نظارت بر ورودی های ذهن - صفحه 12 (به ترتیب امتیاز)

355 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مریم افسانه گفته:
    مدت عضویت: 3672 روز

    با سلام خدمت دوستان وممنون از معرفی چیزهای خوب من به شدت با اقای محمدمحمدی موافقم ویکی از دغدغه هایم واقعا اثارمخرب ترکیه توی خانواده های ماست همه رو از همه چیزغافل کرده ما باانکه امکانش رو داریم ولی اصلا نگاه نمیکنیم فقط برنامه های مفیدخودمون ،بشخصه عوارض این سریالها رو ازنزدیک دیدم ومتاسفانهازپیرونوجوون بچه گرایش پیدا کردند وقتی والدین میبینند بچه هم میشینه نگاه ،واز فروششون به کشورهای مختلف معروفیت وپول زیاد به جیب زدندکشوری که تا 30سال پیش هم صنعت فیلمسازی نداشت بازرق وبرق فریب میده ومتاسفانه این شبکه گسترش وتقویتش داره بیشترمیشه وکسی هم زورش نمیرسه .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    دانیال نظامی گفته:
    مدت عضویت: 2687 روز

    سلام به جناب عباس منش عزیز

    در مورد توجه به نکات مثبت و داشتن حال خوب یک نکته ای رو میخوام بهتون بگم که فک کنم خودتون میدونید

    در قسمت چهارم فصل 7 مستند Through the Wormhole درباره اینکه چطور الهامات به ما گفته می شوند آزمایشاتی نشان داده شده

    که احتمال میدم خودتون این مستند رو دیده باشید

    پیشنهاد می کنم که این مثال رو در یکی از فایل های رایگانتون بزنید تا دوستان ببینند که آزمایشات علمی هم این قضیه رو ثابت می کنه و علم هم تونسته این نتایج رو ببینه

    خیلی میتونه کمک کنه تا دوستان بهتر این مسئله رو باور کنند و ببینند خیلی از نکاتی که گفته میشه با آزمایشات علمی هم منطبق هست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    نسرین سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2495 روز

    خدا رو شکر که با آشنایی با استاد و سایت خوبش تونستم تلویزیون رو نقریبا کنار بذارم و فقط برنامه هایی که مربوط به موفقیت افراده رو نگاه کنم که حس خوبی در من ایجاد میکنه ٫ وقتی به صورت تصادفی فیلمی چیزی رو بخاطر مهمونا مجبور میشم نگاه کنم یاد حرفای استاد می افتم و سعی میکنم نکاتی رو از توی اونا بکشم بیرون٫ ی روز برنامه کودک داشت از تلویزیون ایران پخش میشد و خواهر زادم داشت نگاه میکرد وقتی به محتوا دقت کردم واقعا وحشتناک بود داشت این باور غلط رو به بچه ها میداد که فقیر و بدبخت بودن مساوی با بهشت رفتنه و ثروتمند بودن مساوی با جهنم رفتن و نکته جالب این بود که ی فرد ثروتمند رو داشت نشون میداد که با ی ماشین لوکس در حال سوختن در آتش بود!!!!!!!!!!!! و فرد فقیر ژنده پوش که در حال رفتن به بهشت٫ وای که تلویزیون با فکر و باور بچه ها چکار میکنه اونم تو برنامه کودک ٫مخم سوت کشید و یاد حرفای استاد افتادم ٫ واقعا که باورهای غلط ما همه از دوران کودکی نشات میگیره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 3219 روز

    سلام استاد عزیزِ من♥️

    تلویزیون و سریالا و اخبار و … خدارووووشکر در خونه ی ما خیلییییی کمرنگه ، و توی زندگی من که تقریبا صفرِ

    استاد جونم من مدت زیادیه که عضو این سایت هستم و توی این چند سال من دفعه های خیلییی زیادی شده که اومدم و شروع کردم رو خودم کار کردن و به احساس آرامش زیادی رسیدم ولی با داشتن چند نقطه ضعف بازم از مسیر دور شدم و این چرخه بارها بار تکرار شد

    و البته هردفعه من بهتر از دفعه ی قبل متوجه میشدم و تعجب میکردم که دفعه های قبل چرا اینارو نمیدیدم

    من تلاش میکردم قوانین رو در همه ی جهات زندگیم پیاده کنم ولی تنها جایی که همیشه حواسم پرت میشد و کلا قانون رو نادیده میگرفتم در روابط بین اعضای خانواده ی خودم بود

    و باعث میشد هردفعه دور شم از مسیر

    من میخاستم باور کنم که “من فقط مسئولِ زندگیِ خودم هستم نه مسئول زندگیِ هیچ کسِ دیگه ”

    ولی در همون موقع فکر میکردم که من باید رابطه ی بین پدر و مادرم رو بهتر کنم ، من باید همیشه کم کاریِ مادرم رو منطقی جلوه بدم و من باید جوری صحبت کنم که مادرم از شک به پدرم بیرون بیاد و…

    من تلاش میکردم که باور کنم “هیچ احدی نمیتونه تاثیرِ منفی یا مثبتی رو من بزاره تا وقتی که من نخوام ”

    ولی از طرفی همش با برادر کوچیکترم بحث و دعوا میکردم که تو مثلا فلان کارو میکنی نمیزاری من درس بخونم و توی ذهنم اونو واقعااا مقصر میدونسم

    من تلاش میکردم که “نکات مثبت انسانهارو توی ذهنم بولد کنم ”

    ولی نگاهم و رفتارم به برادرم مثل ی دشمنِ خونی بود(😅خیلی حرص میخوردم از دستش) نمیتونسم با عشق دوستش داشته باشم

    من تلاش میکردم که “نکات مثبت خودمو پیدا کنم و خودمو دوست داشته باشم ”

    ولی در جواب دوستی که کلی از زیبایی های من تعریف میکرد میگفتم نه بابا مثلا فلان جام اینجوریه و میگشتم دنبال ی عیب خیلی کوچیک و بولدش میکردم و میگفتم نه من خوشگل نیسم ، در واقع میخاسم خاکی و فروتنانه رفتار کنم 😅

    و خیلییییییی چیزای دیگه …

    ولی الان بیشتر از یک ماهه که دارم رو خودم کار میکنم و این چند تا نقطه ضعفو به تازگی فهمیدم و دارم کمرنگ و کمرنگترشون میکنم

    با آرزوی بهتــــرینا برای استاد عزیزم و شمایی که وقت گذاشتی و کامنت منو خوندی♥️♥️♥️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    عمران نوری گفته:
    مدت عضویت: 1985 روز

    سلام خدمت دوستان هم فرکانسی خودم و استاد عباس منش عزیز

    واقعا درست ما بمباران شدیم نسبت به افکارهای منفی و ذهیت مخرب در اطرافمون که همه و اکثرا دارند در مورد نداشتی ، بدبختی ، بی پولی ، مریضی صحبت میکنند و اکثر مردم اطراف ما حال و زندگی خوبی ندارند و مانع پیشرفت ما میشوند

    و باید ذهنیت خودمون رو مدیریت کنیم و باورهامون رو تقویت کنیم نسبت به زیبایی و نعمات الهی و شکر گذار و سپاسگذار باشیم نسبت به سلامتی و ثروت فراوان

    خدایا شکرت بخاطر خوشبختی من اعطا کردی 🙏🙏🙏

    خدایا شکرت بخاطر شغل خوبی برای من مهیا کردی 🙏🙏🙏

    خدایا شکرت بخاطر پول فراوان سمت من و برای من روانه میکنی 🙏🙏🙏

    خدایا شکرت ادمهای عالیییییی و فوق العاده موفق و خدا دوست و ثروتمند و خوشبخت و سالم سمت من هدایت میکنی که این ادمها جزی از دستان خداوند هستند برای کمک بمن امدن تا باعث پیشرفت من بشن خدایا شکرت

    🙏🙏🙏🙏

    خدایا شکرت بخاطر خانواده خوب که من دارم و خیلی دوستشون دارم

    🙏❤️❤️

    خدایا شکرت از استاد عباس منش عزیز و سایتی از جنس خدایی که من هدایت شدم سمت این اموزهای باارزش تا رو خودم و باورهام کار کنم و بتونم‌ ذهنیت خودم رو کنترل کنم🙏🙏🙏

    خدایا شکرت

    من لایق بهترین ها هستم

    👌👌👌

    خدایا شکرت 🙏🙏

    من لایق ثروت فراوان هستم 💵💵

    خدایا شکرت

    من لایق سلامتی و حال خوب هستم 🧘‍♂️🧘‍♂️

    خدایا شکرت

    من لایق دوست داشتن هستم❤️❤️

    خدایا شکرت

    من خودم رو دوست دارم 🥰🥰😘😘

    خدایا شکرت

    ممنون از شما دوستان هم فرکانسی خودم انشالله هر چی از خداوند یکتا در خواست کنید

    براتون براورده بشه ❤️❤️❤️❤️❤️

    به امید الله 💐💐💐

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    مانلیا گفته:
    مدت عضویت: 1593 روز

    استاد مدتی هست که من رفتم تو فضای فیلم دیدن

    و متاسفانه با دیدن این فیلما هم باورای خیلی مخربی وارد ذهنم میشه ، هم فایده ای نداره برام فقط یه لذت لحظه ای داره که به من میده ،

    مدتیه که دارم سریال لاست رو دنبال میکنم

    من چندین و چندین بار تصمیم گرفتم دیکه نبینمش اما زدم زیره قولم و دوباره رفتم دنبال ادامه سریال

    چونکه خییلی ادمو کنجکاو میکنه ببینه بعدش چی میشه 🤦

    بعد از چندین بار قول به خودم و شکستنش امروز دوباره شکستمش

    من امروز از ساعت چهار تا شیش یعنی تا الان داشتم لاست رو میدیدم

    و سرم درد میکنه حالم خوب نیست خیلی سرم درد میکنه

    دوست ندارم برم ببینمش

    دیدنش برام سودی نداشت

    صبح داشتم برنامه ریزی میکردم حالم خوب بود همه چیز خوب بود

    ولی الان بعد از دوباره زیر قول زدن و دو ساعت فیلم دیدن خوب نیست

    توی فیلم هورلی رو نشون میداد که یک پسر خییلی خیلی چاق بود

    و عاجز بود ازینکه خوراکی هارو که بهش لذت میدادن اما براش خوب نبودن و فایده ای نداشتن بذاره کنار

    من اونو خیلی سرزنش کردم

    که چطور در برابر غذا می‌تونه اینقدر عاجز باشه ، چطور نمیتونه خودشو کنترل کنه و پرخوری نکنه …

    اما یکدفعه اومد به ذهنم

    که ایا من مثل اون نیستم ؟؟

    منی که میدونم فیلم دیدن برام بده اما همچنان برای اون لذت لحظه ای که بهم میده ادامه اش میدم و وقتی تموم میشه دوباره پشیمونم

    ایا تو هورلی نیستی ؟؟؟ ایا تو به اندازه ی اون عاجز از کنترل خودت و انجام کار درست نیستی ؟؟؟؟؟

    چطور اونو سرزنش میکنی درحالی که خودت هم نمیتونی ؟

    من دلم میخواد اون شخصیت قوی رو داشته باشم

    اون فیلم برای تو ، مثل غذاست برای هورلی

    فقط لحظه ی انجامش حسه خوبی داری ولی بعدش حالت رو بد میکنه ، بهت ضرر میرسونه ، افکارت رو منفی میکنه ، تمام وقت هایی که برای عباسمنش و تغییر باورهات گذاشتی رو نابود میکنه ،

    الان دو ساعت نشستی دیدی اش و حالت چطوره ؟؟

    سرم درد میکنه و دو ساعت از روزم تلف شد و یه ساعت دیگه روش چون حالم بده و باید وقت بذارم حالمو خوب کنم تا انرژیم بیاد بالا و برنامه مو انجام بدم .

    من این کامنت رو میذارم تا ده روز دیگه یه کامنت دیگه هم میذارم همینجا

    چون این قولی که ایندفعه به خودم میخام بدم واقعا جدی تر میخام باشه با کامنت گذاشتن توی سایت

    میدونم که دیدنه فیلم بهم لذت لحظه ای میده میخوام راهشو پیدا کنم ، با استفاده از اهرم رنج و لذت یا هر چیزه دیگه ای ،

    که لذت دیدنش رو کم و رنج دیدنش رو بیشتر کنم یا به محض وسوسه برای دیدن ادامه سریال کار دیگه ای انجام بدم که ازش لذت بیشتری میبرم ، مثل کار کردن زبان اسپانیایی ، خوندن کامنتای سایت ، حرف زدن با خودم درباره ی اینده ام و اهدافم ، نوشتن رنج های ادامه ی این مسیر و …

    من اینکارو انجام میدم و ده روز دیگه مینویسم که چیکار کردم دقیقا و از چه اهرمی استفاده کردم و …

    از همین الان شروع شد …

    خدایا به امید تو ❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    کامران گفته:
    مدت عضویت: 1302 روز

    با نام خدا

    با سلام خدمت دوستان و استاد عزیزم

    سپاسگزارم بابت این اگاهی هایی که به ما میدهید

    ی نگاه به همین فایل بندازیم میبینیم که این فایل مال چند سال قبل هست پس تا صد سال دیگه هم این فایل مفید هست

    چرا چون قانون رو داره استاد ترویج میده

    پس این قانون ثابته هیچ تغییری هم درونش نیست

    خوب ن شوخی داره ن چیزی

    بیا شوخی شوخی ی لیوان سم بخور اصلا مهم نیست شوخی بوده در واقع فقط مسموم میشی یا میمیری حالا میخوای هرکسی باشیم

    ما برای کنترل کردن ذهن باید اول اگاهانه راه بریم اگاهانه حرکت کنیم

    اگاهانه تلویزیون نگاه نکنیم

    اگاهانه به زیبایی ها توجه کنیمم

    اگاهانه حرف های قشنگ بزنیم

    مثل نت گیتار میمونه اول اگاهانه شروع میکنی به ساز زدن وقتی که بعداز ی مدت تمرین اینکار ناخو اگاه دستها روی سیم و اون نت میشینه

    پس برای ی مدت زمانی که اگاهانه به زیبایی ها توجه کنیم مواد سمی به ذهنمون ندیم

    نتایج پیدا میشن

    سپاسگزارم ازت استاد مهربان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 697 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 17 بهمن رو با عشق مینویسم

    امروز وقتی بیدار شدم قرار بود برم گالری هنرجوی استادم که چند هفته پیش دو هفته ،فقط رفتم گالریش تا بهم تذهیب یاد بده و بعد برای طراحی رفتم

    اما دومین باری که رفتم و حس کردم باید برگردم خونه ،و مهمون داشتن تو گالریشون که حس خوبی از مهمونشون نگرفتم و مدام یه حسی بهم میگفت پاشو برو خونه و بعد اون ،نمیدونم چرا نتونستم برم اونجا و طراحی کار کنم

    از خودم چند بار سوال کردم ،گفتم طیبه چرا نمیخوای بری اونجا؟

    برات رایگان میخواست تذهیب یاد بده

    دخترش هم که اونجا باهمدیگه طراحی کار میکردین

    و بهت گفته بود طرح جدید کار کن و برای فروش تابلو 30 در 30 که قیمت داد 1میلیون و 500 و گفت که تموم کردی بگو

    وقتی من به همه این سوالایی که از خودم پرسیدم فکر کردم

    گفتم من تمرکز باید بذارم روی نقاشی ،درسته تذهیب هم جزئی از نقاشیه اما من فعلا نتونستم ارتباطی باهاش برقرار کنم و حس میکردم از نقاشیای خودم عقب افتادم

    فعلا رهاش میکنم تا بعد ببینم چی پیش میاد و دلیل نخواستنم برای رفتن به گالریشون و تمرین طراحی رو از خودم پرسیدم

    و جوابم به خودم این بود

    من از صبح بیدار میشم و حاضر میشم و میرم تا 12 میرسم میدان انقلاب بعد تا بعد از ظهر اونجا هستم و تا غروب میرسم خونه و فقط دو تا طراحی کار میکنم که اونم با دقت کار نمیکنم و میرسم خونه شب میشه

    اما اگر از صبح تا شب بمونم خونه و دو تا طراحی کنم فقط یک ساعت زمان میبره و میتونم تا شب کلی کار انجام بدم و حتی به فایلای استاد عباس منش هم‌میتونم گوش بدم

    در صورتی که وقتی اونجا میرم نمیتونم گوش بدم به فایلا و صحبت هایی میشنوم که دوست ندارم که افکار بقیه جامعه رو بهم بگن

    این شد که تصمیم گرفتم نرم و اگر هم میخوام تذهیب یاد بگیرم از یوتیوب یاد بگیرم

    و اگر سفارشی داشت انجام بدم

    بهشون پیام دادم و گفتم که نمیام اما جوابی دریافت نکردم ،اولش نجوای ذهنم گفت ازت ناراحت شده و بعد گفتم ببین ذهن من هرچی باشه ،برای من مهم اینه که حالم خوب باشه و بر خلاف میلم جایی نرم

    پس بهترین کار رو کردم و خوشحالم از این تصمیمم و امروز چهارشنبه میشینم و دوره هارو کار میکنم و مینویسم و تمرینای دیگه رو انجام میدم

    خوشحالم از اینکه یاد گرفتم افکاری که دارن میان سریع شروع میکنم به صحبت کردن با خودم و دلیل این افکاری که میاد رو از خودم میپرسم

    مثلا یه فکری میاد که منو میترسونه سریع میپرسم چرا میترسی؟ آیا ممکنه ریشه اش از کمبود عزت نفس باشه؟

    یا سوالای دیگه و خودم جواب خودمو میدم و یهویی میبینم خود به خود سوالای جدید دارم از خودم میپرسم و بعد جوابایی رو مینویسم که متحیر میشم از کجا دارم مینویسم و اینجوری یهویی پی میبرم که اون فکرم از کجا اومده

    چند باری امروز این کارو کردم و روزهای قبل که از دوره عشق و مودت و عزت نفس یاد گرفتم با خودم صحبت کنم

    بعد من اومدم تو گوگل درایوم یه پوشه باز کردم و اسمشو گذاشتم منطقی کردن ذهن و اونجا سوال و جواب داریم

    با استیکر سوال قرمز رنگ میذارم و بعد با تیک سبز جواب میدم

    حس میکنم اینجوری خیلی برام لذت بخش تر میشه نوشتن ،تا اینکه بخوام تو کاغذ با خودکار بنویسم

    نوشتنشو مینویسما اما به صورت مستمر کمی برام سخت تر بود و تعلل میکردم

    چون احساس میکردم تنبلی میکنم و نمیتونم کار کنم روی باورهام ،تصمیم گرفتم تو گوگل درایوم بنویسم

    من هی پشت سر هم درمورد یه سری افکاری که هی میومد به ذهنم مینوشتم و هی میپرسیدم چرا و جواب میدادم

    عین یه بازی دونفره بود

    باحال بود خوشم اومد

    انگار داری یه چیزی رو کشف میکنی

    و از اونجایی که من کنجکاوم ،کنجکاوتر شدم که این بازی سوال و جواب رو با خودم داشته باشم و هی بپرسم تا به جواب برسم و وقتی میپرسیدم و به باورهای محدود میرسیدم

    سریع تو یه پوشه دیگه باورهای قوی رو مینوشتم تا بعدا با صدای خودم ضبط کنم و گوش بدم

    امروز من بیشتر زمانم رو در طول روز برای این سوال و جواب از خودم گذاشتم و خیلی چیز هارو متوجه شدم

    خیلی خوشحالم خیلی

    ظهر من رفتم نون بخرم برای خونه وقتی برگشتم یهویی دلم بادمجان و کدو سرخ شده خواست و رفتم خریدم و اومدم خونه

    میخواستیم ناهارمونو بذاریم که خواهرم زنگ زد و گفت اگر ناهار درست نکردین من کباب میگیرم و شما فقط برنج بذارین

    برای گرفتن کارنامه پسرش میخواست کباب بخره

    خیلی خوشحال بودم چون از وقتی من تصمیم گرفتم شکر و شیرینی رو حذف کنم و پایبند بودم به تعهدم ،به طرق مختلف تو این مدت کباب و غذاهای پرتئین دار بیشتر خوردم

    باهم سر سفره خوردیم اولش رفتم اتاق ولی بعد یه حسی بهم گفت برو سر سفره و چشم گفتم و تمرینات احترام گذاشتن رو دارم این روزا انجام میدم

    و این برای من خوشحال کننده بود چون حس میکردم نتیجه این تعهدم اینه که داره کم کم نزدیک میشه به خرید دوره قانون سلامتی

    بعد تا شب خواهرم با دستگاه کپی ،برای خودش کپی گرفت و من امروز تمرین کردم با تمرکز به صحبت های خواهرم گوش بدم تا جایی که میتونستم سعی کردم و توجه کنم به خواهرم

    وقتی خواهرم خونه مون بود من تو اتاق بودم و یه لحظه حس کردم بنویسم رو کاغذ که چکش خورد

    تابلوی نقاشی خانم طیبه مزرعه لی

    به مبلغ 974000000میلیون دلار در حراجی فروخته شد

    خیلی حس خوبی داشتم نوشتم و چسبوندم به دیوار کنار بوم نقاشیم

    و تصور میکردم که نقاشیم به فروش رفته و لذت بخش بود

    حساب کردم که ببینم چقدر میشه به پول ایران

    68 تیلیارد و 180 میلیون

    نمیدونم اما نوشتم و زدم به دیوار

    و میدونم که تلاشم رو برای کار ذهنی و باورهای قوی و پیشرفتم در مهارت نقاشی بیشتر میکنم

    خیلی حس خوبی داشتم

    شب کمی زود خوابیدم تا 3 بیدار بشم

    خدایا شکرت

    برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و نعمت از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    صدف صادقی گفته:
    مدت عضویت: 630 روز

    بنام خدای فراوانی ها

    سلام به همه دوستان

    امروز از صبح به خاطر یه خبر از دیشب گرفته بودم

    البته حالم بد نیود یعنی اصلا مدارم طوری هست که حالم بد نمیشه ولی به سرحالی همیشگی ام نبودم

    چون من از صبح که بیدار میشم پر انرژی و پر از حس و حال خوبم

    و همینطوری تا ظهر و بعد از ظهر اپن اتفاق تو ذهنم بود و حالم رو بد می‌کرد و من هی اعراض و توجه به یه چی دیگه می کردم تا اینکه موقع های عصر دیدم کم کم دارم بر میکردم به حال خوب همیشگی ام

    حالا خودم هم متوجه میشدم هر چقد که نجواهای ذهنم کم می‌شد ( با کم توجهی من ) حالم هم کم کم خوب می‌شد

    تا اینکه الان اومدم تو سایت با خودم گفتم دیگه نباید ازین دست اتفاقات بیوفته چون وقتی آدم صبح بیدار میشه مهم‌ترین کارش حال خوبشه

    چون با خال خوب فقط میشه به کارها رسید فقط میشه لذت برد و پیشرفت کرد

    و به حرف های این فایل گوش دادم و تطابق دادم با اتفاق خودم

    متوجه شدم دلیل حال بدم این بود که من به اون اتفاق بد واکنش نشون دادم …. چیزی. که همیشه استاد میگه برای خالق بودن نباید آدم واکنش به اتفاقات بده بلکه باید با الخیر فی ما‌وقع حال خودش رو خوب و نگاه و فکرش رو خوب نگه داره

    وگرنه حالش دیگه دست خودش نیست

    و ریشه اش هم دراوردم این بود که من به عوامل بیرونی اعتقاد داشتم وگرنه چرا باید ازون اتفاق ناراحت میشدم ( فکرم هم این بود که مثلا من انقد زحمت کشیدم الان به خاطر یه اتفاق با ندونم کاری یه نفر یا اشتباه خودم زحماتم هدر رفت )

    در حالی که اگر مومن باشم می دونم که سه اتفاق از بیرون ، نمی تونه تاثیری تو زندگیم داشته باشه حتی اگر ظاهرش بد باشه

    چون واسه کسی که تو مسیر درسته و همیشه حالم رو خوب نگه میداره اتفاقات براش به شکل خوب شکل می گیره چون اون فرد تو فرکانس خوب هست اتفاقات راه چاره ای ندارن جز اینکه واسش خوب بشن

    خب خیلی آروم تر شدم واین ناراحتیم رفت چون ریشه اش رو پیدا کردم

    اینکه حالا انقد تلاش کنم بعد با یه اتفاق تلاش هام خراب بشه یعنی من به عوامل بیرونی اعتقاد دارم و تو‌وجودم شرک هست و قدرت رو از خودم و خدام گرفتم و ضعیف شدم

    دوتا نکته کاربردی تو این فایل از استاد

    یکی اینکه اگر ما احساس خوب ، شور و شوق امید داشته باشیم اتفاقات خوب رو تجربه می‌کنیم

    و اگر احساس بد ناامیدی ، ناراحتی داشته باشیم اتفاقات بد رو تجربه می‌کنیم

    و‌دومی اینکه حتی اگر شرایط زندگی ما خوب نیست اگر حالمون رو بد نکنیم می تونیم زنجیره اتفاقات بد رو از بین ببریم

    چون اتفاقات بد بیرونی از حال و احساس بد درونی انسان ها نشأت میگیره

    چیزی که اتفاقات بیرونی رو میسازه حال ماست ‌چیزی که حال مترو میسازه باور و افکار و نگاه ماست

    ‌قوی ترین و بهترین باورها با توحید بوجود میان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: