پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی - صفحه 38 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/11/abasmanesh-9.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-11-18 06:32:302022-12-14 08:24:44پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
❤💚بنام خدای مهربانم ک عاشقشم و شکرگزار نعمتهاشم ک تا بدین لحظه بمن داده🥰🥰 و هدایت شدم ک با شما رشد کنم
درودددددددد الله یکتا بر یگانه استادی ک دست خداست بر روی زمین و نمونه یک انسان متواضع و عمل گراس ک زندگی ملیحه و میلیونها نفر رو تغیر داده و اونها رو دوباره با خدای مهربون آشتی داده،درود ب غیرت و شرفتون استاد عزیز و مهربان😘😘❤❤❤😍😍😍😍
عاشق شما و همسر مهربونتونم ( چقدر این بانو متفاوته) و همیشه کیف میکنم از نوع روابط شما باهم در زندگیتون،انشاله خدا عمر هزاران ساله به هردوتون بده (آمین) 😘😘
😊😊استاد عزیز من تقریبا 4 سال شده به لطف خدا ک ازش خاسته بودم کمکم کنه ،نمیدونم چطوری و از کجا با فایل های رایگان شما آشنا شدم و باورهای منو متحول کرد و خودمو تازه پیدا کردم ،از زمان شروع تمرینها دردها و رنج های خیلی زیادی برام بوجود آمد و مقاومت های ذهنی شدید و اتفاقات ناگواری ک قطعا جذب خودم بود و….کلا انگار زندگی م و خودم کوبیده شدم و از نو ساخته شدم
🤗🤗🤗بالاخره میتونم بگم شاید ی تایمی هست ک اتفاقات رو ب بهبود هست و مطمئنا ضعف از من بوده ک نتونستم قوانین رو رعایت کنم تا نزدیک نقطه موفقیت میرفتم و تهش دوباره یاس و ترس و… و اینقد این اتفاقات تکرار شد ک من درسش رو گرفتم و بالاخره ی جایی تمومش کردم و با خودم عهد بستم ک خسته شدم از این همه تکرار اتفاقات بد و… ،
سال 1400 یکی از بدترین سالهای زندگی من و درد آورترین ها بود برام چون زندگیم متلاشی شد وبرادر عزیزم فوت شد و…از دیدگاه دیگران خیلی قضاوت و تهمت و … برام بود
و
اما چون بحث توکل واقعی و هدایت بود برام دیگه از سر راه خدا کنار رفتم و گفتم خدایا واقعا هدایتم کن بسمت کار درست و مسر صحیح
و
از زاویه نگاه خودم چون 🌷🌾💚🌺⚘🍀
همش یاد صحبتهای شما میافتادم ک خیلی از مسایل ظاهرشون تلخه🤔 اما باطن اون خیلی عالیه (چون خدا از ته ماجرا خبر داره )شاید طلاق ظاهرش بد بود و خیلی میترسیدم اما از زمان رفتن ایشون از کنارم( هدایت شدم خیلی اتفاقی برای خرید خونه توی تهران و ادمهایی ک کاراشو انجام دادنچون من شهرستان هستم و ی ماشین برای خودم خریدم ظرف چند روز و اتفاقاتی ک معجزه بود فقط) من رشد ب نسبت خوبی داشتم و همه متعجب هستن از اینکه من توی این تایم چطوری خودمو جم و جور کردم و پرقدرت تر از قبل ادامه دادم و اتفاقات خوب برام افتاد وگفته شما بمن اثبات شد و مطمئنا ب لطف خدای مهربونم شرایط روز ب روز بسیار عالی تر و زیباتر میشه و آینده بسیاررررررررر لذت بخشی رو حتما میسازم 🥰💚💛🍀🌺⚘
چون طب سنتی ایرانی کار میکنم و دارم تلاش میکنم 🏃♀️🏃 (اینم بگم ک کار من با یک خواب عجیب چند سال پیش استارت خورد و قدم قدم رفتم و هدایت شدم تا بدین جا رسیدم
چون از خدا خواسته بودم ک میخام خدمت کنم)
راستی
من هم مثل شما عاشق سفرم ( البته از کودکی )و مطمئنم بزودی جهانگرد میشم 🌏✈⛴🚅چون تصویرش میبینم😉 البته امیدوارم خدا تمام شرایطشو فراهم کنه 🤗
✅برام ی همسفر خوب و هزینه های مالی
اون رو💰
( چون جزو هدفهام هست🎯🎯)
و توی یکی از اون سفرها مطمئنم روی ماه شما و نازنین بانوی دوست داشتنی رو هم میبینم😘😘
این هدایت هم میرسه بزودی😍😍
از الان براش کلی ذووووووووق دارمممممم آخ جووووون😉😉
فقط خاستم تشکررررر کنم ازتون بخاطر اخلاص و انرژی خوبی ک همیشه از طریق صدا و تصویر ب ما منتقل میکنید و چقدر لذت بخشه☺،وقتی فیلم جاهایی رو ک میرید میزارید حس میکنم خودم اونجام و شکرگذاری بیشتر میشه بابت آفرینش این همه زیبایی ک خدا آفریده ک لذت ببریم اگه بلد باشیم
این فایل بسیارررر بی نظیر بود استاد جان و من کلی اشک شوق ریختم
و برای اولین باره ک کلا نظر گذاشتم توی سایت
🌹🌹
من شما رو از اول آشنایی به همه معرفی کردم و میکنم همچنان، دیشب شاید ساعتها در مورد شما با یکی از دوستان صحبت کردم و سایت شما و یکی از کلیپ های پارادایز رو دیدیم و…
اونهایی ک توی مدار بودن کلی تغیر کردن و رسالتم میدونم ک شما رو معرفی کنم ب همه
و امیدوارم بزودی زود شما رو ملاقات کنممممم✌✌✈✈
استاد جان محبتهای شما هیچ جوری جبران نمیشه 🥰
فقط از الله براتون سلامتی و ثروت و هر آنچه خیر ونیکی هست در جهان رو برای شما و عزیزدلم بانو خواستارم💚❤
عشقی خدای مهربانم ،مرسی ک همیشه و در تمام لحظات هستی😘😘😘😘😘😘😘
درود خدمت خانواده عباسمنشیم
عجب فایلی بود استاد، عجب جای زیبا و روحانیی، عجب آهنگی، عجب هدایتی، واقعا دنیا همینه، تجربه کردم، من حدود پنج سال هست ک تو ترکیه زندگی میکنم، چند سال اول تو در و دیوار بودم، شغل هایی ک برای من نبود، از تمامی کسایی ک میشناختم میخواستم کار خوبی بهم معرفی کنم ک بتونم توش رشد داشته باشم و همه میگفتن اینجا فقط باید کار کنی تا بتونی زندگی کنی بفکر چیز دیگه نباش، اما من اومده بودم برای پیشرفت وگرنه تو ایران ک هم کار برای خودم بود و هم خونه زندگی داشتم، کل زندگیمو فروخته بودم ک بیام اینجا پیشرفت کنم نه اینکه کارگری کنم، از محل کارم ک ی صاحب کار ترک خیلی خوب داشتم بلاخره ب زور استعفا دادم چون مدیرم میگفت تو خیلی خوب کار میکنی و ما ب همچین نیرویی نیاز داریم و حتی حقوقم رو زیاد کرد ولی گفتم من نمیخوام کارگر بمونم، ازش خواستم منو ب کسی معرفی کنه ک بتونم اونجا حرفه ای یاد بگیرم، ایشون منو ب یکی از دوستانش ک سالن آرایشی داشت معرفی کرد و رفتم خیلی آقای خوبی بود ولی من نمیخواستم دوباره ب کار آرایشگری برگردم و بهشون گفتم جایی رو میخوام ک بتونم کارهای پوستی انجام بدم، خیلی جالب بود ک سالن روبروییش دوستش بود و مند ب اون خانم معرفی کرد برای کارهای زیبایی پوست و لیزر بدن و… قرار شد من تو سالنشون کار کنم در عوض حقوق ایشون ب من کار یاد بدن، یک ماه اونجا کار کردم در این مدت اون یکی سالن هر وقت من بیکار بودم و خودش مشتری داشت ازم میخواست برم و بهش کمک کنم، تو یکی ازین کمک کردن ها، خانم مشتری گویا بازرس سالن ها بود و از من پرسید تو مدرکی داری ک اونجا کار میکنی؟ گفتم نه قراره بهم یاد بده مدیرم، انگار ک هدایت شده بودم و همزمانی اتفاقها داشت کار خودش رو میکرد، چون گفت اگر بازرس ب سالنتون بیاد و یا مشتری ازت شکایت کنه چون مدرک کارشناسی زیبایی نداری دولت هم جریمه ات میکنه هم دیپورت میشی، گفتم نمیدونستم، و خیلی عالی ک منو ب ی آکادمی معروفی معرفی کرد ک چند متر بیشتر با اونجا فاصله نداشت ، بلافاصله رفتم اونجا و صحبت کردم و شرایط خوبی داشت و با خیلی چیزای دیگه آشنا شدم، سر ماه ک شد مدیر اونجا نه چیزی بهم یاد داده بود نه بابت کارایی ک براش کرده بودم دستمزدی بهم داد، من هم خیلی دوستانه خداحافظی کردم و اومدم بیرون، گفتم حکمتش این بود ک من بیام اینجا و از طریق مشتری با این آکادمی آشنا بشم فقط و خداروشکر کردم، خلاصه ثبتنام کردم و همزمان کلاس زبان ترکی هم ثبتنام کردم، چون درسها و کتابها ب زبان ترکی بود و امتحانها هم ترکی بود هم تئوری و هم عملی، خداروشکر بعد هشت ماه با موفقیت امتحان ها رو پاس کردم، اینم بگم ک مدیر آکادمی ک خیلی خانم خوبی هم بود و هم یکی از استاد هامون ب حدی ازم خوشش اومد و اعتماد کرد بهم ک همون روز منو ب سالن زیبایی کسی معرفی کرد ک من اجازه داشتم هفته ای سه روز برم کلاس و هفته ای چهار روز هم برم سر کار، هم کار آموزی هم حقوق و هم درس، خیلی عالی شروع کردم و خداروشکر هدایت و همزمانی عالی بود، الان ک فکرش رو میکنم وقتی رها کردم و حتی بخاطر اون یک ماه کاری ک کردم و حتی حقوقم نگرفتم کوچکترین حرصی هم نخوردم و گفتم حکمت خدا بود ک هدایت بشم، خودش همه چی رو برام چید، خیلی از یادآوریش هم حس خوبی بهم دست میده، بعد چند ماه حتی انقد مدیرم بهم اعتماد داشت ک کلید سالن رو ب من خارجی داد و کلی هم ازم راضی هستش و هم مشتری ها خیلی دوستم دارن خدایاااااآ شکرررررت
تنها تو را میپرستیم وتنها از تو یاری میجوییم
سلام یه چند تا هدایت رو بگم که برای خودم هم رد پایی باشه امروز باحس خوب از خواب بیدار شدم تا به دفتر کارم بیام که مادرم به زور گفت که باید حتما صبحانه بخوری من هم گفتم باشه و وقتی که شروع کردم به غذا خوردن و بعد تشکر کردم و بلند شدم که بیام دفتر و از اونجایی که در حال حاظر وسیله ای ندارم باید تاکسی بگیرم تویه راه که میمومدم یکی از دوستانم رو دیدم که به زور من رو سوار کرد و گفت که باید حتما من رو برسونه با اینکهمیخواست که بره خونشون وخونشون خیابونبغل خونه ماست اما بنده خدا با اسرار من رو رسوند و چقدر گفتو گو شرینی داشتیم با هم و بعدش که اومدم که دفتر با خودم گفتم که برو هم نشانه امروزت رو ببین و هم حتما فایل جدید اومده روی سایت و هم نشانه عالی برای اینکه باید یواش یواش مثل استاد و خواهرم خانوم شایسته عزیز که واقعا عاشقانه این دو عزیز رو دوست دارم و تحسین میکنم علف های هرزو باور های محدود کننده ام رو حرس کنم تا به این هدایت های الهی برسم و استاد هم وقتی گفتند که باید هدف تعیین کنم رو یادم رفت بود که تویه این فایل دیدم که بابا مصطفی برو هدفت رو بنویس و واضح اش کن و دلایلت رو بنویس من همه گفتم چشم و شروع کردم به نوشتن این کامنت و واقعا سپاس گذارم بابت این سایت عالی
اینم باید باشد برای ردپایی برای من
در پناه حق
معبودم رب العالمین که جهانم توی و بانام مقدس و نگاه و هدایت تو این متن نوشته میشه و من با افتخار دستی هستم که مینویسم. سلام استاد سلام استاد زندگیم لحظه هام گره خورده به هدایت و کلام رب العالمین از زبان بنده توحیدی و پیام آور نور. شکر و شکر و سپاس فراوان از شما استادم… این فایل از نقطه ای شروع میشه که شما با شوخی برف حال این مکان مقدس رو بیان میکنید و هم زمانی و هدایت از همین نقطه شروع میشه یعنی همین مکانی که هستم این خلوت مقدس که از صبح تا شب در حال شنیدن فایل هستم که پاشنه آشیل خودم و تو توحید پیدا کردم و با تعهد تمام فایل های توحید و به صورت خاص و بقیه فایل هارو هم به صورت هدایت گوش میدم من تو کوهستان ارتفاع 2000 متری هستم و این فایل و شوخی برف مصادف هست برام با بارش برف که فضای پیرامونم وسفید کرده از شروع کلمه برف تا انتهای فایل اشک ریختم از رب العالمین که این جوری این فایل و با تجربم یکی کرده. از موسیقی آخر نگم که تمام وجودم بند بندم بزرگی و لطف و کرم و به خواستن تنها و تنها رب فریاد میزد الله اکبر الله اکبر هم زمانی ها که از روز آشنایی با سایت و هدایت الهام خدا شروع شده رو ومن آگاهانه همیشه به یاد خودم دارم و نوشتم و تکرار میکنم آنقدر هست که بخوام بنویسم چندین و چند صفحه خواهد شد همین جور که تو دفتری که نوشتم چندین و چند صفحه شده است. ومن به همین که امروز که این فایل رو استارت زدم و گوش دادم و گفتم بارش برف که همین لحظه هست خلاصه میکنم. این روز ها لحظه هام مناجات و صحبت کردن با رب العالمین تمام زندگی من است وخوشبخت هستم که این مکان مقدس و این خلوت واین تایم روحانی را دارم تا با معبودم باشم با دعای بینظیر شما این معجزه را که شنیدم شاهدم را به پایان میرسانم.( آیا کعنع بدو وایا کنستعین) . استاد عزیز دلم که وجودت برکت و رحمت خداست بینهایت از شما سپاسگزارم شاد موفق ودر پناه رب العالمین باشید. دوستان و هم خانوادگی های عزیز دلم آرزوی هدایت و شنیدن کلام حق تعالی رو برای خودم وتک تکتون آرزو مندم و خوشبختی لمس حضور همیشگی خدا رو که همیشه بوده فقط بعضی وقت ها من با کم توجهیم درک نکردم و برای همه مون آرزو مندم موفق شاد باشید…..
سلام خدمت استاد عزیز و همراهان گرامی
هدایت شدن توسط نشانه ها و اینکه باور داشته باشیم خداوند از طریق نشانه ها با ما صحبت میکنه و خداوند ما رو به سمت مسیرهای درست هدایت میکنه و فقط کافیه که ما توجه کنیم به خواسته ها به نکات مثبت و کانون توجهمون رو مدیریت کنیم به سمت زیبایی ها و فارغ از اینکه در جهان چه اتفاقی می افته، دولت ها شرکت ها افراد چه چیزی میگویند و چه چیزی را میخواهند وقتی ما توجهمون رو کنترل می کنیم جهان ما رو به سمت اتفاقات خواسته و زیبایی ها و نعمت ها و شرایط خوب هدایت میکنه.
نکته بعدی اینکه هر اتفاق خیری که تو زندگی ما رخ داده دلیلش خداوند بوده و این خدا بوده که با الهاماتی که به ما انجام داده و دستانی که وارد زندگیمون کرده به ما موفقیت بخشیده و اعتبار تمامی این اتفاقات خوب به خداوند بر میگرده و نه به مغز من به تحلیل خوب من به توانایی های من و این خدا بوده که همه ی این اتفاقات خوب رو ایجاد کرده و همه ی این شرایط عالی رو بوجود آورده و باید فقط و فقط سپاسگزار خداوند باشیم به خاطر زندگی خوبی که داریم چون این خدا بوده که این اتفاقات خوب رو رقم زده برامون
سفر کردن به صورت هدایتی و اینکه فقط قدم اول رو بر میداریم و اعتماد میکنیم به خداوند که زیبایی ها رو به ما نشون میده و ما رو هدایت میکنه به سمت اتفاقات مثبت و دیدن مکان های لذت بخش
نکته بعدی اینکه وقتی از نظر فرکانسی در شرایط بالا باشی حتی اگر خودت بخواهی یک جای اشتباه بروی و به موقعیت نامناسبی بروی جهان اجازه ورود تو را به اون مکان و کشور رو نمیده مثل استاد که خواست بیاد ایران در شرایطی که شرایطه مناسبی نبوده و نشونه داده به استاد که این سفر رو کنسل کنه و جهان اجازه نمیده وارد فضای نامناسبی بشی وقتی داری روی خودت کار میکنی و فرکانس بالایی داری. (تئوری مدارها)
عاشقتونم.
بنام تنها فرمانروای آسمان ها و زمین
سلام به استاد رویایی و روحانی و توحیدی ام یک کلام استاد تمام عیارم که بهترین استاد دنیایی برای من و واقعا برای وجودتون بارها سپاسگزارخداوندم.
سلام به استادیار و یار استاد جانم، رفیق و بانوی الگوی عزیزم شما مریم شایسته مهربان و خودساخته و نکته سنج و نکته بینم که برای آشنا شدن باهات و دوست شدن باهات بارها از خدواند سپاسگزارم.
اومدیــم توی این صحرای پر از برف و زیبا،دیشب در حد چندمتر برف باریده.
(وای گفتین برف همین دیروز بود که با همسرم هدایت شدیم به سمت منطقه 1 و شمال تهران و چنان برفی نشسته بود شاید بیشتر از 6 سانت و همچنان هم به صورت زیبا داشت از آسمون برف زیبا و با اون دانه های قشنگش از آسمان به روی زمین فرود میومد.وقتی عصر برگشتیم سمت خونه خودمون زمین ها خیس بود اما اصلا روی درخت ها چندسانت برف نبود اصلا خبری از برف این سمت تهران نبود، اگر هم بارید کم بوده و زود آب شده نمیدونم، فقط میدونم دیروز خدا واقعا هدایت مون کرد بریم نمایشگاه بین المللی “گوهرسنگ ها” و در بهترین زمان و بهترین مکان شاهد این وفور نعمت و بارش زیبای برف باشیم.اینم هدایت بود واقعا.)
_استاد شوخ طبع و قشنگ و متعهدم سپاسگزارم که با این شوخی هات لبخند روی لب هامون آوردین و البته ما رو بیشتر به وجد آوردین، با دیدن این تپه های سفید آردی و این صحرای ماسه ایی سفید رنگ شگفت انگیز در روی کره زمین پهناور خدا.
_چقدر این ایده ایی که در گوگل کیپ از اول سفر تا اینجا به یاد آوردین، رو به صورت تیتر وار نوشتین عالی بود. ممنونم که به ایده هات اینطوری عمل میکنی عزیزم.
_ خدایا چه فایل فوق العاده ایی اونم در چه محیط زیبا و روحانی و جادویی، چه فایل پر از درس و آگاهی اونم با حوریت و موضوع “هدایت الهی”.
_خدایا شکرت برای این” نشنال پارک وایت سند” که دیدمش و باهاش آشنا شدم و جز خواسته هام شده تا یک روزی خدا هدایتم کنه اونجا منم با پای برهنه روی ماسه سنگ های سفید آردی و نرمش قدم بزنم و گر بشم از شکوه و عظمت خدا و بعد صحبت های استاد رو درمورد پیــروی کردن از هدایت الهی به یاد بیارم در مورد پدیده همزمانی به یاد بیارم. خدایا درخواستش رو فرستادم و اجابتش با تو. منم سعی میکنم سهم وسمت خودمو برای دریافت این خواسته درست و به نیکی انجام بدم.
خدایا ازت میخوام منو به راه راست،راه کسانی که به آنها نعمت دادی و نه راه کسانی که بر آنها غضب کردی و نه گمراهان هدایت کنی.
خدایــا تنها تــو را میپرستیم و تنها از تو یاری می جویم.
(احساس کردم با همین دو آیه و به یاد آوردنش باعث شدین که همه ما با شما هر جا که هستیم یک نماز جماعت به پا داریم…)
هـیــچ عامـل بیــرونـی دیگه ایی نیست.
مــا نگاه مون به دست هیچ کسِ دیگری نیست.
مـــا فکر نمیکنیم که اگــر شرایط بیرونی عوض بشه، اگر دولت عوض بشه، اگــر فلانی بره اگر بهمانی بیاد یا بره طندگی ما خوب میشه و عوض میشه.ما فقط از تو کمک میخوایم و از تو هدایت میجوئیم و توکل مون به توء…
مــــــــــــا فقــــــــــط از تـــــــــــــو کمـــــک میخوایــــــم، از تـــــــو هـدایـــت میجوئـــیـم و توکل مون به تــــو هست. و میــدونیم که توی دل هر شرایطی، تو دلِ هر موقعیتی ما به سمت مسیرهای بهتر و زیباتر و پر از نعمت و ثروت هـــــدایــــت خواهیم شــــد.
خدارو صدهزار مرتبه شکر استاد جان، واقعا خدارو صدهزار مرتبه شکر که اون انرژی رو با ما به اشتراک گذاشتین و منم جز کسانی هستم که تونستم در حد فهم و ظرف خودم اون موقع دریافت کنم و الان هم قراره با انجام تمرین بیشتر دریافت کننده درک این آگاهی های ناب و خالص باشم.
_استاد عاشقتم که اینقدر تی این فایل حالت خوب بود و گفتی که چقدر حالت خوبه، نمیگفتی هم حسش کردیم، اشک شق و ذووق مون رو حال خوبتون بارها در آورد. اصلا یک چیزی رو در وجودم به تپش وا داشت.
_ خدای من چه حالی بوده پیاده روی چندساعته تون در اون فضای جادویی و روحانی و بعد نشستین چندساعت صحبت کردین و در مورد اهداف تون نوشتین.نعمته هاتون رو بهه یاد آوردین و سپاسگزاری کردید و نشستین تمرکز کردین بر روی خواسته هاتون،به جای تمرکز بر ناخواسته ها و جنگیدن با اونا. ((چقدر چقدر چقدر استاد جانم همین تیکه دو سه دقیقه اول کلید دادین کــه…))
چطور هدف بنویسم،
چطور بخوام از خدا
و چطور حتی مسیر شخصیت ومسیر بهبودهامو بنویسم و بهشون تمرکز کنم…و بعد که مینویسم بقول مریم شایسته عزیز، “وقتی خواسته هام رو مینویسم خداوند مهر تائیدش رو میکوبونه پای خواسته هام و خــدا میگه: چشم، تائیدش کردم.”
خـــدا میــــگه تو خواسته های جدیدت رو متولد کردی و به من گفتی و من هم هدایتت میکنم.
و خـــدا میـــگه که فقط یادتون باشه که در مسیر درست باشید، در مسیر توجه به خواسته ها باشید، در مسیر سپاسگزاری باشید، توی مسیر هدایت باشید و همیشه تسلیم خداوند باشید تـا خداوند شما رو هدایت کنه.
_ همه چیز در حال عوض شدن و تغییره. حتی اون شکل و ظاهر شن و ماسه های روان.این یک قانونه. قانون تغییر همه چیز در همه حال.((آره زندگی من در حال تغییره و من حسش میکنم.))
^ استاد جان عاشق درخواست هاتون از ما هستم. که درخواست تون یک تمرینه برای خودسازی بیشتر،تمرین هایی برای باورسازی و تقویت باورهای قدرتمندکننده، برای بهبود و به یادآوردن ردپاهای خدا.تمرین هایی که ما رو بیناتر و شنواتر میکنه و من “فهیمه پژوهنده” امروز به شدت و با آگاهی کامل میخوام این تمرین رو با عشق مضاعف و آمادگی کامل برای اتفاق اخیر زندگی ام بنویسم و به یاد بیارم. به یاد بیارم مواردی که خداوند منو در اون موضوع هدایت کرده و چه همزمانی هایی رخ داده….
خدایا ازت یاری میخوایم ماجرا رو از اول به یاد بیارم همزمانی و دایت هات رو ببینم و بنویسم و ایمانم قوی تر بشه.
====================================================
پیــروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی
^ تمرین به یادآوردن هدایت ها و زبان نشانه ها و صحبت های خداوند در طول مسیر حرکت من بــه سمت کنکور ارشد شرکت کردن.
^ همزمانی های شرکت در کنکور ارشد 1403 و آماده شدن برای روز کنکور:
منم برای اینکه به یاد بیارم میخوام یکم برم عقب تر، این فایل رو من در روزی دیدم که جمعه4 اسفند رفتم کنکور دادم و دیگه تموم شد. و جالبه میخواستم وقتی میخوام کتاب ها و جزوه ام رو جمع کنم و یکم برم تو فضای خونه تکونی و تغییر دکور و تمیزکاری خونه. بیام یک وقتی بزارم درس های این پروسه درس خوندن بعد از 11 سال رو بنویسم و نقاط ضعف و قوت و چیزهایی که یاد گرفتم رو بنویسم و بعد بیام ببینم چقدر تونستم از قانون در این مسیر استفاده کنم و عملکرد خودمو بررسی کنم. اما به این قسمت فکر نکرده بودم که بیام هدایت های این پروسه رو هم به یاد بیارم و با این اسم تیتر وار بنویسم. پس من همین فایل رو بازهم هدایت میدونم و کاری که میخواستم انجام بدم رو تا جای ممکن اینجا انجام میدم و به یاد میارم. برای اینکه به یاد بیارم باید از اونجایی شروع کنم که کنکور ارشد ثبت نام کرد و اصلا چی شد ثبت نام کرد و چطور ثبت نامم انجام شد.
من حدود اواخر آبان ماه 1402 بود که ایده اش اومد تا کنکور شرکت کنم. اونم دقیق نمیدونم چطوری شد واقعا دقیق نمیدونم چه اتفاقی تو ذهن و انگیزه های من افتاد که این ایده اومد به ذهنمو فقط این قسمت رو یادم هست که توی یکی از کانال های تلگرامی که مربوط به زمین شناسی عضو بودم و اتفاقا اصلا خیلی پیام های اون کانال رو با دقت نمیخووندم و کلا دیر به دیر هم به تلگرامم سر میزنم یک روز دیدم. و جالبه روی پیام هایی که از چند روز پیش رووی اون کانال اومده بود به ارامی اومدم پایین(برعکس همیشه که وقتی پیام های یک کانال زیاده اون دکمه ایی که میارت آخرین پیام رو نزدم) و من با پیام “شروع ثبت نام آزمون کارشناسی ارشد” مواجه شدم. و یک چیزی منو روی اون پیام متوقف کرد. گفتم چه جالب. بعد اومدم بیرون بعد همونجا قبل اینکه خیلی از پیام دور بشم و گمش کنم گفتم برم روی لینکش خبر رو از سایت سنجش ببینم. و همونجا توی ذهنم یک چیزی میگفت معلومه این پیام خیلی قدیمی هست از شروع گذشته و شاید اصلا تو سایت سنجش خبرش رو برداشته باشن و یک لحظه گفت بیخیال میخواد بری. بری چیکار. بعد من باز این حس کنجکاوی مقدسم اینجا زورش زیاد بود و گفتم حالا یک سرچ کوچولو که چیزی نیست. اصلا برم شکل سایت سنجش رو ببینم چندین ساله ندیدمش. خب رفتن همانا و دیدم که یک روز مانده تا پایان ثبت نام. و این جرقه به ذهنم زد نکنه این نشونه است و من باید بیام ارشد شرکت کنم. اون لحظه واقعا یادم نمیاد چی شد اما هدایت کار خودش رو کرد و اصلا بودن هیچ مقاومتی من رفتم باز هم از سر کنجکاوی دفترچه رو خوندم و ببینم شرایط پذیرش چیه و اصلا رشته ی من هست. اصلا شاید از یک سالی پذیرش باشه. خلاصه کنجکاوی مقدس و ادامه دادن و خوندن و سرچ کردن تا جایی پیش رفت که من دیدم همه مدارک رو خیلی سریع از کمد پیدا کردم (اینجا جادوی نظم کار کرد، که چشم بسته هم میدونی چی کجاست. حتی چیزی که سال ها ازش استفاده ایی نکرده باشی. حـتی چیزی در حد یک برگه آچار) خلاصه پیدا کردم و دیدم دارم مراحل ثبت نام و فرم ها رو پر میکنم.
بعد خوردم به واریز شهریه ثبت نام و من پول هایی که داشتم همه نقد بود و به تازگی هم پول هام رو برای داداشم کتاب خریده بود و فرستاده بودم شهرستان و کارتم خالی بود یعنی در حد شهریه ثبت نام نبود.(این موضوعات برای من تقریبا همزمان با اومدن دوره لیاقت روی سایت اتفاق افتاده.)
همون روز همسرم زودتر از سرکار اومد خونه یا نمیدونم چی بود که زود اومد و تنها بانک نزدیک خونه هم ایشون ازش کارت بانکی داشت. بهش گفتم عزیزم میخوام کنکور شرکت کنم و … دیگه کارت ایشون رو گرفتم و رفتم تا هنوز ساعت اداری تموم نشده پول هام رو ریختم توی کارت و برگشتم.
الان که یادم میاد فکر کنم شاید کمتر از سه ساعت بود که تونستم با وجود پول نقد و دیدن اون پیام در تلگرام و اومدنم توی سایت سنجش و اومدن همسرم و پرکردن فرم ثبت نام با موفقیت ثبت نام برای ازمون ارشد رو انجام بدم و کد پیگیری و شماره پرونده داشته داشته باشم. یعنی سریع ترین حالت ثبت نام در عمرم بود.
1_همزمانی دیدن پیام خبر اطلاع رسانی شروع ثبت نام آزمون ارشد قبل از پایان ثبت نام.
2_ همزمانی رسیدن همسرم به خونه (درحالی که من به کارت بانکی ایشون احتیاج داشتم.)
3_ هنوز منبع درستی نداشتم و جدی شروع نکرده بودم و دیدن پیام تلگرامی یک همایش آنلاین با موضوع “کارآفرینی در علوم زمین” که دقیقا همون روز که پیامش رو دیدم همایش در ادوبی کانکت بصورت رایگان برگزار میشد و خداروشکر رفتم و چقدر بهم انگیزه داد.
4_ آشنا شدن با فردی که در حوزه زمین شناسی اقتصادی و معدن کارآفرین هست و کلی ایده های جالب داشت و چه انسان با انگیزه و پشتکاری هستن ایشون.
5_ ارسال پیام تبلیغاتی برای شرکت در یک کارگاه علمی درباره پژوهش و درک متون علمی
(همون زمان هایی بود که داشتم به هدف و انگیزه ا بیشتر فکر میکردم که چرا میخوام ارشد شرکت کنم.)
6_همزمانی اومدن فایل جدید به نام “قدم اصلی تحول زندگی من” از استاد عباسمنش که واقعا چقدر به موقع بود و چقدر بهم خدا بهم گفت که در مسیر تحول زندگی ات قدم اصلیه و مهمه چیه. و در تشخیص اصل از فرع در این مسیر بهم کمک کرد.
7_ تولد گرفتن برای همسرم و دعوت کردن از دو دوست عزیز که باعث شد با ککمک ایشون برم داخل دانشگاه شون و جزوه های pdf از منابع رو با نصف کمتر از سرکوچه مون پرینت بگیرم و بقیه پول هامو کتاب تست بخرم.
8_زمانی که میخواستم کتاب بخرم مامانم برام پول هایی که برای داداشم کتاب خریده بودم رو بعد چند وقتی همون زمانی که خیلی لازم داشتم انتقال داد و با پول های خودم کتاب هایی ک لازم داشتم رو خریدم اونم چقدر با قیمت های مناسب و چه همزمانی هایی هم تو کتابفروشی ها و سمت انقلاب برام ایجاد شده الان داره یادم میاد.خدایا دیگه داره اشکم در میاد.
9_ یادمه همون اوایل که کتاب ها اوکی شد و دیگه منابع داشتم و برنامه ریزی کردم بشینم بخونم تضاد فشار آب توی ساختمون مون خوردیمم و خودش خیر شد.
رفتیم رامسر و کلی خوش گذروندیم و من درس رو یکجورایی ول کردم و اصلا توی سفر که نمیشه درس خوند.
10_آها یادمه من قبل ثبت نام یا همون اوایلش بود که یک دوره آموزشی بصورت آنلای شرکت کردم و چقدر اون دوره هم بهم توانایی هام رو در مورد تدریس و نجوم و علاقه مندی هام به یادم آورد. که اینم همزمان شد با پروسه درس خوندنم.
11_ شرکت کردن در وبیناری در سازمان زمین شناسی کشوری
_ دیدن یکی از اساتید و نویسنده کتابی که یکی از دروس تخصصی من بود.(اصلا اون روز تو ابرا بودم.)
12_عروسی دعوت شدیم رفتیم فریدونکنار و باز هم شادی و جشن و هی خدا به من میگفت سخت نگیر و لذت ببر.کمال گرایی هاتو کم کن.
_ همزمان اومدن فایل جدید و قابلیت های جدید سایت مثل “ازمون شناسایی ترمزهای مخفی ذهن”
13_ همزمان هایی که با صحبت کردن با داداشم سهراب اتفاق می افتاد کلاس دهمی هست و موقع امتحان هاش بود و از منم خواسته بود بهش در روش مطالعه و درس خوندن کمکش کنم و خیلی حواسم پیش سهراب بود. و یک جورایی داشت نشتی انرژی میشد و خدا هدایتم کرد به یک کامنت که بعد لینکش رو برای سهراب فرستادم. بعد خودم کنجاوی مقدسم باز روشن شد سرچ کردم و دیدم ایشون مشاوره تحصیلی هستن و کلاس دهمی و یازدهمی ها ازش سوال میپرسن و سهراب رو یکجورایی پاس دادم به سایت ایشون.
14_هدایت شدم به تماس با آقای مسعود محمدی و اینکه شماره شون رو دادم به سهراب و دیدم میتونه به سهراب کمک کنه و اصلا تخصصش همینه.(از بچه های همین سایت هستن ایشون.)من نشتی انرژی ام کم شد. واقعا هدایت خدا بود خیلی هدایت واضحی بود. خداروشکر برای اشنا شدن با ایشون.
15_ همزمانی فایل های “ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده” که میتونم اکثر موضوع هاش خیلی به موقع و برای من بود اصلا انگار. چون من غیر از درس خووندن میدونستم که باید باورهای هم جهت با خواسته هم ایجاد کنم و بلد نبودم واصلا نمیدونستم کدوم باورهام مانع میتونه باشه. خداروشکر اون فایل ها زمانی اومد که من خیلی لازم به این خودشناسی و ساختن باور داشتم.
16_ اومدن فایل توحیدی قسمت 10 که اصلا همزمانی و هدایتش جوری بود که انگار خدا واضح با من حرف زد که چطور میتونم هدایت هاش رو دریافت کنم و یکی از ترمزهامو پیدا کردم اینکه داشتم روی عقل خودم و اطلاعاتمم حساب میکردم و یادم رفته بود همه اینا کار خداست و من چیزی از خودم ندارم و خیلی ریز داشتم مغرور میشدم به تلاش هام و اعتبار دادن به مغز و عقلم.
خداوندا هرآنچه دارم از آن توست. هر چه دارم از آن توست.
17_ اومدن یک مهمان عزیز از شهرستان. آقای مهندسی که سال ها پیش براشون کار میکردم و تسویه شدن بدهی هامون به ایشون اونم از فضل خودت بود خدا جون. خواستی بگی تو فقط تمرکزت به مسیر علاقه ات باشه همه چی درست میشه.
18_اینقدر سعی کردم حواسم به بهبود و مسیرم باشه که خونمون دوتا نعمت دیگه هم اضافه شد همسر عزیزم خودش رفت و برای خونه قشنگ مون گاز صفحه ایی 4شعله خرید
_ خریدن بخاری برقی و گرم شدن اتاق مون
خدایا اینا پاداش کنترل ذهن هام بود و این همزمانی ها با درست شدن فشار اب خونه و ساختمان….خدایا چه اتفاق هایی افتاده و الان که دارم تقویم رو در ذهنم ورق میزنم و به یادم میاری چه هدایت هایی منو کردی خداجونم.
19_ همزمانی کامنت هایی که از بچه های پر عشق سایت بهم می رسید. که اصلا واقعا نمیدونم چطور تشکر کنم ازشون.دیگه اشکم در اومده اصلا اینقدر چیز یادم میاد. تازه میدونم خیلی چیز رو یادم نیست و شاید اصلا ندیدم.
20_ این همزمانی که من هر چی رهاتر شدم به عوامل بیرونی، حتی تغذیه ام جوری خودبه خود درست شد، جوری تنظیم شد، که گاهی همسرم نهار ها به خاطر کارش نمیومد خونه و من تنها غذا میخوردم و یخچال خونه جوری پر شد که فقط طبق قانون سلامتی باشه.میتونم بگم من از بــعــد فایل “اراده انسان بر علیه عملکرد مغز انسان” یکجورایی کاملا خواسته و ناخواسته در مسیر قانون سلامتی بودم و سر جلسه کنکور هم در حالت فستینگ کنکور دادم و 4 ساعت روی صندلی نشستم و بازهم انرژی داشتم.(چقدر بقیه میخوردن و صدای خوردن هاشون رو میشنیدم و من فقط میگفتم خدایا شکرت برای قاننون سلامتی)
21_ داداشم سهراب برام روش های مطالعه فرستاد اونم از چه کسی، از آقای دکتر مسعود محمدی که خودم بهش معرفی کردم فکر کردم فقط به درد اون میخوره و ذهنم رها شد از سهراب و جالبه برای منم ایشون چقدر الگو شدن و ارتباط با ایشون باعث شد فایل رتبه 6 دکترا شدن شون و توحیدی عمل کردن شون رو ببینم و بشنوم و الگوی حاضر و آماده ایی کــه خدا برام فرستاد که باهاشون در ارتباط باشم و باور کنم موفقیت فقط توحیدی عمل کردنه.
اینا اگر همزمانی وهدایت نیست پس چیه فهیمه. تو از کجا یک همچین الگویی پیدا میکردی که از شاگردهای استاد باشه و در کنکور رو متفاوت عمل کرده باشه و با قدرت ذهن به همچین رتبه شیرینی برسه اونم در بهترین دانشگاه.واقعا ایشون الگوی خوبی برای خیلی از بچه ها در مسیر درس و موفقیت در کنکور هستن.
_ خدا مهربونم من تسلیمِ تسلیمم خودت گفتی انجام بدم و قدم برداشتم و خودت اتفاق ها رو هم نسبت به ایمان و نیاز من رقم میزدی و منو هربار شگفت زده میکردی و ایمانم رو برای ادامه دادن و کم نیوردن تقویت میکردی تا بتونم به 4 اسفند برسم اونم با چنان آرامشی رفتم سرجلسه کنکور. چقدر درس های زندگی یادگرفتم چقدر به خودشناسی من اضافه شد. چقدر درک کردم تمرکز لیزری یعنی چی. چقدر قوانین رو درک کردم…
22_همزمانی جالب دیگه اینکه فردای کنکور یعنی 5 اسفند روز مهندس بود
(من هیچ وقت خودمو مهندس نمیدونستم ولی اینبار که لیاقت به خودم میخوام بدم خودم به خودم مهندس بودن و دوباره در مسیر مهندسی قدم برداشتنم رو به خودم تبریک گفتم.)
23_ یک همزمانی دیگه یادم افتاد اصلا از “نشانه ی من” ها یادم رفته. اصلا اونا خودش کلی هدایت و حرف داشت هر باری که روی دکمه ی “نشانه ی من” میزدم.
یکیشو خیلی خوب یادمه خوندن کتاب “رویاهایی که رویا نیستند قسمت 4” وهمزمان با موقعی که داشتم روی تجسم نقطه پایانی هم کار میکردم و یکک کامنت در قدم دوم درباره تجسم نوشتم و این کتاب رو با اینکه خیلی وقته داشتم یادم رفته بود و هیچ وقت تا انتها نخونده بودم و قسمتی که استاد در کتاب تبریک گفتن به عنوان اولین نفر برای اینکه به خواسته و آرزوم رسیدم یکجورایی با تجسم کردنم همزمان شد. اصلا من رو ابرا بودم اون روز…
خیلی این همزمانی ها جالب بود و واقعا درست یادم نیست ولی همین بولدهاش که یادم اومده اصلا دیوانه شدم و میبینم همش ردپای خداست. همش کار خداست من چطور میتونستم این اتفاق ها رو به این شکل برنامه ریزی کنم.
24_ یک همزمانی دیگه اینکه دیروز مطلع شدم که نمایشکاه بین المللی نمایشگاه گوهرسنگ ها بود و با همسرم رفتیم و برای خودم یک گردنبند قلبی با یک گوهر زیبا جایزه دادیم.
اینکه بعد کلی تلاش و درس های تخصصی زمین شناسی خوندن بری همچین نمایشگاهی.. و هدایت بشی اونم در زمانی که برف زمستانی زیبا هم ببینی و چندتا خانم کارآفرین در حوزه گوهرشناسی و گوهر تراشی ببینی. اصلا اینا اگــــر نشانه نیست اگـــر همزمانی ها و هدایت های خدا نیست پس چیه. میتونست یک موضوع دیگه باشه که به من ربطی نداره. میتونست من متوجه نشم اصلا….خـــدایــا شــکرت برای ایــن همه هدایت . اینکه تو هر لحظه منو داشتی و داری هدایت میکنی.
25_همین که همین “روز شمار تحول زندگی من” بیاد روی سایت و به من میگه فهیمه تو در مسر تحول زندگیت هستی. همین که میگه “من هم اکنون در روند تحقق خواسته هایم هستم.”
بع حالا اونم چه موضوعی که من لازم داشتم تا بیشتر از این یادم نرفته به یاد بیارم مسیری که شروع کردم با هدایت خدا و باز هم هدایت خدا رو ببینم و قطعا قلبم محکمه که هر اتفاقی بیفته خیره چون هدایت خداست چون خدا برای من خیر میخواد….
26_وای یاد شلوار بافتی که دوست داشتم برم بازار بخرم ولی چون نمیخواستم وقتم رو برای بازار خرج کنم بیخیال شدم و نرفتم و اون مدل شلوار به من رسید چطوری. یکی از همسایه هامون یک تعداد شلوار بافت نشونم داد گفت یکی از فامیل هامون تولیدی داره آورده خانه ما و ما چندتا برداشتیم تو نمیخوای و من به عنوان تایم استراحت رفتم خونشون دیدم و دیدم واوووو از همون مدلی ها که قصد داشتم بخرم. آخه اگر اینا هدایت نیست پس چیه. میتونست به من نگه. میتونست تایم استراحتم نباشه میتونستم بگم بیخیال و نرم. رفتم و برای من اونم دقیقا یک شلوار داشت که قدش فقط به من میخورد و از همون یکی مونده بود فقط یکی. گفتم خدا اینو برای من کنار گذاشته کنار.دقیقا سایز قد من،اگر نشونه از طرف خدا نیست پس چیه.(که یادمه همسایه مون گفت فهیمه چه شانسی داری بین این همه رنگ همون رنگی که میخواستی فقط یک دانه سایز تو هست. تازه بعدا همسایه مون گفت فامیل شون گفته این شلوارها همه یک سایز هست که ما تولید میکنیم،اون یکی بین شون دیگه معلوم نیست چطور کوتاه تر بوده و شانس همسایه تون قشنگ قد خودش در اومده، مبارکش باشه…اصلا اینو گفت. تو دلم فقط گفتم شکر خداجونم.گفتم اینا کار و مدیریت خداست. این قانونه که درست کار میکنه.) این جایزه است و باید بخرمش بی تردید پولش رو دادم و خریدم.
============
===========
هر چی یادم میاد بیشتر شگفت زده میشم از مسیری که با هدایت خدا شروع شد و اینجوری داره هنوز هدایت های خدا منو سورپرای میکنه.
خدا جونم منن میخوام اونی باشم که فرمان رو میده کامل دست تو و پیروی میکنه از هدایت های الهی تو. خدایا منوو بینا و شنوا کن برای دیدن نشانه ها و هدایت هات. خدایا کمکم کن قلبم باز بشه و عقلم فقط جاهایی که لازمه کار کنه و همیشه خاموش باشه و فقط قلبم روشن باشه و کار کنه. خدایا من هیچی نیستم بدون تو خودت منو هدایت میکنی و خودت قول دادی که برام انجام میدی و اجابت میکنی درخواست هامو من یک درخواست دارم ازت منو آسان کن برای آسانی ها و منو تسلیم خودت کن هر لحظه. هر لحظه هدایت هاتو،راهنمایی هاتو،درس هاتو رو بگیرم و گیرندگی ام رو ببر بالا و بالاتر. خدا جونم سپاسگزارم که منو همواره هدایت میکنی در بهترین زمان و در بهترین مکان با بهترین آدم ها و ایده ها…خدای مهربونم سپاسگزارم که منو هدایتم میکنی همواره.
خدایا شکرت که منو لایق و خالق آفریدی….
========================================================================
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام راهنمایی
همه درگاه تو جویم، همه از فضل تو پویم
همه توحید تو گویم که به توحید سزایی
به نام خداوند بخشنده هدایتگرم
عرض سلام و احترام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون و دوستان هم فرکانسم
روز شمار زندگی من روز 132
امروز هوای برفی و فوقالعاده روز قشنگی بود تو ستاره قطبی امروزم از خداوند خواستم تا امروزم و به بهترین شکل ممکن برام رقم بزنه و هدایتم کنه به زیباییهای بیشتر صبحانه رو خوردم و به همسرم که مغازه رفته بود صبحانه بردم خدارو هزاران میلیارد بار شکر میکنم که کسب و کار خانومم فوقالعاده پیشرفت کرده و آنقدر سرش شلوغه که زمان کم میاره برای سفارش مشتریان خوبش صبحانه همسرم و دادم و برگشتم خونه به دو فرزند زیبای خودم گفتم بلند شید صبونه بخورید بریم بیرون سر راه زن داداشم و دو فرزند دوست داشتنی شم برداشتیم و رفتیم جایی که خداوند هدایتمون کنه و جالبه به خدا میگفتم از کجا برم میگفت از این ور برو و منم گوش به هدایتش جایی بود که اصلا نرفته بودم و مسیرو بلد نبودم تو دل روستا بودیم رفتیم و رفتیم تا جایی رسیدیم که بهم گفت همین جا عالیه بزن کنار و زدم کنار و پیاده شدیم پای به کوه نگرداشتم و بچها پیاده شدن من فقط سپاسگزاری میکردم آنقدر زیبا بود که فقط محو تماشای طبیعت خداوند شدم برف آرام آرام میومد و یه هوای دنجی بود که فقط جون میداد برای بازی کردن و رو برفا قل خوردن آنقدر بچها ذوق زده بودن که بچهای برادرم کفشاشون و در آورده بودن و روی برفا بازی میکردن و من هم از دیدنشون فقط لذت میبردم دور تا دور کوه بود و ابرها نوک کوهارو احاته کرده بود فقط زیبایی بود و زیبایی چقدر حالم و خوب کرد دو ساعتی برف بازی کردیم و عکس گرفتیم و فیلم گرفتیم و روزمونو به زیبایی هر چه تمام تر گذروندیم تو بگراند گوشیم نوشتم
«چطور میتونم امروزم و لذت بخش تر کنم»
وقتی بهش چشمم میخوره حواسم و جم میکنم و قانون جهان و به خودم یاد آور میشم که من خالق زندگی خود هستم این دو جمله که از استادم یاد گرفتم چنان تو طرز فکرم و عملم تاثیر گذاشته که با این دو جمله من روزم و میسازم تا جایی که بتونم به بهترین شکل انجام میدم و همین گفتن با خودم و تکرار کردن آدمهایی رو وارد زندگی من میکنه که قبلاً هیچ اثری ازشون نبود و آروم آروم ظرف وجودم دارم افزایش میدم منی که از خدا درخواست میکنم باید هم درخواست خداوند و اجابت کنم و اون چیزی نیست جزء احساس خوب تا فرکانس عالی به جهان ارسال کنم خداوند بینیاز ازمنه این منم که محتاج لطف و کرم خداوندم و اگه میخوام از ذخایر بیکرانش برداشت کنم باید تکامل و طی کنم باید مدارم و بالا ببرم تا در مدار نعمت خداوند هر چی که میخوام قرار بگیرم باید خودمو به اصل نزدیکتر کنم تا از گرمای وجودش تو زندگیم استفاده کنم چه روز فوقالعاده زیبا و پر برکتی رو داشتم و یه روز قشنگ و برای خودم ساختم و به خدام گفتم فقط برای خوشحال کردن تو من هر کاری باشه انجام میدم چون با خدای خودم معامله میکنم وچه معامله ای پر برکت تر و زیباتر از معامله کردن با خدا میتونه باشه خدایا هر آنچه دارم از آن توست و تو به من عطا فرمودی من به هر خیری که سمت تو به من رسد فقیرم هدایتم کن الله مهربانم
ردپای امروز من خدایا سپاسگزارم.
باسلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته ی زیبا
روز 132ام و تعهدمن
همزمانی
یازدهم اسفند تولدم بود و من متوجه همزمانی نوبت من برای خرید ماشین و روز تولدم شدم
این پیام از طرف خدا و ماشین از طرف قدرتش بود(هدیه ی من)
ماشین در حال حاضرم پرایده 111 ک به اسم مامانه
برای مسافرت به شمال رفتن و من برای فروش این ماشین احتیاج به کارهای اداری و حضور مادرم داشتم
به خیال خودم،همه چیو برداشتم تا ب شمال برم و اونجا وکالت بگیرم از مامان
وقتی داشتم با بابا حرف میزدم،گفتن نیا ما خودمون قراره بیایم(پدیده ی همزمانی)
من باید 4ساعت رفت و 4 ساعت برگشت رانندگی میکردم و خستگی و البته کلاسهای فرداش
اما این اومدن اونها،موجب راحتیه بیشتره من شد
و هزاران معجزه ک من اطلاعی ندارم
فرداش وقتی اومدم باشگاه،دیدم سند ماشین باشگاست
شوکه شدم چون فکر میکردم داخل کیفمه
ینی اگه ماماینا نمی اومدن،من میرفتم اونجا علنااا هیچ کاری انجام نمیشد،چون نه تنها من سند همراهم نبوده حتی عکسشم نداشتم
همزمانی تولید جدیدترین مدل دناپلاس توربو اتومات اپشنال،با نوبته خریده من
با توجه به شرایط فعلیم،در مدار این ماشین هستم ک با توان مالیم بهترین گزینست که البته از قیمت روزه بازار تقریبا پونصدمیلیون پایینتر میخرم،(ورودی مالی حساب میشه شکر)چون با الهاما یکروز بدونه نگرانی و عجله و با اگاهی به اینک مدت زمانی طول میکشه برای نوبت من،برای این ماشین ثبت نام کردم بدونه هزینه
و حالا در زمان مناسب تقریبا یکسال بعداز زمانی ک ثبت نام کرده بودم ماشین به من میرسه
من چون همه چیو سپردم به خودش و تلاشم براینه ک خودشو درک کنم،قدرتشو،عظمتشو،قوانینه سادشو،هزاران هزار مورد در هر لحظه ی زندگیم همزمانی دارم
از خرید زیرپایی برای ماشین
از کارشناس برای ماشین به صورت رایگان ک فهمیدم همسایمونه
از گرفتن کلی کادو
…..
ای نیروی مطلق ازت ممنونم ک منو متوجه و اگاه کردی ک همه ی راهای قبلی اشنباه بوده و به شدت تشنه ی درک مسیرهای راحتو اسونو پر از خیروبرکتو ثروتو سلامتیه توام
سلام خدمت آقای عباس منش و اعضای سایت..من چند سالی هست ک با فایلهای آقای عباس منش آشنا هستم در کانال های تلگرام.یعنی از زمانی ک پاک شدم ..من حدوده 22سال مواد مصرف میکردم والان ب لطف خدا حدوده 8سالو خوردهای است پاک هستم و ب لطف خدا ب زندگی برگشتم با کمک خداو ان ای. و امیدوارم رهرو استاد باشم و بتوانم ب لطف خدا وارده قوی ک خودم دارم بتوانم ب پول و ثروت فراوانی برسم…من به خدا خودم ایمان دارم و ب امید روزی ک از موفقیت مالی خودم در سایت عنوان کنم و ی پیامی برای اعضای سایت و کسانی ک در دام اعتیاد گرفتارن داشته باشم..شاد سلامت ثروتمند در پناه الله یکتا باشید….
سلام میکنم به استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته ی دوست داشتنییی
امروز یه اتفاق جالبی از جنس هدایت و هم زمانی برای من افتاد که از خدا میخوام کمکم کنه و کلام مناسب رو بر زبان من جاری کنه تا اینجا ثبتش کنم .
من امروز طبق عادت روزانه م بین فایل های سایت گشت میزدم و از خدا خواستم بهم بگه که برم سراغ خوندن کامنت های کدوم فایل که رسیدم به اینجا :)
بعد از خوندن چند صفحه از کامنت ها پیش خودم گفتم خب بیا هدایت خدا رو تست کنیم :)))
تو دلم از خدا خواستم هدایتم کنه که کی زمان درستیه که از شرکت بیام بیرون که در راحت ترین حالت ممکن برسم خونه و ترافیکم کمترین حالتش باشه .
و از خدا خواستم بهم بگه کی برم سراغ فایل بعدی جلسات احساس لیاقت
ساعت 4:55 بود که این الهام رو دریافت کردم که پاشو الان برو و رسیدی خونه قسمت دوم احساس لیاقت رو ببین ، در کسری از ثانیه ذهنم شروع کرد نجواهاش رو که عههه الان که زوده ، مدیر بالاترم ببینه چی میگه ؟ بچه های تیمم چی میگن ؟ میگن این خودش ول کرد رفت دیگه درست کار نیمکنن و ….
یه تپش قلبی گرفتم اصلا
یادم اومد مضمون همون آیه ای رو که همراه با الهامات خداوند ، شیطان نجواهاش رو هم قاطی پیغام ها میفرسته
ولی بعد اعتماد کردم و گفتم میرم اشکال نداره بعدا میفهمم علتشو دیگه ، نهایتش اگرم الهام و هدایتی در کار نباشه باید تو تمرین درکش باشم که بتونم هدایت درست رو تشخیصش بدم.
وسطای راه بودم که رو گوشیم دیدم یه پیغامی تو گروهای اطلاع رسانی شرکت اومد که داشت علت قطعی برق و سیستم ها رو در اون ساعت در شرکت توضیح میداد و داشت میگفت فقط از آسانسورا همکاران شرکت میتونن استفاده کنن که برق اضطراری داره.
من هنگ کردم قشنگ و چندبار پشت سر هم تو ماشین از شوق داد زدم خدایااااا
یعنی قرار بوده کل شرکت برق و اینترنتش قطع شه و اصلا موندن بیشتر من در ادامه ی روز فایده ای نداشته؟!!!
واسه همینم زودتر بهم گفتی برم خونه که هم ترافیک کمتر باشه هم زودتر برسم خونه که رو فایل احساس لیاقت بتونم کار کنم ؟
واسه من این تجربه خیلی عجیب و جالب بود ، بعد با خودم گفتم از اینجا به بعد همینه ملیحه خانم قانون رو دیدی چه بی نقص جواب میده ؟!
حالا که تو این اتفاقای کوچیک روزانه هدایت درخواست کردی و به چیزی که شنیدی اعتماد کردی برو واسه مسائل بزرگتر زندگیت و ایمان بیشترت به خدا رو تجربه کن و کیفش رو ببر.
برا خودم نوشتم که شکرگزار همین معجزه های کوچیک باشم و برام تکراری و عادی نشه .
خدایا شکرت که امروز قلبم رو به هدایتت روشن کردی.