سریال زندگی در بهشت | قسمت 232 - صفحه 11
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/12/abasmanesh1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2021-12-06 07:30:232024-08-27 06:24:47سریال زندگی در بهشت | قسمت 232شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای هدایتگرم
سلامی گرم به استاد عباس منش عزیزم و خانم شایسته مهربانم
این موضوعی که استاد در این فایل توضیح داد مبنی بر اینکه ما یه سری تغییراتی رو به خاطر یک مساله ای ایجاد میکنیم، و بعدا یادمون میره اون تغییرات رو برگردونیم به حالت قبل
مثال زدن که ممکنه زمستون به خاطر بخاری ما چیدمان خونه رو تغییر میدیم ولی وقتی بهار میشه ما همچنان اون تغییرات رو حفظ میکینم
این موضوع انقدر برای من مهمه که هر بار یه فایلی مبنی بر این موضوع در سایت میبینم ، از اول تا آخر استاد و خانم شایسته رو دعا میکنم و میگم ببین چقدر دقیق و ریزبین دارن زندگی میکنن که به این موضوعات این چنینی هم توجه میکنن و درباره اش صحبت میکنن و برای ما هم فایل آماده میکنن با همون موضوع.
خود من، انقدر احتیاج دارم چند وقت یه بار این موضوع رو توی زندگیم بررسی کنم که هر بار که یه فایلی میبینم با این موضوع و میریم تغییرات رو ایجاد میکنم، کلی مشکلاتم حل میشه و انگار رفتم پیش تراپیست
من که تا حالا نرفتم پیش تراپیست ولی دیدم افرادی که میرن ، از همین سبکی بعدش میگن
استاد از نشتی انرژی گفت، من از این “نشتی انرژی” برای خودم یه کد درست کردم تا فکرم میره جایی که ربطی به اهداف و آرزوهام نداره سریع به خودم میگم این نشتی انرژیه …و دو سه بار میگم نشتی انرژی ..نشتی انرژی تا اینکه اون فکر نامربوط از ذهنم میپره
در محصول شیوه حل مسایل هم خانم شایسته توضیح دادن این نشتی انرژی رو
و هدایت خدا برای من در این فایل این بودش که امروز داشتم درباره تغییر شغلم فکر میکردم و دیدم الان خانم شایسته اشاره کرد به ثروت دو و ریدیزاین کردن یک بیزنس برای بهبود
متغیر بودن جهان
سپاس خدای هدایتگرم رو، که من رو آورد توی این سایت و یاد گرفتم از این تغییر جهان لذت ببرم…قبلا غر میزدم و دوست داشتم همه چیز همیشه یه شکل بمونه…اما الان تا صدایی توی سرم میاد که ای بابا دوباره باید تغییر بدی، سریع یاد استاد و خانم شایسته می افتم که چقدررررررر تغییر من فقط توی همین پرادایس دیدم …چقدر تغییر خانم شایسته توی سایت و دسته بندی ها و به روز کردن محصولات انجام دادن…و این تغییرات چقدر ثروت به همراه داشتن
همون چیزی که استاد توی شیوه حل مسایل خیلی خوب توضیحش میدن که با حل کردن هر مشکل ما ثروتمند تزر میشیم
خانم شایسته و استاد عزیزم آرزو میکنم در این روزهایی که کمتر توی سایت می آیید در بهترین و روان ترین حالت ممکن زندگی رو سپری کنید
سلام به استاد عزیزم ومریم جانم
خدایاشکرت برای بینهایت فراوانی و بینهایت ثروت وبینهایت کار کردن و ساختن شخصیت عالی..
هرروز یک فرصت جدید برای رشد وبهبود گرایی در همه ابعاد شخصیتی.
من باید همیشه برای بهبود شخصیتم وزندگیم قدم بردارم وهمواره راهی برای بهتر کردن شرایط داشته باشم والبته هدایت و کمک از خداوند.
من میتوانم به راحتی وسادگی حال خوب برای خودم بسازم واز هرچیزی لذت ببرم وآرام آرام تغیر کنم وبه راحتی قدم در راه بهتر شدن خودم بگذارم.و رشد وپیشرفت عالی وعالی تر داشته باشم.
من باید اونقدر خودمو غرق در حس خوب وشکر گزاری کنم و تا زندگیم سرتاسر بشه از نعمتهای بیشمار خداوند.
که بابتشون شکرگزار بودم تا نعمتهای بیشتری وارد زندگیم من شود.
خدایاشکرت که بینهایت نعمت در زندگیم برای شکر گزاری وجود داره ودارم.واون جوری که باید شکرگزاری نکردم..خدایاشکرت برای تک تک نعمتهام که در زندگیم دارم.
خدایا من دلم میخواد اونقدر قوی باشم وذهنمو کنترل کنم وتقوا داشته باشم وتوحیدی عمل کنم و تا زمانی که در این دنیا هستم لذت ببرم .وحال خوب دائمی داشته باشم..چون باتو بودن وخدایی چون تو داشتن.. نگرانی معنی نداره…
خدایا منو غرق خودت کن….
خدایا من دلم میخواد تا شب اتفاقات عالی برای منو وعشقم بیفته و از شدت خوشحالی اشک شوق تو چشمامون جمع بشه…
خدایا به من قدرت خودتو نشون دادی .. و برام بینهایت نشونه فرستادی..خدا دوست دارم از همون نشونه ها عملی برام تو زندگیم به وجود بیاد وبه خواسته ام به سادگی وراحتی برسم…
خدایا تو خودت از دلهای ما آگاهی .. خدایا مارو به نور خودت وصل کنی و از شر نجواهای ذهن دور مون کن..
خدایا تنها ترا مبپرستم وتنها از تو یاری وکمک میخواهم…
خدایاشکرت
سلام به استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز
و دوستان هم فرکانسی
میخوام اعتراف کنم که حقیقتا من فایل ها رو فقط گوش میدم و عمل نمیکنم و حتی کتاب هایی که میخونم رو فقط میخونم عمل کردن برام سخته اما میخوام و آگاهانه تصمیم گرفتم که تغییر بدم خودم رو همیشه استاد میگن تو اکثر فایل ها
برید فکر کنید ببینید برای خودتون هم پیش اومده بیایید توی کامنت ها بنویسید
من همیشه از این جمله گذشتم اما به نظرم نباید حتی از همین جمله هم لحظه ایی غافل شد من باید برم فکر کنم من باید روی زندگیم فکر کنم باید مشارکت کنم توی کامنت ها بخاطر خودم بخاطر پویا بودن بخاطر اینکه یه تکرار دائم بشه برام کم یا زیاد توی ذهنم خونده بشه اکثر چیزا گاها مشترک هست و این میتونه به بهبود زندگی من کمک کنه
من درسم از این فایل این بود ک به خودم قول بدم ک فقط ادم حرفی نباشم باید برم بشینم فکر کنم عمل کنم ب نتیجه برسم ب جزئیات زندگیم دقت کنم
من باید این عادت رو در خودم ایجاد کنم حتما حتما
به نام خداوند جهان آفرین
خداوند جان و خداوند مال
خداوند روزی ده راهنمایی
سلام استاد و مریم جان
عزیز دلی بخدا مریم جان چه عشقی میکنم وقتی پا به پای استاد با هم به کارهای مزرعه می رسید به کارهای خونه و حتی کارگاه می رسید
ایول و خدا قوت ویژه به شما
البته استاد هم خدا قوت
ولی شما خودتون رو محدود نکردید و نگفتید چرا من که زن هستم بزار به خودم و کارهای خودم برسم در عوض در کنار خودتون به کارهای دیگه رسیدید
ایول به شما و خدا قوت مجدد
این مزرعه را مرغ و خروسهای زیبا و برای و اسب قشنگ و دریاچه و جنگل و خونه چوبی
آخرت بهشت هست و بس
این هماهنگی و همکاری شما
این رسیدگی های مرتب شما
این صحبت مرتب شما در مورد قانون
این بهبود هر روزه و درخواست بهتر شدن
این همه نکات مثبت فایلها
همگی قابل تحسین و شکر گزاری است
خدایا بابت این نعمت و حتی دیدن این نعمت بینهایت سپاسگزارم خدایا شکرت
استاد جان مطلب در مورد چیزهای که باید عوض بشه
خب من عاشق تغییر دکور و وسایل هستم و همیشه در حال تغییر هست که عالیه
اما میخوام این سوال رو در مورد خودم بپرسم
کجا تعییر کنم
کجا بهتر بشم
چند روز پیش که به این موضوع بر اساس جلسه 2کشف قوانین فکر کردم
گفتم دلیل تغییرات چشمگیر نداشتن من
اینکه شاید شخصیت من عوض نشده
اومدم فکر کردم در موردش
و اینکه زمان بیداری صبح رو بیشتر کنم تا وقتی کار دارم حتما سایت رو دیده باشم و هم تمرینات رو انجام داده باشم
و هم اینکه زمان انجام کارم رو تعییر بدم
دومین کاری که گفتم انجام بدم حتما تمرین تجسم هر روز باشه
و یه ایده از کامنت دوستمون گرفتم یه دفتر بزرگ که برگهای جدا کننده داره بگیرم و ازش استفاده کنم به جای چند دفتر
و بهبود در رفتارهای خودم
میخوام تمرکز بیشتر بزارم و میدونم نتیجه بینهایت میشه و بس
خدایا منو هدایت کن
خدایا منو به راه راست راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن
شاد موفق و ثروتمند باشید در پناه خداوند متعال
سلام و عرض ادب
خدمت استاد عزیز و مریم خانم گرامی
منم میخوام نظرمو در مورد مطالب این فایل بگم
به نظر من عامل اصلی تغییر در زندگی تضادها هستن یعنی اکثر ما انسانها در طول تاریخ به یک تضادی در زندگی برخورد کردیم و متناسب با مهم بودن اون تضاد در زندگی و زمینه اون موضوع حرکت کردیم و اقدام عملی انجام دادیم تا شرایط رو تغییر بدیم و امور پیشرفتها و تغییر در زندگی انسانها و جوامع معمولا در اثر تضادها ایجاد شدند پس لذا اینجا نتیجه میگیریم که تضادها نه تنها سد راه ما نیستند بلکه سکوی پرتاب ما به سمت پیشرفت هم هستند اگر و اگر نگاه مثبت داشته باشیم و نیمه پر لیوان را ببینیم و در دل تضاد فرصت تغییر و رشد را ببینیم.
نکته دوم اینکه استاد در فایلی در زمینه تغییر آدمها را به چهار دسته تقسیم میکنه:
دسته اول کسانی هستند که در شرایطی که همه چیز ایده آل هست و شرایط عالی پیش میره یک خواسته را انتخاب میکنند و با سمت اون خواسته حرکت میکنند و با اینکه میدونند هدف جدید تضادها و چالشهای جدی داره و به قول معروف خودشون را به دردسر میندازن برای اینکه رشد کنند چون میدونن که جهان همیشه در حال رشد هست و هر کس که در مسیر رشد و پیشرفت حرکت کنه جهان هستی از اون حمایت میکنه و قبول استاد اینها کسانی هستند که در مسیر زندگی خودشون پروژه برمیدارن و به سمت خواسته هاشون حرکت میکنند و لذا جهان هستی کاری با این افراد نداره چون خودشون هدف دارند و پروژه برداشتند.
دسته دوم کسانی هستند که مواقعی که شرایط آروم و ایده آل هست زندگی خودشون رو دارند آن به محض اینکه نشانه هایی از سخت شدن ایستایی رو درک میکنند و اولتیماتوم و هشدار جهان هستی را میبینند سریعا دست به کار میشن و قبل از اینکه شرایط سخت بشه حرکت میکنند و سریعا تغییر را ایجاد میکنند و با جهان هماهنگ میشن.
دسته سوم کسانی هستند که هشدار و ندای جهان را نادیده میگیرن و آنقدر به شیوه قبلی ادامه میدن تا اینکه کم کم هم چیز را در زندگی از دست میدن و به نقط صفر میرسن و اونوقت شرایط به حدی سخت میشه که کلی زجر میکشن و بعد از اون شروع به حرکت میکنند و در جهت تغییر اقدام عملی انجام میدن.
این دسته از افراد بسیار هزینه بالایی را از لحاظ زمانی، انرژی و مالی باید صرف بکنند تا بتونن به اون نقطه قبل برسن و خودشون را هماهنگ کنند.
دسته چهارم کسانی هستند که به هیچ وجه تغییر نمیکنند و مسئولیت تغییر شرایط را نمیپذیرند و آنقدر توی حالت قبلی میمونه که همه چیز را از دست میدن و زیر چرخ دنده های جهان له میشن این دسته از افراد در اوج بدیختی و شرایط سخت قرار میگیرند و همیشه یک عامل خارجی هست که مسبب تمام بدبختیهای اونهاست و متاسفانه این دسته ازافراد جمعیت کثیری از افراد را در جهان تشکیل میدن.
با این توضیحات میتوان برگردم به دسته اول که تعداد اونها بسیار بسیار محدود و انگشت شمار هست اما خوشبختی واقعی را این افراد تجربه میکنند و به معنای واقعی کلمه در شرایط سلامتی و ثروت و رشد دائم خرکت میکنند و همیشه هم موفق هستند.
بیل گیتس، وارن بافت، ایلان ماسک، کف بزوس و …. نمونه ای از این افراد هستند.
این را هم اضافه کنم به خاطر دارم در جلسه هفتم دوره قانون آفرینش که با موضوع قدرت احساسات ( یا راهنما و مشاور ما در هر لحظه احساس ماست) برگزار میشد استاد یک نکته رو به زیبایی گفتند و اون هم این جمله بود که هر چی که ما پروژه برداریم و یا خواسته های بیشتری داشته باشیم و به نوعی زیاده خواه و پررو بایم و از خداوند زیاد و زیاد درخواست کنیم و برای اون اقدامات عملی انجام بدیم به همان نسبت در زندگی تضاد کمتری داریم و خوشبختی بیشتری داریم.
و این یعنی خدایی که در قرآن بر خودش مقرر کرده بخشیدن و عطا کردن را، هر چقدر با پررویی بیشتر از خدا طلب نعمت و ثروت داشته باشیم نشان میده ایمان و توکل قوی تری داریم و هم در زندگی خوشبختی بیشتری را داریم و معنای خدای وهاب اینجا نمودپیدا میکنه که بی حساب و بی کتاب عطا میکنه اما به کسانی چون سلیمان که وهاب بودن خداوند را باور دارند.
خدایت شکرت
تغیر
آره من باید تغیر بدم این ذهنیت خراب رو در مورد پسرم که
هزاران دلیل دارم برای اینکه سرما بخوره
واقعا دیگه خسته کننده شده
باید این باورهای مخرب رو ویران کنم
باید این سنگر شیطان در گوشه ذهنم رو با خمپاره از هم بپاشونم
بسه دیگه هرچی فتنه کرد تو زندگیم و حال و احوالم
دیگه نمیخوام
از مریم جون یاد گرفتم ایجاد باور یعنی منطق هایی که خواسته را امکان پذیر کند
هر قانون نانوشته که تو ذهن من از بچگی فرو رفته با یک بار نقص باطل میشه . یعنی اگه یکبار حتی فقط یکبار این قانون من درآوردی جواب نداده باشه پس قانون نیست صحت ندارد
قانون یعنی در همه حال جواب دهد
مثل قانون جاذبه زمین .
مثل قانون شرک .
قانون حرکت
قانون ارتعاش
قانون بخشش
قانون شکرگذاری
و ….
قانون های من درآوردی :
اگه یکی سرما خورده باشه بچم بره پیشش دیگه کار تموم .
نقص قانون : دو ماه پیش جوری سرنا خوردم گلو درد گرفتم که از چرک و درد زده بود به لثه ها و گوشم . نه پسرم گرفت نه شوهرم
سه ماه پیش هم خانه پدری بودم سرما خوردم طولانی سه روز فقط تب داشتم نه بابام گرفت نه مامانم در حالی که همش کنار هم بودیم بدون ماسک و فاصله
مطمئن هستم ازین اتفاقات چندین بار دیگه هم افتاده و من یادم نیست
آها منو پسرم کرونا گرفته بودیم رفتیم خونه پدری خواهرم با بچه هاش هم اونجا بودن یک هفته پیش هم بودیم هیچکدوم نگرفتن اصلا هم رعایت نمیکردیم.
قانون من درآوردی
اگه باد کولر به پسرم بخوره سریع سردش میشه و سرما میخوره
بچه های خواهر شوهرم صبح تا شب جلو کولر هستن هیچی شون نمیشه
بچه های خواهرم هم شبا که خواین کولر خاموش نمیکنن هیچی نمیشه
خودم زمانی که حامله بودم از حمام می آمدم با موهای خیس میخوابیدم جلو باد کولر
بعضی وقتا هم کولر هم پنکه رو باهم روشن میکردم یکبارم سرما نخوردم
این موردم مطمئن هستم بارها مخالفش رو دیدم ولی الان حضور ذهن ندارم
پس اینم نقص میشه
آخه وقتی هوا گرمه تابستون آدم کولر روشن میکنه دیگه حالا یه کمم سرد بشه اتفاقی نمی افته که نهایت نیم ساعت خاموش میکنی
قرار نیست هر باد سرد یا خنک به آدم بخوره آدم مریض بشه که
اینم نقص چون بچم اگه سردش بشه بهم میگه منم کولر خاموش میکنم
قرار نیست زیر باد کولر یک ساعت بلرزه که
این قصه سر دراز دارد
زمستون سرما خوردگی زیاد میشه
اگه از حموم خیس در بیای سرما میخوری
اگه خیار بخوری سرما میخوری
اگه پتو روت نباشه
اگه تو زمستون خونه مثل کوره گرم نباشه
اگه تو زمستون یه عالمه لباس گرم نپوشی
اگه عرق بکنی بعد خنکت بشه
اگه استخر بری
همه اینا صدبار نقص شده ولی من باور نکردم
ولی حالا وقت تغیر و باور
آدم فقط زمانی سرما میخوره که خودش رو براش آماده کرده و منتظر و باور داره که اگه فلان کار صورت بگیره سرما خوردگی حتمی
ما که هنوز هیچ اتفاقی نیوفتاده جلو جلو بل بچه مون دعوا میکنیم تهدید میکنیم از آمپول میترسونیم
تو ذهنمون و تخیلاتمون میبریم دکتر سرم هم بهش میزنیم و هزارتا کار دیگه
مثلا میریم لیمو ترش و عسل میخریم
لباس گرم تنش میکنیم تو چله تابستون
هزارتا ذکر میگیم یا امام رضا یا امام حسین
و کلا نگرانیم تا اولین عطسه رو بشنویم و به نوعی خیالمون راحت بشه و بگیم دیدی گفتم
دیدی به حرف مامان بابات گوش ندادی
یعنی خودمون با باورها همون دستی دستی بچه رو میندازیم چاه خودمون هم میشینیم بالا سرش گریه میکنیم
بعد تازه ناشکری هم میکنیم که
این بچه تو زندگیش یه روز خوش ندید
واقعا نیاز به تغیر بنیادی داره
یه تغیر دیگه که من انجام دادم یه صندلی اضافه رو از اتاق حذف کردم و جا باز شد
سماور خراب و تکراری که دیگه دوسش نداشتم هم حذف کردم و بجاش یه کتری خوشگل خریدم
یه پارچه رو میزی بود داخل میز تلویزیون که بزرگ بود و اصلا قشنگ هم نبود اونم حذف کردم
لباس هایی که برا پسرم کوچیک شده و ی بسته پوشک که دیگه به کارش نمیاد چون دسشویی میره هم جمع کردم بدم بچه های فامیل که بهشون میخوره
من عاشق خلوتی خونه هستم عاشق مرتبی و سرو سامان دادن واقعا انرژی راهش باز میشه
از خونه های ژاپنی هم خوشم میاد
سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جان دوست داشتنی.
دیدن این قسمت از فایل سریال برام خیلی تعجب داشت.
حتما در ادامه توضیح میدم چرا.
اما قبلش میخواستم از حس و حالم براتون بگم.
آنقدر کیفیت فیلمبرداری و ثبت دقایق آن لحظات عالی هست که من به راحتی خودم رو در هوای دلپذیر ولی سرد آنجا حس کردم.
مریم جان به قدری با روحیه قشنگش و لبخند ملیحش سطلها رو پر میکرد که انرژی استاد و ما رو بالا میبرد. همچین با دستهاش آن خرده چوبها رو تو سطل میریخت که ناخودآگاه، بوی آنها رو تو مشامم حس کردم.
ممنون مریم جان که اونقدر بی ریا کار میکنی و خود خود خودت هستی.
استاد ممنونم بابت نکته های ارزشمندی که تو این فایل گفتید.
چیزی که از دیدن این فایل باعث تعجب من شده بود اینه که شما در مورد تغییرات در زندگی صحبت کردید که دقیقا حدود یک ماه پیش به این موضوع هدایت شده بودم.
واقعیتش مدتی بود که هیچ تغییر خاصی تو زندگیم نمیدیدم اگر هم بود خیلی زودگذر و کوتاه بود.
بعد از دیدن فایل «تسلیم بودن در برابر خداوند» حالم خیلی عوض شد و از خدا هدایت خواستم تا چکار کنم تا دوباره رشد و پیشرفت رو در زندگیم تجربه کنم.
خیلی واضح به دلم افتاد که کمدهای لباس رو مرتب کنم و لباسهای اضافی رو ببخشم و….
بعدش هم نوبت کابینتهای آشپزخانه رسید و امروز هم نوبت قفسه های کتابهام.
امشب که حسابی خسته بودم گفتم یه سری به سایت بزنم که هدایت شدم به این فایل .
خیلی خدارو شکر کردم به اینکه من این هدایت رو از چند وقت پیش دریافت کردم و همچنان دارم به آن عمل میکنم. تا انشاله همه قفسه ها و کمدها مرتب بشه و خدای مهربان درهای جدیدش رو برام باز کنه.
خوشبختانه با توجه به آگاهیهایی که به لطف خدا، استاد از شما دریافت می کنیم، باعث شده تا توجه بهتر و بیشتری به الهامات و احساسات مون داشته باشیم و یک جورایی از سردرگمی در زندگیمون بیرون بیاییم.
خدایا ازت ممنونم که هر لحظه حواست بمن و بندگانت هست .
شاد و سلامت و سربلند باشید.
بنام خدا
سلام به استاد عباس منش و خانم شایسته و دوستان
بسیار از دیدن این فایل لذت بردم و کلی آگاهی یاد گرفتم .
خدا را شکر که من شخصیت و ویژگی خوبی در این زمینه دارم و همیشه در حال تغییر و بهبود هستم .
من اصلا نمیتونم تو یک شرایط ثابت بمونم.
مثلا در زمینه ی دکوراسیون خونه من همیشه دارم طوری چیدمان میکنم که خودم راحتتر بتونم در آن فضا زندگی کنم.
در فصل زمستان یک مدل چیدمان دارم
در فصل بهار دوباره سبک چیدمان تغییر میکند.
مثلا در تابستان یک فصلی من مهمان زیاد دارم و مدل خونه به سبکی چیده میشه که بیشتر مناسب پذیرایی و مهمانی باشد و زمانهایی از سال من هیچ رفت وآمد خاصی ندارم و به شکلی که خودم راحتتر هستم چیدمان دارم .
