https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/07/abasmanesh-16.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2020-07-26 08:30:162020-07-26 20:31:39سریال زندگی در بهشت | قسمت ۵۴
233نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
استاد تحسینتون میکنم برای کنترل ذهن در نخوردن گوشت. با اینکه قبلا توی سفر به دور آمریکا دیده بودم که چقدر گوشت دوست داشتین اما اینجا به خاطر تصمیمی که بنا به دلایلی که براتون قوی و منطقیه روی تصمیمتون موندین و نخوردین. و نگفتین حالا یه دفعه که اشکال نداره و فلان. استاد شما استاد کنترل ذهنین.
اصلا تمام آموزشهاتون برای ساختن این مهارته. کنترل ذهن با باور درست صورت میگیره. به خاطر همین همیشه تاکیدتون بر باوره. اصلا همین سریال زندگی در بهشت داره باور میسازه که باعث میشه براساس اون باور ذهنیت محدودمون تغییر کنه و رفتار و عملکرد جدیدی رو در ما میسازه که متفاوت از قبله.
اما اینکه در مدار باورهایی قرار بگیریم که خواه یا ناخواه ذهنیت ما رو کنترل کنه برای رسیدن به هر خواسته ای، خودش باورهای دیگه ای میخواد که از طریق شناخت قوانین و این سایت به وسیله ی شما شاید بهمون داده میشه. اینکه وقتی به قوانین باور داری میدونی که باید دنبال باورهای قوی باشی چون همه چیز با باورها و فرکانسای خودمون اتفاق میفته. همین هم یه باور و قانون ثابتیه که مقدمه ی همه ی آگاهانه خلق کردن هاست. که آموزشهای شما منو به این باور رسونده و به وسیله ی شما بهم داده شده.
اگه من دنبال خلق آگاهانه هستم باید قوانین رو بیشتر بشناسم و این مسیر رو ادامه بدم. در این که جهان من چه بخواهم یا نخواهم و چه آگاه باشم و چه نباشم با فرکانسها و باورهای من کار میکند شکی نیست اما من اینجایم که به خلق و کن فیکونی برسم.
پس کار من کنترل ذهن است کار من شناخت فرکانسهای مانع و ترمزهایم هست کار من باور ساختن است.
اگه توی زمینه ای کنترل ذهن سخت باشه یا به راحتی انجام نمیشه و یا روی تصمیمی نمیمونیم نشان از باورهای محدود و در مدار نبودن داره. اگه استاد میتونن به راحتی کنترل ذهن کنن به خاطر یه عالمه باورهای قوی و تمرین هستش. باورهایی که استاد رو در مدار کنترل ذهن قرار دادن که به راحتی نه به سختی و مشقت و با لذت و افتخار این کنترل رو انجام میدن که البته تکامل میخواد و در واقع این باورها تکاملشو طی کرده.
مثلا همین خواسته رژیم و نخوردن گوشت احتمالا مدتها قبل (منظورم قبل از تصمیم به گرفتن رژیم) در استاد به وجود اومده بوده و وقتی تکاملشو طی کرده یعنی استاد عجله نکرده و مراحل خودشو با اتفاق ها و هدایتها و نشونه هایی طی کرده و آسون گرفتن استاد و در صلح و پذیرش بودن استاد و ادامه و خیلی چیزهای دیگه تا رسیده به زمانی که استاد تصمیم به گرفتن رژیم و موندن سر این تصمیم و جدی بودن در اون و تا الان که به راحتی خودداری میکنن. رسیدن به این کنترل ذهن تکامل میخواد ادامه و ناامید نشدن و خواستن میخواد کار کردن روی باورها میخواد و اینطوری نیست که به محض اینکه خواسته ای داشتیم به تصمیم جدی و انجام برسه البته در مورد همه چی اینطور نیست و بستگی به باورها در اون مورد داره که کنترل ذهن در اون سخته. اصلا وقتی کنترل و کار کردن روی ذهن میخواد یعنی باورها ایراد داره که رسیدن به این کنترل با تکامل به دست میاد تا با این کنترلی که به راحتی انجام شده و به مرحله ی ناخودآگاه و تثببت باور و گرفتن نتیجه ی دلخواه رسیده.
حالا چطور بفهمییم که روی چه باوری باید کار کنیم و چه مانعی هست یا از چه راهی بریم؟ با توجه به احساسمون. این مسیر تکامل با هدایتهای پروردگار و الهاماتش طی میشه با اتفاقایی که برامون میفته با باورهایی که بهمون الهام میشه با عملی کردن ایده هایی که بهمون داده میشه و سوال پرسیدن و ایمان به آنچه بهت میگوید و دیدن نشانه هایی که امیدت رو حفظ و انگیزه و اشتیاقت رو بیشتر میکند.
بنام رب العالمین تنها قدرت کیهان، انرژی ک هرلحظه داره هدایتمون میکنه در جهت خواسته مون
تمام اتفاقات زندگی ما نتیجه ی افکار باورها و فرکانس ماست
ب هرآنچه توجه میکنیم بهش کارت دعوت میدیم ک بیاد تو زندگیمون
ب عبارتی ما داریم باورهامون رو زندگی میکنیم
و خبر خوب اینه ک ب محض اینکه بخوام
تغییر بدیم زندگیمون رو هدایت میشیم
و خداوند دستاشو میفرسته
و قدم ب قدم مسیر بهمون گفته میشه
الهی صدهزار مرتبه شکرت
سلاااام ب همگی عزیزانم
استاد قشنگم ،مریم نازنینم،دوستان عزیزم و مهمانهای توحیدی پارادایم
خدایا شکرت ک منو هدایت کردی ک تو این لحظه اینجا تو این سایت الهی باشم
و همدارم کردی با این قسمت زیبای سریال زندگی در بهشت
خدایاشکرت چقددد بینظیر بود این قسمت
پراز عشق،زیبایی،ثروت،سلامتی،حال خوب،لذت،هیجان ،شادی و حضور خداوند
خدایا کمکم کن تا ی ردپای شیرین برای زکیه ی آینده بجا بزارم و برقلمم جاری شو و ب یادم بیار تا بنویسم
روز چهارشنبه خواهرم ب همراه خانواده اش اومد خونه مون،و حسابی خونه مون شلوغ بودو امروز رفتن
خواهرم دوتا پسر داره حافظ و شاهو
حافظ کلاس اوله و دفتر دستکش و آورده بود تا مشقامو هم بنویسه قربونش برم
چقددد من این پسرو دوسدارم عاشقشمممم یعنی.
کنار کیان خواهر زاده دیگه ام همسایه مونه دراز کشیده بود و داشت باکمک مادرش مشق مینوشت
ی لحظه دفترش و ک داشت نگاه میکرد و برگه میزد دیدم بعد ک وایساد ی صفحه اومد
ک توش اعداد و نوشته بود
1، 2 ،3 ،4 ،5 ،6، 7
و باز 1 2 3 4 5 6 7
و باز 1 2 3 4 5 6 7
کل صفحه رو تکرار کرده بودو تمرین تازه این یک صفحه بوداما
بعد آگاهی اومد ک ببین زکی
بچه ای ک تازه کلاس اول شده و میخواد آموزش ببینه باید برای اینکه یاد بگیره حرف الفبا و اعداد رو باید بارها بنویسه و تکرار کنه
و بعد از اینکه کل حرف الفبا رو یاد گرف تازه ی کم کلمان و میتونه صدا بکشه و کلمه ب کلمه تو ذهنش ثبت بشه تا بره تو ناخود آگاهش
تا یاد بگیره ببین چقددد تمرین و تکرار لازمه ک کلاس اول تازه یاد بگیری
بعد کلاس دوم
سوم
چهارم
پنجم
ششم
و…تا برسه ب دبیرستان بعد دانشگاه،لیسانس و فوق لیسانس ،دکترا و..
بنویسه و تکرار کنه
این ی رونده تکاملیه ک با تکرار و ادامه دادن امکان پذیره و تو بلند مدت یواش یواش
سال ب سال ظرفت بزرگتر میشه
تو چطور فکر کردی با یک سال و 9 ماه میتونی از کلاس اول بری برسی ب دبیرستان و دانشگاه و دکترا
با ی دور نصفه و نیمه کار کردن رو دوره احساس لیاقت میتونی سریع احساس ارزشمندی و احیا کنی
با چندبار شنیدن فایلها میتون درک عمیقی از قانون داشته باشی و عمل کنی و نتیجه بگیری
درست مث آتیشی ک آقای ریک با چوب های خیس درست کرد باید آروم آروم واز چوب های ریز و خاشاک استفاده کرد و هی ادامه داد و بعد ک ی ذره جون گرفت ی کم چوب درشتر و باز ک شعله بزرگتر شد باز ی ذره بزرگتر اضافه کرد
و چیزی ک مهمه همین ادامه دادنه مسیره و تکامل طی کردنه هیچ باوری یکشبه ساخته نشده
یک شبه عوض نمیشه
باید آروم آروم و قدم ب قدم ادامه داد و ب ایده ها عمل کرد تا نتیجه اتفاق بیفته
ک میفته فقط از کوچیک شروع میشه و با تایید و تحسینش هی بزرگتر میشه
الهی صدهزار مرتبه شکرت همین خواهرم باز مث قبل شروع کرد ب تعریف از کارخیاطش
ک خییلی خوب و تمیز و سریع میدونه
وداشت مث قبل بهم حس بد و ناکافی بودن و بی ارزش بودن میداد ک آگاهانه اومدم تو ذهنم
گفتم ببین زکیه اون داره نظر خودشو میگه هرکس ی مسیری داره من کلی کار حرفه ای و عالی دوختم ک خیییلی تمیزه و باعشق دوختم اصلا قابل مقایسه نیست کار من با خیاط خواهرم
کار ایشون اسپرت و بدون الگو هست
ولی کارهای من با الگو و تخصصی تره
من توانایی منحصر ب فردی دارم ک متفاوته از بقیه و تحسین هم کردم کار اون خانم رو چون کارشم خوب بود
ولی قرارنیست من خودم و با ایشون مقایسه کنم
چون بیش از نیاز هر فردی ثروت هست تو دنیا و سبک هرفرد متفاوت و منحصر ب فرده خودشه
الهی صدهزار بارشکر وخداروشکر دیگه مث قبل بهم نریختم و تونستم کنترل ذهن کنم بخاطر آگاهی های جلسه 1 احساس لیاقت الهی شکرت تونستم عمل کنم بهش
چقددد لذت بردم از این قسمت مخصوصا اونجا ک همه توی آب بودن و داشتن شنا میکردن و هرکی داشت لذت آبو میبرد و عشق میکرد
چقد حس عالی داشت خیلی دوسدارم توآب شنا کنم مخصوصا توهمچین فضای فوق العاده ای
الهی صدهزار مرتبه شکرت
چقددد پارادایس زیباست چقد آقای براونی باوقار و نجیب هست
چقد خوبه هرجور ک دلت بخواد
هرجا دوستداشته باشی
هر مکان ک هوس کنی آزاد باشی لباس بپوشی
شنا کنی
لذت ببری
فارغ از جنسیت
فارغ فرهنگت
فارغ از دیدبقیه
خدایا شکرت برای این عشق و لذتی ک جاریه توی این فضا
همزمان ک داشتم این قسمت و میدیدم صدای نوحه از تلویزیون میومد ک عزاداری میکرد
برای ایام فاطمیه
و داشتم ب آدم های توحیدی تو آب نگاه میکردم ک داشتن لذت میبردن از هرلحظه شون
آدم های ک هرکدوم مسئولیت پذیرفتن
تقسیم کار کردن
باعشق دارن کنار هم لذت میبرن و سپاسگزاری انجام میدن از تک تک نعمت هایی ک خداوند دراختیارشون گذاشته دارن نهایت استفاده رو میبرن
بهترین امکانات
بهترین روابط
احترام
تحسین
عشق
همکاری
نوع دوستی
لذت و شکرگزاری
الهی صدهزار مرتبه شکرت قلبم سپاسگزارتوام
بخاطر کامنت های الهی ک بهم رزق میدی
بخاطر این فایل توحیدی ک داره بهم میگه چطور زندگی کن
لذت ببر تحسین کن
نعمت بیشتر لاجرم میاد تو زندگیت
و وقتی ک صدق بالحسنی انجام میدی آسان میشی برای آسانی ها
الهی صدهزار مرتبه شکر
و قانون همیشه جواب میده
برای همه
وقتی ک برای استاد جواب داده
مردی ک چند سال پیش فقط یک کارگر ساده بود
ولی الان هرآنچه میخواسته و آرزوش و داشته داره حتی بهتر و با کیفیت ترش
از rv زیباش
از عشقش
از برونی
از ثروت بیحساب
از دریاچه ی رویایی و پارادایس جنگلی
از مرغ و خروس هایی ک آرزوش و داشت
از جت اسکی ک ی روزی رویاش بود
و…
اگه برای ایشون شده چون ادامه داره و هربار خودشو بهبود داده و باورهاشو ساخته
پس برای منم میشه اگه ادامه بدم
از خودمو بهبود بدم
اگه باورهامو درست کنم البته ک یه شبه عوض نمیشه ولی وقتی بشه جهان لاجرم پاسخ میده ب فرکانسهای من
استاد عزیز و روشنگرم،به شما و زوج بی نظیرتون سلام و درودی سرشار از عشق و تحسین میفرستم و امیدوارم که در این نوشتار بتونم آنچه ندای قلبم میگه رو مکتوب کنم…. لطفاً لطفاً لطفاً این دیدگاه رو کامل بخونید… هیچ ایده ای برای نوشتن ندارم…خداوندا بگو تا بنویسم تا به وضوح برسم تا متعهدتر بشم تا آزادتر و رهاتر بشم… نمیدانم… فقط حرف دلم را مینویسم … الان که دارم با انگشت اشاره دست راستم بر حروف میکوبم،فقط خدا میداند که در تک تک سلول های من چه غوغایی برپاست…. اونقدر جوش خروش است که دارم بخار میشوم…
فردی که در فضایی متشنج رشد کرد… اونقدر به تضاد برخورد و غرق بدبختی و مشکلات شد که دیگه آب از سرش گذشت و گفت دیگه بسه… در طی مسیر تغییرات و فراز نشیب های زندگیش، طی یک حادثه به این شهود میرسه که خدا داره بهش پیغام میده که تو رسالت بزرگی رو در پیش داری… «رسالتش» رو با تمام ریسک ها و سختی هاش به جون میخره و با تمام وجود از جان مایه میذاره برای دنباله روی کردن از ندای درون و هدایت خداوند… آنچنان تغییراتی در بند بند وجودش ایجاد کرد که خود خدا هم انتظار شو نداشت…عالم و آدم انگشت به دهان موندن که چطور ممکنه این حد از رشد و تغییر… از بی نهایت امتحان الهی(تضاد) عبور کرد و بزرگ و بزرگ تر شد… آنچنان که خیلی ها نمیخوان حتی باور کنن و بپذیرن که چطور این آدم این کارو کرد… رسالت بسیار سنگینی و دیوانه واری که هیچ کس به جز خودش از عهدش برنمیآمد… به راستی که خداوند هر آنچه را به دل بیندازد، توان و قدرت محقق شدنش را عطا میکند… فردی معمولی از قشر پایین جامعه،بدون داشتن هیچ الگویی حماسه می آفریند و تابو شکنی میکند… مرزهای سنت شکنی را جابجا میکند و به انقلاب بسیار عظیم در خود میپردازد …. آنچنان تغییر میکند که دیگران را هم شیفته تغییر میکند …. با تغییر خود هزاران هزار نفر را تحت تأثیر خود به مسیر تغییرات بنیادین می کشاند و جهان را به طرز وسیعی گسترش میدهد…. در حوزه خودش بهترین است ولی سیری ناپذیر میگوید هنوز جا داره بهتر و بهتر بشم که به حق بسیار باهوش است و خوب زبان و سازگار جهان هستی را میداند… به ایده کهکشانی اش جامه ی عمل میپوشاند و با اختلاف بهترین و توحیدی ترین و با کیفیت ترین و پر محتواترین و آگاهی بخش ترین و زیباترین سایت جهان را خلق میکند… خودش هم نمیداند که نامش در تاریخ جاودانه خواهد شد…. و نام و یادش، به انسانیت امید و قدرت میبخشد چرا که از جنس خود خود خداست… نه مشهور است نه سلبریتی نه رسانه ای نه اهل جلب توجه ولی با اختلاف دوست داشتنی ترین و محبوب ترین است… چکیده ناچیز و سطحی ای از زندگی سید حسین عباس منش… که از همون ابتدای مسیر زندگیش تا همین الان ، تک تک تجربیات و آگاهی های الهی اش برای منی که میخام پا در مسیر «رسالت» بسیار گرانبار و ثقیلی که خدا به دلم انداخته، قدم بردارم….
استاد عزیز و دوست داشتنیم، از دیروز تا الان نخوابیدم از جوشش و بیقراری … نمیدونم چطور احساسمو منتقل کنم… مصصم بودم که با مکتوب کردن حرفای دلم خودمو رهاتر و آزادتر و قویتر کنم… مدتیه که میخام در موردش بنویسم و انگار باید بیشتر بیشتر خودمو تشویق و ترغیب کنم … باید کم کم تمرین کنم و اونقدر در موردش بنویسم تا ملکه ذهنم بشه…بارها و بارها توی در و دیوار خونه خودم یعنی باغ بهشتیمون (سایت) بنویسم و ثبت کنم تا افسار ذهنمو محکم تر در دست بگیرم…. خدا میدونه که با نوشتن همین کامنت چه ترمز بزرگی رو دارم برمیدارم، هر چه کردم نشد ترمز رو بکشم پایین تا اینکه با آهن و کلنگ افتادم به جون ترمز و از بیخ کندمش…. خیلی فشار و سختی روم بود و از پسش بر اومدم؛
++ استاد عزیزم، من نیاز دارم به سرعت و ضرب آهنگ قویتر من نیاز دارم به ثبت رد پا من نیاز دارم به تمرکز بسیار بالا … من به دل و جرات بسیار بسیار عظیمی نیاز دارم…. ایمان و اراده ای راسخ… عمل و حرکت…. سلف کنترل و تقوای مستحکم الهی… عزت نفس بسیار بسیار قوی و پولادین… از خود گذشتگی و سرسپردگی به هدایت رب… شجاعت و دیوانگی….ریسک های هولناک و بسیار بزرگ… تصمیم های حیاتی و شهودی جنون آفرین….
استاد عزیزم، از روزی که شما رو شناختم انگار همون کسی رو دیدم که سالها در آسمون ها دنبالش می گشتم … چون نمیخاستم باور کنم موفقیت ها و تغییرات شما رو ، به شما سخت حسادت می ورزیدم… تحمل دیدن این حجم از تغییرات و پیشرفت شما رو نداشتم چرا که انگار شما جای منو تنگ کرده باشید و خواسته ها و آرزوهای عالم خیالم توسط شما محقق شد نه من… حالا که بعد از طی کردن تکاملم قادر به درک و فهم عمیق مدار و زندگی شما هستم، میخام اینو زندگی من خیلی شبیه گذشته زندگی شماست، و چندین بار از مرگ نجات پیدا کردم ، در چنان محیط و خانواده پوکیده و متشنجی بزرگ شدم که هیچ آدمی تاب و دوام ادامه زندگی رو نداشت…. هنوز موندم که چطور خودمو ازون مخمصه ها و تضاد ها و فشارهای آدم پودر کن، خودمو سالم بیرون کشوندم و دوام آوردم…منی که اگه استقامت نمیورزیدم و به خدا پناه نمیبرم تا الان یا معتاد شده بودم یا فاسق و جنایتکار ….
همیشه وقتی از رویاها و خواسته هام حرف میزدم بلااستثنا همه گارد میگرفتن و سرکوب و ناامیدم میکردن… هیشکی نبود که بابت پیشرفت ها و خوبی هام حتی بهمون یه امید و آفرین بگه، حتی همون پدر مادری که اسمشون توی شناسنامه لعنتیم ثبت شده… کم کم که سنمون بالا رفت متوجه شدم که من قلبا متعلق به جای دیگه ای هستم من لیاقت بهترین ها رو دارم ، هیچوقت رویاها و اهدافمو نکشتم توی اون جو مسمومی که همه تحمل شنیدن حرفهای بزرگ و امیدبخشمو نداشتن…ذهن محدود و خیلی کوچیکشون ظرفیت حرفا و خواسته های منو نداشت… نمیدونم چطور خدا رو شکر بگم، باید با تمام وجود شکر عملی کنم و پا در مسیری بذارم که سال هاست توی گوشه دلمه….
+++ استاد عزیزم رفته رفته به این شهود و نتیجه رسیدم که: اگه میخام از اعماق وجودم از زندگی راضی باشم و سال ها بعد حسرتی از گذشته به دل نداشته باشم باید صاف مستقیم برم توی دل علایقم…
استاد حقیقتش خیلی برام سخته اینا رو بگم؛ من آدم نرمالی نیستم… خودم هم گاهی مواقع از خودم میترسم…. استاد من به طرز عجیب و نادری به همه چیز و همه کار و همه شغل علاقه دارم و از عهده هر کاری برمیام…. توی هر شاخه کم بیش پتانسیل و استعداد دارم… انگار ربات غول پیکر همه کارم… این تنوع سلیقه این حد از علایق و استعداد ها منو خیلی تحت فشار و گمراه کرده بود… از دوران نوجوانی میخواستم به طور موازی و هم زمان توی چند شاخه در سطح جهانی پیشرفت کنم… علایق و استعدادهامو مثل بچه هام میدونستم و فرقی بینشون نمیذاشتم…. نمیتونستم از هیچ کدوم دل بکنم… همین کمال گرایی های نابخردانه نذاشت توی توی هیچ کدوم وارد شم و پیشرفت کنم و جوونیم رو تباه کرد… در واقع از بس دستم باز بود برای انتخاب، به نوعی همین پاشنه آشیلم شد و دستم رو بست….
++ استاد این روزها خیلی با خودم دارم کنجار میرم و تمام وجودمو دارم میذارم تا به شفافیت برسم که دقیقاً چی میخوام؛
++ استاد من از چند سال پیش رفته رفته متوجه نبوغ و خلاقیت و علاقه وحشتناکم به یه حرفه و فن بسیار خاص و پیچیده شدم که مردم عوام اصلا سمتش نمیرن… در طی گذشت زمان قدم به قدم با وارد شدن این صنعت و شغل به فضای ذهنم، دیگه روند زندگیم تغییر و غرق اون مدار شدم… ولی زندگی و جایگاه و محدودیت ها و مشکلات اجازه نمیداد که برم سمش و نمیدونستم چیکار کنم،، قشر خاص و متمول و بسیاری محدودی میتونن واردش بشن… منم که از طبقه….
+++ استاد عزیزم این رو با جسارت و اعتماد به نفس بسیار بالا میگم: فرم و نگرش من نسبت به این عرصه و صنعت به کل با بقیه اجزا و اعضای حاضر و شاغل در آن فرق میکنه… من هنوز باورم نمیشه که چطور این همه امکانات و ثروت در اختیار دارن ولی هنوز از قابلیت های نهفته در آن بهترین استفاده مفید ممکن نمیبرن ازش و به جهان خدمت و محصول سالم تر و مفید تر نمیدن… چقدر پتانسیل داره… چقدر جای پیشرفت داره هنوز و انگار جای من خالیه، انگار یه نفر مثل من باید بیاد تابو شکنی و سنت شکنی کنه و مرزهای گسترش و بهبود و توسعه رو روی اون حوضه جابجا کنه…
+++ استاد تاکید میکنم که ذهن من بسیار بسیار خلاق و مولده، و کافیه که روی چیزی کمی تمرکز کنم تا رگباری از ایده های نوین و جدید به ذهنم سرازیر شه… توی مغزم هیچ محدودیت فکری نیست و اصلا خبری از کمبود ایده نیست…
+++ میخواستم ابتدا توی مسیر تحصیل موفق شم بعد اینکه کمی رشد کردم و ثروت ساختم بزنم به جاده اصلی و تغییر مقصد بدم و برم سمت نبوغ و علاقه ام که شکوفا نشده…. پارسال بود که یه روز از اعماق وجودم از خدا ایده بکری خواستم که منو توی همین اوج جوانی به ثروت کلانی برسونه… یه چیزی میگم یه چیزی میشنوید باورتون نمیشه یه روز در حین نماز ایده ای بهم الهام شد که به عقل جن هم نمیرسید…دیوانه شدم رفت…. درست درکش نکرده بودم سریع دست به قلم شدم همین که شروع به نوشتن کردم،انگار خود خدا داشت با دستم برام مینوشتش؛ من موندم خدایا چقدر عجیب و حیرت آوره برام که چطور این همه آدم در معرض موقعیت شرایط و امکانات انجام این کار بودن ولی حتی به ذهنشون هم این ایده بکر من خطور نکرده… چقدر نفهمن…وقتشه که خودم دست به کار شم و یه حرکت بزرگ بزنم… نمیدونم اسمشو چی بذارم، استارتاپ…. کسب و کار… محصول… چی؟؟! عزممو جزم کردم که کاری رو انجام بدم که تا بحال هیچ کس توی ایران انجام نداده… و بالطبع پشت بند اون موفقیت بزرگ، با کمپانی مد نظرم وارد مذاکره و قرارداد بشم محصول شگفت انگیزی که ایده و محتواش رو دارم بسازم که شکی ندارم تحول عظیمی در گسترش و بهبود زندگی بسیاری از آدم ها داره و هم خودمو به ثروت میلیاردی میرسونه و هم وضعیت کمپانی بعد من ازین رو به اون رو میشه… و با گسترش و ادامه دادن میتونم شرکت و کسب و کارم رو خصوصی کنم و سایت منحصر به فرد خودمو راه بندازم….
+++ استاد من رسماً رد دادم…. دارم دیوانه بازی درمیارم…. دارم وارد یه فاز خطرناک و ریسک هولناکی میشم… توی همین بازه چند ماهه که خدا منو به سمت این باغ بهشتی مون هدایت کرده عجیب غریب عوض شدم و انگار بیشتر از همیشه صدای خدا رو درون میشنوم… نشونه ها و نداها و زمین و زمان و ندای محکم قلبم داره فریاد میزنه که میلاد نترس جسور باش مستقیم برو به سمت همون «رسالت» بزرگت که چند ساله بهت گفته میشه…. هر چی نگاه میکنم میبینم انگار راس میگه… باید تصمیمات حیاتی و شهودی بزرگی بگیرم… آدم جاه طلب و دیوانه ای مثل من هیچی به جز داشتن یک «رسالت» واحد و والا ارضاش نمیکنه..
مسیر رو میشه یه شبه عوض کرد ولی مقصد رو نه… تکامل و شفافیت کافی میخاد…
آرنولد شوراتزنگر راست میگفت : از پلن B متنفرم. خیلی خطرناکه وقتی به خودت شک میکنی چون اینطوری داری عملا میگی که اگه برنامه فعلیم به نتیجه نرسید یه نقشه دومی دارم هنوز، در این صورت ذهنت همیشه به نقشه های دوم و سوم فکر میکنه و دل خوشه، و نقشه دوم نمیذاره که فکر و انرژی کافی برای هدف اصلیت بذاری… وقتی هیچ گزینه نجاتی نیست بهتر عمل میکنیم، چون نقشه دوم تبدیل به گزینه نجاتتون میشه و میگید اگه شکست بخورم میرم سراغ نقشه ی دوم، یه چیزی دارید که فکر میکنید ازتون محافظت میکنه، داشتن یه نقشه دوم خیلی خطرناکه، چون فرصت موفق شدن رو دور میکنید… بدبختی من تازه اینه که، من پلنA,B,C,Dو … داشتم … رفته رفته بعد چند سال چند گزینه رو حذف کردم و رسیدم به aوb… استاد من میگم باید یه حرفه ای به تمام معنا مثل آرنولد ها و عباس منش ها باشی تا بتونی با تمام ایمان و قاطعیت بری سراغ رسالتت…. چند نفر توی دنیا جرات کردن برن دنبال رسالتشون؟! اصلاً چند نفر درک میکنن رسالت چیه اصلا… خیلی از اعضای سایت هنوز نمیدونن علاقه شون چیه چه برسه به رسالت…. مردم و جامعه که دیگه هیچی….
هدف….کار…. شغل….«رسالت»….. بهترینش رسالته که هر کسی قادر به تشخیصش نیست…. استاد من هر چقدر که بدبخت و بدشانس بودم توی زندگی، ولی خیلی خوش شانسم که لااقل میدونم کی هستم و چی میخام و رسالتم چیه….
+++ استاد عزیزم، سید حسین عباس منش، خیلی سختمه ولی باید سعی خودمو کنم که بگم…. رسالت من خیلی خیلی خیلی بزرگه… یه چیزی تو مایه های رسالت شما وچه بسا جهانی تر و گسترده تر ولی توی یه حوزه دیگه، توی صنعتی که غول پول سازی و تاثیر گذاری بر جهانه…. ازین ایده میده خیالی ها و آب دوغ خیاری ها نه…. پکیجی از ایده های کیهانی غول آسا توی قلبمه که خدا بهم الهام میکنه … ایده اصلی و مادر و کاملا بکر، که گویا فقط بر قلب خودم نازل شده و نظیرشو تا به حال هیچ جای دنیا ندیدم اینو مطمئنم و فقط باید به دست خودم عملی شه و خودم پایه گذارش باشم…میتونم ثروت میلیون دلاری ازش بسازم.. و چه بسا….. اگه نرم دنبالش احساس میکنم که عمر خودمو تباه کردم و از فرصت و امر خدا سرپیچی کردم…. اونقدر حرف دارم که نمیدونم چطور بنویسمشون…. خیلی خیلی خیلی نیاز دارم به کمک… به هدایت…. به ایمان …. خیلی تحت فشارم…. نمیگم که توی شک و دودلی ام ولی یجورایی باید به وضوح و شفافیت برسم با خودم….
انتخاب با خودمه:
یا توی همین مسیری که یکساله محکم قدم گذاشتم ادامه میدم و با اجرایی کردن گام به گام ایده ام به ثروت میلیارد تومانی میرسم و ته تهش یه زندگی مرفه میسازم
یا خیلی زودتر ازین راه منصرف میشم و صاف میرم سر اصل مطلب دنبال رسالتم که تمام زندگیمه و حاظرم حتی بارها جونمو بذارم وسط
استاد جان خدا قلب و ذهنم را به طرز عجیبی داره هماهنگ میکنه….
«احتمالا» بزودی از دانشگاه انصراف میدم و قید تحصیلات رو برای همیشه میزنم…. خیلی وضعیتم پیچیده شده… استاد خودتو بذار جای من …. یه جوون که داره جوونیش حیف میشه ، بالاخره آدمم دیگه خیلی خیلی برام سخته که از مسیر تحصیلات و اجرای ایده پولسازم ازش(چندین میلیارد تومان) دل بکنم چون یک سال اخییر رو روش تمرکز و کار کردم….
ببین استاد تنها الگوی بزرگ و الهام بخشم خودتی و بس….میخام جا پای شما بذارم و با درس گرفتن از شما تصمیم و ریسک بزرگی بگیرم و قدم به قدم خودمو ازین مسیری که الان یکساله توش رفتم خارج بکنم و صاف برم سراغ رسالت بزرگی خدا از سالها پیش به قلبم انداخته….. از صفر که چه عرض کنم از منفی منفی هستم میخام شروع کنم…. خدا خودش دل و جرات شو داره بهم میده همونطور که به عباس منش ها ، ایلان ماسک ها، استیو جابز ها ، مارک زاکربرگ ها، تونی رابینز ها داده …. دارم با خدا معامله میکنم…
بیش از همه نیاز دارم که بی وقفه روی خودم کارم کنم، باید تمام وجودمو توی این هفته های آینده بذارم تا روی عزت نفس و باور فراوانی خودم متمرکز کار کنم، بی وقفه …. تمام وقت تمام انرژی خودمو بذارم…. زمان منتظر من نمیمونه، این منم که باید خودمو در مفهوم زمان مدیریت کنم….. استاد عزیزم هنوز هیچی نگفتم هیچی هیچی …. باید اونقدر راجع این موضوع بنویسم تا به ذهنم جهت بدم و افسارشو در دست بگیرم…. بارها و بارها توی سایت تکرار کنم برای خودم و هر بار توضیح بیشتری بدم تا به شهود، شفافیت، ایمان، باور و تعهد پولادین تری برسم…. خیلی خیلی خیلی به کمک نیاز دارم خدا…. توی زندگی هیچ کسی رو به جز خدا و هیج جای امنی رو بجز این سایت و اعضای بینظیرش ندارم….. استاد من نمیگم که امید دارم میبینمتون، من یقین دارم که میبینمتون و از شما و ذهن خلاق مریم جان بی نهایت کمک میگیرم در آینده…. نمیدونم کی …در زمان و مکان مناسب…… هوففففففففف…. نفسم برید….. فکر کنم دیگه ازین کامنت به بعد وارد فاز و مرحله جدیدی میشم….. الهی به امید تو
برم که قسمت ۵۴ سریال بینظیرمون رو ببینم….
راستی استاد خیلی برام احساس دلگرمی داشت وقتی فهمیدم که اصالتا لر کهگیلویه و بویر احمد هستی اونم همین شهر خودمون دهدشت…. اینم منو امیدوارتر میکنه که میلاد ببین ببین اینم نشونه. هرچند که اصلاً برام مهم نیست که از چه قوم یا کشوری باشم و گیر غیرت و تعصب قومیتی و ملیتی نیستم ابداً…
سپاسگزارم که متن خصوصی و دلی رو که برای خودم نوشتم رو خوندی و با پیغامت برام انرژی و انگیزه فرستادی… خدای عزیزمان، رب مطلق مان، یگانه معشوق مان را هزاران مرتبه سپاس گزارم که دوستان ناب و شریفی همچون شما آقا علی بزرگوار دارم…. چقدر خوشحال شدم از پیغام تون… مرسی عزیزم بابت حضورت مبارکت….
صراحتا عرض کنم، ترمزهای زیادی برای نوشتن یه سری حرفام دارم، یکیش همین مسئله اهداف، رویاها و خواسته های قلبیمه… خیلی خیلی باید تمرین و تکرار کنم، تا تکامل طی بشه و به وضوح و روشنی خالص تری برسم…
زمانی میتونیم روی دیگران و جهان به شعاع گسترده تر و بزرگتری تاثیر بذاریم و تغییر ایجاد کنیم که اول توی خودمون تغییرات بنیادین و انقلاب عظیم به پا کنیم… این کاریه که با تمام تمام وجود میخام انجام بدم و دارم روز به روز خودمو شخم میزنم، کلنگ کاری میکنم، میکارم، آبیاری میکنم… خودمو غرق خدا دارم میکنم، اونقدر توحیدی بشم تا وقتی اراده کنم بگم بشو، بشود….کُن فیکن….
تضادهای و مشکلات وحشتناک زندگی،، طوفان های سهمگین زندگی منو به یه آدم دیگه ای کرد… خدا داره منو ندا میزنه… نمیتونم خودمو به کری بزنم و بهش گوش ندم… منم لبیک میگویم و خدا را با اعماق وجود فریاد میزنم
آثار یک آدم حسابی تغییردهنده و اثر گذاری توی وجود تو هست. شور و اشتیاق و قدرت جوانی؛فقط بدون که همیشه، این اشتیاق سوزان نیست. پس ازش استفاده کن؛:
هزاران آفرین و درود بر تو علی جان؛ دقیقا درست گفتی و خدا رو شکر که از زبان تو به من تذکره و هشدار داد… خدایا شکرت شکرت شکرت…
چند سال پیش توی اوج جوانی در برهه ای به افسردگی شدید و چند اختلال روانی خاص گرفتار بودم، روزهایی اونقدر بی انگیزه بودم و سردرگم بودم که احساس مردگی میکردم…اونم توی اوج جوانی… میگفتم خدایا یعنی میشه روزی رو ببینم که از شدت و حِدت انگیزه و اشتیاق، گذر زمان و خواب و خوراک رو متوجه نشم…. الان بعد چند سال خدا را میلیاردها بار شکر که خودم و خدای واقعیمو پیدا کردم، و اونقدر انگیزه و اشتیاق سوزان دارم و روز به روز افزایش پیدا میکنه که اصلاً بی حرکت نمیتونم یک جا بشینم، از فرط هیجان و شوق زیاد نمیتونم روزی بیکار و بیحال باشم، خواب و خوراک هم یادم میره…. حق با تویه… باید حواسم باشه که از این سوخت هسته ای الهی به بهترین نحو ممکن استفاده کنم و قدرشو بدونم… از خدا میخام که بتونم در مسیر درست گام بردارم و این انرژی اتمی رو صرف ناخواسته ها و کارهای بیهوده و حواشی نکنم… و با تقوای الهی از نعمت و موهبت هایی که خدا در طی مسیر بهم میده استفاده درست کنم تا قدم به قدم به سمت رسالت و امر خدا بر قلبم حرکت کنم…
واقعاً انسان شریف، دل صاف زلال و خوش قلبی هستید علی جان… عزیزمی جانم… مرسی از مهر و محبت خالصانه و تمجید های صمیمانه تون در مورد قوم لر… کیف کردم… من همه ی اقوام و نژادها رو فارغ از هر حرفی، دوست دارم و برام عزیزن… آری آخرین سنگر آریو بود… اطلاعات خوبی دارید ماشاالله…
دست در دست خدا تا رسیدن به خود خود خدا…
دستانت را عاشقانه میفشارم و ازت سپاس گزارم …ان شاالله به مدار های بالاتری نایل بشی و به خواسته های دلتون برسید… عاشقانه دوستت دارم علی عزیزم💜💗💙😘🌹💞💖
سلام به روی ماه تک تک اعضای دوستداشتنی خانواده ام💖🌹
این کامنت روفقط برای تشکرازشمااستادعزیزوخانم شایسته عزیزم مینویسم، تابگم که وقتی تصمیم گرفتین دستان پروردگاربشین برای هدایت دیگران چه نتایجی روبه باراورده وچه قلب هایی که فرسنگهاازلحاظ فیزیکی دورهستندازشما ولی ازلحاظ فرکانسی نزدیک رو، زیروروکرده، چه ذهن هاکه شستشوداده وپاک کرده اززنگارسنت های اشتباه گذشتگان، دیدن زندگی شماوفرکانس کلام شماچ نتایج زیبایی که درزندگی هااا ایجادنکرده… خدایانمیتونم حتی نتایج خودم روازاول همین سریال تاالان بشمارم چه برسه به نتایجی که ازکامنت های دوستان دیدم… الهی شکر💖🙏
خدایایاریم کن تابتونم بنویسم اونجورکه حق مطلب ادابشه، من خیلی کامنت نمیزارم اماتصمیم گرفتم صدبرابرنوشتن عمل کنم هرانچه که میبینم درزندگی دربهشت…
نتایج خودم دراین ۵۴روز،دیدن زندگی دربهشت… خانم شایسته عزیزم ازت ممنونم که باسخاوت داری سبک شخصی زندگی خودت واستادروبامابه اشتراک میزاری، من قبل ازدیدن تقریباروی ماه شمافکرمیکردم زن زیبایعنی اینکه بینیش عمل شده وبی نقص باشه، گونه هاش حتمابرجسته باشه لباش حتماهمیشه رنگ رژلب روش باشه چشماش حتمادرشت وکشیده بامژه های ریمل زده باشه، میدونم خیلی مسخره ست این طرزفکرونشان ازنابودی عزت نفس داره، امادیدن چهره شماسدذهنی من رودرموردمعیارهای یک زن زیباشکست، پذیرفتم که جذابیت خانم شایسته برای زیبایی وزلال بودن فرکانس روحشه نه فیزیک بی نقص، البته شماواقعازیبایی ظاهری هم دارید، امااونچه که شمارودرقلب همه جاداده ومحبوب کرده روح پاکتون هست، ومن هم تصمیم گرفتم که مثل شمازیبابین باشم تازیبادیده بشم، تحسین کردن زیبایی هارودارم تمرین میکنم ونشانه هاش روهم دارم میبینم اینقدرسعی کردم مثل شماعمل کنم که ناخوداگاه لحن صحبت کردن ولهجه شماروگرفتم😂اینوخودم متوجه نشده بودم چندروزپیش خواهرزاده ام بهم گفت تمام اکشنات مثل خانم شایسته شده😂😁برای اولین باربهم برنخوردکه بهم بگن تقلیدکارم به خودم افتخارهم کردم که شبیه به زنی رفتارمیکنم که الگوی خودم قراردادم.. ، تونستم بعدازسالهاترس اینکه ممکنه باموی کوتاه زشت بنطربیام رودرخودم بشکنم وچندروزپیش موهاموکاملا پسرانه کوتاه کردم چون وقتی باخودم روراست شدم دیدم من موی کوتاه رودوست دارم چون ادمی هستم که راحتی رودوست دارم وموی بلندفقط بخاطردیگران بودنه خودم، اینویادمه شماهم تو۱۲قدم یه بارگفتین، ومنم فهمیدم که اشتباهه وبایداصلاح کنم این ضعفم روکه دنبال تاییدگرفتن ازدیگرانم🤔👍
ازهرزیبایی که میبینم تعریف وتحسین میکنم بااینکه خیلی ذهنم مقاومت میکنه امامن پیروزم چون راهم وهدفم درسته والگوی بینظیری دارم👌قبلاهمش دنبال جلب توجه بودم هرکاری انجام میدادم برای جلب توجه بودامادیدم که شمااینقدرشخصیت شجاع ومستقلی داریدکه نیازبه تاییدهیچ کسی نداریدحتی خودتون رومحتاج توجه استادهم نمیدونین، اینوزمانی فهمیدم که مورچه دستتون رونیش زده بودامااستادحتی خبرهم نداشت هرزنی بودکلی ناله میکردکه مردزندگیش نازشوبخره وبگه الهی عزیزم بمیرم وازاین حرفااا😂🙈اماشمااینقدرپرازاعتمادبنفس وپرازعشق وتوجه الله هستین که نیازی به توجه عوامل بیرون ندارین👍👌
اینکه خودتون میرین تودل ترسهاتون مثال ترس ازتاریکی من واقعاتحسینتون میکنم، منم بایدیه برنامه بریزم برای غلبه براین ترسم👍
من تحسینتون میکنم که باشجاعت تمام پاروی ترسهاتون گذاشتین ومهاجرت کردین وزنجیرهای وابستگی به خانواده روازپاهاتون بازکردین خدایی بعنوان یه زن که میبینم دل شیرمیخواددل کندن ودوربودن ازتمام خانواده ودوست وآشناها، بینظیری شما👍👌منم تصمیم گرفتم که به امیدالله باطی تکاملم اول مهاجرت کنم به یه شهردیگ ازشهرخودم وبعدانشالله یه مهاجرت دورتربه امیدالله، ومیدونم که میتونم چون من درسن ۲۱سالگی تصمیم گرفتم که مستقل زندگی کنم وباتوجه به مخالفت همه امامن کارخودموکردم مستقل شدم وروی هیچ کسی حساب نکردم حتی خانواده ام، ونتیجه اش این شدکه الان همه ازمن الگوگرفتن تواشناهامون قبلن زنی جراتشونداشت که حرف ازمستقل زندگی کردن بزنه توکل فامیلمون، من اولین نفربودم😂💪چون توجنوب خودتون میدونین که خیلی خانواده هاسنتی ومتعصب بودن قبلا، امامن ۱۵سال پیش این سنت روشکستم👍بخاطرهمینم الان این توانایی رودرخودم میبینم که برم یه شهردیگ وتنهازندگی کنم👍
من باتقلیدازشماواستادعزیزم باسپاسگزاری وتوجه به نکات مثبت قلبم گشاده تروبازترشده وسپاسگزارترشدم واحساس ذوق وشعف بیشتری پیداکردم والبته که بایدهنوزخیلی تمرین کنم.. امامن مصمم هستم که ادامه بدم💪… ازاستادعزیزم یادگرفتم که بایاداوری اینکه چیزی که الان دارم ارزووخواسته روزهاویاسالهاقبلم بوده سپاسگزارداشته هام باشم وازشون لذت ببرم، ومهمترین چیزی که یادگرفتم اینه که درلحظه بتونم باشم ولذت ببرم وبااینکارایمانم روبه نیروی ربم تقویت کنم واجازه بدم که خودش هدایتم کنه، چون دلواپسی ونگرانی وترس من بودکه مانع هدایت خدای درونم میشدوگرنه که خداوندهمیشه هدایت میکنه وجواب هرسوالی روپاسخ میده👌
میخواستم کوتاه بنویسم کامنتم اماطولانی شد، واگه بخوام بازم ازتغییرات ونتایجم بگم یه چندصفحه ای بایدبنویسم😂
ببخشیدکه کامنتم طولانی شدامااحساس کردم امروزبایدبنویسم ازتغییرات ونتایجم وقدردانی کنم ازشمادستان خداوندبرای اینکه بانی این تغییرات الهی درمامیشین🙏💖
ازتون ممنونم وبه رب بی همتامیسپارمتون🙏💖😘
وبازم ممنونم ازشمابچه هابخاطرکامنت های بینطیرتون نمیدونین که چقدراین کامنت هانتیجه به باراورده درزندگی من به تنها، خدامیدونه که چندنفردیگ ازخوندن این کامنت هاجواب مسعله شون روپیداکردن، روی ماه تک تکتون رومیبوسم ودستان پرمهرتون که چنین نوشته های گهرباروبی نظیری روثبت میکنن😘💖
سلام و درود خداوند بر بنده های هدایت یافته دردانه های خداوند یکتا .. عاشقتونم
دوست دارم نوشته ی امروزم را با چند آیه در صفحه ی 23 قرآن از سوره ی بقره شروع کنم و بعد بریم تمرکزی سراغ افرادی که با یک ایده ی ساده میلیون دالر شدند و باورهاشون را مرور کنیم ..
قسمت اول را اینجا میتونید ببینید که به بررسی 6 مورد پرداختیم .. abasmanesh.com
699326
و بعدشم میریم سراغ دیدن این فایل و توجه بر نکات مثبتش، از خداوند طلب یاری دارم اراده ی قوی میخواد .. و میتونم از پسش برمیام به امید خدا ..
پروردگارا من را ببخش و بیامرز و مرا به راه راست به راه راستی که نعمت هایت را بر آن ها افزودی هدایت فرما و نه رهِ گمراهان و غضب شدگان ..
آیه 147
حق همانست که از پروردگارت بسوی تو آمد هیـــــچ شبهه به دل راه مده
آیه بعد؛
هر کسی را راهـــی است بسوی حق که بدان راه یابد و بدان قبله روی آورد پس بشتابید به خیرات و عبادت که هر کجا باشید همه شما را خداوند به عرصه محشر خواهد آورد محققا خدا بر
هر چیز قادر و تواناست
151 و 152
پس مرا یاد کنید تا شمــــــا را یاد کنم و سپــس شکر نعمت من بجای آرید و کفران نعمت مکنید
ای اهل ایمان در پیشرفت کار خود صبر و مقاومت پیشه کنید و به ذکر خدا و نماز توسل جوئید که خدا یاور صابران است. ((( تکامل)))
امروز نشانه ی امروزم را زدم! اجرای توکّل در عمل
راستش! خداوند با من حرف زد … مهرِ محکمی از کاری که شروع کردم را بهم داد اونم فقط امروزی که دومین روز تمرکز روی این کاره .. خودتون با زبانِ شیرین و مقدسِ و هدایت یافته استاد
بخوانید:
چیزی که در این تحقیقات بسیار مشهود است، این است که اگر می خواهید کسب و کارتان را شروع کنید، در اولین قدم، مسیر موفقیت تان را مملو از الگوهای موفق نمایید و
کانونِ توجه تان را بر جزئیات موفقیت های آنها بدوزید، تا هر لحظه به یاد آورید که حتی از دل یک مشکل، می شود ایده هایی موفق را بیرون کشید و با همراهی
ایمان و باورهای قدرتمند کننده، آن را به ثروتی عظیم تبدیل کرد.
توی این فایلی که از صبح تا همین الان بارهای بارررر گوشش دادم گوش دادم که واقعا این مسیر درسته، این روند برای رفتن به سمتِ ایجاد کسب و کار خودم در مسیر عشق و علاقه ی خودم
درست ترینِ .. اینکه انقدررر روی الگوهای ثروت آفرین کار کنم با تمرکز با جزییات و هرر بار هر روز مرور کنم تکرار کنم که این افراد چه باورهای مهم ترینی داشتند برای رسیدنشون به موفقیتِ این
چنیی که توی *کمترین زمان رشد قابل توجه ای داشتند و میلیون هاا دلار و بعد ها با تکامل بیشتر و رسیدن به تصاعد بیلیون دالررر شدند اونم توی سنِ کمِ کم هااا
خداوند بهم گفت گفت در قدم اول، که ذهنِ من ذهنی که وضعیت مالی من مثلا شکل داده به خاطر الگوهای گذشته و باورهای اهلِ بوقِ زمان بوده ( لبخند) یا اینجوری بگم در اکثر ذهنِ ما برای
خلق ثروت و موفقیت در کسب و کارمون اینجوره که باید مثل فردی مثل آقای هاکوپیان روزی 16 ساعت سگ دوو بزنی به مدت 40 سال!!! تا بلکه به ثروت برسی!!
و چقدر سپاس گزارررر این رببب هستممم به خاطر این قوانین ثابتش خدای من خدای من .. خدایا شکرت
شکرت که میشه با تغییر باورهات فردی را بسازی از خودت که اصلااااااا هیچچچچ ربطییییی نه به سال های سالت بلکه حتی به سال گذشته و ماه گذشته ات و .. نداشته باشی …
هررر بارر با سرعت بیشتر به عالــــــی ترین تجلی حضورت در این دنیااا نزدیک و نزدیک تر شوی .. خدایا شکرت شکرت به خاطر قوانین ثابت الهی ات .. شکرت شکرت شکرت
میخوام حرفِ آخر بند آخری که میخواستم آخر بزنم را همینجا اول قبل از اینکه چندین الگوی دیگه را بگم و بنویسم بزنم ..
از صبح که دارم دوباره و دوباره بررسی میکنم این الگوهااا را به چندین باوررر مشترک میرسم ..
Number One
احساس ارزشمندی خودشون و محصولشون
Number Two
باوررر به فراوانی مشتــری … باور به فراوانی فرصت ها ..
Number three
باور به اینکه خلق پول آسانِ .. نیازی واقعاا به جووووووون کندن شدید نداره .. آسونه
Number Four
احساس لیاقت ثروتمندی .. خودشون را لایق ثروت زیاد میدونستند و راحت بودند | از کجا معلوم؟ از نتیجه هااا مشخصِ .. یادم باشه که پدر گفت که بچه هاا نتیجه هاا چیزی جز نشان از باورهای
شما نیست و نخواهد بود
Number Five
ظرفیت بالایی داشتند .. یعنی اینکه وقتی اون ایده به ظاهر مسخره میومده به این فکر نمیکردند که این ایده نمگیره و فلان و … فقططط انجامش میدادنددد و چقدر نگاه بزرگی به کارشون داشتند
.. یک نگاه نامحدود ..
Number Six
آدمای مسئولیت پذیر و البته نامبر Seven: اینکه آدمای اطرافشون و خودشون افرادی بودند که ویژگی تحسین گری را داشتند
یک مثال میخوام بزنم برای این مورد .. مخصوصا بیشتر الان میتونم درکش کنم با دیدن سریال زندگی در بهشت و مخصوصاا این قسمت هاا که خانواده ی عزیز رایان اومدند اینجا و حالا این مهمون
های عزیزز، دارم به وضوح مییبینم که هر کسی مسئولیت کاری را بر عهده گرفته هر کسی داره خودش غذا درست میکنه برای خودش و یا توی یک تایم خاصی برای تیم .. یک نفر غذا درست میکنه
یک نفر ظرفا را میشوره یک نفر .. ایناا اسمشون مسئولیت پذیری نیست پس چیه؟!
اینکه خانواده ها به بچه هاشون اجازه میدند که خودشون کسب و کار خودشون را داشته باشند اینکه اجازه میدند بچه هاشون از همون بچگی به دنبال عشق و علاقه اش بره و محدود نکنه که
هیچچچ بلککههههه فقط و فقطط بیان به بچه هاشون اعتماد به نفس بدند عزت نفس بدند عشق بورزند … بگن که جولی جان لوسی جان ریچارد جان محمد جان مارکو جان سید جان .. تو
میتونی عزیزمم این عالیهههه چقدررر خوبه و میدونید محیط اطراف این بچه هاا با ادم هایی پر باشه که بهشون گفتند تو میتونی .. این مورد 7 مورد مشترک همه ی الگو ها نیست چون خیلی ها
بودند توی بدتریننن شرایطططط در حالی که تنها ترین بودند توی یک محیطی بودند که پدر و مادرشون جدا شده و مواد و این چیزا بوده فضاشون ولی اون فرد از دلِ همون خانواده ثروتمند شده
موفق شده .. یاد داستان حضرت نوح و فرزندش افتادم یاد این داستان قرآنی .. و بر عکس این داستان یاد داستان فرعون و موسی .. میشه میشه بدترین شرایط موسی هااا به دنیا بیان و بزرگ بشن .. و
میشه نوح باشی و فرزندت ناخلف ..
و این هم بگم که دیدم توی همین نتایج مالی … هر کسی که تونسته یک مسئله بزرگتری را حل کنه تونسته منجر به رشد بیشترر جهان بشه ثروت بیشتری را خلق کنه ..
درک همین کافیه که بفهمی چقدر اون محصولاتی که روی روح و روان تو تاثیر میذارند برای همیشه چقدررررر داره منجر به رشد بیشتر دنیاا میشه تا محصولاتی که فقط یکبار مصرف و .. و حالا
انتخاب مسیر زندگیت میتونه بهتر و آگاهانه تر باشه ..
در ادامه
الگوی هفتم
مردی که پس از ازدواج ایده ی طراحی سایتی به ذهنش میاد برای حل مسائل عاطفی افراد متاهل ashley madison سایت قرارهای عاشقانه
یعنی اینجوری دوست دارم ذهنِ نوئل بیدرمن را بخوانم که این فرد که باورهای درستی داشته با خودش در صلح بوده با تنهایی خودش حال میکرده و همین در صلح و خواسته اش اینکه بهترین
همسر دنیا را داشته باشه .. خداوند بهترین را که هم مدارش هست را جذبش میکنه و ازدواج میکنه و بعد از ازدواج انقدر که حالا هم در کنار هم عالیی زندگی میکنند خداروشکر و احساس فوق
العاده ای دارند .. بسیارر احساس خوشبختی میکنند این ایده بهش الهام میشه که یک سایتی بزنه این وکیل شجاع، و میزنه و توی همون سال های اولیه سه میلیون عضو پیدا میکنه! سه میلیون .. کم
کم این سایت گسترش پیدا میکنه و آخرین اماری که نگاه کردم تا فوریه 2019 بیش از 60 میلیون عضو از کل دنیاا داره .. یک سایت و این همه عضو؟! یک سایت و این همه حل مسئله؟! اوهوم
باورهااا داره نتیجه ی کار را نشون میده ….
8
مردی که ایده ی یک میلیون دلاری نظافت سگ را به راه انداخت
متیو در سال 1987 یک مرکز خدمات نگه داری از حیوانات اهلی داشته در شهررر زیبایییِ کلمبوس اوهایو ( چقدررر خاطره داریم از این شهرر مخصوصا نورث مارکت در سفر به دور آمریکاا .. واقعاا
ممنونم استاد جان ممنونم مریم جان برای نعمتِ سفربه دور آمریکاا) و همون زمانم فول تایم کار میکرده و از هر دو کارش جمعا 12 دلار خلق ثروت میکرده، ازدواج هم کرده بوده یک فرزند داشته و
یک فرزند در راه .. خلاصه که این فرد خسته میشه از این دویددن .. و حسابی تضاد اینو داشته که آزاددد بشه وقت آزاد داشته باشه و بتونه در کنار خانواده اش وقت بگذرونه و درآمد بیشتری داشته
باشه و .. این تضادها و همانا ارسال فرکانس درست درخواست روحیش .. خداوند پاسخ میدهد .. با یک ایده در راستای همون مسیر عشق و علاقه متیو این میشه که
این ایده میاد که آقاا متیو بیاا ولسه 100 هزار سگی که در 15 مایلی خونه ی توست کاری بکن .. این اقاا میاد و میره واسه نظافت محوطه حیوانات .. و نکته اش اینجاست که این اقاا حسابی از
رضایت مشتری ها و کار کردن در حیاط های مختلف حسابـــی لذت میبره لذتتت عشق میکنه .. بعد از یک مدت که فقط خودش بوده و این فرکانس هاا چنان قوی بوده که کارش میگیره
خداروشکر و میاد حتی 6 تا ماشین دیگه تهیه میکنه و 7 نفر هم را استخدام میکنه و دستی برای روزی رساندن بهشون میشه .. خلاصه اینکه با این تعداد این تیم هفتگی به 700 مشتری ثابت
سرویس میدند ..
بعد از یک مدت که بازمم متیو باور داره که میشه شرایط از اینم بهتر بشه .. همون فرکانس های بهتر از قبل فرستاده شده اش کارش را میکنه حالا که جووون گرفتن .. اینکه بهترین دستِ خدا میاد
و و متیو را شریک خودش میکنه و حالا این افراد بزرگترین ارائه خدمات امور نظافت حیوانات در آمریکا را دارند ..
خدایا شکرت
9
فریزر دوهرتی از همون 14 سالگی با دستور پخت مربای مادر بزرگ توی همون خونه با عشق شروع میکنه به همراهی لذت به ساختِ مربای خونگی .. توی 16 سالگی مدرسه را رها میکنه تا با
تماممم تمرکز مشغول این کارش عشقش بشه این میشه
این نوجوان که الان 31 سالشه .. توی همون زمان چیزی حدود 500 هزارتا مربا تولید میکنه و میفروشه یعنی 10% نیاز بازار انگلستان .. همین میشه که با همین ایده ی ساده ی سنتی حتی
توی همون سنِ کم میلیون هاا دلار خلق ثروت میکنه .. واقعاا همه ی ماا ادمااا هر چیزی که برای خلق ثروت لازمه درونمون داریم داریم داریم ..
10
دوستانی که با ساختِ عینک برای سگ میلیونر شدند!
چیزی که حالا *بیشتر درکش میکنم از حرف پدر اینه که پدر(آستاد) ایده و الهامات از تمرکزِ تو میاد .. یعنی اینجوری هست که الان که دارم بیشتر توجه میکنم به کسب و کارها میبینمم
این ایده هایی که اومده اون فرد یا افراد از قبلللل پیش زمینه داشتند در مورد اون کار، تجربه داشتند . حتی همین دوستانی که با ساخت عینک برای سگ در ابتدا تلاش کردند .. این افراد از قبل
عینک ساختند ولی نه برای سگ .. اما در ادامه با خواسته های بزرگترشون با کم تر شدن فاصله ی فرکانسی اشون با درخواست مستقیم از خداوند .. در ادامه همین تمرکزِ عشقِ خلاقیتِ این ایده
بهشون الهام شده که بیا و عینک بساز برای سگ .. و وقتی که هم اومدند واقعااا انجامش دادند .. دست دست نکردند انجامش دادند عمل کردند بهش ..
درس دیگه ای که از همین بچه هایی که این ایده را پیاده کردند و میلیون هاا میلیون دلار پول خلق کردند اینه که همون نکته ای که توی قدم اول و جلسه ی استثنایی 4 بود .. اینکه چطوری یک
باور تثبیت میشه چطوری قوی تر میشه .. اینکه نتیجه که رخ میده ربطش بدی به همون باورهااا .. به کار ذهنی بودنِ این نتیجه بهتر و بهتر ..
دقیقااا همین دوستانی که این ایده را پیاده کردند میلیون هاا دلار پول خلق کردندد حالااا که نتیجه ثابت شده اومدنددد قدم بعدی را برداشتند .. چکار کردند ؟
اومدند کسب و کارشون را گسترش دادند و ایده های بعدی اومد در حالیییییی که هنوزم این افراد با عشق و شور و شوق و انرژِی مثبت داشتند کارشون را انجام میدادند و لـــذت
میبردند* اومدند ..(( خدای من خدایا شکرت برای اشک ها .. خدایا شکرت .. Sorry guys .. خدایااا یعنی میشه منم یک روزی داستان موفقیتم را بگممم به کلِ دنیااا .. بگم از تو بگم .. بگم که
دنیا بازی و هر چی توشه اسباب بازی ؟ بگم از تو .. بگم از دلِ پاک .. بگم از عشق تو .. بگم از نشانه های تو .. درک تو .. بگم از بزرگی و عظمت توو و هیچچچچ بودنِ من و هر کسی که میشناسم و
میبینم .. بگم و بگم از ابراهیم حنیف و حبیب و خلیل تو .. خدا جون .. ببخشید برای تمام گناهان و اشتباهاتم .. ببخشید .. پروردگارا سپاس و ستایش مخصوص توست .. توست تنها از تو یاری میجویم
و تنها از تو یاری میجویم .. ای صاحب و مالک روز جزا .. تویی بخشنده و مهربان .. پروردگارا مرا هدایت کن به راه راست به راه راستی که بر آنها نعمت روز افزون عطا فرمودی .. پروردگارا من را به راه
خویش هدایت کن .. به راهی که به خاطرش اینجام .. پروردگارا کمکم کن برای قوی تر کردن اراده ام اراده ی پولادینی که فراموشش کردم .. پروردگارا یعنی میشه منم یک روزی انقدررر پول داشته
باشممم .. میشه آزادِ آزاد باشمم از چنگال هر فکر محدودی از شیطان .. پروردگارا من تو را با امید صدا میزنم .. با امید … و میدونم پاسخم را میدی … به قول هم پاره ام حسین بن علی: *هر که تو را
دارد چه که ندارد؟!! آخه چه که ندارد .. چه که ندارد .. چه که ندارد .. فقط تو .. فقط تو .. من از این زندگی چی میخوام که در تو یافت نمیشه؟ چرا نمیفهمم من … چرا ایمانم را بخوام فراموش کنم ..
پروردگارا به امید تو .. بیا ادامه بدیم .. بیا که دوست دارم سربلند باشم دوست دارم و میخوام که روممم سفید باشه در مقابل تو حبیبم در این دنیا و آخرت .. روزی که توی محشر همه دور هم میایمم
و همه را جمع میکنی اون روززز اون روز روم سفید باشه .. نورانی باشمم دور تا دورمم مثل خورشید بدرخشه .. میتونم اون روزم را ببینم که دارم میخندمم .. و سربلند هستم .. و هر کسی که به نوری
که از من می تابد او هم نورانی میشود .. خدایا شکرت .. شکرت شکرت .. ))
آره دوستان، بعد از اینکه نتیجه ها ثابت شد و هم پاره هامون که این ایده را اجرایی کردند با ایمان، ایده اومد الهام شد بهشون که کوله پشتی و جلیقه شنا و تی شرت و کلاه هم برای سگ درست
کنند .. این کاروو کردند و بازمم نتیجه هاا بسیار بزرگتر شد .. و اتفاقی که افتاد این بود که از همون ابتدا که این ایده را با جسارت و شجاعت انجامش دادند رسانه های مهمِ آمریکایی ((( که من
میگممم، دست های قدرتمندِ خداوند یکتا))) کار بچه ها را تبلیغ کردنددد به رایگان هااا!! و اینجوری که بازم فروش میلیون میلیون دالر $ بیشتر و بیشتر شد خداروشکر واقعاا بهشون تبریک میگم
تحسین میکنم بچه ها ..
خودم را هم تحسین میکنم که دارم با نوشتن این الگوهاا لذت میبرم .. خداروشکر .. تحسین میکنم خدایم را و نه خودم را خدایم را که اینجوری بهم میگه و من مینویسم .. بخداا که من هیچی از
خودم ندارم این کله هم مال خودم نیست این بینی این چشم ها .. چی هست که مال خودم باشه .. پولمم مالِ خودم نیست .. لباسم مال خودم نیست .. صاحب من تماممم من خدای من خدای
بینظیر و شاهکار ِ من … ممنونم پدر که من را با خدایم بهترین دوستم آشنا کردی ممنونم ممنونم .. هر چند که من در همون سفرهااای که با کوله بود به تنهایی توی جاده ها توی خیابون توی کویر
و جنگل هااا باهاش حرف میزدم و همونجااا ها صداش برای من به وضوح شنیده شد .. امااا با درس های شما بود ساختن این رابطه .. اصول ماهی گیری با شما بود .. با شور شما با عشق شما .. ممنونم
ازتون نه فقط من بلکه یک دنیاااااا یک دنیا ازتون ممنونِ و این دنیااااا آرزو میکنه برای شما که بازم بیشتر و بیشتر بهتون اعطا بشه .. الهی آمین .. عاشقتونممم من عاشق مری جان .. عاشق رابطه ی
تحسین برانگیزتون .. سپاس گزارم سپاس گزارم سپاس گزارم .. عاشق الهام جان فرهادی عاشق ِ مِهربان، عاشق ابراهیم جانِ خلاقِ توحیدی .. عاشق این خانواده ای که اگر الان دارم به خاطر خواسته
ی شما و اراده ی پولادین شما بوده .. ممنونمم ممنونم
11
مردی که با تولید استخوان جناغ ( استخوان آرزو) میلیونر شد .. داستانش خیلی باحاله .. چقدر ایده میتونه ساده باشه .. و چقدر داره بهم میگه که واقعا پول خلق کردن آسان ترین کار دنیاست لذت
بخش ترین کار دنیاست .. یک مسئله سادهههه و حتی خرافی را حل میکنی و به همون میزان ثروت خلق میکنی چقدر سالی 2.500.000 $ سود خالص .. خدای من
و چقدر باور داشته به اینکه این ایده میگیره .. مقاومت نشون نداده .. حرکت کرده ساخته .. چقدر عالی به فراوانی مشتری باور داشته به فراوانی اینکه میخرند .. فراوانی پول .. خدایا شکرت
12
زنِ خانه داری که بالشتی را ساخت که با مقداری ذرت درون بالشت و بعد گذاشتنش توی مایکروفر به همین راحتی با همین ایده ی ساده یک بالشت نرم و گرممممی درست کرد که میلیون هاا دلار
ازش پول خلق کرد .. و در ادامه انجام این ایده بازممم بهترین و مناسب ترین دستِ خدا اومد و این ایده را گسترششش دنیایی داد .. و در ادامه بازم این خانم اومد حتی کتاب نوشت و چاپش کرد از
تجربه هاش .. ببین نشد نداره برای این افراد ثروتمند و موفق ..
دوست دارم فکر این هم پاره امون را بخوانم ..
اینم بگم بازم که این ایده زمانی اومده که دقیقااا ایشون یک کلییی از قبل هم تجربه بافندگی و دوختن با چرخ خیاطی داشته یعنی در واقع عاشققق این کارش بوده .. لذت میبرده از کارش ..
در همین ادامه هااا بوده در حالی که قطعااااا احساس لیاقتِ زندگی بهتر ثروت بیشتر و هر چیز بهتر را ایجادد کرده و در همین قطعا بوده در همین عشق و علاقه اش بوده که این ایده حالا
یک شب اومده و اومده دست دست نکرده و شروع به طراحیش کرده خداوند اطلاعات لازم دست های لازم را آورده و ایشون دیده و خوانده حالا اجراش کرده بازم و هر بار ایده اش را تکمیل کرده وو
چیزی که حس میکنم اینه که وقتی این ایده بهش داده شده چقدر عالیی تجسم کرده از یک بالشت نرم و گرم و اینکه این بالشت حالا زیر سر بچه های نازنین و چقدر دارند لذت میبرند ..
یعنی در واقع ایشون از همون تجسم هااا در حال خلق کردن بوده ( این در حالیه که برای ذهن فرقی نداره بین واقعیت و رویا ) و وقتی که درست میکنه این بالشت را اول برای بچه های اطرافیانش
دوخته و تحویل داده بعددد خداوند بهش گفته عزیزممم این ایده پتانسیللل خیلییی بالاتری داره هااااا همین میشه که دوباره به یاد میاره وجودش میخواد که بایددد بزرگ فکر کنی .. باید
Big Picture جلو چِشِت باشه .. و در ادامه میره جاهای کوشولو که این کار را بفروشه این کارو میکنه .. و در ادامه انقدر کارش میگیره که حتی نصف ِ شبش هم بهش زنگ میزنن و بهش میگن
آقاا بچه ی من اینو نداره و برای این بالشت نرم و گرم بی تابی میکنه عشقم .. ( لبخند )
نتیجه گیری= اینکه ایشونم مثل افراد بالا باور داشته به فراوانی مشتری .. باور داشته به ارزشمندی خودش و محصولش .. باور داشته که میشه از اینم بهتر بود .. باور احساس لیاقت ثروتمندی داشته ..
خداروشکرررر
13
Alex عزیزی که پیکسل های 1000در1000 را به قیمت 1$ دلار در سایتی که درست کرده بود میفروخت .. الکسِ 21 ساله در سال 2005
فقط چندین ماه کافی بود که میلونر بشه .. با همین ایده ی ساده هااا .. یک سایت یک پیکسل
اگر این الگو نشون نمیده که پول در آوردن چقدر راحتِ و ساده است پس چی را نشون میده؟!
یعنی الکس و فریزر دوهرتی نشون میدند که آقاا توی سن کم میشه میلیونر شد .. کشوری که توش زندگی میکنی مهم نیست .. شهری که توش زندگی میکنی مهم نیست .. تحصیلات داشته باشی نداشته باشی مهم نیستتت اصلا .. مذهبت مهم نیست اصلا … سنتی باشه ایده ات یا آنلاین مهم نیست ( هر چند با رشدِ دنیااا انتخابِ کسب و کار من آنلاین= که بهش میگم همگام شدن با رشد دنیا .. البته که خودم توی کسب و کار خودم که کار در سفر میکردم روش سنتی را تجربه کردم برای یکسال ) ..
نشون دادند این الگوهاا که واقعا تمرکزت هر جایی باشه ایده ها میاد .. یعنی ایده ها از نقطه ی تمرکز تو می آید ..
خدایا شکرت
14
فردی که نامه های عذر و بهونه را ایجاد کرد برای دانشجوها و کارمندان و .. !! ( لبخند) ایده را ببینید ..
یعنی حتی وقتی اینو خواندم گفتممم باورر کن که حتی خودِ ایده هممم مهم نیستتت اصلا مهم نیست … مهم باورهاییی تو هست.. آخه پسر فکرش را کن این ایده نامه های عذر و بهونه؟!!! هوم
پکیچی بفروشی 25$ و بعد فقط و فقط کسب و کارت را با 300$ شروع کنی ( اینم نشون میده که برای شروع کسب و کارت نیازی نیست که میلیون هاا میلیون پول داشته باشی بلکه از هیچی میشه شروع کرد مثل ایشون و حتی خودم توی همون درست کردن کارهای دستی بافندگی ام و دریم کچر و این چیزها را فقط با 178 تومن شروع کردم .. و میلیون ها تومن ازش پول خلق کردم خداروشکر )) و حالا این فرد درهر ماه 15 هزاررمراجعه کننده دارد .. کارش هم فقط با یک لپ تاپ و دسترسی به اینترنتِ به همین راحتی .. حالا فکرش را کن دقیقاا هر جایی باشه زیر بارون توی سفر توی خواب و بیداری به همین راحتی داره پول خلق میکنه .. مثل استاد که توی سفر به دور آمریکاا چقدر دیدم که با عشق توی همون آر وی هم کارش را انجام میداد هم پول خلق میکرد هم ..
15
برنارد مک کوی، کشیشی که سایت lasermonks را طراحی کرد یک خرده فروشی اینترنتی هست که کارتریج ها و دیگر لوازم اداری را با off% به فروش میرساند ..
فروشش در سال 2002 با 2 هزار $ شروع شد و در سال 2005 به 2.500.000 $ رسید .. همون موقع روزی 200-300 تا ثبت سفارش داشته ..
حالا داستانش چیه .. یک روز کارتریج چاپگرش تموم میشه بعد دنبالش میگرده که بخره همون رنگ پرینتر بعد یک قیمت مناسب نمیبینه .. و همین میشه به فکر خودش میافته که راش بندازه .. که اینکارممم میکنه و میشه اینی که میبینی .. حالا و بیا ببین چه کرده این شاه پسر .. چه مجتمع بزرگی داره .. چه سایتی چقدر فروش …
یعنی دقیقا از دلِ یک مشکل تونست یک ایده ی موفق را بکشه بیرون که با ایمان و باورهای قدرتمند کننده آن را به ثروتی عظیم تبدیل کنه دمشش گرمم خدایا شکرت ..
خدا میدونه چقدر از همین ایده هاا به ذهنِ تک تک ماا رسیده ایده هایی که فاصله ی فرکانسی زیادی با ما نداشتند .. ولی هیچ که هیچ ولی همیشه فراموشش که هیچ حتی نگاه هم بهشون نکردیم ..
اما 16 امین که: در واقع کارآفرین برتر کشور هم هست، معرفی میکنم علی (جان ِ) حسنی توحیدی با سنِ فقط 17 سال .. شده کار آفرین برتر همین کشورِ ایران توی همین سال ..
علی اینجوریه که بازم دستِ خدا میاد و علی را سوق میده به سمت کسب و کار اینترنتی .. کار علی اینه؛
تولید محتوا ، تبلیغات در رسانه دیجیتال، بازاریابی و مدیریت شبکه های مجازی
علی توی مصاحبه گفته بود: سیاستهای مدیریتی اش باعث ایجاد درآمد صعودی همراه با کاهش هزینه و افزایش فوق العاده بازدهی کسب و کارهای اینترنتی شده.
و همین علی با همین ایده با همین جسارت با همین شجاعت با همین ایمان با همین توحید عملی بببین با خلق خواسته اش باعث شده که چنددد نفررر را بیاره سرکار چند نفر ناجوون مثلِ خودش خدای من .. چه جسارتی داره چه شجاعتی داره .. اصلا وقتی مصاحبه هاش را گوش دادم توی شبکه دو و آموزش .. لذتت بردم از شخصیتتتششش دیدممم دیدم که خودشِ دیدم که خودش را باور داره دیدم که باور نکرده حرف های چرت و پرت غالب جامعه که پول نیست کار نیست برای موفق شدن حتماا باید پارتی داشته باشی و … از این باورهای محدودکننده .. چقدر عالی تو مصاحبه اش این باور را کشیدم بیرون که گفت هر کسی خودش مسئول زندگی خودش هست … و چقدر زیبا گفت در ادامه اینکه؛ نترس! شجاع باش! تو بخواه و حرکت کن بخدااااا قسممم درهاا برات باز میشه .. بخدا درها برات باز میشه … تو حرکت کن فقط .. تو ایمانت را نشون بده …
داستانش هم اینجوری میشه که،
داستان اینجوریه که علی توی مدرسه یک تیم را شکل میده و بعد سایت طراحی میکنند و بعد برای اینکه جذب مخاطب داشته باشند میبیندد که از پس تبلیغ های سنگین توی سایت ها و جاهای مختلف برنمیان به این فکر میافتند که از داشته هاشون مثل همون جوری که این ایده اومد، تیم را شکل دادند، و سایت طراحی کردند .. و حالا هم بخوان که به شکلِ درست و با داشته هاشونننن جذب مخاطب کنند این میشه که به فکر کمپین تبلیغاتی میافتند و این کمپین را ایجاد میکنند .. کم کم مخاطب ها هم میان ( تکامل ) و اینجوری میشه که روی غلطک میافته خداروشکر ..
چقدرر این شاه پسر را تحسین میکنم، که در پاسخ مجری گفت .. یک جوری که مثلا شونه اش را بندازه و بالا و واقعاا بعد بگه باباا آره خلق پول آسون.. آسونه .. هر کسی مسئول زندگی خودشِ .. تو بخواه توو اول بخواه هدایت میشی ..
خدایا شکرت شکرت که هر روز داره به تعداد افراد ثروتمند دنیا افزوده میشه .. اگر ادامه بدم اگر ذهنم را با چیزهای مثبت پر کنم اگر ذهنم را با این الگوهاا و تحسینشون با صمیم قلب پر کنم در ادامه منم میتونم با ایمان و امید یکی از همین افراد بشم و اون موقع دنیا بخواد که داستانِ من را بگه توی همین الگوهای ثروتمند و موفق به امید خدا . من امید دارم وو من خدا را صدا میزنم .. خدا را .. و فقط از خدا میخوام که کمکم کنه خدایی که باور دارم از رگِ گردن هم بهم نزدیک تره توی قلب من همیشه و همه جا همراه من منو میبینه صدای منو میشنوه توانایی انجام هر کاری را داره .. هوامو داره ازم محافظت میکنه خیر و شرم را بهم وحی و الهام میکنه .. این خدای من این خدای درونِ من همون خدای محمد و موسی و ابراهیم و پدر و مری و یوسف و جف بزوس و ایلان ماسک و علی حسنی و این همه الگوهای موفق و ثروتمند هم هست خدای آیندگان هم خواهد بود .. این خدای دروِن من میگه هیـــچ برگی بی اذنِ من روی زمین نمی افته .. هیچ برگی ..
خدایی هست که نه تنها من بلکه تمام موجودات را خلق کرده این زمین زیبا و شگفت انگیز را خلق کرده زمینی که یک روزی استارتِ جهان گردیش را هم پادشاه مارکووو خواهددد زد شرافتمندانه اون جوری که میخواهد اوووم .. همونطوری که دو سوم ایران را گشته .. آره این خدای یکتا، رب هم هست، قدرت خودشِ سناریوی خودش برای من و تمام جهان هستی کامل ترینِ بی نقص ترین هدفمندترینِ ..
IN GOD WE TRUST
من به خدا اعتماد دارم .. همین خدایی که راهروی و نور مسیرِ پدر شد و خواهد بود ..
باید تسلیم بود .. و امیدوارم که همواره به نقطه ی تسلیم نزدیک باشم .. سختهِ کنترل ذهنِ قوی میخواد .. ولی میتونم .. میتونم .. الهی به امید تو ..
اینم از الگوهای این قسمت تا به امروز ..
اما این قسمت ..
دمِ بچه هاا گرم که واقعا مسئولیت پذیر هستند چقدر تحسین برانگیزِ که ظرفا را با هم میشورند به این تمییزی .. همه چیز را میذارند سرجاش
عه تا حالا نمیدونستم که ظرف های چدن را باید سریع خشک کنی تا زنگ نزنه .. و چقدر این همکاری را تحسین میکنم بین اریک و خانم عزیزش .. که هم ظرفا را میشوره چقدر خوب میشوره ( لبخند ) دمش گرم دمشون گرم چقدر خوبه چقدر زندگی را ساده گرفتند بااباا خدایا شکرت
.واقعا این سینکِ ظرف شویی پارادایسمون فوق العاده است .. یک نعمتِ واسه خودش .. چقدر کار را راحت کرده .. عاشقتونممم من .. بریم پینگ پونگ
ای جانم برای این خوابِ قیلوله .. چقدر این مبل هاااااا عالیهههه خدای من چقدر نرمِ و لطیفِ خدای من .. کی بشه بیایمم اونجا یک خوابِ قیلیوله ای در کنار دیگر تجربه های ارزشمند دیگرمان در کنار بست فمیلیون انجام بدیم آمریکااا … خدای من خدایاا شکرت ..
من عاشقِ این عاشقتم هاتون هستم .. به به الان دیگه که این جلیقه شنا را میبینم تنِ این سگِ زیبا میدونم داستانش از کجا شکل گرفته ..
MERY COMING .. ای جانم مادر جانا و پدرجانا همه رفتند تو آب .. هااا خدایا شکرت .. به به به این گود بوی براونی .. واقعا این آزادی مالی و زمانی و مکانی شما را تحسین میکنم ..
خدایا شکرت برای این هوااااااا چقدرر خوبه این هوااا بابا این اسمون خدای من چه ابرهایی .. چه هوایی چقدر سرسبزِ اینجاا خدایاشکرت به به کی بشود اینجاا هم حسابییی شنا کنیم .. واترر پولوو هم حال میده توی این آّب .. باس تجربه اش کنیم .. یکی شنا میکنه یکی روی پدالو هست یکی روی آب یکی بازی میکنه هر کسی دقیقا در حالِ انجام یک کارِ و این چقدر تحسین برانگیز هست .. هیچکسی مسئول حالِ خوب دیگران نیست هیچ کسی مسئول این نیست .. همه در کنار هم دارند لــذتِ بیشتری میبرند از بودن در کنار هم .. حتی با این وجود که ما از فرهنگ های متفاوتی هستیم ..
باریکلااااا استااددد بالاخره از اون شیرجه های بک زدی هااا انقدر که دیدی که بچه هاا زدند و شما هم زدی آفرین تحسین میکنم شما را .. واوو اوه اوههه این روی این پرید .. چی شد .. واوو خدای من چقدر حال میده هاا چه شنایی نه استخر بلکه این دریاچههه واووو خدایاا شکرت شکرت برای بهشتِ زیبامون .. باریکلااا این دوستمون چه زیرابی فوق العاده ای رفت .. آفرین دمش گرم
شمااا را تحسین میکنم مری جان چقدر تحسین میکنی عالیی بچه هاااا هر حرکت زیبایی را …
اخیش خداروشکررر که بعد از شناا واوو چقدر میچسبه یک خوابِ عمیق .. هه هه خدای من آمازون پرایمم این بار (لبخند)) مهمان هامون برامون کار را آورده دمِ آر وی خدای من .. خدایا شکرت واقعااا
چقدر آمازون را تحسین میکنم چه انقلابی توی دنیااا همین جف بزوس راه انداخت ..
واوو اریک عجب صندلی داره فوق العاده استتت .. خدای من منمم میخوامم .
چقدر خوبهاین جای آشپزی چقدر با عشق توضیح میدند چقدر عالیه که شما مریم جان پیگیری میکنی .. سوال های عالی میپرسی پاسخ عالی دریافت میکنی بعد تحسین میکنی بعد هم فیلم میگیری هم استوری تلینگ میکنی هم میل میکنی تجربه میکنی خدای من چقدر شما تحسین برانگیزی .. هم خدا هم خرماا ( لبخند) و چقدر زیبا و عالی تشکر میکنی .. واوو 14-15 ساعت توی 250 درجه فارنهایت توی همین دستگاه اسموکی درست کردند .. خدای من .. و سنگین ترین و سفت ترین گوشت چقدرر به قول شما نرمِ نرم شده .. خدایا شکرت
خداروشکر به خاطر وجود ارزشمند کِریِک .. CRICK TO BRIGHT واوو فکر کنم اینو گفت اریک بعدش وقتی شما اسمِ و تلفظ کریک را درست کردید .. چقدر این قسمت هاااا فوق العاده است همشون اینجورن ولی الان این قلب و ذهنِ من در هماهنگی و در صلح بودنم چقدر خوبه چقدر تحسین برانگیز چقدر دارمم لذت میبرممم خدایا شکرتت … چقدر با همین صحبت کردن ها و توجه کردن ها و سوال های خوب چقـــدر آگاهی امون بیشتر شده چقدر رشد کردیم .. با اومدنِ این مهمان هاا ..
عاشقتممم من پدر که اینجوری توضیح دادی که پای تصمیمت موندی برای گیاه خواری و با این وجود که این غذا درست شده بود و همینطور عذای قبلی را بازم تست نکردی و چقدر این درسِ داره یکی اراده ی قوی شما که همینجوری اصلا دارید جلوی هوس اتون را میگیرید و اراده اتون را قوی تــــر میکنید و یکی دیگه اینکه درسِ فوق العاده از عرت نفس بهم دادید که بهم گفتی محمد خودت را تحسین کن تحسین تحسین به خودت افتخار کن برای هر تصمیمی که آگااهانه گرفتی ..
چقدر این ظرفای یکبار مصرف وقتِ بیشتری را به خودمون داده برای اینکه با مهمان ها بیشتر باشیم .. چقدر این آتیش فوق العاده روشن کرد اریک واقعا تحسینش میکنم این مرد طبیعتِ را .. چقدر این مهمان ها را تحسین میکنم چقدر شما را تحسین میکنم چقدر خودم را تحسین میکنمم خدایاا شکرت به خاطر وجود ارزشمندم
و چقدر خوشحالم که شما پدر نظرات راا میخوانی این انرژی و شوق و انگیزه ی بیشتری به من میده برای نوشتن برای ادامه دادن .. برای اینکه بخوام واقعا بهترین خودم را نشون بدم .. ممنونم ممنونم ممنونم تا قسمت بعد خدا به خیر و همراهتون .. دوستون دارم.
از اراده ی محمد برای نوشتن این نوشته ارزشمند تشکر میکنم. و آرزوی بهترین هاا را براش دارم چیزی که لیاقتش را داره بهترین هاا بهترین زندگی بهترین کسب و کار بهترین دوستان بهترین زندگی بهترین ..
خداروشکر برای امروزم ، چقدر تصویر فایل پر از حس و حال خوب و انرژی مثبته
چهره های خندان و شاداب و اون سبزی عمیقی که از انعکاس درختها روی دریاچه افتاده
و اون آسمان آبی فوق العاده زیبا
خدایا شکرت
چقدر این مهمانها هم ویژگیهای خوب و دوست داشتنی دارند
البته که خانم شایسته عزیز و استاد هردو عادت بر تمرکز بر نکات مثبت هر چیزی دارن
و حالا هم یکی از نکات خوب این مهمانهای عزیز تمیزی و نظمشون هست و این منظم بودنشون و اینکه چقدر واقعا قشنگ همه کارها رو برای خودشون تقسیم کردن ، حتی کوچکترها
تا این سفر هر چه بیشتر براشون لذت بخش تر بشه
و واقعا این بچه ها قابل تحسنین و به گونه یی نیستن که الان در اغلب خانواده های ایرانی بچه ها کاری نمیکنن و تمام کارها با پدر یا مادره
و این نوع تربیت برای من درس بسیار بزرگی داره
و واقعا چقدر بچه ها توی آمریکا زود مستقل میشن و دلیلش همین نظم و دادن مسعولیت حداقل کارهایی که میتونن به راحتی از پسش بربیاد ، هم خودشون لذت بیشتری میبرن و هم بچه ها یاد میگیرن که خودشون مسعول خودشون هستن
با همین کارهای به ظاهر کوچک
و ریک مرد آرام و با دقت در انجام کارها و آشپزی خوشمزه ش
چه ظروف با کیفیتی ،و چقدر برای خودشون ارزش قاعلن که همچین ظروفی رو به سفر با خودشون آوردن
اصلا این آدما برای راحتیشون فکر همه چیز رو کردن
حتی اکن توری برای ظرفهای خیس که داخلش میذارن تا خشک بشه راحت
و استاد با اون مبلهای راحت و خفنت که هر بار میبینمشون و گاریش رو کیف میکنم که خونت فقط وسایلی داره برای راحتی و اونم از نوع با کیفیتش و نه برای تجملات
چقدر این تصویرها ذهنم را تغییر داده در خیلی موارد
و چقدر اون دختر منظم بود که رویه مبل دو صاف و مرتب میکرد
استاد چقدر شما باحال و مهمون نواز و آسون گیر و سخاوتمندید آخه ❤❤❤
که هر آدمی میاد خونتون انگار مدتهاست داره با شما زندگی میکنه اینقدر که راحته اونجا ، حتی کسانی از یه فرهنگ و کشور و زبون
و آدمهایی که بار اول میبینن شمارو
شما به هیچ چیز نمیچسبید در این دنیا ، و نه هیچ کسی ، رها ..
خدایا یقین دارم یه روزی میام و از نزدیک این همه مهربانی شما دو نفر رو با تمام وجودم لمس میکنم و این همه زیبایی رو تجربه میکنم
با تمام وجودم و قلبم در آغوش میگیرمتون
و اون دریاچه به این وسعت که هر چقدر هم آدم باشه هر کسی برای خودش داره لذت میبره به شیوه ی خودش
یکی با شنا ، یکی روی قایق
یکی روی تیوپ ، یکی با شیرجه زدن
و یکی هم فیلم گرفتن از این همه شادی و لذت و لذت ضبط و نشان دادن به آدمهایی در فرسنگها فاصله
وای استاد اونجا که دستاتون رو به میلهای پلهای نرده گرفتید و از پشت خودتون رو آرام رها کردید توی آب و به پشت پا میزدید توی آب
و صدای شالاپ شالاپ آب دیونه م کرد
انگار خودم داشتم اونطوری راحت به پشت روی آب لم داده بودم
چرا اینقدر نزدیک خودم رو حس کردم اونجا 😢
عجب حسی بود
وبرونی که عجیب دوست داشتنی شده گلوییی تازه میکنه در اون سوی دریاچه
چه آرامشی حاکمه ، چه ابرهایی و آب خنک دریاچه که گرمای بعدازظهر رو جبران میکنه
شکرت
چقدر این خانواده منظمن در محوطه پارادایس همه چیز رو چیدن ، و این یعنی قدر دانی از محبتی که استاد کرده و این بهشت رو در اختیارشون گذاشته برای لذت بیشترر
چه back dive باحالی استاد زد و اینکه بقیه بزرگترها کم کم اومدن جلو و هر بار بهتر از قبل
و باز هم ارزش الگوها برای رفتن بر دل ترسها و انجام کارهای به ظاهر سخت ولی لذت بخش
وای که چقدر اون صحنه سه تایی که شیرجه زدن به قول خانم شایسته صرب دری رفتن خندیدم 😁
و باز هم فراوانی و راحتی و ثروت با آمدن یه بسته پستی که همه چیز میتونه دم در خونت باشه در کمال راحتی حتی در جایی به ظاهر دور
چقدر این کشور غنی و ثروتمنده و قانون منده
وااای اون گوشت باحال ترد توی اون وسیله ی باحالی که اون گوشت به اون سفتی رو مثل پنبه نرم کرده
وااای خانم شایسته خیلی خوشمزه میخورید ، دهنم آب افتاد😀
شما مهارت خاصی هم در نشون دادن طعم خوراکی از این فاصله که نمیشه چشید رو هم دارید
از بس که خوش انرژی هستید 😚😚
و اینکه هرکسی یه نوع غذایی که حتما توش مهارت خاصی داره رو طبخ میکنه
استاد اونجایی که گفتید از اون خوراک گوشت لذید حتی حاظر نیستید تست هم کنید
خیلی برام قابل تحسین و گفتم اینه مریم اینه که یه همچین نتایجی گرفته
و اینکه گفتید وقتی آدم یه تصمیمی میگیره رو تصمیمش و بتونه توی یه همچین شرایطی مقاومت کنه
چقدر موندن پای تصمیمات میتونه اعتماد به نفس آدم رو زیادتر کنه برای انجام تصمیمات بعدی
و نصفه تیمه رها نکردن کار
این ارزش قاعل بودن برای خود
استاد خیلی برام نشانه ارزشمندی بود ، چند روزی ست در گرفتن تصمیم مهمی مانده بودم و از اینکه این تصمیم رو گرفتم کمی ترس داشتم و چقدر این نکته برایم ارزشمند و به موقع بود
خدایاااا شکرررت
و آتیشی که ریک داشت درست میکرد برام درس صبر و تکامل داشت
نیومد از اول چوبهای ضخیم بذاره برای آتیش اول از کوچکترها شروع کرد و بعد که کم کم آتیش جون گرفت چوبها رو نرحله به نرحله کمی ضخیم تر کرد و با صبر و لذت از انجام کارش و نتیجه اونی شد که میخواست
و چه غروب دل انگیزی …و استاد که اینقدر با آرامش همیشگیش کنار دریاچه بهشت نشسته وداره کامنتها رو با عشق میخونه و منتشر میکنه
و چقدر پایان امروزمان در بهشت با آرامش خاصی تمام شد
حدایا هزاران بار شکر برای برکاتی که امروز به زندگیم وارد کردی
شکرت برای این لحظه ی زیبای غروب که نوشتن کامنت من هم به تمام رسید
به نام فرمانروای جهان و کیهان، رب وهاب و بخشنده ای که مرا هدایت کرد تا امروز با دیدن این زیبایی ها سپاسگذارتر باشم و خواسته های بیشتری را در قلبم پرورش دهم. خدای مهربانی که با هر لحظه در گوشم زمزمه میکنه ستاره ی نازنینم بیشتر و بیشتر از من بخواه چون ذره ای از عظمت و بخشندگی مرا عمیقا درک کرده ای و من عاشقااانه میخوام هدایتت کنم و بیشتر و بیشتر خودم رو بهت نشون بدم چرا که تو بنده ی موحد و متوکل منی چرا که آرامشی که در درونت جاریست نشان از وصل بودن تو به من به انرژی منبع است چرا که تو لایق دریافت بی نهایت نعمت و ثروت من هستی چون با تعهد داری مسیر درست و صراط مستقیم رو دنبال میکنی.
دوستان خوبم سلام سید عزیزم و مریم نازنینم سلام به قدری بهتون احساس نزدیکی میکنم و خودم رو در جایگاه بالا و لایقی میدونم که دیگه شما دو نفر تنها استادای من نیستید شما دو دوست مهربان من هستید که خداوند سر راه من قرارتون داده تا درسهایی آموزنده به من یاد بده شما عزیزانی هستید که من به خاطر آشناییم باهاتون هزاران بار خداروشکر میکنم، تحسین زیبایی های پارادایس غروب و طلوع و شب و روزش تمامی نداره، کالچر و فرهنگ زیبای مردم آمریکا بی نظیییره تا این حد آرامش تا این حد صلح و دوستی و من یقیین دارم که خداوند لاجرم من رو هدایت میکنه تا زندگی اکنون شما رو تجربه کنم چرا که من به دنیایی تعلق دارم که سراسر صلح و آرامش داره من به فرهنگی تعلق دارم که همه در اون احساس راحتی و آرامش داشته باشند به جایی که مردمش پوشش آزاد داشته باشند به جایی که تفکیک جنسیت معنایی نداره و تمام انسانها بنده های نازنین و محبوب خداوندن به فرهنگ و آدمهایی که زن رو وسیله ی شهوت نمیدونن و به وجودش و روحش به عنوان یک انسان عمیقا احترام میذارن به مردان پاک دامنی که صحبت کردن و آشپزی کردن در کنارشون بهت احساس امنیت و لذت میده، خدای من این مردم بیییی نهایت ستودنی و تحسین برانگیز هستند نگرش این آدمها بیییی نهایت مورد تاییده من یقیین دارم که خدا به این آدمها عجیییب افتخار میکنه همینطور که به من افتخار میکنه، هرچقدرم که بخوام اینا رو تحسین کنم بازهم کمه هرچقدر بخوام مومن بودن این آدمها رو تحسین کنم بازهم کمه خدایا شکررت که جهان من پر از انسانهای خوب و دوست داشتنی شده پر از افرادی که شخصیت از سروپاشون میباره خدایا شکررررت. بعد از تحسسین پارادایس و مهمونای بی نظیرش نوبت به قانون تکامله: چقدر درک قانون تکامل به من آرامش داده چقدر درک سازو کار جهان به من احساس امنیت داده، حتی روشن کردن آتش توسط ریک با قانون تکامل صورت گرفته، میدونید بیشترین چیزی که انسانهایی که اهل طبیعت تجربه و درک میکنند و ازش لذت میبرن درک همین قانون تکامله، چون انسان با درکش به صلح میرسه عمیقا به صلح میرسه، پارسال دقیقا همین موقع ها بود با وجود نتایج ارزشمندی که از کار کردن روی خودم گرفته بودم اما این آرامش و صلح الانم رو نداشتم چونکه هنوز خوب قانون تکامل رو درک نکرده بودم هرچند که هنوووزم خیییلی جای کار داره و باید تکاملم رو در درک همین قانون طی کنم ولی به نصبت سال پیشم خییییییلیییی پیشرفت کردم و خدارو عمیقا شکر میکنم، یه ساقه ی بزرگ چوب خشک هست و ریک برای شروه و روشن کردن آتش از برگهای خشک و چوبهای سر سساقه شروع کرد و بعد از روشن شدن حالا چوب های خیلی کلفت تر هم به راحتی سوزونده شدن. شروع کسب و کار هم همینطوره اصلا هر کاری رو که بخوای انجامش بدی و در هر کاری که بخوای پیشرفت کنی اگه طبق قانون تکامل پیش بری غیر ممکنه که موفق نشی خدایا شکرت که هرروز داری من رو به مسیرهای بهتر هدایت میکنی. یه چیزی بگم من بعد از خریدن کتابهای رویاها بلافاصله از ثروت ۳ شروع کردم و بعد دوره های دیگه اما امسال تصمیم گرفتم از اول سال تا پایان امسال فقط و فقط تمرکزم رو بزارم روی عزت نفسم و الان هم هنوز دارم روی دوره عزت نفس کار میکنم و خودم خوب میفهمم که چقدر تکاملم رو دارم با آرامش بیشتری طی میکنم، فقط میتونم بگم خدایا عمیقاااا ازت سپاسگذارم.
خدای من شیرحه هایی که توی دریاچه میزنید بیییی نظیره یعنی صبر کنید بیام اونجا یه شنایی میکنم که همتون کیف کنید. استاد از الان دعوتتون میکنم به مسابقه ی شنا ببینیم کدوم برنده میشیم😉
نمیدونید با سریال زندگی در بهشت و همزمان دوره عزت نفس چهههه باورایی دارم تو وجودم میسازم اصلا دارم زندگییییی میکنم انگار تو دنیای که بقیه زندگی میکنن نیستم توی دنیای خودمم. عاشقتونم و یقیین دارم برکت و لذتی که توی زندگی من و بقیه بچه های سایت آوردید به زندگی خودتون چنان برکتی میده تصورش رو هم نمیکنید. دوستون دارم و براتون بهترین آرزوها رو دارم.
به نام آفریننده ی عشق خدایی که مرا انسان افرید و عشق را در درونم پرورش داد
سلام بر آفریننده ی قدرتمندم،سپاسگزارلطف بی کران الله مهربانم که فرصتی دوباره به من داد تا بتوانم یک قسمت گوهرباردیگه ازین سریال رو دنبال کنم و درجهت رشد شخصیتم از الگوهای بی نظیر این قسمت از سریال استفاده کنم خدایاشکرت
سلامودرود بر شما دویار عزیزودوست داشتنی امیدوارم تنور دلتون گرمه گرم و سرشار از نوروامید پروردگار باشید
این قسمت از سریال رو چقدر دوست داشتم،چقدر رفتارای این مردمان شریف و نازنین بدجوری به قلبوجانم میشینه آخه چقدر اینا دارن خوب به قانون درست عمل میکنن
چقدر ما کورکورانه چندین سال داشتیم به یک قانون نادرستی عمل میکردیم که سرشار از زور و تحمل بیجا مخصوصا موقعی که مهمون داشتیم بود و الان هم تقریبا ازین قانون نادرست مستثنی نیستیم،و یجورایی اونقدر با این قانون نادرست خو گرفتیم که فکرمیکنیم درستش همینه،باید جوری رفتارکنیم که مهمون از دستمون راضی باشه،باید جوری جلوش غذابذاریم که بعدا پشت سرمون حرفی نباشه
استادمن قبلا اونقدر درگیر این فرهنگ نابجای ایرانی بودم که حتی نظر یک بچه هم برام مهم بود و وقتی بچه ی اون نفری که خونمون مهمان بود به زور فرزندم رو مجبور میکردم هرچی اسباب بازی داره دراختیار اون بچه بذاره وگرنه ناراحت میشن و یدفه دیگه به خونمون نمیاد،و چه رفتار زورطلبانه ای رو فرزندم متحمل میشد بخاطر اون مهمان و اون بچش که بعدا پشت سرمون بد گفته نشه…
چقدر اینا خوب بچه هاشون رو ازهمین نونهالی تربیت کردن که مسئولیت تمیزکردن خونه رو به عهده بگیره تا موقعی که به سن بلوغ رسید کاملا به اینجور کارها مسلط باشه
برعکس روانشناسای ایرانی که تأکید میکنن بچه رو بذارید فقط بچگی کنه و ازش انتظار اینجور کارهارو نداشته باشید،ولی این بچه های گل ودوست داشتنی روکه میبینم،نه تنها دارن بچگیشون رو میکنن بلکه در هرموقعیتی مسئول حتی غذاخوردنشون هم خودشونن و این نیست که فقط بچگی کنند و پدرمادر باید لقمه اماده کنن و تو دهنشون بذارن،چیزی که توایران بسیار رایجه و باورشون اینه که دختروپسرتازمانی که ازدواج نکردن پدرومادر وظیفشونه براشون هرکاری بکنه،حالا اون پسر یادختر میخواد هجده سالش شده باشه میخواد بیشتراز هجده سال،تازمانی که توخونه ی پدرمادرن باید ازاونها حمایت بشه
وچقدر دیدم این نوع دیدگاه فرزندانشون به چه فلاکتی کشیده شده و الان به سن سی چهل ساله رسیدن وهنوز هیچکاری رو بلد نیست چون پدرمادره زیادی اون رو در رفاه گذاشتن
ببین این دختر زیبا ودوست داشتنیمون چقدر خوب داره ترتمیزمیکنه و این مسئولیت رو خوب به عهده گرفته،استراحت کردنشون بجا،مسئولیت به عهده گرفتن غذا پختن و تمیزکردنشون هم به جاهست واقعا چقدر این ویژگیشون تحسین برانگیزه و من عاشق این نوع دیدگاهم که فرزندم ازهمون بچگی بتونه جوری رشد کنه که وقتی به سن بلوغ میرسه کاملا به کارهای خودش مسلط باشه،بدون اینکه من اون رو مجبور کنم…
چقدراین رابطه ی سرشاراز عشق بین آقای ریک و خانم جولی رو تحسین میکنم،دمتون گرم که هیچ فرقی بین زنو مرد در کارهای آشپزخونه نیست،بخدا اونقدر تو گوش مردای ایرانی کردن که زن ذلیلی یعنی که صب تا شب ظرف بشوری و تو خونه جاروکنی و غذا بپزی،و همین کلمه ی زن ذلیلی کاری با مردای ایرانی کرده که اگه یروز هم بخواد تو کار آشپزخونه کمک به همسرش کنه انگار این کار رو یه نوع کار خانم وار فرض میکنن…
چقدر خوب آقای ریک به مسئولیتی که به عهده گرفته بود عمل کرد و ظرف غذا رو هم خیلی عالی و مرتب شست وسرجاش گذاشت خدایاششکرت چقدر کیف میکنم که آقایون رو میبینم انقدر شُسته رُفته همه کار توی آشپزخونه رو انجام میدن
این افراد توی این کلبه ی بهشتی و این طبیعت بکر و سرسبز کُلا بارفنارهاشون مثل یک بُلدزر به جون باورای محدود من افتاد تا جوره دیگه ای فکرکنم و جوره دیگه ای رفتارکنم
این استاد شریف و بزرگوار رو که میبینم کلا دیدگاهم به کل مهمون ها با هر سنوسالی رو عوض میکنه،که ایشون تفاوتی بین مهمونا با سن کم و زیاد نمیبینه و باهرکدوم بهتر حال کنه باهمون بهترین لذت رو میبره،مثل همین الان که داره بااین گل پسر نازنین تنیس بازی میکنه خدایاشکرت
مریم جان عاشقتم که اینقدر خوب بچه هارو راهنمایی میکنی تا مبل رو تبدیل به تخت خواب کنند و یک استراحت بعدازظهری داشته باشن،خدایاشکرت که اینقدر همه درصلحو در ارامشند و الان نوبتی هم که باشه نوبت پدرمادرای عزیزه که شنا کنند و تواین هوای گرمِ آفتابی والبته سرشار از انرژی ناب الهی و یک هوای پاک وزلال لذتشو ببرند،خدایاشکرت چقدر ابرای آسمون سفیدوپنبه ای به نظر میرسن وچقدر ترکیب رنگ درختان و آسمان آبی و ابرای سفیدپنبه ای و این آب پاک و زلالی که انعکاس درختان توی آب افتاده و رنگ آب رو سبز نشون میده روح رونوازش میده،قلب آدم به یک آرامش خاصی میرسه،واقعا حسش بی نظیره خدایاصدهزاران مرتبه شکرت
مریم جان عاششقتم که اینقدر عاشق تمیزی و اورگنایزینگ وسایل هستید و انقدر عالی ویژگی مثبت تمیزبودن این مهموناتون رو تحسین میکنید،چقدر تحسینتون میکنم که فارغ از هر ویژگیی که مهموناتون دارن شما آگاهانه توجهتون رو معطوف میکنید به ویژگی های مثبتشون و چندین بار اونویژگی های خوبشون رو یاداوری میکنید وانصافا عجیب این مردمان شریفی به سمت شما هدایت میشن که کاملا با شما و دیدگاهتون هماهنگ هستند و جوری باطبیعت و با کلبه ی چوبی شما رفتار میکنن که واقعا آدم رو به تحسین وادار میکنه خدایاششکرت
خدایاششکرت که بعداز یک آب تنی فوق العاده شمارو به یک خواب عمیق فرو برد و همچنان مریم جان باانگیزه ی عالی دوباره بیداارمیشه و از ادامه اتفاقات این روز فیلم میگیره
واقعا تحسین برانگیزی دختر که دوربین از دستتون نمیوفته و چقدرهمین دوربین به دست شدنتون باعث رشد عزت نفس و اعتماد بنفستون شده،و چقدر لذت میبرم که هیچکدوم از کسانی که ازونعا فیلم میگرید هیچ مقاومتی نشون نمیدن تازه خیلی هم مشتاقانه راجب اون سوالی که ازشون میپرسید جوابتون رو باعشق و باحوصله میدهند
میدونید مریم جان چقدر ازهمین پکیجی که بازش نکردید برای من درس داشت؟
میدونید تازه دارم بیشتر خودمو کنکاش میکنم که بهتر عمل کنم و همین باز نکردن پاکتی که مربوط به استاده،خودش یه نوع احترام و ارزش قائل شدنه،واینکه نخوایم بااین دیدگاه که حالا منو همسرم نداره بذار بازش کنم ببینم چی سفارش داده اون حریم شخصی بینمون ازبین بره،این خودش یک نوه حریم خصوصیه که حتی باید بین زنومرد رعایت بشه و هرکسی تو هر زمینه ای باید این رو رعایت کنه،و من بسبار لذت بردم که حتی کنجکاوهم نشدید ببینید این چه سفارشی بود که آقاتون داده خدایاشکرت
مریم جان بی نهایت بار این اعتماد بنفس و این عزت نفستون رو تحسین کردم که از اون آقا درخواست گوشت کردید و وقتی که دیدید اون خوراک گوشت باب میلتون بود دوباره درخواست کردید که توی بشقاب براتون بریزه و خیلی عالی بود که همونجا پیش آقایون نشستی ونوشجان کردید
این همون باوریه که چندین سال باروایت از احادیث و نقل قول از کلی مراجع تقلید تو مغز ما کرده بودن که یک خانم به چند آقا تو یک محفلی نشستن گناهه و مخصوصا اگر اون خانم متأهل باشه و کلی حرفای دیگه که خودتون بهترازمن خبردارید،اما مریم جان رو میبینم که اتفاقا کاملا باعزت نفس عالی هم فیلمشو میگیره هم دستپخت این آقای کریک رو تحسین میکنه و هم اونجا میشینه و نوشجان میکنه و کاملا بااحترام باایشون رفتار میشه،آخه چقدر فوق العاده هستن این آقایون و چقدر خوب برای خودشون وقت میذارن و خوراک موردعلاقشون رو میل میکنند خدایاشککرت
چقدر جالبه که اونها چندمدل خوراک ساده و آسان پز روانتخاب میکنند و ماشالله اونقدر دسته جمعی به طبیعت رفتن که این ظروف هیولا رو تهیه کردن برای این مقدار سیب زمینی و این مقدار گوشت و کلی خوراکهای دیگه…
چقدر اون وسیله ای که حرارتش باید به این مقدار درجه میرسید برای پختن گوشت جالب بود،کلا امریکایی ها رو که من دیدم با حرارت یک اجاق پیک نیکی که ما ایرانیا تو طبیعت میبریم قانع نیستن و باید یک حرارت هیولا داسته باشن برای پختن یک خوراک گوشتیِ هیولا،واقعا بی نظیره این حد از پیشرفتشون توی ساخت فقط اجاق گازهای به این حرفه ای،خدایاششکرت
استادجان تحسینتون میکنم که پایبند به اصول و اجرای قانون خودتون هستید و اون چیزی که حستون میگه درسته رو بهش عمل میکنید،واقعا تحسین برانگیزه این حداز تعهد به اصول برنامه ی غذاییتون،و چقدر همین تعهدتون به شما کمک کرد که الان که دارید به روش قانون سلامتی عمل کنید،کاملا متعهدانه تر به سبک برنامه ی غذاییتون پیش برید و نتایج هم کاملا مشخصه خدایاشکرت
تحسین میکنم این آرامش و حوصله ی آقای ریک رو که بعداز بارش باران شدیدِ فلوریدایی یک آتش عالی روشن میکنه و خیلی عالی با روش تکاملی و یک فوتِ مشتی آتش روشن میشه خدایاششکرت
چه حاالللی میده بعداز یک باران فوق العاده و اون نم بارونی که توی فضا پیچیده و بوی عطر درختان کاجی که کل فضارو احاطه کرده،پای این فایرفیت بشینی و لذتشو ببری و هرلحظه سپاسگزار لطف خداوند باشی که یهمچین موقعیت رو نصیبت کرده تاباگروهی همنشین بشی که مثل خودت خداگونه فکرمیکنن و مثل خودت سرشار ازانرژی ناب الهی هستند خدایاصدهزارمرتبه شکرت
خیلی لذت بردم ازین قسمت گوهربار سریال زندگیتون دراین بهشت دنیوی،و ازخدا میخوام بهم اراده و ایمانی عطاکنه تا بتونم شخصیتم رو در راستای این الگوهای شریف و نازنین بهبود بدم
استاد اینم بگم که من الگویی بهترشماومریم جان واین مهمونای عزیزتون پیدانکردم و دیگه باخودم عهدبستم که فقط الگوهای سایت رو دنبال کنم،چون این جامعه پرازفرهنگهایی هستند که آدم هرچی سر از اون فرهنگها در نیاره به نفع خودشه
شاید خیلی ها جوری بامن رفتارکنند که انگار از پشت کوه اومدم و از فرهنگهای اونا خبرندارم،ولی دیگه اجازه میدم هرجور دوست دارند قضاوت کنند و من فقط به این الگوهای سایت اکتفا میکنم و فکرمیکنم اونقدر این باورها و این الگوها همین جا جامع هست که دیگه نیازی نیست به دنبال الگوهای بیرون از سایت بگردم
الهی شکرت بخاطر این روز پربرکتی که خدابهم عطاکرد و توفیق پیداکردم دوباره از الگوهای شریف این سریال استفاده کنم…
خدایایهم کمک کن تا بهبود شخصیتم درراستای توجه به الگوهای این سریال ارزشمند ادامه داشته باشه و بهبود همیشگی جزئی از شخصیتم باشه….
سلاااااام استاد عشق و نازنینم و شایسته جان عزیزه دلمممم
سلااااام خدمت تمااام بچه های گل سایت روی ماه تک تکتونو میبوسم عاشقتونم بچه ها عاااشقتونممممممم
خب توی قسمت قبلی موردی دیدم که دوست داشتم دربارش حرف بزنم و اون هم قانون تقسیم غذا بود که گفتید اونها خیلی روی قانون هستن و وقتی برنامه میچینن و هر کسی مشخص میکنه غذاشو دیگه اون برنامه قابل تغییر نیست
راستش من اولش خیلی خوشم نیومد از این نوع روش چون خودم همیشه دوست دارم غذاها به اشتراک گذاشته بشن توی مسافرت و مهمونید
و اون جایی که پسره غذا نداشت و اومد کنارشون نشست اصن داشتم از تعجب چشام میزد بیرون که واقعا بی رحمانه اس که بقیه دارن غذا میخورن و هیچ کس بهش تعارف نمیکنه هیچ کس براش مهم نیست این پسر گوشنه اس حالا اینهمه غذا هست چرا اون نتونه بخوره ؟؟؟ چرا کسی بهش تعارف نمیکنه ؟؟ چرا نشسته داره غذا خوردنه بقیه رو نگاه میکنه ؟؟
و به نظرم این حد از قانونمندی و سخت گیری شون درست نبود و به دلم ننشست و خوشم نیومد
اما میدونید بعدش چی شد و چه فکری به ذهنم اومد و نظرمو عوض کرد
میدونید یادم به چی افتاد و خداوند چع الهانی برای واضح کردن موضوع به من کرد
.
.
من یادم به قانون اصل بقای اصلح افتاد …
جهان هیچ رحم نمیکنه به ادمای ضعیف و کسایی که انضباط شخصی ندارن
من فهمیدم که دقیقا اون کاری که اون خانواده کردن درواقع همون قانون جهان و کائناته همون خداست که دلش برای هیییچ کس نمیسوزه و قانونی که تعیین شده رو لاجرم اجرا میکنه
و متوجه شدم چه قدر این خانواده دارن خداگونه و طبق قوانین حهان هستی عمل میکنن
هیچ رحم و دلسوزی در کار نیست
قانون بااااید اجرا بشه
و وقتی این قانون یادم اومد فهمیدم چهههههه قدر روش درستی رو این خانواده در پیش گرفتن و درست ترین کارهارو انجام میدن و کارشون منطقی به نظرم اومد و حتی گفتم من هم دوست دارم همچین برخوردی رو با خانواده ام و بچه هام داشته باشم …
موضوع رو یه بار دیگه بررسی کنیم
قبل از اینکه ظهر برسه و ناهار درست بشه شاید صبحش شاید شب قبلش روز قبلش یا حتی یک هفته قبل از مسافرت
یعنی زمان بسیار کافی بوده برای تصمیم گیری
اونها اومدن برنامه ریختن که توی این مسافرت هر کسی چه غذایی داره تا وظایف هر فرد مشخص بشه و در کنار تفریح عوامل دیگه روزمره به درستی پیش بره
اون موقع اون دختر ریک تصمیم خودش رو اعلام کرده من با شما غذا میخورم
خب حالا نسبت به این تصمیم وظایفی هم به اون داده شده مثلا اینکه ظرفای بعد غذا رو اون جمع کنه
اما همون موقع یه پسر دیگه میگه نه من از غذای شما خوشم نمیاد و دوست دارم برم ساندویچ درست کنم بخورم من با شما نیستم
پس اون از برنامه میره کنار به اون هیچ وظیفه ای در قبال تهیه غذا داده نمیشه و میتونه ازاد بره هر کار دیگه ای بکنه .
حالا روز موعود فرا رسیده و غذا اماده اس
میبینیم که اون پسر تمام روز مشغول بازی بوده و به فکر ناهارش نبوده و الان بی غذا و گوشنه هست
این به ماااا هیچ ربطی نداره
حتی اگه غذای ما زیادی و اضافه هم باشه اون حق خوردن از غذا رو نداره
چون تصمیمیه که گرفته و قانون عوض نمیشه و باید یاد بگیره که روی تصمیمش بمونه یا اگر تصمیم درستی نگرفته باید مسئولیتش که گرسنگی هست رو بپذیره و تحمل کنه تا براش درس بشه دفعه ی بعدی تصمیم درستی بگیره
در غیر اینصورت باز این عمل رو تکرار خواهد کرد
تصمیم نادرست و یا اگه از غذا بخوره چون مسئولیتی بهش داده نشده تنبل و بی مسئول بار میاد
و خیلی نکات دیگه که این ویژگی ها توی زندگیش وارد میشه و باعث اختلال ایجاد کردن در زندگیش میشه چون یاد گرفته تصمیم درست نگیره و پای نتایج تصمیمش نایسته و مسئولیت قبول نکنه و …
و برای همین این قانونمندی مهمه
دقیقا مثل چیزی که جهان هست
ما قبل از اینکه به دنیا بیایم خداوند قوانینی برای این جهان تبیین کرده … ما قبل از به دنیا اومدنمپن این قوانین رو میدونیستیم و پذیرفتیم که به دنیا بیایم تا با این قوانین زندگیمون رو خلق کنیم
حالا اگر بعد از به دنیا اومدنمون خودمون رو سرگرم بتزی و لهو و لعب کردیم و طبق قانون پیش نرفتیم پس سزاوار نتایج و عواقب کارمون هستیم
خداوند هیچ رحم و مروتی نداره قانون صد در صد اجرا میشه
اگر من طبق قانون عمل کنم و توجه به خواسته هام و نکات مثبت کنم و باورسازی کنم کنترل ورودی کنم و …. من طبق قانونی که از قبل به دنیا اومدنم تعیین شده و من قبولش کردم قبل به دنیا اومدنم … نتایجش رو میبینم خداوند به من نعمت ها و ثروت ها و سعادت دنیا و اخرت رو میبخشه …
اما اگه طبق قانون پیش نرم ، درواقع قانون رو فراموش کنم نخوام برم دنبالش و مثل همه ی جامعه شکایت کنم به کمبود باور داشته باشم و ورودی هامو کنترل نکنم … لاجرم نتیجه اش رو میبینم که بدبختی فقر کمبود بیماری هست … و مهم نیست چه قدر زجر بکشم و گوشنه ام باشه و به تنگدستی بیوفتم و عذاب بکشم مهم نیست … قانون اجرا میشه و نه خداوند دلسوزی میکنه و نه اون بنده هایی که مورد رحمت قرار گرفتن نباید ذره ای دلسوزی کنن چون اون نتیجه ی تصمیم خودش رو داره میبینه …
خداروشکر میکنم که این دیدگاه بهم الهام شد و بیشتر با خودم و اون خانواده و این حهان در صلح قرار گرفتم
این جهان قانونمنده ما باید یاد بگیریم دقیقا طبق قانون پیش بریم مگه نه دلسوزی کردن ادمهارو گدا و ضعیف بار میاره .
خدا جونم شکرت بابت هدایتت .
خب این مال قسمت قبلی بود بریم سراغ این قسمت
اینجا هم میبینیم که لیلی داره طبق قانون پیش میره و مسئولیت بر عهده گرفته رو انجام میده و این نتیجه ی پدر مادریه که اون قانون رو بدون استثنا احرا کردن و به بچه ها یاد دادن هیچ دلسوزی نیست و باید مسئولیت انجام بشه
اگر اون پدر مادر دلسوزی میکردن این دختر میگفت ولش کن چرا من انجام بدم و میرفت میخوابید و همین هم هست توی جامعه امروزی که میبینیم بچه ها غذا رو میخورن و میرن …
و پدر مادر هم مسئول تهیه ی غذا و هم جمع کردن بعدش هستن …
و این نتیجه ی اجرای قانون بی چون و چرا هست که خیلی بهشون الان افتخار میکنم و تحسینشون میکنم …
مورد بعدی که دوست دارم اشاره کنم عزت نفس خانم شایسته جااااان هست .
الهی من قربونت برم شایسته جاااانم نمیدونی من چههههه قدر تحسینت کردممممممم
نمیدونی نمیدونی نمیدونی
اینکه همیشه توی مهمونی ها در حال فیلم گرفتم هستی و واقعا این خیییلی اعتماد به نفس میخواد که اینکارو بکنی … فکر کن مهمون اومده خونه ات غذا درست میکنه تو دمو دیقه ازش فیلم بگیری … داره اشپزخونه رو تمیز میکنه ازش فیلم بگیری ، داره کرم خاکی جمع میکنه ازش فیلم بگیری ، داره شنا میکنه ازش فیلم بگیری ، داره رو صندلی استراحت میکنه ازش فیلم بگیری ، داره با عروسکاش بازی میکنه ازش فیلم بگیری ، داره غذا میخوره ازش فیلم بگیری و …
به خداااااااا تحسین داره خییییلی این ویژگی تون تحسین داره شایسته جاااانم بهتون افتخار میکنم که اینقدر هم اعتماد به نفس دارید و هم باورای قدرتمند کننده ای ساختید در این موضوع که یادمع یه بار تو یه فایلی گفتید که راجب فیلم گرفتن باورهای قدرتمند کننده ساختید که باعث شده همه جلوی دوربین شما راحت باشن و با شما راحت باشن و حتی خداوند بهترین هارو جلوی دوربین شما بیاره …
شایسته جانم میبوسمتون برای اینهمه شایستگی تون …
شما واقعا فوق العاااااده اید
واقعا بچه ها یه بار امتحان کنید یه روز فیلم بگیرید از همه ببینید تا ببینید هم چه عزت نفسی میخواد هم چه باورای قدرتمند کننده ای … شاید کسی مثل خانم شایسته باورای درست نساخته باشه اینکارو بکنه بقیه بهش ایراد بگیرن که یعنی چی دمو دیقه داری فیلم میگیری از ما …
اما خانم شابسته نه تنها کسی ایراد نمیگیره …
بلکه بقیه خوشحال میشن و جلوی دوربینش خود خودشون رو نشون میدن و کامل راحت و عادی رفتار میکنن …
بلکه بقیه دوست دارن فیلماشو قشنگتر کنن مثل دوباره قشمت قبلی که ریک اومد گفت بیا از باز شدن در غذا و اماده شدنش فیلم بگیر…
عاشقتم شایسته جاااانم شما واقعا شایسته ای عاااشقتونممممم
مورد بعدی
طرز تهیه استیک هست که من این فایل یاد گرفتم
حدودا یک ساله توی دوره ی سلامتی ام ولی باورتون میشه یه استیک درست حسابی نخوردم … خخخخخ
یه بار بابام استیک گرفت و توی ماهیتابه عادیا گذاشتیم سرخش کردیم اقا اینقددددرررر سفت شده بود عییین لاستیک ماااشین … خخخخخخخخخ
و میگفتم جللق الخالق این خارجیا چطور استیک میخورن …
و این فایل باعث شد من متوجه اشتباه بشم
استیک درست کردن نیاز به حرارت بسیاااااار بالا در زمان کم میخواد یا حرارت متوسط در زمان طولانی …
تو این فایل شنیدم که گفتن این گوشت 15_16 ساعته که توی اون اجاق بوده که مثل گاو صندوق بود خخخخخخخ
در حالیکه ما یا حرارت کم تو زمان کم میذاشتیمش و نمیدونستیم روش پختش رو که اینجا من فهمیدم خدایا شکررررررت ممنون بابت توضیحاتتون خانم شایسته جانممممم
یه رد پایی هم از اینروزام بذارم حدودا یک هفته اس دارم هر روز بالای 8 ساعت روی قانون کار میکنم یکی دو روز هم به 12_10 ساعت کشید …
فقط بگم تا حالا توی عمرم اینقدر تشنه نشده بودم . یادمه دو سال پیش روزی دو ساعت کار میکردم اصن خندم میگیره وقتی به اون موقع ام فکر میکنم . الان حتی هشت ساعت و ده ساعت هم اون احساس کافی بودن رو بهم نمیده … روی یه رول افتادم و هی میرم جلو تشنه تر میشم … پربروز 12 ساعت رو خودم کار کردم و قوانین و باورام … احساس سیری نمیکنم احساس میکنم کمه احساس میکنم خیییلی جای کار دارم احساس میکنم هنوز خیلی چیزا هست باید یاد بگیرم هنوز خیلی باورا مونده بسازم و تا به حالا همچین حس و مرحله و درکی قرار نگرفته بودم …
قبلنا رسیدن به این حد و درجه ارزوم بود و میگفتم اخه مکه میشه چطور ؟! خسته نمیشه ادم ؟!
الان رسیدم و واقعا لذت بخشه وااااقعا لذت بخشه اصن اینقدر لذت میبرم واقعا نمیدونم خستگی چیه … نمیدونم چطور شد به این مرحله و درجه رسیدم که 12 ساعت روی خودم و باورام کار میکنم و باز حس میکنم کم بود کافی نبود و نه تنها خسته نمیشم بلکه انگار روحم به پرواز تازه در اومده و اگه ولش کنم این پرواز میخوابه رو زمین و حس خوب از بین میره …
واقعا سپاسگزار خداوندم که اگه الان به این حد و درجه رسیدم فقط از کمک ها و لطف اون الله بوده .
الان که دارم رد پا میذارم یه چیز دیگه هم اضافه کنم .
الان من به اون ارزوم رسیدم که بتونم بدون ذره ای خستگی 12 ساعت روی خودم کار کنم و تشنه تر بشم … یکی از ارزو هایی که الان دارم و بهش نرسیدم اینه که از ذوق و شوق سپاسگزاری و لطف و کرم خداوند و حس صحبت کردن باهاش به پهنای صورت گریه کنم و اشک بریزم و نتونم جلوش رو بگیرم و دسته خودم نباشه و فقط از احساس وجود و لطف و رحمت خداوند و لذت صحبت کردن باهاش گریه کنم …
الان این خیلی وقته ارزومه و بهش نرسیدم …
و واقعا درکش هم ندارم نمیدونم چطوری میشه ادم به این درجه برسه که گریه اش بگیره از ذوق و شوق وصال به حق …
نمیدونم فقط حسم میگه مثل این که تکاملم رو طی کردم این هم طی میشه و بهش میرسم .
خداوندا سپاسگزارم ازت مه هر چی دارم از تو دارم من هیچی نیستم در برابر عظمت تو و محتاج و نیازمند هر خیری ام از سمت تو .
بنام هدایتگر مهربان
سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی مهربانم
و سلام به تمام رفقای گل و دوست داشتنی ام در این بهشت زیبا
نکته های مثبتی که من از این فایل زیبا پیدا کردم را با شما عزیزان گل به اشتراک میگذارم
1-تحسین میکنم مسئولیت پذیری این بچه های گل رو مخصوصا لیلی عزیز که داره میز رو تمیز میکنه و چه لباس راحت و زیبایی پوشیده
2-تحسین میکنم راهنمایی مریم عزیز رو که لیلی نمیدونست اون دستکش و دستگیره رو کجا بذاره و مریم راهنماییش کرد
خیلی ایده جالبی بود اون میله برای گذاشتن حوله و دستگیره آشپزخونه
3-شوخ طبعی همسر آقای ریک و انرژی دادن و کمک کردنشون در خشک کردن ظرف غذا
4-صبر و حوصله آقای ریک رو واقعا تحسین میکنم خیلی منظم و دقیق کاراشون رو انجام میدن
5-عینک خانم ریک روی کلاهشون خیلی برام جالب بود یه لحظه چشمم بهش افتاد
6- تحسین میکنم این ظرف شور زیبا رو در این قسمت از بهشت زیبا واقعا چه نعمتی هست خدایا شکرت
7تعریف مریم عزیز از این ظرف غذا که گفتن درست کردن استیک وفیله مرغ خیلی خوب درست میشه
8-زدن روغن زیتون روی این دیگ برای جلوگیری از زنگ زدگی خیلی جالب بود
9-اومدن استاد و تماشا کردن آقای ریک و همسرشون و همچنین ابراز عشق به عزیزدلش
10-بازی استاد با یکی از پسرای گل
11-نور بنفش رنگ دورتادور خونه خیلی زیبا بود
12-خواب آروم وراحت بچه ها خدای من یکیشون چه ریلکس سرا ته خوابیده
13-دوباره راهنمایی مریم عزیز به لیلی برای باز کردن مبل به شکل تخت که میخواد بخوابه و تعریف مریم از لیلی که خیلی دختر منظمی هست منم تحسینش میکنم
14-امتحان کردن لیلی از تخت و لذت بردنش و بالش دادن بهش توسط مریم عزیز
15-دیدن تصویر زیبای درختان و ابرها روی آب چقدر زیبا و قشنگ بود خدایا شکرت
16-لذت بردن همگی توی آب همچنین استاد عزیزمون و پیشنهادشون به مریم جان که بیاد و اون هم لذت ببره
17-قایق سواری بچه ها همچنین اون سگ دوست داشتنی
18- جمله زیبای مریم جان که هر کس مشغول یه جور لذت بردن هست
19-ریلکس کردن یکی از دخترا توی آب
20-آماده سازی تیوب توسط یکی از خانمای گل برای آب بازی و چقدر راحت رفت تو آب
21-نشستن استاد روی تخت پادشاهی به قول مریم عزیز و لذت بردن از آب
22-اومدن براوونی عزیز و آب خوردن از رودخونه
23-گفتن وضعیت هوا که ابری و گرم هست و حال میده واسه شنا کردن
24-تشویق همگی به سگ باوفا که بپره توی آب
25-رفتن سگ توی آب به همراه صاحبش و چه شنایی هم میکنه
26-به عقب شنا کردن استاد و خوابیدن روی آب خیلی جالب بود
27- دیدن نمای زیبای آشپزخانه صحرایی بچه های کمپ باز
28-ظرفای شسته شده توی اون توری خیلی برام جالب بود
29-دوباره دوربین رفت روی براوونی عزیز که هنوز داشت آب میخورد
30-دیدن نمای زیبای اتاق خوابهای صحرایی بچه ها
31-برگشتن مریم جان از شنا و دوباره فیلمبرداری نوش جونت آب تنی عزیزم
32-آماده شدن بچه ها برای شیرجه زدنهای حرفه ای
33-اولین نفر ،حرکت از استاد عزیزمون یک پشتک توی آب با حرکتشون روده بر شدم از خنده
34-نفر دوم یکی از پسرای دوست داشتنی
35-نفر سوم آقای ریک دوست داشتنی خیلییییییییی شیرجه جالبی زد براووووووو
36-شیرجه چهارم دوباره آقای ریک عزیز واقعا خیلی جالب بود ……
37-شیرجه پنجم آقای ریک با دوستشون چقدر قشنگ هماهنگ رفتن
38-شیرجه ششم سه تا از آقایون که دوتا شون ضربه دری رفتن رو همدیگه چقدر خندیدم خدایا شکرت
39-شیرجه هفتم دوست آقای ریک چه شنایی کرد واقعا از کجا در اومد احسنتتتتت
36-آفتاب گیری یکی از دخترای گل روی صندلی
37-خانم عزیزی که روی صندلی آبی نشسته بود و نوشیدنی بدست و از آب لذت میبرد
38-اومدن استاد از توی آب و خشک کردنشون
39-واقعا گل گفتی مریم جان بعد از شنا کردن واقعا خواب خیلی میچسبه
40-آوردن یه بسته از استاد توسط دوستان و گذاشتن کنار تنه درخت و مریم گذاشتن توی آروی
41-رفتن مریم جان پیش مهمونا و دعوت به یک غذای خوشمزه و جدیدکه با چیپس چوب درست شده بود
42-توضیح دوستان برای طرز تهیه این غذا به مریم
43-تقاضای دوباره مریم برای این خوردنی خوشمزه
44-دیدن دستگاهی که این گوشت به این سفتی پخته شده بود خدایا شکرت برای پیشرفت جهان
45-دیدن اون دستگاهی که داشت سیب زمینی ابپز میکرد خیلی برام جالب بود
46-برای سومین بار مریم جان بشقاب به دست معلوم شد که این غذا واقعا عالی بود نوش جونت احسنت به اعتماد به نفست برای تقاضای بیشتر
47-نشستن اقای ریک روی اون صندلی جالب پارچه ای و تاب خوردنشون خیلی جالب بود
48-تمیز کردن ظرفها توسط آقای کریک که اشپزی هم کرده بود و چقدر تمیز و منظم بودن
49-توضیح آقای ریک به استاد در مورد این دستگاه جالب که گوشت سفت رو عالی پخته بود
50-دیدن تصویر شاد و زیبا روی تیشرت استاد و دادن کلاهشون توسط مریم عزیز
51-تحسین میکنم واقعا استاد رو که روی تصمیمشون موندن و فقط غذای گیاهی میخورن و پیشنهاد دوستان رو رد کردند
واقعا باعث افتخاری استاد ……..
52-آتیش کردن اقای ریک بعد از بارون واقعا افرین به این صبر و حوصله …و بالاخره موفق شدن
53-ظرف شستن دوستان که هر کدوم ظرف خودشو میشوره خیلی عالیه و زحمتی به روی دوش کسی نیست
و امااااااااااااااااااااااااااااا
نشستن استاد کنار دریاچه و منتشر کردن نظرات ما
خدایا شکرت که در این بهشت زیبا کنار استاد هستم
خدایا هدایتم کن به زیبایی های بیشتر وبیشتر و بیشتر …………
دوست عزیزم سلام
سپاسگزارم برای کامنت ارزشمندی که نوشتی و وقت گذاشتی برای نوشتن نکات ارزشمند فایل و زیبایی هاش
با خوندن کامنت شما تمام فایل و اتفاقات نابش برام مرور شد و احساسم خیلی خوب تر شد که بخاطر انرژی مثبتی هست که از این کامنت عالی دریافت کردم
متشکرم دوست مهربانم
دوستت دارم
درپناه الله یگانه
سلام به فرزانه عزیزم
چه اسم زیبایی داری …..
چشمای قشنگت زیباست که زیبایی ها رو میبینه ….
از اینکه در کنار دوستان با ارزشی چون شما هستم ،،،
از خدای مهربون سپاسگذارم ….
ممنون از وقتی که برام گذاشتی ….
در پناه نیروی هدایتگر شادو ثروتمندباشی …
سلام دوست عزیزم
چقدر از خوندن این همه نکات مثبت لذت بردم و تحسینت کردم عزیزم
ممنونم برای این همه صدق بالحسنی بودنت و تمرکزت بر زیبایی ها
برایت از تنها فرمانروای جهانیان بهترینها را خواستارم
سلام به مرضیه عزیزم ….
خدای من ،،،فرکانسا چقدر دقیقن….
میدونی صبح که از خواب بیدار شدم ، اولین چیزی که تو ذهنم اومد ، کامنتی بود که شما واسه داداش فریدون گذاشته بودی …….
بعد که اومدم سایت دیدم واسه من دیدگاه گذاشتی …
عزیزم ..
وجود خودت مثبت و زیباست که زیبایی ها رو میبینی ….
از خدای مهربون میخوام حتی یه ثانیه چشمای قشنگت از روی دیدن زیباییها بر نگرده ….وهمیشه غرق تماشا باشی ..
از وجود ارزشمندت ،قلم بسیار خوبت و نوشتن کامنتهای قشنگت،در سرتا سر این سایت الهی بسیار سپاسگذارم
سلام به استاد جانم و مریم خانم و دوستان عزیزم
استاد تحسینتون میکنم برای کنترل ذهن در نخوردن گوشت. با اینکه قبلا توی سفر به دور آمریکا دیده بودم که چقدر گوشت دوست داشتین اما اینجا به خاطر تصمیمی که بنا به دلایلی که براتون قوی و منطقیه روی تصمیمتون موندین و نخوردین. و نگفتین حالا یه دفعه که اشکال نداره و فلان. استاد شما استاد کنترل ذهنین.
اصلا تمام آموزشهاتون برای ساختن این مهارته. کنترل ذهن با باور درست صورت میگیره. به خاطر همین همیشه تاکیدتون بر باوره. اصلا همین سریال زندگی در بهشت داره باور میسازه که باعث میشه براساس اون باور ذهنیت محدودمون تغییر کنه و رفتار و عملکرد جدیدی رو در ما میسازه که متفاوت از قبله.
اما اینکه در مدار باورهایی قرار بگیریم که خواه یا ناخواه ذهنیت ما رو کنترل کنه برای رسیدن به هر خواسته ای، خودش باورهای دیگه ای میخواد که از طریق شناخت قوانین و این سایت به وسیله ی شما شاید بهمون داده میشه. اینکه وقتی به قوانین باور داری میدونی که باید دنبال باورهای قوی باشی چون همه چیز با باورها و فرکانسای خودمون اتفاق میفته. همین هم یه باور و قانون ثابتیه که مقدمه ی همه ی آگاهانه خلق کردن هاست. که آموزشهای شما منو به این باور رسونده و به وسیله ی شما بهم داده شده.
اگه من دنبال خلق آگاهانه هستم باید قوانین رو بیشتر بشناسم و این مسیر رو ادامه بدم. در این که جهان من چه بخواهم یا نخواهم و چه آگاه باشم و چه نباشم با فرکانسها و باورهای من کار میکند شکی نیست اما من اینجایم که به خلق و کن فیکونی برسم.
پس کار من کنترل ذهن است کار من شناخت فرکانسهای مانع و ترمزهایم هست کار من باور ساختن است.
اگه توی زمینه ای کنترل ذهن سخت باشه یا به راحتی انجام نمیشه و یا روی تصمیمی نمیمونیم نشان از باورهای محدود و در مدار نبودن داره. اگه استاد میتونن به راحتی کنترل ذهن کنن به خاطر یه عالمه باورهای قوی و تمرین هستش. باورهایی که استاد رو در مدار کنترل ذهن قرار دادن که به راحتی نه به سختی و مشقت و با لذت و افتخار این کنترل رو انجام میدن که البته تکامل میخواد و در واقع این باورها تکاملشو طی کرده.
مثلا همین خواسته رژیم و نخوردن گوشت احتمالا مدتها قبل (منظورم قبل از تصمیم به گرفتن رژیم) در استاد به وجود اومده بوده و وقتی تکاملشو طی کرده یعنی استاد عجله نکرده و مراحل خودشو با اتفاق ها و هدایتها و نشونه هایی طی کرده و آسون گرفتن استاد و در صلح و پذیرش بودن استاد و ادامه و خیلی چیزهای دیگه تا رسیده به زمانی که استاد تصمیم به گرفتن رژیم و موندن سر این تصمیم و جدی بودن در اون و تا الان که به راحتی خودداری میکنن. رسیدن به این کنترل ذهن تکامل میخواد ادامه و ناامید نشدن و خواستن میخواد کار کردن روی باورها میخواد و اینطوری نیست که به محض اینکه خواسته ای داشتیم به تصمیم جدی و انجام برسه البته در مورد همه چی اینطور نیست و بستگی به باورها در اون مورد داره که کنترل ذهن در اون سخته. اصلا وقتی کنترل و کار کردن روی ذهن میخواد یعنی باورها ایراد داره که رسیدن به این کنترل با تکامل به دست میاد تا با این کنترلی که به راحتی انجام شده و به مرحله ی ناخودآگاه و تثببت باور و گرفتن نتیجه ی دلخواه رسیده.
حالا چطور بفهمییم که روی چه باوری باید کار کنیم و چه مانعی هست یا از چه راهی بریم؟ با توجه به احساسمون. این مسیر تکامل با هدایتهای پروردگار و الهاماتش طی میشه با اتفاقایی که برامون میفته با باورهایی که بهمون الهام میشه با عملی کردن ایده هایی که بهمون داده میشه و سوال پرسیدن و ایمان به آنچه بهت میگوید و دیدن نشانه هایی که امیدت رو حفظ و انگیزه و اشتیاقت رو بیشتر میکند.
سلام پریا جانم
ممنونم برای این کامنت فوقالعاده ات عزیزم
تحسینت می کنم برای درک عالیت از قانون و بیان ساده و شیوات
اصلا تمام آموزشهاتون برای ساختن این مهارته. کنترل ذهن با باور درست صورت میگیره. به خاطر همین همیشه تاکیدتون بر باوره.
این جمله ات دقیقا امروز هدایت من بود از طرف خدا به وسیله تو دست بی نظیرش
ممنونم عزیز دلم که دست خدا شدی و اینقدر عالی قانون رو مرور کردی برام
از تنها فرمانروای جهانیان بهترینها را برایت خواستارم 😘😘😘
بنام رب العالمین تنها قدرت کیهان، انرژی ک هرلحظه داره هدایتمون میکنه در جهت خواسته مون
تمام اتفاقات زندگی ما نتیجه ی افکار باورها و فرکانس ماست
ب هرآنچه توجه میکنیم بهش کارت دعوت میدیم ک بیاد تو زندگیمون
ب عبارتی ما داریم باورهامون رو زندگی میکنیم
و خبر خوب اینه ک ب محض اینکه بخوام
تغییر بدیم زندگیمون رو هدایت میشیم
و خداوند دستاشو میفرسته
و قدم ب قدم مسیر بهمون گفته میشه
الهی صدهزار مرتبه شکرت
سلاااام ب همگی عزیزانم
استاد قشنگم ،مریم نازنینم،دوستان عزیزم و مهمانهای توحیدی پارادایم
خدایا شکرت ک منو هدایت کردی ک تو این لحظه اینجا تو این سایت الهی باشم
و همدارم کردی با این قسمت زیبای سریال زندگی در بهشت
خدایاشکرت چقددد بینظیر بود این قسمت
پراز عشق،زیبایی،ثروت،سلامتی،حال خوب،لذت،هیجان ،شادی و حضور خداوند
خدایا کمکم کن تا ی ردپای شیرین برای زکیه ی آینده بجا بزارم و برقلمم جاری شو و ب یادم بیار تا بنویسم
روز چهارشنبه خواهرم ب همراه خانواده اش اومد خونه مون،و حسابی خونه مون شلوغ بودو امروز رفتن
خواهرم دوتا پسر داره حافظ و شاهو
حافظ کلاس اوله و دفتر دستکش و آورده بود تا مشقامو هم بنویسه قربونش برم
چقددد من این پسرو دوسدارم عاشقشمممم یعنی.
کنار کیان خواهر زاده دیگه ام همسایه مونه دراز کشیده بود و داشت باکمک مادرش مشق مینوشت
ی لحظه دفترش و ک داشت نگاه میکرد و برگه میزد دیدم بعد ک وایساد ی صفحه اومد
ک توش اعداد و نوشته بود
1، 2 ،3 ،4 ،5 ،6، 7
و باز 1 2 3 4 5 6 7
و باز 1 2 3 4 5 6 7
کل صفحه رو تکرار کرده بودو تمرین تازه این یک صفحه بوداما
بعد آگاهی اومد ک ببین زکی
بچه ای ک تازه کلاس اول شده و میخواد آموزش ببینه باید برای اینکه یاد بگیره حرف الفبا و اعداد رو باید بارها بنویسه و تکرار کنه
و بعد از اینکه کل حرف الفبا رو یاد گرف تازه ی کم کلمان و میتونه صدا بکشه و کلمه ب کلمه تو ذهنش ثبت بشه تا بره تو ناخود آگاهش
تا یاد بگیره ببین چقددد تمرین و تکرار لازمه ک کلاس اول تازه یاد بگیری
بعد کلاس دوم
سوم
چهارم
پنجم
ششم
و…تا برسه ب دبیرستان بعد دانشگاه،لیسانس و فوق لیسانس ،دکترا و..
بنویسه و تکرار کنه
این ی رونده تکاملیه ک با تکرار و ادامه دادن امکان پذیره و تو بلند مدت یواش یواش
سال ب سال ظرفت بزرگتر میشه
تو چطور فکر کردی با یک سال و 9 ماه میتونی از کلاس اول بری برسی ب دبیرستان و دانشگاه و دکترا
با ی دور نصفه و نیمه کار کردن رو دوره احساس لیاقت میتونی سریع احساس ارزشمندی و احیا کنی
با چندبار شنیدن فایلها میتون درک عمیقی از قانون داشته باشی و عمل کنی و نتیجه بگیری
درست مث آتیشی ک آقای ریک با چوب های خیس درست کرد باید آروم آروم واز چوب های ریز و خاشاک استفاده کرد و هی ادامه داد و بعد ک ی ذره جون گرفت ی کم چوب درشتر و باز ک شعله بزرگتر شد باز ی ذره بزرگتر اضافه کرد
و چیزی ک مهمه همین ادامه دادنه مسیره و تکامل طی کردنه هیچ باوری یکشبه ساخته نشده
یک شبه عوض نمیشه
باید آروم آروم و قدم ب قدم ادامه داد و ب ایده ها عمل کرد تا نتیجه اتفاق بیفته
ک میفته فقط از کوچیک شروع میشه و با تایید و تحسینش هی بزرگتر میشه
الهی صدهزار مرتبه شکرت همین خواهرم باز مث قبل شروع کرد ب تعریف از کارخیاطش
ک خییلی خوب و تمیز و سریع میدونه
وداشت مث قبل بهم حس بد و ناکافی بودن و بی ارزش بودن میداد ک آگاهانه اومدم تو ذهنم
گفتم ببین زکیه اون داره نظر خودشو میگه هرکس ی مسیری داره من کلی کار حرفه ای و عالی دوختم ک خیییلی تمیزه و باعشق دوختم اصلا قابل مقایسه نیست کار من با خیاط خواهرم
کار ایشون اسپرت و بدون الگو هست
ولی کارهای من با الگو و تخصصی تره
من توانایی منحصر ب فردی دارم ک متفاوته از بقیه و تحسین هم کردم کار اون خانم رو چون کارشم خوب بود
ولی قرارنیست من خودم و با ایشون مقایسه کنم
چون بیش از نیاز هر فردی ثروت هست تو دنیا و سبک هرفرد متفاوت و منحصر ب فرده خودشه
الهی صدهزار بارشکر وخداروشکر دیگه مث قبل بهم نریختم و تونستم کنترل ذهن کنم بخاطر آگاهی های جلسه 1 احساس لیاقت الهی شکرت تونستم عمل کنم بهش
چقددد لذت بردم از این قسمت مخصوصا اونجا ک همه توی آب بودن و داشتن شنا میکردن و هرکی داشت لذت آبو میبرد و عشق میکرد
چقد حس عالی داشت خیلی دوسدارم توآب شنا کنم مخصوصا توهمچین فضای فوق العاده ای
الهی صدهزار مرتبه شکرت
چقددد پارادایس زیباست چقد آقای براونی باوقار و نجیب هست
چقد خوبه هرجور ک دلت بخواد
هرجا دوستداشته باشی
هر مکان ک هوس کنی آزاد باشی لباس بپوشی
شنا کنی
لذت ببری
فارغ از جنسیت
فارغ فرهنگت
فارغ از دیدبقیه
خدایا شکرت برای این عشق و لذتی ک جاریه توی این فضا
همزمان ک داشتم این قسمت و میدیدم صدای نوحه از تلویزیون میومد ک عزاداری میکرد
برای ایام فاطمیه
و داشتم ب آدم های توحیدی تو آب نگاه میکردم ک داشتن لذت میبردن از هرلحظه شون
آدم های ک هرکدوم مسئولیت پذیرفتن
تقسیم کار کردن
باعشق دارن کنار هم لذت میبرن و سپاسگزاری انجام میدن از تک تک نعمت هایی ک خداوند دراختیارشون گذاشته دارن نهایت استفاده رو میبرن
بهترین امکانات
بهترین روابط
احترام
تحسین
عشق
همکاری
نوع دوستی
لذت و شکرگزاری
الهی صدهزار مرتبه شکرت قلبم سپاسگزارتوام
بخاطر کامنت های الهی ک بهم رزق میدی
بخاطر این فایل توحیدی ک داره بهم میگه چطور زندگی کن
لذت ببر تحسین کن
نعمت بیشتر لاجرم میاد تو زندگیت
و وقتی ک صدق بالحسنی انجام میدی آسان میشی برای آسانی ها
الهی صدهزار مرتبه شکر
و قانون همیشه جواب میده
برای همه
وقتی ک برای استاد جواب داده
مردی ک چند سال پیش فقط یک کارگر ساده بود
ولی الان هرآنچه میخواسته و آرزوش و داشته داره حتی بهتر و با کیفیت ترش
از rv زیباش
از عشقش
از برونی
از ثروت بیحساب
از دریاچه ی رویایی و پارادایس جنگلی
از مرغ و خروس هایی ک آرزوش و داشت
از جت اسکی ک ی روزی رویاش بود
و…
اگه برای ایشون شده چون ادامه داره و هربار خودشو بهبود داده و باورهاشو ساخته
پس برای منم میشه اگه ادامه بدم
از خودمو بهبود بدم
اگه باورهامو درست کنم البته ک یه شبه عوض نمیشه ولی وقتی بشه جهان لاجرم پاسخ میده ب فرکانسهای من
الهی صدهزار مرتبه شکرت
عاشقتووونممم
استاد عزیز و روشنگرم،به شما و زوج بی نظیرتون سلام و درودی سرشار از عشق و تحسین میفرستم و امیدوارم که در این نوشتار بتونم آنچه ندای قلبم میگه رو مکتوب کنم…. لطفاً لطفاً لطفاً این دیدگاه رو کامل بخونید… هیچ ایده ای برای نوشتن ندارم…خداوندا بگو تا بنویسم تا به وضوح برسم تا متعهدتر بشم تا آزادتر و رهاتر بشم… نمیدانم… فقط حرف دلم را مینویسم … الان که دارم با انگشت اشاره دست راستم بر حروف میکوبم،فقط خدا میداند که در تک تک سلول های من چه غوغایی برپاست…. اونقدر جوش خروش است که دارم بخار میشوم…
فردی که در فضایی متشنج رشد کرد… اونقدر به تضاد برخورد و غرق بدبختی و مشکلات شد که دیگه آب از سرش گذشت و گفت دیگه بسه… در طی مسیر تغییرات و فراز نشیب های زندگیش، طی یک حادثه به این شهود میرسه که خدا داره بهش پیغام میده که تو رسالت بزرگی رو در پیش داری… «رسالتش» رو با تمام ریسک ها و سختی هاش به جون میخره و با تمام وجود از جان مایه میذاره برای دنباله روی کردن از ندای درون و هدایت خداوند… آنچنان تغییراتی در بند بند وجودش ایجاد کرد که خود خدا هم انتظار شو نداشت…عالم و آدم انگشت به دهان موندن که چطور ممکنه این حد از رشد و تغییر… از بی نهایت امتحان الهی(تضاد) عبور کرد و بزرگ و بزرگ تر شد… آنچنان که خیلی ها نمیخوان حتی باور کنن و بپذیرن که چطور این آدم این کارو کرد… رسالت بسیار سنگینی و دیوانه واری که هیچ کس به جز خودش از عهدش برنمیآمد… به راستی که خداوند هر آنچه را به دل بیندازد، توان و قدرت محقق شدنش را عطا میکند… فردی معمولی از قشر پایین جامعه،بدون داشتن هیچ الگویی حماسه می آفریند و تابو شکنی میکند… مرزهای سنت شکنی را جابجا میکند و به انقلاب بسیار عظیم در خود میپردازد …. آنچنان تغییر میکند که دیگران را هم شیفته تغییر میکند …. با تغییر خود هزاران هزار نفر را تحت تأثیر خود به مسیر تغییرات بنیادین می کشاند و جهان را به طرز وسیعی گسترش میدهد…. در حوزه خودش بهترین است ولی سیری ناپذیر میگوید هنوز جا داره بهتر و بهتر بشم که به حق بسیار باهوش است و خوب زبان و سازگار جهان هستی را میداند… به ایده کهکشانی اش جامه ی عمل میپوشاند و با اختلاف بهترین و توحیدی ترین و با کیفیت ترین و پر محتواترین و آگاهی بخش ترین و زیباترین سایت جهان را خلق میکند… خودش هم نمیداند که نامش در تاریخ جاودانه خواهد شد…. و نام و یادش، به انسانیت امید و قدرت میبخشد چرا که از جنس خود خود خداست… نه مشهور است نه سلبریتی نه رسانه ای نه اهل جلب توجه ولی با اختلاف دوست داشتنی ترین و محبوب ترین است… چکیده ناچیز و سطحی ای از زندگی سید حسین عباس منش… که از همون ابتدای مسیر زندگیش تا همین الان ، تک تک تجربیات و آگاهی های الهی اش برای منی که میخام پا در مسیر «رسالت» بسیار گرانبار و ثقیلی که خدا به دلم انداخته، قدم بردارم….
استاد عزیز و دوست داشتنیم، از دیروز تا الان نخوابیدم از جوشش و بیقراری … نمیدونم چطور احساسمو منتقل کنم… مصصم بودم که با مکتوب کردن حرفای دلم خودمو رهاتر و آزادتر و قویتر کنم… مدتیه که میخام در موردش بنویسم و انگار باید بیشتر بیشتر خودمو تشویق و ترغیب کنم … باید کم کم تمرین کنم و اونقدر در موردش بنویسم تا ملکه ذهنم بشه…بارها و بارها توی در و دیوار خونه خودم یعنی باغ بهشتیمون (سایت) بنویسم و ثبت کنم تا افسار ذهنمو محکم تر در دست بگیرم…. خدا میدونه که با نوشتن همین کامنت چه ترمز بزرگی رو دارم برمیدارم، هر چه کردم نشد ترمز رو بکشم پایین تا اینکه با آهن و کلنگ افتادم به جون ترمز و از بیخ کندمش…. خیلی فشار و سختی روم بود و از پسش بر اومدم؛
++ استاد عزیزم، من نیاز دارم به سرعت و ضرب آهنگ قویتر من نیاز دارم به ثبت رد پا من نیاز دارم به تمرکز بسیار بالا … من به دل و جرات بسیار بسیار عظیمی نیاز دارم…. ایمان و اراده ای راسخ… عمل و حرکت…. سلف کنترل و تقوای مستحکم الهی… عزت نفس بسیار بسیار قوی و پولادین… از خود گذشتگی و سرسپردگی به هدایت رب… شجاعت و دیوانگی….ریسک های هولناک و بسیار بزرگ… تصمیم های حیاتی و شهودی جنون آفرین….
استاد عزیزم، از روزی که شما رو شناختم انگار همون کسی رو دیدم که سالها در آسمون ها دنبالش می گشتم … چون نمیخاستم باور کنم موفقیت ها و تغییرات شما رو ، به شما سخت حسادت می ورزیدم… تحمل دیدن این حجم از تغییرات و پیشرفت شما رو نداشتم چرا که انگار شما جای منو تنگ کرده باشید و خواسته ها و آرزوهای عالم خیالم توسط شما محقق شد نه من… حالا که بعد از طی کردن تکاملم قادر به درک و فهم عمیق مدار و زندگی شما هستم، میخام اینو زندگی من خیلی شبیه گذشته زندگی شماست، و چندین بار از مرگ نجات پیدا کردم ، در چنان محیط و خانواده پوکیده و متشنجی بزرگ شدم که هیچ آدمی تاب و دوام ادامه زندگی رو نداشت…. هنوز موندم که چطور خودمو ازون مخمصه ها و تضاد ها و فشارهای آدم پودر کن، خودمو سالم بیرون کشوندم و دوام آوردم…منی که اگه استقامت نمیورزیدم و به خدا پناه نمیبرم تا الان یا معتاد شده بودم یا فاسق و جنایتکار ….
همیشه وقتی از رویاها و خواسته هام حرف میزدم بلااستثنا همه گارد میگرفتن و سرکوب و ناامیدم میکردن… هیشکی نبود که بابت پیشرفت ها و خوبی هام حتی بهمون یه امید و آفرین بگه، حتی همون پدر مادری که اسمشون توی شناسنامه لعنتیم ثبت شده… کم کم که سنمون بالا رفت متوجه شدم که من قلبا متعلق به جای دیگه ای هستم من لیاقت بهترین ها رو دارم ، هیچوقت رویاها و اهدافمو نکشتم توی اون جو مسمومی که همه تحمل شنیدن حرفهای بزرگ و امیدبخشمو نداشتن…ذهن محدود و خیلی کوچیکشون ظرفیت حرفا و خواسته های منو نداشت… نمیدونم چطور خدا رو شکر بگم، باید با تمام وجود شکر عملی کنم و پا در مسیری بذارم که سال هاست توی گوشه دلمه….
+++ استاد عزیزم رفته رفته به این شهود و نتیجه رسیدم که: اگه میخام از اعماق وجودم از زندگی راضی باشم و سال ها بعد حسرتی از گذشته به دل نداشته باشم باید صاف مستقیم برم توی دل علایقم…
استاد حقیقتش خیلی برام سخته اینا رو بگم؛ من آدم نرمالی نیستم… خودم هم گاهی مواقع از خودم میترسم…. استاد من به طرز عجیب و نادری به همه چیز و همه کار و همه شغل علاقه دارم و از عهده هر کاری برمیام…. توی هر شاخه کم بیش پتانسیل و استعداد دارم… انگار ربات غول پیکر همه کارم… این تنوع سلیقه این حد از علایق و استعداد ها منو خیلی تحت فشار و گمراه کرده بود… از دوران نوجوانی میخواستم به طور موازی و هم زمان توی چند شاخه در سطح جهانی پیشرفت کنم… علایق و استعدادهامو مثل بچه هام میدونستم و فرقی بینشون نمیذاشتم…. نمیتونستم از هیچ کدوم دل بکنم… همین کمال گرایی های نابخردانه نذاشت توی توی هیچ کدوم وارد شم و پیشرفت کنم و جوونیم رو تباه کرد… در واقع از بس دستم باز بود برای انتخاب، به نوعی همین پاشنه آشیلم شد و دستم رو بست….
++ استاد این روزها خیلی با خودم دارم کنجار میرم و تمام وجودمو دارم میذارم تا به شفافیت برسم که دقیقاً چی میخوام؛
++ استاد من از چند سال پیش رفته رفته متوجه نبوغ و خلاقیت و علاقه وحشتناکم به یه حرفه و فن بسیار خاص و پیچیده شدم که مردم عوام اصلا سمتش نمیرن… در طی گذشت زمان قدم به قدم با وارد شدن این صنعت و شغل به فضای ذهنم، دیگه روند زندگیم تغییر و غرق اون مدار شدم… ولی زندگی و جایگاه و محدودیت ها و مشکلات اجازه نمیداد که برم سمش و نمیدونستم چیکار کنم،، قشر خاص و متمول و بسیاری محدودی میتونن واردش بشن… منم که از طبقه….
+++ استاد عزیزم این رو با جسارت و اعتماد به نفس بسیار بالا میگم: فرم و نگرش من نسبت به این عرصه و صنعت به کل با بقیه اجزا و اعضای حاضر و شاغل در آن فرق میکنه… من هنوز باورم نمیشه که چطور این همه امکانات و ثروت در اختیار دارن ولی هنوز از قابلیت های نهفته در آن بهترین استفاده مفید ممکن نمیبرن ازش و به جهان خدمت و محصول سالم تر و مفید تر نمیدن… چقدر پتانسیل داره… چقدر جای پیشرفت داره هنوز و انگار جای من خالیه، انگار یه نفر مثل من باید بیاد تابو شکنی و سنت شکنی کنه و مرزهای گسترش و بهبود و توسعه رو روی اون حوضه جابجا کنه…
+++ استاد تاکید میکنم که ذهن من بسیار بسیار خلاق و مولده، و کافیه که روی چیزی کمی تمرکز کنم تا رگباری از ایده های نوین و جدید به ذهنم سرازیر شه… توی مغزم هیچ محدودیت فکری نیست و اصلا خبری از کمبود ایده نیست…
+++ میخواستم ابتدا توی مسیر تحصیل موفق شم بعد اینکه کمی رشد کردم و ثروت ساختم بزنم به جاده اصلی و تغییر مقصد بدم و برم سمت نبوغ و علاقه ام که شکوفا نشده…. پارسال بود که یه روز از اعماق وجودم از خدا ایده بکری خواستم که منو توی همین اوج جوانی به ثروت کلانی برسونه… یه چیزی میگم یه چیزی میشنوید باورتون نمیشه یه روز در حین نماز ایده ای بهم الهام شد که به عقل جن هم نمیرسید…دیوانه شدم رفت…. درست درکش نکرده بودم سریع دست به قلم شدم همین که شروع به نوشتن کردم،انگار خود خدا داشت با دستم برام مینوشتش؛ من موندم خدایا چقدر عجیب و حیرت آوره برام که چطور این همه آدم در معرض موقعیت شرایط و امکانات انجام این کار بودن ولی حتی به ذهنشون هم این ایده بکر من خطور نکرده… چقدر نفهمن…وقتشه که خودم دست به کار شم و یه حرکت بزرگ بزنم… نمیدونم اسمشو چی بذارم، استارتاپ…. کسب و کار… محصول… چی؟؟! عزممو جزم کردم که کاری رو انجام بدم که تا بحال هیچ کس توی ایران انجام نداده… و بالطبع پشت بند اون موفقیت بزرگ، با کمپانی مد نظرم وارد مذاکره و قرارداد بشم محصول شگفت انگیزی که ایده و محتواش رو دارم بسازم که شکی ندارم تحول عظیمی در گسترش و بهبود زندگی بسیاری از آدم ها داره و هم خودمو به ثروت میلیاردی میرسونه و هم وضعیت کمپانی بعد من ازین رو به اون رو میشه… و با گسترش و ادامه دادن میتونم شرکت و کسب و کارم رو خصوصی کنم و سایت منحصر به فرد خودمو راه بندازم….
+++ استاد من رسماً رد دادم…. دارم دیوانه بازی درمیارم…. دارم وارد یه فاز خطرناک و ریسک هولناکی میشم… توی همین بازه چند ماهه که خدا منو به سمت این باغ بهشتی مون هدایت کرده عجیب غریب عوض شدم و انگار بیشتر از همیشه صدای خدا رو درون میشنوم… نشونه ها و نداها و زمین و زمان و ندای محکم قلبم داره فریاد میزنه که میلاد نترس جسور باش مستقیم برو به سمت همون «رسالت» بزرگت که چند ساله بهت گفته میشه…. هر چی نگاه میکنم میبینم انگار راس میگه… باید تصمیمات حیاتی و شهودی بزرگی بگیرم… آدم جاه طلب و دیوانه ای مثل من هیچی به جز داشتن یک «رسالت» واحد و والا ارضاش نمیکنه..
مسیر رو میشه یه شبه عوض کرد ولی مقصد رو نه… تکامل و شفافیت کافی میخاد…
آرنولد شوراتزنگر راست میگفت : از پلن B متنفرم. خیلی خطرناکه وقتی به خودت شک میکنی چون اینطوری داری عملا میگی که اگه برنامه فعلیم به نتیجه نرسید یه نقشه دومی دارم هنوز، در این صورت ذهنت همیشه به نقشه های دوم و سوم فکر میکنه و دل خوشه، و نقشه دوم نمیذاره که فکر و انرژی کافی برای هدف اصلیت بذاری… وقتی هیچ گزینه نجاتی نیست بهتر عمل میکنیم، چون نقشه دوم تبدیل به گزینه نجاتتون میشه و میگید اگه شکست بخورم میرم سراغ نقشه ی دوم، یه چیزی دارید که فکر میکنید ازتون محافظت میکنه، داشتن یه نقشه دوم خیلی خطرناکه، چون فرصت موفق شدن رو دور میکنید… بدبختی من تازه اینه که، من پلنA,B,C,Dو … داشتم … رفته رفته بعد چند سال چند گزینه رو حذف کردم و رسیدم به aوb… استاد من میگم باید یه حرفه ای به تمام معنا مثل آرنولد ها و عباس منش ها باشی تا بتونی با تمام ایمان و قاطعیت بری سراغ رسالتت…. چند نفر توی دنیا جرات کردن برن دنبال رسالتشون؟! اصلاً چند نفر درک میکنن رسالت چیه اصلا… خیلی از اعضای سایت هنوز نمیدونن علاقه شون چیه چه برسه به رسالت…. مردم و جامعه که دیگه هیچی….
هدف….کار…. شغل….«رسالت»….. بهترینش رسالته که هر کسی قادر به تشخیصش نیست…. استاد من هر چقدر که بدبخت و بدشانس بودم توی زندگی، ولی خیلی خوش شانسم که لااقل میدونم کی هستم و چی میخام و رسالتم چیه….
+++ استاد عزیزم، سید حسین عباس منش، خیلی سختمه ولی باید سعی خودمو کنم که بگم…. رسالت من خیلی خیلی خیلی بزرگه… یه چیزی تو مایه های رسالت شما وچه بسا جهانی تر و گسترده تر ولی توی یه حوزه دیگه، توی صنعتی که غول پول سازی و تاثیر گذاری بر جهانه…. ازین ایده میده خیالی ها و آب دوغ خیاری ها نه…. پکیجی از ایده های کیهانی غول آسا توی قلبمه که خدا بهم الهام میکنه … ایده اصلی و مادر و کاملا بکر، که گویا فقط بر قلب خودم نازل شده و نظیرشو تا به حال هیچ جای دنیا ندیدم اینو مطمئنم و فقط باید به دست خودم عملی شه و خودم پایه گذارش باشم…میتونم ثروت میلیون دلاری ازش بسازم.. و چه بسا….. اگه نرم دنبالش احساس میکنم که عمر خودمو تباه کردم و از فرصت و امر خدا سرپیچی کردم…. اونقدر حرف دارم که نمیدونم چطور بنویسمشون…. خیلی خیلی خیلی نیاز دارم به کمک… به هدایت…. به ایمان …. خیلی تحت فشارم…. نمیگم که توی شک و دودلی ام ولی یجورایی باید به وضوح و شفافیت برسم با خودم….
انتخاب با خودمه:
یا توی همین مسیری که یکساله محکم قدم گذاشتم ادامه میدم و با اجرایی کردن گام به گام ایده ام به ثروت میلیارد تومانی میرسم و ته تهش یه زندگی مرفه میسازم
یا خیلی زودتر ازین راه منصرف میشم و صاف میرم سر اصل مطلب دنبال رسالتم که تمام زندگیمه و حاظرم حتی بارها جونمو بذارم وسط
استاد جان خدا قلب و ذهنم را به طرز عجیبی داره هماهنگ میکنه….
«احتمالا» بزودی از دانشگاه انصراف میدم و قید تحصیلات رو برای همیشه میزنم…. خیلی وضعیتم پیچیده شده… استاد خودتو بذار جای من …. یه جوون که داره جوونیش حیف میشه ، بالاخره آدمم دیگه خیلی خیلی برام سخته که از مسیر تحصیلات و اجرای ایده پولسازم ازش(چندین میلیارد تومان) دل بکنم چون یک سال اخییر رو روش تمرکز و کار کردم….
ببین استاد تنها الگوی بزرگ و الهام بخشم خودتی و بس….میخام جا پای شما بذارم و با درس گرفتن از شما تصمیم و ریسک بزرگی بگیرم و قدم به قدم خودمو ازین مسیری که الان یکساله توش رفتم خارج بکنم و صاف برم سراغ رسالت بزرگی خدا از سالها پیش به قلبم انداخته….. از صفر که چه عرض کنم از منفی منفی هستم میخام شروع کنم…. خدا خودش دل و جرات شو داره بهم میده همونطور که به عباس منش ها ، ایلان ماسک ها، استیو جابز ها ، مارک زاکربرگ ها، تونی رابینز ها داده …. دارم با خدا معامله میکنم…
بیش از همه نیاز دارم که بی وقفه روی خودم کارم کنم، باید تمام وجودمو توی این هفته های آینده بذارم تا روی عزت نفس و باور فراوانی خودم متمرکز کار کنم، بی وقفه …. تمام وقت تمام انرژی خودمو بذارم…. زمان منتظر من نمیمونه، این منم که باید خودمو در مفهوم زمان مدیریت کنم….. استاد عزیزم هنوز هیچی نگفتم هیچی هیچی …. باید اونقدر راجع این موضوع بنویسم تا به ذهنم جهت بدم و افسارشو در دست بگیرم…. بارها و بارها توی سایت تکرار کنم برای خودم و هر بار توضیح بیشتری بدم تا به شهود، شفافیت، ایمان، باور و تعهد پولادین تری برسم…. خیلی خیلی خیلی به کمک نیاز دارم خدا…. توی زندگی هیچ کسی رو به جز خدا و هیج جای امنی رو بجز این سایت و اعضای بینظیرش ندارم….. استاد من نمیگم که امید دارم میبینمتون، من یقین دارم که میبینمتون و از شما و ذهن خلاق مریم جان بی نهایت کمک میگیرم در آینده…. نمیدونم کی …در زمان و مکان مناسب…… هوففففففففف…. نفسم برید….. فکر کنم دیگه ازین کامنت به بعد وارد فاز و مرحله جدیدی میشم….. الهی به امید تو
برم که قسمت ۵۴ سریال بینظیرمون رو ببینم….
راستی استاد خیلی برام احساس دلگرمی داشت وقتی فهمیدم که اصالتا لر کهگیلویه و بویر احمد هستی اونم همین شهر خودمون دهدشت…. اینم منو امیدوارتر میکنه که میلاد ببین ببین اینم نشونه. هرچند که اصلاً برام مهم نیست که از چه قوم یا کشوری باشم و گیر غیرت و تعصب قومیتی و ملیتی نیستم ابداً…
عاشق شما «میلا»💞💗💜💜💖💙
رفیق خوبم، میلاد
آثار یک آدم حسابی تغییر دهنده و اثرگذار توی وجود تو هست. شور و اشتیاق و قدرت جوانی.
فقط بدون که همیشه، این اشتیاق سوزان نیست. ازش استفاده کن🏹
اینکه لر هستی، یعنی اراده ات ده برابر منه! تا حالا ندیده م یک لر،چیزی بخواد و بدست نیاره.
قوم صاف و با اصالت شما را دوست دارم….دهدشت، آخرین سنگر آریوبرزن نبود؟🤔
دست خدا به همراهت👍
سلام و درود بیکران خدا بر شما آقا علی گل…
رفیق با ارزش و دوست داشتنی ام، سپاس سپاس سپاس…
سپاسگزارم که متن خصوصی و دلی رو که برای خودم نوشتم رو خوندی و با پیغامت برام انرژی و انگیزه فرستادی… خدای عزیزمان، رب مطلق مان، یگانه معشوق مان را هزاران مرتبه سپاس گزارم که دوستان ناب و شریفی همچون شما آقا علی بزرگوار دارم…. چقدر خوشحال شدم از پیغام تون… مرسی عزیزم بابت حضورت مبارکت….
صراحتا عرض کنم، ترمزهای زیادی برای نوشتن یه سری حرفام دارم، یکیش همین مسئله اهداف، رویاها و خواسته های قلبیمه… خیلی خیلی باید تمرین و تکرار کنم، تا تکامل طی بشه و به وضوح و روشنی خالص تری برسم…
زمانی میتونیم روی دیگران و جهان به شعاع گسترده تر و بزرگتری تاثیر بذاریم و تغییر ایجاد کنیم که اول توی خودمون تغییرات بنیادین و انقلاب عظیم به پا کنیم… این کاریه که با تمام تمام وجود میخام انجام بدم و دارم روز به روز خودمو شخم میزنم، کلنگ کاری میکنم، میکارم، آبیاری میکنم… خودمو غرق خدا دارم میکنم، اونقدر توحیدی بشم تا وقتی اراده کنم بگم بشو، بشود….کُن فیکن….
تضادهای و مشکلات وحشتناک زندگی،، طوفان های سهمگین زندگی منو به یه آدم دیگه ای کرد… خدا داره منو ندا میزنه… نمیتونم خودمو به کری بزنم و بهش گوش ندم… منم لبیک میگویم و خدا را با اعماق وجود فریاد میزنم
آثار یک آدم حسابی تغییردهنده و اثر گذاری توی وجود تو هست. شور و اشتیاق و قدرت جوانی؛فقط بدون که همیشه، این اشتیاق سوزان نیست. پس ازش استفاده کن؛:
هزاران آفرین و درود بر تو علی جان؛ دقیقا درست گفتی و خدا رو شکر که از زبان تو به من تذکره و هشدار داد… خدایا شکرت شکرت شکرت…
چند سال پیش توی اوج جوانی در برهه ای به افسردگی شدید و چند اختلال روانی خاص گرفتار بودم، روزهایی اونقدر بی انگیزه بودم و سردرگم بودم که احساس مردگی میکردم…اونم توی اوج جوانی… میگفتم خدایا یعنی میشه روزی رو ببینم که از شدت و حِدت انگیزه و اشتیاق، گذر زمان و خواب و خوراک رو متوجه نشم…. الان بعد چند سال خدا را میلیاردها بار شکر که خودم و خدای واقعیمو پیدا کردم، و اونقدر انگیزه و اشتیاق سوزان دارم و روز به روز افزایش پیدا میکنه که اصلاً بی حرکت نمیتونم یک جا بشینم، از فرط هیجان و شوق زیاد نمیتونم روزی بیکار و بیحال باشم، خواب و خوراک هم یادم میره…. حق با تویه… باید حواسم باشه که از این سوخت هسته ای الهی به بهترین نحو ممکن استفاده کنم و قدرشو بدونم… از خدا میخام که بتونم در مسیر درست گام بردارم و این انرژی اتمی رو صرف ناخواسته ها و کارهای بیهوده و حواشی نکنم… و با تقوای الهی از نعمت و موهبت هایی که خدا در طی مسیر بهم میده استفاده درست کنم تا قدم به قدم به سمت رسالت و امر خدا بر قلبم حرکت کنم…
واقعاً انسان شریف، دل صاف زلال و خوش قلبی هستید علی جان… عزیزمی جانم… مرسی از مهر و محبت خالصانه و تمجید های صمیمانه تون در مورد قوم لر… کیف کردم… من همه ی اقوام و نژادها رو فارغ از هر حرفی، دوست دارم و برام عزیزن… آری آخرین سنگر آریو بود… اطلاعات خوبی دارید ماشاالله…
دست در دست خدا تا رسیدن به خود خود خدا…
دستانت را عاشقانه میفشارم و ازت سپاس گزارم …ان شاالله به مدار های بالاتری نایل بشی و به خواسته های دلتون برسید… عاشقانه دوستت دارم علی عزیزم💜💗💙😘🌹💞💖
سلام به روی ماه استادعزیزوخانم شایسته عزیز🌹💖
سلام به روی ماه تک تک اعضای دوستداشتنی خانواده ام💖🌹
این کامنت روفقط برای تشکرازشمااستادعزیزوخانم شایسته عزیزم مینویسم، تابگم که وقتی تصمیم گرفتین دستان پروردگاربشین برای هدایت دیگران چه نتایجی روبه باراورده وچه قلب هایی که فرسنگهاازلحاظ فیزیکی دورهستندازشما ولی ازلحاظ فرکانسی نزدیک رو، زیروروکرده، چه ذهن هاکه شستشوداده وپاک کرده اززنگارسنت های اشتباه گذشتگان، دیدن زندگی شماوفرکانس کلام شماچ نتایج زیبایی که درزندگی هااا ایجادنکرده… خدایانمیتونم حتی نتایج خودم روازاول همین سریال تاالان بشمارم چه برسه به نتایجی که ازکامنت های دوستان دیدم… الهی شکر💖🙏
خدایایاریم کن تابتونم بنویسم اونجورکه حق مطلب ادابشه، من خیلی کامنت نمیزارم اماتصمیم گرفتم صدبرابرنوشتن عمل کنم هرانچه که میبینم درزندگی دربهشت…
نتایج خودم دراین ۵۴روز،دیدن زندگی دربهشت… خانم شایسته عزیزم ازت ممنونم که باسخاوت داری سبک شخصی زندگی خودت واستادروبامابه اشتراک میزاری، من قبل ازدیدن تقریباروی ماه شمافکرمیکردم زن زیبایعنی اینکه بینیش عمل شده وبی نقص باشه، گونه هاش حتمابرجسته باشه لباش حتماهمیشه رنگ رژلب روش باشه چشماش حتمادرشت وکشیده بامژه های ریمل زده باشه، میدونم خیلی مسخره ست این طرزفکرونشان ازنابودی عزت نفس داره، امادیدن چهره شماسدذهنی من رودرموردمعیارهای یک زن زیباشکست، پذیرفتم که جذابیت خانم شایسته برای زیبایی وزلال بودن فرکانس روحشه نه فیزیک بی نقص، البته شماواقعازیبایی ظاهری هم دارید، امااونچه که شمارودرقلب همه جاداده ومحبوب کرده روح پاکتون هست، ومن هم تصمیم گرفتم که مثل شمازیبابین باشم تازیبادیده بشم، تحسین کردن زیبایی هارودارم تمرین میکنم ونشانه هاش روهم دارم میبینم اینقدرسعی کردم مثل شماعمل کنم که ناخوداگاه لحن صحبت کردن ولهجه شماروگرفتم😂اینوخودم متوجه نشده بودم چندروزپیش خواهرزاده ام بهم گفت تمام اکشنات مثل خانم شایسته شده😂😁برای اولین باربهم برنخوردکه بهم بگن تقلیدکارم به خودم افتخارهم کردم که شبیه به زنی رفتارمیکنم که الگوی خودم قراردادم.. ، تونستم بعدازسالهاترس اینکه ممکنه باموی کوتاه زشت بنطربیام رودرخودم بشکنم وچندروزپیش موهاموکاملا پسرانه کوتاه کردم چون وقتی باخودم روراست شدم دیدم من موی کوتاه رودوست دارم چون ادمی هستم که راحتی رودوست دارم وموی بلندفقط بخاطردیگران بودنه خودم، اینویادمه شماهم تو۱۲قدم یه بارگفتین، ومنم فهمیدم که اشتباهه وبایداصلاح کنم این ضعفم روکه دنبال تاییدگرفتن ازدیگرانم🤔👍
ازهرزیبایی که میبینم تعریف وتحسین میکنم بااینکه خیلی ذهنم مقاومت میکنه امامن پیروزم چون راهم وهدفم درسته والگوی بینظیری دارم👌قبلاهمش دنبال جلب توجه بودم هرکاری انجام میدادم برای جلب توجه بودامادیدم که شمااینقدرشخصیت شجاع ومستقلی داریدکه نیازبه تاییدهیچ کسی نداریدحتی خودتون رومحتاج توجه استادهم نمیدونین، اینوزمانی فهمیدم که مورچه دستتون رونیش زده بودامااستادحتی خبرهم نداشت هرزنی بودکلی ناله میکردکه مردزندگیش نازشوبخره وبگه الهی عزیزم بمیرم وازاین حرفااا😂🙈اماشمااینقدرپرازاعتمادبنفس وپرازعشق وتوجه الله هستین که نیازی به توجه عوامل بیرون ندارین👍👌
اینکه خودتون میرین تودل ترسهاتون مثال ترس ازتاریکی من واقعاتحسینتون میکنم، منم بایدیه برنامه بریزم برای غلبه براین ترسم👍
من تحسینتون میکنم که باشجاعت تمام پاروی ترسهاتون گذاشتین ومهاجرت کردین وزنجیرهای وابستگی به خانواده روازپاهاتون بازکردین خدایی بعنوان یه زن که میبینم دل شیرمیخواددل کندن ودوربودن ازتمام خانواده ودوست وآشناها، بینظیری شما👍👌منم تصمیم گرفتم که به امیدالله باطی تکاملم اول مهاجرت کنم به یه شهردیگ ازشهرخودم وبعدانشالله یه مهاجرت دورتربه امیدالله، ومیدونم که میتونم چون من درسن ۲۱سالگی تصمیم گرفتم که مستقل زندگی کنم وباتوجه به مخالفت همه امامن کارخودموکردم مستقل شدم وروی هیچ کسی حساب نکردم حتی خانواده ام، ونتیجه اش این شدکه الان همه ازمن الگوگرفتن تواشناهامون قبلن زنی جراتشونداشت که حرف ازمستقل زندگی کردن بزنه توکل فامیلمون، من اولین نفربودم😂💪چون توجنوب خودتون میدونین که خیلی خانواده هاسنتی ومتعصب بودن قبلا، امامن ۱۵سال پیش این سنت روشکستم👍بخاطرهمینم الان این توانایی رودرخودم میبینم که برم یه شهردیگ وتنهازندگی کنم👍
من باتقلیدازشماواستادعزیزم باسپاسگزاری وتوجه به نکات مثبت قلبم گشاده تروبازترشده وسپاسگزارترشدم واحساس ذوق وشعف بیشتری پیداکردم والبته که بایدهنوزخیلی تمرین کنم.. امامن مصمم هستم که ادامه بدم💪… ازاستادعزیزم یادگرفتم که بایاداوری اینکه چیزی که الان دارم ارزووخواسته روزهاویاسالهاقبلم بوده سپاسگزارداشته هام باشم وازشون لذت ببرم، ومهمترین چیزی که یادگرفتم اینه که درلحظه بتونم باشم ولذت ببرم وبااینکارایمانم روبه نیروی ربم تقویت کنم واجازه بدم که خودش هدایتم کنه، چون دلواپسی ونگرانی وترس من بودکه مانع هدایت خدای درونم میشدوگرنه که خداوندهمیشه هدایت میکنه وجواب هرسوالی روپاسخ میده👌
میخواستم کوتاه بنویسم کامنتم اماطولانی شد، واگه بخوام بازم ازتغییرات ونتایجم بگم یه چندصفحه ای بایدبنویسم😂
ببخشیدکه کامنتم طولانی شدامااحساس کردم امروزبایدبنویسم ازتغییرات ونتایجم وقدردانی کنم ازشمادستان خداوندبرای اینکه بانی این تغییرات الهی درمامیشین🙏💖
ازتون ممنونم وبه رب بی همتامیسپارمتون🙏💖😘
وبازم ممنونم ازشمابچه هابخاطرکامنت های بینطیرتون نمیدونین که چقدراین کامنت هانتیجه به باراورده درزندگی من به تنها، خدامیدونه که چندنفردیگ ازخوندن این کامنت هاجواب مسعله شون روپیداکردن، روی ماه تک تکتون رومیبوسم ودستان پرمهرتون که چنین نوشته های گهرباروبی نظیری روثبت میکنن😘💖
واین تغییرات همچنان ادامه دارد… ۹۹/۵/۵
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و درود خداوند بر بنده های هدایت یافته دردانه های خداوند یکتا .. عاشقتونم
دوست دارم نوشته ی امروزم را با چند آیه در صفحه ی 23 قرآن از سوره ی بقره شروع کنم و بعد بریم تمرکزی سراغ افرادی که با یک ایده ی ساده میلیون دالر شدند و باورهاشون را مرور کنیم ..
قسمت اول را اینجا میتونید ببینید که به بررسی 6 مورد پرداختیم .. abasmanesh.com
699326
و بعدشم میریم سراغ دیدن این فایل و توجه بر نکات مثبتش، از خداوند طلب یاری دارم اراده ی قوی میخواد .. و میتونم از پسش برمیام به امید خدا ..
پروردگارا من را ببخش و بیامرز و مرا به راه راست به راه راستی که نعمت هایت را بر آن ها افزودی هدایت فرما و نه رهِ گمراهان و غضب شدگان ..
آیه 147
حق همانست که از پروردگارت بسوی تو آمد هیـــــچ شبهه به دل راه مده
آیه بعد؛
هر کسی را راهـــی است بسوی حق که بدان راه یابد و بدان قبله روی آورد پس بشتابید به خیرات و عبادت که هر کجا باشید همه شما را خداوند به عرصه محشر خواهد آورد محققا خدا بر
هر چیز قادر و تواناست
151 و 152
پس مرا یاد کنید تا شمــــــا را یاد کنم و سپــس شکر نعمت من بجای آرید و کفران نعمت مکنید
ای اهل ایمان در پیشرفت کار خود صبر و مقاومت پیشه کنید و به ذکر خدا و نماز توسل جوئید که خدا یاور صابران است. ((( تکامل)))
امروز نشانه ی امروزم را زدم! اجرای توکّل در عمل
راستش! خداوند با من حرف زد … مهرِ محکمی از کاری که شروع کردم را بهم داد اونم فقط امروزی که دومین روز تمرکز روی این کاره .. خودتون با زبانِ شیرین و مقدسِ و هدایت یافته استاد
بخوانید:
چیزی که در این تحقیقات بسیار مشهود است، این است که اگر می خواهید کسب و کارتان را شروع کنید، در اولین قدم، مسیر موفقیت تان را مملو از الگوهای موفق نمایید و
کانونِ توجه تان را بر جزئیات موفقیت های آنها بدوزید، تا هر لحظه به یاد آورید که حتی از دل یک مشکل، می شود ایده هایی موفق را بیرون کشید و با همراهی
ایمان و باورهای قدرتمند کننده، آن را به ثروتی عظیم تبدیل کرد.
توی این فایلی که از صبح تا همین الان بارهای بارررر گوشش دادم گوش دادم که واقعا این مسیر درسته، این روند برای رفتن به سمتِ ایجاد کسب و کار خودم در مسیر عشق و علاقه ی خودم
درست ترینِ .. اینکه انقدررر روی الگوهای ثروت آفرین کار کنم با تمرکز با جزییات و هرر بار هر روز مرور کنم تکرار کنم که این افراد چه باورهای مهم ترینی داشتند برای رسیدنشون به موفقیتِ این
چنیی که توی *کمترین زمان رشد قابل توجه ای داشتند و میلیون هاا دلار و بعد ها با تکامل بیشتر و رسیدن به تصاعد بیلیون دالررر شدند اونم توی سنِ کمِ کم هااا
خداوند بهم گفت گفت در قدم اول، که ذهنِ من ذهنی که وضعیت مالی من مثلا شکل داده به خاطر الگوهای گذشته و باورهای اهلِ بوقِ زمان بوده ( لبخند) یا اینجوری بگم در اکثر ذهنِ ما برای
خلق ثروت و موفقیت در کسب و کارمون اینجوره که باید مثل فردی مثل آقای هاکوپیان روزی 16 ساعت سگ دوو بزنی به مدت 40 سال!!! تا بلکه به ثروت برسی!!
و چقدر سپاس گزارررر این رببب هستممم به خاطر این قوانین ثابتش خدای من خدای من .. خدایا شکرت
شکرت که میشه با تغییر باورهات فردی را بسازی از خودت که اصلااااااا هیچچچچ ربطییییی نه به سال های سالت بلکه حتی به سال گذشته و ماه گذشته ات و .. نداشته باشی …
هررر بارر با سرعت بیشتر به عالــــــی ترین تجلی حضورت در این دنیااا نزدیک و نزدیک تر شوی .. خدایا شکرت شکرت به خاطر قوانین ثابت الهی ات .. شکرت شکرت شکرت
میخوام حرفِ آخر بند آخری که میخواستم آخر بزنم را همینجا اول قبل از اینکه چندین الگوی دیگه را بگم و بنویسم بزنم ..
از صبح که دارم دوباره و دوباره بررسی میکنم این الگوهااا را به چندین باوررر مشترک میرسم ..
Number One
احساس ارزشمندی خودشون و محصولشون
Number Two
باوررر به فراوانی مشتــری … باور به فراوانی فرصت ها ..
Number three
باور به اینکه خلق پول آسانِ .. نیازی واقعاا به جووووووون کندن شدید نداره .. آسونه
Number Four
احساس لیاقت ثروتمندی .. خودشون را لایق ثروت زیاد میدونستند و راحت بودند | از کجا معلوم؟ از نتیجه هااا مشخصِ .. یادم باشه که پدر گفت که بچه هاا نتیجه هاا چیزی جز نشان از باورهای
شما نیست و نخواهد بود
Number Five
ظرفیت بالایی داشتند .. یعنی اینکه وقتی اون ایده به ظاهر مسخره میومده به این فکر نمیکردند که این ایده نمگیره و فلان و … فقططط انجامش میدادنددد و چقدر نگاه بزرگی به کارشون داشتند
.. یک نگاه نامحدود ..
Number Six
آدمای مسئولیت پذیر و البته نامبر Seven: اینکه آدمای اطرافشون و خودشون افرادی بودند که ویژگی تحسین گری را داشتند
یک مثال میخوام بزنم برای این مورد .. مخصوصا بیشتر الان میتونم درکش کنم با دیدن سریال زندگی در بهشت و مخصوصاا این قسمت هاا که خانواده ی عزیز رایان اومدند اینجا و حالا این مهمون
های عزیزز، دارم به وضوح مییبینم که هر کسی مسئولیت کاری را بر عهده گرفته هر کسی داره خودش غذا درست میکنه برای خودش و یا توی یک تایم خاصی برای تیم .. یک نفر غذا درست میکنه
یک نفر ظرفا را میشوره یک نفر .. ایناا اسمشون مسئولیت پذیری نیست پس چیه؟!
اینکه خانواده ها به بچه هاشون اجازه میدند که خودشون کسب و کار خودشون را داشته باشند اینکه اجازه میدند بچه هاشون از همون بچگی به دنبال عشق و علاقه اش بره و محدود نکنه که
هیچچچ بلککههههه فقط و فقطط بیان به بچه هاشون اعتماد به نفس بدند عزت نفس بدند عشق بورزند … بگن که جولی جان لوسی جان ریچارد جان محمد جان مارکو جان سید جان .. تو
میتونی عزیزمم این عالیهههه چقدررر خوبه و میدونید محیط اطراف این بچه هاا با ادم هایی پر باشه که بهشون گفتند تو میتونی .. این مورد 7 مورد مشترک همه ی الگو ها نیست چون خیلی ها
بودند توی بدتریننن شرایطططط در حالی که تنها ترین بودند توی یک محیطی بودند که پدر و مادرشون جدا شده و مواد و این چیزا بوده فضاشون ولی اون فرد از دلِ همون خانواده ثروتمند شده
موفق شده .. یاد داستان حضرت نوح و فرزندش افتادم یاد این داستان قرآنی .. و بر عکس این داستان یاد داستان فرعون و موسی .. میشه میشه بدترین شرایط موسی هااا به دنیا بیان و بزرگ بشن .. و
میشه نوح باشی و فرزندت ناخلف ..
و این هم بگم که دیدم توی همین نتایج مالی … هر کسی که تونسته یک مسئله بزرگتری را حل کنه تونسته منجر به رشد بیشترر جهان بشه ثروت بیشتری را خلق کنه ..
درک همین کافیه که بفهمی چقدر اون محصولاتی که روی روح و روان تو تاثیر میذارند برای همیشه چقدررررر داره منجر به رشد بیشتر دنیاا میشه تا محصولاتی که فقط یکبار مصرف و .. و حالا
انتخاب مسیر زندگیت میتونه بهتر و آگاهانه تر باشه ..
در ادامه
الگوی هفتم
مردی که پس از ازدواج ایده ی طراحی سایتی به ذهنش میاد برای حل مسائل عاطفی افراد متاهل ashley madison سایت قرارهای عاشقانه
یعنی اینجوری دوست دارم ذهنِ نوئل بیدرمن را بخوانم که این فرد که باورهای درستی داشته با خودش در صلح بوده با تنهایی خودش حال میکرده و همین در صلح و خواسته اش اینکه بهترین
همسر دنیا را داشته باشه .. خداوند بهترین را که هم مدارش هست را جذبش میکنه و ازدواج میکنه و بعد از ازدواج انقدر که حالا هم در کنار هم عالیی زندگی میکنند خداروشکر و احساس فوق
العاده ای دارند .. بسیارر احساس خوشبختی میکنند این ایده بهش الهام میشه که یک سایتی بزنه این وکیل شجاع، و میزنه و توی همون سال های اولیه سه میلیون عضو پیدا میکنه! سه میلیون .. کم
کم این سایت گسترش پیدا میکنه و آخرین اماری که نگاه کردم تا فوریه 2019 بیش از 60 میلیون عضو از کل دنیاا داره .. یک سایت و این همه عضو؟! یک سایت و این همه حل مسئله؟! اوهوم
باورهااا داره نتیجه ی کار را نشون میده ….
8
مردی که ایده ی یک میلیون دلاری نظافت سگ را به راه انداخت
متیو در سال 1987 یک مرکز خدمات نگه داری از حیوانات اهلی داشته در شهررر زیبایییِ کلمبوس اوهایو ( چقدررر خاطره داریم از این شهرر مخصوصا نورث مارکت در سفر به دور آمریکاا .. واقعاا
ممنونم استاد جان ممنونم مریم جان برای نعمتِ سفربه دور آمریکاا) و همون زمانم فول تایم کار میکرده و از هر دو کارش جمعا 12 دلار خلق ثروت میکرده، ازدواج هم کرده بوده یک فرزند داشته و
یک فرزند در راه .. خلاصه که این فرد خسته میشه از این دویددن .. و حسابی تضاد اینو داشته که آزاددد بشه وقت آزاد داشته باشه و بتونه در کنار خانواده اش وقت بگذرونه و درآمد بیشتری داشته
باشه و .. این تضادها و همانا ارسال فرکانس درست درخواست روحیش .. خداوند پاسخ میدهد .. با یک ایده در راستای همون مسیر عشق و علاقه متیو این میشه که
این ایده میاد که آقاا متیو بیاا ولسه 100 هزار سگی که در 15 مایلی خونه ی توست کاری بکن .. این اقاا میاد و میره واسه نظافت محوطه حیوانات .. و نکته اش اینجاست که این اقاا حسابی از
رضایت مشتری ها و کار کردن در حیاط های مختلف حسابـــی لذت میبره لذتتت عشق میکنه .. بعد از یک مدت که فقط خودش بوده و این فرکانس هاا چنان قوی بوده که کارش میگیره
خداروشکر و میاد حتی 6 تا ماشین دیگه تهیه میکنه و 7 نفر هم را استخدام میکنه و دستی برای روزی رساندن بهشون میشه .. خلاصه اینکه با این تعداد این تیم هفتگی به 700 مشتری ثابت
سرویس میدند ..
بعد از یک مدت که بازمم متیو باور داره که میشه شرایط از اینم بهتر بشه .. همون فرکانس های بهتر از قبل فرستاده شده اش کارش را میکنه حالا که جووون گرفتن .. اینکه بهترین دستِ خدا میاد
و و متیو را شریک خودش میکنه و حالا این افراد بزرگترین ارائه خدمات امور نظافت حیوانات در آمریکا را دارند ..
خدایا شکرت
9
فریزر دوهرتی از همون 14 سالگی با دستور پخت مربای مادر بزرگ توی همون خونه با عشق شروع میکنه به همراهی لذت به ساختِ مربای خونگی .. توی 16 سالگی مدرسه را رها میکنه تا با
تماممم تمرکز مشغول این کارش عشقش بشه این میشه
این نوجوان که الان 31 سالشه .. توی همون زمان چیزی حدود 500 هزارتا مربا تولید میکنه و میفروشه یعنی 10% نیاز بازار انگلستان .. همین میشه که با همین ایده ی ساده ی سنتی حتی
توی همون سنِ کم میلیون هاا دلار خلق ثروت میکنه .. واقعاا همه ی ماا ادمااا هر چیزی که برای خلق ثروت لازمه درونمون داریم داریم داریم ..
10
دوستانی که با ساختِ عینک برای سگ میلیونر شدند!
چیزی که حالا *بیشتر درکش میکنم از حرف پدر اینه که پدر(آستاد) ایده و الهامات از تمرکزِ تو میاد .. یعنی اینجوری هست که الان که دارم بیشتر توجه میکنم به کسب و کارها میبینمم
این ایده هایی که اومده اون فرد یا افراد از قبلللل پیش زمینه داشتند در مورد اون کار، تجربه داشتند . حتی همین دوستانی که با ساخت عینک برای سگ در ابتدا تلاش کردند .. این افراد از قبل
عینک ساختند ولی نه برای سگ .. اما در ادامه با خواسته های بزرگترشون با کم تر شدن فاصله ی فرکانسی اشون با درخواست مستقیم از خداوند .. در ادامه همین تمرکزِ عشقِ خلاقیتِ این ایده
بهشون الهام شده که بیا و عینک بساز برای سگ .. و وقتی که هم اومدند واقعااا انجامش دادند .. دست دست نکردند انجامش دادند عمل کردند بهش ..
درس دیگه ای که از همین بچه هایی که این ایده را پیاده کردند و میلیون هاا میلیون دلار پول خلق کردند اینه که همون نکته ای که توی قدم اول و جلسه ی استثنایی 4 بود .. اینکه چطوری یک
باور تثبیت میشه چطوری قوی تر میشه .. اینکه نتیجه که رخ میده ربطش بدی به همون باورهااا .. به کار ذهنی بودنِ این نتیجه بهتر و بهتر ..
دقیقااا همین دوستانی که این ایده را پیاده کردند میلیون هاا دلار پول خلق کردندد حالااا که نتیجه ثابت شده اومدنددد قدم بعدی را برداشتند .. چکار کردند ؟
اومدند کسب و کارشون را گسترش دادند و ایده های بعدی اومد در حالیییییی که هنوزم این افراد با عشق و شور و شوق و انرژِی مثبت داشتند کارشون را انجام میدادند و لـــذت
میبردند* اومدند ..(( خدای من خدایا شکرت برای اشک ها .. خدایا شکرت .. Sorry guys .. خدایااا یعنی میشه منم یک روزی داستان موفقیتم را بگممم به کلِ دنیااا .. بگم از تو بگم .. بگم که
دنیا بازی و هر چی توشه اسباب بازی ؟ بگم از تو .. بگم از دلِ پاک .. بگم از عشق تو .. بگم از نشانه های تو .. درک تو .. بگم از بزرگی و عظمت توو و هیچچچچ بودنِ من و هر کسی که میشناسم و
میبینم .. بگم و بگم از ابراهیم حنیف و حبیب و خلیل تو .. خدا جون .. ببخشید برای تمام گناهان و اشتباهاتم .. ببخشید .. پروردگارا سپاس و ستایش مخصوص توست .. توست تنها از تو یاری میجویم
و تنها از تو یاری میجویم .. ای صاحب و مالک روز جزا .. تویی بخشنده و مهربان .. پروردگارا مرا هدایت کن به راه راست به راه راستی که بر آنها نعمت روز افزون عطا فرمودی .. پروردگارا من را به راه
خویش هدایت کن .. به راهی که به خاطرش اینجام .. پروردگارا کمکم کن برای قوی تر کردن اراده ام اراده ی پولادینی که فراموشش کردم .. پروردگارا یعنی میشه منم یک روزی انقدررر پول داشته
باشممم .. میشه آزادِ آزاد باشمم از چنگال هر فکر محدودی از شیطان .. پروردگارا من تو را با امید صدا میزنم .. با امید … و میدونم پاسخم را میدی … به قول هم پاره ام حسین بن علی: *هر که تو را
دارد چه که ندارد؟!! آخه چه که ندارد .. چه که ندارد .. چه که ندارد .. فقط تو .. فقط تو .. من از این زندگی چی میخوام که در تو یافت نمیشه؟ چرا نمیفهمم من … چرا ایمانم را بخوام فراموش کنم ..
پروردگارا به امید تو .. بیا ادامه بدیم .. بیا که دوست دارم سربلند باشم دوست دارم و میخوام که روممم سفید باشه در مقابل تو حبیبم در این دنیا و آخرت .. روزی که توی محشر همه دور هم میایمم
و همه را جمع میکنی اون روززز اون روز روم سفید باشه .. نورانی باشمم دور تا دورمم مثل خورشید بدرخشه .. میتونم اون روزم را ببینم که دارم میخندمم .. و سربلند هستم .. و هر کسی که به نوری
که از من می تابد او هم نورانی میشود .. خدایا شکرت .. شکرت شکرت .. ))
آره دوستان، بعد از اینکه نتیجه ها ثابت شد و هم پاره هامون که این ایده را اجرایی کردند با ایمان، ایده اومد الهام شد بهشون که کوله پشتی و جلیقه شنا و تی شرت و کلاه هم برای سگ درست
کنند .. این کاروو کردند و بازمم نتیجه هاا بسیار بزرگتر شد .. و اتفاقی که افتاد این بود که از همون ابتدا که این ایده را با جسارت و شجاعت انجامش دادند رسانه های مهمِ آمریکایی ((( که من
میگممم، دست های قدرتمندِ خداوند یکتا))) کار بچه ها را تبلیغ کردنددد به رایگان هااا!! و اینجوری که بازم فروش میلیون میلیون دالر $ بیشتر و بیشتر شد خداروشکر واقعاا بهشون تبریک میگم
تحسین میکنم بچه ها ..
خودم را هم تحسین میکنم که دارم با نوشتن این الگوهاا لذت میبرم .. خداروشکر .. تحسین میکنم خدایم را و نه خودم را خدایم را که اینجوری بهم میگه و من مینویسم .. بخداا که من هیچی از
خودم ندارم این کله هم مال خودم نیست این بینی این چشم ها .. چی هست که مال خودم باشه .. پولمم مالِ خودم نیست .. لباسم مال خودم نیست .. صاحب من تماممم من خدای من خدای
بینظیر و شاهکار ِ من … ممنونم پدر که من را با خدایم بهترین دوستم آشنا کردی ممنونم ممنونم .. هر چند که من در همون سفرهااای که با کوله بود به تنهایی توی جاده ها توی خیابون توی کویر
و جنگل هااا باهاش حرف میزدم و همونجااا ها صداش برای من به وضوح شنیده شد .. امااا با درس های شما بود ساختن این رابطه .. اصول ماهی گیری با شما بود .. با شور شما با عشق شما .. ممنونم
ازتون نه فقط من بلکه یک دنیاااااا یک دنیا ازتون ممنونِ و این دنیااااا آرزو میکنه برای شما که بازم بیشتر و بیشتر بهتون اعطا بشه .. الهی آمین .. عاشقتونممم من عاشق مری جان .. عاشق رابطه ی
تحسین برانگیزتون .. سپاس گزارم سپاس گزارم سپاس گزارم .. عاشق الهام جان فرهادی عاشق ِ مِهربان، عاشق ابراهیم جانِ خلاقِ توحیدی .. عاشق این خانواده ای که اگر الان دارم به خاطر خواسته
ی شما و اراده ی پولادین شما بوده .. ممنونمم ممنونم
11
مردی که با تولید استخوان جناغ ( استخوان آرزو) میلیونر شد .. داستانش خیلی باحاله .. چقدر ایده میتونه ساده باشه .. و چقدر داره بهم میگه که واقعا پول خلق کردن آسان ترین کار دنیاست لذت
بخش ترین کار دنیاست .. یک مسئله سادهههه و حتی خرافی را حل میکنی و به همون میزان ثروت خلق میکنی چقدر سالی 2.500.000 $ سود خالص .. خدای من
و چقدر باور داشته به اینکه این ایده میگیره .. مقاومت نشون نداده .. حرکت کرده ساخته .. چقدر عالی به فراوانی مشتری باور داشته به فراوانی اینکه میخرند .. فراوانی پول .. خدایا شکرت
12
زنِ خانه داری که بالشتی را ساخت که با مقداری ذرت درون بالشت و بعد گذاشتنش توی مایکروفر به همین راحتی با همین ایده ی ساده یک بالشت نرم و گرممممی درست کرد که میلیون هاا دلار
ازش پول خلق کرد .. و در ادامه انجام این ایده بازممم بهترین و مناسب ترین دستِ خدا اومد و این ایده را گسترششش دنیایی داد .. و در ادامه بازم این خانم اومد حتی کتاب نوشت و چاپش کرد از
تجربه هاش .. ببین نشد نداره برای این افراد ثروتمند و موفق ..
دوست دارم فکر این هم پاره امون را بخوانم ..
اینم بگم بازم که این ایده زمانی اومده که دقیقااا ایشون یک کلییی از قبل هم تجربه بافندگی و دوختن با چرخ خیاطی داشته یعنی در واقع عاشققق این کارش بوده .. لذت میبرده از کارش ..
در همین ادامه هااا بوده در حالی که قطعااااا احساس لیاقتِ زندگی بهتر ثروت بیشتر و هر چیز بهتر را ایجادد کرده و در همین قطعا بوده در همین عشق و علاقه اش بوده که این ایده حالا
یک شب اومده و اومده دست دست نکرده و شروع به طراحیش کرده خداوند اطلاعات لازم دست های لازم را آورده و ایشون دیده و خوانده حالا اجراش کرده بازم و هر بار ایده اش را تکمیل کرده وو
چیزی که حس میکنم اینه که وقتی این ایده بهش داده شده چقدر عالیی تجسم کرده از یک بالشت نرم و گرم و اینکه این بالشت حالا زیر سر بچه های نازنین و چقدر دارند لذت میبرند ..
یعنی در واقع ایشون از همون تجسم هااا در حال خلق کردن بوده ( این در حالیه که برای ذهن فرقی نداره بین واقعیت و رویا ) و وقتی که درست میکنه این بالشت را اول برای بچه های اطرافیانش
دوخته و تحویل داده بعددد خداوند بهش گفته عزیزممم این ایده پتانسیللل خیلییی بالاتری داره هااااا همین میشه که دوباره به یاد میاره وجودش میخواد که بایددد بزرگ فکر کنی .. باید
Big Picture جلو چِشِت باشه .. و در ادامه میره جاهای کوشولو که این کار را بفروشه این کارو میکنه .. و در ادامه انقدر کارش میگیره که حتی نصف ِ شبش هم بهش زنگ میزنن و بهش میگن
آقاا بچه ی من اینو نداره و برای این بالشت نرم و گرم بی تابی میکنه عشقم .. ( لبخند )
نتیجه گیری= اینکه ایشونم مثل افراد بالا باور داشته به فراوانی مشتری .. باور داشته به ارزشمندی خودش و محصولش .. باور داشته که میشه از اینم بهتر بود .. باور احساس لیاقت ثروتمندی داشته ..
خداروشکرررر
13
Alex عزیزی که پیکسل های 1000در1000 را به قیمت 1$ دلار در سایتی که درست کرده بود میفروخت .. الکسِ 21 ساله در سال 2005
فقط چندین ماه کافی بود که میلونر بشه .. با همین ایده ی ساده هااا .. یک سایت یک پیکسل
اگر این الگو نشون نمیده که پول در آوردن چقدر راحتِ و ساده است پس چی را نشون میده؟!
یعنی الکس و فریزر دوهرتی نشون میدند که آقاا توی سن کم میشه میلیونر شد .. کشوری که توش زندگی میکنی مهم نیست .. شهری که توش زندگی میکنی مهم نیست .. تحصیلات داشته باشی نداشته باشی مهم نیستتت اصلا .. مذهبت مهم نیست اصلا … سنتی باشه ایده ات یا آنلاین مهم نیست ( هر چند با رشدِ دنیااا انتخابِ کسب و کار من آنلاین= که بهش میگم همگام شدن با رشد دنیا .. البته که خودم توی کسب و کار خودم که کار در سفر میکردم روش سنتی را تجربه کردم برای یکسال ) ..
نشون دادند این الگوهاا که واقعا تمرکزت هر جایی باشه ایده ها میاد .. یعنی ایده ها از نقطه ی تمرکز تو می آید ..
خدایا شکرت
14
فردی که نامه های عذر و بهونه را ایجاد کرد برای دانشجوها و کارمندان و .. !! ( لبخند) ایده را ببینید ..
یعنی حتی وقتی اینو خواندم گفتممم باورر کن که حتی خودِ ایده هممم مهم نیستتت اصلا مهم نیست … مهم باورهاییی تو هست.. آخه پسر فکرش را کن این ایده نامه های عذر و بهونه؟!!! هوم
پکیچی بفروشی 25$ و بعد فقط و فقط کسب و کارت را با 300$ شروع کنی ( اینم نشون میده که برای شروع کسب و کارت نیازی نیست که میلیون هاا میلیون پول داشته باشی بلکه از هیچی میشه شروع کرد مثل ایشون و حتی خودم توی همون درست کردن کارهای دستی بافندگی ام و دریم کچر و این چیزها را فقط با 178 تومن شروع کردم .. و میلیون ها تومن ازش پول خلق کردم خداروشکر )) و حالا این فرد درهر ماه 15 هزاررمراجعه کننده دارد .. کارش هم فقط با یک لپ تاپ و دسترسی به اینترنتِ به همین راحتی .. حالا فکرش را کن دقیقاا هر جایی باشه زیر بارون توی سفر توی خواب و بیداری به همین راحتی داره پول خلق میکنه .. مثل استاد که توی سفر به دور آمریکاا چقدر دیدم که با عشق توی همون آر وی هم کارش را انجام میداد هم پول خلق میکرد هم ..
15
برنارد مک کوی، کشیشی که سایت lasermonks را طراحی کرد یک خرده فروشی اینترنتی هست که کارتریج ها و دیگر لوازم اداری را با off% به فروش میرساند ..
فروشش در سال 2002 با 2 هزار $ شروع شد و در سال 2005 به 2.500.000 $ رسید .. همون موقع روزی 200-300 تا ثبت سفارش داشته ..
حالا داستانش چیه .. یک روز کارتریج چاپگرش تموم میشه بعد دنبالش میگرده که بخره همون رنگ پرینتر بعد یک قیمت مناسب نمیبینه .. و همین میشه به فکر خودش میافته که راش بندازه .. که اینکارممم میکنه و میشه اینی که میبینی .. حالا و بیا ببین چه کرده این شاه پسر .. چه مجتمع بزرگی داره .. چه سایتی چقدر فروش …
یعنی دقیقا از دلِ یک مشکل تونست یک ایده ی موفق را بکشه بیرون که با ایمان و باورهای قدرتمند کننده آن را به ثروتی عظیم تبدیل کنه دمشش گرمم خدایا شکرت ..
خدا میدونه چقدر از همین ایده هاا به ذهنِ تک تک ماا رسیده ایده هایی که فاصله ی فرکانسی زیادی با ما نداشتند .. ولی هیچ که هیچ ولی همیشه فراموشش که هیچ حتی نگاه هم بهشون نکردیم ..
اما 16 امین که: در واقع کارآفرین برتر کشور هم هست، معرفی میکنم علی (جان ِ) حسنی توحیدی با سنِ فقط 17 سال .. شده کار آفرین برتر همین کشورِ ایران توی همین سال ..
علی اینجوریه که بازم دستِ خدا میاد و علی را سوق میده به سمت کسب و کار اینترنتی .. کار علی اینه؛
تولید محتوا ، تبلیغات در رسانه دیجیتال، بازاریابی و مدیریت شبکه های مجازی
علی توی مصاحبه گفته بود: سیاستهای مدیریتی اش باعث ایجاد درآمد صعودی همراه با کاهش هزینه و افزایش فوق العاده بازدهی کسب و کارهای اینترنتی شده.
و همین علی با همین ایده با همین جسارت با همین شجاعت با همین ایمان با همین توحید عملی بببین با خلق خواسته اش باعث شده که چنددد نفررر را بیاره سرکار چند نفر ناجوون مثلِ خودش خدای من .. چه جسارتی داره چه شجاعتی داره .. اصلا وقتی مصاحبه هاش را گوش دادم توی شبکه دو و آموزش .. لذتت بردم از شخصیتتتششش دیدممم دیدم که خودشِ دیدم که خودش را باور داره دیدم که باور نکرده حرف های چرت و پرت غالب جامعه که پول نیست کار نیست برای موفق شدن حتماا باید پارتی داشته باشی و … از این باورهای محدودکننده .. چقدر عالی تو مصاحبه اش این باور را کشیدم بیرون که گفت هر کسی خودش مسئول زندگی خودش هست … و چقدر زیبا گفت در ادامه اینکه؛ نترس! شجاع باش! تو بخواه و حرکت کن بخدااااا قسممم درهاا برات باز میشه .. بخدا درها برات باز میشه … تو حرکت کن فقط .. تو ایمانت را نشون بده …
داستانش هم اینجوری میشه که،
داستان اینجوریه که علی توی مدرسه یک تیم را شکل میده و بعد سایت طراحی میکنند و بعد برای اینکه جذب مخاطب داشته باشند میبیندد که از پس تبلیغ های سنگین توی سایت ها و جاهای مختلف برنمیان به این فکر میافتند که از داشته هاشون مثل همون جوری که این ایده اومد، تیم را شکل دادند، و سایت طراحی کردند .. و حالا هم بخوان که به شکلِ درست و با داشته هاشونننن جذب مخاطب کنند این میشه که به فکر کمپین تبلیغاتی میافتند و این کمپین را ایجاد میکنند .. کم کم مخاطب ها هم میان ( تکامل ) و اینجوری میشه که روی غلطک میافته خداروشکر ..
چقدرر این شاه پسر را تحسین میکنم، که در پاسخ مجری گفت .. یک جوری که مثلا شونه اش را بندازه و بالا و واقعاا بعد بگه باباا آره خلق پول آسون.. آسونه .. هر کسی مسئول زندگی خودشِ .. تو بخواه توو اول بخواه هدایت میشی ..
خدایا شکرت شکرت که هر روز داره به تعداد افراد ثروتمند دنیا افزوده میشه .. اگر ادامه بدم اگر ذهنم را با چیزهای مثبت پر کنم اگر ذهنم را با این الگوهاا و تحسینشون با صمیم قلب پر کنم در ادامه منم میتونم با ایمان و امید یکی از همین افراد بشم و اون موقع دنیا بخواد که داستانِ من را بگه توی همین الگوهای ثروتمند و موفق به امید خدا . من امید دارم وو من خدا را صدا میزنم .. خدا را .. و فقط از خدا میخوام که کمکم کنه خدایی که باور دارم از رگِ گردن هم بهم نزدیک تره توی قلب من همیشه و همه جا همراه من منو میبینه صدای منو میشنوه توانایی انجام هر کاری را داره .. هوامو داره ازم محافظت میکنه خیر و شرم را بهم وحی و الهام میکنه .. این خدای من این خدای درونِ من همون خدای محمد و موسی و ابراهیم و پدر و مری و یوسف و جف بزوس و ایلان ماسک و علی حسنی و این همه الگوهای موفق و ثروتمند هم هست خدای آیندگان هم خواهد بود .. این خدای دروِن من میگه هیـــچ برگی بی اذنِ من روی زمین نمی افته .. هیچ برگی ..
خدایی هست که نه تنها من بلکه تمام موجودات را خلق کرده این زمین زیبا و شگفت انگیز را خلق کرده زمینی که یک روزی استارتِ جهان گردیش را هم پادشاه مارکووو خواهددد زد شرافتمندانه اون جوری که میخواهد اوووم .. همونطوری که دو سوم ایران را گشته .. آره این خدای یکتا، رب هم هست، قدرت خودشِ سناریوی خودش برای من و تمام جهان هستی کامل ترینِ بی نقص ترین هدفمندترینِ ..
IN GOD WE TRUST
من به خدا اعتماد دارم .. همین خدایی که راهروی و نور مسیرِ پدر شد و خواهد بود ..
باید تسلیم بود .. و امیدوارم که همواره به نقطه ی تسلیم نزدیک باشم .. سختهِ کنترل ذهنِ قوی میخواد .. ولی میتونم .. میتونم .. الهی به امید تو ..
اینم از الگوهای این قسمت تا به امروز ..
اما این قسمت ..
دمِ بچه هاا گرم که واقعا مسئولیت پذیر هستند چقدر تحسین برانگیزِ که ظرفا را با هم میشورند به این تمییزی .. همه چیز را میذارند سرجاش
عه تا حالا نمیدونستم که ظرف های چدن را باید سریع خشک کنی تا زنگ نزنه .. و چقدر این همکاری را تحسین میکنم بین اریک و خانم عزیزش .. که هم ظرفا را میشوره چقدر خوب میشوره ( لبخند ) دمش گرم دمشون گرم چقدر خوبه چقدر زندگی را ساده گرفتند بااباا خدایا شکرت
.واقعا این سینکِ ظرف شویی پارادایسمون فوق العاده است .. یک نعمتِ واسه خودش .. چقدر کار را راحت کرده .. عاشقتونممم من .. بریم پینگ پونگ
ای جانم برای این خوابِ قیلوله .. چقدر این مبل هاااااا عالیهههه خدای من چقدر نرمِ و لطیفِ خدای من .. کی بشه بیایمم اونجا یک خوابِ قیلیوله ای در کنار دیگر تجربه های ارزشمند دیگرمان در کنار بست فمیلیون انجام بدیم آمریکااا … خدای من خدایاا شکرت ..
من عاشقِ این عاشقتم هاتون هستم .. به به الان دیگه که این جلیقه شنا را میبینم تنِ این سگِ زیبا میدونم داستانش از کجا شکل گرفته ..
MERY COMING .. ای جانم مادر جانا و پدرجانا همه رفتند تو آب .. هااا خدایا شکرت .. به به به این گود بوی براونی .. واقعا این آزادی مالی و زمانی و مکانی شما را تحسین میکنم ..
خدایا شکرت برای این هوااااااا چقدرر خوبه این هوااا بابا این اسمون خدای من چه ابرهایی .. چه هوایی چقدر سرسبزِ اینجاا خدایاشکرت به به کی بشود اینجاا هم حسابییی شنا کنیم .. واترر پولوو هم حال میده توی این آّب .. باس تجربه اش کنیم .. یکی شنا میکنه یکی روی پدالو هست یکی روی آب یکی بازی میکنه هر کسی دقیقا در حالِ انجام یک کارِ و این چقدر تحسین برانگیز هست .. هیچکسی مسئول حالِ خوب دیگران نیست هیچ کسی مسئول این نیست .. همه در کنار هم دارند لــذتِ بیشتری میبرند از بودن در کنار هم .. حتی با این وجود که ما از فرهنگ های متفاوتی هستیم ..
باریکلااااا استااددد بالاخره از اون شیرجه های بک زدی هااا انقدر که دیدی که بچه هاا زدند و شما هم زدی آفرین تحسین میکنم شما را .. واوو اوه اوههه این روی این پرید .. چی شد .. واوو خدای من چقدر حال میده هاا چه شنایی نه استخر بلکه این دریاچههه واووو خدایاا شکرت شکرت برای بهشتِ زیبامون .. باریکلااا این دوستمون چه زیرابی فوق العاده ای رفت .. آفرین دمش گرم
شمااا را تحسین میکنم مری جان چقدر تحسین میکنی عالیی بچه هاااا هر حرکت زیبایی را …
اخیش خداروشکررر که بعد از شناا واوو چقدر میچسبه یک خوابِ عمیق .. هه هه خدای من آمازون پرایمم این بار (لبخند)) مهمان هامون برامون کار را آورده دمِ آر وی خدای من .. خدایا شکرت واقعااا
چقدر آمازون را تحسین میکنم چه انقلابی توی دنیااا همین جف بزوس راه انداخت ..
واوو اریک عجب صندلی داره فوق العاده استتت .. خدای من منمم میخوامم .
چقدر خوبهاین جای آشپزی چقدر با عشق توضیح میدند چقدر عالیه که شما مریم جان پیگیری میکنی .. سوال های عالی میپرسی پاسخ عالی دریافت میکنی بعد تحسین میکنی بعد هم فیلم میگیری هم استوری تلینگ میکنی هم میل میکنی تجربه میکنی خدای من چقدر شما تحسین برانگیزی .. هم خدا هم خرماا ( لبخند) و چقدر زیبا و عالی تشکر میکنی .. واوو 14-15 ساعت توی 250 درجه فارنهایت توی همین دستگاه اسموکی درست کردند .. خدای من .. و سنگین ترین و سفت ترین گوشت چقدرر به قول شما نرمِ نرم شده .. خدایا شکرت
خداروشکر به خاطر وجود ارزشمند کِریِک .. CRICK TO BRIGHT واوو فکر کنم اینو گفت اریک بعدش وقتی شما اسمِ و تلفظ کریک را درست کردید .. چقدر این قسمت هاااا فوق العاده است همشون اینجورن ولی الان این قلب و ذهنِ من در هماهنگی و در صلح بودنم چقدر خوبه چقدر تحسین برانگیز چقدر دارمم لذت میبرممم خدایا شکرتت … چقدر با همین صحبت کردن ها و توجه کردن ها و سوال های خوب چقـــدر آگاهی امون بیشتر شده چقدر رشد کردیم .. با اومدنِ این مهمان هاا ..
عاشقتممم من پدر که اینجوری توضیح دادی که پای تصمیمت موندی برای گیاه خواری و با این وجود که این غذا درست شده بود و همینطور عذای قبلی را بازم تست نکردی و چقدر این درسِ داره یکی اراده ی قوی شما که همینجوری اصلا دارید جلوی هوس اتون را میگیرید و اراده اتون را قوی تــــر میکنید و یکی دیگه اینکه درسِ فوق العاده از عرت نفس بهم دادید که بهم گفتی محمد خودت را تحسین کن تحسین تحسین به خودت افتخار کن برای هر تصمیمی که آگااهانه گرفتی ..
چقدر این ظرفای یکبار مصرف وقتِ بیشتری را به خودمون داده برای اینکه با مهمان ها بیشتر باشیم .. چقدر این آتیش فوق العاده روشن کرد اریک واقعا تحسینش میکنم این مرد طبیعتِ را .. چقدر این مهمان ها را تحسین میکنم چقدر شما را تحسین میکنم چقدر خودم را تحسین میکنمم خدایاا شکرت به خاطر وجود ارزشمندم
و چقدر خوشحالم که شما پدر نظرات راا میخوانی این انرژی و شوق و انگیزه ی بیشتری به من میده برای نوشتن برای ادامه دادن .. برای اینکه بخوام واقعا بهترین خودم را نشون بدم .. ممنونم ممنونم ممنونم تا قسمت بعد خدا به خیر و همراهتون .. دوستون دارم.
از اراده ی محمد برای نوشتن این نوشته ارزشمند تشکر میکنم. و آرزوی بهترین هاا را براش دارم چیزی که لیاقتش را داره بهترین هاا بهترین زندگی بهترین کسب و کار بهترین دوستان بهترین زندگی بهترین ..
به نام الله وسلاااام 🌹🌹🌹🌹
خداروشکر برای امروزم ، چقدر تصویر فایل پر از حس و حال خوب و انرژی مثبته
چهره های خندان و شاداب و اون سبزی عمیقی که از انعکاس درختها روی دریاچه افتاده
و اون آسمان آبی فوق العاده زیبا
خدایا شکرت
چقدر این مهمانها هم ویژگیهای خوب و دوست داشتنی دارند
البته که خانم شایسته عزیز و استاد هردو عادت بر تمرکز بر نکات مثبت هر چیزی دارن
و حالا هم یکی از نکات خوب این مهمانهای عزیز تمیزی و نظمشون هست و این منظم بودنشون و اینکه چقدر واقعا قشنگ همه کارها رو برای خودشون تقسیم کردن ، حتی کوچکترها
تا این سفر هر چه بیشتر براشون لذت بخش تر بشه
و واقعا این بچه ها قابل تحسنین و به گونه یی نیستن که الان در اغلب خانواده های ایرانی بچه ها کاری نمیکنن و تمام کارها با پدر یا مادره
و این نوع تربیت برای من درس بسیار بزرگی داره
و واقعا چقدر بچه ها توی آمریکا زود مستقل میشن و دلیلش همین نظم و دادن مسعولیت حداقل کارهایی که میتونن به راحتی از پسش بربیاد ، هم خودشون لذت بیشتری میبرن و هم بچه ها یاد میگیرن که خودشون مسعول خودشون هستن
با همین کارهای به ظاهر کوچک
و ریک مرد آرام و با دقت در انجام کارها و آشپزی خوشمزه ش
چه ظروف با کیفیتی ،و چقدر برای خودشون ارزش قاعلن که همچین ظروفی رو به سفر با خودشون آوردن
اصلا این آدما برای راحتیشون فکر همه چیز رو کردن
حتی اکن توری برای ظرفهای خیس که داخلش میذارن تا خشک بشه راحت
و استاد با اون مبلهای راحت و خفنت که هر بار میبینمشون و گاریش رو کیف میکنم که خونت فقط وسایلی داره برای راحتی و اونم از نوع با کیفیتش و نه برای تجملات
چقدر این تصویرها ذهنم را تغییر داده در خیلی موارد
و چقدر اون دختر منظم بود که رویه مبل دو صاف و مرتب میکرد
استاد چقدر شما باحال و مهمون نواز و آسون گیر و سخاوتمندید آخه ❤❤❤
که هر آدمی میاد خونتون انگار مدتهاست داره با شما زندگی میکنه اینقدر که راحته اونجا ، حتی کسانی از یه فرهنگ و کشور و زبون
و آدمهایی که بار اول میبینن شمارو
شما به هیچ چیز نمیچسبید در این دنیا ، و نه هیچ کسی ، رها ..
خدایا یقین دارم یه روزی میام و از نزدیک این همه مهربانی شما دو نفر رو با تمام وجودم لمس میکنم و این همه زیبایی رو تجربه میکنم
با تمام وجودم و قلبم در آغوش میگیرمتون
و اون دریاچه به این وسعت که هر چقدر هم آدم باشه هر کسی برای خودش داره لذت میبره به شیوه ی خودش
یکی با شنا ، یکی روی قایق
یکی روی تیوپ ، یکی با شیرجه زدن
و یکی هم فیلم گرفتن از این همه شادی و لذت و لذت ضبط و نشان دادن به آدمهایی در فرسنگها فاصله
وای استاد اونجا که دستاتون رو به میلهای پلهای نرده گرفتید و از پشت خودتون رو آرام رها کردید توی آب و به پشت پا میزدید توی آب
و صدای شالاپ شالاپ آب دیونه م کرد
انگار خودم داشتم اونطوری راحت به پشت روی آب لم داده بودم
چرا اینقدر نزدیک خودم رو حس کردم اونجا 😢
عجب حسی بود
وبرونی که عجیب دوست داشتنی شده گلوییی تازه میکنه در اون سوی دریاچه
چه آرامشی حاکمه ، چه ابرهایی و آب خنک دریاچه که گرمای بعدازظهر رو جبران میکنه
شکرت
چقدر این خانواده منظمن در محوطه پارادایس همه چیز رو چیدن ، و این یعنی قدر دانی از محبتی که استاد کرده و این بهشت رو در اختیارشون گذاشته برای لذت بیشترر
چه back dive باحالی استاد زد و اینکه بقیه بزرگترها کم کم اومدن جلو و هر بار بهتر از قبل
و باز هم ارزش الگوها برای رفتن بر دل ترسها و انجام کارهای به ظاهر سخت ولی لذت بخش
وای که چقدر اون صحنه سه تایی که شیرجه زدن به قول خانم شایسته صرب دری رفتن خندیدم 😁
و باز هم فراوانی و راحتی و ثروت با آمدن یه بسته پستی که همه چیز میتونه دم در خونت باشه در کمال راحتی حتی در جایی به ظاهر دور
چقدر این کشور غنی و ثروتمنده و قانون منده
وااای اون گوشت باحال ترد توی اون وسیله ی باحالی که اون گوشت به اون سفتی رو مثل پنبه نرم کرده
وااای خانم شایسته خیلی خوشمزه میخورید ، دهنم آب افتاد😀
شما مهارت خاصی هم در نشون دادن طعم خوراکی از این فاصله که نمیشه چشید رو هم دارید
از بس که خوش انرژی هستید 😚😚
و اینکه هرکسی یه نوع غذایی که حتما توش مهارت خاصی داره رو طبخ میکنه
استاد اونجایی که گفتید از اون خوراک گوشت لذید حتی حاظر نیستید تست هم کنید
خیلی برام قابل تحسین و گفتم اینه مریم اینه که یه همچین نتایجی گرفته
و اینکه گفتید وقتی آدم یه تصمیمی میگیره رو تصمیمش و بتونه توی یه همچین شرایطی مقاومت کنه
چقدر موندن پای تصمیمات میتونه اعتماد به نفس آدم رو زیادتر کنه برای انجام تصمیمات بعدی
و نصفه تیمه رها نکردن کار
این ارزش قاعل بودن برای خود
استاد خیلی برام نشانه ارزشمندی بود ، چند روزی ست در گرفتن تصمیم مهمی مانده بودم و از اینکه این تصمیم رو گرفتم کمی ترس داشتم و چقدر این نکته برایم ارزشمند و به موقع بود
خدایاااا شکرررت
و آتیشی که ریک داشت درست میکرد برام درس صبر و تکامل داشت
نیومد از اول چوبهای ضخیم بذاره برای آتیش اول از کوچکترها شروع کرد و بعد که کم کم آتیش جون گرفت چوبها رو نرحله به نرحله کمی ضخیم تر کرد و با صبر و لذت از انجام کارش و نتیجه اونی شد که میخواست
و چه غروب دل انگیزی …و استاد که اینقدر با آرامش همیشگیش کنار دریاچه بهشت نشسته وداره کامنتها رو با عشق میخونه و منتشر میکنه
و چقدر پایان امروزمان در بهشت با آرامش خاصی تمام شد
حدایا هزاران بار شکر برای برکاتی که امروز به زندگیم وارد کردی
شکرت برای این لحظه ی زیبای غروب که نوشتن کامنت من هم به تمام رسید
خدایااا شکرررت
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌵🌴🌴🌳🌳🌲🌲🌱🌱🍀🍀🍀🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌻🌻🌻🌻🌻🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌈🌈🌈🌈🌈
سلام مریم جانم
ممنونم از کامنت عالیت عزیزم
خیلی انرژی مثبتی از کامنتت دریافت کردم، کلی احساس سبکی کردم، یه حس عالی، دقیقا مثل حس وقتی که روی خوب ریلکس می کنی و فقط و فقط لذت می بری.
مرسییییییی عزیز دلم
برایت از تنها فرمانروای جهانیان بهترینها را خواستارم 😘😘😘
سلام مرضیه نارنین
ازت بسیار ممنونم و من هم حس خوب تو رو با تمام وجود درک کردم
نازنین مرضیه دوست خوش قلبم از خداوند برایت حالی خوب در تمام لحظات رو خواستارم 🌷🌷🌷🌷🌷🌷💖💖💖💖💖
به نام فرمانروای جهان و کیهان، رب وهاب و بخشنده ای که مرا هدایت کرد تا امروز با دیدن این زیبایی ها سپاسگذارتر باشم و خواسته های بیشتری را در قلبم پرورش دهم. خدای مهربانی که با هر لحظه در گوشم زمزمه میکنه ستاره ی نازنینم بیشتر و بیشتر از من بخواه چون ذره ای از عظمت و بخشندگی مرا عمیقا درک کرده ای و من عاشقااانه میخوام هدایتت کنم و بیشتر و بیشتر خودم رو بهت نشون بدم چرا که تو بنده ی موحد و متوکل منی چرا که آرامشی که در درونت جاریست نشان از وصل بودن تو به من به انرژی منبع است چرا که تو لایق دریافت بی نهایت نعمت و ثروت من هستی چون با تعهد داری مسیر درست و صراط مستقیم رو دنبال میکنی.
دوستان خوبم سلام سید عزیزم و مریم نازنینم سلام به قدری بهتون احساس نزدیکی میکنم و خودم رو در جایگاه بالا و لایقی میدونم که دیگه شما دو نفر تنها استادای من نیستید شما دو دوست مهربان من هستید که خداوند سر راه من قرارتون داده تا درسهایی آموزنده به من یاد بده شما عزیزانی هستید که من به خاطر آشناییم باهاتون هزاران بار خداروشکر میکنم، تحسین زیبایی های پارادایس غروب و طلوع و شب و روزش تمامی نداره، کالچر و فرهنگ زیبای مردم آمریکا بی نظیییره تا این حد آرامش تا این حد صلح و دوستی و من یقیین دارم که خداوند لاجرم من رو هدایت میکنه تا زندگی اکنون شما رو تجربه کنم چرا که من به دنیایی تعلق دارم که سراسر صلح و آرامش داره من به فرهنگی تعلق دارم که همه در اون احساس راحتی و آرامش داشته باشند به جایی که مردمش پوشش آزاد داشته باشند به جایی که تفکیک جنسیت معنایی نداره و تمام انسانها بنده های نازنین و محبوب خداوندن به فرهنگ و آدمهایی که زن رو وسیله ی شهوت نمیدونن و به وجودش و روحش به عنوان یک انسان عمیقا احترام میذارن به مردان پاک دامنی که صحبت کردن و آشپزی کردن در کنارشون بهت احساس امنیت و لذت میده، خدای من این مردم بیییی نهایت ستودنی و تحسین برانگیز هستند نگرش این آدمها بیییی نهایت مورد تاییده من یقیین دارم که خدا به این آدمها عجیییب افتخار میکنه همینطور که به من افتخار میکنه، هرچقدرم که بخوام اینا رو تحسین کنم بازهم کمه هرچقدر بخوام مومن بودن این آدمها رو تحسین کنم بازهم کمه خدایا شکررت که جهان من پر از انسانهای خوب و دوست داشتنی شده پر از افرادی که شخصیت از سروپاشون میباره خدایا شکررررت. بعد از تحسسین پارادایس و مهمونای بی نظیرش نوبت به قانون تکامله: چقدر درک قانون تکامل به من آرامش داده چقدر درک سازو کار جهان به من احساس امنیت داده، حتی روشن کردن آتش توسط ریک با قانون تکامل صورت گرفته، میدونید بیشترین چیزی که انسانهایی که اهل طبیعت تجربه و درک میکنند و ازش لذت میبرن درک همین قانون تکامله، چون انسان با درکش به صلح میرسه عمیقا به صلح میرسه، پارسال دقیقا همین موقع ها بود با وجود نتایج ارزشمندی که از کار کردن روی خودم گرفته بودم اما این آرامش و صلح الانم رو نداشتم چونکه هنوز خوب قانون تکامل رو درک نکرده بودم هرچند که هنوووزم خیییلی جای کار داره و باید تکاملم رو در درک همین قانون طی کنم ولی به نصبت سال پیشم خییییییلیییی پیشرفت کردم و خدارو عمیقا شکر میکنم، یه ساقه ی بزرگ چوب خشک هست و ریک برای شروه و روشن کردن آتش از برگهای خشک و چوبهای سر سساقه شروع کرد و بعد از روشن شدن حالا چوب های خیلی کلفت تر هم به راحتی سوزونده شدن. شروع کسب و کار هم همینطوره اصلا هر کاری رو که بخوای انجامش بدی و در هر کاری که بخوای پیشرفت کنی اگه طبق قانون تکامل پیش بری غیر ممکنه که موفق نشی خدایا شکرت که هرروز داری من رو به مسیرهای بهتر هدایت میکنی. یه چیزی بگم من بعد از خریدن کتابهای رویاها بلافاصله از ثروت ۳ شروع کردم و بعد دوره های دیگه اما امسال تصمیم گرفتم از اول سال تا پایان امسال فقط و فقط تمرکزم رو بزارم روی عزت نفسم و الان هم هنوز دارم روی دوره عزت نفس کار میکنم و خودم خوب میفهمم که چقدر تکاملم رو دارم با آرامش بیشتری طی میکنم، فقط میتونم بگم خدایا عمیقاااا ازت سپاسگذارم.
خدای من شیرحه هایی که توی دریاچه میزنید بیییی نظیره یعنی صبر کنید بیام اونجا یه شنایی میکنم که همتون کیف کنید. استاد از الان دعوتتون میکنم به مسابقه ی شنا ببینیم کدوم برنده میشیم😉
نمیدونید با سریال زندگی در بهشت و همزمان دوره عزت نفس چهههه باورایی دارم تو وجودم میسازم اصلا دارم زندگییییی میکنم انگار تو دنیای که بقیه زندگی میکنن نیستم توی دنیای خودمم. عاشقتونم و یقیین دارم برکت و لذتی که توی زندگی من و بقیه بچه های سایت آوردید به زندگی خودتون چنان برکتی میده تصورش رو هم نمیکنید. دوستون دارم و براتون بهترین آرزوها رو دارم.
به نام آفریننده ی عشق خدایی که مرا انسان افرید و عشق را در درونم پرورش داد
سلام بر آفریننده ی قدرتمندم،سپاسگزارلطف بی کران الله مهربانم که فرصتی دوباره به من داد تا بتوانم یک قسمت گوهرباردیگه ازین سریال رو دنبال کنم و درجهت رشد شخصیتم از الگوهای بی نظیر این قسمت از سریال استفاده کنم خدایاشکرت
سلامودرود بر شما دویار عزیزودوست داشتنی امیدوارم تنور دلتون گرمه گرم و سرشار از نوروامید پروردگار باشید
این قسمت از سریال رو چقدر دوست داشتم،چقدر رفتارای این مردمان شریف و نازنین بدجوری به قلبوجانم میشینه آخه چقدر اینا دارن خوب به قانون درست عمل میکنن
چقدر ما کورکورانه چندین سال داشتیم به یک قانون نادرستی عمل میکردیم که سرشار از زور و تحمل بیجا مخصوصا موقعی که مهمون داشتیم بود و الان هم تقریبا ازین قانون نادرست مستثنی نیستیم،و یجورایی اونقدر با این قانون نادرست خو گرفتیم که فکرمیکنیم درستش همینه،باید جوری رفتارکنیم که مهمون از دستمون راضی باشه،باید جوری جلوش غذابذاریم که بعدا پشت سرمون حرفی نباشه
استادمن قبلا اونقدر درگیر این فرهنگ نابجای ایرانی بودم که حتی نظر یک بچه هم برام مهم بود و وقتی بچه ی اون نفری که خونمون مهمان بود به زور فرزندم رو مجبور میکردم هرچی اسباب بازی داره دراختیار اون بچه بذاره وگرنه ناراحت میشن و یدفه دیگه به خونمون نمیاد،و چه رفتار زورطلبانه ای رو فرزندم متحمل میشد بخاطر اون مهمان و اون بچش که بعدا پشت سرمون بد گفته نشه…
چقدر اینا خوب بچه هاشون رو ازهمین نونهالی تربیت کردن که مسئولیت تمیزکردن خونه رو به عهده بگیره تا موقعی که به سن بلوغ رسید کاملا به اینجور کارها مسلط باشه
برعکس روانشناسای ایرانی که تأکید میکنن بچه رو بذارید فقط بچگی کنه و ازش انتظار اینجور کارهارو نداشته باشید،ولی این بچه های گل ودوست داشتنی روکه میبینم،نه تنها دارن بچگیشون رو میکنن بلکه در هرموقعیتی مسئول حتی غذاخوردنشون هم خودشونن و این نیست که فقط بچگی کنند و پدرمادر باید لقمه اماده کنن و تو دهنشون بذارن،چیزی که توایران بسیار رایجه و باورشون اینه که دختروپسرتازمانی که ازدواج نکردن پدرومادر وظیفشونه براشون هرکاری بکنه،حالا اون پسر یادختر میخواد هجده سالش شده باشه میخواد بیشتراز هجده سال،تازمانی که توخونه ی پدرمادرن باید ازاونها حمایت بشه
وچقدر دیدم این نوع دیدگاه فرزندانشون به چه فلاکتی کشیده شده و الان به سن سی چهل ساله رسیدن وهنوز هیچکاری رو بلد نیست چون پدرمادره زیادی اون رو در رفاه گذاشتن
ببین این دختر زیبا ودوست داشتنیمون چقدر خوب داره ترتمیزمیکنه و این مسئولیت رو خوب به عهده گرفته،استراحت کردنشون بجا،مسئولیت به عهده گرفتن غذا پختن و تمیزکردنشون هم به جاهست واقعا چقدر این ویژگیشون تحسین برانگیزه و من عاشق این نوع دیدگاهم که فرزندم ازهمون بچگی بتونه جوری رشد کنه که وقتی به سن بلوغ میرسه کاملا به کارهای خودش مسلط باشه،بدون اینکه من اون رو مجبور کنم…
چقدراین رابطه ی سرشاراز عشق بین آقای ریک و خانم جولی رو تحسین میکنم،دمتون گرم که هیچ فرقی بین زنو مرد در کارهای آشپزخونه نیست،بخدا اونقدر تو گوش مردای ایرانی کردن که زن ذلیلی یعنی که صب تا شب ظرف بشوری و تو خونه جاروکنی و غذا بپزی،و همین کلمه ی زن ذلیلی کاری با مردای ایرانی کرده که اگه یروز هم بخواد تو کار آشپزخونه کمک به همسرش کنه انگار این کار رو یه نوع کار خانم وار فرض میکنن…
چقدر خوب آقای ریک به مسئولیتی که به عهده گرفته بود عمل کرد و ظرف غذا رو هم خیلی عالی و مرتب شست وسرجاش گذاشت خدایاششکرت چقدر کیف میکنم که آقایون رو میبینم انقدر شُسته رُفته همه کار توی آشپزخونه رو انجام میدن
این افراد توی این کلبه ی بهشتی و این طبیعت بکر و سرسبز کُلا بارفنارهاشون مثل یک بُلدزر به جون باورای محدود من افتاد تا جوره دیگه ای فکرکنم و جوره دیگه ای رفتارکنم
این استاد شریف و بزرگوار رو که میبینم کلا دیدگاهم به کل مهمون ها با هر سنوسالی رو عوض میکنه،که ایشون تفاوتی بین مهمونا با سن کم و زیاد نمیبینه و باهرکدوم بهتر حال کنه باهمون بهترین لذت رو میبره،مثل همین الان که داره بااین گل پسر نازنین تنیس بازی میکنه خدایاشکرت
مریم جان عاشقتم که اینقدر خوب بچه هارو راهنمایی میکنی تا مبل رو تبدیل به تخت خواب کنند و یک استراحت بعدازظهری داشته باشن،خدایاشکرت که اینقدر همه درصلحو در ارامشند و الان نوبتی هم که باشه نوبت پدرمادرای عزیزه که شنا کنند و تواین هوای گرمِ آفتابی والبته سرشار از انرژی ناب الهی و یک هوای پاک وزلال لذتشو ببرند،خدایاشکرت چقدر ابرای آسمون سفیدوپنبه ای به نظر میرسن وچقدر ترکیب رنگ درختان و آسمان آبی و ابرای سفیدپنبه ای و این آب پاک و زلالی که انعکاس درختان توی آب افتاده و رنگ آب رو سبز نشون میده روح رونوازش میده،قلب آدم به یک آرامش خاصی میرسه،واقعا حسش بی نظیره خدایاصدهزاران مرتبه شکرت
مریم جان عاششقتم که اینقدر عاشق تمیزی و اورگنایزینگ وسایل هستید و انقدر عالی ویژگی مثبت تمیزبودن این مهموناتون رو تحسین میکنید،چقدر تحسینتون میکنم که فارغ از هر ویژگیی که مهموناتون دارن شما آگاهانه توجهتون رو معطوف میکنید به ویژگی های مثبتشون و چندین بار اونویژگی های خوبشون رو یاداوری میکنید وانصافا عجیب این مردمان شریفی به سمت شما هدایت میشن که کاملا با شما و دیدگاهتون هماهنگ هستند و جوری باطبیعت و با کلبه ی چوبی شما رفتار میکنن که واقعا آدم رو به تحسین وادار میکنه خدایاششکرت
خدایاششکرت که بعداز یک آب تنی فوق العاده شمارو به یک خواب عمیق فرو برد و همچنان مریم جان باانگیزه ی عالی دوباره بیداارمیشه و از ادامه اتفاقات این روز فیلم میگیره
واقعا تحسین برانگیزی دختر که دوربین از دستتون نمیوفته و چقدرهمین دوربین به دست شدنتون باعث رشد عزت نفس و اعتماد بنفستون شده،و چقدر لذت میبرم که هیچکدوم از کسانی که ازونعا فیلم میگرید هیچ مقاومتی نشون نمیدن تازه خیلی هم مشتاقانه راجب اون سوالی که ازشون میپرسید جوابتون رو باعشق و باحوصله میدهند
میدونید مریم جان چقدر ازهمین پکیجی که بازش نکردید برای من درس داشت؟
میدونید تازه دارم بیشتر خودمو کنکاش میکنم که بهتر عمل کنم و همین باز نکردن پاکتی که مربوط به استاده،خودش یه نوع احترام و ارزش قائل شدنه،واینکه نخوایم بااین دیدگاه که حالا منو همسرم نداره بذار بازش کنم ببینم چی سفارش داده اون حریم شخصی بینمون ازبین بره،این خودش یک نوه حریم خصوصیه که حتی باید بین زنومرد رعایت بشه و هرکسی تو هر زمینه ای باید این رو رعایت کنه،و من بسبار لذت بردم که حتی کنجکاوهم نشدید ببینید این چه سفارشی بود که آقاتون داده خدایاشکرت
مریم جان بی نهایت بار این اعتماد بنفس و این عزت نفستون رو تحسین کردم که از اون آقا درخواست گوشت کردید و وقتی که دیدید اون خوراک گوشت باب میلتون بود دوباره درخواست کردید که توی بشقاب براتون بریزه و خیلی عالی بود که همونجا پیش آقایون نشستی ونوشجان کردید
این همون باوریه که چندین سال باروایت از احادیث و نقل قول از کلی مراجع تقلید تو مغز ما کرده بودن که یک خانم به چند آقا تو یک محفلی نشستن گناهه و مخصوصا اگر اون خانم متأهل باشه و کلی حرفای دیگه که خودتون بهترازمن خبردارید،اما مریم جان رو میبینم که اتفاقا کاملا باعزت نفس عالی هم فیلمشو میگیره هم دستپخت این آقای کریک رو تحسین میکنه و هم اونجا میشینه و نوشجان میکنه و کاملا بااحترام باایشون رفتار میشه،آخه چقدر فوق العاده هستن این آقایون و چقدر خوب برای خودشون وقت میذارن و خوراک موردعلاقشون رو میل میکنند خدایاشککرت
چقدر جالبه که اونها چندمدل خوراک ساده و آسان پز روانتخاب میکنند و ماشالله اونقدر دسته جمعی به طبیعت رفتن که این ظروف هیولا رو تهیه کردن برای این مقدار سیب زمینی و این مقدار گوشت و کلی خوراکهای دیگه…
چقدر اون وسیله ای که حرارتش باید به این مقدار درجه میرسید برای پختن گوشت جالب بود،کلا امریکایی ها رو که من دیدم با حرارت یک اجاق پیک نیکی که ما ایرانیا تو طبیعت میبریم قانع نیستن و باید یک حرارت هیولا داسته باشن برای پختن یک خوراک گوشتیِ هیولا،واقعا بی نظیره این حد از پیشرفتشون توی ساخت فقط اجاق گازهای به این حرفه ای،خدایاششکرت
استادجان تحسینتون میکنم که پایبند به اصول و اجرای قانون خودتون هستید و اون چیزی که حستون میگه درسته رو بهش عمل میکنید،واقعا تحسین برانگیزه این حداز تعهد به اصول برنامه ی غذاییتون،و چقدر همین تعهدتون به شما کمک کرد که الان که دارید به روش قانون سلامتی عمل کنید،کاملا متعهدانه تر به سبک برنامه ی غذاییتون پیش برید و نتایج هم کاملا مشخصه خدایاشکرت
تحسین میکنم این آرامش و حوصله ی آقای ریک رو که بعداز بارش باران شدیدِ فلوریدایی یک آتش عالی روشن میکنه و خیلی عالی با روش تکاملی و یک فوتِ مشتی آتش روشن میشه خدایاششکرت
چه حاالللی میده بعداز یک باران فوق العاده و اون نم بارونی که توی فضا پیچیده و بوی عطر درختان کاجی که کل فضارو احاطه کرده،پای این فایرفیت بشینی و لذتشو ببری و هرلحظه سپاسگزار لطف خداوند باشی که یهمچین موقعیت رو نصیبت کرده تاباگروهی همنشین بشی که مثل خودت خداگونه فکرمیکنن و مثل خودت سرشار ازانرژی ناب الهی هستند خدایاصدهزارمرتبه شکرت
خیلی لذت بردم ازین قسمت گوهربار سریال زندگیتون دراین بهشت دنیوی،و ازخدا میخوام بهم اراده و ایمانی عطاکنه تا بتونم شخصیتم رو در راستای این الگوهای شریف و نازنین بهبود بدم
استاد اینم بگم که من الگویی بهترشماومریم جان واین مهمونای عزیزتون پیدانکردم و دیگه باخودم عهدبستم که فقط الگوهای سایت رو دنبال کنم،چون این جامعه پرازفرهنگهایی هستند که آدم هرچی سر از اون فرهنگها در نیاره به نفع خودشه
شاید خیلی ها جوری بامن رفتارکنند که انگار از پشت کوه اومدم و از فرهنگهای اونا خبرندارم،ولی دیگه اجازه میدم هرجور دوست دارند قضاوت کنند و من فقط به این الگوهای سایت اکتفا میکنم و فکرمیکنم اونقدر این باورها و این الگوها همین جا جامع هست که دیگه نیازی نیست به دنبال الگوهای بیرون از سایت بگردم
الهی شکرت بخاطر این روز پربرکتی که خدابهم عطاکرد و توفیق پیداکردم دوباره از الگوهای شریف این سریال استفاده کنم…
خدایایهم کمک کن تا بهبود شخصیتم درراستای توجه به الگوهای این سریال ارزشمند ادامه داشته باشه و بهبود همیشگی جزئی از شخصیتم باشه….
الهی آمین
سلاااااام استاد عشق و نازنینم و شایسته جان عزیزه دلمممم
سلااااام خدمت تمااام بچه های گل سایت روی ماه تک تکتونو میبوسم عاشقتونم بچه ها عاااشقتونممممممم
خب توی قسمت قبلی موردی دیدم که دوست داشتم دربارش حرف بزنم و اون هم قانون تقسیم غذا بود که گفتید اونها خیلی روی قانون هستن و وقتی برنامه میچینن و هر کسی مشخص میکنه غذاشو دیگه اون برنامه قابل تغییر نیست
راستش من اولش خیلی خوشم نیومد از این نوع روش چون خودم همیشه دوست دارم غذاها به اشتراک گذاشته بشن توی مسافرت و مهمونید
و اون جایی که پسره غذا نداشت و اومد کنارشون نشست اصن داشتم از تعجب چشام میزد بیرون که واقعا بی رحمانه اس که بقیه دارن غذا میخورن و هیچ کس بهش تعارف نمیکنه هیچ کس براش مهم نیست این پسر گوشنه اس حالا اینهمه غذا هست چرا اون نتونه بخوره ؟؟؟ چرا کسی بهش تعارف نمیکنه ؟؟ چرا نشسته داره غذا خوردنه بقیه رو نگاه میکنه ؟؟
و به نظرم این حد از قانونمندی و سخت گیری شون درست نبود و به دلم ننشست و خوشم نیومد
اما میدونید بعدش چی شد و چه فکری به ذهنم اومد و نظرمو عوض کرد
میدونید یادم به چی افتاد و خداوند چع الهانی برای واضح کردن موضوع به من کرد
.
.
من یادم به قانون اصل بقای اصلح افتاد …
جهان هیچ رحم نمیکنه به ادمای ضعیف و کسایی که انضباط شخصی ندارن
من فهمیدم که دقیقا اون کاری که اون خانواده کردن درواقع همون قانون جهان و کائناته همون خداست که دلش برای هیییچ کس نمیسوزه و قانونی که تعیین شده رو لاجرم اجرا میکنه
و متوجه شدم چه قدر این خانواده دارن خداگونه و طبق قوانین حهان هستی عمل میکنن
هیچ رحم و دلسوزی در کار نیست
قانون بااااید اجرا بشه
و وقتی این قانون یادم اومد فهمیدم چهههههه قدر روش درستی رو این خانواده در پیش گرفتن و درست ترین کارهارو انجام میدن و کارشون منطقی به نظرم اومد و حتی گفتم من هم دوست دارم همچین برخوردی رو با خانواده ام و بچه هام داشته باشم …
موضوع رو یه بار دیگه بررسی کنیم
قبل از اینکه ظهر برسه و ناهار درست بشه شاید صبحش شاید شب قبلش روز قبلش یا حتی یک هفته قبل از مسافرت
یعنی زمان بسیار کافی بوده برای تصمیم گیری
اونها اومدن برنامه ریختن که توی این مسافرت هر کسی چه غذایی داره تا وظایف هر فرد مشخص بشه و در کنار تفریح عوامل دیگه روزمره به درستی پیش بره
اون موقع اون دختر ریک تصمیم خودش رو اعلام کرده من با شما غذا میخورم
خب حالا نسبت به این تصمیم وظایفی هم به اون داده شده مثلا اینکه ظرفای بعد غذا رو اون جمع کنه
اما همون موقع یه پسر دیگه میگه نه من از غذای شما خوشم نمیاد و دوست دارم برم ساندویچ درست کنم بخورم من با شما نیستم
پس اون از برنامه میره کنار به اون هیچ وظیفه ای در قبال تهیه غذا داده نمیشه و میتونه ازاد بره هر کار دیگه ای بکنه .
حالا روز موعود فرا رسیده و غذا اماده اس
میبینیم که اون پسر تمام روز مشغول بازی بوده و به فکر ناهارش نبوده و الان بی غذا و گوشنه هست
این به ماااا هیچ ربطی نداره
حتی اگه غذای ما زیادی و اضافه هم باشه اون حق خوردن از غذا رو نداره
چون تصمیمیه که گرفته و قانون عوض نمیشه و باید یاد بگیره که روی تصمیمش بمونه یا اگر تصمیم درستی نگرفته باید مسئولیتش که گرسنگی هست رو بپذیره و تحمل کنه تا براش درس بشه دفعه ی بعدی تصمیم درستی بگیره
در غیر اینصورت باز این عمل رو تکرار خواهد کرد
تصمیم نادرست و یا اگه از غذا بخوره چون مسئولیتی بهش داده نشده تنبل و بی مسئول بار میاد
و خیلی نکات دیگه که این ویژگی ها توی زندگیش وارد میشه و باعث اختلال ایجاد کردن در زندگیش میشه چون یاد گرفته تصمیم درست نگیره و پای نتایج تصمیمش نایسته و مسئولیت قبول نکنه و …
و برای همین این قانونمندی مهمه
دقیقا مثل چیزی که جهان هست
ما قبل از اینکه به دنیا بیایم خداوند قوانینی برای این جهان تبیین کرده … ما قبل از به دنیا اومدنمپن این قوانین رو میدونیستیم و پذیرفتیم که به دنیا بیایم تا با این قوانین زندگیمون رو خلق کنیم
حالا اگر بعد از به دنیا اومدنمون خودمون رو سرگرم بتزی و لهو و لعب کردیم و طبق قانون پیش نرفتیم پس سزاوار نتایج و عواقب کارمون هستیم
خداوند هیچ رحم و مروتی نداره قانون صد در صد اجرا میشه
اگر من طبق قانون عمل کنم و توجه به خواسته هام و نکات مثبت کنم و باورسازی کنم کنترل ورودی کنم و …. من طبق قانونی که از قبل به دنیا اومدنم تعیین شده و من قبولش کردم قبل به دنیا اومدنم … نتایجش رو میبینم خداوند به من نعمت ها و ثروت ها و سعادت دنیا و اخرت رو میبخشه …
اما اگه طبق قانون پیش نرم ، درواقع قانون رو فراموش کنم نخوام برم دنبالش و مثل همه ی جامعه شکایت کنم به کمبود باور داشته باشم و ورودی هامو کنترل نکنم … لاجرم نتیجه اش رو میبینم که بدبختی فقر کمبود بیماری هست … و مهم نیست چه قدر زجر بکشم و گوشنه ام باشه و به تنگدستی بیوفتم و عذاب بکشم مهم نیست … قانون اجرا میشه و نه خداوند دلسوزی میکنه و نه اون بنده هایی که مورد رحمت قرار گرفتن نباید ذره ای دلسوزی کنن چون اون نتیجه ی تصمیم خودش رو داره میبینه …
خداروشکر میکنم که این دیدگاه بهم الهام شد و بیشتر با خودم و اون خانواده و این حهان در صلح قرار گرفتم
این جهان قانونمنده ما باید یاد بگیریم دقیقا طبق قانون پیش بریم مگه نه دلسوزی کردن ادمهارو گدا و ضعیف بار میاره .
خدا جونم شکرت بابت هدایتت .
خب این مال قسمت قبلی بود بریم سراغ این قسمت
اینجا هم میبینیم که لیلی داره طبق قانون پیش میره و مسئولیت بر عهده گرفته رو انجام میده و این نتیجه ی پدر مادریه که اون قانون رو بدون استثنا احرا کردن و به بچه ها یاد دادن هیچ دلسوزی نیست و باید مسئولیت انجام بشه
اگر اون پدر مادر دلسوزی میکردن این دختر میگفت ولش کن چرا من انجام بدم و میرفت میخوابید و همین هم هست توی جامعه امروزی که میبینیم بچه ها غذا رو میخورن و میرن …
و پدر مادر هم مسئول تهیه ی غذا و هم جمع کردن بعدش هستن …
و این نتیجه ی اجرای قانون بی چون و چرا هست که خیلی بهشون الان افتخار میکنم و تحسینشون میکنم …
مورد بعدی که دوست دارم اشاره کنم عزت نفس خانم شایسته جااااان هست .
الهی من قربونت برم شایسته جاااانم نمیدونی من چههههه قدر تحسینت کردممممممم
نمیدونی نمیدونی نمیدونی
اینکه همیشه توی مهمونی ها در حال فیلم گرفتم هستی و واقعا این خیییلی اعتماد به نفس میخواد که اینکارو بکنی … فکر کن مهمون اومده خونه ات غذا درست میکنه تو دمو دیقه ازش فیلم بگیری … داره اشپزخونه رو تمیز میکنه ازش فیلم بگیری ، داره کرم خاکی جمع میکنه ازش فیلم بگیری ، داره شنا میکنه ازش فیلم بگیری ، داره رو صندلی استراحت میکنه ازش فیلم بگیری ، داره با عروسکاش بازی میکنه ازش فیلم بگیری ، داره غذا میخوره ازش فیلم بگیری و …
به خداااااااا تحسین داره خییییلی این ویژگی تون تحسین داره شایسته جاااانم بهتون افتخار میکنم که اینقدر هم اعتماد به نفس دارید و هم باورای قدرتمند کننده ای ساختید در این موضوع که یادمع یه بار تو یه فایلی گفتید که راجب فیلم گرفتن باورهای قدرتمند کننده ساختید که باعث شده همه جلوی دوربین شما راحت باشن و با شما راحت باشن و حتی خداوند بهترین هارو جلوی دوربین شما بیاره …
شایسته جانم میبوسمتون برای اینهمه شایستگی تون …
شما واقعا فوق العاااااده اید
واقعا بچه ها یه بار امتحان کنید یه روز فیلم بگیرید از همه ببینید تا ببینید هم چه عزت نفسی میخواد هم چه باورای قدرتمند کننده ای … شاید کسی مثل خانم شایسته باورای درست نساخته باشه اینکارو بکنه بقیه بهش ایراد بگیرن که یعنی چی دمو دیقه داری فیلم میگیری از ما …
اما خانم شابسته نه تنها کسی ایراد نمیگیره …
بلکه بقیه خوشحال میشن و جلوی دوربینش خود خودشون رو نشون میدن و کامل راحت و عادی رفتار میکنن …
بلکه بقیه دوست دارن فیلماشو قشنگتر کنن مثل دوباره قشمت قبلی که ریک اومد گفت بیا از باز شدن در غذا و اماده شدنش فیلم بگیر…
عاشقتم شایسته جاااانم شما واقعا شایسته ای عاااشقتونممممم
مورد بعدی
طرز تهیه استیک هست که من این فایل یاد گرفتم
حدودا یک ساله توی دوره ی سلامتی ام ولی باورتون میشه یه استیک درست حسابی نخوردم … خخخخخ
یه بار بابام استیک گرفت و توی ماهیتابه عادیا گذاشتیم سرخش کردیم اقا اینقددددرررر سفت شده بود عییین لاستیک ماااشین … خخخخخخخخخ
و میگفتم جللق الخالق این خارجیا چطور استیک میخورن …
و این فایل باعث شد من متوجه اشتباه بشم
استیک درست کردن نیاز به حرارت بسیاااااار بالا در زمان کم میخواد یا حرارت متوسط در زمان طولانی …
تو این فایل شنیدم که گفتن این گوشت 15_16 ساعته که توی اون اجاق بوده که مثل گاو صندوق بود خخخخخخخ
در حالیکه ما یا حرارت کم تو زمان کم میذاشتیمش و نمیدونستیم روش پختش رو که اینجا من فهمیدم خدایا شکررررررت ممنون بابت توضیحاتتون خانم شایسته جانممممم
یه رد پایی هم از اینروزام بذارم حدودا یک هفته اس دارم هر روز بالای 8 ساعت روی قانون کار میکنم یکی دو روز هم به 12_10 ساعت کشید …
فقط بگم تا حالا توی عمرم اینقدر تشنه نشده بودم . یادمه دو سال پیش روزی دو ساعت کار میکردم اصن خندم میگیره وقتی به اون موقع ام فکر میکنم . الان حتی هشت ساعت و ده ساعت هم اون احساس کافی بودن رو بهم نمیده … روی یه رول افتادم و هی میرم جلو تشنه تر میشم … پربروز 12 ساعت رو خودم کار کردم و قوانین و باورام … احساس سیری نمیکنم احساس میکنم کمه احساس میکنم خیییلی جای کار دارم احساس میکنم هنوز خیلی چیزا هست باید یاد بگیرم هنوز خیلی باورا مونده بسازم و تا به حالا همچین حس و مرحله و درکی قرار نگرفته بودم …
قبلنا رسیدن به این حد و درجه ارزوم بود و میگفتم اخه مکه میشه چطور ؟! خسته نمیشه ادم ؟!
الان رسیدم و واقعا لذت بخشه وااااقعا لذت بخشه اصن اینقدر لذت میبرم واقعا نمیدونم خستگی چیه … نمیدونم چطور شد به این مرحله و درجه رسیدم که 12 ساعت روی خودم و باورام کار میکنم و باز حس میکنم کم بود کافی نبود و نه تنها خسته نمیشم بلکه انگار روحم به پرواز تازه در اومده و اگه ولش کنم این پرواز میخوابه رو زمین و حس خوب از بین میره …
واقعا سپاسگزار خداوندم که اگه الان به این حد و درجه رسیدم فقط از کمک ها و لطف اون الله بوده .
الان که دارم رد پا میذارم یه چیز دیگه هم اضافه کنم .
الان من به اون ارزوم رسیدم که بتونم بدون ذره ای خستگی 12 ساعت روی خودم کار کنم و تشنه تر بشم … یکی از ارزو هایی که الان دارم و بهش نرسیدم اینه که از ذوق و شوق سپاسگزاری و لطف و کرم خداوند و حس صحبت کردن باهاش به پهنای صورت گریه کنم و اشک بریزم و نتونم جلوش رو بگیرم و دسته خودم نباشه و فقط از احساس وجود و لطف و رحمت خداوند و لذت صحبت کردن باهاش گریه کنم …
الان این خیلی وقته ارزومه و بهش نرسیدم …
و واقعا درکش هم ندارم نمیدونم چطوری میشه ادم به این درجه برسه که گریه اش بگیره از ذوق و شوق وصال به حق …
نمیدونم فقط حسم میگه مثل این که تکاملم رو طی کردم این هم طی میشه و بهش میرسم .
خداوندا سپاسگزارم ازت مه هر چی دارم از تو دارم من هیچی نیستم در برابر عظمت تو و محتاج و نیازمند هر خیری ام از سمت تو .