنوا وَأَبشِروا بِالجَنَّهِ الَّتی کُنتُم توعَدونَ﴿۳۰﴾
به یقین کسانی که گفتند: «فرمانروای ما خداوند یگانه است!» سپس استقامت بورزند، فرشتگان بر آنان نازل میشوند که: «نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است
چیزی دیگه ای غیر از ایمان و استقامت بر روی ایمان نمی تونه باشه یادمه که یه ایه ای خوندم
که می گفت فقط گمراهان از رحمت خداوند ناامید میشوند
حالا چه ربطی داره اینا ؟
ربطش اینه که تبلیغات به خاطر اینه که فکر میکنیم کسی مارو نمی بینه یا نمی شناسه باید پول بدیم تا مارو ببینن و بفهمن ما چی کار میکنیم تا بعد انقدر این کار رو انجام بدیم که بریم توی ذهن مردم و همش جلوی چششون باشیم تا این که احساس نیاز کنند و به ما پول بدن تا ما خدمات خودمون رو بهشون اراعه کنیم یا محصولمون رو بفروشیم
حالا وقتی ایمان بیاری و روی باورهات کار کنی (این انقدر واضحه نصبت به داستان بالا و تمام داستان هایی که شنیدید) یه اتفاقی میفته (ینی خدا ) اونا به فکر تو میوفتن
اگر در نظرم بگیریم در هردوصورت یه جور میشه سود شما .اصلا توی مورد دوم نصف فروش داری (برفرض)
شما منطقش رو درنظر بگیری کدومش به صرفه تره.
تمرین ،
برای ساختن باورهای توحیدی؛
بنام خداوند نشان دهنده مسیر خوبیها…
سلام و سپاس به خدایی که مرا انسان و اشرف مخلوقاتش آفرید .
سلام و سپاس بر خدایی که مرا ارزشمند و خردمند و دانا آفرید.
سلام و سپاس ک من مقدس ترین و باشکوه ترین موجود خدا بر روی زمینم…
سلام و سپاس بر استاد باعشق و دوستان دوست داشتنی ام که همه شمارو تحسین میکنم این سایت رو تحسین میکنم زیبایی در این سایت و تحسین میکنم
عشقی که از تک تک دوستان اینجا می تراود را تحسین میکنم.
من با قسمتی از مقاله زیبا و بی نظیر خانم شایسته دوست داشتنی و عزیز و کامنت های یکی از دوستان و دعایی از یک بزرگ و ترجمه آیات الکرسی برای خودم تمرین ساختم تا هر روز ازش بخوانم تا بتوانم باورهای توحیدیمو قوی تر سازم با توکل بر خداوند بزرگ و عالی مرتبه ام..
یکتا پرستی را انتخاب کردم
توحید در عمل را انتخاب کردم
و با قدرت، ایستادگی و استقامت میکنم و کنترل ذهن میکنم، در برابر نجواهای شیطانی و شرک گونه ام که ریشه تمام بدبختی ها و ناآرامی ها و ریشه تمام فقرها،مریضی ها،افسردگی ها و ریشه همه وابستگی ها،روابط ناسالم و مخدوش و ریشه همه ذلت ها ،ترس ها،نگرانی ها ،و ریشه همه رنج ها و زجر کشیدن ها و دست و پا زدن ها در تاریکی ها و ریشه همه اون چیزهایی که خدایی نسیت و ما را از اصلمون دور میکند هست ،
دوری از توحید را نمیخواهم شرک را نمیخواهم پس چیو میخواهم، توحیدی بودن را موحّد و یگانه پرست بودن را میخواهم.
همه جا خدا رو حی و حاضر دیدن و اعتبار تمام کارها و قدرتهامو به خدا دادن و میخواهم .
که یکتاپرستی:
یعنی بدانی نیرویی مطلق که بدون اجازه اش برگی از درخت نمی افتد ،صاحب و رئیس ات است، و اگر بتوانی تمام لحظات زندگی ات به او اعتماد کنی د یکتاپرست بمانی ،آنوقت همان میشود که خدا میگوید؛
《 آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست؟》
مجیدعزیز؛
اگر یکتاپرست باشی ،نمیتوانی به چیز دیگری وابسته شوی، زیرا یکتاپرستی آنقدر وابسته ات میکند که دیگر فضایی برای غیر خدا نمی ماند.
یکتاپرستی ؛
یعنی یقین بدانیم هیچ چیز به قدر ذره ای تاثیری بر زندگی مان ندارد، یعنی باور کنیم خداوند،همان که استاد عزیزمان را موسی ع را هدایت کرد و عشق مسیح ع را در دل مردم انداخت و مردم را دور محمدص جمع کرد به اندازه ایمانمون به او،
حامی مان میشود و به برکتش دسترسی می یابیم.
من به او به تنها منبع قدرت بودن او به تنها منبع رزق و روزی بودن او در دنیا وآخرت ایمان دارم و ایمان آوردم و میدانم که:
جزء الله خداوند زندهء ابدی ،معبود دیگری وجود ندرد؛
نه چُرت او را فرا میگیرد و نه خواب.
آنچه در آسمانها و زمین است از آنِ اوست .
کیست که بدون اذن او از دیگران شفاعت کند؟
و خداوند سرنوشت مردمان را در زمان حال و آینده،به قدرت علم واسعه میداند و جز به اندازه ای که اراده فرماید، کسی از مخلوقات از علم او مطلع نمیشود،
حکومت او آسمانها و زمین را فرا گرفته است و نگهداری این دو مجموعه نزد او دشوار نیست و خداوند آن بزرگ بی همتا در والایی است؛
خداوند سرپرست آنانی است که ایمان آورده اند، آنها را از تاریکی به سوی روشنایی و نور هدایت میفرماید،اما کسانی که کافر شدند،شیطان سرپرست و یاور آنهاست و آنها را از نور به سوی تاریکی سوق میدهد؛و آنها اهل جهنم اند و جاودانه در آن مقیم خواهند شد.
حدیث از امام علی ع درباره تقوا میفرماید؛
تقوا (کنترل ذهن)
همچون مرکبی است ،راهوار،که صاحبش بر آن سوار است و زمامش در دست اواست و تا دل بهشت او راه پیش می برد.
