تاثیر رسانه ها در شکل گیری باورها - صفحه 6 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2025/04/abasmanesh-4.webp
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-04-15 20:36:402025-04-15 20:42:48تاثیر رسانه ها در شکل گیری باورهاشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند بخشنده ی عزت دهنده
سلامودرود خدا به استاد عزیز و تمومی دوستان ارزشمندم
سپاسگزارم از لطف شما استادگرانقدر که انقدر هربار نکات عالی و پندآموز چه در دوره ها و چه در فایلهای هدیه برای ما به اشتراک می ذارید
این فایل پراز درسوآگاهی فراوانی بود که من فعلا تونستم تا دقیقه ی بیستم از اون رو گوش کنم
وازونجایی که تمام گوشوجان رو به دوره ها سپردم،عملا دیگه برای فایلهای دانلودی وقت کمتری دارم..
اما چیزی که میخواستم راجب این سریال ها بگم اینه که وقتی در دوران راهنمایی و دبیرستان بودم،اونقدر دیدگاهم به امریکا بد بود که همیشه سعی می کردم به مناسبتهای بیست ودوم بهمن ماه و روز دانش آموز،صف اول راهپیمایی باشم و تا میتونم شعار مرگ بر امریکا بگم وبایک احساس افتخار به اینکه دارم ادای دین میکنم در حق کشورم ایران،تا میتونستم مشت خشم رو پر میکردم و با مرگ برامریکا تو دهن امریکا می زدم!!
تااینکه خدا بهم لطف کرد و خیلی زود بیدارم کرد و کشوندم به مسیری که داشت بهم می گفت اینقد زیاده روی نکن تو شعارهات،بیا ببین این مردم امریکا چقدر توحیدی عمل می کنن،بعد بگو امریکا عامل بدبختی تموم ما ایرانیا شده…
اون اوایل کههنوز مدارم پایین بود،وقتی سریالهارو شروع کردم به دیدن حتی با رکابی پوشیدن استاد هم مقاومت داشتم و بااینکه کلی منظره های زیبا رو تو سریالها بهمون نشون می داد،و کلی آدمای دوست داشتنی و شادوسلامتو ثروتمند می دیدم،اما وقتی استاد رو می دیدم نمیتونستم با صحبتاشون ارتباط بگیرم،مخصوصا وقتی حرف از خدا می زد،ذهنم مقاومت داشت و انگار که حرفای استاد با تیپی که تو سریالها می زد برام یجورایی همخوانی نداشت…!!
چون مدتها بود بااین دیدگاه بزرگ شده بودم که هرکس حرف ازخدا میزنه حتما باید تیپش مثل علامه ها،عبا روی شونه ها داشته باشه و رو سرش هم یک عمامه ی بزرگ….!!
دیگه فاجعه ی ذهنم رو ببینید تا چه حد بود،که نمیتونست بپذیره یک انسان باهر تیپی می تونه چنان حرف از توحیدوعمل بزنه که میتونه باتأثیرگذاری حرفاش زندگی هرفرد رو به درجه ی اعلای کن فیکون برسونه..
خلاصه باهمین مقاومت ذهن ادامه دادم تااینکه کم کم باصحبتهای استاد انس و الفت خاصی می گرفتم،اونقدر ارامش روحم زیاد می شد،و اونقدر تشنه ی دیدن این سریال شدم که اگه یروز یه قسمت جدید از سریال ها نمی دیدم انگار که مورفین خونم پایین میومد و یه چیزی از روحم انگار کم می شد..
وتونستم بلاخره دیدگاهم رو کامل نسبت به این کشور امریکا عوض کنم،درحدی که اگه همین الان کسی جلوی من از امریکا بد بگه انگار داره از میهن واقعی من بد میگه!انقدر که بهم برمیخوره..
اونقدر جاهای دیدنی امریکا رو فول شدم که هنوز دقیق جاهای دیدنی ایران رو بلد نیستم...
دخترم رو هم که هشت سال سن داره دارم با دیدگاه اینکه امریکا بهترین کشور دنیاست آشنا می کنم،درحدی دخترم بااین کشور توسریال ها عشقوحال میکنه که توی همین سن میگه من ایران نمی مونم و حتما به امریکا میرم و همونجا زندگی می کنم…
وقتی هم که تومدرسه تو صف صبحگاهی مدیر مدرسه مجبورشون میکنن که قبل ازرفتن به کلاس شعار مرگ براسرائیل ومرگ برامریکا بگن،دخترم تعریف میکنه و میگه و من اونقدر از دست مدیرمون عصبانی میشم که فقط دستهامو توی جیبم میکنم و باخشم به مدیرمون نگاه میکنم و دوست دارم برم بهش بگم چه بدیی از امریکا دیدید که مارو مجبور به این شعار می کنید…؟!!
بعد که ازمدرسه میاد فقط میگه امریکای عزیزم عاشقتم که انقدر منظره های زیبا داری!!
واقعا از رفتار دخترم شگفت زده میشم و خیلی خوشحالم ازینکه تواین سن تونسته دیدگاه خوبی نسبت به این کشور پیدا کنه..
اونقدر عاشق این سریالها شده که شب ها بلا استثنا باید حتما یک قسمت رو باعشق ببینه و حتما هم آخر هر سریال میگه به زودیه زود میاییم و همه ی منظره هات رو از نزدیک می بینیم
واقعا این ذهنیت دخترم رو که میبینم ازش کلی درس میگیرم،بااینکه من دارم کلی فایل گوش می کنم ولی میفهمم که گاهی وقتا ذهنم چقدر هنوز خیلی جاها مقاومت میکنه
اما دخترم فقط بادیدن این سریالها چقدر هرشب برای خودش رویا پردازی می کنه و بایک حسوحال خوب میخوابه،گاهی شب ها فقط می خواد تا نصف شب براش سریال بذارم و ببینه،و من دیگه مقاومت می کنم،ولی دخترم میگه نمی دونی چقدر آرامش می گیرم وقتی این سریالها رو می بینم…
منخودم هنوز گاهی وقتا ذهنم به دیدن سریالها مقاومت داره و باخودم میگم خوب که چی بیام اینهمه سریال ببینم،من که هنوز نمیتونم حتی تو کشور خودمون سفر کنم…
اما میفهمم وقتی باوجود داشتن مقاومت خودم رو مجبور میکنم بازهم سریالهارو ببینم کاملا شرایط زندگیم متفاوت می شه و انگار که کلی از مقاومتهای ذهنیم خودبخود ازبین میره،مثلا یکی ازمثالهای ساده ای که از سریال زندگی دربهشت درس گرفتم اینه که دیگه هیچ مقاومتی ندارم که حتما باهمسرم همزمان غذابخوریم،یااینکه هرکدوممون هرغذایی که دوست داریم می خوریم و این طور نیست که بالاجبار هممون یک مدل غذا بخوریم..
دخترم رو که میبینم انقدر عالی بادیدن این سریالها رویا پردازی می کنه،در حدی که میگه مامان اون یکی خونه که کنار استادعباسمنش هست مالِ ما هست،و به زودیه زود میریم تواین خونه ی بزرگمون زندگی می کنیم،واقعا خیلی درس میگیرم از یک بچه ای که انقدر بدون مقاومت حرف می زنه و ایمان داره که حتما تو اون خونه زندگی خواهد کرد…
شاید اگه من تو این سن جلوی مادرم این حرفو می زدم چار تا کتک هم نوشجان می کردم،ولی حداقل خودم که فهمیدم همه چیز با باور و تجسم به دست میاد،دارم به دخترم کمک میکنم که رویاهاش رو حفظ کنه و به حرفی که میزنه ایمان داشته باشه که حتما حرفش درعمل اجرا خواهد شد…
میخوام بگم سریالهای زندگی دربهشت و سفر به دورامریکا یک دیدگاه عمیق و زیبایی رو در ذهن من ودخترم ایجادکرده…
ولی این روزها میبینم که چقدر مردم ایران منتظر مذاکره ی مثبت بین ایران وامریکا هستند و فکر می کنند که سرنوشتنشون به دست این دوتا رئیس جمهور گره خورده و فکر میکنن بایک امضا زندگیشون یا خوب میشه یا ازین بدتر میشه…
این روزها یک تلاطمی بین ایرانیها ایجادشده که طلا بخرند یانقره،ملک بخرند یا دلار…ومنتظرند ببینن سرانجام این دوتا کشور باهم چی میشه و بعد یه تصمیمی بگیرند…
چقدر دارم ازرفتارهای آدمای این کشور درس اخلاق و صمیمیت و صداقت می گیرم،چقدر واقعا بدون هیچ مقاومتی نسبت به یک نژاد،انقدر عالی ارتباط برقرار می کنن،و همیشه منتظر یک مناسبت جشنو شادی هستند تا خوشحالیشون رو با همدیگه به اشتراک بذارن
اون وقت تو ایران یه جشن چهارشنبه سوری هست که اون جشن رو کاملا ایرانیا به کام خودشون تلخ می کنن و اونقدر جوانها با درست کردن ترقه های عجیب غریب جون خودشون رو به خطر میندازن که هرخانواده ای بلا استثنا تو این روز دل نگران اینن که نکنه فرزندشون جونش رو از دست بده….
یا توی مناسبتهای عروسی ها اونقدر مشروب می خورند که همه نگرانن که نکنه بحثو جنگو دعوایی رخ بده
اما وقتی این سریال ها رو میبینم به طرز عجیبی اونها مشروب بسیار بسیار کم میخورن،بااینکه استاد یه قسمتی از سفربه دور امریکارو نشون داد که چندین تن شراب خالص و فوق العاده ای درست می کنند اما هرچی که من تواین سریالها دیدم کسی رو ندیدم که با زیاده روی کردن تو خوردن مشروبات حال خودشون رو نفهمن..
یااینکه آدمای زیر هجده سال نمیتونن بدون داشتن کارت شناسایی تو بازار سیگار فروشی،سیگار بگیرند
ولی ایران رو که میبینم کلی پسرای ده دوازده ساله زباله گرد شدن و با کلی مصرف موادهای عجیب غریب امیدشون رو از آینده ازدست دادن که واقعا آدم ازتعجب نمیدونه چی بگه!!
خلاصه هرچی که تو ذهن ماایرانیا بیچاره کردن کاملا برعکس بود و دقیقا صفت هایی که باعث می شد ماکلی ازونها درس توحیدوعمل رو یاد بگیریم،صدوهشتاد درجه برعکس به ذهن ما خوروندن و باعث شد که ما چشم وگوش بسته چیزایی رو قبول کنیم که نه تنها روحو ذهن مارو نسبت به همه چیز ناهماهنگ کردند،بلکه هربار میخوایم به بهونه ی یک عامل بیرونی دلیل پیشرفت نکردنمون رو تقصیر یک آدم یا یک کشور بندازیم و باهمین بهونه ها چه عمرهایی رو ازدست ندادیم و چه احساس های ناخوشایندی رو تجربه کردیم و انتظار داشتیم با ظهور منجی و جنگیدن باامریکا یک انتقامی تواین دنیا از زورگویان و قدرتمندان دولت گرفته بشه…
چه جمعه هایی در نمازهای جمعه دست به دعای ظهور منجی و نابودی امریکا شدیم،و هربار روحوقلبمون دلگیرتر و حال بدی بیشتری رو تجربه می کردیم…
حالا می فهمم که دلیل بدخواستن و بد قضاوت کردن اون روزهام بود که همیشه دلگیر بودم از زمینوزمان،و همیشه باحالت پریشانی برای ظهور منجی دعا می کردم که هرچه زودتر بیاد و عدالت رو برقرار کنه و انتقام همه ی ماایرانیا رو از امریکای ستمگر بگیره!!
ای وای برمن که چقدر به خودم ظلم میکردم و انتظار داشتم یک نفردیگه انتقام این ظلم رو بگیره
خدایا منو ببخش و به درگاهت طلب مغفرت می کنم
مارو ببخش و از زمره ی گمراهان نجاتمون بده
خداوندا تنهاتورا می پرستم وتنها وتنها از خودت یاری می طلبم که تویی یاری دهنده ی بی منت...
استادجان سپاسگزارم بابت این دوره ی بی نظیر و اینهمه فایلهای دانلودی ارزشمند و براتون آرزوی خیروسلامتی می کنم
بی صبرانه منتظر مراقبه ی جلسه ی نهم از دوره ی بی نظیر هستیم…
خداوند یاروهدایتگر تمومی شماعزیزان باشه….
بسم الله الرحمن الرحیم
هوا خواه توام جانا و می دانم که می دانی
که هم نادیده می بینی و هم ننوشته می خوانی
حمد و سپاس مخصوص آن خدایی هست که رب العالمین است
همانی که که جان جهان است
همانی که که هست، به شدت هم هست، آنقدر که از از بودنش غافل می شویم.
فکر کردن به این حضور، به این وجود، به این نیروی پروراننده هستی عین عبادت است.
هنگامه هایی این فرصت نزدیکتر از هر زمان دیگری است، گویی که این آونگ دوباره از مسیرش بازگشته و نزدیک شده
گویی نشانه های جهان را بهتر می بینی و می شنوی،
راستش را بخواهید این که به میزانی که قدم در راه می گذاری و با وجود نجواهای ذهنی، تصمیم می گیری که به زمزمه ی دل گوش بسپاری و عمل کنی، هر چند سطحی بعد از مدتی دستانش را می بینی که چطور به حمایت و هدایتت می آیند.
واقعیت اینست که ما به طرز تعجب آور و فزاینده ای او را فراموش می کنیم.
صبح ها هر بار که به این سطح مادی می آییم چنان غرق و محو این ظهورات و قالبها و چارچوب ها می شویم که به کل آن اصل عمیق و حقیقتی که از آمده ایم را فراموش می کنیم، چنان غرق بازی این دنیا می شویم که گویی اصلا یادمان نیست که از کجا و برای چه منظوری آمدیم.
می خواهم از غفلتی عجیب و چسبنده ای بگویم که به شدت درگیر آن هستیم، غفلت از رب
غفلتی که در رفتارهایمان ریشه دوانده
یا بهتر بگویم در رفتارهایم!
