https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/07/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2021-07-01 05:22:522021-07-28 09:30:45سریال زندگی در بهشت | قسمت 179
180نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
با سلام خدمت دوستان عزیز همفرکانسی ام و استاد عباس منش
در مورد مثال عزت نفس و اعتماد به نفس میخوام یه مثال جالب رو براتون در مورد زندگی خودم بزنم
من دارم روزهای آخر بارداری مو به لطف الله سپری میکنم
یه دختر ۷ ساله دارم و قبل اینکه باردار بشم برای فرزند دومم،که الان توی شکمم داره تکون میخوره چندین جلسه رو رفتیم پیش دکتر برای تعیین جنسیت پیش از بارداری
من و همسرم دوست داشتیم فرزند دوممون پسر باشه و از هر جنسیتی بچه داشته باشیم
بالاخره چند جلسه گذشت و من به خاطر دوری راه دکتر و شلوغی مطب و وقت کم گذاشتن خانوم دکتر برای بیماراشون اصلا اشتیاق زیادی رو نداشتم تا این کارو ادامه بدم و ویزیت بشم و قرص و دارو بخورم تا بچه مون پسر بشه، میگفتم و باور داشتم و هنوزم باور دارم ،خدا خودش اگه بخواد بهمون پسر بده بدون این کارا و قرص و دارو و رفت و آمدا هم میده
همسرم هم چون دید من خیلی علاقه ندارم به این دوا و دکتر و اینا و برام سخته رفت و آمد و این حرفا ،بعد از چند جلسه کوتاه اومد و علارغم میل باطنیش،ادامه ندادیم که هر ماه بریم پیش اون خانوم دکتر
در عوض من از گوگل سرچ کردم تغذیه و اینا و کارهایی که احتمال پسر دار شدن رو بیشتر میکرد
خلاصه بعد از چند اقدام و طبق توصیه هایی که از گوگل و اینستا خونده بودم من باردار شدم
و سونوگرافی رفتم گفت بچه دختره
همسرم رنگش عوض شد،قهوه ای شد
منم ناراحت شدم و جا خوردم چون اون چیزی نبود که من و همسرم انتظار شنیدنش رو داشته باشیم در اون لحظه،هر دوتامون میخواستیم بشنویم بچه پسره ،بههمین راحتی و آسونی،ولی خیلی زود بازم خدا رو شکر کردم و ازش خواستم سالم باشه
من واقعا از ته دلم ایمان دارم خداوند هر آنچه به دیگران داده به من نیز میدهد و حتی بیشتر از آن رو
وقتی پسر بچه ها رو میبینم اطرافم ،توی تلویزیون یا اینوو اونور
یا هر جایی ،توی دلم بازم تکرار میکنم.خداوندی که به دیگران داده به من هم می دهد و کافیه فقط از خودش بخوام و توکل کنم به خودش
بعد از سونوگرافی و دیدن حس و حال همسرم که توی شوک بود و خیلی انتظار داشت بشنوه بچه پسره و در عوض دکتر گفت صد در صد دختره
بدون هیچ حرفی اومدیم خونه،شبش یا چند ساعت بعدش دقیق یادم نیست
من با چشمانی گریان و دلی شکسته به خاطر واکنش همسرم نسبت به شنیدن این خبر
کتاب قرآن رو باز کنم تا از خدا نشانه ای بخوام و خدا آرومم کرد با نشانه اش
آیه ای آمد در مورد حضرت ذکریا بود که خداوند وعده یحیی رو بهش داد توی اون آیه و دقیقا همون صفحه از قرآن که برام باز شد توی اون لحظه و آرامش عجیبی بهم دست داد خوندن اون آیات در آن لحظه ،ایمانی بهم داد که خداوند بهمون فرزند پسر میده حتما،اگه این بار نشد،دفعه دیگه انشالله من ایمان دارم ،باور دارم فرزند دختر یا پسر ،هیچ ،هیچ تاثیری روی اینکه من بخوام خوشبخت یا بدبخت بشم توی زندگیم ندارن،من هستم که خالق اتفاقات زندگی خودم هستم ،فارغ از اینکه اطرافم چه خبره،ایمان دارم حتما روزی پسر دار هم میشم ،اگه این دفعه نشد انشالله سری بعد ،خداوند از خیر و صلاح ما بیشتر آگاهی دارد و من تسلیم و فرمانبردار خواست و اراده ای او هستم و امیدوارم به لطف و رحمتش که همگان رو دربرگرفته
خدایا بابت لحظه ی اکنونم ، و روزهای عالی که در انتظارمه سپاسگزارم
خداوندا توراسپاس بابت هرآنچه که دادی ومیدهی خواهی بخشید
ای بهترین روزی دهنده
خدارا شکر بابت این نشانه که امروز روزی ام شد.
داشتم به حرف های استاد در مورد اینکه یه عامل بیرونی را تاثیرگذار میدانیم وفکر میکنیم اون عامل جواب داده فکر میکردم که کجاها من اینجوری بودم و نتیجه نگرفتم وکجاها توانایی هام را باور کردم ونتیجه گرفتم .
زمانی که برای اینکه موهای سفیدم را مخفی کنم وبه همه اطرافیانم ثابت کنم من با موهای رنگ شده زیباترم ،میدیدم از درون اعتماد به نفس ندارم فقط می ترسیدم موهای سفیدم مشخص بشه و بقیه دیدشون به من تغییر کنه .
برای همین همیشه دنبال رنگ زدن موهام بودم ولی وقتی با استاد کار کردم فهمیدم این باورهای من است که جواب میده نه ظاهرم.
دیگه رنگ نزدم موهام را نگفتم میخوام امتحان کنم ببینم اگر من با موهای سفیدم لذت ببرم هم خودم راحت تر زندگی میکنم هم عوامل بیرونی محو میشه تو ذهن که تاثیر گذاره.
الان فکر میکنم سه سال میشه موهام را با همین سفیدی اش دوست دارم ومیبینم یه رنگ خاصی شده که بعضی مواقع فکر میکنم رنگ شده است .
الان دوست دارم خودم را با همین ظاهر
اعتماد به نفس این فکر خیلی تاثیرش بیشتر بود وراحت شدم .
باورهای ما از خانواده و جامعه ومدرسه و تلویزیون رفته تو ذهن ما ووقتی باور هامون را تغییر بدیم و آموزش ببینیم همه چی برای ما تغییر میکنه .
یا چیزی که الان یادم آمد ،در مورد مهاجرت که از خانواده ام شنیده بودم که شهر شیراز بهترین شهراست و هیچ جا مثل شیراز نمیشه ،من تا یه دوسال پیش هم باور داشتم هرجا برم مثل شهر خودم نمیشه .
ولی وقتی استاد از قرآن وهحرت گفت ورفتم خودم هم در قرآن دیدم باور کردم هرزمان که من تغییر کنم به مکان بهتر هدایت میشوم وخیلی جاها هست که من تجربه نکردم و بهتر از جایی هست که هستم وچرا باید تجربه نکنم چون جهان بزرگه .
الان دوماه هست در تهران هستم با اینکه هیچ کدوم از اعضای خانواده ام جز شیراز جای دیگه حتی محل زندگیشون هم تغییر ندادند .
خدا را شکر بابت اینکه خدای عادلی داریم که هرآنچه بخواهیم اگر باور هامون متفاوت از بقیه باشه را برای ما رقم میزنه.
قدرت دادن به عوامل بیرونی یه جور شرک وخودم توانایی هام را ندیدنه .
اگر من عوامل بیرونی را تاثیر گذار بدونم ،اکر به هر دلیلی اون عامل از بین بره اعتماد به نفسی که از اون عامل گرفتم هم از بین میره .
من سما هستم ۱۲ ساله از تهران نتایج خیلی زیادی گرفتم هم از دوره ها هم از سریال زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا خیلی خوشحالم که با آقای عباس منش عزیز و خانم شایسته عزیز آشنا شدممم 😍😍😍😍😍😍😍در قسمت آخر زندگی در بهشت خیلی اتفاقات خوبی افتاد و واقعا خیلی من چیز خوبی یاد گرفتن ازش که وقتی به آدم چیزی الهام میشه باید انجام بده حتی اگه فکر کنه این کار آخرش به چیزی نمیرسه مثل همین درست کردم سریال زندگی در بهشت که من خودم به شخصه بینهایتتتتتتتتتتتتتتت نتیجه گرفتم ازش که بخوام بنویسم ساعت ها طول میکشه یکی از مهمترین نتیجه هام اینه که چون تقریبا هرور میبینم سریال زندگی در بهشت رو و با دیدنش به زیبایی ها توجه میکنم به زیبایی های زیادی هدایت میشم مثلا یکیش اینه ما چون خونمون کنار دریاچه چیتگر هست خیلی زیاد میرم دریاچه ولی از وقتی که سریال زندگی در بهشت رو میبینم به جایی در از دریاچه هدایت میشم که اصلا تو این چند سال ندیده بودم این فقط یکی از نتیجه هام از سریال زندگی در بهشت بود حالا یکی از نتیجه هام رو از سفر به دور آمریکا میگم ، آمریکا خیلی قشنگه و در شهر های بزرگش برج های بلند هست ولی ایران اونجوری که من دیده بودم مثل آمریکا نبست ولی از وقتی که سفر به دور آمریکا رو میدیدم وقتی میرفتم دریاچه میدیدم مثل آمریکا هست در شب برج های بلند و زیبا 😍و عکس گرفتم و گذاشتم کنار یکی از عکس های سفر به دور آمریکا شاید باورتون نشه ولی مثل هم بودن😍
من خودم فوتبالیستم و تو ذهنم لباسی که آستینش تنگ باشه و بچسبه به بازوهام و یا اندامی تر باشه باعث میشه که من قدرت بیشتری داشته باشم تو زمین ، اعتماد به نفس بیشتری داشته باشم و تمرکز بیشتری داشته باشم در ضمن دقایق بیشتری و بتونم بازی کنم این در حالیه که وقتی لباس گشاد میپوشم و تیپم اونجوری که میخوام نیست اصلا انگار تمرکز ندارم تو بازی .
در زمینه روابط هم همچنین من وقتی لباس خوبی و میپوشم ، لباس جذابی و بر تن دارم اعتماد به نفس بیشتری دارم برای ارتباط برقرار کردن با آدم ها تا وقتی لباس نامیزونی میپوشم .
در مورد اندام ، من خداروشکر اندام خیلی خوبی دارم و به اعتماد به نفسم تاثیر مثبتی داره .
از طرفی کسایی و میبینم که نه اندام ، نه لباس خاص و یا چهره خاصی دارن ولی اعتماد به نفسشون اونقدر درونیه که اصلا اهمیتی نمیدن به نگاه بقیه نسبت به خودشون و خیلی راحت میرن ، ارتباط برقرار میکنند و موفق هستند .
اصلا همه چی ذهنیه بقیه چیزها حاشیه و یا میشه گفت فانتزیه .
خیلی خوب توضیح دادن استاد و این موردیه که همه ما تو زندگی تجربه کردیم و قشنگ درک میکنیم .
حالا من یه دوره ای لباس گشاد خریدم و منی که همیشه لباس جذب میپوشیدم تیپ لش و گشاد میزدم و دیدم نه تنها اعتماد به نفسم کمتر نشد بلکه بهترم بود چون نگاه مردم نسبت به من دیگه برام اهمیتی نداشت .
با تمرین و تکرار میشه ایجاد کرد این اعتماد به نفس نیازی به تیپ و چهره خاصی نداره با دیدن الگوهای مناسب و تکرار و ایجاد باور میتونیم برسیم به نقطه ای که اونقدر اعتماد به نفس داشته باشیم که هر کاری بخوایم بکنیم .
زمانی که با عزت نفس بالا برای تحقق اهداف خود حرکت می کنیم و قدم بر می داریم:
موفق خواهیم شد و هیچ عامل بیرونی در موفقیت و شکست ما تاثیری ندارد
اینکه برخی فکر می کنند دست کردن دستبندی خاص پوشیدن کفشی خاص و …: تاثیر در موفقیت و شکست آنها دارد باور نادرست و نامناسبی است
برای تحقق خواسته ها باید:
اعتماد به نفس خود باوری احساس خوب و احساس قدرت در درون و ذهن خود ایجاد کنیم
قانون در تمام شرایط و موقعیت ها به خوبی عمل می کند: احساس خوب=اتفاقات خوب احساس بد=اتفاقات بد
زمانی که عزت نفس بالاتری داریم: کارها آسان تر انجام می شود و تاثیر پذیری ما بسیار بیشتر است
نباید عزت نفس خود را به : لباس هیکل دستبند ظاهر و سایر عوامل بیرونی… گره بزنیم و متصل کنیم چون شرایط بیرونی ممکن است کاملا دگرگون شود و اینگونه احساس ارزشمندی و عزت نفس ما از بین خواهد رفت
عوامل بیرونی به خودی خود تاثیری در داشتن روابط بهتر کسب و کار موفق ندارد بلکه:
تنها باعث می شود احساس ارزشمندی و عزت نفس ما بالاتر رود
تاثیر و نتیجه ی اصلی فقط ناشی از : عزت نفس و احساس ارزشمندی بالاست نه سایر عوامل بیرونی
بسیاری از افراد با وجود داشتن ثروت هیکل و ظاهر مناسب: نتوانسته اند روابط خوبی ایجاد کنند
عزت نفس و احساس ارزشمندی ما: باید درونی و متصل به خداوند و خودمان باشد
دلایل موفقیت افراد را : به درستی درک و آن را به عوامل بیرونی متصل نکنیم
تا حدی می توانیم بر روی عوامل بیرونی برای افزایش عزت نفس خود در ابتدا حساب کنیم اما در نهایت عزت نفس و احساس ارزشمندی ما باید درونی باشد
در واقعیت:
تمام اتفاقات زندگی ما تنها به واسطه ی: باورها و فرکانس های ما رقم می خورد نه هیچ عامل بیرونی دیگر
حساب کردن بر روی هر عامل بیرونی : شرک محسوب می شود و تنها گناهی که خداوند به هیچ وجه نمی بخشد شرک است
تمرکز خود را تنها بر روی خودمان و خداوند قرار دهیم و به عوامل بیرونی قدرت ندهیم
سلااام به همه دوستای گلم و استاد و خانم شایسته عزیز
وووااقعا اعتماد بنفس پایه ی اصلی موفقیت توی هر زمینه ای هست و اگه انسان دارای اعتماد به نفس وااقعی باشه نه کاذب به خیلی از موفقیتها میرسه
ولی اعتماد بنفس هم جزئی هستش بعضیا توی یه قسمتی فقط اعتماد بنفس دارن و فقط تو همون زمینه موفق هستند و بعضیها پیش یکسری افراد اعتمادبنفس دارن و راحت صحبت میکنن و وو ولی اگه همون صحبتها رو بخوان توی یک جمعی بزنن هوول میشن و.دستشون میلرزه ووو
ولی انسان برای موفقیتش باااید روی اعتمادبنفسش کار کنه اونم نه کاذبش
اعتماد بنفس واقعی یعنی خودتو ارزشمند بدونی
و آدمی که ارزشمنده فقط به دنبال احساس خوبه سراغ حاشیه نمیره حسادت و.کینه و وو اینا در وجودش نیس ورودیهای ذهنشو.کنترل میکنه چون آرامش براش خیییلی مهمه توی کارهاش توکل و امید داره چون میدونه یه حامی داره به اسم خدا که همیشه کمکش میکنه تا مسائلشو حل کنه پس همیشه از خدا هدایت میخاد و به الهاماتش گوش میده چون میدونه خدا بهش الهام میکنه و دنبال نشانه ها میگرده و.حتماااااااا چیزی که بهش الهام میشه رو عمل میکنه چون خودشو ارزشمند میدونه چون ایمان قوی داره و مطمئن هستش که به خواسته هاش میرسه حتی اگه وسط راه به تضادی بر بخوره اصلااا نگران نمیشه و.میدونه این تضاد اومده بهش درس بده و از دل تضاد خواسته اشو وااضح میکنه و امیدوااارانه جلو میره و از مسبر لذت میبره و همیییشه شااا و سپاسگزاره
چیزی که من از اعتمادبنفس فهمیدم اینه
امیدوارم که درست فهمیده باشم و درست درکش کرده باشم
دوستتون دارم
امیدوارن به زووووودی هممون به اهدافمون برسیم😍😍😍
در پناه خدا شاد ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید
درود به همه دوستان عزیز این اولین کامنت من در سایت استاد عباس منش هست
امروز تصمیم گرفتم که برای اولین بار کامنت بذارم
موضوع جالب توپ تنیسی که استاد گفتن و خیلی هم جالب بود برای من هم اتفاق افتاده بوده ولی به یه شکل دیگه.
داستان جالبش چی بود ؟
من یه پدربرزگ داشتم (روحشون شاد) ایشون خیلی آدم خودساخته و بزرگی بود ، در حقیقت بزرگ منطقه بود . یادمه امتحانات نوبت آخر دبستان بودم و برای رفتن سر امتحان ریاضی مضطرب بودم . بابا بزرگ برای اینکه استرس من رو کم کنه دست کرد جیب کتش و یه خودنویس خیلی قشنگ به من داد و با همون آرامش و متانت همیشگی گفت: ((با این خودنویس برو سر جلسه و مطمعن باش همه سوال ها رو جواب میدی)) و بعد از گفتن این جمله طبق معمول یه دعا هم برای ما میکرد که معمولا اینطوری بود : (( امیدوارم پسرم مهندس بشه دکتر بشه و به همه جاهای خوب برسه)) . این دعا همواره بدرقه راه ما نوه ها بود.
روز امتحان باورتون نمیشه ، من فکر میکردم پروفسور حسابی یا انیشتین هستم. با یه اعتماد به نفسی رفتم روی جلسه و تمام سوالات رو به راحتی جواب دادم اونم توی یه زمان خیلی کم. از اورن روز به بعد من دیگه باور کردم که این یه خودنویس معمولی نیست و جادوییه و … . اون خودنویس یه خودنویس معمولی بود ولی باور من به این خودنویس داشت کار میکرد و خیلی روی من تاثیر مثبت گذاشته بود. یعنی دقیقا اون باوره داشت کار میکرد و باعث شده بود من هم ترسم کمتره بشه ، هم استرس نداشته باشم ، هم اعتماد به نفسم رو برده بود بالا و هم نتایج خیلی بهتری نسبت به قبل میگرفتم .
هنوز هم با اینکه اون خودنویس جوهرش تمام شده و چون مدل قدیمیه جوهرش دیگه نیست ، ولی حس خوبی رو در من ایجاد میکنه.
الان با آموزشهای استاد من دقیقا فهمیدم که باور چه تاثیری میتونه روی همه ی جنبه های زندگی ما بذاره.
سلام و احترام خدمت استاد عزیزم و مریم جان نازنینم 😘😘❤️
و همه دوستان عزیز و خانواده بزرگ وعالی عباسمنش 🍀💚
حقیقتش این فایل خیییلی خییییلی منو به فکر برد
اینکه چقدر یه ادم میتونه کوچیک باشه و محدود
و این کوچیکی رو تو خودم حس کردم چون یه زمانی بود شاید 13/14 سالم بود یه تیکه سنگ بود و کلی خاطره داشتم باهاش، یک سنگ قیمتی و ارزشمند نبود ها یه سنگ معمولی که از کف خیابون برداشته بودم که بزنم به کسی، 🙈🙈🙈
اره دقیقا میخواستم بزنم به یه پسری که منو اذیت میکرد با نگاه هاش، ولی خوب خداروشکر نکردم این کار رو 😂😂🙃🙃😉😉
الان که دارم کلی خندم گرفت از کار خودم
ولی اون سنگ سالهای سال دستم بود، باهاش حرف میزدم شاید خیلی اوقات سنگ صبور من بود، هر مشکلی بود یا هر حرفی رو با اون سنگ میزدم
میگرفتم توی دستم و تمام حرفامو باهاش میزدم، بعدش کلی اروم میشدم و حس آرامش میگرفتم، کم کم این سنگ شد عین بت، اگر نبود بهم میریختم
کسی سمتش میرفت یا میگفت این اشغال چرا اینجاس بهم میریختم، فکر نبودش ترس عجیبی به دلم مینداخت
میزاشتم ته کیفم که کسی نتونه پیداش کنه و بهش دست بزنه
دیگه بزرگتر شدم و گفتم داری چیکار میکنی اخه
یه سنگ دستت گرفتی، عین دیوانه ها
چرا دروغ حتی گاهی محکش میزدم دیگه، چون انتظار داشتم ازش که بهم کمک کنه واقعا باورم شده بود این سنگ که به من نیرو و توانایی میده
ولی میدیدم نه دقیقا زمان هایی که با اراده خودم از سنگ کمک میخواستم یا به قولی دخیل بسته بودم بهش و میگفتم اره این بهم نیرو میده
به بدترین شکل اتفاقاتی میفتاد که خیلی سخت میشد حلش کرد
ولی زمانی که حتی به بدون اون فکر نمیکردم اصلا مهم نبود بودش یا نبودش خیلی عالی همه چی حل میشد
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم یه روز تصمیم گرفتم و پرتش کردم بیرون
و شاید باورتون نشه یه حس رهایی فوقالعاده ای داشت، با اینکه به این درک رسیده بودم که اون فقط یه سنگ بود ولی اولش کمی ترس ته دلم داشتم در کنار اون حس عالی رهایی
من خییلی خییییلی دیر با جهان هستی اشنا شدم، خیییلی خییییلی دیر خودم خود واقعیم رو شناختم
اینکه یه انسان چه قدرت و توانایی هایی داره، که رب العالمین چه توانایی های عظیمی در وجود انسان گذاشته
من هنو 1 سال وچند ماه وارد این مباحث و شناخت جهان هستی شدم و تازه فهمیدم چقدر همه چیز رو به ما اشتباه گفتن، چه راه هایی رفتیم که نباید
چه وقت هایی رو گذاشتیم که نباید میزاشتیم
یه چیزی که من از اول قبول نداشتم این خرافات دعا و چشم زخم بود چیزی که توی خانواده ما به شدت بهش اعتماد و اعتقاد دارند
و مادرم به شدت از این مسائل میترسن
دقیقا 15 ساله قبل زن دایی من که کلا خانوادگی تو کار دعا و جادو جنبل هستن سر مسائل و اختلافاتی که با دایی بنده داشت همه خانواده مارو تهدید به این کرد که زندگیتون رو نابود میکنم و نمیزارم اب خوش از گلوتون بره پایین، خونه خرابتون میکنم
و من تازه اون زمان اوایل ازدواجم بود و دقیقا ایشون چون میدید همه روی من حساس هستند، اسم من رو اورد و به صورت علنی اعلام کرد هرکاری بتونم میکنم که نفیسه زندگیش بهم بخوره روزگارش رو سیاه میکنم
تمام خانواده من مخصوصا مادرم شب و روز نگران و آشفته بود و گریه میکرد 🤦♀️🤦♀️🤦♀️😑😑😒😒
همش میگفت اگر کسی چیزی اورد نگیری ها
کسیو راه ندی تو خونت
نمیدونم چیزی تو خونه دیدی حتی به میخ بندازش بیرون و لباس اوردن برات نگیری بپوشی😅😅😂😂
دیدم مامانم داره از پا درمیاد هرچیم میگفتم مادر من من به این چیزا اعتقاد ندارم بابا اینا چه حرفیه اخه، مگه اون خدا نمیبینه نمیدون چی بچیه به همین راحتی میشه زندگی کسیو خراب کنی اخه اون اگر راست میگه زندگی خودش رو نجات بده 😶😶🤦♀️🤦♀️
ولی گوشش بدهکار نبود
و من جلوی چشم خودش زنگ زدم به زن داییم و گفتم ممنون میشم کاری که گفتی رو انجام بدی
خدای من شاهد شوک مونده بود چی جواب بده
گفت یعنی چی، گفتم قرار بود دعا برام بگیری اگه لازم خودمم میام که کارت راحت تر بشه نیاز نباشه چیزی یا کسیو اذیت کنی باهم بریم دعایی که گفتی بگیر
زندگی که با یه دعای تو قراره بهم بریزه و خدایی هم انگار نیست دیره از هم نپاشیده، خدایی که من میشناسم نمیزاره اندازه ارزن و کمتر از اون حتی به من آسیبی برسه🤩🤩🥰🥰🎀
ولی هیچ مشکلی هم ندارم
هرکار لازم بگو من انجام میدم، مامانم میگفت تو دیوانه شدی چه کاری بود اخه اگرم نمیخواست انجام بده تو مجبورش کردی بره انجام بده لجش رو دراوردی
اونا به پدر خودشون رحم نکردن مرد بیچاره رو بخاطر ارث با دعا دیوانه کردند 😂😂😂
خلاصه کلام این شد که 15 ساله من دارم زندگیم رو میکنم و همیشه گفتم خدام هستم و به ناحق هیچ آسیبی به من و زندگیم نمیرسه، اگر مشکلی هست از من بوده و دیدم 💚💚💚
ولی در خیلی مسائل از جمله اعتماد به نفس و عزت نفس ضربه خوردم، و تازه تو این یکسال و چند ماه متوجه شدم ضربه هایی که خوردم به این دلیل بوده
دارم درستش میکنم
باورهام رو دارم میسازم، خودسازیم رو شروع کردم
کلی نتیجه دیدم کلی دستاورد داشتم
اولین دستاورد هم آرامش نابی هست که دارم
حس خوشحالی و خوشبختی که در هر لحظه دارم،شکرگزار بودم، اینکه از لحظه لذت میبرم، نگرانی های ایندم به کمترین میزان رسیده و دارم کار میکنم به صفر برسونمش
گاهی لنگ میزنم ولی به خودم میام، یه تلنگر میزنم بع خودم اهای خانم کجا کجا
داری اشتباه میکنی ها، برگرد درستش کن
این دقیقا برام امروز پیش اومد
که فایل تلنگر بزرگی بهم زد، و فوق العاده زیبا بود برام استاد 🥰🥰🤩🤩
چندهفته قبل انگشتری از خواهرم دست من بود، که تو این مدت کار من و فروشم به شدت بالا رفت
تا چند روز قبل که من انگشتر رو پس دادم، هم زمان شد با چندتا اتفاق، که من یه لحظه تو فکرم گفتم چقد اون انگشتر خوش یومن بود چقد تا بود برام خوب بود همه چیز،باز فکررو اصلاح کردم کلا تو نخش نبودم
باز امروز نیم ساعت قبل دیدن فایل دوباره زمزمه های اون افکار تو ذهنم اومد، حتی گفتم بزار زنگ بزنم بگم برام بیارتش یه تایمی دستم باشه بهش برمیگردونم باز
جدل داشتم با خودم که فایل رو دیدم و نشانه امروز رو گرفتم و به خودم اومدم 💚💚💚🙏🙏
خیلی متنم طولانی شد
ولی اینا تجربه های من بود، زیاد داشتم از این تجربیات نه تنها من همه دوستان داشتند
و خییلی از این ها ریشه در تربیت ما داره، ای کاش ماها بتونیم الگوهای درست تری برای نسل های ایندمون باشیم، که دیگه اونا با این خرافات و اراجیف زندگیشون رو محدود نکنند
و بتونن تمام و کمال از وجودشون، از اون نیروهای درونیشون استفاده کنند و زندگی فوقالعاده عالی رو تجربه کنند🙏🙏🙏🙏
واقعا از تک تک فایل های شما انگیزه میگیرم، بی نهایت دوست دارم تو دوره ها شرکت کنم، یکی از آرزوهای من همین و اولین باری که یاد گرفتم خواسته هام رو بنویسم جزء اولین خواست هام در دفترم شرکت در دوره های استاد عباسمنش رو نوشتم
خیلی خیلی عاااشقتونم، بی نهایت دوستون دارم
خداروشکر که هستید و خداروشکر هدایت شدم به سمت این اگاهی ها از طریق شما
بمونید برامون، همیشه سالم و سلامت و پایدار باشید 🙏🙏💚💚💚
همین که صحبت میکنید شروع میکنم به ربط دادن حرفهاتون به زندگی و اتفاقاتی که برای خودم رخ داده، این روزها بشدت نجواهای مهاجرت به سرم زده درحالی که همچی خوبه
حقوق ماهی ٧تومن و بیمه ی ۵ساله و پس انداز و طلا و سکه و بورس سلامتی کامل و الحمدلله خانواده ای که بشدت از لحاظ احساسی همیشه حامی من هستن
استاد دقیقا این همچی خوب بودنه درسته یاد گرفتم قبل ازاینکه سیلی بخورم علاوه براینکه حفظش کنم در راستای بهبودش و رشد همه ی ابعاد زندگیم تلاش کنم
و با علم به این نکته مثل آبی شدم که اگر یجا بمونه گند کرده
دیشب رزومه برای تهران فرستادم به الهاماتم به هدایت هایی که خداوند سرراهم قرار داده عمل میکنم تا به زودی خواسته هام اتفاق بیفته
از نوجوانی باور داشتم باور قلبی که همیشه توی تهران اتفاقات بزرگ بمناظر منه
کلا به این شهر حس قلبی مثبتی داشتم و هربارم رفتم بیشتر عاشقش شدم و مطمئنتر
اینکه الان توی اهواز با تضاد هوای گرم طبیعت و هوای خوب رو فریاد میزنم
با حمایت زیر چتر خونواده بودن مستقل بودن رو فریاد میزنم
به کارمند بودن و حقوق بگیر بودن، کار برای خودم و تلاش در راستای اهداف خودم رو فریاد میزنم
استاد خدا کمکم کنه خدا خیر برای شما بخواد این خواسته ی من خواسته ی چندین و چند ساله ی منه
که حالا با انجام کارهایی که گفتم به حرف شما رسیدم به اعتماد بنفسی رسیدم که مطمئنم ازپس زندگی و کار توی تهران به راحتی برمیام فقط خدا هدایتم کنه منو به سمت ارزوی همیشگیم هدایت کنه
الهی آمین 🙏🏻
دررابطه با باور به چشم نذر گفتین یاد تجربه ی دو روز پیشم افتادم که همکارام از یه وام خونگی حرف میزدن که فلانی همیشه نفر اول در میاد و چه شانسی داره من هیچوقت نه توی وام بانک نه وام خونگی شانس ندارم
تازه یه وام شرکت کردم پولمو خوردن
همه باهاش همدردی کردن و یکایک تایید کردن آره بابا ماهم شانس نداریم
بعد رو کردن به من که تو به شانس اعتقاد داری
و من اونجا فقط شما اومدی توی ذهنم و طوری که توی صورتم خنده م معلوم نباشه پوزخندی تو دلم زدم که ای وای شما به چی باور دارید وقتی نمیدونید خودتو میتونید خالق باشید خالق ثروت و پول باشید نه لنگ وام اونم سر شانس….
و یه نه محکم گفتم و اون بحث دیگه تموم شد
فقط میخواستم بگم اره هست استاد تا دلتون بخواد ولی ما دیگه قاطی این آدما نیستیم
و من باور دارم اگه شانسی هم باشه شانس آشنایی با شما بوده که اونم من در مدار دریافتش بودم به لطف خدا و تونستم قدم در این مسیر زیبا بذارم
استاد همه ی عشق یه شهریوریه پر از احساس که با قلبش همیشه زندگی کرده رو براتون میفرستم و مطمئنم بهتون میرسه
به امید موفقیتم در پناه الله و آگاهی های ناب شما✋🏻🌹💗💗💗
خدایا شکرت برای این فایل فوق العاده و اگاهی نابش و یسری سوالات من که هم در فایل و هم درکامنت دوستان جوابش رو دریافت کردم 🤩🤩🤩
خدایا شکرررت شکررررت شکرررررررررت ❤
خوش به حال اون کسی که میتواند با عامل درونی در خودش احساس قدرت و اعتمادبه نفس رو ایجاد کنه نه باعامل بیرونی
خوش بحال اون کسی که میتونه با عامل درونی در خودش احساس قدرت واعتماد به نفس رو ایجاد کنه نه عامل بیرونی
خوش بحال اون کسی که میتونه باعامل درونی در خودش احساس قدرت واعتماد به نفس رو ایجاد کنه نه عامل بیرونی
درسته اعتماد به نفس وعزت نفسی که وابسته به عوامل بیرونی باشه با ازدست رفتن عامل بیرونی از دست میره، ولی بااعتماد به نفس وعزت نفس درونی هست که هرانچه بخوایم رو میتونیم خلق کنیم و حتی اگه اونچه که خلق کردیم ازدست بره خودمون رو نمیبازیم چون اعتمادبنفس وعزت نفسمون درونی هست، میدونیم که ارزش ما به مواردی که کسب کردیم نیست و همچنین دوباره هم قادر به بدست اوردن انچه که میخوایم هستیم
من باید عزت ونفس واعتماد به نفس رو درونی در خودم ایجاد کنم و گره نزنم به عوامل بیرونی
و واقعااعتماد به نفس و عزت نفس موضوعی هست که هرروز لازم هست روی تقویتش کار بشه …
من هرروز روی این موضوع کارمیکردم مخصوصا تمرین اینه و عبارات تاکیدی رو بکار میبردم باخودم دراین رابطه صحبت میکردم کتاب میخوندم واعتماد به نفس وعزت نفسم بهتر شده بود راحتتر میتونستم خودم باشم ونظرم رو بگم و محبت واحترام دیگران هم نسبت به من بیشتر شده بود بعد گفتم خب دیگه این مسئله م حل شد حالا برم سراغ درست کردن یک باور دیگه م بعد فکر کنم رفتم سراغ درست کردن باورای ثروت 🤔 و عزت نفس رو رها کرده بودم تا یکروز دیدم دوباره تقریبا برگشته به حالت قبل😐 دوباره اون راحتی خودم بودن و دوست داشتن خودم جا رو داده به ترس و نجواها وقضاوت خودم وسرزنش خودم و…
الان میفهمم وقتی میگید روی عزت نفس هرروز باید کار کرد یعنی چی …قبلترا به همین شکل میومدم روی همه ی باورهام باهم کار کنم عزت نفس و ثروت و… بعدهرکدوم نصف ونیمه درست میشد، بازمیگفتم همه باهم که نمیشه باید یکی یکی انجامش بدم بعد یکی درست میشد میرفتم سراغ بعدی همون یکی که فکرکردم دیگه درست شد برمیگشت به حالت قبل …
اما با سریال زندگی در بهشت تازه فهمیدم کارکردن روی باورهایعنی چی … منم مثل دوستانی که در
سریال زندگی در بهشت پرسیده بودن چطوری هم به انجام کارهامون برسیم هم روی باورهامون کار کنیم بعد شما گفتید اصلا شما بگید روی باورهامون کار کنیم یعنی چی … خب مثلا من فکر میکردم 🙈🙈
روی باورهامون کار کنیم یعنی یک ساعتی فایل گوش بدیم یعنی عبارات تاکیدی رو تکرارکنیم یعنی سپاسگزاری رو در دفترمون بنویسیم و از این دست تمرینات 🙈🙈🙈 خدایی حق داشتیدبخندیدوشاکی باشید ،خودمم که الان فکرمیکنم خیلی برداشت داغونی بوده🙈🙈🙈 ببخشید بااینکه شما خوب توضیح دادید ما شاگرد خوبی نبودیم ودرست درک نکردیم🙈🙈🙈
( الان که شروع کردم زندگی در بهشت رو دارم از اول میبینم ، میبینم که از همون قسمت دوم ویاحتی اولین قسمت زندگی در بهشت مشخص بود کارکردن روی باورها یعنی چی … فکر کنم قسمت دوم زندگی در بهشت بود که بعد از پاکسازی جنگل باخانم شایسته عزیز میگفتید چقدر ادم وقتی یک کاری رو انجام میده وتمومش میکنه احساس خوبی بهش میده، این رو ادم باید هی به خودش بگه ویاداوری کنه که حتی کارهای بزرگ وسنگین رو فقط باید شروع کنی وادامه بدی وکاری نداشته باشی کی تموم میشه فقط به خودت بگی الان هرکاری که ازدستم برمیاد رو انجام بدم)
اره کار کردن واقعی روی باورها جدا از کارو زندگی ما نیست ، کارکردن درست روی باورها تکرار یسری حرفاو کارا در زمان خاص نیست ، کارکردن درست ونتیجه بخش روی باورها یعنی همین قدمهای عملی که در جهت درست کردن اعتماد به نفس وعزت نفس برمیداریم(مثل همین مثالهای نپوشیدن کفش پاشنه بلند و…که دوستمون از خانم شایسته گفتن و یادآوری کردنِ اقدامات عملی که انجام دادیم وحس خوبش به خودمون … این هست که نتیجه بخش هست … همینجا که شروع کردی قدم برداشتی کاری رو پیش بردی وپیشرفتت رو دیدی واز انجام کاراحساس خوب دریافت کردی وقتی اینجا به خودت میگی انجام کارهای بزرگ باقدمهای کوچیک آغاز میشه وقتی بخودت میگی افرین واسه این موفقیتی که کسب کردم واسه ذهن باورپذیرتر هست ویاداوریش با احساس خوب همراه هست باورا رو راحتتر تغییر میده ، تا اینکه اقدامی انجام نداده هزار بار عبارت تاکیدی بگی انجام کارهای بزرگ با قدمهای کوچیک انجام میشه تااینکه هزاربار بگی من موفقم من موفقم😶 این عبارت تاکیدی در کنار اقدامات عملی تاثیرگذارتر ونتیجه بخش ترهست ….
اره تغییر باورها یعنی میرم بیرون خرید میکنم نگم اینقدر از پولم کم شد بگم خدایا شکرت بابت خریدم بابت پولی که دارم ومیتونم خرید کنم یعنی ببینم فراوانیها رو ببینم مغازه هایی که کلی مشتری دارن بگم خدایا شکرت بابت این فراوانی مشتری بابت پولی که در دست مردم هست … تغییر باورها یعنی موقع ظرف شستن بگم خدایا شکرت واسه غذاو خانواده م واسه انرژیم واسه اب واسه زنده بودن وزندگی کردن ،واسه اینکه ادم منظمی هستم، با تمیز کردن ظرفها دارم الودگیهای ذهنم رو هم تمیز میکنم…
یعنی موقع برخورد با تضاد روی تضاد تمرکز نکنم روی راه حل روی خواسته م تمرکز کنم نه اینکه فقط وقتی که اوضاع گل وبلبل هست صدبار عبارت تاکیدی بگم … اره باورها بازندگی درهم امیخته ، ما باهرعملکرد و صحبتی که داریم درحال باورسازی هستیم
هرروز باید به نکات مثبتمون توجه کنیم به کوچکترین رشد وپیشرفت وموفقیتهامون توجه کنیم تحسین کنیم بارهاوبارها درموردش صحبت کنیم …
باورسازی هرروز داره انجام میشه ….
کارکردن روی عزت نفس روزانه انجام میشه با افکارمون با کنترل نجواهای ذهنمون با کانون توجه مون با عملکردمون با صحبتهاو واگویه هامون، هر لحظه از هرروز وهرروز و هرروز …باانجام کارهایی که انگیزه های انجامش هم درونی هست ، بخاطر خودِخودمون نه برای نمایش به دیگران ، عزت نفس حقیقی رو تجربه میکنیم
یکی از تجربیات خودم از اعتماد به نفس این هست که دوره ای از زندگیم وضع مالی ما اصلا خوب نبود وقتی میرفتم واسه خرید وقیمت میگرفتم و پول کافی نداشتم احساس میکردم الان یک مُهر روی پیشونی من خورده که این وضع مالیش خوب نیست وهمه ی ادما هم این مهر روی پیشونی من رو میبینن نسبت بهم حالت ترحم دارن و میگن ای وای اخی بیچاره این وسیله واسش گرونه پولشونداره بخردش😆
بعدکه وضع مالی ما بهترشدمیرفتم خرید قیمت میگرفتم و پولش رو هم داشتم که بخرم ونمیخریدم این فکرو نمیکردم که الان طرف میگه بیچاره پولش رو نداشت، یااگه کسی هم اینطوری فکر میکردواسم مهم نبود چون خودم میدونستم که پول خریدش رو دارم وبخوام میتونم بخرم...اما از اونجایی که من از اون دسته آدمها بودم که هزینه هام از ورودی مالیم بیشتر میشد،و هرچقدر وضعم بهتر میشد مکان خریدم و اجناس مورد نظرم هم گرونتر میشد ،بعد یکروز که رفته بودم خرید دوباره برخوردم به موردی که میخواستم بخرمش وپول خریدش رو نداشتم دوباره احساس کمبود و عدم اعتماد به نفس گرفتم... بعد فکر کردم بابا چطوریه که تو وقتی پول تو حسابت باشه اگه کل دنیاهم بهت بگن گدا واست مهم نیست ، ولی زمانیکه پول توحسابت نیست دیگه احساس میکنی الان همه دنیا فهمیدن پول تو حسابت نیست یا بهت ترحم میکنن یا مسخره ت میکنن یا بی ارزش شناخته میشی😶
در واقع این خودم هستم که ارزشم رو به پول توی حسابم گره زدم، اره میشه اون احساس اعتماد به نفس وعزت نفس رو بدون این موارد هم ایجاد کرد …وفکرکردم هیچکس هم اینقدر که خودم نسبت به خودم بیرحم هستم بیرحم نیست، یوقتی ما یک موردی رو واسه خودمون بدوعیب میدونیم خودمون رو قضاوت میکنیم بعد فکر میکنیم دیگه الان کل دنیا هم انگشتشون رو گرفتن سمت همون کم وکاستی ما، ولی غالباً اینطوریا نیست وفقط یک توهمه …
یکزمانی هم اعتماد به نفسم رو گره زده بودم به مدرک دانشگاهی ، دیگران میگفتن تو دکتر بشی اینده ت تضمین شده س ودیگه خوشبختی ، درحالیکه روحیه ی من اصلا به پزشکی نمیخوره، بعد میگفتن خب حالا پزشکی دوست نداری دیگه داروسازی رو که میتونی…. من دانشگاه دولتی رشته زبان قبول شدم وبعدانصراف دادم وگفتم نمیخوام دانشگاه برم… همه سرزنشم میکردن و میگفتن دیگه تو به هیچ جا نمیرسی، دیگه جایگاه اجتماعی و اینده ت رو نابود کردی، توهوشت از خیلی از بچه های فامیل ودوستانت بیشتر بود بعد اونا رو ببین رفتن مدرک گرفتن اما توچی… ومن هم تا مدت طولانی احساس بی ارزشی میکردم وهروقت کسی ازمن میپرسید مدرکت چیه حس بدی میگرفتم احساس میکردم میخواد بی احترامی کنه یانگاه تحقیرامیزی بهم میندازه، یا ادم کم هوش وحافظه بنظرمیام…درحالیکه میدیدم ادمهایی بدون هیچ مدرکی اما موفق و ادمهایی باچندین وچندتا مدرک اما ناموفق…. تااینکه رفتم پیش روانشناس صحبتهای ایشون هم اموزنده بود و هم حالم رو بهتر کردوخیلی هم خوشحال شدم که کسی که خودش دکترای روانشناسی داره نمیگه که مدرک همه چیزه … و واقعا ادم شریفی هست حتی زمانیکه در گروهشون عضو بودم میدیدم که خودشون هم اهل یادگیری هستن وحتی از افرادی که مدرک ندارن هم یاد میگیرن و حتی فایلهای شما رو هم که بچه ها میفرستادن داخل گروه ،نمیگفتن که نفرستیدو مشخص بود ترسی ندارن که الان مراجعین من ازدستم میرن و رزق وروزی خودشون رو دست خدا میدونستند… برعکس یک عده که خودتون حتما بهتر میدونید در حوزه کاری شما هم بودن که میگن نه اگه مدرک نداری صلاحیت اظهارنظرنداری یامثلا اگه مدرک روانشناسی نداری حق نداری مشاوره بدی و سمیناربرگزارکنی…مطالعه کتابهای موفقیت جای علم روانشناسی رو نمیگیره و … یکی از این اساتیدرو میشناسید که تحقیرامیز واسه شما میگفت عباسمنش با مدرک فوق دیپلمش اومده حرف میزنه، نمیدید که این ادم چه اعتمادبه نفس وعزت نفسی داره که اومده واین همه مخاطب روجذب کرده ومخاطبها حتما نتیجه میگیرن که سراغش میرن … واقعا همین شما یک نمونه ی بارز از اعتماد به نفس وعزت نفسی هستید که وابسته به عوامل بیرونی پول و مدرک و…نبودید
اصلا کلا این وابستگی پدرومادر تجربه های ناجالب هست میخواد وابستگی اعتمادبه نفس به عوامل بیرونی باشه میخواد وابستگی به آدما باشه یا وابستگی به پول و نتایج و امثالهم و غیره باشه ….
شنیدم میگن هدف خلقت ما این هست که تجلی اسماء خداوند باشیم خب یکی از همین اسماء خداوند صمد(بی نیاز) هست، وقتی من باورکنم که خدا بی نیاز وبی نیاز کننده هست، منم احساس بی نیازی میکنم … احساس وابستگی ،کمبود ونیاز تجربه ناجالب بدنبال داره…این هست که میگن قبل از بدست اوردن انچه که میخواید باید حسش کنید، رها باشید باورکنید که همین الان اونچه که میخواید رو دارید ومحتاجش نباشید تا خواسته تون محقق بشه … ادمی که احساس بی نیازی داره اعتمادبه نفس وعزت نفس درونی هم داره …
و اره چقدر زیاد هستن نمونه هایی که باور وعزت نفس درونی دارن نیک وویچیچ بدون هیچ دست وپایی شنا میکنه سخنران انگیزشی هست و ازدواج کرده باهمسری سالم وزیبا وفرزندانی سالم وزیبا داره… وین دایردر یکی از برنامه هاش اقایی رو دعوت کرده بود که درسن دوسالگی در اتیش میسوزه و پزشکا میگن این حتما میمیره اما اون ادم زنده میمونه با وجود ظاهرنازیبا ودستهای نداشته وقتی وین دایر میگه اگه قرار باشه کسی بهانه بیاره وشکایت کنه این ادم هست اون جواب میده نه حتی من هم این حق رو ندارم زندگی من هدیه ای ازجانب خداوند هست چطور میتونم بابت هدیه شاکی باشم … واین ادم نوازنده موسیقی هست که باذوق وعاشقانه کارش رو انجام میده وموفق هست ….
راستی استاد اون تحقیقی هم که گفتید درمورد بدن عضلانی جالب بود چون من خودم از همون دسته م که این نوع استایل چندتیکه مورد پسندم نیست ،ولی نیمی ازدخترای اطرافم دوست داشتن ومیگفتن باحاله خیلی مردونه س حس تکیه گاه بودن رو بیشتر منتقل میکنه وقدرت مردو بیشتربه نمایش میذاره و جذابه.. حدس میزنم الان اگه دوباره نظرسنجی بشه اون امار ۹۰ درصدی یه ۲۰ الی ۳۰درصدی کاهش پیدا کرده باشه باتاثیر تبلیغات و…
مثل مواردی که درحالت عادی شاید بنظر زیبا نیاد بعد به محض مد شدن وهجمه تبلیغات میبینی چقدر طرفدار پیدا کرده ابروهایی که یک مدل نامرتب بنظرمیاد و پرسینگ و فک زاویه دار ،البته منظورم فکای زاویه دار طبیعی نیست منظورم اون مدل فکهای زاویه داری هست که باعمل جراحی بطرز خیلی مصنوعی ونازیبایی زاویه دار شده ….یکدفعه ابرو نازک مدمیشه همه میرن ابروهاشون رو مثالِ نخ اصلاح میکنن یکدفعه پهن مدمیشه میرن پهن برمیدارن اصلا مهم نیست که چی بصورتت میاد مهم این هست که ازمدافتاده نباشی😶…واسه استایل اقایون وخانومها هم همینطور تبلیغات که در واقع همون ورودی ذهن محسوب میشه میتونه زیبایی رو در ذهن ادما جابجا کنه ، میشه درحالت طبیعی سلیقه ت متفاوت باشه نسبت به زمانی که ورودیهای ذهنت بااین دست تبلیغات بمباران شدن…. ودقیقادر ارتباطهای پایداربیشتر ویژگیهای درونی اشخاص از قبیل اخلاق واعتمادبه نفس و ….ملاک قرارمیگیره تا ویژگیهای بیرونی مثل ظاهروقدوچهره
یکی از تجربیات خوبم هم از عزت نفس این هست که من یه مدت که پیشرفتی میکردم دست خودم رو میبوسیدم میگفتم مرسی عزیزم عاشقتم و اگه اشتباهی انجام میدادم دست خودم رو میبوسیدم میگفتم فائزه جونم ببخش منو… بعد یکی از دوستان که وقتی ناراحتم میکردم بهم میگفت توچقدر بی جنبه ای اصلا مشکل از من نیست مشکل از توعه که ناراحت شدی …ایندفعه ناراحتم که کرد ازم پرسید ناراحت شدی،یه نگاهی بهش انداختم وجوابش روندادم بعد گفت معذرت میخوام بخشیدی ؟ گفتم باشه بخشیدم، گفت نه انگار هنوز کامل نبخشیدیم بعد دستم رو بوسید گفت حالا ببخشم دیگه …یک لحظه شوکه شدم، بعدیادم افتاد از دستبوسی خودم برای خودم 😃 گفتم چجالب دوباره قانون به این وضوح جواب داد…
یا یکدفعه هم یادم میاد که یکی از فامیلمون که ارایشگر هست اومده بود خونه مون که به من یاد بده که چطوری موهای مامانم رو رنگ کنم قبلش باهم رفتیم خرید رنگ مو و اون میگفت فلان رنگ رو انتخاب کن من گوش نمیدادم ورنگی که خودم میخواستم رو انتخاب میکردم بعد هم میگفت میزانش و واریاسیونش چقدر باشه ،گوش نمیدادم مطابق احساس وسلیقه خودم عمل میکردم یعنی به اصل دستورالعمل گوش میدادم ولی ادامه ش رو احساس میکردم لطمه ای به کارم وارد نمیشه به دلخواه خودم عمل میکردم و فامیلمون میگفت من بهت گفتما گوش ندادی اگه کارت خراب شدبه من ربطی نداره، بعد فامیلمون رنگ انتخابی خودش که خودش ترکیب کرده بود رو روی موی مامانش اجرا کرد که کارو بهم نشون بده ومن هم روی موهای مامانم انجام دادم رنگ انتخابی که خودم به میزان دلخواهم مخلوط کرده بودم و رنگ موهای مامان من قشنگترشد هم خودم دوستش داشتم هم مامانم هم مامان فامیلمون به دخترش که ارایشگر بود گفت این رنگش قشنگتر شده هم سایر فامیل وقتی دیدن تایید کردن و میگفتن دراین زمینه استعداد داری برو ارایشگری رو اموزش ببین…
من دقت کردم هرکجا که ذوق انجام یک کاریو داشتم وحس اطمینان داشتم که درست انجامش میدم که اون حس اطمینان هم بنظرم از ذوق انجامش اومده و همچنین ازقبل انگار بصورت خودکار تجسمش در ذهنم شکل میگرفته درانجامش اعتماد به نفس داشتم شجاعت وخلاقیت داشتم و موفق میشدم …
یادم هست اولین دفعه که پیست کارتینگ هم رفتم ذوق داشتم وقبلش مربی میگفت به پیچ که رسیدید سرعتتون رو کم کنیدکه ماشین چپ نکنه من تو ذهنم اومد شوماخر گفته جایی که بقیه سرعتشون رو کم میکنن من گازمیدم وسرعت میگیرم😀 بنابراین منم وقتی سوار ماشین شدم پام رو روی گاز گذاشته بودم وازسرعت لذت میبردم وسرپیچ هم از سرعتم کم نمیکردم 😁 انگاری ادم وقتی واسه یه موردی ذوق داره حتی اگه تجسم هم نکنه ولی اون ذوقش تصاویرو واسش در ذهنش میچینه وحتی در لحظه اون تجسم صورت میگیره، منم همون لحظه انگار میدیدم که چقدر خوب رانندگی میکنم … وهمونجا هم مسئول پیست از اعضای خانواده م پرسید قبلا پیست میرفته و وقتی فهمید که نه، باتعجب گفته بود که کارش خیلی خوبه 😎
یا موتورسواری اولین دفعه که موتور کرایه کردم طرف گفت قبلا سوارشدی گفتم نه ، گفت پس از این موتور سه چرخها سوارشو این واسه خانمها راحتتره گفتم نه من همون موتور دوچرخ رو میخوام، گفت پس همینجا یه چنددور بزن بعد اگه تونستی برو تو مسیر، منم دو دور اول رو خوردم زمین ،طرف هم میگفت بیا همین موتور سه چرخ رو بردار ، میگفتم نه، از دور سوم راه افتادم و باهمون موتور رفتم داخل مسیرو البته که در مسیر هم خوردم زمین واومدم موتورو بلندکنم دستم هم به گاز بود وگاز میدادم موتور میرفت منم اویزون به موتور دنبالش میدویدم میگفتم چرا متوقف نمیشه 😂😂😂 تا اینکه دونفراومدن کمکم، من رو ازاون وضعیت اَسفناک نجاتم دادن😂😂😂…
خداروشکر دراین موارد لطف خدا هم همراهم بود وبا وجود اینکه چیزی از تکامل نمیدونستم و تکاملی رو طی نکرده بودم گرفتار نشدم …
من کارهایی از این قبیل زیاد انجام دادم مثل کوتاهی موهای خودم توسط خودم یا خوداموز یادگرفتن کارهای هنری یا آشپزی که اون هم طبق دستورالعمل انجام نمیدادم و مامانم باعصبانیت میگفت بهت میگم اینقدر ادویه بزن چرا گوش نمیدی غذارو خراب میکنی اما من به ذوق خودم مواد رو ترکیب میکردم و درنهایت غذام از غذاهای مامانم هم خوشمزه تر میشد 😎
ولی در همه ی مواردی که بااعتمادبنفس ،خلاق و بااستعدادو شجاع بنظر میرسیدم همه ی مواردی که موفق میشدم وجه مشترکی که داشتند انگیزه ی درونی بود ذوق و شوق ولذت بود…
در مورد چشم زخم هم از اول بهش اعتقادی نداشتم، برخلاف اکثریت که میگن ما تخم مرغ میشکستیم یا اسپند دود میکردیم و فلان دعا رو میخوندیم حالمون خوب میشد ، واسه من هیچوقت اینطور نشد 😄
یادم میاد یکی از اعضای خانواده تخم مرغ میاورد بنظرم خیلی بامزه وهیجان انگیز بود 😂😂😂 باذغال دایره میکشید اسمها رو میگفت و سکه میذاشت سر تخم مرغ و هرچی زیرلب میگفت تخم مرغ نمیشکست بعد میگفت چشم نخوردی و خودش تخم مرغ رو میشکست و یه انگشت میزد داخلش و یک خال هندی تخم مرغی میزد وسط پیشونی من 😂😂😂 حس سرمای خوبی بود😂 بعدا هم خودم میگفتم تخم مرغ بشکنیم ببینم کی چشمم کرده ،خودم باذغال اون دایره ها رو میکشیدم وسکه میذاشتم وزیرلب اسم میگفتم و تخم مرغه طبق معمول نمیشکست انگشتم وفشار میدادم بازم نمیشکست (یعنیامن ازبچگی ضدضربه بودم😄) وخودم میزدم به پیاله تا بشکنه به اون عضوخونواده میگفتم بیا این خال هندی رو تو واسم بزن 🤣🤣🤣🤣
ولی واسه من که شده بود یک نوع تفریح 😂😂😂
بعدا هم یکبار دیگه که حالم بد بود دادیم یکی ازفامیل که میگفتن در این تخم مرغ شکستن مهارت داره انجام داد اون هم گفت چشم نخوردی ، راستش الان که دقیقتر فکر میکنم به اون زمان یادم میاد منم اعتقاد داشتم به چشم زخم ولی اعتقاد داشتم من کسی نیستم که چشم میخوره اون هم براساس اینکه از بچگی که تخم مرغ میشکستن نه واسه من شکسته میشد نه حالم بهترمیشد، ولی میدیدم دیگران میگن چشم خورده بودیم تخم مرغ روی اسم فلانی ترکید ، باخودم میگفتم چجالب چرا من چشم نمیخورم ،این چشم شورا هم سلیقه ندارنا چشاتون رو خوب بازکنیددیگه،بدقت بیشتری نگاه کنیدبوخودا منم خاصم😎یطورایی احساس میکردم چشم خوردن کلاس داره 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 اون زمان چشم خوردن در ذهن من یه حس خاص بودن داشت انگار… چون مثلا طرف میگفت خواهرمن خیلی خوشگله وقتی میریم بیرون چشم میخوره میاد خونه سردردهستش…الان که به اون دوران فکر میکنم داره یادم میاد انگار اتفاقا دوست داشتم وقتی حالم بده بگن چشم خوردی یجورایی احساس خاص بودن بهم بده که خداروشکرهیچوقت هم واسه من پیش نیومد😂😂😂 وبعدهم که بزرگترشدم فهمیدم چرت وپرت هست نگاه میکردم به افرادی که بهش اعتقاد دارن میدیدم غالبا اکثریت کسانی که بهش اعتقاد دارن هیچ مورد انقدر خاصی هم ندارن که میگن ما چشم خوردیم میگه خوشگلم چشم میخورم وکم از خونه میاد بیرون در حالیکه دارم میبینم ادمایی خوشگلی که خودشون هم ذاتی که خوشگلن بماند چقدر آراگیرا 🤔آرا ویرا🤔 آراپیرا🤔 همون منظورم آراسته پیراسته هست وطنازانه هم قدم برمیداره وچشم نمیخوره که اگه ازچشم خوردن میترسید دیگه دلیلی نداشت آراسته پیراسته بیاد… چه ادمایی که چقدرخوشتیپن یا چقدرثروتمندن وچشم نمیخورن بعد اینایی که دوزار دستشون میاد احساس میکنن دیگه الان ترکیده میشن… دیگه اینقدر دیده بودم این موارد رو که به این نتیجه رسیده بودم خرافات وچرت وپرت هست…
اگه اشتباه نکنم باربارا دی انجلیس بود که محتوای نوشته ش این بودکه یه عده از مردم میگن ما دوست داریم حالمون خوب باشه اما فقط میگن درحالیکه خواسته قلبیشون این هست که حالشون بد باشه شایدعجیب بنظربیاد اما اونها حال خوب رو در درد ودل کردن در اینکه دیگران براشون دلسوزی کنن در حق به جانب بودن خودشون میبینن، ترجیحشون این هست که حق به جانب شناخته بشن و واسشون دلسوزی بشه تا اینکه مسئولیت زندگی وحال خوبشون رو بعهده بگیرن وارامش داشته باشن…
واسه چشم زخم هم همینه یه عده دوست دارن مسئولیت اتفاقاتی که واسشون میفته رو بندازن گردن یکی دیگه بهرحال دنبال مقصرهستن حالا یه اعتقادی مثل چشم زخم هم کارو راحتتر کرده، چشم زخم هم نباشه بلاخره یه موردی یا ادمی رو پیدا میکنن که تقصیرارو متوجهش کنن وازخودشون رفع مسئولیت بشه … یسری از مایی هم که در این مسیر هستیم میشه که فراموش میکنیم قانون رو وبجای نگاه به درون خودمون به بیرون از خود نگاه میندازیم ،دیگه اون بنده خداها که جای خود دارن ، خداهمگی مارو هدایت کنه 😇
با سلام خدمت دوستان عزیز همفرکانسی ام و استاد عباس منش
در مورد مثال عزت نفس و اعتماد به نفس میخوام یه مثال جالب رو براتون در مورد زندگی خودم بزنم
من دارم روزهای آخر بارداری مو به لطف الله سپری میکنم
یه دختر ۷ ساله دارم و قبل اینکه باردار بشم برای فرزند دومم،که الان توی شکمم داره تکون میخوره چندین جلسه رو رفتیم پیش دکتر برای تعیین جنسیت پیش از بارداری
من و همسرم دوست داشتیم فرزند دوممون پسر باشه و از هر جنسیتی بچه داشته باشیم
بالاخره چند جلسه گذشت و من به خاطر دوری راه دکتر و شلوغی مطب و وقت کم گذاشتن خانوم دکتر برای بیماراشون اصلا اشتیاق زیادی رو نداشتم تا این کارو ادامه بدم و ویزیت بشم و قرص و دارو بخورم تا بچه مون پسر بشه، میگفتم و باور داشتم و هنوزم باور دارم ،خدا خودش اگه بخواد بهمون پسر بده بدون این کارا و قرص و دارو و رفت و آمدا هم میده
همسرم هم چون دید من خیلی علاقه ندارم به این دوا و دکتر و اینا و برام سخته رفت و آمد و این حرفا ،بعد از چند جلسه کوتاه اومد و علارغم میل باطنیش،ادامه ندادیم که هر ماه بریم پیش اون خانوم دکتر
در عوض من از گوگل سرچ کردم تغذیه و اینا و کارهایی که احتمال پسر دار شدن رو بیشتر میکرد
خلاصه بعد از چند اقدام و طبق توصیه هایی که از گوگل و اینستا خونده بودم من باردار شدم
و سونوگرافی رفتم گفت بچه دختره
همسرم رنگش عوض شد،قهوه ای شد
منم ناراحت شدم و جا خوردم چون اون چیزی نبود که من و همسرم انتظار شنیدنش رو داشته باشیم در اون لحظه،هر دوتامون میخواستیم بشنویم بچه پسره ،بههمین راحتی و آسونی،ولی خیلی زود بازم خدا رو شکر کردم و ازش خواستم سالم باشه
من واقعا از ته دلم ایمان دارم خداوند هر آنچه به دیگران داده به من نیز میدهد و حتی بیشتر از آن رو
وقتی پسر بچه ها رو میبینم اطرافم ،توی تلویزیون یا اینوو اونور
یا هر جایی ،توی دلم بازم تکرار میکنم.خداوندی که به دیگران داده به من هم می دهد و کافیه فقط از خودش بخوام و توکل کنم به خودش
بعد از سونوگرافی و دیدن حس و حال همسرم که توی شوک بود و خیلی انتظار داشت بشنوه بچه پسره و در عوض دکتر گفت صد در صد دختره
بدون هیچ حرفی اومدیم خونه،شبش یا چند ساعت بعدش دقیق یادم نیست
من با چشمانی گریان و دلی شکسته به خاطر واکنش همسرم نسبت به شنیدن این خبر
کتاب قرآن رو باز کنم تا از خدا نشانه ای بخوام و خدا آرومم کرد با نشانه اش
آیه ای آمد در مورد حضرت ذکریا بود که خداوند وعده یحیی رو بهش داد توی اون آیه و دقیقا همون صفحه از قرآن که برام باز شد توی اون لحظه و آرامش عجیبی بهم دست داد خوندن اون آیات در آن لحظه ،ایمانی بهم داد که خداوند بهمون فرزند پسر میده حتما،اگه این بار نشد،دفعه دیگه انشالله من ایمان دارم ،باور دارم فرزند دختر یا پسر ،هیچ ،هیچ تاثیری روی اینکه من بخوام خوشبخت یا بدبخت بشم توی زندگیم ندارن،من هستم که خالق اتفاقات زندگی خودم هستم ،فارغ از اینکه اطرافم چه خبره،ایمان دارم حتما روزی پسر دار هم میشم ،اگه این دفعه نشد انشالله سری بعد ،خداوند از خیر و صلاح ما بیشتر آگاهی دارد و من تسلیم و فرمانبردار خواست و اراده ای او هستم و امیدوارم به لطف و رحمتش که همگان رو دربرگرفته
خدایا بابت لحظه ی اکنونم ، و روزهای عالی که در انتظارمه سپاسگزارم
بیرون ز تو نیست،آنچه در جهان است
در خود بطلب ،هر آنچه خواهی
به نام خداوند بخشاینده مهربان
خداوندا توراسپاس بابت هرآنچه که دادی ومیدهی خواهی بخشید
ای بهترین روزی دهنده
خدارا شکر بابت این نشانه که امروز روزی ام شد.
داشتم به حرف های استاد در مورد اینکه یه عامل بیرونی را تاثیرگذار میدانیم وفکر میکنیم اون عامل جواب داده فکر میکردم که کجاها من اینجوری بودم و نتیجه نگرفتم وکجاها توانایی هام را باور کردم ونتیجه گرفتم .
زمانی که برای اینکه موهای سفیدم را مخفی کنم وبه همه اطرافیانم ثابت کنم من با موهای رنگ شده زیباترم ،میدیدم از درون اعتماد به نفس ندارم فقط می ترسیدم موهای سفیدم مشخص بشه و بقیه دیدشون به من تغییر کنه .
برای همین همیشه دنبال رنگ زدن موهام بودم ولی وقتی با استاد کار کردم فهمیدم این باورهای من است که جواب میده نه ظاهرم.
دیگه رنگ نزدم موهام را نگفتم میخوام امتحان کنم ببینم اگر من با موهای سفیدم لذت ببرم هم خودم راحت تر زندگی میکنم هم عوامل بیرونی محو میشه تو ذهن که تاثیر گذاره.
الان فکر میکنم سه سال میشه موهام را با همین سفیدی اش دوست دارم ومیبینم یه رنگ خاصی شده که بعضی مواقع فکر میکنم رنگ شده است .
الان دوست دارم خودم را با همین ظاهر
اعتماد به نفس این فکر خیلی تاثیرش بیشتر بود وراحت شدم .
باورهای ما از خانواده و جامعه ومدرسه و تلویزیون رفته تو ذهن ما ووقتی باور هامون را تغییر بدیم و آموزش ببینیم همه چی برای ما تغییر میکنه .
یا چیزی که الان یادم آمد ،در مورد مهاجرت که از خانواده ام شنیده بودم که شهر شیراز بهترین شهراست و هیچ جا مثل شیراز نمیشه ،من تا یه دوسال پیش هم باور داشتم هرجا برم مثل شهر خودم نمیشه .
ولی وقتی استاد از قرآن وهحرت گفت ورفتم خودم هم در قرآن دیدم باور کردم هرزمان که من تغییر کنم به مکان بهتر هدایت میشوم وخیلی جاها هست که من تجربه نکردم و بهتر از جایی هست که هستم وچرا باید تجربه نکنم چون جهان بزرگه .
الان دوماه هست در تهران هستم با اینکه هیچ کدوم از اعضای خانواده ام جز شیراز جای دیگه حتی محل زندگیشون هم تغییر ندادند .
خدا را شکر بابت اینکه خدای عادلی داریم که هرآنچه بخواهیم اگر باور هامون متفاوت از بقیه باشه را برای ما رقم میزنه.
قدرت دادن به عوامل بیرونی یه جور شرک وخودم توانایی هام را ندیدنه .
اگر من عوامل بیرونی را تاثیر گذار بدونم ،اکر به هر دلیلی اون عامل از بین بره اعتماد به نفسی که از اون عامل گرفتم هم از بین میره .
من خالق بی چون وچرای زندگی خودم هستم ،تمام
من سما هستم ۱۲ ساله از تهران نتایج خیلی زیادی گرفتم هم از دوره ها هم از سریال زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا خیلی خوشحالم که با آقای عباس منش عزیز و خانم شایسته عزیز آشنا شدممم 😍😍😍😍😍😍😍در قسمت آخر زندگی در بهشت خیلی اتفاقات خوبی افتاد و واقعا خیلی من چیز خوبی یاد گرفتن ازش که وقتی به آدم چیزی الهام میشه باید انجام بده حتی اگه فکر کنه این کار آخرش به چیزی نمیرسه مثل همین درست کردم سریال زندگی در بهشت که من خودم به شخصه بینهایتتتتتتتتتتتتتتت نتیجه گرفتم ازش که بخوام بنویسم ساعت ها طول میکشه یکی از مهمترین نتیجه هام اینه که چون تقریبا هرور میبینم سریال زندگی در بهشت رو و با دیدنش به زیبایی ها توجه میکنم به زیبایی های زیادی هدایت میشم مثلا یکیش اینه ما چون خونمون کنار دریاچه چیتگر هست خیلی زیاد میرم دریاچه ولی از وقتی که سریال زندگی در بهشت رو میبینم به جایی در از دریاچه هدایت میشم که اصلا تو این چند سال ندیده بودم این فقط یکی از نتیجه هام از سریال زندگی در بهشت بود حالا یکی از نتیجه هام رو از سفر به دور آمریکا میگم ، آمریکا خیلی قشنگه و در شهر های بزرگش برج های بلند هست ولی ایران اونجوری که من دیده بودم مثل آمریکا نبست ولی از وقتی که سفر به دور آمریکا رو میدیدم وقتی میرفتم دریاچه میدیدم مثل آمریکا هست در شب برج های بلند و زیبا 😍و عکس گرفتم و گذاشتم کنار یکی از عکس های سفر به دور آمریکا شاید باورتون نشه ولی مثل هم بودن😍
سلام خدمت استاد عزیزم .
بسیار زیبا و واضح قانون و توضیح دادید .
من خودم فوتبالیستم و تو ذهنم لباسی که آستینش تنگ باشه و بچسبه به بازوهام و یا اندامی تر باشه باعث میشه که من قدرت بیشتری داشته باشم تو زمین ، اعتماد به نفس بیشتری داشته باشم و تمرکز بیشتری داشته باشم در ضمن دقایق بیشتری و بتونم بازی کنم این در حالیه که وقتی لباس گشاد میپوشم و تیپم اونجوری که میخوام نیست اصلا انگار تمرکز ندارم تو بازی .
در زمینه روابط هم همچنین من وقتی لباس خوبی و میپوشم ، لباس جذابی و بر تن دارم اعتماد به نفس بیشتری دارم برای ارتباط برقرار کردن با آدم ها تا وقتی لباس نامیزونی میپوشم .
در مورد اندام ، من خداروشکر اندام خیلی خوبی دارم و به اعتماد به نفسم تاثیر مثبتی داره .
از طرفی کسایی و میبینم که نه اندام ، نه لباس خاص و یا چهره خاصی دارن ولی اعتماد به نفسشون اونقدر درونیه که اصلا اهمیتی نمیدن به نگاه بقیه نسبت به خودشون و خیلی راحت میرن ، ارتباط برقرار میکنند و موفق هستند .
اصلا همه چی ذهنیه بقیه چیزها حاشیه و یا میشه گفت فانتزیه .
خیلی خوب توضیح دادن استاد و این موردیه که همه ما تو زندگی تجربه کردیم و قشنگ درک میکنیم .
حالا من یه دوره ای لباس گشاد خریدم و منی که همیشه لباس جذب میپوشیدم تیپ لش و گشاد میزدم و دیدم نه تنها اعتماد به نفسم کمتر نشد بلکه بهترم بود چون نگاه مردم نسبت به من دیگه برام اهمیتی نداشت .
با تمرین و تکرار میشه ایجاد کرد این اعتماد به نفس نیازی به تیپ و چهره خاصی نداره با دیدن الگوهای مناسب و تکرار و ایجاد باور میتونیم برسیم به نقطه ای که اونقدر اعتماد به نفس داشته باشیم که هر کاری بخوایم بکنیم .
دوستون دارم و سپاس گذار استاد عزیزم هستم .
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
زمانی که با عزت نفس بالا برای تحقق اهداف خود حرکت می کنیم و قدم بر می داریم:
موفق خواهیم شد و هیچ عامل بیرونی در موفقیت و شکست ما تاثیری ندارد
اینکه برخی فکر می کنند دست کردن دستبندی خاص پوشیدن کفشی خاص و …: تاثیر در موفقیت و شکست آنها دارد باور نادرست و نامناسبی است
برای تحقق خواسته ها باید:
اعتماد به نفس خود باوری احساس خوب و احساس قدرت در درون و ذهن خود ایجاد کنیم
قانون در تمام شرایط و موقعیت ها به خوبی عمل می کند: احساس خوب=اتفاقات خوب احساس بد=اتفاقات بد
زمانی که عزت نفس بالاتری داریم: کارها آسان تر انجام می شود و تاثیر پذیری ما بسیار بیشتر است
نباید عزت نفس خود را به : لباس هیکل دستبند ظاهر و سایر عوامل بیرونی… گره بزنیم و متصل کنیم چون شرایط بیرونی ممکن است کاملا دگرگون شود و اینگونه احساس ارزشمندی و عزت نفس ما از بین خواهد رفت
عوامل بیرونی به خودی خود تاثیری در داشتن روابط بهتر کسب و کار موفق ندارد بلکه:
تنها باعث می شود احساس ارزشمندی و عزت نفس ما بالاتر رود
تاثیر و نتیجه ی اصلی فقط ناشی از : عزت نفس و احساس ارزشمندی بالاست نه سایر عوامل بیرونی
بسیاری از افراد با وجود داشتن ثروت هیکل و ظاهر مناسب: نتوانسته اند روابط خوبی ایجاد کنند
عزت نفس و احساس ارزشمندی ما: باید درونی و متصل به خداوند و خودمان باشد
دلایل موفقیت افراد را : به درستی درک و آن را به عوامل بیرونی متصل نکنیم
تا حدی می توانیم بر روی عوامل بیرونی برای افزایش عزت نفس خود در ابتدا حساب کنیم اما در نهایت عزت نفس و احساس ارزشمندی ما باید درونی باشد
در واقعیت:
تمام اتفاقات زندگی ما تنها به واسطه ی: باورها و فرکانس های ما رقم می خورد نه هیچ عامل بیرونی دیگر
حساب کردن بر روی هر عامل بیرونی : شرک محسوب می شود و تنها گناهی که خداوند به هیچ وجه نمی بخشد شرک است
تمرکز خود را تنها بر روی خودمان و خداوند قرار دهیم و به عوامل بیرونی قدرت ندهیم
خدایا شکرت
عاشقتونیم
به نام خدای بی همتا
سلااام به همه دوستای گلم و استاد و خانم شایسته عزیز
وووااقعا اعتماد بنفس پایه ی اصلی موفقیت توی هر زمینه ای هست و اگه انسان دارای اعتماد به نفس وااقعی باشه نه کاذب به خیلی از موفقیتها میرسه
ولی اعتماد بنفس هم جزئی هستش بعضیا توی یه قسمتی فقط اعتماد بنفس دارن و فقط تو همون زمینه موفق هستند و بعضیها پیش یکسری افراد اعتمادبنفس دارن و راحت صحبت میکنن و وو ولی اگه همون صحبتها رو بخوان توی یک جمعی بزنن هوول میشن و.دستشون میلرزه ووو
ولی انسان برای موفقیتش باااید روی اعتمادبنفسش کار کنه اونم نه کاذبش
اعتماد بنفس واقعی یعنی خودتو ارزشمند بدونی
و آدمی که ارزشمنده فقط به دنبال احساس خوبه سراغ حاشیه نمیره حسادت و.کینه و وو اینا در وجودش نیس ورودیهای ذهنشو.کنترل میکنه چون آرامش براش خیییلی مهمه توی کارهاش توکل و امید داره چون میدونه یه حامی داره به اسم خدا که همیشه کمکش میکنه تا مسائلشو حل کنه پس همیشه از خدا هدایت میخاد و به الهاماتش گوش میده چون میدونه خدا بهش الهام میکنه و دنبال نشانه ها میگرده و.حتماااااااا چیزی که بهش الهام میشه رو عمل میکنه چون خودشو ارزشمند میدونه چون ایمان قوی داره و مطمئن هستش که به خواسته هاش میرسه حتی اگه وسط راه به تضادی بر بخوره اصلااا نگران نمیشه و.میدونه این تضاد اومده بهش درس بده و از دل تضاد خواسته اشو وااضح میکنه و امیدوااارانه جلو میره و از مسبر لذت میبره و همیییشه شااا و سپاسگزاره
چیزی که من از اعتمادبنفس فهمیدم اینه
امیدوارم که درست فهمیده باشم و درست درکش کرده باشم
دوستتون دارم
امیدوارن به زووووودی هممون به اهدافمون برسیم😍😍😍
در پناه خدا شاد ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید
درود به همه دوستان عزیز این اولین کامنت من در سایت استاد عباس منش هست
امروز تصمیم گرفتم که برای اولین بار کامنت بذارم
موضوع جالب توپ تنیسی که استاد گفتن و خیلی هم جالب بود برای من هم اتفاق افتاده بوده ولی به یه شکل دیگه.
داستان جالبش چی بود ؟
من یه پدربرزگ داشتم (روحشون شاد) ایشون خیلی آدم خودساخته و بزرگی بود ، در حقیقت بزرگ منطقه بود . یادمه امتحانات نوبت آخر دبستان بودم و برای رفتن سر امتحان ریاضی مضطرب بودم . بابا بزرگ برای اینکه استرس من رو کم کنه دست کرد جیب کتش و یه خودنویس خیلی قشنگ به من داد و با همون آرامش و متانت همیشگی گفت: ((با این خودنویس برو سر جلسه و مطمعن باش همه سوال ها رو جواب میدی)) و بعد از گفتن این جمله طبق معمول یه دعا هم برای ما میکرد که معمولا اینطوری بود : (( امیدوارم پسرم مهندس بشه دکتر بشه و به همه جاهای خوب برسه)) . این دعا همواره بدرقه راه ما نوه ها بود.
روز امتحان باورتون نمیشه ، من فکر میکردم پروفسور حسابی یا انیشتین هستم. با یه اعتماد به نفسی رفتم روی جلسه و تمام سوالات رو به راحتی جواب دادم اونم توی یه زمان خیلی کم. از اورن روز به بعد من دیگه باور کردم که این یه خودنویس معمولی نیست و جادوییه و … . اون خودنویس یه خودنویس معمولی بود ولی باور من به این خودنویس داشت کار میکرد و خیلی روی من تاثیر مثبت گذاشته بود. یعنی دقیقا اون باوره داشت کار میکرد و باعث شده بود من هم ترسم کمتره بشه ، هم استرس نداشته باشم ، هم اعتماد به نفسم رو برده بود بالا و هم نتایج خیلی بهتری نسبت به قبل میگرفتم .
هنوز هم با اینکه اون خودنویس جوهرش تمام شده و چون مدل قدیمیه جوهرش دیگه نیست ، ولی حس خوبی رو در من ایجاد میکنه.
الان با آموزشهای استاد من دقیقا فهمیدم که باور چه تاثیری میتونه روی همه ی جنبه های زندگی ما بذاره.
با تشکر از استاد عباس منش عزیز
شاد ، ثروتمند و در آرامش باشید
به امید دیدار
به نام خداوندی که برای تمام جهانیان کافیست
بنام ایزدی که همیشگی و باقیست
سلام و احترام خدمت استاد عزیزم و مریم جان نازنینم 😘😘❤️
و همه دوستان عزیز و خانواده بزرگ وعالی عباسمنش 🍀💚
حقیقتش این فایل خیییلی خییییلی منو به فکر برد
اینکه چقدر یه ادم میتونه کوچیک باشه و محدود
و این کوچیکی رو تو خودم حس کردم چون یه زمانی بود شاید 13/14 سالم بود یه تیکه سنگ بود و کلی خاطره داشتم باهاش، یک سنگ قیمتی و ارزشمند نبود ها یه سنگ معمولی که از کف خیابون برداشته بودم که بزنم به کسی، 🙈🙈🙈
اره دقیقا میخواستم بزنم به یه پسری که منو اذیت میکرد با نگاه هاش، ولی خوب خداروشکر نکردم این کار رو 😂😂🙃🙃😉😉
الان که دارم کلی خندم گرفت از کار خودم
ولی اون سنگ سالهای سال دستم بود، باهاش حرف میزدم شاید خیلی اوقات سنگ صبور من بود، هر مشکلی بود یا هر حرفی رو با اون سنگ میزدم
میگرفتم توی دستم و تمام حرفامو باهاش میزدم، بعدش کلی اروم میشدم و حس آرامش میگرفتم، کم کم این سنگ شد عین بت، اگر نبود بهم میریختم
کسی سمتش میرفت یا میگفت این اشغال چرا اینجاس بهم میریختم، فکر نبودش ترس عجیبی به دلم مینداخت
میزاشتم ته کیفم که کسی نتونه پیداش کنه و بهش دست بزنه
دیگه بزرگتر شدم و گفتم داری چیکار میکنی اخه
یه سنگ دستت گرفتی، عین دیوانه ها
چرا دروغ حتی گاهی محکش میزدم دیگه، چون انتظار داشتم ازش که بهم کمک کنه واقعا باورم شده بود این سنگ که به من نیرو و توانایی میده
ولی میدیدم نه دقیقا زمان هایی که با اراده خودم از سنگ کمک میخواستم یا به قولی دخیل بسته بودم بهش و میگفتم اره این بهم نیرو میده
به بدترین شکل اتفاقاتی میفتاد که خیلی سخت میشد حلش کرد
ولی زمانی که حتی به بدون اون فکر نمیکردم اصلا مهم نبود بودش یا نبودش خیلی عالی همه چی حل میشد
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم یه روز تصمیم گرفتم و پرتش کردم بیرون
و شاید باورتون نشه یه حس رهایی فوقالعاده ای داشت، با اینکه به این درک رسیده بودم که اون فقط یه سنگ بود ولی اولش کمی ترس ته دلم داشتم در کنار اون حس عالی رهایی
من خییلی خییییلی دیر با جهان هستی اشنا شدم، خیییلی خییییلی دیر خودم خود واقعیم رو شناختم
اینکه یه انسان چه قدرت و توانایی هایی داره، که رب العالمین چه توانایی های عظیمی در وجود انسان گذاشته
من هنو 1 سال وچند ماه وارد این مباحث و شناخت جهان هستی شدم و تازه فهمیدم چقدر همه چیز رو به ما اشتباه گفتن، چه راه هایی رفتیم که نباید
چه وقت هایی رو گذاشتیم که نباید میزاشتیم
یه چیزی که من از اول قبول نداشتم این خرافات دعا و چشم زخم بود چیزی که توی خانواده ما به شدت بهش اعتماد و اعتقاد دارند
و مادرم به شدت از این مسائل میترسن
دقیقا 15 ساله قبل زن دایی من که کلا خانوادگی تو کار دعا و جادو جنبل هستن سر مسائل و اختلافاتی که با دایی بنده داشت همه خانواده مارو تهدید به این کرد که زندگیتون رو نابود میکنم و نمیزارم اب خوش از گلوتون بره پایین، خونه خرابتون میکنم
و من تازه اون زمان اوایل ازدواجم بود و دقیقا ایشون چون میدید همه روی من حساس هستند، اسم من رو اورد و به صورت علنی اعلام کرد هرکاری بتونم میکنم که نفیسه زندگیش بهم بخوره روزگارش رو سیاه میکنم
تمام خانواده من مخصوصا مادرم شب و روز نگران و آشفته بود و گریه میکرد 🤦♀️🤦♀️🤦♀️😑😑😒😒
همش میگفت اگر کسی چیزی اورد نگیری ها
کسیو راه ندی تو خونت
نمیدونم چیزی تو خونه دیدی حتی به میخ بندازش بیرون و لباس اوردن برات نگیری بپوشی😅😅😂😂
دیدم مامانم داره از پا درمیاد هرچیم میگفتم مادر من من به این چیزا اعتقاد ندارم بابا اینا چه حرفیه اخه، مگه اون خدا نمیبینه نمیدون چی بچیه به همین راحتی میشه زندگی کسیو خراب کنی اخه اون اگر راست میگه زندگی خودش رو نجات بده 😶😶🤦♀️🤦♀️
ولی گوشش بدهکار نبود
و من جلوی چشم خودش زنگ زدم به زن داییم و گفتم ممنون میشم کاری که گفتی رو انجام بدی
خدای من شاهد شوک مونده بود چی جواب بده
گفت یعنی چی، گفتم قرار بود دعا برام بگیری اگه لازم خودمم میام که کارت راحت تر بشه نیاز نباشه چیزی یا کسیو اذیت کنی باهم بریم دعایی که گفتی بگیر
زندگی که با یه دعای تو قراره بهم بریزه و خدایی هم انگار نیست دیره از هم نپاشیده، خدایی که من میشناسم نمیزاره اندازه ارزن و کمتر از اون حتی به من آسیبی برسه🤩🤩🥰🥰🎀
ولی هیچ مشکلی هم ندارم
هرکار لازم بگو من انجام میدم، مامانم میگفت تو دیوانه شدی چه کاری بود اخه اگرم نمیخواست انجام بده تو مجبورش کردی بره انجام بده لجش رو دراوردی
اونا به پدر خودشون رحم نکردن مرد بیچاره رو بخاطر ارث با دعا دیوانه کردند 😂😂😂
خلاصه کلام این شد که 15 ساله من دارم زندگیم رو میکنم و همیشه گفتم خدام هستم و به ناحق هیچ آسیبی به من و زندگیم نمیرسه، اگر مشکلی هست از من بوده و دیدم 💚💚💚
ولی در خیلی مسائل از جمله اعتماد به نفس و عزت نفس ضربه خوردم، و تازه تو این یکسال و چند ماه متوجه شدم ضربه هایی که خوردم به این دلیل بوده
دارم درستش میکنم
باورهام رو دارم میسازم، خودسازیم رو شروع کردم
کلی نتیجه دیدم کلی دستاورد داشتم
اولین دستاورد هم آرامش نابی هست که دارم
حس خوشحالی و خوشبختی که در هر لحظه دارم،شکرگزار بودم، اینکه از لحظه لذت میبرم، نگرانی های ایندم به کمترین میزان رسیده و دارم کار میکنم به صفر برسونمش
گاهی لنگ میزنم ولی به خودم میام، یه تلنگر میزنم بع خودم اهای خانم کجا کجا
داری اشتباه میکنی ها، برگرد درستش کن
این دقیقا برام امروز پیش اومد
که فایل تلنگر بزرگی بهم زد، و فوق العاده زیبا بود برام استاد 🥰🥰🤩🤩
چندهفته قبل انگشتری از خواهرم دست من بود، که تو این مدت کار من و فروشم به شدت بالا رفت
تا چند روز قبل که من انگشتر رو پس دادم، هم زمان شد با چندتا اتفاق، که من یه لحظه تو فکرم گفتم چقد اون انگشتر خوش یومن بود چقد تا بود برام خوب بود همه چیز،باز فکررو اصلاح کردم کلا تو نخش نبودم
باز امروز نیم ساعت قبل دیدن فایل دوباره زمزمه های اون افکار تو ذهنم اومد، حتی گفتم بزار زنگ بزنم بگم برام بیارتش یه تایمی دستم باشه بهش برمیگردونم باز
جدل داشتم با خودم که فایل رو دیدم و نشانه امروز رو گرفتم و به خودم اومدم 💚💚💚🙏🙏
خیلی متنم طولانی شد
ولی اینا تجربه های من بود، زیاد داشتم از این تجربیات نه تنها من همه دوستان داشتند
و خییلی از این ها ریشه در تربیت ما داره، ای کاش ماها بتونیم الگوهای درست تری برای نسل های ایندمون باشیم، که دیگه اونا با این خرافات و اراجیف زندگیشون رو محدود نکنند
و بتونن تمام و کمال از وجودشون، از اون نیروهای درونیشون استفاده کنند و زندگی فوقالعاده عالی رو تجربه کنند🙏🙏🙏🙏
واقعا از تک تک فایل های شما انگیزه میگیرم، بی نهایت دوست دارم تو دوره ها شرکت کنم، یکی از آرزوهای من همین و اولین باری که یاد گرفتم خواسته هام رو بنویسم جزء اولین خواست هام در دفترم شرکت در دوره های استاد عباسمنش رو نوشتم
خیلی خیلی عاااشقتونم، بی نهایت دوستون دارم
خداروشکر که هستید و خداروشکر هدایت شدم به سمت این اگاهی ها از طریق شما
بمونید برامون، همیشه سالم و سلامت و پایدار باشید 🙏🙏💚💚💚
در پناه حق 👋👋👋🍀🍀🍀🍀🥰🥰🥰🥰
سلام استاد عزیزم
قربون کلام شیوا و گیرا شما که انقدر تاثیر گذارید
همین که صحبت میکنید شروع میکنم به ربط دادن حرفهاتون به زندگی و اتفاقاتی که برای خودم رخ داده، این روزها بشدت نجواهای مهاجرت به سرم زده درحالی که همچی خوبه
حقوق ماهی ٧تومن و بیمه ی ۵ساله و پس انداز و طلا و سکه و بورس سلامتی کامل و الحمدلله خانواده ای که بشدت از لحاظ احساسی همیشه حامی من هستن
استاد دقیقا این همچی خوب بودنه درسته یاد گرفتم قبل ازاینکه سیلی بخورم علاوه براینکه حفظش کنم در راستای بهبودش و رشد همه ی ابعاد زندگیم تلاش کنم
و با علم به این نکته مثل آبی شدم که اگر یجا بمونه گند کرده
دیشب رزومه برای تهران فرستادم به الهاماتم به هدایت هایی که خداوند سرراهم قرار داده عمل میکنم تا به زودی خواسته هام اتفاق بیفته
از نوجوانی باور داشتم باور قلبی که همیشه توی تهران اتفاقات بزرگ بمناظر منه
کلا به این شهر حس قلبی مثبتی داشتم و هربارم رفتم بیشتر عاشقش شدم و مطمئنتر
اینکه الان توی اهواز با تضاد هوای گرم طبیعت و هوای خوب رو فریاد میزنم
با حمایت زیر چتر خونواده بودن مستقل بودن رو فریاد میزنم
به کارمند بودن و حقوق بگیر بودن، کار برای خودم و تلاش در راستای اهداف خودم رو فریاد میزنم
استاد خدا کمکم کنه خدا خیر برای شما بخواد این خواسته ی من خواسته ی چندین و چند ساله ی منه
که حالا با انجام کارهایی که گفتم به حرف شما رسیدم به اعتماد بنفسی رسیدم که مطمئنم ازپس زندگی و کار توی تهران به راحتی برمیام فقط خدا هدایتم کنه منو به سمت ارزوی همیشگیم هدایت کنه
الهی آمین 🙏🏻
دررابطه با باور به چشم نذر گفتین یاد تجربه ی دو روز پیشم افتادم که همکارام از یه وام خونگی حرف میزدن که فلانی همیشه نفر اول در میاد و چه شانسی داره من هیچوقت نه توی وام بانک نه وام خونگی شانس ندارم
تازه یه وام شرکت کردم پولمو خوردن
همه باهاش همدردی کردن و یکایک تایید کردن آره بابا ماهم شانس نداریم
بعد رو کردن به من که تو به شانس اعتقاد داری
و من اونجا فقط شما اومدی توی ذهنم و طوری که توی صورتم خنده م معلوم نباشه پوزخندی تو دلم زدم که ای وای شما به چی باور دارید وقتی نمیدونید خودتو میتونید خالق باشید خالق ثروت و پول باشید نه لنگ وام اونم سر شانس….
و یه نه محکم گفتم و اون بحث دیگه تموم شد
فقط میخواستم بگم اره هست استاد تا دلتون بخواد ولی ما دیگه قاطی این آدما نیستیم
و من باور دارم اگه شانسی هم باشه شانس آشنایی با شما بوده که اونم من در مدار دریافتش بودم به لطف خدا و تونستم قدم در این مسیر زیبا بذارم
استاد همه ی عشق یه شهریوریه پر از احساس که با قلبش همیشه زندگی کرده رو براتون میفرستم و مطمئنم بهتون میرسه
به امید موفقیتم در پناه الله و آگاهی های ناب شما✋🏻🌹💗💗💗
سلام سلام استاد روشن کلام خانم شایسته بردل نشسته ودوستان عزیز وخوش انرژی 🌹🌹🌹
خدایا شکرت برای این فایل فوق العاده و اگاهی نابش و یسری سوالات من که هم در فایل و هم درکامنت دوستان جوابش رو دریافت کردم 🤩🤩🤩
خدایا شکرررت شکررررت شکرررررررررت ❤
خوش به حال اون کسی که میتواند با عامل درونی در خودش احساس قدرت و اعتمادبه نفس رو ایجاد کنه نه باعامل بیرونی
خوش بحال اون کسی که میتونه با عامل درونی در خودش احساس قدرت واعتماد به نفس رو ایجاد کنه نه عامل بیرونی
خوش بحال اون کسی که میتونه باعامل درونی در خودش احساس قدرت واعتماد به نفس رو ایجاد کنه نه عامل بیرونی
درسته اعتماد به نفس وعزت نفسی که وابسته به عوامل بیرونی باشه با ازدست رفتن عامل بیرونی از دست میره، ولی بااعتماد به نفس وعزت نفس درونی هست که هرانچه بخوایم رو میتونیم خلق کنیم و حتی اگه اونچه که خلق کردیم ازدست بره خودمون رو نمیبازیم چون اعتمادبنفس وعزت نفسمون درونی هست، میدونیم که ارزش ما به مواردی که کسب کردیم نیست و همچنین دوباره هم قادر به بدست اوردن انچه که میخوایم هستیم
من باید عزت ونفس واعتماد به نفس رو درونی در خودم ایجاد کنم و گره نزنم به عوامل بیرونی
و واقعااعتماد به نفس و عزت نفس موضوعی هست که هرروز لازم هست روی تقویتش کار بشه …
من هرروز روی این موضوع کارمیکردم مخصوصا تمرین اینه و عبارات تاکیدی رو بکار میبردم باخودم دراین رابطه صحبت میکردم کتاب میخوندم واعتماد به نفس وعزت نفسم بهتر شده بود راحتتر میتونستم خودم باشم ونظرم رو بگم و محبت واحترام دیگران هم نسبت به من بیشتر شده بود بعد گفتم خب دیگه این مسئله م حل شد حالا برم سراغ درست کردن یک باور دیگه م بعد فکر کنم رفتم سراغ درست کردن باورای ثروت 🤔 و عزت نفس رو رها کرده بودم تا یکروز دیدم دوباره تقریبا برگشته به حالت قبل😐 دوباره اون راحتی خودم بودن و دوست داشتن خودم جا رو داده به ترس و نجواها وقضاوت خودم وسرزنش خودم و…
الان میفهمم وقتی میگید روی عزت نفس هرروز باید کار کرد یعنی چی …قبلترا به همین شکل میومدم روی همه ی باورهام باهم کار کنم عزت نفس و ثروت و… بعدهرکدوم نصف ونیمه درست میشد، بازمیگفتم همه باهم که نمیشه باید یکی یکی انجامش بدم بعد یکی درست میشد میرفتم سراغ بعدی همون یکی که فکرکردم دیگه درست شد برمیگشت به حالت قبل …
اما با سریال زندگی در بهشت تازه فهمیدم کارکردن روی باورهایعنی چی … منم مثل دوستانی که در
سریال زندگی در بهشت پرسیده بودن چطوری هم به انجام کارهامون برسیم هم روی باورهامون کار کنیم بعد شما گفتید اصلا شما بگید روی باورهامون کار کنیم یعنی چی … خب مثلا من فکر میکردم 🙈🙈
روی باورهامون کار کنیم یعنی یک ساعتی فایل گوش بدیم یعنی عبارات تاکیدی رو تکرارکنیم یعنی سپاسگزاری رو در دفترمون بنویسیم و از این دست تمرینات 🙈🙈🙈 خدایی حق داشتیدبخندیدوشاکی باشید ،خودمم که الان فکرمیکنم خیلی برداشت داغونی بوده🙈🙈🙈 ببخشید بااینکه شما خوب توضیح دادید ما شاگرد خوبی نبودیم ودرست درک نکردیم🙈🙈🙈
( الان که شروع کردم زندگی در بهشت رو دارم از اول میبینم ، میبینم که از همون قسمت دوم ویاحتی اولین قسمت زندگی در بهشت مشخص بود کارکردن روی باورها یعنی چی … فکر کنم قسمت دوم زندگی در بهشت بود که بعد از پاکسازی جنگل باخانم شایسته عزیز میگفتید چقدر ادم وقتی یک کاری رو انجام میده وتمومش میکنه احساس خوبی بهش میده، این رو ادم باید هی به خودش بگه ویاداوری کنه که حتی کارهای بزرگ وسنگین رو فقط باید شروع کنی وادامه بدی وکاری نداشته باشی کی تموم میشه فقط به خودت بگی الان هرکاری که ازدستم برمیاد رو انجام بدم)
اره کار کردن واقعی روی باورها جدا از کارو زندگی ما نیست ، کارکردن درست روی باورها تکرار یسری حرفاو کارا در زمان خاص نیست ، کارکردن درست ونتیجه بخش روی باورها یعنی همین قدمهای عملی که در جهت درست کردن اعتماد به نفس وعزت نفس برمیداریم(مثل همین مثالهای نپوشیدن کفش پاشنه بلند و…که دوستمون از خانم شایسته گفتن و یادآوری کردنِ اقدامات عملی که انجام دادیم وحس خوبش به خودمون … این هست که نتیجه بخش هست … همینجا که شروع کردی قدم برداشتی کاری رو پیش بردی وپیشرفتت رو دیدی واز انجام کاراحساس خوب دریافت کردی وقتی اینجا به خودت میگی انجام کارهای بزرگ باقدمهای کوچیک آغاز میشه وقتی بخودت میگی افرین واسه این موفقیتی که کسب کردم واسه ذهن باورپذیرتر هست ویاداوریش با احساس خوب همراه هست باورا رو راحتتر تغییر میده ، تا اینکه اقدامی انجام نداده هزار بار عبارت تاکیدی بگی انجام کارهای بزرگ با قدمهای کوچیک انجام میشه تااینکه هزاربار بگی من موفقم من موفقم😶 این عبارت تاکیدی در کنار اقدامات عملی تاثیرگذارتر ونتیجه بخش ترهست ….
اره تغییر باورها یعنی میرم بیرون خرید میکنم نگم اینقدر از پولم کم شد بگم خدایا شکرت بابت خریدم بابت پولی که دارم ومیتونم خرید کنم یعنی ببینم فراوانیها رو ببینم مغازه هایی که کلی مشتری دارن بگم خدایا شکرت بابت این فراوانی مشتری بابت پولی که در دست مردم هست … تغییر باورها یعنی موقع ظرف شستن بگم خدایا شکرت واسه غذاو خانواده م واسه انرژیم واسه اب واسه زنده بودن وزندگی کردن ،واسه اینکه ادم منظمی هستم، با تمیز کردن ظرفها دارم الودگیهای ذهنم رو هم تمیز میکنم…
باهرس شاخه های اضافی گیاه دارم شاخه های اضافی ذهنم وحاشیه ها رو میزنم دارم به اصل میپردازم دارم تمرکزم رو قوی میکنم بازدن شاخ وبرگ اضافی ذهنم بهتر رشد میکنم
یعنی موقع برخورد با تضاد روی تضاد تمرکز نکنم روی راه حل روی خواسته م تمرکز کنم نه اینکه فقط وقتی که اوضاع گل وبلبل هست صدبار عبارت تاکیدی بگم … اره باورها بازندگی درهم امیخته ، ما باهرعملکرد و صحبتی که داریم درحال باورسازی هستیم
هرروز باید به نکات مثبتمون توجه کنیم به کوچکترین رشد وپیشرفت وموفقیتهامون توجه کنیم تحسین کنیم بارهاوبارها درموردش صحبت کنیم …
باورسازی هرروز داره انجام میشه ….
کارکردن روی عزت نفس روزانه انجام میشه با افکارمون با کنترل نجواهای ذهنمون با کانون توجه مون با عملکردمون با صحبتهاو واگویه هامون، هر لحظه از هرروز وهرروز و هرروز …باانجام کارهایی که انگیزه های انجامش هم درونی هست ، بخاطر خودِخودمون نه برای نمایش به دیگران ، عزت نفس حقیقی رو تجربه میکنیم
یکی از تجربیات خودم از اعتماد به نفس این هست که دوره ای از زندگیم وضع مالی ما اصلا خوب نبود وقتی میرفتم واسه خرید وقیمت میگرفتم و پول کافی نداشتم احساس میکردم الان یک مُهر روی پیشونی من خورده که این وضع مالیش خوب نیست وهمه ی ادما هم این مهر روی پیشونی من رو میبینن نسبت بهم حالت ترحم دارن و میگن ای وای اخی بیچاره این وسیله واسش گرونه پولشونداره بخردش😆
بعدکه وضع مالی ما بهترشدمیرفتم خرید قیمت میگرفتم و پولش رو هم داشتم که بخرم ونمیخریدم این فکرو نمیکردم که الان طرف میگه بیچاره پولش رو نداشت، یااگه کسی هم اینطوری فکر میکردواسم مهم نبود چون خودم میدونستم که پول خریدش رو دارم وبخوام میتونم بخرم...اما از اونجایی که من از اون دسته آدمها بودم که هزینه هام از ورودی مالیم بیشتر میشد،و هرچقدر وضعم بهتر میشد مکان خریدم و اجناس مورد نظرم هم گرونتر میشد ،بعد یکروز که رفته بودم خرید دوباره برخوردم به موردی که میخواستم بخرمش وپول خریدش رو نداشتم دوباره احساس کمبود و عدم اعتماد به نفس گرفتم... بعد فکر کردم بابا چطوریه که تو وقتی پول تو حسابت باشه اگه کل دنیاهم بهت بگن گدا واست مهم نیست ، ولی زمانیکه پول توحسابت نیست دیگه احساس میکنی الان همه دنیا فهمیدن پول تو حسابت نیست یا بهت ترحم میکنن یا مسخره ت میکنن یا بی ارزش شناخته میشی😶
در واقع این خودم هستم که ارزشم رو به پول توی حسابم گره زدم، اره میشه اون احساس اعتماد به نفس وعزت نفس رو بدون این موارد هم ایجاد کرد …وفکرکردم هیچکس هم اینقدر که خودم نسبت به خودم بیرحم هستم بیرحم نیست، یوقتی ما یک موردی رو واسه خودمون بدوعیب میدونیم خودمون رو قضاوت میکنیم بعد فکر میکنیم دیگه الان کل دنیا هم انگشتشون رو گرفتن سمت همون کم وکاستی ما، ولی غالباً اینطوریا نیست وفقط یک توهمه …
یکزمانی هم اعتماد به نفسم رو گره زده بودم به مدرک دانشگاهی ، دیگران میگفتن تو دکتر بشی اینده ت تضمین شده س ودیگه خوشبختی ، درحالیکه روحیه ی من اصلا به پزشکی نمیخوره، بعد میگفتن خب حالا پزشکی دوست نداری دیگه داروسازی رو که میتونی…. من دانشگاه دولتی رشته زبان قبول شدم وبعدانصراف دادم وگفتم نمیخوام دانشگاه برم… همه سرزنشم میکردن و میگفتن دیگه تو به هیچ جا نمیرسی، دیگه جایگاه اجتماعی و اینده ت رو نابود کردی، توهوشت از خیلی از بچه های فامیل ودوستانت بیشتر بود بعد اونا رو ببین رفتن مدرک گرفتن اما توچی… ومن هم تا مدت طولانی احساس بی ارزشی میکردم وهروقت کسی ازمن میپرسید مدرکت چیه حس بدی میگرفتم احساس میکردم میخواد بی احترامی کنه یانگاه تحقیرامیزی بهم میندازه، یا ادم کم هوش وحافظه بنظرمیام…درحالیکه میدیدم ادمهایی بدون هیچ مدرکی اما موفق و ادمهایی باچندین وچندتا مدرک اما ناموفق…. تااینکه رفتم پیش روانشناس صحبتهای ایشون هم اموزنده بود و هم حالم رو بهتر کردوخیلی هم خوشحال شدم که کسی که خودش دکترای روانشناسی داره نمیگه که مدرک همه چیزه … و واقعا ادم شریفی هست حتی زمانیکه در گروهشون عضو بودم میدیدم که خودشون هم اهل یادگیری هستن وحتی از افرادی که مدرک ندارن هم یاد میگیرن و حتی فایلهای شما رو هم که بچه ها میفرستادن داخل گروه ،نمیگفتن که نفرستیدو مشخص بود ترسی ندارن که الان مراجعین من ازدستم میرن و رزق وروزی خودشون رو دست خدا میدونستند… برعکس یک عده که خودتون حتما بهتر میدونید در حوزه کاری شما هم بودن که میگن نه اگه مدرک نداری صلاحیت اظهارنظرنداری یامثلا اگه مدرک روانشناسی نداری حق نداری مشاوره بدی و سمیناربرگزارکنی…مطالعه کتابهای موفقیت جای علم روانشناسی رو نمیگیره و … یکی از این اساتیدرو میشناسید که تحقیرامیز واسه شما میگفت عباسمنش با مدرک فوق دیپلمش اومده حرف میزنه، نمیدید که این ادم چه اعتمادبه نفس وعزت نفسی داره که اومده واین همه مخاطب روجذب کرده ومخاطبها حتما نتیجه میگیرن که سراغش میرن … واقعا همین شما یک نمونه ی بارز از اعتماد به نفس وعزت نفسی هستید که وابسته به عوامل بیرونی پول و مدرک و…نبودید
اصلا کلا این وابستگی پدرومادر تجربه های ناجالب هست میخواد وابستگی اعتمادبه نفس به عوامل بیرونی باشه میخواد وابستگی به آدما باشه یا وابستگی به پول و نتایج و امثالهم و غیره باشه ….
شنیدم میگن هدف خلقت ما این هست که تجلی اسماء خداوند باشیم خب یکی از همین اسماء خداوند صمد(بی نیاز) هست، وقتی من باورکنم که خدا بی نیاز وبی نیاز کننده هست، منم احساس بی نیازی میکنم … احساس وابستگی ،کمبود ونیاز تجربه ناجالب بدنبال داره…این هست که میگن قبل از بدست اوردن انچه که میخواید باید حسش کنید، رها باشید باورکنید که همین الان اونچه که میخواید رو دارید ومحتاجش نباشید تا خواسته تون محقق بشه … ادمی که احساس بی نیازی داره اعتمادبه نفس وعزت نفس درونی هم داره …
و اره چقدر زیاد هستن نمونه هایی که باور وعزت نفس درونی دارن نیک وویچیچ بدون هیچ دست وپایی شنا میکنه سخنران انگیزشی هست و ازدواج کرده باهمسری سالم وزیبا وفرزندانی سالم وزیبا داره… وین دایردر یکی از برنامه هاش اقایی رو دعوت کرده بود که درسن دوسالگی در اتیش میسوزه و پزشکا میگن این حتما میمیره اما اون ادم زنده میمونه با وجود ظاهرنازیبا ودستهای نداشته وقتی وین دایر میگه اگه قرار باشه کسی بهانه بیاره وشکایت کنه این ادم هست اون جواب میده نه حتی من هم این حق رو ندارم زندگی من هدیه ای ازجانب خداوند هست چطور میتونم بابت هدیه شاکی باشم … واین ادم نوازنده موسیقی هست که باذوق وعاشقانه کارش رو انجام میده وموفق هست ….
راستی استاد اون تحقیقی هم که گفتید درمورد بدن عضلانی جالب بود چون من خودم از همون دسته م که این نوع استایل چندتیکه مورد پسندم نیست ،ولی نیمی ازدخترای اطرافم دوست داشتن ومیگفتن باحاله خیلی مردونه س حس تکیه گاه بودن رو بیشتر منتقل میکنه وقدرت مردو بیشتربه نمایش میذاره و جذابه.. حدس میزنم الان اگه دوباره نظرسنجی بشه اون امار ۹۰ درصدی یه ۲۰ الی ۳۰درصدی کاهش پیدا کرده باشه باتاثیر تبلیغات و…
مثل مواردی که درحالت عادی شاید بنظر زیبا نیاد بعد به محض مد شدن وهجمه تبلیغات میبینی چقدر طرفدار پیدا کرده ابروهایی که یک مدل نامرتب بنظرمیاد و پرسینگ و فک زاویه دار ،البته منظورم فکای زاویه دار طبیعی نیست منظورم اون مدل فکهای زاویه داری هست که باعمل جراحی بطرز خیلی مصنوعی ونازیبایی زاویه دار شده ….یکدفعه ابرو نازک مدمیشه همه میرن ابروهاشون رو مثالِ نخ اصلاح میکنن یکدفعه پهن مدمیشه میرن پهن برمیدارن اصلا مهم نیست که چی بصورتت میاد مهم این هست که ازمدافتاده نباشی😶…واسه استایل اقایون وخانومها هم همینطور تبلیغات که در واقع همون ورودی ذهن محسوب میشه میتونه زیبایی رو در ذهن ادما جابجا کنه ، میشه درحالت طبیعی سلیقه ت متفاوت باشه نسبت به زمانی که ورودیهای ذهنت بااین دست تبلیغات بمباران شدن…. ودقیقادر ارتباطهای پایداربیشتر ویژگیهای درونی اشخاص از قبیل اخلاق واعتمادبه نفس و ….ملاک قرارمیگیره تا ویژگیهای بیرونی مثل ظاهروقدوچهره
یکی از تجربیات خوبم هم از عزت نفس این هست که من یه مدت که پیشرفتی میکردم دست خودم رو میبوسیدم میگفتم مرسی عزیزم عاشقتم و اگه اشتباهی انجام میدادم دست خودم رو میبوسیدم میگفتم فائزه جونم ببخش منو… بعد یکی از دوستان که وقتی ناراحتم میکردم بهم میگفت توچقدر بی جنبه ای اصلا مشکل از من نیست مشکل از توعه که ناراحت شدی …ایندفعه ناراحتم که کرد ازم پرسید ناراحت شدی،یه نگاهی بهش انداختم وجوابش روندادم بعد گفت معذرت میخوام بخشیدی ؟ گفتم باشه بخشیدم، گفت نه انگار هنوز کامل نبخشیدیم بعد دستم رو بوسید گفت حالا ببخشم دیگه …یک لحظه شوکه شدم، بعدیادم افتاد از دستبوسی خودم برای خودم 😃 گفتم چجالب دوباره قانون به این وضوح جواب داد…
یا یکدفعه هم یادم میاد که یکی از فامیلمون که ارایشگر هست اومده بود خونه مون که به من یاد بده که چطوری موهای مامانم رو رنگ کنم قبلش باهم رفتیم خرید رنگ مو و اون میگفت فلان رنگ رو انتخاب کن من گوش نمیدادم ورنگی که خودم میخواستم رو انتخاب میکردم بعد هم میگفت میزانش و واریاسیونش چقدر باشه ،گوش نمیدادم مطابق احساس وسلیقه خودم عمل میکردم یعنی به اصل دستورالعمل گوش میدادم ولی ادامه ش رو احساس میکردم لطمه ای به کارم وارد نمیشه به دلخواه خودم عمل میکردم و فامیلمون میگفت من بهت گفتما گوش ندادی اگه کارت خراب شدبه من ربطی نداره، بعد فامیلمون رنگ انتخابی خودش که خودش ترکیب کرده بود رو روی موی مامانش اجرا کرد که کارو بهم نشون بده ومن هم روی موهای مامانم انجام دادم رنگ انتخابی که خودم به میزان دلخواهم مخلوط کرده بودم و رنگ موهای مامان من قشنگترشد هم خودم دوستش داشتم هم مامانم هم مامان فامیلمون به دخترش که ارایشگر بود گفت این رنگش قشنگتر شده هم سایر فامیل وقتی دیدن تایید کردن و میگفتن دراین زمینه استعداد داری برو ارایشگری رو اموزش ببین…
من دقت کردم هرکجا که ذوق انجام یک کاریو داشتم وحس اطمینان داشتم که درست انجامش میدم که اون حس اطمینان هم بنظرم از ذوق انجامش اومده و همچنین ازقبل انگار بصورت خودکار تجسمش در ذهنم شکل میگرفته درانجامش اعتماد به نفس داشتم شجاعت وخلاقیت داشتم و موفق میشدم …
یادم هست اولین دفعه که پیست کارتینگ هم رفتم ذوق داشتم وقبلش مربی میگفت به پیچ که رسیدید سرعتتون رو کم کنیدکه ماشین چپ نکنه من تو ذهنم اومد شوماخر گفته جایی که بقیه سرعتشون رو کم میکنن من گازمیدم وسرعت میگیرم😀 بنابراین منم وقتی سوار ماشین شدم پام رو روی گاز گذاشته بودم وازسرعت لذت میبردم وسرپیچ هم از سرعتم کم نمیکردم 😁 انگاری ادم وقتی واسه یه موردی ذوق داره حتی اگه تجسم هم نکنه ولی اون ذوقش تصاویرو واسش در ذهنش میچینه وحتی در لحظه اون تجسم صورت میگیره، منم همون لحظه انگار میدیدم که چقدر خوب رانندگی میکنم … وهمونجا هم مسئول پیست از اعضای خانواده م پرسید قبلا پیست میرفته و وقتی فهمید که نه، باتعجب گفته بود که کارش خیلی خوبه 😎
یا موتورسواری اولین دفعه که موتور کرایه کردم طرف گفت قبلا سوارشدی گفتم نه ، گفت پس از این موتور سه چرخها سوارشو این واسه خانمها راحتتره گفتم نه من همون موتور دوچرخ رو میخوام، گفت پس همینجا یه چنددور بزن بعد اگه تونستی برو تو مسیر، منم دو دور اول رو خوردم زمین ،طرف هم میگفت بیا همین موتور سه چرخ رو بردار ، میگفتم نه، از دور سوم راه افتادم و باهمون موتور رفتم داخل مسیرو البته که در مسیر هم خوردم زمین واومدم موتورو بلندکنم دستم هم به گاز بود وگاز میدادم موتور میرفت منم اویزون به موتور دنبالش میدویدم میگفتم چرا متوقف نمیشه 😂😂😂 تا اینکه دونفراومدن کمکم، من رو ازاون وضعیت اَسفناک نجاتم دادن😂😂😂…
خداروشکر دراین موارد لطف خدا هم همراهم بود وبا وجود اینکه چیزی از تکامل نمیدونستم و تکاملی رو طی نکرده بودم گرفتار نشدم …
من کارهایی از این قبیل زیاد انجام دادم مثل کوتاهی موهای خودم توسط خودم یا خوداموز یادگرفتن کارهای هنری یا آشپزی که اون هم طبق دستورالعمل انجام نمیدادم و مامانم باعصبانیت میگفت بهت میگم اینقدر ادویه بزن چرا گوش نمیدی غذارو خراب میکنی اما من به ذوق خودم مواد رو ترکیب میکردم و درنهایت غذام از غذاهای مامانم هم خوشمزه تر میشد 😎
ولی در همه ی مواردی که بااعتمادبنفس ،خلاق و بااستعدادو شجاع بنظر میرسیدم همه ی مواردی که موفق میشدم وجه مشترکی که داشتند انگیزه ی درونی بود ذوق و شوق ولذت بود…
در مورد چشم زخم هم از اول بهش اعتقادی نداشتم، برخلاف اکثریت که میگن ما تخم مرغ میشکستیم یا اسپند دود میکردیم و فلان دعا رو میخوندیم حالمون خوب میشد ، واسه من هیچوقت اینطور نشد 😄
یادم میاد یکی از اعضای خانواده تخم مرغ میاورد بنظرم خیلی بامزه وهیجان انگیز بود 😂😂😂 باذغال دایره میکشید اسمها رو میگفت و سکه میذاشت سر تخم مرغ و هرچی زیرلب میگفت تخم مرغ نمیشکست بعد میگفت چشم نخوردی و خودش تخم مرغ رو میشکست و یه انگشت میزد داخلش و یک خال هندی تخم مرغی میزد وسط پیشونی من 😂😂😂 حس سرمای خوبی بود😂 بعدا هم خودم میگفتم تخم مرغ بشکنیم ببینم کی چشمم کرده ،خودم باذغال اون دایره ها رو میکشیدم وسکه میذاشتم وزیرلب اسم میگفتم و تخم مرغه طبق معمول نمیشکست انگشتم وفشار میدادم بازم نمیشکست (یعنیامن ازبچگی ضدضربه بودم😄) وخودم میزدم به پیاله تا بشکنه به اون عضوخونواده میگفتم بیا این خال هندی رو تو واسم بزن 🤣🤣🤣🤣
ولی واسه من که شده بود یک نوع تفریح 😂😂😂
بعدا هم یکبار دیگه که حالم بد بود دادیم یکی ازفامیل که میگفتن در این تخم مرغ شکستن مهارت داره انجام داد اون هم گفت چشم نخوردی ، راستش الان که دقیقتر فکر میکنم به اون زمان یادم میاد منم اعتقاد داشتم به چشم زخم ولی اعتقاد داشتم من کسی نیستم که چشم میخوره اون هم براساس اینکه از بچگی که تخم مرغ میشکستن نه واسه من شکسته میشد نه حالم بهترمیشد، ولی میدیدم دیگران میگن چشم خورده بودیم تخم مرغ روی اسم فلانی ترکید ، باخودم میگفتم چجالب چرا من چشم نمیخورم ،این چشم شورا هم سلیقه ندارنا چشاتون رو خوب بازکنیددیگه،بدقت بیشتری نگاه کنیدبوخودا منم خاصم😎یطورایی احساس میکردم چشم خوردن کلاس داره 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 اون زمان چشم خوردن در ذهن من یه حس خاص بودن داشت انگار… چون مثلا طرف میگفت خواهرمن خیلی خوشگله وقتی میریم بیرون چشم میخوره میاد خونه سردردهستش…الان که به اون دوران فکر میکنم داره یادم میاد انگار اتفاقا دوست داشتم وقتی حالم بده بگن چشم خوردی یجورایی احساس خاص بودن بهم بده که خداروشکرهیچوقت هم واسه من پیش نیومد😂😂😂 وبعدهم که بزرگترشدم فهمیدم چرت وپرت هست نگاه میکردم به افرادی که بهش اعتقاد دارن میدیدم غالبا اکثریت کسانی که بهش اعتقاد دارن هیچ مورد انقدر خاصی هم ندارن که میگن ما چشم خوردیم میگه خوشگلم چشم میخورم وکم از خونه میاد بیرون در حالیکه دارم میبینم ادمایی خوشگلی که خودشون هم ذاتی که خوشگلن بماند چقدر آراگیرا 🤔آرا ویرا🤔 آراپیرا🤔 همون منظورم آراسته پیراسته هست وطنازانه هم قدم برمیداره وچشم نمیخوره که اگه ازچشم خوردن میترسید دیگه دلیلی نداشت آراسته پیراسته بیاد… چه ادمایی که چقدرخوشتیپن یا چقدرثروتمندن وچشم نمیخورن بعد اینایی که دوزار دستشون میاد احساس میکنن دیگه الان ترکیده میشن… دیگه اینقدر دیده بودم این موارد رو که به این نتیجه رسیده بودم خرافات وچرت وپرت هست…
اگه اشتباه نکنم باربارا دی انجلیس بود که محتوای نوشته ش این بودکه یه عده از مردم میگن ما دوست داریم حالمون خوب باشه اما فقط میگن درحالیکه خواسته قلبیشون این هست که حالشون بد باشه شایدعجیب بنظربیاد اما اونها حال خوب رو در درد ودل کردن در اینکه دیگران براشون دلسوزی کنن در حق به جانب بودن خودشون میبینن، ترجیحشون این هست که حق به جانب شناخته بشن و واسشون دلسوزی بشه تا اینکه مسئولیت زندگی وحال خوبشون رو بعهده بگیرن وارامش داشته باشن…
واسه چشم زخم هم همینه یه عده دوست دارن مسئولیت اتفاقاتی که واسشون میفته رو بندازن گردن یکی دیگه بهرحال دنبال مقصرهستن حالا یه اعتقادی مثل چشم زخم هم کارو راحتتر کرده، چشم زخم هم نباشه بلاخره یه موردی یا ادمی رو پیدا میکنن که تقصیرارو متوجهش کنن وازخودشون رفع مسئولیت بشه … یسری از مایی هم که در این مسیر هستیم میشه که فراموش میکنیم قانون رو وبجای نگاه به درون خودمون به بیرون از خود نگاه میندازیم ،دیگه اون بنده خداها که جای خود دارن ، خداهمگی مارو هدایت کنه 😇
سپاسگزارم🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