تقوا و ترس از خدا؛
کلید گشودن هر در بسته ای است ،ذخیره رستاخیز و سبب آزادی از بردگی شیطان و نجات از هر هلاکت است.
خدایا تقوای ترا پیشه میکنم بندگی ترا میکنم که روزی رسان بی حساب و شکست ناپذیرم تویی ،ترا بندگی نکنم کیو بندگی کنم ترا شکر نکنم کیو شکر کنم که قدرت اول و آخر دنیا و آخرتی.سپااااااااااس
ای پدید آورنده آسمانها و زمین
تو صاحب و سرپرست من در دنیا و آخرتی
ربّی، وهّابی و کریمی که با کریمان کارها دشوار نیست.
خداوندی که من درکش کردم،
خداوندی که من لمسش میکنم ،خداوندی که من یقین بهش دارم که اوست صاحب اختیار جهان هستی،
خداوندی که همه چیز است و من در هر زمان به هر شکل که آن روز و آن لحظه و آن برهه از زمان میتواند کمکم کند صدایش میکنم و میخوانمش نامش را که الرحم الرّاحمین است و او اجابت میکند مرا،
که خود بهم گفت ادعونی استجب لکم…
خداوندی که قاضی الحاجات هست و سریع الجواب.
تمام اتفاقاتی که من آگاهانه به آنها نگاه میکنم معجزاتی از سوی خداوندم است که با توجه به باورهای توحیدی من و باورهای مثبت و درست من رخ میدهد.
پس معجزه یعنی؛
برآورده شدن خواسته ها
معجزه یعنی؛
هم صحبتی شدن با خداوند و دریافت واضح الهامات از سوی او.
معجزه یعنی؛
توحیدی شدن ،موحد و یگانه پرست شدن.
الهی ترا سپاس برای اینکه هستی حی و حاضری در هرجاو هر زمان .
شکر میکنم ترا برای آگاهی های نابم که هر روز و هر لحظه از جانب تو بوسیله عوامل غیبی ات بمن میرسد.
شکر برای مسیر خوب زندگیم که هر روز و هر لحظه بهم نشونش میدی و هدایتم میکنی.
شکر برای شناخت بهتر وبیشتر هر روزهء تو.
شکر برای هدایتم از سوی تو.
شکر برای قدرتی که تو برای خلق زتدگیم به من دادی
شکر برای وجود همه نعمتهای دنیوی و اخروی هر روزه ام.
شکر برای همه ثروت ها و نعمتهای بی انتها در جهان هستی.
شکر برای بی نهایت راههایی که برای کسب نعمتها و ثروت ها خلق کرده ای.
ای مالک و صاحب همه چیز در دنیا و آخرت
ای تو که همه چی هستی و قدرت همه چی در اختیار توست،ای لازمان و لامکان،ای تو که در آن واحد همه چیز در همه جای این جهان هستی وجود داری.
از تو سپااااااااسگزارم که تک تک خواسته هایم را برآورده میسازی، از تو سپااااسگزارم که خوانِ نعمت و ثروت الهی ات را در اختیارم گذاشتی و من دارم به بهترین شیوه و راحت ترین شکل ممکن ازشون استفاده میکنم و لذت می برم.
الهی شکرررررت که به شکل سلامتی ذهنی،جسمی،روحی در وجود من و عزیزانم پررنگی،
خداوندا شکرت ،بی نهایت شکررررر که در قالب و شکل خانه مجلل و بزرگ و اتومبیل نرم و راحت و امن و در قالب سفرهای سیاحتی متعدد و عالی و وسایل و امکانات رفاهی زندگی و به شکل همسری مهربان و بی نظیر و عاشق و فرزندانی سالم و صالح و خلاق و پرانرژی و خانواده شاد و صمیمی در زندگی من حضور داری.
خداوندا شکرت که در قالب نعمت ها در زندگی ام حضور داری و بهم بهترین خدمات رو میدهی .
خداوندا
تو گفتی تا شعورمان تغییر نکند تا نگاهمان از درون درست نشود تا “حتی یُغَیِّروا ما بانفسهم” اتفاق نیفتد،
زندگی مان تغییر نخواهد کرد.
درست گفتی و صدق الله!
پس به مَنُّ و کرم خویش ،مددرسان تا شعورمان،تا نگاهمان ،به بهترین وجه تغییر کند ،تا زیباترین و باعزت ترین نوع حیات را دریابیم.
خداوندا ما آیات تورا آنچنان که باید یا نمی فهمیم یا چنان بد می فهمیم که جز خسارت برما افزوده نمی شود،پس کرم نما و با نور روشنگر خویش مارا از این بدفهمی های خسارت بار رهایی بخش.
خداوندا، ای هادی!
مارا از شرّ تمامی فرقه ها و مذاهب دروغ و فریب نجات بخش و به رحمتت به یگانه دین خود که دین توحیدی و رهایی است ،هدایت بفرما
آمییییییین
خدایا ! تنها ترا می پرستیم و تنها از تو یاری می جوییم
لطفا ما را به راه راست و به راه درستی هدایت کن
به راه آنهاییکه بهشون نعمت هدایت و رستگاری اعطا کردی ،به راه همه پیامبران الهی ات به راه استاد عباس منش ها راه آنهاییکه هر روز از بهترین و راحت ترین و لذت بخش ترین و عزتمندانه ترین راه بهشون نعمت آرامش،برکت،فراوانی اعطا کردی نه راه آنهاییکه بر اثر تکذیب حق و با شرک ورزی دچار عذاب الهی شدن و نه راه آنهاییکه گمراه شدن و به درک واصل شدن.
آمین یا ربّ العالمین…
خدای عزیزم کمکم کن،،لطفا مرا ببخش و بیامرز و پاکم کن ای پاک و منزه ، که گناه بزرگ نزد من است و عفو بزرگ ازآن توست ،ای اهل بخشش و اهل تقوی ای اهل مغفرت لطفا مرا ببخش و بیامرز تا به سوی تو آیم و به تو وصل شوم و روزی از تو خواهم و بنده و عبد تو باشم نه غیر تو،
الهی سپااااااااااس
سلام به شما بزرگوار
آقا مجید
دوست گرامی
ممنون از این متن عااالی که کامنت کردین.
لذت بردم
بسیار زیاد.
درس گرفتم بسیار زیاد
بخش شکر گزاری ها رو خیلی زیاد دوست داشتم.
روشنگری هاتون که بیشتر توسط ایات قران بود رو فراوان دوست داشتم.
حس ارامش عجیبی دارم با خوندم کامنت شما.
اون پاراگرافی رو هم که خدا به شکل نعمت ها و روزی هاا و … توی زندگیتون جلوه کرده رو برام شگفت انگیز و جاالب بود.
منم از شما و خدای آفریننده ی شما و بقیه ی دوستان و این سایت خیلی سپاسگزارم.
دوستتون دارم
سلام بر شما دوست خوب توحیدیم
خداروشکر که تونستم برای شما نوری روشن کنم برای عبور از تاریکی ها خداروشکر برای توجه خوبتان و ممنونم از کامنتان و دعا میکنم که همیشه درحال رشد باشی همیشه برای هم مسبب رشد و پیشرفت هم باشیم دست بدست هم تا نور مسیر بپیماییم همه باهم با استاد باعشق و بانو شایسته بزرگوار
درود خدا بر شما دوست عزیزم باد خواهر گلم موفق و پیروز باشی
به نام خدا
سلام و درود خدمت همه عزیزان سایت
دوستمون این سوالو پرسیده بودن که کی باید از ابزار موفقیت (تبلیغات و..) استفاده کرد و چه موقع باید روی خدا حساب کرد .
این سوال خود شرکه . وقتی شما فک میکنین که گاهی اوقات لازمه که برای پیشرفت کارت تبلیغ کنی یعنی این که نیروی تبلیغاتو برتر از قدرت خدا میدونی . یعنی این که فک میکنی گاهی اوقات خدا نمیتونه بهت کمک کنه و از پسش بر نمیاد پس شما خودت باید یه فکری به حال خودت بکنی . یعنی از اصل( توحید ، توکل بر خدا و باور خدایی) ، دور شدی و چسبیدی به فرع (تبلیعات).
دوست عزیز ، اگه باور های درستی در مورد کسب و کارت داشته باشی ، اگه در مورد شغلت حس خوب داشته باشی و باور کنی که شغلت ارزشمنده و به خیلیا داره کمک میکنه ، اگه کسب و کارتو دوس داشته باشی ، اگه احساس لیاقتو تو خودت پرورش بدی و خودتو لایق درآمد بالا در قبال شغل با ارزشت بدونی ، مطمئن باش تو مداری قرار میگیری که زندگیت سرشار از موفقیت میشه و دیگه نیازی به تبلیغات نخواهی داشت . به یه شخصیت محبوب بین مردم تبدیل میشی و افراد جذبت میشن . مثل استاد عباسمنش که بدون کوچک ترین تبلیغات این همه موفق هستن و سایتشون اینقدر بازدید داره .
ایشون نه تبلیغاتی داشتن نه ورد خاصی خوندن نه جادو و جنبل کردن نه از ابزار و ترفند خاصی استفاده کردن . در واقع به خاطر توکلشون بر خدا و باور های صحیحشون و تمرین و تکرار مداوم ، دارن توسط خدای متعال بین مردم تبلیغ میشن و روز به روز نزد مردم محبوب تر میشن .
به نظر من تبلیغات یه نوع خود فریب دهی هست .
چون شخصی که واسه کارش تبلیغ میکنه باید هزینه هایی متقبل بشه . حالا اگررررم بعد تبلیغات ۴ نفر جذب شدن باز سودی که به دست میاد قبلا صرف تبلیغات شده و عملا انگار طرف هیچ کاری نکرده .(نظر شخصی)
دوست خوبم ، شاید یکی از بزرگترین اشکالات شما این باشه که مرتب مشغول مقایسه کردن موفقیت خودت با دیگران هستی . شاید مشکل اینجاست که شما بسیار کمال گرایی و میخوای سریع از صفر به صد برسی . شما خودتو با افراد بسیار موفق مثل استاد مقایسه میکنی که سال ها برای ساختن باورهای صحیح تلاش و تمرین کردن . در واقع فرق شما و استاد اینه که استاد صبورانه دوره تکامل خودشونو گذروندن اما شما میخواین یه شبه به صد برسین .
به نظر من به جای این که سعی کنین بین بقیه رقبا بهترین باشین ، سعی کنین بهترینِ خودتون باشین . این حرف یعنی چی ؟ یعنی با خودت در رقابت باشی نه کسه دیگه . یعنی سعی کنین هر روز بهتر از دیروزتون باشین ، یعنی به هر موفقیت کوچیکی که رسیدین واسه خودتون یه جشن کوچولو بگیرین و خودتونو تحسین کنین . یه روز اینقدر این موفقیت های کوچک کوچیک رو هم جمع میشن که شما رو به قله میرسونن :)
موفق و سربلند باشید.
دوست خوبم سمیه حسینی سلام
چه حرفی زدی!!!
بهترین خودتون باشید
تبلیغات ینی اینکه از دیگران عقبی و به زور خودت رو میخوای به بقیه ثابت کنی
اما وقتی خودت رو بخدا می سپاری داستان عوض میشه.
چه زیبا بود
مرسی
به نکته خوبی اشاره کردی/مرسی
یعنی سعی کنین هر روز بهتر از دیروزتون باشین ، یعنی به هر موفقیت کوچیکی که رسیدین واسه خودتون یه جشن کوچولو بگیرین و خودتونو تحسین کنین
سلام سمیه عزیزم دوست الهی من
از دیدگاه کاملاً توحیدی این قضیه را بررسی کردید. من این طور برداشت کردم که یک شخص باید در همه ی احوالات خودش روی خدا حساب باز کنه ، حالا میخاد از تبلیغات باشه یا نه
در پناه خداوند باشید
سلام به همه دوستان گرامی و استاد عزیز ،
نظر من به این سوال اینه که تفاوت ها بستگی داره به دیدگاها که ما چه دیدگاهی داریم به هرکاری انجام می دهیم ٫ اگر واقعا فکر کنیم که مردم می تونن به ما کمک کنند یا رو حرف دیگری حساب کنیم ما شرک ورزی کردیم و نعمت ها را از خود دور کردیم ،
چرا ایمان خودمان درست نکنیم و خودمان به خدای یکتا نسپاریم ، خدایی که بی نهایت دست دارد
مثل قورباغه ای که ازش پرسیدند اسمان چیست؟
گفت دایره کوچکی به رنگ ابی ٫
مفهوم هر چیز ی در خود ان نیست بلکه نگرش ما نسبت به ان ها نهفته است ٫
سلام دوستان
خواسته ها و آرزوهای ما هرچه باشند، چه از موفقیت در کسب و کار و ثروت و سلامتی و … تنها و تنها از یک مسیر و روش میشه و اونها رسید چون قانون جهان هستی همواره ثابت و یگانه هست.
پس فرقی نمیکنه خواسته ما چی باشه. چون همواره یک پاسخ برای دستیابی به اون خواسته وجود داره.
خداوند در هر لحظه به شکل سعادت (سلامتی، ثروت، آرامش، شادی و … ) در زندگی ما درجریانه و ما وقتی میتونیم این جریان همیشگی سعادت رو دریافت کنیم که در مقابلش مقاومت نداشته باشیم (رها باشیم). و هرچقدر مقاومت ما کمتر باشه، جریان بیشتری از این سعادت وارد زندگیمون میشه. پس ما در هر لحظه از زندگی یا داریم سعادت رو دریافت میکنیم یا عدم سعادت رو ( بیماری، فقر، غم و غصه و …). که هرچقدر درمقابل سعادت مقاومت داشته باشیم به میزان بیشتری از عدم سعادت وارد زندگیمون میشه.
عدم مقاومت= رهایی
پس ” رهایی ” بهترین مسیریه که ما رو به خواسته هامون میرسونه.
رهایی یعنی عدم تعلق و وابستگی، یعنی نچسبیدن و حساس نشدن، یعنی تقلا نکردن.
وابستگی و تقلا کردن برای هر خواسته ای ما رو از خواستمون دور میکنه. تقلا کردن مثل دویدن دنبال سایه خودمونه که هیچ وقت بهش نمیرسیم.
پس وقتی که به خواسته هامون میچسبیم و خیلی برای خودمون مهمشون میکنیم و همش دست و پا میزنیم و تقلا میکنیم تا بهشون برسیم، درواقع داریم درمقابل این جریان سعادت مقاوت میکنیم و راه ورود خواسته هامون رو میبندیم.
اما منظور از تقلا نکردن، هدف نداشتن و تلاش نکردن و ساکن بودن نیست. منظور اینه که هر اقدامی رو که انجام میدیم، نسبت به اون اقدام و نتیجه ای که برامون در بر داره زیادی حساس نشیم و در کمال آرامش اقدام کنیم. چون نسبت به هرچی حساس بشیم بدترش میکنیم. درواقع وقتی که داریم تقلا میکنیم، داریم با حسه بدی یه کاری رو انجام میدیم و درنتیجه داریم ارتعاش منفی میفرستیم و مقاومت میکنیم.
یه متنی راجبه رهایی خوندم که گفته بود:
{{ برای رسیدن به هدف ناگزیر به تلاش (تقلا) نیست. تنها به روشی به کائنات بگویید که کجا میخواهید بروید. آنگاه صبورانه و در کمال هماهنگی، جریان رودخانه زندگی را دنبال کنید تا شما را به مقصد برساند. گاه شاید رودخانه زندگی برای آنکه شما را به مقصد برساند یک دور کامل چرخ و فلکی بزند . حتی شاید گاه چنین به نظر برسد که از مسیر منحرف شده و به راهی دیگر می رود. با همه اینها، در دراز مدت، این راه آسوده و هماهنگ تر از این است که تقلا و تکاپو برسید.
در جهت جریان آب پیش رفتن یعنی اینکه “نرم و سبک” به هدف های خود بچسبید (هرچند در نظرتان مهم جلوه کند) و مشتاق باشید تا اگر چیزی مناسب تر یا رضایت بخش تر پیش آمد، آنها را عوض کنید. این یعنی حفظ توازن میان چشم از هدف بر نداشتن و لذت بردن از مناظر میان راه و حتی اشتیاق به عوض کردن مقصد، اگر زندگی شما را به راهی دیگر بکشاند. خلاصه یعنی محکم اما انعطاف پذیر بودن. }}
پس هرچه بتونیم رهاتر باشیم زودتر میتونیم به خواسته هامون برسیم.
وقتی که همش دنبال ابزاری برای پیشرفت کسب و کار هستیم، همش چشممون به این و اونه که ببینیم چیکار میکنن و همش تو صحنه رقابت هستیم، یعنی داریم تقلا میکنیم و در خلاف جهت این رودخانه زندگی دست و پا می زنیم و مقاومت می کنیم.
ولی چجوری میشه به رهایی رسید؟ چجوری میشه که آرزوی چیزی رو داشته باشیم ولی برامون مهم نباشه؟
به نظر من هرچقدر بتونیم کمتر به خواسته هامون فکر کنیم و یجورایی فراموششون کنیم و فقط و فقط سعی کنیم در لحظه زندگی کنیم و از بودن با خودمون لذت ببریم، میتونیم به حالت رهایی برسیم.
همه ما داشتیم خواسته هایی رو که وقتی فراموششون کردیم و کمتر بهشون فکر کردیم، بعد مدتی بهشون رسیدیم.
چون وقتی به خواسته هامون فکر میکنیم، ذهن ناخودآگاه به سمت چطور و چگونگی رسیدن به خواستمون میره و اینجاست که مقاومت ایجاد میشه.
ولی منظور از فراموشی این نیست که دیگه آرزوی هیچ چیزی رو نداشته باشیم.
اصلا مگه نه اینکه همه ی درخواستها و آرزوهای ما در دل تضادهای زندگیمون شکل گرفتن و فرستاده شدن و جهان هستی هم بهشون پاسخ داده و ما تنها باید دریافتشون کنیم؟
پس ما در هر لحظه حتی ناآگاهانه آرزوهامون رو درخواست میکنیم. این درسته که اگه از قبل و به صورت آگاهانه آرزوها و خواسته هامونو مشخص کنیم و بهشون فکر کنیم و تجسمشون کنیم، اونوقت جهان تضادهای کمتری رو سر راهمون قرار میده. ولی لازمه این کار اینه که زیرساخت افکارمون (باورهامون) رو درست کنیم تا با فکر کردن و تجسم آگاهانه خواسته هامون دیگه ذهن کمتر به سمت چطور و چگونگی بره و ارتعاش منفی فرستاده نشه و مقاومت ایجاد نشه.
دو مسیر ما رو به رهایی میرسونه:
*مسیر اول که خیلی سخت و پرمشقت و طولانیه مسیریه که کلی باید بدویم و بدویم و زمین بخوریم و نرسیم تا در آخر دست بکشیم و تسلیم بشیم و رها بشیم. حتی توی این مسیر هم خیلی از افراد تا آخر عمرشون میدون و زمین میخورن و نمیرسن ولی بازهم دست نمیکشن و تسلیم نمیشن.
مثل کسایی که بچه دار نمیشن و سالها تحت درمان و دکتر و هرکاری میکنن ولی بچه دار نمیشه. اما بعد اینکه تسلیم میشن و یه بچه از پرورشگاه به سرپرستی میگیرن، بعد مدتی میبینیم خودشون بچه دار میشن. چون وقتی خواستشون رو فراموش کردن و دیگه تقلا نکردن بهش رسیدن.
* در مسیر دوم که راحتتره برای اینکه بتونیم کمتر به خواسته هامون فکرکنیم و فراموششون کنیم (کمتر دغدغه ذهنیمون باشه و برای خودمون مهمشون کنیم)، باید در ابتدا باورهامونو درست کنیم.
چون اگه باورهای اشتباهی داشته باشیم، هرچقدر هم بتونیم به خواسته هامون فکر نکنیم و فراموششون کنیم، بازهم ذهن ناخودآگاه به سمت خواسته هامون میره و به علت باورهای اشتباهی که داریم خودمونو از خواسته هامون دور میکنیم.
پس در ابتدا باید بتونیم جلوی این نجواهای ذهنی که میگن “چطوری و از چه راهی می خوای به خواستت برسی” رو بگیریم. که این نجواها در واقع از باورهای مخربی که داریم میان. وقتی که باور داریم راهی نیست که ما رو به خواستمون برسونه، اونوقته که این نجواها سرو کلشون پیدا میشه و میگن چطوری؟ مگه میشه؟ مگه میتونی؟
وقتی که باور نداریم کسب و کارمون ارزشمنده و میتونه مشتری های زیادی داشته باشه، اونوقته که نجواهای ذهنی میگن آخه چطوری میخواد برات مشتری بیاد وقتی که هیشکی هنوز نمیشناستت؟ و اونجاست که واسه آروم کردن این نجواها میریم سراغ تبلیغ و بازاریابی و استفاده از روشهای مختلف و شروع میکنیم به تقلا کردن.
پس باید باورهای مناسبی در خودمون پرورش بدیم تا بتونیم با این نجواها مقابله کنیم. و بنیادی ترین باور هم همینه که ما خودمون خالق شرایط خودمون هستیم و نه عوامل و شرایط خارجی.
اما قوی ترین باوری که میتونیم در خودمون پرورش بدیم، ایمان به خدای بزرگه.
خدا در هر لحظه داره نعمت هاشو به سمت ما جاری میکنه و ما به اندازه باورمونه که از این نعمت ها دریافت میکنیم.
باور به خدا همه ی ناممکن ها رو ممکن میکنه. باور به خدا بزرگترین قدرتیه که هر کسی میتونه داشته باشه.
* باوری که قدرت رو از همه ی افراد و شرایط و عوامل خارجی بگیریم و فقط به خدا بدیم.
* باور به اینکه ما از جنس خداییم و قدرت آفرینش داریم. و چون خدا میخواد ما در زندگی غرق در سعادت و خوشبختی باشیم این قدرت رو بهمون داده.
* باور به اینکه خدا هم از رسید ما به آرزوهامون و شادی ما لذت میبره.
* باور به اینکه خدا از راهی که فکرشو نمیکنیم ما رو به خواسته هامون میرسونه.
وقتی که به خدا ایمان داریم و باور داریم خدا از راههایی که فکرشو نمیکنیم ما رو به خواسته هامون میرسونه، دیگه این نجواها حرف از چطور و چگونگی نمیزنن و ساکت میشن و هرچقدر هم ایمانمون بیشتر بشه، قدرت این نجواها کمتر میشه.
چون خدا قراره از راههایی که فکرشو نمیکنیم ما رو به خواسته هامون برسونه. پس وقتی راه و روش هایی به ذهن ما میاد و به دنبالشم نجواهایی میاد که میگن از این راه و روشها نمیشه، اونجاست که باید بهشون بگیم آره، درست میگین چون انجام شدن این کار از راهی نیست که ما فکرشو میکنیم پس ساکت شین. و وقتی که بارها و بارها با این نجواها مقابله کردیم و نذاشتیم ما رو تو حس و حال بد نگه دارن، اونوقت کم کم قدرتشون کم میشه و در مقابلش باور و ایمان ما قوی تر میشه.
زمانی که به اینجور ایمانی میرسیم، اونوقته که خدا خودش ما رو هدایت میکنه، درها رو به رومون باز میکنه، مسیر رو برامون هموار میکنه و افراد و موقعیت ها و دستهایی رو وارد زندگیمون میکنه تا ما رو به آرزوهامون برسونه.
اونوقته که میتونیم الهاماتش و نشونه هایی رو که داره هر لحظه به سمتمون میفرسته رو به راحتی و واضح دریافت کنیم.
فقط کافیه که ایمان خودمون رو بهش نشون بدیم و سعی نکنیم تا با استدلال و منطق دنبال راهی برای رسیدن به خواستمون باشیم. بلکه دست خدا رو باز بذاریم تا دستانش رو وارد زندگیمون کنه.
اما نشونه های ایمان چیه؟
* اینکه بتونیم با نجواهای ذهنی که همش از چطور و چگونگی حرف میزنن مقابله کنیم و مطمئن باشیم خدا ما رو به خواستمون میرسونه ولی چجوریشو دیگه نخوایم بدونیم و بهش فکر نکنیم. چون وقتی ذهن به سمت چطور و چگونگی انجام یه کار میره، اونوقته که شک سرو کلش پیدا میشه و جای ایمان رو میگیره. ایمان یعنی من نمیدونم چطور انجام میشه، من فقط مطمئنم که انجام میشه. چون همیشه از راههایی که اصلا فکرشو نمیکنیم انجام میشه.
جوری که مطمئن باشی خدا کسب و کارت رو رونق میده و از بینهایت راه برات مشتری میاره ولی دیگه به چجوریش کار نداشته باشیو بسپریش دست خدا.
* اینکه وقتی خدا موقعیتی رو برامون فراهم کرد و بهمون الهام شد که کاری رو انجام بدیم که نسبت به اون کار حسه خوبی داشتیم بدون چون و چرا اقدام کنیم و با حسه خوب و اشتیاق اون کارو انجام بدیم.
حالا این اقدام میتونه تبلیغ به روش خاصی یا استفاده از ابزار خاصی یا کمک گرفتن از فردی باشه. ولی فقط اقدام کنیم و دیگه وابسته به اون ابزار و افراد و نتیجه ای که اون اقدام برامون در بر داره نشیم تا اگه نتیجه خوبی هم برامون نداشت از ایمانمون به خدا کم نکنه.
و اگه میگم اون اقدام نتیجه خوبی برامون نداشت، چون شاید خدا بخواد با اون اقدام صرفا ما رو وارد تضادی کنه تا باعث شه ما فرکانس خواستمون رو قوی تر ارسال کنیم تا خواسته بزرگتر و بهتری رو دریافت کنیم. واسه همین هیچ وقت نباید از تضادهایی که برامون پیش میاد ناامید و سرخورده شیم چون این تضادها باعث میشن خواسته هامونو قوی تر و با شدت بیشتری درخواست کنیم و جهان هم پاسخ بزرگتری بهشون میده.
* اینکه فقط و فقط از خودش بخوایم و قدرت رو فقط به خودش بدیم و بس و دیگه اصلا نگرانی رو به خودمون راه ندیم. هرچقدر نگرانی ( یا ترس) کمتر باشه و ته دلمون قرص تر باشه نشون میده که باورمون به خدا بیشتره و بلعکس.
اگه میگیم فقط و فقط از خدا بخوایم به این معنی نیست که دیگه کمک های دیگران رو نادیده بگیریم و اگه موقعیتی فراهم شد اون موقعیت رو رد کنیم. نه. منظور اینه که موفق شدن خودمون رو صرفا وابسته به یه عامل خاص نکنیم. مثلا نگیم که حتما باید به این روش تبلیغ کنم تا کارم بگیره، حتما باید مغازم تو فلان محل باشه تا مشتری خوب داشه باشم و …
. وقتی باورمون این باشه که فقط تبلیغات میتونه برامون مشتری بیاره، قدرت رو از خدا گرفتیم.
وقتی باورمون اینه که فقط اون دکتره که میتونه ما رو نجات بده یا مریضمون رو نجات بده، قدرت رو از خدا گرفتیم.
دیدیم صحنه ای رو که دکتر از اتاق عمل میاد بیرون و میگه ما هرکاری از دستمون بر میومد کردیم و دیگه باید رو خدا حساب کنید.
خب مگه از همون اول نباید رو خدا حساب کنیم؟ ولی ما اول رو اون دکتر حساب میکنیم و بعدش رو خدا.
اول دست به دامن همه کس و همه چیز میشیم و بعدش میرسیم به خدا.
از همه جور ابزار و افراد مختلف کمک میگریم و استفاده میکنیم به جز خدا و در آخر که به نتیجه نمیرسیم پای خدا رو میاریم وسط و میگیم خدا نخواست!
* اینکه با شور و اشتیاق از خدا درخواست کنیم و برای رسیدن به خواستمون میل و اشتیاق سوزان داشته باشیم. وقتی که با بی میلی از خدا میخوایم و هیچ شور و شوقی برای رسیدن به خواستمون نداریم، این نشون میده که باورش نداریم.
پس وقتی که با میل و اشتیاق سوزان فقط و فقط از خدا بخوایم و مطمئن باشیم که خدا از راهی که فکرشو نمیکنیم ما رو به خواستمون میرسونه و ته دلمون قرصه قرص باشه و نگران نباشیمو و بتونیم با نجواهای ذهنیمون مقابله کنیم و اگه بهمون الهامی شد و موقعیتی فراهم شد اقدام کنیم و نتیجشو بسپریم به خدا، این نشون میده که به خدا ایمان داریم.
با چنین ایمانی، وقتی که ذهن حتی ناخودآگاه به سمت خواسته ها بره دیگه ارتعاش منفی نمیفرستیم و مقاومت نمیکنیم. اما برای اینکه بتونیم به یه حالت فراموشی برسیم و بتونیم رها کنیم ( حالتی که دیگه ذهنمون کمتر به سمت خواسته ها بره و اونقدرا برامون مهم نباشن و دغدغشونو نداشته باشیم) باید بتونیم یه جورایی فکرمونو متوقف کنیم و اونم زمانیه که تو زندگیمون عشق داشته باشیم.
عشق یعنی لذت در لحظه
عشق یعنی یکی شدن با روح
عشق یعنی ارتباط با خدا
عشق یعنی عشق بازی با خودت و با خدا
عشق یعنی لذت بردن از بودن با خودت
عشق یعنی توقف فکر
عشق یعنی رهایی رهایی رهایی
میگن باید برای موفقیت در هرکاری روی اون کار تمرکز داشته باشی. ولی تمرکز چیه؟
تمرکز یعنی فوکوس توجه. یعنی وقتی که توجه به شکل کامل روی یه چیزی متمرکزه و به هیچ سمت دیگه ای نمیره یا خیلی کم چیزه دیگه ای توجهمون رو جلب میکنه، در اون حالته که تمرکز داریم. و عشق چیزیه که این قدرت تمرکز رو ایجاد میکنه.
وقتی که روی فرکانس عشق باشیم، خود به خود همه ی شرایط و موقعیت ها برای رشد کسب و کار فراهم میشه، خود به خود برای اون کسب و کار تبلیغ میشه، خود به خود مشتری ها زیاد میشن، خود به خود ثروت میاد و …. .
حالا چرا خود به خود همه ی این چیزا فراهم میشه؟
عشق قدرت کشش داره و جوهره ی توجه رو میکشه به سمت خودش و همین قدرت کششش سبب میشه که توجه رو به سمت خودش متمرکز کنه و دیگه توجه به سمت ناخواسته ها نمیره یا خیلی کم. توجه به سمت کمبود نمیره، توجه به سمت رقابت نمیره.
عشق چیزی فراتر از صرفا علاقه داشتن هست. عشق ما رو فارغ از زمان و مکان میکنه. عشق لذت زندگی در لحظه رو برامون به ارمغان میاره.
وقتی کسب و کاری داشته باشیم که عاشقشیم دیگه گذر زمان رو متوجه نمیشیم، تشنگی و گشنگی و متوجه نمیشیم، سرما و گرما رو متوجه نمیشیم. عشق چیزیه که خواب رو ازت میگیره و نمیذاره تا صبح بخوابی. عشق چیزیه که نصف شب از خواب بیدارت کنه و نذاره بخوابی. عشق چیزیه که مادیات رو برات بی اهمیت میکنه.
راندا برن تو مصاحبه ای که با استر هیکس داشت میگفت زمانی که داشته یکی از کتاباش رو مینوشته، نصف شب یچی از خواب بیدارش میکرده و میرفته سروقت نوشتن و مینوشته و مینوشته، ساعت ها مینوشته تا اونجایی که دیگه از گردن درد نتونه ادامه بده. به این میگن عشق. راندا برن نمی گفته حالا بذار میخوابم فردا صبح بلند میشم مینویسم. اون اگه همون نصف شب بلند نمیشد بنویسه ارضا نمیشد.
استیو جابز سرطان داشت ولی اونقدر غرق در کارش بود که نمیرفت دنباله درمانش. اونقدر غرق در عشقش بود که صدای مرگ رو هم نمی شنید. به این میگن عشق.
وقتی کسب و کاری داری که عاشقشی، اونوقت دیگه برات مهم نیست که بقیه چیکار میکنن تا بخوای باهاشون رقابت کنی، دیگه برات مهم نیس بقیه تو رو دنبال کنن یا نه، مهم نیست که برات مشتری بیاد یا نه، مهم نیس که کی چه فکری راجبت میکنه. حتی برات مهم نیس که درآمد داشته باشی یا نه. چون داری از لحظه لحظه زندگیت لذت میبری. و وقتی که دیگه این چیزا برات مهم نباشه اونوقته که رهای رهایی. و تو این حالته که خدا مسیرها رو برات هموار میکنه. برات موقعیت ها و افرادی میاره که باعث پبشرفت کسب و کارت میشن و خدا همه ی کارها رو خودش برات راست و ریس میکنه.
به قول پائولو کوئلیو که میگه تحقق بخشیدن به افسانه شخصی یگانه وظیفه آدمیان است، مهمترین هدف ما تو زندگی دنبال کردن عشق و علاقمونه. چون با دنبال کردن عشق و علاقمونه که به پیشرفت جهان کمک کرده و جهان رو جای بهتری برای زندگی میکنیم و به همین دلیله که وقتی داریم عشقمونو دنبال میکنیم خدا خودش همه ی کارها رو ردیف میکنه و بهمون پاداشی از سعادت میده.
پس
عشق + ایمان به خدا = رهایی و رسیدن به سعادت
شاد باشید
سلام به همراهان عزیز و استاد گرامی
هم فرکانسی عزیز از کتابی که در قالب کامنت نوشتید و در اختیار ما قرار دادید بینهایت سپاسگزارم، شما ایرادی رو که شاید خیلی از ماها داریم بخصوص خود من، به خوبی و با ظرافت توضیح دادید. من با اجازه تون کامنتتون رو ذخیره کردم تا باز هم با دقت بیشتری بخونم. شاید تا حد زیادی مطالبی رو که توضیح دادید میدونستم اما هنوز خیلی باید تمرین کنم تا به این خلوص، در خودم پیاده کنم. ممنونم از وقت و حوصله ای که برای شریک کردن ما با آگاهیتون صرف کردید.
همواره شاد و رها و با رضایت خاطر کامل زندگی کنید.
سلام به دوستان مشتاق آگاهی
سلام به استاد عزیزم سید بزرگوار ، استاد عباس منش عزیز
اول از همه روز معلم رو به استاد ، معلم و مرشد خودم که باعث تحول بزرگی در زندگیم شد تبریک میگم و همچنین به دیگر معلمین و مربیان بزرگوار حاضر در جمع٫
وقتی این سوال و گفته های دوست گرامی رو میخوندم یاد یک روایتی از پیامبر افتادم نوشته بود: شخصی نزد پیامبر رسید گفت یا رسول الله وقتی جایی باید بروم و شترم در کوچه میماند چه کنم؟ بر خدا توکل کنم یا زانوی شتر را ببندم؟ پیامبر جواب داد:
“گفت پیغمبر به آواز بلند /// با توکل بر خدا زانوی اشتر ببند”
بارها استاد در تمام فایل های رایگان و دوره های دیگه گفتن که “ایمانی که عمل نیاورد ایمان نیست، فقط حرف است”٫ وقتی روی باورها کار میکنی هدایت میشی و اگر به اون هدایت عمل کنی نتیجه های آروم آروم ظاهر میشن و هر چه بیشتر نشانه هارو تایید کنی بیشتر و سریعتر هدایت میشی٫ بنظرم این معناش اینه که اگه لازمه در کارت تبلیغات کنی انجام بده حالا از هر راهی که به سمتش هدایت میشی ولی نکته اینجاست که اثر بخشی این تبلیغات رو از کی میخوای؟ موسسه ای که کار تبلیغ رو انجام میده یا خدا؟؟؟!!!!
کار درست و اصولی رو باید انجام داد ولی نه با تکیه بر دانش فرد یا افراد خاصی!! بلکه با ایمان و عمل به قوانین، یقینا اگر کاملا روی ذهنمون کار کنیم و باورهای درست و قدرتمند کننده رو تقویت کنیم نتایج عالی خواهیم گرفت٫
اگر استاد عباس منش این نتایج رو بدست آوردن بخاطر ایمان بالا و کار کردن مداوم و بدون وقفه بر روی باورهای خودشون هست٫ با توجه به خاطراتی که قبلا از زبون خودشون شنیدم ایشون هم در ابتدای کار تبلغ میکردن ، بصورت تراکت یا موارد دیگه (خاطرات طراحی تراکت، پوستر چسبونی ، پرینترهای رنگی و ٫٫٫) شناخت و شهرت ایشون هم از قانون تکامل مستثنی نبوده ولی هر چه جلو رفتن بیشتر هدایت شدن تا رسیدن به سایت٫
پس بنابراین بنظرم تناقضی بین علم و دانش و قوانین وجود نداره و هر دو در راستای هم عمل میکنن و مکمل یکدیگرند٫ با قوانین ذهن و باورها رو درست میکنی و با علم بازاریابی و تبلیغات خواسته هات رو جلو میبره و عمل میکنی٫
عالم اسباب و چیزی بی سبب /// می نیاید پس مهم باشد طلب
گفت پیغمبر که بر رزق ای فتا /// در فرو بسته ست و بر در قفل ها
بی کلید، این در گشادن راه نیست /// بی طلب، نان سنت اللّه نیست
(مولانا)
به نام خدای مهربان
دوست عزیز از خوندن کامنت شما لذت بردم وقتی با اعتبار هر کاری وهر گفته ای خدا رو بر قلبت جاری میکنی همه جهان برای این توکل وایمان درونت جهاد میکنند همون طور که تو کمر همت بسته و برای یکتاپرست بودنت وایحاد توحید در وجودت تلاش میکنی .
پاداش ایمان خودم به خدا وپاداش ایمان خدا به خودم .این پر ارزش ترین دارایی یک فرد است دوست خدا شدن ???
سپاسگزارم برای پخش آگاهی .
شاااد وثروتمند وخوشبخت ?
عامل اصلی موفقیت استاد عباس منش چیست؟ به نظرم می رسه جواب سوال همان چیزی است بارها ایشان در سلسله گفتارهای خویش گفته اند و مهم ترین نکته ای بوده که شخصا از استاد آموخته ام ، عامل اصلی موفقیت ایشان در این است که ایشان زمانیکه قانون موفقیت را کشف کرده بطور مستمر و پی گیر قانون را برای رسیدن به ثروت بکار برده ، هر لحظه ، هر ساعت ، هر روز ، و ماهها در اجرای قانون ثابت بوده ، بر خلاف بسیارانی که اینها هم قانون را متوجه شده اند و در ابتدا هم با شور و شوق به قانون را بکار می برند ولی بعد از مدتی در اثر غفلت و یا علل دیگر
کم کم در اجرای قانون اهمال کاری می کنند و پیام های منفی مثل ویروس به ذهن آنها نفوذ می کند ابتدا مشهود نیست ولی پس از مدتی ویروس ها ذهنی که همان پیام های مخرب و منفی است در ذهن شان تکثیر می شود و پس از چند وقت چشم که باز می کنند می بینند طوری که متوجه نشده اند بطور کلی قانون از سیستم کاری آنها حذف شد ، به قول استاد خیلی سخت است که در این راه ثابت قدم بمانیم حتی خود استاد فرموده اند خودشان هم برخی مواقع دچار غفلت از اجرای قانون می شوند ولی دوباره سعی می کنند به مسیر اجرای قانون بر گردند ٫
آری عامل اصلی موفقیت استاد عباس منش همانا داشتن ثبات قدم در اجرای قانون موفقیت می باشد٫
سلام
من توی این مسابقه شرکت نکردم اما چون تازه فایل رو دیدم دوست دارم نظرم رو بنویسم وقتی من این سوال رو از خودم پرسیدم که چه عاملی تاثیر داره در موفقیت افراد ؟؟
می دونستم جوابش میشه ایمان و توکل و اعتماد به خدا و همه جوره جوابش میشد باید به خدا بسپاری تا برات انجام بده اما من این سوال رو که دوباره از خودم پرسیدم متوجه یکسری باورهایی شدم که اصلا فکر نمی کردم توی وجودم باشه مثل (پشتیبانی خانواده ، وضع مالی خانواده ، شانس ؛ مقصر دانستن اطرافیان به خاطر نداشتن اعتماد به نفس…)
هر چند من می دونم که خودم مسئول صددرصد زندگیم هستم اما الان درک کردم که هنوز ریشه ای قبولش نکردم و بقیه رو عاملی برای شرایط الانم می دونم و این مثل شرک مخفی بود من فکر می کردم این باور رو درست کردم اما همیشه ذهن مون نیاز به هرس علف های هرز داره پس دوباره شروع می کنم به گفتن اینکه عوامل بیرونی هیچ تاثیری در زندگی من نداره بلکه افکار و احساس و باورهای من هست که زندگی حال و آینده من رو میسازه . و من خدایی درونم دارم که با منه هدایتم می کنه و کار ها رو برای من انجام میده .استاد عزیزم ممنونم بابت سوال بی نظیرتون و همچنین از اینکه این خانواده و فضا رو ایجاد کردین که بهترین جای دنیا که مثل یک گوشه از بهشته همین سایت شماست.
خیلی خیلی ممنونم
سلام
کاملا موافقم همونطور که استاد عباس منش میگه ما همیشه باید رو باورهامون کار کنیم و باورهای منفی و محدود کننده رو پاک کنیم
ممنونم بابت این نظر زیبا که باعث یه تلنگر شد برای من ??
سلام
بنده هم با جنابعالی موافقم و به نظرم تمرین های مسمتر جهت اصلاح و ایجاد باورهایی که استاد در سخنانشون عنوان میکنن میتونه کلید حل معما باشه.موفق باشید