توانایی کنترل ذهن - صفحه 11 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-73.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2018-12-21 16:20:042024-07-20 12:57:03توانایی کنترل ذهنشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام پروردگار هدایتگرم
سلام به استاد عزیزم و مریم جان که همیشه با عشق برای ما فیلم میگیرن و استاد با عشق حرف میزنه و نکات طلایی و میگن
توانایی کنترل ذهن
کنترل ذهن یعنی تقوا یعنی ایمان من به خدایی که هرلحظه با من درون من کنار منه منو دوست داره عاشق منه و از من محافظت میکنه همه چیزو مسخر من کرده و من خلیفه و تاجدار خدا هستم روی این کره زیبا و قشنگ
کنترل ذهن یعنی آرامش
یعنی نفس عمیق کشیدن وسط جنگل روی چمن ها و بوی نم خاک و حس کردن
یعنی آخیییش چقدر این یک لیوان آب چقدر چسبید
یعنی شککرررت چقدر خواب عمیق بهم چسبید
یعنی تو هرلحظه زندگی کردن
در لحظه خوابیدن بیدارشدن نشستن خندیدن رقصیدن پابرهنه روی چمن ها راه رفتن درخت هارو بغل کردن
تقوا یعنی بدون هیچ ترسی عشقتو بغل کنی و برای اون لحظه کلیییی قربون صدقش بری
اخ که چی بگم ازاین کنترل ذهن
همه چیز از آن من
من ناظرم به ذهنم و این دستگاه تولید فرکامس تحت اختیار من
هرچی هر فرکانسی بخوام و ارسال میکنم
تلاش هم میکنم با عشق مطالعه میکنم
با عشق فایل میبینم
با عشق عبادت میکنم
باعشق روی شخصیتم کارمیکنم
با عشق مهارت یادمیگیرم برای کسب و کارم
با عشق ورزش میکنم
با عشق پیاده روی میکنم
با عشق سپاسگزاری میکنم
برای همون روز
برای همون لحظه
تلاش فیزیکی مهم نیست نه که بشینم و هیچ کاری نکنم باید قدم برداشت و اقدام کرد ،ایده اومد الهام اومد بدون ترس بدویی تو دلش شیرجه بزنی تو عمق اقیانوس
بعدش بقیش با خداست
تقوا یعنی من یک قدم بقیه قدم ها با تو خدای من رفیق من
تقوا یعنی حالم خوب
ایمان دارم خداهست و فردا و فرداهارو میسازه برام همینجورررر نعمت میاد سلامتی میاد ثروت میاد عشق میاااد
میاد میاد میاد
منم که خالقم
هرموقع اتفاقی بیوفته حتی اگر ظاهرش کجو کوله باشه و خوشم نیاد زشت باشه و ناخواسته باشه و ناجالب مهم اون اسمی که من روش میزارم مهم اینه من از دلش چی میکشم بیرون
هزاربار استاد گفته تو هرفایلی گفته احساس خدب اتفاق خوب
پس من موظفم هرلحظه با عینکی به زندگیم و اتفاقا نگاه کنم که به من حس خوب بده
اگر خیلی بار روی دوشم بزارمش تو دستای خدا
خدا کنارم
با من
همراهم
عاشقم
راه و برام رااااحت هموار زیبا میکنه
اره خودش راه آسان شدن به آسانی ها همین حال خوب
احساس خوب
توجه به نکات مثبت
تقوا ،ایمان ،ارامش
خدای من هرچقدررر بنویسم از نعمت ها و داشته هام کمه
اینقدر باید بنویسم و غرق بشم تو داشته هام که کن فیکون بشه همه چیز
همه چیز رو به بهبودی
همه چیز هرروز درحال بهتر شدن
پس من چرا غصه بخورم
شکرت خدایا
سپاسگزارم که دستمو گرفتی هدایتم کردی به راه درست ،راه کسایی که بهشون نعمت دادی
سپاسگزارم استاد عزیزم بابت فایل های هدیه ارزشمندتون
و سپاسگزارم مریم جان بابت عشقی که تو این کار میزاری
سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند
انیشتین میگه اگر همون کارهای قبلی رو داری انجام میدی و توقع تغییر نتیجه رو داری تو یک دیوانه ای
تغییرات دقیقا در جاهایی باید ایجاد بشه که احساسمون بد میشه یعنی داریم فکر میکنیم که من باید از این خونه برم با این افراد نباشم و احساست بده
و این حس بد رو جلو میبری و آخر هم اتفاقات بدتر میفته و احساس ناتوانی بهت دست میده
اما این تغییر باید اینجوری باشه که بدونی اینجا دقیقا همون پاشنه آشیلته که اگر بتونی درستش کنی تغییرات ایجاد میشه
یعنی باید بابت اون افکار و احساس بدی که داری شکرگزار باشی وقتی داری شکرگزاری میکنی یعنی داری به خودت میفهمونی که این اتفاق که بهت احساس بد داده خالقش خداونده و خداوند فقط برا تو خیر میخاد و همین باعث رشد و پیشرفته و این طوری باعث میشه که واقعی شکرگزار باشی بابت اون تفاق و احساس بد همراهش
شاید در نگاه اول بگی که اینطوری هیچ کاری انجام نمیشه و شاید بدتر بشه چون داری بابت اتفاق بد شکرگزاری میکنی اما احساس ماست که داره نتایج رو شکل میده احساس ما خوب شده و بابت اون اتفاق شکرگزاری یعنی داریم ایمانمان رو به خدا و همه کاره بودنش نشون میدیم اینجا هم پاداش ها از راهدمیرسند و اون اتفاقاتی که خیلی بد بودند جوری نتیجشون به خیر میرسه که شگفت زده میشی
همیشه وقتی اینطوری عمل کردم زندگیم رویایی شده و بتورهام هر لحظه تقویت شده و پاداشهای خداوند به خاطر اعمال بهترم بیشتر و بیشتر شده و این تکامل میخاد دریافت ایده های ثروت زا تکامل میخاد
سلام وودرود بر ابولفضل عزیز
برادر خوبم به چه نکته بسیااااار زیبایی اشاره کردی که کاملاااا درسته که باید وقتی بابت اتفاقی حال ما بد شد به هر دلیلی باید بگیم خداجونم ممنونم ازت که حالمو بد کردی تا بفهمم و درک کنم که این موضوع پاشنه آشیل منه که دارم شرک می ورزم و قدرت و از تو میگیرم میدم به غیر تو وقنی با این فهم خداروشکر میکنیم مطمعننننن وعده خداوند همون حال خوبی هست که در درونمون جاری میشه و دقیقا الخیرفی ما وقع اتفاق میوفته وقتی در تاریکی شکرگزاریم خداهم همون لحظه دستمونو میگیره کاملاااا این حرفتون درسته و چقد لذت بردم ازین کامنت پراز آگاهی تون که خیلیییی قراره بکارم بیاد چون اطرافم پراز حاشیه هست و هرازگاهی ذهنمو درگیرش میکنه که با این راهکار عالی که الان ازشما خوندم میتونم راحتتر و زیباتر از این تاریکی شرک عبور کنم و اصلانم این شکرگزاری توجه مارو به سمت چیز بد یا حس بدبیشتر نمیبره چون این قانون خداست که وقتی فهمیدیم این حس بده رو خدا به ما داد تا بفهمیم و درک کنیم که راهمون اشتباهه خودش پاداش این درک درست مارو بعهده گرفته و بینهایت دمتگرررررررم که بیدارترم کردی داداشم خیلی حالم همین الان که دارم اینارو مینویسم خوب شده که اینم حتما تایید بر راهکار درست شما حالا در اون شرایط بد از ااین راهکارتون استفاده کنم چه شوددددد دمتگرم رفیق دمتگرم خدای درونت که چه آگاهی نابی بهمون داد بوسیله دست پاک و زیباش ابولفضل عزیز.
سلام مجید جونم و سلام به استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند
پیامت باعث شد بعد از مدت ها برگردم کامنتمو بخونم و بیشتر درک کنم ک چرا استاد میگه از خودتون ردپا ب جا بزارین
مجید جان کانت تو باعث درهایی جدید از آگاهی برام باز بشه امروز
امروز تو مسجد قبل از نماز قرآن رو باز کردم طبق روال بخونم و ببین چ ایه هایی اومد
یکیش این بود
إِنَّمَا ذَلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ (175)
همانا شیطان می ترساند دوستانش را.از آنها نترسید و فقط،ازمن بترسید اگر ایمان دارید
همون حرف های همیشگیه میدونم
ولی بار ها میشه از جنبه های مختلف بررسی کرد
شیطان ک وجود خارجی نداره پس منظور خدا همون نجواهای غمگین کننده و ترساننده هستند ک خدا میگه اون از طرف من نیس اون دقیقا صدای شیطانه و فقط هم کسانی میترسند ک دوستانش هستند
ب خودم میگم ک خیلی باید مراقب باشم
در آیه ای دیگه خداوند ویژگی دوستانش را نترس بودن و شاد بودت تعریف میکنه
این یعنی تفاوت بین بندگی خدا و بندگی خدا
یعنی حال خوب یعنی بندگی خدا و حال بد یعنی بندگی شیطان
نماز یعنی همین
یکی از ویژگی های مؤمنان ک خداوند در قرآن میگه اینه ک دائما در حال نماز هستند نماز یعنی اوج بندگی
اوج بندگی یعنی حال خوب
حال خوب یعنی نماز
زندگی حال من یعنی افکار من
و این یعنی همین زندگی ای ک دارم خودم ب وجود آوردم و نمیتونم بگم خدایا کی زندگیم تغییر میکنه خدا.ک فرق نزاشته بین خلقش از ازل
و تنها با تغییر خودت زندگی تععیرر میکنه
حواسم باشه هر جا حالم بده یعنی دارم شیطان رو میپرستم
وای بر من ک چقدر شیطان رو پرستیدم
اما این پرستش ناخواسته بوده و خداوند منو بخشیده
و اینجا اگر ب غفاریت خدا شک داشته باشم و حالم بد میشه و یعنی دوباره بندگی شیطان
و اگر شاد بشم تا حدانفجار یعنی بندگی کامل خدا
وای ک چقدر حال خوب داره باور کردن بخشندگی خدا رو
من اگر مطمئن باشم ب برآورده شدن خواسته هام و جور شدن همه چیز چقدر حالم خوبه
این حال خوب یعنی باور کردن وعده های خدا
باورکردن وعده های خدا یعنی بندگی خدا یعنی عبد مخلص
باور کردن وعده ها یعنی حال خوب در هر لحظه
بندگی خدا یعنی وقتی همه چیز داره خوب پیش میره و برات شگفت انگیزه ک خدا داره کارهارو پیش میبره توذهنت نیاد ک اگر مشگلی پیش بیاد چی
اگر نشه چی
اگر مشتری بگه فلان چی
و اینجاس گ پاشنه آشیل
باید بگم من مطمئنم ک این معامله یا این سود ب من میرسه
اگر مطمئن باشی یعنی ایمان داری خدایی ک کارهارو پیش برده تا الان تا آخرش پیش میبره و ب تو سود میرسونه
و قتی مطمئن باشی حالت عالیه و حال عالی یعنی بندگی مخلص یعنی نماز در هر حال
حال خوب یعنی دریافت پاداش
هیچ کس قدرت نداره مانع رسیدن سود ب من بشه اگر ک باور کنم ک تنها قدرت فقط خداست و اگر شک کنم یعنی شرک یعنی قدرت دادن ب عوامل بیرونی یعنی دارم همراه خدا شریک قرار میدم و این یعنی ب هم خوردن همه جیز
هیچ کس ن قدرتی داره ب من خیر برسونه و ن هیچ کس قدرت داره ک ب من شر برسونه
هیچ کس و هیچ چیز هم نمیتونه مانع رسیدن خیر از طرف خدا ب من بشه
وقتی خدا بخاد ب من خیری برسونه میرسونه ب شرطی ک حالم عالی باشه ب خاطر اطمینان از رسیدن اون خیر ب من
ب شرطی ک نگم نکنه فلان بشه ب هم بخوره
مجید جان نمیدونم شاید اصن ربطی نداشت ب کامنت هامون ولی میدونم ک بلدی اینارو و اول نوشتم برای خودم با حس خیلی عالی
سلام رفیق باعشق
اتفاقا خیلی پاسخت ربط داشت به بیداری امروزم دمتگرم که زیبا نوشتی و زیبا از زبان خدا گفتی.
حال کردم چراغ آبی رو دیدم روشن شد چراغ دلت روشن باشه که این حال خوبو بهم دادی چرا روشن شدن این چراغ آبی رو همه دوست دارند و چقد حال میده وقتی وارد سایت میشی چشت به اون چراغ آبی خوشرنگ میخوره و میای میبینی باز اینجا هم قراره چیز دیگه ای یاد بگیری مثل امروز من
ابولفضل عزیز کامتتت که خیلی حال داد بهم و آگاهی بسیاااار عالی الان پاسخت به ابراز احساسات خوبم به کامنتت بیشتررر آگاهترم کرده و دمه خدایی گرم که همچین رفیقی بهم داد من بلد نیستم و تا آخر عمرم نمیخوام بلد باشم میخوام هرچی میگذره از خدا و دستان نازنینش یاد بگیرم مثل امروز دمتگرم که بهم فهموندی شک کردن به رزاق بودن خدا یعنی تو تیم شیطان رفتن و گفتی وقتی ایمان داری به خدا که فلان مشتری یا فلان خوبی را در حقت میکنه مطمعن باش و نزار شک آلودش
کنه و کار و برات خراب کنه البته شیطان قدرت خراب کردن نداره چون از خدا دور میشیم از رحمتش
بهرمند نمیشیم دمتگررررررم رفیق که امروز دست زیبای خدا شدی برای فهماندن منی که هیچیییی نمیدونم و هیچییی بلد نیستم
نمازت قبول عشقت قبول رفیق خوب من دوستت دارم رفیق……..
بنام خدای فراوانی ها
سلام به استاد عزیزم مریم جان و همه اعضای خانواده صمیمی ام
امروز صبح زدم رو نشانه ام
قبلش مشغول نشخوار ذهنی بودم که چرا پدرم واسه خونه خرید نمیکنه ، صبحانه نداریم ، آب گرمکن همیشه خرابه
من جایی که هستم خیلی می تونم خوب ذهنم رو کنترل کنم ولی تو دو تا مورد همیشه کنترل از دستم خارج میشه
اونم مربوط به خالی بودن خونه از مواد غذایی ، و آب گرمکن هست …. یعنی غذا و حموم رفتن
چون ورزش میکنم و می دونم چقد غذا تو حال جسمی و روحی ادم تاثیر میزاره
و از طرفی میبینم انقد خونسرد هست و خونه اش هیچی نیست دنبال اینه جیبش رو پر پول کنه و از بیرون سرمایه هاشو بیشتر کنه ( یعنی مردم براش مهمترن تو ذهنش تا خودش و زندگی خودش ) واقعا به هم میریزم و اصلا اهداف و مسیرم از کف خارج میشه ولج میکنم با خدا …..
تا الان نتونستم دیدگاهی پیدا کنم که بهم کمک کنه
ولی خیلی وقتا این ذهنیت بهم کمک میکنه که دیدن پدرم با این حجم از بی مسئولیتی برای من حکم ارسال فرکانس یک مرد قوی و پر مسئولیت داره …. این ذهنیت همیشه میاد تو ذهنم
ولی نسبت به شرایط الان اصلا نمی دونم چطوری به صلح برسم
یکی دعوا و درگیری داخل خونمون تهمت غیبت دروغ و منفعت طلبی اعضای خانواده ام پشت هم حرف زدن و جلو رو هم خندیدن
یکی همین عدم مسئولیت پذیری پدرم نسبت به خونه
البته همه این دو تا عامل باعث شده من یه دختر قوی و مستقل باشم و رو هیچ کی حساب نکنم
می دونم برای مخارج باید خودم خرید کنم ولی تا الان من تو حوزه عزت نفس روابط حال و احساس خوب و … کار می کردم و ثروت آلویت نیود چون تو اونا خیلی مشکل داشتم
اگر درآمدم بالا بود یا خونه داشتم از خودم ( می دونم واسه ضعف های خودمه که ندارم واسه ترس های خودم و واسه شرک و تجربه های قبلیم ) هرگز تو این موارد به هم نمی ریختم
چون وقتی خودم پول دارم خودم خرید میکنم
وقتی پول دارم خونه جدا میگیرم و اصلا این مشکلات اینجا اونجا نیست
ولی خیلی برام سخته که گفته های استاد رو تو این فایل عملی کنم
یه اهرم رنج و لذتی هست تو وجودم که بهم میگه اگر شرایط بد الانت رو بپذیری و مقاومت نکنی یعنی تو لایق اینا هستی و شرایطتت بهتر نمیشه
ولی استاد اینجا گفت راه تغییر هم این نیست باید با شرایط الانت هر چید هم بد باشه ، با افراد الانت هر چقد هم بد باشه به صلح برسی تا جهان بتونه برات کاری کنه و بهت جایزه بده و شرایط زو بهتر کنه
وقتی شرایط بهتر میشه که تو بهتر شی
واکنش ندی
زمانی من می تونم شرایط ایده آلم نسبت به چیزی که الان هست رو تغییر بدم و خلق کنم که از مقاومت و واکنش نسبت به بدی های موجود شرایط الانم دست بردارم و ذهنم رو کنترل کنم نزارم شرایط الانم روم تاثیری بزاره و حالمو بد کنه
اگر شرایط روم اثر بزاره منو به هم بریزونه پس من میشم واکنش گرا دیگه نمی تونم خلق کنم
اگر ویژگی های بد دیگران اگر نشدن های ظاهری ایمانم رو ازم بگیره من هیچ قدرتی تو خلق خواسته هام ندارم من قدرتم رو از دست میدم
حالا با هر دلیل و منطق
چرا پس باید با دست خودم خودم و ایندمو آتیش بزنم اونم به خاطر ویژگی های منفی یه آدم دیگه حالا حتی پدرم باشه چه تاثیری تو روند زندگی من داره
تنبل هست بی مسیولیت هست بی فکر هست همش دنبال اینه تایید دیگران رو بگیره ، خانواده واسم مهم نیست ، آدم دمدمی و بی فکری هست و کلی ویژگی های دیگه
یا مادرم که مکمل اون هست …
قرار نیست که تو زندگیم بمونن
همین بد بودن شرایط اینا باعث شده من از بچگی درخواست و فرکانس های ناب برای ازدواج آینده و فرد آینده بدم
همیشه هم بهترین پسرها بهم پیشنهاد میدن و همین باعث شد بفهمم بهترین مرد برای زندگی می تونه چه ویژگی هایی داشته باشه
و هیچ وقت مثل پدر و مادرم نشم …… و چیزی بشم که الان هستم و چیزی خلق کنم عکس چیزی که اینا هستن
از دیشب حالم بد شد و من تو این حال تمرینات و کارهامو نتونستم بکنم
انگار ذهنم میگه این لج کردم راه حل هست …. همون راه های شیطان
من باید تو این شرایط بپذیرم که پدرم مادرم و شرایط الان دایمی نیست
من باید بپذیرم شرایط الان تعیین کننده آینده ام نیست
من باید بپذیرم همیشه قدرت خلق زندگی و تغییر شرایط رو با کنترل ذهن ، جهت دهی به چیزی که می خوام به جای تمرکز روی چیزی که هست رو دارم
من باید بپذیرم که پدر مادر و شرایط رو خودم نساختم ولی آینده و زندکی عاطفی آینده ام رو خودم میسازم
مثل استاد که اون شرایط خانوادگی نا به سامان پر از دعوا و درگیری داشت الان یه رابطه عاطفی پر از صلح با فرد قوی
اتفاقا همه این مشکلات می تونه باعث شه من بهتر خلق کنم
من باید بپذیرم پذیرش الان و شرایطم ویپاسکذاری بابتش و لذت بردن ازش باعث نمیشه خواسته ها ازم دور شن اتفاقا باعث میشه خواسته ها نزدیک
من باید بپذیرم حتی در قعر چاه و در شرایط افتصاح اگر توان لذت بردم سپاسگذار بودن و رضایت نداشته باشم با تغییر محیط و آدم ها که همین ذهن و خودم و تمرکز ذهنیم رو میبرم پس با تغییر محیط. و شرایط بیرونی اتفاق خاصی نمی آفته
اگر می خوام تو مسیر موفق و خوشبخت باشم باید یاد بگیرم آرام بودن و لذت بردن در هر شرایطی کلید خلق اتفاقات وشرایط بهتر هست
هر چقد بهتر این کار رو کنم و تضاد روم اثر نزاره من سریع تر می تونم خلق کنم شرایط بهتر رو
با آرام گرفتن نسبت به موقعیت الانم خودم رو تو فرکانس شرایط بهتر قرار میدم و به جهان اعلام میکنم من لایق بهتر ازین هستن و می تونم برم تو مدار دریافت
با مقاومت و تمرکز رو ناخواسته من میرم تو مدار دریافت ناخواسته و واکنش گرا میشن و توی خلق نازیبایی ها می افتم
تصمیم دارم بیام بنویسم کجاها باعث میشه من کنترل ذهن رو از دست بدم و با چه منطقی از دست میدم و
بیام بنویسیم چرا نباید تو اون موقعیت کنترل ذهنم رو از دست بدم بیام بنویسم چطور می تونم نگاه کنم به اون موقعیت که تاثیر و زهرش رو توی تاثیر گذاریم بگیرم تا ازین به بعد دیگه هر بار اتفاق میوفته اینطوری منو به هم نریزه
پس همین جا شروع میکنم به نوشتن و باز کردن این قضیه
چون تنها راه خلاص شدن از اتفاقات تکراری اینه که ریشه اش رو درست کنی و ازش هی فرار نکنی
تو روانشناسی ثروت استاد میگن که فرار کردن ذهنیت افراد فقیر هست که می خوان از همه چیز فرار کنن و هیچ وقت مسیله ای نباشه و همیشه گل و بلبل
وقتی من این مسئله تکرار شونده رو نتونم تو وجودم حل و فصل کنم …. چطور می تونم درخواست شرایط بهتر رو داشته باشم
پدرم مادرم هر ویژگی بد و زشتی داشته باشن به خودشون آسیب میزنن شاید در ظاهر نجوا بگه نه به تو ضرر میزنن این همه ورزش میکنی ولی توخونه غذا نیست و حموم نیست بری پدرت همیشه دراز میکشه پولش هم داره ولی انجام نمیده ( پس تو حق داری عصبانی شی و به هم بریزی چون زحمات ورزش کردنت رو با تنبلیش هدر میده ) ولی من با این کارم دارم بهش قدرت میدم تو زندگیم اثر بزاره با دست خودم فرمون زندگیم رو میدم دستش …. اصلا به جهنم که تنبل و تن پرور و خسیس هست …. چه تاثیری تو زندگی من داره همین آدم باعث میشه من انرژی بگیرم واسه تغییر محیط و شرایطم
بودن کنار ضعیف ترین آدم ها باعث میشه من به این شرایط برسم که ادب از که آموختی
همین آدم باعثمیشه من از نظر مالی قوی و مستقل شم و هی دنبال آزادی مالی باشم
همین شرایط افتصاح که انقد ازش متنفری باعثمیشه تو توی کنترل ذهن مهارت پیدا کنی و ذهنت رو تمرکز رو نکات مثبت قوی شه چون اگر شرایط از اول برات خوب بود تو توانایی خلقت بالا نمی رفت
وقتی تو بدترین شرایط بتونی خلق کنی تو اعتماد به نفسی میگیری که همه چیز رو ازون به بعد می تونی داشته باشی
پس این چیز بدی نیست تازه به نفعت هم هست چون چشم امید به هییییچ احدی دیگه نداری وقتی اطرافت ضعیف ترین و بی مصرف ترین آدم های دنیا باشن
یا اینکه وقتی میبینم مادرم از کارهای غذا پختن میزنه خودم درست میکنم
خودم می خرم خودم درست. میکنم
یا اینکه اینجا درگیری هست دعوا و …. فایل گوش میدم به خواسته ام توجه میکنم ….
اگر تمرکز بزارم رو ناخواسته همون رو تولید میکنن و بهش قدرت اثر گذاری رو زندگیم رو میدم
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام خدمت دوست هم فرکانسی عزیزم
کامنتت بسیار تاثیر گذار بود برای من
کلی راهکار و ایده دریافت کردم ازش
منم بیشتر مواقع این نجواهارو در برابر اطرافیان و خانواده ام دارم
با کامنتت یادگرفتم که چطور با این نجواها برخورد کنم و با شرایط به صلح برسم
ممنونم از این که صادقانه و دلی نوشتین و کامنتتون رو با ما به اشتراک گذاشتین
امیدوارم هر کجا که هستین در مسیرتون ثابت قدم باشین و هر روز پر روزی تر و ثروتمندتر
مچکرم
در پناه خداوند موفق باشید
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 1 آذر رو با عشق مینویسم
وَأَغۡطَشَ لَیۡلَهَا وَأَخۡرَجَ ضُحَىٰهَا
و شامش را تیره و روزش را روشن گردانید
وَٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ ذَٰلِکَ دَحَىٰهَآ
و زمین را پس از آن بگسترانید
کارامو که انجام دادم اومدم اتاقم و بارون خیلی خیلی زیبایی میبارید و رعد و برق میزد
یه لحظه به صدای رعد و برگ ترسیدم
گفتم خدایا چقدر تو عظیم و قدرتمندی
در یک لحظه میتونی همه چی رو نابود کنی
بعد اومدم بشینم یه لحظه به دلم افتاد که 1 آبان که دوره 12 قدم رو قدم اول رو خریدم و تا 7 آبان تا قدم 7 رو خریدم ، برم دفترمو بردارم و بعد یک ماه که من نتونستم جلسه اول رو چکاب فرکانسی رو بنویسم ،دیگه شروعش کنم
قبلش به این فکر بودم که اگر این هفته فروشم خوب باشه قدم 8 رو بخرم و پس ذهنم این بود که الان برای تخفیف قدم بعدی 12 روز مونده اگر نگیرم باید با پول اصلیش تهیه کنم
و مدام داشتم به پولش 4کر میکردم
و همه اینا یعنی من باور محدود دارم که دنبال تخفیفم
باید سعی کنم باورای پشتشو پیدا کنم و باورای قوی بسازم و تکرار کنم
وقتی به دلم افتاد الان پاشم و دفترمو بردارم و بیارم چکاب فرکانسیمو تکمیل بنویسم که نصفه مونده بود و روز 7 آبان نوشته بودم رو کامل کنم
ویهویی دیدم مسجد کنار خونه مون قرآن گذاشت
عجیب بود ساعت 12 شب بود و قرآن میذاشت
اولش ترسیدم ، گفتم چرا این وقت شب یهویی قرآن گذاشتن ؟؟
و یه فکری کردم گفتم نکنه قیامت شده
و یاد حرفایی که از بچگی شنیدم افتادم و گفتم میگن وقتی قیامت بشه یه صدای خیلی زیادی میشنویم
و باقی جریاناتش
با خودم گفتم چرا ترسیدی طیبه؟؟؟
و میدونم دلیل ترسم چی بود
اینکه از رفتارها و عمل هایی که داشتم ترسیدم
و این خودش باور محدوده که دارم و باعث ترس درمن شد
و من از استاد عباس منش شنیدم که
خدا میبخشه و هر جوری که باشم خدا منو میبخشه اما وقتی اشتباهی از من سر زد خودمو سرزنش نکنم و بدونم که خدا منو بخشیده و احساسمو خوب کنم
همه اینارو تو اون چند لحظه که صدای قرآن اومد فکر میکردم
وقتی سکوت کردم تا صدای قرآن رو بشنوم هیچی متوجه نشدم با خودم گفتم هیچ وقت تو این ساعت قرآن پخش نمیکنن ؟!
و حس کردم یه پیامی برای من داره
هرچی دوباره گوش دادم متوجه نشدم واضح تلاوت نمیکرد
بعد دیدم یهویی قطع شد
گفتم خدایا برای من پیام داشتی؟
و بعد که دفترمو باز کردم تا چکاب فرکانسی جلسه اول دوره 12 قدم رو بنویسم ، یهویی از دلم این آیه تلاوت شد
وَأَغۡطَشَ لَیۡلَهَا وَأَخۡرَجَ ضُحَىٰهَا
و شامش را تیره و روزش را روشن گردانید
وَٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ ذَٰلِکَ دَحَىٰهَآ
و زمین را پس از آن بگسترانید
اول فکر کردم چون ضحی داره سوره ضحی هست رفتم سوره ضحی رو باز کردم دیدم نه یه سوره دیگه هست
آیه رو نوشتم و دیدم سوره نازعات آیه 29 هست
معنیشو که خوندم گفتم خب! چه پیامی برای من داشت ،متوجه نشدم
و دیدم من دارم آیات آخر رو میخونم معنی آیات رو
یَسۡـَٔلُونَکَ عَنِ ٱلسَّاعَهِ أَیَّانَ مُرۡسَىٰهَا
از تو سؤال کنند که قیامت کى بر پا شود؟
إِنَّمَآ أَنتَ مُنذِرُ مَن یَخۡشَىٰهَا
تو را جز این نباشد که اهل ایمان را هر کس از یاد آن روز هراسان مى شود به احوال آن روز آگاه سازی
تا آخرین آیه که خوندم بازم هیچی نفهمیدم یعنی فهمیدم اما پیام اصلی رو نگرفتم
یه دفه ترسم از گذاشتن تلاوت قرآن و فکر کردنم درمورد قیامت و افکار بعدش بهم یادآوری شد
متعجب شدم
گفتم ببین من اصلا نمیدونستم تو قرآن کدوم سوره معنیش درمورد قیامت هست که بخوام آیه شو ببینم و بخونم
چقدر خدا دقیقه
وقتی دید ترسیدم
کمی بعد به زبونم جاری کرد این آیه رو
و من دیدم مرتبط بود با ترس من
إِنَّمَآ أَنتَ مُنذِرُ مَن یَخۡشَىٰهَا
تو را جز این نباشد که اهل ایمان را هر کس از یاد آن روز هراسان مى شود به احوال آن روز آگاه سازی
این آیه رو دقیقا خدا به من گفت تا بگه دقتتو بیشتر کن در کنترل ذهن و خداگونه بودن
طیبه جان تلاشتو میبینم ولی بیشتر آگاه باش
متواضع باش در برابر من
چقدر خدا دقیقه
درسته من جزء سی رو وقتی بچه بودم حفظ کرده بودم ،اما خیلی سوره ها فراموشم شده بود و حتی وقتی این آیه به زبونم جاری شد فکر کردم سوره ضحی هست و وقتی دیدم نیست گفتم پس چه سوره ای هست
که دیدم سوره نازعات هست
و من این سوره رو اون موقع خیلی میخوندم
و تقریبا تا حدودی تو خاطرم مونده
الان که داشتم مینوشتم رفتم از اول بخونم و با چشمای بسته خوندم که ببینم تا چه حد حفظ موندم و یادمه
و به آیات 17 به بعد که رسیدم دیدم یادم نیست
و از یه آیه رو دیدم دوباره ادامه دادم و یادم اومد
به این آیه که رسیدم انگار یه نیرویی منو متوقف کرد که نخونم و ادامه ندم و معنی آیه رو خوندم
فَحَشَرَ فَنَادَىٰ
پس (با رجال بزرگ دربار خود) انجمن کرد و ندا داد
فَقَالَ أَنَا۠ رَبُّکُمُ ٱلۡأَعۡلَىٰ
و گفت: منم خداى بزرگ شما
فَأَخَذَهُ ٱللَّهُ نَکَالَ ٱلۡأٓخِرَهِ وَٱلۡأُولَىٰٓ
خدا هم او را به عقاب دنیا و آخرت گرفتار کرد
معنیشو که خوندم گریه کردم
متوجه اشتباهم شده بودم معذرت خواهی کردم از خدا
چون من امروز یعنی 30 آبان دوباره افکاری مثل افکار فرعون داشتم ،که یه بار چند روز پیش آقای نارنجی ثانی تو سایت با نوشته هاشون بهم فهموندن که آگاه باش و مثل فرعون نباش
ولی اینبار چرا دوباره خدا با این آیه و سوره به من تکرار کرد ؟
مگه میشه خودمو نشناسم
امروز دوباره چند بار افکاری اومد به ذهنم که گفتم من جمعه برم برای فروش تو جمعه بازار فروشمون بیشتر میشه
و هی من ، من میکردم
و اون لحظه ها که من میگفتم سریع یادم آوردم گفتم طییه چند روز پیش آقای نارنجی ثانی چی گفت بهت
مراقب باش ،مثل فرعون نشی
تو خدا نیستی طیبه
درسته با خدا یکی هستی ولی هیچی نیستی هیچی
پس خیال خدایی برت نداره که تو جمعه میری و فروشتون بیشتر میشه
آخه من با مادرم درمورد فروش گل سرا ،چند روز پیش تصمیمی گرفتیم که گفت یه مقدار از گل سرای منو با آینه دستیات بفروش هرچقدر درآمد داشتی از فروشت یه مبلغی به عنوان فروشم بهم پرداخت میکنه تا دو نفری که فروختیم بیشتر بشه بروخت و منم قبول کردم
امروز دوباره همچین فکری کردم که منم که میرم و جمعه فروشم بیشتر میشه
خدایا منو ببخش
خدارو بی نهایت سپاسگزارم که وقتی میبینه متوجه میشم دارم اشتباه فکر میکنم ولی مقاومت دارم
با بی نهایت نشونه هاش که الان آیه رو از قلبم جاری کرد تا بهم بگه مراقب باش
متواضع باش
خدای من
ربّ من ، قلبم رو باز کن تا متواضع تر باشم در مقابل تو
قلبم رو باز کن تا فقط و فقط تو رو ربّ و قدرتمند ترین بدونم و به خودم یادآوری کمم
قلبم رو برای درک آگاهی ها در هر لحظه و عمل کردن و قدم برداشتن در راستای خداگونه بودن بردارم
بی نهایت سپاسگزارم ازت
میدونم که منو بخشیدی اما درخواستم اینه قلبم رو باز کنی تا بیشتر آگاه تر باشم به افکارم ،آگاه تر باشم به همه چیز در همه جنبه های زندگیم
الان اومدم بخوابم گفتم بذار دوباره سوره نازعات رو بخونم با معنی
فَإِنَّمَا هِیَ زَجۡرَهࣱ وَٰحِدَهࣱ
جز یک صداى مهیب نشنوند
یاد حرف خودم افتادم که وقتی صدای اذان اومد از مسجدمون که ساعت 12 شب بود ، و گفتم تو قیمت یه صدای زیادی میاد که همه میترسن
وای این یهویی گذاشتن اذان اونم تو این ساعت ،کار خدا بود
میخواست به من پیامشو برسونه که متوضع باشم و چند وقتیه که هر روز صبح نمیگم و یادآوری نمیکنم که طیبه تو هیچی نیستی تا یادم باشه و کنترل کنم نجوای ذهنم رو سعی خودمو میکنم هر روز به خودم یادآوری کنپ
که دوبارا گفت ،آرام باش
تویی قدرت مند ترین ربّ جهان هستی
سپاسگزارم
به نام خدا
با سلام خدمت استاد عزیز و دوستان گرامی
همه چیز کنترل ذهنه وتنها راه کنترل ذهن کنترل ورودی هاست همان طور ک استاد گفتند بدون کنترل ورودی ها( دیدن، شنیدن،… ) امکان کنترل ذهن نیست.
فکر، نجوای ذهن و فرکانس یکی هستند حالا اگر فرض کنیم ک ورودی ذهنمان را کنترل نکنیم به صحنه ای ک دوست نداریم به فیلمی ک احساسمون رو بد میکنه به درد دل دوستی ک حالمون و بد میکنه توجه کنیم لاجرم در ساعات و روزهای بد به اون موضوع فکر میکنیم نجواها میاد فرکانس میره و…..
خدای من ک چقد قانون جهان هستی آسونه به هر آنچه توجه کنی از جنس همون به زندگیت میاد. خداوند یک سیستمه احساس نداره بگه وای مخلوقم داره به چیزایی توجه میکنه که مناسبش نیست برم جلوش و بگیرم نزارم اتفاق بدی واسش بیافته نه! من خالق زندگی خودم هستم خدا هم کمکم میکنه توی این مسیر حالا نتیجه هر چی باشه.
خداوند را شاکرم ک قطب نمای بزرگی به اسم احساس به من داده تا بدانم مسیر درست چیه!
نشانه میخوای ک بدونی مسیرت درسته؟
قلبت و حس نمیکنی صدای هدایت رو نمیشنوی نمیبینی؟
نتایج زندگیت را ببین واضح به تو میگن ک توی چ مسیری هستی!
سپاسگذار خداوندم بابت هدایتم به این مسیر به این سایت خوب و به این همه آگاهی ناب
” همه چیز کنترل ذهنه”
به نام خدای هدایتگر
سلام بر استاد عباسمنش عزیز و مریم جان
نکات کلیدی فایل توانایی کنترل ذهن
1_ رمز رسیدن به خواسته ها، لذت بردن از آنجایی که هستیم
2_داشتن احساس بهتر در هر شرایطی=رسیدن به خواسته های بیشتر
3_کنترل کردن ذهن =راه رسیدن به احساس بهتر
4_پاداش جهان به فرکانس ماست نه به زور فیزیکی ما
5_مهمترین ویژگی افراد موفق،توانایی کنترل ذهن و کنترل احساس به خصوص در شرایط سخت
6_واکنش گرا بودن یعنی ناراحت شدن پس از اتفاق بد و خوشحال شدن بعد از اتفاق خوب
7_واکنش گرا بودن ویژگی مردم عامه جامعه
8_واکنش گرا نبودن =خالق زندگی بودن با کنترل ذهن
9_کنترل ذهن یعنی رسیدن به احساس بهتر در هر شرایطی، چه خوب و چه بد
10_وجه مشترک تمام آدم های موفق تاریخ=توانایی آنها در کنترل ذهن
11_کنترل ذهن یعنی نگاه کردن به شرایط بطوریکه منجر به احساس بهتر شود
12_کنترل ذهن یعنی مرور خاطرات خوب گذشته
13_کنترل ذهن یعنی نگاه مثبت به آینده
14_نگاه به خود با احساس خود ارزشمندی و احساس لیاقت
15_کنترل ذهن یعنی پاسخ مثبت به افکار منفی
16_کنترل ذهن یعنی کنترل نجواهای ذهن
17_کنترل ذهن یعنی کنترل کردن افکار و کانون تمرکز
18_نتیجه گرفتن با ایجاد باورهای مناسب و کارکردن روی خود
19_نتیجه گرفتن =میزان تلاش ما در کنترل ذهن
20_کنترل ذهن یعنی ناامید نشدن و ادامه دادن و به خود انگیزه دادن
21_ایجاد شدن تغییرات به صورت آرام آرام و کنترل ذهن و تمرکز داشتن یعنی ادامه دادن تا رسیدن به نتایج بیشتر
22_کنترل ذهن یعنی تمرکز کردن افکار بر زیباییها، نکات مثبت و سپاسگذاری کردن در هر شرایطی
23_کنترل ذهن در قرآن یعنی همان توکل، ایمان به غیب
24_پاداش گرفتن =ایمان داشتن به خداوند و انجام عمل صالح و ایمان به آخرت، نداشتن غم به خاطر گذشته و نداشتن ترس به خاطر آینده
25_کنترل ذهن یعنی انتظار نداشتن از دیگران و انجام کارها فقط توسط خودمان
26_کنترل ذهن یعنی تمرین ایجاد باورهای خوب و تمرین کنترل افکار توسط خودمان
27_کنترل ذهن یعنی خوب کردن حال خودمان در هر شرایطی و سپس گرفتن پاداش به صورت تغییر محیط، تغییر آدمها، تغییر وضعیت مالی
28_کنترل ذهن یعنی داشتن احساس خوب در شرایط بد بدهکاری
29_خوشبختی در این دنیا=خوشبختی در آخرت
30_بدبختی در این دنیا=بدبختی بیشتر در آن دنیا
31_کنترل ذهن (تقوا) =خوشبختی در دنیا و آخرت
32_کنترل ذهن =خلق کردن هر آنچه در زندگی ام میخواهم
آرزوی خوشبختی در دنیا و آخرت برای همه دوستانم در خانواده بزرگ عباسمنش
سلام خدمت استادعزیزموتمام دووستاان
هربارکه میام فایلی رونگاه میکنم بازهم خداروشکرمیکنم بابت این سایت زیباااواگاهیهای ناب استادعزیزودوستای محترم
درباب کنترل ذهن ک شدیدابهش نیازداشتم دیشب حرفیوشنیدم که ناخواسته ازسوی دوستی قضاوت شدم یک قضاوت خییلی نابجاوبد که باشنیدنش اول یکه خوردم اماخیلی سریع به خودم گفتم بایدافکارتوجمع وجورکنی تابه بیراهه نره اولش مسولیت این حرفوکامل ازجانب خودم پذیرفتموگفتم خودم اینوخلق کردم ومقصرش خودمم وموندیک عالمه افکارکه چرااینجوری شده واخه مگ من همچین ادمیم ک مرحله سختش ک کنترل ذهنه روبایدانجام میدادم اومدم وسپاسگذاری کردم برای تمام نعمتهاوب این قضیه ازجنبه مثبتش نگاه کردم ونوشتم ونوشتم واقعن نمیدونم چجوری بگم که چقددرحالم بهترشد وخواب بسیارعالی روداشتم اماصبح دوباره نجواهااومدن اومدم توی سایت وهربارک افکارمیومدن پسشون میزدم باجمله های طلایی ک خداوندحامی منه خداوندبرام خیرمیخاد،،بعدازاین قراره اتفاقات عالی بیوفته،،،گفتن ایناواین فایل ک کلی درس بودبرام وبایدبرای درک بهترش خییلی بیشترگوش کنم وعملکنم خداروسپاس برای تمامی نعمتهاش برای این سایت زیباوبرای حال عالی منن
وناگفته نمونه فایل روک دیدم فقط باخودممیگفتم ام اینجاانقدقشنگه بهشت چجورییه؟کلام استادازیکطرف حالم دگرگون میکنه واون مکانی ک حضوردارن ازطرف دیگه خداوندروهزاران بارسپاسگزارم برای نعمتای عالییی
شادوپیروزباشیددرپناه الله یکتا
سلام خدا ظهر بخیر،میخوامت تا همیشه…
سلام به استاد همیشه استاد،سلام به دوستان نابم،
دوستان من امروز تونستم ذهنم و تو یه مورد کوچیک کنترل کنم و نتیجه ببینم،دوست داشتم براتون بگم،
صبح میخواستم پدر و مادرم و برای یکی از اقوام پدرم که فوت کرده بود ببرم بهشت زهرا،دیروز ماشین و کارواش بردم ،چون بابام حساس به این موضوع که ماشین باید تمیز باشه وقتی سوار میشه،صبح چون زود راه افتادیم مامانم با خودش صبحانه و چایی اورده بود،دیدم تو ماشین داره لقمه درست میکنه برای ما،تو ذهنم گفتم ای بابا ماشین و تازه تمیز کرده بودما،الان دوباره نون خرده میریزه،یه لحظه به خودم اومدم و گفتم انسی داری به چیز بی اهمییت فکر میکنی حواست باشه،فوقش یا میبری کارواش یا خودت تمیز میکنی،عوضش نه غر زدی نه فکر به چیز بی اهمییت کردی،مهمتر از اون مادر پدرت یه دو سه ساعت کنارتن و لذت میبری،سریع به خودم اومدم و بیخیال شدم،
باورتون نمیشه مامان من که همیشه راحته تو ماشین و براش مهم نیست که داخل ماشین چی میشه و در لحظه لذت میبره،با یه وسواسی لقمه درست میکرد که حتی یه سر سوزن داخل ماشین نریخت!!!!
(این باور و که باید داخل ماشین حتما تمیز باشه و حتی اگه گرسنه باشم باید پیاده شم و چیزی بخورم و من از بابام یاد گرفتم و تحت تاثیر اون بودم)
ولی وقتی رها کردم و بهش فکر نکردم این اتفاق افتاد!!
خدارو شکر که این قانون و بهتر متوجه شدم،
هم ماشین کثیف نشد هم لذت بردیم از کنار هم بودن،
دوستایه خوبم همتون با نظرات خوبتون خواستنی هستید…
بنام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هام
خدای من باز منو شگفت زده کردی با این سایت فوق العاده
در حال حاضر من دانشجوی دوره 12 قدم ، قدم 6 هستم .
چند روزیه به ناخواسته ای خوردم . تا میخاد احساسم بد بشه به خودم یادآوری میکنم که نباید تو این احساس بمونم …
همین دیشب با تماسی که از مادرم داشتم بهم ریختم چون ایشون هر بار با حرفاش منو به نقطه جوش در مورد اون ناخواسته میرسوند .
وقتی گوشی رو قطع کردم از شدت عصبانیت دستم میلرزید و… یه نفس عمیق کشیدم . اومدم تو اتاقم طبق صحبت های آخرین جلسه قدمی که گوش داده بودم با خودم گفتم به قول استاد من نمیتونم دیگران رو تغییر بدم اصلا من وظیفه ای ندارم بقیه رو به خواسته هاشون برسونم چرا باید تلاش کنم وقتی نتیجه ای نداره؟ هی با خودم تکرار کردم و ذهنم حرفای استاد رو به یادم می آورد . اومدم بشینم پای سیستم و کارم دیدم نهه هنوز حسه عصبانیت و ناراحتی هست گفتم چیکار کنم حسم بهتر شه ؟ گفتم یه خورده برقصم
آهنگ مورد علاقه رو پلی کردم و به سرعت شروع کردم به رقصیدن و با خودم در مورد کنترل ذهن فک میکردم
حسم بهتر شد نشستم پای کارم
با خودم میگفتم من به عنوان دانشجوی قدم 6 باید بتونم متفاوت از قبلم عمل کنم . که خداروشکر که تونستم .
و چه جالب که بعد از چند ساعت خداوند به این صفحه منو هدایت کرد تا مجددا این قانون رو بهم یادآوری کنه
دیشب با حس خوب خوابیدم و عمیق کار کردم و پروژمم تموم کردم
الآنم که صبح زود میخام برم پارک ملت ورزش کنم و به صدای استاد جانم با عشق و ایمان بیشتر از قبل گوش بدم و بعدش بیام پروژه هام رو پیش ببرم
خدا میدونه با این کنترل ذهن چقدر انرژی سیو شد و چه نتایج شگفت انگیزی میخاد وارد زندگیم بشه
خدایا شکرت
ممنونم معبود و رفیق من
سپاسگزارم ️
ممنون از استاد عزیزم
در پناه الله یکتا
با سلام و درود به همه،
خدایا چرا این فایل اینقدر محشره، بعد از این همه سال، هر بار که میبینم انگار اولین باره که آگاهی هایش را می فهمم. چقدر عجیبه. البته همه ی فایل های استاد اینطورین. استاد و مریم عزیز ازتون سپاسگزارم برای تهیه ی این فایل پس از (افتر رین) سالها زمان برد تا درک کنم یعنی چه از همین جایی که هستم لذت ببرم، از همین جایی که هستم توجهم را روی زیبایی ها بذارم، از همین جایی که هستم ایمان به غیب را نشان بدهم و بعد در زمان به موقع قطعا هدایت خواهم شد به جای بهتر و شرایط بهتر. اگر از شرایط فعلی ام راضی نیستم بخاطر باورهای خودمو، بخاطر احساس خودمه و هر اشکالی هست از سمت منه، من باید تغییر کنم. اگه نتایج راضی کننده نیست یعنی هنوز تغییر شخصیت نداده ام. هنوز باورهام بطور ریشه ای تغییر نکرده اند، هنوز ایمانم ضعیفه و از خودم توقع نداشته باشم یک شبه درست بشم.
من با یک عالمه باور محدود کننده بزرگ شده ام نباید از خودم توقع بیش از حد داشته باشم. من همینو باور کنم که چون استاد تونسته هدایت بشه و ایمان داشته به وعده ی خدا، منم اگه همان اندازه ایمان داشته باشم و تلاش ذهنی کنم میتونم موفق بشم.
پاشنه آشیل من فرزند عالی بودن برای پدر و مادرم بوده، و باعث شده همیشه حجم زیادی احساس گناه داشته باشم و یک عالمه احساس مسئولیت غیر طبیعی در برابر والدینم. و این کاریه که ذهنم انجام میده و همش به من احساس ناکافی بودن و احساس غیر مفید بودن میده. این در حالی هست که هر کی از بیرون رفتار منو ببینه میگه چه بچه ی صالحی دارن. و میدونم اینا همه بخاطر ورودی های منفی ِ دوران کودکی ام است و آنقدر شدیده که هر بار میبینه من احساس عالی دارم از حسادتش بهم حمله ور میشه و دیشب باعث شد من تب کنم. فرق الان من با سال 95 که تعهد دادم خودمو تغییر بدم اینه که میدونم داستان ذهن چیه. ولی وقتی نمیتونم کنترل کنم و اجازه میدم کانون توجهم را خراب کنه میگم پس یعنی چی یاد گرفتی این سالها؟ جهان داره هر لحظه به فرکانس های من پاسخ میده، هر لحظه. میتونم به شیطان ذهن بگم: هیچکس تا حالا شکایتی از طرف من به پدر و مادرم نبرده، آیا همین یک مدرک کافی نیست برای ارزشمند بودن من؟
تو ماموریت داری حال منو خراب کنی ولی من بهت اجازه نمیدم موفق بشی.من میخوام سپاسگزار ، امیدوار و انگیزه مند حرکت کنم تا روزی که زنده هستم. پس یه تعهد جدید مینویسم و لازم باشه صد بار دیگه هم تعهد مینویسم چون خدای من خدای شور و شوق، خدای انگیزه و ایمان، خدای فراوانی و ثروت، خدای رحمان و رحیم، خدای امید و اشتیاقه،
پاشنه ی آشیله، یعنی خوب نمیشه، تا وقتی رویش کار کنم شدتش کمتر میشه و ضعیف تره. پس نباید عذاب وجدان بگیرم که چرا درست نمیشه. کلام خدا از همه چیز قدرتمندتره. من میخوام توانایی کنترل ذهن داشته باشم و نعمت هامو ببینم و زیبایی های اطرافمو، آرامش خانواده رو و انس و الفت بین اعضای خانواده.
از هفته ی اول آبان شروع کرد ، چون ماه مهر آنقدر تمرکز کروم روی احساس خوب که فقط سه روز شارژ نبودم، میدونم چقدر حسوده، و اینکه نقطه ضعفمو پیدا کرد و از همون در وارد شد. گفت ببین رفتی توی قانون سلامتی، بعد این همه لاغر و زشت شدی، 2 هفته بعد بهش نشان دادم که هم افزایش وزن داشته ام و هم از همه مهمتر سالمم. دیگه 24 ساعت یه چیزی نمیخورم. روی عهدم باقی مانده ام. و خیلی کنترل ذهن داشته ام. من پاک شده ام از مواد مسموم خوراکی و دارم عملکرد هورمون های بدن را درک میکنم. و تازه این قسمت خیلی کوچکی از نتیجه س. نتایج بزرگ چند ماه دیگر نصیبم میشه و من عجله ای ندارم. تو میخوای منو توی اضطرار بزاری ولی خدای من اینطور نیست و میگه تکاملت را طی کن.
اینا گفتگوهای ذهنی من با شیطان محترم بود. به نظرم واقعا محترمه چون کارش رو با کیفیت عالی انجام میده.