داستان هدیه تولدم - صفحه 3 (به ترتیب امتیاز)

1496 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رضا دهنوی گفته:
    مدت عضویت: 2617 روز

    درود..

    خداییش این فایلو باید طلا گرفت..باید قابش کنی تو قلبت..چقدر عالیه..هزار بار باید گوشش کنی..

    یه زمانایی بود من با درو دیوار میجنگیدم…حرص بیخود میخوردم..زور میزدم..

    از وقتی رو خودم کار کردم تو قلبم اروم اروم یه صداییو شنیدم که میگفت اروم باش عجله نکن زور نزن داد نزن از زندگیت لذت ببر..

    اصلا لذت بردن از زندگی برام تعریف نشده بود..

    میگفتم مگه تو این مملکت میشه لذت برد..

    ولی وقتی فهمیدم اقا باورهای منه ک اتفاقات رو رقم میزنه..وقتی فهمیدم همه چی سر جای خودشه..وقتی فهمیدم نه کسی حق منو نخورده خودم بودم که مقصر بودم..وقتی این تی وی لعنتیو کنار گذاشتم..وقتی دیگه فیلمای زامبی نگاه نکردم..چقدر این فیلما روحیه منو تخریب کردن..چقدر در من خلا ایجاد کردن..

    اروم اروم خودمو حس کردم..اروم اروم اتفاقات رو درک کردم..جهان رو درک کردم..ترس هام رو درک کردم..نفس هام رو درک کردم..خدا رو احساس کردم..عشقش رو تو قلبم پیدا کردم..

    نجواهای ذهن رو کمتر و کمتر کردم..

    سیستم رو درک کردم..

    دولت؟؟

    دولت کیه بابا…

    خداس که با منه..

    اروم اروم گفتم خدا با منه..

    بذار اینجوری فکر کنم که مسئولین هم در حد خودشون دارن تلاششون رو میکنن ..کلی زحمت ها دارن میکشن..

    وقتی طرف من خدا شد وقتی طرف من دیگه یه تیکه کاغذو استخاره و دولت و فلان بهمان نبود..

    تازه متوجه شدم وقتی که میرفتم دعا میخوندم ..یه جا خوندم که شرط اجابت دعا اینه که خدا میگه تنها وقتی اجابت میکنم که فقط از من بخوای..تازه درک کردم که خدا با کلمات با من حرف نمیزنه با احساسم با من حرف میزنه..با باورم با من حرف میزنه..

    اروم اروم به مرحله ای رسیدم که حتی لازم نیس دعا هم بخونی فقط تو قلبت احساسش کن..فقط فرکانس هاتو خالص کن همه چی خود به خود اتفاق میوفته..فقط تجسم کن..

    اروم اروم جلوتر رفتم دیدم حتی تجسمم نمیخواد..فقط پاتو از رو ترمز بردار..

    خدا چیه؟

    خدا اونه که من ناخوداگاه به تضاد برخوردم خدا برام حلش کرد..

    مثلا دلم میخواس کاش رو دیوار اشپزخونه خوابگاه یه تیکه کاغذ نصب کنن و روش بنویسن که اشغالتونو تو سینک نریزید..بدون اینکه به کسی بگم دقیقا در همون نقطه ای که من خواستم اون کاغذ نصب شد..

    خدا چیه؟

    خدا اونه که من دلم میخواس فن دسشویی حمام خوابگاه عوض شه دیواراش رنگ شه بعدش همین اتفاق افتاد..

    خدا چیه؟

    خدا اونه که من دلم میخواس تو استخر اهنگ پخش شه بعدش همون شد..

    خدا چیه؟

    خدا اونه که بعضی وقتا تو بی ار تی دلم میخواد فلان صندلی خالی شه بعدش همون میشه..

    خدا چیه؟

    بعضی وقتا دلم راهکار میخواد برام راهکار میشه..

    اره کلی ازین مثال ها دارم..

    خداوند همه چیز میشود همه کس را..

    به شرط ارامش ..به شرط ایمان …به شرط باور..به شرط پاکی دل..

    انگار همه چی توهمه..باور کنید بعضی وقتا حس میکنم روحم داره اون دنیا فقط داره یه فیلمو نگاه میکنه..انگار همه چی از قبل اتفاق افتاده و تازه داره لود میشه..مثل یه فیلمی که تازه داره رو پرده سینما قرار میگیره..

    این فایلای رایگان چقدر عالین من هیچوقت درس حسابی نگاشون نکردم..

    موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      مرضیه پری پور گفته:
      مدت عضویت: 2745 روز

      سلام آقای دهنوی

      ممنونم از سفرنامه فوق‌العاده تون.

      بعضی کامنت ها ۵ امتیاز براشون خیلی کمه، این از اون کامنت هاست.

      درود بر شما به خاطر صلح درونی و آرامش و حس خوبی که تجربه می کنید. بهتون تبریک میگم و تحسینتان می‌کنم.

      جملاتی که در جواب سوال خدا چیه، نوشتید حسم را خیلی‌ عالی تر کرد.

      بازم سپاسگزارم

      برایتان بهترین‌ها را آرزومندم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    مژگان گفته:
    مدت عضویت: 2322 روز

    سلام به استاد جان و همه دوستانم

    روز نهم از سفر من

    درک من از این فایل:

    ✍🏻منم تو یه سری مسائل تو بچگی عقده داشتم و این کمبود با من بود ولی الان به چشم تضاد بهشون نگاه میکنم.

    ✍🏻از وقتی که با این مسائل آشنا شدم و دارم کم و بیش روی خودم کار میکنم ولی تازه با شروع سفرنامه یه سری تغییرات رو حس کردم.

    ✍🏻با شروع این سفرنامه و تعهدی که دادم حس میکنم دارم ذره ذره تو هر جنبه ای پیشرفت میکنم و نشانه میبینم:

    ✍🏻همین که خیلی از دوستام و حتی فامیل و کسایی که همیشه باهم در ارتباط بودیم ولی الان هیچ اثری از اون آدم ها تو زندگیم نیست چون تو یه مدار نبودیم

    ✍🏻همین که من قبلا معده درد و سر درد داشتم ولی الان بدون هیچ قرص و دارویی همیشه حالم خوبه

    ✍🏻همین که توجهم به نعمت هام و نکات مثبت اطرافمه

    ✍🏻همین که فهمیدم باید با خودم و خدام در صلح باشم نه هیچ کس دیگه ای چون این منم که با باورهام و افکارم دنیام رو خلق میکنم

    ✍🏻همین که بیشتر به خودم و ارزش های وجودم پی بردم و اینکه منشأ همه جهانم از باورهامه

    ✍🏻همین که خدا انرژیه و همه جا به همه شکل وجود داره و دخالتی تو خوب یا بد زندگی کردن ما نداره

    ✍🏻همین که فهمیدم هیچ عامل بیرونی مقصر شرایط زندگی من نیست و نباید احساس قربانی شدن داشته باشم

    ✍🏻همین که میدونم سلامتی و ثروت و خوشبختی به صورت طبیعی باید تو زندگی ما باشه

    ✍🏻همین که روز به روز بزرگ شدن خودمو با یاد گرفتن آگاهی ها میبینم و ذوق دارم برای بهتر شدن

    ✍🏻همین که میدونم اگه من ادامه بدم خدا بیشتر و بیشتر بهم میده و یاد اون جمله استاد میفتم که وقتی جهان تعهد شمارو میبینه

    همه شرایط رو براتون فراهم میکنه و خواسته ها بهتون داده میشه

    ✍🏻همین که میدونم این تغییرات کوچیک تازه اول راهه و من میتونم با تکرار به هر آنچه دلم میخواد برسم، خیلی بیشتر انگیزه و ذوق و شوق دارم برای ادامه دادن و خوب زندگی کردن و رسیدن به اهدافم.

    ✍🏻نسبت به قبل که اصلا معنی در صلح بودن با خود رو درک نمیکردم خیلی بهتر شدم و با خودم در صلحم نمیگم زیاد ولی به همون اندازه که هر روز فایل هارو گوش میدم و بهشون فکر میکنم و مینویسم ذره ذره دارم پیش میرم و کمی بهتر شدن نتیجه ش شده،

    نتیجه یعنی وابستگی عاطفیم خیلی کمتر شده

    نتیجه یعنی توجه به نعمت هایی که دارم

    نتیجه یعنی به مسائل سحطی فکر نمیکنم و دنبال دلیلم برای جواب درست

    یعنی تازه دارم میفهمم هدف داشته باشم و براش تلاش کنم

    یعنی روز به روز دارم بیشتر دنبال حضور خدا میگردم تا بنده های خدا

    ولی بازم میگم خیلی کار دارم تو این مسیر تازه اول راهم ولی برای خودم این نتایج قابل فهم شده و حس خوبی دارم چون میدونم نتیجه احساس آرامشه:

    حتی اگه نتیجه و سود برای من به اندازه یکبار نرفتن به داروخانه باشه

    حتی اگه به اندازه جلوی ورودی غلط مثل تلویزیون و گوش دادن به آهنگ های غمگین باشه

    حتی اگه به اندازه فهمیدن همین نعمت هایی که الان دارم ولی داشتنشون برام عادی شده بود باشه

    حتی به اندازه دیدن پرنده ها یی که میومدن کنار پنجره و تو حیاطمون و من توجهی بهشون نمیکردم

    حتی به اندازه یک روز خوب و حس کردن رابطه عاطفی سالم

    و از همه مهم تر درک خدا و دراومدن از اون احساس سردرگمی و پوچی باشه

    من راضیم از این نتایج و احساس کمی خوبتر.

    👣ردپای نهم من

    ❤️عاشقتم استاد که زبان خدا شدی روی زمین و با وجودتون و دادن این آگاهی ها باعث حال خوب ما شدی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  3. -
    السا دکتر ن گفته:
    مدت عضویت: 3515 روز

    با عرض سلام و تبریک ویژه به استاد عباس منش عزیز به مناسبت تولدشون

    واقعا از صمیم قلبم از خدا سپاسگذارم که شما رو سر راه زندگی من قرار داد تا از حرفهای ارزشمندتون بهره مند بشم و با تغییر باورهام، به راحتی به تمام ارزوهای بزرگم برسم، حتی ارزوهایی که از دید بقیه محال به نظر میومد.

    زمانی که من با شما اشنا شدم،-تابستان 92- دانشجوی فوق لیسانس بودم، و با کمک حرفهای خوبتون و تغییر باورهام، الان که اسفند 94 هست، دانشجوی سال دوم دکترا هستم، و بااینکه فارغ التحصیل دانشگاه ازاد هستم، اما در دانشگاه دولتی هیات علمی شدم و بلافاصله مدیر گروه شدم…چیزی که در نظر همه همکاران و هم کلاسیهام کاملا محال به نظر میومد….حقوق من از همه همکاران بیشتره و ماهانه درامدی خیلی بیشتر از بقیه دارم ، چیزی که در نظر همه محال به نظر میاد در ظاهر….و هزاران مورد دیگه که در این دو سال برای من رخ داده و در نظر همه محال بوده به ظاهر…. اما، همه اینها رو گفتم که بگم، من با عمل کردن به حرفهای شما، با انجام تمرینهایی که شما گفتین، با روزانه وقت گذاشتن برای گوش دادن به فایلهای شما بارها و بارها و بارها، تونستم زندگی خودم رو به تحول ناگهانی برسونم و در مدت کمتر از دو سال، به تماااام ارزوهایی که تا الان داشتم برسم…..

    استاد عزیزم، تمام شادی و ارامش و زیبایی که در زندگی من هست، حتی ارامشی که از عزت نفس و اعتماد به نفسم دارم، همه و همه رو ممنون شما هستم و البته لطف خدا که استاد عزیز و نازنینی مثل شما رو سر راه من قرار داد……

    براتون بهترینها رو ارزو میکنم استاد عزیزم….. مانا و دلشاد باشید…..?

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  4. -
    فرزانه دستوریان گفته:
    مدت عضویت: 2265 روز

    به نام خداوند موفق وثروتمند

    پله ۹ام از سفر زیبای تحول زندگیم:

    خدایاشکرت شکرت بابت زمان بابت لب تاب و نت وتوانمندی های من

    خدایاشکرت که هرروز بهتر از دیروز عمل میکنم.

    خدایاشکرت…

    چقدر همه چیز در زندگی اسنان تغییر میکنه وقتی که خود انسان تغییر میکنه.

    روی خودت واعتمادبه نفست کار کرده روی خلاهای درونیش کار کرده

    یه جوری خودت وتوانمندیهام رو باور کردم فارغ از اینکه دیگران باور کنند یانه .

    خودم رو دوست دارم فارغ از اینکه بقیه آیا دوست دارند یا ندارند. و چند سال بعدش اتفاقات عجیبی برای من رخ میداد چندین وچند تولد برام میگرفتند چند روز متوالی برام تولد میگرفتند شهرهای مختلف برام تولد میگرفتند دوتان به من لطف داشتند که البته خدا به من لطف داشت که همچین دوستانی وارد زندگیم کرده بود. چقدر همه چیز در مورد تو تغییر کرد عباسمنش؟ یه روزی آرزو داشتی یک نفر روز تولدت رو به یادش باشه حتی یه خودکار بهت بده ببین الان چقدر آدم واست تولدت رو جشن میگیرن .

    اون موقع به خودم گفتم خدایاازت ممنونم ازت سپاسگزارم که اگر ما رها بشیم از انسان ها و اگر تورا باور کنیم اگر ایمانمون رو تقویت کنیم اگر محتاج توجه نباشیم بس که در وجود تو غرقیم خودبه خود به ما توجه میشه خود به خود مارو دوست میدارند خودبه خود برامون هدیه میگیرند خودبه خود ارزشمند میشیم معروف میشیم ، مشهور میشیم موهبت افراد به ما جلب میشه . واقعا یاد نهج لبلاغه میافتم اون قسمتی که حضرت علی (ع) به خدای خودش میگه که تو کاری کردی که اسم من بر زبان ها بیافته تو باعث شدی که شهرت نیک داشته باشم. تو باعث شدی وگرنه من کارخاصی نکردم .همه اینها بزرگی وفضل توئه وواقعان هم همینه . میخوام امروز رو یه بهانه ای بکنم برای اینکه بگم : خیلی موقع ها ما تو زندگیمون به یه تضادها برمیخوریم مثل همون تضادی که من واسه روز تولد داشتم که هیچ کس تولد من یادش نبود حتی اعضای خانواده ام این تضاد این عقده وحسرت بامن بود تا اینکه من روی خودم کارکردم وتوجه کردم برروی خواسته هام وسعی کردم روی باورهام کارکنم و خودم رو تغییر بدم ایمانم رو تقویت کنم خدارو توی زندگیم اصل ببینم ورابطه ام رو با خدارو مهمترین رابطه زندگیم بدونم ورابطه من با بقیه نتیجه رابطه من با خدا باشه . همه چیز تو زندگی من تغییر کرد .

    وقتی که شما رها میشید وقتی به چیزی نمیچسبید . وقتی چیزی اینقدر براتون مهم نیست که وابستگی بهش پیدا کنید خودبه خود همه چیز رخ میده . شاید هرچقدر برام مهم بود که تولدم یاد بقیه بمونه وکادو بگیرم هیچ وقت این اتفاق نمیافتاد

    وقتی انسان خدای خودش رو باور میکنه وبا درون خودش رفیق میشه واقعا دیگه نظر بقیه دیدگاه بقیه رفتاربقیه باهاش اصلا مهم نیست وباهمه چی در صلحه .با زندگی در صلحه از زیبایی هاش لذت میبره . خوشحاله شاده امیدواره. عاشقانه داره با خدای خودش زندگی میکنه نتیجه جالبی که اتفاق میفته اینه که همه چی براش رخ میده یعنی همه اون تضادهایی که در گذشته باهاش برخورد کرد همون کمبودها همون حسرت ها که در گذشته داشت خودبه خود براش بوجود میاد و این موضوع این قانون رو به یاد من میاره این موضوع تنها کاری که ما باید بکنیم که همه چی در زندگیمون عالی باشه اینه که با قلبمون دوست بشیم وشادی رودر قلبمون پیدا کنیم .و جوری به مسائل نیگاه کنیم که احساس بهتری به ما بده . با خدای خودمون رفیق بشیم محتاج هیچ چیز وهیچ کس نباشیم . از انی که هستیم راضی باشیم. همین چیزی که هستیم بهش افتخار کنیم و دوستش داشته باشیم ، بقیه رو دوستشون داشته باشیم بخاطر اینکه اونا هم پاره ای از خداوندند خودمون رو همدوست داشته باشیم برای اینکه ما هم تیکه ای از خداوندیم و نتیجه طبیعی این قضیه سلامتیه شادیه ثروته آرامشه دوستای خوبه هدیه است وهر چیز خوبی که شما میخواید هر چیز خوبی که شما بخواید . واقعا هر چیزی که شما بخواید خود به خود اتفاق میفته .

    من همیشه میگم به هدفی چیزی نچسبید وابسته به یک چیزی نشید نخواید یه چیزی رو به زور بدست آورید چون هیچ وقت بدست نمیاد . خودتون با خودتون در صلح باشید خودبه خود خواسته هاتون از بچگی تا الان خودبه خود اتفاق میفته نمیخواد خیلی خیلی نگران باشید که کی اتفاق میفته لذت ببرید از زندگیتون خود به خود خودش اتفاق میفته .

    اگر شهرت نیکی هست اگر اعتباری هست اگر موفقیتی هست همه اینها لطف خداست و لطف خدا برای همه مردمه ولی برای همه مردمی که اون رابطه رو داشته باشند . بقول قرآن خداوند میفرماید اجابت کنید مرا تا من اجابت کنم شمارو . یعنی وقتی این رابطه اتفاق میفته یعنی وقتی ما درست این رابطه رو با خدای خودمون برقرار میکنیم همه چیز خود به خود درست میشه.

    دوستان من نمیخوام درمورد موضوعات مذهبی صحبت کنم اصلا من منظورم از ارتباط با خداوند یک رفتار یک دین یک مذهب خاص نیست . منظور من قلبه درواقع یک موضوع کاملا درونی وقلبی وعاشقانه است یه موضوعی که فارغ از دین ومذهب و…

    یه چیزیه که انتهاش احساس فوق العاده است احساس یگانگی با منبع جهان هستیه. احساس دوست داشتن خود احساس دوست داشتن دیگران اجساس زیبایی ها رو دیدن اینکه در هر فضایی هستی همه چیز رو زیبا میبینی و عطر خداوند رو همه جا اخساس میکنی

    احساس اینکه خودت رو عاشقانه دوست داری از اینکه هستی از زندگی گذشته که داشتی از سختی هایی که کشیدی همه ی رو دوست داری تو زندگیت حتی روزای تلخ زندگیت رو . ومیدونی ومیفهمی اون روزا روزهایی بودند برای تکاملت نیاز بودن برای پیشرفتت نیاز بودن وقسمتی از وجودت تو اون روزا تکامل پیدا کرد و خواسته های تو مشخص شد و اون تضادها بهت کمک کردن که تو خواسته های جدیدی داشته باشی وباعث بشی جهان گسترش پیدا کنه .وقتی باهمه چی در صلحی با همسرت با دوستات با دولتت با رهبرت با رئیس جمهورت با هر کسی که هست با کارمندت بارئیست با هر کسی که هست. وقتی همه چیز رو از زاویه خداوند ببینی و بفهمی همه چیز سرجاشه ودرسته وهیچ اشکالی در کار نیست ولذت ببری از خودت وهمه چی خود به خود درست میشه همه چیز لذت بخش میشه همه اتفاقات رخ میده

    این روز رو بهانه کردم که این حرفارو بزنم برای اینکه بگم اون چیرهایی که تو زندگیمون نداشتیم باعث حسرتمون نباشه به موقعش همه اون خواسته ها اجابت میشه به موقعش وقتی که ما در هماهنگی قرار میگیریم وقتی ما حسرت نمیخوریم وقتی ما از موفقیت بقیه خوشحال میشیم وقتی از کادو تولد دادن به بقیه لذت میبریم وقتی که از اینکه برای بقیه جشن میگیرن کادومیگیرن لذت میبریم معلومه که ما با خودمون در صلحیم معلومه ما از زاویه خداوند به جهان نگاه میکنیم وبه مردم نیگاه میکنیم واونوقته که همه چی خودبه خود اتفاق میفته

    میخوام بگم برای شروع سال جدید سعی کنیم که نحوه تفکرمون رو عوض کنیم وباور کنیم که همه چیز فقط وفقط به نحوه تفکر ونگاه ما بستگی داره .همه خواسته های شما داده میشه همه شمارو دوست خواهند داشت وقتی که شما خودتون با خودتون در صلح قرار میگیرید .وقتی شما عشق رو از درون خودتون پیداش میکنید نه بیرون از خودتون .وقتی تصمیم میگیرید تنها قدرت جهان هستی رو خداببینید واون رو باور کنید واز اون بخواید ورابطه خودتون رو با اون فقط تقویت کنید خودبه خود بقیه روابطتون بقیه اتفاقات خود به خود درست میشه ولازم نیست که هیچ کار خاص دیگه ای انجام بدید

    من همیشه گفتم و میگم من همه چی رو خیلی راحت بدست آوردم تو زندگیم .من مخالف اون افرادی هستم که میگم انسان برای موفق شدندباید زرج بکشه باید پدرش دربیاد باید پوستش کنده بشه . من مخالف آدم های موفقی هستم که وقتی میان مصاحبه کنند میگن که فکر کردید ما همینجوری اینجوری شدیم نه ما روزها پدرمون دراومده مازرج ها کشیدیم مادر بدبختی ها زندگی کردیم . من حتی روزهایی که توبندرعباس راننده تاکسی بودم وقتی نیگاهم رو عوض کردم اون روزها هم برام اذت بخش بود اون روزها هم تجربه خودش رو داشته اون روزها هم برام جالب بوده . اون روزها هم باعث شده خواسته امروزم برام بوجود بیاد .اون روزها باعث شد تضادهارو توزندگیم پیدا کنم و خواسته هام شکل بگیره.

    ودلیل اینکه من همه چی رو خیلی راحت بدست آوردم وراختم بدست میارم همین الانشم :

    اینه که من تصمیم گرفتم روی خودم روی باورهام وروی رابطه اخودم با قلبم بیشتر کارکنم . سعی کردم تو دنیای خودم بیشتر باشم و روی هماهنگ کردن بین ذهن وروحم کار کنم تا اینکه به مسائل بیرونی . مسائل بیرونی خودش درست شده خودش اتفاق افتاده باور کنید .

    بعضی موقع ها گمراه میشم بعضی موقع ها حواسم پرت میشه میام روی مسائل بیرونی متمرکز میشم میخوام یه چیزی رو درست کنم میبینم هر چه تلاش بیشتر میکنم نتیجه کم رنگ تر میشه .بعد دوباره میام روی خودم کار میکنم دوباره یادم میاد قانون رو بعد دوباره خودش خودبه خود همه چی درست میشه .

    اگر همه چی رو راحت بدست آوردم شما هم میتونید خیلی ساده بدست بیارید فقط باید زمان زیادی رو بزاری روی خودت کار کردن ، بایدورودی هات رو کنترل کنی .باید باورهات رو تغییر بدی .باید تصمیم بگیری باید متعهد باشی که روی خودت کار کنی وبعد اتفاقات رخ میده و همه چیز تغییر میکنه .

    واقعا خداراشکر میکنم که این آگاهی ها رو به من داد .به من فرصت داد که این آگاهی ها رو با شماهم شریک بشم. خداراشکر میکنم که یک زندگی رو برام فراهم کرده که سراسر آرامش وآزادی ،فراوانی وثروت وسلامتیه. هرروزش یک معجزه است . هر روزش یه اتفاق جدید و جالب برای من میفته .هرروزش دوستان بهتری پیدا میکنم .هرروزش مسیرم روشن تر میشه .هرروزش آگاهیهام یشتر میشه.واقعا خداراشکر میکنم. دوست دارم نوید بخش این موضوع باشم که زندگی ما میتونه خیلی ساده وقشنگ وزیبا وراحت باشه اگر ما از قانون استفاده کنیم اگر ماروی باورهامون کارکنیم . اگر ما نیگاهمون رو به همه چیز در هر لحظه از زندگیمون رو جوری تغییر بدیم که احساس کمی بهتر به ما بده .منظور من همینه .منظورمن اینه اگر رفتار نامناسبی از همسر وفرزندمون دیدیم جوری نیگاه کنیم که این رفتار نامناسب مارو اذیت نکنه و احساس بهتری به ما بده . منظورم اینه که اگر رفتیم جایی مردم بد داشت برخورد میکردند با همدیگه یا با ما ، جوری نیگاه کنیم که بگیم اگر منم بودم شاید بد برخورد میکردم جوری نیگاه کنیم که حالمون بهتر بشه .بی خیال ر باشیم در یک کلام ،راحت تر بگیریم زندگی رو در یک کلام. وکسی میتونه راحت تر بگیره کسی میتونه دنیارو قشنگ تر ببینه که روی فکرش کار کرده باشه روی باورهاش کارکرده باشه .خدارا بیشتر باور کرده باشه وبه چیزی تو زندگی نچسبیده باشه . چیزی براش مهم نبوده باشه چیزی اینقدرها بارش مهمنباشه که شب وروزش بهش فکر کنه ونگرانش باشه . وقتی شما نگران چیزی هستید یعنی اون چیز خیلی بیش از حد برای شما مهم شده که باعث شده برای شما نگرانی ایجاد کنه نگران نرسیدن بهش نگران ازدست دادنش نگران هر چیزی که بشه بهش بگی احساس بد .احساس بد موقعی میاد که ما خیلی زندگی رو جدی میگیریم همه چیز رو خیلی جدی میگیریم .ولی خداوند نیگاهش اینطور نیست . دیدگاه خداوند اینطوره که همه چیز به صورت طبیعی در زمان مناسب اتفاق میفتد. چیزی رو جدی نگیر . جدی منظورم اینه که : جوری نیگاه نکن که اذیت بشی . خیلی خونسردتر باش خیلی آروم تر باش وبعد میبین اتفاقاتی که سال ها به دنبالش بودی تلاش کردی وهزینه کردی دعوا کردی ودادزدی بخاطرشون واتفاق نمیافتاد اون موقع ها الان داره به راحتی دراه اتفاق میفته بدون اینکه تو بخوای تلاشی بکنی . بخاطر اینکه مسیر جهان اینطوره . بخاطر اینکه خداوندبیشتراز شما میخواد که شما به خواسته هاتون برسید. بخاطر اینکه وقتی شما به خواسته تون میرسید جهان گسترش پیدا میکنه . بخاطر اینکه روند طبیعی جهان اینه.

    اگر ماطبیعی باشیم اتفاقات طبیعی جهانرو تجربه میکنیم ولی اگر ماغیر طبیعی باشیم اتفاقات غیر طبیعی برای ما رخ میده .این قانونه . هرجوری که ماهستیم همون اتفاقات رو تجربه میکنیم . هر جوری که ما به جهان نیگاه میکنیم همون رو میبینیم.

    دوش با من گفت پنهان کاردان تیز هوش که از شما پنهان نشاید کرد سر می فروش

    گفت آسان گیر بر خود کارها که از روی طبع سخت میگیرد جهان برمردمان سخت کوش

    واقعا همینه وقتی حافظ میگه.

    هر کسی که این نیگاه حافظ رو داشته باشه به همین نتیجه ای میرسه که حافظ رسیده همین الهاماتی رو دریافت میکنه که حافظ دریافت کرده

    نگران نباشید به چیزی نچسبید وابسته به چیزی نشید . نگران نباشید اگر نگران بدست آوردن چیزی هستین یعنی هنوز باور نکردین که بدست میاد به همین دلیل نگرانشی .رو باورهاتون کار کنید ونتایج خودبه خود اتفاق میفته .

    عاشق این کلمه خودبه خودم عاشق این کلمه به راحتی اتفاق میفته چون زندگی من گویای همین چیزه .

    استاد خدارو هزاران مرتبه شکر میکنم که این آگاهی هارو به اشتراک میزارین .

    چقدر خوب الان متوجه شدم که بازم چسبیدم به هدف با نگران حتی کم آوردن زمان برای انجام کارهام و وقتی نگران باشم نگرانی بیشتری وارد زندگیم میشه.

    فکر میکردم کارهای لازم برای صلح با خود رو انجام میدم ولی الان متوجهشدم برای به صلح رسیدن هم باید رهبر ورئیس جمهور ، نماینده مجلس و قوانین مملکتم رو دوستداشته باشم این مورد یادم رفته بودو باور کنم که همه چیز سرجای خودش هست .

    چقدر آگاهی داشت این فایل استاد تشکر وخداجونم یه دنیا سپاسگزارم

    خیلی دوستتون دارم وبهترین های بیشتری در همه ابعاد براتون آرزو میکنم.

    خداجون شکرت شکرت شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      آقای خاص گفته:
      مدت عضویت: 1880 روز

      سلام به رفقا و دوستان ارزشمندم و همینطور استاد قدرتمندم.

      به نظرم دلیل اینکه اینقدر ما با این سایت و این فایل ها و کامنتا احساس یگانگی میکنیم اینه که تمام و لحظه به لحظه این اتفاقات رو زندگی کردیم حداقل برای من که اینطور بوده.

      در یادداشت نهمین روز این سفر زیبا میخوام بگم من زمانی که با قوانین آشنا نبودم خیلی به اهدافی ‌که میخواستم میچسبیدم و با زجر و التماس از خدا و بنده خدا میخواستم به اون خواسته ام برسم و هیچوقت حالم خوب نبود استرس و نگرانی داشتم و وقتی هم بعداز مدت ها اون خواسته محقق میشدهیچ لذتی برام نداشت وتا اینکه با قوانین آشنا شدم و فهمیدم که باید رها باشم باید به خودم و باورهام رسیدگی کنم و با این فایل آگاهیم ده برابر شد روزبه روز که این سفر رو جلو میبرم شادتر،آرامتر،مهربان تر،پر انرژی تر و امیدوارتر میشم خدایااااااا شکرت.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    یزدان نظری گفته:
    مدت عضویت: 2626 روز

    ?نهمین برگ از سفرنامه ام همراه با گروه تحقیقاتی عباش منش

    ?چقدر‌‌ با خودمان در صلح هستیم؟

    طبق معمول نکاتی از این فایل که یادداشت کردم رو برای شما بازگو میکنم و در پرانتز توضیحات خودم رو عرض می کنم …

    (به جرئت میگم یکی از بهترین فایل های رایگان استاد عباس منش همین فایل بود و جای سوال داشت که چرا زودتر از اینا ندیده بودمش! استاد در فایل به نکات ریزی از قوانین اشاره میکنن که مشکل خیلی از ماهاست! حتی ماهایی که وانمود میکنیم با قوانین آشنایی داریم!

    بینهایت از خدای عباس منش سپاسگزارم بابت این آگاهی ها.)

    • وقتی بخاطر نداشتن چیزی ناراحتم، یعنی در حال دور شدن از آن هستم.

    وقتی درباره خواسته‌ام احساس نگرانی دارم، یعنی در حال دور شدن از آن هستم! وقتی به افرادی حسادت می ورزم که به راحتی همان چیزی را دریافت می کنند که تمام آروزی من است‌، یعنی به خواسته ام چسبیده‌ام و نمی دانم که چسبیدن به خواسته ها مساوی است با دور شدن و فاصله گرفتن از آنها.

    هرگز به هیچ خواسته ای هر چقدر مهم، نچسبیم یا وابسته نشویم.

    (احتمالا بارها و بارها برای شما اتفاق افتاده باشه که یه لحظه یاد یه دوستی افتادین و همون شخص با شما تماس گرفته! بیرون بودین و هوس فلان غذا به دلتون اومده و وقتی برگشتین خونه، همون غذا از خونه پخته شده و مثال های زیادی از این دست…

    اما چرا خواسته ها و اهداف بزرگتر ما این طوری نبودن و نیستن؟ چرا اونا به این راحتی رخ ندادن؟ به این سرعت … ؟!

    مگه جهان بین خواسته های بزرگ و کوچیک ما فرقی میذاره؟ مگه براش فرقی داره؟ نه! هیچ تفاوتی بین اون اهداف بزرگ و چیزایی که میخوای با اون خواسته های کوچیکت نداره.

    پس تفاوت چیه؟ پس تفاوت کجاس!؟

    تفاوت اینجاس که ما نسبت به اون خواسته های کوچیکمون ناراحتی و نگرانی نداریم. اگه فلان غذایی که هوس کرده بودیم نمیخوردیم ناراحت نمی شدیم اما با خوردنش خوشحال شدیم.

    اگه فلان دوست با ما تماس نمیگرفت ناراحت نمی شدیم اما با تماس گرفتنش خوشحال شدیم!

    آیا ما نسبت به اهداف بزرگترمون هم این طوری هستیم؟! وقتی ما مدام با جملات و فرکانس هایی از قبیل ((پس چرا رخ نمیده؟! پس کی رخ میده؟ اگه رخ نداد چی؟ اگه نشد چی؟ میخوام سریع تر رخ بده و … )) نسبت به اهدافمون داریم، چه طور توقع داریم اون خواسته هامون عملی بشن وقتی با سرعت هرچه تمام تر خودمون رو نسبت به اون خواسته ها دور میکنیم؟! )

    • رابطه‌ی تو با خودت‌، مهم ترین رابطه زندگی شماست و همه ی چیزهایی که در بیرون از خود تجربه می کنی و همه آنچه که می‌خواهی داشته‌باشی‌، نتیجه این رابطه‌ است.

    (همونطور در سفرنامه روز اول این سفر علمی و عملی مفصل گفتم، اولین قدم برای موفقیت در هر زمینه ای، ساخت و رشد عزت نفس ماست! چون تا زمانی رابطه ما با خودمون خوب نباشه، رابطه هیچ کس و هیچ چیز با ما خوب نخواهد بود! مگه از سر دلسوزی!

    تو وقتی خودت با خودت رابطه درستی نداری و برای خودت از هر لحاظ ارزش قائل نیستی، چه طور توقع داری دیگران برای تو ارزش قائل باشن و با تو رابطه خوبی داشته باشن؟ تا زمانی که رابطتت با خودت و قلبت خوب نباشه، حتی با خدا هم رابطه ی درستی نداری! تا زمانی رابطتت با خودت خوب نباشه و با خودت در صلح نباشی، حتی با همسر و خانواده و اطرافیانت رابطه خوبی نداری! حتی با پول رابطه خوبی نداری!

    دوست اول اول اول روی خودت و رابطتت با خودت کار کن و یادبگیر برای خودت زندگی کنی و خودتو دوست داشته باشی، بعدش خود به خود خیلی از مسائل زندگیت حل میشه.)

    •  “به هر شیوه ای که می توانی”، خودت و چیزهای خوب اطرافت را تحسین کن و با اینکارمیان ذهنت و روح هماهنگی برقرار کن… به هر شیوه ای که می توانی (با تغییر زاویه دیدتان) به احساس خوب برس‌ و بعد همه ی چیزهایی که به دنبالش هستی، راهشان را به سوی تو پیدا می کنند…

    مرتب به خودت یادآور شو که‌، “تنها کارِ زندگیِ من ایجاد هماهنگی میان ذهنم و روح است” به نحوی که به آرامش و شادی بیشتری برسم.

    وقتی آن اطمینان قلبی را داری و  آرام هستی، وقتی احساس شعف می کنی یعنی با خودت در صلح هستی. یعنی راه هدایت به سمت نعمت ها و برکت‌ها را باز گذاشته‌ای و یعنی تمام خواستنی‌ها به سوی زندگی‌ات در حرکت است. 

    (کلید اصلی موفقیت در زندگی و خوشبختی، حال خوب لحظه به لحظه ست! اگه بتونیم کاری کنی که هر لحظه از زندگی، حالمون خوب باشه و در عین خوشحالی درونی آرامشی خداگونه داشته باشیم، درهای نعمات مختلف رو به روی خودمون باز گذاشتیم! خودشون راهشون رو به سمت ما پیدا میکنن و خود به خود به طور طبیعی وارد زندگی ما میشن! چون ما با احساس فوقالعاده ای که در هر لحظه داریم درب رو براشون باز کردیم و وارد زندگیمون میشن.

    به همین خاطر استاد عباس منش توصیه میکنن که به هر طریقی شده، هر طور میتونید، حالتون رو خوب نگه دارید. اصلی ترین راهش، تمرکز بر زیبایی های اطرافتان و رسیدن به احساس سپاشگزاری بابت اون زیبایی هاست.)

    آرزو میکنم لحظه به لحظه زندگیتون سرشار از حس و حال خوب خداگونه باشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      مرضیه پری پور گفته:
      مدت عضویت: 2745 روز

      سلام آقای نظری

      ممنونم به خاطر نکات مهمی که یادآوری کردید.

      درک بهتر قانون با خواندن و درک کردن آموزه های آن با بیان های متفاوت امکان پذیره.

      سپاسگزارم دوست خوبم بابت وقتی که گذاشتی و درک زیبایت را با ما شریک شدی.

      برایت بهترین‌ها را آرزومندم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    ارمان مشایخی گفته:
    مدت عضویت: 3574 روز

    سلام ..من جلسه نهم قانون افرینش که در مورد روابط بود گوش کردم تمرینات که انجام دادم خیلی اتفاقای خوب افتاد برام مثلا دوستام میخواستن برن مسافرت و یا مهمونی به من زنگ میزدن دعوتم میکردن خیلی ادم های فوق الاده ای وارد زندگیم شد خیلی دوست های خوبی پیدا کردم دیدم نسبت به خودم تغییر کرد.. بجای رسیدم اگه این محصولات 10 برابر افزایش قیمت داشته باشه ناراحت نمیشم چون من میدونم به راحتی به هرچی بخوام میرسم….. من 2 روز پیش تولدم بود ولی زیاد انتظار نداشتم کادو بگیرم خداوکیلی واسم مهم نبود…..از تخفیفی که دادین بسیار ممنونم و اروزی سلامتی برای شما و تمام گروه عباس منش خواستارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  7. -
    امیر غلامی گفته:
    مدت عضویت: 2053 روز

    گفت:آنجا چشمه خورشیدهاست آسمانها روشن از نور و صفاست

    موج اقیانوس جوشان فضاست. باز من گفتم: که بالاتر کجاست؟

    گفت:بالاتر جهانی دیگر است. عالمی کز عالم خاکی جداست.

    پهن دشت آسمان بی انتهاست. باز من گفتم: که بالاتر کجاست؟

    گفت:بالاتر از آنجا راه نیست زآنکه آنجا بارگاه کبریاست.

    آخرین معراج ما عرش خداست. باز من گفتم: که بالاتر کجاست؟

    لحظه ای در دیدگانم خیره شد گفت:این اندیشه ها بس نارساست.

    گفتمش:از چشم شاعر کن نگاه تا نپنداری که گفتاری خطاست

    دور تر از چشمه خورشیدها برتر از این عالم بی انتها

    باز هم بالاتر از عرش خدا عرصه پرواز مرغ فکر ماست

    شعری زیبا از فریدون مشیری

    چقدر با خداوند یکتا بودن زیباست

    چقدر هر روز زیباتر و زیباتر می شود

    چقدر اعتماد به نفس زیبایی داری

    چقدر نگران آینده نیستی

    راستش دارم این باور تو ذهنم محکم میکنم

    که من فقط حواسم به ذهنم باشه بقیه بسپارم به خداوندم که بزرگتر و مهربان تر از تصور من هست .

    راستش ۲ شب پیش اومدن شروع کردم به نوشتن در مورد اتفاقات آشنایی با سایت بنویسم ، بالای چندین صفحه نوشتم کلی هم یاد کارایی که کردم تا موفق شدم یادم اومد ولی آخرش یکدفعه صفحه گوشی ام پاک شد فرداش که تو دوباره و دوباره و دوباره گوش دادن این فایل بودم فهمیدم که منظور استاد شاید از اتفاقات بعد آشنایی با این سایت پر از آگاهی .

    پس دوباره می‌نویسم

    من امیر هستم ۳۷ ساله ،داری یک همسر فوق‌العاده خوب و دارای یک ارتباط عالی با هم هستیم تو این ۱۳ سالی که با هم زندگی میکنیم و خداوند ی۲ ساله ای که یک فرزند پسر بهم داده که هم از نگاه پدر و مادرش زیبایی خدایی دارد هم از نگاه دیگران .

    شخصیت فعال و جنگ جویی داشتم همیشه برای زیاد خواستن روزگارم را شروع میکردم و خیلی چیزها به دست آورده بودم که زندگیم در مرحله انسانهای خوب رو به عالی بود ولی یکدفعه دوباره کل زندگیم تغییر کرد و زیر و رو شد ولی ایندفعه خیلی سخت تر و خیلی دردناک تر ایندفعه همه چی رو با هم از دست دادم .

    همه چی از مال ، اعتبار ، ابرو ، آرامش همه چی رفت .

    منی که حتی روز تحویل سال نیروهای فعال کار بودن حتی عاشورا حتی ، حتی … خلاصه همیشه در همه حال فعالیت میکردم ( جهت مثال من روزی ۳ بار گوشی آیفون شارژ میکردم و فقط حرف میزدم نه که بازی یا صفحه مجازی نه یا سالی با ماشین با۱۰۰ کیلومتر رانندگی میکردم خلاصه خیلی پرکار بودم ) مال و هرچی دیگم رفته بود مشکلی نداشتم من با زمین خوردن و پاشدن کاملا اشنام و مشکلی نداشتم ولی این سری چندین ماه من تو اتاقم توانایی حتی جان نفس کشیدن هم نداشتم و کاملا بیجان فقط می گفتم چرا من .

    منی که خودم می‌دونم چقدر زحمت کشیدم ، چقدر محبت کردم ، چقدر چشم پوشی کردم خلاصه چقدر خوب بودم ، آخه خدا چرا من ………..

    اولین قدم از اینجا بود که استاد عباس منش توسط زبان و آگاهی که خداوند بهش داده بود بهم گفت چرا من دیگه نگو و فقط چشمات به جلو و دلت باشه .

    ایده های جدید شروع شدن به آمدن انگار یک قدم آگاهی قدم بعد ایده بود و بعد چند ماه شبانه روزی کار کردن رو ذهنم با این تصویر که من یه شعار داشتم که کل اعضای گروهم هم با این شعار روز شروع میکردن : ما صبح ها قبل بیرون اومدن یک لباس جنگ جویان سامورایی می‌پوشیم با تمام تجهیزات کامل و تمام ابزار کامل ولی نامرییه .

    او ن ماه های اول اون لباس روی چوب لباسی اتاقم می‌دیدم و با دیدش فکر میکردم مُردم چون تصور نمی‌کردم من روزی این لباس در میارم .

    شروع کردم به آگاه شدن شروع پاشنه آشیل پیدا کردن .خیلی درد داره آدم خودشه ، گذشته رو ورق زدن و بدانی که با افکارت چه بلایی سره اون همه تلاش اوردم ، گریه پشت گریه ، گریه پشت گریه ، توبه پشت توبه تا اینجا باز خوب بود شروع کردم اول لباس رزم ( افکارم ) رو درست کردن ، یک جایی رو تنگ باید میشد ، یه جایی گشاد ، یه جایی رو اضافه و یک جایی رو کم باید میکردم ، الگو لباس جدید درست کردم و شروع کردم به اجرای روی لباس خودم اونجاش درد داشت که باید لباس جدید تن آدم قبلی میکردم ، چه استخوان های شکست چه استخوان های ( باورهای گذشتم )

    یادم میاد ۶ سال پیش ۳ ماه پشت هم ماهی ۷۰ تا ۱۰۰ میلیون چک باید پاس میکردم بخاطر انباری که زده بودم برای اولین بار تو استانم منم تا قبل اون چک بالای ۱۰ میلیون ندیده بودم . یک روز از ترس چک‌ها زنگ زدم به پدرم کمک کنه اونم فقط با حرف بهم انرژی بده . اون بهم گفت امیر اون ۴ میلیونی که فلان روز بهت دادم هر موقع برگردوندی بعد ما باهات حرف میزنم خسته شدم از دست شما منم زندگی خودم دارم و از این حرفا اصلا نرسید که متوجه شه من چقدر بدهی دارم و ماه قبل چقدر پاس کردم ولی همین الان از پیش پدرم اومدم گوشی و داشتم که بنویسم من و پدرم با هم ساعت ها صبحت کردیم و بهم گفت چقدر لذت میبرم از اینکه دارم با شخصی مثل تو صحبت میکنم پسر تو چه علمی داری این حرفا رو من دهن بعضی از ریش سفیدا تو زندگیم شنیدم که تو فلان کشور زندگی میکردن و یک جا دقیقا اینو گفت که تو شاید ۱۰۰۰ تا خوبی داشته باشی و ۱۲۰۰ بدی ولی چون پیش منی و با هم روزگار میگزرونیم من برام بسه .

    منم در جواب گفتم بابا نه تو تلاشی کردی برای این رابطه و نه من، فقط چون بهش فکر کردم اونم با توجه بالا و بیشتر زمانها این اتفاق زودتر شکل گرفت .

    ممنونم خدااااااااااا

    ممنون دست خدا . استاد عباس منش

    ممنون دست خدا مریم شایسته عزیز

    ممنون از فرزند پسر ، پسرونتون

    ممنون rv

    ممنون تمام مردم آمریکا

    ممنون از انسانهایی که به من ضربه ای زدن تا به اینجا برسم

    ممنون از تمام موجودات و زیبایی های این دنیای زیبا که توش در حال ز ن د گ ی کردن هستم.

    سخته هم ورق زدن گذشته هم نوشتن

    من بیشتر دوست راحترم در مورد گذشته حرف بزنم در مورد آینده بنویسم .بخاطر همین اگه جزعات جا موند اگه زمانی حرف بزنم جبران میکنم ویا آینده تکرار بشتر میکنم که بهتر از گذشته بنویسم .

    ولی فقط موضوع اینه

    آرام باش و بسپور به خداوند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      وریا گنجی گفته:
      مدت عضویت: 2344 روز

      سلام امیر عزیز

      نمیدانم چقدر با قرآن کار کردید

      اما داستان شما ، مخصوصا اون استعاره ی لباس رزم و …

      سوره های شماره ی ۷۳ و ۷۴ قرآن : مزمل و مدثر را برایم تداعی کرد

      در این دو سوره که مدثر مربوط به اولین باری هست که در غار حراء به پیامبر وحی نازل میشود (اقراء …)

      و پیامبر دچار یک شوک بزرگ میشوند و سراسیمه از کوه به سمت خانه میروند و به خدیجه میگن من رو بپوشون

      در حالی که بر خودش میلرزیده باز هم بهشون وحی میشه که یا ایها المدثر : ای جامه بر خود پیچیده برخیز…

      و بعدش خداوند بهش میگه لباست رو پاک کن ، دکتر شریعتی با قلم زیبایشان خیلی قشنگ به این موضوع اشاره کردند که باورها و الگوهای فکری ما مانند لباس ما هستند میتونیم بپوشیم ، میتونیم نپوشیم ، عوضش کنیم…

      یه لباس جدید بپوشیم

      تو لایق لباس بهتری بوده ای و هستی و خواهی بود که باید لباس قبلی ات را از تن وجودت در می آوردی

      دوست خوب و ارزشمند و قوی ام ، لباس جدیدت مبارک باشه ، خیلی بهت میاد

      لباس توحید و قدرتمند کننده ات براستی برازنده و شایسته ی وجود ارزشمندت هست

      مبارک باشد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        امیر غلامی گفته:
        مدت عضویت: 2053 روز

        سلام .

        ممنونم دوست من

        مطمئن م میدونی که چقدر خوشحالم که تو همچین جمعی از رفقا هم مدار هستم که به این زیبایی حرفهای هم دیگه رو درک می‌کنیم .

        سال ها بود که به دنبال همچین دوستانی می‌گشتم

        ممنون بابت افکار منو مطالعه کردی و پاسخ دادی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    محمد زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1814 روز

    سلام به استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته مهربون.ممنون از خانم شایسته که این مسیر سفرنامه تحول زندگی من رو ایجاد کردند.

    این کامنت مربوط به روز نهم هست.خداروشکر میکنم با اشتیاق فراوان و قدرت زیاد هر روز پیگیر ادامه سفر هستم.به نظرم خیلی عالیه که قبل از شروع هر یک از محصولات و دوره ها ما این سفر رو طی کنیم.به سوال خانم شایسته خیلی فکر کردم که پرسیدن برای در صلح بودن چه کاری امروز انجام دادید.

    خواهرم آزمون استخدامی معلمی داره و سه تا بچه هم داره.من خیلی دوست دارم که بتونم کمکش کنم که بتونه بخونه و قبول بشه.البته خنده داره که من خودم سه چهار سال پیش قبول شدم ولی امسال سال دومه که رها کردم و ترجیح دادم اگر کاری رو علاقه ندارم حتی یک ساعت هم واسش وقت نگذارم(ولی درمورد خواهرم چون دوست داره حس میکنم باید کمکش کنم).با اینکه تقریبا صد در صد افراد اطرافم از همون پارسال مخالف بودن که چرا یه کار استخدامی رسمی رو رها میکنی.میدونی چقد ادم دوست دارن جای تو باشن و این حرفا.ولی داستان اینه که من همون پارسال این حرفا رو بصورت حرفای شرک آمیز میشنیدم.حتی یکسال قبل از اشنایی با سایت استاد.

    میگفتم خدا از ما نخواسته کاری که علاقه نداریم رو انجام بدیم.حتی اگر کار معلمی باشه و خیلی ارزشمند.به نظرم تعریف کار معنوی و ارزشمند کاریه که” از انجامش لذت میبری”.اینکه مثلا معلمی شغل انبیاست.اینکه پزشکی جون ادما رو نجات میده خیلی ارزش داره و خیلی حرفای دیگه درمورد مشاغل،اینا فقط تعریفای کلیه که به نظرم همش غلطه.

    کار ارزشمند کاریه که تو با همه وجود از انجامش لذت ببری.تصور کنید اگر همه چند میلیارد آدم دنیا هر کدوم دنبال همچین شغل و حرفه ای بودن دنیا چقد بهشت بود.هرکی سرجای خودش بود و داشت با عشق کارشو انجام میداد.مهم اینه جای خودمونو پیدا کنیم.به خودم اجازه دادم این حرفا رو بزنم چون تا حدی مرد میدون بودم و چندساله اینطوری جلو رفتم.در مورد تغییر شغلم و شغلام خیلی راحت تصمیم گرفتم.یک زمانی تصمیم گیری برام به اندازه جون دادن سخت بود، حدودا پنج یا نهایت ۴ سال پیش.ولی به قول استاد شروع کردم به تصمیم گیری و عضله تصمیم گیریم قوی شد.به نظرم جایی که درمورد خودم نیاز به کار کردن زیاد داره احتمالا باورهای مالیم و درمورد ثروت هست.اینکه چه باورهای غلطی دارم که از نظر مالی شرایطم چندساله رو به افول رفت نمیدونم.تنها چیزی که میدونم اینه که به قول استاد ” تو پای به راه در نه و هیچ مپرس. خود راه بگویدت که چون باید رفت.”

    من یک دور همه فایلهای سایت رو تمرکزی مشاهده کردم و بعضی از فایلها رو حتی ده ها بار، بعدش ننشستم بهونه بیارم چرا پس از نظر مالی اتفاقی نیفتاد و دوره سفرنامه تحول زندگی من رو شروع کردم.گرچه از نظر روابط شخصی و کاری تغییراتی رو مشاهده کردم و البته از نظر حس و حال خودم تغییرات شگفت انگیزی رو تجربه کردم و میکنم.

    نمیدونم چیشد این حرفارو زدم.صحبتم درمورد خواهرم بود که گفتم دوست دارم کمکش کنم.دو سه روزه باهاش صحبت کردم گفتم گاهی یا من بیام خونت یا شما بیا اینجا که بتونی درس بخونی بچه هات رو چندساعتی نگه داریم.اونم مطمینن خواسته اون بوده چون انگار آماده همچین پیشنهادی بود.در حالی که خواهرم اصلا دوست نداره مزاحم کسی باشه.خلاصه اینکه امروز اومدن خونه و چندساعتی تونست درس بخونه.دختر خواهرم که هفتمه کنارم نشسته بود.بهش گفتم دایی دنیا جای عجیبیه.یادمه حدود بیست سال پیش که مادرت مجرد بود و کنکور داشت و درس داشت من یکسره اذیت میکردم نمیذاشتم درس بخونه(حتی کتابای کنکورشو رفتم زیرخاک چال کردم بیچاره بعد دو سه روز فهمید پیداش کرد😀)، ولی باید بیست سال بگذره و من همه رو بسیج کنم که شرایط مهیا باشه بتونه مادرت درس بخونه.

    این داستان رو در جواب خانم شایسته عزیز گفتم که پرسیدن یه کاری که در جهت با صلح بودن با خود انجام دادید رو بگید.

    به نظرم اینکار ازین جهت یجور در صلح بودن با خوده.چونکه من خودم ازین کار لذت بردم که شرایط برای خواهرم مهیا باشه واسه درس خوندن.

    دوسه روز پیش که این ایده به ذهنم اومد به مادرم و اون یکی خواهرم که متاهله گفتم من برنامم اینه که کمکش کنم این حدود دو سه هفته رو.دوست دارید شماهم کمک کنید.جالبه هر دوشون پای کار بودن.یه خواهرم یکی بچه ها رو برد و یکیشون هم پیش من و مادرم و خواهرم هم تو یه اتاق دیگه درس میخوند.

    ازون جهت در صلح بودن با خوده که من از هیچ کس انتظار کمک نداشتم.قصدم انجام ایده به تنهایی بود ولی همه اومدن جلو.خداروشکر.اینکه در عملی کردن یه ایده از کسی انتظاری نداشته باشیم.اینکه اگر میخایم به کسی کمک کنیم، خودمون اگر ازون کمک لذت میبریم و حسمون خوبه انجام بدیم.بدون هیچ منت و صحبتی.وگرنه کمک اگر بدون این باشه که خودمون لذت ببریم جز اینکه به خودمون و اون طرف ضرر بزنیم کار دیگه ای نکردیم.

    شاید این معنی اون صحبت استاده که در یکی از فایلها مفصل توضیح دادن که اقا ما نمیتونیم سرنوشت کسی رو با کمک کردنمون تغییر بودیم مگر اینکه خودش بخاد ما کمکش کنیم و وقتی خودش بخاد و ما کمکش کنیم عملا داریم با کمک به اون به خودمون کمک میکنیم.به حس خودمون به فرستادن فرکانس عشق و محبت(بدون چشم داشت).

    یه مطلب دیگه که دوست دارم به استاد و خانم شایسته بگم اینه که هر فایلی که میبینم انگار یه پازل تو ذهنم داره کاملتر میشه.واضح تر میشه.

    میدونید انگار مثلا یه شاخه گل خوشگل خوشبو رو از پشت یه شیشه دارم میبینم.در حدی مشخصه که حدس میزنم یه شاخه گله خوشگله و بوی خوبی هم داره.هرچقدر فایلا رو روزانه بیشتر میبینم انگار شیشه مدام واضح تر میشه تا جایی که نتایج اینقد واضح و محسوس بشه و آگاهی ها اینقد کامل که اون شیشه به کل کنار بره و من اون گل رو از نزدیک ببینم.

    مهم اینه که بتونیم باورکنیم اون شیشه میتونه واضح تر بشه و کلا محو بشه.

    ممنون از خانم شایسته عزیز و استاد عزیزم.استاد انشالله در زمان مناسب ملاقاتتون میکنم و شما رو غرق در بوسه های خودم میکنم و زمان طولانی رو باهم سپری خواهیم کرد.تا ابد انشالله.

    خدانگهدار همگی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  9. -
    پردیس گفته:
    مدت عضویت: 2316 روز

    منم مثله خیلیای دیگه از بچگی بخاطر رسیدن به خواسته هام اعم از کادو گرفتن، محبت گرفتن و مورد توجه بودن تقلا میکردم.

    اگه دخترخالم کادو میگرفت خیلی حسادت میکردم. اگه دختر عموم بیشتر از من مورد توجه فامیل بود خیلی حالم بد میشد و خودمو باهاش مقایسه میکردم، اگه توی بازی راهم نمیدادن گریه میکردم و در یک عبارت : همش منتظر بودم یه اتفاقی بیوفته تا احساس ارزشمندی و عشق کنم. فکر میکردم اگه دوست داشته نشدم بخاطر اینه که بی ارزشم، زشتم، حال بهم زنم و خیلی عجیب غریبم. هیچ ایده ای نداشتم که همش بخاطر “فرکانسِ” زشتی، کمبود، بی ارزشی و حال بهم زن بودنه!

    یادم میاد وقتی از همه ی دنیا مونده شدم و گفتم اصلا به درک دوستم نداشته باشین اوضاع تغییر کرد! اونموقع هنوز قانونو نمیدونستم ولی یاد گرفته بودم وقتی برای یه چیز یا کسی تقلا نکنی خودش میاد به سمتت!

    کم کم هدایت شدم به کتابای مختلف، کتابای فرا روانشناشی و مشکلاتم و درسهایی که به همراه داشتن شدن بهترین دوستام!! برام لذت بخشترین چیز شده بود حل مسائل و تضادهای زندگیم. اصلااا نیود دوستو توی زندگیم احساس نمیکردم. خدا برام بهترین رفیقِ شفیق شده بود.

    توی دورانی که بیشترین عزت نفس زندگیم رو کسب کرده بودم هدایت شدم به سایت استاد جان و بومممم!!!کم کم با حرفاشون خو گرفتم و تصمیم گرفتم نگاهمو توحیدی کنم‌‌.

    فکر میکنم نگاه توحیدی بیشترین و تقریبا تنها دلیلیه که ما با خودمون به صلح میرسیم!!

    امروز خیلی با خودم کلنجار میرفتم و همش توی ذهنم با اتفاقات درگیر و با افراد مختلف بحث میکردم. تا یهو این باور توی سرم پیچید که : تو و فقط تویی که میتونه شرایطو تغییر بده! اون شرایط و افراد همههه فقط به فرکانسای تو پاسخ دادن.

    شروع کردم به تمام کارهایی که میدونستم میتونن منو به صلح بیشتر برسونن و به منبع اصلی نزدیکو نزدیک تر کنن!

    – اول از همه شروع به تحسین یه خانم ایرانی که توی خارج از ایران تحصیل کرده بودن و شرایط مورد علاقمو داشتن کردم! واقعااا از ته دل بود! فکر میکنم این از ته دل بودن بخاطر تعهدی بود که داده بودم! داشت تاثیر خودشو میزاشت. تازه به کنسرت خواننده ی مورد علاقمم رفته بودن که باهث شد باورم قوی تر شه که منم میتونم!!!

    – خیلی زود تصمیم گرفتم خواسته هامو توی دفترم بنویسم و با توجه به تمرین جلسه ی هشتم چله دلایلمو برای رسیدن بهشون به خودم یاد آوری کنم!

    – انقدر انرژی و انگیزم بالا رفت که دوییدم و یکی از کارهای ناقصمو با بهترین کیفیتی که با ابزار اونموقعم میتونستم انجام بدم به اتمام رسوندم و به مرحله ی اجرا رسوندمش.(که با بازخورد خیلی مثبتی روبه‌رو شدم!!! به شکر الله یکتا)

    – رقصیدم و کلی ورجه وورجه کردم و انقدر احساسم عالی شد که نمیتونستم بخوابم💃🏻

    – دوش گرفتم و زیر دوش یک ایده برای کارم بهم الهام شد که سریع از حموم بیرون پریدم تا برمو بنویسمش تا یادم نرفته!!! ( فکر میکنم بخاطر تشویق کردن خودم برای اتمام کارم خیلی در فرکانس مثبتی بودم و تونستم این الهامو دریافت کنم. با اینکه از دسته الهامات بخاطر در صلح نبودن با خودم کم به سراغم میومدن.)

    – به یه دختر کوچولویی که آرزوهای بزرگی تو سرش داشت ( و خودم یکم توی پِیشون رو گرفتن تشویقش کرده بودم) گفتم که چقدر زیباست (واقعا هم این احساسو داشتم.) و فهمیدم که خیلی برای رسیدن به آرزوهاش داره تمرین و تلاش میکنه اونم با احساس عالی🥺💗

    – راستش خیلی توی خودم مخصوصا ظاهر جسمانیم زیبایی دیدم. زیبایی هایی که قبلا ندیده بودمشون (تا همین دیروز همش جوشامو میشمردم ولی امروز توی یکی از فایلهاشون استاد دقیییققااااا گفتن : وقتی صورتتون جوش میزنه کافیه بهش توجه نکنین و خودش میره. شکه شدمم استاد یه لحظههه. جدیدا خدا هی از طریق فایلای شما مچمو میگیره! از همون لحظه تصمیم گرفتم بهشون بی توجهی کنم و حدودا سه چهار ساعت بعدش خودمو الهه ی زیبایی میدیدم(هاهاهااهاا D: جدییی میگم!)

    در طول روز نتونستم خیلی احساسمو خوب نگه دارم! ولی سریع به دلایلش نگاه کردم :

    – مقایسه

    – ترس

    – مقصر دونستن مادرو پدرم بخاطر تجربه نکردن یکی از خواسته هام

    – عقب انداختن کارهام.

    فقط همینکار بجای سرزنش کردن باعث شد بتونم عملکردمو تغییر بدم و با اینکه تا ساعت ۱۰ و نیم شب به احساس خوب نرسیدم ولی بالاخره انجامش دادم!

    یاد گرفتم سخت نگیرم!!! نه به خودم نه به دیگران! چون وقتی کارهام خوب پیش رفت که سریع اقدام کردم. اقدامی که توش خبری از کمالگرایی نبود ( یا خیلیی کمتر از قبل بود!)

    اقدامی که بیشتر از زمان اتمامش، در حین انجامش خوشحال بودم🤍

    دعای آخر نهمین قدمم :

    پروردگارم، فقط میتونم بگم خیلیییی خوشحالم که این جهان قوانینی داره و منم هرروز دارم بیشترو بیشتر به سمتشون هدایت میشم! از دستان مهربانت استاد عباسمنش و بانو شایسته، خیلی سپاسگزارم.

    ۴ آبان ۹۹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  10. -
    علیرضا علیرضا گفته:
    مدت عضویت: 3740 روز

    سلام .من هم تولد شما استاد عزیز رو بهتون تبریک میگم، انشاالله که سالهای سال تا هر وقت که خودتون میخواید خداوند به شما عمر باعزت بدهد و روز به روز به درجات عالیتری در تمام ابعاد زندگیتان برسید.

    من از اوایل امسال با شما و این سایت آشنا شدم. تا همین دو سه ماه پیش سرباز بودم و بعد از تمام شدن خدمتم در همان جایی که قبل از خدمت کار میکردم مشغول به کار شدم. نمیدونم چی شد که از این سایت سر در آوردم فقط میدونم که لطف خدا بود. تا الان خیلی افکارم تغییر کرده ،خیلی دیدم به محیط اطرافم عوض شده ،خیلی امیدوارتر شدم به آیندم ،خیلی با خودم دوست شدم ،خیلی نگاهم به خدا عوض شده ،خیلی حالم دگرگون شده خیلی…

    من هر روز به فایل های شما گوش میدم و تا بحال حتی یک روز من بدون گوش دادن به فایل های شما شب نشده. اوایل یک سری مقاومت هایی نسبت به بعضی از حرفاتون داشتم اما الان دیگه خیلی کمتر شده .

    تا همین دو روز پیش من فقط به فایل ها گوش میدادم ولی به خاطر مقاومت هایی که داشتم تمرین های شما رو انجام نمی دادم و فقط تنها کاری که کردم این بود که دیدن تلویزیون رو کامل قطع کردم ،ولی وقتی نگاه کردم به این چند ماه دیدم که خیلی اتفاقات برای من افتاده ،خیلی نشونه ها دیدم .من چندین سال بود که آسم داشتم و هر چند ماه یکبار نفس تنگی شدیدی داشتم که حتی چند بار کارم به بیمارستان کشید ،اما نزدیک یک ساله که من روز به روز حالم بهتر شده ،بیماریم خفیف تر شده و الان چند ماهه که من حتی کوچکترین نشانه ای از آسم رو در خودم ندیدم !جالب تر اینکه من حتی نفهمیدم که دارم روز به روز بهتر میشم و کاملا بیماریم رو فراموش کرده بودم !چند وقت پیش وقتی که میخواستم فرمی رو پر کنم که در قسمتی از اون نوشته بود که اگر بیماری خاصی دارید بنویسید ،من یکدفعه یاد این موضوع افتادم که من کاملا درمان شدم ،بدون هیچ داروی خاصی و دکتر و… ! مطمئن هستم که این اتفاق به این خاطر افتاد که من با شما آشنا شدم و بارها و بارها به حرفای شما گوش دادم و ورودی های مغزم رو تا حدی کنترل کردم.

    در همین یکی دو ماهه که مشغول به کار شدم اتفاقات خوبی رو در زمینه ی مالی تجربه کردم و نشانه های زیادی رو دیدم ،من که سه ماه پیش فقط یک شاگرد بودم الان بعضی وقت ها به تنهایی برای خودم کار میکنم و الان در سود کار ،شریک 50 درصد شده ام ،این در حالیه که من هیچ حرفی در مورد اضافه شدن حقوقم نزدم چه برسد به این که شریک شوم !ولی باز هم جالبه که من نفهمیدم که چطور و چرا این اتفاق افتاد !هیچ دلیلی نمی تونم بیارم مگر اینکه فرکانس های من فقط کمی و به تدریج بالا رفت.

    خیلی اتفاقات عجیب و غریب و ریز و درشت دیگری برایم افتاده که الان یادم نیست و یا نمی‌شود گفت .

    دو روزه که تصمیم گرفتم روی خودم کار کنم و به تمرینات شما عمل کنم .تا الان نمی دونستم که باید از کجا و چطوری شروع کنم ،برای همین شروع کردم به خوندن نظرات دوستان در صفحه ی اول سایت و صفحات محصولات .خیلی چیزا برام روشن شد و تا حدی از سردرگمی در اومدم و همینطور چند تمرین رو هم از نظرات دوستان پیدا کردم و روش انجام اون ها رو.مثلا در صفحه ی اول سایت جدیدترین نظر که دوستی فقط با کار روی باور سرمایه ی اولیه و پیدا کردن افراد از اینترنت به نتیجه‌ی بزرگی رسیده بود ،خیلی به من کمک کرد که نمی تونستم افراد رو حضوری پیدا کنم و مصاحبه بگیرم. و خیلی نظرات دیگر که به من کمک کرد که حداقل کمی با این مسیر آشنا بشم .

    الان که شروع کردم به تغییر باورهام شرایط خیلی خوبی ندارم و درگیر مشکلات مالی و شخصی ام ،از لحاظ روحی هم زیاد رو به راه نیستم ،ولی میدونم که میتونم این شرایط رو تغییر بدم چون نشانه های زیادی رو دیدم .

    فکر کنم نظرم طولانی شد ،ولی اینارو گفتم که اول از همه خدا رو شکر کنم به خاطر اینکه من رو در این مسیر قرار داد ،دوم از استاد تشکر کنم به خاطر راهنمایی هاشون و تمام اتفاقات خوب زندگیم که مطمئنم به خاطر آشنایی با ایشون اتفاق افتاد و اینکه بگم خیلی دوستون دارم و …

    خداروشکر.

    باز هم صمیمانه تولدتون رو تبریک میگم.

    ارادتمند ارجمند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای: