سریال زندگی در بهشت | قسمت 198 - صفحه 6 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/08/abasmanesh-9.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2021-08-25 07:32:192021-08-26 22:49:07سریال زندگی در بهشت | قسمت 198شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
استاد عباسمنش
من برای داشتن روحیه مذهبی ترس عجیبی از جنس مخالف داشتم …
و همیشه در عین حال که آرزوی داشتن دوستی برا خود داشتم..
در بیرون میگفتم من در رابطه ای نمیروم چون به بیزینس و وقتم آسیب میزند..
الان چند وقتی هست خدا به من فهمانده که در حال حاضر مهم ترین ترس من ارتباط گرفتن با جنس مخالف هست …
بار ها آمدم بر این ترس قلبه کنم ..
ولی شدت ترس انقدر بالا بود که تو لحضه های حساس زبونم قفل میشد ..
و من الان در سن ۲۵ سالگی هیچ تجربه ای (هم جنسی .هم عاطفی) از جنس مخالف ندارم ..
واحساس میکنم از کلی احساس خوب و لذت بردن از این دنیا (در این بعد)عقب ماندم و از جوانیم لذت کافی را نبرده ام …
با نشانه های فراوانی که (همین قسمت از زندگی در بهشت هم یکیش هست) تصمیم قطعی را گرفتم
در داخل این ترسم شیرجه بزنم 😄..
به امید الله یکتا موفق میشوم
و به امید اینکه الله یکتا قوت زانو هام باشه
تا از زندگیم لذت بیشتر ببرم ..
ممنونم از شما و خانوم شایسته عزیز …
استاد دوست دارم❤🌺
سلام به پیام رسان خدا،استادعباسمنش ومریم نازنین ودوستان هم فرکانسی سایت،خداراشکربخاطرسریال زندگی دربهشت که برامن شده تمرکزبرزیباییها،فراوانی نعمت،داشتن الگوی رابطه ی زیبای عاشقانه،اینکه وقتی درخواست کنی وایمان داشته باشی وشجاع باشی وواردناشناخته هاوغلبه برترسهات بشی ومطمئنی نیرویی هست که هرلحظه کنارته ودرونته وداره تو رو به سمت خواسته هات هدایت میکنه ودرواقع خواسته هاوآرزوهاواهداف، خودش، هستن ومشتاقترازخودمون برارسیدنمون به خوشبختی وآرامش وسلامتی وثروت ونعمت هست،چقدزندگی زیباترولذتبخش ترمیشه،چقدخوبه این احساس که خداهرلحظه باهامونه وحمایتمون میکنه.خدایاشکرت.استادممنونم که دیدن زندگی دربهشت شما،هربار ودرهرقسمت قوانین روبهم یادآوری میکنه وشماالگویی هستیدازباورداشتن به نیروی رب ورسیدن به خواسته ها.قبلاهم تویکی ازفایلاتون تمرین نوشتن ترسهاوترمزها رو گفتیدوانجامش دادم وهمون اندازه که انجامش دادم ازش نتیجه گرفتم ولی انسان فراموشکاره ودیگه انجامش ندادم، تاامروزکه باذوق دیدن زیباییهاوشروع روزم بافایلهای جدیدتون واردسایت شدم وبعدازتماشای زیباییهای پردایس ،صحبت ازترسهاشدومن دوباره شروع کردم به نوشتن وچقدشماخوب توضیح دادیدتوجیه کردن خودمون رو،واقعاغلبه برترسهالذت بخشه ورشددهنده چندتاازترسهاوتوجیهاتم:اطرافیان مثل پدرومادروبرادرم وحتی همسرم بعضی وقتابخاطر اشتباهاتم که کاملاطبیعی ومعمولی بود باحرفهاشون ورفتارشون ناراحتم میکردن ومن تحمل میکردم وخودموتوجیه میکردم که من احترامشونو نگه میدارم،خیروصلاحمومیخوان،باهاشون رفت وآمدنمیکنم و…درحالیکه شجاعت ایستادن جلوشون واینکه اجازه ندارن منو تحقیروتوهین وقضاوت کنن رونداشتم ومیترسیدم حرف بزنیم وازخودم دفاع کنم،من بعدازسالها انجامش دادم شایداونانپسندیدن ولی من ازشجاعتم خوشم اومدوبه خودم آفرین گفتم.ترس ازرانندگی داشتم بعضی وقتا صبح قراربودمن بچه هاموببرم مدرسه ومن تاصبح ازترس همش کابوس میدیدم بالرزپشت فرمون مینشستم ولی همینکه استارت میزدم وماشین حرکت میکردترسهام میریخت و اعتمادبه نفسم بالامیرفت وباخنده والبته دقت زیاددررانندگی به سلامت میرفتم وبرمیگشتم خونه، ولی روزهای دیگه بازم میترسیدم وخودمومجبورمیکردم رانندگی کنم ببینم آیاتصادف میکنم وهرباربهم ثابت میشدخداباهامه وهیچ اتفاقی نمیفته،چقدلذت بخشه که هرباربیرون کاری دارم راحت بدون اینکه ازهمسرم بخوام منوبرسونه خودم سوارماشین میشم.ممنونم استادکه امروزذهنمو به چالش کشیدید تاترسهایی که این روزهاباهاشون درگیرم وهی خودموتوجیه میکنم روپیداکنم وشرکموکناربزارم وواردترسهام بشم وباردشدن ازشون دنیای بزرگتروزیباتری روتجربه کنم.خداراشکربراهدایت شدنم وآگاهییهای ناب امروزم.خودم وهمه شماروبه خدای بزرگ میسپارم .باتشکر
بخش دوم
تجربه من از رانندگی
استاد من کلا از رانندگی با سرعت بالا میترسم
و خودم توی شهر ک رانندگی میکنم بیشتر از دنده سه نمیرم
و همین ترسم هم باعث شده با اینکه ماشین خودم رودارم ولی شهرهای اطراف رو که مثلا 20 دقیقه تا نیم ساعت فاصله داره رو نرم
و اویزون همسرم باشم ببینم کی وقت و حوصله دارم من ببره
و همنطور وقتی میرم خونه مادرم تهران
ترس از رانندگی تو تهران رو دارم
نکنه تصادف کنم
اکه تصادف کردم پولش از کجا بیارم
و باز همینم باعث شده که گاهی ماشین تو پارکینگ و من باید تا عصر منتظر بمونم تا خواهرم بیاد و ببرمون بیرون
بهانه ام : من ادرسها و خروجی ها رو بلد نیستم
قلق ماشینتون نمیدونم
بچه هام حواسم پرت میکنن
من حوصله رانندگی ندارم
گواهینامه امروجا کذاشتم
باعث شده که ی وقتایی تو سفر خودم از یسری لذت ها محروم کنم و معطل ووابسته به کسی باشم
خدایا شکرت برای وجود آزادی در زندگیمون
نعمت آزادی با هیچ چیزی قابل مقایسه نیست
بیشتر ماها به خاطر افکار و باورهای محدود کنندمون به خیلی از جیزها چسبیدیم که آزادی مارو میگیرن
ما به اون چیزها چسبیدیم درحالی که اون باورها واقعیت جهان نیست بلکه باورهای محدود کننده ماست
مثل قانون سلامتی
خیلی از افراد به چیزایی توی سبد غذاییشون چسبیدن که ضررش بیشتر از خیر هست براشون
و اینگونه آزادی رو از خودشون گرفتن
توی روابط
توی ورودی مالی
سلامتی
شادی
انجام دادن کارها
هیچکدوم کار خاصی نمیخواد بلکه کافیه
ما از یکسری باورها و افکار محدود کننده رها بشیم به واسطه کنترل ذهن که استاد عزیزم دارن به ما آموزش میدن
آبتنی کردن توی دریاچه آب شیرین
توی فضای باز آسمون آبی ابرهای پفکی وسط جنگل چه کیفی میده مخصوصا دمای آب متعادل باشه
من عاشق آب تنی کردن توی چشمه آبم
از خداوند میخوام منو ببره به یه چشمه آب شیرین وسط دریاچه در بهترین زمان و بهتزین مکان
میخوام با لباس های راحت توش آب تنی کنم
توی جنگل قدم بزنم و عطر جنگل رو بشنوم صدای دارکوب صدای پرنده ها جریان آب
منم مثل خانم شایسته میفهمم که خیلی از ترس هامو دارم توجیه میکنم وقتی توجیهشون میکنم دارم بهشون پرو بال میدم و واقعیشون میکنم
تمام تلاشم اینه با ورودی های مناسب که فایل های استاد باشه برم توی دل ترس هام یا اینکه میترسم حرکت کنم
سلام استاد عزیز من به نوبه خودم از این قسمت زندگی در بهشت این موارد زیر رو درک کردم وحس کردم::
اینکه شما ۵سال همسرتون رو ازاد گذاشتید تا خودش در مورد شنا به نتیجه برسه واین یه اخلاق خیلی حرفه ای هست.
این سری در این قسمت این خاکی بودنت وادعا نداشتنت زیاد برام مشخص شد.
وباز فراوانی ونعمت خدا که تو زندگیت هست ومن خداروشکر میکنم وایمان دارم دست یافتنی هست.
ود اخر همه حرفهای دیگه ام رو تو یک کلمه خلاصه مختصر ومفید بخوام بگم اون آفرین هست.
سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته نازنین ودوستان بزرگوار
چقدر این پردایس زیبا است صدای مرغ و خروس فضای رویایی درست کردن چه ایدهی جالبی برای مرغها درست کردید هم فضای اونجا تمیز میمونه و هم اون کودها به طبیعت برمیگردد
دریاچه زیبا با اون آب شیرین و زلالش چقدر لذت بخشه که همچین محیطی داشته باشی و هرلحظه که دوست داشته باشی بپری توی آب واقعا که ثروتمند شدن معنوی ترین کاره دنیاست
توی آب دیدن اون فضای رویایی واون درختان سرسبز و قشنگ چقدر لذت بخشه استاد عزیزم اون موقع ای که صورت خودت را با اون آب می شوستی چه حسی داشت وگفتم کاشکی من هم اونجا بودم
یکی از توجیهی که من داشتم در مورد رانندگی بود
در همیشه دوست داشتم که رانندگی یاد بگیرم ولی هر بار خودم توجیه می کردم و می گفتم حالا این قدر هم واجب نیست تو که راحت می شینی
کنار راننده و لذت میبری ولی خدا را شکر با کار کردن روی احساس لیاقت امسال رفتم تو دل ترسام و گواهینامه رانندگی را گرفتم
خدایا مسیر را برای من آسان کن
تنها تو را می پرستم وتنها از تو کمک می خواهم
ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت دادهای نه راه گمراهان
سلاااام به استاد عزیزم و مریم بانوی عزیزم
واااای خدایا چقدر آزادی لذت بخشه چقدر پرنده هاتون خوشحالن که آزاد شدن و میتونن برن بچرخن و از طبیعت لذت ببرن، آب و غذا بخورن
واااای جو رو ببین چجوری راه میرفت و میدوید خیلی باحال بود😍😍😂😂
چقدر دریاچه آرومه و چقدررتصاویر از سطح آب دیدنی و زیباست، چقدر تصویر جنگل و آسمون از زیر ساختمون قشنگ بود خدایا شکرت بخاطر این همه زیبایی و بخاطر وجود پر برکت و پر از عشق استاد عزیزمون و مریم جون نازنینمون
مریم جون چقدر تحسینتون کردم که تو آب میرین و از این آب و این فضا استفاده میکنین
قبل از اینکه بفهمم ترس داشتین گفتم خوش به حالتون که نمیترسین و تو آب میرین چون این یکی از ترسهای بزرگ منم هست
وااای چقدر اون اسفنج برای توی آب خوب بود کاش منم با خودم ببرم تو دریا که ترسهام کمتر بشه
مریم جون گفتین که 5 سال تو دریاچه نمیرفتین بخاطر ترسهاتون و همه اش توجیح میکردین
منم دقیقا همین طورم 6 سال هست تو جزیره کیش زندگی میکنم و الان یکساله داخل آب میرم و قبل از اون همه اش توجیح میکردم که لباسام خیس میشه دوست ندارم، با لباس خیس نمیتونم خونه برم، به پاهام شن میچسبه و دوست ندارم، دریا از کنار ساحل قشنگتره و خیلی دلایل مسخره دیگه که خودم رو از این نعمت زیبا محروم کرده بودم و این همه اش بخاطر ترس من از آب بود و هست چون شنا بلد نیستم و میترسم غرق بشم و دلیل دیگه اش ناشناخته های زیر ابه چون نمیدونم زیر آب چه خبره میترسم
