الگوبرداری از افراد موفق | قسمت 3 - صفحه 1
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/10/abasmanesh-11.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2021-10-22 05:15:292023-03-26 07:57:47الگوبرداری از افراد موفق | قسمت 3شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام خدای مهربان و هدایتگر کل جهان هستی و سلام به استادعزیزم و خانم شایسته مهربان. استاد این اسمش فایل نبود این اسمش یه دوره خیلی خیلی مهم بود اگه میگم خیلی مهم چون کل قوانین جهان هستی توش خلاصه شده بود. و استاد میخام بگم یه همچین مسعله ای به ظاهر بد تو همین سال گذشته برا خودم پیش اومد و من تو بیزنسم شکست خوردم و کاملا سرمایه ام رفت و من موندم با یه بدهکاری حالا زیاد نبود بدهکاری ولی به اندازه ظرفم بدهکاری داشتم و استاد من برای یه مدت خیلی کوتا انگیزمو کلا از دست دادم و دقیقا تمرکزم رفت رو نکات منفی و خودسرزنشی که چرا این کارو کردم اگه اون کارو میکردم اگه فلان میکردم اینجوری نمیشد و این روند و خیلی زود قطعش کردم و با خودم گفتم من تو این شرایطه که باید خودمو نشون بدم باید ایمانمو توکلمو نشون بدم و استاد بعد چند هفته من تصمیم گرفتم یه بیزنس و دوباره از صفر شروع کنم و حال و احساسمو خوب کردم و انگیزمو قوی کردم و یخورده بهتر شدم و اینو بگم استاد با اینکه احساسمو خوب کردم و انگیزه گرفتم که دیگه این بیزنس دوباره رو شروع کنم و باید میرفتم دوباره یجا از کارگری شروع کنم این حسه ترسه هم با من بود وخداشاهده استاد اونجا با خدای خودم صحبت کردم جوری صحبت کردم که انگار وظیفته بهم بگی چیکار کنم استاد الان که دارم اینو میگم خداشاهده برام اون روز دوباره تدایی شد و موهای تنم سیخ شد استاد من فقط به خدا گفتم من نمیدونم چیکار کنم من اصلا نمیتونم تشخیص بدم چی برام خوبه تو من بگو چیکار کنم تو به من بگو چه کاری رو شروع کنم وااای خدایا شکرت استاد قسم به همون الله که من زمانی تسلیمش شدم من کلا مسیر زندگیم تعقیر کرد استاد زمانی که من گفتم من نمیدونم دری برام باز شد که اصلا من به ذهنمم خطور نمیکرد البته دری که باز شد در گل و بلبل نبودهااا ولی یه دری بود که توش میشد حس امید و احساس خوبو دید استاد بخداقسم یکی اومد به من گفت بیا اینکارو بکن حالا اون کاره چی بود؟ مهاجرت تو شهر بزرگه دیگه و از صفر از جایی دیگه و شغل متفاوته دیگه باید شروع میکردم واستاد من به اون هدایته گوش کردم و پا گذاشتم رو ترسهام و با خودم گفتم چون من هدایت خاستم بهم گفته شده و من باید عمل کنم و عمل کردم و استاد میخام پایان صحبتهام و صحبتهای شما و این دوست بکسرمون بگم که دقیقا زمانی که اعتماد میکنی به جریان زمانی که تو ذهنتو کنترل میکنی و به شکست فکرنمیکنی و به درسهای اون شکست توجه میکنی و از جریان هدایت میخای چقدر خوب چقدر راحت و عالی هدایت میشی و عمل میکنی حالا نمیخام بگم هدایت به کاری که راحت پول میادو زحمت کم میکشم و از این حرفها میخام بگم تو وقتی کم نمیاری و میگی من دوباره شروع میکنم و دوباره همچیمو از نو میسازم خداوند پاسخ میده و چقدر این دیدگاه این بکسره قشنگ بود توش هدایت بود توش عمل کردن بود توش تکامل بود توش امید داشتن بود توش نترسیدن بود توش اصلا یه نگاه متفاوت از همه مردم بود و واقعا من از اینجا بهش میگم دمتگرم دمتگرم و از الان موفقیتش تضمین شده هست یعنی خودش داره با با ورهایی که برا خودش میسازه داره تضمین میکنه. واستاد میخام بگم واقعا ازت ممنون و سپاسگزارم که اینقدر زحمت کشیدین و این فایلو پخش کردین ترجمش کردین نکته برداری کردین و راجبش کلی توضیح داذین سپاسگزارم استاد عزیزم 🙏🙏🙏🙏
آقای مسعود عزیز سلام
چقدر قشنگ بود متنتون، چقدر شبیهه حال و روزِ چند روز پیش من هستش…
منم از خدا خواستم،
بهش گفتم خدایا پس اون شغلِ الهی ِ من چیه ؟؟؟
بهم نشون بده…
خسته شده بودم از اینکه انقدر شغل عوض کردم ،
و معجزه اتفاق افتاد، کاری رو که ۴،۵ سالِ داشتم انجام می دادم با عشق ولی رایگان، به یادم آورد که همینه اون شغل …
۴ سال پیش هم بهم گفته بود ، اما من نشنیده بودم، نفهمیده بودم که این مسیر رو باید برم، الهامی که بهم شده بود رو نشنیده گرفتم.
اما همین الانم که فهمیدم شغلم همون عشقم و عشقم همون شغلمِ خداروشکر می کنم.
درسته مسیری که باید برم ، جدیدِ یه جورایی، و به شکل متفاوت باید اجراش کنم و باید آموزش ببینم و کلی کار انجام بدم، یکمم ترسیدم ، اما خب دوستش دارم و از خدا میخوام ، کمک کنه تو راه بمونم و ادامه بدم.
ازتون ممنونم ، حسِ خوب داد کامنتتون .
امیدوارم از موفقیتاتون بیشتر بخونم .
سلام
استاد جان
عاشقانه می بوسمت
واقعا اینجا برای ما مشخص شد که چقدر خوب است که انسان دو مسیر رو در رو در روی خود دارد :
یا اینکه می توان به نکات مثبت توجه کنید
یا به نکات منفی
در هر مسئله ای واقعا چقدر زیبا نهفته است که اگر مسئله شکست و پیروزی باشد
آن دیدِ ماست که به آن شکل شکست می دهد یا شکل پیروزی می دهد.
یعنی خود به خود اتفاقات و حوادث و شرایط خنثی هستند
این واکنش ماست که میتواند به آنها معنی دهد واکنش ماست که میتواند آنها را معنادار و با مفهوم کند.
اصلاً خود ما هستیم که به جهان مفهوم میدهیم و خودِ باورها و نگرش ها و رویدادهای درونی ماست که به رویدادهای بیرونی معنا و مفهوم می دهد.
پس همه چیز از درون ما بلند می شود
تصور کنید همین بوکسر اگر نگران می شد
و ذهنش مدام به قهرمانی های قبلی فکر می کرد و اینکه من چرا اینجا قهرمان نشدم
اگر زمین زمان را مقصر می دانست
هیچ چیزی عایدش نمی شد
اما او به عنوان یک تجربه از آن استفاده کرد حتی شکستی که مقبول شد باعث شد که از دل آن پیروزی های بعدی را غربال کند.
💎و شاید این شکست باعث میشود که چندین مدال دیگر را صید کند
💎شاید اگر پیروز میشد، از دنیای بوکسر خداحافظی میکرد
پس نگرش ماست که تعیین کننده است
و تمرکز درست ماست که تعیین کننده است
نه اتفاقات و شرایط تعیین کننده باشند.
آموزشگاه و به پیش برنده ما در مسیر های زندگی ما نگرش های ما هستند
قهرمانان بزرگ نگرشهای خود را همیشه شکوفا نگه می دارند.
اُستادِ عزیز در پناه خداوند تا ابد شاد و سعادتمند باشید .
سلام استاد عزیزم. فایلو ندیدم هنوز. یه مدته بخاطر خراب بودن گوشیم نمیتونم صدا داشته باشم.
فقط اومدم حسی ک الان دارمو بگم براتون و ازتون تشکر کنم . یهو حالم بد شد بخاطر شمردن مشکلات زندگیم تو ذهنم. کلافه شدم دیوونه شدم حس درماندگی داشتم.
یهو باخودم گفتم بذار تو دفترم شکرگذاری کنمو بنویسم نوشتمو تهش دعاهامو نوشتمو حالم خوب شد.ارامش بهم دس داد.اینک ذهنت ک پر از سیاهیه رو یهو سفیدش کنی و اعصابت اروم شه برامن خیلیه.
یادم اومد ک قبلانم اینجوری میشدم ولی درمانی پیدا نمیکردم فقط سرنوشتمو بد میدونستم و خودمو قربانی زندگی .
ولی الان شکر کردم خدارو که منو به سمت شما هدایتم کرد. تا بتونم ذهنمو کنترل کنم و به زندگی امیدوار کنم خودمو تو شرایط بد.
همین شکرگذاری ودعا کردن و از خدا خواستن، سعی بر اینکه احساستو خوب کنی در هر لحظه و اعراض کنی از مشکلات و ناخواسته ها و احساس بد، اینک همه چیز دست خودمونه همینارو ک از شما یاد گرفتم برام یه دنیاس. ازتون سپاسگذارم و معذرت میخوام که کامنتم در راستای فایلی ک الان گذاشتید نیست. 💞💞💞
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان
چه قدر این دو فایل بی نظیر بود
گاهی اوقات ما وقتی به سرگذشت خودمون نگاه می کنیم و شرایطی که تو زندگیمون رو تجربه کردیم رو یه بررسی می کنیم هر نتیجه ای رو که گرفتیم در گرو شجاعت و حرکت هامون میبینیم
این باورهای صحیح هست تنها محرکه و استارتر این شجاعت هاست.
هیچ وقت فراموش نمی کنم اردیبهشت ماه همین سال بود که سیستم درآمدزایی که طراحی کرده بودم بر اثر یک شرایط خیلی عجیب غریب کلا قطع شده و از سمت سرویس دهنده های بانکی بدون هیچ اطلاعاتی مسدود شد.
خیلی خیلی زیاد شرایط برام سخت بود چرا که من برای تمرکز تمام کارهای حاشیه ای رو کنار گذاشته بودم و عملا منبع درآمدم قطع شد.
خیلی برای همه سخت بود که باور کنن این شرایط پیش اومده و از همه سخت تر برای من بود.
منبع این اتفاق هم کاملا نامشخص بود و هیچکس نمیدونست چه کسی دستور این کار رو داده.
یه هفته بر خلاف آموزه هایی که آموخته بودم شروع کردم به حرف زدن از شرایط ناراضی شدن و اینکه هیچ چیز حساب کتاب نداره و شرایطم بدتر و بدتر میشد.
تا اینک بعد از دقیقا ۸ روز گفتم ولش کن بچسب به یه چیز جدید تا اینجا خدا ساخته بقیش هم میسازه و گفتم میرم عصر یه دست بولینگ بازی میکنم و فراموش می کنم که چنین اتفاقی افتاده و یک سیستم جدید میسازم و وقتی شب برگشتم از فرط خوشحالی و لذت خوابم برد و ناباورانه صبح که بیدار شدم تماسی دریافت گردم که آقا سیستم متصل شد و هنوز بعد از این ماه ها هیچکس نفهمید که چرا اون سیستم قطع شد و کی سیستم رو قطع کرد!!!
فقط وقتی نتیجه گرفتن رو رها کردم و مجدد تصمیم گرفتم سمت عشقم (کدنویسی) برم دوباره همه چیز برگشت و جالب بود سعی کردم روی نکات مثبت این اتفاق تمرکز کنم.
متوجه شدم که سیستم ما بعد از این تضاد شکل قانونی تری به شکل خوش گرفت و یک چارچوب ویژه به دست آورد!
من خیلی تو زندگیم مسخره شدم و خیلی وقت ها افراد زیادی بهم فشار آوردن چرا که فکر می کردن کار با کامپیوتر یک چیز عبس و بیهودست و بی نهایت مثال ناموفق اطراف من وجود داشت که هر روز با اون ها مقایسه میشدم و تمام آدم های اطرافم در تلاش بودن که منو از عشق به کدنویسی منع کنن.
اینکه تو ۵ سال کار کردی یک قرون پول در اوردی؟
اگر این کامپیوتر رو بزاری تو کوچه بهت هزار تومن میدن؟
حالا تو اینو یاد داشته باش ولی کنارش درسم بخون بری یه جایی تدریس کنی و ….
و یه عالم جمله ای که منو وادار می کرد مثل بقیه فکر کنم!
مثل بقیه اجازه بدم ترس هام بر من غلبه کنن!
اینکه تو برکه مسخره پیش روم بمونم و هیچ حرکتی نکنم!
واقعا خوشحالم که به عشقم احترام گذاشتم و آزادانه ترین زندگی که در اطرافم به چشم دیدم رو دارم تجربه میکنم.
بارها و بارها به این رسیدم که اگر تضادی تو زندگی داریم و یا شرایطی برای ما پیش میاد هدفش اینه که دید مارو به زاویه پنهانی از زندگیمون باز کنه!!
واقعا اگر چیزی رو تو زندگیمون حل نکنیم این همه آموزه ای که شب تا صبح داریم برای خودمون تکرار می کنیم به چه دردی می خوره؟!!
واقعا اگر نتونیم در برابر تضاد ها ایمانمون رو نشون بدیم پس چرا داریم تو این سایت می چرخیم؟؟؟
واقعا تاحالا شده فکر بکنیم که هدف ما از پول درآوردن چیه؟؟؟
اینکه فقط چارتا نیاز اساسی مثل پوشاک و مسکن و خورد وخوراکمون رو رفع کنیم؟؟؟
یا اینکه پول در بیاریم خدارو بیشتر بشناسیم و ابزاری به دست بیاریم که خدارو بیشتر پیدا کنیم !!!
واقعا تا چوب رو خراطی نکنی تا دل چوب رو نشکافی زیبایی خدارو نمیتونی حس کنی!!
تا وقتی بوی چوب به مشامت نخوره تا اون نرمی و سختی چوب رو لمس نکنی نمی فهمی خدا چی خلق کرده!!!
تا وقتی نبخشی اون چیزی رو که دوست داری نمی تونی بفهمی خدا چه جوری اون چیزی رو که دوست داره می بخشه!!
وقتی تو زندگیمون افرادی که به جایگاه ویژه ای رسیدن با ذهن مریضمون تمسخر می کنیم واقعا این انتظار رو داریم رشد بکنیم؟؟؟
قطعا این رفتار ما این باور رو برای ما ایجاد میکنه اگر زشد بکنی تو رو هم مسخره می کنن پس اجازه حرکت به خودمون نمیدیم!!!
وای که چه قدر تو قرآن میگه همانا شما در زیانکاری آشکار هستین!!!!
دیگه از این بدترکه به جای فکر کردن به حقیقت وجودمون سر خودمون رو گرم کردیم با یک سری رفتار روزمره
واقعا نامردیه اگر انقدر ناسپاس باشیم و انتظار موفقیت رو داشته باشیم
خیلی زیاد فهمیدم که هرچه قدر تو عمل کردن نسبت بخودم سختیر باشم احساس بهتری دارم
اصلا چرا گناه کنم که بخوام احساس گناه داشته باشم؟؟؟؟
روز ها و روزها برای ما می گذره و ما هنوز از خودمون غافلیم.
علی اینکه داری میبینی استادت با توحید نتیجه گرفته چرا از خودت غافل میشی؟؟؟
دل بده به مسیر هر روز سعی کن ورژن بهتری از خودت برای خودت رو کنی
به اون روزی فکر کن که نه مالی برات هست و نه فرزندی و تو هستی تمام احساس هایی که برای خودت ساختی
بعد از چندین ماه بررسی کردن فهمیدم که اگر قرار باشه تو بهشت برای خودمون چیزی بگیریم و یا چیزی ایجاد کنیم، تنها منبعی که می تونیم ازش به عنوان یک دارایی استفاده کنیم چیزی نیست جز :
“حس فوق العاده و شور انگیزی که بعد از حل کردن تضاد ها با لمس کردن و فهمیدن حضور خدا در زندگیمون به دست میاریم”
و این تنها چیزی هستش که باید هر روز با خودمون تکرار کنیم که چه قدر معنای توحید رو درک کردم و جه قدر خدارو در تک تک لحظات زندگیم درک کردم و این همون ایمانه که بی شک یه تصمیم و اراده انتخابیه
و طبق آیه قرآن باید یاد بگیریم که صدق بل الحسنی کنیم و از کذب و تولی دوری کنیم
و اگر در ناراحتی پایدار باشیم هر ثانیه داریم به خدا پشت می کنیم و فریاد میزنیم که وجود نداری!!!!
براتون یک زندگی سرشار از توحید و عمل و دور از شرک و بدبینی آرزومندم.
عاشقتونم.
سلام دوست عزیزم
قبل از این دیدگاهمو بنویسم دیدگاهه شمارو خوندم اشکم در اومد
درود برشما
واقعا تا قبل این که با این سایت و مباحث اشنا بشم اصلن نمیدونستم تضاد چی هست و چه اهرمیه برای موفقیت
اگرچه بعضی اوقات به طور ناخوداگاه انجامش دادیم ولی الان تازه دارم میفهممش،
حس خیلی خوبی از دیدگاهتون گرفتم
انشاءالله همیشه در مسیر بهتر شدن و موفقیت باشیم همگی به لطف الله
🤲🙏💯
سلام علی جان
چقد جالب چقد خوب شد که نوشتی شاید خودت روحت خبر نداره که چه دست خیری شدی با کامنتت
خب منم به نوع خودم تمرکزم روی علاقمه(نقاشی)
اتفاقا همیشه یکی از الگوهای موفقم تو بودی و هستی
بعد نجواها گاهی میگفت چرا هی علی رو مثال میزنی
اون کدنویسی کار میکنه باز کدنویسی یه حرفی.نقاشی؟!اصن ربطی دارن به هم؟!
همش هم میگفتم بابا ،کل دنیا رو کامپیوتر گرفته اتفاقا با کدنویسی خیلی خوب میشه پول ساخت
وای خیلی برام جالبه که با وجود تمام فکرای من، به تو هم دقیقا همون حرفایی رو زدن که به من میزنند درمورد نقاشی😂🤯
چقد جالب
مهم نیست که چه کاری باشه.ادم سراغ هرکاری هم که بره اخرش دیگران ایراد میگیرند و میگند اینکه نشد کار.شاید به خود پزشکا هم همینارو میگند.شاید که قطعا میگند.
اتفاقا دیشب یه ایه خوندم کلی سرش خندیدم
قوم لوط گفتند: خاندان لوط را از شهر بیرون کنید چون انها پاکدامنند
😂😂😂😂😂😂😂😂
دیگه احتمالا تا تهش رفتی
هرچقد هم پرواضح مسیرمون درست باشه، خدا هم بیاد بگه درسته بازم ادمهای زیادی هستند که ایراد میگیرند
حتی افراد یک جهان مثه جف بزوس، هم کلی بهشون ایراد میگیرند‼️همین چندوقت پیش بود میشنیدم که از جف ایراد میگرفتند که چرا موفقه
خلاصه دست گلت طلا که بازم نوشتی و دل مارا شاداب نمودی😅
میدونم که قصدت از نوشتن کامنتت چیز دیگه ای بوده ولی خب منم نیاز داشتم درسای خودمو بگیرم😅
سلام آقای خوشدل عزیز دوست عباسمنشی گرامی
من خیلی جنس کامنت های شمارو دوست دارم و همیشه از خوندن اونا لذت میبرم تقریبا میدونم از کجا شروع کردین و چه نتایجی گرفتین و خیلی خوشحالم که دوستی مثله شما دارم عاشق این جمله ی شما شدم“حس فوق العاده و شور انگیزی که بعد از حل کردن تضاد ها با لمس کردن و فهمیدن حضور خدا در زندگیمون به دست میاریم”چون من خودم دقیقا این تضادها رو لمس میکنم و جنس اون احساس فوق العاده در درونم را خوب میشناسم، امیدوارم همیشه موفق و ثروتمند باشید بازم ممنون بابت کامنت زیبایتان
سلام بر بر برادر عزیزم علی جان خوش دل عزیز
تو شرایطی دارم این کامنت رو برات مینویسم که یه تلفنی بهم شد
که شاید امین قبل بودم از هم میپاشیدم و زمین و زمان رو مقصر میدونستم
ولی تو چند دقیقه
زیر ۱۰ دقیقه
تونستم خودمو جمع کنم
قرآن روباز کردم و باز هم مثل همیشه این کلام الهی آبی بود روی آتیش نجواهای درونم
و شروع کردم جرف های استاد رو تو ذهنم پلی کردن و تونستم خودمو جمع و جور کنم
بعدش گفتم نه اینکه حالم بدنباشه کافی نیست
باید بیام تو یه حال خوب
و اومدم سراغ این فایل که صبح تا نصفه گوش داده بودم
و یهو دلم گفت بیام کامنتت رو بخونم با اینکه من همیشه اول فایل ها رو میبینم و بعد کامنت ها رو میخونم
خلاصه اینبار وقتی دیدم اسمت مثل همیشه می درخشه تو بهترین کامنت ها
اومدم
خوندم
و لذت بردم
علی جان خیلی مناسب حال الانم بود
با فشارهایی از جنس حرف هایی که نوشتی برامون
خوش حالم که با خوب کردن احساسم تو شرایط سخت هدایت شدم به خوندن کامنتت و قوی تر شدن باورهام
ممنونم برای نوشته هات
خیلی وقته منم حس کردم این داستان پول یه بازیه برای رسیدن به خودش
و اون حال و احساس خوب و شادی اصل داستانه
با خوندن کامنت قبلیت و این کامنت متوجه شدم تمرکز لیزری زدی رو داشتن احساس خوب
خوب جایی رو هدف گرفتی علی عزیز
و امیدوارم هر لحظه این شادی بیشتر و بیشتر وارد زندگیت بشه از هر طرف
برادر خوش دلم علی جان
به قول حضرت مولانا مرا عهدیست با شادی …
مرا عهدیست با شادی که شادی آن من باشد
مرا قولیست با جانان که جانان جان من باشد
به خط خویشتن فرمان به دستم داد آن سلطان
که تا تختست و تا بختست او سلطان من باشد
اگر هشیار اگر مستم نگیرد غیر او دستم
وگر من دست خود خستم همو درمان من باشد
چه زهره دارد اندیشه که گرد شهر من گردد
کی قصد ملک من دارد چو او خاقان من باشد
سلام امین عزیز
واقعا اشک روی صورتم پر شده، داشتم کامنت علی جان رو میخوندم که به کامنت شما رسیدم
وقتی به اون جمله رسیدم که گفتید:
این داستان پول یه بازیه برای رسیدن به خودش
و اون حال و احساس خوب و شادی اصل داستانه
اشکام فقط میریخت روی صورتم، ای خدااای من چقدر این حرف طلا بود. همیشه میگفتم خدایا اصلا چرا پول وجود داره؟ ای کاش چیزی به عنوان پول تو دنیا وجود نداشت که لازم نبود اینقدر تلاش کنیم. این جمله شما رو که خوندم دیدم آره اصلا یکی از مهم ترین تضادهای من مسائل مالی بود که به این راه هدایت شدم و اصلا خدا رو شناختم، اصلا فهمیدم دنیای دیگه ای هم به جز اونچه از بچگی به من گفتند وجود داره.
ازت سپاسگزارم. خیلی ممنونم به خاطر این جملت و همچنین به خاطر نوشتن شعر زیبای مولانا.
سلام دوست عزیز
از خودن کامنت شما خیلی لذت ببردم چقدر زیبا از معنای توحید وایمان گفتید
پیدا کردن حقیقت وجودمون و حل کردن تضادهای زندگی و رشد کردن کاریه که هر روز باید بهش فکر کنیم وانجامش بدیم.
کامنت شما رو هم ذخیره کردم تا هر روز بخونم وازش استفاده شیرین کنم
مرسی از دوستانم که از نتایج خوبشون می نویسند سپاسگزارم
سلام به استاد عزیز
به آنتوان جاشوای قوی و بزرگ و توحیدی
که واقعا توحید داشتن به نماز خواندن و و مسلمون بودن نیست
چقدر نکته های پر مغز داشت این دو فایل که اگر صد بار دیگه هم ببینم بازهم تکراری نمیشه و ممنونم از استاد گلم بابت توضیحات کامل و لازم
و ی تشکر دیگ از سید علی خوشدل عزیز با این متن فوق العاده که من فقط دوست ندارم متن هارو بخونم و یا بعد فایل های استاد یک متن الکی بذارم و بگم مثلا من هم دارم کار میکنم روی خودم
واقعا لذت میبرم و دوست دارم که عمل کنم و تمام سعی خودمو میکنم و به لطف و کمک الله مهربانم به جلو میرم
سلام خداجونم اولین کامنتم رو در سایت دارم ثبت میکنم دقیقا یکسال هست که دارم با استاد عزیزم زندگی میکنم در سن ۳۶ سالگی دارم میفهمم کم کم که زندگی یعنی چه؟؟
بنظرم کلا تا حالا پرت بودم نه تو جاده خاکی !!!
هنوز اول اول راهم ولی کلی ذوق و شوق دارم و مطمئن هستم به تمام آرزوهای بزرگم میرسم با توکل بر خدا….
دیدگاه سید علی عزیز رو تحسین میکنم عالی بود انشاالله موفق و سربلند باشید
سلام و درود به شما علی آقای عزیز و دوست داشتنی
من هر وقت کامنتهای شما رو میخونم کلی آگاهی بهم اضافه میشه و لذت میبرم از اینکه شما تونستی اینقدر عالی رو خودت کار کنی و به نتایج عالی برسی واقعا دمت گرم من هم تلاش میکنم با کار کردن رو خودم مثل شما به نتایج فوق العاده برسم.
ممنون علی جان
پایدار باشی
سلام علی عزیز
نمیدونم چطور احساسم رو راجع به کامنتتون بگم، اونجایی که نوشتید همه بهم میگفتن ۵ سال کار کردی یه قرون پول ساختی؟
اونجا حس کردم نفسم یک لحظه حبس شد و باید یه نفس عمیق میکشیدم.
آخه من هم ۵ سال روی یه کاری هزینه و وقت گذاشتم اما به هیچ درامدی ازش نرسیدم و این حرف ها رو خیلی شنیدم، اینکه برو یه جایی تدریس کن و من بارها دیگه زیر فشار این حرفا خواستم این کار رو کنم اما هربار یه چیزی شد که نتونستم، یه مدت که دیگه پذیرفتم برم تدریس، چون باید یک دوره یک ماهه برای تدریس در زمینه کار خودم میرفتم، میگفتن فعلا به خاطر این مریضی اجازه برگذار کردن این دوره آموزش معلم رو نداریم، بعدش یه مدت بی خیالش شدم، یک نفر بهم زنگ زد گفت میخوای فلان جا کار کنی واست درست کنم، کارش اصلا مرتبط با کار من نبود اما توی یک شرکتی بود که افرادی هم وجود داشتند که کاری که من عاشقشم رو انجام میدادن، با خودم گفتم عب نداره حداقل با اونها آشنا میشم کم کم میتونم وارد اون قسمت بشم، خلاصه کلی خوشحال شدم و راستش ته دلم یه جورایی هم حس میکردم این آدم برام این کارو درست کرده و باید خیلی بهش احترام بذارم نمیدونم انگار حس مدیون بودن، ولی هی با زبونم میگفتم نه خدا واسم درست کرده اما ته دلم این حس مدیون بودن رو داشتم، بعد از چند ماه دیدم اصلا هیچ دسترسی به اون شغل ندارم و بعضی روزا ۱۳ ساعت کار میکردم، برای رفت ۲ساعت و نیم و برگشت ۲ ساعت و نیم توی راه بودم و وقتی میرسیدم خونه کمتر از ۵ ساعت وقت داشتم که شام بخورم یا دوشی بگیرم بخوابم. روی همین روال بعد از مدتی من مریض شدم و کارم عزت نفسم رو خیلی اورده بود پایین چون خیلی بهم توهین میشد،
یهو به خودم گفتم چیکار میکنی؟ میترسی بیای بیرون چون فکر میکنی اینجا بمونی شاید به عشقت (اون کار مورد نظرم) برسی؟ میترسی بیای بیرون همین حقوق ۳.۷۰۰ تومنت قطع بشه؟ میترسی دیگران باز حرفاشونو شروع کنن؟ مسخرت کنن؟ بگن چی شد نتونستی کار کنی؟
یادمه که مریض بودم توی تختم و هی بهم زنگ میزدن باید بیای سر کار، یهو دیگه جواب تلفنشون رو ندادم و گفتم من ازتون نمیترسم، من استعفا میدم. من دنبال این خورده نون ها از دست شما نیستم، من دنبال گنجی هستم که نزد خداست.
نامه استعفامو نوشتم و ارسال کردم، اولش باورشون نمی شد، فکر میکردن چون من هدفم رسیدن به اون عشقمه میتونن هرطوری میخوان باهام رفتار کنن و من کوتاه بیام، یک ماه نرفتم سر کار و هی میگفتم استعفا من رو رد کنید، گفتم خدایا من میخوام به عشقم برسم اما نه به هر قیمتی. مدیر اونجا گفت برگرد من این یک ماه رو برات مرخصی رد میکنم، گفتم اصلا امکان نداره من برنمیگردم به هیچ وجه.
از اونجا اومدم بیرون و شروع کردم روی خودم کار کردن، خیلی روزها دوباره یادم رفت ترسیدم، شک کردم، کنترل ذهنم سخت بود، حرفای دیگران برام سنگین بود، وقتی مثلا از روی دلسوزی میگفتن چرا میخوای ثروتمند بشی برو با یه مرد ثروتمند ازدواج کن، برو تدریس کن، برو سر یه کار دیگه هر کاری فقط برو پول دربیاری. چیکار میخوای بکنی؟ سنت داره میره بالا…
اما من سعی کردم به خدا توکل کنم، بگم خدایا تو منو تا اینجا اوردی حتما ازینجا به بعدم میبری، نشونه ها رو میدیدم و دلمو بهشون خوش میکردم، بعد از ۶ ماه شنیدم یه شرکتی راجع به همون کار من رزومه میگیره، منم رفتم تو سایتشون و رزومه پر کردم، چند وقت بعد برام یه مسیج اومد که برم برای امتحان کتبی، وقتی رفتم حدود۲۰۰-۳۰۰ نفر بودیم امتحان رو دادم و بعد امتحان حس رهایی میکردم گفتم خدایا توکل به تو، توی این یک ماه باز فامیل دوست اشنا بهم میگفتن برو سر یه کاری، چرا کار نمیکنی
بعد یک ماه لیست پذیرفتگان با نمرات ممتاز اومد، بین تعدادی که قبول شدن همه آقا بودن و من یک نفر خانم.
و چند وقت بعد رفتیم برای مصاحبه حضوری.
هنوز جواب مصاحبه حضوریم نیومده اما من کاملا نسبت بهش رها هستم، یه وقتهایی ذهنم اذییتم میکنه اما سعی میکنم با خوندن کامنت هایی که در زمینه کنترل ذهن هست دوباره به خودم یادآوری کنم که باید به خدا توکل کنم.
این جملتون رو میخوام روی یه برگه آچار بنویسم بزنم رو دیوار اتاقم:
و اگر در ناراحتی پایدار باشیم هر ثانیه داریم به خدا پشت می کنیم و فریاد میزنیم که وجود نداری
تا بترسم از ناراحتی پایدار
ازتون ممنونم که این کامنت رو گذاشتید. وقتی میبینم افرادی توی شرایط مشابه من بودن و تونستن ذهنشون رو کنترل کنند بعد نتیجش رو دیدن، حس خیلی خوبی بهم میده.
هرجا هستید انشالله که زندگیتون پر باشه از خدا.
سلام دوست عزیز و مهربانم
خیلی خیلی بابت دیدگاه زیبا و پر از احساستون سپاس گزارم
شاید من اونقدری که تو کامنتام قوی نشون میدم قوی نباشم و ذات انسان همیشه همینه که هیچ وقت نمیتونه کامل باشه ولی می خوام بگم که میدونم شاید شرایط گاهی برای خیلی پیچیده و غیرقابل درک باشه ولی برنامه خدا مو لای درزش نمیره
فقط مسئله مهم اینه که شجاعت واقعا معنای بزرگی داره و فقط رها کردن نیست شجاعت ترکیبی از رها کردن و عمل کردنه
اینکه جرئت داشته باشین و بگین حقوق بیشتر می خوام اینجا مسئله گفتنه!
اینکه جرئت داشته باشین و بگین چه توانایی هایی دارین و باز هم اینجا مسئله گفتنه!!
فرق آدم ها تو همین نقطست که خیلی ها تو توهم زندگی خوب دارن زندگی می کنن خیلی ها واقعا تو زندگی خوب هستن و تجربش میکنن
می خوام بگم شما که تو این نقطه هستین خیلی سعی کنین فارق از چاچوب ها و بندها فکر کنین و الکلی دلتون رو به یه سری موارد ظاهری خوش نکنین و از خدا بیشتر بخواین که به شما بده
گاهی اوقات ما واقعا نمیدونیم که اصلا قانون رو درست اجرا نمی کنیم و وقتی که حتی رو خودمون کار میکنیم بیشتر گمراه میشیم چون مسئله مهم فکر کردن و بررسی کردن رو فراموش می کنیم
من هیچکدوممم به جرئت میگم هیچکدوم از حرف های استاد رو حتی با نتایج بسیار بسیار بزرگشون سریع باور نکردم و سریع عمل نکردم بعد از تحقیق و بررسی و تست روی چیز های کوچیک انجامش دادم تا بتونم باور نسبی پیدا کنم و ذره ذره برم جلو
واقعا مهمه که یادمون نره همه چیز قانون و چارچوب داره و نمیشه تکامل و چارچوب هارو دور زد
من هم خسته میشم
من هم دلم می خواد یه وقتایی بزنم جاده خاکی
راستش رو بخواین یاد گرفتم خیلی خیلی سفت نباشم و یه وقتایی کوتاه بیام و برای اینکه خسته نشم کل مسیر رو ول کنم استراحت به خودم بدم و واقعا یه تایمی اصلا فایل گوش ندم و خودم یاد بگیرم ذهنم رو کنترل کنم
خیلی از هم دوره هایی که من با هم تو سایت استاد بودیم واقعا الان دیگه تو سایت نیستن و حتی من خبری ازشون ندارم چه نتایجی گرفتن ولی یکی از دلیل هایی که من واقعا تونستم این مسیر رو ادامه بدم اینه که اصلا تو توهم انرژی مثبت و دنیای خوب بودن وارد نشدم
چون این توهم تاثیرش از دست دادن کل مسیری بود که با تلاش به دست آورده بودم
واقعا دیدگاهتون رو وقتی دیدم سختم بود نظرم رو نگم ولی میخوام اینو بگم که فقط بدو بدو همه چیز نیست حتی در رسیدن به خدا
شما باید احساس کنید که با تلاش کافی دارین نتیجه کافی میگیرین این خیلی به نظرم قشنگ تر از اینه که همیشه در تلاش باشین و آخر از اینکه کوچیک ترین خواسته های بچگیتون رو تجربه نکردین چشم از دنیا ببنیدن
همین الان که شاید خیلی ها به فکر خرید اقلام ضروری زندگیشون هستن یا تلاش می کنن سریع تر مهاجرت کنن من با آرامش دارم بخشی از درآمدم رو صرف خرید خواسته های کودکانه دلم می کنم که در هر مقطعی از سنم هستم شاد و سرخوش باشم
فکر می کنم این اخلاق باعث شده هر روز میل بیشتری به بیشتر پول درآوردن عاشقانه داشته باشم و این یک راز قلبی منه که هر چه قدر برم جلو تر فقط باید خواسته های من برآورده بشه
حالا اگر پول لازمه با پول اگر لازم هم نیست نیست!!
مهم اینه که من خواسته هام رو مزه کنم همیننن!
براتون آرزوی موفقیت دارم و هر نتیجه ای که از آزمون بیاد بیرون قطعا درست و خیره.
و جایگاه شما قطعا در بهترین نقطه ای هست که باید باشه چرا که ما آفریده شدیم که تجربه کنیم تا ابتدا روحمون بزرگ بشه نه اینکه فقط جسممون سیر بشه ولی بی شک روحی که جسمش سیر نباشه هیج وقت بزرگ نمیشه پس مهم شناخت مرز این دوتاست
موفق و تندرست باشید دوست من
سلام دوست خوبم و هم خانواده ای عزیزم آقای خوشدل چندین بار نظرات شمارو خوندم و از درک شما از قوانین بسیار لذت میبرم امیدوارم هر روز بیشتر و بیشتر پیشرفت کنید و منم در طی تکامل خودم به درکی برسم که انقدر قشنگ حرفهام مطالب رو به اونایی که نیاز دارن و درخواست دارن برسونه، در پناه الله خوشبخت و سالم و ثروتمند باشید
بنام الله یکتا فرمانروای مطلق آسمانها و زمین و هرچه در آنهاست
سلام به تک تک شما خوبان
برداشتم این هست که ما اینجاییم تا یاد بگیریم چه جوری عمل کنیم به قوانین و مقررات الهی، این قوانین ماوررایی هست و ما که عادت به قوانین زمینی داریم اولش برا پذیرشش هم مقاومت داریم…
خدا در قران فرمودن: چه کسی از خدا راستگوتر؟ از تردیدکنندگان مباش * به خدا اعتماد کن
این آیه ها خیلی دل آدم گرم میکنه، حداقل دل منو که خیلی گرم میکنه
انجام ندادن یسری کارها خودش یه نوع از عمل کردنه…
و صبر نوعی از عمل کردنه
وقتی خدا میفرماید توکل کن به من فقط،
این خودش یه عمل کردن ماورایی هست…
عمل کردن با تلاش بیهوده فرق داره خیلی، تلاش بیهوده پیروی از نجوای ذهن، و عمل درست پیروی از هدایتگر درون
پس از کجا متوجه شیم داریم درست عمل میکنیم یا نه!!! از هدایتگر درونمون از الهام که خداوند بهمون میگه از نشونه هایی که نشون میده، اینجاس ک عمل کنیم نتیجش عالی میشه، مثل استاد عباس منش که همه چیرو آف کرد و به ندای درونش عمل کرد و مهاجرت کرد… قطعاااا صدهاااا بار ایشون به ندای درون و هدایتش توجه کرده که به این تکامل رسیده،اگه ایشون بر اساس ذهنش و منطقش میخواست عمل کنه زهی خیال باطل که نتایج بهاین باشکوهی بگیره، جون ذهن همیشه میخواد ما رو در حصار امنی که ساخته برامون نگهداره …
تمام حرفم این بود که هر عمل کردنی درست نیست باید ببینیم بر چه اساس عمل میکنیم
عزیزان مثل اکثریت بودن خوب نیست… توی قرآن هم اگه ایه های اکثریت رو بخونینم بیشتر متوجه میشیم که اکثریت اتفاقا نادرستترین کارها رو همیشه انجام میدادن
ایه مباهله هم نمونه آشکاری از این اکثریت هست
خدایا سپاسگزارم
از استاد عباس منش و همراهانشون سپاسگزارم
از شما که کامنتم خوندین سپاسگزارم
به خدا و هدایتهایش اعتماد کنیم بیشتر از همیشه
خیلی جالبه! میدونی
خیلی نگذشته از موقعی که قبلا این کامنتت رو خونده بودم
اما چقد نکته های جدید چقد آگاهی های جدید دریافت کردم
الان که دوباره هدایت شدم و درکنارش پاسختون به شیدا رو هم خوندم
خیــلی چیزا تو ذهنم حل شد
جواب خیلی از سوالام رو گرفتم
میدونی دیشب نصفه شبی بیدار شدم
انرژیم خیلی زیاد بود خوابم نمیبرد
حسابی داشتم فکر میکردم به خودم به کارایی که انجام دادم
و سوالاتی که برام پیش اومد چندین ساعت تا خود صبح درحال فکر کردن به حل مسئله م بودم
چقد احساس خوبی گرفتم میدونی
من حل کردن مسائل رودوستدارم
اینه که منو قوی میکنه و به من احساس خوبی میده
احساس قدرت میده
مگه شجاعت چیزی غیر از حلکردن مسائلیه که پیش میاد برامون؟
اینکه تسلیم نشی و حلش کنی.
چقد ازاین زاویه نگاه کزدن به تضادها قشنگه
مگه همه ی اون اتفاقات قشنگ که شدن تجربمون که وقتی بهشون فکر میکنیم ناخودآگاه لبخند به لبمون میاد چیزی جز زمانایی هستش که برخلاف منطق اطرافیانمون راهی رو رفتیم که قلب ما بهمون گفته؟
چیزی جز مواقعی بوده که تضاد رو حل کردیم به عنوان موجودی که واکنش گرا نیست
خالقه ،ایجاد کنندس.
میدونی خیلی به موقع وااقعا در زمان درست هدایت شدم دوباره به اینجا
کلی حرف تو ذهنم هست
تمام اون سوالا یکی پس از دیگری امروز دارم به جوابشون میرسم
چقد واضح بهم میگه مسیرت درسته
چقد مطمئن تر میشم هربار
میدونی واقعا همه جوره داره بهم ثابت میشه که هرکی هرجایی که هست جای درستشه
و با خودم فکر میکنم تمام افراد موفقی که میشناسم واقعا لایق اون جایگاه هستن
چقد میتونستن کم بیارن
تسلیم بشن
ادامه ندن
جا بزنن
هزار بار با همین تضادها روبرو شدن
هزار بار شاید با این سؤالای بقیه روبرو شدن
که داری چیکار میکنی ؟
هزار بار میتونستن اسیر ترساشون بشن و مثل اکثریت جامعه فکر کنن
اما،
ادامه دادن
با امید و توکلی که از باورهای درست میاد
و اونجا که گفتی خیلی از هم دوره ایات دیگه نیستن و خبری ازشون نداری
به خوبی ثابت میکنه
گاهی واقعا خودمونم حواسمون نیست که چقد اتفاقا داریم برعکس عمل میکنیم.
انقد حرف دارم که نمیدونم باید از کدومش بگم با هر خط از کامنتت…
میدونی..
منم گاهی میشه با انتخاب خودم به خودم استراحت میدم
اجازه میدم اونقداهم خودمو اذیت نکنم
دقیقا به همون اندازه که خیلی جاها به خودم سخت میگیرم یه جاهایی هم درست به خودم استراحت میدم تا قویتر برگردم!
راستش دنبال این نیستم حرفای قشنگ بزنم
فقط میخوام بگم
ما اگه یکم به زندگیمون دقیق بشیم خوب میفهمیم که چرا یه جاهایی نتیجه ای که میخواستیم گرفتیم یه جاها نه!
حرفات خیلی به من تلنگر میزنه
واقعا دارم میگم خداروشــکر که میتونیم دیدگاه دوستان رو بخونیم
با خوندن هرکامنت احساس میکنم دارم رشد میکنم
وحالا بهتر میفهمم که چرا استاد انقد تاکید دارن که کامنتارو بخونیم.
سید علی خوشدل عزیز سپاسگزارم
سلام و درود خدمت شما دوست عزیز
بی مقدمه باید بگم توی این مسیری که شما دارید طی میکنید منم با فاصله پشت سر شما هستم . نه اینکه نتیجه نگرفته باشم ولی هنوز اونجور که دلم میخواد نشده . من رویاهای بزرگی دارم و بابتش دارم بشدت بها میدم . بعضی وقتها صدای استاد توی گوشم زنگ میزنه که اون موقعهایی که توی بندرعباس از کتابفروشی نزدیک دانشگاه کتاب میخریدند و به قولی خودشون میگفتن که آقا من اصلا دیوانه بودم هر چی پول داشتم روبعد از خرجی خونه هر چی میموند میدادم کتاب میخریدم … و نتیجه کار استاد که دیگه اظهر من الشمسه … من هم الان توی یک همچین وضعی هستم … رشد مالی رو تا حدی تجربه کردم و الان دارم بشدت روی خودم سرمایهگذاری میکنم … رشته مورد علاقه خودمو با رویکرد فنآوریهای جدید دارم دنبال میکنم و وارد فضای آنلاین شدم . راه بسیار درازی پیش روم هست اینو میدونم ولی هر گامی که برمیدارم قند توی دلم آب میشه چون بدون معلم و فقط با مطالعه و تهیه کتاب و نرم افزارهای آموزشی کاملا خودآموز دارم پیش میرم و سایت عزیزمو گسترش میدم بدون توجه به نتیجه ای که الان دستمو بگیره . میدونم خدا پاسخ میده بهم همونطوری که به شما پاسخ داده … به استادمون پاسخ داده و به خیلی از عزیزان دیگه توی این سایت جواب داده . به منم جواب میده کمااینکه جواب هم داده ها ولی من بازم بیشتر و بیشتر میخوام برای همین هم از صبح که بلند میشم پای سیستم هستم و فقط برای انجام امورات ضروری منزل از پای سیستم بلند میشم و باز با عجله میام سر کارم مینشینم . همه بهم میگن اینو یکم ولش کن به زندگیت برس برو بیرون یکم. از زندگیت لذت ببر . ولی نمیدونن من الان دارم لذت دو عالم رو تجربه میکنم . اینکه دارم ارزشی رو خلق میکنم و با تو خونه نشستن دارم پول میسازم. خوده خوده خودم . بدون استخدام جایی شدن و داشتن آقا بالاسر و … این برام خیلی لذت بخشه . گرچه الان توی شروع کار هستم و تقریبا یک سال از استارت کارم گذشته ولی راضی ام و میدونم که به بیش از اینها میرسم چون شماها رسیدید منم میرسم. این روزا دارم خودم رو تست میکنم . کامنتهایی رو خوندم که یاری خداوند رو در کارهاشون نوشته بودند و این کلام استاد که وظیفه من بندگی کردنه و وظیفه خدا هم ارباب بودنه . من بندگی میکنم و خدا هم وظیفهاش هست که کاراهای منو انجام بده . چون من واقعا فقط توی این مورد از خودش کمک خواستم. در واقع دوست دارم واضح تر صحبت کنم . من کتابی رو ترجمه کردم که طبق قرارداد با هر بار چاپ ناشر باید مبلغی رو بعنوان حق ترجمه به من بده . این بنده خدا هم اگه من خبردار نشم، خودم از هر طریقی، به روی خودش نمیاره و تازه وقتی بعد از چند سال از چاپ هر سری، وقتی پیگیری میکنم چندین ماه منو سر میدوونه تا بالاخره با اوقات تلخی پول منو به حسابم واریز کنه . اینبار دیگه شیوه خودمو عوض کردم . گفتم خدایا من دیگه خسته شدم و فقط یک بار بهش اعلام کردم که دو سری چاپ جدید داشتین لطفا پول منو به حسابم واریز کنید ایشونم گفتن چشم اقدام میکنم . الان یک ماه گذشته و انگار نه انگار . من این دفعه موکولش کردم به اینکه ببینم خدا برام چه میکنه . پلن خدا در این مورد چیه چون با پیگیری من واقعا هیچ فایدهای نداره . از خدا خواستم که خودش اینبار دیگه پیگیری کنه . هر روز صبح هم اولین کاری که میکنم میگم خدایا خودت گشایشی کن و توی ذهنش رسوخ کن که این طلب منو بده چون من اگه پیام بدم بازم ترتیب اثر نمیده و هی منو سر میدوونه مثل تمام دفعه های قبلی که فقط ثمرش عصبانی شدن من بوده و شنیدن حرفهای بی ربط که فقط بهم بربخوره و بی خیال طلبم بشم. گفتم خدایا من ازت میخوام اینبار خودت وکیل من بشی . بقول اون دوستمون که گفتن فامیل خدا “وکیلی” هست. خدایا این بار وکیل من باش. دوست دارم پلنت رو ببینم خدایا. الانم این کامنت رو گذاشتم که برای خودم به یادگار بمونه تا نتیجه این توکل رو به وقت و زمان خودش بیام زیر همین کامنت خودم بنویسم . نمیدونم کی این اتفاق میوفته و چگونگیش رو هم نمیدونم . فقط یک سبد پر از امید توی دستمه و اگه هم نشه و من به حقم نرسم اشکالی نداره خدا از راههای دیگه جبران میکنه . در هر حال کسی نمیتونه حق دیگری رو ضایع کنه اگرم نده به خودش ظلم کرده چون من خواستم که خدا دستم رو ول نکنه همونطوری که دستمو توی هر شرایطی گرفته تا الان … هی خواستم جلوی خودم رو بگیرم اشکم نیاد و تمرکز داشتم داشته باشم روی نوشتنم ولی دیگه الان بغضم ترکید. نه بخاطر اینکه یه آدمی هست که حق و حقوق دیگران براش مهم نیست و تا جایی که بتونه حق دیگری رو پرداخت نمیکنه … نه به خدا … اشک من بخاطر لطفی هست که خدا بهم داره و من دیدم و من درک کردم توی بدترین شرایط چجوری کمکم کرده . اگه این مورد هم به نتیجه نرسید اصلا مهم نیست چون خیلی جاها خدا دستمو گرفته بدون منت . حالا این یه بار هم اگه نگیره حتما حکمتی داشته و من راضیام به رضای خودش … اشکهای بد موقعی هستن … تایپ کردن رو برام سخت کردن…
در هر حال علی آقا شما با قدرت پیش برید و ما هم با تمام توانمون دنبال میکنیم این مسیر توحیدی رو . خیلی دوست دارم وقتی نتایج شما رو میخونم چون انگیزه زیادی میگیرم و مطمئن میشم که راهم درسته . البته سایت استاد که دیگه خودش یک الگوی کامله برای اینکه این ابزار میتونه با کمک و یاری خدا و همت و پشتکار خودمون همونی باشه که رویاهامون رو واقعی بکنه .
من کم کامنت میذارم ولی وقتی سر صحبتم باز میشه یهو متوجه میشم که اوه اوه چه کردم باز …
استاد عزیزم و مریم جون مهربون. میدونم کامنتها رو میخونید بهتون سلام میدم و براتون سعادت و سلامتی روزافزون خواستارم. همینطور برای همه دوستانم در اینجا . موفق باشید فعلا خدانگدار
سلام سلام سلام
این کامنت رو در جواب به خودم مینویسم. من امروز با پیروی از خدای درونم و قبول کردن هدایت الهی به حق و حقوقم رسیدم و حق الترجمهام رو گرفتم براحتی :)))
بی مقدمه داستان رو میگم چون خودم خیلی ذوق کردم :))
من بعد از اینکه ماه پیش کامنت گذاشتم با خدای خودم خلوت کردم چون از در و دیوار این سایت و حرفهای استاد عزیزم فقط اینو برداشت میکردم که باید برای رسیدن به هدف اقدام کرد. خب من میخواستم کلا فرآیند پیگیری مطالباتم رو کامل بسپارم به خدا ولی درونم راضی نبود که خودم هیچ کاری نکنم. دائما در کشمکش بودم با خودم و دچار سرگردانی شده بودم. تشخیص راه درست برام امکان نداشت. اینکه کدوم ندای حق هست و کدومش ندای باطل. یه دلم میگفت انجام این پیگیری رو دربست بسپار به خدا که خدا توی ذهن اون آدم بندازه که طلب منو بده و یک طرف مغزم هم میگفت خودتم باید بهش پیام بدی و یادآوری کنی. خلاصه گفتم خدایا نشانه میخوام. بهم بگو که چیکار کنم. خودم پیام بدم یا نه؟ اگه خودم پیام بدم این نمیشه که یعنی قدرت خدا رو ندیده گرفتم؟ بهم نشانه بده و هدایتم کن. همون شب همسرم وقتی اومد خونه دائم توی حرفاش این نکته بولد میشد که آدم باید خودش برای گرفتن حق و حقوقش اقدام کنه. همسرم اصلا در جریان افکار من و قول و قراری که با خدا بسته بودم نبود. ولی من این پیام رو گرفتم که خودم هم باید مجددا یادآوری کنم. و با توکل به خدا این کار رو انجام دادم. و امروز برای بار دوم بهم الهام شد که برای یه مرتبه دیگه بازم یادآوری کنم و تمام. امروز با خوشی و خرمی و براحتی حق ترجمه من به حسابم واریز شد :)))
خدا رو شکر میکنم واقعا چون مرتبههای قبلی جونم گرفته میشد از بابت پیگیری کردنهای مداوم و جوابهای بی ربط و سربالا شنیدن. یه حس بدی پیدا میکردم وقتی جواب بی ربط میشنیدم و واقعا بهم برمیخورد. من فقط حق و حقوق خودم رو طلب میکردم ولی ناشرم بد برخورد میکرد. البته نمیگفت که نمیدم یا اینکه از بیخ و بن منکرش نمیشد. میگفت میدم ولی نمیداد و منو سر میدواند. اما این بار به طرز عجیبی ناشرم با یکی دو بار پیگیری بسیار کوتاه پول رو به حسابم واریز کرد و من نمیدونم چجوری خدا رو شکر کنم چون برام این یادآوریها و خواهش و تمناها شده بود عذاب علیم. راحت شدم بخدا.
چون قول داده بودم نتیجه این فرآیند رو براتون تعریف کنم اومدم و کامنت نوشتم که برای خودم هم یادگاری بمونه تا بدونم که وقتی میگم انجام کارهامو به خدا میسپارم چجوری باید اقدام کنم. اینکه صرفا بشینم و ازش بخوام که انجام بشه نیست. خودم هم باید کارهای لازم رو انجام بدم و البته که وقتی خدا رو وکیل میکنم اون کارهایی که از طرف من باید انجام بشه خیلی خیلی راحتتر انجام میشه. خدا رو شکر.
این نوشته اینجا یادگاری باشه اول برای خودم و بعد هم برای دوستان عزیزی که این کامنت رو میخونن.
استاد جان خدا حفظتون کنه که راه اتصال به الطاف الهی رو بهم نشون دادید و از سرگردونی نجاتم دادید. آره میشه که به خدا اعتماد کرد میشه که خدا رو وکیل قرار داد و میشه که به حرفای خدای درون گوش کرد و مشکلات بزرگی رو حل کرد. آره میشه به خود خدا که میشه.
دوستتون دارم. تا حادثههای قشنگ بعدی خدانگهدار.
سلام بهشته ی عزیزم
اصلا و ابدا نمیدونم امشب چطور شد که به کامنت پر از نکته و عالی شما هدایت شدم
فقط دستان پرمهر خداوند نور و مهربانی رو می بینم که در کنار نجواهای ترس و تردید ، میگه این کار و بکن عزیزم نترس من کنارتم
ترس خیلی خیلی بزرگی دارم ، مدتهاست درگیر تضادهای جورواجور هستم که نتیجه ی تصمیم برای تغییر زندگی داغون و پر از تنش قبلیم هست
اما انقدررر کامنت شما برام درس داشت که الان بقدری هیجان زده ام که نمیدونم کدومش رو بنویسم
چقدرررر کار خوبی کردید که یکماه بعد از نوشتن کامنت خودتون دوباره نتیجه ای که گرفتید رو اومدید و نوشتید برای امثال من که ماههاست طلب بزرگی از دو شخص دارم و نمیتونم ازشون بخوام به دلایلی و سپرده بودم به خدا
انگار امشب خدا با کامنت شما به من گفت خودتم یه حرکتی بزن ، البته یه کارهای نامحسوسی کرده بودم ولی چون غیر مستقیم بود نتیجه ای نداد ، از خدا کمک میخوام دست لرزان من رو بگیره و با تمام قوا پشتم بایسته و کمک کنه بتونم حقم رو بگیرم.
بقول آقای نجم الدین شریعتی مجری برنامه سمت خدا که بهش میگم خدایا از خودت دفاع کن
اینهمه میگن خدا پشت و پناه بنده هاشه الان ثابت کن
بنام خودت
بسم الله الرحمن الرحیم
شروع میکنم
حمایتم کن.
وکیلم باش
و
چه زیبا گفتید شما که:
خدا وکیل ماست
خدایا وکیلم باش پشتم باش پناهم باش
چقدر لذت بردم از نگاهتون به چالشها و مسائل زندگی،دقیقا وقتی ناامیدی سراغ آدم میاد که خدارو فراموش میکنه، واگه تنها نگاهمون توحیدی باشه بقیه مسائل به راحتی حل میشه
و بهترین کار سخت گرفتن به خودم موقع عمل کردن و بالا بردن سطح استانداردهامونه.چون تنها کسی که میتونه تشخیص بده پیشرفت کردیم یا نه خودمون هستیم
سلام ب همه و علی آقا .
خیلی ممنونم از خدا ک مدتیه تو جمعتونم. همه بچه ها بنظرم ی جورایی نظر کرده ان یا انتخاب شده بهتره بگم. ک حضور دارن و این حضور ادامه داره و با نتیجه همراه میشه نهایتا. و این انتخاب شدن و حضورداشتن و ب نتیجه رسیدن چیزی نیس جز اینکه خودمون خواستیم ک هدایت شیم و خیلی راحت و زیبا هدایت شدیم ب جای خوبی ک سرشار از آگاهیه. من ک ب خودم امیدوارشدم .. میخواستم بگم دمتگرم خیلی لذت بردم خیلی درس داشت حرفاتون. خیلی خوشحالم از اینکه جا نزدی و کاریو ک دوست داشتی ادامه دادی. برات بهترینارو آرزو میکنم همینطور برای همه و خودم. میخوام ی مقدار قدر دون بشم ازاین ب بعد. قدرخودمو بدونم قدر این آگاهیها و آدمای خوبو وشکرگزار.انشاالله ک باتوکل ب خدا ب جاهای خوبی ک قراره برسم ،باعشق برسم و با آگاهی و دیدن ودرک کردن نعمتها.توکل ب خودش.ممنون.
به نام الله یکتا
سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته وبچه های عزیز سایت
چقدر مصاحبه با قانون بدون تغییر خداوند عزیزم مطابقت داشت
واوووووووووو دیوانه شدم
از این همه اگاهی ها
واییییی
تحسین میکنم استاد عزیزم به این تعهدی که….
میگویید که هم اگاهی ها برای………….. اول به شخص خودتون یاداوری بشه وبعد
هم برای بچه های سایت
البته باید امادگی در مدار قرار گرفتن از این اگاهی ها قرار گرفت
وکسی که با تعهد روی خودش کار کنه میتونه با طی کردن
تکامل یواش یواش از این اگاهی ها در زندگی خودش استفاده کنه
وبا یاد گرفتن این اگاهی ها ونتایجی که در زندگی گرفته تطبیق بده
وببینه که چقدر قانون داره درست کار میکنه تو روند زندگی مون
خودم هم الان نتایجم خوب بوده.. خدارو شکر وسعی میکنم هر روز بهترش کنم
به لطف خدا
وهر وقت تو زندگی به ظاهر اوضاع خوب پیش نرفته
سعی کردم از اووها درس بگیرم
و دوباره سعی کنم برم تو…. رینگ…. زندگی
وادامه بدم ودرس بگیرم
وتا اینجا هم از رب خوبم
واز استاد شجاعم سپاسگزاری میکنم
سعی کردم عمل کنم به این قوانین ودر زندگیم اجراش کنم
اشتباه کردن تو کارهامون… و…. درست عمل کردن ودرست عمل نکردن.. همه جوره…
بهتر از اینه که اصلا بترسیم وحرکت نکنیم
وشنیدن این فایلهای ارزشمند
ودرک کردن اون.. یه طرف…
وعمل کردن به اونها… هزارطرف دیگس…. و
تعهد میخواد
به خدا هر جا
یا بهتر بگم هزاران بار سعی کردم در حالی که کمی میترسیدم
ولی عمل کردن خیلی دوست دارم ونتیجشم تو زندگیم دیدم
ممنونم از استاد عزیز و به اشتراک گذاشتن این اگاهی های ارزشمند
به خدا این فایلهای
توحیدی
عبارت های تاکیدی
حال خوب احساس خوب
توکل
ایمان
=باید منجر به حرکت. حرکت. حرکت
شود
وگرنه اگر منجر به حرکت نشود هیچ کاربردی ندارد
و به این میشود گفت ایمان
و ایمان هر کس…. بچه ها این جمله طلای
یه ها….
در رفتار ما خودش رو نشون میدها
اگر میگوییم ایمان دارم وحرکت نمیکنیم
ایمان نداریما…
ودرک این جمله هم تکامل میخواد
وخودم هم باید سعی کنم تو زندگیم ازش استفاده کنم
و هر روز بهتر از دیروز شوم به امید خدا
💓💓💓💓🙏🙏🙏🙏🇺🇸🇺🇸🇺🇸🇺🇸🌎🌎🌎🌎🏆🏆🏆🏆🏆🏆🏆🏆🏆🏆
یه جمله که تو قران خوندم وهمیشه سعی میکنم به یاد بیارم
هرگز به جز کافر هیچکس از رحمت خداوند نامید نمیشود
ایمان. باور. استمرار در یادگیری قوانین. ارامش.حرکت در مسیر مورد علاقه =نتیجه
در پناه خدا
In good we trust
خدا نگهدار
سلام خدارو شکر که این همه آگاهی را به صورت هدیه در اختیار ما قرار می دهید هدفتان در زندگی برام ارزشمند است نگاهتان به زندگی واقعا بی نظیر بی مثال است عاشقانه دوستت دارم واز خداوند به خاطر وجودتان سپاسگزارم
من باید روزها و ماه ها بااین آگاهی ها زندگی کنم وهر لحظه خدا را برای دریافت آنها سپاسگزاری کنم وسراپا عشق ولذت شوم
جملاتتان فرا زمینی است
عشق بزرگترین کلمه درلغت نامه من است ومن عاشقانه شما را تحسین می کنم
به نام خداوند بخشنده مهربان
🌺🌺جاهایی که از صحبت های شما در عمل استفاده کردم و نتایج بزرگی گرفتم👇
۱. سال گذشته برای کار رفتم به یک مدرسه و اونجا بهم گفتن که باید داوطلبانه کار کنی و این بشه رزومه تو تا سال آینده ان شالله کارت خوب باشه قرارداد میبندیم(این در حالی بود دوستم که چند سال در مدرسه کار میکرد بهم پیشنهاد داد و گفت البته مونا من میگم برو مدرسه ولی الان فصل و ماهیی نیست نیرو بگیرن مگر اینکه خیلی خوش شانس باشی👈اونجا بود که فقط به صحبت های شما فکر میکردم و با خودم تکرار میکردم وقتی روی خدا حساب باز کنی خدا بهت پاسخ میده و مدام آیه ۱۸۶سوره بقره تو ذهنم مرور میشد.
تا اینکه یک هفته من در اون مدرسه داوطلبانه رفتم و مطمئنم که باورتون نیشه مدیر مدرسه صدام کرد گفت یکی از نیرو ها استعفا داده شما معاون پرورشی مدرسه موافقی بشی و اونجا بود گفتم خداااای من چقدر سریع پاسخ دادی خدایا شکرت ولی یک چیز تو دلم میگفت کاش تو همون سمتی که میخواستی مشاور مدرسه بشی…جالبه بدونید فردای اون روز موسس مدرسه بهم گفت معاون پرورشی میخواد به کارش ادامه بده شما مشاور شو😍😍😍😍😍😍😍😍باورتون میشه؟؟؟؟؟؟هنوزم وقتی به یاد این موضوع میفتم مو به تنم سیخ میشه😂😂
۲. سال گذشته یک جشنواره ای شرکت کردم و مطمئن بودم برنده میشم چون همش تو ذهنم صحبت شما مرور میشد 👇
ایمان+عمل صالح=نتیجه
۳. سال گذشته آزمون آیین نامه رانندگی بار اول قبول شدم ولی آزمون شهر رو سه بار رد شدم و تنها دلیلش کنترل نکردن ذهنم بود بار چهارم تقوا که همون کنترل ذهن هست رو در زندگیم اعمال کردم و به راحتی قبول شدم😂😍
۴. امسال اکثر دوستام واکسن که زدن همه بعدش علائم داشتن ولی من با کنترل ذهنم من جزو افرادی بودم که حالم عالی بود و کلی خدارو شکر کردم
۵. من در شروع سال تحصیلی باید میرفتم گزینش جالبه بدونید پیام اومد بخاطر بیماری همه گیر و شلوغ نشدن شما یکسال مجوز فعالیت دارید😍😍همه همکارام میگفتن عجب شانسی داری پدر ما درومد ولی تو به راحتی بدون سوال و جواب کارت انجام شد…و اونجا بود که گفتم وقتی روی خدا حساب باز میکنی خدا جوابتو میده…خدایااا شکرت
۶. دو هفته پیش قرار بود دندونم رو بکشم دکتر گفت ریسکی هست انجام بدم؟ تو دلم گفتم خداوند به شجاعان پاسخ میده و به دکتر گفتم انجام بده و در نهایت خداجونم بعم پاسخ داده…
خداااایاااا شکرررررت
فعلا این موارد برام یادآوری شد…
تا معجزاتی دیگر بدرود😂😍
بسم الله رحمن رحیم
من با دیدن این فایل متوجه شرک خفیفی تو وجود خودم شدم که میخوام برای خودم و دوستان بازش کنم تا دیگه دچار همچین اشتباهی نشم
من یک ماه پیش ایده ای به ذهنم اومد که برم باشگاه بدنسازی ،همون باشگاهی شماره یک پوشاک زنونه داخلش ورزش میکنه(چون منم تو صنف پوشاک هستم)
باشگاه هم باشگاه لوکس و گرونی هست یعنی من باید یک پنجم از درآمدم رو میدادم برای شهریه اون باشگاه
تو ذهنم این بود که این شخص اونجا تمرین میکنه من باهاش دوست بشم ارتباط خوبی برقرار کنم و ازش جنس نسیه بگیرم و بعدا پولش رو بدم و این دیدگاه تو ذهنم بود برای اینکه رشد بکنم باید از اون جنس نسیه بگیرم واگه بگیرم میتونم رشد کنم و اگه نگیرم رشدی ایجاد نمیشه
یعنی به عبارتی با توجه به این فایل من منتظر شخصی بیرون از خودم بودم که به دادم برسه
خودم تاقبل ازاین فایل این دیدگاه رو نداشتم
ولی تا فایل رو دیدم گفتم آره منم شرک تو وجودم بود ، منم منتظر اون شخص بودم که بهم جنس بده بفروشم تا پیشرفت کنم
و خداروشکر متوجه این اشتباه و این شرک شدم و گفتم من هرگز از کسی کمک نمیخوام
من فقط روی خودم حساب باز میکنم
من بادیدن و تجسم اهدافم و دیدن خودم در نقطه پایانی اون شرایط دلخواهم رو میسازم
بعداز تجسم اهداف هدایت الله سراغم میاد
و خداروشکر میکنم که متوجه این اشتباه شدم
چون اون شخص که داخل باشگاه شماره یک صنف پوشاک هست سن خیلی کمی داره شاید زیر ۳۰ سال سن داره و تو مدت زمان کوتاهی به این دستاورد رسیده
جالب اینجاست که این متن رو دارم تایپ میکنم هی نکته های قشنگتری میاد توی ذهنم و میگم که برای شمام هست ایده بده
من خیلی تشنه موفقیت هستم
تو یکی از فایل های استاد دیده بودم که از افراد موفق الگو بگیرید باهاشون مصاحبه کنید
این در شما باور پذیری رو بیشتر میکنه که منم میتونم تا اینکه برید و از گوگل مقاله بخونید
منم رفتم مزون همین دوستمون که پیشرو هست و من دیدگاه خیلی متفاوتی از اون شخص توی ذهنم داشتم دیدگاه اینکه ممکنه جوابمو نده بپیچونه و….
رفتم ۳ ساعت دم مزونش و منتظر بودم تا بیاد و ازش سوال بپرسم
بعداز ۳ ساعت که منتظر بودم دیدم یه bmw قرمز کروک داره میاد فهمیدم خودشه و ضربان قلبم رفت بالا
خیلی با اوبوهت بود خیلییی
رفتم جلو و اسم کوچیکش رو صدا زدم
گفت جانم
گفتم میتونم چند دیقه باهاتون صحبت کنم؟
گفت :درمورده؟؟!
گفتم:اگه ممکنه باهم دوتایی صحبت کنیم بگم بهتون
(چون تو یه جمع چهار پنج نفری بود)
و اومد یه گوشه ای و بهش گفتم
شما ادم موفقی هستین شماره یک پوشاک هستین
چطور تونستین به همچنین نتیجه ای برسید؟چطور من میتونم مثل شما نتیجه بگیرم؟
بهم گفت:خب ببین این خیلی مفصله
تو باید توی ذهنت بسازیش!
باید اونطوری که میخوای باشی رفتار کنی
باید خودت رو ببینی که به اون نتیجه رسیدی
۹۰ درصد راه اینه مهمترین کاری که باید انجامش داد!
دقیقا یاد صحبت های استاد افتادم
و چقد ادم خوبی بود من فکر میکردم خیلی بداخلاق و مغرور باشه اما اون شخصی که اون همه کارمند داره شاید وقت کمی داشته باشه ولی برای من ۴۵ دیقه شایدم یک ساعت وقت گزاشت و توضیح داد مسیر موفقیتش رو
و من خیلی خوشحال برگشتم تا منم اون چیزی که میخوام رو توی ذهنم بسازم
اولش کار سختیه اما دارم تجسم میکنم و نشونه هاشو دارم میبینم
درود دوست عزیز
اولین قدم رو برداشتی برای رسیدن به اهدافت و چه زیبا دو با فاصله زمانی خیلی کم هم فهمیدی فقط باید روی خودت حساب کنی هم این شهامت رو تو خودت ساختی که بری با نفر شماره 1 صنفی که هستی تحسینش کنی و صحبت کنی باهاش و ازش بورسی دلایل موفقیتش رو ، احسنت بر تو کارت بیسته
برات آرزوی سلامتی و پیشرفت روزافزون دارم چون لایقشی
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و دوستان عزیزم
از تجربه خودم در مورد این آگاهی ها و کنترل ذهنم در شرایطی که رابطه چندین ساله ام رو به پایان رسوندم، براتون میگم.
اولین کامنت من در سایت مربوط به فایل توحید عملی بود که اون جا از وابستگی ها و میزان ترسی که در رابطه و زندگیم تجربه کرده بودم نوشتم و میزان تغییراتی که تونسته بودم در زندگیم اجرا کنم.
سال های سال توحید بخش کم رنگ زندگی من و شرک و وابستگی به افراد از خانواده بگیر تا دوستان و تلاش برای تایید دیگران به هر قیمتی ،واقعا به هر قیمتی بخش پر رنگ و تقریبا همیشگی زندگی من بود.
اونقدر که برای کوچک ترین کارهام به دنبال نظر دیگران بودم ،حتی پشت چراغ قرمز با استرس اینکه راننده ماشین کناری الان چه دیدگاهی نسبت به من یا ظاهر من یا رانندگی من داره ،ذهنم رو مشغول می کردم .
روزهای من در غم از دست رفتن گذشته و فرصت هایی که به تصورم تمام شده بودند و ترس از رو برو شدن با آینده و آدم هایی که تصور می کردم در مواجه باهاشون قرار هست چه توضیحی بابت زندگیم ،رفتارم و گذشته ام بهشون بدم می گذشت
از اینکه چرا این رشته تحصیلی رو خوندم تا وضعیت تاهلم تا خنده ای که کردم یا نظری که در مورد موضوعی دارم.
حتی خریدن یه شاخه گل، که خودم رو آماده توضیحاتی می کردم که این شاخه گل به چه دلیلی خریده شده؟ چرا من باید گل بخرم برای خودم؟ یا کس دیگه ای این گل رو خریده و من حقیقت رو نمی گم ؟
این در اندازه های به ظاهر کوچک این ویژگی در من بود و هر چه قدر تصمیم من برای انجام کاری بزرگ تر بود این سوال و جواب ها در درون خودم بیشتر میشد و آماده توضیح به دیگران
دیگرانی که شاید کمتر از یک ماه با من آشنا شده بودند و انقدر این ویژگی در من نشتی ایجاد میکرد که سالها برای یک تصمیم من زمان می گذاشتم و آخر سر هم با شدت گرفتن تضادها، به نحوی آشغال ها رو زیر فرش قایم می کردم و با دروغ بخودم و دیگران از دیدن حقیقت اینکه من عملکرد خوبی نداشتم فرار می کردم.
قصه رابطه چندین ساله من از یک نیت اشتباه و با تصور اینکه ایشون قرار هست من شکست خورده غمگین رو به درک جدید و شاد و موفقی از خودم برسونه شروع شد ،اما قصه تکراری جلب رضایت و وابستگی و گریه و نارضایتی شروع شد ،انقدر که ضربه ها به حدی سنگین شد که روز و شب من تبدیل به گریه و افسردگی شد و البته خدا رو شاکرم که این تضاد من رو به این مسیر هدایت کرد
آرام آرام در همان رابطه ای که بطور واضح من ، لحظه به لحظه برای دوامش باج میدادم ،تلاش کردم به دیدن زیبایی ها و تحسین ایشون و اتفاقاتی که می افتاد.
کار بسیار سختی بود در حالی که عزت نفس بسیار پایینی داشتم و از نظر مالی به ایشون وابسته بودم .
از تغییرات بسیار کوچک در این رابطه که در روابط دیگران کاملا بدیهی و معمولی اتفاق می افتاد ،شروع به تحسین کردم
تا آرام آرام اندازه درون من و عزت نفس من بیشتر شد و تصمیمی که جهان بارها و بارها به من اعلام کرده بود برای خروج از این وضعیت، توانستم در عمل اجرا کنم
در حالیکه خانواده ای برای حمایت از من نبود،در حالیکه شغلی و پولی برای بعد از خروج من از این وضعیت نبود،در حالیکه هیچ دورنمایی از اینکه چه اتفاقی قرار هست بعد از این ماجرا بیفتد نبود و اگر هم بود ترس از تهدیدها و بازی هایی بود که برای بودن من در رابطه ای که باج دادن بخش طبیعی آن بود، می تونست باشه
یا ترس از قضاوت نگاه دیگران از تصمیماتی که گرفتم.
اما در یک روز که من هدایت واضح از خداوند خواستم ،ایشون کاملا واضح مسیری که در نظر داشتن و باجی که من باید میدادم که ترک نشوم رو اعلام کردند و عمل نکردن من به این پیشنهاد رو مساوی با تمام شدن رابطه و منابع مالی شون عنوان کردند ،من تصمیم گرفتم که هر دوی این مسیر هم رابطه و هم بحث مالی رو قطع کنم.
واقعا در اون زمان من بودم و آینه اتاقم برای صحبت کردن.
بسیار روزهای پرفشاری بود ،برای منی که کوچک ترین اعمالم این همه توضیح رو برای دیگران داشت ،حالا تنها شده بودم با یه عزت نفس تخریب شده و رابطه و بحث مالی که به پایان رسیده بود.
اما اونقدر در اون روزها به قانون احساس خوب و اتفاقات خوب ایمان داشتم که اگر نیمه شب از اضطراب بیدار میشدم سریعا یکی از فایل های توحیدی رو پلی می کردم و اونقدر آرامش می گرفتم که در کمتر از نیم ساعت به خواب میرفتم.
نمی دانم اگر تصور خدای گذشته در ذهنم بود خدای سرزنش گر عصبانی ،نه خدایی که من فقط بهش گفتم خدایا من برگشتم، اشتباه رفتم ،تو من رو هدایت کن به مسیر درست ،اون روزها و شبها چطور می گذشت و من چه بازیها و آسیب هایی می دیدم از آن وضعیت.
در آن شرایط تلاش میکردم فقط به دنبال راهی برای بهبود عزت نفس و آرامشم باشم و از درد و دل کردن با دیگران، بدگویی کردن از آن گذشته یا پناه بردن به روش های آنی و زودگذری که حالم رو بهبود ببخشم پرهیز کنم و خدا رو شکر موفق بودم و زمان من به شنیدن فایل ها ،تحسین زیبایی های اطرافم از خانواده تا شهرم تا اتفاقات خوبی در زندگی ام افتاده، و مشاوره و مرور قانون با دوست عزیزی که بسیار نتایج خوبی گرفتن ،گذشت و تلاش من احاطه کردن خودم با این آگاهی ها بود و در عمل اجرا کردن.
و آرام آرام زیبایی ها بیشتر شد ،من که شغل نداشتم به طریق مختلف پول و ثروت وارد زندگیم شد ،خانواده ای که معمولا کمتر از یک ساعت در روز می دیدمشان و صحبت هایمان کوتاه و پر از ناخواسته ها بود، حالا جایی برای آرامش و حمایت از من شده بودند و تحسین کردن که بخش غایب خانه ما بود حالا رنگ گرفته بود.
من که همیشه سرگشته بودم و به بیرون رفتم برای پیدا کردن احساس خوب و باز آنجا دوباره ناامید از پیدا نکردن احساس خوب به خانه برمی گشتم، حالا در هر نقطه ای می توانستم آرام باشم و ساعت ها از تماشای غروب و طلوع و بازی بچه ها و شنیدن صدای دریا لذت ببرم و در خانه از غذا خوردن و خاطره تعریف کردن و گردش کردن با عزیزانم لذت ببرم.
این معنای توحید و شرک رو هیچ گاه در زندگیم نشنیده بودم و به این وضوح تفاوت بودنشان رو درک نکرده بودم .
و چقدر عجیب هست که وقتی به سمت نور حرکت میکنی لازم نیست از تاریکی بترسی
بقول استاد، شما علاوه بر اینکه با عمل به این آگاهی ها نعمت وارد زندگی تون میشه،از آسیب ها و اتفاقات بد هم دور میشید،
و من واقعا درکش کردم در این مورد،
چون ترفندهایی برای بازگرداندن من به آن فضا زده شد اما آنقدر به این خدایی که هم رب العالمین هست هم خیر الماکرین هست مطمئن شده بودم ،که خود به خود رفتار درست که در راستای ساختن فرکانس جدیدم بود را انجام میدادم و با وجود آن گذشته و آن سطح از عزت نفس ،شجاعت و جسارتی پیدا کرده بودم که فقط روی بهبود اعمال خودم زمان می گذاشتم .
نه احساس گناه و سرزنش
نه لشکر کشی برای اثبات مظلومیت
نه عصبانیت از خانواده ای که من رو این طور تربیت کردند
حالا تلاش هر روزه من صادق شدن ،با عزت زندگی کردن ،توحیدی شدن، تحسین کردن و شناخت قانون هست
خوشحالم که مدت زمان کوتاهی در احساس بد بودم و تلاشم برای بودن در احساس خوب و درس گرفتن و بهبود اعمالم بود.
واقعا سپاسگزار استادم برای این مسیری که زندگی کردند و به من آموزش دادند.
توحید، تحسین کردن ،قانون و همه آن چه که در این سایت و دیدگاه هست جدای از احساس آرامشی که با دیدن و شنیدن می دهد واقعا بطور عملی در زندگی عالی جواب میدهد،
آن هم در زمانی که کنترل ذهن کاری بسیار سخت میشود ،اما این امید به نتایج، این امید به روزهای بهتر که در زمان گرفتن آن تصمیم اصلا مشخص نبود، باعث شد من به ثابت نبودن جهان ایمان بیاورم و هر بار تلاشم در جهت ساختن احساسی بهتر و فرکانسی بهتر باشد.
به طوری که وقتی به روند نتایج این چند مدت و اتفاقات پی در پی عالی نگاه میکنم،انگار یک مدیر و مغز متفکری پشت این تصمیم و حرکت من بوده و قدم به قدم برای من طراحی کرده و من پیش رفتم
تصوری که دیگران دارند این هست که یک نفر این مسیر را برای من ترسیم کرده و به من اطمینان داده که حرکت کنم و به همین خاطر توانستم این نتایج و این تفاوت نسبت به گذشته را تجربه کنم و گرنه کسی نمی تواند به تنهایی نقشه بکشد و اتفاقات برایش خوب پیش برود،
معمولا اطرافیانم به دنبال آن یک نفر میگردند که کیست که این طور من را خوب راهنمایی کرده و اتفاقات را پیش میبرد.
در صورتیکه من فقط در لحظه بودم و تنها به احساس خوبم توجه می کردم
هیچ نقشه و مسیری هم وجود نداشت و هیچ شخصی که مو به مو من را راهنمایی کند،
من بودم و احساسم و دیدگاه جدیدم در مورد خداوند
به طوریکه تصور دیگران بنا به گذشته ای که داشتم این هست که یک فردی یک قدرتی یک پشتوانه مالی و عاطفی وجود دارد که من این مسیر را به این شکل پیموده ام .
خداوند رو شاکرم برای لحظه به لحظه هدایت و آگاهی ها و دستانی که فرستاد ، مهربانی که به خانواده ام داد ،دوستی که وارد زندگی ام کرد ،افراد درست کاری که هر روز که از خانه خارج میشوم می بینمشان و قواننیش و هدایت من به این مسیر و شناخت این قوانین و استاد عباسمنش عزیز ،مریم شایسته عزیزم و دوستان و هم خانواده های فوق العاده ام.
عاشقتونم
خدایا ما را به راه راست هدایت کن
سلام آزاده عزیزم بانوی شجاع و قوی
تحسینت میکنم عزیزم ایمانی که برایت توحید عملی آورد
چقدر قشششششنگ به هدایت عمل کردی چقققدر بینظیر و توحیدی عمل کردی
بارها و بارها هدایت الهی به من گفته که خدای هاجر رها شده وسط بیابان خدای تو هم هست و من میخوام فقط سجده کنم این خدا رو که فرقی نمیکنه براش کی باشی و گذشته ات چی باشه فققققط اگر برگردی و از توابین باشی مشمول رحمت خاص الهی میشی
فقط اگر یادمون باشه زمین خدا پهناور است فقققط بندگی خدا رو کنیم ما رو غنی میکنه
فقققط اگر از اونا خشیت نداشته باشی و از خدا خشیت داشته باشی لااااااجرم رحمتش بر تو تمام میشود ایییین یک قانون است
چقققققدر کیف کردم از شجاعتت از عزت نفست از باج ندادنت از با قدرت عمل کردنت
دوست دارم به احترام این شجاعت این توکل این عزت نفس بایستم و تمام قد از ته قلللبم برات دست بزنم
دیگه نمییییدونم چطور احساسم رو از لذتی که بردم از خوندن کامنتت بیان کنم فقط میتونم بگم خدایا شکککککرت
برای شجاعتت توکلت توحید عملیت تقوات بهترین پاداش های الهی رو آرزومندم 💞💞💞
سلام نفیسه عزیزم
واقعا از شما سپاسگزارم برای این همه احساس خوبی که در کامنت شما بود و قلبم دریافتش کرد
خدا رو شکر میکنم برای احساس خوبی که در شما ایجاد شده
چقدر باورهای فوق العاده ای رو برای من نوشتید
《بارها و بارها هدایت الهی به من گفته که خدای هاجر رها شده وسط بیابان خدای تو هم هست و من میخوام فقط سجده کنم این خدا رو که فرقی نمیکنه براش کی باشی و گذشته ات چی باشه فققققط اگر برگردی و از توابین باشی مشمول رحمت خاص الهی میشی》
《فقط اگر یادمون باشه زمین خدا پهناور است فقققط بندگی خدا رو کنیم ما رو غنی میکنه》
《فقققط اگر از اونا خشیت نداشته باشی و از خدا خشیت داشته باشی لااااااجرم رحمتش بر تو تمام میشود ایییین یک قانون است》
بی نظیر بود نفیسه جان
واقعا سپاسگزارم
امیدوارم در پناه خداوند شاد و سربلند باشید نفیسه عزیزم
سلام آزاده عزیزم
وقتی کامنت زیبات رو میخوندم دلم میخواست تموم نشه.
عاااشق اون جمله شدم که گفتی:
چقدر عجیب هست که وقتی به سمت نور حرکت میکنی لازم نیست از تاریکی بترسی
برداشت من از کامنت شما این بود: ایمان به غیب
و کافی بودن خدا
خیلی ممنونم که تجربتون رو با ما به اشتراک گذاشتید.
سلام آزاده عزیز.
اول تحسینت می کنم به خاطر شجاعت و جسارتی که در خودت ساختی و تونستی پای تصمیمی که گرفتی بایستی.
تحسینت می کنم وقتی متوجه شدی نشانه آمده که از این رابطه خارج بشی شدی
تحسینت می کنم که تونستی اون وابستگی که ریشه اش شرک رو بهش غلبه کنی.
خیلی سخت آدم کسی رو که سالها دوستش داشته بعدها وابسته اش شده حالا بزاردش کنار
یادم استاد توی گفت و گو با دوستان پارت اول قسمت 37 بود یه اشاره کرد به به وابستگی عاطفی خدایش کار حضرت فیل این وابستگی رو بهش غلبه کنی همه ماهم می دونیم وابستگی که خوشی مون رو حال خوبمون می دیم به کسی شرک عمل به اینکه غلبه کرد بهش سخته.
تحسینت می کنم با تمام عواطف احساسات دخترانه ات که داشتی توتستی توحیدی عملی
ذهنت رو کنترل کنی به خدا اعتماد کنی.
فایل اجرای توحید در عمل رو دوره کنی تا باوهات قوی بشه احسن به تو ای دختر زیبای سرزمینم.
برات بهترین هارو از خدا یکتا می خوام انشاالله همیشه شاد باشی.
سلام عارفه عزیزم
بسیار سپاسگزار و قدردانم از مهر و لطف و سخاوتت
ممنونم برای جزئیاتی که اشاره کردی و مسیر این روزهای من هم هست توحید و رها شدن از وابستگی
کامنت شما یادآوری بود از مسیری که رفتم و چقدر نتایجش دور از انتظار من بود و تصور نمیکردم خداوند اینقدر کافی باشه
قدردانتم برای این یاد آوری
در پناه خدا باشی عزیزم
سلام استاد قوی و جذاب من😍
وای استاد شما میگی باید با خودمون صادق باشیم و من چقدررررر حتی جلوی خودمم قبلا ماسک میزدم! چقدر برام وحشت اور بود ک درونم حتی به خودم بگم عع تو حسودی چه برسه به اینکه دیگران مستق2یا غیر مستقیم اینو بهم بگن! شما هزار بار گفتی عزیزم تحسین کن بجای حسادت از ته قلبت از خوشبختی و شادیه دیگران لذت ببر اما من درونم حسرت میخوردم و به ظاهر میگفتم نه خب من دارم تحسین میکنم پس چرا برای من اتفاق نیوفتاد؟ چرا اونا رفتن سفر و برای من ک تمرکزم روی زیبایی ها بود اتفاق نیفتاد!
غافل از اینکه من در جواب بهونه میاوردم ک خب معلومه بخاطر شرایطت وضعیت مالی خانواده جنسیت و…
حالا ی روزی مچه ذهنمو گرفتم
درد داشت برام خیلی ایراد بزرگس بود که این پاشنه ی آشیلو حتی همیشه انکار میکردم! و هی زور میزدم با تقلا میگفتم خدایا میخوام خدایا پس کی خدایا من ک تجسمش کردم!
جالب اینجاست ک نمیفهمیدم دلیل اینکه از لحاظ فرکانسی هنوز با اینکه تمرکزم روی خواسته هاو زیبایی هاست چرا احساسم هنوز به اون خوبیی که میخوام نرسیده
دلیلش اینه کا آقاجان تو با خودت صادق نیستی! تو گردن نمیگیری ک وقتی یکی میره سفر وقتی یکی شوهرش بهش عشق میورزه تو اذیت میشی و فکر میکنی لیاقتشو نداشته و فقط صرف شرایطش دلیل اینهمه خوشبختیش بوده!
درحالی که قوانین رو میدونی درحالی که دیدی اون ادم چقدرررر نصبت به محیطش متفاوت فکر کرده چقدر تلاش کرده بازمممم تو بهونه هات نمیزارن ک الگو بگیری و احساس حسرت توی وجودت بیشتره
چقدررررر سخت و دردناکه ایرادتو بخوای حتی به خودت بگی چه برسه به اینکه کامنتش کنی اما این شجاعت دقیقا نقطه ی عطف و تغییر توعه
اینجاست که تو میتونی بیای به خودت بگی درسته که من این ویژگی رو دارم اما میتونم تغییرش بدم من قوانین رو میدونم پس روی خودم کار میکنم و بهبودش میدم
استاد از همون لحظه ای که ایرادمو قبول کردم تونستم حالمو بهتر کنم و آگاهانه تلاش کنم بر خلاف عادت های فکریم عمل کنم
آقاجان من دوستی نداشتم وقتی کسی رو میدیم ک چقدررر رفاقت صمیمی دارن یا میگفتم خوش به حالشون یا میگفتم حالا خب که چی مثلا رفیقم شد موفقیت؟!😐
ولی از وقتی آگاهانه اومدم گفتم دختر رفیق خیلی خوبه میتونه بودنش به عزت نفست کمک کنه که به خودت بگی من تواناییه ارتباط برقرار کردنو دارم، من میتونم دوستای خوبی داشته باشم پس دمشون گرم ک اینا این توانایی رو دارن خداروشکر منم مثل اونا میتونم این فکر مثبت کاری کرد که آروم آروم دوستای خوب وارد زندگیم شدن که دیگه از کسی ضربه نخورم که فکر کنم رفیق بده و باید همیشه تنها باشم تا کسی مشکلی برام بوجود نیاره! بعد از اینکه رابطم رفیقای داغونم تموم شد به هر نحوی حالا یا سر اتفاقات بد یا آگاهانه آدم های نامناسب رو از زندگیم حذف کردم، و یک مدت تنها بودم تونستم به این فرکانس تحسین کردن روابط خوب بجای حسادت و توجیه برسم🥰 و خداروشکر از اون زمان تا الان بهترییییین دختر ها سالم ترین آدم ها وارد زندگیم شدن ک یک روزی باور نمیکردم حتی جواب سلاممو بدن! خدایا شکرت چقدررر خدا سریع الجوابه و همیشه نعمت میده این ذهن و باور منه ک مانع دریافتش میشه و خودمو اینجوری از خوشبختی دور میکنم!
با همین قانون که تونستم روابط فوق العاده رو ایجاد کنم پس باید به همین شکل زاویه دید و باورام و احساسمو بهتر کنم تا به خواسته ها و موفقیت های دیگه ای هم برسم
خدایا شکررررررت چقدر جنس ادم های زندگیم تغییر کرده چقدررررر خوبه ک ی سری ادما خود به خود با اینکه فامیل خیلی نزدیک منن از زندگیم حذف شدن و ادم های موفق و شاد و عالی اومدن بهم کلییی عشق میدن🤗🤭
و اینکه من باور هامو تغییر دادم آگاهانه ک این اتفاقات افتاد تمرکزمو گزاشتم روی ویژگی های مثبت ادما روی روابط زیبا و باور کردم که ن بابا اگر من ادم قوی و سالمی باشم اگر من دنبال پیشرفت و موفقیت باشم آدمایی رو جذب میکنم که همین ویژگی هارو دارن و دلیلی نداره که ازشون ضربه بخورم چون اونا با خودشون در صلحن کسی نمیتونه به من آسیبی بزنه چون من در فرکانسش نیستم و از وقتی اینارو سعی کردم با پوست و گوشتم باور کنم خداشاهده الان فقط اندازه ی یک قطره از این آگاهایی های ناب استفاده کردم و بهترین ادما وقت و زمان و انرژیشون رو برام گذاشتن از بودن باهم لذت میبریم و هزارن خوبی بهم شدبرخلاف گذشتم که هرکسی از راه میرسید میتونست منو بشکونه و بهم بدی کنه خدایا چقدر با تو بودن عزت داره چقدرررر احساس ارزشمندی میکنم چقدر لبریز از عشقم وقتی تورو دارم و چقدرررر تهی و پوچم وقتی ازت جدا میشم
خدایا عشق تو همه چیزززز میارهه
تویی که به فلانی خوشبختی دادی خدای منم هستی واقعا چرا حسادت کنم و حسرت بخورم وقتی تو به همه ی بنده هات یک نوع عشق رو داری فقط کافیه منم به اندازه ای ک اون رو خودش کار کرده کار کنم، بیشتر خودمو دوست داشته باشم رابطمو با تو قوی تر و پر رنگ تر کنم صدای قلبمو بلند تر کنم همون احساس لیاقتی ک اون ایجاد کرده رو بسازم همون تلاشی که کرده و استعداد و توانایی هاشو شناخته و حرکت کرده با اینکار خودشو ارزشمند تر کرده رو منم باید همین مسیر رو برم چرا که نه! اگر منم از تنهاییم لذت ببرم و هرروز توی مسیر مورد علاقم بهتر بشم خداوند از بی نهایت طریق منو هدایت میکنه به جاهای بهتر و راه هارو بهم نشون میده
چرا منتظرم که فلانی کمکم کنه وقتی خودم خالق زندگیه خودمم
خدایا شکررررررت استاد جونم عاشقتم مرسی که هستی 🤗
من هرروز دارم هدایت میشم گاهی یک حرفی رو از زبون یکی میشنوم
ی دوستی که شاید یک ساله خبرشو ندارم پیام میده و ی چیزی میگه ک من میفهمم اره همینه خدا از طریف این ادمه باهام حرف زد و جداب سوالمو داد ی صحنه ای رو میبینم ی فایلی مثل این فایل که خیلییی با موقعیت الانم هماهنگ بوده اتفاقا نیاز داشتم همینو بشنوم یا هدایتی جذب ی فایل خاص تو سایت میشم ک میگم عجبببب من دقیقا همین باورو میخواستم بسازم
خدایا مرسی بخاطر همه چیز بخاطر استاد خوبم براتون عمر طولانی رو ارزومندم 👑☺️