دیشب با عزیزی صحبت می کردم که از رویداد ها و اتفاقات تلخ و شیرین زندگی اش برایم صحبت می کرد و چقدر صادقانه و تاثیر گذار بود.
نتایج زیبایی را که از اعتماد و سپردن کارها به خدا برایم تعریف می کرد که من شرمنده از ایمانم می شدم.
جالب اینجا بود که این نتایج در بطن زندگی اش و در بدیهی ترین رویدادهای زندگی اش بود و اصلا هم به آن رنگ و لعاب روحانی و معنوی نمی داد.
می خواهم بگویم که چقدر خدا را به نظرم نزدیکتر می کرد، چقدر او را در کارها سهیم و شریک می کرد، چقدر به او اجازه می داد که حمایت و هدایتش کند.
اعتراف می کنم که در بیشتر اوقات حرفش را می زنم، اما او از نتایجش صحبت می کرد، دقیقا مثل استاد عباسمنش
دیشب خدا دستم را گرفت و برد به پیش الگویی که سعی کرده بود که در زندگی اش به او توکل کند، بدون هیچ ادعایی از نشانه هایی صحبت می کرد که فوق العاده و واضح بودند و او را آگاه و هدایت می کردند، نظرات و حرفهایش از یک پختگی دلپذیری نشات می گرفتند.
یکی از ایرادات اساسی ما این است که زود عادت می کنیم، منظورم عادت کردن به صحبت های استاد است!
چون وقتی عادت کنی دیگر عمیق نمی شوی و گویی مُسَکنی موقتی استفاده می کنی و فقط در سطح می مانی و از عمق غافل می شوی.
نمی دانم که چرا اینها را می نویسم!؟ فقط می دانم که باید بنویسم آنهم بعد از وقفه ای چند ماهه
یکی از مهمترین دلایلش هم اینست که از این نگاه نمی شود در هر جایی نوشت
این عزیزی که دیشب با او همصحبت بودم از نتایجش در سپردن کار به خدا می گفت، از ازدواج با فرد مورد علاقه تا خرید خانه و ماشین، تا پیدا کردن یک گردنبد طلا در زمانی که نیاز مالی داشت و از خدا با جدیت و با لحنی طلبکارانه خواسته بود صحبت می کرد. در همه اینها از جنسی از خواسته و طلب حرف می زد که آمیخته با ایمان و تسلیم بود.
اصلا من نمی توانستم با از اسامی و اصطلاحاتی که در این سایت معمول است در صحبت هایم با او استفاده کنم، گویی قرار نبود که در این قالبها باشیم، قرار بود که متوجه نیرویی باشیم که در همه حال و همه جا با ماست و این ماییم که از او غافل می شویم.
می گفت که ما عریان به این دنیا آمدیم و عریان از این دنیا می رویم و فقط امانتداری بیش نیستیم.
به این فکر می کنم که چقدر ما بزرگ هستیم، چقدر از عظمت سرشاریم و خود بی خبریم، چقدر غرق در رحمت خداییم و از آن غافلیم، تمام تلخی ها و شیرینی های زندگی در حال آموختن و یادآوری برای ماست، در حال رشد و توسعه دادن ماست، در حال گسترش ظرف درونی ماست تا بیشتر از آن ظرفیت خداوندی در ما ظهور یابد.
ما بیهوده و بی هدف به این دنیا نیامده ایم، ما برای تجربه صفاتِ ذاتی بی شکل و فرم به این دنیا آمده ایم که بالقوه در درون داریم و باید بالفعل شود، مثل هسته ی خرمایی که باید به نخلی تنومند تبدیل شود.
خدای مهربان بی همتایم، آنچه حق مطلب تو بود و در احساسات صبح من موج می زد را نتوانستم در این کلمات و سطور ادا کنم، ولی بینهایت سپاسگزار و خرسندم که دستم گرفتی و برایم نوشتی، باشد که در روز در هر هنگامه اش بگویم؛
بسم الله الرحمن الرحیم
یارب هرلحظه هزاران بار تورو بی نهایت شکر به من فرصت دوباره دادی
سلام به استاد عزیزو بزرگوارم و مریم خانم
تا به محض اینکه این فایل رو تو سایت دیدم گفتم باید برم این فایل که نشان از صلح و دوستی هس رو ببینم
واقعا بی نظیر وعالی بود استاد
من دقیقا یک سال هس که این مدار واین فرکانس الهی قرار گرفتم
درست پارسال فروردین دوره دوازده قدم رو خریدم الان به لطف الله قدم دوازده رو خریدم ودر حال کار کردن به مدارهای خودم هستم
ودقیقا تو همین مدت هیچ خبری از بحث های سیاسی اجتماعی ورسانه ها ندارم
اینستا وتلگرام واتساپ رو به کل پاک کردم
وچقدر راحت تر بودم تو این یک سال
دقیقا سفر به دور امریکا سریال های زندگی در بهشت ویا نشانه هایی که برای من میو مد با عشق وبا لذت تمام می دیدم ومی بینم
وتحسین میکنم
اون فضای که شما هستین
بسیار لذت بخش و دوست داشتنی هس
حالم به کل عوض میشه ودوست دارم همیشه ببینم وبیشتر تحسین کنم وبیشتر لذت میبرم
تو خانواده ویا جمعی که هستم بحث سیاسی میشه یا اصلا توجه نمی کنم یا بحث رو عوض میکنم
نظر من در مورد کشور امریکای دوست داشتنی
قبل از این سایت واین آشنایی مدارها
منم مثل بقیه همین تفکر رو داشتم امریکا کشور جنایت گر و شیطان پرستی هس
همیشه از اسم این کشور می ترسیدم
تو هر کوچه وخیابانها سر در همه مساجد و رسانه ها شعار های بد و وحشتناکی بود وهس
وحس واحساس فوق العاد بدی رو به من میداد
ولی الان مخالف این ملت ورسانه ها فوق العاده از این کشور سرسبز و متعهد رو دوست دارم
فوق العاده
وبخصوص کشوری که استادم در این کشور چه زندگی عالی دارند وزندگی میکنن
این فایل بسیار فوق العاده وبینطیر وحال بسیار خوبی رو به من داد
حس دوستی
حس صلح
حس ارتباط بین دوکشور
حس خوب بودن
حس صفا وصمیمیت
رو به من داد
سریال زندگی در بهشت سفر به دور امریکا رو واقعا دوست دارم
ممنونم از شما استادان عزیزم
در پنا الله یکتا شاد وسالم باشید
سلام به استاد عزیزم
من قبل از اینکه فایلهای سفر به دور آمریکا یا زندگی در بهشت رو ببینم دقیقاً همین تصورات عجیب و غریب رو داشتم
از آن جمله مردمانی بیرحم هستند و مهر و عطوفت و عاطفه و رحم در بین اونا و خانواده ها بخصوص برای افرادی که مهاجر هستند معنا و مفهومی ندارد
تا جاییکه واقعاً با دیدن فایلهایی که در اونها افرادی رو میدیدم که چقدر قشنگ شما رو راهنمایی میکردند و با شما هم صحبت میشدند با وجود اینکه خودتون میگفتید حرف زدنتون با زبان انگلیسی خوب نبود ،
یا اینکه اینا مردمانی هستن اصلا معنی کمک کردن و همیاری رو اصلا به هیچ عنوان در ذهن و وجودشون هیچوقت درک نکرده اند اما با دیدن صحنه های کمک مردم و بحث کردن شما در مورد حجم کمکهای مردمی به همدیگر و نیروهای امدادی و همچنین کمکهای مداوم آقای لری به شما و انجام کارهای فنی منزلتون در پردایس کاملا ذهنیت من در این مورد نیز تغییر کرد
از جمله مورد دیگر که در ذهن من بود آمدن مکرر بلاهای طبیعی بر سر مردم این کشور بود که مدام میگفتند طوفانهای ویرانگر و آتش سوزی های مکرر امان این مردم رو بریده است که واقعاً این مورد نیز با منطقی نگاه کردن به این موضوع و پیشرفت همه روزه در همه ابعادِ این کشور کاملا از ذهنم رخت بر بسته است .
مورد بعدی که در ذهن من بود این بود که این کشور مردمانی افسرده دارند و مدام در غم و ناراحتی و اندوه بسر میبرند در حالیکه تصاویر فایلهای شما استاد عزیز و شرکت مردم در فیستیوالها و جشنها و مراسمات گوناگون و اینکه همیشه در حال تفریح و گشت و گذار در سواحل دریاها و کشتیهای تفریحی هستند این مورد را نیز منتفی کرده است .
مهمترین مورد در این بین بحث توکل و شکر گزاری و اهمیتی که به وجود خداوند در زندگی و موفقیتهایشان دارند است، واقعاً متعجب و حیران شدم که اینها چقدر آدمهای باوردار و معتقدی هستند و اصلا بی باور و پوچ گرایی در بین آنها نیست به طور کلی و خیلی به بحث شکر گزاری اهمیت میدهند از آن جمله که شما اشاره میکردین به جشن شکرگزاری یا ( tanks given) که در آن روز گوشت بوقلمون صرف میکردند و من برای اولین بار که این موضوع رو از زبان شما شنیدم تمام و کمال قانع شدم به اینکه چرا این حجم از نعمت و ثروت بر سر این مردمان میبارد !!!؟؟؟ و اینکه چه مردمان شکرگزار و قدرشناسی هستند و چقدر حُسن نیت دارند به خداوند ،و چه گمانهای خوبی به پرودگار دارند که باعث خلق این کشور پیشرفته و قدرتمند شده است ،
واین است قدرت ذهن که خداوند آن را در وجود ما به ودیعه گذاشته که واقعا جای شکرگزاری دارد تا با کنترل ذهن و دقت بر اینکه شب و روز بر چه مسائلی تمرکز داریم میتوانیم نتایجی شگفت انگیز برای خودمان رقم بزنیم
سلام استاد عزیزم
سحر هستم
من با آشنایی دوره های شما و دیدن سفر به دور امریکا نه تنها باورام و افکارم راجب به امریکا و امریکایی ها عوض شده بلکه راجب اینکه کی کجاییه که تو ایران این موضوع خیلی مرسومه مثلا میگن اصفهانیا خسیسن فلان جایی ها بد ذاتن
ما که ایرانی هستیم هر کدوم ماله یه شهریم راجب هم شهریامون برچسب میزنیم
من یادمه داداشم ازدواج کرد خانومش نیشابوری بود
تو یه جمعی اومدم گفتم داداشم داماد شده اولین حرف بعد تبریک میگفتن واااای نیشابوریا فلانن اینجورین دیگه تو داداششتو نمیبینی
من بهترین آدم و بهترین و باشخصیت ترین خانواده ای که دیدم تو زندگیم این خانواده بودن الان 4ساله تو خانواده و فامیل ما آین عروسمون زبون زده به دختر خوب و با شعور و هر صفت خوبی که تو یه آدم میشه گفتو به خودش و خانوادش لقب میدن
یا خوده من زاهدان به دنیا اومدم شوهرم مشهدیه
من به دنیا اومدم گفتن شیعه هستم و بعد با کار کردن رو ذهنم دین و آئین رو با شما استاد پیدا کردم اما زاهدان فارس و بلوچ داره شیعه و سنی داره
من اگه قبل دوره شما میگفتن تو فارس نیستی بلوچی تو شیعه نیستی سنی هستی چون زاهدان به دنیا آمدی و بهم این برچسبا رو میزدن من ناراحت میشدم بهم میریختم که ثابت کنم فارسم شیعه هستم چون شیعه ها میگن ما درستیم سنی ها هم میگن نه ما درستیم و وقتی فایلای شما رو گوش دادم مخصوصا یه فایلی یادمه که میگفتین مگه پسرخوب دختر خوب تو شهری که به دنیا اومدی تو دینتو تو کشورتو انتخاب کردی که حالا غیرت رو دینتو وطنت داری برو خودت بساز خودت پیدا کن دینتو جایی که دوس داری زندگی کنیو و استاد الان پذیرفتم درک میکنم که کشورای خارجی هم با دیده ها و شنیده هایه ما یک شکلی گرفته بودن که خداروشکر 5ساله تلوزیون نداریم اینستا نداریم و من تو هر جمعی که میخان حرف سیاسی و کجایی ها بزنن لبخند میزنم و اعراض میکنم و تسلیمم که من خودم با تکامل امروز همه رو دوست دارم همه تو مسیر درست و جای درست خودشون هستن و من خالق زندگی خودم هستم و هیچکسی تاثیری تو زندگیه من نداره پس اجازه میدم بقیه هم برن بگردن تجربه کنن خدای خودشون شهر خودشون و کلا خودشون رو بشناسن و حرف زدن من تاثیری نداره باید خودشون تکامل خودشون رو تجربه کنن و من امروز شکرگزار خدا هستم که با کلام شما و دستانش منو به این مسیر آورد که امروز این آگاهی رو داشته باشم که نفرت به هیچ کس نداشته باشم از سر نادانی اینکه بقیه شرایط امروز منو به وجود آوردن
سپاس از شما بابت این فایل ارزشمند
به نام خدای مهربانیها
با عرض سلام ودرود خدمت استاد عزیز ودوستان عزیز
من از نگاه کلی بگم من یه آدم مذهبی بودم
وامریکا رو یه کشور سختگیر میدیدم
که اثلا امنیت نداره وخیلی کشور
خطرناکیه واثلا دیدگاه خوبی نسبت
به آمریکا نداشتم
ومیگفتم اگه برم آمریکا همسرم رو
اذیت میکنن
وبعد دیدن سریال سفر به دور آمریکا
من میرفتم مسجد نماز میخوندم
ولی الان بخاطر همین شعارها
دیگه مسجدم نمیرم
وبه همه میگفتم که آرزوی من اینه که برم مثلا یا آلمان یا ترکیه
اثلا به فکرمم نمیدادم که به آمریکا برم
ولی الان تو خانواده گفتم یکی از آرزوهای بزرگ من اینه که برم آمریکا مسافرت
و بتونم زیباییهای آمریکا رو ببینم
وهمه یه جورایی مسخرم میکنن
که تو که از آمریکا بدت میاد ولی الان میخای بری اونجا
صادقانه وقتی استاد
تو سریال سفر به دور امریکا
آمریکا رو دیدم دلم پر میکشه که برم
آمریکا وخیلی رؤیا پردازی میکنم
چون هر جا که اینقدر دوستی وصمیمیت وفراوانی هست
بهترین جایه که میشه آرامش داشت
واین همه نعمت رو ببینم که خدا افریده
سلام به شما استاد عزیزم و همه ی دوستانم دلم براتون تنگ شده بود استاد خیلی خوشحال شدم از دیدن فایل جدیدی که روی سایت اومده استاد من از وقتی که شروع کردم به دیدن سریال سفربه دورآمریکا و زندگی در بهشت واقعا در درجه اول احساسم خیلی بهتر و توجه ام به سمت زیبایی ها و فراوانی ها بسیار بیشتر از قبل شد من همیشه عاشق عکاسی و فیلمبرداری بودم و هستم وقتی شروع کردم به دیدن این سریال ها منم این ایده رو گرفتم که میتونم از زیبایی های که در حتی نزدیکی خونمون دارم شروع کنم و مستند بسازم هر موقع که حسم خیلی خوب بود و لذت میبردم شروع میکردم به فیلم برداری مثلا برف میومد فیلم میگرفتم بارون میومد فیلم میگرفتم میرفتم بیرون از درختها از طبیعت حتی از گربه بانمکی که بیرون میدیم دست میکشیدم رو سرش و فیلم میگرفتم و لذت میبردم از مورچه های زیبایی که پشت سرهم درحال حرکت بودن از کفشدوزکی که روی درخت ها در حال حرکت بود از زنبورهای زیبایی که روی گلهای قشنگی بودن بعدا کم کم پارکی میرفتیم از زیبایی ها فیلمبرداری میکردم بعد از شهر خودمون از کرج از تهران از جاهای گردشگری مستند درست میکردم و آهنگهای زیبایی رو انتخاب و میکس میکردم و همه رو روی فلشی قرار میدم یا روی گوشیم و هربارکه دوست داشته باشم میبینم حتی همسرم بارها دیده و لذت میبره حتی دیگران هم وقتی که این فیلم ها رو میبینن لذت میبرن و شهرهایی که نرفتن و وقتی فیلمشو میبینن اونها هم توجهشون جلب میشه و با دیدن این مستندات دوست دارن برن و تجربه کنن چقدر لذت میبرم از دیدن زیبایی ها این از تاثیر اولیه ای بود که من از دیدن سریال ها داشتم منی که خیلی اهل سفر رفتن نبودم اهل دیدن زیبایی ها نبودم اما الان واقعا لذت میبرم درباره کشور آمریکا منم دقیقا استاد همین طور بودم مخصوصا با دیدن سریال ها و اخبار کاملا دید منفی داشتم فکر میکردم که مردم این کشور اصلا نمیتونن با هم زندگی کنند خیلی زودطلاق می گیرن و بی بند و بار هستن اصلا عاطفه ندارن آدمای خشکی هستن دوست ندارن ایرانی ها رو اصلا کشورهای دیگه رو قبول ندارن مخصوصا ایرانی ها رو هرکس بره آمریکا اصلا نمیتونه حجاب داشته باشه روسری اگه سرش باشه یا چادر از سرش به زور میکن و اذیتش میکنن بهش بی احترامی میکنم یه عالمه باور بدی که با دیدن اخبار و حرف مردم و سریال ها در ذهنم ساخته شده بود و چقدر دیدن این سریال به من کمک کرد اینکه چقدر خوشرو هستن هرموقعی که خانوم شایسته یا شما فیلم می گرفتید و میدیدن دست تکون میدن میخندیدن چقدر با خودشون در صلحن حتی من الان دوست دارم بیام آمریکا و واقعا دوست دارم که تو این کشور زندگی کنم واقعا از شما سپاسگذارم استاداز اینکه باور مارو با قرار دادن این سریال عوض کردیدو چشممون و به دیدن زیبایی های این کشور و کلا جهان باز کردید
بسم رب نور
کامنت دوم روی این فایل
استاد تو کامنت قبلیم از تغییر دیدگاهم و مسیری که طی شد نوشتم تو این کامنت میخوام بنویسم که این تغییر دیدگاه چه اتفاقات فوق العاده ای رو تا به اینجا برای من رقم زد
با دیدن سریال سفر به دور آمریکا خواسته ی سفر کردن در من ایجاد شد و من خیلی سفر زمینی و گشتن با ماشین رو به سفر با هواپیما ترجیح میدم، وقتی سریال هارو میدیدم بسیار لذت میبردم و در دلم میگفتم من هم از همین تجربه ها میخوام داشته باشم، چیزی که اتفاق افتاد این بود که سال گذشته ما هدایت شدیم به یک سفر زمینی به ترکیه و با ماشین خودمون که 206 بود از ایران حرکت کردیم و از جنوب ترکیه سفر کردیم و دور ترکیه رو زدیم، حتی یادمه شما از شهرای ترکیه که میگفتید و میگفتید فلان شهر خیلی سرسبز و زیباست ما به اون شهرها هم رفتیم و استاد بسیار بسیار بسیار تجربه ی خوبی برای ما بود، تو حین سفر مردم ترکیه بسیار بسیار بسیار با ما مهربون بودند، یه جایی ما رفته بودیم بنزین بزنیم و یک رستورانی اونجا بود وقتی مسئول رستوران مارو تو پمپ بنزین دید دعوتمون کرد به چایی و باقلوا و جالبه استاد ما اصلا زبان ترکی بلد نبودیم و ایشون هم انگلیسی بلد نبودن اما با گوگل ترنسلیت باهم حرف میزدیم و ایشون بدون اینکه مارو بشناسند به ما گفتند شب پیش من بمونید من اینجا جا دارم خوشحال میشم که میزبان شما باشم(که راستش رو بخواین استاد بر اساس ترس های مختلفی که سال ها تو دل ما بخاطر شنیده ها ایجاد شده بود ما ترسیدیم اونجا پیششون بمونیم و قبول نکردیم، گرچه که میدونم این ترس ها طبیعیه و این مسیر اعتماد کردن تکاملیه و من تو مسیر این تکامل هستم و میدونم اگه همین مسیر رو ادامه بدم کم کم اعتمادم به دنیا و آدم هاش بیشتر و بیشتر میشه) و ایشون اونجا از ما پذیرایی کردن و گفتند من ایران رو خیلی دوست دارم، برام نوشتند که کار هنری با پشم و این ها انجام میدن و یک سری تابلوهایی مثل تابلو فرش درست میکنن و گفتند این شماره ی منه برام یه عکس بفرستید از خودتون که براتون یک تابلو از عکستون درست کنم و بفرستم براتون ایران که منم بهشون گفتم منم هنرمند هستم و تابلوهای نقاشیخط میکشم و ایشون گفت خیلی خوشحال میشم که از تابلوهات داشته باشم و حتی بهمون آدرس و شماره تلفنش رو داد ما هم بهشون شمارمون رو دادیم و گفتیم اومدین ایران خوشحال میشیم ببینیمتون و چقدرررررر لذت بردیم از اون مهمان نوازی و چای و باقلوایی که واقعا مزه ی عشق میدادن، ما تو سفرمون زمانی هایی که تو جاده ها بودیم و شب میشد و خسته میشدیم تو ماشین میخوابیدم و چقدر این کشور امنیت داشت ، ما صندلی ماشین رو میخوابوندیم و تو پارکینگ های ماشین های سنگینشون میموندیم، راننده های اونجا هم وقتی مارو میدیدن با روی خوش با ما برخورد میکردن و حتی وقتی صبح میرفتیم از فروشگاه اونجا آب جوش بگیریم بارها ازمون هیچ پولی نمیگرفتند و با روی خوش استقبال میکردن، آدم هایی که حتی کلمه ای از زبانشون بلد نبودیم، خاطرم هست دو شب ما تو ماشین تو یک پارکی خوابیده بودیم و اون کنار یک کافه ای بود که صاحبش مارو میدید شب تو ماشین هستیم و صبح اولین روز که ما رفتیم ازشون آب جوش بگیریم گفت هنوز آب جوش نیومده یه ربع دیگه بیا و وقتی من رفتم و بهشون پول دادم ازم قبول نکرد و گفت شما مهمان من هستید و بیاید کافه من صبحانه مهمان من باشید، استاد اصلا الان که دارم این هارو مینویسم قلبم باز شد از این عشقی که دریافت میکردیم، یادمه یه صبح من رفتم پیاده روی توی پارک و دیدم دو نفر دارن ماهی گیری میکنن ،رفتم پیششون و داشتم نگاهشون میکردم که یکیشون بهم پیشنهاد داد بیا قلاب ماهیگیری رو بگیر منم براش نوشتم بلد نیستم گفت اشکال نداره تجربه کن و تنها ماهی که بنده خدا تو اون مدت گرفت رو من نتونستم بگیرم و نجات پیدا کرد :)) و در نهایت هم کلی اون فرد خوش رو و مهربان بود و گفت اشکالی نداره من این تفریح رو دوست دارم و استاد شاهد بودم ساعت ها داشتند ماهیگیری میکردن شاید بدون اینکه ماهی ای هم بگیرند برمیگشتن اما کلی خوش بودن و فقط داشتن لذت میبردن، زن و مردهای مسنی رو میدیدم که دست تو دست هم پیاده روی میکردن، بهمون لبخند میزدن و چه حس فوق العاده ای داشت، روز دومی که تو پارک موندیم و میخواستیم دیگه بعدش بریم هتل جا بگیریم دیگه آب جوش نمیخواستیم اما اون صاحب کافه مارو صدا زد و گفت آب جوش اومده فلاسکتون رو بیارید براتون بریزم، قشنگ حواسش بهمون بود
تو یه شهری رفتیم ماشین رو پارک کنیم و بریم بگردیم شهر رو که رسیدیم به یه پارکینگی که مسئولش یه خانم اروپایی بود و ایشون به زبان انگلیسی مسلط بود وقتی دید ما مسافریم کلی راهنماییتون کرد که کجا بریم و کلی احساس خوب بهمون داد و باهامون هم صحبت شد و از زیبایی های اون شهر و مهاجرت خودش برامون گفت
یه روز دیگه که رفته بودیم شهر فوق العاده زیبا و رویایی چشمه که جا بگیریم مسئول هتل با یه قیمت خیلی خوب بهمون یه اتاق عالی داد و تو اون چند روزی که اونجا بودیم هربار با روی خوش باهامون سلام میکرد جوری که استاد من اصلااااا احساس غربت نمیکردم، بعد ما هر روز میرفتیم یه کافه ای اونجا و چندتا شیرینی مختلف میگرفتیم که امتحان کنیم و فروشنده اونجا روز آخر که رفتیم ازشون شیرینی بخریم بهمون چندتا شیرینی هدیه داد و گفت خیلی خوشحالم که به اینجا اومدید، استاد نوشته هایی که تو گوگل ترنسلیت گوشیم مینوشتند تا من متوجه صحبتشون بشم رو دارم و هربار که دیدمشون از یادآوری اون روزها قلبم باز شده
کسایی که نه مارو میشناختند نه هم زبونشون بودیم، به بهترین شکل با ما رفتار میکردند، این در حالی بود که قبلا خیلی شنیده بودم که ترک ها نژاد پرستن و چیزهای ناجالب نادرستی ازشون میگفتند اما من آگاهانه به خودم میگفتم نه این درست نیست و این تجربه ی اون آدمه چون اونطور فکر میکرده در نتیجه اونطور هم نتیجه میگرفته و دقیقا برای من برعکس صحبت های اون افراد اتفاق افتاد و میتونم بگم تمام آدم هایی که ما در مدت یک ماه سفرمون باهاشون برخورد کردیم آدم های فوق العاده و بی نظیری بودند
یادمه موقع برگشت ساعت 3 صبح بود که ما به مرز ایران رسیدیم و مسیول اونجا گفت که فقط راننده باید تو ماشین باشه و من باید پیاده بشم، اونجا من سیم کارت نداشتم که با همسرم در ارتباط باشم و وقتی از گیت رد شدم دیگه ایشون رو نمیدیدم و هوا هم خیلی سرد بود نمیدونستم کارشون چقدر طول میکشه ،مسئول اونجا که دید من سردم شده بهم گفت اجازه ندارم که بهت بگم برو تو سالن چون تو از گیت خروجی رد شدی اما بیا اینجا وایستا هوا سرده، منم براش نوشتم ممنونم من میخوام بدونم کار همسرم کی تموم میشه چون خیلی طول کشید و گفتم یکم نگران شدم گفت نگران نباش من الان میپرسم ببینم کجاست و برای من یه چایی آورد بخورم که گرم بشم و برام نوشت الان کارشون تموم میشه و همسرم که اومد گفت ما یکی دو جا عوارضی رد شده بودیم و نفهمیده بودیم و پرداخت نکردیم داشتم اونارو پرداخت میکردم و چون دیگه لیر زیادی نداشتم اون خانومی که اونجا بود گفت ما فقط لیر یا دلار میتونیم بگیریم و منم گفتم من لیر زیادی ندارم یورو دارم گفت باشه بده من خودم میرم برات چنج میکنم و خودش رفت با پول های خودش چنج کرد، کاری که مسئولیتش نبود رو با خوش رویی اون ساعت شب انجام داد که کار ما زودتر راه بیوفته و نخوایم منتظر بشیم تا صبح بشه و اونجا صرافیشون باز بشه و خودمون بریم انجام بدیم، استاد بخوام فکر کنم و از تک تک اتفاقات فوق العاده ای که برامون افتاد بنویسم باید ساعت ها صفحه ها بنویسم
در نهایت این تجربه ی فوق العاده با ماشین 206 خودمون، امسال ما هدایت شدیم به خریدن یک ماشینی که کمپرش کنیم و به سادگی، به سادگی، در بهترین زمان از بهترین نمایندگی خودرو با بهترین قیمت یه ون کوچولو گرفتیم و خودمون با عشق مجهزش کردیم و عید امسال از تهران رفتیم به سمت جنوب زیبا و ده روز تو کمپرمون بودیم و کیف کردیم، سفرمون با امکاناتی که داشتیم رو شروع کردیم و تو 206 رو صندلی ماشین خوابیدیم و خدا هدایتمون کرد به خرید ماشینی که توش تخت خواب درست کردیم و شب رو به راحتی روی تخت بزرگ و راحت ماشین خوابیدیم و تو سفر عیدمون چقدر با آدم های فوق العاده ای آشنا شدیم که کلی بهمون محبت داشتند و ازمون سوال میپرسیدن در خصوص کمپرمون، دعوتمون میکردن به خونشون و کلی تحسینمون میکردم و برامون کلی سفرهای خوب و خوش آرزو میکردن، حتی روزی که میخواستیم شروع به سفر کنیم و رفتیم وسایل رو از خونه گذاشتیم تو کمپر یه خانومی از دو تا ساختمون اونور تر از پنجره صدا زد اگه آبی چیزی احتیاج دارید بگید براتون بیارم یا در پارکینگ رو بزنم بردارید، ما تو کوچه خونه خودمون بودیم اما ایشون فکر کرد ما مسافریم و من همونجا به خودم گفتم مریم بیا شروع سفر یه نشونه به این زیبایی دیدی که از پنجره یکی شمارو ببینه و فکر کنه مسافرید و بهتون بگه هرچی نیاز داشتید بگید، استاد من فقط یکم فقط یکم تلاش کردم که توجه کنم به نکات مثبت تو زندگیم و معجزه های خدا یکی پس از دیگری برام اتفاق افتاد و میوفته و من واقعا شکرگزار این خدای رحمان رحیم هستم، برای تمام نعمت هایی که دارم و برای آشنایی با شما که به زیبایی باهاتون آشنا شدم و پس از آشنایی من با شما و گوش دادن و عمل به آموزه هاتون زندگی من از این رو به اون رو شد
استاد ممنونتونم و براتون بهترین های خدارو آرزو میکنم
خدایا شکرت، منو به درگاهت شکرگزارتر کن و اجازه بده که بیشتر و بیشتر همه جوره شکرگزار تو و نعمت هات باشم
در پناه الله
سلام مریم خانم عزیز
نوش جونتون این همه تجربه های زیبایی که تجربه کردین
چقدر لذت بردم از خوندن کامنتتون و سفر هایی که رفتین و با زیبایی ها و اسانی ها همدار شدین ماشلاه بهتون
شما با ماشین تون رفتین ب سفر و خداوند تجربه با ماشین ون رو براتون محیا کرده اینجاست که استاد میگن از همون جایی که هستیم با همون امکانات از زیبایی ها لذت ببریم تا هدایت بشیم ب زیبایی ها بیشتر چون هر جایی از جهان باشیم زیبایی های خودش رو داره
یک قدم ما برمیداریم هزار قدم خداوند برمیداره برای ما فقط باید اون یک قدم رو برداریم خدایا اسانم کن برای خوب زیستن.
موفق و سربلند باشین و همدار با اسانی های خداوند…
بسم الله النور
سلام به استاد عزیز و مریم جان و تمام دوستانم
خدا رو صد هزار مرتبه شکرت که استاد ذهن ما رو پاک کرد چقدر نفرت داشتم از مردم آمریکا چقدر از تلویزیون بدی مردم آمریکا رو نشون می دادن و می دن
فکر می کردم قبل از دیدن این سریالها مردم آمریکا آدم نیستن بی ایمانن خدا رو نمی پرستن بی بند و بارن بی ایمان قاتل و…هستن فکر می کردم اگه یک ایرانی اونجا ببینن تیکه تیکه میکنن
خانواده ها با هم نمی سازن وای خدا چقدر فکر بد می کردم طبق گفته رسانه ها…مدارس تلویزیون
توی روزه،تو نماز، همش شعار توی مساجد توی راهپیمایی توی مدارس….و همه
فکر می کردم نرم راهپیمایی شعار ندم گناه کردم
به لطف خدا و استاد عزیز آگاه شدم چند سالی هست خودم و بچه هام دیگه شرکت نمیکنیم شعار نمی دیم باورمون بهتر شده
دیشب یک لحظه تلویزیون روشن بود همسرم زیاد نگاه میکنه و باور خودشو داره راهپیمایی بود و شعار…پسر کوچکم دوازده سالش هست گفت این بدبخت ها رو ببین بگو تا الان چقدر شعار دادید به خودتون بر میگرده چرا مردم آمریکا این جور نیستن به ما چیزی نمیگن شعار نمیدن مثلا قراره صلح بشه خندیدم گفتم همین طوره باباش بدش اومد جالبه پسرم اصلا شرکت نمیکنه تو مدارس و راهپیمایی…
و دید دخترم هم همین طوره دانشجو هست
استاد ممنونم که دید ما رو عوض کردید و آگاه شدیم
خودم چند ساله توی این مجالس نمیرم و اعتقاد ندارم حالم بهتره
استاد ممنونم بابت این سریالها چقدر لذت میبریم چقدر ذهن مون باز شده قبلا چه فکرها می کردم چقدر از مردم آمریکا می ترسیدم…
وقتی خانواده های آمریکای می دیدم با شما چه رفتاری دارن دهن ام باز می شد گفتم خدایا چه مردم مهربانی چقدر با هم صمیمی هستن
چقدر مهربانی چقدر دوست داشتنی ان
فهمیدم که باور مخرب منو این جور کرده
تصمیم دارم دوباره سریالها رو ببینم
استاد میشه لطف کنید دوباره سریال بزارید
می دونی چقدر دانشجوهاتو بیدار کردی
می دونی چقدر دلها رو پاک کردی قلبها رو مهربان کردی
ترس ها رو از بین بردی
الان برم آمریکا نمی ترسم منو و دخترم میگیم ما مهاجرت میکنبم آمریکا
قبلا اسمش میومد می ترسیدم نفرین می کردم میگفتم امنترین جا ایرانه اونجا مردم در
امان نیستن شاد نیستن بند و بار ندارن خدا نمی پرستن الان میبینم اونها از بعضی از ماها بیشتر ایمان دارن
از پشت دلارها بگیر تا مدیتشن و مراقبه….
زبان مهربان رفتار خوب با خانواده با شما کلی لذت بردم
از جشن هاشون کلی لذت بردم چقدر شادن بر خلاف چیزهای که به ما گفتن
چقدر دل پاکی دارن همه پوشش آزاد دارن
من فکر میکردم اصلا چیزی تو فروشگاه ندارن چون موقع کرونا میگفتن هیچی ندارن از فروشگاهای بزرگشون لذت بردم تحسین کردم از تمیزی خیابانها از پارک هاشون از سرسبزی از مهربانی وقتی شما سوال میکردین چقدر عالی توضیح می دادن آدرس دقیق به شما میدادن از کمک کردن آقا لری چقدر لذت بردم من که کلی درس گرفتم از این مردم نازنین
از تربیت بچه هاشون که توی منزل شما بودن لذت بردم
فکر میکردم اینها بی رحم ترین مردم دنیان وای چقدر بد فکر میکردم خدا منو ببخشه میگفتم هر کسی ببینن سرشو میبرن یزید زمان اینان با دیدن این سریالها الان آرزوم هست برم از نزدیک ببینم سفر کنم من هیچ ربطی به آدم سه و چهار سال پیش ندارم باورم چقدر تعقییر کرده این لطف خداونده و آموزه ها ی شما و دیدن این سریالها بخدا فکر میکردم از ایران خارج بشی فاتحه ات خونده است چقدر ناآگاه بودم خدا رو هزار مرتبه شکر میکنم بهتر شدم اینها نتیجه هست الان با نوشتن این کامنت یادم اومد خدا رو شکر میکنم
از مهربانی خانم همسر هاشون از نظم و تفکر زیباشون کلی تحسین کردم
چقدر در کمک کردن به شما توی سفرهاتون تعجب میکردم
استاد دوباره سریال بزارید ما که هر وقت میبینیم خوشحال میشم استاد باور میکنی نمی دونم الان قسمت چند هست همون که شما نماینده ایران هستی پرچم ها رو بالا میبرید چند…بار با بچهها م دیدیم و لذت بردیم و خندیدیم
گفتم مریم ببین اگه این مردم بد بودن پس چرا استاد سالهاست اونجاست و همش تحسین میکنه اینها همش از باور ماست همه چیز باوره
استاد ممنونم بابت این فایل عالی
استاد امیدوارم همیشه شاد و تندرست باشید و بدرخشید
سپاسگزارم
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد عزیزم
سلام به مریم شایسته عزیزم
سلام به تمام دوستانم در سایت عباس منش سلام به تمام همکاران استاد که دراین سایت خدمت میکنند
استاد من تمام سریالهای زندگی در بهشت رادیدم و لذتش و بردم تقریبا تمام سریال سفر به دور امریکا را هم دیدم شاید چند تا دونه را ندیده باشم
بعضی از این سریالها را چند با دیدم کامنت نوشتم خدارو شکر.
خدارا شکر میکنم که من هم در مسیر هدایت دیدن این سریالها قرار گرفتم و خداوند هدایتم کرد به دیدن این سریالهای مستند واقعی
استاد من هم یکی از اون افرادی هستم که از دوران کودکی که خودم را شناختم انقلابی در ایران شده بود و ما هم که توانایی تشخیص نداشتیم و به قولی بچه بودیم با اون باورهایی که به خوردمون میدادند بزرگ شدیم
از دبستان تا پایان دوره تحصیلی در هنرستانم محاصره شده بودیم با شعارهای انقلابی و بخصوص مرگ بر آمریکا گفتن ها
یادمه از تمام مراسمی که در مدارس همیشه بر پا میشد با شکوهترین و مجلل ترین جشن جشن 22بهمن بود که همیشه چون حدود 10روز تا یک هفته تقریبا کلاس نداشتیم و خیلی بهمون خوش میگذشت از شیرینی و آجیل و نوشیدنی ها که به ما میدادن مسایقات گوناگون تئاتر ها و سرودهایی که برگذار میشد و چقدر ما بهمون خوش میگذشت فقط به خاطر اینکه عملا درسی نداشتیم و میتونستیم تو مدرسه شادی کنیم منم به خاطر اون شادیه خیلی دوستش داشتم
ولی استاد چیزی که همیشه از کودکی دوستش نداشتم و یه چیزی در عمق وجودم ازش ناراضی بود این بود که شعارهایی که در ایران داده میشد و.( مرگ بر…. ) داشت را دوست نداشتم و هیچ وقت نگفتم و حتی یادمه اون وقتها هم به دوستام میگفتم آخه چرا ما باید برای کسی مرگ بخواهیم
منم باورهای منفی زیادی از رسانه ها و اخبار و اجتماع در مورد آمریکا شنیده بودم و بعضی ها را در کودکی باور کرده بودم و همیشه فکر میکردم که آمریکا کشوری هست بی بند وبار و همه مردمش کافر هستند و اونجا هرج و مرج زیاده
ولی بزرگتر که شدم خوب خیلی مطالعه کردم کم کم باورهام تغییر کرد
استاد از وقتی اومدم در سایت عباس منش و به خصوص سریالهای سفر به دور آمریکا را دیدم باورهای خوبم نسبت به مردم امریکا و کشور امریکا بیشتر تغییر کرد و بیشتر باور کردم که این کشور چقدر مردمش ایمان دارند بر خلاف آنچه به ما گفته شده بود و چقدر مهربان هستند چقدر مردمش شاد هستند چقدر کشور آمریکا سرسبز است
خلاصه هر چه من در سریالهای سفر به دور امریکا دیدم فقط و فقط زیبایی و فراوانی و نعمت و ثروت بینهایت بود.
استاد خدا میدونه که یکی از آرزوهای بزرگم فقط اینه که به کشور امریکا بیام.
استاد میخوام یه اعتراف بزرگ بکنم که همیشه بابتش دعا کردم و سپاسگزاری کردم اینجا برای اولین بار بنویسم
من از خداوند درخواست میکنم تمام ما مردم ایران را بهتر و بهتر بکنه با باورهای خوب و فراوانی و ایمان واقعی از خداوند میخواهم که مردم ایران را در صلح با خودشون و در صلح با بقیه ی کشورهای دیگه بکنه از جمله آمریکا از خداوند میخواهم ما مردم ایران را از تعصبات مذهبی بیخود رها کنه و فرهنگ بهتری بهمون بده
هر چند استاد به نظر من مردم ایران مقداری تغییر کردند نسبت به چند سال قبل.
من خدارو شکر اخبار و رسانه ها رو نمیبینم
ولی دو روز پیش سوار اسنپ شدم راننده اسنپ گفت ایران و امریکا توافق کردند و حرفهایی دراین زمینه میزد اونجا بود که من شنیدم که میگویند توافق کردند
شاید این موج خبرهایی که جدیدا ما هم میشنویم از تغییر افکار و باورهای مردم ایران هست
چون تا ما مردم ایران تغییر نکنیم و مثل قبل باشیم هیچ چیزی تغییر نمیکند
گرچه که ما دنبال تغییر هیچ عاملی از بیرون خود نیستیم ما باید روی خودمون کار کنیم
ولی استاد من در میان مردم ایران متوجه تغییراتی شده ام گرچه که کم هست ولی وجود دارد
خوب خیلی از اساتید هم چه در داخل یا در خارج از ایران با مردم در ارتباط هستند و تاثیر گذارند روی باورهای الهی مردم ایران از جمله استاد عرشیانفر
که البته به نظر من هیچ استادی به مرتبه و تاثیر گذاری استاد عباس منش نیست تا این لحظه.
استاد عزیزم بسیار افراد زیادی در سرا سر ایران دانشجو شما هستند از جمله خودم و دعا گوی شما هستیم شاید از طریق کامتتها خودتون هم بدونید
استاد شما تغییر بزرگی در مردم دنیا و مردم ایران ایجاد کردید با آموزشهایی که دارید که بر دل مینشینه
من یکی که تعهد به خودم دادم تا آخر عمرم ( اول خدا تا آخر هم خدا ) بعد هم آموزشهای شما را رها نکنم
خدا را بینهایت سپاسگزارم به خاطر اینکه من و بسیاری از مردم ایران را هدایت کرد و از تاریکی جهل به نور الهی اش هدایت شده ایم و بیشتر و بیشتر نیاز داریم به نور هدایت
خدایا هدایتمان کن
در پناه الله یکتا باشید