من همیشه میز کارم در فضای پذیرایی هست مثل میز کار استاد و خانم شایسته و من باید د این فضا مطالعه کنم و روی فایلها کار کنم و از آنجایی که تلویزیون هم در پذیرایی هست ، من باید فایلها را در تلویزیون ببینم ، با سلیقه ی خودم چیدمان منزل را قرار میدهم تا بهترین بهره وری را هم از فضا هم از وسایل خانه داشته باشم.
حتی در یکسری از وسایل خانه هم همین کار را انجام میدهم .
چند ماه پیش من یکسری از ظروف و وسایل برقی منزل را در دیوار گذاشتم و فروختم و توانستم از همین راه هم پول بسازم هم یکسری ظرف و ظروف که قدیمی شده بود یا به دلیلی دیگه مدتها بود استفاده نمیشد و فضا اشغال کرده بود را فروختم . چقدر فضا باز شد و من تونستم یکسری وسایلی که هم جدید هستن وهم کارایی دارن و مورد نیاز من بود بخرم.
من همیشه در وسایل و حتی لباسهایم یکسری پاکسازی انجام میدهم .البته باید بگم من خیلی تمیز ومرتب و باسلیقه هستم و وسایلم خیلی تمیز نگه میدارم و هر چیزی می خوام بفروشم مثل روز اول خوب و تمیز بسته بندی میکنم و تحویل مشتری میدم .
زمانی که استاد دوره قانون سلامتی را روی سایت گذاشتن من خریدم و طبق این دوره پیش رفتم و دیدم برای خوردن قهوه نیاز به یک دستگاه قهوه ساز دارم .
من رفتم و یک دستگاه حرفه ای مدل دلونگی برای خودم خریدم و چقدر برایم لذت داشت و تجربه ی عالی .
بعد از دوسال استفاده احساس کردم دیگه نیازی ندارم و خیلی راحتر و ساده تر هم میتونم روی گاز یه قهوه عالی برای خودم درست کنم . تصمیم گرفتم بفروشم و خیلی خوب و سریع هم فروخته شد .
من از داشتن این وسیله هم کلی چیز یاد
گرفتم و هم لذت بردم و یه جایی احساس کردم دیگه باید برم سراغ تجربه های جدیدتر و وسایل به روزتر .
این طوری دیگه دلبسته چیزی نمیشم و ازش میگذرم و میرم سراغ تجربه ی جدیدتر و هم اینکه از انباشتگی زیاد وسایل در اطرافم جلوگیری میکنم. خوشبختانه ناراحت فروش یا از دستدادن چیزی نیستم و باور دارم که از این بهتر و از این زیباتر و از این باکیفیت تر هم هست . من عاشق تجربه کردن موقعیت های جدید و به روز با فناوری بالا هستم .
الان هم دنبال یک قهوه ساز حرفه ای هستم و کلی هم دارم فیلم و عکس میبینم در یوتیوب تا بتونم چیزی که نیازم هست و دوست دارم را تهیه کنم و البته جدیدتر و مدرن تر و زیبا تر و اینکه فضای زیادی در آشپزخانه اشغال نکنه .
مثال دیگه اینکه در فصل تابستان چون اکثر لباسها نخی هستن و نیاز به اتو کشیدن دارن همیشه میز اتو دم دست من و کنار میز کارمه ولی در زمستان نیازی به اتو کشی نیست و از دم دست برمیدارم .
الان با دیدن این فایل میخوام یک کار عملی انجام بدم اون اینه که تو فکر تغییر استایل ام هستم .
من یه زمانی علاقه داشتم لباسهای فیکس تنم انتخاب کنم و بپوشم ولی الان میخوام یه تغییری در استایل ام بدم چون الان دوست دارم کمی لباسهایم آزادتر باشن توی تنم و راحتتر باشن و الان دوست دارم اینطوری تیپ بزنم .
استاد بابت نکات عالی که در این فایل گفتین سپاسگزار شماهستم . من در زمان مناسب و مکان مناسب هدایت شدم به این فایل و لازم بود در این موضوع از خودم یه چکاپی بگیرم که در چه وضعیتی هستم و خودم را بهبود دهم.
در پناه الله یکتا
به نام خالق زیبایی ها
به نام اوکه هرچه دارم از اوست
خداراسپاسگزارم که امروز هم به من فرصت زندگی داد
خداراسپاسگزارم که این حجم از زیبایی وآگاهیهای ناب را قسمت وروزی ام کرد
سلام وصد سلام به استاد ارجمندم ومریم بانوی نازنین ودوستان الهی ام
خدایاعجب صحنه شگفت انگیزی ،چقدر زیباست بچه های بز بزی که با کنجکاوی خاصی منتظرند تا ببینند چه اتفاقی قراره بیافته وسد معبر شدند همیشه این کنجکاوی وهمه چی خور بودن آنها برا تعجب برانگیز بود
احسنت استاد جان که همیشه تدابیر خاص خودتون را دارید شما برحسب تجربه میدونید که اگر بزها بتوانند داخل قفس میشن وغذای مرغ ها می خورند بنابراین از همان ابتدا اصلاحات لازم را در نظر گرفتید تا از در ورودی فقط یه مرغ به زور بتونه رد بشه
وقتی استاد اشاره کردید که اگر یکبار غذای مرغها رو بخورند عادت میکنند خاطراتی که از آهویی تعریف کرده بودید در ذهنم مرور شد
خدای من چه صبح زیبا ودل انگیزی چقدر این صحنه مرغ وخروسها وبزبزی ها زیباست
خدای من که عشق شما به بزبزی ها وشازده کوچولو ستودنی وتحسین برانگیز هست قشنگ میشه این عشق را حس کرد
در مسیر انتقال چیپس ها به داخل قفس ،یه مانع که البته قبلا مانع نبود بلکه وسیله ضروری بود تا بشه بوسیله آن چیکن را با تراکتور جابجا کرد ،ولی در حال حاضر که دیگه قرار نیست چیکن را جابجا کنیم این لوله آهنی فقط یه مانع هست که کار را سخت میکند بنابراین این قسمت را حذف میکنیم
ای جانم مریم جان که لباس مناسب پوشیدید با دستکش وعینک ارزش قائل بودن برای جسم خود که آگاهیهای دوره احساس لیاقت برام مرور شد که آیا وقتی دارید مثلا یه پیچی باز میکنید از ابزار مناسب استفاده میکنید که دستتون آسیب نبینه ، از دستکش مناسب و…
عاشقتم که طریقه کار سیستم را به ما نشان میدی
خدای من مریم جان چقدر تحسین برانگیزید قشنگ میشه بوی این چیپسها وحس خوبی که از نرمی واحساس فوق العادهای که از تکیه دادن به چیپس ها گرفتید رو در تن صداتون حس کرد
خوب است که در زندگی امان مرتب از خودمان سوال کنیم که من چرا دارم از این مسیر میرم ؟
چرا این لباس را میپوشم ؟و……
مثال
1_ تازه که در این خانه مستقر شدیم من تخت را در اتاق خواب به نحوی گذاشتیم که کنار درب ورودی بود وچیز جالبی نبود از قضا اتاق خواب یه در کوچیک به حیاط داشت که ما اصلا باز نمیکردیم یه روز تصمیم گرفتم جای تخت وپاتختی را عوض کنم تخت را کشیدم پشت در حیاط وپاتختی را گذاشتم این طرف جای تخت علاوه بر اینکه فضای اتاق جالب تر شد تخت دیگه مزاحم در ورودی نبود
2_ من کلا عادت دارم هرچند وقت یکبار کل چیدمان خونه را عوض کنم وهمیشه تو این جابجایی ها کلی چیز اضافه جمع میشه کمد لباسام هم همینطور
والان متوجه شدم چرا هر دفعه بعد از تغییر چیدمان داخلی خانه احساس میکنم که فضای خونه را یه انرژی مثبت فرا گرفته چون خاصیت جهان پویایی هست واین تغییر جابجایی همان پویایی جهان هست که انرژی زیادی آزاد میکند
3_ هم زمانی این فایل هم برام جالب بود ما در حال اثاث کشی به منزل جدیدمان هستیم وقتی دیروز مشغول مرتب کردن کمد لباسم بودم خیلی از لباسهایی که چند وقتی بود استفاده نمیکردم ویا مربوط به دوران بارداریم بود از کمد آوردم بیرون وهمچنین لباسهای زمستانی را از تابستانی وبهاره جدا کردم که فقط این کار باعث شد هم دسترسی آسان تری به لباسام داشته باشم وهم کمدم مرتب تر باشد
4_ بعد از کار کردن روی خودم خیلی خوب این موضوع را درک کردم هرکسی هر جایی هست سرجای درست خودش هست وخداوند عادل هست دیگه دلسوزی بی جا به حال کسی نمیکنم سعی میکنم قضاوت نکنم ،یاد گرفتم به جای حسادت تحسین کنم
ومهمترین تغییری که در شخصیتم رخ داده آرامشی هست که دارم توکل وایمانی که به خداوند دارم سعی کردم در شرایط ناجالب وبه ظاهر بد آرامش خودم را حفظ کنم وهر لحظه قانون احساس خوب = اتفاقات خوب واحساس بد =اتفاقات بد را در نظر بگیرم وهر روز سعی میکنم قدمی در جهت بهبود شخصیتم بردارم تا جاییکه میتونم ورودیهای ذهنم را کنترل کنم وبه زیباییها توجه کنم
وخیلی از موارددیگه ای که هزاران هزار بار در زندگی ما در یه بازده زمانی بدلایلی وجود آمده وکاربرد داشته ولی بعد از مدتی که محیط تغییر کرده دیدیم فقط دست وپاگیر هستند وآنها را حذف کردیم ویا رفتارهای اشتباهی که داشتیم ومتوجه شدیم اشتباه هست وسعی کردیم رفتارمون را اصلاح کنیم پس مهم هست که هر روز به این موضوع فکر کنیم به قدمهایی که برمی داریم به رفتارهامون و الگوهامون ودلایل رفتارهامون واگر تغییراتی لازم هست انجام بدیم
در پناه الله شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید در دنیا وآخرت
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِی السَّمَاءِ بُرُوجًا وَزَیَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِینَ ﴿١6﴾
به راستی که ما در آسمان، برج هایی قرار دادیم و آن را برای بینندگان [به شکل صورت های فلکی] آراستیم.
وَحَفِظْنَاهَا مِنْ کُلِّ شَیْطَانٍ رَجِیمٍ ﴿١٧﴾
و آن را از هر شیطان رانده شده ای حفظ کردیم.
إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُبِینٌ ﴿١٨﴾
مگر آنکه دزدانه بشنود، که شهابی روشن او را دنبال می کند.
===================================
خدای عزیز و شیرین و دلبرم،آبی آسمون بیکران،حرکت ابرهای پنبه ای سفید،موج های آروم دریا،بینایی چشم هام،مدیر نظم ضربان قلبم،دستانی که مینویسه،من، به هر خیری که از سمت تو به من برسه فقیرم،کمکم کن تا بعد مدت ها بهت وصل بشم و با عشقت بنویسم که من اونیم که به تو،به نور تو،به صلات تو،به عشق تو،به پرستش تو،به بندگی تو محتاج و فقیر و نیازمندم،توحید من،تموم سرمایه ی زندگیم،من رو با تموم ضعف و بندگی ناقص و ایمان نصفه و نیمه م بپذیر و اجازه ی وصل شدن صادر کن…
دَردَم از یار است و درمان نیز هم
دل فدایِ او شد و جان نیز هم…
این که میگویند آن خوشتر ز حسن
یار ما این دارد و آن نیز هم…
===================================
سلام به استاد عباسمنش عزیزم
سلام به استاد شایسته جانم
سلام به رفیق های غار حرا
امیدوارم حال دلتون عالی باشه و قلب سلیمتون متصل به نور الله و در حال برداشتن قدم های تکاملی به سمت توحید بیشتر و بیشتر …
استاد شایسته جان،یک وقتایی حس میکنم شما تو پرادایسوقتی میخوای بیای یک فایل آپلود کنی روی بنر سایت،از خدا میپرسی به نظرت الان سعیده احتیاج داره چیو ببینه؟به چی گوش بده؟ بعد خدا هم به شما میگه فلان فایل!
بعد من این سر دنیا صبح تا چشامو باز میکنم مثل همیشه میپرم تو سایت که ببینم خدا از دستان نازنین شما چی برام فرستاده و همیشه شگفت زده میشم …همیشه …
اگر طبق همون تصور استاد بگم خدا یک آدم خیلی بزرگ و قوی ویک دوش بززززرررگ داره برای نشستن تموم آدم ها روی دوشش…من فکر میکنم هرجا شما و استاد نشستید من پشت سرتونم:)انقدر که تموم زندگیم با برنامه های شما هماهنگ شده…
واقعا چه کسی میتونه اینجوری برنامه ریزی کنه؟از پس کدوم عقل انسانی برمیاد ؟!
هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
ازتون ممنونم بینهایت،خیلی احتیاج داشتم صحبت های استاد رو درمورد تغییر بشنوم که جهان یک جهان ایستا نیست،یک جهان متغیره و ما هم اگر میخوایم باهاش هماهنگ باشیم همواره باید در حال بهبود باشیم …
همون اصل بهبود گرایی که از شما تو دوره حل مسئله یاد گرفتم،همون دوره که حق استادی شمارو به گردن من گذاشت…دوستت دارم استاد شایسته ،از ته قلبم
اتفاقا وقتی داشتم فیلم رو نگاه میکردم و شمارو در حین کار میدیدم خیلی دلم میخواست اونجا بودم و بهتون میگفتم اذیت نمیشی که هرچی میپوشی بهت میاد؟اذیت نمیشی انقدر قشنگی خداوکیلی؟
خلاصه که تموم ویژگی های مثبتت و زیبایی هات،و روح لطیف و قلب مهربونت،نوش جان استاد ابراهیم نشانم:)
مرسی که هستی تا این جهان توحیدی همیشه بهبود پیدا کنه و نور الله رو از دستان نازنینت به جان ما برسه…
آلمست هیچی ایده ای برای اینکه چی میخوام بنویسم ندارم،جز یک قلبی که من رو دعوت به نوشتن کرد ،وقتی از قرآن هدایت خواستم صلاتم رو با کدوم آیه ها شروع کنم منو برد سروقت سوره ی حجر،خداوکیلی تو آسمون ها چه خبره؟این هینت هایی که خدا توآیه ها میده،اصلا در عقل محدود ما نمیگنجه …حتی تصورش هم نمیتونیم بکنیم اون بالاها،چه خبره!
برای همینکه خودش تو سوره ی غافر میگه:
لَخَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ
قطعاً آفرینش آسمانها و زمین بزرگتر [و شکوهمندتر] از آفرینش مردم است، ولى بیشتر مردم نمىدانند.
این روز ها خیلی هدایتی کنار فایل های دوازده قدم و دانلودی ها و نشانه ی روزانه م،قلبم منو دعوت کرده به شنیدن دوباره جلسات دوره ی عشق و مودت …
حتی اونجا هم استاد میگه خدایی که داره این کهکشان ها رو مدیریت میکنه،این ماه و زمین و خورشید و مشتری …
نمیتونه روابط تورو هماهنگ کنه؟بابا تو روی خودت کار کن،خدا خودش بقیه ی کار هارو انجام میده،در مقابل مدیریت این کیهان و کهکشان ها،مدیریت زندگی تو،براش تیله بازی هم نیست! تو چقدر بهش اعتماد داری ؟تو چقدر تسلیمی ؟!
تسلیم !
تسلیم !
تسلیم !
چقدر این واژه ی آرامبخشیه،چقدر قدرتمنده،چقدر کارسازه!
خدا تو سوره آل عمران میگه:
إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ ۗ
دین در نزد خدا، اسلام (و تسلیم بودن در برابر حق) است.
بعد تو همون سوره به حضرت محمد میگه:
قُلْ صَدَقَ اللَّهُ ۗ فَاتَّبِعُوا مِلَّهَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ
بگو: «خدا راست گفت، پس، از آیین ابراهیم که حقگرا بود و از مشرکان نبود، پیروى کنید.
بعد خود حضرت ابراهیم در پاسخ به الله میگه:
إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ ۖ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ
و پروردگارش به او گفت: تسلیم شو. گفت: من در برابر پروردگار جهانیان تسلیمم.
امام علی میگه :
وَ قَالَ : لَأَنْسُبَنَّ الْإِسْلَامَ نِسْبَهً لَمْ یَنْسُبْهَا أَحَدٌ قَبْلِی الْإِسْلَامُ هُوَ التَّسْلِیمُ وَ التَّسْلِیمُ هُوَ الْیَقِینُ وَ الْیَقِینُ هُوَ التَّصْدِیقُ وَ التَّصْدِیقُ هُوَ الْإِقْرَارُ وَ الْإِقْرَارُ هُوَ الْأَدَاءُ وَ الْأَدَاءُ هُوَ الْعَمَلُ
و آن حضرت فرمود: اسلام را آنچنان معنى کنم که احدى پیش از من به این صورت معنا نکرده باشد: اسلام همان تسلیم بودن، و تسلیم همان باور، و باور همان قبول کردن، و قبول کردن همان اقرار، و اقرار همان ادا نمودن، و ادا نمودن همان عمل کردن است
استاد عباسمنش هم یک فایل توحیدی بی نظیر میزاره به اسم:
تسلیم بودن در برابر خداوند
چه کرد با من این فایل …چه کرد با من این تسلیم بودن …
امروز نشسته بودم جلوی پنجره خونه و محو زیبایی های دریا و آسمون آبی و به آهنگ عشقِ کوفی گوش میدادم …وسط آهنگ صدای اذان هم از گوشی پخش شد …
بی تابم با جانم چه کردی
در کارت حیرانم چه کردی
دیدی با ایمانم چه کردی جانانم
راهی بی پایان داری ای عشق
در رگ ها جریان داری ای عشق
با سرها پیمان داری ای عشق میدانم
الله اکبر…..الله اکبر
من پریشانم از آن زلف در باد
در دلم نینوایش نغمه سر داد
شوق آن عطر گیسو مرا میخواند
او ز هر سو به آن سو مرا میخواند
او مرا او مرا او مرا میخواند می آیم
الله اکبر…..الله اکبر
لذت توحید،لذت عشق بازی با خدا،لذت قمار با الله رو با هیچی عوض نمیکنم …
امروز براش توی دفترم نوشتم …خدایا این خونه و زندگی و بچه و خانواده که هیچ …این جسم که هیچ …حتی روحم هم مال خودم نیست …مال شماست…به چی بنازم؟به چی مغرور بشم؟چرا تسلیمت نباشم؟چرا توکل نکنم؟
من چی بودم اصلا ؟
چه موجودیتی داشتم؟
کی سلول به سلول منو ساخت؟
کی هدایت کرد چشم و گوش و قلبم سرجاش قرار بگیره؟
کی از روح خودش در من دمید؟
کی سی و یک سال به من عمر داد؟
اینکه الان گوشه ای از یک آرامگاهی توی خاک نخوابیدم لطف کیه؟
چطور میتونم ناسپاسی کنم؟
چطور میتونم رحمتت رو نبینم؟
چطور بهت توکل نکنم؟
گفتی از کارت انصراف بده،گفتم چشم
گفتی برو کیش گفتم چشم
گفتی باید بری این کار رو یاد بگیری گفتم چشم
گفتی این خونه رو اجاره کن گفتم چشم
گفتی بچه ها رو نیار گفتم چشم
گفتی با همین حقوق بساز و از مدیرعاملت هیچ درخواستی نکن گفتم چشم
گفتی و گفتم چشم …
اما دستور آخرت برام خیلی سنگین بود …منو ببخش که دیر رها شدم …منو ببخش که دیر پذیرفتم …منو ببخش که دیر تسلیمت شدم …
خدایا ضعف و بی ایمانی و ترس های من رو از در مغفرت و رحمتت ببخش…هرچیزی که تو میگی خیره،من نمیبینم،من نمیفهمم …
بیست و سه مرداد دست از دست و پا زدن تو دلِ مردابِ ترس هام برداشتم و بلیط برگشتم به شمال رو با مرخصی یک هفته ای گرفتم ….
یک هفته گذشت …
سی مرداد شد …
قدم بعدی رو با تموم ترس و لرزهام برداشتم….
گفتی برنگردو گفتم چشمو برنگشتم …
گفتی یک بار دیگه بپر…گفتم چشم و یکبار پریدم …
سخت بود به مدیرعاملم بگم که دیگه من نیستم ولی تو کمکم کردی و گفتم …
خودت قدم به قدم پلن چیدی تا بقیه ی اعضای خانواده هم بفهمن….
امروز شیش شهریور ماه شده خدا …
استاد میگه نشونه ی تسلیم شدن آروم شدنه…
من دیگه آرومم …دیگه دست و پا نمیزنم
دیگه فشار ذهنی منو خرد نمیکنه
دیگه قلبم بهت وصل شده
دیگه خودمو تو آغوش تو رها کردم …
مثل همیشه فرمون دست تو …سکان دست تو….
من نه چیزی میدونم …و نه چیزی بلدم…
فقط به یک چیز ایمان دارم،هروقت چشم بسته پریدم تو بغلت تو منو محکم بغل کردی و بوسیدی و نوازشم کردی و روی دوش خودت منو بردی به جاهای بهتر و بهتر….
وَمَا لَنَا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا ۚ وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَىٰ مَا آذَیْتُمُونَا ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ
و ما را چه عذر و بهانه ای است که بر خدا توکل نکنیم، در حالی که ما را به راه هایِ [خوشبختی و سعادت] مان هدایت کرد، و قطعاً بر آزاری که [در راه دعوت به توحید] از ناحیه شما به ما می رسد، شکیبایی می ورزیم، پس باید توکل کنندگان فقط بر خدا توکل کنند.
من فقط تورو میخوام خدا …فقط تو …فقط تو ….فقط تو …و نه هیچ چیز دیگه …
ازت ممنونم که من رو با عشق خودت آشنا کردی،ازت ممنونم که از رگ گردن به من نزدیکتری،ازت ممنونم که توی قلب من حائلی،ازت ممنونم که هرجا باشم منی …
خدایا تنها تورا میپرستم و تنها از تو طلب کمک و هدایت میکنم.من رو به راه راست،به راه بندگانت که به آنها نعمت دادی هدایت کن…
أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ ۖ وَیُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ ۚ وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ
آیا خدای برای بندهاش کافی نیست؟ و مردم تو را از قدرت غیر خدا میترسانند! و هر که را خدا به گمراهی خود واگذارد دیگر او را هیچ راهنمایی نخواهد بود.
بدون کلمه ای گزافه گویی
میخواهم بگویم
از احساسات قلبی که باخواندن تک تک کلمات این نوشته به درو دیوار سینه ام میکوبد وبیقرار تر از همیشه اش هست
سعیده !!
حقا که چه زیبا انتخاب شده این واژه در وصف زنی که تمام خودش را زندگی میکند
….
حس کردم قلبم باتک تک کلمات ضربان داشت و هرضربان تکرار یک کلمه بود
خدا خدا خدا خدا و….خُــدا
حس کردم اون صدای بوم بوم بوم رو
دیگه نمیشنوم وفقط یک کلمه ضربان گرفته
خدا خدا خدا خدا
چقدر دروصف خدایت زیبا نوشتی دختر
مدیر نظم ضربان قلبم!
مگر میشود تکه ای از روح خدا باشی و چنین عظمتی درتو نباشد
نه نمیشود
به خداوندی خدا قسم که ما انسان ها خلیفه ی خدا برروی زمین هستیم
یکی شاعرانه قلبش را باهمه تقسیم میکند
یکی دستانش را که مینوازد
یا دستانش را که اثری خلق میکند را
به دیگران هدیه میدهد
این روزهاانگار در سیاره ی دیگری زندگی میکنم هرکس را که میبینم
گویی از جانب خدا بازگشته
من حسش را دریافت میکنم
من فرکانسش را دریافت میکنم
من نگاهش را ترجمه میکنم
و من جنس کلامش را میفهمم
این روزها جهانم زیباتر از همیشه شده
و من چنان خرسندم گویی تولدی دیگر را تجربه کرده باشم
هر لحظه زبان میگشایم که همگان را از حال دل بیقرارم باخبر کنم
و بگویم که تو رو خدا توروخدا
چشم هایتان را بشویید و جوری دگر به این جهان نگاه کنید
…..بخداوندی خدا ارزشش را دارد…..
اما به یاد میآورم که این مَن متعهد شده است!!!
متعهد شده است که متعهد بماند تا روزی که به عهدی که با خدای خویش بسته وصال یابد
و سکوت واژه ای تکراریس در لابه لایِ ثانیه های این روزهایم
و عشق مهمانی ست که مدتهاست درخانه ی قلبم ماندگار شده و گویی قصد رفتن ندارد
ممنونم از سعیده ی عزیز
ممنونم از استاد عباسمنش ومریم جان جانان خدا دستانش را برای من فرستاده کسِ بی کسی هایم باشند.
در پناه حق…
سلام به مطهره ی مطهره…
اسمت منو یاد این آیه های قشنگ سوره ی واقعه انداخت …
إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ ﴿٧٧﴾
که یقیناً این قرآن، قرآنی است ارجمند و باارزش
فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ ﴿٧٨﴾
[که] در کتابی مصون از هر گونه تحریف و دگرگونی
لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ ﴿٧٩﴾
جز پاک شدگان به آن دسترسی ندارند
چه کردی با قلب کوچیک من دختر…
تا دیدم نقطه های آبی آزاد شد،رفتم وضو گرفتم و نشستم روی مبل جلوی پنجره و قبل خوندنشون، رو کردم به آسمون گفتم :ببین! اینا همه ش تویی ها! همه ش!همه ش نور توعه!من هیچی از خودم ندارم …
و از خوندن همون خط های اول کامنتت اشکام سرازیر شد…
دوباره گوشی رو گذاشتم کنار و رو کردم به آسمون و گفتم ببین…من این سه چهار ماه،فشار ذهنی زیادی رو تحمل کردم …
اما اگر تموم نتیجه ی عمل به این الهام همون رسیدن کمک از خواب مادربزرگ فاطمه جان باشه،من ازت راضیم! اگر نتیجه ش همین نوری که به قلب بچه ها افتاده،من راضیم!
تو خدا! تو راضی باش ازم فقط ….
جات خالی مطهره جان،جلوی چشم هام یک آسمون آبی نارنجیه …یک خورشید که داره غروب میکنه،یک دریا و با موج های آروم …
وصدای سوره ی نور که همین الان گفت والله سمیع العلیم…
اونکه میشنوه،اونکه میبینه،اونیکه میدونه…
در قبال اون قدرت،ما نه چیزی میبینیم،نه چیزی میشنویم و نه چیزی میدونیم ….
فقط باید بهش توکل کنیم واجازه بدیم مارو هدایت کنه …
مرسی که برام نوشتی،قلبم رو روشن کردی،خدا تموم زندگیت روروشن کنه…
دوستت دارم دختر….
سلام سلامی به اهالی این آشیانه ی امن
سعیده ی عزیزم بااینکه چندین روز پیش کامنتی که در پاسخ به من دادی رو خوندم و نه یک بار بلکه چندین بار ولی امروز یجور دیگه فهمیدمش
یجور دیگه حسم رو خوب کرد
میفهمی ؟!
یطوری که کاملا برات جدیده…
و ندا آمد بنویس در پاسخ به این نوشته هرآنچه که به تو گفته میشود را
ومن روزهاست که تلاش میکنم تسلیم تر باشم در برابر نداهای قلبی که از سوی خدایم دریافت میکنم
که میدانم چقدر قلب و روحم را جلا میبخشد
سعیده اگر بدانی وقتی هدایت شدم به کامنت های تو
وقتی هرروزه با دریافت این ایمیل که فعالیت جدید سعیده شهریاری در سایت را مشاهده کنید
وقتی داستان هدایتت را خواندم
وقتی در تک به تک کلماتت غرق شدم
چقدر به درک بهتری از قانون رسیدم
چقدر بهتر متوجه این جمله شدم
که استاد میگه
در هر مداری که باشی آدم های همان مدار باتو برخورد میکنند لازم نیس تو دنبالشان بگردی خدا خودش اونها رو توی مسیرت میزاره
چقدر روحیاتت رو
علاقه ی وافرت نسبت به مبحث هدایت رو
درکت از آیه های قرآن را
و علاقه آت به قرآن را
و علاقه آت به حتی نوشتن را
حتی علاقه ی شدیدت به فایل
تسلیم بودن در برابر خداوند
حتی دقیقه23فایلی که اسمش از خاطرم رفته ولی من انگار اون قسمت رو واضح تر شنیدم که استاد میگفت
من انتخاب کردن که الگو باشم و شرایط الآنم نتیجه ی خواسته ی خودمه
چرا من هم باید دقیقا عاشق همین قسمت بشوم
و دوروز بعد در یکی از کامنت های تو عیناً همین متن را ببینم وبخوانم و گلویم از بغض به خود بپیچد
———
وبه راستی که
الله یعلم ما فی قلوبکم
خداوند میدونه که در قلب هاتون چه خبره…
———–
چقدر من تو را در خودم دیدم
وخودم را درتو خلاصه دیدم
خدا چطور اینچنین به من فهماند که بابا تو فقط باید اون چیزی که میخوای رو بگی من عین همونارو برات میارم بدون اینکه تو تلاش کنی
چطور از بین این همه آدم توی سایت باید من رو هدایت کنه به کامنت های تو سعیده؟!
چطور باید من مغروری که از تحسین کردن بقیه چشم پوشی میکردم و فقط در بهترین حالت توی دلم تحسین میکردم رو
نرم کنه و بگه این عادات رو بزار کنار آنچه که قلبت میگه رو اعلام کن بلند بلند
و من تصمیم گرفتم بلند بلند به تحسین آدمهایی بپردازم که حالم رو خوب میکنند نه اینکه فقط توی دلم نگه دارم و باخودم بگویم نه پررو میشود هوابرش میدارد و فک میکند که حالا چه کسی هست؟
از وقتی درک کردم که همه ی ما آدمها تجلی بخش خداییم
از وقتی درک کردم که هر آدمی که من بااوبرخورد میکنم در حقیقت خود خداست
دیگر باادمها مهربان تر شده ام
من در اعماق قالب فیزیکی انسانها خدایی را میبینم که عاشقانه من را دوست دارد
سوال آیا این خدا میتواند بد باشد؟
مسلما نه !….
سوال آیا میشود این خدا را دوست نداشت؟
مسلما نه ….
پس شروع کردم به تحسین ادمهایی که خدا هستند و خدا میشوند برایم و حالم را خوب میکنند بی آنکه بدانند و بی آنکه بدانم
سعیده لطفاً برقرار بمان چون این تو نیستی که باید ادامه بدی
تو یک حلقه از زنجیره ی این جهان هستی که باید برقرار بماند
تو تنها در برابر خودت مسئول نیستی
تو در برابر جهان مسئولی
تو انتخاب شده ای که مسئول باشی
تو توسط رب این جهان انتخاب شده ای
این ها دقیقا کلمات و جملاتی هست که من در لحظاتی که شیطان پایش را میگذارد بیخ گلویم
وهرآن ممکن هست نفسم را بگیرد
به خودم میگویم
باکفتن همین همین جمله فقط همین جمله که :
تو توسط خدای خودت تاج گذاری شده ای برای رسالتی مهم پس قوی باش این جهان به تو نیاز داره
تو نمیدانی فقط باهمین جمله
در بدترین حالت ممکن هم که باشم پامیشوم
زخم های که خورده ام را پانسمان میکنم و ادامه میدهم چطورش را من نمیدانم خدا خودش به من الهام میکند. ومیدانم ک حرفم را به خوبی میفهمی وچشیده ای طعم شیرین گوش کردن به آن ندا ها را در همان لحظات ….
برایت آرزوی قلبی آرام دارم دختر
برقرار بمان
از تو فقط یکدونه توی جهان هست…
سلام دوست عزیز
چقدر قشنگ گفتین از استاد و مریم جان
از کامنت تون معلومه خیلی خیلی با خدا یکی شدین و هدایت ها و الهامات رو متوجه میشین و روزهاتون رنگین کمانی شده
خدا را شکر در مسیر هدایت به سمت راحتی و ثروت در حرکت هستین.
تحسین تون میکنم و از خدا میخوام منم خودم رو پیدا کنم و خدای درونم رو با خدای جهان وفق بدم و بهتر و بیشتر با الهامات به سمت راستی و درستی هدایت بشم.
البته که همینکه در سایت و دوره ها هستم زندگی م زیبا شده ولی خوب باید بیشتر بخوام و بیشتر بزرگ بشم.
در پناه حق روزگار به کام تان
سلام به مینای عزیزم …
ازت سپاسگزارم که لطف کردی وبرام نوشتی،تحسین شما تجلی زیبایی قلب خودتونه…
یک چیزی بگم؟
این جمله ی کامنتتون!
[از کامنت تون معلومه خیلی خیلی با خدا یکی شدین]
مینای عزیزم …خدا توی قلبته،تو قفسه یسینه ت،توی دستات،توی چشم هات،میدونی؟یکی شدنی وجود نداره…شما خودشی! خودِ خودش…
از این جسم فانی و رابطه هایی که با طناب نامرئی بهش وصل شدی رها شو…فقط یکم …فقط یکم…
اون وقت میبینی خدارو!
واقعا نزدیکتر از رگگردنت!
یاد شعر مولانا افتادم:
بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید
در این عشق چو مردید همه روح پذیرید
بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید
کز این خاک برآیید سماوات بگیرید
بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید
که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید
یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان
چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید
بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا
بر شاه چو مردید همه شاه و شهیرید
بازم ازت ممنونم که برام نوشتی و قلبم روروشن کردی.
در پناه نور آسمون ها وزمین باشی همیشه
سلام سعیده ی سعیده تر
عامو، من تو کامنت قبلی فک کردم جرت شده( دعوا فرموده ای)
دنبال تیزی میگشتم وردارم بیام جر!!
خوب، الهی شکر.
خدا برات خوش بخواد،
چون خودت برای خودت خواستی.
دست خدا به همرات.
خوشبخت و
خوش شانس و
پولدار
باشی.
هلوووو داداشعلی
چطوری؟؟؟
واااای خدای بزرگ،جرت شده چی بود دیگه :))))
اشک و خنده های انفجاریم قاطی پاتی شد:))))
با صدای عادل فردوسی پور: چقدررررر خووووبید شما شیرازی ها:)))))
کاش پلن بعدی خدا برام شیراز باشه:))))
خلاصه که داداش ،خواهرت اهل جرت وپرت با دیگران نیست:)))
من همه ش با زندگی خودم خاک و خون به پا میکنم :))))))
بعد وایمیستم گرد و خاک ها بخوابه تا ببینم مقصد بعدی کجاست!:)
یکم درد داره ،ولی حال میده:)
درواقع حالش بیشتره:))))
فعلا گرد وخاک ها داره میخوابه!
هروقت مسیر بعدی روشن شد،خبرت میکنم!
تیزی رو هم غلاف کن:)
مررسی اه!
باتشکر!
عشق و محبت و قلب فراوان از شماااال به شیراز بهشتی
سلام بر یگانه معبود عالم هستی
سلام به سعیده قشنگوم در مسیر عشق و توحید
عامو گفتی بیام شیراز چشام قلب قلبی شد به قول شیرازیا قدمت بر سر و چیشم عزیزوووم، قشنگووم.مهربونووم
به قول حضرت حافظ شیرین بیان :
رَواقِ منظرِ چشمِ من آشیانهٔ توست
کَرَم نما و فرود آ که خانه، خانهٔ توست
کاش پلن بعدیت شیراز بهشتی باشه و در بهترین زمان ممکن ببینیمت قشنگوم.
ما شیرازیا ی واسونک داریم (ترانه ) میگه…
سر راهت میشینم تو که برگردی(بیای) به شیراز
خدا پشت پناهت زودی برگردی(بیای) به شیراز
ی دنیا میبوسمت،خیلی دوست میدارم عزیزوم.
ی دنیا عشق و حال خوب و خوشی از شیراز بهشتی به سعیده بهشتی.
در پناه خدای همیشه مهربون غرق در شادی باشی.
سلام سعیده جان
واااای دمت گرم دختر ،نمیدونی چه هیجانی داره دیدن فیلم زندگی سعیده شهریاری ( مرسی که هر بار قدمی بر میداری با دستان قشنگت کامنت مینویسی ایمان ما هم محکم تر میشه)
با خوندن کامنت های شما احساس میکنم بصورت زنده دارم فیلم زندگی شما رو به تماشا میشینم
یکم به ترسهاتون امان بدید! جرات نمیکنن بساط کنن توی ذهن شما خخخخ سریع عملیات فتحالمبین رو روشون اجرا میکنی (ب قول دوستان استیکر پوکر فیس+ )
چه الگویی هستی شماااا ؟!
شما اذیت نمیشی انقدر توحیدی عمل میکنی؟!
به قول شما ایدهای برای نوشتن نداشتم فقط قلبم میخواد تحسین کنه شما رو تا همیشه!
خیلی برام حس قشنگی داشت وقتی قدمهایی که برداشتی رو میگفتین اشک بی اجازه از چشمام بر گونههام جاری شد !
دوستت دارم سعیده جان عزیزم
امیدوارم همواره در هر لحظه رو به بهبود باشی
بهترینها شایستهی قلب سلیم شماست
مطمئنم خبر های خوب بعدی رو به زودی به ما میدین ، مطمئنم از نتایج برداشتن این قدم توحیدیت دوباره اشک خوشحالی میریزیم …
زهرای عزیییزم سلاااام
بینهایت ازت ممنونم که با قلب مهربونت برام نوشتی دختر!
نمیدونی این جمله ت چه خنده ای رواز ته دلم برآورد…
شما اذیت نمیشی انقدر توحیدی عمل میکنی؟!
خیییلی خوووببود:)))
مررررسیدختر!
بوووس به کله ت فراوانِ فراوانِ فراوان
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام استاد عزیزم
سلام بانو شایسته دلبروخوش تیپ
تحسین میکنم عزت نفس فوقالعاده اتون رو
سلام دوستان عزیز
وسلام بر تو سعیده ی عزیزم
الله اکبر
الله اکبر
خدایا من هرچی دارم از تو دارم
بعد ازپیش اومدن تضادی
وجولان دادن ذهن
وتاخت وتازش
گفتم دیگه بسه پاشم برم ببینم سعیده کامنت گذاشته تا بخونم
اومدم کامنتای این صفحه رو باز کردم ودیدم بللللله
اولین کامنت
کامنت سعیده جان
اگه این معجزه نیست پس چیه
اگه این پاسخ واجابت خدا نیست پس چیه
که این موقع شب منو بلند کرده گفته برو تو سایت
برو که من به سعیده ندا دادم بنویسه
برای تو بنویسه
سعیده جانم
با اشک چشمام
مینویسم
وبا اشک چشمام خط به خط کامنتتو خوندم
چشم چشم خدای من من تسلیم
تسلیم
تسلیم
تسلیم
ولی خدا من صبرم کمه
نزار زیاد انتظار بکشم
ارومم
وفقط وففط تو رو دارم وبه تو توکل میکنم
سعیده شما میگی که استاد شایسته از کجا میدونه چی باید بزاره که دقیقا مناسبه برای حال اون موقع
حالا شما بگو ببینم از کجا میدونی چی بنویسی که دقیقا مناسبه جوابه برای درخواست اون موقع من
یعنی در مورد اکثر کامنتات این موضوع صدق میکنه
شما نشستی رو شونه خدا پشت سر استاد ومریم جون
منم همون پشت مشتام
عزیزم خیلی خیلی تحسینت میکنم
خیلی قشنگ مینویسی
بخاطر شجاعتت وبه خاطر عملگرابودنت تحسینت میکنم
خدایا من هیچی نیستم
هیچی
اگه تو نباشی من هیچی نیستم
منو رهام نکن
نجاتم بده
از خدا برات بهترین هارو میخوام
که لیاقت بهترین هارو داری
به امید دیدارت دربهترین زمان ومکان
به نام خدای مهربانم
سلام به سعیده جان توحیدی
امیدوارم که همواره به نور الله وصل باشی
ازت سپاسگزارم که به ندای قلبت گوش میکنی و شروع به نوشتن میکنی خوندن کامنتت چقدر قلبم رو آروم کرد هر موقع کامنت شما می خونم برای این حد از ایمان و توحیدی که داری تحسینت می کنم و چند وقته زرو نجوای شیطان بر من زیاده شده بود و منو برد جاده ی خاکی
ولی به لطف خدای بزرگم خیلی دارم تلاش میکنم که افسارش رو به دست بگیرم و به یاد بیارم که تنها قدرت مطلق ربه و نترسم از نجواهای ک هر لحظه داره منو گمراه میکنه
أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ ۖ وَیُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ ۚ وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ
آیا خدای برای بندهاش کافی نیست؟ و مردم تو را از قدرت غیر خدا میترسانند! و هر که را خدا به گمراهی خود واگذارد دیگر او را هیچ راهنمایی نخواهد بود.
در پناه خدای بزرگ سلامت باشی
سلام دوست عزیز
امیدوارم حالتون عالی باشه بی قید و شرط
خداروشکر میکنم بابت فرصتی ک بهم داد تا در مدار دریافت این آگاهی های زندگی ساز باشم
واقعاً از شما بابت کامنت الهی تون سپاسگزارم
کامنت شما سراسر برای من نشونه هست از کارایی ک باید انجام بدم
از دوره 12 قدم از آگاهی های دوره عشق و مودت از آیه هایی ک نوشتید
از فایل تسلیم بودن در برابر خداوند
من سپاسگزارم
چند روزه ک رها کردم و جالبه ک خداوند خیلی نرم و راحت داره ب شکل های مختلف هدایتم میکنه ک چیکار کنم و توی چ دوره ای باشم
درست مثل جمله ای ک استاد عباس منش توی فایل « تسلیم شدن در برابر هدایت خداوند » فرمودن ک : چند وقته ک بهم گفته میشه ک ؛ یادت نره ک باید خاشع باشی در برابر پروردگار
از خداوند میخوام ک کمکم کنه در این مسیر ثابت قدم باشم
بازهم از شما سپاسگزارم
واقعاً لذت بردم از کامنت الهی تون ک خیییلی انرژیش فوق العادست
براتون بهترین ها رو آرزو میکنم
سلام سعیده جون زیبا
الان صبح ساعت 8:18 که ستاره قطبی م رو با خوندن کامنت شروع میکنم و رسیدم به کامنتتون قلبم میگه براتون بنویسم واقعاا هیچ جوابی از سمت خودم ندارم
قرار بود تحسینت کنم و بگم شدی برام یه داستان لایو که تو هر کامنت ادامه دارد تو ذهنم میخوره انگاری هر بار منتظر قدم بعدیتم که ببینم چی شدی کجا رسیدی
همین که خواستم اینو بنویسم بهم یه خاطره ای رو یاداوری کرد خدای نازنینم گفت اینو برای سعیده بنویس
تقریبا چندین ماه پیش یه اتفاق خیلی عجیب و ترسناک (به ظاهر )واسه عشقم افتاد
من که تو سفر بودم و اصلا موقعی فهمیدم که همه چیز ختم به خیر شده بود
اتفاق به ظاهر اینجوری بود که ضربه چند میل این طرف تر جونش از دست میداد
ولی وای خدای من داستان تو داستان شد باید یه پنجره باز کنم برات به چه وسعتییی
(من مشهد بودم و ازونجایی که در حال شناختن خدای خودم بودم
با مامانم اینا رفتیم تو حرم
صف به چه طولانیی من خواهر و مادر تو صفی به چه وسعت
حالا قلبم شروع کرد حرف زدن با خدا
خدایا من اینجام و واقعا نمیدونم درست چیه غلط چیه میدونی واسه من خودت تنها قدرتی و هیچی دیگه وجود نداره دیدی یه بار به خواهرم گفتم بیاین بریم صف طولانیه ولی اونا گفتن نه بزار باشیم
حالا من واقعا نمیدونم چکار میکنم وسط این جمعیتی که اصلا نمیخوام قضاوتشون کنم ولی خودم دوست دارم فقط با تو باشم
بقول ما مازندرانیا ای شه دوندی
هر جور میدونی رقم بزن من تنها تورا میپرستم
و مدااام تو ذهنم میگفتم خدایا خودت میدونی که تو خدای منی و همینجور مغزم داغ کرده بود
و الله اکبررر
از جلو اعلام کردن(هنوز با یاداوریش موی تنم سیخ میشه)
خانوما تو صف واینسین یه بچه کوچولو این جلو جیش کرده تا فرش بشورن طول میکشههه
من به خواهر و مادر: بریم؟اره دیگه بریم
من چطور دور سر این قدرت نگردم اخه
تو اون سفر من هر چیزی که خواستم در جا فراهم شد(حرف مریم جون که میگه تو سفر همه چیز مهیاست)
گفتم من ازت یه هدیه میخوام
از در حرم اومدم بیرون یه نفر دقیقا با این لحن:
من میتونم بهتون یه هدیه بدم
من:واسه چی؟
دعام براورده شد میخوام به شما هدیه بدم
الله اکبر
بردم به داستان اولم
ما وقتی در حال برگشت بودیم فهمیدم که عشقم اذیت شده زنگ زدم خوبی گفت ارهه خوبم خدارو شکر
من اروم شدم اروماا
از اون ارومایی که میدونی به کی سپردی کاملا حالم یادمه
و بهش گفتم انشالله خیره نمیدونیم چه خیریتی توشه ولی خدارو شکر همچین چیزی شد و انگار چیزی نشد این قطعا خیره
وای خدا دلم میخواد کل این داستان همه زاویه هاش باز کنم ولی طولای میشه
…
خیریت اون موضوع برامون یکی دوماه بعد شد معجزه
عشقم از یه اتفاق بسیار عجیب تر و مرگ نجات پیدا کرد
یادم به داستان استاد افتاد تو ثروت 3 اونجا که مار میاد زیر پاشون و صداشو میشنون
میگن این جزو مواردیه که دلیلشو میفهمیم ولی خدا میدونه چقدر جاها هدایت شدیم و نجاتمون داد که اصلا هرگز نفهمیدیم
قلبم میخواد فریاد بزنه واسه این خدایی که ذاتش الرحمن الرحیمه
ذاتشه که اینقدر درست و دقیق و به موقع است
یه روز بیا بشینیم تا صبح حرفای قشنگ بزنیم
خیلی زیاد قلبت پر نور
سلام زهرا جان
دوست همسیر من
مرسی که اومدید و نوشتید برامون
الان با کامنت شما یاد خودم افتادم
. نه سال پیش که تازه متحول شده بودم ، به قول اطرافیان مسلمون شده بودم ( باچاشنی شدید سیاسی و شرک )
رفتم حرم امام رضا ، خیلی تلاش کردم حال معنوی پیدا کنم و به قولی متصل بشم ولی نشد که نشد
(تو پرانتز بگم توی اون چندسالی که به ظاهر مذهبی شدید شده بودم تو ذهنم همش درگیر بودم که چرا ما هی این و اونو واسطه میکنیم برا ارتباط با خدا و حال خوب
و کلی سوالا و تضادهایی که بهش برمیخوردم و فقط میگفتم خدایا هدایتم کن ، چشمم رو به واقعیت ها باز کن ، دستم و بگیر ببر بالا ببینم چه خبره )
برگشتنی جلو باب الجواد وایسادم به خدا و امام رضا گله کردم که حتما قلب من اماده نیست حتما که چشم دل من باز نیست که الان حالم دگرگون نشده ، من اصلااا اینجور زیارت خوشم نمیاد هااا ، یاااا من و دیگه اینجا نیارررر🫢 یا اگه آوردی من بهت وصل شم سبک بشم حالم خوب بشه….خلاصه که شمشیر رو از رو بستم برا خدا و امام
توی این چند سال بارها پیش اومد که بریم ولی اصلااا نشد حتی دل خودم هم رضا نبود.
الان با خوندن کامنت شما فهمیدم که علتش چیه
آخخخخ قربوووونت برم خدا جون قشنگمممم
آخه من فدای حرف گوش کردنت بشممم ️
من و ببخش
من تسلیم امر توامممم
من شکر بخورم شرک داشته باشم
شکرت شکرت شکرررررت
سر به سجده میزارم در برابرت ای قدرت اعظم ،
ای خالق مهربون و بخشنده
سبحان الله
ممنونم از همه دوستان هم مسیرم
ارزوی ارامش و اگاهی و سلامتی و ثروت و رسیدن به هر انچه که بهش نیازمندید رو برای تک تک شما خوبان دارم.
و در اخر سپاسگزار استاد حسین و بانو شایسته عزیز همچنین سعیده جونم که ندیده خیلی دوسش دارم و عاشق کامنتاشم.
بنام الله
-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ–ـ-ـ–ـ-ـ–ـ-ـ-
سلام به سعیده ی همیشه روشنم
سلام به خواهر خوبم
حالت خوبه؟
وقتی کامنتتو دیدم واقعا فکرشو نمیکردم آخرش یه همزمانی عجیب داشته باشه با زندگی این روزهام.من حدود دو سه هفته است بخاطر عشق و شور و علاقه م به ورزش و مربی شدن کار کارمندی رو رها کردم و به الهامات و ایده های خدا که به زندگیم میومدن
[عمل]
کردم.
بعد از چند روز تجربه ی کار توباشگاه و جو یکم متشنجش،دیدم اونقدراهم علاقم راستین نبوده و دلسرد شدم .موارد زیادی بود که دلسردم کنه
خلاصه اینکه دارم به موقعیت قبلی برمیگردم ولی کی میدونه جز خدا که چی میشه؟
:)))))))))
شاید توهمین چند روز اینده بازم مسیرم تغییر کنه.خواستم برات از قلبم بنویسم که همیشه پروفایلتو چک میکنم و نظرات روشنتو میخونم همیشه انرژی برات میفرستم که بتونی ثابت قدم باشی و من هم ازت الگو بگیرم.
•
•
•
درپناه خدا همیشه سالم باشی(گلب قرمز)
بنام خداوندی که مهربانیش همیشگی هست و بخشش بی اندازه،،،
سلام عرض میکنم خدمت خانم سعیده شهریاری عزیز،
خدا را شکر که من چندین روز بود، بر سر دو راهی بودم، و واقعا عاجز مانده بودم تا اینکه به خدا گفتم من تسلیم محض درگاه تو ام،
همچنانکه منو به دنیا آوردی و بزرگم کردی من که هیچ توانی نداشتم و تا این لحظه منو نگهداشتی و من هنوز زنده ام
از این به بعد هم منو در پناه خود نگهمیداری، و هدایتم میکنی
و…
تا اینکه هدایت شدم به کامنت شما و گوش دادن به سریال زندگی در بهشت،
و…
اینطوری بگم، خانم شهریاری
تمامی نوشته های شما انگار برای من بود
چرا که جمله به جمله اش را من از خداوند میخواستم و دردل میکردم
خدایا هزاران مرتبه شکر که اینگونه از زبان بندگان ناب ات مثل استاد عزیزم، خانم شایسته مهربانو و خانم شهریاری گرانقدر با من سخن گفتی،
و بازهم خدا را شکر میگویم از اینکه در این سایت هستم
و نظم این جهان را در منظم بودن این سایت می بینم، که چقدر منظم در یک مدار الهی قرار دارد
و من به این موضوع ایمان دارم
وقتی که خانم شهریاری میگه، من هر چیزی که از استاد میخوام در سایت گذاشته میشه،
این یک نشانه بارزی هست که شاید برای همه اعضای سایت به شکل های مختلف اما راه مشترک اتفاق میافته،
و…
خانم شهریاری عزیزاز شما یک دنیا سپاسگزارم که این مطالب الهامی را نوشتی و من آرام شدم، همچنانکه استاد عزیزم گفتن راه تسلیم بودن آرامش میاره،
وای خدای بزرگ این آرام بودن چقدر زیباست
خدایا منو چنان در این درگاهت در راه هدایت نگهدار که در آرامش در کنار تو بودن منو دایما مست کند و از این مستی هوشیار نباشم،
من مست می عشقم هوشیار نخواهم شد
درود خدا بر شما
بنام خداوند سمیع و بصیر خطا و پوش بخشنده و بی نظیر
سلام به استاد توحیدی و یکتا پرست
سلام به دانجشوهای هم مدار و هم فرکانس الهی
سلام به آبجی گلم سعیده شهریاری
چند وقتی که روی نشانه های روز میزنم و کامنت آبجی سعیده رو باز میکنم فقط فقط تسلیم تسلیم تسلیم چه معجزه ای میکنه این تسلیم بودن در مقابل الله یکتا واقعا ایمان باور قدرت میخاد که از درونت از قلبت تسلیم بشی و رها باشی و تو کار خدا دخالت نکنی رو عقل ومغز پوکه خودت حساب نکنی وای خدای من این پیام خداوند که از طریق دستانش و هی به قلبم هی تو گوشم ندا میده پیام میده مجتبی عزیزم بنده پاک و مقدسم همه راه رو رفتی همه زورت و تقلات رو کردی اون همه تجربه ها رو کسب کردی توحید بودن رو باور کردی ایمانت رو در هر شرایطی نشون دادی صبر کردی تو سلامتی به تناسب اندام جادویی بدن عضلانی رسیدی حالا همه راها رو برای رسیدن به ثروت میخای رفتی مجتبی عزیزم این پیام این ندای درونم هی میگه تو به دنیا نیومدی که زور و تقلا بزنی آرام باش عشقم آرام باش بنده پاکم عجله نکن در طی تکامل هستی به زودی پروردگارت تو را راضی و خشنود خواهد کرد آبجی سعیده این پیام هی بهم گفته میشه و قلبم باز میشه اشک از چشمان مثل باران میریزه چه حسی خوبی بهم دست میده خودتون تجربه کردید چه آرامشی میده تو آغوش خداوند بودن به زودی پروردگارت تو را راضی و خشنود خواهد کرد چه کیفی داره عشق بازی با خدا غیر ممکنها رو برات ممکن میکنم مجتبی عزیزم از جایی که فکرش نمیکنی چنان ثروتی به زودی بهت میدم که تو این دنیای مادی لمسش کنی فقط تسلیم باش زورو و تقلا نزن خدا یا بی نهایت شکرت واقعا آبجی سعیده کیف کردم لذت بردم از کامنت تسلیم تسلیم تسلیم پر انرژی باشید از زمین و آسمان برکت و ثروت برای همه دانجشوهای سایت توحیدی بباره برادر گرامی و هم فرکانس الهی مجتبی ازکرج
سلام به خانم سعیده شهریاری
سلام به تمام فعالیتهای داخل سایتت سلام به هدایتهای خدایت برای رسیدن به خواسته توحیدیت همیشه دلنوشته هایت را مطالعه میکنم درسهای زیادی گرفته ام ولی راستش بعداز کلاس کمتر درس میخونم وعمل میکنم ولی تمام تلاشم را میکنم تا از مسیر منحرف نشم و جاده خاکی نزنم
راستش تو این کامنتهای آخرت که در حال نوشتن کامنت برایت هستم یک تعارضی در ذهنم ایجاد در رابطه با هدایت واون اینکه خانم شهریاری باتوجه به درخواست خودش از خدابرای هدایت شدن الهاماتی را دریافت میکنن حالا بعد از انصراف از کار وبانشانه های واضح چه از طرف خدای خودش به کیش میرود وبا الهامی که از خواب یک مادربزرگ حضورش در کیش را تثبیت میکند خانه اجاره میکند و مشغول بکار میشود یعنی در اصل در طول مسیر به الهامات عمل میکند وبه یکباره میخوانم درکامنتش که به شمال آمده مرخصی وبعداز یکهفته باید برگرددبه محل کار ولی شمامعتقدید که الهام شده که برنگردید کیش ونمیدانید چرا ومنتظر الهام هستید تا راه را به شما نشان دهد این تعارض از اینجا برایم پیش آمده که مگر نه اینکه الهامات وهدایت خدادر مسیر وراستای هدایت اولیه است برای رسیدن به اون هدفی که برای خود تعیین واز خداخواسته اید که همیشه راهنما باشد
یعنی الان که به کیش بر نگشته اید ومعتقدید که هدایت گفته نرو به کیش وان کار راادامه نده آیا خدا در هدایت اولیه اشتباه کرده واونهمه نشانه برای رفتن به کیش برایت فرستاده وامروز متوجه شده که قبلا اشتباه کرده تو اون هدایت امروز راه دیگه ای برایت در نظر گرفته است که البته خودت هنوز نمیدانی ومنتظر الهامات هستید
ولی من فکر میکنم اگر به ابراهیم الهام میکنه زن وبچه را رها کنه وبره ویا اسماعیل را قربانی کنه یاالهمات دیگر همه در همون مسیر اولیه امتحان ایمان اوردن به زبان یا ایمان قلبی ابرهیم بوده است منظورم این است الهامت بعدی خدا که بعد از حرکت وعمل به الهامات در همون راست میباشد نمیتواند مسیر 180 درجه تغییر کنه واین اتفاقی است که در کامنتهای اواخر شما دیده میشود وهمین باعث تضاد در برداشت من درباره مسیر هدایت وعمل به دریافت الهامات شده است
دوست دارم مرا باتوضیحات شیوایتان اگاه کنید واز این مخمصه تضاد بوجود آمده رها کنید
شاد وسالم موفق سربلند باشید
سلام به برادر عزیزم آقای کاظمی
بینهایت از لطف و محبتتون سپاسگزارم که برام نوشتید،تحسین شما تجلی زیبایی روحتونه،دعا میکنم همیشه در پناه نور آسمون ها و زمین ،در مسیر سعادت و خیر و برکت استوار باشید.
از خداوند طلب هدایت میکنم تا کمکم کنه اول برای خودم قانون رو مرور کنم و با تکرار و تمرین دانسته هام بیشتر روی ریل قرار بگیرم و بعد انشالله پاسخ من برای شما بنفیتی هم داشته باشه.
مورد اول :
بارها و بارها و بارها فایل (تسلیم در برابر خداوند)رو گوش بدید،فایل بی نهایت پربرکت و پر آگاهی که هربار بهش گوش میدی یک نکته ای ازش یاد میگیری حتی اگر بار هزارم باشه،این کاری که خودم دارم انجامش میدم.
مورد دوم:
در بحث الگو برداری همیشه دنبال اصل قانون باشید نه روش رسیدن خواسته های افراد،من یا هرکس دیگه هیچ وقت آدم کاملی نیستیم که مسیر رسیدن به خواسته هامون صد در صد طبق قانون باشه،همه ی ما درصدی از اشتباه رو داریم کم یا زیاد،خود استاد در آپدیت دوره ی ثروت میگن باید برای تغییر باور ها یک حد کمال مثل خداوند رو درنظر بگیریم و یک حد فقر مطلق مثل شیطان و بعد برای نزدیک شدن به سمت اون نور مطلق حرکت کنیم،توی این روش نسبت به الگو برداری،کمتر گمراه میشیم که چی درسته چی غلط،چون الگوها هیچ وقت کامل نیستند.
مورد سوم :
و اما داستان سعیده!
همونطور که قبلا گفتم ،من طبق هدایت هام از بهمن ١4٠٢ تمرکز روی دوره ی ثروت رو شروع کردم و درخواست انصراف ازشغل رسمیم رو طبق هدایتم،از اولاسفند ماه اعلام کردم.
نشانه های ورود ثروت از همون روز های اول شروع شد و بهم میگفت توی مسیر درستی هستی و فقط ادامه بده.
لیزر فوکس من روی دوره ی ثروت و البته دوازده قدم،نشانه ی روزانه،کلا فایل های سایت و ….تا اواخر فروردین ادامه داشت و من تونستم باند فرودگاه الهام الهی رو بسازم و ایده اومد :
برو کیش!
من نمیدونستم کیش چه خبره،هیچ موقعیت اوکازیونی هم نداشتم،هیچ حامی نداشتم،پولی که پس انداز داشتم هم در حد بخور نمیر بود!
ولی وقتی الهام رو دریافت کردم ،بهش عمل کردم.
روز سومی که توی کیش بودم و هیچ کاری پیدا نکرده بودم زمانی که تسلیم شدم و دیگه دست و پا نزدم,خداوند الهام رو از جایی که عقل جن هم نمیرسید فرستاد! همون خواب مادربزرگ فاطمه جان.
من برگشتم شمال،درحالیکه نمیدونستم این آقا محمود کیه که قراره کار منو درست کنه!
اون یک هفته رو هم باز لیزر فوکس روی اموزش ها گذاشتم و سعی کردم ایمان و توکل رو حفظ کنم که خیلی زود وعده ی حق خداوند محقق شد!
آقای محمودیان،یکی از دوستان پسرداییم بدون هیچ شناخت قبلی از من،طبق گفته ی خودشون وقت نماز صبح بهشون الهام میشه ومیگن یکی انگار منو هل میداد که تو باید بری برای این دختر کار پیدا کنی.
و ایشون زنگ میزنه به دوستش که شما توی شرکتتون نیاز به نیرو ندارید ؟!اونم میگه چرا اتفاقا حاجی دنبال یک نیروی کار میگرده !
حالا دوستش کیه ؟!
تنها همکار توحیدی من توی شرکتی که بودم!
خب طبق الهامی که از خواب مادربزرگ فاطمه جان رسیده بود ،من باید تسلیم میبودم و هرکاری که آقای محمودیان میگه رو انجام میدادم .
بزارید یک بار دیگه الهام رو اینجا بنویسم:
گفت تو خواب بهش یه عالمه باغ نشون دادن و گفتن این مال دوست فاطمه است که خونه ش کنار آبه
یه قران سبز رنگ هم کنارشه
بچه هاش هم با توپ زرد بازی میکردن یه پوشه هم دادن به آقا محمود که کارش را درست کنه
من با این ایمان برگشتم کیش و قرار بود اولین جلسه کاری من برگزار بشه ،وقتی میخواستم برم جلسه،خیلی استرس داشتم چون حتی نمیدونستم کاری که قراره انجام بدم چیه.
من دوبار از قرآن هدایت گرفتم ،دوتا آیهی بی نظیر اومد:
قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعًا ۖ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ
فرمودیم: «جملگى از آن فرود آیید. پس اگر از جانب من شما را هدایتى رسد، آنان که هدایتم را پیروى کنند بر ایشان بیمى نیست و غمگین نخواهند شد.
وَاجْعَلْ لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ ﴿٨4﴾
و برای من در آیندگان نامی نیک و ستایشی والا مرتبه قرار ده.
اولیدر مورد اینکه هدایت رو دنبال کن،دومی هم دعای حضرت ابراهیم!
ازین بهتر نمیشد!
وقتی من تو یکی از کافه های بینظیر کیش، سر میز مذاکره با مدیرعامل توحیدی نشستم و به حرفاش گوش میدادم کلا از بعد زمان و مکان خارج شده بودم ،واقعا احساس میکردم روح استاد در ایشون حلول کرده ،انقدر باور ها و حرفاش شبیه استاد بود …
و بازی از فردا صبح همون روز شروع شد:
١١اردیبهشت ماه ١4٠٣ شروع همکاری من با اون شرکت…
من تا اول خرداد به صورت آنلاین آموزش دیدم و بعد از اول خرداد توی جزیره ساکن شدم،٢5 روز توی خونه ی فامیل و بعدش تونستم خونه اجاره کنم …
از اول خرداد تا اواخر مرداد ماه،کلا ٣ ماه شد اما میتونم بگم به اندازه ی ده سال به عمر تجربی من اضافه شد!
سعیده ی الان ،هیچ ربطی به سعیده ی خردادماه نداره،اگر بخوام درس هایی که توی این ٣ ماه گرفتم رو بنویسم تا فردا صبح وقت کم میارم،از یادگیری تجارت و فروش،از رشد عزت نفسم،از بهبود روابطم،از رشد شخصیت توحیدی واز باور پذیر شدن ثروت و ثروتمند شدن و…و…هزاران بنفیتی که میتونم ازش یک کتاب بنویسم!
اما!
همیشه این سوال رو باید از خودمون بپرسیم:
چطور راحت تر؟
چطور بهتر ؟
چطور قشنگتر ؟
چطور لذت بخش تر؟
بعد ازینکه من کار رو یاد گرفتم ،نشانه ها از چپ و راست میومد که من باید ازین کار بیام بیرون،ولی ترس ها نمیزاشت که من این کارو بکنم،من میدونستم این بازی تموم شده ست و من باید برم مرحلهی بعد،اما جرئتش رو نداشتم،مخصوصا که کلی بها پرداخت کرده بودم برای اینکه به اینجا برسم!
برگردم به حرف های استاد در فایل تسلیم :
استاد میگه وقتی توی جنگل گم شدی،یک وقتایی میبینی و مطمئنی مسیر ازین طرفه ومیگی من دارم جاده رو میبینم!مطمئنم باید از همین طرف برم،اما خدا میگه بابا ازینور بری خیلی راحت تر و بی دردسر تر میرسی ولی تو قبول نمیکنی!
و همچنین میگه:
هدایت اینجوری نیست که نقطهی آخر رو بهت بگه،هدایت میگه این قدم رو بردار! وقتی قدم اول رو برداری حالا میگه حالا قدم دوم اینه ! این کار رو بکن!
قدم اول برای من رفتن به کیش و یادگیری این شغل و کلی رشد شخصیت و تغییر باور های ثروت ساز بود(مثل داستان هدایت آقا هادی به فروش بیمه)
و من اگر آدم با ایمان تر و متوکل تری بودم خیلی راحت تر هدایتِ قدم دوم رو دریافت میکردم،اما نتونستم،به خدا گفتم خدایا من نمیتونم تو کمکم کن،گفت مرخصی بگیر برگرد شمال!
و وقتی برگشتم،همینکه ازون فضا اومدم بیرون یک پله فشار ذهنی کمتر شد،بعد دوباره خودمو بستم به فایل های توحیدی و دوازده قدم مخصوصا جلسه 5 قدم ٨!
درنهایت رسیدم به روز آخر مرخصی یک هفته ای.
باید سه شنبه سی مردادماه برمیگشتم ،هنوز ترس هام رو داشتم،هنوز زیر فشار ذهنی بودم و نمیتونستم به هدایت عمل کنم.ولی هدایت واضح و روشن میگفت فعلا برنگرد!
شب آخر هدایت شدم به فایل توحیدعملی١٠ و گوش دادن به صحبت های استاد تو اون فایل واقعا 5 تا جون اضافه به من داد،اینم تو ذهنتون داشته باشید که استاد تو همون فایل یک خاطره ای تعریف میکنه که سهامی خرید به اسم چادرملو.
درحالیکه گوش کردن به اون فایل من رو خیلی رهاتر و تسلیم تر کردچه اتفاقی افتاد؟ بعد یکم وقتی که من به اون فایل گوش دادم و درگیر افکار خودم بودم،از تلویزیون این کلمه رو شنیدم،تیم فوتبال چادرملو!
یعنی چشم هام چهارتا شد که خدا چه جوری داره با نشونه ها بهم این اطمینان رو میده که باید به الهامم عمل کنم!
خلاصه که شب با همون افکار خوابیدم وصبح سه شنبه فرا رسید و وقت اطلاع دادن به مدیرعاملم بود که من میخوام ازین کار بیام بیرون!
آیا من دیگه به عمل به الهامم مطمئن بودم؟ نه!
البته که هنوز ترس ها با من بود .
همون الهام دوباره اومد.
گفت دیشب بهت گفتم به کدوم فایل گوش بده؟!
گفتم:توحید عملی ده!
دیشب نشونه ی کدوم فایل رو دوباره دریافت کردی؟
گفتم:توحید عملی ده!
یادته تاپ کامنت اون فایل خودت بودی؟
گفتم :اره یادمه!
گفت :برو کامنتت رو بخون!
رفتم کامنتم رو خوندم و باز ازین جریان واضح هدایت دیوانه شدم! کامنتم دقیقا برای زمانی بود که درخواست انصراف از کارم رو داده بودم!
سرتون رو به درد آوردم ….خلاصه که با همون ایمان نصف و نیمه و دستانی که میلرزید کاری که بهم گفته بود رو انجام دادم ….
من ازون کار اومدم بیرون!
و قدم به قدم با کنترل ذهن و کمک خدا،تونستم به اعضای خانواده بگم….
من بهشون گفتم من ازین شغل اومدم بیرون،فعلا هم نمیدونم میخوام چیکار کنم،مطمئن نیستم که برمیگردم شمال و مطمئن هم نیستم توی کیش میمونم! تنها کاری که میدونستم باید انجام بدم رو دادم،فعلا هیچ تصمیمی ندارم و منتظرم قدم بعدی رو خدا بهم بگه.
تصور کنید منی که هنوز توی زندگی مشترک غیر هم مدارم و دوتا بچه دارم و پدر و مادرم هیچی ازین مسیری که دارم طی میکنم نه میدونن و نه قبولش دارند…
به نظرتون واکنششون چی بود؟!
هیچی!سکوت!احترام!خودت میدونی!
با اینکه من منتظر یک واکنش دیگه ای بودم اما به طرز عجیبی اونا مطیع تصمیمات من شدن!
چرا؟
چون توی ذهن من اونا هیچ قدرتی توی زندگی من ندارند،قدرت زندگی من فقط دست خداونده،و خداست که قلب اون هارو برای من نرم کرده …
من هم این مدت دارم با کنترل ذهن،تمرکز روی آموزش های استاد ،قرآن و توحید و توکل پیش میرم تا دوباره هدایت رو دریافت کنم.
حقیقت اینکه ما هیچ وقت نمیدونیم مسیر مارو به کجا میبره،به قول استاد ما باید قصد پشت خواسته هامون رو به خداوند بگیم و بعد تسلیم باشیم و اجازه بدیم قدم به قدم هدایت مون کنه،حالا یا همون مسیر مستقیم میره،یا با چرخش ١٨٠ درجه ای!
ما فقط باید بپذیریم که ما هیچی نمیدونیم و خدا میدونه و اون از بالا داره نگاه میکنه و میتونه از مسیری مارو به خواسته هامون برسونه که بهترین مسیره ….
مثال استاد رو میزنم وقتی خدا بهش گفت برو آموزش تندخوانی بده،استاد رفت انجامش داد ولی توی همون مسیر هی در ها باز شد تا رسید به فروش فایل دانلودی …و بعد خدا گفت دیگه بسه!کلا از روی سایت حذفش کن!به قول استاد بهش گفت گاو شیرده رو سر ببر! و استاد هم بی چون و چرا انجامش داد …
میدونم کامنتم خیلی طولانی شد،به خدا اینا رو برای خودم نوشتم،من نمیتونم ادعا کنم همیشه الهامات رو درست دریافت میکنم یا هرچیزی که بهش عمل میکنم درسته ،یا همیشه تسلیم پلن خدام یا هرچی که میگم حتما درسته ….
اما یک چیزی رو میدونم اونم اینکه درهرصورت باید حرکت کنی،نه اینکه به بهونه های من نمیدونم،من مطمئن نیستم،من فلان امکانات رو ندارم و خانواده فلان و…. هیچ کاری نکنی،حرفی که همیشه استاد میزنه:ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است …
من تلاش کردم هرچقدر ناچیز به قانون عمل کنم و فقط حرف نزنم …هرجا نتیجه ی خوب دستم اومده بخاطر ایمان محکمی بود که به عمل وصل شده…هرجام نتیجه نگرفتم بخاطر حرف مفت زدن خودم بوده …
وگرنه در اصل و اساس قانون و آموزش های استاد هیچ شک و شبه ای نیست .
به قول قرآن :
سُنَّهَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ ۖ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَبْدِیلًا
خدا روشی ثابت و قطعی مقرّر کرده است که از پیش جاری بوده است، و هرگز برای روش خدا تغییر و تبدیلی نخواهی یافت.
بینهایت از شما سپاسگزارم و باز هم منو بخاطر پرحرفی هام ببخشید،ممنونم که باعث و بانی خیر شدید تا من این تمرین رو انجام بدم.
در پناه حق باشید همیشه برادر عزیز و توحیدی غار حرای من
بسم الله الرحمن الرحیم
رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ
پروردگارا! ما ایمان آوردیم؛ ما را پاک کن و بر ما رحم کن؛ و تو بهترین رحم کنندگانی!
سلام سلام سلااااامی از جنس نور به نور خدا، سعیده عزیزم
دختر چیکار می کنی آخه با این دل های ما!!!
می دونی الان چند ساعته دارم کامنتت رو بالا و پایین می کنم و می خونم؟؟
دختر باریکلاااااا…
بی نهایت تحسینت می کنم
ساغوووووول
الهی شکر برای حضورت در سایت
خدایا شکرت برای حضور نورت در سایت
سعیده جااااانم چقدر کامنتت پر از نور بود
چقدر بوی توحید میداد
چقدر بوی خالص شدن داشت
خالص شدنت مباااااارک
سعیده نورانی، بهت تبریک میگم که اینقدر عالی داری روی خودت و شخصیتت کار می کنی… و قدم به قدم میای اینجا رد پا میزاری… میدونی چقدر باعث گسترش نور ایمان میشی؟؟
و قطعا میدونی خدا به شجاعان پاسخ میده… و پاداش خداوند بی نهایت و مبااااااااارک
نوووووووش جونت دختر موحد و زیبا
یکی از ارزوهات ترویج توحید بود… تو همین الان داری این رسالت رو انجام میدی
چقدر تو سکانس زندگی تو میشه اصل رو از فرع تشخیص داد… ردپای قانون… چقدر خوب به باندسازی فرودگاه الهام اشاره کردی… آره منم دارم اینو تجربه می کنم…. وقتی یه مدت لیزری داری روی خودت کار می کنی انگار داری این باند فرودگاه الهام رو میسازی و منتظری الهام خداوند فرود بیاد و بعد تو عمل کنی و به ثبات فرکانسی برسی و رشد کنی و وقتی این مرحله رو تموم کردی، قدم بعدی بهت گفته میشه… و این مسیر تا زمان مرگ ادامه داره… چقدر شیرین این مسیر… چقدر لذت بخشه…
سعیده جااااانم منم تو این یک ماه تمرکزی کار کردن روی خودم، که برای اولین بار دارم تجربه می کنم، واقعاً معجزه ها دیدم… آره منم باند فرود الهام خدا رو درست کردم و منتظرم قدم بعدی بهم گفته بشه
سعیده جان… در حوزه ی کار، یه پیشنهادی بهم شده که ازادی زمانی بیشتری دارم… آرامش بیشتری دارم … و بیشتر و بیشتر می تونم روی خودم کار کنم…
تو حوزه رابطه با همسرم: از اون موقعی که اصول و خط قرمزهای زندکیم رو با توجه به قرآن و جلسه 3 احساس لیاقت شناسایی کردم و به خودم قول دادم هرگز عدول نکنم ازش، به طرز جادویی محسط اطرافم داره تغییر می کنه…. رفتار همسرم خیلی تغییر کرده… طوریکه امروز شوکه شدم که واقعاً این همون فرد که همش به من اصرار می کرد بیا با هم بریم فلان جا… و منم با بی میلی قبول می کردم اما الان فقط می پرسه و من میگم: نه … میگه: هر جور راحتی!!!!
و چند تا تغییر جدی دیگه هم کرده… ولی هنوز اونی نیست که ایده آل منه… من به کم قانع نبستم… و رب منم وهابه… من اون چیزی رو می خوام که لایقشم… این همه تغییرات عالیه… و نشون دهنده اینکه مسیر درسته و قانون داره جواب میده ولی من کاملش رو می خوام… هم مداری رو می خوام… توحید رو می خوام… آزادی در همه ابعاد رو می خوام… عشق واقعی و بی قید و شرط رو می خوام… آرامش واقعی رو می خوام… صحبت های چند ساعته در مورد توحید و موضوعات مشترک رومی خوام… بال پرواز بودن رو می خوام… بدون توقع و انتظار بودن رو می خوام… احترام و ادب رو می خوام… صداقت و اعتماد رو می خوام… ثروت رومی خوام…
چرا باید سقف آرزوهام رو کوتاه کنم؟؟
چرا باید فیلتر کنم؟؟
وقتی ربی دارم که همه چی مال اونه…. همه چی رو خودش خلق کرده… همه چی رو حکیمانه و عزیزانه و قدیرانه داره اداره می کنه… و به همه چی محیطه… گنج آسمون ها و زمین دست خودشه… و از همه مهمتر وهاااااابه… چرا باید به کمتر از بهترین قانع باشم
آخه مگه من چند بار قرار زندگی کنم؟؟… مگه چقدر فرصت زندگی دارم؟؟… من می خوام تمام خودم رو تجربه کنم… تمام زندگی رو تجربه کنم… تمام عشق رو تجربه کنم… تمام ریبایی ها و خوبی ها رو تجربه کنم… تا با حسرت نمیرم…
تو مسیر نور شدن همیشه قرار بهتر بشه… همیشه قرار افزون بشی
وعده های خدا حق… آخه کی خوش قول تر از خدا؟؟
پس ادامه میدم تو این باند فرود الهام خدا تا بهم بگه قدم بعدی چیه… و تلاش می کنم در حد توانم تسلیم جریان هدایت بشم که مثل عسل شیرین
رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَتَوَفَّنَا مُسْلِمِینَ… خدایا بر ما صبر ببار و ما را در حال تسلیم بمیران
سلام به سعیده خانم دوست عزیز توحیدی
داستان زندگی شما و قلم توحیدی تون جزو پر بازدیدترین کامنتهای سایت توحیدی استاد هست و جزو پر امتیازترین کامنتهای سایت و این نشون میده چه قلم شیوایی دارین و ممکنه این مسیری باشه برای شما که در آینده باهاش ثروت بسازین
من هم مثل خیلی از دوستان کامنتهای زیبا و توحیدی تون رو دنبال میکنم و از اینکه اینقدر تسلیم در برابر الهامات هستین و خیلی سریع به الهامات عمل میکنین تحسینتون میکنم
همین جور که خودتون در یکی از کامنت هاتون نوشته بودین و خود استاد هم در فایالهاشون توضیح میدن این آگاهیها مثل تیغ دو لبه میمونه و ممکنه یه برداشت اشتباه به جای صعود به سقوط ما منجر بشه
من خودم از این برداشتهای اشتباه داشتم و ممکنه این هم قسمتی از مسیر تکامل باشه،
بطور مثال یکی از بزرگترین برداشتهایی که من میبینم بعضی از دوستان دارن در حوزه روابط هست و تا به مشکلی با همسرشون میخورن میگن ما همفرکانس نیستیم و به فکر جدایی میفتن در حالیکه خود استاد هم که از همسر سابقشون جدا شدن به گفته خودشون یک قدم هم برای جدایی برنداشتن و تمام تمرکزشون روی نکات مثبت ایشون بوده و الان هم که بعد از سالها از همسرشون جدا شدن فقط از نکات مثبت ایشون صحبت میکنن،
اما جهان وقتی میبینه استاد و همسرشون فاصله فرکانسی پیدا کردن خیلی راحت مسیرشون رو از هم جدا میکنه بطوری که استاد یک قدم هم برای طلاق بر نمیدارن و یکبار هم به دادگاه نمیرن،
راستش چند روزه که یه چیزی تو وجود بهم میگه براتون کامنت بزارم نمیدونم الهامه یا نجوای شیطان اما یه مقاومتی هم در وجودم بود که من رو از نوشتن کامنت بر حذر میداشت اما هربار با خوندن کامنتهای این چند روزه تون باز یه چیزی از اعماق وجودم میگفت براتون کامنت بزارم تا اینکه امروز تسلیم شدم و شروع به نوشتن براتون کردن الان هم شاید پراکنده مینویسم اما همون الهام یا نجوا بهم میگه اینا رو بنویس و من هم مینویسم برداشتش دیگه با خودتون،
تجربه ای که من از عمل به الهامات دارم اینه که اگه ایده ای به نظرم میاد و من نمیدونم که این الهامه یا نجوای شیطان نگاه میکنم که اگه بعد از اجرای این تصمیم برام نگرانی پیش میاد از خیر اون ایده میگذرم چون همون نگرانیها موجب میشه من از مسیر دور بشم،
بطور مثال در حوزه کاری خودم هربار که ایده ای رو اجرا میکردم که حسابم خالی میشد هجوم نجواهای شیطانی رو احساس میکردم و افکارم منفی میشد و طبق قانون احساس خوب = اتفاقات خوب
و احساس بد=اتفاقات بد
و مورد دیگه چون من تجربه کار چند ماهه بدور از همسر و فرزندانم رو داشتم و میدونم این دلبستگی ها و بیقراری همسر و فرزندان و یا پدر و مادر ممکنه چه دلواپسیهایی رو بوجود بیاره و منجر به احساس بد بشه حتی الامکان سعی میکنم به ایده هایی که ممکنه در آینده احساسم رو خراب کنه توجهی نکنم،
(شاید اینهم یه نوع شرک خفیف باشه که در وجود منه)
اما تا جائیکه من از درسهای استاد متوجه شدم هر چیزی که به من آرامش بده از سوی پرودگاره و هر ایده ای که به نگرانی منجر بشه نجوای شبطانه
البته که در بعضی از موارد هم باید بها بدیم و چیزهایی رو قربانی کنیم، اما من نمیتونم مثل ابراهیم باشم و اسماعیل رو قربانی کنم و از خدا خواستم که هیچ وقت چنین امتحان سختی رو ازم نگیره
و یه مورد دیگه اینکه استاد میگن ما باید همیشه خلق ثروت کنیم و منتظر نشینیم تو خونه، حالا ممکنه گاهی یه کارهایی رو هم بکنیم که مورد علاقه مون نباشه اما اونا هم قسمتی از مسیره.
طبق آموزه های استاد الان دیگه چند سالیه که سعی کردم از نصیحت کردن دیگران دست بردارم، حتی اگه دخترم که الان 20 سالشه یا پسرم که الان دیگه 26 سالشه اگه اشتباه فاحشی رو هم انجام بدن میگم اشکالی نداره بزار درسشو بگیرن، پس اینایی که نوشتم نصیحت نیست،
اینایی که نوشتم به من گفته شد و من نوشتم و امیدوارم به کارتون بیاد
از خدا میخوام که ما رو براه راست هدایت کنه، راه کسانیکه نعمت داده
خدایا من نمیدانم و تو میدانی هدایتم کن بسوی بهترینها
در پایان تشکر میکنم از شما دوست عزیز بخاطر کامنتهای عالی و توحیدی تون
بهترینها رو براتون آرزو میکنم، چون شما لایق بهترینها هستین
خدانگهدار
سلام جناب کاظمی
کامنتتون رو خوندم و دوست داشتم چون برای درک هدایت ها و الهامات خیلی تلاش کردم اینجا نکته ای که به ذهنم می رسه رو براتون بنویسم…
ببینید من نظرم اینه که رها بودن یعنی اینکه برای اتفاقاتی که برات رخ میده دنبال دلیل منطقی نگردی چون شاید بفهمیش شاید هم الان متوجهش نشی اما من به ذهنم میرسه که سعیده جان باید چیزهایی رو با این مهاجرت به دست میاورده و در راستای تغییر باورهاش به صورت عینی نمونه های ثروتمند زیادی رو دیده و باورهای ثروت سازش تثبیت شده از مدیرعامل توحیدی شون بگیر تا تمام همکارهایی که سعیده باهاشون توی این مدت رابطه داشت و الگو بودن براش…
شاید سعیده با این سفر چندماهه چیزهایی رو دیده و باور کرده که جز با این سفر به دست نمیامد یا شاید هم ایده ای که به زبون یکی از همکارانشون اومد که کتاب بنویس همون ایده الهامی برای ادامه مسیر سعیده بوده….
بنابراین نمیتونیم بگیم هدایت ها اشتباه بوده شاید پلن خداوند برای این سفرچندماهه سعیده زیر و رو کردن باورهاش از ریشه بوده باشه که با جز این سفر به دست نمی آمد…
سلام و عرض ادب جناب کاظمی عزیز
من کامنت شما رو خوندم و سوالی که شما از خانم شهریاری عزیز پرسیدین
قطعا خانم شهریاری عزیز پاسخ کامل و جامعی رو به سوال شما میدن ولی من گفتم از تجربه ی خودم هم بنویسم چه بسا هر چه تعداد مثال ها زیاد باشه منطق ذهن راحت تر خاموش میشه امیدوارم برای شما و دوستان عزیز این سایت کمک کننده باشه
ببینین جناب کاظمی گاهی اوقات خدا یک الهامی میکنه به ما برای رفتن به یک مسیری شاید (گاهی قطعا) اون مسیر مسیری نباشه که ما رو به اون خواسته ای که از خدا درخواست کردیم برسونه
یعنی خدا یک الهامی میکنه که ما اقدامی رو انجام بدیم توی اون اقدام یکسری رشد ظرف وجودی برای ما داره یکسری درک قانون داره وقتی ما از اون اقدام بزرگ تر میشیم آماده دریافت اون درخواستی که از خدا داریم میشیم خدا به ما الهام میکنه حالا این اقدام و انجام بده اونوقت ما به اون درخواستی که از خدا داریم میرسیم
برای بنده شخصا همچین اتفاق افتاد برای فروش پروژه ام از خدا خواستم که منو هدایت کنه به شخصی که دقیقا توی مسیر من هست ، شخصی که از لحاظ فرکانسی با من نزدیک هست ، شخصی که در حد و اندازه ی پروژه ی من هست خدا یک شخصی رو سر راه من قرار داد و به من گفت این همون شخص من پروژه رو به ایشون سپردم ولی کار پیش نرفت کلی مسائل بوجود آورد ولی چون من درگیر اون مسائل شدم یکمقدار کوچیکی از مسیر خارج شدم و با کنترل ذهن دوباره به مسیر برگشتم توی همون مسیر خدا به من الهام کرد که پروژه رو با این شخص کنسل کن ولی یه حسی میگفت نکن اینکارو تو تازه یک شخصی پیدا کردی برای کارت در واقع اون نجوای شیطان بود از دری وارد شد که خدا بهت الهام کرده این شخص و نباید کنسل کنی خلاصه بعد از مدتی من متوجه این شدم که خدا میخواست با اون الهام به من یکسری درس ها رو بده تا من خواستم رو بهتر بشناسم تا من ظرف وجودم بزرگ تر بشه تا من تکاملم رو طی کنم
جناب کاظمی عزیز وقتی شما با ذهن منطقی به این موضوع نگاه میکنین همچین برداشتی میکنین وگرنه الهامات خدا هیچوقت اشتباه نیست ((((هیچوقت)))) اگر دقیقا بدون ذره ای شک بهش عمل کنیم دقیقا مارو به مسیری میبره که قلبا میخواستیم من از این دست مثال ها که الهامات خدا مارو به مسیر مورد علاقمون میبره زیاد دارم
شما رو به خدای بزرگ میسپارم امیدوارم همیشه سلامت و شاد و موفق باشین و ثروتمند در تمام جنبه ها
از استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته گرامی هم سپاس گزارم که این فایل های ارزشمند و تولید میکنن تا ما بهتر بتونیم این ذهن و کنترل کنیم و صدای خدا رو بهتر بشنویم
به نام خداوند یکتا
سلام سعیده عزیز
الهم ایاک نعبد و ایاک نستعین از صبح تا الان چشمام تو صفحه مانیتور زوم بوده و خودت تصور کن چقدر الان خواب لازم هستم اما از کامنت های پر از نور کلام خدا که شما مینویسی نتونستم بگذرم. به شوق اینکه سعیده عزیز کامنت گذاشته باشه اومدم ایمیلم رو باز کردم و کامنت زیبا و پر از صداقتت رو خوندم تا چشمم به کامنتت افتاد یه لحظه انگار انتظار نوشته های دیگه ای رو داشتم .دیدی یه وقتایی حتی تو خواب هم داری کامنت میخونی و فایلهای استاد رو گوش میدی .یک لحظه یک خواب تو ذهنم مرور شد .حتی دقیقا نمیدونم دیشب این خواب رو دیدم یا عصر که یه استراحت کوتاه داشتم رویای صادقه هست یا هر چی نمیدونم من یه کامنت ازت خونده بودم که توش نوشته بودی یه رابطه بسیار زیبا رو خلق کردی این خیلی پر رنگ تو ذهنم مرور شد انقدر که وقتی کامنتت رو باز کردم انتظار خوندن ادامه همین کامنتت رو داشتم.تازه یادم اومد خواب بوده.وقتی کامنتت رو تا اخر خوندم از خدا هدایت خواستم که آیا این رو برات بنویسم یا نه .چشمام و بستم و گفتم خدایا هر چی تو بگی .به محض اینکه چشمم رو باز کردم نگاهم به این جمله خودت تو همین کامنتت افتاد :همیشه میپرم تو سایت که ببینم خدا از دستان نازنین شما چی برام فرستاده .دیگه شک ندارم که نشانه خداست و گوش کردم و نوشتم.
امیدوارم خیر باشه برات
سپاسگزارم از حضورت تو سایت از خدا واز استاد و از خودت
منتظر معجزات قدم های بزرگت هستم و همچنین برای همگیمون که داریم تلاش میکنیم جور دیگه ای زندگی کنیم.
ولسوف یعطیک ربک فترضی
زهرای عزیز ومهربونم سلام بهروی ماهت…
ازت بی نهایت سپاسگزارم که به ندای قلبت گوش دادی وبرام نوشتی…
آره زهرا جان،شما دقیقا پیغام الله روبرای من آوردی! شفاف وروشن …
من نتیجه ی تلاش و ایمان وتوکل و کار کردن روی قانون رو دارم میگیرم …
نشانه هاش هم از چپ و راست داره میاد …یکیش همین تلگراف الهی تو…
قلبم رو روشن کردی زهرا…خدا تموم زندگیت رو با نور خودش روشن کنه.
دوستت دارم دختر،صورت قشنگت شبیه یکی از دوستای بچگی منه که خیلی دوسش داشتم.
دوست من میشی؟ :)
بووووس به کله ت!
قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوانِ برای تو …
به نام خدای یکتا
سلام سعیده عزیز
خدا رو هزاران مرتبه شکر که هدایتهادش رو اینجوری زیبا برات میفرسته و البته که اینها پاسخ تلاش و توکل و ایمان و با جدیت کار کردنت رو قوانین هست و اینکه پاسخ صلات های شبانه روزیت تو سایت و تو خلوت خودت و به یقین معجزات بزرگی پیش رو داری.یه بار تو کامنت هات نوشته بودی پسر داییتون کیش هستن و پیغام دادن که اگر درست خاطرم باشه باهاشون برید بیرون که زیبایی های کیش رو بهتون نشون و شما حتی فراموش کردین پاسخشون رو بدی.نمیدونی چقدر پاکی و زیبایی قلب توحیدیت رو تحسین کردم و احساس خوبی بهت دارم که انقدر انقدر خدا توخونه دلت هست که جایی برای هیچی نیست که خودش برات همراه میشه و با خودش میری کنار دریا این خیلی مقدسه و من بسیار تحسینت میکنم. من فعلا روستا زندگی میکنم و خونه پدری.اینجا به نسبت خیلی جاها تابستونها هوای بسیار خنکی داره خصوصا عصر ها.انگار عصر که میشه همه انسان ها و موجودات میزنن بیرون که از خنکی هوا لذت ببرن. غروب اسمون پر از پرنده میشه و من هم مدتیه سعی میکنم هر کاری داشته باشم استوپ کنم و عصرها برم تو حیاطمون و با خدای خودم و زیباییهاش خلوت کنم.همیشه خدا سورپرایز ها برام داره که چشمام پر اشک میشه.دیروز کنار باغچمون نشسته بودم و داشتم فکر میکردم که خدایا چه هدایت زیبایی برای سعیده عزیز فرستادی به خوابم فکر میکردم و یه لحظه که چشمام به آسمون خیره شد دیدم بالای سرم پر از پرنده های جفت در حال پروازن اگر درست حدس بزنم پرستو بودن. کلی پرنده های جفت فکرش رو بکن این هم هدایت زیبای خداست و خیرهست و نشلنه برای من هم هست.انشالله قراره خبرهای بسیار بزرگ و عالیتر ازت بشنویم .
دوستت دارم .
عکسی که گذاشتی فرکانس بسیار زیبایی داره آرامش دو تا فرشته ماهت که کنار مادر ماهشون هستند و خنده پر از ارامش و تطمئن القلوب خودت.خیلی حس خوبی داره
چهره ماه دو تا فرشته های زیبات رو ببوس از طرف من.
از خدا برای همگیمون تواضع در برابر عظمتش رو میخوام و عملی که رو سفید باشیم پیشش.
سلام و درود فراوان به سعیده عزیز
دوست خوبم وقتی کامنت زیبایی از تو میبینم اول ذوق میکنم بعدش بغض میکنم واقعا اشکم در آوردی دختر با این قلب پاکت با این قدر توحید وای آدم دیوونه میکنی نمی دونی اول صبح کامنت زیبات دیدم چه حالی شدم الله اکبر
چقدر خوب تسلیم خدا شدی الهامات دریافت میکنی بابا تو شدی رفیق فابریک خدا
خیلی بهش توجه میکنی اون هم بهت توجه میکنه
خیلی خوشحالم به این هد از ایمان
ماشاالله به قدرتت شجاعت ات ایمانت
قلبم باز شد میگم این قدر صدای خدا نزدیکه این قدر جریان هدایت واضح هست برام نشونه بود گفتم امروز این فایل نشونه امروزمه
خدا قوت نمی دونم چی بگم فقط تحسینت کردم اشکم در آوردی
دوست دارم از نزدیک ببینمت ای بغل محکم بگیرم ازت تشکر کنم که بلندگوی خدا شدی
دمت گرم برامون می نویسی تا ایمان هم شاگردهای قویتر بشه
فقط آرزوی خوب دارم برات دعات میکنم
در پناه خداوند باشی
مهرآفرین پاک را یاد باد
سعیده نازنینم،شاگرد زرنگ و شلوغ کلاس عشق و توحید در سایت الهی عباسمنش،سلام.
سلام و صد سلام به قلب سلیم و نورانیت.که خیلی چیزها ازت آموختم و خواستم این دیدگاهم را با کلمات و جملههای اختصاصی خودت آغاز نمایم.
هم دورهای نازنینم،که علیرغم اینکه نزدیک به سن دخترمی؛اما بیشتر استاد و راهنمایم هستی در زندگی!!!!
الان نمیدانم چرا ولی بدان که ی حسی بهم گفته برایت این مطالب را بنویسم،انشاالله که به قول خودت بنفیتی هم برایت داشته باشد.
همچنین برای کسانی که این دیدگاه را میخوانند و نیز برای خودم!!!
میخواهم از دو الگوی نزدیکم برایت بگویم.
1-خدا رحمتش کند،عمهایی داشتم که دو سال پیش رفت پیش خدا.
از زمانی که یادم میآید،با همسرش دعوا مرافه داشت.صاحب3 دختر و4 پسر بود.
از هنگامی که دختر سومش خیلی کوچک بود،مثلا حدود سن نیلا و نیکای شما،ایشون قصد طلاق داشتند،اگر قبلش هم این قصد را داشتند من خیلی کودک بودم و یادم نمیآید.
اما از حدود کلاس سوم یا چهارم ابتداییم که تقریبا می شود حدود47 سال پیش یادم میآید که عمهم دست بچههایش را می گرفت و به قول خودش قهر میآمد.
و هر بار با وساطت بزرگترها با چشمانی خیس و گریان بازمیگشت!!!
او ماند و بالای سر بچههایش جنگید و کلی کتک خورد اما استقامت کرد.
تمام 7 فرزندش یکی از یکی برتر و بالاتر شدند.
چه آقا پسرها و چه دختر خانمها.!!!
همین الان اگر شما به ساوه تشریف بیاورید،توجه داشته باشید که ساوه شهرستانی است بزرگ!!!
در واقع بزرگترین شهرستان ایران،ساوه است.
حتی به شهادت مرکز آمار و نیز بانک مرکزی چند سال ثروتمندترین شهرنشینان ایران ساوهایی ها بودند!!!
جمعیتش حدود400 هزار نفر است.
اما امکان ندارد که شما وارد این شهر بشوید و سراغ این ها را بگیرید و کسی آنها را به نیکی و خوش نامی نشناسد!!!
این خواهرها و برادرها همگی زبانزد مردم و دوست و آشنا و غریبهاند!!!
2ـ من سه خاله دارم که خالهی وسطیام تحصیل کرده دانشگاه تهران و همسرش نیز همکلاسی اش بود.
هر دو تحصیل کرده و امروزی.
از تقریبا سه چهار سال پس از ازدواج دعوا و مرافه هایشان شروع شد و تا مرز کتک کاری و شکستن ظرف و ظروف هم پیش میرفت!!!
بارها و بارها من شاهد بودم که خالهم با چشمانی خیس و گریان و بدنی کبود به حالت قهر میآمد و هر بار با وساطت بزرگترها پشیمان میشد!!!
اکنون آنها صاحب 4 دختر هستند.
همگی با تحصیلات فوق العاده و عالی!!!
پزشک متخصص زنان.مهندس برق از بهترین دانشگاه با رتبهی عالی و مهندس معمار که در حال حاضر بورسیه شده و در اروپا مشغول ادامه تحصیل هست و ….
دامادهای فوقالعاده!!!
7 تا نوه بینظیر و زیبا و سالم!!!!
هیچکس باورش نمیشد که خاله و شوهر خالهی من بتوانند همچین ثمر و محصولی داشته باشند.
حتی یادم آمد که بگویم دختر دومشان به کنسر مبتلا شد و آنها موفق شدند بر این بیماری تقریبا لاعلاج چیره شوند!!!
و همان دختر الان با سه فرزندش در سوئد زندگی می کند!!!!
به نظرم بد نیست از خودم هم بنویسم.
خودم چندین مرتبه تا پای دادگاه پیش رفتیم.
اما هر بار که من قلم به دستم گرفتم و شروع به نوشتن نمودم معجزه ها رخ داد و ما مجددا به زندگی بازگشتیم.
من جمله همین امروز!!!
به نظرم بد نیست، اگر این تجربه را کسب نکرده ایی،امتحانش کنی!!!
در نوشتن قدرتی هست که فوقالعاده و به قول استاد رؤیاییست!!!!
البته نیک می دانم که شما بسیار بسیار زیاد اهل نوشتن و تفکرید.
هم تعداد بسیار زیاد کامنتهایتان گواه و شاهد هست.
حتما که پیرامون حواشی زندگی تان هم بارها و بارها نوشتهاید!!!
منتها چون احتمالا افراد دیگری این رد پا را خواهند خواند گفتم ذکر آن مناسب است.
من چند بار دعواهای بسیار شدید زندگیام را با نوشتن جراحی و ترمیم کردهام.
به نظرم قدرت و معجزهایی که در نوشتن هست در هیچ چیز دیگری نیست.
بدیهی است اگر نوشتن همراه با عمل و اجرا باشد.
ببخش اگر مطول و طولانی گفتم.اما واقعا ی حسی بهم گفت که برایت بنویسم.
از خداوند مهربان برایت شادی سلامتی خوشبختی،ثروت و سعادت در دنیا و آخرت خواهانم و به دستان قدر قدرتش میسپارمت.خدانگهدار.
سلام به برادر عزیز و بزرگوارم آقا مجید،گفتید من هم سن دخترتون هستم و قلبم بیشتر تمایل داشت شمارو برادر بزرگترش ببینه …این آرزوی من از بچگی بود…من هم مثل استاد از بچگی هیچ وقت هیچ حامی نداشتم،پدر عزیز و مهربون وزحمتکشم بخاطر درونگراییش همیشه ی خدا ساکت بود و من هیچ وقت،حتی یکبار هم ازش کلمه ی دخترم رو نشنیدم،هربار هم هر دعوا و خرابکاری میشد تو عالم بچگی،بدون هیچ پیش فرضی از نظر اونا من مقصر بودم و مستحق تنبیه،بخاطر همین همیشه یک آرزو ته دلم بود کاش حداقل یک برادر بزرگتر داشتم که پشتم بهش گرم بود…بگذریم … :)
از شما سپاسگزارم که باقلب سلیمتون،فروتنانه منو تحسین کردید و این چیزی نیست جز لطف و محبت شما ….کامنت شمارو از دیشب دوبار خوندم و الان قلبم منو دعوت کرد به نوشتن البته مثل همیشه اول برای خودم …و بعد انشالله توش فایده ای هم برای شما و بقیه ی دوستان باشه.
طبق آگاهی های فایل(تسلیم در برابر خداوند) ما باید همیشه از خودمون بپرسیم چرا؟
برای هر خواسته ای که داریم با پرسیدن چرا،به اصل هدفمون از رسیدن به اون خواسته برسیم و بعد اون اصل رو از خدا بخوایم و اجازه بدیم خداوند مارو هدایت کنه.
خب؟! سعیده؟! سوال!
درخواست تجربه ی یک رابطه ی عاشقانه ی هم مدار برای چی؟
برای تجربه ی آرامشی که قرآن میگه:وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا ،برای تجربه ی خوشبختی،برای زندگی بر اساس هدایتِ الله،برای تجربه ی توحید بیشتر،برای درک قانون و قرآن و عمل در هر لحظه از زندگی،برای داشتن اهداف مشترک و تلاش دونفره برای رسیدن به اهداف،نداشتن نشتی انرژی و …..
سوال بعدی:سعیده چرا دنبال این تجربیاتی؟
چون توحید برام مهمه،خیلی مهمه،چون زندگی توحیدی برام مهمه و دوست دارم توی زندگی باشم که فرد مقابلم قانون،قرآن و هدایت رو بفهمه و برای موفقیت های مادی و معنوی هم پای من باشه.
سوال بعدی:حاضری یک همچین رابطه ای رو خلق کنی ولی هیچکس هیچ وقت نفهمه و هیچ وقت نبینه؟فقط خودت بدونی و خدا؟!
بله قطعا و حتما،سر سوزنی برام مهم نیست بقیه بدونن من کجام،با کیم،چه جوری دارم زندگی میکنم،اون چیزی که برام مهمه رضایت الله ست و بس.
پس من درخواست هام رو برای الله نوشتم:
خدایا من ازت تجربه ی یک رابطه ی عاطفی هم مداری میخوام،که آگاه و عامل به قوانین جهان هستیه،مثل من عاشق قرآن و تحقیق در آیه های قرآنه،زندگیش بر اساس هدایته،طبق قانون سلامتی غذا میخوره و …..
ویژگی های که خودم دوست دارم داشته باشه رو نوشتم توی دفترم!
حالا وقت چیه؟
وقت کار کردن روی احساس ارزشمندی و لیاقت که من لایق این زندگی توحیدی و این رابطه عاطفی فوق العاده هستم.
وبعد؟
تسلیم باشم،از هر لحظه از زندگیم لذت ببرم و روی ویژگی های مثبت اطرافیانم تمرکز کنم و اجازه بدم جهان کبوتر با کبوتر باز با باز رو رعایت کنه.
برگردم به کامنت شما و اون چیزی که خودم درک کردم که شما اصرار داشتید دوتا زندگی ناهماهنگ رو مثال بزنید که به جاش بچه های مفیدی رو تحویل جامعه دادند!!!و یا حتی اگر بارها تا پای دادگاه بری باز هم میشه با نوشتن ها،اوضاع رو بهتر کنی!
داداش مجید عزیزم!
من از استاد چندتا چیز رو خوب یاد گرفتم.
همه ی ما به یک اندازه به خداوند دسترسی داریم
هرکسی هرجایی هست،جای درستشه
هیچ ظلمی،در حق هیچکس نشده
من مسئول خوشبخت کردن هیچکس نیستم
من به اندازه ی پشیزی،توانایی تغییر زندگی دیگران رو ندارم ولی میتونم زندگی خودم رو به صورت بنیادین تغییر بدم.
این دنیا یک دنیای فانیه،که اندازه چشم برهم زدن هم نیست و اگر ما میخوایم خوشبختی رو در تموم ابعاد تجربه کنیم،نباید با طناب های نامرئی خودمون رو به کسی وصل کنیم.
موفقیت یک مسیر فردیه
اگر ما خودمون رشد کنیم،یا آدم های اطراف ما با ما رشد میکنند و هم مدار میشند و یا خیلی راحت جدا میشند و آدم های بهتری میان،این کل کار جهانه،چرا ما مقاومت میکنیم؟
نمیدونم منظورم رو بهتون رسوندم یا نه!
اهرم رنج و لذت توحید توی ذهن من خیلی پر رنگه،برای همین من فقط خودمو مسئول زندگی خودم میدونم و تلاش میکنم هر بار ورژن بهتری رو از خودم ارائه بدم،من توانایی خوشبخت کردن کسی رو ندارم،و همچنین توانایی بدبخت کردن کسی رو …
من ثروت،سلامتی،رابطه ی عاطفی و هرچیزی که توی این دنیا خواستنیه رو برای توحید میخوام،برای آرامش توحیدی….
پس فارغ ازینکه بقیه چه جوری فکر میکنند،من به مسیردرست ادامه میدم اجازه میدم جهان کارهارو برای من انجام بده …
من اگر مادر موفق و خوشبختی باشم الگوی درستی برای نیلانیکا میشم نه اینکه به هرقیمتی بالاسرشون باشم و بگم نه چون بقیه اینجوری زندگی کردن،این روش درستشه…
یکی از مترومعیار جامعه برای تعریف یک زندگی موفق،داشتن بچه های تحصیل کرده و ….است ولی برای من نیست،برای من این با اصل توحید در تضاده.بچه ها خدای خودشون رو دارند،چه توی زندگی با من باشند یا نباشند خداوند حافظ و نگهدارشون هست!
برسم به آیه ی بینظیر مجادله که بینهایت من رو یاد زندگی استاد میندازه:
لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ ۚ أُولَٰئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ ۖ وَیُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ۚ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ۚ أُولَٰئِکَ حِزْبُ اللَّهِ ۚ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
هرگز مردمی را که ایمان به خدا و روز قیامت آوردهاند چنین نخواهی یافت که دوستی با دشمنان خدا و رسول او کنند هر چند آن دشمنان پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشان آنها باشند. این مردم پایدارند که خدا بر دلهاشان (نور) ایمان نگاشته و به روح (قدسی) خود آنها را مؤید و منصور گردانیده و آنها را به بهشتی داخل کند که نهرها زیر درختانش جاری است و جاودان در آنجا متنعّمند، خدا از آنها خشنود و آنها هم از خدا خشنودند، اینان به حقیقت حزب خدا هستند، الا (ای اهل ایمان) بدانید که حزب خدا رستگاران عالمند.
داداش مجید عزیزم،امیدوارم در صحبت های من سوتعبیری برای شما و بقیه ایجاد نشه،من فقط شاگرد استادم و دارم تلاش میکنم همه جوره به قانون عمل کنم،اون چیزی که مهمه اصل قانونه،اگر کسی توی زندگی خودش احساس آرامش و خوشبختی داره فارغ ازنیکه اون آدم توی مسیر موفقیت و توحید باهاش همگام هست یا نه،دلیلی نداره به زندگی و خوشبختیش شک نکنه،ماها انسان های متفاوتی هستیم با خواسته ها و علایق متفاوت…
من،منِ سعیده شهریاری بینهایت داشتن رابطه ی توحیدی برام مهمه،به قول استاد تو جلسه 2 قدم 5،از تنها شدن هم نمیترسم…میدونم اگر من سمت خودم رو درست انجام بدم،یا آدمی که توی زندگی من هست،با من هم مدار میشه،یا خیلی راحت جدا میشه و آدمی میاد توی زندگی من که با من و افکار من و خواسته های من و اهداف من هماهنگه…
مهم اینکه ما به خودشناسی برسیم و بدونیم اولویت ما چیه و بعد برای رسیدن به اون از مسیر قانون حرکت کنیم…و بعد بازم به قول استاد:پاداش ها داده خواهد شد ….
بینهایت از لطف و محبت شما سپاسگزارم،ممنونم که برام نوشتید و بهم این فرصت رو دادید که یکبار دیگه قانون رو برای خودم مرور کنم و خواسته هام رو باهاش تطبیق بدم.
درپناه نور باشید همیشه،دست خدا به همراتون.
به نام خداوند آفریننده زیبایی ها
سلام سعیده جان درپناه خداوند مهربان سلامت وشاد وسرفراز باشی گلم
الان عکس پروفایلت رادیدم
ماشالا به دختران زیبایت خیلی خوشحال شدم درکنار فرزندان عزیزت هستی
خیلی موهای زیبایی دارند
خیلی چشمان نافذ وخوشگلی دارند
الهی که بهترین ها برای شما وعزیزان دلت باشه ودرکنار هم خوش وخرم باشید
چندبار این عکس زیبا رادیدم ولذت بردم خدادختران ماه رویت رابرایت حفظ کنه
الهی عاقبت بخیری وموفقیت ودرخشش این گلهای زیبا راببینی
خدا خواسته شما درکنار خانواده گلت باشی ودختران نازنینت ازحضور پرمهرتان درکنار خودشان بهره مند شوند
خدا به دل این بچه های ماه نگاه کرده وشما رااورده کنارشان
الهی درپناه خداوند مهربان سلامت وشاد باشید وبهترین ها براتون باشه ودلتان شاد ولبتان همیشه خندان باشه
خداحفظتان کند
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به سعیده نورانی
عزیزم این دومین کامنت امروز من به شماست:))))
بی نهایت تحسینت می کنم
این خودشناسیِ که ساعت ها تفکر پشتشه و باعث میشه مثل برگی تو باد نباشی… استوار باشی… مسیر درست رو بری حتی اگه به قول قرآن تعداد کثیری در مسیر اشتباه باشن… افرادی که دنبال اصل هستند اینچنین عمل می کنن… یعنی قبلش به خودشناسی رسیدن… الویت هاشون مشخص… آفرین … آفرین … آفرین.. می دونم که به تحسین من نیازی نداری و این هم به دلیل رشدت در احساس لیاقته… اتفاقاً امروز در کامنت جلسه 5 لیاقت برات پیام فرستادم و دیدم که با اون سعیده و با اون کامنت اصلا قابل مقایسه نیستی… چقدر تحسینت کردم … این همه رشدت رو…
خب این سومین نشونه برای من بود در راستای تصمیمم در ارتقای رابطه عاطفیم… و دلایل و منطق های روشن… و واضحترش آیه قرآنی که نوشتی… منم این آیه رو خیلی دوسش دارم و اولین بار که این آیه رو خوندم ساعت ها بهش فکر کردم…
مررررسی که اینقدر عالی منطق ها رو بیان کردی و چقدرررررر با خواسته های من هماهنگ بود و منم دقیقاً همینا رو در دفترم و تو سایت نوشتم …
برات بهترین ها رو آرزو می کنم چونکه لابق بهترین هایی مثل خودم که لایق بهترین هام
خدا به شجاعان پاسخ میدهد… شجاعانی که به عوامل بیرونی مثل همسر و فرزند و برادر و پدر و مادر و … اجازه نمیدن اصولشون و خط قرمزهاشون رو زیر پا بزارن
در پناه نور خدا باشی و زندگیت غرق در نور الهی
آبجی سعیده،خواهرگلم،استاد راهنمایم سلام
سلام و صد درود به شما گوهر دردانهی این سرزمین الهی.
شب شما بخیر،امیدوارم حال دلتون عالی عالی باشه.
از دیروز تا الان شنبه 10 شهریور ساعت حدود 21/12 دقیقه که پاسخم را از شما به مهر و سخاوتمندانه دریافت کردم چندین و چند بار به قصد رؤیت و دیدن جوابتان وارد سایت و gmail شخصیم شدم.
بسی شاد شدم و همانند شما 2 مرتبه آنرا مطالعه نمودم،و دیدم که حرف و سخن بسیار زیادی را باید برایتان بنویسم.
پس همین ابتدا مطول و طولانی شدن این پاسخ را بر من ببخش!!!
الهی به امید تو،
کمک و ممد نما که آنچه نیکوست و لازم؛ برزبان و قلم جاری گردد.
استیو جابز را حتما میشناسی و قطعا بر نحوه و شیوهی فوتش آگاهی!!!
تغذیهی اشتباه و مستمر!!!
من هم همچون شما از ارادتمندان استادم،بخصوص که نتایج بسیار بسیار درخشانی هم در دورهی بینظیر قانون سلامتی اخذ نمودم و هم در روانشناسی ثروت 1 که آن نیز بینظیر و رؤیاییست!!!
پارسال همین حدود یا کمی جلوتر،تقریبا اواسط شهریور ماه هنگامی که مشغول پخش کارت دعوت به جشن عروسی دختر نازنینم بودم،به منزل یکی از بستگانم رفتم.
چندین ماه بود که همدیگر را ندیده بودیم.
من از حدود یکسال پیش از آن ملاقات دوره بینظیر قانون سلامتی را تهیه و به قول استاد چون وحی منزل به آن عمل مینمودم.
لابد میتوانی حدس بزنی که تعجب و حیرت آنها از دیدن من که خیلی خیلی خوش هیکل شده بودم و کلی وزن اضافهام را کاهش داده بودم،
چقدر زیاد بود!!!
خانم آن خانه خانم دکتری بود با مدرک فوق تخصص سرطان خون!!!
خیلی مشتاقانه سوال میکردند که چگونه انقدر تغییر کردهام؟؟؟
من نیز طبق توصیه استاد آدرس سایت استاد را به آنها دادم و سفارش کردم ویدیوهای معرفی دوره قانون سلامتی و دیگر آگاهیهای استاد را ببینند و مطالعه نمایند!!!
آن خانم دکتر اولین سوالی که پرسید،این بود که استاد شما چه مدرکی دارد؟ و چه تحصیلاتی دارد؟و در این دوره اساس و بیس کارش چگونه است؟
من هم پاسخ دادم که طبق نظر استاد ورود پروتئین و چربی به بدن آزاد و مابقی ممنوع است!!!
ایشان خیلی تعجب کرد،و فرمود اگر تنها و تنها به پروتئین و چربی اکتفا نمایید قطعاً و یقیناً در دراز مدت دچار آسیب و لطمه خواهی شد!!!
طبق مطالعهای که در زندگی استیو جابز داشتم،و نوع تغذیه متوالی و مستمر ایشان،و نیز اینکه روش تغذیه استاد جدید و نو است و هنوز زود است برای قضاوت که آیا پس از 10ـ 12 سال هم به همین منوال خواهد ماند؟؟؟
آیا پس از آن مدت،تغذیه فقط با پروتئین و چربی میتواند آسیب زا باشد؟؟؟
همانگونه که برای استیو جابز که البته فقط گیاهخوار بود،پس از همین حدود 10 ـ 12 سال آسیب و لطمه جدی و جبران ناپذیر دید!!!
امیدوارم که متوجه منظورم شده باشید،تغذیه با یک ماده به خصوص در طولانی مدت!!!!
آن خانم دکتر به من گفتش که قطعاً ضرر دارد!!!
بعد از آن من شدت و حدت عمل به قانون دوره سلامتی را تا حدودی کم نمودم و از خوردن پروتئین و چربی به تنهایی ؛سر باز زدم.
و یک سالی هست که در طول هفته یک یا دو بار اقلام دیگر غذایی را میل میکنم.
به نظرم خیرالامور اوسطها ایده مناسبتری است!!!
خوب سعیده خانم،حتماً میدانی که من همکار پدر بزرگوار شما و دبیر بازنشسته ریاضیاتم.
در ریاضیات درسی داریم به نام دنباله و الگو!!!
که من همیشه به دانش آموزانم عرض میکنم که این درس در واقع روشنگر زندگیمان هم میتواند باشد!!
ما نیز وقتی به گذشتگانمان مینگریم،الگو و دنباله را به خوبی میتوانیم مشاهده نماییم!!!
به نظر شما آیا وقتی من نسبت به قانون سلامتی به این شدت باور ندارم،در دیگر قوانین آیا نباید معتدلتر نگاه کنم؟؟؟
همه ی ما به یک اندازه به خداوند دسترسی داریم
هرکسی هرجایی هست،جای درستشه
هیچ ظلمی،در حق هیچکس نشده
من مسئول خوشبخت کردن هیچکس نیستم
من به اندازه ی پشیزی،توانایی تغییر زندگی دیگران رو ندارم ولی میتونم زندگی خودم رو به صورت بنیادین تغییر بدم.
این دنیا یک دنیای فانیه،که اندازه چشم برهم زدن هم نیست و اگر ما میخوایم خوشبختی رو در تموم ابعاد تجربه کنیم،نباید با طناب های نامرئی خودمون رو به کسی وصل کنیم.
موفقیت یک مسیر فردیه
اگر ما خودمون رشد کنیم،یا آدم های اطراف ما با ما رشد میکنند و هم مدار میشند و یا خیلی راحت جدا میشند و آدم های بهتری میان،این کل کار جهانه،چرا ما مقاومت میکنیم؟
اینکه میفرمایید،بچهها خدای خودشون رو دارند چه من توی زندگیشون باشم و چه نباشم!!!
این سخنی درست است،با این توضیح که این بچهها پدر و مادرشان را خودشان برنگزیدند!!!
اما اکنون که بنا بر زندگی با این پدر و مادر شدند،آیا عقب نشینی ما از مسئولیتمان،به عنوان پدر و مادر،عملی توحیدی است؟؟؟
اگر توحیدی بود که خوب خداوند قدرتش رو داشت آنها را به گونهای دیگر بیافریند!!!
پس چگونه است که باغبان این گلها را،شما برگزیده؟؟؟
مگر خداوند نمیتوانست برای نیلا و نیکا پدر یا مادر دیگری برگزیند؟؟؟
اگر این مسئولیت را به شما داده،چرا شما از خود سلب مسئولیت میکنید؟؟؟
آیا این توحیدی است؟؟؟
اینکه سفارش و توصیه مهربانانه نمودید که برای حانیه و حنانه م بیشتر برادر باشم،از شما ممنون و سپاسگزارم!!!
و آن خاطراتی که بیان نمودید،به عرض مبارکتان برسانم که درست است من نیز همچون پدر بزرگوارتان معلم و دبیر بازنشسته ام،اما آن خصایص و ویژگیها را ندارم!!!
روز و هفتهای نمیگذرد که آنها را در آغوش نگیرم و نبوسمشان!!!
هیچ وقت به اسم صدایشان نکردهام!!!
همیشه سعی نمودم توصیفشان نمایم!!!
مثلاً: دختر قشنگم،عزیز دلم،
دلبندم و…..
اما چون حس و حال پدر ارجمندتان را میدانم به نظرم در این زمینه ایشان 100٪ مقصر نیستند!!!
بدون اینکه قصد قضاوتی داشته باشم،عرض میکنم که حتماً مادر مهربان و غمخوار شما در تلطیف فضای منزل میتوانستند بهتر عمل نمایند!!!
ببین سعیده جان،من حس و حال پدر را نسبت به دختر به خوبی درک میکنم و چشیدهام.
به یقین و با اطمینان عرض میکنم که پدری را سراغ ندارم که نسبت به دخترش این گونه سختگیر و یا خدای نکرده سنگدل باشد!!!
برعکس زیاد سراغ دارم که رابطه پدرها با پسرها اغلب همراه با اصطکاک و چالش است!!!
خودت به دور و ور و اطرافت دقت بکن،تقریبا نزدیک به همه پسرها مامانیاند!!!
ببین اینکه ما به هر قیمتی بالای سر بچههامون باشیم به نظر من غیر توحیدی نیست!!!
دلیلش واضحه!!! اگر قرار بود مسئولیت آنها با ما نباشد خود خدا بلد بود آنها را به پدر و مادر دیگری بدهد!!!
حالا که ما را برگزیده،پس توحیدیتر این است که از زیر بار مسئولیت شانه خالی نکنیم!!!
ببین سعیده،شما و من میدانیم که مایک (فرزنداستاد) تا همین حدود دو سال پیش با استاد بود!!!
حتماً ویدیو مایک رو در یوتیوب دیدهای!!
اگر هم ندیدهای به شدت سفارش میکنم که برو ببین!!!
اینکه الان مایک درس نمیخواند. اینکه مایک فضای درس خواندنش استیبل و استاندارد نبوده،توحیدیست؟؟؟؟
به نظرم نباید خیلی یک جانبه و ببخشید خودخواهانه با قضایا برخورد کنیم.
برگردم به سراغ دخترانم و نوع رابطه ام:
من از خیلی وقت پیش برای هر کدامشان سررسیدی جداگانه تهیه نموده بودم،ودر آن سررسید،دلنوشتههایم و نصایح و پندهایم را برایشان مینوشتم و در اتاقشان می گذاشتم،بدون آنکه حرفی یا سخنی از آن دفتر و مضمونش با آنها بیان نمایم.
اوایل چندین و چند نامه برایشان جداگانه نوشته بودم،تا روزیکه خودشان از روی کنجکاوی دفاتر را باز کرده و نامههایم را مطالعه نمودند.در ادامه نامههایی را که نوشتم ازآنها پاسخ خواستم.در پایان نامه!!!
آنان نیز پاسخهایشان را برایم نگاشتند.
تا اینکه هر کدامشان صاحب گوشی شدند،از آن به بعد این نامه نگاری ها در وات ساپ و تلگرام صورت گرفت.
و اغلب بصورت وویس!!!
در مورد رابطه نوشته بودی!!!
سوالی از شما میپرسم؛آیا خانم و آقایی که با هم به نقطهی ازدواج میرسند؛در صورت هر نوع تغییر عقیده،مجازند که از ادامهی مسیر زندگی سرباز زنند؟؟؟
اگر من که اکنون دنبال رو تعالیم و آگاهیهای استاد عباسمنشم،و عزیز دلم که این گونه فکر نمیکند،بگویم ایشان باعث نشتی انرژیام هستند پس بسلامت؟؟؟
پس عهد و پیمان مان چه؟؟؟
آیا این توحیدی است؟؟؟!!!!
اگر چنین است که تغییر عقیده موجب بطلان تعهد و پیمان میگردد،توصیه می کنم که کتاب تاریخ اسلام جناب سبحانی را مطالعه نموده تا ببینید حضرت پیامبر در عنفوان جوانی و پیش از رسالت چگونه عمل مینمودند!!!!
و اصلا چگونه شد که حضرت به محمد امین ملقب گردیدند!!!
سعیده جان،مگر خود خدا نسبت به بندهش خلف وعده میکند که ما نسبت به شریک زندگیمان متعهد نمانیم؟؟؟
همانگونه که فرمودید توحید همه چیزه!!!
آیا متعهد باقی ماندن توحیدی نیست؟؟؟
اگر نیست،پس چیست؟؟؟
به نظرم شرط جدایی در تغییر عقیده نمیباشد!!!
خواهر دردانهی عزیزم،مجددا ازت پوزش میطلبم که مطول و پرگویی نمودم.اما باور بفرما که کلام خودبخود جاری میشد و من تنها به وظیفهم که نگارش آن بود،پرداختم.
برایت و برای همهمان از پیشگاه باریتعالی سلامتی خوشبختی ثروت و سعادت در دنیا و آخرت خواستارم و به دستان پرمهروعطوفتش میسپارمت.خدانگدار.
فالله خیرحافظا و هو الرحم الراحمین.
سلام به برادر عزیز و بزرگوارم آقا مجید
سلام و سلامتی ونور و عشق ورحمت الله به قلب سلیم شما
بینهایت از لطف ومحبت شما سپاسگزارم که برام نوشتید.
صبح امروزمن با 11تا نقطه ی آبی پربرکت شروع شد،و من بعد خوردن قهوه و گرفتن وضو اومدم سروقت پیغام های الهی و خیلی مشتاقانه اول تلگراف شمارا باز کردم که بخونم.
با اینکه من همیشه کامنت ها رو برای تکرار و تمرین خودم مینویسم اما نمیدونم چرا فکر میکردم حرف هایی که زدم تاثیری خواهد داشت،اما خب باید بپذیرم ما همه انسان های متفاوت با عقاید متفاوت هستیم…و البته که خوبی و قشنگی جهان همینه که همه ی ما با عقاید مختلف با صلح و عشق درکنار هم زندگی کنیم.
برادر عزیزم،با احترام به لطف ومحبت شما،5ستاره را پای کامنتتون کوبیدم اما مسیری که شما توضیح دادید با عقاید من که از آموزش های استاد به دست آوردم و از دل قرآن به حقانیتشون پی بردم و البته از اجرای اون در عمل نتیجه کسب کردم،متفاوت بود.
براتون بهترینِ بهترینِ بهترین هارو آرزو میکنم،در مسیر خیر و برکت و سعادت دنیا و آخرت
وظیفه ی خودم دونستم بازهم ازتون تشکر کنم که برام وقت گذاشتید.
راستی 2 تا نکته:
هربار هرجااسمتونرو ببینم حتما عکس پروفایلتون دوباره نگاه میکنم و ناخودآگاه لبخند میزنم.
و اینکه شما برای من دوبرابر محترمید بخاطر شغل شریف معلمی،خداوند حافظ ونگه دار شما و خانواده ی قشنگتون باشه.
درپناه نور باشید و دست خدا به همراتون.
سعیده جان خواهر گلم سلام شبت بخیر،امیدوارم حالت عالی باشه.
ضمن تشکر از ابراز لطف و محبت صمیمانه شما،
و تایید فرمایش متینتان که اشاره فرمودید به اختلاف عقاید و سلایق افراد و انسانها.درخواست و خواهشی دارم و آن این است که لطفا در صورتیکه برای سوالاتم پاسخی داشتید لطف بفرمایید و بنده را راهنمایی نمایید.ممنونم از شما.
1-آیا نسبت به فرزندانمان جفا نمیکنیم هنگامی که بدنبال علائق و عقاید خودمان میرویم؟؟؟ با این استدلال که آنها خدایی دارند که حافظ و نگهبانشان خواهد بود،پس چون خدا هست،من آزادم که بدنبال عقایدم بروم،بی خیال آنها!!!!
2ـ هنگامی که با شخصی طوری ارتباط میگیریم که تصمیم به ازدواج گرفته و زن و شوهر میشویم.در ادامه زندگی آیا اختلاف عقیده و سلیقه میتواند باعث رها و جدا شدن از همدیگر گردد.
یعنی آیا اختلاف عقیده باطل کننده عهد و پیمان دونفر میتواند باشد،البته در صورتیکه هر دونفر معتقد به طلاق و جدایی نباشند!!!
اینکه من همسرم را بدلیل هممدار نبودن و عباسمنشی نبودن ول کنم و بروم،آیا توحیدی است؟؟؟
ممنونم که مخلصانه و سخاوتمندانه من را راهنمایی نموده و پاسخم را میدهی.
در پایان برایتان و نیز برای تمام عزیزان و دوستان این سرزمین الهی و همچنین برای خودم شادی سلامتی خوشبختی ثروت و سعادت در دنیا و آخرت مسئلت نموده و به دستان پر مهرش میسپارمتان.خدانگهدار.
فالله خیر حافظا و هو الرحم الرحمین.
سلام به دوست گرامی آقا مجید حرفت
پاسخ و کامنت شما به خانم شهریاری رو مطالعه کردم،
با اینکه من مدتهاست که کامنتهای خانم شهریاری رو مطالعه میکنم و نگاه توحیدی شون رو تحسین میکنم، اما من هم کاملا با نگاه شما به این مسئله موافقم
و با اینکه میدونم طبق گفته های استاد از چیزی که نمیخوایم در زندگی مون اتفاق بیفته باید اعراض کنیم و این رو هم میدونم تا کسی خودش نخواد نظر ما هیچ تاثیری در افراد نداره اما بازهم مثل شما وظیفه دونستم و کامنتی برای خانم شهریاری نوشتم و امیدوارم اگه پاسخ من به شما رو میخونن دلگیر نشن و بیشتر به دیدگاه شما توجه کنن و حتی میتونن این پاسخ شما رو هم یه نوع الهام الهی که بدست یه دوست و برادر توحیدی نوشته شده در نظر بگیرن،
من هم کاملا با شما موافقم ما اگه میخوایم توحیدی عمل کنیم باید به تعهدات مون پایبند باشیم و اگه از شرایط مون راضی نیستیم باید بزاریم خداوند به بینهایت طریق راهها رو برامون باز کنه و نزنیم زیر میز و همه چی رو خراب کنیم،
تعهد در ازدواج به عنوان همسر
تعهد در برابر پدر و مادر به عنوان فرزند (چطور ما از پدر و مادر که هیچ تعهدی در برابر فرزندان ما که نوه هایشان هستند ندارند، توقع داریم اونها رو نگه دارند و سرپرستی کنند، اما از یه نصیحت مادر که کاملا حق با ایشان هست که تکلیف خودت رو روشن کن این بچه کجا میخوان مدرسه برن، دلگیر میشویم)
و اما مهمترین تعهد در برابر فرزندان:
اینکه استاد میفرمایند ما در زندگی هیچ کس نقشی نداریم درست (با احترام به استاد و فرمایش هاشون) اما پس بقول شما وظیفه ما در برابر فرزندان چه میشود؟
آیا نباید راه درست و غلط رو به اونها نشون بدیم؟
درسته که خیلی از افراد موفق از قشر ضعیف جامعه با خواسته خودشون راه درست رو انتخاب کرده اند و موفق شده اند، اما باید به این هم توجه کنیم که فرزندان طلاق از همون کودکی چه لطمه بزرگی میخورن،
که بزرگترین نمونه اش همین مایک خودمونه فرزند استاد عباسمنش، با اینکه در ناز و نعمت بزرگ شده اما از بزرگترین نعمت که داشتن سایه پدر و مادر همزمان بالای سرش محروم بوده.
بعضی اوقات ما برداشت مون از درسهای استاد اشتباهه،
استاد با خواسته خودشون از همسر سابقشون جدا نشدن بلکه حدود یکسال به گفته خودشون با خواسته همسرشون مخالفت کردن و به شکلهای مختلف نمیخواستن این رابطه تموم بشه اما وقتی دیدن همسرشون دیگه نمیخوان ادامه بدن به خواست و نظر ایشون احترام گذاشتن و به ایشون وکالت دادن که خودشون برن کارهای طلاقشون رو انجام بدن و خودشون هیچ اقدامی در این رابطه نکردن.
و یک مورد دیگه اینکه من یه شغلی رو انتخاب میکنم آیا باید به تعهدم در مقابل کارفرما که حدود 20روز رو هم برای آموزش به من وقت گذاشتن عمل کنم یا نه؟
یا با این بهانه که به من الهام شده دیگه به کارت ادامه نده و انصراف بده، کلا بیخیال موضوع بشم
اگه به این شکل باشه که سنگ روی سنگ بند نمیشه،
بطور مثال من که کارم ساخت و ساز هست بیام چند واحد رو به خلق و الله بفروشم و بعد از چند ماه که پولشون دستمه بگم به من الهام شده این ساختمون رو نساز، بیاین پولتون رو پس بگیرین و به لطمه ای که به اون افراد میخوره فکر نکنم و بگم به من الهام شده، پس تعهدی که من در مقابل اون افراد دارم چی میشه؟
امیدوارم همه دوستانی که دیدگاه من و شما رو میخونن بیشتر به این موضوع فکر کنن و به تعهداتشون پایبند باشن
که استاد هم بارها در فایلهاشون به این موضوع تاکید داشتن
ما احساس لیاقتمون رو بر پایه درستکاری، صداقت، تعهد، توحید و عمل گرایی باید استوار کنیم،
نکته پایانی اینکه الهامات اگه بر اساس آرامش باشه الهامه و اگه باعث نگرانی و سلب آرامش باشه (نگرانی از اینکه بچه هام رو پیش کی بزارم، جواب پدرم رو چی بدم، چه جوری دوری فرزندانم رو تحمل کنم، چه جوری به صاحبکارم بگم دیگه من نیستم، با مادرم بحث کنم و …) اون الهام نیست و نجوای شیطانه
با تشکر از شما دوست عزیز و کامنت زیبایی که نوشتین
امیدوارم خود استاد شخصا فایلی رو در رابطه با این موضوع آماده کنه و برای رفع ابهام به این موضوع بپردازه
بهترین ها رو براتون آرزومندم
خدانگهدار
جناب آقای اصغر نیکو دوست عزیز و برادر گرانقدرم سلام عرض میکنم شب شما بخیر امیدوارم حالتون عالی عالی باشه.
ابتدا تشکر میکنم که به مهر وقت گذاشته و دیدگاهها و عقاید بنده و سرکار محترم سعیده خانم شهریاری را مطالعه فرمودید،و در ادامه تشکر مضاعف و بیشترم را به خاطر اینکه با سخنان متقن و مثالهای بیشتر مهر تاییدی بر دیدگاه بنده زدید.
من نیز همچون شما برادر عزیز آرزو میکنم که ای کاش استاد نازنینمان فایلی در این مورد و این موضوع مهم تهیه و منتشر نماید.
چه بسا استاد گرانقدر با نظرهای متفاوت و مستدل رهنما و راهگشا در این موضوع مهم شوند.
در پایان ضمن تشکر مجدد برای شما و همه عزیزان و خودم از خداوند متعال شادی سلامتی خوشبختی ثروت و سعادت در دنیا و آخرت خواستارم و به دستان پرمهرش میسپارمتان خدانگهدار.
فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین.
سلام به برادر عزیز و مهربانم آقا مجید
کامنت آخری که برام گذاشتید جای پاسخ نداشت،به همین علت اینجا براتون مینویسم،خیلی ازتون ممنونم که من رو لایق دونستید که پرسش هاتون رو برای منمطرح کنید،اما من واقعا نه علم و دانش استاد رو ندارم که بخوام شمارو قانع کنم،نه این مباحث در قالب یک کامنت پاسخ دادنیه،نه اصلا قانون اینجوری کار میکنه که من بتونم شخصی روکه از بیس مخالف اعتقادات منه،با خودم موافق کنم،اما بعد از خوندن کامنت اولتون،یک سری به محصولاتی که خریدید زدم،و همون موقع قلبم گفت کاش به داداش میگفتی دوره ی دوازده قدم رو استارت بزنه،این موضوع مسئولیت داشتن یا نداشتن موضوع سنگینیه که خود استاد اینوتو قدم6 مطرح میکنه و میگه این موضوع رو گذاشتم تو قدم های بالاتر بگم تا بچه ها بتونن درکش کنند.
خلاصه اگر مشتاقید پاسخ سوال هاتون رو واضح وروشن بگیرید،به نظرم طلب هدایت کنید و دوره ی مقدس دوازده قدم رو استارت بزنید.
سپاس فراوان از شما ومحبتتون
از همین جای به آقای نیکو هم سلام عرض میکنم و ضمن اینکه اعلام میکنم من هیچ ناراحتی بابت موضع مخالف شما در اعتقادات و اعمالم ندارم،با اینکه بینهایت به ندای قلبم ایمان دارم و صدای الهامات رو به لطف الله خیلی واضح میشنوم و البته شما ازمن یک کامنت میخونید و درواقع نمیدونید چه روزهایی بر من گذشته،چه تلاش ها و ممارست ها در اجرای قانون در عمل داشتم که درنهایت به این تصمیم ها منجر شده،به قول استاد من اولین منتقد خودمم،من انقدر در اجرای قانون در عمل به خودم سخت گرفتم،انقدر تلاش کردم اصل رو از فرع تشخیص بدم که تا به کاری ایمان نداشته باشم،انجامش نمیدم،اما در هرصورت بارها گفتم،من آدم کاملی نیستم،در بحث الگو برداری دنبال اصل قانون باشید نه اعمالی که اون الگو انجام داده!
سپاس فراوان از شما
در پناه نور باشید همیشه
سلام به خواهر عزیزم سعیده نازنین،وقت شما بخیر امیدوارم حالتون عالی باشه.
ضمن تشکر بابت پاسخ شما و راهنمایی ارزندهتان به حضورتان عرض میکنم که بنده به یاری خدا قطعاً و حتماً تمام محصولات استاد را خریداری و استفاده خواهم نمود منتها با خودم عهد بستم که ابتدا محصولاتی را که خریدهام استفاده نموده و متعهدانه به تمارین و تکالیف آن عمل نمایم و بعد از بسته شدن هر پروژه پرونده دیگری را باز نمایم.
قانون سلامتی را کامل شنیده و عمل کردهام اما هیچ کامنتی برایش نگذاشته ام دوره بینظیر روانشناسی ثروت 1 را تا جلسه 12 پیش رفتهام که ابتدا باید آن را تمام نموده و دوره دیگری را هم نیمه کاره (قانون آفرینش) در نوبت دارم که به نظرم مناسبتر است که ابتدا اینها را به سرانجام برسانم.
صد البته راهنمایی شما استاد عزیز هم بسیار ارزشمند است که دوره 12 قدم علی الخصوص قدم ششم که پاسخ به سوالاتم را در بر گرفته تهیه نمایم.
واقعیتش چون پاسخ به سوالاتم بسیار برایم مهم است چه بسا گریزی به کارهایم زده و میانبری برگزینم تا زودتر به پاسخ سوالاتم برسم،به هر صورت خیلی خیلی ممنون و متشکرم که خالصانه سعی نمودید سرنخ پاسخ به سوالاتم را بهم بنمایانید.
ابتدا خداوند مهربان را شاکر و سپاسگزارم و سپس از شما ممنونم و در ادامه از استاد نازنینمان جناب استاد عباس منش ممنونم که با فایلهای خود سعی در بهبود زندگی همه ما دارد خدایا شکرت
در انتها همچون همیشه برای شما و همه عزیزان و نیز برای خودم شادی سلامتی خوشبختی ثروت و سعادت در دنیا و آخرت خواستارم به خدای مهربان میسپارمتان خدانگهدار فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین
سلام به سعیده جون عزیزم.من چند روزی هست که لیزری نشستم پای خوندن کامنتهای شما از اول تا حالا حتی پاسخهاتون به بچه ها و اونقدر گرم خوندن میشدم که فقط میدیدم ظهر شد دوباره شب شد و اصلا گذر زمان رو متوجه نمیشدم.البته اونجاها که آیه های قرآن بود رو سریع از روشون رد میشدم تا بوقتش بشینم و دونه دونه و با حوصله و فهم بخونم .تا رسیدم اینجا و گفتم براتون کامنت بذارم . الان انقددد هیجان زده م که نمیدونم از کدوم ویژگی شما تعریف کنم.مگه داریم ما یه همچین دختری آخه .اولا که واقعاً قلم شما منحصربفرده.من آدم باحال و شوخ طبع زیاد دیدم اما اونها،بی ادبی و لودگی و فحش وهمه چی رو قاطی کلامشون میکردن تا هر جور شده خنده رو بگیرن از مخاطبشون.اما شما در عین ادب در عین احترام به مخاطبتون و نکته مهم داستان اینه ؛ در حالی که ابزار دست شما ،نه تنها مسائل جذاب اجتماعی ِ روز نبود،بلکه مفاهیم سنگین و کاربردی و حتی جاهایی حوصله سر بر آموزشی بود و شما با چاشنی خلاقیت ، این مسائل رو برای ما نه تنها باز میکردین بلکه بسیار بشکل میانبر،جا می انداختین و من بشخصه نه تنها آموزش میدیدم بلکه کلی هم کِیف میکردم و میخندیدم .و همین طور مثال هایی که از زندگی خودتون میزدین که دیگه تکمیل کننده این آموزشها بود .یعنی ،فهم کامل و درست شما از قوانین در کنار خلاقیت شما و مثالهای کاربردی تون ،یک پکیج کاملی بود در تکمیل آموزش های استاد عباس منش و نمیدونیییین که چقدررر خود من از شما آموختم و چقدررر به من کمک کردین .از جمله همین امروز که بیرون بودیم و چند تا مساله پیش اومد که اگر قبلا بود که حال منو میگرفت و فرکانس منو پایین میاورد و نتنها اینجوری نشد حتی کلی هم بهمون خوش گذشت و خوشحال و خندان ،برگشتیم خونه و من همه حال خوب امروزم رو کردیت ش رو به شما میدم انقدررر که ازتون این چند وقته یاد گرفتم .شما بسیار بسیار انسان قوی هستین و یکی از ممتازترین شاگردان استاد عباس منش عزیزین.هر کدوم از این چالش هایی که شما دارین باهاشون دست و پنجه نرم میکنین،هر کدومشون بتنهایی میتونن یه آدمو فلج کنن.مهاجرت،دور بودن از فرزند ،مشکل روابط عاطفی ،شغل جدید …..یعنی هر کدومشون بتنهایی، یه انسان رو از پا درمیارن . واقعا من نمیدونم چی باید بگم ،زبونم قاصر .مرحبا به این ایمان مثال زدنی تون،به این پشتکار عجیب تون،به این توان خارج از وصف شما،فقط میتونم بهت بگم دم شما گرم ،واقعا نشون دادی که شاگرد استاد عباس منشی و من مطمئنم با روحیه ای که از استاد سراغ دارم که ایشون به یه همچین شاگردانی میبالن.و برات آرزوی بهترینها رو دارم در پناه خداوندی که میدونم اونم چقدرررر دوستت داره و ازت خواهش میکنم باز هم برامون بنویس و این لذت رو از ما نگیر .انشالا همیشه در قله افتخارات باشی چون واقعاً لایق این جایگاه هستی.خیییییلی دوستتت دارم.
سلام خدمت خواهر خوبم…راستش چند روز پیش که کامنت گذاشتین در مورد استعفا از شرکت و برگشتن به گرگان خیلی تصادفی داشتم در مورد موضوعی تو اینترنت سرچ میکردم که رسیدم به بخش 120 به بعد دفتر ششم مثنوی مولانا و خیلی الهامی (البته اگه الهام بوده باشه) براتون اون شعر رو فرستادم…درباره شخصی که در بغداد دچار مشکل مالی شدید میشه و بعد از درخواستش از خداوند در خواب میبینه که گنجی در مصر هست و بدنبال خواب راهی مصر میشه و اونجا اتفاقاتی میفته که میفهمه باید میومده مصر تا از اونجا آدرس گنج واقعی رو که در همون بغداد بوده پیدا کنه و داستان عجیب و حکمت آموزیه و برمیگرده شهر خودش و گنجو پیدا میکنه و کلی مطالب حکمت آموز…
اما….
اما مطلب من اینجاست که استاد این کامنتو منتشر نکردن…چیزی که به ذهنم اومد این بود که یا شعر خیلی طولانی بوده یا استاد این روندو قبول نداشته و با منتشر نکردن اون شعر اینو درک کردم…و باز هم میگم واقعا نمیدونم نظر استاد چیه…موفق باشین
سلام به سعیده عزیزم،
راستش اول خواستم در پاسخ به بعضی از دوستان که برات نوشتن اینا رو بنویسم اما همون موقع وسط تایپ دخترم صدام زد و نتونستم تایپ کردن رو ادامه بدم و اینو یه نشونه دیدم و گفتم نباید در جواب دوستان بنویسم و یاد حرف استاد افتادم که میگه اعراض کنید و فهمیدم باید اعراض کنم، اما تصمیم گرفتم برای تو بنویسم،
یاد جمله معروف رضا مارمولک تو فیلم مارمولک افتادم که گفت به تعداد انسانهای روی زمین راه هست برای رسیدن به خدا
و هر کسی مسیر توحید رو از صراط مستقیم خودش میره،
بعد یاد داستان حضرت ابراهیم افتادم که چقدررر عاشق اسماعیل بود ولی فقط به خاطر یه الهام الهی اونو در کودکی برد گذاشت توی یه بیابون بی آب و علف و سپردش به خود خدا که نعم المولی ست، بهترین سرپرست و کی بهتر از اون میتونه سرپرست باشه،
به قول آقای رضا احمدی که توی یکی از کامنتهاش نوشته بود سر کلاس دانشگاه از استادش میپرسه طبق کدوم قاعده حضرت ابراهیم پسرش رو وقتی رها کرد و بالای سر بچه ش نبود حضرت اسماعیل انقدررر توحیدی پرورش پیدا کرد که وقتی بعد سالها برمیگرده پیش پدرش، توی آزمایش بعدیِ پروردگار به پدرش میگه یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ، حضرت ابراهیم که نبود بالا سرش تا اونو توحیدی تربیت کنه، غیر اینه که نعم المولی کار خودش رو خوب بلده،
بعد همینطور که فکر میکردم به کامنت دوستانی که برای شما نوشتن یاد داستان حضرت مریم افتادم، مادرش جگر گوشه اش رو در راه خدا آزاد کرد و فرستادش معبد، سپردش به نعم المولی، چه اتفاقی افتاد، خدا حضرت زکریا رو مامور کرد تا ماموریتش رو برای مریم انجام بده، و حضرت مریم تحت سرپرستی نعم المولی شد مریم مقدس، بعد یاد حضرت محمد خودمون اقتادم، چطوریه که نه پدر بالا سرش بود نه مادر، اما شد پیامبر، غیر اینه که تحت سرپرستی نعم المولی بود،
میدونی بعدش به خودم گفتم سعیده میگه مدیرعاملش توحیدی هست، پس قطعا به فراوانی باور داره، اگه به سعیده الهام شده که فعلا از اون کار جدیدش بیاد بیرون مدیر عامل توحیدیش که قطعا به فراوانی انسانهای توحیدی اعتقاد داره یا یکی مثل سعیده باهاش همکاری میکنه یا یکی بهتر از سعیده، سعیده فقط مسئول خودشه، مسئول اینه که به الهاماتش عمل کنه، آره سعیده جان، میدونم فارغ از اون چیزی که بهت میگن تو اون مسیر توحیدی خودت رو طی میکنی، میدونم فارغ از این چیزا تو در صراط مستقیم خودت با قدرت ادامه میدی، میدونم که انقدر طعم و لذت شیرینِ بودن با خدا رو چشیدی که ریشه هات محکم شده، برات رسیدن به خدا و رسیدن به خواسته هات رو آرزو میکنم عزیزم، ازت ممنونم به خاطر رد پاهایی که میذاری و کامنتهای توحیدی که مینویسی.
دیدم استاد عباسمنش این کامنت را لایک کرده گفتم کامنت برگزیده سایت است سریعتر آن را بخوانم حالم بهتر شود???
abasmanesh.com
من همیشه به امام زاده ها می روم هیچ جا ی دنیا را مثل صحن امام رضا و بین الحرمین دوست ندارم٫٫٫٫ نشستن در صحن دیدن گنبدشان حالم را خیلی خوب میکند بی آنکه سخنی بر زبان بیاورم٫٫٫٫حتی سفر به زیباترین اماکن دیدنی به اندازه پیاده روی اربعین در جاده های خاکی با پای تاول زده به من نچسبید٫٫٫٫٫ من عاشق اما رضا و امام حسین هستم می دانم که خدا نیستند اما زیباترین جلوه های عشق خداوند را من در جوار آنها بیشتر حس می کنم حالم خیلی خوب می شود٫٫٫من در صحن و جوارشان خیلی آرام و شاد هستم و با خدا یکی تر می شوم همانطور که با بوییدن و دیدن یک گل زیبا و خوشبو شاد می شوم و جلوه زیبای خدا را می بینم همانطور که یک
فرد طبیعت دوست عاشق طبیعت است منظره های زیبای خدا را تحسین می کند و در طبیعت آرامش می یابد ٫٫٫٫٫من خدا را می پرستم امامزاده ها را دوست دارم و در جوار آنها آرامش می یابم?
abasmanesh.com
دریا کنار با خدا
… … …
خدا با من رل زده
موهاشو واسم ژل زده
من و حسین و رضا
راننده مون هم خدا
ما 3تا هم رل زدیم
موها رو واسش ژل زدین
دریا کنار با خدا
کسی رو راه نمیدن
من که خبر ندارم
رضا وصی هشتم واسه نجات چیکار کرد
یا که حسین عاشق با دل من چیکار کرد
.
خدا منو ببخشه
خدا منو ببخشه
خدا منو ببخشه
….
سعیده ی عزیزم سلام .
وقتی بهت فکر میکنم یاد طراوت گلخونه و بوی گلهای شاداب محوطه ش میفتم. مثل ساعتهای بعد بارونی که همه چی تر و تازه ست.
خیلی خیلی خیلی جسارتت و عملگراییت و ایمان به الهاماتتو تحسین میکنم.
آرزو میکنم راهت روشن باشه .
اونجایی که هستیم دقیقا همون جاییه که باید باشیم ، اتفاقهایی که تجربه میکنیم هموناان که باید تجربه کنیم، آدمهایی که میبینیم دقیقا همونایین که باید ببینیم ،تضادها و چالشها و اتفاقهای دلخواهمون، دقیقا همون چیزهایین که باید تجربه کنیم . از دلشون معجزه ها بیرون میاد اگر پذیرا باشیم. زندگی از خود زندگی تغذیه میکنه .نخوایم که برسیم به جای بیشتر و بالاتری … همینجارو با گوشت و پوست و استخونمون به زیبایی تجربه کنیم اونوقت میبینم همچین بدم نبودااا
چه چیزا که یاد گرفتم و چه تجربه ها که دیدم و چه لذتها که از دل همین جا بیرون اومدن.
هدایت همینجاست! نه همین نزدیکی . دقیقا همینجا و همین نقطه ای که هستیم. همینجا که ایستادیم. همینجا که دنبال راهکار میگردیم.
تاحالا شده دنبال مدادت باشی درحالی که اونو پشت گوشت گذاشتی ؟
یا دنبال عینکت، درحالی که روی چشمهاتن؟
دنبال هدایت جدید نباش. تو همین حالا هدایت شده هستی. رها کن . خودش داره میبرتت هرجا که برات خوبه. یکم بشین. تقلا نکن. یه فنجون قهوه برای خودت بریز به بخار یا کف روش نگاه کن. نگاه کن. نگاه کن. به طعمش توجه کن. به گلهای قالی. نوری که از لابلای برگ درختا میتابه تو اتاق. به دستخط بچه هات . ذوقشون برای دفتر و کیف و مدادرنگی
بیا از خودمون بیرون بیایم و از بالای تن جریان زندگی و اتفاقهارو ببینیم.
چطور میشه که با وجود همه تلاشهامون برای زیبا دیدن ، باز هم زاویه دیدمونو عوض کنیم و زیباتر ببینیم؟
زندگی همینه ! همین الان معجزه ست .فقط باید با برق چشمات نگاه کنی. میبینی نور وارد شد.
دیشب انیمیشن inside out 2 رو دیدم .شخصیت شادی یه نوری دورش داره همیشه. فکر کنم اگر با برق چشمهامون نگاه کنیم کل تجربه زندگی، شبیه شخصیت شادی میشه.
من قانونو اینطوری درک کردم که تا کسی ازت نظر نخواسته چیزی نگو. تا کسی سوال نپرسیده به تو ربطی نداره. اینجا قلبم گفت برات بنویسم ، هدف اصلیم در اول کار فقط این بود که تحسینت کنم .
میبوسم روی ماه قشنگتو از دور ، با قلبی نزدیک ..
به نام خداوندبخشنده و مهربان و غفار و روزی دهنده خودم
غزل جان عزیزم بازهم هدایت شدم به کامنت ببنظیرت که منو پر از احساس کردکامنت بینظیرسعیده کامنت فوووق العاده تو،چقد نیاز داشتم به دیدن این نوشته اینکه
اونجایی که هستیم دقیقا همون جاییه که باید باشیم ، اتفاقهایی که تجربه میکنیم هموناان که باید تجربه کنیم، آدمهایی که میبینیم دقیقا همونایین که باید ببینیم ،تضادها و چالشها و اتفاقهای دلخواهمون، دقیقا همون چیزهایین که باید تجربه کنیم . از دلشون معجزه ها بیرون میاد اگر پذیرا باشیم. زندگی از خود زندگی تغذیه میکنه .نخوایم که برسیم به جای بیشتر و بالاتری … همینجارو با گوشت و پوست و استخونمون به زیبایی تجربه کنیم اونوقت میبینم همچین بدم نبودااا
امشب تو شرایطی بودم که خداوند منو به کامنتای دوستای قشنگم هدایت کرد و به جرات کامنت زیبات منو سرشار از حال خوب کرد اون حرفایی که باید میشنیدم
نوشته تو نوشته پروردگارم بوده
زندگیت پرنور باشه غزل بینظیر
سلام غزل عزیزم
چقدر از کلمات گهر بارت لذت بردم قانون خیلی خوب درک کردی رها بودن تقلا نکردن و از زندگی لذت بردن و مسیر ادامه دادن تا هدایت ها برسند آفرین دختر که قوانین خوب درک کردی و در آخر این جمله با ارزش که من با تمام وجود ایمان دارم و چقدر باعث ارزشمندی وجود آدم می شود برای خودم دوباره مرور می کنم من قانونو اینطوری درک کردم که تا کسی ازت نظر نخواسته چیزی نگو. تا کسی سوال نپرسیده به تو ربطی نداره. اینجا قلبم گفت برات بنویسم ، هدف اصلیم در اول کار فقط این بود که تحسینت کنم .دوست دارم دوست عزیزم
غزل عزیزم سلام
قلب روشن و نزدکیت رو میبوسم که انقدر دلنشینی.
به همون اندازه که اجزایصورتت در بهترین حالت ممکن کنار هم نشستند و دلنشینی رو فریاد میزنن،کلمه هایی که کنار هم خلق میکنی،مثل صدای آب رودخونه از لا به لای سنگ های ریزودرشت به جان آدم میشینه…
مرسی که هستی و مرسی که مینویسی و مرسی که به ندای قلبت عمل میکنی.
همیشه پیغام هات برای من هدایت داشته،چه توی سایت چه بیرون از سایت…،ازت ممنونم رفیق جان.
به قول شاعر:
لحن زیبای تو و چشم سیاهت ای وای!
دل ربایی و دل آرا و نگاهت… ای وای!
به امید دیدار رویماهت در بهترین زمان ومکان غزل ساز زندگی،بوس به کله ت!
سلام عزیزم
من هدایت شدم به کامنتت
خیییععلی لذت بردم
و بخاطر همونهدایت شدم رفتم بیوگرافیتم خوندم
چشمام اکلیلی تر شد و ایمانم بیشتر به راهی که در پیش دارم
چقدر تحسین برانگیزه مسیری که رفتی
باغی که خریدی
مشاوری که اومده تو زندگیت
کاری که باهاش چیز میز خریدی برای خودت
همسری که خودت جذبش کردی
همسایه هایی که توی تجسمت بودن
حتی تبریزی که الان داری زندگی میکنی
خونه پربرکتی که حتی هزار تومنم هزینه نداره برات
و این پاداش توئه
خیییلی خییییلی خوشحالم برات
راستی انیمیشن soul هم بی نظیره و بنظر من از inside out 2 قشنگتره
و ی انیمه دیگه هم اسمش فیل جادوئیه.
کلا من انیمه های معنی گرا و مفهومی خیلی دوست دارم،خدایااا حس میکنم 5سالمه و دارم فیلم برنامه کودکی معرفی میکنم،ای خدای من.شکلک خجالت
در آخر
از خداوند سپاسگزارم که واقعااا قدرت خلق زندگیمونو دست خودمون داده
خدایا بی انتهاااا سپاسگزارم،خدایا انتهایی برای تشکرم متصور نباشیااا،خدایا خعععلی دوستت دارم آرامش قلبم.
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«ذَٰلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ یُحْیِی الْمَوْتَىٰ وَأَنَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»
[ ﻫﻤﻪ ] ﺍﻳﻦ [ ﺍﻣﻮﺭ ] ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ [ ﺑﺪﺍﻧﻴﺪ ] ﺧﺪﺍ ﻫﻤﺎﻥ ﺣﻖ ﺍﺳﺖ ، ﻭ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﻭ ﻣﺮﺩﮔﺎﻥ ﺭﺍ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﻰﻛﻨﺪ ، ﻭ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﻭ ﺑﺮ ﻫﺮ ﻛﺎﺭﻱ ﺗﻮﺍﻧﺎﺳﺖ.
(۶حج)
—————————————————————————
سلام و درود فراوان سعیده جان.
الهی که حال دلت عالی باشه و همواره به خداوند وصل باشی.
راستشو بخوای اصلا توی فرکانس نوشتن کامنت نیستم و دارم برای نوشتن تقلا میکنم.
از قرآن که هدایت گرفتم کامنت بنویسم یا نه، آیه 6 سوره حج اومد. امیدوارم برات نشانه باشه.
در پناه خداوند باشی.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد پیامبر نشانمان سلاام بر مریم شایسته عزیز تر از جانمان وسلام به سعیده جانم که شده اینجا همراه استادان خودش و شاگرد اول استادش و بندی عالی خدای عزوجل خودش خسته نباشی انشاالله همیشه قلمت اماده نوشتن حرفهای ناب الهی باشه والله میزبان همیشه ایام قلمت
و قلبت را تقویت بکنه انشاالله سعیده ی انتخاب شده ی خداوند دوست دارم یعنی عاشقتم یعنی خیلی میخوامت دختر
جزوی از آرزوهام شدی آخ که چه قدر نازنین چه قدر تو دلت پاکه دوست دارم خواهر باسواد و با احساسم گرفتارم کردی به خدا این استادو خانم مریم جون رو دعا میکنم و جزوی از شکر گزاری هام هستند وبعد از اون عزیزان شکر شما هم الویت داره برام واکثر شکر تون رو به جا میارم البته با اشکام دارم مینویسم عکس گلهاتون هم و خودت رو هم عاشقانه دوست دارم نگاه میکنم آرزوهامیکنم و خلاصه همه منو میکشی اونقدر فهم تو دختر بالاست تو مدار بالا بالاها داری سیر میکنی عطر و بویت هم بالایی ست دیگه مثل آیه هاییکه میاری واز آیه های مهم میگی خدایا کمکم کن اهل عمل باشم مثل استادم مثل مریمم ومثل این شاگرد اول کلاسم خدایا کمکم کن من هم از ایه های کوچکت شروع کنم تا برسم به ایه های مهمت خدایا این دختر والااااا مقامت را خیلی آسان کن برای آسانیهایت آمین عزیزم سعیده ی جانم من خیلی وقته تورو دنبال میکنم
خیلی جانی کاش نزدیک بودم بهت ولی خدای را هزاران هزار بار شکرگزارم که دارم با اشک برات مینویسم و دارم همیشه کامنتهات رو میخونم یعنی از غذا خوردن هم شاید بیشتر لازم من باشه کامنت های شما سعیده جان خیلی کامنت میخ. نم ولی کامنت های با امتیاز را بیشتر و دست خط های شمارو مال خودم کردم به جز اونایی که دوره هاشو نخریدم وحق خواندنش رو ندارم سعیده ی مهربان و پادشاهم قربونت بشم دوست دارم هم خودت وهم بچه هات رو به خداوند مهر میسپارم خداحافظ هممون
سلام به خواهر عزیز و بزرگوارم
سلام و سلامتی و نور و عشق ورحمت و مودت الله رو از روشنی قلبم براتون میفرستم الهی که به قلبتون بشینه.
شما همیشه منو شرمنده ی لطف و محبتتون میکنید،این همه تحسین شما،روشنی قلب مهربونتونه.
بینهایت دوستتون دارم و براتون از خداوند بهترین هارو طلب میکنم.
درپناه نور باشید باشید همیشه و همیشه
قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان
به نام خداوند هستی بخش
سلام سعیده عزیز ممنونم از کامنت های پر برکتت من کامنتهات دنبال می کنم و می خونم و خیلی از مطالبت لذت می برم و سعی می کنم از این آگاهی ها وجودم پر کنم.این بخش از کامنتت خیلی من در خودش غرق کرده:
(نمیتونه روابط تورو هماهنگ کنه؟بابا تو روی خودت کار کن،خدا خودش بقیه ی کار هارو انجام میده،در مقابل مدیریت این کیهان و کهکشان ها،مدیریت زندگی تو،براش تیله بازی هم نیست! تو چقدر بهش اعتماد داری ؟تو چقدر تسلیمی ؟!
تسلیم !
تسلیم !
تسلیم !
چقدر این واژه ی آرامبخشیه،چقدر قدرتمنده،چقدر کارسازه!
خدا تو سوره آل عمران میگه:
إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ ۗ
دین در نزد خدا، اسلام (و تسلیم بودن در برابر حق) است.
بعد تو همون سوره به حضرت محمد میگه:
قُلْ صَدَقَ اللَّهُ ۗ فَاتَّبِعُوا مِلَّهَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ
بگو: «خدا راست گفت، پس، از آیین ابراهیم که حقگرا بود و از مشرکان نبود، پیروى کنید.
بعد خود حضرت ابراهیم در پاسخ به الله میگه:
إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ ۖ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ
و پروردگارش به او گفت: تسلیم شو. گفت: من در برابر پروردگار جهانیان تسلیمم.
امام علی میگه :
وَ قَالَ : لَأَنْسُبَنَّ الْإِسْلَامَ نِسْبَهً لَمْ یَنْسُبْهَا أَحَدٌ قَبْلِی الْإِسْلَامُ هُوَ التَّسْلِیمُ وَ التَّسْلِیمُ هُوَ الْیَقِینُ وَ الْیَقِینُ هُوَ التَّصْدِیقُ وَ التَّصْدِیقُ هُوَ الْإِقْرَارُ وَ الْإِقْرَارُ هُوَ الْأَدَاءُ وَ الْأَدَاءُ هُوَ الْعَمَلُ
و آن حضرت فرمود: اسلام را آنچنان معنى کنم که احدى پیش از من به این صورت معنا نکرده باشد: اسلام همان تسلیم بودن، و تسلیم همان باور، و باور همان قبول کردن، و قبول کردن همان اقرار، و اقرار همان ادا نمودن، و ادا نمودن همان عمل کردن است)
چند وقتی هست با دوره 12قدم دارم روی سپردن خودم به خدا کار می کنم و این کامنتت خیلی به من تو درک وسپردن و تسلیم شدن دربرابر خدا کمک کرد.ممنون عزیزم از سخاوتت در اشاعه این آگاهی ها.پایدار باشی
به نام الله
خدایا من و عزیزانم را به صراط مستقیم هدایت کن به جایی که امنیت. آرامش و خیر و برکت و عشق و امید وجود دارد.
خدایا چشمه زلال احساس خوب الهی ات را در زندگیمان جاری کن
آمین یا رب العالمین
خدایا تو کمکم کن سناریوی ساده و لذت بخش و عزتمندانه و پر سودی که تو بهم پیشنهاد میدی رو از بین این همه سناریوی های پیچیده و سخت و رمق گیری که ذهنم وسوسه میکنه تشخیص بدم و انتخاب کنم
خدایا من راهو بلد نیستم
خدایا من جهت یابیم ضعیفه
خدایا حتی دنبال کردن تابلوهای مسیر منو به اشتباه انداختند(قم_تهران، ساوه)
حتی با وجود برنامه جی پی اس و برنامه بلد وقتی به تقاطع هایی که که به چندین شاخه زیر گذر و روگذر می رسیدند اشتباه کردم(مسیر بابلسر)
خدایا خودت که میدونی من دیگه حال شنا کردن، پارو زدن، دوچرخه سواری حتی رانندگی هم ندارم خودت برام بلیت سرزمین موج های ابی را بگیر و با سر سره بازی منو سرزمین سرسبز زیبا و لذت بخش و پر از نعمت و عشق و حال و ثروت و شادی ببر
خدایا شکرت
خدایا شکرت