سریال زندگی در بهشت | قسمت 232 - صفحه 13

231 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    احمد فردوسی گفته:
    مدت عضویت: 1476 روز

    به نام الله هدایتگر

    سلام

    ردپای من درفایل184سفرنامه

    من باوردارم که تمام اتفاقات زندگی من به خاطرافکاروباورهاوفرکانس هایی هست که به جهان هستی ارسال میکنم

    جهان همواره درحال تغییرومابایدهمراه باجهان هستی تغییرکنیم وگرنه زیرچکولقدهای جهان له میشیم

    چندروره که داریم اسباب هایی که توخونه مااستفاده نمیشه روبه فروش گزاشیم وبعضی هاشوفروختیم چون دبگه خیلی جاگیربودوحمل ونقلش سنگین بودوالان کارماراحت ترشده وبیشترلذت میبریم اززندگیمون چون وسایل غیرقابل استفاده روردکردیم به راحتی

    الان که دارم میبینم خداروشکرتعهددادم روی هرکامنت سفرنامه کامنت بزارم وانجام دادم وابن خودش یک تغییره

    رسیدن به احساس خوبم که اکثرمواقع همین طورهستم این یعنی تغییر

    احساس لیاقت داشتن وافزایش اعتمادبه نفس من یعنی تغییر

    حذف تلوزیون واخبارورسانه هاوفضای اجتماعی یعنی تغییر

    الان میبینم طرزلباس پوشیدنم عوض شده چون قبلایک الگوی شخصیتی متفاوت داشتم اماالان تغییرکردم ویک ادم دیگه ای شدم ولباس پوشیدن من هم باشرایط الان من هست

    من الان خونم عوض کردم ولی چندبارازمسیرقبلی خونه خودم رفتم چون تبدیل به عادت شده بودوالان ازمسیرجدیدمیرم

    وخیلی مثال های دیگه هست

    خدایاازت میخوام کمکم کنی وهدایتم کنی که باتمام وجودم تغییرکنم درتمام ابعادزندگیم وقدم هاروبردارم وبرم تودل ترس هایی که هنوزدارم وبه ایده هام عمل کنم

    الهی امین

    شادوموفق باشید

    احمدفردوسی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    فاطمه سليمى گفته:
    مدت عضویت: 1760 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    190 إِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لآَیات لاِ ُولِی الأَلْبابِ

    191 الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النّارِ

    192 رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ أَنْصار

    193 رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادی لِلْإیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ

    194 رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِکَ وَ لا تُخْزِنا یَوْمَ الْقِیامَهِ إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمیعادَ

    190-مسلماً در آفرینش آسمان ها و زمین، و آمد و رفت شب و روز، نشانه هاى (روشنى) براى خردمندان است.

    191 ـ همان ها که خدا را در حال ایستاده و نشسته، و آن گاه که بر پهلو خوابیده اند، یاد مى کنند; و در اسرار آفرینش آسمان ها و زمین مى اندیشند; (و مى گویند:) بار الها! اینها را بیهوده نیافریده اى! منزهى تو! ما را از عذاب آتش، نگاه دار.

    192 ـ پروردگارا! هر که را تو (به خاطر اعمالش) به آتش افکنى، او را خوار و رسوا ساخته اى; و براى افراد ستمگر هیچ یاورى نیست!

    193 ـ پروردگارا! ما صداى منادى (تو) را شنیدیم که به ایمان دعوت مى کرد که: «به پروردگار خود، ایمان بیاورید»! و ما ایمان آوردیم. پروردگارا! گناهان ما را ببخش! و بدى هاى ما را بپوشان! و ما را با نیکان (و در مسیر آنها) بمیران!

    194 ـ پروردگارا! آنچه را به وسیله پیامبرانت به ما وعده فرمودى، به ما عطا کن! و ما را در روز رستاخیز، رسوا مگردان! زیرا تو هیچ گاه از وعده خود، تخلف نمى کنى.

    ====================$

    سلام به دو استاد عزیزم و دوستان نازنینم

    خدا رو شکر می کنم که در این مکان الهی هستم جایی که به خود شناسی بهتر و خداشناسی واقعی می رسم

    روی خودم و باورهام کار می کنم، و هر روز بهترشون می کنم

    زندگی در بهشت قسمت 232

    این فایل رو برای چندمین بار  تو این چند روز  در حالی نگاه کردم و کلام استاد عزیز و مریم جانم رو شنیدم که روی تاب وسط باغچه  نشسته بودم تابی که همسر جانم با عشق مخصوص من درست کرده بین دو درخت گیلاس، و ایشون مشغول آبیاری باغچه بود، درختای میوه، خوشه های انگوری که روی داربست کوتاه روبروم بود،صدای روح بخش و گوش نواز ریزش آب که از جوی کنار خونه به داخل باغچه می ریخت، و جریان آب توی راه باریکه های بین درختا که چشم نواز بود… و اینا همراه تماشای زندگی در بهشت شده بود بهشت اندر بهشت

    خدایا بینهایت شکر

    تحسین میکنم پارادایس رو و زیباییها و فراوانیهاش رو

    استاد عزیز و مریم جان تحسینتون می کنم که این بهشت و این زندگی قشنگ رو برای خودتون ساختین

    خدا رو شکر که این ایده مستند سازی زندگیتونو به شما دو عزیز الهام کرد، و الان چند ساله که ما داریم از ثمراتش بهره می بریم شیوه درست زندگی رو در عملکردتون و بشکل تصویری می بینیم، و یاد می گیریم

    من خودم خدا می دونه چقدر چیزا یاد گرفتم و در زندگیم دارم اجرا می کنم

    از هر دوی شما بینهایت سپاسگزارم

    استاد ما رو تشویق به تفکر می کنه همون چیزی که خدای ما در قرآن فرموده بارها و بارها در آیه های مختلف انسانها رو دعوت به تفکر می کنه

    اینکه زندگی پویاست، جهان در حال تغییره، من هم هماهنگ بشم با جهان،همواره در حال تغییر رو به بهبود باشم

    از خودم بپرسم چرا این کارو انجام میدم؟ چرا اون کارو انجام نمیدم؟

    چطور از این بهتر؟ چطور از این کاراتر؟

    خدا رو شکر که من هم از وقتی با آموزشهای استاد همراه شدم اینو درک کردم و مدام در حال تغییر و بهبود شخصیتم هستم

    در مورد مسائلی که یه وقتی نیاز بوده و الان شرایط عوض شده و دیگه لزومی نداره به اون شکل عمل کنیم

    ما قسمتی از مسیرمون از تهران به شهرستان و بالعکس رو از بزرگراهی می رفتیم که به نظرمون بهترین مسیر میامد، و بعد که دیدیم اون بزرگراه رو دارن بازسازی می کنن و یه مسیر کم عرض و باریکی برای رفت و آمد ماشینها باز گذاشتن،یکی دو بار باز هم از همون مسیر رفتیم بعدش من گفتم الان چه لزومی داره از این مسیر بریم الان مسیرهای جایگزین بهتری هست و بعد از اون از مسیر جایگزین میریم

    بقول استاد باید باهوشتر از اینها باشم زودتر از این مسیرم رو تغییر میدادم

    گوشیمو هر چند وقت یکبار چک می کنم هر چیز اضافه یا بیفایده داشته باشه حذف می کنم

    بصورت دوره ای کمد لباسها و کشوها رو بررسی می کنم طوری ارگنایز می کنم که راحتتر بتونم استفاده کنم، کابینتهای آشپزخونه هم همین طور

    خدا رو شکر که از دوره شیوه حل مسائل یاد گرفتم که چیزهای اضافی و یا غیر لازم رو از از محیط زندگیم حذف کنم

    پرده های بلند داشتم، با کلی چین و والان و ریشه های آویزون، چند سال استفاده کرده بودم و اینقدر جنسش خوب بود که آخ نگفته بود، دادمش به یکی از نزدیکانم، و الان یه پرده ساده بدون چیزهای اضافه گذاشتم

    اون پنجره هایی که هم که زیرش رادیاتور شوفاژ هست رو پرده های کوتاه زدم، پرده های قبلی بلند بودن و تو زمستون دردسر بودن جلوی گرمایش رادیاتو رو می گرفتن

    تردمیل داشتیم و چند سال مرتب ازش استفاده می کردم ولی دوسالی بود که خودم پیاده روی می کردم چند ماه پیش ردش کردم

    دوچرخه ورزشی هم همینطور اونم ردش کردم رفت، خدا رو شکر که دوچرخه سواری یاد گرفتم و هر وقت دلم بخواد می تونم برم دوچرخه سواری کنم و لذت ببرم

    از لپتاپ زیاد استفاده نمی کنم ولی یه مدت بود تمرینهای ورزشی رو که تو دوره قانون سلامتی هست رو همراه با دوتا از دخترام که اون سر دنیا بودن یکی آمریکا یکی کانادا از طریق اسکایپ گروهی با هم انجام می دادیم و من برای اینکه هماهنگ پیش بریم لپتاپو باز می کردم و صفحه تمرین ورزشی مخصوص اون روز رو که توی لپتاپ دانلود کردم میاوردم و ورزشمون رو انجام می دادیم، الان مدتیه بنا به شرایطمون هرکدوم جدا انجام میدیم، و لپتاپ اونجا داشت گرد و خاک می خورد چون پنجره ها بازه،دستمال کشیدم تمیزش کردم و گذاشتم کنار

    و همون طور که استاد میگه واقعاً چقدر زندگی ساده تر میشه چقدر از اتلاف انرژی جلوگیری میشه

    و این چیزی نیست که یه وقتی انجام بدم و تموم بشه

    هر روز تغییر کنم، هر روز بهتر بشم

    خدا رو شکر برای همه نعمتهای زندگیم

    از خدای مهربان برای خود و همگی حال خوب و سلامتی و دلی پر از آرامش خواهانم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    سید مصطفی حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1720 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیزم دوستان سایت عباس منشی

    سریال زندگی در بهشت داره زندگی رو به ما یادمیده چقدر استاد فعال هستیدتقریبا همه کارا رو خودتون انجام میدید ولذت میبرید روی من خیلی تاثیر گذاره باعث شده من هم آدم کاری شدم چقدر خوبه که کارهاتون رو خودتون انجام می‌دید و از پس هر مسئله‌ای برمیایید یادمه چیکن تراکتور هم خودتون ساختین

    چیپس هایی که از خورد کردن درخت‌ها بدست آمده رو دارید می‌ریزید داخل چیکن تراکتور ایده خوبیه

    یک چرخه ای رو درست کردید از درست کردن مسیر بریدن درختان ،خورد کردن چوب درختان وحالا هم فکر درست کردن کام پست با مخلوط چیپس درختی وفضله مرغ ها ، راه رو درست کردید شاخه های اضافی رو زدید کلی لذت بردید و ورزش کردید و چقدر توی این مسیر مسئله حل کردید و بزرگتر شدید که این تنها برای شما نبود ‌وبا حل مسایل ما هم تجربه کسب کردیم بسیار خلاقانه و قابل تحسین هستید

    تحسین می‌کنم این روابط و احترامی که برای همدیگه قائلید می‌بینم

    از پس هر مسئله‌ای برمی‌آیید وخداوند هدایت می‌کنه شما رو به مسیرهای آسانتر

    چقدر بزغاله قشنگه شازده ، خیلی هم شیطونه

    سیستمی که برای دستشویی مرغا درست کردین خیلی خلاقانه است باعث میشه همیشه لونشون تمیز بمونه

    همیشه سوال های خوب میپرسید وهدایت می‌شید به راه حل های درست، یادمه توی دوره 12 قدم گفتید همیشه بگید چطور کارها رو آسون تر انجام بدیم چطور راحت‌تر چطور بهتر چطور آسون‌تروالان هم یک سوال کلیدی دیگه

    آیا چیزی هست که ما قبلاً انجامش داده باشیم به دلیل موضوعات قبلی والان اون موضوعات تغییر کرده اون دلایل تغییر کرده و الان هنوز هم داریم اون کار را انجام میدیم ؟

    یه مداد و قلم بردارید تو زندگیتون بنویسین چرا این لباسو می‌پوشم؟ چرا از این مسیر میرم؟چرا این کار را انجام می‌دهم؟ چرا به این روش این کارها را انجام می‌دهم؟ چرا این رفتارها رو دارم چرا با این آدم‌ها ارتباط دارم؟

    یادمه قبلا برای خوابیدن تشک پهن میکردیم وصبح هم جمع میکردیم واگر بچه ها جاشون رو جمع نمی‌کردند دعوا میشدند ولی الان دیگه نیاز نیست چون ما تخت خواب داریم واتاق خواب داریم و الانم بعضی موقع‌ها این کارو انجام میدم با وجودی که دلیل اون کار عوض شده

    یا من بعضی وقتا عصبانی بودم اخلاق تند وجدی داشتم دلیلشو رو که فکر میکنم یه زمانی توی روستا که بودیم سر زمین و مسولیت داشتم با یه سری افراد در ارتباط بودم که ملزم شده بودم شخصیت جدی داشته باشم و الان دیگه اون دلایل تغییر کرده اون آدما دیگه نیستند اصلاً زمینی نیست که من سر زمین باشم ومسئول دیگران نیستم واصلااین دیدگاه رو ندارم که مسئولیت دیگران هم با من هست پس چرا عصبانیم واخلاق تندی دارم یا خیلی جدی هستم ونمی‌خندم

    اون مسائل دیگه نیست اون افراد دیگه نیستند خیلی وقتا تو خودم می‌بینم این رفتار هست دلیل اون رفتار از بین رفته ولی خود رفتاره هست

    الان میتونم شاد باشم بخندم جدی نباشم ومن مسئول خودم هستم

    یکی از مهم‌ترین چیزها توی روستای ما داشتن زوربود بیشتر کارها رو با زور انجام میدادم اکثر کارها رو یدی انجام می‌دادیم با وجودی که بعدها هم ابزاری مثل تراکتور و دستگاه چمن زن و سبد های سبک تر و..آمده بود ولی من مسائل رو می‌خواستم هنوز با زور حل کنیم این خصلت هنوز در من هست باعث شده به راه های سخت هدایت بشم

    حتی خیلی کم حرف بزنم و روابط ضعیفی داشته باشم انگار حرف زدن برام سخته و اگر مسئله ای برام پیش بیادبا وجودی که میتونم با صحبت کردن به نتیجه برسم اما هنوز استفاده از زور برام اولویت هست چرا ؟

    به دلیل مسایل قبلی که دیگه نیست ولی رفتارش رو در خودم میبینم البته قابل تغییر هست

    خدا رو شکر هر روز دارم رشد میکنم ویه ترمزایی رو درون خودم کشف می‌کنم

    یا موقعی که می‌رفتم سر کار یه راننده‌ای داشتیم فقط سر ایستگاه سوار می‌کرد و فاصله من که از ایستگاه دور بود باید صبح‌ها زودتر بیدار شم و برم سر ایستگاه الان یک سالی هست هم ماشین وهم راننده عوض شده و نیاز نیست کلی راه برم سر ایستگاه وتومسیر خونه برام نگه میداره

    خدا رو شکر خدایا من اجازه میدهم که منو هدایت ام کنی به مسیر صحیح راه درست راه کسانی که به آنها نعمت داده ای امین

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  4. -
    علی بردبار گفته:
    مدت عضویت: 1857 روز

    سلام به رفقای عزیزم

    ببخشید کامنت دیر شد، جایی، بچه رو اجاق بود….

    دوتا چیز اصلی تو ویدئو بود:

    1) شما از آب، کره استخراج می‌نمایید

    2) بهبود مستمر ، شاکله کارهای روزانه شماست.

    فکر کن، درختای اضافی و وحشی مسیر رو ورداشتین چیپس کردین، که باهاش سر مرغا و بزها رو گرم کنید، مسیر تمیز بشه و آخر سر یه کمپوست هم به زمین برسه….. جونم به این ذهن شیطانی! بزها با همه ی شیطنتشون، سرکار بودند، اساسی! دم شما گرم!

    بعد بازنشستگیم، به این نتیجه رسیده م که نصف بیشتر کارهای روزمره ما، اجتناب ناپذیر نیست و میتونه کاملا به روش دیگه ای انجام بشه… با متد و سر و شکل دیگه ای… نتیجه اما، سرگرمیه. اینکه صبح تا شب، باید سرمون رو به کاری گرم کنیم که راندمان بالاتری بده.

    به خاطر همیناست که سال به سال، وضعیت خونه زندگی من هم داره بهتر میشه. یه چیزایی ، قشنگ از رفتار شما دوتا کپی/ پیست میکنم، بدون اینکه خودم متوجه باشم.

    مثلا دیشب قبل خواب، دیدم بچه ها توی هال خونه و اتاق خودشون ، بمب ترکونده ن و هرچیزی یه سمتی پخشه!

    اول رو نکات مثبت توجه کردم و خدا رو شکر کردم که چنین بچه های سالم و باحالی دارم که عشقن….

    بعد نشستم روی مبل، پامو انداختم رو پام و صدامو دادم بالا و با خنده و مسخره بازی، کاری کردم که بچه ها خودشون، هال خونه رو تبدیل کردن به دسته گل…. کلی هم خندیدیم و شد انرژی مثبت قبل خواب و با خنده و شادی، رفتن تو تختخواب! دمت گرم، سید حسین عباسمنش! فکر میکنی همین تغییر کوچک، برای من، کمه؟؟

    قانون بقای ماده و انرژی… این تنها چیزی هست که از فیزیک دبیرستان یادمه: انرژی ثابته، فقط از شکلی به شکل دیگه شیفت میکنه… این قانون رو دوست دارم.

    شما با درختای هرز پارادایس، ورزش روزانه عالی و سرگرمی بزها و در نهایت کمپوست ساختید… منم از بهم ریختگی خونه مون، شادی و خنده و تمرین تمیزی و تمرکز بر نکات‌مثبت ساختم…. دم خودم گرم، شاگرد بدی نبوده م، استاد!

    چاکرتم استاد… بهبود مستمر رو هنوز در مدارش نیستم به این خوبی تو زندگیم پیاده کنم، ولی اون هم بعدا یه چیز خوب ازش در میارم… حالا ببین.

    یه چیزی هم راجع به رد شدن بزها از یه سوراخ قد کف دست گفتی که گرفتم، منظورت این بود که انرژی منفی و حال بد، از کوچکترین شکافی میتونه به حال خوش ما رسوخ کنه… شکافه نباید باشه، همین.

    یه چیزی تو فرهنگ قدیم اطراف شیراز هست که بهش میگن: فرستادن بچه ها به کتو!

    از کتابت میاد، یعنی همون کارآموزی خودمون.

    پسرا تابستون می‌رفته ن سر کار و دخترها هم می‌رفته ن خونه ی در و همسایه، تو خونه داری به زن خونه کمک میکرده ن تا کار یاد بگیرن… همه ش برای اینکه: آدمیزاد نباید بی کار بمونه!