اینجا همه غواصی میرن و دنیای زیر آب رو میبینن و چقدر لذت میبرن ولی من بخاطر ترسم نرفتم ولی به خودم قول دادم خیلی زود برم و یاد بگیرم و این طبیعت زیبای زیر آب رو ببینم و لذت ببرم
یکی دیگه از ترسهام تو رابطه ام با همسرم بود که اجازه نمیداد تنهایی بیرون برم چه پیاده روی بود چه رفتن لب دریا و چه بازار رفتن، و با کار کردن روی خودم از یکسال پیش با کمک یکی از دوستانم که هم مسیر هستیم و از شاگردان استاد هستن راهنمایی خوبی کرد بهم گفت اگه تنهایی بری چیکار میکنه؟ گفتم دعوام میکنه، غر میزنه، هزارتا سوال میپرسه، گفت تو برو هیچ کدوم اینا اتفاق نمی افته و اینقدر برای خودت بزرگش نکن قدرت فقط دست خداست و بعدش یه روز صبح برای دیدن طلوع آفتاب تنها رفتم و برگشتم بعدش پرسید کجا بودی؟ براش توضیح دادم و هیچ اتفاقی نبافتاد و اصلا دعوا و غر و هیچ چی در کار نبود و من فهمیدم بخاطر ترسهام و توجیه کردن بیخود چقدر از لذت تنها بودن در دل طبیعت عقب موندم و حالا همه جا تنهایی میرم و هیچ مشکلی ندارم و خدا رو شکر میکنم بخاطر همه این اگاهیها و این رشد کردن تو مسیر درست
ترس دیگه ای که داشتم این بود که موقع خرید کردن فکر میکردم پولم تموم میشه و ترس از خالی بودن حسابم رو داشتم و به بچه هام سخت میگرفتم و گاهی موقع خرید غر میزدم که پولم تموم میشهو کمتر خرج کنن و همیشه هم این اتفاق میافتاد و حسابم خالی میشد، همیشه با کلی توجیه الکی به بچه هام حس عذاب وجدان میدادم از خرج کردن و نمیزاشتم لذت ببرن ولی وقتی فهمیدم که دنیا پر از فراوانیه و خدا از جایی که نمیدونم حسابم منو پر میکنه موقع خرید دیگه نگران نیستم و با لذت وسایل مورد نیازم رو میگیرم و دیگه حسابم خالی نمیمونه
اینا چند تا از ترسهام بود که دارم روشون کار میکنم و میدونم خدا کمکم میکنه
چقدر این جمله قشنگ بود:
آشغالامون و زیر مبل نکنیم، ترسهامون و توجیه نکنیم و بریم تو دلشون و هر چه قدر زودتر بریم تو دلشون لذت بیشتری از دنیای اطرافمون میبریم
ممنونم استاد عزیزم و ممنونم از مریم جان عزیزم که با مطرح کردن این موضوع کاربردی تو اون فضای بهشتی آگاهی مارو بالا بردین و مثل همیشه کلی درس قشنگ گرفتیم
عاااشقتونم و عاشق این رابطه بینظرتون هستم ❤️
شاد و سلامت باشید
به نام مهربان ترین
سلام
چققققددددر این قسمت پر از زیبایی بود آخه
من چیزی نداشتم بگم و از اول تا آخر از دیدن اینهمه زیبایی فقط گفتم وای ,,,,,, وای خدای من وای
اون لحظه ای که مرغ وخروس ها هجوم آوردن بیرون و چه می دویدند وااااای خدا , مگه کسی میتونه این حس آزادی رو توضیح بده!
