داستان هدیه تولدم - صفحه 4 (به ترتیب امتیاز)

1496 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    حسین ترکی گفته:
    مدت عضویت: 3587 روز

    سلام و عرض ادب.

    استاد عزیز تبریک میگم تولدتون.

    امیدوارم که همیشه سالم وشاد باشید.

    الان نمازمو خوندم و از خداوند خواستم که لطفی کنه بعد از نماز اومدم سراغ سایت که یه سر بزنم و دیدم این فایلو الان گذاشتید.

    واقعا خوشحال شدم و یقینم به اینکه شما یکی از دستان پر قدرت خداوند هستید بیشتر شد.

    واقعا از ته قلبم برای شما دعا کردم وسپاسگذار خداوند هستم.

    مرسی از کادویی که به اعضای خانواده دادید.

    امیدوارم سال جدید مرحله جدید از مدار فرکانسی همه ی اعضا سایت و همه ی مردم جهان باشد.

    استاد میخامت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    دختر خدا گفته:
    مدت عضویت: 858 روز

    روز نهم

    سلااااااممممم به استاد عزیزم و خانم شایسته زیبا و دوست داشتنیم ،و سلام به دوستای عزیز و هم فرکانسی

    شکر برای آگاهی

    شکر برای اینکه قانون اونقدر ساده است،که فقط من باید بهش عمل کنم و استمرار داشته باشم،همین،به همینننن سادگی و آسونی

    شکر وجود استاد عزیزم و نگاه الهیش

    شکر برای خانواده

    برای این سایت الهی

    برای تغییر و بهبود زندگی در همه جنبه ها

    شکر برای دوستان الهی

    شکر برای عشق و ثروتی که در جریانه

    شکر برای حال خوب

    برای فرصت زندگی

    شکر برای نفس های راحتی ک برامون عادی شده اما این فرایند و مکانیزم بدن فوق العاده است ،شکر که به راحتی بدون اینکه تلاش خاصی صورت بگیره انقدر راحت نفس میکشیم، و شکر که بقیه نعمات پروردگارم رو به همین سادگی جذب میکنم

    دیروز

    عکسیو گذاشتم پروف برا سایت،ک بدون هیچ ارایش و ادیتی هس،یه جور دلی عاشق لبخندمم تو این عکس :)

    و اما امروز

    استاد امروز رفتم دانشگاه

    محوطه دانشگاه خیلی قشنگه،پر از درخت و برگای خشک شده بود

    عین بچه ها،بدون اینکه حواسم به نگاه بقیه باشه

    رو برگا راه میرفتم و صدای خش خش قشنگشون بهم حس خوب میداد

    آسمون آبی با ابرای سفید و بامزه تزئین شده بود

    هوا ملایم بود، یکم رو به سرد ک با هودی قشنگم اصلا سردم نشد و خیلی همه چی قشنگ و باب دل بود

    رفتم ناهار‌ خوشمزه ای که مامانم برام گذاشته بودو خوردم ،از اسمون عکس گرفتم

    یکم با خدا حرف زدم شاید دو دقیقه

    ولی دو دقیقه ی طولانی و دلی

    بلند شدم ک‌ برگردم برم کلاس

    عین بچه ها دور خودم چرخیدم و همزمان نگام به اسمون بود :) یه لبخند با کل وجودم زدم

    ادما رو نگاه میکردم

    دخترا و پسرا ،یه سریاشون دوست بودن،یه سریاشون عاشق و دل داده :) با کل وجودم یه حس تواضع داشتم،یه حس سپاسگزاری عمیق ،حس یکی بودن،نگامو انداختم به زمین و از خدا تشکر کردم که اینقدر از تنهاییم لذت میبرم

    حدودا سه دقیقه بعد ،دم در ورودی، یکی از دوستای دبیرستانمو دیدم :) برا یه سری اتفاقا من دور شدم از همه دوستا و … ولی کل امروزمو سعی کردم دقیق بنویسم ،ک یادم بمونه تو چه حسی بودم ک دوستمو دیدم و کلی بهم عشق داد و ….

    چقدر همزمان ،من داشتم میرفتم داخل دانشکده،همون لحظه اون داشت میومد بیرون :)

    خدایا شکرت ،شکرت برای قوانین بی نقصت

    شکرت ک همه چی تو وجودم اتفاق افتاد و بعد اون بیرون نمود پیدا کرد،شکر که انقدر واضح نشونم دادی

    الله من … هر روز داری منو مومن تر میکنی نسبت به خودت نسبت به قوانین ،اینکه حرفای استاد عزیزمو ،قوانین رو وحی منزل بدونم ،و با ایمان قوی حرکت کنم

    شکر برای همه چیز

    شکر خدای من …

    شکر الله من …

    و امروز،روز نهم من ،شد فایل در صلح بودن با خود :)

    خدایا ،چقدرررر همزمان ،چقدر ساده و راحت هدایت میکنی اگر شنوا باشیم ،اگر چشمامونو باز کنیم و ببینیم ،الله من … شکر که منو با استاد عباسمنش و این نوع نگاه اشنا کردی ،شکرت

    امروز دوستم میگفت فاطمه این همه کار انجام دادی این مدت و … فقط یه فکر چرخید تو ذهنم

    که تا اینجا رو تونستم به لطف الله یکتام،الان ک دیگه دارم رو ذهن و باورهامم کار میکنم ،الان ک دیگه راحت میچرخه چرخ زندگی :) همه چی عالی پیش میره، همه چیز ،خدایا شکرت شکرت شکرت

    یهو تو وجودم یه تعهد شکل گرفت،یه فرکانس ک آره میتونم،باید حواشیو حذف کنم،رو اصل متمرکز شم،و ادامه بدم

    استاد من همین امروز

    همون لحظه ک داشتم قدم میزدم و دستام تو جیب هودیم بود

    و یه لحظه خداروشکر کردم که ازت ممنونم ک حالم تنهایی خوبه ،و خودمو اون لحظه پذیرفتم

    همه چیو رها کردم ،همه چیو

    و الان آزادم از هر قضاوتی

    از هر فکر و نگرشی

    فقط حضور دارم

    هرکسی دوست داشتنیه خب تو دلی میمونه

    اما آزادم ،رهام، و حالم بی نظیره …

    یه کامنت باید بذارم فقط نکات ناب حرفاتونو بنویسم

    ولی الان دوش گرفتم و خستگی بعد از دوش گرفتنه بهم حس شکرگزاری میده و دلم میخواد با این حس الهی خوابم ببره :)

    انگار ساعت ها مدیتیشن کردم

    آرومم ،ازادم ،

    هر آنچه باید می اید و هر انچه باید میرود

    یکم ریلکس تر

    یکم خونسرد تر

    انقدر جدی نگیریم مسائلو

    فقط لذت ببریم ،به موقعش همه چی اتفاق میوفته

    تو لحظه ای ک بهش فکر نمیکنی :)

    خدایا شکرت

    تو آگاهی به قلبم که من تنها تو را میپرستم

    و تنها از تو یاری میجویم … الله من … رفیق من …

    ای کسی که نور شدی،عشق شدی،سلامتی و زیبایی شدی،حال خوب شدی،انگیزه و امید شدی،ثروت و نعمت شدی و انقدر قشنگ‌ جریان پیدا کردی تو وجودم …

    این عاشقانه ادامه دارد …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    پریناز کمالی گفته:
    مدت عضویت: 1862 روز

    به نام خدا

    با سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و باسلام خدمت خانوم شایسته ی عزیز و باسلام خدمت همه ی دوستان در خانواده ی صمیمی عباس منش

    روز نهم سفرنامه

    این راه با وجود همه ی دستاوردهای فوق العاده ی مالی ، روابط وسلامتی ما را در وهله ی اول به گنجینه ی دیگری نیز میرساند که آن ارتباط با خدا است . هماهنگی با خدا ، تسلیم او بودن ، حس رهایی حس سپاس گذاری ، حس یکی بودن با او و سپردن همه چیز به او ، این حس که ما در جهان هوشمند و قانون مندی زندگی میکنیم که همه ی شرایط برای ارتقاء انسان فراهم شده است . برای پیوند خوردن انسان با اصل خودش .فقط کافی است که خود را به این جریان ، به جریان هدایت بسپاریم ، فقط کافی است به او ایمان داشته باشیم و قدم به قدم مراحل تعالی را طی کنیم .

    با وجود اینکه تعهد روزشمارم کمرنگ شده بود اما باز هم متعهد تر برگشتم . از شروع این روزشمار برای نوشتن این سفر نامه به خودم فرصت میدم تا آگاهی های آن را درک کنم و آن چه که درک کردم در قسمت نظرات بنویسم .سعی کردم این قوانین رو اجرا کنم . سعی کردم تعهدم رو نشون بدم . حتی اگه بعضی وقتا کم کاری کنم ناامید نمیشم چون انتهای این مسیر روشن رو میبینم .تا به اینجای مسیر کلی تغییر ها واتفاقات عالی برام پیش اومده که در پایان این فصل از سفرنامه حتما مینویسمشون . واقعا خدا رو شکر میکنم .

    برای این فایل هم حسم بهم گفت که بعضی از جملات استاد رو بنویسم.چون هنوز خیلی جای کار داره تا این آگاهی ها رو اونجور که باید درک کنم .

    خیلی خوبه اینجوری این جملات و آگاهی های ناب رو به صورت مکتوب دارم تا هر وقت که لازم شد برام دوره شه

    🌺اگر ما رها بشیم از انسان ها و اگر خدا رو باور کنیم و اگر با خدا عشق کنیم و اگر ایمانمونو تقویت کنیم و اگر محتاج توجه دیگران نباشیم ،بس که توی وجود خدا غرقیم خود به خود به ما توجه میشه خودبه خود مارو دوست میدارن خودبه خود برای ما هدیه میگیرن ، خودبه خود ارزشمند میشیم معروف میشیم مشهور میشیم محبت افراد به ما جلب می شه

    خیلی موقع ها ما توی زندگیمون یه سری تضاد ها بهش بر میخوریم . این تضاد این عقده این حسرت با ماست تا وقتی که روی خودمون کار میکنیم و توجه میکنیم بر روی خواسته هامون و سعی میکنیم روی باورهامون کار کنیم ، خودمونو تغییر بدیم ایمانمونو تقویت کنیم خدا رو تو زندگیمون اصل ببینیم و رابطه ی خودمون با خدارو مهم ترین رابطه ی زندگیمون بدونیم و رابطمون با بقیه در واقع نتیجه ی رابطه ی ما با خدا باشه .

    وقتی که انسان خدای خودشو باور می کنه و با خودش و با درون خودش رفیق میشه ، واقعا دیگه نظر بقیه دیدگاه بقیه رفتار بقیه باهاش اصلا مهم نیست و با همه چی در صلحه با زندگی در صلحه از زیباییهاش لذت می بره خوشحاله شاده امیدواره ، عاشقانه داره با خدای خودش زندگی می کنه ، نتیجه ی جالبی که اتفاق می افته اینه که همه چیز براش رخ میده یعنی همه ی اون تضاد هایی که در گذشته باهاش برخورد کرد ، همون کمبودها حسرت ها که در گذشته داشت خود به خود براش به وجود میاد و این قانونو به یاد میاره این موضوع که تنها کاری که ما باید بکنیم برای این که همه چی در زندگی ما عالی باشه اینه که با قلبمون دوست بشیم و شادیو در قلب خودمون پیدا کنیم و جوری به مسائل نگاه کنیم که احساس بهتری به ما بده با خدای خودمون رفیق بشیم ، محتاج هیچ چیز و هیچ کس نباشیم از این که هستیم راضی باشیم از این که هستیم و همین چیزی که هستیمو بهش افتخار کنیم و دوسش داشته باشیم بقیه رو دوسشون داشته باشیم به خاطر این که اونا هم قسمتی از خداوندند خودمونو دوست داشته باشیم به خاطر اینکه ما هم تکه ای از خداوندیم و نتیجه ی طبیعی این قضیه سلامتیه شادیه ثروته آرامشه دوستای خوبه هدیست و هر چیز خوبی که شما می خواین

    به هدفی به چیزی نچسبین وابسته به یه چیزی نشین نخواین یه چیزی رو به زور به دست بیارید چون هیچ وقت به دست نمیاد . خودتون با خودتون در صلح باشید خود به خود خواسته هاتون از بچگی تا الان اتفاق می افته نمیخواد خیلی خیلی نگران این باشید که کی اتفاق می افته لذت ببرید از زندگیتون خودش اتفاق می افته

    لطف خدا برای همه ی مردمه .ولی برای همه ی مردمی که اون رابطه رو داشته باشن . به قول قرآن خداوند میفرماید : اجابت کنید من رو تا من اجابت کنم شما رو . یعنی وقتی که این رابطه اتفاق میفته، وقتی که ما درست این رابطه رو با خدای خودمون بر قرار می کنیم، همه چیز خو به خود درست میشه ….. منظور مذهبی نیست …منظور من قلبه یعنی یک موضوع خیلی خیلی درونی و قلبی وعاشقانست . یک موضوعی که فارغ از دین و مذهب و مسلک و عقیده و هر چیز دیگه ایه . یک چیزیه که انتهاش احساس فوق العادست . احساس یگانگی با منبع جهان هستیه . احساس دوست داشتن خود ، احساس دوست داشتن دیگران احساس زییایی ها رو دیدن احساس اینکه وقتی تو این هوا هستی همه چیو زیبا میبینی وقتی تو هر فضایی هستی نه حالا فضایی که زیباست خودش . حتی تو فضاهای معمولی هم هستی همه چیزو زیبا میبینی و عطر خداوندو همه جا احساس میکنی . احساس اینکه خودتو عاشقانه دوست داری از اینکه هستی حتی زندگی گذشته ای که داشتی از سختی هایی که کشیدی همه چیو دوست داری تو زندگیت حتی روزای تلخ زندگیت و میدونی ومیفهمی اون روزها روزهایی بودن که برای تکاملت نیاز بودن برای پیشرفتت نیاز بودن و قسمتی از وجود تو تو اون روزها تکامل پیدا کرد و خواسته های تو مشخص شد . اون تضاد ها بت کمک کردن که تو خواسته های جدیدی داشته باشی و باعث بشی جهان گسترش پیدا کنه . وقتی با همه چیز در صلحی با همسرت با فرزندت با دوستانت با دولتت با رهبرت با رئیس جمهورت با هر کسی که هست . با کارمندت با رئیست . وقتی همه چیز رو از زاویه ی خداوند ببینی و بفهمی که همه چیز سر جاشه و درسته و هیچ اشکالی در کار نیست و لذت ببری از خودت همه چیز خود به خود درست می شه . همه چیز لذت بخش میشه. همه ی اتفاقات رخ می ده .

    اون چیزهایی که تو زندگیمون نداشتیم باعث حسرتمون نشه به موقعش همه ی اون خواسته ها اجابت میشه . به موقعش . وقتی که ما در هماهنگی قرار می گیریم . وقتی که ما حسرت نمی خوریم وقتی که ما از موفقیت بقیه خوش حال میشیم و … معلومه که ما با خودمون در صلحیم معلومه که ما از زاویه ی خداوند به جهان نگاه میکنیم و به مردم نگاه می کنیم . و اون وقته که همه چیز خود به خود اتفاق می افته .

    باور کنیم که همه چیز و همه چیز و همه چیز به نحوه ی تفکر ودیدگاه ما بستگی داره . همه ی خواسته های شما داده می شه همه شما رو دوست خواهند داشت وقتی که شما خودتون با خودتون در صلح قرار میگیرید . وقتی که شما عشق رو از درون خودتون پیدا می کنید نه بیرون از خودتون . وقتی که شما تصمیمیم می گیرید تنها قدرت جهان هستی رو خدا ببینید و اونو باور کنید و از اون بخواید ورابطه ی خودتون با اون رو فقط تقویت کنید خود به خود بقیه ی روابطتون بقیه ی اتفاقات خودش درست میشه و لازم نیست که هیچ کار خاص دیگه ای انجام بدید . من همیشه گفتم و می گم من همه چیزرو خیلی راحت به دست اوردم تو زندگیم . من مخالف اون افرادی هستم که می گن انسان برای موفقیت باید زجر بکشه

    دلیل اینکه من همه چیز رو راحت به دست آوردم و میارم همین الانشم اینه که من تصمیم گرفتم روی خودم روی باورام و روی رابطه ی خودم با قلبم بیشتر کار کنم . سعی کردم تو دنیای خودم بیشتر باشم و روی هماهنگ کردن بین ذهنم و روحم کارکنم . تا اینکه به مسائل بیرونی . و مسائل بیرونی خودش درست شده . خودش اتفاق افتاده باور کنید . بعضی وقتها گمراه میشم ، بعضی موقعا حواسم پرت میشه میام روی مسائل بیرونی تمرکز می کنم میخوام یه چیزیو درست کنم میبینم هر چه قدر تلاش بیشتر میکنم نتیجه کم رنگ تر میشه بعد دوباره میام روی خودم کار میکنم دوباره یادم میاد قانون رو بعد دوباره خودش همه چی خود به خود درست میشه .اگر همه چیو راحت به دست آوردم شما هم میتونی همه چیو خیلی راحت به دست بیاری فقط باید زمان زیادی رو بذاری روی خودت کار کردن . باید ورودی هاتو کنترل کنی باید باورهاتو تغییر بدی باید تصمیم بگیری باید متعهد باشی برای اینکه روی خودت کار کنی و بعد اتفاقات رخ میده و همه چیز تغییر میکنه

    زندگی ما میتونه خیلی ساده و قشنگ و راحت وزیبا باشه اگر ما از قانون استفاده کنیم اگر ما روی باورامون کار کنیم . وقتی که میگم روی باورهامون کار کنیم وقتی که میگن چجوری نگاهمونو عوض کنیم چجوری افکارمون رو عوض کنیم منظورم اینه که نگاهمون رو به هر چیزی در هر لحظه از زندگیمون جوری تغییر بدیم که احساس کمی بهتر به ما بده یعنی اگر رفتار نامناسبی از کسی دیدیم جوری نگاه کنیم که این رفتار نامناسب ما رو اذیت نکنه احساس بهتری به ما بده منظورم اینه که اگه جایی رفتیم مردم داشتن بد رفتار میکردن با خودشون یا با ما جوری نگاه کنیم که بگیم شاید اگه منم بودم همین رفتارو می کردم جوری نگاه کنیم که حالمون بهتر باشه بیخیال تر باشیم در یک کلام راحت تر بگیریم زندگیو در یک کلام .کسی میتونه راحت تر ببینه کسی می تونه قشنگ تر ببینه زندگی رو که روی خودش کار کرده باشه روی باوراش کار کرده باشه خدا رو بیشتر باور کرده باشه و به چیزی تو زندگی نچسبیده باشه . چیزی براش مهم نباشه چیزی براش انقدر مهم نباشه که شبو روز بهش فکر کنه و نگرانش باشه . وقتی شما نگران چیزی هستید یعنی اون چیز خیلی بیش از حد برای شما مهم شده که باعث شده برای شما نگرانی ایجاد کنه نگرانی نرسیدن بهش نگرانی از دست دادنش . هر چیزی که بشه بهش بگی احساس بد

