داستان هدیه تولدم - صفحه 2 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-30.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-03-08 17:56:452021-10-13 23:03:29داستان هدیه تولدمشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام رب
روز نهم سفرنامه
سلام خانواده ی عزیزم
استااااد من هرروز که فایل سفرنامه رو گوش میدم میگمم واااو این عالی ترین فایل استاده بعد فرداش میبینم خدای من فایل امروزم عالییی بود واقعا هرروز متعجب میشم از این همه اگاهی که در اختیارمون قرار میدین
(چقد همه چیز تو زندگی انسان تغییر میکنه وقتی که خودش تغییر میکنه)خدای من چه اگاهییی نابیییی..مهساا دقت کن استاد نگفت که چقد همه چیز تغییر میکنه وقتی شرایط تغییر کنن وقتی دولت ها تغییر کنن وقتییی محل زندگی تغییر کنه و…استادد اینو گفتن که تو تغییر کن همه چی کلا تغییر میکنه..یعنی دنبال چیزی بیرون از خودت نباش اصل کاری خودتییی نه عوامل بیرون از تو..
اعتماد به نفس یکییییییی از مهم ترین اساس موفقیته امکان نداره کسی عزت نفس نداشته باشه ولی موفق بشه به خاطر اونه که استاد همیشه رو عزت نفس تاکید دارن
عزت نفس یعنی اینکه من خودم رو باور دارم فارق از اینکه بقیه باورم دارن یانه..من خودم رو دوس دارم فارق از اینکه بقیه دوسم دارن یانه
اگه ما رها باشیم از انسان ها و فقط با خدا عشق کنیم و محتاج توجه بقیه نباشیم خود به خود بقیه به ما توجه میکنن خود به خود مارو دوس دارن خود به خود معروف میشیم..استااااد نمیدونید چقد لذت میبرم وقتی سریال زندگی در بهشتو میبینم شماا دارین زندگی خودتونو میکنید ای بیام کت شلوار بپوشم تا بگن وای چه استادی ای این حرفو نگم ای اینکارو نکنم بزار بقیه خوششون بیاددد نه اصلااااا استاد دارن زندگیشونو میکنن لذت میبرن اصلا مهم نیس ما خوشمون میاد یا نه اصلا مهم نیس بقیه چی میگن..استااد خودشه با خودش به صلح رسیده خودشو دوس داره به خاطر همینه هممون دوسش داریم به خاطر همینه حرفاشون نفوذ میکنن تو وجودمون چون نقش بازی نمیکنن چیزایی رو میگن که تو زندگی نتیجه دیدن ازش..نه چیزایی که ما خوشمون بیاد
مهساا رها باش به چیزی نچسبببببببب هیچ چیز اونقدراا هم مهم نیس زندگیو جدی نگیرر وابسته ی چیزی نباش اون موقس که اتفاقای خوب از درو دیوار میفته تو چش و چالت(خنده)
باا خودت رفیق باش دخترر کی از تو مهم ترر؟نظرر بقیه برات اصلا مهم نباشه چون اوناا نیستن که زندگیتو میسازن تو دنیای خودت فقط خودت هستییی اینو هرگز فراموش نکن
خوشحال باش امیدوار باش عاشقونه با خدای خودت زندگی کن بقیه کین؟توو خداروو داری با خدا عشق بازی کن
محتاج هیچ کس و هیچ چیزی نباش
همیشه جوری به مسائل نگاه کن که احساست خوب بشه از دل هر مسئله ای خوبیاشو دربیار
روزای تلخ زندگیت لازم بودن اتفاق بیفتن تا تو تکاملتو طی کنی قسمتی از وجودت تو اون روزاا به تکامل رسیدن و خواسته هات مشخص شدن و جهان گسترش یافت
از اینکه هستی راضی باش بقیه رو دوس داشته باش خودتم دوس داشته باش وقتیی خودمونو دوس داشته باشیم ثروت سلامتی ارامش همه چییز به راحتی وارد زندگیت میشه
به هدفی به کسی به چیزی نچسب برات مهم نباشه نگران چیزی نباش اگه واسه چیزی نگرانی بدون اون خیلی برات مهم شده و بزرگش کردی تو ذهنت
چه چیزی بزرگتر از قدرت خداوند؟تمام مسائل ساخته ی ذهن خودتن تو قدرتو فقط به خدا بده همه چی به صورت طبیعی حل میشه
زندگیو سخت نگیر زندگیو هرجور ببینی اونجوری میشه اسون بگیر تا اسون بشه تا اتفاقای خوب به صورت طبیعی تو زندگیت بیفتن
سلامتی ثروت ارامش روابط عالیی اینا تو زندگی طبیعین اگه اینارو نداری بدون تو درونت تو باورات یه جایی مشکل داری و حلش کن
با خودت در صلح باش مهساا رهاا باش برای بقیه زندگی نکن
باا همه در صلح باش با خونوادت با دولت بارییس جمهور با همه..همه چیز سرجای خودشه
اون چیزایی که نداری واست عقده نشه به موقش به دستش میاری وقتی که حسرت نمیخوری وقتی که در هماهنگی قرار میگیری از موفقیت دیگران شاد میشی و تحسینشون میکنی از کادو دادن به بقیه لذت میبری از پیشرفت بقیه لذت میبری
دریک کلام خداگونه ترر میشی اون موقس که همه ی چیزای خوب وارد زندگیت میشن
عشق رو از درون خودت پیدا کن تنها قدرت جهان هستی رو خدا بدون اون موقس که همه عاشقت میشن
سلام مهسا خانوم کامنت شما حتی از فایل استاد برام تاثیر گذار تر بود واقعا اگاهیاییو ک تو فایل بودو من نفهمیدم تو کامنت شما فهمیدم
سلام خدمت دوستان عزیز
سپاسگزار خداوند هستم به خاطر اینهمه نعمت آگاهی ناب که از طریق یکی از دستان قدرتمندش چون استاد عباسمنش به ما ارزانی میدارد.
مثل همیشه عالی و جواب سوالات زمانه ی حال حاضر من
چند روزی هست که قدم اول راه اندازی کسب و کارم بهم الهام شده و من قدم اول رو به لطف خدای مهربان با موفقیت انجام دادم
قدم دوم هم بهم گفته شد و امروز انجامش دادم
دیشب که در مورد راه اندازی کسب و کارم با پدرم صحبت میکردم بهم گفتش که برای اخذ مجوز توی فلان اداره برو پیش آقای فلانی بگو پسر فلانی ام ، دوستمه کارت رو راه میندازه ، یک لحظه بهم الهام شد و گفتم پدر جان من که اولا نمیخوام کاری غیر از چهارچوب قوانین اداره انجام بدم ، دوما اونیکه این ایده رو بهم داده ، همون نیرویی که بهم گفتش الان چه قدمی رو بردارم ، قدم های بعدی رو هم بهم میگه…
امروز که دنبال کارهای اداری بودم نجواهای شیطانی اومدن سراغم و صداشون بلند شد
هی میگفت اگه نشه چی میشه ، اگه قبول نکنن ، گیر توی کارت بیافته
و من توجه نمیکردم به این نجواها ، تا دیگه خیلی گیر سه پیچ داده بود ، گفتم آغا اصن هراتفاقی بیافته قبول کنند ، نکنند ، مجوز بدن ، ندن ته تهش به نفع منه
تمام اتفاقات به نفع منه و خودم رو رها کردم ، الان که شب هست ینی بعد از روز کاریم دارم به موضوع فکر میکنم میبینم که اگر رها کنم ، اگر نچسپم به اون هدفی که دارم اتفاقات عالی میافته و نتیجه هرچی باشه به نفع من هست ، و با جمله ی معروف قران “انا لله و انا الیه راجعون” خیلی عالی آروم میشم
وظیفه ی من چسبیدن به هدف و حرص خوردن و به اصطلاح خیلی مهم شدن موضوع برام نیست ، وظیفه ی من عملی کردن قدم هایی هست که خداوندگار انرژی منبع بهم میگه… همین…
یه خاطره ای رو هم میخوام در مورد داستان رهاییم سر یه موضوعی میخوام تعریف کنم : داستان بر میگرده به تقریبا 5 ماه پیش ، حدودا اردیبهشت ماه 98 بود که دنبال یه مربی خیلی خوب در زمینه ورزشم میگشتم و این موضوع برام خیلی مهم شده بود
تا اینکه خداوند هدایتم کرد و با بهترین مربی در منطقه ای که زندگی میکنم آشنا شدم و باهاش تماس گرفتم و قرار شد وقت ملاقات بهم بده و من خیلی خوشحال بودم که با فلان ادم قوی و خوب در حوزه ی ورزش بدنسازی قراره کار کنم.
و خیلی این موضوع برام اهمیت پیدا کرد و همش منتظر بودم که کی وقت میده بهم
اما خبری ازش نشد
و سراغش رو گرفتم گفتن رفتن سفر کاری خارج از کشور برای برگزاری سمینار و …
سرش خیلی شلوغ هست
و من بعد از چند بار پیگیری جدی دیگه ، تصمیم گرفتم که دنبال کس دیگه ای بگردم ، چون ایشون سرش شلوغ هست و اگر هم الان قرار ملاقاتمون اوکی بشه و بخوایم باهم کار کنیم ، با توجه به مشغله کاری زیاد ایشون وقت نمیکنن زیاد برای من وقت بزارن
و دنبال یه فرد دیگه ای گشتم و تمرکزم رو از روی موضوع کار کردن با مربی اولم که سرشون شلوغ بود برداشتم و رها کردم ، کلا از فکرش اومدم بیرون
و حتی اقدام به رفتن پیش فرد دوم هم کردم و طی یه اتفاقات جالبی نتونستم ببینمشون ینی پشیمون شدم و بعدا دلیلش رو فهمیدم که پاسخ فرکانسهام بودش که به مسیر درست هدایتم کنه تا با ایشون کار نکنم ، البته این رو هم بگم ایشون کارشون خیلی درست هست و یکی از قهرمانان به نام جهان هستن و براشون آرزوی موفقیت و سلامتی روز افزون دارم.
پشیمون شدم و یکی دو هفته ای کلا بیخیال کار کردن تحت نظر مربی شدم و خودم با توجه به تجربیات چند ساله ام کار میکردم و خیلی هم عالی هستم توی این زمینه اینا همش لطف خداوندگارم هست
اتفاق جالبی که افتاد یه روز سنندج بودم ، با یکی از دوستانم رفته بودیم برای یه کاری ، که نزدیک ظهر بود هیچوقت یادم نمیره ، اون الهامی که اون لحظه اومد بهم داده شد ، قشنگ یادمه توی یه مغازه لباس فروشی بودیم دوستم داشت لباس پروو میکرد
و من اس ام اس رو باز کردم دیدم که پیام از طرف مربی اولم هست که میخواستم باهاشون کار کنم و قرار ملاقات ساعت 6:30 عصر همون روز رو بهم داده بودند و من تقریبا 5 ساعت وقت داشتم ینی وقتم کم بود چون استادم همدان هستن و من باید در عرض 5 ساعت خودم رو از سنندج به همدان میرسوندم و ادرس هم بلد نبودم و ناهار اینا هم میخوردم
همون موقه بهم الهام شد که دیدی گفتم نچسب به هدفت ، خود به خود برات همه چی جور میشه اگر قانون رو رعایت کنی…
خلاصه دوستم رو رسوندم خونشون و رفتم خونه ناهار خوردم با توکل بر خداوندگارم به سمت همدان حرکت کردم و آدرس هم بلد نبودم ، کلا همدان یکی دوبار بیشتر نرفته بودم و اصلا جایی رو بلد نبودم ، گفتم خدایا من کاری ندارم همونطور که همه چی رو تا الان اوکی کردی بقیه اش هم اوکی کن
و همینطور هم شد
همینجوری توی خیابونای همدان پرسه میزدم تقریبا 10 دقیقه ای هم وقت داشتم به سر یه میدان رسیدم از یه سرباز دوستداشتنی و خوشرو پرسیدم که برج فلان کجاست
گفت صد متر جلو تره خخخخخخخخخخخخ
رسیدم سر خیابونه و خیابون یه طرفه بود یه لحظه گفتم نکنه برم توی خیابون و جا پارک گیرم نیاد و گیر بیافتم 5 دقیقه هم بیشتر وقت ندارم
بازم الهام اومد که برو توو خیابون نترس جاپارک برای تو هست همونطور تا اینجا اوردمت جا پارک هم بهت میدم عزیز من
آغا منم با آرامش و اطمینان رفتم توی خیابون و یه شاسی بلند خوشگل از پارک داشت در میومد اولا کلی خدارو شکر کردم و از دیدن اون شاسی بلنده خوشحال شدم دوما جاپارک عالی گیرم اومد
و دقیقا ساعت 6:29 عصر زنگ دفتر موسسه ورزشی رو زدم و به موقه رسیدم
و وقتی رفتم پیش استاد خوب و نازنینم ، اصن عشق کردم از اخلاق و منش و رفتار بسیار بسیار خوبشون ، و کلی خداوند رو شکر کردم که خدایا شکرت این آدم فوق العاده از هر نظر رو در مسیر خواسته هام قرار دادی و الان دارم باهاشون کار میکنم و افتخار شاگردیشون رو دارم و بزودی خبرهای خوبی رو خواهید شنید از کارها و فعالیت های من و ایشون…
دوستتون دارم مراقب خوبی هاتون باشید و هر روز بهشون توجه کنید تا بیشتر و بیشتر بشن…..
به درود.
نهمین روز سفرنامه
سلام ب استاد عزیزم🙋♀️
سلام ب مریم عزیزم🙋♀️
سلام ب دوستان عزیزم🙋♀️
👣من در نهمین روز
خدایا ازت سپاسگزارم منو ب این مسیر هدایت کردی
واقعا مسیری پر از زیبایی و قشنگی،مسیری ک هر روزش ی جور جذابیت داره
چه نگاهی ب خودت داری؟؟؟؟؟
مهمترین رابطه زندگی ات چیست؟؟؟؟
واقعا چ سوالایی!!!تا حالا اصلا اینک خودم نسبت ب خودم چ نگاهی دارم فک نکرده بودم
چرا تا حالا اصلا برای خودم ارزش قائل نشدم ک حتی بخام در مورد خودم فک کنم؟؟؟!!!!!!
رابطه تو با خودت،مهمترین رابطه زندگی شماست(اصلا من تا حالا انگار با خودم قهر بودم،بعد چجوری میخام خودمو دوست داشته باشم)
من چن روز پیش تصمیم گرفته بودم ک خودمو همینجور ک هستم دوست داشته باشم،برا همونم گفتم دیگه آرایش نمیکنم و نظر بقیه هم برام مهم نیس،مهم خودمم ک چجوری دوس دارم زندگی کنم
ولی فایل های این سفرنامه واقعا معرکه ان.ب نظرم فایل هایی ک انتخاب شده مثه پازل میمونه ک هر روز با فایل جدید این پازل کامل میشه
با گوش کردن این فایل فهمیدم ک خودمو باید خیلی بیشتر از اون چیزی ک حتی فکرشو میکردم باید دوس داشته باشم،باید اول با خودم رفیق بشم،دوست جونی خودم بشم
میخام رها باشم،آزاااااد و با خدای خودم عشق کنم
وقتی با خدای خودم رفیق و دوست جونیش باشم معلومه همه چی خود ب خود رخ میده
تا الان من همه چی رو از بیرون خودم میخاستم،مثه عشق ،دوس داشتن،احترام و…..
ولی فقط فقط باید از درون خودم بخام و بس…….
فقط میتونم بگم خدااااایا تو داری با من چیکار میکنی!!!
چققققققد حالم خوبه،این سفرنامه داره زندگی منو عوض میکنه خدایا شکرت
خدایا سپاسگزارم ک من عباسمنشی هستم🙏💖
سلام به عزیزای دلم.
من بخاطر سفری که داشتم نتونستم روز شمار تحول زندگی ام رو ادامه بدم اما از امروز به لطف و رحمت خدای واحد میخوام دوباره متعهدانه، هر روز تا جلسه ی آخر این برنامه هر روز و هر روز ادامه بدم.
یکی از بزرگترین نتایجی که برنامهذی روز شمار برای من داشته این بود که من متوجه شدم که باید زمان زیادی برای تغییر شرایطم بزارم.
من قبلاً وقتی 1 هفته روی خودم کار میکردم انتظار تغییرات زیادی داشتم توی زندگیم و فکر میکردم من الان 2 ماهه که دارم روی خودم کار میکنم اما از روزی که دارم هر روز روی شمار کار میکنم متوجه شدم که م ن فققققط 1 هفته است که متعهدانه دارم روی خودم کار میکنم. انتظار تغییرات بزرگ رو دارم!!!
خداروشکر میکنم بابت این آگاهی.
من از امروز تا روز آخر فایل روز شمار تحول زندگی من روی 2 تا موضوع میخوام متعهدانه کار کنم، 2 تا هدفی که اول امسال مشخص کردم و بزرگترین چالش های زندگی من هستن
1/روابط
2/عزت نفس
به لطف و رحمت خدای واحد در هر دو زمینه از عملکرد خودم راضی ام اما بازم نیاز به تمرکز و تعهد بالاتری داره برای رسیدن به آنچه که دلخواهمه.
من یه بار دیگه تعهدم رو به خودم یادآوری میکنم برای رسیدن به این 2 تا هدفم
1/اعراض کردن تحت هر شرایطی نسبت به هر آنچه که دوست ندارم در روابطم تجربه کنم و یا احساسم را بد میکند(کر، کور ولال شوم نسبت به هرآنچه که احساسم را بد میکند)
2/تمااامه تمرکزم رو بزارم روی هرآنچه که دوست دارم در روابطم تجربه کنم با هر روز گوش دادن اهرم رنج و لذت، نوشتن در مورد روابط دلخواهم،دیدنه هرآنچه که باعث میشود تمرکزم رو ببره سمته خواسته ام در روابطم
3/هر روز گوش دادنه یک فایل از دروه ی عزت نفس و اجرای ان در زندگی ام
سلام استاد عزیز
سالروز تولد شما رو تبریک میگم
چه روز خوبی بوده روز تولد شما چون یک انسانی از دنیای ابدی پا به عرصه حیات گذاشته که هدفش راهنمایی و هدایت دیگران هست
خیلی خیلی از صحبتهای شما لذت بردم
و نکته نچسبیدن به خواسته ها رو خیلی باید روی خودم کار کنم و این باور رو ایجاد کنم
از اینکه در صحنه های زیبا برای ما فایل تهیه میکنید ازت ممنونم
چون یه جورایی خودم رو در اون محیط ها تجسم میکنم و از اون روزی که به خواسته های خودم رسیدم لذت میبرم
تولد من چند روز پیش بود
چون تولد خودم رو از روزی که با سایت شما آشنا شدم حساب میکنم
و چند روز پیش تولد اولین سال زندگی من بود
و مثل شما کسی به منم تبریک نگفت
البته چون تاریخش برای خودم عوض شده و شاید فقط خودم و خدای خودم از این تاریخ تولد جدیدم اطلاع داریم
از شما ممنونم برای شما روزهای سراسر لبخند رو آرزومندم
درود و احترام و سپاس به استادِ جانم و بانویِ عشق و زیبایی، خانوم شایسته مهربانم و همه دوستان عزیزم که واقعا از خوندن کامنت تک تک شما لذت میبرم و خداوند از طریقشون همیشه هدایتگرم میشه.
خدای من،عزیزِدلم،مهربونِ قدرتمندم
چقدر زیبایی آخه تو.
چقدر قشنگ و عالی همه چیزو تنظیم میکنی آخه تو.
چقدر خوشبختم من که برنامه ریز همه کارام فقط تویی.
از صبح داری دیوونم میکنی با آگاهی های پی در پی.
هر کجا میرم مستقیم داری با من صحبت میکنی.
توی کانال تلگرامِ سایت، لابلای نوشته های دوست عزیزمون.
توی عقل کل قسمت سپاسگزاریهای نوشته شده بی نهایت زیبا توسط دوستای عزیزم که انگار فقط تویی که رو در رو داری نکته های مهم واسه امروزمو بهم با مهربونی نشون میدی..خیلی روون، خیلی عادی.
و با این “نشانه امروزم” که دیگه همه وجودمو
“کن فیکون” کردی… منو ریختی و یکی دیگه ازم ساختی.
جریان از این قراره که من یه آزمون جامع حدود سه هفته دیگه دارم.
از این امتحانای رقابتی و تا حدودی مثل کنکور.
مدام ذهنم این روزا میخواد منو بکشه تو راستای همه اونایی که میخوان این امتحان رو بدن که بابا سوالا سخته حتما رقابت شدیده باید از صبح تا شب خودمونو بکشیم مطالبو مرور کنیم خونده هامونو تثبیت کنیم یک سال روش کار کردیم.
بعضیا چندساله یا چندمین باره امتحان میدن.
ولی من از کل این فضا خیلی وقته فاصله دارم و کار خودمو انجام میدم.
دلم آرومه. به ذهنم تا بخواد شروع کنه میگم:
عزیزِمن، برنامه ریزت که خدا باشه مگه نگرانی معنی داره.
مگه خودکشی برای رسیدن یا اصلا چسبیدن معنی داره.
از صبح خدا داره آرامش ویژه بهم میده، هر کجا که میرم .
این نشونه دیگه شاهکارش بود،آخه چهار روز پیشم تولدم بود.
کلی هدیه دریافت کردم کلی پیام تبریک تولد دریافت کردم ولی این نشونه بینظیر بود؛
انگار خدا بهم هدیه مشاوره خصوصی با استاد داده بود.
وسطاش کامل حس میکردم استاد فقط داره با من صحبت میکنه حس کردم اونجام موج آب رو، خنکی فضا رو کامل داشتم حس میکردم، آرامش استاد رو.
اینکه اونچه سالها براش زحمت کشیدی اگه تو طبیعی باشی خودبخود طی روند طبیعی جهان واست اتفاق میفته.
همه خواسته ها به موقعش اجابت میشه وقتی که ما در هماهنگی قرار میگیریم.
وقتی که ما حسرت نمیخوریم.
و وقتی که از موفقیت و
از پیشرفت بقیه و جشنی که براشون برای پیشرفتشون میگیرن خوشحال میشیم،
معلومه که ما با خودمون در صلحیم .
معلومه که ما از زاویه خداوند به جهان و مردم نگاه میکنیم.
وقتی رابطه خودتو فقط با خداوند درست میکنی، بقیه اتفاقات خودشون رخ میدن و همه چیز به خوبی اتفاق میفته.
زندگی رو جدی نگیریم یعنی جوری به زندگی نگاه نکنیم که اذیت بشیم.
استادِ جانم داشتید واضحا در این جلسه مشاوره خصوصی دلچسب بعنوان هدیه روز تولدم بهم میگفتید که:
خیلی خونسردتر باش،خیلی ارومتر باش.
و بعد میبینی که اتفاقاتی که سالها به دنبالش بودی و تلاش کردی و هزینه کردی براشون، میبینی که الان به راحتی اتفاق میفته…به دلیل اینکه مسیر جهان اینطوره.
به خاطر اینکه خداوند بیشتر از شما میخواد که شما به خواسته هاتون برسید.
بخاطر اینکه وقتی شما به خواستتون برسید جهان گسترش پیدا میکنه.
و استاد عزیزم انگار شما بدرستی میدونید که من همشهری و عاشق حضرت حافظم که اینطور باب میلم صحبت میکنید:
دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
کز شما پنهان نشاید کرد سرِّ می فروش
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش
و در آخر هم تولدم رو تبریک گفتید
و بازم تاکید کردید به چیزی نچسب
و اگر نگران چیزی هستی یعنی هنوز باور نکردی که اون چیز رو به دست میاری و به همین دلیل نگرانی.
رو باورات کار کن و نتایج خود بخود اتفاق میفته.
منم میخوام اینو بهتون بگم:
آره استاد عزیزم زندگی شما تعجب خیلیا رو بر می انگیزه،
و نکتش اینه که کسی که غرقِ فقط توحید باشه شایسته “همه”خوبیها و نعمتها و زیبایی هاست.
این فایلِ شما برای ۴ سال پیشه و هنوز که هنوزه زندگی شما تعجب خیلیا رو بر می انگیزه و این داستان همچنان ادامه خواهد یافت.
استادِ عزیزم صحبتای شما برای من فراتر از الماس و طلا ارزش داشت.
صحبت هایی بی همتا برگرفته از وجودی سراسر آرامش که همه وجودمو به سمت آرامش و رهایی و شعف و قدرت و نشاط برد.
بینهایت ازتون ممنونم.
من هم از الان و پیشاپیش تولدتون رو با همه وجودم به خودتون و به همه کسانی که از طریق وجود پر مهرِ شما به درک صحیح از خداوند میرسن تبریک میگم و خدا رو شاکرم بخاطر وجود بی نهایت ارزشمندتون.💙
سلام به همه ی عزیزان دلم در خانواده ی صمیمی عباسمنش و خداوند را شاکرم که من روبه مسیر کسانی که به ان ها نعمت بخشیده هدایت کرده.درنهمین روز از فایل های سفرنامه باشما عزیزان هستم.
خدایا شکرت که چنین بنده ی خالص وبا ایمانی به نام استاد عباسمنش را افریدی و اورا دستی از دستان هدایتگرت برای هدایت بندگانت قرار دادی تا او مارا باتو بیشتر اشنا کند و ایمان و تسلیم بودن دربرابرت را نشانمان دهد.
واقعا حال خوبی دارم وقتی می بینم وقتی فردی این قدر با خوش در صلح است و خداوند رادر زندگی اش اصل واساس می بیند وتسلیم خداوند است وفقط روی او حساب باز می کند و ارزشمندی اش را،زندگی اش را نه بر اساس حرف دیگران بلکه ارزشمندی اش را ازخداوند می گیرد و خودش را ارزشمند می داند چون میداند او تکه از خداوند است وروح خداوند در او دمیده شده است و خداوند اورا اشرف مخلوقات قرار داده و خداوند به او از قدرت خلقش داده است و اورا خالق شرایط زندگی اش قرار داده است و دیگران را نیزجدای از عقاید و باورهایشان ارزشمند می بیند چون ان ها نیز تکه ای از خداوند هستند و انها نیز مانند خویش اشرف مخلوقاتند لذت می برم.
این ها یک جورایی همون مفهوم فردی است که با خودش در صلح است.
حال من نیز از وقایعی می گویم که فکر می کنم تا حدودی در صلح بودن با خودم رو نشانم می دهدو
من امروز بار ها خودم رو تو اینه دیدم وبه خودم عشق ورزیدم و یک بوس واسه خودم فرستادم و گفتم اشرف مخلوقات خدا تویی هیچ می دونی روح خدا در تو دمیده شده و خدا می خواد از طریق تو خودش رو تجربه کنه.
من چندین بار ادم های را دیدم و ان هارا جدای از ظاهر ورفتارشان به درونشان نگاه کردم و گفتم ببین این ها هم از خداوند و روح خدا در انها دمیده شده ان ها هم مثل تو اشرف مخلوقاتند وارزشمندند فارق از عقایدشان.
من از هر انچه که دارم لذت می برم و می دونم جهان بر اساس احساس خوب تشکیل شده و همواره سعی می کنم بر نکات مثبت توجه کنم و توجه ام رو بر نکات مثبت قرار دهم و می دونم خدا خودش به موقع منو به خواسته هام می رسونه واین طوری وایسته به هیچ هدف یا خواسته ای نمی شم.
قصد دارم هرروز صبح به خودم صبح بخیر بگم وبگم عشقم اماده ای هدیه ای که خداوند امروز به تو داده استفاده کنی این خودش بزرگترین نعمته.
خدایا شکرت که به من فرصت دادی تا عاشقانه بشینم واون چیز هایی که به من باور عالی وا حساس خوب می ده رو تایپ کنم و این طوری بیشتر به خودم کمک کنم.
فعلا همگی شما عزیزان را به خداوند می سپارم.درپناه خداوند شاد،سلامت و ثروتمند باشید.
دوستدار شما رضا معینی فر
سلام رضای عزیزم ..خیلی خوشحالم که به تعداد شکرگزاران افزوده میشه و عاشق اینم که از شکرگزاران نعمات بی انتهای خدا باشم و تمام نعمتهایی که بهمون بخشیده رو بفهمم و به یاد داشته باشم و شکرگزار لحظه لحظهی الطاف بیکران الله باشم..
منم مثل خودت از زیبایی هایی که خدا برام نقش آفرینی کرده سپاسگزاری میکنم و از خودم عکس میگیرم و لذت میبرم که چچه بنده خوشگل و خوش بر و رویی هستم،ماشالله به قدم ،ماشالله به تیپ و هیکلم..خداییش خوشگلم هااا..ای جونم خدایا شکرت.
بیدار شدن صبح ،اونم به امید دریافت برکات الهی خیلی روز فوق العاده ای رو شروع میکنی و به امید الله پر از خیر و برکت و روزی هست ..منم باید واسه خودم این انگیزه رو ایجاد کنم واسع شروع روزهای عالی زندگیم..ممنونم ازت..خیلی ازت یاد گرفتم دست خدا
سلام به دوستان عزیز هم فرکانسی ام .امروز این یاد داشت را مینویسم فقط و فقط برا ی اینکه به خودم یادآوری کنم که در هر لحظه باخود در صلح بودن از صبح تا شام کار هر روز این جمع باید باشد . دیشب کتاب اسکاول شین را میخوندم یک جا نوشته بود (باید با کلامی که هر روز به زبان می آوریم خود را کوک کنیم .)
توی یک تعاونی مسکن عضو هستم بعد 13 سال که میخوام سهممو بفروشم کلی افکار منفی ذهنمو احاطه کرده بود(نمیخوام راجع بهشون بنویسم) صبح قبل از خروج از خونه این فایل استاد رو گوش داده بودم ، بلافاصله یادم به حرفهای استاد افتاد به خدای خودم گفتم خدایا شکرت که همین سهم رو هم دارم که بفروشم و گره گشای کارهام بشود خیلی ها همین رو هم ندارند .چند روزی بود که چشم درد اذیتم میکرد بخاطر وجود چشمم دستم پام سلامتیم عزیزانم آرامشم کارم سپاسگزار خداوند هستم .میدونید خیلی وقت ها متوجه چیزهای گرانبهایی که داریم نیستیم و تا با ناخواسته (درد چشم) مواجه نشیم متوجه بزرگی اون نعمت و هدایای اون نعمتی که تو زندگیمون هست نمیشیم .باید بیشتر دقت کنیم بیشتر داشته هامونو ببینیم باید هر روز خودمونو کوک کنیم تا به احساس خوب برسیم با کلاممون با یادآوری نعمت هایی که داریم و شکرگذاری با زیباییهایی که میبینیم و تحسینشون میکنیم .با دیدن خوشبختی دیگران و آرزوی خوشبختی بیشتر برای اونها .دیدن خوشبختی آدم ها این باور رو تو ما تقویت میکنه که آره بابا آدم های خوشبخت هم وجود دارن پس تو هم میتونی خوشبخت بشی .راستی خیلی دلم میخواد با حیوونها به صلح برسم چون از حیوون ها میترسم یعنی دوستشون دارم ولی نمیتونم اصلا بهشون دست بزنم امروز وقتی استاد میگفت باید با همه چیز به صلح برسی سعی کردم به گربه تو خیابون با عشق نگاه کنم به اون کلاغ که خنده دار وسط کوچه راه میرفت.خلاصه امروز تمرین صلح بود
سلام.واقعا.لذت.بردم.امیدوارم.پایداروموفق.باشی
بنام خداوند بخشاینده مهربان
?سفرنامه روز نهم(خداشناسی)?
سلام به روی ماهتون
فایل :هدیه تولد استاد (صلح باخود)
مهم ترین و اولین رابطه هر انسانی رابطه باخویشتنش است
رابطه با بعد مقدسش است
ما باید فارغ باشیم از هر عامل بیرونی
و فقط بخودو خدای درونمان وابسته باشیم
باید از زندگی همین لحظه امان لذت ببریم و سعی کنیم در لحظه زندگی کنیم
نه درگذشته و نع درآینده ،اکنون !
صلح باخود یعنی ببریم ریسمان وابستگی ب غیر الله را
حتی اگر آن غیر عزیزترین شخص زندکی امان باشد
ما باید ب مبنع عشق و توجه و تایید و باور درونی امان وصل باشیم ،یک اتصال همیشگی
وقتی بی نیاز شویم از دیگران
ان وقت عشق و محبت ازهر طرف ب سمت ما سرازیر میشود
چون ب الله خدای درونمان وصل شدیم و ثابت کردیم ک جز او نیازمند ب هیچ بشری نیستیم
صلح باخود یعنی از دید روحت ببین همه چیز را
از دید روحت گذشته ن چندان زیبایت راانطور نگاه کن ک حست یکم بهترشود
از دید روحت اشتباهاتد را آنطور ببین ک حست یکم بهترشود و. . . .
از دید روحت ،این اصل ماجراست
وقتی در هر ناخواسته ای درهر قضیه ب ظاهر بدی سعی کنی آن را با نگاه قشنگتر بنکری
آن وقت ب احساس بهتر میرسی
و تکرار این احساس بهتر ،باعث هماهنگ شدن بیشتر و بیشترمیشود باخود مقدست
وقتی در هر جای هنرکنی و ب دنبال زیبایی ها بگردی دنیا زیبای بیشتری را برایت ارسال میکند
وقتی در دل ناخواسته هاپی زیبایی میگردی ،جهان هربار یک قسمت آن ناخواسته ر ا پاک میکندو اگر بتوانی باز ادامه دهی میبینی روزی میرسدک دیگرآن ناخواسته در زندگیت موجود نیست !
جون توسفیدی بیشتر را سفارش دادی نه سیاهی
و سفیدی محوکننده سیاهی هاس
صلح باخود یعنی آرامشت حالت خوبت از درون باشد و صلح درون ی داشته باشی ن بیرونی ،ن اصرار ب قانع کردن دیکران ،نع جلب توجه برای دیگران .نه ترس از دیکران ،نه نگران آینده و گذشته بودن
صلح باخود یعنی من به هرمسئله آنطور ک ب من آرامش میدهد نکاه میکنم
و در لحظه از زندگی ام لذت میبرم
نه نگرانم نع ترسان
چون خوب میدانم
احساس خوب مساویست با اتفاق خوب
خدایاشکرت
?????
زهرای خوشبخت عزیزم
ممنونم بابت دیدگاه پر از آگاهیت
با خوندن دیدگاه شما آگاهی هایی که در مورد ارزش تضاد و ناخواسته و در صلح بودن با خود و تلاش برای داشتن احساس بهتر در ذهنم واضح تر شد
ناخواسته های زندگیم رو در هر حوزه ای مثل پازل تمام سیاه رنگی متصور شوم که با برخورد با هر تکه ای کوچک از این پازل بزرگ(برخورد با ناخواسته) می توانم دو انتخاب داشته باشم
می توانم این ناخواسته نمایش داده شده (که ممکن است حتی با احساس درد به نمایش در آمده باشد )
را به شکل سیاهی ببینم که با متمرکز شدن روی آن،ندیدن زیبایی هایش ،از در جنگ درآمدن با آن، وارد شوم و به امتداد این سیاهی کمک کنم ،
یا این ناخواسته را به شکلی ببینم که برای واضح تر شدن خواسته من، رشد و گسترش من آمده و اقدام بعدیم بشود دیدن زیبایی این ناخواسته و رسیدن به احساس بهتر و صلح درونی با خودم که در ادامه برایم روشن شدن تکه ای از این ناخواسته باشد و ادامه این روند در آینده من را با تکه هایی روشن تر و واضح تر و برخورد به
خواسته های بیشتر و ناخواسته های کمتر روبرو میکند .
ممنونم
سلام به عزیزای دلم.
امروز روز نهمه روز شمار زندگی منه.
امروز روزی بود که واسه اولین بار، اولین سفر تنهایی و توحیدیم رو شروع کردم، و چه سفری.
به لطف و رحمت خدای واحد به محظی که سوار اتوبوس شدم دیدم صندلی ام، آخرین صندلیه و اتوبوس خیییییلی سطح بالا نبود و شارژر نداشت، و از اینکه صندلی آخریه ییییه مقدار ذهنم اومد اذیت کنه بلافاصله، در لحظه گفتم من این سفر رو به خدا سپردم، قطعا اینجا بهترین جا واسه منه.
یه پسری تو بوفه ی اتوبوس بود،که سرباز بود، داشت میگفت این اتوبوس کدوم ترمینال می ایسته!؟
گفتم، ترمینال جنوب تهران(چون من قبلش سوال پرسیده بودم)
بعد گفت الان اینجا جنوبه!؟(من منظورشو متوجه نشدم)
گفتم نه اینجا ترمینال سیاحت اسمشه
دوباره گفت نه اینجا جنوبه!؟
(بعد متوجه شدم بنده خدا نسبت به نقشه ی جغرافیای کشور عزیزمون آگاه نیست)
بدونه لحظه ای مکث گفتم آره، اینجا، بندرعباس، بوشهر اینها جزو جنوب کشور جساب میشن.
بعد متوجه شد و گفت چون من ماله سمته گرگان، کند کاووس هستم، تو مکالمه ی ما 3 نفر دیگه هم داشتن به حرفامون توجه میکردن، بعد با لبخند و شوق بهش گفتم شماها عااااشق 2 تا چیز هستین و خیلی هم تبحر دارین
یکی اسب سواری
یکی والیبال
دبدم ذوق کرد و گل از گلش شکفت و لبخند زد و گفت آره آره والیبال خیلی دوست داریم، در صورتی که اول به محضی که دیدمش تو اولین دیدار حسه خوبی بهش نداشتم اما بعد دیدم چقدر قلبش پاکه.
یه بار یکی از دوستام بهم گفت همه ی آدما، قسمتی از وجود خداوند درونشونه، به اون قسمته احترام بزار.
واااقعا خداروشکر میکنم که این جمله بعد بعد از چند سال هنوز تو قلبمه و سعی میکنم رعایتش کنم.
بعد گذشت چند ساعت اتوبوس زد کنار واسخ شام، من قرمه سبزی گرفتم، دیدم یه خانم جوونی با اینکه سالن غذا خوری بیش از 200 تا صندلی داشت اومد و با فاصله ی 1 صندلی روبروم نشست و شروع کرد به غذا خوردن، همون لحظه گفتم خدایا شکرت که دیگرات از وجودم احساس امنیت د آرامش و اعتماد میکنن، در حین غذا خوردن، قلبم بهم گفت بهس بگو من نون نمیخورم اگه میخوای شما استفاده کن، بلا فاصله نجوای ذهنم گفت اگه آقا بود هم بهش تعارف میکردی یا چون خانمه میخوای بهش تعارف کنی!؟
یه لحظه به قلبم نگاه کردم دیدم نه واقعا اگه آقا هم بود بهش نون تعارف میکردم.
با نهایت احترام و آرامش گفتم خانم من نوو استفاده نمیکنم اگه شما میخواهید استفاده کنید، اون هم در نهایت ادب تشکر کزد و گفت نه من نصفه نون میخورم و گفتم نوشه جونتون.
جالبه چقدر غذاش کامل بود!
قرمهسبزی، خیار ماست، سبزی، نوشابه، نون، لیمو ترش همه شدن 100 هزار تمن!
بعد به اون دوستمون که سرباز بود دیدم تنهاست، رفتم پیشش آروم بهش گفتم اگه چیزی نیاز داری بهم بگو، تعارف نکنی ها! (گفتم شاید چون سربازه دوست داشته باشه شام بخوره ولی شرایطش رو نداشته باشه) با احساس محبت و خنده نگام کرد و تشکر کرد گفت نه چیزی نیاز ندارم خیلی ممنونم
بعد که اومدم سمت اتوبوس بنظرتون روی اتوبوس چی نوشته بود!؟
به انگلیسی نوشته بود ریلکس(آرامش)
بالای شیشه هم بزرگ نوشته بود(سبحان الله)
خدایا هزاران مرتبه شکرت.
من به محضی که سوار اتوبوس شدم سردم شد، نگاه پره های بالای سرم کردم یه مقدار باهاشون ور رفتم تا یاد گرفتم چجوری بسته میشن(دوره. عزت نفس عزیز، باذچالش ها روبرو شو، برو تو دل ناشناخته ها)
بعد از 2 ساعت صندلی جلوییم پسز جوونی بود داشت با پرها ور میرفت دید نمیتونه ببندشوون ولشون کرد،( یعنی پذیرفت همینی که هست و من باد سرد رو تحمل میکنم !!!) قلبم بهم گفت برو کمکش کن.
رفتم کنارس آروم گفتم کمکی از من بر میاد!؟
میخوای پره هارو باز کنی!؟
گفت دستت درد نکنه سردمه میخوام ببندمشون، با لبخند بهش گفتم تکنور موبایلتو روشن کن سمته پره ها(خواستم یادش بدم تا به هم نوعم کمک کنم) گفتم این حلقه ی دور پره رو تاب بدی بسته میشه، و یکی رو براش بستم، گفتم حالا اون یکی رو خودت ببند و کلی تشکر کرد، دیدم یکی دیگه گفت آقا ببخشید نمیدونی آب خوردن دارن یا نه!؟ (اون آقا حدودا50 سالش بود و ماشالا درشت هیکل بود، میدونستم بخاطر تکونهای اتوبوس سختشه بره تا جلوی اتوبوس سوال کته، گفتم میخوای برم من واست آب بیارم!؟
گفت اگه زحمتی نیست ممنون میشم، خلاصه رفتم واسش آب آوردم به نشونه ی احترام دوتا دستش رو گذاشت روی سینه اش. یرش رو کاامل خم کرد و تشکر کرد، بعد از نیم ساعت اون آقا هم گفت اگه میشه کمکم کنید پره هارو ببندم که اونم یاد دادم و دیدم آدم وقتی یهذمسکلی رو حل میکنه چفور اتفاق میوفته
1/خودش تو فضای راحت تری زندگی میکنه
2/به دیگران کمک میکنه
3/احساس ارزشمندی و لیاقت میکنه
4/روابطش بهتر میشه با دیگران
5/عزت نفسش بالا میره برای حل کردنه مسائل دیگه
6/دیگران به چشم یک انسان قوی و آگاه و محترم بهش نگاه میکنن.
اینها تنها جزئی از احساساتی بود که من فققققط با حل کردنه بستنه پره های کولر بهم دست داد.
من اگر با بقیه تو همین چند ساعت با نهایت مهربونی، ادب و احترام صحبت و برخورد کردم دلیلش اینه که خودم تو آرامشم.
این هارو واسه رد پای خودم گفتم که بدونم وقتی حالم خوبه قلبم شاده و احساس خوب دارم، یه چیز جالب بگم اونم اینکه اینقدر احساسم خوبه که امروز بعد از عصب کشی دندونم تاحالا برای جلو3از درد و عفونت دندونم 3 تا قرص ژلوفن، 2 تا آموکسی سیلین، و 2 تا قرص دیگه خوردم اما با اینکه الان ساعت 1 ونیمه شبه و 6 ساعت و نیمه که تو جاده ایم اصصصلا خوابم نمیاد.
خدایا شکرت که روز اول سفرم اینقدر با عشق شروع شد.
سلام ابراهیم عزیز
بهتون تبریک میگم برای اینکه به این زیبایی دارین ذهنتون رو کنترل میکنین
بهتون تبریک میگم که از هر اتفاقی ساده رد نمیشید و درسهای بزرگی ازش میگیرید
بهتون تبریک میگم که از پولتون دارین به بهترین شکل استفاده مبکنید. بهترین شکل از نظر خودتون نه دیگران
ودر یک کلام شما حال خوب رو که خیلیها گمش کردن پیدا کردین و دو دستی بهش چسبیدین و دارین بیشتر و بیشترش میکنین
ابراهیم عزیز خدا قوت
سفر بخیر
همه کامنت هات عالی هستن و درجه یک و البته که شخصیت خود شما خیلی عالی و درجه یک شده و هنوز هم پیگیر بهتر وبهتر شدن هستی ،خدایا شکرت که تو این سایت الهی هستی و منم هستم و کامنتهات رو میخونم و یاد میگیرم.ابراهیم عزیز اگه من حرف زدم شما عمل کردی و اگه من عمل کردم شما باز هم بیشتر وبیشتر عمل کردی و این یعنی پیشرفت،نعمت برای کسیه که تمام قدرت رو میده به خدا و توکل میکنه و حرکت و خدا رو شکر کلی تا حالا نعمت داری و تازه داری سفر میکنی تا در دل جنگل حال کنی.تحسین میکنم و نیاز دارم این جنس از ایمان رو که حرکت میکنه از کجا به کجا برای اینکه نگاه توحیدی و باور توحیدیش رو قوی کنه
خدایا شکرت
برادر عزیز آفرین به ایمانت و احسنت به توکلت و باز هم صد آفرین به عمل گراییت
خدا قوتت بده
سفر بهت خوش بگذره
انشاالله به اهداف سفرت برسی
سپاسگزارم