    و اینکه انرژی حیاتی که در تن و بدن آدما ساری و جاریه، اینطور راه ابراز پیدا میکنه…

    دیروز تا حالا دارم فکر میکنم چطور بچه هام رو در این دوره زمونه بفرستم کتو…. که این فایل شما، منو به ایده های جدید رسوند.

    خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
  5. -
    مریم حسینی مطلق گفته:
    مدت عضویت: 985 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    ۞ قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا ۖ قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَـٰکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ ۖ وَإِن تُطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا یَلِتْکُم مِّنْ أَعْمَالِکُمْ شَیْئًا ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ

    بادیه نشینان گفتند: ما [از عمق قلب] ایمان آوردیم. بگو: ایمان نیاورده اید، بلکه بگویید: اسلام آورده ایم؛ زیرا هنوز ایمان در دل هایتان وارد نشده است. و اگر خدا و پیامبرش را اطاعت کنید، چیزی از اعمالتان را نمی کاهد؛ زیرا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.

    إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۚ أُولَـٰئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ

    مؤمنان فقط کسانی اند که به خدا و پیامبرش ایمان آورده اند، آن گاه [در حقّانیّت آنچه به آن ایمان آورده اند] شک ننموده و با اموال و جان هایشان در راه خدا جهاد کرده اند؛ اینان [در گفتار و کردار] اهل صدق و راستی اند.

    قُلْ أَتُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِینِکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ ۚ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ

    بگو: آیا خدا را از دین خود [به خیال اینکه آگاه نیست] خبر می دهید [که از عمق قلب ایمان آورده اید؟!] در حالی که خدا آنچه را در آسمان ها و آنچه را در زمین است می داند، و خدا به همه چیز داناست.

    یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا ۖ قُل لَّا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلَامَکُم ۖ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ لِلْإِیمَانِ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ

    از اینکه اسلام آورده اند بر تو منت می گذارند؛ بگو: اگر [در ادعای مؤمن بودن] راستگویید، بر من از اسلام آوردن خود منت نگذارید، بلکه خداست که با هدایت شما به ایمان بر شما منت دارد.

    إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ

    یقیناً خدا نهان آسمان ها و زمین را می داند و خدا به آنچه انجام می دهید، بیناست.

    (حجرات )

    ————————————————————————

    سلام

    چطوری میشه که خداوند اینقد مهربون میشه؟

    چطوری میشه که خوندن قرآن اییینقدر حالمو خوب میکنه؟

    چطوریه آخه؟

    الا بذکر الله تطمئن القلوب

    اخه آرامش از جانب خداست فقط

    چرا قبلا قرآن میخوندم تمام وجودمو ترس فرا میگرفت؟

    ببین خودت داری جواب خودتو میدی

    اولا که میگی قبلا

    دوما تو هدایت شده هستی

    نور الله بر قلب تو جاری شده

    این آرامش بخاطر اون نور الهیه

    بخاطر اسلامیه که آوردی

    من نمیتونم بگم یک فرد باایمانم؟

    خودت چی فکر میکنی؟

    فکر میکنم که،آخه من آرامش دارم ،با خدا رابطه ام خیییلی خوبه و صداشو میشنوم

    خب؟چیزایی که میگه رو انجام میدی؟

    نمیتونم بگم 100٪،نه انجام نمیدم

    پس این چه ایمانیه؟

    ایمان ترس رو از بین میبره

    ولی تو میترسی،میترسی اون پروژه ای که میخوای رو شروع کنی و شکست بخوری،بخاطر همین حتی روش سرمایه گذاری مالی هم نمیکنی،میترسی،میترسی از اینکه نشه،میترسی مردم بگن تو این یکی هم موفق نشد

    خب من در خیلی از موارد تلاشمو کردم ولی اون نتیجه در خور رو نگرفتم،اون چی؟

    با ایمان 100٪ انجامشون دادی؟؟؟

    -…

    پرسیدم باایمان 100٪ انجامشون دادی؟

    نه،ی ترسی تو وجودم بود،ی سری باورهای غلط داشتم

    باور در مورد چی؟

    باور اینکه از این کار پول در نمیاد،باید 1000 سال کارگری کنی تا موفق بشی،باید سرمایه خوب داشته باشی تا توهم برند خودتو داشته باشی،باور اینکه برای اینکار تو مشتری نیست،باور اینکه دست توی این کار زیاده،باور اینکه اییین همه ادم دیگه مثل من که از منم بهترن،مردم چرا از من بخرن،باور اینکه این کار باارزشی نیست که من انجام میدم.

    خب؟انجام دادیو این باورهاروهم داشتی؟

    عملا میتونم بگم اصلا بخاطر این ترسها واردشونم نشدم،وارد هیچکدوم از ایده هام نشدم،بعضیاهم شدم ولی بخاطر همین ترسهام تو مرحله پیش از فروش تمومش کردم هم تو ذهنم و هم تو واقعیت.

    چی باعث شده که فکر کنی یک شبه پولدار میشی؟

    یک شبه میلیاردها مشتری جذب میکنی؟

    یک شبه میتونی به همه جوابهای سوالات برسی؟

    اصلا چی باعث شده فکر کنی یک شبه همه ترسات میریزه؟ایمانت میچسبه به سقف آسمون و دیگه تموم؟!چرا فکر میکنی تو فقط این ترسهارو داشتی و داری؟

    ببین میدونم ترس از جانب شیطونه،میدونم میخواد حالمو بد کنه،میدونم میدونم میدونم

    اگر میدونستی انگیزه هاتو بعداز دو روز از دست نمیدادی،اگر میدونستی باایمان ادامه میدادی،دلسرد نمیشدی،بخاطر دو قرون دوزار نمیرفتی دنبال کار که ای وای پولام ته کشید و پول ندارم.

    خب واقعا پولام ته کشیده بود،دست رو دست بزارم؟

    مه کی گفت دست رو دست بزاری،عاقاااجااان الذین آمنو و عمل الصالحات،باید عمل کنی،ولی ببین بخدا نباید زجر بکشیا،باید باورهاتو درست کنی

    چه باورهایی؟چیکار کنم که ترسم بره؟چیکار کنم که انگیزه هامو از دست ندم؟چیکار کنم که بتونم ادامه بدم؟

    مهمترینش این باور،باور اینکه تو خداوند رو داری

    باور اینکه ثروت برای تو بی انتهاااا فراهم شده

    باور اینکه به این ایده ایمان داشته باش،چون مگه میشه ایده اشتباه بدع خدا وقتی تو در مسیر درست هستی،باور اینکه اگرررر میخوای نتیجه بگیری باااااید کارتو تا ته پیش بری،باور اینکه به نتیجه وابسته نباش،باور اینکه مسیرت درسته و حتی اگر نتیجه نگرفتی هم ناامید نشو حتمااا اون تجربه ات باعث پیشرفتهای بعدیت میشه.

    با همه اینا ازینکه ی کار رو تا ته ادامه ندادم داره حس بد بهم میده،اینکه من چرا اینطور رفتار میکنم اخه

    ببین مریم جان،همه و همه این افکار سراغشون میاد،و فقط تو تنها اینجوری نیستی،برنده کسیه که با وجود این افکار و احساسات شک به دلش راه نده و مسیر رو ادامه بده تا به نتیجه برسه.

    برای اینکه انگیزه هام بره بالا چیکار کنم؟

    اهرم رنج و لذت رو به کار ببر،اگر ی دونه،فقط ی دونه از ایده هاتو به سرانجام برسونی اعتماد به نفست میره بالا،نتیجه مالی میگیری و ثروت رو لمس میکنی و امیدوار تر میشی،اگر نتیجه هم نداد به خودت افتخار کن که کارتو،ایده تو تا تههه ادامه دادی و جا نزدی اینبار.اگر ثروت مندت کنه این ایده چقدرررر هم به مردم کمک کردی و هم خودتو چقدررر از بدنه جامعه جدا کردی و میتونی خواسته هاتو براورده کنی

    ببین بجای اینکه بگی اگر نشد چی!بگو اگر شد چی!اگر جواب داد چی!

    مسیری که میدونی درسته

    میدونی خدا با نشانه هاش بهت میگه برو و برو

    خداوند در مسیر تا انتها با توئه

    نگران نباش

    ..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  6. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1811 روز

    سلام بر همه عزیزان

    روزشمار قسمت184 فصل هفتم

    اول اینو بگم جدای از حس و حال خوبی وقتی بک میزنم به سریال زندگی در بهشت سراغم میاد نمیدونم چرا عملگرایانه تر میشم البته طبیعیه ذهنم میبینه استاد همون اموزش هاش و داره زندگی میکنه دیگه بهونه ای برای تغییر نداره

    منم دقیقا موقع دیدن مثل کامنت حمیده جان با خودم گفتم حالا نمیخواد خیلی وقت بزاریم برای برداشت اون اهنه یا اون چوبه اما گفتم ببین تفاوت تو با استاد و ایشون از تغییر استقبال میکنن و این نمیخواد حالا ها رو بهتره جاهایی که اتلاف یا نشتی انرژی داری استفاده کنی مثلا بگم حالا نمیخواد برم شبکه های اجتماعی وقتمو تلف کنم حالا نمیخواد برای گوش ندادن و وقت تلف کردن دوره ها بهانه بیارم حالا نمیخواد انجام کارهای به تعویق افتاده رو عقب بندازم اینا رو باید جاش و تغییر بدم جای یسری چیزها تو ذهنم عوض شده خیلی وقته پس جای اینا هم در روند تغییر و بهبود خودم عوض کنم مثل همون روشی که استاد گفتن روندی که نیازی به تکرارش نیست ولی از روی عادت انجام میدی اینو باید حذف کنی

    یاد بگیرم مسائل و با تفکر بیشتری بهش نگااه کنم از روی عادت و سرسری یسری کارها رو انجام ندم

    قبل اینکه بخوام مثال های خودمو بزنم حس خوبم از دیدن این سریال و بگم

    * کار تیمی جذاب استاد و مریم جان و عشق و تفاهم و فرکانسی که بین شون هست خیلی خیلی لذت بخش بود

    * حل مسائلی که کار رو برای پیشروی سخت میکنه

    * کلمات شیرین و دوست داشتنی که مریم جان بکار میبرن دقیقا یاد خودم میفتم که جز شخصیتمه کلمات و یا یسری توصیفات و شیرین و چاشنی شوخ طبعی خاصی بهشون اضافه میکنم وقتی مریم جان بکار میبرن خیلی دقت میکنم مثل قد بلند و با صفا :))) تو قسمتهای حیوونات اسم هایی که براشون میزارن خیلی شیرینه مامان بلوندی، مامان طلا، شازده، و… حتی تو قسمت های جدیدتر برای اون بزها هم اسم میزاشتن :))

    من مثال های خودم از سری کارهایی که از روی عادت انجام میدادیم و میگم

    چندین سال پیش بخاطر بافت و حالت خونه ها که معمولا یا مستطیل بود یا مربع و خیلی دیزاین خاصی نداشت مثلا پذیرایی فقط پذیرایی بود حالا یا ساده یا حالت ال اتاق تی وی یا اتاق بازی یا راهروهای منتهی به اتاق ها و ازینجور موارد وجود نداشت نه خیلی سال پیش حدود 15/20 سال شاید بعد هی مدرن تر شد بخاطر همین ما همیشه از فرش 9متری یا 12 متری استفاده میکردیم و این عادت در ما شکل گرفت بود حتی با وجود مبلمان هم فرش ها معمولا کل فضای خونه رو میپوشند و هرچی جلوتر میرفتیم با وجود کف سرامیک یا پارکت باز فرش مینداختیم اصلا مادرم و خودمون به اینکه فرش 6 متری یا حتی 3 متری برای دکور و قشنگی باشه و مبلمان بیشتر فضای خونه رو بگیره اعتقادی نداشتیم تا اینکه دیدیم هربار برای اسباب کشی خیلی سخته جابجایی فرش ها و خب سنگینم هست دیگه به این نتیجه رسییدیم که آقا جان لزومی نیست حتما فرش متراژش بالا بشه مخصوصا برای ما که فعلا صابخونه نیستیم ایشالا با توجه به فضای خونه بعدها اگه خواستیم دوباره متراژ تغییر میدیم

    یا من سنم که کمتر بود خونه هامون شوفاژ یا سرمایش و گرمایش از کف نداشت خونمون بخاری و اینا داشت این عادت در من شکل گرفته بود همیشه تو خونه با لباس های زیاد میخوابیدم چون مغز خونه سرد بود (زمستون ها ) و حتی تابستونم یادمه خانواده مارو عادت داده بودن که شبا موقع خواب باید کولر خاموش باشه حالا به دلایل خیلی چرت برای همین با گرم بودن و اینکه کولر خیلی استفاده نشه عادت کردم و کنار اومده بوددم و ادم از سرما بیزار و با گرما اکی با یه سرمای کوچیک سریع سرما میخوردم این بود در من تا همین 3/4 سال پیش که استاد اصلا جابجا کرد این باور های منو با وجود گرمایش کف و پکیج و شوفاژ من باز تو خونه لباس زیاد میپوشیدم اما یادمه دو سال پیش برای اولین بار در کل زندگیم کل فصل زمستون رو من تو خونه با شلوارک بودم حتی چیزی که قبل این تو فصل سرما غییر ممکن بود بعد دیدم من اصلا لباس های نازک ندارم شلوارک اینا ولی کلی شلوار های بلند و گرم لباس های استین دار رو اعصاب :))) اما الان در حال حاضر که دارم تایپ میکنم دیگه اصلا تو کمد لباس های من شلوار پیدا نمیشه اینقدر ندارم که رفتم برای سفرهایی که میرم شلوار بخرم و حجم کمد و لباس هام شده اونایی که دوس دارم و ازشون استفاده میکنم قبلا بخاطر عادت اشتباه اینکه دنبال راه حل نبودم همینجوری کلی لباس های کلفت و زمستونی حجم زیادی از کمد و جاهای مختلف و بخودش اختصاص داده بود

    این ها عادت رفتاری بود عادت شخصیتی که داشتم

    اینبوود که حتما باید غذا رو تا آخرش بخورم چون یادم داده بودن غذا نباید بمونه حیف بشه و اصراف و ازین داستان ها این تو مغزم بود که بشقابتو تمیز کن تا اخر و یوقتا با وجود اینکه سیر بودم و غذا رو دوس نداشتم ذهنی نه اینکه کسی مجبورم کنه غذامو تا انتها میخوردم که دوره عزت نفس بدادم رسید و یه جاهایی از قصد بشقابمو خالی میزاشتم و نصفه غذا رو میبردم آشپزخونه چیزی که تو خونه ما مرسوم نبود

    یا مثلا میگفتن نون باید تو سفره باشه برکت بیاد و اینو ما زود ترک کردیم منو خواهرم خیلی نزاشتیم رشد کنه چون غذای نونی هم دوس نداشتیم خیلی اما برادرم هنوز تو سن 40 سالگی بدون نون حتی ماکارانی هم نمیخوره

    خیلی عادتهای دیگه که یسری هاش حذف شد یسری ها هنوز هست و در حال ترک شدنه مثل اینکه از حموم میای موهاتو خشک کن خیس نیا جلو کولر، بعد خوردن اب سلام بر … و …… میتونم بگم حداقل 70درصد این خصلت ها که لزومی به انجامش نبود اما در من عادت شده بود حذف شده و اکثرا هم شخصیتی بود شاید تو مبحث ذهنی و شخصیتی مقاومت ذهنم بیشتر باشه اما تو رفتاری خیلی مقاومتی ندارم و به لطف اموزش های شما برطرف هم شده

    استاد عزیزم بسیار ازتون ممنونم شما جایزه زندگی من هستین و خدا رو بابتش شکر میکنم هیچ کس اینقدر دقیق نمیتونست شخصیت موشکافی کنه ازتون ممنونم خدای من شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    مریم حسینی مطلق گفته:
    مدت عضویت: 985 روز

    بنام الله،آرام بخش قلبها

    سلام

    سلام استاد

    هعییی خدا

    استاد یادمه گفتین اگر مدت زیادیه دارین روی خودتون کار میکنین هررر اتفاقی میفته به نفع شماست

    و ی فایل شنیدم که گفتین باور دارین همممه آدمها خوبن مگر اینکه بخوان با رفتار بد شما یک آگاهی کسب کنی و تو تغییر کنی

    استاد من روی خودم کار میکنم و سعی کردم احساسم خوب باشه

    ی سری اتفاقات افتاد مثل تبعیض های فاحشانه ای که پدر و مادرم بین من و یکی از خواهرم گذاشتن

    تبعیضی که وااااقعا قلبمو به درد آورد

    نمیخوام در موردش توضیح بدم ولی جوری که انگار

    وللش

    ولی دیگه خودتون بدترین نوعشو تو ذهنتون تصور کنین

    (الان که دارم مینویسم تو ذهنم هی الله اکبر،الله اکبر گفته میشه)

    استاد هررر کاری کردم نتونستم خودمو کنترل کنم

    خیلییی وقته دارم سعی میکنم بی تفاوت باشم نسبت بهشون و اتفاقا خاطرات خوبشونو به یاد بیارم ولی برخورد های اخیرشون به شدت حالمو بد کرد

    و متاسفانه منم رفتم تو حالت مقایسه و اوضاع بدتر شد و منم قهر و دوباره اوضاع بدتر

    در هر صورت تمام سعیمو کردم که حواسمو پرت کنم و اصلااا فعلا بهشون فکر نکنم و خودم رو درگیر چیزهای دیگه کردم

    دیروز برای مصاحبه رفتم و اونجاهم تقریبا ی اوکی نصفه و نیمه بود

    ولی انگار نفر اصلی کاری برخلاف میلش و با سختگیری و گفتن بقیه ای که حتی من نمیشناسمشون بالاخره گفت باشه ولی قبلش ی دوره کارآموزی باید بری

    گفتم میرم و مشکلی نیست

    نمیخوام اولا بخاطر غرورم تن به کاری ندم

    و بعدش الان کار دیگه ای ندارم پس پول نیست

    و بعدشم گفتم شاید ایییین همه برخوردهای بد مادر و پدر اونم یهویی و در حالی که من خیلی وقته حالمو خوب نگه داشته بودم ی انگیزه خیلی قوی باشه که اره بزن از خونه بیرون

    حدودا یکساله که تو خونه هستم و گشتم علاقمو پیدا کردم و استاد رفتم چندین ماهم کار کردم ولی خرجم بیشتر از دخلم میشد وقتی سرکار میرفتم ولی تو خونه همون کارو برای خانواده ام انجام میدادم حداقل کرایه اسنپ نمیدادم و ی پولی دستم میومد