    احساس بد موقعی میاد که ما خیلی زندگی رو جدی میگیریم همه چیز رو خیلی جدی میگیریم ولی خداوند نگاهش اینطور نیست . دیدگاه خداوند اینه که همه چی خودش به طور طبیعی در زمان مناسب اتفاق می افته . چیزی رو جدی نگیر . جدی منظور اینه که جوری نگااه نکن که اذیت بشی. خیلی خونسردتر باش خیل آروم تر باش و بعد میبینی که اتفاقاتی که سالها به دنبالش بودی و تلاش کردی و هزینه کردی و دعوا کردی و داد زدی به خاطرشون و اتفاق نمی افتاد اون موقع ها ، الان به راحتی داره اتفاق می افته بدون اینکه تو بخوای تلاشی بکنی براش. به خاطر اینکه مسیر جهان اینطوره به خاطر اینکه خداوند بیشتر از شما میخواد که شما به خواسته هاتون برسید به خاطر اینکه وقتی شما به خواسته هاتون میرسید جهان گسترش پیداا میکنه به خاطر اینکه روند طبیعی جهان اینه . اگرما طبیعی باشیم اتفاقات طبیعی جهان رو تجربه میکینم

    اگر نگران به دست آورن چیزی هستی یعنی هنوز باور نکردی که به دست میاد

    دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش وز شما پنهان نشاید کرد سر می فروش

    گفت آسان گیر کارها برخود کز روی طبع سخت می گردد جهان بر مردمان سخت کوش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      مریم اشکی گفته:
      مدت عضویت: 1577 روز

      بنام الله یکتا

      سلام دوست عزیز چ کامنت زیبایی چقدربامعنی چ نکات زیبایی داره کامنتتون وچ قشنگ توضیح دادین یه گیرتوذهنم بود ک بازشدممنوم تزخداک منوبه کامنت شماهدایت کردوممنونازشماک اطلاعاتتون روبامادرمیون میذارین

      درپناه الله یکتا شادپیروزسربلند ثروتمند سعادتمند دردنیاوآخرت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    محمد حصاری گفته:
    مدت عضویت: 2048 روز

    🌺به نام خداوند هادی و بخشنده ی بی نهایت🌺

    انگار بعضی فایل ها باید تو اون زمان مشخص خودش فقط باید به گوش من برسه.

    با اینکه همه ی فایل های دانلودی رو تو لپتاپم دارم و همیشه میبینمشون ، نمیدونم چرا این فایل رو الان برای اولین بار دیدم ، عجیبه که تا حالا اصلا دانلود نکرده بودمش.

    واقعا همه چی در زمان مناسبش اتفاق میوفته.

    و چه موضوع فوق العاده ای رو استاد مطرح کرد.

    ☘️رهایی و نچسبیدن به خواسته☘️

    یه خواسته ای داشتم که فک کنم تو کامنت های قبلیم نوشتم.

    من پروژه های خوبی رو تو حوضه ی کاری خودم با موفقیت به پایان رسوندم و به جرات میتونم بگم تمام اون آیتم هایی که همه ی همکاران من ازشون فراری بودن ، من با شهامت و شجاعت قبول کردم و انجام دادم ولی یه خواسته ای که این اواخر درونم شکل گرفت این بود که یه پروژه ی سنگین با متراژ کار بالا رو اجرا کنم.

    خب کاری که کردم این بود که اومدم یه سری باور هارو ایجاد کردم در راستای این خواسته و فراوانی اون ، در راستای فراوانی کارمند و نیروی فنی و خیلی باور ها که مرتبط بود با این درخواستم.

    خب راستش یه جاهایی میچسبیدم به اون خواسته ، بعضی وقتا ناامید ولی خداوکیلی خیلی کم بود این ناامیدی ها و دوباره رو باور هام کار میکردم و نجوا های ذهنو mute میکردم.

    کم کم دستان خداوند اومدن ، یکی از دوستام که همکارمه و خیلی هم کارش خوبه اومد پیشم و بهم گفت کار بگیر میخوام برات کار کنم ، یکی دیگه از دوستام هر روز زنگ میزد میگفت بیکارم کار بگیر بیام کار کنم ، یه کارمندی قبلا داشتم که رفته بود شهرستان و تو اخرین تماسی که برای تسویه حساب باهاش داشتم بهم گفت احتمالا بیاد دوباره کار کنه و نشونه های دیگه که فک کنم تو کامنت های قبلیم هم گفتم.

    و بعد اومدن دستان خدا فک کنم همین چند روز پیش بود گفتم خدایا اوکی کن که فک کنم وقتشه ، گفتم من خودمو تو مدار مناسب تر قرار دادم و اینا اومدن ، کاری که خواستم هم اوکی کن که اماده ام.

    فک کنم فردای همون روز بود یکی از کسایی که قبلا باهاش همکاری میکردم منو دید و گفت بیا با برادرم صحبت کن که قیمت کارت چنده منم گفتم باشه ولی فک نمیکردم به این زودیا کارشون شروع شه و فکر هم نمیکردم حجم زیادی داشته باشه.

    امروز عصر داشتم ظرف میشستم و همزمان داشتم فایل صوتی باور هامو که با صدای خودم رکورد کردم گوش میدادم که یهو گوشیم زنگ خورد.

    جواب دادم همون بنده خدایی که بهم گفت برو به داداشم قیمت بده بود.

    گفت بیا دفتر داداشم ، منم اینجام و با برادرم در مورد کار حرف بزن.

    رفتم ، راستش یه خورده هول شده بودم تو راه ، یه ذره ضربان قلبم تند شده بود ، یهو سریع با خودم گفتم اگه جلوی یه آدم ثروتمند و دارای نفوذ دستپاچه بشم و صدام بلرزه یعنی دارم شرک می ورزم و در ادامه میگفتم من میرم خدا با منه.

    این جمله رو هی به خودم یادآوری کردم و رفتم.

    به لطف خدا با اعتماد به نفس صحبت کردم و کلی از اون ترس های واهی من ریخت کلا.

    با هم حرف زدیم و با اعتماد به نفس هر چی که فکر میکردم لازمه بگم رو گفتم.

    و در نهایت گفت تعریف درستکاری و مهارت و خوش قولی و اخلاق و تعهد کاری منو از برادرش (همونی که بهم زنگ زد) زیاد شنیده و میخواد با من همکاری کنه.

    و بعدش قرار شد من برم کارو ببینم و قیمت اعلام کنم.

    خلاصه آقا من رفتم دیدم و متوجه شدم این همون چیزیه که من درخواستشو داده بودم.

    خدای من ، این پروژه اصلا متوقف شده بود ، ولی بعد از درخواست من و کار کردن رو باور هام الان باید من قیمت بدم که استارت بخوره.

    بعد جالبش هم اینجاست که بهم گفت نمیخواد زیاد عجله کنی و کلی نیرو بریزی اینجا ، چند تا اکیپ بزاری کار کنن بسه.

    یعنی فقط همون دوستانی که بهم گفتن میخوان کار کنن ، همونا باشن بسه .

    خیلی حس خوبی داشتم ، و دارم البته.

    🌺من خودمو تو مدار مناسب قرار میدم ، خداوند همه ی کار هارو برام انجام میده🌺

    وقتی عصر زنگ زدم به دوستام گفتم که همچین پروژه ای رو دارم قیمت میدم که به امید خدا شروع کنیم اصلا انگار اونا هم جواب درخواست هاشونو گرفته بودن ، یکیشون میگفت دلم میخواست محل کارم نزدیک خونم باشه که این پروژه تا خونمون چند دقیقه راهه فقط ، اون یکی میگفت دلم میخواست یه کاری باشه مدت طولانی طول بکشه و بیکار نشم که این خیلی طولانیه ، و خودمم که دیگه اصلا تمام درخواست هام در مورد کار و کارمند و … اجابت شد.

    🌺خدایا شکرت🌺

    این رزقه که دنبال من میاد ، جهان برام از روش های مختلف تبلیغات میکنه ، خداوند همه ی کار هارو انجام میده ، مردم دستان خداوندن ، خداوند با بی نهایت دستش کار های منو انجام میده و دیگه چی بگم واقعا از این خدا و قوانینش.

    وقتی میبینم تو جامعه ای که همه میگن فلانی کله گنده ی فلان کاره ، مافیای این کاره ، قدیمیه این کاره ، پروژه های خوبو اون میگیره و نمیزاره به کسی برسه ، وقتی میگن بریم پیش فلانی که هوامونو داشته باشن و این نگاه های شرک آلود و …

    اونوقت من یه پسر ۲۴ ساله که فقط دو ساله وارد این شغل شدم (منظورم احساس عدم لیاقت نیست) و اون آدم های کله گنده به قول بعضی از دوستان هم اصلا منو نمیشناسن ، یه همچین پروژه ای بهم پیشنهاد میشه که آرزوی تمام اون کساییه که من حداقل دیدمشون و باهاشون حرف زدم.

    اون موقع که همه داشتن دنبال افراد دارای قدرت میگشتن که یکی دستشونو بگیرن ، من فایل های توحیدی استاد رو گوش میکردم و خودمو به توحید نزدیک میکردم و سعی میکردم فقط روی خدا حساب کنم و البته که به ۹۵ درصد الهاماتم عمل کردم.

    به خدا قسم ، خداوند خلاف وعده اش عمل نمیکنه.

    خداوند وعده ی فزونی و آمرزش داده و وعده ی خدا حقه.

    استاد جان ممنونم ازت بابت تمام فایل های ارزشمندت که تو تک تکشون خدا رو میشه حس کرد.

    دوستان عزیز ممنونم از همتون بابت کامنت هاتون که واقعا نابه.

    قبل نوشتن این کامنت ، کامنت های دوستانو خوندم ، مخصوصا خانم مرضیه پری پور که فوق العاده عالی بود و کلی گریه کردم ، سپاسگذارم ازت خانم پری پور.

    الانم که دیگه با کامنت خودم 🥲🥲🥲

    🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺

    از خدا میخوام بعد از این که هدایتمون کرد ، کمک کنه دلهامون منحرف نشه.

    از خدا میخوام بهمون ببخشه ، چون اون بخشنده ی بی انتهاست.

    از خدا میخوام هدایتمون کنه به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      زهرا فرخی گفته:
      مدت عضویت: 1472 روز

      اقا محمد عزیز

      من امروز درخواست‌کار و سفارش دادم به خداوندم

      و هدایت شدنم به این فایل و کامنت ها هم کارخدا بود

      و کامنت شماا

      خدای منننن چقد عاااالی درک میکنین قانونو و عمل میکنین

      من فقط تحسین میکنم

      هم خودم که تو مدارشم

      هم شمارو که انقدر عالی عمل کردین و نوشتین

      مخصوصا وقتی که به یه آدم ثروتمندتر قدرت ندادین و کنترل کردین ذهنتونو

      بخدا قسم که همه ی هدایت ها و کار درسا کردن های خدا همینقدر شیک و قشنگ چیده میشه برامون

      من با خوندن این موفقیتتون اشکم در اومد انگار که خودم موفق شدم

      همیشه دنیا به کامتون باشه❤

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    User گفته:
    مدت عضویت: 1519 روز

    سلام به همگی

    روز نهم

    باید درباره‌ی نشانه هایی بنویسم که هرروز برایم رخ میدهد و پی میبرم دلیلشان‌، در صلح قرار گرفتن با خودم بوده است.

    سال 98 که بلاخره برای تغییر قدم برداشتم، با قانون آشنا شده بودم ولی هنوز با استاد عباسمنش نمیتونستم ارتباط برقرار کنم. اما یادمه پاییز 98 حالم خوب بود و در صلح بودن با خود رو بدون اینکه اسمشو بدونم، تجربه میکردم.

    اونموقع یکی از خواسته‌هام این بود که مسافرت برم ترکیه. هیچ پولی نداشتم و هیچ برنامه ریزی هم نداشتم. فقط دوست داشتم برم ترکیه، چطور با کی و ایناشو میگفتم نمیدونم. اصلنم گیر نداده بودم الاو للاه باید برم. رهای رها بودم. اصلا نچسبیده بودم به خواستم. که یکی از دوستام بهم گفت داداشم میخاد بار ببره کشور ترکیه، بیا تو و منم باهاش بریم. منم گفتم باشه. چند روز بعدش گفت نه نمیشه تو بیای، مامانمم میخاد بره، فلانیم میخاد بیاد جا نمیشه و فلان.‌منم بدون اینکه ناراحت بشم بهش گفتم ببین من میخوام برم ترکیه و میدونم که میرم خدا برام جور میکنه، شما راحت باشین. اینو خیلی قاطع گفتم و این اتفاق رو یه نشونه دونستم که در مسیر خواسته‌ام هستم که راهم درسته و خوشحال شدم. یه مدت کوتاه بعدش، با دوتا از دوستای اهل خوش گذرونی و خواهر کوچیکم، تو بهمن ماه98، اولین مسافرت خارجیمو با 100 هزار تومن پول رفتم وان. و به اندازه‌ی هزار سال تو مدت 3 روز خوش گذروندیم. و میتونم بگم بهترین سفر عمرم بود چون اصلا نگران هیچی نبودم اصلا حساب کتاب نمیکردم. از چیزی نمی ترسیدم. نگران نگاه و نظر مردم نبودم. خود خودم بودم. خجالت نمیکشدیم. فقط آزادانه خوش میگذروندیم.

    تو همون ایام که حالم خوب بود و رها بودم و با خودم در صلح بودم، امکان مهاجرت برام فراهم شد. چیزی که آرزوی چندین سالم بود. و همیشه به کسایی که مهاجرت میکردن حسودی میکردم. اما وقتی تغییر کردنو شروع کردم و دونستم که باید فقط حس و حالم خوب باشه و شکرگزار داشته هام باشم و نچسبم به خواسته‌ام بهش میرسم و بساط مهاجرت به سوئیس، بهشت زمین، برام فراهم شد. اما من هول شدم. مسیرو گم کردم. چسبیدم به سوئیس. قدرت رو دادم به آدمای سفارت به مسئولان سوئیس و خودم رو کمتر و حقیر تر از اونا دیدم و تقلا کردم. که قانون جواب داد و درخواست ویزام ریجکت خورد. سرم خورد به سنگ و پاشدم و دوباره درخواست دادیم و گفتم به درک اینبار دیگه بهش فکر نمیکنم. چون نمیتونستم ذهنمو کنترل کنم و فقط تصمیم گرفتم بهش فکر نکنم. یادمه بهار و تابستون 1400، وارد سایت شده بودم و سریال زندگی در بهشت رو نگا میکردم و زبان فرانسه میخوندم و اگه یاد ویزام میفتادم با خودم میگفتم اینبار فرق میکنه و به خودم استرس نمیدادم و اصلا دلم نمیخواست راه سری قبلو ادامه بدم. که اینبارم قانون جواب داد و ویزا رو اوکی کردن و اومدم سوئیس.

    روز تولد سی سالگیم، یعنی 9 بهمن 98، خیلی خوب بود، یه سورپرایز هیجان‌انگیز تجربه کردم. همسر آینده‌ام برام یه دسته گل خوشگل و خواستگار فرستاده بود. خیلی ذوق زده بودم خیلی خوشحال و خندان. الان چند روز دیگه تولدمه. اونقدر با خودم در صلح میشم که بازم بهترین تولد رو تجربه کنم.

    باید این رو تمرین کنم:

    “به هر شیوه ای که می توانم”، خودم و چیزهای خوب اطرافم را تحسین کنم و با اینکار میان ذهن و روحم هماهنگی برقرار کنم … به هر شیوه ای که می توانم (با تغییر زاویه دیدم) به احساس خوب برسم ‌ و بعد همه ی چیزهایی که به دنبالش هستم، راهشان را به سوی من پیدا می کنند…

    مرتب به خودم یادآور شوم  که‌، “تنها کارِ زندگیِ من ایجاد هماهنگی میان ذهنم و روح است” به نحوی که به آرامش و شادی بیشتری برسم.

    وقتی آن اطمینان قلبی را دارم و  آرام هستم، وقتی احساس شعف می کنم یعنی با خودم در صلح هستم. یعنی راه هدایت به سمت نعمت ها و برکت‌ها را باز گذاشته‌ام. 

    و یعنی تمام خواستنی‌ها به سوی زندگی‌ام در حرکت است.

    با دیدن این فایل مصمم‌تر شدم که دوره به صلح رسیدن با خود رو بخرم. تا یاد بگیرم، به این چیزهایی که خانوم شایسته تو این فایل گفتند عمل کنم،من به یاد گرفتن، به تمرین و تکرار ایمان دارم.

    “در صلح بودن با خودت یعنی‌، یافتن ارزشمندی‌ات در‌ آنچه که هستی‌‌، چهره‌ای که داری‌، پدر و مادر و شهر که در آن به دنیا آمده‌ای و… فارغ از اینکه دیگران تأییدش می‌کنند یا خیر!

    در صلح بودن با خودت یعنی عدم اثبات ارزشمندی خودت حتی به خودت.

    در صلح بودن با خودت یعنی‌، مهمترین دلیل ارزشمند بودن خودت را موجودیت فرکانسی خودت بدانی. موجودی که قادر است با فرکانس‌هایش زندگی‌اش را از دل هیچ‌، خلق کند.

    موجودی که قادر است از دل ناخواسته‌ها و تضادها‌، خواسته‌هایش را بسازد و جهان را رشد دهد.

    هر زیبایی که چشمانت می‌تواند تشخیص دهد‌ و هر احساس خوبی که تجربه می‌کنی‌‌، نشانه‌ای است از «درصلح بودن با خودت».

    تک تک لحظاتی که می توانی موفقیت‌های دوستی را تحسین ‌کنی‌، به غریبه‌ای کمک ‌کنی‌، به عابری لبخند بزنی‌، از موسیقی ای لذت ببری، حسرت نداشته‌هایت را نخوری و برای داشته‌هایت سپاسگزار باشی‌، نشانه‌هایی است از در صلح بودن با خودت.”

    18 ژانویه 2023

    بریم روز دهم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      متین گفته:
      مدت عضویت: 1647 روز

      سلام مریم عزیز

      تازگی چندتا از کامنتهاتونو خوندم . و این کامنتتون عالی بود . چقدر عالی که گفتین میخواستین برید سفر به ترکیه و هیچ پولی هم نداشتین و در آخر رفتید و خیلی بهتون خوش گذشت . چیزی که من هم واقعا دوست دارم سفر به ترکیه رو تجربه کنم و کلا تو این 38 سال از عمرم جای خاصی نرفتم . مخصوصا کشور خارجی .

      نوشتید که برای ویزا به کشور سوئیس اقدام کردید و بار اول چون به اون خواسته چسبیده بودین ریجکت شدین ولی برا بار دوم بخاطر صلح درونی شما به سوئیس مهاجرت کردید .

      کشوری که من اغلب عکسها و فیلمهاشو میبینم و جزو رویا و خواسته من هست .

      و بهتون تبریک میگم برای اراده و ایمان فوق العادتون .

      من عکستونو دیدم و بگم اولین چیزی که یهو جذبش شدم کفشهاتون بود چون دقیقا مثل کفشهای من :)))))

      چقدر خوبه که من الان بجای حسادت :)))))

      دارم به شما و افراد موفق تبریک میگم و تحسینتون میکنم .

      چندروز بود خودم در مدار پایین بودم و اصلا نمیدونستم چرا انقدر نگرانم و خیلی تمرکز ندارم برای خوندن کامنتها …

      بخاطر مسئله ای که امروز برام پیش اومد و من قدرت رو به جای خدا به دیگری دادم ولی خوشحالم که با نوشتن و حرف زدن با خودم بهتر شدم و شروع کردم به خوندن کامنتها و کامنت شما وقتی از رسیدن به خواسته هاتون در نتیجه صلح درونی و احساس آرامشتون حاصل شده . باعث شد که بیشتر بخودم آرامش و حال خوب بدم .

      زمانی که مشکلی پیش مییاد تازه میفهمم که من چقدر باید روی ایمانم کار کنم .

      موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        User گفته:
        مدت عضویت: 1519 روز

        دوست عزیزم

        ممنون که وقت گذاشتین و نظر ارزشمندت رو برام نوشتی…

        دیروز کامنتتونو خوندم، و تنها چیزی که به ذهنم می‌ اومد بهتون بگم این بود که به خودتون بگید “اگه مریم تیزقدم تونسته منم میتونم. حتا کفشامونم شبیهه. هیچ چیز اضافه نداره. چه بسا شرایط الان من از اونم بهتره”.

        ما همیشه چالش داریم. درسته سوئیس بهشته، اما من بعضی وقتا با قدرنشناسی یجوری برا خودم جهنمش میکنم. بعدش به قول شما، کمی با خودم و خدا حرف میزنم و آروم میشم.

        منظورم اینه بقول استاد، مهم نیست کجای دنیا باشیم، باید حسمونو خوب نگه داریم.

        میدونم موفق میشید، همه مون موفق میشیم…

        ما برای پیشرفت خلق شدیم.

        روز خوبی داشته باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 1324 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    یادگار 9

    استاد خوبم چه گلی کاشتی اینجا

    استاد ی وقتایی میگم خدایا چقدر این قانون راحته

    اصلا بیس این قانون میگه

    آی آدما تورو خدا هیچ کار فیزیکی نکنین

    بشینین تو خونه

    اصلا دست به هیچی نزنین

    هیچ حرکت و عمل فیزیکی نکنین

    بسپارین به خدا

    مابقیش فقط لذت

    استاد همین سپردن به خدا به جرات میگم سخت ترین کار دنیاست

    چه روحی چه فیزیکی

    اصلا همین توکل

    همین باور توحیدی

    همین ایمان به رب ولاغیر

    لامصب مگه شدنیه ؟؟؟؟؟

    یادمه زمان مدرسه معلم تاریخ میگفت این بنای تخت جمشید ی مدل سنگ خاصیه که اون زمان کارگرا از رم بدون هیچ وسیله نقلیه آوردن ایران و این بنا سنگ در شکم سنگ ساخته شده

    نمیدونم چقدر صحت داره ولی همیشه برام سوال بود از رم سنگ کوله کنی بیاری ایران بنا بسازی؟؟

    ی جورایی این جمله به عقل آدم توهین میکنه

    فرض بر اینکه یک درصد این جمله صحت داشته باشه

    استاد خداوکیلی این توکل کردن به خدا و هیچ کاری نکردن از این حرکت جابجایی سنگ هم فوق العاده سخت تره

    یعنی چه میزانی باید ادم توحید داشته باشه که بگه من بشینم خدا انجام بده؟؟

    نه واقعا چه میزان توحید؟؟؟

    مگه شدنیه آخه

    من خودم شخصا میام با هزارتا معجزه که عملا تو همین چند مدت اخیر ازاین قانون دیدم

    میگم دختر نگاه فلان کار سپردی به خدا چقدر راحت چقدر قشنگ و لذت بخش انجام شد

    اینم بسپار به خودش و این کلتو از این همه نقشه ها و دغدغه ها خالی کن

    ی لحظه آرومم ی لحظه بعدش ی قدرت محضی میگیرم که اصلا وصف نشدنی میگم نه بزار خودم زنگ بزنم بزار خودم سفارش کنم بزار خودم ی یادآوری کنم بزار خودم فلان پیامو بدم بزار خودم اصرار کنم تا دلش بسوزه

    یعنی لعنت به جنگ ذهنی

    الله اکبر

    یعنی همین خود من که تا الان بهترین نتیجه هارو از قانون گرفتم تنها الگوی فوق العاده ای هستم که شیطان اراده کنه قشنگ در تمام وجود من رخنه میکنه

    اصلا از این قدرت گول خوردن انسان عجبم

    استاد قشنگم ی وقتایی واقعا دلم میخواد ی چماقی پیدا کنم تا چشمام میبینه خودمو کتک بزنم حتی درحدی که بشه عین انجیر و بگم دختر تو چته

    مگه تو عقل نداری؟

    این همه نتایج از قانون گرفتی

    این همه نتایج از نجواهای شیطان گرفتی

    شعور مقایسه این دوتا نتیجه رو نداری آخه؟

    اصلا چه ظلمی بالاتر از این که انسان درتلاشه حال خودشو بد کنه

    خودشو عصبی کنه

    خودشو تحقیر کنه

    خودشو له کنه

    خودشو به ذلت بکشه

    واقعا چه ظلمی بالاتر از این ها هست؟

    بی جهت نیس خدا تو قرآن میگه اصلا کسی به کسی ظلم نمیکنه

    هرکس فقط میتونه به خودش ظلم کنه ولا غیر

    اصلا مگه حالتو خوب نگه داشتن چه سختی داره که آدما هم ازش فراری ان هم تواناییشو ندارن

    چون اینقدر مسائل چرندیاتی این اطراف آدم هست که فقط ادمو غرق منجلاب میکنه اما تشخیص دادنش ی جورایی برای خیلی ها سخته

    کم سوخت ندادم سراین خودسر بودن

    سر عمل های فیزیکی

    سر نجواهای شیطانی

    این اواخر ی جورایی دارم قانون رو بهتر درک میکنم

    خیلی خیلی کم میفهمم

    ولی همین مقدارخیلی کم

    خیلی خیلی داره زندگی منو تصاعدی بالا میبره

    چنان چسبیده بودم به ی خواسته ای که نزدیک 6 ماهه تمام بهترین لحظه هامو به زهر مار ترین شکل تبدیل کرده بودم

    چند روزی پشت سر هم همش هدایت میشدم به فایل های توحیدی

    البته من همیشه میدانستم که درزمینه باورهای توحیدی خیلی ضعیفم

    همش میگفتم خدایا همیشه این هدایتو میکنی

    اخه کجای کار من میلنگه؟؟

    تا این فایل دیدم

    گفتم اها خودشه

    رها کردم

    گفتم خدایا بسه دیگه

    دیگه توان چسبیدن به این خواسته رو ندارم

    اصلا فرض بر این که این خواسته رو الان دارم مثلا چی میخواد به من اضافه کنه که الان ندارم؟

    گفتم فرض بر اینکه بهش رسیدم حالم خوب شد اما اگه ی وقتی این خواسته رو از دست دادم دوباره حالم بد شه؟

    دوباره اینجوری بشم؟؟

    گفتم خدایا قربونت

    اصلا قربون کرمت

    ولش کن

    بهم قدرت بده بدون هیچ خواسته ای حالم خوب باشه

    بهم قدرت بده اصلا فقط متوکل شم حالم خوب شه

    قطعا مابقیش کرور کرور میاد

    همزمانی این فایل

    کامنت ی دوست هم در ی فایل دیگه دیدم که چرا ما اینقدر بدو بدو داریم حرکت میکنیم

    وقتی لذت نمیبریم یعنی هیچ کاری نمیکنیم

    نوشته بود برامد این قانون باید حال خوب باشه

    وقتی حالت خوب نیس اصلا قانونی رعایت نکردی

    خدارو شکر فهمیدم

    خداروشکر دوهزاری من بالاخره افتاد

    خداروشکر کم کم میفهمم تکامل رو

    بوسیدم گذاشتم کنار

    گفتم خدایا من فلان خواسته ای دارم

    اما حال خودم خیلی خیلی بهتره

    من میرم پی حال خوب خودم

    شما هم بی زحمات در صورت صلاحدید مراحل شکل گیری نتیجه این خواسته رو انجام بده

    گفتم این خواستم شد خوشحال میشم

    نشد هم قطعا بهترینش تو لیسته تا جایگزین شن

    پس جا واسه هیچ نگرانی نداره

    نوشتم گذاشتم کنار

    رفتم پی زندگیم

    چون این روزها قطعا اولویتم حال خوبم و باورهای توحیدیمه.

    خدایا شکرت حداقل ی پله رشد کردم

    خدایا شکرت در تکاملم

    خدایا بی نهایت سپاس گذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      سبحان رستم آبادی گفته:
      مدت عضویت: 837 روز

      سلام دوست خوبم بسیار زیبا بود واقعا لذت بردم و از چند تا از مطالبتون یاداشت برداری کردم چند وقتی بود درگیر خواستهام شده بودم و درجا میزدم و حال خوبی نداشتم ولی بازم خدا خودش راه رو نشونم میده از استاد و خانم شایسته عزیز و تمامی دوستانم من جمله شما تشکر میکنم و بهترینها رو از لحاظ ثروت.سلامتی.روابط زیبا و سعادت دنیا و آخرت رو آرزومندم برای شما و همه دوستان گلم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      رضا زارعی گفته:
      مدت عضویت: 1040 روز

      سلام دوست عزیزم لذت بردم از خوندن کامنت زیبات و تحسین میکنم تلاشتو برای درک قانون و آگاهی ها و بالا بردن فرکانست چنتا نکته که بهم چشمک زد این بود که بله ایمان و سپردن و تسلیم بودن در برابر الله یک پله بالاتر از همه چیزه و سخته اما نباید به نظرم تو ذهنمون اینطوری جا بندازیم که سخته باید رو عزت نفسمون بیشتر کار کنیم و ما به سمت اصل خودمون کشیده میشیم و خیلی ساده میشه تسلیم بودن و رها کردن و سپردن طبیعتاً اوایل نجواهاشدیده و ذهن طوری نجوا می‌کنه که فک میکنیم تا آخره عمرمون قراره با این نجواها با این شدت مقابله کنیم اما باید به خودمون یادآوری کنیم که هر چقدر اعتماد میکنیم و‌هی بازخوردشو میگیریم نجواها کمترو کمتر و صدای هدایت و الهامات واضح تر میشن و این هم یک روند تکامله وحتی ابراهیمی که سرور پیامبرانه و دوست خداست کلی مسیر و روند طی کرد و با تکامل ایمانی ساخت آنجا که آتش بر او گلستان شد ایمان ابراهیم بیشتر شد آنجا که در صد سالگی بچه دار شد ایمان ابراهیم بیشتر شد آنجا که طفلشو در بیابان رها کرد و درخواستش اجابت شد ایمانش بیشتر و بیشتر شد و تمام این روند که من چیزهایی که تو ذهنم بود و گفتم ایمانی در ابراهیم ساخت که بی هیچ تردیدی از درست یا نادرست بودن کارش اسماعیل را به قربانگاه برد پس انتهایی برای بهتر شدن و کمال وجود نداره و ما باید باز خورد بگیریم و حرکت کنیم که خدای ابراهیم خدای ماهم هست و نکته ی بعدی که خوندم تو کامنتتون این بود که گفتین شیطان اگر اراده کنه به راحتی می‌تونه در وجود من رخنه کنه و این باور مخرب می‌تونه خیلی به ما ضربه بزنه و انتهایی متصور نیستم براش !نخیر این طور نیست به قول قرآن که خدا به شیطان میگه تو هرگز تسلطی بر بندگان من نخواهی داشت

      استاد هم فرمودند کسی که بندگی خدارو می‌کنه واقعی اون سرور شیطانه به قول خدا تنها یک قدرت وجود داره اونم رب یکتاست و اگر به اراده ی شیطان باشه اون وظیفه شناس ترین و متعهدترین مخلوق منظورم در وسوسه کردن وگمراهی و اون همیشه کارشو به نحو احسنت انجام میده اما برای کسی که باور داره تنها قدرت عالم خداونده و در مسیر درست حرکت می‌کنه حتی فکره گناه هم سخت به ذهنش خطور می‌کنه به قول استاد روشنایی نیروست و تاریکی یعنی عدم روشنایی ثروت نیروست و فقر یعنی نبود ثروت سلامتی نیروست و بیماری در نبود سلامتی به وجود میاد پس خداوند نیروست و در نبود خداوند و خیر شرو شیطان به وجود میاد والا شیطان هیچ قدرتی نداره لذت بردم از خوندن کامنتت و حسم گفت که پاسخ بدم و خوشحالم که نوشتم

      در پناه رب یکتا و تنها قدرت هستی و تنها نیروی خیر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    میترا گفته:
    مدت عضویت: 2393 روز

    با سلام خدمت خانواده صمیمی عباسمنش

    روز نهم سفر من :داستان هدیه تولد استاد عباسمنش

    بعد از غیبت چند روزه من.

    این فایلو رو همش می دیدم اما پیش نیومد تا بخوام دانلودش کنم تا رسیدم به این روز از سفرم.

    چه فایل خوبی بود و سخنانی که لازم بود بشنوم.

    ما انسان ها با افراد زیادی در ارتباط هستیم از خانواده تا دوست و آشنا و….

    در مورد همشون بسته به شرایط نهایت ادب و احترام رو در صحبت کردن،طرز لباس پوشیدن ،مرتب بودن

    و اینکه آراسته باشیم، در نظر عرف مورد تاییدباشیم رو رعایت می کنیم. حتی اگر طرف مقابل حرف بدی به ما بگه،مخالفه نظر ما باشه،کارش اشتباه باشه و… به هر دلیلی و داستانی مراعاتشو می کنیم و سکوت می کنیم.

    اما در مورد نزدیکترین کس به خودمون یعنی خودمون و خدا نهایت بی معرفتی رو خرج می دیم.

    بدترین حرفها،سرزنش ها،بدترین باورها و افکار رو به خوردش میدیم و دریغ از اینکه یه معذرت خواهی خشک و خالی ازش کنیم.فقط در حد اینکه بگیم عصبانی بودم، یه چی گفتم به دل نگیر.

    چرا خودمونو دوست نداریم از تمام چیزهایی که داریم گله مندیم؛قدم کوتاهه،چاقم،دست و پاچلفتیم،

    بدشناسم و …

    ما آدما از وقتی که خودمونو و خدای یکتارو گم کردیم،

    با خودمون قهر شدیم،برای شناخت خودمون( کمتر از پیدا کردن گوشی مدل علاقه مون ..) وقت گذاشتیم و زندگی رو باختیم.

    ماباید اول خودمونو با همین چیزی که الآن هستیم عاشقانه دوست داشته باشیم.ما باید با قلبمون دنیا رو ببینیم اینجوری وقتی در درونمون با خودمون به صلح برسیم در دنیای بیرون هم این صلح قابل مشاهده میشه.

    چطور ممکنه عاشقه خودت نباشی اما دنیای بهتری رو زندگی بهتر،احساس بهتری رو بخوای.

    نمیشه از درون منفی بود و انتظار اتفاقات مثبت رو بیرون از زندگی داشت.

    نمیشه از درون منفی بود و عشق و دوستی رو به دیگران هدیه داد،امکان نداره من عاشقه خودم نباشم و بتونم عشق رو به دیگران بدم.

    وقتی خودت رو دوست داشته باشی،با خودت در صلح باشی،تمام نگاهت به خودت و عالم هستی نگاهی خداگونه باشه و از زاویه دید خداوند دنیارو ببینی اون وقتکه تمام دنیا برات زیبا میشه حتی تضادها.

    دیگه نه خسرت می خوری،نه نگران میشی،نه عصبانی میشی ؛چون به همه چیز به دید اینکه می خواد بهت درسی بده نگاه می کنی و همیشه لبخند بر لب داری چون خداوند کنارت و همرات هست.

    عاشقه خودت باش،عاشقه همینی که هستی،تو خودت رهاشو،خداوند فقط یک نمونه از تو آفریده و تو منحصر به فردی،از خودت و خدای خودت سپاسگذار باش. زمانی که آرام باشی ،نشانه هارا به وضوح دریافت می کنی و موفقیت یکی پس از دیگری به دنبال هم میان.

    هر تضادی که اتفاق میفته به قلبت رجوع کن و بگو ببینم خدا می خواد چی به من بگه؟؟؟ از زاویه دید خدا بهش نگاه کن ،اگر فرزندت عصبانیت کرده،اگر همسرت ناراحتت کرده ،اگر درآمدتت این ماه کم شده،نشین به زمین و زمان بد بگی ؛به خودت بگو اروم باش تو هنوز اکن من دوست داشتی من هستی و خدا کنارمونه و اینا نشونه هست.

    من عاشقه خودم هستم،همینی که الآن داره تایپ می کنه،کم کم دارم خودمو می شناسم،من خیلی وقته که میگم من بی خود به این دنیا نیومدم باید کاری کنم اما نمی دونم چی؟ چون از خودم بخاطر باورها و افکار جامعه و خانواده و مدرسه..دورشدم،هیچ شناختی از خودم ندارم اما هیچ وقت برای دوستی با خودم دیر نیست. خدا همین نزدیکی ها منتطر منه.

    پس فقط کافیه دیدمون رو اول نسبت به خودمون عوض کنیم و بعد به عالم هستی اعتماد کامل کنیم.

    تا عاشق خودمون نباشیم،تا خودمون به خودمون محبت نکنیم ،برای خودمون جنش نگیریم و به عبارتی ارزش و احترام قائل نشیم،انتظار محیط بهتر از بیرون انتظار دوریه.

    دوست داشتن خودت بهترین باوریه که می تونی برای خودت ایجاد کنی ، لبخند خدا از پس دوست داشتن خودت نمایان میشه.

    همچین لبخندی رو برای همتون از عالم هستی خواهانم.

    موفق و پیروز باشید،رزقتون پر برکت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      نگار گفته:
      مدت عضویت: 2156 روز

      میترای عزیزم ممنون

      کامنتت که سراسر عشق بود برای من ی جرقه شد

      فهمیدم که از خودم راضی نیستم

      ب زبون میگم خودم‌دوست دارم

      ولی ناخوداگاه از خودم ایراد میگیرم

      اگه این پهلوم اب بشه

      اگه لبم حالت دار بود

      چ فایده چشمم رنگی اگه درشت بود خوب بود

      و …..

      ی دنیا ایراد

      نقاشی میکشم ی گوشه اش اونی نشه که دلم میخواست کلااا از چشمم میوفته

      باید عاشقانه همین صدی ک هستم دوست داشته باشم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      نگار گفته:
      مدت عضویت: 2156 روز

      میترای عزیزم ممنون ک با عشق کامنت گذاشتی

      کامنتت برای من ی جرقه بود

      فهمیدم که از خودم راضی نیستم

      ب زبون میگم خودم‌دوست دارم

      ولی ناخوداگاه از خودم ایراد میگیرم

      اگه این پهلوم اب بشه

      اگه لبم حالت دار بود

      چ فایده چشمم رنگی اگه درشت بود خوب بود

      و …..

      ی دنیا ایراد

      نقاشی میکشم ی گوشه اش اونی نشه که دلم میخواست کلااا از چشمم میوفته

      باید عاشقانه همین صدی ک هستم دوست داشته باشم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    رضا زارعی گفته:
    مدت عضویت: 1040 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام به همگی عزیزانم

    سپاس گزار خداوندم بابت اینکه در مدار این فایل زیبا قرار گرفتم و گوش دادم و عشق کردم

    فایل رو پلی کردم و لبخند روی لبم بود و چقدر انرژی داره این فایل ،چقدر عطر خداوند رو میشه حس کرد با این فایل ،چقدر مثبته این فایل انرژیش

    الهی صد هزار مرتبه شکرت

    اشک شوق موقع گوش دادن جاری بود رو گونه هام و لبخندی عمیق روی لبم بود و آرامش وجودم رو فرا گرفته بود

    آره وقتی که همه جا سعی میکنیم عطر خداوند رو حس کنیم و روی رابطه خودمون با قلبمون کار میکنیم ،خود به خود خواسته های ما رخ میده

    وقتی که محتاج توجه دیگران نباشیم ،بس که توی وجود خداوند غرقیم ،خود به خود به ما توجه میشه ،خود به خود مارو دوست دارن و عشق میورزن به ما

    خداوندا تو را بابت عظمت و بزرگی و این قوانین زیبات سپاس گزارم

    خداوندا تو را به خاطر عشقی که در وجودم جاریست سپاس گزارم

    خداوندا تورا به خاطر بودن در مسیر درست و این احساس ناب سپاس گزارم

    خداوندا تورا به خاطر حضور هر لحظه ات در زندگیم سپاس گزارم

    تورا از یاد میبرم و اما تو هرگز مرا از یاد نمی‌بری ،

    تو هرگز خواسته های منو از یاد نمی‌بری

    همون‌طور که یادت نمیره که صب بیدارم کنی

    همون‌طور که یادت نمیره آفتاب رو طلوع بدی

    همون طور که یادت نمیره غروبش بدی

    همون‌طور که یادت نمیره شب رو در پرده‌ی روز و روز رو در پرده‌ی شب پنهان کنی

    همون‌طور که یادت نمیره قلبمو به تپش درمیاری و هر ثانیه قلبم به اراده‌ی تو‌میتپه

    خداوندا سپاس گزارم که مثل من فراموش کار نیستی ،غفلت نمیکنی هرگز ،هرگز دیر نمیکنی ،هرگز خوابت نمی بره ،نگهبانی آسمانها و زمین بر تو اسانه ،سپاس گزارتم که قدرت خلق زندگیم رو دارم با فرکانس هام

    سپاس گزارم بابت اینکه جهان بیرون تجلی درون منه و من برای داشتن چیزی باید درونم رو درست کنم و اون چیز خودیه خود به سمت من می آید ،

    برای ثروتمند شدن باید باور هامو درست کنم و ثروت به سمت من می آید

    برای داشتن روابط زیبا و عاشقانه باید باور هامو درست کنم و روابط عاشقانه نتیجه‌ی طبیعی کارکردن روی باورهامه

    برای داشتن سلامتی باید روی باور سلامتی کار کنم و سلامتی نتیجه‌ی طبیعی بهبود باورهامه

    و در کل تجربه ی تمام خواسته هام نتیجه‌ی طبیعی بودن در این مسیر زیباست ،نتیجه ی طبیعی توجه بر نکات مثبت هر لحظه از زندگیمه ،رسیدم به خواسته ها کاملا طبیعی و بدیهیه اگر که من در مسیر باشم و با خودم در صلح باشم

    و اما زیبایی ها و اتفاقاتی که امروز دیدم و رخ داد و نشون داد که من با خودم در صلحم :

    امروز صب سپاس گزار هوای خنک و نسیم خنک بودم

    امروز صب گل‌های زیبای بلوارها و طبیعت شهرو تحسین میکردم و سپاس گزاری میکردم بایت این گل‌های رنگارنگ ،بایت شهرداری زحمت کش ،بابت نقاشی های زیبای روی دیوارها که شهررو زیبا کرده

    امروز صب یه دختر خانوم خوشگل و ناز تو یه ماشین شاسی بلند اومد رد شد و از ته دلم گفتم نوش جونت باشه ،نووووش جونت باشه

    امروز همکارم بامن بسیار مهربونه بود

    امروز به تمام کارگران ساختمانی سلام گرمی دادم و باعشق بهشون خدا قوت گفتم و عشق ورزیدم

    امروز کارها عالی پیش رفت

    امروز یکی از کارگرای ساختمونی بسیار خنده رو با انرژی بود و اومد و خاطره تعریف کرد و خندیدیم و اسممو پرسید و موقع ناهار اومد بهم تعارف زد ،

    امروز سادگی و مهربانی مهندس عزیز سازنده ساختمون رو کلی تحسین کردم ،چثدر این آدم ساده و خنده رو و نمونه یک ثروتمند واقعیه ،چقدر با عشقه به کارگراش سر میزنع و هواشونو داره و باهم چند کلمه ای هم صحبت شدیم راجب طرحی که میخواست بزنیم روی سقف اتاق (کناف )

    امروز بعد از ظهر اومدم خونه و مادر عزیزم خونه بود و فضای خونه چقدر دلنشین و آروم بود ،

    امروز موقع ناهار قبل باشگاه عروس هلندی پرواز کرد و اومد نشست رو شونم برای اولین بار و با قاشق می‌گرفتم و میخورد و مادرم داشت فیلم می‌گرفت و می‌خندیدیم و میگفتم خدایا شکرت

    امروز بعد از ظهر یه تمرین خوب تو باشگاه داشتم و آقا رضا مربی دوس داشتنی با من برخورد گرمی داشت و از برنامه تمرینی جدیدی که نوشته پرسید ازم و اینکه خوبه یا نه و راضیم یا نه

    تو باشگاه با بچه ها خندیدیم و چقدر ماهن این بچه ها ،چقدر احترام میزارن به من و آقا از دهنشون نمیفته ،چقدر سپاس گزار خداوندم بابت داشتن دوستان عالی و باعشق و بامعرفت ،امروز برا بوقه باشگاه چند باکس آب معدنی اومده بود که کمک دادم و گذاشتیم توی بوفه ،

    سپاس گزارم بابت دیدن این زیبایی ها و توانایی تحسین و تعریفم

    خدایا شکرت

    تمام خواسته هامو به تو سپردم اجابت کننده دعاهای من

    تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم .

    در پناه الله یکتا .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  9. -
    مهدی شادکام گفته:
    مدت عضویت: 3455 روز

    بنام خداوندی که من را هدایت کرد به سوی آگاهی از قوانین جهان.

    از طریق برگ نهم سفرنامه ??

    این بار که این فایل را گوش میکنم احساس میکنم تازه متولد شدم .

    اول تولد استاد عباسمنش را تبریک میگم به خودش به شما دوستان وخدای خودش .

    چرا که دستی بود از سوی پروردگار برای نجات من از جهل .

    از خودم عذر خواهی میکنم که چقدر زندگی را به خودم واطرافیانم سخت گرفتم .

    در عوض زندگی وروزگارهائی که چقدر سخت گذشت برمن.

    دست به هر کاری که میزدم سخت میشد گره میخورد از روال عادی خارج میشد .

    ونمیدونستم چرا؟

    اطرافیانم از دستم می رنجیدند از بس اشکال میگرفتم سخت میگرفتم.

    محل کارم برام جهنم بود وبرای زیر دستانم کاری که دوروز کار بود یک هفته طول میکشید .

    بهترین وسیله را یا ابزاری را میخریدم همون یکی اشکال پیدا می کرد.

    مشتریهائی که با آنها قرارداد کاری میبستم بشدت سختگیر بودند چرا چون من به خودم سخت میگرفتم .با خودم با درونم هماهنگ نبودم .

    به قول استاد موش تو کاسه آدم وسواسی میفته من به عینه این موضوع را درکش میکنم.

    همیشه یک لیست داشتم از کسانی که از آنها رنجیده بودم وکینه به دل گرفته بودم و نمیتونستم رهاکنم .چرا؟

    چون نمیتونستم که سخت نگیرم از یک زاویه دیگه نگاه کنم اجازه اشتباه به خودم وبه دیگران بدم بگم شاید شرایط طرف را داشتم منم همین کار را می کردم.واینقدر زجر نمیکشیدم میگفتم اگر همچین آدمهای روی زمین نبودند دنیا گلستان میشد ازبس نمیتونستم بپذیرم.

    با اقلیم وآب وهوا درجنگ بودم چرا گرمه چرا سرده چرا امروز که روز تفریحه ابری شد .

    هر چیزی را میخواستم از من دیر میشد .

    اتومبیلم را فروختم در عرض یک هفته قیمتها رفت بالا .

    برا خرید ماشین دوماه میگشتم آخرش هم درد اجبار ماشین رده خارج خریدم که از سرما نجات بیام .

    وهمه اینها هماهنگ نبودن من با خدا وبادرونم بود .چسبیدن به خواسته .باوراینکه همه چیز سخت بدست میاد .نداشتن باور به فراوانی درجهان .نپذیرفتن خودم ودوست نداشتن خودم آشتی نکردن با خودم.

    این فایل من رابیدار کرد چشمانم راشست .

    زندگی را به مرور داره برام راحت میکنه ‌.

    من خیلی سال پیش این بیت شعر را که استاد درفایل گفت شنیدم ونوشتم ودائم نگاه میکردم نهایت به این نتیجه رسیدم که شغلم را عوض کنم وکار یدی انجام ندهم وبهم کمک شد.

    ولی الان عمق این شعر را بهتر درک میکنم

    که به خودم اول بعد به اطرافیانم سخت نگیرم وخونسرد بشوم رابطه ام را با خداوند درست کنم برم به سمت توحید وپاک کردن شرک از درونم .روی هماهنگی ذهن با روح کار کنم تا به آرامش برسم .

    وراحت بدست بیاورم این همه فراوانی را و نگران فردا نباشم خلاصه نچسبم به هیچ چیز واحساسم را خوب نگه دارم .

    تازه شروع کار من شده باید روی تمام این موضوعات کار کنم تا آخر عمرم .

    اینجا هم به خودم تعهد می دهم که سخت نگیرم زندگی را ونگران نباشم از بس نگرانی در من زیاد بوده همیشه نا خوداگاه ناخن دستم را میجوم از بچگی این موضوع با من بوده وادامه داره ونتونستم ترک کنم این عادت زشت را ومیدونم دلیلش ترس ونگرانی وحسرت هست نداشته هاست ونگرانی از نرسیدن به خواسته ها میدونم این فایل برام معجزه میکنه.

    آرزو دارم یکی از جشن تولدهای استاد را درکنارشون باشم وبخاطر تمام محبتهائی که به من کرده در آغوش بگیرمش و اشک شادی بریزم مثل برادرم دوستت دارم انگار سالهای ساله که میشناسمت راهنمای من بودی وواسطه آشتی من با خودم وبا خدای خودم شدی .با چند کلمه به ظاهر ساده یک انقلابی درونم ایجاد میکنید که نداره .

    استاد خیلی میخوامت ??????????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      صفورا کوشککی گفته:
      مدت عضویت: 1185 روز

      سلام مهدی عزیز

      سپاسگذارم بابت دیدگاهی که در این قسمت گذاشتی خوندن کامنت شما منو یاد گذشته ی خودم انداخت.در گذشته آدمی بودم به شدت عصبی و ایراد گیر و غرغرو.و هر اتفاقی رو از بدترین زاویه ی ممکن بهش نگاه میکردم.همیشه به خودم و خونواده ام سخت میگرفتم.جوری حتی خواهر و مادرم ازم فراری بودن.حتی با خدام دعوا داشتم که به قول شما چرا امروز که من میخواستم برم تفریح هوا ابری شد.خونواده ام بارها و بارها بهم گوش زد میکردن که تو همه چیو خیلی سخت میگیری.هم به خودت هم به بقیه.ولی من تو کتم که نمیرفت هیچ تازه ادعای روشن فکری هم داشتم و فکر میکردم خیلی حالیمه.من تو زندگی باهمسرمم همینطور بودم به کوچیکترین حرف و حرکتش گیر میدادم که توچرا اینجوری گفتی چرا اینکارو کردی حتما منظورت این بوده و اون همیشه بهم میگفت تو داری اشتباه میکنی تو داری یه مسئله ی کوچیکو بزرگش میکنی و من قبول نمیکردم کوچیکترین مسئله برام بزرگ جلوه میکرد چون ظرف وجودیم خیلی خیلی کوچیک بود و به این راحتیا نمیتونستم از مسئله ای گذر کنم.کامنت شما باعث که یادم بیاد چقدر تغییر کردم چقدرررر آروم شدم و چقدر زندگی داره روی خوشش رو بهم نشون میده به نسبتی که من دارم تغییر میکنم.شکر خدای مهربان به خاطر قوانین بی نظیرش

      قدیمی ها خیلی خوب میگفتن هرجور زندگی رو بگیری همونجور میگذره.

      قوانین خداوند خیلی آسونه به شرطی که ما باور کنیم.

      در پناه الله یکتا ثروتمند ترین باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        مهدی شادکام گفته:
        مدت عضویت: 3455 روز

        سلام دوست گرامی صبا خانم

        ممنونم که کامنت بنده رو خوندید وپاسخ دادید و من رو برگردوندید به چندسال قبل خودم اصلا انگار اومدم آلبوم خاطرات ببینم وچقدر از اون روز تا الان همه چیز تغییر کرده .

        چقدر با تغییر من داستان زندگی بکل فرق میکنه .

        خدارو شکر بخاطر قوانین تغییر ناپذیر جهان .

        آلان از هر هوائی لذت میبرم هر جا میروم اتفاقات خوب انسانهای خوب جذب میکنم .

        نمیگم کامل مشکلات درونیم حل شده ولی خیلی نسبت به آون روزی که کامنت رونوشتم تغییر کردم .

        والان تازه دارم بهتر قوانین رو درک میکنم ومشتاقتر وتشنه تر از همیشه چسبیدم به قوانین ومحصولات استاد .

        درپناه خدا باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    باران گفته:
    مدت عضویت: 2235 روز

    ردِّ پای من در روز نهم سفرنامه

    اگر به داشته های دیگران، از سلامتی، ثروت، ازدواج موفق، کار عالی و درآمد عالی، زیبایی، عشق و هر چیز دیگر، با حسرت نگاه کنم یعنی آنها را از خودم دور کرده ام.

    وقتی بخاطر نداشتن هر چیزی ناراحتم و غصه میخورم و حسادت میورزم به دیگرانی که آنها را دارند، یعنی من به خواسته هایم مثل چسب چسبیده و وابسته ام و این یعنی دور شدن از آنها.

    تمام اتفاقات زندگیم زمانی تغییر کرد، که در درونم همه چیز تغییر کرد و نگاهم بخودم متفاوت شد، آن زمان که مهم ترین رابطه و مهم ترین موضوع زندگیم ارتباطم با منبع و اصلم، با خدایم شد. و این وابستگی درست و عالی است تا ابدیت..

    اما واقعا من چه نگاهی بخود داشتم؟

    مهم ترین رابطه ی زندگیم چیست؟

    خودم را دوست دارم، حتی اگر کسی مرا دوست ندارد؟

    خودم را ارزشمند و لایق میدانم، حتی اگر کسی نداند؟

    خودم را باور دارم، حتی اگر کسی باورم نکند؟

    بله، رابطه ی من با خودم، دوست داشتن و ارزشمند دانستن خودم و باور داشتن خودم باید وحی منزل باشد برایم، این وظیفه اگر توسط من انجام نشود، هرگز دیگران خود را به انجامش ملزم نمیکنند. باید با خود به صلح برسم.

    هر آنچه که در زندگی میخواهم تجربه کنم نتیجه ی این صلح است.

    باید تمرین کنم:

    ۱- به هر طریقی که میتوانم تحسین کنم خوبی های خودم و دیگران را و هر آنچه که میبینم، که نتیجه اش هماهنگی بین روح و ذهنم است.

    ۲- به هر طریقی که میشود خود را به احساس خوب برسانم، و بعد هر آنچه که دنبالشان بودم، به هر طریقی که من نمیدانم خود را به من می رسانند.

    ۳-و مدام تکرار کنم تنها رسالت من هماهنگی بین ذهن و روحم است تا به آرامش و شادی که مقصد است برسم.

    ۴-اطمینان قلبی داشته باشم و آرام بگیرم،با خود به صلح برسم و شاد باشم و این شادی یعنی در ورود نعمتها و برکتها به روی زندگیم را باز گذاشتم و نهمتها به سوی زندگیم از هم شتاب میگیرند.

    ۵-در زندگی با برخورد به تضادها سعی میکنم نگاهم را تغییر دهم، و با چسبیدن به خدا از همهی خواسته ها رها شوم، آنوقت خود به من میچسبند.

    ۶- با قلبم رفیق باشم و از هرآنچه هستم شاد و راضی باشم تا رشد کنم و دوست بدارم همه ی موجودات هستی را چون همه تکه ای از خداییم، ما به هم وصلیم.

    ۷- محبت و الطاف خدا برای همه ی موجودات است، اما کسانی که آگاهانه ارتباط بیشتری با او میگیرند و تسلیم درگاهش هستند، الطاف خاص تری دریافت میکنند.

    آری روزهای سخت گذشته باعث تکامل و رشد و ارتقای من شدند و من فهمیدم که هستم و چه میخواهم، آن روزهای تلخ دوست داشتنی شدند از زمانی که ارتباطم با الله زیباتر شد که آگاهانه و با عشق حمد و ثنایش گفتم،

    از زمانی که خود را بخشیدم و دوست داشتم،

    از زمانی که دیگران را بخشیدم و محبت ورزیدم،

    از زمانی که توانایی های خود و دیگران را و زیبایی همه ی جهان هستی را تحسین کردم و شگفت زده شدم از حجم و وسعت این قشنگی ها..

    بله، آن روزهای گذشته باعث شد من درک و شناخت درستی از خود و جهان و خواسته هایم داشته باشم و اقدامات درستی جهت تحقق آنها انجام دهم و هم خود را و هم جهان را وسیعتر کنم.

    یاد گرفتم شاد و خندان باشم و همچو آهو به هر دشتی بدوم و چون پرنده های مهاجر به هرجا سر بزنم و بخوانم و برقصم و خوشحال باشم، آنوقت در پس این خوشبختی خودساخته نعمتها و برکت های خدایم بر من میبارد، و این یعنی خود به خود

    من به زندگی به چشم یک بازی نگاه کردم نه یک مسابقه، ساده گرفتم و احساس خوب داشتم، آرام و در صلح بودم، لذت بردم و مشتاقانه:

    فقط ورودی های ذهنم را کنترل کردم،

    من فقط باورهایم را اصلاح کردم،

    من فقط تصمیم گرفتم و متعهد شدم که روی خودم کار کنم بعد از اون بود که:

    در بهترین زمان و در مناسبترین مکان، خود به خود، به من داده شد هر آنچه را که میخواستم.

    سپاس از خدای بخشنده ام

    و سپاس از مهربانی شما،

    دوستدارتان بارانِ فروردین ماهِ ۱۴۰۰🌻🌻🌻

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای: