پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی - صفحه 37 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/11/abasmanesh-9.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-11-18 06:32:302022-12-14 08:24:44پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای هدایتگرم
سلامی گرم به استاد عزیزم و خانم شایسته بی نهایت مهربان
یونسی دیدم نشسته بر لب دریای عشق
گفتمش چونی جوابم داد بر قانون خویش
امروز 5 آگست 2024
دو روز هست که همسرم با یک تماس تلفنی که با دوستش داره درباره یک اتفاقی احتمالی که از دید ایشون خوب نیس صحبت میکنه
و من تا میبینم ایشون داره درباره این موضوعی که تمرکز من رو از روی نعمت ها برمیداره صحبت میکنه میام توی اتاق در رو میبندم و میام توی سایت و فایل میبینم و کامنت مینویسم
الان که برای بار دوم دیدم دوستش زنگ زد و همون بحث رو شروع کرد
اومدم توی سایت که بیام توی دسته بندی “””قوانین بدون تغییر خداوند””” که دارم دونه دونه فایل هاش رو میبینم ، فایلی رو ببینم
قبلش نیت کردم گفتم خدایا دل من رو طوری آروم کن که این چیزایی که همسرم میگه برام بی اهمیت ترین باشه
الله اکبر
و ببین چه فایلی اومد
دقیقا یک فایل از همون دسته بندی که من دارم فایل هاش رو میبینم
و
عدل، همون اول فایل استاد شروع کرد به حمد خوندن درباره هدایت صحبت کرد، هیچ عامل بیرونی نیست ، شرایط بیرونی هیچ تاثیری روی زندگی ما نداره…
(شرایط بیرونی اون چیزی که همسرش داره درباره اش میگه)
و ببین استاد به چه نکته ای اشاره کرد همون اول فایل
این سایت پاک ترین بخش در دنیای مجازی هست
————————————-
دلم آروم شد
نجواها همون اول فایل دیگه مجالی پیدا نکردن
جمله کلیدی این فایل “””جهت دهی آگاهانه به کانون توجه”””
این دقیقا کاری هست که من برای توجه نکردن به اون تلفن دارم انجام میدم
و دقیقا هم همون فایلی که کلید واژه اش مربوط به من هست اومد
خدایا آخه چطوری امکان داره
افوض امری الی الله
“”””وقتی تفاوت فرکانسی داشته باشی با شرایطی، حتی اگر بخواهی وارد اون شرایط بشی ، فرکانس تو ، بهت اجازه ورود به اون شرایط رو نمیده””””
تا در طلب گوهر کانی کانی
تا در هوس لقمهٔ نانی نانی
این نکتهٔ رمز اگر بدانی دانی
هر چیز که در جستن آنی آنی
اینم یه دلگرمی دیگه
اگر من نمیخوام وارد شرایط نادلخواه بشم، به جای استرس و اضطراب شرایط بیرونی ،
بهتره که روی خودم و باورهام کار کنم
این دیگه کاملا روشن کرد برای من که،
حالا هر چقدر میخوان از اون تلفن ها بزنن و حرفهای نادلخواه بزنن
مهم اینه من روی خودم کار کنم
الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ ۖ وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ ۚ أُولَٰئِکَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا یَقُولُونَ ۖ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ
زنان پلید براى مردان پلیدند و مردان پلید براى زنان پلید و زنان پاک براى مردان پاکند و مردان پاک براى زنان پاک اینان از آنچه در باره ایشان مى گویند بر کنارند براى آنان آمرزش و روزى نیکو خواهد بود(نور26)
——————————————
خدایا من را آنی و آنی بدون هدایت به خودم وامگذار
سلام به استاد عزیز
سلام به خانم شایسته خوش ذوق
سلام به دوستان خوب خودم
هر چه بیشتر در این جهان دنبال زیبایی های خداوند بگردم خداوند و جهان هستی هم بیشتر و بیشتر از آن دسته زیبایی ها سر راه ما قرار من قرار می دهد
آنچه که در این فایل یاد گرفتم برای من یک درس توحیدی عالی بود
از خدای خودم هدایت بخواهم
از خدای خودم کمک بخواهم
تنها و تنها روی خدای خودم و این روی این قدرت برتر حساب باز کنم
تکیه کنم به او و او را در همه کارهای خودم شریک قرار بدهن
آنوقت من همیشه کارهای خودم را با آرامش انجام خواهم داد
همیشه احساس من خوب خواهد بود
همیشه من پیروز و موفق خواهم بود
یک درس عالی دیگر برای من این بود که همیشه نعمت ها و موقعیت های خوب هر روز خودم را ببینم و بخاطر آنها سپاسگذار باشم
رد پای خدای خودم را همیشه در کارهای خودم ببینم
همیشه یادم باشد که کجا بوده ام و از کجا شروع کرده ام
این را باید همیشه برای خودم بنویسم و یادآور باشم برای خودم که جهان هستی چجور من را هدایت کرده است و دستهای من را گرفته است
این موضوع را من کامل درک کرده ام که هر زمان او کمک بخواهم خدای من به بهترین شکل و حال ممکن همه شرایط را برای من مهیا می کند
یک درس عالی دیگر وقتی که از خدای خودم کمک می خواهم بگذارم که دستهای هدایتگر جهان هستی خودش کارها را برای من انجام بدهد و در این میان من باید و باید روی خودم و باورهای خودم کار کنم
باید و باید در مسیر خواسته خودم شاد باشم و حال خودم را خوب نگه دارم
مدتی بود که من بیکار بودم و کار خاصی نداشتم
در این میان من باید مثل همه دیگر آدم ها باید خودم را به در و دیوار می زدم
باید و باید مدام پیگیر و دنبال کار می بودم
اما من این دفعه خودم را آرام و شاد نگه داشتم و داشتم روی ایده خودم کار می کردم
یک روز به یک کافی شاپ رفتیم و در آنجا مشغول صحبت کردن با دوست خودم بودم که صاحب کافه آمد و از ما درخواست کمک و همکاری کرد و این سبب شد که بدون کمترین تلاش من باز یک کار جدید و یک پروژه جدید بشود
درس جدید
وقتی که از خدای خودم می خواهم و از او کمک می گیرم اجازه بدهم که خدای من خودش من را به مسیر درست و راه درست هدایت کند
هرگز دستهای خداوند را نبندد که نگویم نه اینجور باشد و نه آن جور باشد
این مهمترین درس و نکته امروز برای من بود
آنچه که در ذهن من می گذرد را به خدای خودم اجبار نکنم
اگر می گویم من را هدایت کن پس دیگر نباید کاری به ایت داشته باشم که چطور و چگونه این کار را برای من انجام خواهد داد
بارها شده بود که صبح در دفتر شکرگذاری خودم کارهایی را که باید در طول روز برای من رخ بدهد آنها را می نویسم اما اما خداوند به گونه ای کارهای من را انجام می داد که انگار مثل پازل وار همه چیز در کنار هم چیده شده است تا تک به تک کارهای من بخوبی و آسانی انجام بشود و چقدر این تجربه برای من لذت بخش بوده است
سپاس از استاد عزیز
سپاس از خدای هدایتگر خودم
سپاس از خدای فراوانی ها
سلام به تمامی همراهان و دوستان عزیز سایت عباس منش
بدون فوت وقت، دوست دارم اینجا دو نمونه از هم زمانیهای زیبا در مسیر زندگیم رو با شما به اشتراک بذارم
نمونه اول موردی بود که جهت امتحان استخدامی دانشگاه علوم پزشکی برای شهرستان سرخس شرکت کردم و به فاصله یک امتیاز کمتر مردود اعلام شدم با اینکه بسیار برای این امتحان مطالعه کرده بودم و حدود یک هفته بسیار ناراحت بودم
ان زمان یعنی در سال 78 آگاه به قوانین نبودم
یکی ازاشنایان که ناراحتی من رامیدید به من گفت که دراین عالم هر کس در جایگاه خودش قرار میگیرد وهیچکس قرار نیست جای کسی دیگهای را اشغال کند
خیلی اتفاقی بعد از 3 هفته خبر امتحان استخدامی سازمان تامین اجتماعی به من رسید حتی در آن زمان من آمادگی رفتن به عکاسی و تهیه عکس پرسنلی برای شرکت در آزمون را نداشتم و با همان عکس روی کارت ژتون دانشگاه در آخرین لحظات خودم را از شهرستان به مشهد رساندم و ظرف ساعت آخر کار اداری در روز پنجشنبه !مدارک را ارائه دادم
در آزمون نفر اول شدم و از همان ابتدا به صورت رسمی شروع به کار کردم حقوق و مزایا در آن زمان به نسبت دانشگاه علوم پزشکی در سازمان تامین اجتماعی بسیار بیشتر بود و این کار بسیار راحت انجام شد و الان که دارم به این قضیه فکر میکنم میبینم که کاری رو که خدا بخواهد انجام بدهدا ز سادهترین شیوه ممکن به عرصه ظهور میرساند 2)همزمانی بعدی راجع به یک پرونده حقوقی بود که در آن زمان من در پرونده محکوم جلوه داده شده بودم وتمامی مدارک علیه من بود
یادم است که سه روز قبل از شروع جلسه دادگاه از خدا خواستم که هدایتم کند و مسیری را برای احقاق حق از دست رفتهام برای من از جایی که نمیدانم باز کند
خیلی اتفاقی سر صبح به نانوایی رفتم و دیدم که در صف نانوایی یک آقای بسیار محترم در صف تک نفره منتظر نان بوده و با صاحب نانوایی در حال بحث برای گرفتن سهم نان بود
از سهمیه نان خودم یک عدد به آن آقا دادم بدون دریافت هزینه و با ایشان مسیری را پیاده به طرف منزل حرکت کردم
در طی راه متوجه شدم که ایشان در منزل روبروی خانه ما به تازگی ساکن شدهاند ایشان استاد دانشگاه حقوق بودند پس از اطلاع از این قضیه راجع به روند پرونده حقوقی ام از ایشان سوال نمودم، دست بر قضا قاضی پرونده من شاگرد ایشان بود و ایشان مرا به یک وکیل خبره که اشراف کامل بر نوع وکالت ایشان داشتند معرفی کردند
پرونده ای که قرار بود 3 الی 4 سال وقت من را بگیرد در یک جلسه کوتاه10 دقیقهای به یاری خداوند حل شد
میخواهم این روبگم که واقعا حضور هیچ فردی در زندگی ما اتفاقی نیست و اگر با احساس خوب در مسیر حرکت کنیم و توکل به الله یکتا داشته باشیم دست خداوند را با حضور افراد در زمانها و مکانهای درست میبینیم
نکته حائز اهمیت که در اتفاقات ریز و درشت در زندگیم دیدم این بود که موقع برخورد به چالش صبر داشته باشیم به زمانبندی خدا اعتماد کنیم معجزات رخ میدهند
زمانی هست ما یک قدم جلو میرویم و خدایک قدم به طرف ما میآید ولی زمانهایی هم هست که ما دائم در حال حرکت به طرف خداوندیم ولی پاسخی نمیشنویم آنجاست که باید توکل خود را نشان دهیم و صبورانه در آرامش کامل ذهن منتظر دریافت الهامات و پاسخ خداوند بمانیم و خداوند همیشه گل آخر را در دقیقه 90 یزند
یک حس شوخ طبعی و دلبری در خداوند با بندگانش وجود دارد که گاهی میخواهد حسن نیت ما را به مرحله آزمایش بگذارد که علت آن بازهم قوی ترشدن ایمان خود بندگان است وگرنه خداوندرحمان نیازی به ازمایش ماندارد
درهفته های اخیر روی صبراگاهانه واستمرار ذرعمل وماندن درلحظه حال خیلی دارم تمرکز مبکنم
دوستان یادمان باشد کاری را که خدای متعال میخواهدبه فرجام برساند با زیباترین، ساده ترین
راه انجامش میدهد ونیازی به کاراضافه ای نیست این رو درذهنم حک مبکنم
این نوشتاربماند به یادگار
اعتباران به خداوند مهربانم میرسد
مورخه 18 مرداد1403
سلام استاد جانم ومریم بانوی عزیز وهمه هم سفران خوبم خداوندراهزاران بار سپاسگزارم که من را در مسیر خوشبختی و لذت و سعادت قرار داده است استاد من هم مثل شما اونزمانی که ذهنم را رها کردم واز خداوند هدایت گرفتم خیلی خیلی زیبا ولذت بخشهدایت شدم وآنقدر ذوق مکنم که احساس میکنم که تمام جهان وزیبایهاش مطلق به من هست استاد خیلی خیلی از فایلی که با ما به اشتراک گذاشتن سپاسگزارم من وقتی صحبتهای شما را گوش می کردم تمام هدایتهای برام تکرا شد خدای خوبم تورا هزاران بار سپاسگزارم برای وجود این استاد وآموزهایش
به نام هدایت الله مهربان
خداروشکر بخاطر این همه زیباییی ، نعمت ، چه مکانی زیبا و روحانی ، و چه صحبت و باورها و ایمان هایی که به استاد الهام شد و سریع برای ما فرستاد تا ما هم استفاده کنیم و لذت ببریم .
چند تا از همزمانی ساده که اخیرا اتفاق افتاده و قابل بیان هست اینا هست :
مثلا قرمه سبزی میخاستم و پسفرداش توی خونه درست شد .
اینکه من یک قطعه فیلم دیدم که میگفت خوش اومدید به لس آنجلس و استاد میتینگ گذاشت اونجا که توضیحاتش در بخش کامنت هاش گذاشتم .
اینکه یک سوال از خودم میپرسم و چند روز دیگش استاد میگه ، مثلا به خودم میگفتم اینکه من به خدا میگم خدایا کمکم کن مگه میشه خدا کمک نکنه ؟ بعد الان استاد توی فایل جواب داد و گفت ، که خدا همیشه به ما کمک میکنه و این ما هستیم که باید بشنویم ، گوش بدیم ، درک کنیم و عمل کنیم ، حالا که فهمیدم من نباید هی بگم به خدا کمکم کن ، اون همیشه باهامه داره میبینه ، وقتی یک اتفاق به ظاهر بد برام بیافته اصلا لازم نیست هی بگم خدا کمک کن و قسمش بدم ، خودش به بی نهایت طریق بهم میگه که چیکار کنم فقط باید بشنوم همین .
اینکه من این دو هفته چقدر به روش های آسون هدایت شدم ، چون گفتم اسودگی میخام از خوندن اتوماتیک متن توسط ربات توی مرورگر که باهاش کامنت بچه هارو میذارم خونده بشه و خودم کار دیگه انجام میدم یا افزونه هایی که چقدر بهم کمک کردند و ایمانم بیشتر شد که میشه همه کارهای ساده بشه ، اگر باور کنیم ، سوال کنیم و جواب گفته شده رو عملی کنیم .
اینکه توی زبان همش لغت میخوندم و کارم اشتباه بود ، ولی وقتی گفتم این کاری که با درد انجام بشه کار من نیست باید راه ساده ای داشته باشم و گفتم به خدا ساده هارو برام جدا کن ، نمیدونم تو بهم بگو تو خدایی بهتر میدونی ، خب بعدش هدایت شدم به یوتیوب که چقدر میتونم به جای اینکه ربات کلمات بخونه ، اونجا بصورت نیتیو یعنی طبیعی صحبت میکنند تازه زیر نویس داره هم فارسی و هم انگلیسی که میتونم فعالش کنم ، تازه میتونم اون فیلم هایی ببینم که هم مربوط به رشتم و علاقمه و چقدر بهتر یاد میگیرم ، تازه بعدش هدایت شدم به افزونه هایی که خیلی راحت میتونم خود کلمه زیرنویس اگه معنی بلد نبودم بهم بگه ، یا حتی خود جمله اش بفرستم توی یک برنامه دیگه که طبق لایتنر عمل میکنه ، و کلی روش ساده و آسون ، که سوت بزنم ، کف بزنم ، لذت ببرم .
یا اینکه ما همسایمون مشکل داشتیم و توی ذهنم تصور کردم که اینم مثه پارسال که همین اتفاق افتاد میره از این ساختمون ، و چند روز پیش فهمیدم که خونه گذاشته به فروش .
اینکه یک ماشین که دوست داشتم عکس ذخیره کردم و چند روز بهش فکر کردم و اون یکی از فامیل های نزدیکمون خرید.
اینکه یک لیوان میخاستم و هفته بعدش کادو دادند به خواهرم و الان روی میزمه .
اینکه یک عمل میخاستم انجام بدم توی سیستم ، که اولش سخت بود و همش گفتم این باید یه راه ساده دیگه هم داشته باشه و فکر کردم و اولین کار این بود که برم شورتکات اون رو یاد بگیرم که اونم یکم سخت بود و باید ۳ تا کلید با هم فشار میدادم ، بعد همنیجوری که فکر میکردم یهو چشمم افتاد به ماوس ، و خدا بهم گفت اون سه تا کلیک بنداز روی یکی از کلید های ماوس ، و من با یک کلیک تمام اونکار انجام میدم و حالا بعدشم هدایت شدم به اینکه میتونم با دستور صوتی اینکار انجامش بدم و حالا دنبالش هستم که اینم عملی کنم که دیگه همون یک کلیک هم انجام ندم و بگم و انجامش بدهد و بعدش احتمالا چند سال دیگه ما فکر کنیم و اون کار بدون حتی گفتن انجام بشه مثه همین افکاری که ما فکر میکنیم و انجام میشود .
اینکه یک روز یک فامیل اومد خونمون و داشت از اوضاع بد خودش میگفت و من نیم ساعت بعدش توی سایت بدون اینکه برم سرچ کنم یک فایل اومد که استاد گفت من گوش شنوا برای مشکلات تو ندارم و منم چقدر اون جواب روی ذهنم نشست .
اینکه من یک نفر توی ذهنم پسر عمه ام رو تصور کردم که باهاش دارم حرف میزنم و پسفرداش بعد ۱ سال یک پیام داد بهم و چند مورد دیگه مشابه این بوده .
و خیلی چیزا دیگه که یا یکم قدیمی شده و یا اینکه قابل بیان نیست .
کاری که من انجام میدم اینه یک موزیک بی کلام به ذهنم به عنوان ورودی میدم و Code یا دستور که استاد گفت رو فراخوانی یا میارم بالا توی ذهنم که اون دستور اینه ، تصورش کنم با احساس خوب ، با حس اینکه دارمش یا اینکه میتونم و .. و بعد دیگه رهاش میکنم ، نمیچسبم بهش . اون وقت خدا در بهترین زمان ، مکان انجامش میده ، البته قبلا هم اینکار توی بعضی موارد بصورت ناخوداگاه انجام میدادم و اتفاق میافتاد ، اما الان بصورت آگاهانه انجامش میدم و وقتی جواب میگیرم ، ایمانم بیشتر میشه پس کل جهان همینه و هیچ راز ناگفته ای نیست ، و منم میتونم مثل پیامبران با خدا حرف بزنم اونا هم یک انسان بودن و من با اون هیچ فرقی ندارم پس یاد گرفتم یک حلقه یا Loop بنویسم با Function اینکه من هیچ فرقی با پیامبران ندارم ، و باید حرف بزنم باهاش و گوش بدم و عمل کنم ، وقتی زیاد تکرار بشه نیاز نیست دیگه من صدا بزنمش ، اون خودش اتوماتیک فعال میشه بدون اینکه من بفهمم .
خداروشکر بخاطر قانون های بدون تغییر خداوند ، خداروشکر بخاطر شکستن شدن مقاومت و شکسته شدن باورهای غلط ذهنم که میگفتم اینا که همه میفهمن ، ولی وقتی من باور کردم که وقتی من از خدا بخام ، و وقتی جواب میده بگم این جواب خداست ، هم بهتر عمل میکنم ، هم لذت بخش عمل میکنم و هم اتفاقا خود خدا همه چی بقیشو جور میکنه ، اولش سخت بود درکش برام ، بعد نتیجه هارو که دیدم باورم بیشتر شد ، الان نتیجه ها توی مشتمه و باور دارم که خدایی که این جهان به این عظمت رو هدایت میکنه ، هدایت من که براش کاری نداره ، فقط باید بشنوم .
بنام خداوندی ک هرلحظه درحال هدایت ماست😍
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت عزیزانم
آقااول عکسودیدم گفتم آقااااااتوبرف اینجوری لباس پوشیدن بابا بعدک فایل شروع شدگفتین پابرهنه دیگ گفتم آقاااااااااااااااینی دوره قانون سلامتی تااین حدبدنوتنظیم میکنه ک پابرهنه بااین وض بری توبرف خخخخخخخ خیلی کلکلین بازیگرای خوبی هستین عشقام😀😂😂😂😂
وای خیلی قشنگه بخداباراول ک دیدم اینقدرفرکانستون قوی بوداون حسی ک داشتین ک موهای تنم سیخ شد اصن خیلی فضای معنوی وروحانی بودخیلی خیلی خیلی زیبااااااااااست قربون خدابرم چ چیزایی خلق کرده ومابی خبرازدنیاش خدایاعاقتم ک منوهدایت کردی ب این مسیرزیبا ک ببینم زیباییاتوبخوام تجسم کنم وتجربه کنم الهی شکرت
چقدرزیباهدایت شدین خیلی زیباوساده
یه کج فهمی ک راجب سیستم داشتم ک ماله قبلن بودالان ک شمابحث سفرونشونه وکنسلی گفتین گفتم من اگ ادم قبل بودم تواین شرایط مثلن میگفتم ن من میرم میرم ایمانمونشون میدم خداحمایتم میکنه پشتمه هواموداره هیچی نمیشه درصورتی ک خدا توقران درموردجنگی ک پیامبرشکست خوردینی کسایی ک باعث شدن میگ شکست خوردین چون قوانین جنگی رورعایت نکردین ینی یه سری چیزاهست ک بایدرعایت شه قرارنیست خدا گلچین کنه بایدطبق قوانین پیش بری حالا برات نشونه داده ک نری الان شرایط اینه بایدطبق این شرایط پیش بری ب هرحال قانونیه ک الان هست وبری ب خودت ضررمیزنی
مام توزندگیمون همچین نشونه هابودن ک برامون نشونه نبوده ینی نمیدونستیم ک نشونس ولی خداروشاکرم ک دراین مسیرم والان میتونم تشخصیص بدم تاحدودی
مسئله بعدی درمداربودنه ک اگردرحال کارکردن روباورات باشی هرجاجهان هدایتت کنه به نفعته وهرجام ک اجازه ندادپیش بری بازم درراستای اهدافته
وقتی تومداردرست باشی طبق قوانین بدون تغییرسیستم امکان نداره درکنارکسانی قراربگیری ک مدارشون باتویکی نیست یامتفاوت این موضوع روکاملافهمیدم چجوری ازینجاک من قبلن اراده میکردم درکسری ازثانیه عازم سفرخونه پدرم میشدم امامهرچی بیشترگذشت توسایت ومن روخودم کارکردم کم کم زمان رفتن ب سفربیشترطول کشیدتاالان ک مثلا چندین ماه بودخانوادم خواستن بیان براشون مشکل پیش اومدمن خواستم برم بازشرایط جورنشد ودقیقابخاطرتفاوت فرکانسیه حتی پارسال جورنمیشدومیدونستم نبایدبرم برام وااضح بودامامتاسفانه دلسوزی کردم وگفتم ناراحت میشن دلتنگ نوه هاشونن وب زورتوروجهان درومدموجهانم ک بحثش کلانمدهولاوهولاست ومارفتیم واینقدافکارمنفی ورودی منفی بودبااینکه هندزفری یه سرتوگوشم بودهمش میگفتم باخودم ن درست نیست اما یکماه ورودی منفی باتمام سعی من حاصل تصادف همسرم بودک اما باکنترل ذهنم ودیدن نکات مثبتش ختم بخیر ودرنهایت ب نفعه من شد
پس درنتیجه دربرابرجهان مقاومت نکنیم وتسلیمش باشیم درمداردرست وخواسته ها وشکرگزاری وهدایت والهامات قراربگیریم تا هدایت شیم ودرنهایت باتوجه ب زیبایی ها خواسته ها نکات مثبت کنترل ذهن واحساس خوب فارغ ازینکه بیرون چ خبره ماهدایت میشیم ب صراط مستقیم
(آقا فقط ستاره قطبی جلسه 1و2 قدم اول12قدم هرکی نخریده بخره ک کله زندگیش تضمین شدست باتمرکزوتمرارواستمرار😍)
مثلا میخوام درمورددخترم این تمیرینوبگم تمرین هدایت وهمزمانی
دخترمن عاشق برنامه کودک ماشامیشاست خیلی وقت بودنذاشته بود بعداونروزدخترم اصرار ک من میخوام من میگفتم دیگ نمیذاره مامان ولی بایه اطمینانخاصی میگفت چراگذاشته وازونجاک دیده بودم هرچی میگفت درست درمیادوب سیستم حسابی وصلن گفتم حتماهست دیگ بعد گفتم خب این شبکه قبلیاک نمیذاره کجابذارم ک پسرکوچیکم کنترل روبرداشت زدکلاهمه برنامه هاریست شدومن گفتم هیچ چی اتفاقی نیست وخیره وسرچ کردم مجددویهویه شبکه اومدبالاودقیقاماشامیشاگذاشت الهی شکرت
استاااادخانم شایسته زیباااااام عاشقتونم سپاس سپاس سپاس
ب پایان آمداین دفترحکایت همچنان باقیست…
درپناه الله یکتاشادوپیروزوموفق باشید😍😘🌹
سلام استاد
سلام مریم جانم
و سلام به دوستان هم فرکانس عزیز
استاد باید بگم این قسمت برای من به شدت تاثیرگزار بود هم صحبت های شما و هم کامنت دوستان
به خاطر همین تعهد دادم تا وقتی هدایت شدم بیام اینجا و رد پایی از خودم ب جای بگذارم
مودم ما چند وقتی هست که مشکل داشت و بردیم بیرون نشون دادیم گفتن مشکلی نداره و خلاصه بعد از ی دستکاری مختصر تونستیم برای ی روز وصل بشیم. اما شب دوباره دیدم کلا برقش وصل نمیشه اومدم آداپتورش رو عوض کردم و همچنان هیچ تغییری نداشت. صبح که بیدار شدم رفتم ی مودم ک تا حدودی در مورد کیفیتش اطلاعات داشتم رو انتخاب کردم تا بخرم ولی تو سایت تراکنش خطا داد بار اول. کارت دیگه ای رو آوردم و شروع کردم باهاش خرید رو انجام بدم که چراغی در ذهنم روشن شد که اینکارو نکن و همین انجام نشدن تراکنش برای تو هدایت
ولی آخه چه جور هدایتی
خرید رو رها کردم و رفتم سراغ بقیه کارام
وسط کار بودم که تلفنم زنگ خورد و همون شخصی بود که قصد خرید ازش رو داشتم
علت عدم خرید رو پرسید و یک راهنمایی خیلی خوب کرد و باعث شد بفهمم که ما دقیقا تو مرز آنت دهی مودم ساکنیم و اگر میخریدمم شاید آنتن دهی خوبی نداشت
بگذریم
از اون طرفم پدرم تماس گرفتن و گفتن ی آداپتور جدید میخرن، ولی من تقریبا مطمئن بودم که آداپتور جواب نمیده چون قبلا امتحان کرده بودم ولی در کمال تعجب جواب داد و مودم ما عالی کار میکنه
خدا رو خیلی خیلی شکر میکنم ب خاطر هدایتش
این نکته رو هم بگم من در کار تحقیقاتی که انجام میدم وقتی میرم سراغ اینترنت میگم خدایا هدایتم کن به بهترین مطلب و زمانی که این خواسته رو از خدا داشتم به مقاله های بی نظیری هدایتم کرده که اصلااا جز بهترینا بوده.
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم
وسلام به تک تک دوستانم
چقدر مریم جان گل گفتند وبه جا گفتند و درست گفتند که(( اگر جایی که میخوای بری وخیلی هم تمایل به رفتنش هم اگه داشته باشی امااااا با فرکانس های درونیت اگر یکی نباشه، یعنی در تضاد باشه، جهان اجازه نمیده که بری به اون مکان))
و
این موضوع در مورد همه چیز صدق میکنه، وقتی برمیگردم وگذشته ی خودم رو نگاه می کنم، می بینم که چطور قانون داشت کار خودش رو به درستی وبه خوبی انجام میداد امااااا من با تخطی از قانون، با نااگاهی با زور هم که شده میخواستم جلوش رو بگیرم، یعنی باید هر طور میشد خواسته دلخواهم اتفاق میفتاد، باید به اون مکان میرفتم، باید اون آدم یا آدمهارو می دیدم، باید اون مسافرته رو میرفتم، باید اون خرید رو انجام میدادم….
زندگی من پر بود از باید باید باید، واین جمله وخواسته ی وشعار من بود، من بخوام باید بشه حتی اگه کل جهان جلوی منو بگیره باید بشه!!!!
وااای وامااان از جهل، امان از نادانی، امان از کور وکر بودن در برابر الهامات وهدایتهای جهان هستی….
باز مریم جان یه جمله کاربردی دیگه گفتند اینکه چطور در گذشته باید طبق برنامه ریزی از پیش تعیین شده کارهاشون رو انجام میدادن…
که این باز میشه همون خواسته ی من، یعنی همونکه من میگم باید بشه همونکه من میخوام باید بشه…..
چقدر در گذشته وخیلی کم حالا که توی این مسیر هم هستم، برام پیش اومده که کلی برنامه ریزی کردم برای چیزی و یه مسئله ای یه اتفاقی بیرونی که اصلا مربوط به من واز سمت من نبوده، اون برنامه منو بهم زده، بعد من در گذشته چیکار میکردم؟؟؟
خودمو به آب وآتیش میزدم که حتما وحتما انجامش بدم یا انجامش بدن برام، یعنی اگر پای شخصی یا اشخاصی این وسط بود که برنامه من انجام بشه ونمیشده، پدرشون رو در میاوردم که باید وحتما شرایط رو جوری فراهم کنید که اتفاقه طبق خواسته ی من وطبق برنامه ریزی من پیش بره….
اصلا نقش خداوند اون موقعه ها توی زندگی من در حد یه لفظ کلام بود که مثلا فقط بگم خواست خدا بوده یا خواست خدا نبوده…
اما هیچ درکی حتی از این حرفی هم که میزدم نداشتم…
من در حرف میگفتم این جمله رو ولی در عمل خواست خودم باید به سرانجام میرسید و خواست خداوند برای من اهمیتی نداشت، چون انقدر کور وکر ونااگاه بودم وانقدر جاهل که نمی تونستم وجود نیروی برترم رو درک کنم وبشناسم….
چقدر به خودم ودیگران آسیب زدم بابت تسلیم نبودن در برابر خواست خداوند…
چقدر تلاشهای نافرجام وبیهوده انجام میدادم و خودم رو خسته و داغون میکردم تا خواست خودم اتفاق بیفته…
توبسیاری از موارد حتی با تلاشهای زیادم اتفاقات نه تنها طبق خواسته ی من رقم نمیخورد، بلکه طوری اوضاع پیش میرفت که من شکسته وخسته ودرمونده میشدم وجالبه که از همون راه وهمون مسیر و با همون منطق وباورها هزار بار به تکرار میرفتم و میرفتم ولی درس نمی گرفتم…
دلیلش هم این بود که من قدرت رو در خودم می دیدم، خودم رو مالک خودم و زندگیم می دیدم، برای اینکه من فقط خودم رو میدیدم و خواسته ی خودم رو…..
من شناختی از خداوند نداشتم که، من نمیدونستم که صاحب اختیار منو زندگیم وصاحب حتی آرزوها وخواسته ها واهداف من هم خداست، خداست که باید ومی تونه و در حیطه ی قدرتش هست که برام انجامش بده، اونم نه با سختی، نه با زور زدن، بلکه به آسانی واز روی عشق ومهربانی ….
یکی از درسهای بزرگی که من از قانون مند بودن جهان یاد گرفتم، اینه که توی این جهان میلیونها نفر هزاران نفر حول محور من دارند زندگی میکنند و همه رو خداوند داره هدایت میکنه اونم در مسیر وفرکانسی که هستند واین قانون باعث میشه من با هرنیت وهر خواسته ای که دارم فقط وفقط توی اون فرکانس باشم و با آدمها وشرایط وموقعییت ها ومسائلی برخورد کنم که دقیقا وفقط توی همون فرکانس حضور و وجود دارند، و تحت هیچ عنوانی رفتن من به فرکانسی در راستای من نیست برای من امکان پذیر نیست…
با این درک کاربردی از قوانین که از شما استاد قشنگم یاد گرفتم، حالا خیلی بهتر وراحتر می تونم علت ها وتضادها و پیشامدها واتفاقات اطرافم رو تجزیه وتحلیل کنم البته بدون وسواس در مورد اتفاقات وتضادهایی که گاهی پیش میاد وهمیشگی وتکراری نیستند توی زندگیم…
کوله بار سنگینی از روی دوشم برداشته شد با درک این موضوع که جهان داره همواره به فرکانسها وتوجهات من پاسخ میده ، واین کمک کرد تا مسیولییت حداقل 90 درصد اتفاقات زندگیم رو بپذیرم، نگفتم صد درصد چون هنوز 10 درصدی میشه، که گاهی دیگران وشرایط وموقعییت های بیرونی رو عامل اتفاقات میدونم….
من هنوز هم گاهی به انرژی منفی یا همون چشم زخم باور دارم، هنوز نتونستم در مورد این قضیه که پاشنه اشیل بزرگی در من هست قوی بشم، وهنوز صعف دارم تو این موضوع..
اونم به خاطر اینه که صد در صد به اینکه خداوند فقط برای من خیر وخوشی میخواد باور ندارم…
هنوز به خاطر باورهای مخرب واشتباه گذشته، ته قلبم وقتی تو اوج خوشی و شادیهام اتفاق،ناجالبی میفته سریع میگم حتما فلانی چشمم زد اخه چند بار گفت مثلا خوش به حالت ویا گفت اخه چطوری تو تونستی یا برای تو شده، حالا من چشم خوردم وانرژی منفیش منو گرفته…
یا هنوز گاهی خیلی کم پیش میاد که وقتی با تضادی روبرو میشم میگم حتما خدا داره اندازه ایمان وتوکل منو میسنجه برای همین داره امتحانم میکنه!!!!
خدایی خیلی سخته نزدیک چهل سال با این باورهایی که مثل سیمان چسبیده بهت زندگی کرده باشی بعد بخوای بیای تو دوسه سال کلا پاکشون کنی….
تنها چاره کار به قول شما استاد عزیزم بمب باران کردن خودمون وفضای ذهنی و گوش وچشم وقلبمون با همین فایلها واین اگاهیهاست، وقتی مدام تو سایت باشم و مدام فایلهای 12 قدم وفایلاای دانلودی رو ببینم وگوش بدم، خیلی کمتر اون باورها میاد رو وخود نمایی میکنه…
چون کلی باورهای پوچ و مخرب رو ریختم دور، پس می تونم این باور مخرب وپوچ رو هم بریزم کلا دور ان شالله….
اما در کل شناخت قوانین جهان هستی وشناخت خداوند کاری کرده که تسلیم تر ومتواضع تر هستم در برابر اتفاقات ناخواسته ویا تضادها یا اونچیزهایی که بیرون از من دارن اتفاق میفتند، یه جورایی خودم رو رها کردم و با جریان زندگی دارم میرم توی این مسیر وسعی می کنم پذیرشم رو بیشتر کنم…
در حالیکه اهداف وبرنامه های خودم رو دارم، وتمرین ستاره قطبی رو هر روزانجام میدم وگاهی روزی چند بار، اما باز هم حواسم هست که تسلیم جریان هدایت الله مهربان باشم، شکر خدا خیلی صبورتر و ارامتر شدم وخیلی هوشیارتر ، تا بتونم الهامات رو درک کنم وتوی زندگیم ازشون استفاده کنم تا در مسیری همواره تر و با آسودگی وفراغ بال زندگی کنم فقط برای یک روز، و مطمعن باشم که فردا به لطف الله از امروزم قشنگتر و پربرکتره….
چقدر کار کرد 12 قدم باعث شده که این صبر وتسلیم بودنم خودش رو در جای جای زندگیم نشون بده وچقدر راضی هستم که دارم به لطف الله به شیوه آموزش های 12 قدم زندگی می کنم…
به قول شما استاد عزیزم چرخ زندگیم رونتر شده….
با تغییر من نه تنها درون من بلکه بیرون از من هم،بیشتر اوقات همه چیز به نفع من تغییر میکنه و بازم به قول شما مهم نیست که اون بیرون کی رهبر ورئیس جمهور هست واقتصاد وجامعه وحتی،خانوادم به چه شکلی هستند و اوضاع به چه شکلی هست، جهان من، بله فقط جهان من، داره در مسیری شفاف وروشن به لطف الله پیش میره…
همین الان فقط درخواست یه مسافرت عالی داشتم اونم به تنهایی، که خداوند برام تدارک دیده که ان شالله دوشنبه برم، وخودش بلیط هواپیما و هتل و….همرو برام اوکی کرده….
تا چند روز قبل من حتی فکرشم نمی کردم به این زودی بتونم برم مسافرت اونم راه دور….
توکل بر خودش، توکل بر کسیکه اگاه به امورات وخواسته های قلبی من هست ودر بهترین موقعییت وبهترین زمان ومکان ، خواسته های منو اجابت میکنه…
الهی هزاران بار شکر الله مهربان رو که بهم فرصتی داد تا باخودش وقوانینش اشنا بشم تا راحت وشادتر وسالمتر وخوشبختر وپربرکتر زندگی کنم….
برم باقی فایل رو ببینم دقیقه 30 زدم استپ که بیام احساسم رو بنویسم..
استاد ومریم عزیزم ان شالله هر لحظه وهمیشه در پناه امن خداوند باشید
به نام خدای معجزه ها
یادگار 177
سلام استادم عزیزم و سلام مریم ناز
و سلام به همه همراهان این مسیر الهی
خدایا هزاران بار شکرت که به من این فرصت رو دادی تا بیام این مکتب و عاشقانه بنویسم
استاد خیلی قشنگم من با جان و دل از شما و مریم ناز سپاس گذارم که وقت میزارین و لحظه ها فوق العاده ای که خلق میکنین رو با ما به اشتراک میزارین
استاد نازنینم نمیدانم واقعا چجوری تشکر کنم تنها چیزی که به ذهنم میرسه اینکه بتونم شاگرد خوبی باشم و تو مکتب مقدس شما حضور فعال داشته باشم
و اینو قطع به یقین میدانم و میگم اون لحظه های که صرف هر چیزی جز مکتب شما میشه به والله که هدر رفت عمر و انرژی هست
من با جان و دل عاشق شما و مکتب شما هستم
خدای همیشه مهربانم خدای وهاب سلیمان و خدای رزاق حضرت علی و خدای معجزه گر ساناز
بی نهایت سپاس گذارم که به من عمر دوباره دادی بی نهایت سپاس گذارم که به من معنی زندگی رو فهموندی بی نهایت سپاس گذارم که ساعت 2:30 بامداد منو بیدار کردی و گفتی برو بنویس
این مدل بیدار شدن در کل زندگی من جز تقریبا نادرترین اتفاق هاست
شاید به جرات بگم در کل زندگی 36 ساله ام شاید بار اول یا دوم باشه
و من به محضی که چشم باز کردم دیدم گفت برو سایت
و جایی که من و خدا عاشقانه کنار همیم
خدایا هزاران بار شکرت
و چقدر برای من لذت بخشه من زمانی معنی زندگی رو درک کردم که خدارو به شهود کنارم دارم
استاد قشنگم خدا داند سر رشته این مسیر کجاست خدا داند اصلا مسیر به کجاست که جو ی کشور به هم بریزه و شما از اون مسافرت منصرف بشین و اون عدد بزرگ از پول هزینه خرید تراک کمپر بشه و شما بزنین به دل جاده
اصلا خدا داره چیکار میکنه ؟
همون داستان پرتاپ اخر
شاید خدا به هر طریقی نتونست مسیر رو به من حالی کنه
گفت بزار طوفانی برم جلو
ی اتفاق تقریبا نادر تو کشور رخ بده
سفر شما به این مسافت کنسل بشه و اون صندلی متعلق شه به کسی که خدا داند چرا باید دقیقه اخر ی نفر انصراف بده و اون به سفرش برسه
و اون پول زیاد به کسی برسه که خدا داند در چه زمینه ای مصرف شده و خدا داند چه چرخی از زن گی چه آدماهایی به حرکت در اومد
خدا داند چه مساله هایی حل شده در جهان
خدا داند چه آدم هایی با این پول به رویاهاشون رسیدن و چه کمکی به گسترش جهان شده
الله اکبر
اصلا چرا برنامه تدوین مریم عشق باید کنسل بشه راهی این سفر بشه؟
اصلا مگه نه که تدوین و کار کردن رو این فایل ها لذت بخش ترین بخش زندگی مریم جان هست؟
اصلا مگه نه که حتی اگه موندن استاد در ایران طولانی میشد باز مریم جان پلن داشتن رو سایت حسابی فعال باشن؟
تمام این پلن ها کنسل شده که چی بشه؟
مگه نه که اگه استاد می اومد و کلی برنامه ایجاد میکرد خدا داند چه معجزه هایی رخ میداد
خدا داند چه قلب هایی که باز راه خدا رو با ایمان تر پیش میرفتن
خدا داند اصلا قلب مادر استاد به چه شوق و ذوقی میرسید
اصلا تمام این ها کنسل شده که چی بشه؟
اصلا چیدمان خدا تبعیت میکنه از چی؟
از کی؟
الله اکبر
من به چی فکر میکنم اصلا
خدا میگه ببین استاد رسالت شما این هست که در این برهه تاریخ ناجی باشین
و من میگم چجوری و برای کی
خدا میگه من همه چی رو ی جوره دیگه میچینم
فقط اون بخش ناجی بودن اجرا میشه اما این بار در زمان دیگه در مکان دیگه
این بار طوری اجرا میشه که سهم ساناز حفظ بشه
من میگم تمام این برنامه ها متغییر شدن تا این چنین فایل هایی بیاد بالا
و اگه اون زمان استاد می اومد و برنامه اجرا میکرد منکه نبودم
و قطعا نمیتونستم برم
پس خدا محافظ قلب من بوده
گفته نمیزارم جا بمونی
گفته تو منو پدر صدا میزنی نمیزارم دخترم چیزی کم و کسری داشته باشه
خدایا هزاران بار شکرت
و خدا چیده که قلب من پر بشه از تمام حس زیبای این فایل
جایی که شن ها به راحتی نقش برف رو بازی میکنن
جایی که فقط لذت و اکسیژن عشق
جایی که نفس میکشی قلب سرشار از حضور بی وقفه خدا میشه
جایی که تا چشم باز میکنه سفره زیبایی خدا پهن شده
جایی که بد رقم میطلبه بیای و به خدا درخواست بدی
حس میکنم نشسته پشت میز میای کنارش و سلام میکنی و اون اولین کلمه بهت میگه جانم
میگی من چندتا درخواست دارم
لبخند میزنه میگه بگو قشنگم تا بنویسم
همین که دهن باز میکنی میگه تیک خورد بعدی
میگی این
تیک خورد بعدی
میگی اینم میخوام
تیک خورد بعدی
میگی خب پس اینم
میخنده میگه عزیز دلم تیک خورد بعدی
با ی ذره صدای لرزانت میگی اینم میخوام
ی نگاه میندازه به عمق چشات
میگه تو دست پروده منی
تو هدف من رو این کره خاکی هستی
تو منی رو این زمین نماینده من
اصلا تو تنها موردی که من دارم باهاش پز میدم
اونوقت با ترس و لرز درخواست میدی؟
بابا تیک خورد بعدی
و تو با توجه ذهن محدود خودت درخواست میدی
و اون با توجه به فضل و کرمش داره تیک میزنه
میبینی خدای من ی عالمه هم اشانتیون بهت داده چون ثابت کردی خودتو.اصلا سربلند در اومدی
شدی الگو شدی دلیل پز دادن خدا
میگه ببین من ذاتم اینه بی علت میبخشم بی حد میبخشم چشم بسته میبخشم تصاعدی میبخشم
کلا حال میدم کلا حال میدم بهت
فقط به کسانی که در این محدود باشن
در این حریم
در این چارچوب
الله اکبر
این موقع شب چی داری از ذهن من میکشی بیرون اخه؟
خدای معجزه گرم من با جان و دل ازت سپاس گذارم که زندگی دوباره بهم دادی
و واقعا زنده بودنم به جونم میشینه و من عاشقانه عاشق این زنده بودنم هستم
فرصتی که داده شده دوباره عاشقت بشم و شیدای مکتب تو شناسی باشم
خدایا این همه هدایت کردی که من به کجا برسم؟
چجور میتونم اخه عاشقت نشم
من فقط رفتم ی ماشین بخرم و همین
اما هر روز و هر روز پرسنل اون نمایندگی منو ببندن به تلفن که داریم میریم بیرون تو هم بیا
خدایا تو داری با من عشق بازی میکنیاااااا
حواسم هست که
که منو بیرون دعوت بگیرن که برام ذرت بخرن
که منو به پیاده روی دعوت کنن
که استاد جلو چشم خودم ساعت 8 شب زنگ رو زنگ برای واسپاری که ماشین منو زودتر تحویل بدن
چرا اینقدر داری حال میدی به قلب و زندگی من؟؟
من بی نهایت بی تفاوت دارم ذرت میخورم و فقط لبخند میزنم و تو قلبم میگم خدایا دستامو محکم بگیر که من روانی این عشق بازی هاتم
که اینقدر اصرار دارن دو روزه ماشین تحویل بدن
خدای معجزه ها قلبمو بزرگ کن تا بتونم این محبت و معجزه تورو درک کنم
اصلا چرا مدیر داخلی بگه من خودم میخوام ماشینتو کارواش کنم ؟
خداوکیلی شدنیه؟؟
مگه من کی ام؟
مگه من به کجا رسیدم؟
مگه من چیو تصرف کردم؟
خدایا دیدی اون لحظه حال منو؟
تو چی ساختی از من؟
من شدم محبوب قلب هر کسی که دو کلمه با من حرف بزنه
خدایا دیدی چقدر بی تفاوت بودم؟فقط تو قلبم یک نفس میگفتم خدایا شکرت منکه عاشق همین دیوونه بازی هاتم که
اصلا من ماشین میخوام چیکار
اینکه برای لذت مادی منه
من اصلا میخوام بچسبم به لذتی که هر لحظه با تو دارم
وای خدای من از همین الان دارم تصور میکنم برای خواسته بعدیم چه حرکتای خفنی میخوای بزنی
وای من از الان مردم
من غش
من دور تو میگردم
خدای معجزه ها چجور میتونی اینقدر فوکوس کنی رو زندگی من و فقط حال بدی اخه
تو خودت بهتر از هرکسی میدانی که من لحظه به لحظه زندگیم ازت سپاس گذارم که فرصت دوباره بهم دادی
خدایا از الان من خودت بهتر از هر کسی میدانی
بالغ بر 200 میلیون تومان بدهی دارم
شرایط فروشم ریخته به هم
حتی از پس هزینه های زندگیم برنمیام
چالش عجیبی دارم میگذرونم
به والله به ربانیتت قسم به حضور همیشگیت قسم اصلا دیدی من حرفی بزنم؟
اصلا چرا وسط این گیرودار من عاشق تو شدم؟
اصلا دقیقا تو اوج این دغدغه ها من روانی حضورت شدم من عاشق زندگی شدم عاشق نفس کشیدنم
عاشق خونم اتاق خوابم
عاشق دفترم میزم و حتی عاشق این پتو سبزی شدم که کف اتاقم پهن کردم و هر شب بدون هیچ دغدغه ای راحت روش میخوابم
مگه نکه من همین ی ماه پیش ی تختخواب عالی و گرم و نرم داشتم؟
اما لذت اینه
دقیقا همین پتو سبز که برای من اندازه ی تخت پادشاهی لذت بخشه
میان تو اتاقم میگن کف اتاق سرامیکه رو پتو نخواب اذیت میشی
و من میگم همه چی رو از من بگیرین هر چیزی که دارم ولی تنها فکر من دقیقا همین پتو سبز همون دفتر جلد صورتی همین چندتا خودکار مخصوصا جلد ابیه که روان مینویسه و گوشیم که شیامی هست و اینقدر از دل و روده گوگل چندین پنجره سایت باز کردم و برای هر کدومش مینویسم میخونم و گوش میدم
الان هر کجای زندگیم که بخورم زمین که گیر کنم که دغدغه بشه که بخواد تضاد بشه دقیقا همون لحظه از ی جای دیگش یواشکی دست خدارو میگیرم و میریم به خلوتگاهمون
اصلا من چیز جدیدی یافتم
ی جنس از با هم بودن خاصی
اصلا حال میده چسبیدن به بازوهای خدا
من بیدار شدم که چی بشه اصلا
خدایا شکرت
خدایا شکرت که بیدارم کردی
خدایا شکرت که بهم زندگی دادی
خدایا شکرت که میخوابم وچند ساعت دیگه بازم بهم زندگی میدی
خدایا شکرت که ساعت 7 بیدارم میکنی
خدایا شکرت که فردا هم کلی پلن چیدی برام
خدایا شکرت که نون صبحونه دارم اون سنگک
خدایا شکرت که رزق فردا رو هم برای از قبل چیدی
خدایا شکرت که من در قلبت جا دارم
استاد قشنگم و مریمی که صدات ارامش قلب منه خدا همیشه شریک لحظه هاتون
خدایا مرسی که هستی اینقدر پررنگ
ماچ به کلت
سلام روز همگی بخیر
یکی از تجربه های من:ما در یک منطقه ای زندگی میکنیم که سالها اینجارو دوست نداشتم یک روز تصمیم گرفتم از قانون جذب استفاده کنم و از اینجا برم🙂🙃دقیقا از روزی که این تصمیم رو گرفتم راه ها داشت برام باز میشد خواهرم اومد خونمون پدرمو راضی کرد و با کلی سختی و البته با جنگیدن با پدرومادرم(چون راضی نمیشدن)از اینجا رفتیم کجا؟به منطقه ای که من چندسال آرزوم بود اونجا زندگی کنم.خیلی دنبال خونه گشتم تا بالاخره یک روز که خسته شده بودم و دیگه تصمیم نداشتم ادامه بدم در آخرین روز و آخرین خونه ای که برای بازدید رفتیم همون خونه مال ما شد البته رهن کردیم دقیقا همون روز قبل از اینکه اون خونه رو ببینیم از خدا خواستم بعد از این همه تلاش هوامو داشته باشه که خدا هم جواب تلاش ها و ایمانمو داد😊البته من خونه دلخواهمو تجسم هم میکردم که دقیقا با مشخصاتی که میخواستم همون شد.خلاصه که ۲سال اونجا بودیم ولی باز هم چون پدرومادرم مخصوصا پدرم اونجارو دوست نداشتن برگشتیم خونه خودمون و منطقه قبلی😔این دفعه میخوام فقط خودم به تنهایی از اینجا برم و تلاشمو میکنم با کمک خدا و استفاده ازقانون جذب از اینجا برای همیشه برم.دوستان با توجه به تجربه من و اینکه دوباره برگشتم با اینکه اصلا دلم راضی نبود اگر راهنمایی میتونید بکنید خوشحال میشم.و همچنین در مورد پولدار شدن چون چند وقتی هست مدام فکرم درگیر پولدار شدن هست.
درود بر آقای عباسمنش مهربان
درود بر اعضای سایت