    در نهایت استاد میخوام بگم ی انگیزه ای همین برخوردهای تند یهویی در من ایجاد کرده

    و تصمیم منو قاطعانه تر کرده که بخوام برم بیرون از خونه

    و سریعتر بخوام ثروتمند بشم تا دور بشم

    میدونم میدونم باید ازینجایی که هستم لذت ببرم و همین الانم تو حیاط نشستم و دارم منظره روبرومو نگاه میکنم ی ساختمان بلنددددد خییییلی قشنگ

    ابرهای کومولوس پنبه ای

    آسمون آبی رنگ خیلی خاص غروب

    دیدن آسمون بعداز مدت ها برای من ی نعمت بزرگه

    چون خونه قبلی اوارتمان طوری بود و هیچوقت اسمونو نمیدیدم

    و این خونه که الان درگیر اسباب کشیشم هستیم حیاط بزرگ داره️

    نمیخوام شرایطو تحمل کنم

    استاد ایده هست تو ذهنم میدونم باید از همون چیزی که دارم

    با همون چیزی که دارم ثروت بسازم

    خب من لیسانس حسابداری دارم و دختر باهوشیم

    میخوام برم ی منبع درامدی باشه از اون

    و بعد عصرهاهم خیاطی که دوسش دارم رو انجام بدم

    و با حقوق حسابداریم ایده هایی که دارمو اجرا کنم

    اخه استاد الان چپ و راست بخوام برم باید هزینه اسنپ بدم

    و خیییلی بالاس

    و این که کار خیاطی میکنم کفاف انجام دادن ایده هامو نمیده

    و از طرفی دیگه

    چون سرکار نمیرم عملا خیلی راحتی و ازادی عمل ندارم اونم تو خانواده سختگیری که من دارم

    وااای ازین همه تمرکز روی نقاط منفی بدم میاد

    خیییلی دارم میرم تو در و دیوار

    باید به نقطه امنم برگردم تا اوضاع خوب بشه

    مریم یادت باشه نباید احساستو بد کنی وگرنه اتفاقات بد برات رخ میده

    یادت باشه کنترل افکار و احساساتت با تویه

    تو رییسی

    اونا رییس نیستن

    تو میتونی زندگیتو تغییر بدی

    تو میتونی اخلاق بد پدر و مادرتو تغییر بدی

    تو توانایی خلق زنذگیتو داری

    خداوند این قدرتو بهت داده

    تو میتونی زندگیتو اونجور که میخوای خلقش کنی

    استاد ی چیز دیگه بگم

    میدونم که باید باور کنم که از چیزی که علاقه دارم میتونم پول دربیارم

    ولی استاد از ی طرف خانواده ام کاملا مخالف خیاطی منن و اونو شغل خوبی نمیدونن و باعث شدن تو ذهن منم یکم بی ارزش بشه

    انگار که فقط کامپیوتر و پیشرفتهای اینجوری با ارزشه و خیاطی نه

    خیلی با خودم کلنجار میرم که بدونم که چقدررر اتفاقا ارزشمنده

    و تاثیرر نگیرم از محیط اطرافم

    ولی بازم سنگهایی جلوی راه من انداخته میشه که اونو ادامه ندم و خیییلی از من انرژی میگیره و حالمو بد میکنه اون سنگها

    اینکه بحثهای شدید بشه که نه برای خیاطی نباید بری پیش کسی و کار کنی

    بااین حال من رفتم 3 ماهم رفتم ولی هرروز بحث

    قهرهای پدرم بی دلیل بخاطر خیاطی کردن توی کارگاه خیاطی

    توهین و تحقیر کردن بخاطر این

    بااینکه من خیلی بروز و اپدیتم

    و لیسانس دارم و تمام کارهای اینترنتی و بانکی و کامپیوتریو عالی بلدم ولی چون علاقه دارم به خیاطی انجامش میدم

    پلی بازم پدرم کاااملا مخالفه

    و یادش نمیاد که من بخاطر حرف اون رفتم رشته تجربی

    بخاطر حرف اون و انتخاب اون رفتم رشته حسابداری

    بخاطر اون

    بخاطر اون

    بخاطر اون

    حالا یبار به ساز خودم میرقصم و با کوهی از اخم و تخم های خیییلی بد مواجه میشم

    اییین همه کار میکنم که ارزشمندی من فاااارغ از هررر چیزیه

    ولی الان ذهنم میگه اگه بری تو اون شرکت خفن حسابداری کنی ارزشت بالاتره

    آیا بالاتره؟؟؟

    یا بخاطراینکه پدرم راضی بشه

    البته که منم رفتن به بیرون و زدن از خونه بیرون و دوستای جدید پیدا کردن و پول دراوردن میخواد

    استاد

    ی چیزی بگم

    من ریاضیم فوق العادس

    از بچگی همیییشه سرگروه ریاضی بودم

    حتی تو دانشگاه 20 بودم

    و اعدادو خیلی خثب یادم میمونه

    شاید علاقه اس و من نمیدونم

    ذهنم میگه داری ماست مالی میکنی،تو خیاطیو فقط و فقط دوست داری

    ولی استاد من ریاضیم دوست دارم

    نمیخوام میمونی باشم که هی ازین شاخه به اون شاخه میپره

    ولی استاد یادمه گفتین یک شغل نیست که شمارو به ثروت میرسونه

    بی انتهاااا شغل هست

    شاید من باید برم اینوری

    شاید اینجوری بیشتر رشد کنم

    همش میگم شاید

    چرا نمیتونم یکبار یک تصمیم قاطعانه بگیرم

    اها دلیلش شاید فشار خانواده و بی پولیه

    واقعا وقتی ادم پول تو دستشه ارامشش خیییلی زیادتره

    من قبلا سرکار بودم ارامش خاطر داشتم

    ولی شایدم از حماقت بود که حداقل ی حقوق بخور و نمیری هست

    این تضاد الانم باید باعث رشد من بشع

    نباید به چیزی که نمیخوام توجه کنم

    باید توجه کنم به چیزی که میخوام و به سمتش حرکت کنم

    حرکت کنم

    حرکت کنم

    کجای کارو اشتباه رفتم

    خدایا بهم بگووو

    هدایتم کن

    من سعععخت به هدایتت تو نیازمندم.

    تو خودت گفتی هدایت میکنی منو

    منتظر الطاف بی نهایت تو هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      نسرین سیفی گفته:
      مدت عضویت: 1047 روز

      سلام عزیزم

      کامنتت رو خوندم و تقریبا گرفتم شرایطتت‌ چجوریه

      اما خوب من تو اطرافم چندین نفر خیاط میشناسم که از پول خیاطی خونه گرفتن مانتو که می‌دوزند دستمزداشون میلیونی و اتفاقا به واسطه‌ی شغلشون پیش همه جایگاه بالایی دارن و قابل احترامن‌

      اول تو خونشون کار میکردن و دوست و آشنا و در و همسایه براشون پارچه میاوردن که بدوزن و بعد که کارشون گرفت یه واحد خریدن اونم تو مجتمع مسکونی کلا کار خیاطیشون رو اونجا انجام میدن و به نظر من و تقریبا تمام آدمایی که میشناسم خیاطی وجهه اجتماعی بالایی داره البته که شغلی که اگه علاقه نداشته باشی عمرا توش پیشرفت کنی چون خیلی نیاز به حوصله و دقت و ظرافت داره

      و تا جایی که خبر دارم همه خیاطای‌ خانومی که میشناسم همیشه وقتشون پره و سخت سفارش قبول میکنن و خیاط ماهر هم کمه و بهترین تبلیغ هم برای خیاطی اینه که کارت تمیز باشه و لباس و کسی تن مشتری ببینه و ازش بپرسه حتما پیگیر خیاطش میشه

      انشالا که یه روزی مزون بزنی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    سکینه دهقان گفته:
    مدت عضویت: 919 روز

    سلام به استاد گرامی ومریم جان

    به مطلب خوبی اشاره کردید

    تقریبا میشه نظم ومرتب بودن خانه

    یا همین جای مرغ و جای بع بعی ها

    خیلی جالب حتی برا دستشویی مرغ ها هم همه چیز به نظم هست

    وقتی ما تو زندگی نظم داشته باشیم

    فکرمون کار میکنه چکار کنیم ودور برمون شلوغ نمی کنیم شلوغی اشفتگی ذهن همراه داره

    اگه ما می خواهیم تو زندگی موفق باشیم چه در خانه چه در محل کار

    باید تمیز ومرتب باشه

    چقدر در روحیه تاتیر داره مرتب ونظم

    استاد گفتند مثلا اگه تابستونه رختهای زمستون دور بر جمع کنید

    این واقعا خیلی تاثیر گذاره

    و حتی مقاوت ذهن همجی دم دست باشه خیلی این سریال زیبا بود بخصوص اون فضای مرغ وخورسها وبع بعیها خیلی لذت داره وهر زمان که این سریال تماشا میکنم حا لم عالی میشه خیلی این

    فضا انرژی مسبت میگیرم

    بخصوص زمانی که بغلشون میکنید

    عاشق تونم انشالله که همیشه صحیح وسالم باشید به یکانه مهربان میسپارمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    ملکه قربانی گفته:
    مدت عضویت: 846 روز

    به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته نازنین ودوستان بزرگوار

    چقدر عالی شما عزیزان کنار هم بهترین زندگی را خلق کردید تحسین می‌کنم این همه عشق و شادی شما عزیزان را

    استاد عزیزم ممنون از شما که این قدر عاشقانه این آگاهی ها را به ما گوش زد می‌کنید من قبلا خیلی

    در مسائل مختلف وسواس داشتم مثلا اگه یه وسیله‌ای داشتم که هیچ استفاده‌ای نمی کردم اون نگه می‌داشتم و میگفتم که یه روز به درد میخوره این باور که برای روز مبادا ولی خدا راشکر الان تمام اون ظرف و ظروفی که قابل استفاده نیست را بخشیدم و در مورد لباس های اضافی هم هر کدام را که استفاده نمی‌شود را بخشیدم والان خیلی سبک بال شدم

    ویا اینکه لازم نیست که اون عادت هایی که قبلا داشتم که‌ باید حتما کسی باشه که بیرون بروی وتنها نمی تونستم ولی الان بدون اینکه نیازی به کسی داشته باشم برای خودم و تنهایی خودم ارزش قائل میشم و ترجیح میدم که تنها باشم تا اینکه افراد منفی کنارم باشند

    قبلا فکر میکردم که تو نیازی نداری که رانندگی یاد بگیری به قول شما داشتم آشغال ها زیر مبل می‌گذاشتم ولی دیدم که من ترس دارم به یاری الله

    امسال برای این ترسم غلبه کردم و گواهینامه رانندگی را گرفتم

    خدایا مرا آسان کن برای آسانی ها

    تنها تو را می پرستم وتنها از تو کمک می خواهم

    ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت داده‌ای نه راه گمراهان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  10. -
    لیلا شریفی گفته:
    مدت عضویت: 1173 روز

    ب نام خدای مهربان !سلام بااستادجانم ومریم عزیزم،استاد ب نکته مهمی اشاره کردید واقعا برای ادامه زندگی لازمه ، ی سری رفتارها اخلاق ها هست ک گاهی یادمون میره بهشون رسیدگی کنیم یااونهارو تغییر بدیم یهو می‌بینیم سالها گدشته ماهمون روش قدیمی رو داریم ادامه میدیم واقعا تغییر درزندگی و بروز رسانی کردن خودمون زندگی قشنگتر بهترراحتتر آسونتر لذت بخشترمیشود ،واما درمورد تغییر وسایل وامکاناتی ک داریم مثلا دکوراسیون خونه هرازگاهی تغییر میدم وسایلی ک بیشترلازم دارم جلو دست میزارم مثل لباسای زمستونی تابستان ک هرکدوم درفصل خودش دردسترس میزارم بقیه رو لازم ندارم جمع میکنم یا لباسایی ک اضافی هستن و استفاده نمیکنم میندازم دور ن تنها این کار بهم لدت میده بلکه ی سرسامانی ب وسایل خونه میدم یا ی سری رفتارها ک سالها بود بامن بود ومنو ادیت می‌کرد گذاشتم کنار مثل قهرکردن زود رنج بودن ک واقعا روموخم بود مدتها ذهنم مشغول می‌کرد ادیت میشدم زندگیم تلخ میشد پرازافکار منفی میشدخلاصه اینکه باتغییر ، بااین کار روحیه ام بهتر میشه ذهن ب تغییر عادت میکنه وبرای هرچیزی فکر تغییر راحتی آسونی لدت درزندگیه ..امیدوارم تونسته باشم حق مطلب برسونم ،تشکر فراوان از استادعزیزم ومریم نازنینم دوستتون دارم …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای: