توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته ها - صفحه 14 (به ترتیب امتیاز)

2649 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    پسر شجاع گفته:
    مدت عضویت: 3131 روز

    سلام و درود خدمت استاد عزیزم و دوستان گل . سال نو رو تبریک میگم .

    استاد جان همین که داشتم ویدیو رو میدیدم و شما توی ویدیو گفتین اتفاقات خوب سال 96 رو بنویسید این ذهن لامصب تمام اتفاقات و خاطرات بد سال 96 رو جلو چشام با کیفیت Full HD ردیف کرد و جوری تمرکز کرد روشون و بیخیال هم نمیشد که من ویدیو رو استوپ کردم : یعنی بخدا همین الان میتونم 20 تا برگه آچار از اتفاقات بد پارسال تحویلتون بدم اونم با تمام جزئیات خخخخخ . ( بگذریم… ) 10 دقیقه بعدش دوباره پلی کردم . ویدیو رو کامل دیدم و حدود نیم ساعتی فکر کردم تا چندتا از اتفاقای خوب سال 96 رو یادم اوردم . قبل از هر چیز همینجا اعلام میکنم واسه ذهنم متاسفم که انقدر بیشعور و گرازه : انقدر نفهمه که من بزززززززززززور و با بدبختی باید متمرکزش کنم روی اتفاقات و احساسات خوب . کلی این مدت باهاش درگیری داشتم و دارم و خوب هم پیش رفتم . تا تسلیمش نکنم بیخیال نمیشم . درضمن به جان مادرم 90 درصد دلیل وقت گذاشتن برای شرکت در این مسابقه اینه که حال خودم خوب شه و تنها 10 درصد به نیت برنده شدن اومدم و اینا رو نوشتم . من دائم دنبال موقعیت و دلیل هستم برای خوب کردن حس و حالم و این مسابقه واقعا موقعیت بینظیریه برای همین امر . چراکه احساس خوب = اتفاقات خوب :)

    خب از اتفاقای خوب و عالیه سال 96 که برام افتاد بگم واستون :

    – اوایل سال 96 بود که بدجوری افتادم تو فکر خرید یه پژو 206 . جوری شد که دیگه گفتم تنها هدف من همینه امسال . حدود 11 ماه زور زدم و به هر دری زدم و با تفکر مثبت پیش رفتم ولی به جایی نرسیدم . اوایل اسفند 96 بود دقیقا که دیگه ناومید شده بودم و گفتم این هم نتیجه نداد نخواستیم اصلا . ( یه جورایی باورامم تخریب شده بود ) . خستتون نمیکنم خلاصه ده روز بعدش جوری پولش جور شد که من خودم تا 2 روز تو شوک بودم :D . همین الان که دارم پیام رو مینویسم ماشین در خونست و بابتش خدارو میلیارد ها بار شکر میکنم .

    – سال 96 خدا یک دوستی رو سر راهم قرار داد گه از برادر هم بهم نزدیکتره و واقعا یکی از دست های خداست که استاد همیشه بهش اشاره میکنن .

    – سال 96 باعث شد تا یک سال بیشتر در کسب و کارم تجربه کسب کنم و حرفه ای تر بشم

    – من یک خواهر کوچیک دارم که اگر یک روز نبینمش انگار یه چیزیم کمه و انننننقدر دوستش دارم که با کلمات نمیشه وصفش کرد . سال 96 من مدرسه رفتن خواهرم رو دیدم و وقتی میرفتم مدرسه دنبالش و شوق و ذوق کردنش رو میدیدم انگار دنیا رو بهم دادن و پارسال یکی از زیبایی های زندگیم همین بود :)

    – در سال 96 بدهی وامم تقریبا نصف شد یعنی 15 میلیون شد 8 میلیون و واقعا از این امر خوشحالم .

    – بخاطر فراوانی نعمت و برف و بارون هایی که اواخر سال 96 خدا نسیبمون کرد امسال عیدی سرسبز و شکوفه بارون داریم که من واقعا وقتی پیاده جایی میرم از دیدن اینهمه نعمت و زیبایی طبیعت لذت میبرم . خداروشکر میکنم که از کنار اینهمه نعمت و زیبایی های جهان بیخیال نمیگذرم و با دقت بهشون نگاه میکنم تا لذت ببرم .

    – من ارتباط دوستانه عمیق و رفیقانه ای با پدرم نداشتم اما در سال 96 اتفاقی رخ داد که باعث شد الان بهترین رفیقم پدرم باشه :)

    – خدا لعنتش کنه : همین الان دارم فکر میکنم دیگه چه اتفاق خوبی واسم افتاد این مغز معیوب هی میگه اون اتفاق مزخرف پارسال رو یادته ؟ :

    خب دیگه تا همینقدر بیشتر نتونستم از فکرم بکشم بیرون . البته بیشتر فکر کنم قطعا اتفاقات خوب بیشتری یادم میاد . درسته ذهنم گرازه ولی با دوتا تشر حرف گوش میکنه :D میخوام درحدی بنویسم که اینجا جا شه . و شما هم از خوندن خسته نشید .

    حالا بریم واسه سال 97 که چه برنامه های دارم :

    بنده عزمم رو جزم کردم که در عرض سال 97 درامدم رو 3 برابر کنم و هرچه سریع تر وامم رو کاملا تسفیه کنم مدام دارم بهش فکر میکنم و برنامم اینه که به تمام نکات مثبت و اتفاقات خوب و زیبایی های دوربرم کاملا توجه کنم و هر روزم رو با شکرگذاری شروع کنم و شب رو هم با تمرکز روی خواسته هام بخوابم .

    دارم فکر میکنم به این که مشتری های دست به نقد بیشتری رو به سمت مغازم جذب کنم . و تلاش میکنم که باور فراوانی رو به دست بیارم چون پاشنه آشیل منه باور کمبود متاسفانه . و دارم تلاش میکنم وارد یک رابطه عاطفی فوق العاده شم . با این که هنوز کسی رو مد نظر ندارم اما یکی از برنامه های مهم و قطعی امسال بنده هست که دارم روش کار میکنم .

    این هم برنامه و اهداف سال 97 بنده هست . برای امسال زیاد برنامه ریزی نکردم که متونم ذهنم رو همین اهداف مهم متمرکز کنم .

    از این که وقت میزارید و میخونید وااااقعا ازتون سپاسگذارم . همینطور از استاد گلم .

    پاینده باشید . ایام به کام …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  2. -
    منیره رضوانی گفته:
    مدت عضویت: 3363 روز

    سلام به استاد خوبم و همه دوستان هم فرکانسیم

    من بعد از اینکه مسابقه رو دیدم خیلی خوشحال شدم و شروع کردم به مرور اتفاقات خوب سال گذشته ام و رفتم دریم بورد پارسالم رو پیدا کردم و در کمال ناباوری دیدم چقد از اون چیزی که خواستم بیشتر بدست اوردم ??

    ١ . یک دختر ناز و دوست داشتنی با تمام خصوصیاتی که تو ذهنم بود یه دختر مهربون خوش خنده آروم که اصلا اذیت نمیکنه . کسانی که بچه کوچیک دارن میدونن که بچه ها حداقل تا یکسالگی و حداکثر تا دوسالگی شبها بیدار میشن هردو یا سه ساعت یکبار برای شیر خوردن و این بیخوابیها از قسمتهای سخت بچه داریه ولی من چون خیلی خواب رو دوست دارم از خدا خواستم که یه بچه اروم بهم بده و ایمان هم داشتم و شاید باورتون نشه ولی دخترم شبها از شش ماهگی به بعد همه دوازده ساعت شب رو میخوابید مثل خودمون ??

    ٢ . من و شوهرم پارسال همه پس اندازمون رو بعد بدنیا اومدن دخترم خرج کردیم و نهایتا هیچ چیز برامون نموند اما تو همین امسال به اندازه پس انداز یه عمر پدر مادرهامون پول جمع کردیم ??

    ٣. درامد شوهرم نسبت به پارسال شش برابر شده در حالی که پارسال روزی هشت ساعت کار میکرد و دو ساعت هم تو راه بود تا بره و بیاد خونه اما امسال حدودا ماهی یه هفته کار میکنه و تقریبا همه ماه پیش من و دخترم هست و میریم تفریح درحالی که پول درمیاره ?‍?‍?

    4. شوهرم شرکتشرو ثبت کرد و امسال دیگه بجای کارمند کارافرین شد خدا رو شکر ?

    5. یه خونه دربست یک و نیم ملیون دلاری رو ما ماهی هفتصد دلار کرایه گرفتیم اونهم تو بهترین شهر این کشور که کرایه جایی مثل این خونه از سه هزار دلار کم نیست و صاحبخونه هم مثل پدرمون هست از همه نظر و گفته تا هروقت دوست دارین میتونین باشین ??

    6. امسال با اینکه اینقدر وسیله و کالاهای تجملی خریدیم و چقدر به خانواده هامون کمک نقدی کردیم اما خدا رو شکر نه تنها پس اندازمون کم نشده بلکه بیشتر هم شده یعنی اصلا بنظرمون هم نمیاد که حساب کنیم این خرجها رو ?

    ٧. قبلا فقط مینشستیم حساب میکردیم که چقد از درامدمون رو باید بدیم به کجا ولی الان فقط حساب میکنیم تو کدوم حساب چقدر داریم این درحالیه که من دیگه کار نمیکنم چون باید پیش دخترم باشم و شوهرم تنها کار میکنه ?‍??

    ٨. واقعا این مسئله که مردم به ادم ثروتمند بیشتر احترام میگذارن رو تو زندگیمون دارم میبینم در حدی که حتی پدر مادرهامون عموها دایی ها و بقیه فامیل تقریبا تو تمام کارهای مهم زنگ میزنن از ما مشورت میخوان در حالی که قبلا اونقد کسی به حرفمون اهمیت نمیداد ??

    ٩. با اینکه اینقدر پیشرفت داشتیم اما باز هم خداوند کارافرینهایی رو سر راهمون قرار میده و با ما اشنا میکنه که درامدها و زندگی و وقت ازادی که دارن ما رو متعجب میکنه و با کمال میل و با صمیمیت تمام راههایی که خودشون استفاده کردن که اون کسب و کار فوق العاده رو راه بندازن به ما هم یاد میدن کتابهایی که نوشتن رو رایگان در اختیار ما قرار میدن حتی بعضی رازهایی که تو کارشون دارن رو به ما میگن ??? که الان هم من و همسرم داریم رو اون ایده ها کار میکنیم انشاالله خیلی زود جواب میده

    ١٠. بعداز ظهرها میرم پیاده روی و درباره کارهایی که قراره در اینده انجام بدم و زندگی که در اینده خواهم داشت فکر میکنم و اینقدر حالم خوبه که بی اختیار تمام راه رو گریه میکنم و همینطور خدا رو شکر میکنم یعنی معنی واقعی تو اسمونها هستم رو درک کردم و خدا رو سپاسگذارم بخاطرش ??

    و کارهایی که قراره سال آینده انجام بدم

    ١. کسب و کار اینترتی که گفتم رو راه بندازم با درامد پونزده برابر درامد اولی

    ٢. خریدن اولین خونمون با پول نقد ??

    ٣. گرفتن شهروندی با راحتی تمام ?

    4. سه تا سفر به کشورهای مشخصی که تو ذهنم هست ?

    5. و دوتا هدف شخصی دیگه که انشاالله خیلی زود میرسم بهشون?

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      منیره رضوانی گفته:
      مدت عضویت: 3363 روز

      یه چیز جالب که یادم رفت بگم اینه که الان ناراحت شدن برام سخت شده ? یه روز داشتم با شوهرم سر یه چیزی بحث میکردیم و من که دیدم دارم بحث رو میبازم خواستم از اخرین حربه ام یعنی گریه استفاده کنم ? ولی هرچی تلاش کردم گریه ام نمیومد حتی نمیتونستم اخم کنم ?? اخر سرهم هردومون زدیم زیر خنده ? در صورتی که قبلا تو اون جور بحثها تا سه روز یا بیشتر قهر بودیم و من با اینکه اول ادای ناراحتی رو درمیوردم اما در اخر واقعا افسرده میشدم برای چند روز ولی الان اصلا نمیتونم وارد اون فضا بشم ? خدا رو شکر ?

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    نرگس شجاعی گفته:
    مدت عضویت: 3225 روز

    سلام به استاد عزیز و همه اعضا

    خدارو شکر میکنم که سال 96 سال خیلی پرباری برای من بود اول از همه من تونستم اولین خرید خودم رو از محصولات استاد داشته باشم و پکیج ثروت 3 رو تهیه کردم که بینهایت روی زندگی و دیدگاهم تاثیر گذاشت و حتی اعتماد به نفس تدریس نرم افزارهای تخصصی کارم رو پیدا کردم تونستم بعد از سالها رانندگی کنم و خدارو شکر که صاحب ماشین شدم.من سال 93 آزمون نظارت مهندسی عمران رو قبول شدم ولی نسبت به گرفتن مهرم و گرفتن نظارت ترس شدیدی داشتم در واقع اعتماد به نفس نداشتم که باز هم خداروشکر مهرمو گرفتم وسهمیه ام رو هم باز کردم.درآمدم نسبت به سالهای قبل خیلی بیشتر شد حتی جایی که کار میکنم بهم پیشنهاد شراکت داده شدو یه سفر خیلی عالی و طولانی رفتم که واقعا یکی از بهترین اتفاقات سال 96 برای من بود.و چیزی که خیلی برام مهمه آرامشی هست که دارم و ارتباطی که با خدا پیدا کردم و روز به روز هم به خودم نزدیکتر احساسش میکنم.و به لطف خدا سال 97 هم سال بی نظیری برای من خواهد بود چرا که ماشینو تبدیل به احسن میکنم و مهر محاسبات میگیرم و انشاالله برای دکترا اقدام میکنم و خونه خواهم خرید و چندین سفر خوب خواهم رفت و خدا رو هر لحظه و هر لحظه در قلبم خواهم داشت.وبابت همه این نعمت ها از خداوند عزیزم ممنونم.و همینطور از شما استاد عزیز که اینقدر نگاه من رو به خدا و زندگی تغییر دادید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
    • -
      fatemeh jahed گفته:
      مدت عضویت: 2854 روز

      احسنت بر شما دوست عزیز …

      این خیلی خوبه ک ب خدای خودتون نزدکتر شدین و احساس بهتری دارین …

      انشاااالله در سال جدید بهترین اتفاقها برای شما در حال رخ دادن باشه …

      موفق و ثروتمند باشد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    Parvinrmn گفته:
    مدت عضویت: 3875 روز

    دوباره یه آپدیت جدید از خدا ?

    خدایا شکرت

    ????????????????

    درست همین دیشب

    تصمیم گرفتم پیاده روی کنم

    توی هوای زیبای بهار ?

    داشتم فایل جدید رو گوش میدادم

    فقط روی خدا حساب باز کن

    یهو دیدم کنار یه مجموعه بزرگ نیمه ساخت هستم

    هیچ کس اونجا نبود

    تردد ماشین هم تک و توک بود

    من نگاهش میکردم …

    حتی تا عمق تاریکی هاشو ?

    و با خودم می گفتم

    من از اینجا نمیترسم !

    از کنار گذاشتن آدم هایی که احساسم را بد می کنند

    نمی ترسم !

    از نشدن های زندگیم

    از تنها بودن

    و…

    نمیترسم !

    یک لحظه به فکرم اومد ای کاش میشد

    یک سری نتایج زندگی ام را

    برای دوستان عباس منشی ام بنویسم

    تا انرژی بگیرند .?

    اما نمی دونستم زیر کدوم محصول

    کجا

    کاش یه قسمت به اسم “”تجارب من”” توی سایت بود

    صبح تا دیدم این فایل روی سایت اومده

    با کلی انرژی بلند شدم

    فایل هارو دانلود کردم

    نظرات رو خوندم

    و تصمیم گرفتم با کلی ذوق و شوق

    نتایجم رو براتون بنویسم

    ?????????????????

    96 برای من سال تغییرات اساسی و بنیادی بود !!

    میگم بنیادی واقعا بنیادی

    96 همین موقع هاش بود که

    با فایل نوروزی استاد کلی انرژی گرفتم و

    در حالی که تو بستر بیماری بودم

    (*که متاسفانه به خاطر باور های اشتباهم تا برج 5

    ادامه یافت …*)

    کلی آرزو های قشنگ کردم

    آرزو کردم امسال اساسی تغییر کنم

    امسال آزادی رو احساس کنم

    امسال از مسئولیت هام کم بشه

    و…?

    شاید این آرزو ها مقدمه ای بود

    که من از بودم توی شرایط بیماری احساس بدی داشته باشم

    و بخوام که تغییرش بدم

    برج 5 بود که

    دیدم من فقط دارم از پایه و اساس

    نابود میشم

    هم موفقیت هام کم رنگ شدن

    هم خیلی از فرصت های کم نظیر رو از دست دادم

    هم از کارم عقب افتادم …

    و هم کلی هزینه بیخودی دارم میکنم… ?

    شروع کردم به مرور باور های استاد

    تصمیم گرفتم دست از قربانی بودن بردارم

    تصمیم گرفتم دیگران رو از زندگیم و از ذهنم حذف کنم

    این طوری

    حس انتقام از بین میرفت و

    من قربانی نمی بودم و به کسی هم حس قربانی نمیدادم!

    تصمیم گرفتم پولم را

    صرف کار هایی کنم که حالم را خوب می کند

    عوض دوا و دکتر و کلی اسکن و ازمایش .‌. ??

    کم کم از بستر بیماری بیرون اومدم

    کمی به خودم رسیدم

    خودم رو به خاطر این همه وقت تلف شده بخشیدم

    و خیلی هارا که نبخشیدنشان

    حالم را بد می کرد

    بخشیدم .

    دومین اتفاق خاص بعد از اون و به فاصله کم

    این بود که

    قسمتی از شرک رو درونم نابود کردم

    نابود واقعی ?

    به خاطر ترس از آینده ای که

    شاید محتاج یک عده از خانواده میشدم

    مدتها به آنها باج عاطفی می دادم

    از خواسته هام می گذشتم تا آنها را بتوانم نگه دارم

    و آدم خوبه باشم

    و بعدا این آدم خوبه تنها نماند !!

    یک روز دیدم من هر چقدر هم خوب باشم باز هم تنهام

    و تنها کسی که تنهایم نذاشته خدا بوده

    پس با خودم گفتم

    مگر چه میخواهی

    که در خداوندی خدا نمی بینی؟?

    تو هیچ نیازی به آنها نداری

    خدا همه کار برایت می کند .

    این باور ها باعث شد

    من خیلی قاطع حرفم را به آنها بزنم و

    با آنها رابطه ام را کم رنگ کنم .

    و تازه بعد از آن بود که فهمیدم

    وااااو

    من چقدر خودم را بیخودی

    زندانی این و آن می کردم

    برایم مهم نبود

    آینده چه میشود

    احساس آزادی اکنونم را دوست داشتم

    احساس قدرتم را

    و به واسطه دوری از آنها

    بسیاری از بیماری ها ی جسم و ذهنم از بین رفت

    چون به وضوح میدیدم که

    در فلان امراض را گرفتن از هم پیشی می گیرند

    و

    با این کار قربانی می شوند و

    عدم اعتماد به نفسشان را این گونه جبران می کنند .

    باور نمی کنید چقدر حالم بهتر است …

    چقدر آرام شده ام . ??

    چقدر برایم بعضی رفتار ها خنده دار شده ‌‌‌‌.

    به عین میدیدم که

    برای بازسازی رابطه شان با من

    قربانی می شدند یا به من حس گناه می دادند

    ولی برای من دیگر نه تنها اثر بخش نبود

    که فقط میخندیدم به روز هایی که خودم این گونه بودم

    ان هم

    نا آگاهانه ?????

    باور نمی کنید چقدر راحت تر وارد رابطه ها می شوم

    بدون وابستگی

    چقدر از خود الانم لذت می برم

    با وجود اینکه شاید حتی خودخواه خطابم کنند

    یا به خاطر اینکه خود خواهی آنها را

    که میخواستند مثل آنها زندگی کنم

    پاسخ ندادم

    مرا احمق خطاب کنند …

    با وجود اینها من باز هم خیلی راحت می گویم

    حق با شماست ?

    و بدون بحث به هر ارتباطی که مرا کنترل می کند خاتمه

    میدهم .

    هر گاه احساس وابستگی می کنم

    دور خودم حصار می کشم

    و با خدا حرف میزنم

    تا یاد اورم که فقط اوست که لایق وابستگی و ستایش منه …?

    خیلی از روش های روتین برای رسیدن به خواسته هایم را

    که به شدت به من پیشنهاد می کنند

    با قدرت تمام پس میزنم

    چون میدانم خداوند میتواند هر آنچه من لازم دارم

    تا به خواسته ام برسم را

    به نحو شایسته و نه از راه های فلاکت بار

    و زحمت آور

    برایم فراهم کند … ?‍

    و دیگر دنبال و آویزان کسی نیستم که

    تنها نباشم

    و با دوستان زیاد احساس ارزشمندی کنم

    من حتی در تنهایی و خلوت هم با خودم احساس

    راحتی دارم.

    خدایا شکرت?‍?

    ?????????????????

    ? سومین و احتمالا بزرگ ترین اتفاق سال 96

    برای من :

    پدرم به تشخیص نا مطمئن پزشکان

    از 6 سال پیش

    دچار فراموشی شد

    دیدن او در این وضعیت ها

    که در کار های روزانه هم مشکل پیدا می کرد

    مرا آزار می داد

    من به شخصه تمام موفقیت ها و بزرگی های پدرم را

    به چشم دیده ام

    تا قبل از فوت مادرم او از بهترین های حرفه اش بود

    تصور اینکه روزی اسم مرا به خاطر نیاورد

    مرا نابود می کرد

    تمام 6 سال گذشته خواستم درمانش کنم

    تا همان پدر با اراده و کاردان گذشته ام بشود

    تا دوباره به او تکیه کنم

    اما این شاید بزرگ ترین اشتباه زندگی من بود …

    اگر چه تلاش های من

    باعث شد حال او روند رو به رشد بگیرد

    اما

    او به من وابسته شد

    و من 6 سال تمام زندگی نکردم ….

    این 6 سال تلاش برای من حکم آزادی ام بود

    اما انگار که چاه زیر پای خودم حفر می کنم

    هر روز تاریک و تاریک تر می شد

    از خدا خواستم کمکم کند پدرم را خوب کنیم !!!

    خوب کنیم !!!???

    فکر می کردم این خداست که نمیخواهد من خوشحال باشم

    فکر می کردم سرنوشتم مثل دختر کبریت فروش

    مردن در سرمای این زندکی است

    مثل کزت به شعله شمع گرم شدن و

    در سن کم مثل 70 ساله ها زندگی کردن است …

    پدرم به واقع بچه من شده بود .

    نه تنها پدر و مادر نداشتم

    بلکه یک بچه 7 و اند ساله بسیاااار یک دنده و راحت طلب

    هم داشتم….

    هم از پیر ها بیزار شدم هم از بچه ها …

    هم از بیماران … هم از سالم ها ..‌

    بعد از کلی گریه و زاری به درگاه خدا

    اتفاقات بد تر و بدتر رخ میداد

    پدرم عمل باز قلب کرد … و من بعد از اون جریان که مال 4 سال پیش هست

    تمام مدت حتی در خواب هم نفس هایش را می شمردم

    بعد از اون حالش بد تر هم شد

    و من باید نگران میبودم که او کار نا معقولی نکند

    تا جایی که تا سال گذشته

    من به مدت 4 سال اصلا نخوابیدم !!!!

    مثل ومپایر ها ?

    مگر به زور قرص های قوی

    از سختی این سالها به همین مقدار کفایت میکنم

    چون دوست ندارم حالم بد شود

    اما لازم بود بگویم تا بدانید از کجا به کجا رسیدم.

    خدا به جای اینکه پدرم را خوب کند

    مرا با عباس منش آشنا کرد

    فایل 8 عزت نفس پاشنه آشیل اول من در این موضوع بود

    بعد از سالها

    متوجه شدم که بیماری یک تصور ذهنی هست

    که میتونه با خواست خود شخص

    این تصویر ذهنی تغییر کنه

    باور نمی کنید

    بازم اشتباه رفتم ???

    باز هم تلاش کردم پدرم را وادار به تغییر کنم .

    فایل هارا برایش می گذاشتم .

    ساعت ها برایش از قوانین میگفتم .

    با او ریاضی و املا کار می کردم .

    و او برای یک روز حالش عاالی بود و تصمیم میگرفت تغییر کند …

    و فردایش دوباااره …

    این قضیه شاید صد ها بار تکرار شد …

    تا که فهمیدم او از این وضعیت راضی است

    و با قربانی بودن

    محبت می گیرد

    زندگی میکند و کارها هم که پروین انجام می دهد …

    یک روز به من گفت

    پروین اینقدر سخت نگیر

    زندکی مون خیلی خوبه که

    این در حالی بود که روی تخت دراز کشیده بود

    و فقط برای غذا خوردن و دستشویی بیرون می امد

    در حالی بود که دکترش گفته بود

    ایشون حالشون خیلییی خوب شده

    و در واقع از نظر جسمی هم مانعی نبود

    این حرف پدرم اندک گرمایی که از امید

    برای ساختن اینده ام داشتم رو

    به کل ازم گرفت‌….

    قشنگ حس کردم که بدنم یک دفعه مثل فوت کردن یه شمع خاموش شد …

    و من دیگه آینده ای نمی دیدم .?

    چون هیییچ نوری نبود…

    اینجا بود که متوجه اشتباهم شدم

    همش تو ذهنم این جمله از فایل 8 عزت نفس

    ریپلی می شد

    که اینجا همه چیز سلف سرویسه

    چرا نمیری غذا برداری برای خودت ؟

    چرا نشستی با حسرت به غذای من نگاه می کنی؟؟

    پر از خشم بودم

    خشمااااا خشمی که کارد میزدن خونم در نمی اومد????

    و همزمان انرژی جنگ و بحث با کسی نداشتم

    چون میدونستم هیییییییچ فایده ای نداره

    تنها کسی که آینده من براش مهم بود

    خودم بودم

    خود خودم

    فقط خودم !!!!!

    تصمیم گرفتم مسئولیت اشتباهمو قبول کنم

    خودمو ببخشم واسه حماقتم

    و

    از اون به بعد انرژی ام را صرف رشد خودم کنم.

    به خدا گفتم

    تو منو میشناسی

    تک تک این سالهارو هم دیدی و شاهد بودی

    من نمیخوام حرمت بشکنم

    من نمیخوام تا اخر عمر

    این جوری زندگی کنم

    نه راه رفتن نه دویدن فقط و فقط پرواز یادم بده

    و پدرم رو هم تمام و کمال به تو میسپارم

    میخوام به خاطر من

    همه چیییز رو درست کنی

    میخوام سال 97تو خلوت خودم با تو باشم

    مسئولیتی روی دوشم نباشه

    و حتی خونه تکونی و پذیرایی عید هم نداشته باشم

    اما همش به خوبی و خوشی ??

    واقعا همه چیزو سپردم به خودش

    و دل به دریا زدم

    * به حکم این که این دریا فقط شاه ماهی داره

    به حکم این که نمی بینی شباشو بی ستاره

    دل ما رفته به مهمانی

    به یک دریای طوفانی

    باید پارو نزد وا داد

    باید دل رو به دریا داد

    خودش می بردت هرجا دلش خواست

    به هر جا برد بدون ساحل همون جاست ..*

    “نقل قول از فایل 2روانشناسی ثروت 3”

    توی پیج اینستا عم یک جمله نوشتم و از اون روز

    همه چیز رو زیر و رو کردم .

    نوشتم

    ×××× هم اکنون کاری را آغاز کردم

    که می توانستم

    ده سال پیش آغاز کنم

    اماخوشحالم از اینکه 20 سال دیگه هم صبر نکردم!! ××××

    تاریخ زدم و

    ازون به بعد روشم رو تغییر دادم .?

    روی خودم کار کردم

    هر اتفاقی می افتاد میگفتم ایرادی نداره پروین

    صبور باش

    خدا کارشو بلده

    بابا باید مراحل تکاملش رو طی کنه.?

    خلاصه

    پدرم در کمال نا باوری من و شاید همه !! حدودا 1 ماه پیش ازدواج کرد

    با یک خانمی که

    بسیارر مهربون هست و خیلی خوش ذات

    قبل عید سه تایی خونه تکونی کردیم

    من کمتر

    چون نمیذاره من کار کنم ???

    و برای عید سفر رفتند

    و من ماندم و خدا ????

    و یک عید بدون خانه تکانی و پذیرایی

    و یک خواب آرام

    یک آرامش محض

    یک حس سپاس گزاری عجیب غریب

    یک امییییید بزرگ

    که دوباره وجودم رو گرم کرده ??????

    خدایا شکرت

    مهربونم شکرت

    خوش قلب من شکرت

    خوش غیرت من شکرت ?

    تو این مدت

    خودم رو خیلی شناختم

    منی که با خود غریبه بودم حالا کاملا اشراف دارم روی خودم .

    خداروشکر

    فهمیدم چی دوست دارم

    و دنبالش رفتم و به لطف خدا از همون اولش کلی

    انرژی از طریق اساتید گرفتم و تایید شدم.???

    سال جدیدم رو

    سال روابط نام گذاشتم ??

    تصمیم گرفتم امسال که رابطم با خودم و خدا خوب شده

    با آدم ها هم

    خوب بشم … بدون توقع عشق بدم

    دوستی های واقعی داشته باشم

    روابطم باعث حال خوبم بشه نه اینکه حس بدی به خودم پیدا کنم

    توی روابطم احترام کسب کنم

    که این چالش منه

    نه که منتظر احترام اونا بشم

    باید اونقدر خودم رو لایق بدونم که احترام رو بدون درخواست دریافت کنم

    تصمیم گرفتم با حداقل 100 آدم جدید

    آشنا بشم و باورم رو نسبت به اینکه آدم لایقی هستم

    بالا ببرم

    تصمیم گرفتم آدمهای سخت رو انتخاب کنم

    آدمهایی که از من از نظر اجتماعی بالاترند

    و البته حس خوب دارند !??

    و البته تصمیم گرفتم امسال که بالاخره متوجه شدم علایقم

    چی هست

    انقدر درباره اش مطالعه کنم و یاد بگیرم تا سال دیگه این موقع حرفی برای گفتن داشته باشم. ?

    این دوتا تصمیم خیلی بزرگ منه واسه سال آینده

    اما تصمیم دارم

    با آرامش بیشتر و تمرین روزانه به سلامتی و تناسب جسمی برسم

    تصمیم دارم کمی بیشتر به خودم برسم و

    کودک درونم رو دوباره زنده کنم

    تصمیم گرفتم سعی کنم همه کار هارا خودم انجام ندهم!!

    از خدا کمک میخواهم و وسیله ای که به من میدهد را

    قبول می کنم !

    برای من کمی سخت شده قبول کمک های دیگران ??

    تصمیم دارم باور های اشتباه ثروت رو درونم کشف کنم

    من باور بد زیادی درباره ثروت ندارم چون خدارو شکر

    همیشه خدا برایم رسانده است

    اما دوست دارم باور درست درباره درآمد زایی با هنر خودم رو

    ایجاد کنم و در آمدم رو خیلی خیلی بیشتر کنم .

    خیلی خیلی کاملا واضح نیست

    میخوام برسم به 3 برابر الانم . ??

    اینشالا به لطف خدای مهربون?

    برا هممون ??

    براتون آروزی سعادت و سربلندی و عشق و ثروت زیاد تر از نیازتون دارم . ?

    سلامم یادم رفت

    در انتها سلام منو بپذیرید ?

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      الهام گفته:
      مدت عضویت: 3410 روز

      سلام پروین جان

      واقعا لذت بردم از اینهمه عزم و اراده

      تبریک میگم بهت بخاطر این جهاد اکبری که در درونت ایجاد کردی

      شما و پدرتون هر دو بیمار بودید یعنی هم فرکانس بودید و هر دو زجر میکشیدید

      اما شما تونستید هدایت پروردگار رو ببینید و قدم در راه راست بگذارید راه کسانیکه به ایشان نعمت داده و نه گمراهان

      و قانون چقدر قشنگ عمل میکنه

      وقتی شما تغییر کنید در 99 درصد مواقع اطرافیان شما هم تغییر میکنند . تغییرات بنیادین شما بالاخره روی پدرتون هم تاثیر گذاشت

      بیماری از خانه شما رخت بربسته و شادی شوق رابطه عاشقانه با خدا رو میشه الان تو نوشته هاتون کاملا حس کرد

      من هم تجربیات شیرینی در مورد واگذاری همه امور جدیدا تو زندگیم اتفاق افتاده و کاملا درک میکنم حرفاتو دوست خوبم

      خیلی برات خوشحالم بهترینها رو برات آرزو دارم

      انشاالله سال 97 پر از اتفاقات عالی و رویایی باشه برات

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        Parvinrmn گفته:
        مدت عضویت: 3875 روز

        عزیزم ستاره جان

        ممنونم بابت تبریک صمیمانه ات که اشک من را از شوق جاری کرد ?

        واقعا

        واقعا

        واقعا

        شکر و سپاس خدایی رو که تک تک لحظه ها

        بودنش روحس کردم

        از اول تا انتها

        و به مدد خودش این لحظه هارو تونستم ببینم . ?

        همش با خودم فکر میکنم من دو ماه قبل از این حتی !!! فکر نمیکردم این شرایط را داشته باشم

        در بهترین حالت تصور می کردم

        پدرم را تنها گذاشتم و برای تحصیل به یک جای دور رفته ام

        حتی شده با رنج و مشقت زیااد

        ولی

        کار خدارو ببین

        ?

        ببخش بازم زیاد نوشتم از ذوق زیادمه

        واقعا به خاطر احساس خوبی که بهم دادی ممنونم ?

        و برای همه این احیاس خوب رو صمیمانه

        آرزو میکنم ??

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    محمد امین گفته:
    مدت عضویت: 3111 روز

    سلام

    من همیشه انسان ضعیفی بودم و فکر میکردم که مردم یا خانوادم باید برای من کاری کنند تا بتوانم پیشرفت کنم و همیشه دنبال جلب رضایت مردم و اطرافیانم بودم و البته که همیشه هم ناتوان بودم و یک جورهایی جزع انسانهای ناچیز برای همان ادمهایی که برای رضایتشان تلاش میکردم بودم ، تا اینکه در اینترنت در حال جستجو در زمینه های موفقیت و این موارد بودم که با نعمت بزرگی به اسم «گروه تحقیقاتی عباس منش» آشنا شدم ، با همان اینترنت ضعیفی که داشتم فایلی با نام «فقط روی خدا حساب کن» از استاد گرامی رو دانلود کردم و هر بار که گوش میدادم و تفکر میکردم در مورد جملات استاد آنقدر ذوق میکردم که ناخودآگاه اشکانم جاری میشد و دوباره و دوباره و دوباره آن را گوش میدادم ، شاید لحظه اول صد ها بار همان یک فایل را گوش دادم و در موردش تفکر میکردم و خانواده ی من بسیار مذهبی هستند اما تا کنون که 23 سال دارم نمیدانستم توحید واقعی یعنی چه و خیلی چیزهای دیگر را که قرآن گفته بود نشنیده بودم و نمیدانستم آنها را، خداروشکر که نعمتی به من عطا که که قدم به قدم و پله پله خودم را از شرک های خفیف ، شرک های مسجع دور کنم و به سمت توحیدی شدن قدم بر دارم ، جوری که هنگام نماز خواندنم تمام آدمهایی که فک میکردم باید برایم کاری کنند را با قدرت به زمین میکوفتم (در ذهنم) ، از تمام کارهایی که به نیت جلب رضایت آدمها انجام داده بودم از خدای بزرگ عذر خواهی میکردم و یک ذوق و انرژی عجیبی در من شکل گرفته بود ، هر بار که ادمهای بزرگ شده در ذهنم را در ذهنم به زمین میکوفتم انگار که یه انرژی ، یک قدرت عجیبی در من شکل میگرفت . هنوز هم هر وقت احساس میکنم که کسی در ذهنم در حال بزرگ شدن است همین کار را انجام میدهم و موقع رکوع و سجود نماز ، بار ها و بارها به زمینش میزنم و به خودم میگویم «فقط روی خدا حساب کن». البته هنوز مباحث جذابتری هست مثل «توحید عملی 1 و 2 و 3» که هنوز آنها را ندیده ام.

    از خدای بزرگ ممنونم که نعمت هایش (مثل استاد عباس منش) باعث شد تا از «غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ» کم کم خارج شوم و کم کم از شرک دور شوم و به توحید بیاندیشم ، پس از اینکه یکی یکی فایل های رایگان استاد را دنبال میکردم به این فایل رسیدم «دولت ها و ایجاد شغل !!! واقعا ؟؟؟» رسیدم و دیگر صد درصد مطمئن شدم که باید خودم کاری را ، ایده ای را شروع کنم و حتی منتظر دولت هم نباشم ، خب من خود را باور کردم و روی خودم کارها کردم تا اینکه کمی اعتماد به نفس یافتم واکنون دنبال ثبت ایده هایی که دادم هستم ، ایده هایی ک بسیار طرفدار دارد و تا آخر فروردین شرکتش را ثبت میکنم و این یکی از مهمترین اهدافم در سال 97 است ، اکنون که این متن را مینویسم درامد من صفر ریال است و و بسیار دوست دارم که سال بعد دوباره چنین توفیقی برایم ایجاد شود که بتوانم ثبت کنم کارهایی را که انجام داده ام در این سال خوب را ثبت کنم و حتما حتما امسال پایان تمام ناتوانی ها و ناکامی ها است برای من. در سال گذشته تونستم تمام کسایی که توی ذهنم بزرگ شده بودن و برای رضایتشون تلاش میکردم از ذهنم خارج کنم و فقط الله رو جای بدم و این یکی از بزرگترین موفقیت های من در سال گذشته بود و وقتی این کار رو تمرین و تمرین کردم بعد ها متوجه شدم همان کسانی که پشت سر من راجع ضعیف بودن من صحبت میکردند و انسانی ناتوان بودم در دیدگاهشان و یا من را نمیدیدند اصلا ، به انسانی تغییر یافته و موفق تبدیل شدم ، باورم نمیشد اما یکی دو نفر از این بزرگواران برای من پیامی فرستاده بودند که تو آینده ای روشن داری در صورتی که قبها من را اصلا نمیدیدند و خدا را شکر که کم کم از انواع شرک به خدای بزرگ و مهربان دور میشوم و هر چقدراز شرک دورتر و دورتر میشوم قدرتمند تر و قدرتمند تر میشم گویی که خدا هم من را تحویل میگیرد دیگر.

    از روز اول سال جدید که تصمیم گرفتم امسال کاری کنم که سالهای گذشته ام به زانو در بیان و دائم روی خودم کار کنم خیلی اتفاقات خوبی برام افتاده چه اجتماعی و چه از نظر کاری ، هنوز که نیمه های ماه اول هست پروژه هایی به من پیشنهاد شده که یک زمانی برای من رویا بود کار کردن در کنار کسانی که چنین پروژه هایی رو انجام میدن (برنامه نویسی) و فقط میتونم بگم خدایا شکرت.

    مدتها قبل وقتی استاد گرامی مسابقه ای رو طراحی میکردند من با خودم فک میکردم که چرا من در مسابقه شرکت کنم یا کلا چرا دیدگاهی قرار بدم ؟ و همیشه میگفتم بسیارند کسانی که از من بهتر مینویسن یا دیدگاه قرار میدهند و یا جواب سوالات مسابقه رو میدن، اما الان دیگه هر کاری کردم که ننویسم، نتونستم و چه نوشتم خوب باشه چه بد ، چه کم مرتبط یا نا مرتبط ، از الان به بعد مینویسم و یه جورایی من هم هستم.

    ممنون بابت وقتی که گذاشتین و خوندین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      fatemeh jahed گفته:
      مدت عضویت: 2854 روز

      احسنت بر شما جوان پر انرژی و سر زنده …

      اینکه خودت را یافتی و با تمام قدرت پا گذاشتی بروی ناتوانی و ضعفهایت و قدرت را درون خودت پیدا کردی این بی نظریه …

      از اینکه توانستی قدرت را از آدمهایی ک داده بودی پس بستانی و فقط روی خدای خودت حساب کنی و شرک نورزی و ب خدای بزرگت پناه ببری اینم بسیاااار فوق العاده

      اینکه تونستی اعتماد ب نفست را بالا ببری و استعدادهایت را شکوفا کنی و این جمع خدایی و توحید بپیوندی بسیاااار عالیست … و اینکه تمام اتفاقهای خوب داره تو زندگیت پدیدار میشه و بهتون پیشنهاد کاری داده میشه یعنی اینکه شما تو مدار ثروت ، توحید و یکتا پرستی قرار گرفتیه ای …

      بهترینها را برایتان آرزومندم از خدای متعال …

      خداوند پشت وپناهتان

      موفق ، شااااااد و ثروتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    آزی گفته:
    مدت عضویت: 3120 روز

    یادم است سال های پیش ترس هایی داشتم .

    ترس از تاریکی جن نمی دانم موجوداتی خیالی

    اما الان که فکر می کنم هر چه ترس بوده است رفته است و هر وقت به خاطرم می آید خنده ام می گیرد .

    این ترس ها شاید زمان خودش 10 سال پیش خیلی بزرگ بود اما بهر حال رفتند .

    هنوز هم می بینم ترس هایی است که می روند و وضعیت عادی می شود .

    این ترس ها کم رنگ تر می شوند جایش را به نگرانی و اضطراب می دهند سپس برای همیشه آرامش برمی گردد.

    شاید یکی از دست آوردهای مهم ما هر سال این باشد که روی ترس هایمان کار می کنیم ان را ضعیف تر می کنیم و به این ترتیب قوی و قوی تر و شجاع تر می شویم . اما حتی اگر کار هم نشود ترس ها می روند چون دروغ هستند و واقعی نیستند و از جانب شیطان هستند و اگر به خدا توکل کنیم ایمانمان بیشتر می شود و شجاع تر می شویم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  7. -
    وحید گفته:
    مدت عضویت: 3216 روز

    سلام خدمت همه دوستای گلم و استاد عزیز

    راستش من تو سال 96 بهترین اتفاق زندگیم بازگشتم به سایت بود.یعنی من تو 95 استاد رو شناختم ولی از 96 شروع کردم همه فایلا رو نگاه کردم.از همون اولین فایل تونستم یکی از بدترین عادتا کنار بزارم …تونستم به حس خوبی دست پیدا کنم…منی که همیشه مریض میشدم همیشه روابط بدی داشتم ، هیچ وقت نمیتونستم عادتای خوب رو توی خودم ایجاد کنم با عمل به اموزه های استاد تونستم هم به سلامتی بهتری برسم هم روابطم بهتر بشه…

    من امسال کنکور دارم و راستش تا چندماه پیش نمیدونستم چیکار کنم با هجوم امواج منفی دوستان و …هیچی یاد نمیگرفتم هر روز ناامید تر بودم .ناامید تر از قبل

    تا وقتی که با عمل به فایلای رایگان تونستم مسیر رو پیدا کنم .مسیری که به هدفم منتهی میشه یعنی قبولی در کنکور با رتبه عالی.

    من با کاکردن روی خودم تونستم منابع عالی رو پیدا کنم از ی راه باور نکردنی در صورتی که قبلش منابع خوبی نداشتم و انگار منابع خوب نمیومد جلو چشمام.فقط مونده بود پول بدم و اونارو بخرم …راستش من رابطه خیلی بدی با خدا داشتم حتی وقتی کنکور قبل رو قبول نشدم با خدا ی جورایی قهر کردم.ولی الان میدونم که مشکل از خودم بود که تلاش نکردم …من ی جورایی مثه اونایی بودم که بدون کار توکل میکنن.روی باور های توحیدیم کار کردم و خدا روشگر الان رابطم خیلی با خدا خوبه خیلییی :)…یعنی خدا از ی راهی این منابعو رسوند.یعنی اون لحظه اینقد خوشحال بودم که اشکام سرازیر شده بود…منی که اینقدر رابطم با خدا بد بود الان جوری عاشقشم که حد نداره…

    فقط میتونم بگم خدایاشکرت که منو هدایت کردی …

    یادمه تو اولین روزایی که قانونو تا حدودی درک کرده بودم مثلا بخاطر شکرگذاری هر روز غذاهایی که دوست داشتم گیرم میومد .اصلا باورش برام سخت بود

    و خداروشکر میکنم که تو این سن تونستم به این اگاهیا برسم

    هدفم تو 97 اینه که بهترین رتبه ای که میتونمو بدست بیارم و بتونم چنان زندگیمو متحول کنم که بتونم به پدرم که الان هیچ یک از حرفای منو قبول نمیکنه و حتی شرک داره با این که همه واجباتشو انجام میده کمک کنم….

    سپاسگذارم که سخنان منو خوندید///

    امیدوارم سال خوبی رو تجربه کنید دوستان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      Parvinrmn گفته:
      مدت عضویت: 3875 روز

      به رابطه صمیمیتون با خدا خیلی تبریک بهتون میگم .

      حالا که قانون رو میدونید

      راحت میتونید بگید که دلیل عدم قبولی قبلیتون

      خواستن و نخواستن خدا نبوده

      خدا هر چی بگی قبول میکنه

      اما این باور ماست که درواقع گفته ها و درخواست مارو از خداوند شکل میده

      آگاهانه روی درخواستهاتون کار کنید .

      به امید موفقیت و پیروزیتون

      منتظر خبر قبولیتون هستم ??

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      ابوالفضل اشرفی گفته:
      مدت عضویت: 2843 روز

      سلام دوست عزیز امیدوارم که حالت همیشه عااالی باشه

      منم یک دوستی دارم که واسه کارشناسی رتبه ی 23000 آورده بود ولی واسه کارشناسی ارشدش تصمیم گرفت بهتر از این عمل کنه و به گفته ی خودش با کمترین زمان و انرژی تونست رتبه ی 19 کارشناسی ارشد رو کسب کنه

      به دلم افتاد اینو براتون بنویسم امیدوارم که شما هم رتبه ی خوبی کسب کنید ? ?

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      نگار سلیمانی گفته:
      مدت عضویت: 3105 روز

      به خاطر قبولیتون از کنکور 97 با همچین رتبه‌ی عالی‌ای بهتون تبریک میگم.

      من نفر اول بودما?

      خدا میگه درخواست کن تا اجابت کنم

      همین

      پس موجود میشود

      شیرینیِ ما یادتون نره :)))

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      علی حیدری گفته:
      مدت عضویت: 3223 روز

      سلام دوست من

      خوندن کامنتت حس خیلی خوبی بهم داد

      چقدر خوبه که رابطت با خدای مهربون قشنگتر شده

      برای مطالعه از روش رمز گردانی استفاده کن، یادگیری بدون فراموشی

      یه جستجو تو اینترنت بکنی راهکارهاش میاد

      وقتی تو کنکور به یه رتبه خوب دست پیدا کردی بیا تو سایت بنویس تا منم تو خوشحالیت شریک باشم

      پیروز و سربلند باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    فرناز گفته:
    مدت عضویت: 3513 روز

    سلام سال نو مبارک برای همه بهترینها رو آرزو میکنم!

    اولش که سوال رو دیدم داشتم با خودم فکر میکردم جواب این سوال برای من چیه.راستش دستاورد سال 96 برای من کمی متفاوت وعجیب هست شاید نسبت به بقیه چون این سال برای من سال متفاوتی بود.برای اینکه درمورد سال 96 بگم باید کمی برگردم به عقب یعنی سال 95٫اواخرش.آخر بهمن ماه سال 95 دراثریک سری اشتباهات ما همه زندگیمون رو ازدست دادیم.ازنظر مالی به شرایط متفاوتی رسیدیم.پول/ماشین و…خیلی چیزهارو نداشتیم آخرین چیزی که از دست دادیم خونمون بود خونه ای که توش زندگی میکردیم.جالبه اون روز دقیقا همون روزی بود که جلسه 9و10 راهنمای عملی اومد روی سایت.دوره ای که من خودم هم نمیدونم اون زمان برای چی خریدمش.بعد از از دست دادن خونمون وارد شرایط متفاوتی شدیم. شرایطی که کمی خاص بود چون من همیشه تو رفاه کامل بزرگ شده بودم همیشه همه چیز داشتیم وهمه چیز عالی بود ولی الان متفاوت ازقبل بود.اولش من خیلی زیاد نگران بودم که حالا که ما پول کافی برای داشتن خونه نداریم یا خونه نداریم چی میشه.ما خیلی چیزها ازدست دادیم ولی ازهمه بدتر برای من خونه بود.تو اون روزهای متفاوت مهمترین دستاوردی که من داشتم ایمان بود.چیزی که هیچ وقت انقدر واضح تجربش نکرده بودم.سپاسگزاری بود.باوجودیکه اولش من هم ناراحت ونگران شدم ولی خیلی سریع تونستم توجهم رو کنترل کنم وبذارم روی چیزهایی که همون موقع داشتیم خانوادم سلامتی وخیلی موارد دیگه.اون موقع من ازنظر مالی بسیار متفاوت از قبل بودم ولی خیلی زیاد ایمان داشتم انگیزه امید احساس خوب وخیلی موارد دیگه.من خیلی زود تونستم به احساس کمی بهتر برسم ویادبگیرم که ما تنها نیستیم خدا رو بیشتر باور کنم وتمام نعمتهایی که داشتیم وداریم.اولش من نگران این بودم که کجا بریم وچکار کنیم.یکی از آشنایانمون یک ماه خونش رو به ما دادن بدون هیچ هزینه ای وما توش تونستیم زندگی کنیم.بعدش شرایطی فراهم شد که ما تونستیم با شرایط مناسب یه خونه خارج از شهر بگیریم وبتونیم وسایلمون روبذاریم و اینکه خونه مادربزرگم هم بود.ایشون فوت کردن ولی خونشون هنوز هست با تمام وسایل.یکی از دوستان مادرم یک طبقه از خونش با کلیه وسایلش رو دراختیار مادرم قرار داد بدون هیچ پولی.و ما حتی یه روز هم بدون خونه بودن بهتر بگم حتی یک ساعت رو هم نچشیدم.بزرگترین ومهمترین دستاوردوچیزی که من سال 96 داشتم این بود که ایمانم قویترشد بیشتر از پیش خدا رو تونستم باور کنم.توی جمع توی تنهایی.بطور واضح ومحسوسی هم هدایتها وحمایتها ودستان خدا رو دیدم.روزی که من نگران این بودم که حالا که ما خونه نداریم وشرایط متفاوته چکارکنیم وخیلی ناراحت بودم دقیقا همون روزآقای عباس منش فایل مربوط به خونه سابقشون رو گذاشتن واینکه رویاهات رو باور کن.یعنی اتفاقیه؟هدایت وحمایت خدا از این واضحتر؟داشتن احساس خوب احساس سپاسگزاری ولذت ایمان صبر وهمه چیزهای خوب تو روزهای عادی داشتنش شاید به چشم نیاد ولی وقتی تو شرایط متفاوت قرارمیگیری میفهممی که بزرگترین دستاوردهای زندگیت هست که بهت قدرت میده با تضادی که برخورد کردی ببینی چی میخوای خواسته هات رو بزرگتر کنی ایمانت روبیشتر کنی خودت وخدا روبیشتر باور کنی احساس بهتری داشته باشی احساس لذت سپاسگزارتر باشی.احساس سرزندگی وشادابی داشته باشی فارغ از هرچیزی که توی زندگیت هست ونیست واینها هستن که بهت اجازه حرکت بیشتری بهت میدن.نمیتونم بگم سال 96 برای من بهترین سال زندگیم بود چون من سالهای پر از نعمت وفراوانی زیادی رو تجربه کردم واین سال قابل مقایسه با قبل نبود ولی بطور قطعی میتونم بگم متفاوترین سال زندگیم بود.سال سرشار ازایمان.شاید ازنظر مالی مثل قبل نبود ولی این تضاد باعث شد من خیلی موارد درونی رو یادبگیرم آرامش بیشتری رو تجربه کنم انقدر که اطرافیانم هم بهم میگن.قبلا کمی ریزش مو داشتم ولی الان بقیه بهم میگن چقدر عالی شدی چون خیلی آرامش داری واین صرفا به خاطر این که قدرت خدا وخودم رو بیشتر باورکردم.یادگرفتم بیشتر روی خدا حساب باز بکنم.شرایطی پیش اومد که کسی میتونست کمکمون کنه که خونمون رو ازدست ندیم ولی این اتفاق نیفتاد ومن هم به خودم گفتم مرسییییی خدا میخوای فقط روی خودت حساب باز کنم. نمیتونم بگم که صد درصد ایمانم عالی شده وهیچ ایرادی ندارم ولی میتونم بگم خیلی عالیتر وبهتر از قبل هستم وبسیار احساس خوبی دارم واین به خاطر عوامل بیرونی نیست به خاطر اینه که دارم روی خدا تکیه بیشتری میکنم.اینها مهمترین نتایجم بود در سال96٫ایمان سپاسگزاری صبربا امید دیدن زیباییها تقویت اعتماد به نفسم و…ویه موضوع دیگه اتفاق به ظاهر بد ولی نتایج خوبی هم داشت مثلا خود به خود خیلی روابطمون با بقیه کمتر یاقطع شد.فرصتی برام فراهم شد که چند ماه اول بتونم عالیتر روی باورهام کار کنم مثلا تلویزیون رفت وآمد وخیلی موارد حاشیه ای نداشتیم.این اتفاق باعث شد خیلی ازوابستگیهام(نه دوست داشتن)رو نسبت به خیلی آدمها یا حتی محله وخیابون خاص ازدست بدم.تو خیابان وشهر جدیدی برم وخودش به جور مهاجرت بود وباعث شد با موارد جدیدتری آشنابشم.احساس میکنم کمی بزرگتر شدم.

    درمورد نتایج دیگه تا جایی که یادم میاد مینویسم:

    بعد از تضادی که برام پیش اومد من تصمیم گرفتم مهارتی رو یادبگیرم وخواسته های جدیدی داشتم.خدا هم حسابی حمایتم کرد.خیلی اتفاقی من رو با استادی آشنا کرد که من اصلا نمیشناختم ایشون رو واز ایشون مشاوره گرفتم برای اینکه ازچه دوره ای استفاده کنم ایشون به من معرفی کردن.حتی خودشون هم به من گفتن که اگر سوالی هم داشتی من میتونم بهت کمک کنم.بعد که دوره ها رو میخواستم نهایتا دوتا میخواستم واون موقع فقط هزینه یکیش رو داشتم ولی شرایط عالی برام بوجود اومد تخفیف خورد ومن نه تنها این دوتا بلکه 4تا دوره رو خریدم اون هم به صورت عالی که من اصلا نفهمیدم پولش چطوری جور شد

    روی بعضی ترسهام پا گذاشتم وبهش غلبه کردم

    1٫کاری رو میخواستم انجام بدم ولی میترسیدم وقتی بقیه دیدن مشتاقم ولی میترسم خودبه خود من رو توشرایطی قرار دادن که من اون کار رو انجامش دادم وبر ترسم غلبه کردم

    2٫مهارتی رو که داشتم یاد میگرفتم تمرینات رو عالی انجام میدادم ولی دوست داشتم تمرینات عالیتر هم انجام بدم میترسیدم نتونم وخوب نشه ولی بر ترسم غلبه کردم واتفاقی که افتاد این بود که استاد هم کارم رو به عنوان کار عالی انتخاب کرد وبه بقیه نشون داد

    3٫مدتی بود حس درونیم میگفت تو عقل کل شرکت کن ولی من جدی نمیگرفتمش واینکه به این فکر میکردم شاید نتونم خوب از پسش بربیام ولی انجامش دادم ونتیجه هم عالی شد اون هفته برنده شدم

    4٫کاری رو بهم پیشنهاد داده بودن که انجام بدم ولی من میترسیدم نتونم وازعهدش برنیام ولی با وجود ترسم انجامش دادم ونتیجه هم عالی شد تازه کلی هم تحسین شدم.

    5٫فکر میکردم مهارتی که باید یادبگیرم سخته ومن نمیتونم انجامش بدم ولی تا اینجای کار عالی بوده وخیلی هم مورد تحسین بقیه قرار گرفتم که خیلی خوبه

    موارد زیادی هم هست از نظر مالی

    وقتی هدفگزاری کردم که درآمدم به مبلغ خاصی برسه رسید حتی موضوع جالب این بود که یکی از اطرافیانم که مدتها بود ندیده بودم اومدن به دیدن ما به من عیدی دادن.اون هم تو ماه آذر!گفتن عیدی سال قبل.همیشه هرچی که خواستم به اندازه ایمانم برام فراهم شده وخوشبختانه باهرمیزان ثروت بسیار لذت بردم وهمه منابعی که برای کارهام یا وسایلی که لازم داشتم فراهم شده.خدایا شکرت. بیشتر چیزهایی که یادم میاد رو با تخفیف خریدم.هدایا وعیدی خیلی خوبی گرفتم!همش یادم نیست ولی مثلا چندماه قبل یه کاپشن خیلی خاص رو دوست داشتم که اون مدلی که دلخواهم بود رو ندیده بودم یه حسی بهم گفت برو فلان سایت وبازی فراوانی رو انجام بده رفتم دیدم اون کاپشن رو باخودش برام گذاشته تو کالاهای انتخابی.تازه 50 درصد هم تخفیف خورده بود.هوس یه جور شکلات هم کرده بودم وقتی اون کاپشن رو آوردن شکلاتی که من دوست داشتم هم به عنوان هدیه روش بود.تازه وقتی هم خریدمش کمی هوا گرمتر شده بود من هم به خدا کفتم یکمی هوا روسرد کن که من کاپشنم رو بپوشم هوا سرد شد تازه باورن هم اومد.این موضوعی که گفتید درمورد غذای دلخواه خیلی زیاد تجربش کردم. همون غذایی که دوست داشتم رو خوردیم.دوست داشتم تناسب اندام عالیتری داشته باشم وروش کار کردم وبسیار هم نسبت بهش متعهد بودم وعالی انجامش دادم.وقتی بازی فراوانی انجام میدادم هم نعمتهای زیادی وارد زندگیم شد وهم پیشنهادات کاری عالی هم داشتم. درمورد یه موضوعی دوست داشتم اطلاعات داشته باشم و هیچی درموردش نمیدونستم فرداش یه شخصی که من نمیشناختمش من رو تو یه کانال تلگرام اد کرده بود که دقیقا درمورد همین قضیه بود.سردردم رو که همیشه عادت داشتم با قرص خوب کنم بدون قرص خوب شد راستش خیلی موارد دیگه هم هست.روابط عالیتر وفوق العاده تری رو تجربه کردم ومیکنم هم با خودم هم با خدا هم با اطرافیانم.خیلی بیشتر یادگرفتم که خودم رو مسئول حال خوبم ومسئول زندگیم بدونم ونتایج هم عالی بود.وقتی شروع کردم همیشه دوست داشتم روی عزت نفس و عشق مودت کار کنم درکل روابط هم با خودم هم با دیگران.الان مهمترین رابطه که یادگرفتم اینه که روی رابطه با خدا کارکنم.اولین جلسه آفرینش که خریدم جلسه 9بود.تو یک هفته یک میلیون عیدی گرفتم.بعدش فایلهای سه برابر کردن درآمد رو دیدم ودرآمدم به میزانی که دوست داشتم رسید وبا بخشی از اون دوره راهنمای عملی رو خریدم.با اطلاعات این دوره وفایلهای رایگان تو عقل کل برنده شدم وچند جلسه آفرینش رو خریدم تو جلسه 10 تمرینی بود که برید رستوران ومن هم رفتم ده برابر اون پول وارد زندگیم شد ومن بعدش تونستم بقیه آفرینش رو هم بخرم.من اجازه دادم که خدا هدایتم کنه وخودش راهنماییم کنه احساس میکنم دارم عالی پیش میرم.من سال 96 رو سال پایه ای برای زندگی بهترم میدونم برای همین هم مهمترین دستاوردهاش رو ایمان میدونم.سالی که روی احساس لیاقت وعزت نفسم کار کردم ومیکنم وبسیار احساس فوق العاده وبهتری دارم وخیلی خوشحالم به خاطر این قضیه.

    درمورد سال 97 من خیلی خواسته وهدف دارم و دارم روشون کار میکنم وبرنامه ریزی میکنم.همین الان درمسیرشون هستم ولی دوست دارم فعلا درموردش نگم.فقط درمورد شروع سال دوست دارم بگم. من یه چیزی رو دوست داشتم بخرم تخفیف خورده بود من تجسم میکردم که دارمش یکی دوساعت قبل از سال تحویل دیدم که دوباره تخفیف خورده دیگه به خودم گفتم که من حتما میخوامش وقتی تجسم میکردم که دارمش فقط یه ایده میومد تو ذهنم درخواست از پدرم.کاری که خیلی هم برام سخت بود.ولی این کار رو انجام دادمش و نتیجه هم عالی بود.دقایقی بعد از سال تحویل من به اولی خواسته امسالم رسیدم وسال اینطوری برام شروع شد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      رضا عطارروشن گفته:
      مدت عضویت: 3870 روز

      سلام دوست توانمندم

      سال نو شما مبارک باشه

      سالی که مطمئنا نوتر از سالهای دیگر خواهد و بود و شما در این سال مسیر موفقیت خودت رو ادامه خواهی داد

      نوشته شما برای من خیلی مفید بود

      همیشه با خودم فکر میکردم که یه فردی که پولداره ایمانش به چه صورته

      اگه نداشته باشه چی؟

      ایمانش چی میشه

      و نوشته شما پاسخ رو به من داد که ایمان در وجود همه هست و به محض نیاز فعال میشه

      خیلی خوبه که گاملهای کوچک برداشتی از ایمانت لذت بردی و احساست رو خوب کردی

      خداوند در قرآن وعده امتحان انسان به کسر مال رو داده و در نهایت وعده پاداش عظیم به صابرین رو داده

      شما با صبر بر این کسر مال پیروز شدی

      درسته که مال و ثروت رو از دست دادی اما ایمانی رو صاحب شدی که صدها برابر اون ثروت رو برات میسازه

      تجربه های مشابه شما رو داشتم و خیلی برام جالبه که وقتی آدم به یه خواسته ای میرسه یا اتفاقی در زندگیش رخ میده که مطمئنه دست خداونده بوده و نقش خداوند در اون جریان پررنگه تازه متوجه میشیم که باز رودست خوردیم

      خدا بازم ساده از چیزی که ما تصوی میکنیم به ما کمک میکنه

      یه عبارت رو سالهاست در ذهنم ساختم

      خدا هرگز دیر نمیکند

      یادم نیست چطور شد این عبارت رو به کار بردم ولی مطمئنا هدایت الله بود

      و همین اسم رو برای دوره آموزشی درباره شناخت و ارتباط با خداوند قرار دادم وبه لطف خدا نتایج خوبی رقم خورده

      در نوشته شما بارها به وضوح دیدم که خداوند هرگز دیر نمیکند

      تبریک میگم به شما دوست خوبم و آرزومند موفقیت های روزافزون شما هستم

      تمام دوستانی که در این سایت دور هم جمع شدیم قصد مشترکی داریم و اونم اینه که فراوانی بیشتری از سوی خداوند را در جهان جاری کنیم

      که خداوند قادر مطلق است

      در پناه الله مهربان باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        فرناز گفته:
        مدت عضویت: 3513 روز

        سلام!از شما ممنون وسپاسگزارم که دیدگاهم رومطالعه کردید.نظراتتون عالی بود.ممنونم!درمورد ایمان من برای این گفتم که مهمترین دستاوردش سال قبل برام بود چون فکر میکنم بطور عملی تجربش کردم ونمودش توی احساسم وواکنشهام بود.حرف وآگاهی صرف نبود. آگاهی ودانایی بیشتری رو فهمیدم تبدیل به ایمان شد.تبدیل به احساس آرامش سپاسگزاری شادی ولذت بدون توجه به موارد فیزیکی احساس خوب به خاطر داشتن فکرهاوباورهای عالی وهمه اینها بطور واقعی باعث شد توی زندگی هم بهش عمل کنم بطور عملی بود نه صرفا آگاهی.برای همین برام ارزشمنده.من اصلا ناراحت نیستم وصرفا به شکل یه تجربه بهش نگاه میکنم تضادی که باعث شد من قدرتهای وجودیم خدا وخودم روبیشتر باور کنم وآرزوها وخواسته های بزرگتری داشته باشم.الان شرایطمون کمی مناسبترهست.داراییهای اصلی من درحال حاضر ایمان انگیزه صبرباامید یک عالمه شورواشتیاق هست.ومطمئنم روزهای عالیتری درراهه.درمورد کسر اموال و…بقیه که گفتید جالبه داشتم بهش فکر میکردم و برای همین هم گفتم صبر باامید چون اصلا منظورم تحمل کردن وگذروندن نیست.واقعا صبر با امید هست.چه اسم زیبایی رو برای دورتون انتخاب کردید.وفکر میکنم موضوعی هست که خیلی اوقات من فراموشش میکنم.کمی عجله میکنم.خیلی ممنونم که این موضوع رو بهم یادآوری کردید.مثلا یه موردش که خدا هرگز دیرنمیکند که گفتم زمانی بود که بااستادی که گفتم آشنا شدم.من رفته بودم یکی از اطرافیانم رو تو محل کارش ببینم همون روز همون موقع ایشون اونجا بود.تازه کلاس هم داشتن.هنوز کلاسشون شروع نشده بودوزمان خوبی برام فراهم شد که من تونستم باهاشون حرف بزنم من خودم هم نمیشناختمشون همون کسی که رفته بودم ببینمشون بهم گفتن حالا که اومدی ازایشون بپرس.درزمان مناسب در مکان مناسب بودم وعالی بود.باز هم ازتون ممنونم وهم برای شما وهم بقیه دوستان بهترینها رو آرزو میکنم!

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    سوسن سادات اوی گفته:
    مدت عضویت: 3158 روز

    سلام عرض میکنم خدمت دوستان هم فرکانسم وهمینطور خدمت استاد عزیز

    خوشحالم ازینکه این مسابقه رو گداشتید استاد واقعا زیرکانه بود این مسابفه ی شما چون من به هیچ وجه دقت به اتفاقای خوب زندگیم اونطوری که باید نمیکردم واین مسابقه ی هوشمندانه ی شما باعث شد مروری کنم تو اتفاقایی عالیی که در سال گذشته داشتم

    اولین چیزی که برام مهمه میدونید چیه؟اینکه استاد فرموده بودن که نکات عالی و مثبت وخواسته هاتون خیلی ارام و بصورت ی نسیم ملایم اومد تو زندگیم ومن همیشه فکر میکردم بابد خیلی داردار دور دور باشه ،جالبه که خیلی نامحسوس وارد زندگیم شدن اولین چیزی که برام جالبه اینکه من ی سالن ارایش در خیابان دربند دارم که اجاره کردمش سال گذشته سالنم در یک مکان دیگه بود ساختمونی که درش کار میکردم بسیار نا امن و خطر ناک بود و اینکه کسانی که توش کار میکردن واقعا بی انضباط تو پرداخت شارژو موارد دیگه بودن من اون موقع بسته های اموزشی که از سایت خریداری کرده بودم رو هر روز صبح از تو ماشین گوش میدادم و تو سالن هم تا پرسنلم بیان مدام گوش میدادم و الان که استاد این برنامه جالب رو برامون تدارک دیدن متوجه میشم که چقدر آرزو داشتم به هیچ عنوان مشکلات ساختمان گریبانگیر من نشه و دلم میخواست اسیبی نبینم و ی جوری اوضاع کارم بهتر بشه ،یادمه خیلی عالی ی شب که منزل بودم یکی از کسبه ی محلمان که اقای محترمی هستن و با همسرمم صمیمی هستن با منزل ما تماس گرفتن و خواستن با خودم صحبت کنن ایشون گفتن خانم فلانی ی اپارتمان دم مغازه خالی شده که بسیار برای کار شما مناسبه و نزدیک به منزلتون هست صاحبش گفته اگه من براش مشتری پیداکنم کلی هم تخفیف میده بهم خلاصه من دیدم اونجارو و خیلی خوش اومد این مورد خیلی برام عالی بود بدونه اینکه سعی و تلاشی کرده باشم ازم دعوت شد بیام تو ابن سالن که روبروی منزلمم هست میبینم واقعا بی درسر ازون ساختون قبلیم اومدم بیرون و جایی به مراتب بهترو گرفتم ،درجریان شلوعی مملکت بودید یا نه نمیدونم ولی چون خواسته ی قلبی من این بود که کوچکترین ترسو نگرانی تو زندگیم وارد نشه با ووجود اینکه سالنهای ارایش خانوما مرکز شایعات و اطلاعات بروز هست ولی باور کنید کوچکترین اخباری به گوش من نمیرسید و برام خوشایند بود خیلی زیاد

    ی اتفاق جالب دیگه اینکه بعضی از مشتریایی که سالهای زیادی لطف میکنن و به سالن من تشریف میارن اخلاقای خیلی بدی دارن ازقبیل وسواس های زیاد و چونه بزن زیادو ایرادگیرو خلاصه منفی باف و ..اینا دوباره به سالن من مراجعه کردن اول تا زنگ میزدن پرسونلم با نگرانی میگفتن که همون فلانی هستش که اذیتمون میکنه ولی من مطمئن بودم ایشون یا برنامه ای پیش میاد که نتوونه بیاد سالنم یا اینکه اگه میاد مطمینم رفتارش بطور شگفت انگیزی تغییر کرده و دوست داشتنی شده

    بچه ها تو سالن میگفتن مگه کوچولوهستش که بگیم بزرگ شده و عاقل؟منم میگفتم اگه همون باشه نمیتونه بیاد سالنم باورتون نمیشه خداشاهده چنتایشون مدام زنگ میزدن و وقت میگرفتن ولی هرکاری میکردن نمیتونستن بیان سالن کاری پیش میومد براشون یا هزار دلیل دیگه ووقتی که ی نفرشون میومد خداروشاهد میگیرم رفتارشونو میدیدم که کلی تغییرات کرده که بچه ها شگفت زده میشدن والان از بهترینای سالنم هستن واز دوستان خیلی خوبم شدن

    حتی تو پرسونلمم هرکدوم بار منفی ریادی داشتن بنا به دلایلی نمیتونستن بیان پیشم

    خوشحالم ازینکه با تغییراتی درونه خودن تونستم کنترلی رو زندگی بیرونیم داشته باشم واقعا عجیب بود که ادماییکه پولی بابت زحماتیکه براشون میکشیدم نمیدادن و بزور میدادن انقدر جالب که تمام پولشونو میدادن و به بچه ها هم شیرینی میدادن یکی دیگه اینکه من پرایدی دارم که قدیمیه و معاینه فنی هم نداره ولی از جاییکه فعلا منزلی که درونش هستم پارکینگ نداره دوست نداشتم ماشین رو عوض کنم و بهترش رو بگیرم ولی ازون ورم از این ماشین خسته شده بودم

    اولین روزی بود که قانون افرینش رو خریدم که تمریناتی داده بودن استاد تو اخر قسمت یک که سناریو بنویسم هر روز صبح منم صبح فردداش که داشتم سناریومو مینوشتم خودمو تو ی ماشین بهتر تصور کردم و واقعا حسمم عوض شد

    داشتم کار انجام میدادم که برادر بزرگم تماس گرفت که بیا 206 منو بردار من دارم ی ماشین دیگه میگیرم و هر وقت پرایدتو فروختی پولی بده و تموم

    خداشاهده شبش که ماشین رو برام اورد خیلی لذت بخش بود برام و کلی نتفاوت با پراید بودو زیباتر

    البته خیلی اتفاقای خوب دیگه ای برام رخ داد که نمیشه همش رو نوشت

    ولی وقتی ما خودمونو عوض کنیم خیلی جالب اونجیزاییکه دوستشون داری به سمتت سرازیر میشن و اتفاقای بدی رو که نمیخواهیشون از زندگیت بطور کامل میرن

    من قانون افرینش رو خیلی توسیه میکنم بگیرید تمریناتش عالیه و موقعی تونستم بخرمش که تو جی میلم پیام اومد که برنده شدم و میتونم از تخفیفاتش استفاده بکنم

    واقعا استاد مهربام ازتون ممنونم و ازته دل میگم هرمبلغی که بالت محصولاتتون دادم رو از خداوند میخوام که برکت زیاد بده تو مالتون

    خدانگهدارتون مطمئنم که با خبرای خوبتر حتمامیام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  10. -
    میلاد کارگر گفته:
    مدت عضویت: 3639 روز

    سلام و درود فراوان به هم فرکانسی های عزیزم در گروه صمیمی عباس منش و تبریک سال جدید ، سال تحول مجدد

    بزار بگم اصلا من تو چی وضع و احوالی بودم و چی شدم؟

    من با تلاش یا اصلا بگم به راحتی که اصلا متوجه نشدم و به صورت بدیهی که ناخوداآگاه از قانون استفاده میکردم از مبلغ جزیی و کم به ثروت حدود 300 میلیون در عرض دو سه سال رسیدم و به بدلیل اینکه یک سری باور هام مشکل داشت دچار افرادی شدم که کلاه برداری ازم شد و اوایل همه اش دنبال مقصر و چیزی بیرون از خودم میگشتم غافل از اینکه خودم انتخاب کرده بودم که در چه فرکانس و مداری باشم و این پافشاری من در به گردن انداختن مشکلات و مسائل در یک چرخه معیوبی شدم (که استاد چندین بار در دوره ها یادآوری کردند بودند ) و کلاه برداری های ادامه پیدا کرد از من و رسیدم به صفر چه عرض کنم زیر صفر (یادآوری قانون: احساس بد مساوی با اتفاقات بد) و برای گرفتن طلب ام دنبال طلب کار بودم که فراری شده بود و اصلا دیگه پولی برام نمونده بود و از این شهر به اون شهر با قرص و فروختن تمام وسایل هایم … و نهار و شام رو با نون خشک سر میکردم به مدت یک سال.

    تازه من کارمند بودم (البته خودم رو دارم آماده میکنم که برای استقلال مالی که میخواهم استعفا بدم) و مرخصی یک ساله گرفتم بدون حقوق و اصلا یک اوضاعی!! همه رو به دید افراد بد و … میدیدم . خلاصه سرتون به درد نیارم تا اینکه سال 94 در یوتیوب دنبال یک موضوع دیگه ای بودم که با فایل استاد در مورد قانون جذب در قران اشنا شدم و اصلا سرم سوت کشید که چه آگاهی های در قران بوده و من در جهل بودم (اب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم / یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم ) در حالی که من از سال 84 الی 94 کتاب های موفقیت رو دنبال میکردم ولی به دلیل اینکه ایمان به آن نداشتم عمل نمیکردم و فقط به عنوان یک مطلب قشنگ انگیزه ای موقت داشتم. ولی سال 94 چنان تحولی در من ایجاد شد که از آن زمان تاکنون روزانه ، فایل های استاد رو گوش میکنم و میبینم.

    و از سال 94 تا 95 برای شکستن باور های اشتباه ام فقط و فقط روی فایل های رایگان ، شبانه روز کار کردم تا بیس و پایه ام رو بسازم برای باور های قررتمتد کننده و قدرتمتد کننده تر البته از همین جا دارد از خانم فرهادی عزیز با توجه به حجم تماس های زیاد که هر بار با تماس هایی که داشتم به مدت زیاد با حوصله راهنمای بسیار خوبی برام بودند،تشکر فراوان نمایم.

    و اما سال 96 ؛برای تغییر در اتفاقات و شرایط ام ، باور هایم رو باید تغییر میدادم و یکی از اتفاقات مثبت من این بود که شروع کردم به تهیه بسته قانون آفرینش که بسیار فوق العاده بود و با انجام تمرینات آن به اعتماد به نفس مثال زدنی و آرامش خاصی رسیدم.

    و بعد از آن دوره فوق العاده راهنمای عملی دستیابی به رویاها رو تهیه نمودم که هر فایل اش رو صد بار گوش میدم تا جزیی از باور ام بشه و نکته برداری میکنم و با صدای خودم ضبط میکنم و شب قبل از خواب توی گوش ام هست اش تا وقتی بیدار بشم و این جزیی از زندگی ام شده. و واقعا استفاده کردن از این دوره ها معجزه ای در زندگی ام بوجود آورده که کمترین نتیجه اش اینه که از هر لحظه زندگی ام دارم لذت میبرم و واقعا حظ میکنم بدون اینکه نگران چیزی باشم .

    نکته مثبت دیگر سال 96 این بود که پرونده طلب ام که حدود سه سال طول کشید و هر روز امروز و فردا میشد با وجود اینکه طرفی که کلاه برداری ازم کرده بود اعتراف کرده بود ، خود قاضی پرونده باهام تماس گرفت و گفت پرینت بانکی ات با تاییدیه بانک بیار و هفته بعد اش رای نهایی رو صادر کرد با رای ای که خودم باور ام نمیشد اینقدر کاملا به نفع ما باشه با قاطعیت تمام .

    اتفاق دیگر سال 96 اشنایی با کسی بود که در حوزه خودش حرف اول ایران رو میزنه و وقتی برای تقویت باور هایم در مورد ثروت و ثروتمندان ، وقتی برای اولین بار ملاقات اش کردم مجذوب حرف ها و دیدگاه های من شد و الان شدیم دوست بسیار صمیمی . اتقاق بسیار مثبت دیگر این بود که البته اواخر سال 96 بود ، برای فعالیت در این حوزه که نیاز به سرمایه ای بالا داشت با ایمان به اینکه این سرمایه اولیه برام خداوند از جایی میرسونه ،گفتم خودم از همین چیزی که دارم شروع میکنم و در حین انجام این کار بودم که در یک دید و یازدید خانوادگی که یکی از اعضای فامیل مون که وضعیت مالی خوبی داره گفت چه خبر احوال و چکار میکنی … و من اوضاع بیزینسی رو که میخواستم شروع کنم رو براش توضیح دادم و خیلی نظر اش جلب شد و گفت با هم شروع میکنیم و اصلا هیچ سرمایه ای نمیخواد بزاری و سرمایه از من و شما هم در این کار سهیمی و مدیریت اش بر عهده خودت باشه و چون قانون رو میدونستم اصلا تعجب نکردم و از خداوتد به خاطر این همه نعمت و دوستان فوق العاده که همچون دستاتی از طرف خودش بودند سپاسگزار شدم .

    و اما آخرین اتفاق خوب که چند روز قبل ازش میگذره و تازه تازه اس ؛ خیلی دوست داشتم با یکی از افراد موفق و ثروتمندی که در حوزه خودش موفق شده بود اشنا بشم و با هم دوست بشیم و خداوند با قانون بدون تغییر اش (طبق آیه قرآن این سنت از اول بوده و تا ابد ادامه خواهد داشت.) اتفاقاتی رو برام مهندسی کرد( که به قول استاد اگه دولت ها هم بخوان یک خواسته رو برات عملی کنند از پس اش بر نمیان که چندین اتفاق رو پشت سرم هم ایجاد کنند و تو رو به خواسته ات برسونن.) و من بدون اینکه هیچ فشاری به خودم بیارم و بگم باید و باید با این شخص آشنا بشم فقط گفتم میخوام باهاش دوست بشم و مابقی که چگونه ما رو بهم میرسونه دست خودشه و از زندگی ام لذت می برم سپس در یک مدت کوتاهی با سلسله آشنایی با یک سری اشخاص به راحتی باهاش آشنا شدم و اتفاقا در اولین دیدار سه روز کامل با هم بودیم و بسیار دیدار فوق العاده ای بود و این ها رو به دید یک نشانه میبینم و اتفاق ها رو تایید میکنم و با آگاهی از اینکه اتفاقات هماهنگ با باور هایم رخ میده در پی تقویت باور های قدرتمند کننده تر بیشتری هستم.

    و اما خواسته های من در سال 97 ؛ ایجاد رابطه بسیار عالی با خداوند و تقویت باورهای توحیدی و اینکه رب رو منبع عشق، ثروت و همه جیز میبینم و در قالب هر چیزی بخوام به همون شکل برام در میاد.

    روابط بسیار عالی با دوستان هم فرکانسی ام و افزایش این دامنه ارتباطی ، که تایید بشه این باور که آدم های فوق العاده خوب در این دنیا بسیار زیاد هستند.

    در این سال میبینم که سرمایه گذاری هایم به ثمر نشستند و حداقل ده برابر نسبت به سال قبل سود داشته ام و افزایش سرمایه گذاری بیشتر .

    دوره روان شناسی ثروت یک رو تهیه کرده ام و پایه و ریشه باور های مالی رو متحول کرده ام و اتفاقات ، شرایط و فرصت های بی نهایت ثروت ساز اطراف ام رو احاطه کرده اند.

    ماشین دلخواه ام و یک قطعه زمین رو خریدم در جای مناسب که با افزایش قیمت روبرو شده است.

    برای سلامتی و تناسب اندامم هم برنامه ریزی خوبی نموده ام با بهترین مربی ایران ، به بهترین نتیجه و اندام رسیده ام .

    خلاصه دوستان عزیز و گلم، پر انرژی و با انگیزه ، کلی آرزو های خوب و عالی برای همه تون دارم . امیدوارم همیشه در مدار های پر از عشق ، ثروت و سلامتی باقی بمانید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای: