https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/12/abasmanesh-15.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباس منش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباس منش2020-12-17 07:51:202020-12-18 09:30:18سریال زندگی در بهشت | قسمت 115
149نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خداروشکر میکنم که این قسمت از زندگی دربهشت مثل همیشه پر از انرژی بود ، واقعا با دیدن این سریال همیشه حالم خوبه و منتظر قسمتها جدیدم.
خیلی زیبا بود وقتی مرغ ها برای غذا استاد رو دنبال میکردن چه حال خوبی داره من این صحنه رو تجربه کردم . چقدر زیبا هستن این تصاویر .
من امروز با دیدن اون صبحانه ایی که مریم جان درست کردن به خودم قول دادم که حتما باید دست پخت ایشون رو تجربه کنم. اخه معلومه خیلی خوشمزه است. یه چیز دیگه همیشه منو جذب خودش کرده ،به گفته خود استاد رابطه خیلی عاشقانه ایشون با خانم شایسته هستش سپاسگزار خداوندم که این رابطه رو میبینم و درس میگیرم.
استاد یه پیشنهاد برای بیرون آوردن تراکتور ،به نظرم جای چوب از سنگهای بزرگ استفاده کنید که نه دیگه توی گل فرو برن نه بشکنن.
اینطوری راحتر بیرون میاد.
بازهم سپاسگزار خداوندم که یکی از اعضای خانواده صمیمی عباس منش هستم.
یک روز دیگر وماجرایی دیگر از روزها وماجراهای بهشتی.طبق معمول صبح زود از خواب بیدار میشیم تا وقت بیشتری رو برای لذت بردن از زندگی داشته باشیم.
مرغ وخروسها وپرنده های قشنگمون اومدن دم در و تظاهراتی دسته جمعی رو به راه انداختن ویکی از دیگری زیباتر منتظر دستهای مهربان استاد ومریم جون هستن تا بهشون غذاهای خوشمزه ومقوی بدن.
واقعا رنگ وتنوع وخلقتشون زیبا وبی نظیره خداوندا خلقت وهنرمندیت رو شکر.
چیزی که خیلی برام عجیب ودر عین حال جالبه اینه که چند تا از اون مرغها پریدن روی لبه نرده ومدام سعی میکنن تعادلشون رو حفظ کنن در حالی میدونن اون پایین آبه ومیدونن که مرغها شنا نمیتونن بکنن اما هیچ ترسی هم از آب ندارن واحساس خطری هم نمیکنن واز اون همه پرنده حتی یک دونشون هم توی آب بیفتادن, جریان چیه واقعا? پس چرا ما انسانها نسبت به همه چیز انقدر محتاط هستیم وبا وجود پیشگیریهای زیاد ومدام هم با مشکل مواجه میشیم واز هر خطر وتهدید ساده ای احساس ترس میکنیم?
استاد با موتور ساده وراحتشون میره که براشون غذا بیاره وهمه از سر وکولش بالا میرن .خداوندا هجوم دسته جمعی این همه مرغ وخروس به یک طرف هم از زاویه جلو وهم از زاویه عقب خییییلی زیباست اصلا یه جورایی ناخودآگاه جو رو شاد وپرانرژی میکنن. مخصوصا وقتی که دنبال استاد یا مریم جان راه میفتن, یعنی اینا دنبال موتور وماشین هم میرن, اون مرغهای حنایی رنگشون خیلی خاص وزیباست, اسم بوقی وبوقه رو هم خیلی دوست داشتم, اون پرنده هایی هم که پرشون ترکیبی از سیاه وسفید هست انصافا خیلی قشنگن, وای خدایا اون رنگ سبز براق منحصربفرد وخیره کننده روی دم خروس رو تا حالا ندیده بودم واقعا رنگش بهشتیه.الهی شکر بخاطر این همه تنوع وزیبایی.
به امید خدا یه تجدید انرژی کردیم ومیریم که کار نیمه تمام دیروز رو که به امان خدا رها کرده بودیم رو به انجام برسونیم ایده ها رو یکی یکی اجرا میکنیم , امروز هم نتیجه ای نگرفتیم ولی چه باک که یک نکته ظاهرامنفی اینجا سروکله اش پیدا شده هزاران زیبایی ونعمت وخواسته دیگه هست که میتونیم روی اونها تمرکز کنیم وهر طرف رو هم نگاه کنی براحتی میتونی صدها دونه از اونها رو ببینی وپیدا کنی واحساست رو بهتر کنی وشکرگزار باشی.الهی شکرت
تازه شاید از دل خود این تضاد کلی ایده وخواسته ونعمت جدید بیاد بیرون.
استاد چقدر ساده وآسون با اون اره تنه درختا رو میبره واون مسیر کلی مرتب شده, اون چند تا کنده ای که روی هم چیدیدن توی جنگل چه منظره زیبایی داره.
چهره استاد وقتی کلشو از تراکتور آورد بیرون ودید که هنوز تکون نخورده خیلی بامزه شده ویه جورایی تعجب میکنه چون مدتهاست که چنین تضاد حتی به این کوچیکی هم براش پیش نیومده.الهی شکر
مریم جان هم که قصه گوی قصه ماست وبا توضیحات خوب وصدای قشنگش هیجان وانرژی بیشتری به فایلها میده واز صداش معلومه که مثل همیشه شاد وپرانرژی وشکرگزار وجستجوگر زیباییها وخواسته ها هست, الهی واقعا شکر.
ببینیم قهرمانان این داستان ما با این چالش چه خواهند کرد وچطوری قراره با حلش گسترده تر وبزرگتر بشن وچه درسهایی رو قراره به ما بدن.
خداوندا شکرت بخاطر خود پرعظمتت ودستهای زیبا ومهربانت.
سلام بر استاد شیرین تر از عسلم و مریم بانوی یاور همیشه مومن
از دیشب یه حس و حال عجیبی داشتم و حس میکردم که این طوری که دارم کار میکنم تو بیزنس خودم
یه جای کارش می لنگه و باید بهتر بشه
راستش شب قبلش مصاحبه استاد رو با ابراهیم عزیز برای بار چندم گوش کردم و باز هم آموختم و آموختم
الله اکبر این یک ساعت و ده دقیقه مکالمه الهی استاد با ابراهیم عزیز چقدر برای من یکی آموزنده بوده و هنوزم میخوام برم گوش بدم و خواهم داد ان شالله
یادم میاد بار اولی که مصاحبه استاد با ابراهیم عزیز رو گوش دادم سریع به سرم زد یه کار جدید شروع کنم
ولی هر چه بیشتر اون مصاحبه و بقیه فایل ها رو گوش دادم بیشتر هدایت شدم که امین همین کاری که داریو شکوفا کن
کلی ایده از اون موقع تا حالا اومده و اجراشون کردم
یعنی فقط تو ذهنم نبوده بلکه عملی کردم و به لطف الله یکتا کلی پیشرفت و گشایش تو کارم ایجاد شده
ولی با اون جمله کلیدی استاد که از زبان آقا ابراهیم عزیزم آموختم که
بازهم از این هم ساده تر ……
دیشب بازی بارسا بود ولی ذهنم میگفت امین حق نداری کارو تعطیل کنی و یا به این شرط بهت اجازه میدم ببینی که کار هم بکنی و گرنه بیچارت میکنم انقدر تو گوشت نجوا میکنم
راستش من از بچگی چه زمانی که درس میخوندم و چه حالا که کار میکنم
بیکار که میشینیم یه جور حس استرس و عذاب وجدان سراغم میاد
که امین چرا نشتی باید کار کنی
اگه کار نکنی عقب میفتی و هزاران نجوای دیگه ….
ولی به لطف الله یکتا و آگاهی های نورانی استاد خیلی دارم رو این موضوع کار میکنم
پس با آرامش نشتم بازی بارسا رو دیدم و رفتم تو دل بازی
و از نیمه دومشم همزمان شروع کردم به ورزش کردن که بعد بازی هم ادامه داشت
بعد بازی به جای کارکردن همزمان که ورزش میکردم با آهنگ یه سری تصاویر و عکس هایی که سیو کرده بودم و زیبا بود رو پخش کردم
یه احساس خوب فراغت از همه چیز همه وجودم رو گرفت و وقتی رفتم زیر دوش و یاد کارم افتادم دوباره اون نجواها اومد سراغم
ولی همون لحظه گفتم امین آرام باشه بهت گفته میشه به قول استاد
یعنی من هر بار این جمله رو میخوام تکرار کنم دقیقا لحن و تونالیته صدای استاد رو تو ذهنم مجسم میکنم
انگار استاد کنارمه و داره میگه امین آرام باش
بهت گفته میشه
خلاصه زیر دوش بودم که یهو بوممممممم
یه ایده امد و شروع شد رگباری اومدن برای ساده تر شدن و چند صد برابر سریع تر شدن کارم
از حمام اومدم بیرون و اولین کاری که کردم نشیتم پشت سیستم و همون ایدههای اولیه رو تو کارم اجرا کردم
و بعد شروع شد دریافت ایده های بیشتر تا ساعت ۴ صبح
اینقدر هیجان داشتم که خوابم نمیبرد و لی بازم با لحن استاد به خودم گفتم امین آرام بخواب
بدون نگرانی
بهت بازم گفته میشه ….
و خودم رو حس کردم تو زمان آینده که همه این کارها انجام شده و خوابیدم تو جایی که هیمشه تجسمش میکنم
و صبح با یه حس بی نظیر از خواب پا شدم با یه آرامش بسیار خاصی و یه حس قدرت بسیار عجیب
احساس میکردم که یک شیرم و قوی تر ازشیر..
خلاصه اومدم پای سیستم که باز یه جا قفل کردم که چه کار کنم
که یهو یاد سایت افتادم و گفتم نکنه استاد قسمت جدید گذاشته باشن که دیدم بعلههههه
اولش شیطان نجوا کرد که امین برو سرراغ کارت اون مهم تره و برو سراغ ایده دیشب
ولی دلم گفت نه ..
امین الان زمان رها کردنه
گفتم برم این قسمت رو ببینم و ذهنم رو رها کنم تا دوباره هدایت و الهامات بهم شروع بشه …
خلاصه اومدم و شروع کردم به دیدن
چند وقت بود این طوری قه قهه نزده بودم پای یه فیلم و یا یه چیز خنده دار
اینقدر که با این مرغا خندیدم و چقدر خوشگل شدن اون طوسی ها که فکر میکنم بهشون میگن گنی
و وقتی دیدم صورتشون آبی رنگ شده که دیگه کلی کیف کردم
چون من عاشق رنگ آبی اونم آبی فیروزه ایم و ترکیبش با طوسی …
خلاصه غرق در لذت شدم و باز هم اون نگرانی این مرغا رو که دیدم یاد خودم و نگرانی هام افتادم و بازم این شعر مولانا رو با خودم تکرار کردم که
امین :
هیچ نندیشد که چندین سال من
میخورم زین سبزهزار و زین چمن
هیچ روزی کم نیامد روزیم
چیست این ترس و غم و دلسوزیم
و آروم شدم و ذهنم که قفل کرده بود رو کارم رو
رها کردم تا هوایی بخوره و آماده دریافت های تکمیلی برای ایده ای که دیشب به سرم زده بود بشه …
که رسیدیم به داستان این تراکتور
و چقدر من همزاد پنداری کردم با همین موضوعی که باهاش درگیرم
یه جمله طلایی مریم بانو گفتن که به جانم نشست
گفتن این هیولای ماداگاسکار رو ببین که مثل یه اسباب بازی شده …..
دیدم راست میگن مریم بانو
و چقدر خوبه یه جوری من نگاه کنم به چیزایی که خیلی برام بزرگن که یه اسباب بازی به نظرم بیان
این طوری من جرعت بیشتری پیدا میکنم برای نزدیک شدن به اون مشکل و حلش
من ایمان دارم استاد عزیزم این تراکتور و گیر کردنش یه رحمت الهی هست برای من و امثال من
که وقتی استادمون رو شیو شده و شیک و پیک میبینیم تو لایو و فایل های آموزشی
یه انسان بدون مشکل و در راحتی مطلق رو تجسم نکنیم و بعد بیاییم اونو با خودمون مقایسه کنیم و بگیم که من که نمیتونم….
ما استادی رو میبینیم که همون روز اول میتونستن با یه تلفن و کمک خواستن و یا تماس به مراکزی در امریکا خودش رو رها کنه از این به ظاهر مشکل
ولی استاد من تقاوتشون در اینه که میخوان خودشون جل کنند
یعنی یه جورایی میخوان خلق کنند لذت ببرن
مریم بانو چقدر درست گفتن
این تراکتور یه اسباب بازی هست …
و استاد مریم بانو مشغول با این اسباب بازی و این چالش
چقدر خوب شد که این تراکتور همون بار اوال در نیومد خداییش الان که فکر میکنم
که من امین یاد بگیرم با یه بار و دوبار تلاش کردن و نتیجه نگرفتن ناامید نشم و یاد داستان استادم با این تراکتور بیفتم …
میگن ادیسون وقتی صدها بار آزمایش کرد اختراع برق و لامپ رو
وقتی بهش گفتن چطور ناامید و خسته نشدی از این همه شکست
یه جواب طلایی و الهی داد
و گفت من صدها بار شکست نخوردم
بلکه فهمیدم که صدها راه هست که بااون نمیشه لامپ و برق رو ایجاد و اختراع کرد
به خدا قسم من الان به جانم نشست که همه چیز این دیده
یعنی فرق آدمای نامبر وان تاریخ تو دیدشون و توجهشون به مسائل هست
اینا برگزیده نبودن و انتخاب شده نبودن و خاص تر از من و شما نبودن
بلکه اومدن آگاهانه به هر چیز از یک زاویه ای نگاه کردن متفاوت با دیگران
به همین دلیل استاد عزیزم که الان میتونستن تو لاکچری ترین ویلاها و خونه ها که الانم دارن تو جاهای دیگه
روی یه صندلی راحت و نرم بشینن و استراحت کنند و از یه منظره رویایی لذت ببرند
ولی استاد من که مثل همه نامبروان های تاریخ دید و مسیرشون متفاوت بوده
اهل نشستن نیستن
اهل حرکت هستند
البته حرکت با لذت هرچند ظاهرش سختی و گل و چاله و اینا باشه
ولی استادم آگاهانه انتخاب کردن و دارن لذت میبرن تز این مسیر و با یه دید دیگه دارن نگاه میکنن
به قول حصرت سعدی :
ایهاالناس جهان جای تن آسانی نیست
مرد دانا، به جهان داشتن ارزانی نیست
خفتگان را چه خبر زمزمهٔ مرغ سحر؟
حیوان را خبر از عالم انسانی نیست
یه نکته طلایی دیگه که من اینو به صورت یونیک از استادم یاد گرفتم و میتونم بگم هیچ جای دیگه
تکرار میکنم هیچ جای دیگه به جز شاگردی کردن در کلاس درس ایشون دریافت نکردم
اینه :
من همیشه وقتی سعدی و مولانا و اینا رو میخوندم و کسای دیگرو
برداشت اشتباهم این بود که ریاضت و جهاد رو فکر میکردم یعنی اینقدر به خودت و روحت و روانت سختی بدی
که مثل یک معتاد که برای ترک به تختی بسته شده
فریاد درد و زجرت تا چند کوچه اونطرف تر بره
و راه رسیدن به الله رو این میدونستم
ولی الان به لطف الله یکتا تازه داره همون مولانا به جانم میشینه که میگه :
مرا عهدی است با شادی که شادی جان من باشد
و یا میگه :
خوش باش که هر که راز داند
داند که خوشی خوشی کشاند
من حالا میفهمم دقیقا مثل داستان این تراکتور
که مریم بانو اینقدر که با ذوق فیلم میگیرن و اینقدر شاد با این مسئله برخورد میکنند و همینطور استاد عزیزم که این داستان تراکتور و گل براشون مثل یه بچه ای میمونه که دارن با لگوشون بازی میکنند
و یه جورایی براشون بازیه و دارن از این گل بازی و چوب باز ی و طناب بازی لذت میبرن بدون اینکه سریع تسلیم بشن
منم باید با لذت و شادی و آرامش این میسر رو طی کنم و نه با درد و رنج و فریاد
خود خدام به ما گفته تو قرآنش که این دنیا همش بازیه
انما الحیاه الدنیا لهو و لعب
ولی ما فقط با چشمون قرآن میخونیم
یعنی من حداقل اینطوریم و نه با دلمون و با قلبمون و اون روح الهی مون
شاید تو ادامه ببینیم که استاد از کسی یا گروهی کمک بگیرند
و هدایت بشن که باید از کسی کمک بگیرند
نمیدونم …
الله اعلم بالصواب
ولی مطمئن هستم که به قدر وسع می کوشن و لذت میبرن از این چالش
و خدا هم همینو از ما میخواد نه بیشتر
لا یکلف الله نفسا الا وسعها…
یعنی استادم دارن به من امین درس میدن چطور باید چاله های زندگی رو
و چاله های باورهای غلط رو
و چاله های نگرانی رو
که صدها برابر از این چاله های ظاهری عمیق ترن پر کنیم
و بعد تلاش کنیم
و اگر نشد دوباره و دوباره ولی با حس خوب
با آرامش
بدون نق زدن و غر زدن و فحش دادن به زمین و آسمان
استاد دارن این روند تکاملی رو به من امین یاد میدن که نیمشه یه بشکن بزنی و
درآمدت یه ماهه صد برابر شه
عزت نفست صد لول بره بالاتر
ارتباطات با همه عالی شه و ….
نههههههه
نمیشه یه بشکن زد و تراکتور رو از دل گل بکشی بیرون و باید مسرش رو طی کنی تا هدایت بشی
به قول هوشنگ ابتهاج عزیز :
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
و استاد عزیزم این تکاملی بودن همه چیز با دیدن زندگی عملی و مستند شما
چقدر داره بهتر و کاملتر به جانم میشینه و چقدر دارم درس میگیرم و چقدر دارم می آموزم
راستش رو بخواین فکر میکردم این تراکتور کلی اتفاقای خوب رقم بزنه تو پردایس
ولی به خدا قسم فکر نمیکردم این همه ازش یاد بگیرم
من همون امینم که تراکتور تو ویلام گیر کرد و کلی حالم بد شد
ولی به لطف الله یکتا و به نور آگاهی های شما استاد عزیزم
منم دارم کم کم و ذره ذره به مسائل دیدم رو عوض میکنم
و به همین قدر و البته چندین برابر داره لذتم از زندگی بیشتر میشه
توحیدی ترین استاد دنیا با تراکتوری به گل نشسته و روحی به عظمت آسمان ها و زمین و بی نهایت
و مریم بانوی یاور همیشه مومن
نمیدونم چطور و با چه جمله ای حسی که الان دارم بهتون رو بنویسم و بیان کنم
تنها عبارت زمینی که میتونم بیان کنم اینه که ممنونم برای این همه آگاهی عزیزان دلم و عاشقتونم و امیدوارم همین لذتی که من امین دارم میبرم از درک این آگاهی ها که جلوی چشمم بوده و من نمیدیدمشون
صدها برابر برگرده بهتون که میدونم برمیگرده
عاشقتونم و عاشقتونم و عاشقتونم …..
حالا که اینا رو نوشتم حس میکنم ذهنم آماده دریافت و هدایت برای سوال های حل نشدنی ذهنم تو کارم شده
آره امین اسباب بازی تو هم امروز هیمن کارت و مسائلش هست پس برو فکر کن چطور هم زمان که داری مسائل کاریت رو حل میکنه ازش لذت هم ببری
مثل درست کردن یه پازل زیبا و یا یک لگو …
به قول استاد : آرام باش بهت گفته میشه ……
خدایا شکرت بهم توفیق دادی برای این قسمت الهی و نورانی بنویسم
امین عزیز خوشحالم که این احساس عجله برای کار را در خودت کشف کردی. من هم نیمه اول سال مسیر درست را پیمودم و درآمدم در شهریور به ۲۰ میلیون رسید. آقا من را می گویی شدم دریای حرص و عجله برای رسیدن به پول. کار و زندگی ام را رها کردم و مدام بورس و سکه را چک کردم و در قرعه کشی ها شرکت کردم تا یک پرش مالی کنم. حالم روز به روز بدتر و درآمدم کمتر شد. بعد یک اشتباه بزرگ کردم و به طمع پول سرپرست کارگاه شدم و پروانه اشتغالم را بستند. الان تمام تمرکزم را روی کارم که طراحی معماری است گذاشته ام و شرایطم در حال بهبودی است. خدا هم یک نفر را سمتم هدایت کرد و جایگزین من در سرپرستی کارگاه شد و پروانه ام را باز کردند. استاد در جلسه هشتم کشف قوانین نکاتی را گفتند که اگر رعایت کنم در چنین چاله هایی گیر نمی کنم.
پاشنه آشیل خیلی جدی و مخفی هست و من که خیلی درگیرش بودم و هستم
از زمان کودکی تا به حال
بعضی وقت ها انقدر درگیر کار میشدم که پای سیستم خوابم میبرد از خستگی و تا ۱۸ ساعت کار مداوم هم رکورد زدم و فکر میکردم هر چه بیشتر تلاش فیزیکی کنم
زودتر به نتیجه میرسم
ولی از زمان آشنایی با استاد همه چیزم دگرگون شده به لطف الله یکتا
مخصوصا دیدم به کار و الان با اینکه کمتر کارمیکنم و زمان زیادی رو صرف کار کردن رو خودم میکنم
به لطف الله یکتا وضعیتم داره بهتر و بهتر میشه خداروشکر
این فایل مکالمه استاد با ابراهیم عزیز هم که دیگه واقعا آدم رو مجنون میکنه و من بعد از اون مصاحبه خدا می دونه که یه آدم دیگه ای شدم تو کار
و هر روز ایده بهتری بهم رسیده خداروشکر
تلاش خیلی خوبه ولی تلاش آگاهانه و با حس خوب و با فکر
و این روزها تا میتونم دارم رو باورهام و ذهنم کار میکنم همزمان با کار فیزیکی و این استرس و نگرانی اینکه نکته این بشه و نکنه اون بشه رو دارم از خودم دور میکنم
صدای استاد و لحن استاد رو به یاد میارم و تجسم میکنم و عجیب جواب میده برای من …
گر چند که الان ساعت ۳ صبح است و من مشغول کار :)))
و لی همزمان مدام فایل های استاد رو گوش میدم تا هر چقدر که بتونم باورهام رو اصلاح کنم به مدد الله یکتا
خداروشکر که شرایطط رو بهبودی هست برادر
و ایمان دارم این بار کارت رو محکم تر و درخشان تر میسازی و ایده ها و کارهایی که باید بکنی بهت در بهترین موقع گفته میشه
منم تو چند ماه گذشته یه اتفاق به ظاهر بد تو کارم افتاد همزمانی که داشتم رو خودم کار میکردم با استاد و الان که چند ماه گذشته به لطف خدا به شکل معجزه واری درست شد و البته خداروشکر من آدم قویتری شدم تو کارم بعد اون اتفاق و با مدد الله و شاگردی کردن در محضر استاد اون اتفاق به ظاهر بد باعث خیر شد
ان شالله غرق در ثروت و سلامتی بشی برادر عزیزم
و هر روز درخشان تر و درخشان تر باشی در کارت و بیشتر لذت ببری
خدا رو شکر میکنم که به کامنت شما هدایت شدم. نکات بسیار عالی و قابل توجه ای در نوشته شما بود. بسیار لذت بردم و درس گرفتم از نوشته بسیار عالی شما. و نکاتی که اصلا بهش فکر نمیکردم با خواندن نوشته شما رسیدم. یعنی باورهایی که مانع پیشرفتم میشدند. در ضمن میخواستم بپرسم که صحبت استاد با آقا إبراهیم کجاست که من هم گوش کنم که با ادامه دادن به نوشته های بقیه عزیزان و کامنتهای دیگران برای نوشته شما، جوابم رو گرفتم. حتما میخوام گوش کنم و میدانم حتما درسهایی بسیار آموزنده برایم خواهد داشت. سپاسگزار خداوند هستم اول برای بودن در این خانواده بسیار عالی استاد عباسمنش، بعد هدایتم برای خواندن دلنوشته شما و آرامشی که از بودن در کنار شما عزیزان نصیبم میشه. همیشه شاد، موفق و ثروتمند در پناه خداوند مهربان و وهاب.
سلام بر شما دوست عزیز که به این زیبایی نوشته بودین من امروز از خداوند در مورد موضوعی هدایت خواستم و در قسمت نشانه ای برای هدایت من وارد شدم و به این فایل هدایت شدم و البته بعد تماشای فایل کامنت شما را مطالعه کردم و الحمدلله که کلی مطالب عالی دریافت کردم و متوجه این شدم که باید همه کارها را به خدا سپرد و فقط آرام بود و نگرانی ها را پس زد
من یک مصراع هست که روی صفحه گوشی خودم قرار دادم یکسالی میشه
(گفت آسان گیر برخود کارها)
راستش هر وقت احساس سختی و نگرانی و استرسی سراغم میاد همین فایلهای شاد بودن و آرام بودن برام میاد و من اینو متوجه شدم که باید در اول و آخر به خدا توکل کنم و بعد هم آرام باشم و بدونم خداوند همیشه به نفع من در پشت صحنه مشغول کار هست و دیگه اینکه سعی کنم احساسم را خوب نگه دارم و صبور باشم تا تکامل هر خواسته ای طی بشه و این زمزمه ی هر روز و شب منه:
(به یاری الله یکتا همه چیز به نفع من در جریان است)
خدایا صد هزار مرتبه شکرت که هدایتم کردی
سپاس فراوان بخاطر زحمات استاد عزیز و خانم شایسته و همچنین شما دوست عزیز که این فایل و این کامنت به فضل بینهایت االله یکتا راهنمای من شد و خدا رو صد هزار مرتبه شکر ذهنم دوباره آپدیت و باز شد
امیدوارم در پناه الله یکتا شاد و سلامت و پیروز و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
سلام امین عزیز، عجب متن عالی نوشتی کلی روی من تاثیر گذاشت و حال دلم رو عوض کرد وقتی دیدگاه شما عزیزان رو در روبرو شدن با مشکلات مبینم وبا واکنش خودم با مشکلات مقایسه میکنم تاز میفهمم چقدر…. بگذریم. راستی چه اشعار زیبایی از حضرت مولانا و سعدی و ابتهاج استفاده کردی کلی لذت بردم و بهت تبریک میگم. همیشه موفق، تندرست و دل شاد باشی.
رضا جان من هر چه جلو رفتم این رو متوجه شدم و آموختم که هیچ وقت و در هیچ شرایطی خودم رو با کسی مقایسه نکنم و البته دارم تلاش میکنم که عمل هم کنم به این آموخته
عزیز مهم حال الان ماست
همه ما و حتی استاد عزیز و هر انسانی یه جاهایی میشه که شاید پاسخ درستی به اتفاقات نتونیم بدیم و بهم بریزیم
مهم اینه هر جایی که دیددیم از مسیر و جاده خارج شدیم
بدون قضاوت خودمون
بدون سرزنش خودمون
از همه مهمتر بدون مقایسه خودمون با دیگران …
بتونیم یه دنده عقب بگیریم و دور بزنیم
رضا جان ما فقط یک جا میتونیم مقایسه کنیم خودمون رو به نظر من ..
و اون اینه که فقط اجازه داریم خودمون رو با دیروز خودمون مقایسه کنیم و نه با امروز و دیروز هیچ کس دیگه ای
چون از تو رضا و من امین و شرایطمون و روزگاری که بر ما گذشته فقط و فقط یه دونه در این چهار میلیارد سال عمر تاریخ زمین وجود داره و خواهد داشت ….
پس بیاییم خودمونو فقط و فقط با خودمون مقایسه کنیم
و اگر میبینیم حال و آگاهیمون بهتر شده بگیم دمم گرم و اگر دیدیم نه بهتر نیست
دور بزنیم و بریم تو مسیر بهنر شدن و یک قدم بریم به سمت حال بهتر عزیز
و اگر میبینیم که کسی داره پاسخ بهتری به اتفاقات میده و آگاه تره و قویتره بیایم و تحسینش کنیم و بدون مقایسه و سرزنش با خودمون
بگیم منم میخوام این طوری بشم
منم میخوام اینو داشته باشم
خدایا شکرت دیدم یکی اینطوری هست پس منم میتونم بشم چون جفتمون انسانیم و ساختار جفتمون یکیه …
به قول حضرت سعدی
تو چو یوسفی ولیکن به درون نظر نداری ….
مهم نیست شما و من اول جاده چالوسیم و یا آخرش
فرقی نمیکنه
همش زیباست
تهشم به دریاست
مهم اینه فقط لذت ببریم
لذت حال خوب میاره عزیز
و این جمله طلایی و کلیدی استاد عباس منش عزیزم
احساس خوب = اتفاقات خوب
فقط رضا جان نباید رها کنیم
نباید فکر کنیم که تو این مسیر از یه سریا عقبیم و از یه سری ها جلو
تو جاده چالوس خیلیا از ما جلوترن و خیلیا عقب تر
ولی فریم به فریم این جاده زیباست و ازش باید در همون لحظه که داریم اون رو مشاهده میکنیم و برای ما داره تو اون لحظه جلوه گری میکنه
فقط باید لذت ببریم و همه چی رو بسپاریم به خودش که هدایتمون کنه و راهمون رو ادامه بدیم
فقط باید تو این راه و این مسیر بتونیم استقامت کنیم
خودش راه رو به تک تکمون بدون هیچ قضاوت و سرزنشی نسبت به ما بندگانش به خودش قسم
نشونمون میده
فقط کافیه بگیم خدایا به سمت تو برمیگردم
و دور بزنیم و واقعا برگردیم به سمتش ….
فقط باید تو این راه و تو نگه داشتن حال خوب و تو این مسیر بودن استقامت کنیم
به قول حضرت مولانا :
گفتا کجاست آفت گفتم به کوی عشقت
گفتا که چونی آن جا گفتم در استقامت
رضای عزیز همه اینها رو که برای شما نوشتم اول برای خودم تکرار کردم و هر روز تکرار میکنم و هر لحظه تکرار میکنم
چون تنها راه تو مسیر بودن و استقامت همین تکرار و تکرار و تکراره این قوانین و آگاهی ها با خودمونه
باید تکرار این آگاهی ها رو جایگزین نجواهای ذهنی مقایسه و سرزنش ذهنمون کنیم عزیز تا آخرین نفس …
رضا جان آرزو میکنم شاد و سلامت و ثروتمند و سرشار از عشق در پناه الله یکتا باشی عزیز
سلام به برادر بزرگوارم امین عزیز. ممنون از جنابعالی که وقت گذاشتید و ای پاسخ بسیار زیبا را برام ارسال کردید، خیلی این کار شما برام ارزشمند بود و بسیا مثل همیشه متن ارسالی شما فوق و تاثیر گذار بود، من آدم زیاد اجتماعی نیستم و همیشه از خداوند میخواستم که دوستای نابی سر راهم قرار بده که از وجودشون و همکلام سدن باهاشون لذت ببرم و الان که دارم به این همه دوستای عزیز در این خانواده بزرگ نگاه میکنم میبنم که پروردگار چطور این آرزوی منو برآورده کرده. خدایا شکرت،ومجددا از شما بابت این پاسخ عالی که وقت گذاشتید و ارسال کردیدسپاسگزارم. همیشه تندرست، سلامت، ثروتمند و دلشاد باشید.
به نظرتون اگر در کنارش یه سری باورها و جملات تاییدی بنویسید و مدام تکرار کنید و تجسم کنید مسیله حل شده، بهتر حواب نمیده؟
به نظرتون بشینید دون به دونه فرکامسای اشتباهتون رو بنویسید و اونارو حل کنید، ایده ها نمیاد؟
احساس میکنم همینجوری نشستین منتظر ایده و راه حل هستینبدون اینکه فرکانس اون ایده ها و راه حلها رو بسازید.
دوست عزیز اینکه بگی ولش کن خودش میاد، این همه فرکانس لازم نیس. این یه قسمت از فرکانس لازمه. بعضی جاها این جواب میده بعضی حاها نه.
وقتی میگم این سریال سفربه دور امریکا و زندیگ در بهشت همه رو به حاشیه بردن واس همینه.
چون یه سریا فقط دارن اینارو میبینن و فکر میکنن با اینا زندگیشون قراره متحول بشه.
از اصل قانون غافل موندن.
اون جمله ای ک نوشتید نمیشه بشکن بزنی و درامدت بهو 100 برابر بشه.
دارم احساس و فرکانس شمارو با سید علی خوشدل مقایسه میکنم.
اونم داره تکاملش رو طی میکنه. ولی نگاه اون همینه که این طی کردن تکامل مث بشکن زدنه. برید کامنتاشو بخونید نوشته همه چی مث بشکن زدنه. بشکن میزنی این اتفاق میفته. بشکن میزنی اون اتفاق میفته.
همین چیزاس که باعث تفاوت در نتایج ادما میشه. یکی مث اون هر روز رشد میکنه و الان درامد چند صد میلیونی داره. اونم از صفر شروع کرده از کار زیاد و ساعات بالا شروع کرده. و هی کم شده کم شده الان رسیده ب هفته ای 2ساعت و درامد خیلی بالا.
و اون از اولش این نگاه رو داشته بشکن میزنی و میری بالا.
حالا نیمدونم شما چطور با این باور، با این احساس، با این فرکانس، با این جنس تمرکز میخواید برید بالا….
نمیدونم این تکامل چی بود اقای عباسمنش اینجوری کرده تو پاچه هممون.
فقط خدا میدونه که چقدر از پیام شما لذت بردم و اشک ریختم .
چقدر این پیام با من حرف داشت و نکته های طلایی که شاید لازم و ضروری بود رو دوباره بهم یاداوری کرد .چقدر روحم نیاز به شنیدن این اگاهی ها داشت .سپاسگزارم ازتون که آنقدر زیبا اگاهی هاو حستون رو به اشتراک گذاشتن .چه شعرهای نابی رو مثال زددین که هر کدوم خودش یه جهان اگاهیه .
من دیشب به مسعله ی بر خورده بودم . حالم چندان رو براه نبود از خدا هدایت خاستم این قسمت برام اومد .متن انتخابی روخوندم و آنقدر خداوند زیبا هدایتم کرد که غرق ارامش شدم و الان هم هدایت شدم به پیام شما که سرشار از حس خوب و. آگاهی بود برام .
خدارو صدها هزار بار شکر میکنم که دربین چنین افراد آگاه و توحیدی قراردارم .دوستان نابی که انتخاب شده ی خداوند برای منه و من به شدت راضی و خشنودم .
در ضمن تحسینتون میکنم برای عملگرایی تون .برای درک قانون تکامل و عمل کردن بهش .برای درک و عمل به قانون رهایی . برای تلاش و حرکت و تکاپویی که در کارتون دارین انشالله هرروز قله های موفقیت رو پی در پی فتح کنید و از فتح این قله ها سرشار لذت و شادی بشین .
الهی که همیشه سلامت و تندرست و ثروتمند باشید ودر پناه خدا لحظات خوشی رو داشته باشین .
کامنت شما رو خوندم چقدر زیبا دقت کرده بودین به رفتار این اردک مهاجر. چقدر قشنگ توصیفش کردین.
برای منم این اردک مهاجر یک حیوان خاص و شجاع و با ایمان هست.
اردکی که مهاجره و وابسته نیست.
اردکی که میدونه زمین خدا بزرگه و میتونه هر بار از یکجا لذت ببره و عشق کنه و تجربه کسب کنه.
اصلا انگار این اردک مهاجره از بدنه یک جامعه و تفکری کنده شده که اینقدر با قدرت و مستقل عمل میکنه…
واقعا ممنون از این یادآوری موشکافانه تون.از این درسی که به زیبایی توصیف کردین.
قوانین برای ما آدم فقط نیست مثل اصل بقای اصلح که استاد گفتن. پس میشه در همین مقیاس هم رد پای این قوانین رو ببینیمم. اونی که اصلح تره با ایمان تره، ایمانش رو با حرکت نشون میده بقا داره.
ممنون که نشونه شدین تا یادم بیاد خریدن محصول 12 قدم به من نزدیکه و منم لایق داشتن همچین محصولی و استفاده از چنین آگاهی هایی هستم.
چقدر جالب و این قطعا نشانه هایی که شما برای شما در این مسیر راهنمای خوبی است.
من دلم برای 12قدم پرمیکشه و خیلی خیلی نشونه دیدم که بخرم اما الان باورت میشه حتی از کاری که داشتم اومدم بیرون فعلا ف خودم فعلا بیخیال اون کار شدم و چسبیدم به علاقه خودم تا از اون ایده ام شروع کنم. نمیدونم کارم درست بود یا نه نجواهایی منو میخواد متوقف کنه اما بازهم نشونه هایی میبینم که فهیمه صبور باش و بچسب به علاقه ات.(راستش من به نجوم علاقه مندم و ایده ام این هست که تمرکزی برای نوشتن اولین کتابم وقت بذارم و کار دیگه نکنم. این نوشتن کتاب رو سال ها داشتم اما انجام ندادم و شاید ترس ها و ترمزهایی نذاشته انجام بدم. الانم نگرانی بی پولی و پول نداشتن میاد سراغم اما میگم این ایده الهام شده بود اون شب و دلم و احساسم خیلی تاییدش کرد و حس خوبی داشتم پس ادامه دادم و الان بیشتر 15 روز هست که سرکار نمیرم و حقوق هم تعطیل و منم نمیخوام زور بزنم که کتاب بنویسم. میخوام وقتی میشه و میاد بنویسم مثل مقدمه ایی که واقعا نمیدونم اون جملات از کجا اومد و بکوب دوساعت داشتم مینوشتم. پس مقدمه اول کتاب رو تا حدی نوشتم و قدم اول رو برداشتم و باید در این قدم پایدار بشم و نذارم این نجواها منو دوباره برگردونده سرجای قبل…باز هم نمیدونم چی میشه و این تصمیم آخرش به کجا میرسه اما من مطمئنم که خدا هدایتگره…
ممنونم که به من پیشنهاد دادی و اشتیاق منو برای اومدن در اون فضا تقویت میکنی. پس قطعا من در زمان مناسب قدم 1 رو میخرم…
بازم ممنونم علیرضا جان که برام نوشتی. ممنون که هستی و خیلی خوب داری روی خودت کار میکنی و در 12 قدم خیلی خوب حضور داری….
برات بهترین ها رو آرزومندم و مطمئنم رویاهای خودت رو زندگی میکنی مثل استاد عزیزمون
سلام علیرضای عزیز. خیلی خوشحالم که در مسیر آگاهی و ایمان و عمل قدم گذاشتم، هر چند اوال راهم و آرام آرام دارم قدم بر میدارم و درک میکنم که جهان درون و بیرونم چیه!ولی بخاطر همین تصمیمم که خواستم تغییر کنم و به این مسیر هدایت شدم خیلی خوشحالم. و خوشحالتر اینکه میتونم دیدگاه های انسان های فوق العاده ای رو بخونم و یاد بگیرم که چگونه نگاه کنم و چگونه یاد بگیرم. واقعا ازت سپاسگزارم علیرضا جان که آنچه دیدی و درک کردی رو به اشتراک گذاشتی تا من و امثال من یاد بگیریم که میشه بهتر و بهتر و بهتر دید. امیدوارم هر کجا که هستی سلامت و درخشان و ثروتمند باشی
واقعا انقدر نگاه شما و درک شما از این جلسه متفاوت و دوست داشتنی و آموزشی بود که نتونستم فقط 5 ستاره بدم
شخصیت این اردک برای من هم جالبه….و اصلا شخصیت حیوانات درس داره برامون…و من هم به علت علاقه زیاد به حیوانات و بررسی زیاد اونها متوجه شدم که اونها هم از نظر میزان درک و باورهاشون رفتارهای متفاوتی با هم دارند….با اینکه همونطور که شما گفتید مثل ما آدمها که اکثرمون یه رفتارهای یکسانی داریم یسری از ماها که عده مون خیلی کمه رفتارهای متفاوتی رو به علت شناخت متفاوت جهان و خودمون در پیش میگیریم….و خوب رفتار متفاوت باعث نتایج متفاوت میشه…دقیقا در حیوانات هم گروه بسیار اندکی رفتارهای پیشرفته تری رو در پیش میگیرن
این چیزی که شما در مورد اردک مهاجر توی این قسمت گفتید من اصلا ندیده بودم و خیلی ممنونم که دیدگاه توحیدی تون رو با ما به اشتراک گذاشتید….این نشون میده که شما چقدر روی باورهای توحیدی کار میکنید که همه مسائل رو با فیلتر ابرقانون توحید نگاه میکنید…واقعا توحید یک مسئله دینی نیست
توحید یک قانون جهان شموله که وقتی میخوای درکش کنی و ریز میشی توی رفتاری خودت و جهان اطرافت همیشه و همیشه یه نتیجه ثابت میده…اما چون ما نمیتونیم باورهای توحیدی افراد رو بسنجیم دچار اشتباه میشیم و نتایج افراد رو به مسائل فیزیکی نسبت میدیم…چون اصلا توحید از روی کلام معلوم نیست و ماهیت انرژی داره….
اتفاقا داشتم با خانواده در مورد رفتارهای متفاوت حیووناتی که ملاقات کردیم حرف میزدیم…که چطور برخی از اونها از جماعت خودشون جدا میشن و به انسانها گرایش بیشتری دارند…چطور برخی از اونها شجاع ترن و یا به اصلاح آدمها پر رو هستند و با جسارت اقداماتی متفاوت انجام میدن و اتفاقا از سمت جهان پاداش دریافت میکنند…رفتار متفاوتی از سمت انسان ها دریافت میکنن…دوست داشتنی تر هستند
مثلا زمانی که بچه بودیم خاطرم هست ما و همسایه روبروی ما مرغ داشتیم….یه بار مرغ همسایه اومد خونه ما با مرغ های ما غذا خورد…چند روز بعد دیدم در خونه رو میزنن…من رفتم ولی کسی پشت در نبود…دوباره در زدن رفتم دیدم مرغ همسایه بوده که بار اول من اصلا بهش توجه نکردم…بدون توجه به من پرید داخل و رفت توی لونه مرغ های ما..هم غذای اونا رو خورد و شب هم اونجا خوابید..از اون به بعد خیلی وقتها اون می اومد و شبها با مرغ های ما میخوابید و حتی متوجه شدیم که اون بالا میخوابه و مرغ های ما رو اجازه نمیده که بالا بخوابن….یعنی تا این حد به خودش مطمئن بود…همون مرغ باعث ارتباط بیشتر ما و همسایه مون شد و بیشتر با پسرهای همسایه وقت میگذرونیم…و بازی میکردیم….یعنی یه مرغ با این حرکتش باعث شده بود که دلهای ما بهم نزدیکتر بشه
واقعا جسارت های ما در هر مرحله ای در هر جایی به هر عنوانی، چه پیش قدم شدن برای سلام کردن به یک غریبه باشه یا رفتن توی دل ترس ها برای انجام یه کار جدید، چه حتی هزینه کردن برای یه لذت باشه وقتی اوضاع مالی خیلی عالی نیست، هر اقدامی با باور خوب منجر به رخدادهای بهتر و با کیفیت تر و گسترش جهان و بهتر شدن جهان میشه
واقعا شجاعت دوست داشتنی هست و مثال زدنی…من و خواهرم در مورد اون مرغ بیشتر از خیلی از اقوام مون حرف میزنیم چون هنوز کارهاش برامون جالب و خاصه…
واقعا ما هم هر روز باید از خداوند هدایت بخوایم که ما رو به شرک هامون آگاه کنه…کجا به چی به کی وابسته شدیم که نبودنش بهمون ترس میده….چه کاری هست به خاطر ترس تا تنبلی و وابستگی انجام نمیدیم….چه اقدامی هست که انجامش باعث میشه ما و جهان اطراف مون باهاش رشد کنه؟؟؟
و با جسارت بریم توی دلش
من که از خوندن دیدگاه شما بی نهایت لذت بردم…همیشه از مرور توحید قلبم باز میشه
سپاس از شما برای نوشته زیباتون
امیدوارم همیشه در پناه قانون بدون تغییر توحید در مسیر گسترش خودتون و جهان اطرافتون پاینده باشید
وقتی این مرغ و جوجه ها را در سرما و یخبندان دیدم یاد آدمهای فقیری افتادم که در جهان در سرما و گرما و در شرایط سخت منتظر دریافت کمک از طرف خداوندند. خدایی که به اندازه باور و ایمان ما به ما کمک می کند. اگر کسی شرایط سختی دارد به خاطر این است که باور دارد زندگی سخت است و باید شرایط سخت را تحمل کرد. چقدر این احساس غذا دادن به این مرغ و خروسها زیباست. وقتی که منتظر بودند به آنها غذا بدهید. من بغض کردم و اشکم درآمد. بعد فکر کردم چرا این احساس این قدر زیباست. دلیلش این است که بخشندگی کار زیبایی است. وقتی می توانی به هزاران انسان بخشش کنی. حالا این بخشش می تواند ایمان، آگاهی و درک از قوانین جهان باشد که استاد به انسانها می دهد. وقتی هم ثمره این درک و تغییر باورهای انسانها را در زندگی شان می بیند غرق در شادی و سرور می شود. وقتی می بیند که آگاهی هایی که زندگی خودش را این قدر تغییر داده با آموزش دادن آنها به دیگران خوشبختی ، ثروت ، سلامتی و معنویت وارد زندگی ما می شود احساس می کند که دست خداوند در زندگی ما برای ورود خواسته هایمان به زندگی مان است. این بخشندگی به رشد و گسترش زندگی استاد کمک می کند. چون وقتی به گسترش ثروت و سلامتی در جهان کمک می کنی جهان هم همان را به تو باز می گرداند و کمک می کند بزرگتر شوی تا بتوانی بیشتر ببخشی و بیشتر به گسترش جهان کمک کنی. من به بیل گیتس، وارن بافت، مارک زاکربرگ، جفری بزوس و افراد دیگری هم فکر کردم که با دادن غذا و دارو به انسانها به آنها کمک می کنند که جسم سالمتری داشته باشند و بتوانند به زندگی ادامه دهند. مسلم است که آنها هم وقتی می بینند که نتیجه این همه بخشش ادامه زندگی و سلامتی برای هزاران انسان است لذت می برند از اینکه دست خداوند برای رزق رساندن برای آنها شده اند. اما استاد عباسمنش چیزی بسیار بالاتر و ارزشمند تر از این کمک های مادی به انسانها می دهد. ممکن است کمک آنها باعث شود مثل این تراکتور که در گل و لای گیر کرده کمی بالاتر بیایند و شرایطشان بهتر شود. اما چون نمی دانند چطور باید رشد کرد و از چاله های خود ساخته زندگی رها شد باز هم پایین می روند و شرایطشان بد می شود.
چیزی که باید تغییر کند ریشه و فونداسیونی است که استاد به آن باور می گوید. باورهایی که وقتی ساخته شوند مثل فونداسیونی از قطعات چوب و سنگ و ایده های مناسبی است که از درون می آیند و کم کم فرد را از گل و لای بیرون می آورند. فردی که راهکارهای نامناسب را امتحان می کند و ورودیهای مناسب دارد. کسی که دایم با دوستان، اخبار، رسانه هایی که ترس و غم وارد زندگی انسانها می کنند همنشین است آنقدر باورهای ریشه دار و اشتباهی دارد و آنقدر مثل این تراکتور در چاله عمیق فرو رفته که هر قدر هم تلاش می کند باز هم آن باورهای نامناسب که جهان هم به شدت آنها را برایش تایید می کند اجازه بهبود شرایط را برایش نمی دهد.
اما همین چاله عمیق می تواند یک تضاد بزرگی باشد که اگر بتوانی به آن با دید مثبت نگاه کنی سکوی پرش تو باشد. اگر بتوانی ایمانت را نشان دهی و ایده هایی که قدم به قدم با تغییر باورهایت به تو داده می شوند را عملی کنی کم کم ایده های بهتری به تو گفته می شوند تا بالاخره از آن باتلاق بیرون بیایی. استاد و خانم شایسته هم هر بار تراکتور و جت اسکی در گل و لای گیر می کنند سعی می کنند حالشان را خوب کنند. به زیبایی ها توجه می کنند و عجله ای برای حل کردن آن مشکل ندارند. اجازه می دهند که با ایجاد آرامش درونی و همان رهایی که استاد در موردش صحبت کرد به سمت ایده های خوب هدایت شوند. وقتی مشکلی حل نمی شود به این دلیل است که زمانش فرا نرسیده است. زمانش هم با صبر و نه تقلا و تحمل فرا می رسد. اینکه می گوییم ان شاالله این مشکل حل می شود مفهومش این است که باید ما آمادگی حل کردن آن مشکل را پیدا کنیم. باید ظرف وجودی مان آماده دریافت ایده های مناسب برای حل کردن آن مشکل بشود. باید مشکلات کوچکتر که برایشان راه حل داری را حل کنی تا بزرگتر شوی و آماده حل کردن مشکلات بزرگتر شوی.
چقدر این استقلال در تهیه نان که خانم شایسته ایجاد کرده خوب است. نتیجه خلاقیت ایشان و دستگاههایی است که کار تهیه نان را ساده کرده اند. این قانون است که یک راه حل ساده تر زندگی را لذت بخش تر می کند. کسی که دستگاهی برای افزایش رفاه در زندگی انسانها خلق می کند خودش هم به رفاه بیشتر می رسد. اینکه خانم شایسته کمتر غذا می خورد هم به اندازه نیازش است. فکر نمی کند که وقتی زیاد غذا دارد باید زیاد هم غذا بخورد. مقایسه خودمان با دیگران باعث می شود بیشتر مصرف کنیم. در حالی که نیازی هم نداریم. این ورودی را به ما داده اند که مثلا با غذای دور ریز آمریکایی ها یا افراد ثروتمند می شود شکم میلیون ها آفریقایی را سیر کرد. به خاطر همین این باور اشتباه در ما ایجاد شده که ثروتمند شدن باعث مصرف بیهوده مواد غذایی و اسراف و هدر رفتن منابع می شود. اما وقتی زندگی استاد و خانم شایسته و افراد ثروتمند دیگری را می بینم می فهمم کسی که ذهنش ثروتمند است به اندازه نیاز و نه برای پیشی گرفتن از دیگران مصرف می کند.
دو جوجه منزوی و ضعیف نماد انسانهای ضعیف هستند که به خاطر ضعفشان از جامعه دوری می کنند. یک انسان قدرتمند یک انسان اجتماعی و با روابط قوی است. اگر هم از مردم دوری می کند به خاطر این نیست که توانایی برقراری ارتباط با آنها را ندارد. به خاطر این است که آنقدر قدرتمند است که از از تنهایی اش لذت می برد. مشکلاتش را تا جایی که می تواند خودش حل می کند. چون حل کردن مشکلات باعث رشدش می شود. اما وقتی نیاز به کمک دیگران داشته باشد به راحتی وارد جامعه می شود و از آنها کمک می خواهد. کمک گرفتن از دیگران و بودن با آنها کار آدمهای قدرتمند است. کسانی که خودشان را باور دارند. از نه شنیدن نمی ترسند و خودشان را آنقدر ارزشمند می دانند که افراد وقت و انرژی صرف کنند و به آنها کمک کنند.
سپاسگزارم امین جان. شما هم با خلوص نیت و با صداقت تحسین می کنی و به همین خاطر احساس خوب به من می دهی. مسلم است که جهان این احساس خوب را به شما بر می گرداند.
و سلام به پارادایس به بچه های دوست داشتنی پارادایس
خدایا سپاسگزارم که امروز دیدن این قسمت از سریال زندگی در بهشت رو روزی هم کردی
خدایا سپاس گذارم که استادانی مثل استاد عباس منش و خانم شایسته عزیز و طبیعت رو در سر راهم قرار دادی
خدایا سپاس گذارم به خاطر وجود این سریال به خاطر وجود دوستان نازنینم که همیشه از کامنت هاشون کلی آگاهی و درس یاد میگیرم
وقتی سریال شروع شد وقتی دیدم اون همه مرغ و خروس و….. پشت در ایستادن تا جواب بگیرند به خودم گفتم خدای من چقدرزیبا هستند و چقدر برای خواسته شون که غذا هست ایمان نشان دادن و حرکت کردن آفرین بهشون
استاد و خانم شایسته عزیز تا حالا به این موضوع فکر کردید که چقدر این بچه های دوست داشتنی شبیه خودتون هستن؟ این که دوست دارن آزاد باشند دوست دارن همیشه در طبیعت بگردن اینکه دوست دارن ایمانشان را همیشه نشون بدن اینکه دوست دارن همیشه حرکت بکنن خدایا شکرت به خاطر این موجودات بهشتی
این تصاویر دویدن مرغ و خروس و ….. خیلی زیبا بود مثل بچه ای که همیشه به دنبال مامانش می دود تا غذا بهش بدی اینام دست از سماجتشون برنمیدارن
درسی که من از این فایل یاد گرفتم این بود: اگر هر تضادی در زندگییت پیش آمد اگر به تضادی برای رسیدن به هدفت برخورد کردی ادامه بده آنقدر ادامه بده تا به نتیجه برسی و ناامید نشو
تحسینتون می کنم که شما این کار رو خیلی عالی انجام دادید و همیشه در مسیر ذهنتون روکنترل می کردید و همیشه احساستون رو مثبت نگه می داشتید این یه پاشنه آشیل برا منه چون گاهی اوقات کم میارم و نمیتونم ادامه بدم یه درس دیگه ای که از این قسمت یاد گرفتم این بود که هر مشکلی برای من به وجود بیاد من توانایی حلکردنش رو دارم مثل مشکل استاد
اگه برای اولین بار این مشکل برای استاد پیش میومد برای تجربه تراکتور،همین درسهایی که از مشکل قبلی از هدایت قبلی خداوند گرفته بود را نمی تونست اجرا بکنه اما الان دیگه مدارش تغییر کرده و ایده های بهتر و با کیفیت تر به ذهنش خطور میکنه بنابراین درس دیگه اینه ، قانون تکامل حتی در مسائل هم وجود داره وقتی کم کم میری جلو مسائل بزرگتر میشن اما توهم به اندازه مسائلت بزرگتر میشی بنابراین ایمانت قوی تر میشه میتونی راحت تر مسائل رو با مدارت و با تجربیات قبلی و حتی هدایت های بهتری که از جانب خداوند میشی حل کنی که اونم هم فرکانس با ایمان خودت هست
خیلی دوستتون دارم ازتون سپاسگزارم بابت گذاشتن این قسمت و منتظر قسمت های بعدی هستم
با سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و دوست داشتنی و فوق العاده. خانم شایسته تلاشگر
بازم خدارو شکر هستم که یه قسمت دیگه یه ایده دیگه و یه نشانه خداوند دیگه خب استاد تراکتورش تو پاتلاق گیر افتاده و درنهایت در خواهد آمد با ایده های استاد و خانم شایسته.
چقدر جالب و زیبا که این مرغها و بوقلمون و…… دنبال استاد میرفتند اونام هم میدونن که چه استاد نازنین هست
خداروشکر که هر روز اتفاقهای نو و راه حل های نو که مارو تکمیل تر کرده
سلام و درود به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز خداوند رو سپاسگذارم برای این همه زیبایی و نعمت ..برای تمرکز عالیتون روی نکات مثبت و اینکه از اتفاقات احساستون بهم نمیخوره واین آرامش و احساس خوب واسم تحسین برانگیزه …ایده ی من واسه بیرون آوردن تراکتور اینه که به نظرم اندازه ی قطر لاستیک ها رو بگیرید و بعد به اندازه ۵۰ سانتیمتر چوب اضافه تر ببرید و بعد به توسط زنجیر محکم به بقل چرخهای عقب متصل کنید سپس بیل تراکتور رو وصل کنید و لبه ی بیل رو به آرومی روی زمین بگذارید و در حدی که خیلی کم چرخهای جلو از سطح زمین فاصله بگیره و مقداری زیادی شاخه های خشک زیر لاستیکها قرار بدید سپس به آرامی خیلی آرام و نرم هیولای ماداگاسکار رو بیرون بیارید. اگر دقت کنید هرچی سر تراکتور سبک تر باشه فشار کمتری رو متحمل میشه و به آرامی بیرون میاد …..خیلی دوستتون دارم و سپاسگزار خداوند مهربان هستم که جزء این خوانواده هستم ..مشتاقانه منتظر فایل بعدی زندگی در بهشت هستم ….
سلام استاد گلم و خانم شایسته عزیز
خداروشکر میکنم که این قسمت از زندگی دربهشت مثل همیشه پر از انرژی بود ، واقعا با دیدن این سریال همیشه حالم خوبه و منتظر قسمتها جدیدم.
خیلی زیبا بود وقتی مرغ ها برای غذا استاد رو دنبال میکردن چه حال خوبی داره من این صحنه رو تجربه کردم . چقدر زیبا هستن این تصاویر .
من امروز با دیدن اون صبحانه ایی که مریم جان درست کردن به خودم قول دادم که حتما باید دست پخت ایشون رو تجربه کنم. اخه معلومه خیلی خوشمزه است. یه چیز دیگه همیشه منو جذب خودش کرده ،به گفته خود استاد رابطه خیلی عاشقانه ایشون با خانم شایسته هستش سپاسگزار خداوندم که این رابطه رو میبینم و درس میگیرم.
استاد یه پیشنهاد برای بیرون آوردن تراکتور ،به نظرم جای چوب از سنگهای بزرگ استفاده کنید که نه دیگه توی گل فرو برن نه بشکنن.
اینطوری راحتر بیرون میاد.
بازهم سپاسگزار خداوندم که یکی از اعضای خانواده صمیمی عباس منش هستم.
😍😍😍😍😍😍😍😍
سلام به میزبانان ومهمانان این سایت الهی
یک روز دیگر وماجرایی دیگر از روزها وماجراهای بهشتی.طبق معمول صبح زود از خواب بیدار میشیم تا وقت بیشتری رو برای لذت بردن از زندگی داشته باشیم.
مرغ وخروسها وپرنده های قشنگمون اومدن دم در و تظاهراتی دسته جمعی رو به راه انداختن ویکی از دیگری زیباتر منتظر دستهای مهربان استاد ومریم جون هستن تا بهشون غذاهای خوشمزه ومقوی بدن.
واقعا رنگ وتنوع وخلقتشون زیبا وبی نظیره خداوندا خلقت وهنرمندیت رو شکر.
چیزی که خیلی برام عجیب ودر عین حال جالبه اینه که چند تا از اون مرغها پریدن روی لبه نرده ومدام سعی میکنن تعادلشون رو حفظ کنن در حالی میدونن اون پایین آبه ومیدونن که مرغها شنا نمیتونن بکنن اما هیچ ترسی هم از آب ندارن واحساس خطری هم نمیکنن واز اون همه پرنده حتی یک دونشون هم توی آب بیفتادن, جریان چیه واقعا? پس چرا ما انسانها نسبت به همه چیز انقدر محتاط هستیم وبا وجود پیشگیریهای زیاد ومدام هم با مشکل مواجه میشیم واز هر خطر وتهدید ساده ای احساس ترس میکنیم?
استاد با موتور ساده وراحتشون میره که براشون غذا بیاره وهمه از سر وکولش بالا میرن .خداوندا هجوم دسته جمعی این همه مرغ وخروس به یک طرف هم از زاویه جلو وهم از زاویه عقب خییییلی زیباست اصلا یه جورایی ناخودآگاه جو رو شاد وپرانرژی میکنن. مخصوصا وقتی که دنبال استاد یا مریم جان راه میفتن, یعنی اینا دنبال موتور وماشین هم میرن, اون مرغهای حنایی رنگشون خیلی خاص وزیباست, اسم بوقی وبوقه رو هم خیلی دوست داشتم, اون پرنده هایی هم که پرشون ترکیبی از سیاه وسفید هست انصافا خیلی قشنگن, وای خدایا اون رنگ سبز براق منحصربفرد وخیره کننده روی دم خروس رو تا حالا ندیده بودم واقعا رنگش بهشتیه.الهی شکر بخاطر این همه تنوع وزیبایی.
به امید خدا یه تجدید انرژی کردیم ومیریم که کار نیمه تمام دیروز رو که به امان خدا رها کرده بودیم رو به انجام برسونیم ایده ها رو یکی یکی اجرا میکنیم , امروز هم نتیجه ای نگرفتیم ولی چه باک که یک نکته ظاهرامنفی اینجا سروکله اش پیدا شده هزاران زیبایی ونعمت وخواسته دیگه هست که میتونیم روی اونها تمرکز کنیم وهر طرف رو هم نگاه کنی براحتی میتونی صدها دونه از اونها رو ببینی وپیدا کنی واحساست رو بهتر کنی وشکرگزار باشی.الهی شکرت
تازه شاید از دل خود این تضاد کلی ایده وخواسته ونعمت جدید بیاد بیرون.
استاد چقدر ساده وآسون با اون اره تنه درختا رو میبره واون مسیر کلی مرتب شده, اون چند تا کنده ای که روی هم چیدیدن توی جنگل چه منظره زیبایی داره.
چهره استاد وقتی کلشو از تراکتور آورد بیرون ودید که هنوز تکون نخورده خیلی بامزه شده ویه جورایی تعجب میکنه چون مدتهاست که چنین تضاد حتی به این کوچیکی هم براش پیش نیومده.الهی شکر
مریم جان هم که قصه گوی قصه ماست وبا توضیحات خوب وصدای قشنگش هیجان وانرژی بیشتری به فایلها میده واز صداش معلومه که مثل همیشه شاد وپرانرژی وشکرگزار وجستجوگر زیباییها وخواسته ها هست, الهی واقعا شکر.
ببینیم قهرمانان این داستان ما با این چالش چه خواهند کرد وچطوری قراره با حلش گسترده تر وبزرگتر بشن وچه درسهایی رو قراره به ما بدن.
خداوندا شکرت بخاطر خود پرعظمتت ودستهای زیبا ومهربانت.
🎯🎯🎯🎯🎯🎯🎯🎯🎯🎯🎯🎯🎯🎯🎯🎯🎯💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡
به نام الله یکتا
سلام بر استاد شیرین تر از عسلم و مریم بانوی یاور همیشه مومن
از دیشب یه حس و حال عجیبی داشتم و حس میکردم که این طوری که دارم کار میکنم تو بیزنس خودم
یه جای کارش می لنگه و باید بهتر بشه
راستش شب قبلش مصاحبه استاد رو با ابراهیم عزیز برای بار چندم گوش کردم و باز هم آموختم و آموختم
الله اکبر این یک ساعت و ده دقیقه مکالمه الهی استاد با ابراهیم عزیز چقدر برای من یکی آموزنده بوده و هنوزم میخوام برم گوش بدم و خواهم داد ان شالله
یادم میاد بار اولی که مصاحبه استاد با ابراهیم عزیز رو گوش دادم سریع به سرم زد یه کار جدید شروع کنم
ولی هر چه بیشتر اون مصاحبه و بقیه فایل ها رو گوش دادم بیشتر هدایت شدم که امین همین کاری که داریو شکوفا کن
کلی ایده از اون موقع تا حالا اومده و اجراشون کردم
یعنی فقط تو ذهنم نبوده بلکه عملی کردم و به لطف الله یکتا کلی پیشرفت و گشایش تو کارم ایجاد شده
ولی با اون جمله کلیدی استاد که از زبان آقا ابراهیم عزیزم آموختم که
بازهم از این هم ساده تر ……
دیشب بازی بارسا بود ولی ذهنم میگفت امین حق نداری کارو تعطیل کنی و یا به این شرط بهت اجازه میدم ببینی که کار هم بکنی و گرنه بیچارت میکنم انقدر تو گوشت نجوا میکنم
راستش من از بچگی چه زمانی که درس میخوندم و چه حالا که کار میکنم
بیکار که میشینیم یه جور حس استرس و عذاب وجدان سراغم میاد
که امین چرا نشتی باید کار کنی
اگه کار نکنی عقب میفتی و هزاران نجوای دیگه ….
ولی به لطف الله یکتا و آگاهی های نورانی استاد خیلی دارم رو این موضوع کار میکنم
پس با آرامش نشتم بازی بارسا رو دیدم و رفتم تو دل بازی
و از نیمه دومشم همزمان شروع کردم به ورزش کردن که بعد بازی هم ادامه داشت
بعد بازی به جای کارکردن همزمان که ورزش میکردم با آهنگ یه سری تصاویر و عکس هایی که سیو کرده بودم و زیبا بود رو پخش کردم
یه احساس خوب فراغت از همه چیز همه وجودم رو گرفت و وقتی رفتم زیر دوش و یاد کارم افتادم دوباره اون نجواها اومد سراغم
ولی همون لحظه گفتم امین آرام باشه بهت گفته میشه به قول استاد
یعنی من هر بار این جمله رو میخوام تکرار کنم دقیقا لحن و تونالیته صدای استاد رو تو ذهنم مجسم میکنم
انگار استاد کنارمه و داره میگه امین آرام باش
بهت گفته میشه
خلاصه زیر دوش بودم که یهو بوممممممم
یه ایده امد و شروع شد رگباری اومدن برای ساده تر شدن و چند صد برابر سریع تر شدن کارم
از حمام اومدم بیرون و اولین کاری که کردم نشیتم پشت سیستم و همون ایدههای اولیه رو تو کارم اجرا کردم
و بعد شروع شد دریافت ایده های بیشتر تا ساعت ۴ صبح
اینقدر هیجان داشتم که خوابم نمیبرد و لی بازم با لحن استاد به خودم گفتم امین آرام بخواب
بدون نگرانی
بهت بازم گفته میشه ….
و خودم رو حس کردم تو زمان آینده که همه این کارها انجام شده و خوابیدم تو جایی که هیمشه تجسمش میکنم
و صبح با یه حس بی نظیر از خواب پا شدم با یه آرامش بسیار خاصی و یه حس قدرت بسیار عجیب
احساس میکردم که یک شیرم و قوی تر ازشیر..
خلاصه اومدم پای سیستم که باز یه جا قفل کردم که چه کار کنم
که یهو یاد سایت افتادم و گفتم نکنه استاد قسمت جدید گذاشته باشن که دیدم بعلههههه
اولش شیطان نجوا کرد که امین برو سرراغ کارت اون مهم تره و برو سراغ ایده دیشب
ولی دلم گفت نه ..
امین الان زمان رها کردنه
گفتم برم این قسمت رو ببینم و ذهنم رو رها کنم تا دوباره هدایت و الهامات بهم شروع بشه …
خلاصه اومدم و شروع کردم به دیدن
چند وقت بود این طوری قه قهه نزده بودم پای یه فیلم و یا یه چیز خنده دار
اینقدر که با این مرغا خندیدم و چقدر خوشگل شدن اون طوسی ها که فکر میکنم بهشون میگن گنی
و وقتی دیدم صورتشون آبی رنگ شده که دیگه کلی کیف کردم
چون من عاشق رنگ آبی اونم آبی فیروزه ایم و ترکیبش با طوسی …
خلاصه غرق در لذت شدم و باز هم اون نگرانی این مرغا رو که دیدم یاد خودم و نگرانی هام افتادم و بازم این شعر مولانا رو با خودم تکرار کردم که
امین :
هیچ نندیشد که چندین سال من
میخورم زین سبزهزار و زین چمن
هیچ روزی کم نیامد روزیم
چیست این ترس و غم و دلسوزیم
و آروم شدم و ذهنم که قفل کرده بود رو کارم رو
رها کردم تا هوایی بخوره و آماده دریافت های تکمیلی برای ایده ای که دیشب به سرم زده بود بشه …
که رسیدیم به داستان این تراکتور
و چقدر من همزاد پنداری کردم با همین موضوعی که باهاش درگیرم
یه جمله طلایی مریم بانو گفتن که به جانم نشست
گفتن این هیولای ماداگاسکار رو ببین که مثل یه اسباب بازی شده …..
دیدم راست میگن مریم بانو
و چقدر خوبه یه جوری من نگاه کنم به چیزایی که خیلی برام بزرگن که یه اسباب بازی به نظرم بیان
این طوری من جرعت بیشتری پیدا میکنم برای نزدیک شدن به اون مشکل و حلش
من ایمان دارم استاد عزیزم این تراکتور و گیر کردنش یه رحمت الهی هست برای من و امثال من
که وقتی استادمون رو شیو شده و شیک و پیک میبینیم تو لایو و فایل های آموزشی
یه انسان بدون مشکل و در راحتی مطلق رو تجسم نکنیم و بعد بیاییم اونو با خودمون مقایسه کنیم و بگیم که من که نمیتونم….
ما استادی رو میبینیم که همون روز اول میتونستن با یه تلفن و کمک خواستن و یا تماس به مراکزی در امریکا خودش رو رها کنه از این به ظاهر مشکل
ولی استاد من تقاوتشون در اینه که میخوان خودشون جل کنند
یعنی یه جورایی میخوان خلق کنند لذت ببرن
مریم بانو چقدر درست گفتن
این تراکتور یه اسباب بازی هست …
و استاد مریم بانو مشغول با این اسباب بازی و این چالش
چقدر خوب شد که این تراکتور همون بار اوال در نیومد خداییش الان که فکر میکنم
که من امین یاد بگیرم با یه بار و دوبار تلاش کردن و نتیجه نگرفتن ناامید نشم و یاد داستان استادم با این تراکتور بیفتم …
میگن ادیسون وقتی صدها بار آزمایش کرد اختراع برق و لامپ رو
وقتی بهش گفتن چطور ناامید و خسته نشدی از این همه شکست
یه جواب طلایی و الهی داد
و گفت من صدها بار شکست نخوردم
بلکه فهمیدم که صدها راه هست که بااون نمیشه لامپ و برق رو ایجاد و اختراع کرد
به خدا قسم من الان به جانم نشست که همه چیز این دیده
یعنی فرق آدمای نامبر وان تاریخ تو دیدشون و توجهشون به مسائل هست
اینا برگزیده نبودن و انتخاب شده نبودن و خاص تر از من و شما نبودن
بلکه اومدن آگاهانه به هر چیز از یک زاویه ای نگاه کردن متفاوت با دیگران
به همین دلیل استاد عزیزم که الان میتونستن تو لاکچری ترین ویلاها و خونه ها که الانم دارن تو جاهای دیگه
روی یه صندلی راحت و نرم بشینن و استراحت کنند و از یه منظره رویایی لذت ببرند
ولی استاد من که مثل همه نامبروان های تاریخ دید و مسیرشون متفاوت بوده
اهل نشستن نیستن
اهل حرکت هستند
البته حرکت با لذت هرچند ظاهرش سختی و گل و چاله و اینا باشه
ولی استادم آگاهانه انتخاب کردن و دارن لذت میبرن تز این مسیر و با یه دید دیگه دارن نگاه میکنن
به قول حصرت سعدی :
ایهاالناس جهان جای تن آسانی نیست
مرد دانا، به جهان داشتن ارزانی نیست
خفتگان را چه خبر زمزمهٔ مرغ سحر؟
حیوان را خبر از عالم انسانی نیست
یه نکته طلایی دیگه که من اینو به صورت یونیک از استادم یاد گرفتم و میتونم بگم هیچ جای دیگه
تکرار میکنم هیچ جای دیگه به جز شاگردی کردن در کلاس درس ایشون دریافت نکردم
اینه :
من همیشه وقتی سعدی و مولانا و اینا رو میخوندم و کسای دیگرو
برداشت اشتباهم این بود که ریاضت و جهاد رو فکر میکردم یعنی اینقدر به خودت و روحت و روانت سختی بدی
که مثل یک معتاد که برای ترک به تختی بسته شده
فریاد درد و زجرت تا چند کوچه اونطرف تر بره
و راه رسیدن به الله رو این میدونستم
ولی الان به لطف الله یکتا تازه داره همون مولانا به جانم میشینه که میگه :
مرا عهدی است با شادی که شادی جان من باشد
و یا میگه :
خوش باش که هر که راز داند
داند که خوشی خوشی کشاند
من حالا میفهمم دقیقا مثل داستان این تراکتور
که مریم بانو اینقدر که با ذوق فیلم میگیرن و اینقدر شاد با این مسئله برخورد میکنند و همینطور استاد عزیزم که این داستان تراکتور و گل براشون مثل یه بچه ای میمونه که دارن با لگوشون بازی میکنند
و یه جورایی براشون بازیه و دارن از این گل بازی و چوب باز ی و طناب بازی لذت میبرن بدون اینکه سریع تسلیم بشن
منم باید با لذت و شادی و آرامش این میسر رو طی کنم و نه با درد و رنج و فریاد
خود خدام به ما گفته تو قرآنش که این دنیا همش بازیه
انما الحیاه الدنیا لهو و لعب
ولی ما فقط با چشمون قرآن میخونیم
یعنی من حداقل اینطوریم و نه با دلمون و با قلبمون و اون روح الهی مون
شاید تو ادامه ببینیم که استاد از کسی یا گروهی کمک بگیرند
و هدایت بشن که باید از کسی کمک بگیرند
نمیدونم …
الله اعلم بالصواب
ولی مطمئن هستم که به قدر وسع می کوشن و لذت میبرن از این چالش
و خدا هم همینو از ما میخواد نه بیشتر
لا یکلف الله نفسا الا وسعها…
یعنی استادم دارن به من امین درس میدن چطور باید چاله های زندگی رو
و چاله های باورهای غلط رو
و چاله های نگرانی رو
که صدها برابر از این چاله های ظاهری عمیق ترن پر کنیم
و بعد تلاش کنیم
و اگر نشد دوباره و دوباره ولی با حس خوب
با آرامش
بدون نق زدن و غر زدن و فحش دادن به زمین و آسمان
استاد دارن این روند تکاملی رو به من امین یاد میدن که نیمشه یه بشکن بزنی و
درآمدت یه ماهه صد برابر شه
عزت نفست صد لول بره بالاتر
ارتباطات با همه عالی شه و ….
نههههههه
نمیشه یه بشکن زد و تراکتور رو از دل گل بکشی بیرون و باید مسرش رو طی کنی تا هدایت بشی
به قول هوشنگ ابتهاج عزیز :
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
و استاد عزیزم این تکاملی بودن همه چیز با دیدن زندگی عملی و مستند شما
چقدر داره بهتر و کاملتر به جانم میشینه و چقدر دارم درس میگیرم و چقدر دارم می آموزم
راستش رو بخواین فکر میکردم این تراکتور کلی اتفاقای خوب رقم بزنه تو پردایس
ولی به خدا قسم فکر نمیکردم این همه ازش یاد بگیرم
من همون امینم که تراکتور تو ویلام گیر کرد و کلی حالم بد شد
ولی به لطف الله یکتا و به نور آگاهی های شما استاد عزیزم
منم دارم کم کم و ذره ذره به مسائل دیدم رو عوض میکنم
و به همین قدر و البته چندین برابر داره لذتم از زندگی بیشتر میشه
توحیدی ترین استاد دنیا با تراکتوری به گل نشسته و روحی به عظمت آسمان ها و زمین و بی نهایت
و مریم بانوی یاور همیشه مومن
نمیدونم چطور و با چه جمله ای حسی که الان دارم بهتون رو بنویسم و بیان کنم
تنها عبارت زمینی که میتونم بیان کنم اینه که ممنونم برای این همه آگاهی عزیزان دلم و عاشقتونم و امیدوارم همین لذتی که من امین دارم میبرم از درک این آگاهی ها که جلوی چشمم بوده و من نمیدیدمشون
صدها برابر برگرده بهتون که میدونم برمیگرده
عاشقتونم و عاشقتونم و عاشقتونم …..
حالا که اینا رو نوشتم حس میکنم ذهنم آماده دریافت و هدایت برای سوال های حل نشدنی ذهنم تو کارم شده
آره امین اسباب بازی تو هم امروز هیمن کارت و مسائلش هست پس برو فکر کن چطور هم زمان که داری مسائل کاریت رو حل میکنه ازش لذت هم ببری
مثل درست کردن یه پازل زیبا و یا یک لگو …
به قول استاد : آرام باش بهت گفته میشه ……
خدایا شکرت بهم توفیق دادی برای این قسمت الهی و نورانی بنویسم
و همین طور شکر برای دیدنش و درکش هر چند ناقص
خدایا شکرت خدایا عاشقتم
امین عزیز خوشحالم که این احساس عجله برای کار را در خودت کشف کردی. من هم نیمه اول سال مسیر درست را پیمودم و درآمدم در شهریور به ۲۰ میلیون رسید. آقا من را می گویی شدم دریای حرص و عجله برای رسیدن به پول. کار و زندگی ام را رها کردم و مدام بورس و سکه را چک کردم و در قرعه کشی ها شرکت کردم تا یک پرش مالی کنم. حالم روز به روز بدتر و درآمدم کمتر شد. بعد یک اشتباه بزرگ کردم و به طمع پول سرپرست کارگاه شدم و پروانه اشتغالم را بستند. الان تمام تمرکزم را روی کارم که طراحی معماری است گذاشته ام و شرایطم در حال بهبودی است. خدا هم یک نفر را سمتم هدایت کرد و جایگزین من در سرپرستی کارگاه شد و پروانه ام را باز کردند. استاد در جلسه هشتم کشف قوانین نکاتی را گفتند که اگر رعایت کنم در چنین چاله هایی گیر نمی کنم.
سلام بر برادر عزیزم
دقیقا روح الله جان
پاشنه آشیل خیلی جدی و مخفی هست و من که خیلی درگیرش بودم و هستم
از زمان کودکی تا به حال
بعضی وقت ها انقدر درگیر کار میشدم که پای سیستم خوابم میبرد از خستگی و تا ۱۸ ساعت کار مداوم هم رکورد زدم و فکر میکردم هر چه بیشتر تلاش فیزیکی کنم
زودتر به نتیجه میرسم
ولی از زمان آشنایی با استاد همه چیزم دگرگون شده به لطف الله یکتا
مخصوصا دیدم به کار و الان با اینکه کمتر کارمیکنم و زمان زیادی رو صرف کار کردن رو خودم میکنم
به لطف الله یکتا وضعیتم داره بهتر و بهتر میشه خداروشکر
این فایل مکالمه استاد با ابراهیم عزیز هم که دیگه واقعا آدم رو مجنون میکنه و من بعد از اون مصاحبه خدا می دونه که یه آدم دیگه ای شدم تو کار
و هر روز ایده بهتری بهم رسیده خداروشکر
تلاش خیلی خوبه ولی تلاش آگاهانه و با حس خوب و با فکر
و این روزها تا میتونم دارم رو باورهام و ذهنم کار میکنم همزمان با کار فیزیکی و این استرس و نگرانی اینکه نکته این بشه و نکنه اون بشه رو دارم از خودم دور میکنم
صدای استاد و لحن استاد رو به یاد میارم و تجسم میکنم و عجیب جواب میده برای من …
گر چند که الان ساعت ۳ صبح است و من مشغول کار :)))
و لی همزمان مدام فایل های استاد رو گوش میدم تا هر چقدر که بتونم باورهام رو اصلاح کنم به مدد الله یکتا
خداروشکر که شرایطط رو بهبودی هست برادر
و ایمان دارم این بار کارت رو محکم تر و درخشان تر میسازی و ایده ها و کارهایی که باید بکنی بهت در بهترین موقع گفته میشه
منم تو چند ماه گذشته یه اتفاق به ظاهر بد تو کارم افتاد همزمانی که داشتم رو خودم کار میکردم با استاد و الان که چند ماه گذشته به لطف خدا به شکل معجزه واری درست شد و البته خداروشکر من آدم قویتری شدم تو کارم بعد اون اتفاق و با مدد الله و شاگردی کردن در محضر استاد اون اتفاق به ظاهر بد باعث خیر شد
ان شالله غرق در ثروت و سلامتی بشی برادر عزیزم
و هر روز درخشان تر و درخشان تر باشی در کارت و بیشتر لذت ببری
سلام بر امین عزیز
خدا رو شکر میکنم که به کامنت شما هدایت شدم. نکات بسیار عالی و قابل توجه ای در نوشته شما بود. بسیار لذت بردم و درس گرفتم از نوشته بسیار عالی شما. و نکاتی که اصلا بهش فکر نمیکردم با خواندن نوشته شما رسیدم. یعنی باورهایی که مانع پیشرفتم میشدند. در ضمن میخواستم بپرسم که صحبت استاد با آقا إبراهیم کجاست که من هم گوش کنم که با ادامه دادن به نوشته های بقیه عزیزان و کامنتهای دیگران برای نوشته شما، جوابم رو گرفتم. حتما میخوام گوش کنم و میدانم حتما درسهایی بسیار آموزنده برایم خواهد داشت. سپاسگزار خداوند هستم اول برای بودن در این خانواده بسیار عالی استاد عباسمنش، بعد هدایتم برای خواندن دلنوشته شما و آرامشی که از بودن در کنار شما عزیزان نصیبم میشه. همیشه شاد، موفق و ثروتمند در پناه خداوند مهربان و وهاب.
سلام امین دوست عزیزم
یک پیشنهاد دارم برات
حسم گفت ک بگم
نمیدونم چرا
به نظرم احمقانه میرسه
ولی میگم
Cpu لبتابت را عوض کن
سلام علیرضا جان
تو ذهن و باور من اینه که سی پی یو لپ تاپ رو نمیشه عوض کرد بر عکس پی سی
و پیام تو این پیام رو به من میده که یه باوری رو باید تغییر بدم که خیلی محکمه و نشدنیه تو ذهنم
به هر حال بسیار ممنونم برادر عزیزم که حست رو صادقانه و جسورانه برام نوشتی
و من احساس میکنم الله یکتا از زبان شما با من حرف زد
شاد و سلامت و ثروتمند باشی علیرضای عزیز
سلام امین جان
من اصلا از لبتاب و cpu و رم و اینا
کلا ن سر در میارم و ن میدونم
ولی نمیدونم چرا یکی منا هول میداد اینا بگم
هی میگفت بگو
علی بگو
امین بهش احتیاج داره
منم دیگ نوشتم تا بهت بگم
در پناه الله یکتا💛✋
سلام بر علیرضا جان و برادر عزیزم
بسیار خوب یکردی و خیلی اذزشمند بود پیامت
حس میکردم باید یک کار یکنم و یه قدم جدی بردارم چند وقت بود
برای تغییر شخصیتم و برای عملی تر کردن حرف های استاد تو زندگیم
واسه همین چند تا نشونه از خدا گرفتم که باید یه کاری بکنی امین یکیش پیام شما برادر عزیز و نازنینم بود
و الان که دارم برات مینویسم
چند روزه که قدم اول رو خریدم و دارم تمرکزی و لیزری میرم جلو به مدد الله یکتا
و میبینم چقدر لازم بود این تحول و عوض کردن مدار
که برم تو مدار مصحولات استاد
و بسیار ازت ممنونم برادر عزیزم که حرف دلت رو برای من نوشتی
به قول مولانا
هیچ آداب و ترتیبی مجو
هر چه میخواهد دل تنگت بگو ……
عیلرضا جان شاد و سلامت و ثروتمند باشی در پناه الله یکتا
به نام خدای من و تو و همه
سلام به دوست بینظیرم آقا امین واقعا چقدر از خوندن کامنتت لذت بردم و چقدر آگاهی ها و نکته آموختم خیلی عالی نوشتی و از قوانین درک کردی
آرزوی همیشه اینچنین پیشرفت و درک از مسائل رو برات دارم
شاد و سرزنده باشی،،
خیلی ممنون امین عزیز ، واقعا خیلی زیبا نوشته بودی ، چیز های زیاد از خواندن متن شما فهمیدم.
سلام امین جان عزیزم ممنون ک با نوشتارتون من ودوستان عزیزم را آگاهتر میکنی الله همه ما روهدایت کنه ب راه خوشنودی الله حافظ همه ما….🙏🏻🙏🏻🙏🏻
سلام برادر عزیزم
ممنونم از لطف و توجه شما به نوشته بنده
در پناه الله یکتا شاد و سلامت و ثروتمند باشی
سلامامین عزیز
از کامنتت بسیار لذت بردم و امیدوارم به زودی به نتایج خیلی خوبی برسی .
دو ست عزیز خیلی وسوسه شدم که اون مکالمه سوتی با آقا ابراهیم عزیز رو دوباره گوش کنم ولی نمیتونم پیداش کنم اگه منو راهنمایی کنی ممنون میشم .
الهی به امید تو
💚
سلام بر شما بانوی عزیز
بسیار توصیه میکنم که چند بار بشنوید این فایل نورانی رو
و آدرس تقشه گنج اینه
بخش دانلودها
بخش قوانین بدون تغییر خداوند
همون صفحه اول
با عنوان
«قوانین ثابت خداوند» را بهتر بشناسیم
بشنوید و لذتش رو ببرید و ان شالله درکش کنید به امید الله یکتا
سلام امین عزیز
ممنون بخاطر آدرس نقشه گنج .
پیداش میکنم و حتما دانلود میکنم تو گوشیم که بارها و بارها گوش کنم.
بازم ممنون که برام وقت گذاشتی.
امیدوارم همیشه خوشحال باشی.
الهی به امید تو💚
سلام بر شما دوست عزیز که به این زیبایی نوشته بودین من امروز از خداوند در مورد موضوعی هدایت خواستم و در قسمت نشانه ای برای هدایت من وارد شدم و به این فایل هدایت شدم و البته بعد تماشای فایل کامنت شما را مطالعه کردم و الحمدلله که کلی مطالب عالی دریافت کردم و متوجه این شدم که باید همه کارها را به خدا سپرد و فقط آرام بود و نگرانی ها را پس زد
من یک مصراع هست که روی صفحه گوشی خودم قرار دادم یکسالی میشه
(گفت آسان گیر برخود کارها)
راستش هر وقت احساس سختی و نگرانی و استرسی سراغم میاد همین فایلهای شاد بودن و آرام بودن برام میاد و من اینو متوجه شدم که باید در اول و آخر به خدا توکل کنم و بعد هم آرام باشم و بدونم خداوند همیشه به نفع من در پشت صحنه مشغول کار هست و دیگه اینکه سعی کنم احساسم را خوب نگه دارم و صبور باشم تا تکامل هر خواسته ای طی بشه و این زمزمه ی هر روز و شب منه:
(به یاری الله یکتا همه چیز به نفع من در جریان است)
خدایا صد هزار مرتبه شکرت که هدایتم کردی
سپاس فراوان بخاطر زحمات استاد عزیز و خانم شایسته و همچنین شما دوست عزیز که این فایل و این کامنت به فضل بینهایت االله یکتا راهنمای من شد و خدا رو صد هزار مرتبه شکر ذهنم دوباره آپدیت و باز شد
امیدوارم در پناه الله یکتا شاد و سلامت و پیروز و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
سلام امین عزیز، عجب متن عالی نوشتی کلی روی من تاثیر گذاشت و حال دلم رو عوض کرد وقتی دیدگاه شما عزیزان رو در روبرو شدن با مشکلات مبینم وبا واکنش خودم با مشکلات مقایسه میکنم تاز میفهمم چقدر…. بگذریم. راستی چه اشعار زیبایی از حضرت مولانا و سعدی و ابتهاج استفاده کردی کلی لذت بردم و بهت تبریک میگم. همیشه موفق، تندرست و دل شاد باشی.
سلام بر برادر عزیز و ارزشمندم رضای عزیز
سپاسگزارم از لطف و مهر شما
رضا جان من هر چه جلو رفتم این رو متوجه شدم و آموختم که هیچ وقت و در هیچ شرایطی خودم رو با کسی مقایسه نکنم و البته دارم تلاش میکنم که عمل هم کنم به این آموخته
عزیز مهم حال الان ماست
همه ما و حتی استاد عزیز و هر انسانی یه جاهایی میشه که شاید پاسخ درستی به اتفاقات نتونیم بدیم و بهم بریزیم
مهم اینه هر جایی که دیددیم از مسیر و جاده خارج شدیم
بدون قضاوت خودمون
بدون سرزنش خودمون
از همه مهمتر بدون مقایسه خودمون با دیگران …
بتونیم یه دنده عقب بگیریم و دور بزنیم
رضا جان ما فقط یک جا میتونیم مقایسه کنیم خودمون رو به نظر من ..
و اون اینه که فقط اجازه داریم خودمون رو با دیروز خودمون مقایسه کنیم و نه با امروز و دیروز هیچ کس دیگه ای
چون از تو رضا و من امین و شرایطمون و روزگاری که بر ما گذشته فقط و فقط یه دونه در این چهار میلیارد سال عمر تاریخ زمین وجود داره و خواهد داشت ….
پس بیاییم خودمونو فقط و فقط با خودمون مقایسه کنیم
و اگر میبینیم حال و آگاهیمون بهتر شده بگیم دمم گرم و اگر دیدیم نه بهتر نیست
دور بزنیم و بریم تو مسیر بهنر شدن و یک قدم بریم به سمت حال بهتر عزیز
و اگر میبینیم که کسی داره پاسخ بهتری به اتفاقات میده و آگاه تره و قویتره بیایم و تحسینش کنیم و بدون مقایسه و سرزنش با خودمون
بگیم منم میخوام این طوری بشم
منم میخوام اینو داشته باشم
خدایا شکرت دیدم یکی اینطوری هست پس منم میتونم بشم چون جفتمون انسانیم و ساختار جفتمون یکیه …
به قول حضرت سعدی
تو چو یوسفی ولیکن به درون نظر نداری ….
مهم نیست شما و من اول جاده چالوسیم و یا آخرش
فرقی نمیکنه
همش زیباست
تهشم به دریاست
مهم اینه فقط لذت ببریم
لذت حال خوب میاره عزیز
و این جمله طلایی و کلیدی استاد عباس منش عزیزم
احساس خوب = اتفاقات خوب
فقط رضا جان نباید رها کنیم
نباید فکر کنیم که تو این مسیر از یه سریا عقبیم و از یه سری ها جلو
تو جاده چالوس خیلیا از ما جلوترن و خیلیا عقب تر
ولی فریم به فریم این جاده زیباست و ازش باید در همون لحظه که داریم اون رو مشاهده میکنیم و برای ما داره تو اون لحظه جلوه گری میکنه
فقط باید لذت ببریم و همه چی رو بسپاریم به خودش که هدایتمون کنه و راهمون رو ادامه بدیم
فقط باید تو این راه و این مسیر بتونیم استقامت کنیم
خودش راه رو به تک تکمون بدون هیچ قضاوت و سرزنشی نسبت به ما بندگانش به خودش قسم
نشونمون میده
فقط کافیه بگیم خدایا به سمت تو برمیگردم
و دور بزنیم و واقعا برگردیم به سمتش ….
فقط باید تو این راه و تو نگه داشتن حال خوب و تو این مسیر بودن استقامت کنیم
به قول حضرت مولانا :
گفتا کجاست آفت گفتم به کوی عشقت
گفتا که چونی آن جا گفتم در استقامت
رضای عزیز همه اینها رو که برای شما نوشتم اول برای خودم تکرار کردم و هر روز تکرار میکنم و هر لحظه تکرار میکنم
چون تنها راه تو مسیر بودن و استقامت همین تکرار و تکرار و تکراره این قوانین و آگاهی ها با خودمونه
باید تکرار این آگاهی ها رو جایگزین نجواهای ذهنی مقایسه و سرزنش ذهنمون کنیم عزیز تا آخرین نفس …
رضا جان آرزو میکنم شاد و سلامت و ثروتمند و سرشار از عشق در پناه الله یکتا باشی عزیز
سلام به برادر بزرگوارم امین عزیز. ممنون از جنابعالی که وقت گذاشتید و ای پاسخ بسیار زیبا را برام ارسال کردید، خیلی این کار شما برام ارزشمند بود و بسیا مثل همیشه متن ارسالی شما فوق و تاثیر گذار بود، من آدم زیاد اجتماعی نیستم و همیشه از خداوند میخواستم که دوستای نابی سر راهم قرار بده که از وجودشون و همکلام سدن باهاشون لذت ببرم و الان که دارم به این همه دوستای عزیز در این خانواده بزرگ نگاه میکنم میبنم که پروردگار چطور این آرزوی منو برآورده کرده. خدایا شکرت،ومجددا از شما بابت این پاسخ عالی که وقت گذاشتید و ارسال کردیدسپاسگزارم. همیشه تندرست، سلامت، ثروتمند و دلشاد باشید.
سلام و عرض ادب به دوستان هم فرکانسیم در این سریال زیبای بهشتی.
و سپاسگزارم بابت فایلای زیبای استاد عزیزم.که سرشار از عشق و خوشبختیه..
دوست عزیز نوشتتون رنگ خدا داشت …ممنونم که اینقدر زیبا و واضح..درسهای این فایل رو برای ما…بیان کردین…
چقدر صحنه ایی که استاد چوبها رو میبرید و زیر لاستیک تراکتور قرار میداد.یه لحظه ناب بود..
چقدر مدارمو گسترش میده…
که مریم جون میگفت..انرژی .خداوند درون این چوب..که اینجا ما میندازیم تو این چاله هست..
امروز مدار من دونستن انرژی خداوند بود..و خوندن کامنت بچها…چقدر این سریال با اون فایل همزمان شد…
و صحبت شما دوست عزیز…
واقعا این تکامل چقدر دقیق کار میکنه.
ممنونم از از زره زره حرکتهای استاد در این فایل بهشتی..چقدر کنترل ورودی ها..کانون توجهتون..همه و همگی..طبق قانون جلو میره…
چون شما قانون بدون تغییر خداوند رو از ریشه.درک کردین.
دقیقا شخص خودم.این قانون رو با تضاد متوجه میشم بعضی موقع زود متوجه میشم.
بعضی وقتا بخاطر اون باورهای مخفی زیر مبلی اشتباه میرم.
ولی زود متوجهش میشم.و شده نگران شدم…نتونستم احساسمو کنترل کنم..
جون همون باور اشتباه .که من اولای قانون هستم.میخام صدردرصد عمل کنم.همین پاشنه آشیل من میشه…
ولی به خودم یادآوری میکنم.اشتباه اول این درسها وجود داره..باورای اشتباهی که جند سال عمرت از خانواده و اطرافیان و جامعه بهمون تحمیل شده…
باید به خودم سخت نگیرم..اگه اشتباهیم شد..احساسمو خوب بگیرم از خداوند هدایت بخام.
استاد عزیزم هر سریالی از این زندگی در بهشت…
زبانم نمیچرخه چی بگم!..
فقط تنها چیزی که میتونم به بیان ساده بگم…
اینه..ممنونم که خودتون هستین.با خودتون راحتین.فیلم بازی نمیکنید..
و در هر حنبه ایی از زندگیتون چقدر عالی کنترل ذهنتونو در زره زره کارتون رعایت میکنید.
و خداوند شما را در تضادها امتحان میکنه.اینقدر روحتون بزرگه….همیشه سربلند و خوشبخت هستین…
و از هر ثانیه از زندگیتون سپاسگزاریید.و لذت میبریید.
شما بی نهایتین.انشالله همیشه در کنار ما باشید تا ما هم مثل شما بزرگ بشیم..تا بتونیم اون اشرف مخلوقات بودنمونو نشون بدییم..
خداوند به شیطان گفت..تو نمیتونی به بنده من تسلط داشته باشی..چقدر این آیه زیباست.اتفاقا دیشب تو قرآن خوندم..خیلی دوستش دارم.این آیه رو…
و بازم سپاسگزار شما و استاد عزیز..و نوشتهای زیبای بقیه دوستان عزیز هستم.
این سایت بینظیر همگی
هدایت الله هست.😍😍😍
و همینکه خداوند استاد برنامه ریزی هست..دقیقا نمونه شاهد و عینی رو در هر لحظه از این سایت با توجه به فرکانس ما مشخص و گفته میشه!
چقدر این نوشته پر چیزای غلطه.
شما فقط نشستید فایل میبینید. و کار میکنید.
به نظرتون اگر در کنارش یه سری باورها و جملات تاییدی بنویسید و مدام تکرار کنید و تجسم کنید مسیله حل شده، بهتر حواب نمیده؟
به نظرتون بشینید دون به دونه فرکامسای اشتباهتون رو بنویسید و اونارو حل کنید، ایده ها نمیاد؟
احساس میکنم همینجوری نشستین منتظر ایده و راه حل هستینبدون اینکه فرکانس اون ایده ها و راه حلها رو بسازید.
دوست عزیز اینکه بگی ولش کن خودش میاد، این همه فرکانس لازم نیس. این یه قسمت از فرکانس لازمه. بعضی جاها این جواب میده بعضی حاها نه.
وقتی میگم این سریال سفربه دور امریکا و زندیگ در بهشت همه رو به حاشیه بردن واس همینه.
چون یه سریا فقط دارن اینارو میبینن و فکر میکنن با اینا زندگیشون قراره متحول بشه.
از اصل قانون غافل موندن.
اون جمله ای ک نوشتید نمیشه بشکن بزنی و درامدت بهو 100 برابر بشه.
دارم احساس و فرکانس شمارو با سید علی خوشدل مقایسه میکنم.
اونم داره تکاملش رو طی میکنه. ولی نگاه اون همینه که این طی کردن تکامل مث بشکن زدنه. برید کامنتاشو بخونید نوشته همه چی مث بشکن زدنه. بشکن میزنی این اتفاق میفته. بشکن میزنی اون اتفاق میفته.
همین چیزاس که باعث تفاوت در نتایج ادما میشه. یکی مث اون هر روز رشد میکنه و الان درامد چند صد میلیونی داره. اونم از صفر شروع کرده از کار زیاد و ساعات بالا شروع کرده. و هی کم شده کم شده الان رسیده ب هفته ای 2ساعت و درامد خیلی بالا.
و اون از اولش این نگاه رو داشته بشکن میزنی و میری بالا.
حالا نیمدونم شما چطور با این باور، با این احساس، با این فرکانس، با این جنس تمرکز میخواید برید بالا….
نمیدونم این تکامل چی بود اقای عباسمنش اینجوری کرده تو پاچه هممون.
موفق باشیذ
سلام به دوست آگاهم آقا امین .
فقط خدا میدونه که چقدر از پیام شما لذت بردم و اشک ریختم .
چقدر این پیام با من حرف داشت و نکته های طلایی که شاید لازم و ضروری بود رو دوباره بهم یاداوری کرد .چقدر روحم نیاز به شنیدن این اگاهی ها داشت .سپاسگزارم ازتون که آنقدر زیبا اگاهی هاو حستون رو به اشتراک گذاشتن .چه شعرهای نابی رو مثال زددین که هر کدوم خودش یه جهان اگاهیه .
من دیشب به مسعله ی بر خورده بودم . حالم چندان رو براه نبود از خدا هدایت خاستم این قسمت برام اومد .متن انتخابی روخوندم و آنقدر خداوند زیبا هدایتم کرد که غرق ارامش شدم و الان هم هدایت شدم به پیام شما که سرشار از حس خوب و. آگاهی بود برام .
خدارو صدها هزار بار شکر میکنم که دربین چنین افراد آگاه و توحیدی قراردارم .دوستان نابی که انتخاب شده ی خداوند برای منه و من به شدت راضی و خشنودم .
در ضمن تحسینتون میکنم برای عملگرایی تون .برای درک قانون تکامل و عمل کردن بهش .برای درک و عمل به قانون رهایی . برای تلاش و حرکت و تکاپویی که در کارتون دارین انشالله هرروز قله های موفقیت رو پی در پی فتح کنید و از فتح این قله ها سرشار لذت و شادی بشین .
الهی که همیشه سلامت و تندرست و ثروتمند باشید ودر پناه خدا لحظات خوشی رو داشته باشین .
سلام سلام
سلامی گرم به تمام بچه های سایت
دوست های هم فرکانسیم
استاد عزیزم و مریم جان شایسته
امروز میخوام در مورد
اردک مهاجر پردایس بنویسم
چند قسمته من خیلی خیلی روش تمرکز کردم و تو تمامی قسمت ها زیر نظرش دارم
به جرئت میتونم بگم
شجاع ترین باایمان ترین و قویترین حیوونی که من دیدم همین اردک مهاجره
چند قسمت پیش دیدم ک
با شجاعت هرچه تمام تر
میاد اون دوتا اردک را از دست شاهین نجات میده
بهشون شنا یاد میده
بهشون میگه ک آقا اگر میخوای موفق باشی
نباید بترسی
بعدش هم ک استاد میاد سرش را ببره منصرف میشه
و میشه دستی از دستان خدا برای کمک به اون اردک
اردکی که پاداش شجاعت و ازادش بودنش را میگیره
هم کسی ک میخواسته نابودش کنه ازیش محافظت میکنه
هم پاداش مادر بودن میگیره
ولی امروز یک چیز عجیب تر ازیش دیدم
واقعا این اردک بهترینه
من فکر میکردم ک قوانین فقط برای ما ادم ها درست شده و پاداش را فقط ما میگیرم
و فقط ما قانون را میدونیم
ولی این اردک بهم نشون داد
که سخت در اشتباهم
این مرغ و بوقلمون ها
چه صحنه ایی رقم زده بودن
و واقعا داشتم عشق میکردم
داشتم لذت میبردم
چون حیوونا عشق من اند و در ضمن رشته تحصیلی هم هست😍😎
میخوام ۶ دقیقه اول فیلم را بچه ها برید ببینید
تموم مرغ و خروس و بوقلمون ها
اومدن پشت در کلبه و درخواست صبحانه دارند
ولی اثری از اردک نیست
اونا دارند عجله میکنند ک آقا ما گرسنه ایم
ولی از اردک خبری نیست
بقیه همراه استاد و مریم جان دارند حرکت میکنند
ولی اردک نیست
برید دقیقه ۵:۵۰ ببیند
استاد داره به مرغ و اینا دونه میده
همه دارند تو سر هم میزنند
که زودتر به غذا برسند
که غذا کمه اگ نتونم زود سهمم را بردارم دیگ هیچی
باید تا شب گرسنه گی بکشم
ولی اردک مهاجر را نگاه کنید
واقعا نگاهش کنید
از دور یک نگاهی به اینا میکنه و میره
اون اردک
هم به خدا اعتماد داره ک روزیش را خدا میده
ن استاد عباسمنش
و هم به فراوانی
نمیگه داره تموم میشه
تموم شد
عجله نمیکنه
اینا درس بچه ها
بخدا درسه
و خدا هم پاداشش را میده
بچه ها دقت کنید
پردایس ۲۰ هکتاره
۲۰ هکتار
چرا مرغ و بوقلمون ها نمیرند دنبال غذا
چرا منتظراند استاد عباس منش بره بهشون دونه بده
یعنی تو این ۲۰ هکتار مزرعه
هیچ چیزی پیدا نمیشه که این چندتا حیوون به غذا برسند
چرا پیدا میشه
ولی چرا نمیرند دنبالش؟؟؟؟؟؟
چون مرغ حیوونه ایه ک زود عادت میکنه
حیوونه ک نمیخواد از دایره امنش خارج بشه
بابا اصلا برانی را من تا حالا ندیدم استاد بهش آذوقه بده
خودش میره دنبالش
بچه ها بریم فکر کنیم
نکنه ما هم مثل این مرغ و بوقلمون ها باشیم
نشسته باشیم یه گوشه
که یکی بیاد بهمون غذا بده
پول بهمون بده
نمیدونم کمکمون کنه
و یا
این صحنه دقیقا ما ادم هایی هستیم
که دنیا پر از نعمت و فراوانیه
جلو چشممونه ولی نمیبینمش
چون باور نداریم ک هستش
چون راحتی را با لش بودن اشتباه گرفتیم
چون به فراوانی اعتقاد نداریم
بنی اسرائیل) گفتند: «ای موسی! تا آنها در آنجا هستند، ما هرگز وارد نخواهیم شد! تو و پروردگارت بروید و بجنگید، ما همینجا نشستهایم
مائده ۲۴
بچه ها نکنه ماهم فقط داریم مثلا روی باورهایمان کار میکنیم
ولی هنوز ادم قبلیم
شخصیتمون عوض نشده
میخوای بدونی باورهات عوض شدن یا ن
به نتیجه هات نگاه کن
نتیجه و باور جدا از هم نیستن
بچه ها به باورهاتون و ایده هاتون عمل کنید
ایمانی ک عمل نیاره حرف مفته
نمیدونم چرا دارم اینا را میگم
ولی میدونم اینا یک کلیده
اگر مثل اردک مهاجر
برانی
استاد و مریم شایسته
به خدا باور داشته باشیم
خودمون میریم
دنبالش
و خدا هم هدایت و دست هاش را میفرسته
و دیگ کن فیکون میشه
و پاداش هم میگیری
به جز اون لذت در مسیر
الان استاد و مریم جان
نرفتن بشینن
که خدا بیاد تراکتور را براشون از باتلاق در بیاره
گفتن ما میریم داخلش
حرکت میکنیم
و خدا دستاش و هدایتش را میفرسته
به سمت ما
دقیقا مثل اردک مهاجر
و برعکس مرغ و بوقلمون ها
استاد این قسمت سریال
دقیقا تفسیر عملی
جلسه ۴ قدم اول برای من بود
این جلسه واقعا داره منا بزرگ میکنه
و این قسمت سریال هم ک کاتالیزگر بود
برای من
خدایا شکرت خدایا شکرت
چه حرف های خوبی بود
چقدر احساس خوبی دارم
خدایا شکرت
همگی در پناه الله یکتا
سلام و درود به شما دوست عباسمنشی
علیرضا خنجری عزیز
کامنت شما رو خوندم چقدر زیبا دقت کرده بودین به رفتار این اردک مهاجر. چقدر قشنگ توصیفش کردین.
برای منم این اردک مهاجر یک حیوان خاص و شجاع و با ایمان هست.
اردکی که مهاجره و وابسته نیست.
اردکی که میدونه زمین خدا بزرگه و میتونه هر بار از یکجا لذت ببره و عشق کنه و تجربه کسب کنه.
اصلا انگار این اردک مهاجره از بدنه یک جامعه و تفکری کنده شده که اینقدر با قدرت و مستقل عمل میکنه…
واقعا ممنون از این یادآوری موشکافانه تون.از این درسی که به زیبایی توصیف کردین.
قوانین برای ما آدم فقط نیست مثل اصل بقای اصلح که استاد گفتن. پس میشه در همین مقیاس هم رد پای این قوانین رو ببینیمم. اونی که اصلح تره با ایمان تره، ایمانش رو با حرکت نشون میده بقا داره.
ممنون که نشونه شدین تا یادم بیاد خریدن محصول 12 قدم به من نزدیکه و منم لایق داشتن همچین محصولی و استفاده از چنین آگاهی هایی هستم.
براتون بهترین پیشرفت های درونی و بیرونی رو دارم.
ارادتمند شما فهیمه پژوهنده
سلام فهیمه جان عزیزم
امیدوارم حالت خوب خوب باشه
من داشتم شب دوباره
همین قسمت را میدیدم
بعد خواهرم کنارم بود
و داشتیم لذت میبردیم و میخنددیدم
خواهرم کوچیکه
بعد یهو گفت ک علی
چرا این اردکه نمیره
دونه بخوره
چرا داره تنهایی راه میره
بعد تو ذهنم گفتم ببین
ببین علی
این یک تاییده
و خدا را شکر میکنم به خاطر این ظرفم
و من واقعا مینوشتم
دیدی استاد میگه من میرم پشت دوربین حرف بزنم
اون حرف هایی ک باید بیاد
میاد
منم اومدم بنویسم
و هرچی بهم الهام میشد مینوشتم
و پیشنهادم بهت اینکه
حتما حتما حتما
بدون شک
وارد دوره دوازده قدم شو
اصلا یه فضای خاصیه
سلام و عرض ارادت به شما علیرضا خنجری عزیز
ممنون که برام نوشتین.
چقدر جالب و این قطعا نشانه هایی که شما برای شما در این مسیر راهنمای خوبی است.
من دلم برای 12قدم پرمیکشه و خیلی خیلی نشونه دیدم که بخرم اما الان باورت میشه حتی از کاری که داشتم اومدم بیرون فعلا ف خودم فعلا بیخیال اون کار شدم و چسبیدم به علاقه خودم تا از اون ایده ام شروع کنم. نمیدونم کارم درست بود یا نه نجواهایی منو میخواد متوقف کنه اما بازهم نشونه هایی میبینم که فهیمه صبور باش و بچسب به علاقه ات.(راستش من به نجوم علاقه مندم و ایده ام این هست که تمرکزی برای نوشتن اولین کتابم وقت بذارم و کار دیگه نکنم. این نوشتن کتاب رو سال ها داشتم اما انجام ندادم و شاید ترس ها و ترمزهایی نذاشته انجام بدم. الانم نگرانی بی پولی و پول نداشتن میاد سراغم اما میگم این ایده الهام شده بود اون شب و دلم و احساسم خیلی تاییدش کرد و حس خوبی داشتم پس ادامه دادم و الان بیشتر 15 روز هست که سرکار نمیرم و حقوق هم تعطیل و منم نمیخوام زور بزنم که کتاب بنویسم. میخوام وقتی میشه و میاد بنویسم مثل مقدمه ایی که واقعا نمیدونم اون جملات از کجا اومد و بکوب دوساعت داشتم مینوشتم. پس مقدمه اول کتاب رو تا حدی نوشتم و قدم اول رو برداشتم و باید در این قدم پایدار بشم و نذارم این نجواها منو دوباره برگردونده سرجای قبل…باز هم نمیدونم چی میشه و این تصمیم آخرش به کجا میرسه اما من مطمئنم که خدا هدایتگره…
ممنونم که به من پیشنهاد دادی و اشتیاق منو برای اومدن در اون فضا تقویت میکنی. پس قطعا من در زمان مناسب قدم 1 رو میخرم…
بازم ممنونم علیرضا جان که برام نوشتی. ممنون که هستی و خیلی خوب داری روی خودت کار میکنی و در 12 قدم خیلی خوب حضور داری….
برات بهترین ها رو آرزومندم و مطمئنم رویاهای خودت رو زندگی میکنی مثل استاد عزیزمون
اراتمند شما فهیمه …
سلام
فهمیه جان ببین
استاد تو قدم اول میگ
همیشه در امد داشته باشید
هیچ وقت خودتون را بیکار نکنید هیچ وقت
و به هر ایده ای نباید عمل کرد
مثلا
من میخوام کسب و کار ایجاد کنم
بعد ایده میاد
که برو یه مغازه تو مرکز شهر اجاره کن
۳۰۰ میلیون پول پیش میخواد
ماهی ۲۰ میلیون اجاره میخواد
اون مغازه ۵۰۰ میلیون پول میخواد ک جنس بخری پرش کنی
بعد تو چقدر پول داری
مثلا ۱۰ میلیون
بعد ایده میاد ک برو وام بگیر قرض کن
خب با کله میخوری رو زمین
چون تکاملت را طی نکردی
هم سر کار برو هم رو عشق و علاقه ات کار
من عشق و علاقه ام
کشاورزی و دامداریه
رشته تحصیلی ام هست
الان سرکار میرم قهوه فروشی
نصف روز میرم سر کار
نصف روز هم میرم دنبال عشقم
کتاب میخونم به دادمداری ها سر میزنم سوال میپرسم
تا در بهترین زمان هدایت کامل بشم بهش
بعدش هم
من خیلی از کار الانم دارم لذت میبرم
چون به موسیقی هم علاقه دارم
و زمانی ک اونجا هست
فلاش ام را زدم به تلوزیون
و موسیقی میشنوم
بازم میگم اگر
پول قدم اول را داری
بخر ک تمام سوال الانت توش جواب داده میشه
در پناه الله یکتا
سلام علیرضای عزیز. خیلی خوشحالم که در مسیر آگاهی و ایمان و عمل قدم گذاشتم، هر چند اوال راهم و آرام آرام دارم قدم بر میدارم و درک میکنم که جهان درون و بیرونم چیه!ولی بخاطر همین تصمیمم که خواستم تغییر کنم و به این مسیر هدایت شدم خیلی خوشحالم. و خوشحالتر اینکه میتونم دیدگاه های انسان های فوق العاده ای رو بخونم و یاد بگیرم که چگونه نگاه کنم و چگونه یاد بگیرم. واقعا ازت سپاسگزارم علیرضا جان که آنچه دیدی و درک کردی رو به اشتراک گذاشتی تا من و امثال من یاد بگیریم که میشه بهتر و بهتر و بهتر دید. امیدوارم هر کجا که هستی سلامت و درخشان و ثروتمند باشی
سلام دوست عزیز
واقعا انقدر نگاه شما و درک شما از این جلسه متفاوت و دوست داشتنی و آموزشی بود که نتونستم فقط 5 ستاره بدم
شخصیت این اردک برای من هم جالبه….و اصلا شخصیت حیوانات درس داره برامون…و من هم به علت علاقه زیاد به حیوانات و بررسی زیاد اونها متوجه شدم که اونها هم از نظر میزان درک و باورهاشون رفتارهای متفاوتی با هم دارند….با اینکه همونطور که شما گفتید مثل ما آدمها که اکثرمون یه رفتارهای یکسانی داریم یسری از ماها که عده مون خیلی کمه رفتارهای متفاوتی رو به علت شناخت متفاوت جهان و خودمون در پیش میگیریم….و خوب رفتار متفاوت باعث نتایج متفاوت میشه…دقیقا در حیوانات هم گروه بسیار اندکی رفتارهای پیشرفته تری رو در پیش میگیرن
این چیزی که شما در مورد اردک مهاجر توی این قسمت گفتید من اصلا ندیده بودم و خیلی ممنونم که دیدگاه توحیدی تون رو با ما به اشتراک گذاشتید….این نشون میده که شما چقدر روی باورهای توحیدی کار میکنید که همه مسائل رو با فیلتر ابرقانون توحید نگاه میکنید…واقعا توحید یک مسئله دینی نیست
توحید یک قانون جهان شموله که وقتی میخوای درکش کنی و ریز میشی توی رفتاری خودت و جهان اطرافت همیشه و همیشه یه نتیجه ثابت میده…اما چون ما نمیتونیم باورهای توحیدی افراد رو بسنجیم دچار اشتباه میشیم و نتایج افراد رو به مسائل فیزیکی نسبت میدیم…چون اصلا توحید از روی کلام معلوم نیست و ماهیت انرژی داره….
اتفاقا داشتم با خانواده در مورد رفتارهای متفاوت حیووناتی که ملاقات کردیم حرف میزدیم…که چطور برخی از اونها از جماعت خودشون جدا میشن و به انسانها گرایش بیشتری دارند…چطور برخی از اونها شجاع ترن و یا به اصلاح آدمها پر رو هستند و با جسارت اقداماتی متفاوت انجام میدن و اتفاقا از سمت جهان پاداش دریافت میکنند…رفتار متفاوتی از سمت انسان ها دریافت میکنن…دوست داشتنی تر هستند
مثلا زمانی که بچه بودیم خاطرم هست ما و همسایه روبروی ما مرغ داشتیم….یه بار مرغ همسایه اومد خونه ما با مرغ های ما غذا خورد…چند روز بعد دیدم در خونه رو میزنن…من رفتم ولی کسی پشت در نبود…دوباره در زدن رفتم دیدم مرغ همسایه بوده که بار اول من اصلا بهش توجه نکردم…بدون توجه به من پرید داخل و رفت توی لونه مرغ های ما..هم غذای اونا رو خورد و شب هم اونجا خوابید..از اون به بعد خیلی وقتها اون می اومد و شبها با مرغ های ما میخوابید و حتی متوجه شدیم که اون بالا میخوابه و مرغ های ما رو اجازه نمیده که بالا بخوابن….یعنی تا این حد به خودش مطمئن بود…همون مرغ باعث ارتباط بیشتر ما و همسایه مون شد و بیشتر با پسرهای همسایه وقت میگذرونیم…و بازی میکردیم….یعنی یه مرغ با این حرکتش باعث شده بود که دلهای ما بهم نزدیکتر بشه
واقعا جسارت های ما در هر مرحله ای در هر جایی به هر عنوانی، چه پیش قدم شدن برای سلام کردن به یک غریبه باشه یا رفتن توی دل ترس ها برای انجام یه کار جدید، چه حتی هزینه کردن برای یه لذت باشه وقتی اوضاع مالی خیلی عالی نیست، هر اقدامی با باور خوب منجر به رخدادهای بهتر و با کیفیت تر و گسترش جهان و بهتر شدن جهان میشه
واقعا شجاعت دوست داشتنی هست و مثال زدنی…من و خواهرم در مورد اون مرغ بیشتر از خیلی از اقوام مون حرف میزنیم چون هنوز کارهاش برامون جالب و خاصه…
واقعا ما هم هر روز باید از خداوند هدایت بخوایم که ما رو به شرک هامون آگاه کنه…کجا به چی به کی وابسته شدیم که نبودنش بهمون ترس میده….چه کاری هست به خاطر ترس تا تنبلی و وابستگی انجام نمیدیم….چه اقدامی هست که انجامش باعث میشه ما و جهان اطراف مون باهاش رشد کنه؟؟؟
و با جسارت بریم توی دلش
من که از خوندن دیدگاه شما بی نهایت لذت بردم…همیشه از مرور توحید قلبم باز میشه
سپاس از شما برای نوشته زیباتون
امیدوارم همیشه در پناه قانون بدون تغییر توحید در مسیر گسترش خودتون و جهان اطرافتون پاینده باشید
وقتی این مرغ و جوجه ها را در سرما و یخبندان دیدم یاد آدمهای فقیری افتادم که در جهان در سرما و گرما و در شرایط سخت منتظر دریافت کمک از طرف خداوندند. خدایی که به اندازه باور و ایمان ما به ما کمک می کند. اگر کسی شرایط سختی دارد به خاطر این است که باور دارد زندگی سخت است و باید شرایط سخت را تحمل کرد. چقدر این احساس غذا دادن به این مرغ و خروسها زیباست. وقتی که منتظر بودند به آنها غذا بدهید. من بغض کردم و اشکم درآمد. بعد فکر کردم چرا این احساس این قدر زیباست. دلیلش این است که بخشندگی کار زیبایی است. وقتی می توانی به هزاران انسان بخشش کنی. حالا این بخشش می تواند ایمان، آگاهی و درک از قوانین جهان باشد که استاد به انسانها می دهد. وقتی هم ثمره این درک و تغییر باورهای انسانها را در زندگی شان می بیند غرق در شادی و سرور می شود. وقتی می بیند که آگاهی هایی که زندگی خودش را این قدر تغییر داده با آموزش دادن آنها به دیگران خوشبختی ، ثروت ، سلامتی و معنویت وارد زندگی ما می شود احساس می کند که دست خداوند در زندگی ما برای ورود خواسته هایمان به زندگی مان است. این بخشندگی به رشد و گسترش زندگی استاد کمک می کند. چون وقتی به گسترش ثروت و سلامتی در جهان کمک می کنی جهان هم همان را به تو باز می گرداند و کمک می کند بزرگتر شوی تا بتوانی بیشتر ببخشی و بیشتر به گسترش جهان کمک کنی. من به بیل گیتس، وارن بافت، مارک زاکربرگ، جفری بزوس و افراد دیگری هم فکر کردم که با دادن غذا و دارو به انسانها به آنها کمک می کنند که جسم سالمتری داشته باشند و بتوانند به زندگی ادامه دهند. مسلم است که آنها هم وقتی می بینند که نتیجه این همه بخشش ادامه زندگی و سلامتی برای هزاران انسان است لذت می برند از اینکه دست خداوند برای رزق رساندن برای آنها شده اند. اما استاد عباسمنش چیزی بسیار بالاتر و ارزشمند تر از این کمک های مادی به انسانها می دهد. ممکن است کمک آنها باعث شود مثل این تراکتور که در گل و لای گیر کرده کمی بالاتر بیایند و شرایطشان بهتر شود. اما چون نمی دانند چطور باید رشد کرد و از چاله های خود ساخته زندگی رها شد باز هم پایین می روند و شرایطشان بد می شود.
چیزی که باید تغییر کند ریشه و فونداسیونی است که استاد به آن باور می گوید. باورهایی که وقتی ساخته شوند مثل فونداسیونی از قطعات چوب و سنگ و ایده های مناسبی است که از درون می آیند و کم کم فرد را از گل و لای بیرون می آورند. فردی که راهکارهای نامناسب را امتحان می کند و ورودیهای مناسب دارد. کسی که دایم با دوستان، اخبار، رسانه هایی که ترس و غم وارد زندگی انسانها می کنند همنشین است آنقدر باورهای ریشه دار و اشتباهی دارد و آنقدر مثل این تراکتور در چاله عمیق فرو رفته که هر قدر هم تلاش می کند باز هم آن باورهای نامناسب که جهان هم به شدت آنها را برایش تایید می کند اجازه بهبود شرایط را برایش نمی دهد.
اما همین چاله عمیق می تواند یک تضاد بزرگی باشد که اگر بتوانی به آن با دید مثبت نگاه کنی سکوی پرش تو باشد. اگر بتوانی ایمانت را نشان دهی و ایده هایی که قدم به قدم با تغییر باورهایت به تو داده می شوند را عملی کنی کم کم ایده های بهتری به تو گفته می شوند تا بالاخره از آن باتلاق بیرون بیایی. استاد و خانم شایسته هم هر بار تراکتور و جت اسکی در گل و لای گیر می کنند سعی می کنند حالشان را خوب کنند. به زیبایی ها توجه می کنند و عجله ای برای حل کردن آن مشکل ندارند. اجازه می دهند که با ایجاد آرامش درونی و همان رهایی که استاد در موردش صحبت کرد به سمت ایده های خوب هدایت شوند. وقتی مشکلی حل نمی شود به این دلیل است که زمانش فرا نرسیده است. زمانش هم با صبر و نه تقلا و تحمل فرا می رسد. اینکه می گوییم ان شاالله این مشکل حل می شود مفهومش این است که باید ما آمادگی حل کردن آن مشکل را پیدا کنیم. باید ظرف وجودی مان آماده دریافت ایده های مناسب برای حل کردن آن مشکل بشود. باید مشکلات کوچکتر که برایشان راه حل داری را حل کنی تا بزرگتر شوی و آماده حل کردن مشکلات بزرگتر شوی.
چقدر این استقلال در تهیه نان که خانم شایسته ایجاد کرده خوب است. نتیجه خلاقیت ایشان و دستگاههایی است که کار تهیه نان را ساده کرده اند. این قانون است که یک راه حل ساده تر زندگی را لذت بخش تر می کند. کسی که دستگاهی برای افزایش رفاه در زندگی انسانها خلق می کند خودش هم به رفاه بیشتر می رسد. اینکه خانم شایسته کمتر غذا می خورد هم به اندازه نیازش است. فکر نمی کند که وقتی زیاد غذا دارد باید زیاد هم غذا بخورد. مقایسه خودمان با دیگران باعث می شود بیشتر مصرف کنیم. در حالی که نیازی هم نداریم. این ورودی را به ما داده اند که مثلا با غذای دور ریز آمریکایی ها یا افراد ثروتمند می شود شکم میلیون ها آفریقایی را سیر کرد. به خاطر همین این باور اشتباه در ما ایجاد شده که ثروتمند شدن باعث مصرف بیهوده مواد غذایی و اسراف و هدر رفتن منابع می شود. اما وقتی زندگی استاد و خانم شایسته و افراد ثروتمند دیگری را می بینم می فهمم کسی که ذهنش ثروتمند است به اندازه نیاز و نه برای پیشی گرفتن از دیگران مصرف می کند.
دو جوجه منزوی و ضعیف نماد انسانهای ضعیف هستند که به خاطر ضعفشان از جامعه دوری می کنند. یک انسان قدرتمند یک انسان اجتماعی و با روابط قوی است. اگر هم از مردم دوری می کند به خاطر این نیست که توانایی برقراری ارتباط با آنها را ندارد. به خاطر این است که آنقدر قدرتمند است که از از تنهایی اش لذت می برد. مشکلاتش را تا جایی که می تواند خودش حل می کند. چون حل کردن مشکلات باعث رشدش می شود. اما وقتی نیاز به کمک دیگران داشته باشد به راحتی وارد جامعه می شود و از آنها کمک می خواهد. کمک گرفتن از دیگران و بودن با آنها کار آدمهای قدرتمند است. کسانی که خودشان را باور دارند. از نه شنیدن نمی ترسند و خودشان را آنقدر ارزشمند می دانند که افراد وقت و انرژی صرف کنند و به آنها کمک کنند.
سلام بر روح الله عزیزم
مثل همیشه عالی
مثل همیشه کوتاه
مثل همیشه عمیق و ژرف
روح الله جان من خیلی ذهنم دیگر ان شاالله بود چند وقته که یعنی چی …
و حالا با نوشته شما در ی از آگاهی رو بروی من گشودی
و طبق نوشته و باور خودت که منم بهش ایمان دارم بیشترش وارد زندگیت میشه
ان شالله :)))
راستش امروز موقع رانندگی دقیقا داشتم به همین ارتباط ثروت و بخشش و همینی که نوشتی فکر میکردم
یه جایی بودم پر از تالارها و باغ های چندین هزار متری و داشتم به اینکه طبق حرف استاد هر چه به آدمای بیشتری خدمات بدی
ثروت بیشتری دریافت میکنی
و چه خدمتی بالاتر از آگاهی که استاد به این همه آدم از جمله من هر روز دارن میدن
و با خوندن کامنتت برام روشن تر شد
روح الله جان قلمت و نوشتنت یه حس بسیار خاصی رو منتقل میکنه
بدون تکلف و دلی مینویسی و یه جورایی حس میکنم خود خودتی تو نوشتن و این واقعا جای تبریک و تحسین داره
خیلی لذت بردم از کامنتت و دوست دارم باز هم این لذت رو ببرم با خوندن نوشته هات در آینده ان شالله
در پناه حق باشی برادر عزیزم
سپاسگزارم امین جان. شما هم با خلوص نیت و با صداقت تحسین می کنی و به همین خاطر احساس خوب به من می دهی. مسلم است که جهان این احساس خوب را به شما بر می گرداند.
به نظرم اگه چوبها رو قطعه قطعه نکنید و به صورت یک تنه بلند تر کاملا زیر چرخ عقب بذارید در میاد .
یک سر چوب کاملا زیر چرخ عقب گیر باشه و امتداد چوب تا جلو بیاد .
اگه پشت تراکتور رو هم خالی کنید ، احتمالا دنده عقب هم بیرون میاد ، البته باید قبل از افتادن چرخ جلو در چاله چرخ عقب چند تکه چوب توش بندازید
موفق باشید
سلام ، سپاس بی نهایت از خانم شایسته و استاد عزیز
که با اجازه دادن به ما ، که وارد شویم بر زندگیشان
شیوه ی بر خورد با یک تضاد
و اینکه راه حل در دل خود مسئله است
را در عمل به ما یاد آوری میکنند
حقیقتا که شما بزرگواران یگانه هستید
انمع العسر یسرا
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
سلام به همه دوستان نازنینم درسریال زندگی در بهشت
و سلام به پارادایس به بچه های دوست داشتنی پارادایس
خدایا سپاسگزارم که امروز دیدن این قسمت از سریال زندگی در بهشت رو روزی هم کردی
خدایا سپاس گذارم که استادانی مثل استاد عباس منش و خانم شایسته عزیز و طبیعت رو در سر راهم قرار دادی
خدایا سپاس گذارم به خاطر وجود این سریال به خاطر وجود دوستان نازنینم که همیشه از کامنت هاشون کلی آگاهی و درس یاد میگیرم
وقتی سریال شروع شد وقتی دیدم اون همه مرغ و خروس و….. پشت در ایستادن تا جواب بگیرند به خودم گفتم خدای من چقدرزیبا هستند و چقدر برای خواسته شون که غذا هست ایمان نشان دادن و حرکت کردن آفرین بهشون
استاد و خانم شایسته عزیز تا حالا به این موضوع فکر کردید که چقدر این بچه های دوست داشتنی شبیه خودتون هستن؟ این که دوست دارن آزاد باشند دوست دارن همیشه در طبیعت بگردن اینکه دوست دارن ایمانشان را همیشه نشون بدن اینکه دوست دارن همیشه حرکت بکنن خدایا شکرت به خاطر این موجودات بهشتی
این تصاویر دویدن مرغ و خروس و ….. خیلی زیبا بود مثل بچه ای که همیشه به دنبال مامانش می دود تا غذا بهش بدی اینام دست از سماجتشون برنمیدارن
درسی که من از این فایل یاد گرفتم این بود: اگر هر تضادی در زندگییت پیش آمد اگر به تضادی برای رسیدن به هدفت برخورد کردی ادامه بده آنقدر ادامه بده تا به نتیجه برسی و ناامید نشو
تحسینتون می کنم که شما این کار رو خیلی عالی انجام دادید و همیشه در مسیر ذهنتون روکنترل می کردید و همیشه احساستون رو مثبت نگه می داشتید این یه پاشنه آشیل برا منه چون گاهی اوقات کم میارم و نمیتونم ادامه بدم یه درس دیگه ای که از این قسمت یاد گرفتم این بود که هر مشکلی برای من به وجود بیاد من توانایی حلکردنش رو دارم مثل مشکل استاد
اگه برای اولین بار این مشکل برای استاد پیش میومد برای تجربه تراکتور،همین درسهایی که از مشکل قبلی از هدایت قبلی خداوند گرفته بود را نمی تونست اجرا بکنه اما الان دیگه مدارش تغییر کرده و ایده های بهتر و با کیفیت تر به ذهنش خطور میکنه بنابراین درس دیگه اینه ، قانون تکامل حتی در مسائل هم وجود داره وقتی کم کم میری جلو مسائل بزرگتر میشن اما توهم به اندازه مسائلت بزرگتر میشی بنابراین ایمانت قوی تر میشه میتونی راحت تر مسائل رو با مدارت و با تجربیات قبلی و حتی هدایت های بهتری که از جانب خداوند میشی حل کنی که اونم هم فرکانس با ایمان خودت هست
خیلی دوستتون دارم ازتون سپاسگزارم بابت گذاشتن این قسمت و منتظر قسمت های بعدی هستم
یاحق
بنام خدای ثروت
با سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و دوست داشتنی و فوق العاده. خانم شایسته تلاشگر
بازم خدارو شکر هستم که یه قسمت دیگه یه ایده دیگه و یه نشانه خداوند دیگه خب استاد تراکتورش تو پاتلاق گیر افتاده و درنهایت در خواهد آمد با ایده های استاد و خانم شایسته.
چقدر جالب و زیبا که این مرغها و بوقلمون و…… دنبال استاد میرفتند اونام هم میدونن که چه استاد نازنین هست
خداروشکر که هر روز اتفاقهای نو و راه حل های نو که مارو تکمیل تر کرده
سلام و درود به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز خداوند رو سپاسگذارم برای این همه زیبایی و نعمت ..برای تمرکز عالیتون روی نکات مثبت و اینکه از اتفاقات احساستون بهم نمیخوره واین آرامش و احساس خوب واسم تحسین برانگیزه …ایده ی من واسه بیرون آوردن تراکتور اینه که به نظرم اندازه ی قطر لاستیک ها رو بگیرید و بعد به اندازه ۵۰ سانتیمتر چوب اضافه تر ببرید و بعد به توسط زنجیر محکم به بقل چرخهای عقب متصل کنید سپس بیل تراکتور رو وصل کنید و لبه ی بیل رو به آرومی روی زمین بگذارید و در حدی که خیلی کم چرخهای جلو از سطح زمین فاصله بگیره و مقداری زیادی شاخه های خشک زیر لاستیکها قرار بدید سپس به آرامی خیلی آرام و نرم هیولای ماداگاسکار رو بیرون بیارید. اگر دقت کنید هرچی سر تراکتور سبک تر باشه فشار کمتری رو متحمل میشه و به آرامی بیرون میاد …..خیلی دوستتون دارم و سپاسگزار خداوند مهربان هستم که جزء این خوانواده هستم ..مشتاقانه منتظر فایل بعدی زندگی در بهشت هستم ….