مگه میشه اون قشنگی بزرگ رو بیاری رو کلماتی که صدا ندارن. من میخوام فریاد بزنم و بگم خددددااااااای من!!!!!!!
استاد, زمانی که میخواستین با گوشی تو آب بپرید, وااااای, نمیدونم چرا اصلا بدون اینکه فکر کنم چنان هیجانی داشتم که دقیقا باور کردم خودم دارم میپرم توی آب. یعنی تمام سلولهام منقبض شده بود که بپره تو آب و اون لحظه ای که گفتید بسم الله الرحمن الرحیم ,دیگه داشتم از هیجانه پریدن توی آب , می پریدم هوا و ناخودآگاه داشتم جیغ میزدم!
خدای من , این زیبایی های تو تمومی نداره. صحنه ی دیدن پارادایس از سطح دریاچه چقدر دیوانه کننده بود.
یاد یک فیلتر افتادم که توی اینستاگرام استفاده میکنند ولی این فیلتر نبود این خود خود حقیقت بود خود زیبایی بود و واقعی
و حرف هایی که بین اونهمه زیبایی زده شد, توجیه ترسهامون چیزیه که تقریبا همه تجربه ش کردیم و یا میکنیم
من خودم همیشه از اینکه نصف شب بیدار بشم و ببینم همه جا تاریکه خیلی میترسم و همش توهم اینو دارم که یه زورگیر(من از زورگیرها خیلی ترس میترسم) توی خونه قایم شده و بخاطر این ترس احمقانه هست که هرشب قبل ازخاموش کردن چراغها, یک چراغ خواب روشن میکنم و بعدش خودمو توجیه میکنم که من از ترسم چراغ روشن نمیکنم بلکه اینو روشن میزارم که اگه نصف شب بیدارشدم خواستم برم سرویس, بتونم جلو پامو ببینم و تاریک نباشه.
اما دیگه نمیخوام بترسم . از امشب دیگه این کارو نمیکنم و خودمو توجیه نمیکنم وبا قدرت , به نیرویی تکیه میکنم که نه ترسی در آن هست و نه غمی
حتما سالهای بعدی که این ردپا و این کامنت خودم رو بخونم بخاطر این ترس بچگانه کلی میخندم !
درضمن, از خوندن کامنت دوستانم کلی نکته های عالی یادمیگیرم و تصمیم گرفتم یک دفترچه زیبای دیگه تهیه کنم و اسمش رو بزارم دفتر کامنت دوستان و نکته های پارادایسی.
و با دیدن سریالهای پارادایس و باخوندن کامنت ها هرنکته و تجربه ای که میتونم اونو بکار بگیرم بنویسم تا بتونم بیشتر مواقع مرور کنم و ازش توی ذهنم سیمانی از تجربه و راهکار و باورهای خوب بسازم .
درپناه مهربانترین باشید
هزاران هزار شکر
سلام به روی ماه استاد عزیزم ومریم بانوی دوستداشتنی وهمه ی بچه های دوستداشتنی سایت عباسمنش…
صدها بارشکر خدا رو به جا میارم هر لحظه وقتی سریال زندگی در بهشت رو می بینم..اصلا هر فیلمی هر حرفی هر صدایی هر نوشته ای که تو این سایت هست فقط شکر داره وسپاس …
مگه همه این سعادت رو دارند که دو تا فرشته ی زمینی رو که اینقدر خدا دوست هستند و آدمها رو هرلحظه به خدا نزدیک ونزدیکتر میکنن و به خودشناسی میرسونند به امید به شادی به ثروت و…بببینند وبشنوند؟؟؟!!
نه همه این سعادت رو ندارن، خدا به گونه ای خاص همه ی ماهارو دوست داره که به این سایت به این دوتا فرشته وبه این سبک زندگی واین سبک بندگی هدایت کرده..
الهی هزاران بار شکرت…
استاد جانم مریم جانم بی نهایت دوستتون دارم فک کنم هیچ فیلم ونوشته و …تو سایت باشه من ندیده ونخونده باشم…تو این یکسال آشنایی من با استاد و مریم جان وبچه های سایت من تنها عشق زندگیم امید زندگیم شده اینکه هر روز بارها بیامو منه آلوده به هزاران شرک رو توی اعماق دریای عشق وخداشناسی وخداپرستی ومهربانی استادعزیزم ومریم جان شستشو بدم …
من دیووونه میشم از اینهمه نشانه های وجود خدا توی وجود این مرد بزرگ واین بانوی بزرگ…بزرگ از روی وسعت شاکر بودنشون وبندگی کردن وزندگی کردنشون..
دوستتون داااااااارم خیلی زیاد….
در مورد این قسمت از سریال باید بگم در مورد مرغ وخروس ها ونگهداری اونا که بلاخره زحمت هم داره …مثلا تمیز کردن لونشون..غذا دادن بهشون ونگران گرم وسرد خوردنشون بودن وسرپناه درست کردن براشون هر چندوقت یکبار به یه سبکی بهتر و…بهم یاد داد درسته داشتن چیزهایی که دلم میخواد خوبه وعالیه ولی بدون زحمت که نمیشه!!! بدون پذیرش مسولییت که نمیشه…رو هوا وهوس که نمیشه!! همه چیز مراقبت میخواد نگهداری میخواد توجه میخواد….
از داشتن یه گلدون گل گرفته تا حیوون خونگی…تا برسه به داشتن کار عالی دوست عالی همسر عالی وفرزند عالی…نمیشه که فقط خواست وبدست آورد وهیچ مسولیتی ومراقبتی وتعهدی نداشت…
معلومه همه ی اینها بلدییت میخواد مراقبت ونگهداری میخواد از همه مهمتر یه عشق دایمی میخواد. دوست داشتن میخواد…
که اگه نباشه خب معلومه از دست میره. ..تموم میشه…
پس مهم فقط رسیدن به خواسته وانچه که دوست داریم که نیست باید عشق داشت تعهد داشت بلد بود توانمند بود مسولییت پذیر بودوبی نهایت شاکر بود تا نعمتی که به آدمی میرسه برکت پیدا کنه..
مثل برکتی که تو مرغ وخروس وجوجه ها هست به لطف خدا…
در مورد رفتن تو آب وشنا کردن مریم بانو باید بگم من اینجا داشتم کلی ذوق میکردم وحال دلم عالی شد…نمی دونید از تغییرات مریم بانو از سفر به دور امریکا تا سریال زندگی در بهشت تا جوابهای عقل کل و کامنت ها ونوشته ها وتوضیحات در مورد محصولات و… چقدر درس گرفتم…درس زندگی درس انسانییت درس عشق بدون تدقع ومهربانی …مریم جان درود برشما …چه کسی جز شما واستاد عزیزم میتونه انقدر موشکافانه و از روی کرم ومهربانی جز به جز زندگی واحساسش رو بگه برای اینهمه آدم ؟؟؟
من بادیدن این قسمت وحرفهای شما واستاد عزیزم رفتم تو حسرت هام توجیحاتم وترسهام واینکه کجاها از چه لذت هایی گذشتم به خاطر ترس از آب از دوچرخه سواری از موتور سواری…از شنا توی استخر یا رودخونه هاودریاچه هایی که همه داشتن توش به راحتی شنا میکردن ..ترس از رانندگی..ترس از طلاق وجدایی …ترس از قضاوت مردم و…
وحالا متوجه شدم همه اش به خاطر نداشتن عزت نفس ..نشناختن خودم واحساساتم وخواسته هام و اعتماد نداشتن به خداوند وخودم بوده همش..
الهی هزاران بار شکرت که الگوهایی دارم تواین سایت به درستی وراستی و حقیقی مثل استاد عزیزم ومریم جان ودوستان گلم باتجربه های عالیشون که بهم بال وپر داده تا رهابشم از بند ترسها و شرک و شرک وشرک…
نه به اینکه کامنت نمیذاشتم اونم به خاطر ترس از قضاوت یا توجیح کردنهای کاذبم..نه به اینکه اینهمه نوشتم…
دوستتون دارم…در پناه خداوند شادو سربلند وپیروز و ثروتمند در دنیا وآخرت باشید
استاد عزیزم
مریم بی نظیرم
دوستان هم فرکانسی سلام
این فایل برای من مثل یک همنشینی و پرسش و پاسخ با استاد بود.
تجربه ای که کمتر پیش اومده از فایل ها داشته باشم.
من سوال می کردم و استاد پاسخ میداد
اونجایی که استاد درب مرغها رو باز کرد یاد تخم مرغ ها افتادم گفتم پس تخم مرغها چی؟
و استاد پاسخ داد روی زمین هم تخم کردن
و تخم ها رو جمع کردن و در محفظه تخم مرغها گذاشتند
بعد فکر کردم که چقدر کود این مرغها برای پرادایس مفیده
و همون لحظه استاد توضیح داد و بصورت عملی بهم نشون داد که چطور ازش برای پرادایس استفاده میکنن
حالا بعد از یه کار کشاورزی سنگین و رفتن تو لونه مرغها فقط یه شنای جانانه می چسبه🏊
واااای خدایا استاد در پاسخ به فکر من چکار کرد؟ پرش در آب با دوربین😁 صحنه ای که ۳ بار تکرارشو دیدم و حسش کردم
خدای من چه صحنه بی نظیری تلاقی آب و آفتاب و جنگل انبوهی که اون پشت میبینم.
وقتی پرسیدم آب سرد نیست؟ مریم جان گفت که وااای چقدر خوبه و استاد گفت خنکه
یک خنکی لذت بخش
وقتی داشتم به پایه های زیر خونه فکر می کردم استاد گفت باشه بیا اینم نشونت بدم
از استاد پرسیدم این پایه ها جنسشون چیه؟ اگه چوب باشه که می پوسه همون لحظه مریم جان گفت بیا این ستونها رو بهش نشون بده استاد گفت نگران نباش این ستون های چوبی با قیر عایق شدن اگه سالها هم توی آب بمونه باز هم نمیپوسه
رسیدیم به سوال اصلی
سوالی که هر بار استاد توی آب میرفت برام پیش میومد و امروز استاد بهش پاسخ داد، همیشه برام سوال بود که استاد چطور نمی ترسی بری توی آبی که الیگیتور داره و عمقشم کم نیست؟
اینبار مریم جون بود که جواب داد: نمی ترسم چون لذت شنا در دریاچه پرادایس اونقددددر وسیعه که هر ترسی در دل این لذت گم میشه.
البته که قبلا می ترسیدم و خودمو توجیه میکردم با این دلایل که نه من دوست ندارم بیام توی آب
من از دیدن لذت شما بیشتر لذت میبرم و اینطوری سالها خودمو از تجربه یک لذت وسیع محروم کردم
و من چققققدر یاد هزاران ترس خودم افتادم
گفتم آره آره منم میترسم
منم توجیه می کردم
سالها آرزوی گرفتن گواهینامه داشتم
چرا هرگز دنبالش نمی رفتم؟
چون توجیه میکردم
⛔چون زمانی که خواستم برم بابام اجازه نداد
⛔حالا خواهرم که گواهینامه داره هم که اجازه نداره رانندگی کنه، کسی ماشین دستش نمیده
⛔حالا بذار درسم تموم بشه بعدش میرم
⛔نه حالا پایان نامه تمام وقتمو گرفته
⛔بعد از ازدواج میرم کلاس
⛔همسرم باید بهم یاد بده منتظرم تا فرصت خالی داشته باشه
⛔آخه ما که ماشین نداریم
⛔چون من که جای خاصی نمیرم هرجا میرم با شوهرم اون رانندگیش عالیه نیازی نیست منم بلد باشم
⛔بعد از بدنیا اومدن بچه میرم
⛔بذار بچه ها یکم بزرگتر بشن
بعد از دوره عزت نفس بالاخره رفتم دنبالش،
روزهای اول جوری فرمان ماشین رو سفت میگرفتم که بعد از یک ساعت رانندگی کل دستم از انگشتها گرفته تا بازو و کتف جوری درد میگرفت که انگار یک ساعت بوکس کار کردم
دوره رو گذروندم و امتحان تئوری که همگی با موفقیت سپری شدن، پس چرا بعد از گذشت یکسال هنوز گواهینامه نگرفتم؟
بله باز هم استاد بود که پاسخ منو داد
چون میییترسم امتحان عملی بدم و چون ترسمو توجیه میکنم، هر روز به خودم میگم این ماه انجامش میدم ولی باز هم عقب میندازم
چون هنوز میترسم
⛔اگه قبول نشم چی؟
⛔اگه تصادف کنم چی؟
⛔اگه بار اول قبول نشم بقیه فکر می کنن رانندگیم خوب نیست
و توجیهاتم این بود که بذار سال تحصیلی تموم بشه تابستون حتتتتما میرم
و تابستانی که داره تموم میشه و من هنوز نرفتم
⛔آخه کسی نیست پیش بچه ها بمونه
⛔هوا خیییلی گرمه بذار یکم خنکتر بشه
⛔بذار یکم خودم تمرین کنم
وَ
وَ
وَ
هزاران توجیه دیگه
من ترسهام زیاده اگر بخوام بگم روزها و روزها باید براتون تعریف کنم
یکی دیگه از بزرگترین ترس هام درباره کارمه
رشته ای که عاشقش بودم سالها براش زحمت کشیدم ولی هرگز نتونستم باهاش کار کنم
چون میترسیدم و توجیه میکردم و توجیه خودمو باور میکردم
میدونستم ترس دارم ولی انقدر توجیهات خودمو باور کردم که به خودم حق میدادم بترسم و انجامشویک کار غیرممکن میدیدم
توجیه میکردم که
⛔ تو این رشته برای خانم ها کار نیست
⛔باید حتما شریک مرد داشته باشی یا برادر یا همسرت تو این کار باشه تا موفق بشی
⛔تو شهر ما کار نیست دفاتر فنی زیاده ظرفیت تکمیله
⛔اگر برم سرکار و بلد نباشم چیییی؟
و …
اما خبر خوب اینکه من دارم تغییر میکنم
💥دارم میفهمم که انها فقط توجیهه
گول زدن ذهنه
💥اینکه برای هر توجیهی توی قلبم دارم یک جواب پیدا میکنم
💥زنانی رو پیدا کردم که توی این رشته بسیار موفق هستند
💥نشانه هایی دیدم که داره مسیر رو برام روشن می کنه
💥فهمیدم که برای غلبه بر ترسهام باید از اهرم رنج و لذت استفاده کنم
💥فهمیدم اون شیر با یال و کوپال و پر ابهتی که از دور میبینم اگر برم نزدیک فقط یه بچه گربه ملوسه
و من
♥️فقط باید برم نزدیک
♥️بایییید برم توی دل ترس هام
♥️خدای من با منه
♥️حواسش بهم هست
♥️هرجا کمک بخوام فوری برام میفرسته
♥️من نیازی به همراهی کسی ندارم
♥️من نیاز به همراهی خودم دارم
اونجا که لازمه خدا برام همه چیز میشه
♥️خدایا شکرت♥️
خیلی خوشحالم
خیلی
خیلی
بزودی میام و خبر موفقیت هامو میدم
خیلی زود
خیلی خیلی زود
ان شاالله
♥️خدایا شکرت♥️