الگوبرداری از افراد موفق | قسمت 3 - صفحه 8

370 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فرحناز رستمی پور گفته:
    مدت عضویت: 3071 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    استاد عزیزم ، مریم جان شایسته و همه ی دوستانم در این سایت الهی سلام

    قبل از هر صحبتی ابتدا بی نهایت ، بی نهایت سپاسگزارم از این دو تا فایل فوق العاده که از نظر من هیچ قیمتی نمیشه روش گذاشت درسهایی که این چند روز گرفتم و به شناختی که از خودم رسیدم اصلا قابل مقایسه با این چند سالی که عضو سایت بودم نسیت !

    انگار من اینهمه سال خواب بودم استاد چند روزی هست که خیلی حالم خوبه و من خوشحال ترین آدم روی زمینم خیلی دوستتون دارم خیلی خدا می دونه که الان چه حالی دارم قلبم پر از هیجانه و چشمام پر از اشک و آماده ی جاری شدن ! من ۱۳ صفحه خلاصه ی این دو قسمت رو نوشتم ساعتها گوش دادم استپ کردم و بهشون فکر کردم بارها و بارها این چند روز گوش کردم و گوش کردم و ترمز پیدا کردم پاشنه آشیل پیدا کردم . می خواستم خلاصه رو بیام به عنوان کامنت بنویسم ولی شما گفتید از نتایجتون بگید منم از خودم میگم که یادم بمونه.

    استاد جان چند وقتی هست که اصلا اوضاع خوب پیش نمیره البته برای من و برای کسب و کارم از نظر مالی و من که بر خلاف همیشه خیلی آروم بودم به خاطر طعنه و کنایه های دیگران بهم ریختم ! چند وقت پیش یه جمله از یکی از نزدیک ترین آدمهای زندگیم شنیدم که خیلی اشکم رو در آورد گفت تو از مثبت اندیشی نتیجه بگیر من بهت دخیل می بندم ! بر خلاف همیشه فقط سکوت کردم و اشک ریختم ! همون لحظه رفتم دوش گرفتم و از خدا کمک و هدایت خواستم .

    همون شب قبل از خواب داشتم می گفتم خدایا کجای کارم اشتباهه ؟ من که چند ماهه دارم خیلی بیشتر از قبل روی خودم کار می کنم من که اینهمه نتیجه ی خوب گرفتم خدامو شناختم از جهل رها شدم خیلی صبور تر شدم ( قبلا اینقدر آدم عصبانی بودم شاید باورتون نشه ولی در زمان عصبانیت خودمو میزدم ) خیلی آروم تر شدم سردردهام خیلی خیلی کم شده منی که هر ماه چند روزش از سردرد گریه میکردم الان ماههاست که دیگه دارو مصرف نمی کنم ! چندین ساله که تلوزیون نگاه نمی کنم در مورد مسائل منفی حرف نمیزنم از کانالها و گروهها لفت دادم که تمرکزم روی خودم باشه .من که بعد از ازدواج ۱۲ سال خونه داری کردم و نرفتم دنبال علائقم اما چند ساله که دانشگاهمو رفتم درسمو خوندم رفتم دوره تربیت مدرس و شدم یه مدرس کشوری که چندین شهر ایران توی مدارس و دانشگاهها و موسسه ها برنامه و کلاس برگزار کردم افرادی که الان با من در ارتباطند از بهترینها هستند کلی دوره مجازی برگزار کردم از صفر تونستم در آمد کسب کنم . چرا هیچکس حتی نزدیکترینها به من کارم رو به رسمیت نمی شناسن و میگن این کارا سیاه کردن دفتره ؟ اون شب خیلی از این حرفها به خدا زدم و همش میگفتم یه راهی نشونم بده کمک کن کسب و کارم رشد کنه . کمک کن دوباره به در آمد برسم . توی همین حال و هوا داشت خوابم میبرد که انگار یه نفر در درونم یه جمله گفت انگار من تهی بودم مغزم مثل یه تالار خالی بود و فقط این جمله بود و خیلی سریع هم رفت !

    جمله این بود : آدمی به دنیا نمی آید که به اغنا برسد به دنیا می آید که به ارتقا برسد . تو رختخوابم نشستم و درکش برام سخت بود که یعنی چی ؟ یعنی من نباید به دنبال رشد کسب و کارم باشم یعنی نباید به دنبال کسب در آمد باشم ؟ جمله رو یادداشت کردم و می خواستم بخوابم که یه چیز دیگه گفت ! گفت همون طور که رضا عطار روشن و مرضیه تونستن تو هم می تونی !

    و یه ایده به ذهنم رسید که چطور از قانون تو کارم استفاده کنم . خدا می دونه که چقدر هیجان زده بودم و همون ساعت که دو نیم نصف شب بود شروع کردم به نوشتن سرفصلها رو بهم گفت همه رو نوشتم تا می خواستم بخوابم دوباره یه چیزی دیگه می گفت و من دوباره می نوشتم تا ساعت پنج و نیم صبح بیدار بودم و می نوشتم .

    از فردای اون روز تمام دوره های سالهای قبل رو که کلی براشون زحمت کشیده بودم و پسرم خیلی حرفه ای برام ادیت کرده بود و دوباره آپدیتشون کرده بودم رو حذف کردم و تصمیم گرفتم همه رو با استفاده از قانون آپدیت کنم .

    بعد از چند روز تعلل بلاخره قدم عملی برداشتم و جلسه ی اول رو ضبط کردم خیلی عالی بود و کلی هیجان داشتم و از همسرم خواستم پوستر جدید برام طراحی کنه بدون نوشتن تخصص و رزومه و کلی جزئیات که قبلا فکر میکردم خیلی مهم هستند مثلا قبلا کلی می نوشتم دارای مدرک بین المللی از فلان و بسار و … توی پیج و کانال خودم اطلاع رسانی کردم و سمت خودم رو انجام دادم . دو هفته مهلت ثبت نام گذاشتم .

    چند ماهی بود که حتی یه نفر هم نمی اومد بپرسه چی به چیه ؟ اینبار هم چند روز به همین منوال گذشت فقط یه نفر پرسید و اونم به ثبت نام ختم نشد ولی من خدا رو شکر کردم و مثل قبل سعی نکردم هر طور شده متقاعدش کنم ثبت نام کنه ! همه چی رو سپردم به خودش .

    تا اینکه نجواها دوباره شروع شد و من داشتم با منطق دهن ذهنم رو می بستم که این دو تا فایل رو شما گذاشتید روی سایت و من دقیقا مثل اون حریف جاشوا که اول ویدیو نشون دادید که از شدت مشتی که بهش خورده بود گیج و منگ شده بود انگار یه مشت محکم خوردم من فهمیدم که این ویژگیهایی که شما بهش اشاره کردید با من فرسنگها فاصله داره من اقیانوسی بودم به عمق یه سانتیمتر ! من قبل از ارتقا به دنبال استغنا بودم !

    یه جمله ای که بهش اشاره کردید و خیلی منو تکون داد این جمله بود که چند صفحه همین یه جمله رو نوشتم : به خداوند اعتماد کن و نگران نتیجه نباش ! نگران حرف مردم نباش !

    من که همیشه ادعام میشد اصلا حرف مردم برام مهم نیست با حرف اطرافیانم بهم ریخته بودم و خودم غافل بودم که این شتابزدگی برای گرفتن نتیجه برای اینه که خودم رو به بقیه ثابت کنم .

    گفتید سمت خودت رو انجام بده و نگران نباش تمرکزت روی شکست نباشه که شکست می خوری . من تازه فهمیدم که سمت خودم رو انجام دادم ولی نگران نتیجه بودم ! و دلیل نتایج کم رنگ همین نگرانی از نگرفتن نتیجه و سرکوفت خوردن از نزدیکانم بود و خودم نمیدونستم . من از قانون دم میزدم ولی به قول پسرم قانون رو چپکی فهمیده بودم !

    خدایا من به تو اعتماد می کنم و قول میدم که حواسم به خودم باشه قول میدم که نگاهم به دیگران نباشه قول میدم که فقط رو خودم کار کنم .

    قول میدم استانداردهامو بالا ببرم قول میدم مهارتهامو افزایش بدم . خدایا کمکم کن که فقط و فقط تو رو تنها منبع قدرت بدونم .

    قول میدم اصول رو رعایت کنم و سراغ جزئیات نرم قول میدم اصل رو فراموش نکنم و در مسیر درست حرکت کنم و به بیراهه نرم .

    استاد عزیزم نمی دونید این دو تا فایل چقدر برای من ارزشمند بودند و چه خار و خاشاکهایی رو از زمین ذهنم بیرون کشید چه سنگهای بزرگ و سنگینی در زمین ذهنم بود که اجازه نمیداد باورهام ریشه دار بشه و من به کمک شما این چند روز اخیر دارم سنگها رو بیرون میکشم .

    خدایا شکرت که هوامو داری و هر لحظه دستمو میگیری و به مسیر برمیگردونی . خدایا شکرت که اینقدر به من نزدیکی و با من حرف میزنی .

    سپاسگزارم استاد جان و دوستان عزیزی که با کامنتهای ارزشمندشون پازل آگاهی هامو تکمیل می کنند و از دوست عزیزی که زحمت زیر نویس رو کشیدند قدردانی می کنم .

    همه تونو دوست دارم و به خدای بزرگ می سپارمتون .

    به زودی آمریکا می بینمتون .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    چنگیز قهرمانلو گفته:
    مدت عضویت: 1416 روز

    به نام خدای بزرگ ک زیبا

    درود سپاس خدمت استاد عزیز و بی نظیر استاد عباسمنش عزیز چقدر شما به درجات کمال و خودسازی رسیدید که به هیچ عنوان آدما نمیتونن با حرفا و حرکاتشون نمیتونن به اندازه یک سر سوزن روی شما اثر بگذارند و نمیتونن اثر بگذارن که هیچ حتی شما از حرفای بد اونها هم بهترین برداشت رو در راه پیشرفت خود میکنید این چه دیدگاه زیبا و توحیدی هست.. احسن به شما و خوشا به حال شما که تحسین کردن خوبی دیگران سبک زندگی شماست و نادیده گرفتن حرفهای آنها هم همینطور به امید روزی که از شما یاد بگیریم و یاد بگیریم و یاد بگیریم نوری که شما در دل ما می افکنید از خورشید عالم تاب هم روشن تره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    سجاد طبسی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2836 روز

    به نام رب فرمانروای زندگی

    سلام به همتون

    محتوای اصلی این فایل در مورد چندتا موضوعه

    توحید

    اعتمادبنفس

    ایمان به توانایی های خودت

    توجه به نکات مثبت

    توانایی تبدیل کردن حسادت به تحسین و موفقیت

    «الگوبرداری از افراد موفق»

    آقای آنتونی جاشوا

    فردی باشخصیت و امیدوار و بسیار مثبت

    چنددرصد از انسان ها میتونند اینگونه در زندگیشون عمل کنند در برابر تضادها و مسائل

    و چقدر ما آدمها موقع ای که چنین افرادی رو با چنین موفقیت ها و پیشرفت هایی میبینیم و اگر ناخودآگاه احساس حسادت میاد سراغ مون و و در اصل این موضوع به این دلیل نیست که اونا دارن موفق میشند حال ما بد میشه اصل موضوع اینه چونکه خیلی اوقات شده خودمون یسری ناکامی هارو داریم که باعث چنین احساس نامناسبی در وجودمون داره رخ میده وگرنه اگه خودمون هم موفقیت کسب کنیم و پیشرفت کنیم اونموقع واقعا خیلی کمتر حسادت میکنیم ،،

    پس بجای توجه رو منفی های دیگران یا حسادت ورزیدن بهشون تحسین شون کنیم تا خودمون به موفقیت ها و پیشرفت های بیشتری هدایت بشیم،

    خود من از زمانی بازی ذهن رو فهمیدم وقتی که من توانایی ها و مهارت کسی رو تحسین کنم باعث میشه خودمم به موفقیت و خواسته هایی که میخواهم هدایت بشم

    دیگه همیشه میگم من بخاطر خودم افراد موفق رو تحسین میکنم نه بخاطر اونا یا تایید کسی نعععع بلکه بیشتر یا بگم کاملا بخاطر خودمه چونکه من با چنین واکنش و تایید کردن دارم احساس خوب و ایمان به توانایی های بیشتر خودم و بخشش خداوند توجه میکنم و میگم پس برا منم میتونه این اتفاق بیفته

    خب بذار استاد بگم ازاینکه گفتی درمورد موفقیت ها بگید

    من چندسال پیش در یه مهارتی فعالیت میکردم و یه نفر بود که خیلی مهارت بالا و عالی داشت در همون کار و هرزمان جایی درموردش صحبت میشد و نکات منفی اون فرد رو میگفتند منم تایید میکردم و از درون خوشحال میشدم اما شکر خدا بعداز چندروز یعنی خیلی زود متوجه این موضوع شدم که این احساس حسادت در وجود من داره باعث محدودیت و کوچک شدن من میشه و بجای اینکه من به توانایی ها و نکات مثبت افراد موفق توجه کنم و از اینجا به بعد خودمو رشد بدم و موفقیت کسب کنم دارم خودمو از خوشبختی دور میکنم بااینکه خیلی از این آگاهی هارو نداشتم اما از وقتی که شروع کردم به جای حسادت توجه به تحسین کردن و تایید کنم موفقیت هاشون رو اصلا کاملا بازی عوض شد و چقدر باعث رشد من شد درست یادمه یه عالمه از افرادی که قبلش منو اصلا قبول نداشتند با دیدن اون موفقیت ها بهم میگفتن آفرین خوب تونستی اینجور مهارت کسب کنی و از پس کار بربیایی،،

    🤗🤗🥰🥰😇😇 میبینید قدرت تحسین در برابر حسادت چقدر متفاوت و سازنده ست،،

    خب بازم یه نکته ای درمورد موفقیت از خودم بگم بااینکه من واقعا خیلی خیییییییلی بیش از اون چیزی که الان هستم میخواهم رشد کنم و اصلا تکیه به موفقیت های گذشته ام نمیکنم اما فقط محض توجه به نیمه پر لیوان و نعمت های خداوند کنم دارم میگم،،

    یه تضادی در زندگیم بوجود اومد و اون اوایل عضویتم در اینجا بود که اولش با وجود اون تضاد دیگه خودمو آخر خط میدیدم اما خیلی زود استفاده کردن از آگاهی های اینجا و استاد عزیز همون تضادی که ظاهر غیرممکنی برام داشت باعث شد من به نفع خودم بکار بگیرمش و ازش کتاب تولید کردم و با چنین موفقیتی مورد استقبال و‌ تحسین شدن از طرف یه عالمه اقوام،آشنایان و دوستان مختلفی شدم و مهم تر از همه چقدر باورم نسبت به خودم و توانایی هام بهتر شد،،

    خب بازم نکته ازاینکه استاد یه نفر از نزدیکان به شما زنگ زده و گفته من از گریه کردن شما خیلی ناراحت شدم خب در اکثر مواقع چنین مکالماتی از جایگاه خوشحالی داره سرچشمه میگیره وگرنه کسی که واقعا ناراحت بشه اصلا برزبان نمیاره چنین حرفهایی رو

    مثلا یکی از اهالی محل ما چندروز قبل یه اتفاق بسیار ناگوار و ناراحت کننده ای براش افتاد و از اونروز من هرکی رو میبینم دارن درموردش حرف میزنند که ما ناراحت شدیم ازاینکه این اتفاق براش افتاده اما منی که همیشه دارم روی خودم کار میکنم و با کارکرد ذهن خیلی آشنا هستم بقول استاد کاملا میفهمم که افراد اکثرا از جایگاه ذوق کردنه که دارن درمورد اون بنده خدا حرف میزنند و مهم کلام آدما نیست بلکه مهم جنس کلامه که طرف داره حرف میزنه که چه جنسیه و خود من همینکه ناخودآگاه ذهنم و زبانم میخواست بره سمت همون صحبتها و همراهشون هم صحبت بشم اما همون لحظه آگاهانه در ذهنم به خودم میگفتم سجاد نه تو نباید در مورد موضوعی صحبت کنی که بهت کمک نمیکنه و تو که نمیخواهی از شکست دیگران ذوق کنی تو که میخواهی به رشد و پیشرفت برسی پس اصلا با این جماعت اصلا هم صحبت نشو و درمورد چنین چیزهایی که بهت ضربه میزنه حرف نزن،،

    من الان واقعیت خیلی مواقع میشه به موفقیت افراد بسیار موفق و معروف حسادت میورزم البته ناخودآگاه ست اما همیشه دارم‌ آگاهانه روی این موضوع کار میکنم و شکر خدا نسبت به قبل خیلی بهتر شدم یعنی خیلی زود میتونم احساس حسادت رو در وجود خودم تبدیل کنم به تحسین و موفقیت چونکه سالهاست دارم روش کار میکنم و چقدر هم لذتبخش و باارزشه،،

    اما بالاترین نکته از استاد عزیز

    اینجایی که میگی احساس امید هست و توجه‌ کردن به نکات مثبته که بهت کمک میکنه و ببین داری به چی توجه میکنی و کل بازی همینه

    واقعا هم تمام‌ موضوع همین «توجه کردن به نکات زیبا و امیدوار بودنه» که به انسان کمک میکنه

    چقدر این جمله برامون حرف داره

    خیلی حرف داره برامون اگه بهش خوب فکر و توجه کنیم اصلا معنای ایمان و قدرت خداوند رو درک خواهیم کرد،،

    و چقدر خوبه که اگه افرادی هستند حتی اگه یه عالمه نکات منفی دارن اما ما بتونیم به نکات مثبتی که دارن توجه کنیم و ‌‌اگه ایجور باشیم باعث میشه که بتونیم خیلی زود اون نکات مثبت رو از آن خودمون کنیم

    و ما هرروز بیشتر بسمت خوشبختی هدایت بشیم،،

    و خود من الان که دارم به خودم فکر‌ میکنم میبینم نسبت به قبل چقدر توانایی اینو دارم که احساس و قدرت تحسین رو بیشتر از حسادت اجرا کنم اما همچنان باید هواسمون به ویژگی های انسان بودمون باشه و هرزمان از موفقیت کسی باخبر میشیم ببینیم چه احساسی داریم تحسینه یا حسادت و

    اگر تحسین هست که بیشترش کنیم

    اگه حسادته که آروم آروم تغییرش بدیم

    و شاید اولش برامون کمی سخت باشه اما خیلی ارزش داره،،

    چونکه من متوجه شدم این موضوع داره سرنوشت آدمها رو میسازه و

    خیلی مهمه،،

    من از زمانی که متوجه شدم احساس تحسین کردن نشانه قدرته دیگه از اون زمان همش با خودم میگم من که خواهان قدرتمندی ام پس چرا افراد رو تحسین نکنم چرا احساس خوب رو در وجود خودم نسازم و پیشرفت نکنم،،

    راستی استاد این نکته بسیار طلایی و عالی رو هم گفتی خیلی برام نشانه ی خوب و آموزنده ست چونکه مدتی هم بود داشتم روش کار میکردم از اینکه میگی

    مردم میگن فلانی نفر اول در فلان کار فلان موضوعه خیلی براشون مهمه اما وقتی خود فرد داره اون کارو میکنه دیگه خیلی براش مهم نیست که بهش بگن اون نفر اول جهانه یا نفر دوم ،سوم. یا صدم چونکه وقتی اون کارو درک میکنی بلکه فقط میخوایی انجامش بدی و هرروز پیشرفت کنی دیگه دنبال این نیستی که مردم بگن تو نفر چندم جهانی

    چقدر کار کردن روی این موضوع مهمه که

    یا مثلا خودشما استاد اصلا برات مهم نیست که شاید الان نفر اول ثروتمند بودن جهان نباشی اما نتایج خوشبختی ای که الان داری افراد بسیار کمی چنین سبک زیبای زندگی رو در جهان دارن و بلکه همیشه فقط دنبال این هستی که هرروزت بهتراز دیروزت باشه و هی ادامه بدی و در مسیر توحید و خوشبختی حرکت کنی و این بازی زیبای زندگی بهتر و با مهارت تر بشی،،

    تحسین میکنم خیلی از افراد موفق و الگوی جهان رو مانند آقای آنتونی جاشوا و همچنین خود استاد عزیز و دوستان عزیز در این خانواده گرامی ام،،

    خداوند حامی راه و زندگی همتون را باشه،،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    قاسم بیک محمد لو گفته:
    مدت عضویت: 1352 روز

    سلام اقای عباس منش من در حدود یک سال هست که شمارو دنبال میکنم و زندگیم و شخصیتم در خیلی از ابعاد و دیدگاه ها مختلف تغییر کرده و بهتر شدم و خدارو شکر میکنم ،واقعا از شما سپاسگذارم و یادم هست یه جمله ای رو شما گفتین که وقتی شما از قانون استفاده میکنی و عمل میکنی به تمرینات و روی خودتون کار میکنی و کانون توجه رو کنترول میکنی و ادامه میدی ،آنوقت هست که نتایج میاد یادمه گفتین به لاجرم پول میاد دنبالت موقعیت ها و اتفاقاتو شرایط خووب و عالی برات رقم میخوره میخواستم در مورد نتایجم بگم ولی ساده و کوتاه میگم من هر دو ماه مریض بودم سرما خوردگی وحشتناک میگرفتم الان حدود دوسال هست یه قرص نخوردم حالم خوبه ومقاومتم در مورد مسائل و اتفاقات اطرافم اوردم پایین و هدایت الهی رو تازه دارم میبینم ودرک میکنم بابا به زور میبرنم ماساژ ،، مشکلات قبلی ام خود به خود به صورت طبیعی حل شدن در امدم بیشتر شده و مهمتر از همه احساسم بهتر شده، و جالب اینکه از وقتی روی منیتم کار کردم ومن من نگفتم کم کم این جریان الهی خداوند رو و هدایترو بیشتر درک کردم به لطف الله الان حالم خوبه و امید وار تر شدم به زندگی و شاد هستم دیگه از اینده نمیترسم و خفن حسم عجیبه ،حس میکنم من نیستم یه نیروی دیگه داره کارامو میکنه خلاصه خدارو شکر هر روز بهتر تر دارم میشم و راهمو کم کم دارم پیدا میکنم و این هدایته خفنه خیلی و خیلی جذاب و خداوند رو صد هزار مرتبه شاکر هستم که در مسیر درست و آگاهی بیشتر و بیداری ودر مسیر کشف قوانین جهان قرار گرفتم تا از زندگیم و این هدیه الهی بیشتر تر لذت ببرم و بیشتر شکرگذار الله باشم و سپاسگذارم از خدای وهابم برای اینکه در این خانواده صمیمی حضور دارم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    امیرسالار پاکزاد گفته:
    مدت عضویت: 1887 روز

    سلام به استاد عزیزم راهنمای زندگی من خدایا شکرت که بیشتر جواب های سوالاتم را در فایل های شما پیدا میکنم.

    مدتی بود که میخواستم در مورد احساس منفی که نسبت به موققیت دیگران گاهی پیدا میکنم راه حلی پیدا کنم که خدا رو شکر شما در این فایل در موردش صحبت کردین…

    ….استاد این بررسی دیدگاه های انسان های موفق خیلی لذت بخش و الهام بخش خیلی دوست دارم از این فایل ها بیشتر بزارین…..واقعا این فایل رو باید بارها و بارها گوش داد…..تا از جاده اصلی خارج نشیم……

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    سجاد قربانی گفته:
    مدت عضویت: 2809 روز

    سلام به دوستان خانم شایسته و استاد عزیز من میخام در مورد اتفاقی که دیروز برام افتاد صحبت کنم من از اون روزی که این فایل اومد رو سایت میخاستم این فایلو ببینم ولی نمیشد هر بار و امروز دیدم .من قبلا میگرن داشتم و خیلی سخت بود برام و تقریبا هر ماه دوبار سر درد می‌گرفتم دیروز من کلاس تیریدی مکث داشتم و صبحش حالم بده شد بعد از ۶ یا۷ ماه که هربارم داره کمتر میشه اولش گفتم باید ذهنمو کنترل کنم اما خیلی سخت بود گفتم در موردش نباید با کسی حرف بزنم اما نتونستم و با دونفر در میان گزاشتم و این در صورتی بود که کلاس هم داشتم .خب حالم بده شد ولی ی نکته این بود که قبلا اگه نصف روز منو درگیر میکرد الان ۳ ساعت درگیر شدم .وقتی که قبلا معدم به هم می‌ریخت بالا میووردم هرچی که خورده بودم و بازجر بود اینبار راحت تر این اتفاق برام افتاد قبلا وقتی حالم بده میشد تا شب سر درد داشتم اما الان همون۳ ساعت سردردم حل شد و سعی میکردم که عمل کنم بعدش واقعا دوست داشتم بخابم اما رفتم به کلاس شرکت کردم نیم ساعت دیر رسیدم اما شرکت کردم بعد کلاسم رفتم خونه خالمو و اونجا داییمو دیدم که گفت کلاس های دکور داخل و نصابی و کناف داره راه میندازه که یقدم برام واضح تر شد که راهو ببینم و امروز هم حالم مثل قبل عالی نیست اما خیلی بهترم این فایلو دیدم و میخام به برنامه های دیگه که باید امروز انجام بدم برسم.چند ساعت پیش داداشم اومد بالا و ی ربع سکه بهم داد و گفت به جای اون روز ها که برام کار کردی و حقوق بهت ندادم و موتور قرار بود بهره برام که نخریده بود که اونم به خاطر خودم هست که روحرف دیگران حساب میکنم .من ۳ سال پیش براش کار کرده بودم اما امروز ی ربع سکه دارم دیگه😂میخاستم اینو به اشتراک بزارم راستش اولش این اومد تو ذهنم که من مگه رو خودم کار نمیکنم چرا دوباره این اتفاق افتاد چرا دوباره من اینجوری شدم نجوا بود که می‌گفت تو داری پسرفت می‌کنی هنوز ذهنم درگیرشه اما باعث شد که با تعهد بیشتر کاری کنم که روی ذهنم فشاری وارد نشه و بیشتر بیخیال مسائل تو زندگیم باشم .این فایل خیلی درس داره که هم درساشو گرفتم هم اصلا درساشو نگرفتم 😂 و به لیست فایل های که باید زیاد ببینم اظافش میکنم ممنون از همه که کامنت من رو خوندن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    هێژا مەهتابی گفته:
    مدت عضویت: 3181 روز

    به نام خدای مهربان من هیژا مهتابی هستم و سپاس گذار خدا هستم که توی این مسیر بهشتی قرار داد منو تا نهایت لذت رو ببرم و با طی کردن روند تکاملم به هر آنچه که میخوام برسم استاد جون من یک تجربه خیلی خیلی مرتبط مربوط به این موضوع فایل دارم تعریفش میکنم درس های خوبی برای همه مون داره من از شانزده سالگی عاشق برنامه نویسی و تولید نرم افزار شدم از همیشه این رویا رو داشتم که نرم افزار های جهانی تولید کنم اما به خاطر عدم عزت نفس و نداشتن الگوی مناسب همه در وری هام آیه یاس میخوندن به قول استاد در جلسه قرآنی قدم یازدهم همه بلند گوی شیطان بودن مرتب وعده فقر و فحشا میدادن رویامو فراموش کرده بودم اما در قبلم میخواستمش مثلا اون موقعه ها بهترین کاری که فکر میکردم میتونم برای خودم جفت و جور کنم کارمند بانک بودن بود اینم به خاطر شنیده هام و باور هام بابام صبح تا شب میگفت بهترین شغل دولتی کارمند بانک بودنه و تابستون و زمستون زیر کولر گازی روی صندلی میشینن و هر چقدر بخوان وام میگیرن و فلان چون خودش نظامی بود و همش توی سنگر ها بود و اونجا خبری از کولر و بخاری درست و حسابی نبود

    خلاصه این که من به دو تضاد نابود کننده برخوردم که خیلی تلخ بود برام انقدر که خواستم خودمو بکشم انقدر نابودم کرد توی سن هجده نوزده سالگی

    بعدش یک چیزی جلومو میگرفت از درون که هدایت شدم به کتاب های موفقعیت و بعدش به شما هدایت شدم و کم کم یاد گرفتم خود واقعی ام باشم توی سن بیست و یک سالگی همزمان که باید خدمت سربازی میرفتم با شما آشنا شدم استاد سخن شما با همه اون کتاب ها فرق داشت اون کتاب ها به یک احمق انگیزه میدادن و دست آخر من یک احمق با انگیزه میشدم که هیچی دیگه

    اما شما با قلب من صحبت میکردی ایمانی که شما در موجود من کاشتی هیچ وقت اون کتاب ها نکاشتن میدونی استاد من احساس میکنم که یک بعد هایی از شخصیت من به شخصیت تو نزدکیه که انقدر ارتباط قلبی خوبی باهات برقرار کردم

    من قبل از این که با تو آشنا شم فکر میکردم بدبخت ترین آدم جهانم اما وقتی شما از گذشته ات گفتی که از کجا به کجا رسیدی امید گرفتم کم کم خودمو باور کردم کم کم عزت نفس نابود شده رو ساختم و کلی پول ساختم و حالا توی مسیر مورد علاقه ام هستم و حالا یک جایی پروژه ای که باید میزدم خیلی عقب افتاد شیطان عزیز هم شروع کرد بلند گوشو توی گوشم گذاشتن دیدی نتونستنی دیدی دیدی فلان دیدی بهمان منم گفتم بین من کلی نتیجه دارم نتایج قبلی رو گذاشتم روی میز همون صحبت خودت توی قدم اول جلسه اول گفتم آره پروژه ام خیلی طول کشیده اما کلی چیز یاد گرفتم کلی درک کردم برنامه نویسی رو کلی فهمیدم چطور با یک برنامه نویس دیگه تعامل کنم کلی فهمیدم که هر کس به سبک خودش نرم افزار رو توسعه میده تو این ها رو نمیبینی همین یک دونه رو میبینی میخوای با بزرگ کردن اون نا امیدم کنی در حالی که این روند طبیعی هست درسه که من چند ساله دنبال برنامه نویسی ام کلی آموزشگاه به درد نخور رفتم کلی کاراموزی رایگان رفتم اما تا حالا پروژه به این بزرگی و سنگینی ننوشتم که کاربرد واقعی داشته باشه و بشه باهاش یک مجموعه رو گردوند درسه که حالا ده ساله که دنبالش هستم اما توی این سه سال اخیر که جدی شدم چقدر تجربه کسب کردم باید کور باشی آقای نجوا که نبینی این ها رو و فقط اون یک دونه موضوع به ظاهر تلخ رو ببینی در صورتی که هم تو میدونی هم میدونم که اگه این پروژه رو تکمیل کنم یک موقعیت شخصی خوب در انتطارم هست پس ساکت شو و اجازه بده من راهمو برم

    همین حالا که تو سعی داری ذهنمو نا آروم کنی چقدر من از لحاظ مالی موفق شدم همین حالا که تو سعی داری ذهنمو نا آروم کنی چقدر آدم های نامناسب از مدارم خارج شدن و آدم های جنتلمن و زیبا و نجیب و ثروتمند اومدن همین حالا که تو سعی داری ذهنمو نا آروم کنی چقدر من از لحاظ مالی پیشرفت کردم همین حالا که تو سعی داری ذهنمو نا آروم کنی چقدر دوستان ثرومندی دارم منو به مغازه اش دعوت کرد طرف حالا توی ماهانه صد میلیون سود خالصه صد دفعه گفته بیا مغازه ام باهام صحبت کن و وقتی که رفتم کلی بهش امید دادم و گفتم من کلی محصول خریدم و سعی کردم این راها رو برم و تو بدون این که ایم محصول ها رو بخری این راه رو رفتی و نشستم روند تکامل رو بهش گفتم و گفتم تو اولین پارچه رو برای یک بچه هفت هشت ساله دوختی حالا با بزرگان پارچه تهران بده بستون میکنی ببین این رو هر وقت یک نجوایی اومد توی ذهتت اینو به خودت بگو که من همونم که از دوختن لباس برای بچه هفت هشت ساله شروع کردم و حالا به سود خالص صد میلیون تومان رسیدم نگران چی هستی بابا و کلی ازم تشکر کرد همین حالا که تو سعی داری ذهنمو نا آروم کنی من واریزی حساب دوستی رو دیدم یکی از معالمه هاش صد و پنجاه میلیون تومان هست در عرض یک روز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    جواد جمشیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1646 روز

    سلام استاد عزیزم

    عجب فایل خفنی بود و چقدر لذت بردم.

    یه جمله ای رو از شما خیلی شنیدم که میگید کنترل ذهن کار راحتی نیست و تمرکز رو نکات مثبت کار راحتی نیست و من همیشه به هر مساله ای تو ذهنم برمیخوردم و حالم بد میشد میگفتم عیبی نداره استاد گفته کنترل ذهن راحت نیست و خودش هم به این مسائل برمیخورده…

    مگه غیر اینه که ما هرچیزی رو راحت ندونیم برامون سخت میشه؟؟

    مگه قانون اینطور عمل میکنه که باور کنیم کنترل ذهن سادست برامون ساده میشه؟

    دیشب کلی فکر کردم و تو این فایل هم دیدم این جمله رو گفتید…

    من این باور رو تغییر دادم و کد نوشتم که کنترل ذهن راحته و هرچقدر رو خودت کار میکنی راحتتر میشه.ولی چون دنیایی که توش زندگی میکنیم نامحدوده کنترل ذهن هم نامحدوده و انتهایی نداره و هر روز و هر لحظه میشه بهتر شد و تمرکز بیشتری داشت.

    تو این فایل که دقت کردم تو یه موضوع تاکید بیشتری داشتید اونم این بود که ویژگی ها و جنبه های مثبت افراد رو ببینیم.امروز بعد از یک سال متوجه شدم که وقتی شما رو یک موضوع در فایل هاتون تاکید میکنید ذهن میگرده و ایرادات من رو درخصوص این موضوع پیدا میکنه،با یک بار گوش دادن به اون صحبتای شما ذهنم فقط تایید میکرد اما وقتی چندبار پشته هم تکرار میکنید ذهن و مغذم میگرده تا کدهای مخربم رو پیدا کنه…

    تو این فایل درمورد یک فوتبالیست گفتید که اگه خیلی هم از لحاظ فرکانسی مثبت باشه و در سطح بالایی باشه چون تنها نیست نمیتونه تیمش رو پیروز کنه اما من از قانون فهمیدم که یک فوتبالیست مثبت نگر و سطح بالا حتما به تیم فوتبالی هدایت میشه که فوتبالیست های اون تیم هم در سطح بالاتری قرار دارن.مثثل کریس رونالدو که به رئال مادرید هدایت شد که مربی ها و بازیکن های سطح بالاتری داشت،وقتی زیدان و چند بازیکن سطح بالا از رئال رفتن رونالدو هم به یوونتوس رفت و اونجا هم چون در سطح بالای فرکانسی قرار داشت به منچستر هدایت شد و این نشون میده فرکانس مثبت حتی تو ورزشهای گروهی هم خیلی جواب میده.

    در آخر این فایل بوکسور قهرمان در مورد یادداشت هاش گفت…این نشون میده که این قهرمان قدرت نوشتن رو درک کرده.من خودم هر وقت قبل خواب و صبح ها شکرگزاری میکنم و درباره خواسته هام مینویسم اتفاقات شگفت انگیزی برام میوفته و این باوررو دارم که نوشتن خیلی در جذب اتفاقات تاثیر داره.خداروشکر میکنم بخاطر این آگاهی ها…

    ممنونم که این فایل های عالی میزارید استاد خوبم.

    تمام تلاشمو میکنم که هر روز آگاهی های بیشتری بدست بیارم و بتونم مثل شما دنیارو جای بهتری برای زندگی کردن کنم.

    امروز که اینجا هستم پروردگارم رو هزاران بار شکر میکنم که یادمه دو سال پیش از سربازی اومدم کل داراییم فقط 150 هزار تومن بود و بعد یک سال از طریق قانون شکرگزاری فایل های شما به گوشم خورد،بین فایل خیلی از افرادی که در این زمینه فعالیت داشتن فایل شما به دلم نشست.یادمه اسمتون رو نمیدونستم و بعد دو روز تمام گشتن بالاخره اسمتون رو پیدا کردم و تو اینستا و گروه ها و… با کلی فایل روبرو شدم ووقتی گوش میدادم میگفتم سید دمت گرم تو کجا بودی تاحالا😄

    انگار یه مسیر الهی جلوم قرار گرفته.صحبت های شما تو وجودم عینه وحی الهی جوونه میزد و خیلی لذت میبردم.بعد از حدود یک سال آشنایی با شما و فایل های شما،کسی بودم که هیچ چیز از قوانین نمیدونستم و خدارو صد هزار بار شکر خیلی آگاه تر شدم نسبت به قبل و خیلی زیاااد هم میتونم بهتر بشم،فقط توسط فایل های رایگان شما شغلم ثابت و درآمد ماهیانه دارم،کسب وکار و مزون لباس راه انداختم،یه موتور خفن خریدم که تو بچگی آرزوشو داشتم اما الان برام خیلی عادی شده😅و خیلی خفن ترشو میخوام و به زودی میخرم،اون 150 تومنو یادتونه… الان ماهی بیش از 8 میلیون درآمدمه و هر ماه به صورت تصاعدی داره بیشتر میشه و تا آخر سال مطمعنم به بالای 15 میلیون میرسه.روابطم عالی شده،انرژیم فوق العادست،خیلی بیشتر میخندم و روحیم بینظیره،یه حسی همیشه بهم میگه اگه بدونی خدا چه اتفاقات خوبی رو برات درنظر گرفته ماه ها فقط میرقصیدی و من اینو باوردارم.چون خدای من همیشه هوامو خیلی داره.من عاشقه امریکا هستم استاد.و خیلی هم عاشقه شرکت فورد.مطمعنم به زودی به امریکا میام و مهاجرتم از ایران به امریکا هست.حتما میبینمتون از نزدیک و سرگذشت زندگیم و این کامنت رو براتون تعریف میکنم.عشقید به مولا.

    خدایا شکرت…❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    Ebrahim گفته:
    مدت عضویت: 2032 روز

    با سلام خدمت استاد عزیزم که اینگونه زیبا مهم ترین مسائل زندگی را بیان می کند، خسته نباشید خدا قوت

    موردی که استاد بخوبی اشاره کردند در مورد عصبانی و ناامید شدن طبیعی انسانها بعد از هر تجربه بظاهر ناخوشایند مرا به یاد ایه ۱۵۰ سوره اعراف انداخت اونجا که موسی خشمگین و اندوهناک به سوی قوم خود بازگشت و سر برادر خود هارون رو به سمت خود کشید که چرا در فرمان پروردگار عجله کردید ….اره حتی پیامبران خدا هم عصبانی و غمگین می شوند اما چه زیبا سریعا به درگاه رحمت خدا باز می گردند و خود را در لوای رحمت الهی میسپارند( ایه بعدش)

    بقول یکی از دوستان چه قانون زیبایی دارد این جهان که چون خوش باشی و امیدوار، جزایش چیزی جز نعمت و ثروت و حال خوبتر نیست، خداوند را شاکرم که مرا با این آگاهی های ناب وخالص آشنا کرد، اگاهی هایی که هر روز بخاطر اتفاقات خوبی که برایم رقم میزنند، برایم منطقی تر میشوند، من شهادت می دهم که این قانون کار می کند چرا که هر روز شاهد آن هستم. من الله توفیق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    محمد نوری گفته:
    مدت عضویت: 1533 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم خانوم شایسته و همه دوستان عزیز

    قبل از هر صحبتی میخواستم استاد عزیز و خانم شایسته عزیز سپاسگذاری کنم از شما بابت این فایل های فوق العاده و بی نظیری که تولید میکنید و بابت این آگاهی های فوق العاده که در تمام این فایل ها قابل مشاهدست و خداروشکر میکنم بابت اینکه در این جمع فوق العاده با آگاهی های ناب هستم

    یک قسمت این فایل راجب کنترل ذهن صحبت شد گفتم بذار بگم؛

    من یه جای فوق العاده مشغول به کار هستم که یک روزی یک اتفاقی افتاد که من باید تایید یک شخص رو برای انجام اون کار میگرفتم اما اون شخص جواب منو نداد (اینم بگم داخل واتساپ ارتباط داریم) من یه چتد دقیقه ایی صبر کردم و دیدم که جواب نداد گفتم خوب حله دیگه تاییده اینم جواب نداده مهم نیست فاکتور که به صورت سیستمی بود رو تغییر دادم و فاکتور رو تایید کردم یک خورده ترس اومد سراغم بعد به یکی از همکارام که قدیمی تر از منه گفتم حتما باید تایید این شخص رو بگیرم گفت اره ذهنم شروع کرد واااای بدبخت شدی اخراجت میکنن دیگه کار نداری دیگه درآمد نداری وایی چرااا اینکارو کردیو کلیییییییییی نجواهای دیگه،حالا این زمان زمانی بود که هر روز چند ساعت فایل گوش میدادم و تمرین میکردمو کار میکردم رو خودم،این نجواها باعث شد حالم خیییییلللییی بد بشه احساسم بد بشه،یک لحظه با خودم گفتم ببیییین تو شرایط خوب که همه بلدن ذهن رو کنترل کنن تو شرایط سخت اگر کنترل کنی ذهنتو اونوقته که خدا تورو غربال میکنه اونوقته که اون تضاد به ظاهر میشه موهبت برات! گفتم ببین محمد الاااااان باید نشون بدییی چقدر مردی چقدر این آگاهی ها رو میتونی تو عمل نشون بدی چقدر بلدییی که ذهنت رو کنترل کنی،به خودم گفتم یا عرضشو داری و ذهنت رو کنترل میکنی یا برو بمیییر دیگه(قاطی کرده بودم میگفتم این همه کار کردی این همه زمان گذاشتی الان باید نشون بدی) با خودم گفتم من باید این ذهنو که الان دوس داره اوضاع رو فاجعه کنه رو کنترل کنم کاری که اون لحظه بهم الهام شد رفتم تو تراس(دور کار بودیم) شروع کردم به توجه به نکات مثبت محلمون به اون درختای زیبا به اون آسمان فووووق العاده و تمرکز کردم رو نکات مثبت کارم که مثلا دور کارم راحته کارم حقوقم اونیه که میخواستم و غیره آروم شدم کم کم،کم کم احساسم خوب شد یعنی بهتر شد بعد گفتم آخیش نه از اینکه اون کار برام چی میشه از این خوشحال بودم که آقااااا تونستی تونستی ذهنت رو آروم کنی تو تونستی به اون آگاهی ها عمل کنیی عمل کردم من بهشون،بعد چند دقیقه نشستم پشت سیستم و بهم الهام شد برو به سرپرست بگو بهش گفتم اونم رفت از مدیر اصلی تایید رو گرفت و تموم شد همین که این مدیر تایید داد فکر کنم با فاصله ۲.۳ دقیقه بعدش اونی که باید تایید میداد اومد یه چیز دیگه گفت،من رو کل فاکتور ۳۰۰ هزارتومن رو تخفیف گذاشتم اما نگو منظور به ازای هر کیلو ۳۰۰ تک تومن بوده نه اتفاقی افتاد برام نه چیز خاصی پیش اومد نه مشکلی و همش بخاطر این کنترل ذهنم بود.

    از اون روز به بعد انقدر خوب میتونم زمانی که ذهنم نجوا میکنه(نسبت به گذشته خودم) کنترلش کنم اصلا استاد میگه اون به ظاهر تضاد میشه موهبت دقیقااا شد موهبت و خداروشکر میکنم بابت اون روز که منو هدایت کرد که ذهنمو کنترل کنم و احساس بدم رو به احساس بهتر تبدیلش کنم و از اون روز خیلیییی بهتر دارم به این آگاهی ها عمل میکنم نه به همه همه شون ولی خییییللللییییی بهتر دارم عمل میکنم

    خداروشکر واقعا خداروشکر😍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: