پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی - صفحه 51
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/11/abasmanesh-9.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-11-18 06:32:302022-12-14 08:24:44پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
اری سلام سلام سلام
و سلام و تحیت پروردگار بر استاد سید حسین عباس منش
سلام و درود خدا بر پیامبر خدا بر روی زمین
سلام و درود خدا بر بهترین استاد
سلام و درود خدا بر خانم مریم شایسته بزرگوار
و سلام ها و درود ها بر اعضای بهترین سایت استاد سید حسین عباس منش
میخوام در مورد هدایتی که امشب شدم بنویسم
استاد ما امشب با پدر و زن بابام رفته بودیم افطاری خونه دختر خواهرم
افطاری رو نوش جان کردیم و پسر خواهرم حمیدرضا اومد چند لحظه ای نشستیم و شامشو خورد من رفتم بیرون و یه نخ سیگار کشیدم و اومدم تو یه حسی بهم گفت مصطفی کنار حمیدرضا بشین با تمام مقاومتی که ذهنم داشت من نشستم و بهش گفتم چخبر و اینا من راستش موتور یاماها هشتادم چند روزه که خراب شده و استاد تعمیرگاه بهم گفت مال اگزوزش هست دوده گرفته باید باز کنی و با سری کپسول بسوزونیش تا روغناش بره و خوب میشه خوب من با تمام ترسهایی که داشتم و نجواها چون در گذشته هم یکبار فقط اگزوز رو باز کرده بودم و اونو با یه اگزوز دیگه جابجا کرده بودم بلد بودم اما ذهنم بهم میگفت نه بابا تو نمیتونی اونموقع تونستی چون به این دلیل و اون دلیل و اینا ولی من این کار رو کردم و موتور که روشن کردم دیدم هیچ فرقی نکرده با اولش خوب احساسم رو خوب نگه داشتم و گفتم مشکلی نداره مهم اراده ای که من به خرج دادم و تلاشی که کردم هست و زنگ زدم یه استاد دیگه گفت مال برقش هست گفتم خوب شنبه میارم برات و خیلی دوس داشتم بتونم با پولی که دارم یه موتور بخرم با اینکه مقدارش کم بود ذهنم مقاومت میکرد میگفت اصلا به این مقدارها پول موتور نیست که تو بتونی بخری و اینا خوب من به مدت سه چهار ماه تو سپاسگذاری هام از خداوند مینوشتم که خدایا شکرت بخواطر موتور هندایی که دارم و تجسمش میکردم و میگفتم باللاخره خدا جور میکنه که من بتونم یه موتور هندا بخرم و بابت موتور یاماهایی هم که داشتم احساس خوب داشتم و ازش شاکر پروردگار بودم و تا میتونستم بهش عشق میورزیدم خلاصه این سوال شده بود برام از چند شب پیش و یه اراده ای شده بود برام که هر جور شده من باید یک موتور هندا بخرم خدایا کمکم کن و اینا نشسته بودم پای حمیدرضا که یه حسی بهم گفت به حمیدرضا بگو دایی هیشتا موتور هندا سراغ نداری پرسیدم و اتفاقا اونم گفت چرا یکی از بچها موتور مزایده ای اورده و قیمتش هم خوبه تو پول داری که برات بردارم گفتم پول دارم گفت من خودم قرار شده بردارم حالا تو میخوای شب قرار شده زنگم بزنه و برم ببینم و خبرت میدم من احساسم رو خوب نگهداشتم و میگفتم خدا کمکم میکنه من میخرم و اومید خدا ایشالا یه تومن هم تخفیفم میده و ساعت ده شد که زنگم زد گفت کجایی گفتم در خونه نشستم اومد و زنگ رفیقش زد و رفتیم موتور پنج تا بود اقا وحید بهم گفت هر کدومش میخوای انتخاب کن خوب من از موتور و اینا چیزی سر در نمیارم گفتم شما که سر رشته داری تو این کار نظرتون چیه گفت این موتور رو بردار عالیه خلاصه رفتم پای کارتخوان و اون برگه ای که باید به عنوان سند موتور مزایده ای بود و امضا کردم و گفتم اقا وحید شما میگی چند گفت پونزده تومن حالا شما چهارده و نیم بده من گفتم میخوام پول نقد بهت بدم چهارده تومن قبول کرد و موتور رو بردیم تعمیرات یه خازن گذاشت روش. و یه خورده کار هم داشت انجام دادیم و اومدم خونه موتور هم تمیز هست عالیه فقط مزایده ای هست
میخوام اینو بگم من اول از خدا خواستم
بعد سوال پرسیدم
بعد خدا بهم الهام کرد از حمیدرضا بپرس
و استاد اصلا خدا از طریق دستاش اقا وحید و حمیدرضا با برخورد خوب اونا کار منو راه انداختن و ازشون تشکر کردم و خدا وقتی که میگه ما از غیب اگاهیم و بیشتر از شما میدونیم اخه من کجا عقلم میکشید که یه موتور تمیز و سالمم هست که من با این پولم میتونم بخرم و خدا هدایتم کرد و کارم رو درست کرد
خیلی خوشحالم استاد واقعا من فقط از فایلهای رایگان شما و دوره عذت نفس استفاده کردم
امسال تا امروز همه روزهامو شدم روابطم چقدر بهتر شده چقدررر از لحاظ روحیه عالی شدم و حالا هم که چند سال بود میخواستم یه موتور هندا بخرم و ذهنم مقاومت ها داشت و میگفت تو دیگه نمیتونی موتور هندا بخری و گرون شده و اینا و خدا چنان منو هدایت کرد و به من نعمتش رو داد و منو به خواستم رسوند که واقعا کیف کردم
اره مصطفی دیدی با اینکه ذهنت میگفت نه بابا تو دیگه نمیتونی موتور هندا بخری با این درامدت از مداحی کردن و باید چند سال صبر کنی تا بری سر کار و پول در بیاری اونوقتم نمیتونی بخری دیدی چجور خدا بهم داد
اره مصطفی یادت باشه این نتایجی که داری میگیری از حرفای استاد عباس منشه و تغیر باورات این نشونه هست هنوز خدا نعمتهای بیشتری رو بهت میده فقط ادامه بده
استاد دمت گرم واقعا مردی
خدا راسپاس که امشب به خواسته چند سال پیشم رسیدم و خلاص شدم از موتورم که میترسیدم حالا اگه بارون بیاد میره تو شمعش روشن نمیشه چکنم و چنکنم خدا را شکر
و خیلی مهمه برام که ذهن من باید بدونه این نتایجی که داره رخ میده از گوش دادن به این حرفا و عمل کردن بهشون هست نه چیز دیگه ای اخه نجواها میاد و حرف دیگه ای میزنه من خودم رو امشب تحسین کردم و به خودم یاد اوری کردم که نتیجه باور من هست نسبت به خداوند که این شده زندگیم
امیدوارم بتونم در این مسیر زیبا ادامه بدم برا همتون این ارزو رو دارم
سپاسگذارم از چشمهایی که کامنتمو خوند
بنام خداونده بخشنده و مهربانم
وَجَعَلْنَا فِیهَا جَنَّاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَأَعْنَابٍ وَفَجَّرْنَا فِیهَا مِنَ الْعُیُونِ
و در زمین باغها از نخل خرما و انگور قرار دادیم و در آن چشمههای آب جاری کردیم.
لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَمَا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ ۖ أَفَلَا یَشْکُرُونَ
تا از میوه آن بخورند در حالی که دست آنان هیچ دخالتی در ساختن آن نداشته است! آیا شکر خدا را بجا نمیآورند؟!
وَآیَهٌ لَهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُمْ مُظْلِمُونَ
و نشانهاى [دیگر] براى آنها شب است که روز را [مانند پوست] از آن برمىکنیم و بناگاه آنان در تاریکى فرو مىروند.
وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَهَا ۚ ذَٰلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ
و آفتاب به سوى قرارگاه خویش روان است. این فرمان خداى پیروزمند و داناست.
سلام به استاد عباسمنش عزیزم و بانو شایسته مهربان و قشنگ
سلام به همه دوستان توحیدی و پر از عشق الله
خداوندا هر انچه دارم اذعان توست خدا جون کمک کن یادم باشه که هر چیزززی دارم اذعان توست و تو بهم دادی و از تو به من رسیده من هیچی نیستم بدون تو رب نازنیم الهی شکرررررت شکرتتتتت شکرتتتت صد هزار بار شکرت رب نازنیم الهی شکرتتت
پیشاپیش سال نو رو بهتون تبریک میگم و از خدا میخوام که سال جدید برای هممونن پر از عشق سلامتی شادی نگاه الله ثروت و پر از اتفاقات عالی و هللیوس باشه
امسال به لطف رب داره تمام میشه و ازش بینهایت سپاس گزارم که اینقدر برام همچیز رو قشنگ چید و اینقدر آسونم کرد برای اسونیهاااا الهی شکرت رب من شکررررت
استاد بینهایت ازت سپاس گزارم برای تمام قشنگیهات تمام عشقی که به ما دادی برای این هم قشنگی که بهمون هدیه دادی ازت ممنونم استا قشنگ و مهربون و توحیدی من مریم بانو ازشما هم بینهایت سپاس گزارممممم دم شما گرم سپاس گزارم ازت مریم بانو
استاد امسال سال فوق العاد های بود برای من الهی شکررررش
من به لطف الله و کرمش و هدایتهاش الهی شکرتتتتت
ازدواج کردم(لطف الله)
خونه گرفتم(لطف الله)
وسایل خونمو کامل کردم(لطف الله)
ماشینمو عوض کردم(لطف الله)
وسایل خونمون کامل کامل شد(لطف الله)
خوشبختی و ارامش(لطف الله)
قشنگی بانوی من مینا خانوم(لطف الله)
افزایش حقوقم (لطف الله)
پس اندازم (لطف الله)
ارامش قلبیم (لطف الله)
عزتی که بهم داده(لطف الله)
اعتباری که بهم داد(لطف الله)
عشقی که بهم داده (لطف الله)
جایزهایی که هر روز بهم میده(لطف الله)
و و و و……
خدایا صد هزار بار شکرتتتتتت بینهایت شکرت…
من بدون تو هیچ هیچیمممم الهی سکرت…
میخوام بگم که این لطف الله رو چجور یاد گرفتم منی که همیشه میگفتم منننننن
از استاد با ارزشم از پیامبر زمانه ابراهیم زمانه.
استاد عباسمنش قشنگ و مهربون و ازت بینهایت سپاس گزارممم
که یادم دادی خدارو بشناسم یادم دادی هیچ نیرویی بالاتر از نیرو رب نیست یادم دادی که توکل و ایمان سر لوحه هر خط از زندگیه. یادم دادی که نترسم یادم دادی که قوی باشم وقتی به خدا ایمان داری.
استادم یادممم ارررره استاد عزیزم استاد عباسمنش قشنگگگگ
و خدااا هم هر روز داره ظرف وجودیمو بزرگ و بزرگتر میکنه و برکتش رو هر روز هر روز تو زندگیم میباره و ازش بینهایت ممنونم و سپاس گزارم
استاد دارم وارد میشم به نشونها دارم یاد میگرم نشونهارو دارم متوجه میشم الهامات رو و از خدااا میخوام که به بهترین شکل و قشنگترین شکل و ساده ترین شکل من رو به خواستهام برسون و هدایتگر و هادی راه زندگیم باشه
استاد من دو روز از مشهد برشگتم به لطف الله…
داستان مشهد رو بگم بهتون این سفر هدایتی و قشنگ خدا و پلنی که خدا چیده بود واسمممم الهی شکرت رب من..
من یه ازمون داشتم و قرار شد بعد از ازمون با خانوم جام بریم سفر گفتیم میریم سمت اذربایجان به امید خداا و از اونجا به هر کجا که رفتیم….
چند رو مونده بود به ازمونم که یه خانومی با من تماس گرفت و گفت از شما دعوت شده برای برنامه ماه رمضان برنامه پناه این برنامه پخش زندست از شبکه دو
و شما بیستوم باید مشهد باشید گفتممم اجازه بدید فکر کنم حالا فکر من چی بود؟؟چجور به خانومم بگم..
رفتم یهش گفتم خیلی ناراحت شد و گفت ما برنامه سفر داریم اخه گفتم باشه نمیرممم…
دوباره زنگ زدن گفتم اطلاع میدم بهتون تو همین حال و هوا از خدا خواستم خودش هدایتم کنه.
الهامات اومد….
تویه اتاق بودم نشسته بودم دیدم از گوشیه رفیقم ای حرمت پخش شد…
نمیدونم یاد نیست یا پیشواز بود یا تویه کانکس حراست شرکت بودم دیدم دوباره ای حرمت بخش شد.
گفتم خانوم باید بریم مشهد و خانومی که باهام تماس گرفت بود گفتم من و خانومم باهم میایم و دوتا بلیط برای ما گرفتن و رفتیم به لطف الله
همچیز رایگان و لطف الله بود حتی تویه مشهدم همچیز در اختیارمون بود..
اقا ما قرار بود 23 وم باشه برناممون.
تو خیابون بودیم
(الانم که دارم این پیام رو مینویسم به لطف الله اس ام اس بانک اومد و و اریزی بود برای من الهی شکرت رب من)
تو خیابون بودیم دیدم موبایلم زنگ میخوره از شبکه دو که اقا برنامتون یکم عقبتر افتاد چهار روز دیگه باید بمونید مشکلی ندارید؟؟؟
گفتم اطلاع میدم با خانومم حرف زدیم گفت نه میمونیم گفتم خدایااااا شکرت بینهایت خدایا ممنونم ازتتت الهی شکرررت
این چند روزی که اونجا بودیم لذت دنیارو بردیم و کلی کیف کردیم و کلی همزمانی و عشق نصیبمون چه ادمهایی سر راهمون قرار گرفت پر از عششششق و برنامه هم به قشنگترین شکل ممکن انجام شد و کلی پیام و کلی تشکر از مردم شنیدم و گفتم اینهاااا همش لطف خداست ولا غیر من هیچ کارم….
وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ ۚ
خلاصصصصصصص
و استاد ممنونم ازت برای این همه قشنگی که یادمون دادی الهی شکررررت رب من شکررررت
سال نو همتون مبارک دوستتون دارم در پناه جان جانان رب العامین شاد سلامت و ثروتمند باشید
با عشق حسین عبادی (بنده خوب خدا)
به نام خدای مهربان و زیبای دوست داشتنی
استاد عزیزم سلام به شما که انقدر زیبا با بهترین کلام و شیرین تر از قند و چیدمان درست بهترین کلمات کنار هم که میدونم این ها همه از سمت خداست
برای ما صحبت میکنید و از خدا برای ما میگید
سلام به مریم جانِ پر مهر که این هدایت ها و هم زمانی هارو انقدر دقیق و زیبا نوشته بودن
حالم انقدر دگرگون شده که اشکام بی وقفه دارن میان و نمیدونم واقعا از حسم چطور بنویسم،که چقدر خدای ما بزرگ و زیباست و چقدر زندگی زیبا میشه اگر همه چیز رو بهش بسپاریم و اجازه بدیم که هدایت بکنه و ما به آرامش برسیم
خدای یکتایی که جز خیر نیست و هر چه که باهاش بری جلو جز آسانی و زیبایی برای ما بوجود نمیاد…
خداروشکر میکنم که به این آگاهی ها به دیدن این زیبایی ها هدایت شدم،دیدن همین فایل خودش یک همزمانی بود،که نمیدونم چی شد داشتم به هیچ چیز فکر نمیکردم اما حالم زیاد جالب نبود با اینکه امروز فقط زیبایی دیدمو حالم خوب بود یهو حالم به دیدن چنین فایلی نیاز پیدا کرد
و چی بهتر از این،چی بهتر از دیدن این حال و هوا و مکان رویایی و رویایی
چه چیز بهتر از شنیدن این کلمات سرشار از زیبایی و هدایت
خداروشکر
خدایا شکرت چه عظمتی،چه بزرگی چه شکوهی چه حال خوبی
استاد عزیزم خدا واسمون حفظتون بکنه و باز هم ماهارو آگاه کنید…
به نام رب یگانه فرمانروای هستی کسی که قدرت آسمان ها و زمین در دستان اوست.
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام راه نمایی
درود و سلاااام بر استاد عشق بر خالص و بی ریاترین استاد من بهترین شخصی که در زندگیم باهاش آشنا شدم و درود و سلام بر بانوی پاک و الهی و زیبا مریم شایسته ی عزیز.
استاااد جانم مریم جاانم بزرگترین سپاسگزاریه من آشناییم با شما دو عزیز هستش.پروردگارم بابت شنوا شدن گوش قلبم برای شنیدن این آگاهی های پاک و ملکوتی از زبان این دو بنده ی صالحت با تمام قلب و روحم سپاسگزارتم.
استاد من و همسرم با دیدن این فایل و گوش دادنش برای بار دوم در چند روز اخیر برای من و بار اول برای همسرم که مصادف باشه با الان و همزمانی های شگفت انگیز پروردگار کلی اشک ریختیم و غرق لذت و نور و آگاهی شدیم.
پروردگارم ازینکه لایق و هم مدار این آگاهی ها قرار گرفتم ازت سپااسگزارم.
وااای استاد شما از همزمانی هاتون در سفر الهی به دور آمریکاتون گفتین من باید از همزمانی های سفر الهیمون به ایران عزیزمون بگم براتون.
از رب العالمین میخوام بهم توانایی بده تا هرآنچه که باید رو بگم ازین شگفتی ها و ازین سفر پر از همزمانی ها که لحظه لحظش رو چه از قبلش چه شروعش و چه در حینش و چه در پایانش دیدیمو لذتشو بردیمو تجربه کردیم.
اول اینو بگم استاد چقدر خوشحال شدم که این فایل رو دیدم چون یادم اومد من هم اون روزها که شما در سفر بودین من هم عامدانه اینستاگرام رو دی اکتیو کردم و همسفر شما درین سفر الهیتون شدم و چقدر لذت بخش بود اون روزها.
یادم اومد من هم تو همون کشور زیبا زندگی میکردم اما تجاربم و زیست من متفاوت شد از عمومی که توجهشون به چیزهای دیگر بود و من غرق لذت بودم از زندگیم و با هدایت های خداوند فرصت تجربه ی زندگی در کشور دیگه با همسری از جنس نور ملاقات انسان های فوق العاده و خلق یک محیط امن و آرام برای داشتن فرصت تمرکز روی خودم و زندگیم و خلق رویاهامو بدست اوردم و اون روزها منم اونجا نبودم.هرچند که ایمان دارم فاصله ی مکانی هم اهمیت نداره اگر آدم روی خودش کار کنه میتونه اگه تو شرایط بیرونیه به زعم دیگران بد هم باشه بهشت رو تجربه کنه و همینطور بالعکسش هم صادقه.
خدایا شکرت رب من شکرت
استادم مریمم ممنونتونم
خوب بریم که براتون تعریف کنم
استاد خوشگلم من دلتنگ خانوادم بودم حدود یک سال و هفت ماه بود که از نزدیک ندیده بودمشون هرچند که بی نهایت از خداوند سپاسگزارم بابت اینترنت و فرصت تماس تصویری که چقددددر این دوری قابل پذیرش و هضم میشه.
با وجود دلتنگیم شرایط کار و دانشگاهمون جوری نبود که بتونیم رفتن به ایران رو الویت قرار بدیم اما من باز تو یکی از صحبتامون پیشنهادم رو برای رفتن به همسرم دادم و ایشون دیگه قاطعانه گفت که الویتمون الان کارمونه و برای عید میریم.
من پذیرفتم اما یه کانکشن زدم با رب العالمین و گفتم ببین خدا جونم حالا که اینجوره و از قضا منم خالق زندگیمم و تنها باید درخواست کنم و تو سریع الجابه هستی من یه سفر ازت میخوام به ایران و دیدن خانواده با سوغاتی های برند و مهمونی های خفن که همه دوس داشته باشن دعوتمون کنن و من بهشون وقت بدم و حساابیم بهمون خوش بگذره و تاااازه هزینه هاشم با خودت.تمااام شد و رفت.
به تولدم که نزدیک میشدم درخواسته رو مادیفای میکردم و میگفتم خدایا من که به خواستم نچسبیدم هر چه از دوست رسد نیکوست اما کادو تولدمم مد نظر داشته باش که دیگه من یاد گرفتم که دارم از چه کسی درخواست میکنم و نه کم میخوام و نه به کم راضی میشم.
خلاصه کارای ما به سمتی پیش رفت که من عملا میدیدم رفتنمون برای همون عیدم داره کنسل میشه اما باز من تمرکزم رو کارمون بود و تلاشم برای لذت بردن از یکایک لحظات زندگیم بود.
برای سوغاتی هم من گفتم با آرامش میرم کم کم خریدامو میکنم که اگه رفتنی شدیم هول هولکی نشه و از خریدام لذت ببرم. از همزمانی های خریدامون چی بگم که عالییی شدن از جاهای فوق العاده برای تمام عزیزانمون خریدای شیک و با کیفیت کردیم و حسابی لذت بردیم اوونم با چه قیمتایی که گمونم خود ترکا هم ندونن کجا میشه این خریدهارو کرد.
یه شبش رو که ساعت 9 شب اون سمتا تاکسی پیدا نمیشد البته به گفته ی راننده اوبر من به خدای عشقم درخواسته یه راننده میان سال یکم تپلی مو جو گندمی خوش رو و خنده رو داده بودم که در صدم ثانیه که درخواست اوبر رو دادیم قبول کرد و وقتی رسید گفت من اتفاقی رد میشدم کی این موقع شب اینجا درخواست اوبر میده پیدا نمیشه که :)))))))))
خلاصه یه مسیله کاری برامون پیش اومد که یه وقفه بین کارمون میفتاد همچنین بین ترم شد و یهویی همه چیز روااال شد.شب جمعه تولدم بود.یعنی 20 بهمن.
دوشنبه عصر یهویی دیدیم همه چیز رواله و خدا به دلمون انداخت بریم
حالا من قبلنا بلیطا رو چک میکردم دیگه حدودا 3 تا 7 و گاها بیشتر تلورانس داشتن.اومدیم بلیطا رو چک کردیم دیدیم اواااا بلیطا حدود 2 و یک و خورده این.گفتیم نه بابا گمونمون باس بریم.
کم کم این تصمیم در ما شدت میگرفت تا اینکه از هر جنبه ای بررسی کردیم دیدیم موندمون الان اینجا بی فایدست میتونیم بریم ایران خانواده هارو ببنیمو حسابی خوش بگذرونیم و این شد که گفتیم آغا میریم قیمت بلیطم مهم نیست هر چی شد مهم نیست.چون تومنمون کافی نبود و برای انجام تبدیل ها باید یه دسترسی به ایران میداشتیم و دیر وقت بود و از قبل هماهنگ نکرده بودیم خرید بلیط به فرداش موکول شد.
گفتیم خدایا قشنگ مشخصه داری جوری میچینی که باز مثل همیشه چیزی جز اشک شوق و شگفت زدگی از تجربه ی نعمتهات و همزمانی هات و سپاسگزاریه ما در حد توانمون نموونه.
عشق جانم که با آرامش خوابید ولی من از هیجان تا صبح به زور شاید 3 ساعت خوابم برد هی بیدار میشدم پروازارو چک میکردم که ببینم پر نشن یا بلیطا چند میشن.اصن همچین قیمتایی ندیده بودیم.
خلاصه صبح که بیدار شدیم و اومدیم که بلیط بگیریم دیدیم پرواز مد نظر ما شده 750 هزار تومن.هی صفر هارو میشمردیم که مگه میشه آخه
من واقعا نمیدونستم چی بگم ازین شگفتی ها و همزمانی ها.خدایااا شکرت.
من اگه خدا یک تومنیم بلیطمونو اکی میکرد برام قابل هضم نبود از اینجور اجابت کردنش ولی قربون عظمتش برم که همیشه سنگ تموم میذاره برام.
این قیمت بلیط مثل یک پوینت و نشونه بود برای من.مثل یه مهر تایید بر بندگیم و ربوبیتش.
نهایتا برای چهارشنبه عصر بلیط رو گرفتیم و سر شب وسط بازی فوتبال ایران و قطر رسیدیم تهران تو شرایطی که وسط تعطیلیای طولانی ایران بود و تمام پروازها قطارها و اتوبوس ها به کرمان پر بود و از قبل رزرو شده بودن.
به محضی که رسیدیم راه افتادیم به سمت پایانه جنوب و من اونجا یهو شک افتاد به دلم و به همسرم گفتم اگه بلیط گیرمون نیاد چی؟ ایشونم که دیگه به لطف خدا به حدی این آگاهی های ناب با ذات پاکش هماهنگه که اگر جایی من یکم برم تو جاده خاکی اون قانون رو یادآوری میکنه و همینطور من برای ایشون اگر لازم باشه، گفتن نگران نباش خدا دو تا صندلی برا جفتمون گذاشته کنار و گفتم اره درست میگی.همون موقع یهو یه بنر بزرگ زده بود تو بزرگراه قالی کرمان و یادم اومد به داستان مهاجرت شما به آمریکا استاد جانم که مریم جانه شایسته در فرانسه عکس مجسمه آزادی رو تو مسیر سفارت آمریکا دیده بود و به عنوان نشونه از درست شدن کارتون برای مهاجرتتون به آمریکا ازش یاد کرده بود. گفتم خدایا چقدر قشنگ باهام حرف میزنی و نشونه میفرستی و مراقبمی دلم نلرزه و گرم باشه به حضور و مراقبت هر لحظت.نشونه هارو جوری که من بفهمم برام میفرستی سپاسگزارتم.
همزمانی هاشو بخوام بگم فوتبال ایران و قطر ،نرفتن اتوبوس ساعت 7.5 عصر به سمت کرمان و هیاهوی توی ترمینال جنوب بخاطر فوتبال ترافیک شهر و نهایتا رسیدن به موقع ما به پایانه یعنی حدود ساعت 9 شب.
برای مطلع شدن از وضعیت بلیط ها که آیا کسی کنسل کرده یا نه با 4 تا چمدون سنگین داشتیم رد میشدیم که میبایست بریم طبقه بالا.از چند نفر پرسیدیم در ورودی رو که داشتیم به همون سمت میرفتیم یهو یه آقاهه به اندازه 10 ثانیه جلومونو گرفت گفت کجا میخواین برین و وقتی به مسیرمون ادامه میدادیم و باهم میگفتیم حالا من بمونم کنار چمدونا و همسرم بره سوال کنه چون همه میگفتن باید از پله ها برین بالا یهو دیدیم سمت راستمون یه آسانسور درش باز شد.
یعنی این همزمانی بهم نشون داد که ببین بنده ی من حتی برای حمل چمدوناتونم حواسم بهتون هست و فقط توجه کنین به نشونه ها و قدم برداین و لذتش رو ببرین و مدیریتش با من.
ببینین استاد جانم این در آسانسور که یهو باز شد برای من حکم شکافته شدن رود نیل برای حضرت موسی رو داشت.ما رو ابراااااااا بودیییییییم.
نهایتا در اوج ناامیدی که دیگه میخواستیم بریم برای هتل گرفتن اقدام کنیم یهو یکی داد زد مسافرای کرمان برن سوار شن اتوبوس داره حرکت میکنه.
من دیگه دیدم همسرم خستست گفتم من برای یبار دیگه سوال کنم و آقاهه گفت برین پای اتوبوس با خود راننده صحبت کنید.
سریع با آسانسور رویایی که انگار کسی ازش خبر نداشت رفتیم پایین و دیدیم واویلاااا حداقل 20 نفر وایسادن پای اتوبوس که اگه کنسلی داره جای اون شخص برن.نگا کردم به آسمون یه ستاره دیدم چشمک میزد و حس کردم خدا بهم میگه نگین تو مثل این ستاره ی تو آسمون، نگین این زمین منی امشب نگران نباش بسپرش به من.دلم قرص شد.
یهو راننده اومد به همسرم گفتم من میخوام باهاش صحبت کنم و ایمان داشتم خدا این بندش رو قراره وسیله کنه برای ما.به محضی که گفتم یه سکوت کرد و گفت من امشب شما دو نفر رو میبرم.
تا لحظه حرکتش خیلی ها دورش رو میگرفتن و از تو شلوغی یه نگاه به من و همسرم میکرد و یه سر کوچیک تکون میداد که نگران نباشیم و جای ما محفوظه.
خدااای من هیچ زمان فکر نمیکردم از سوار اتوبوس شدن انقدر ذووق کنم .
ساعت 9.5 به محضی که ما سوار اتوبوس شدیم اتوبوس حرکت کرد و در دو تا جای قشنگی که خدا برامون کنار گذاشته بود نشستیم.مسافرا از ساعت 7.5 تو اتوبوس نشسته بودن که ما سوار شیم و حرکت کنیم.اتفاقا مسافرای کناریمون گفتن شما کجا بودین که تا نیومدین اتوبوس حرکت نکرد :))))))
من و عشق جانم تجربه سفر اتوبوسی هم به رزومه مون اضافه شد و تو هم گره خورده بودیم دیگه ولی با اینکه تا کرمون نشد بخوابیم اما غرق ذوق بودیم و تو مسیر کلی باهم گفتیمو خندیدمو سریال دیدیم.
تو مسیر مجددا از راننده تشکر کردم و گفتم شما وسیله ای شدین که منو شب تولدم بعد از یک سال و هفت ماه به خانوادم برسونید و گفت ااا تولدته و گفتم بله تبریک گفت و بعد از چند دقیقه اومد سمت ما و به من هدیههه داد.
البته که من درخواست هدیه از زمین و زمان رو به مناسبت تولدم در بازه زمانی یک ماهه رو به رب العالمین داده بودم و از تحقق یکی یکیشون غرق لذت بودم و حسابی پذیرا بودم برای دریافتشون از ریز و درشت.
استاد جانم تقریبا ظهر رسیدیم و خانواده همسرم رو دیدیم و شب تولدم شرایط رو سنجیدیم و یک سورپرایز خفن برا مامان بابام تدارک دیدیم و خدا همه چیز رو حسابی قشنگ برامون مهیا کرد و من به آرزوم که بودن در کنار خانوادم در شب تولدم بود رسیدم.دیدن صورتای عزیزانم از نزدیک و ذوقشون و اون آغوش های الهی و جیغ های از فرط خوشحالیشون از دیدنمون بزرگترین هدیه ی شب تولدم بود.خدایا هزاران باار سپاسگزارتم.خانواده ی کوچیک ولی پر از حس و حال عاشقانه ی الهیمون باز دور هم به لطف خدا جمع شدیم.
دیگه مامان عزیزم که از بزرگترین نعمت ها و ثروت های زندگیه الهی و زیبای منه شد دستی از دستان خدا تا برای دو شب آیندش بهترین شبها رو برام رقم بزنه.
همون شب کیک تولد برای شب بعدش برام سفارش داد و ترتیب یه مهمونی برای شب جمعه رو به اتفاق خانواده همسرم و خودمون رو داد و حسابی خوش گذشت و کلی هدیه گرفتم، برای روز بعدش مهمونی دوره ای که برای خانمای فامیل رو بود برگزار کرد و من تمااام عزیزانم رو دیدم و چقدر لذت بردم.
ضمنا سوغاتی هارو که دادیم و لبخند خوشحالی عزیزانمون هرچند که دایما تکرار میکردن که آخه چراا زحمت کشیدید مارو سرخوش کرد ازینکه با عشق به خریدای عالی هدایت شدیم و از لحظات خریدمون که یادآور فراوانی و ثروت بی انتهای خداوند بود که بی حساب به بندگانش میبخشه حسابی لذت برده بودیم و اینکه به لطف خدا تونستیم باعث انتقال احساس ارزشمندی به عزیزانمون بشیم کیفور بودیم.خدایا شکرت.اون لحظه که خرید میکردیم دایم به خودم میگفتم خدایا من از جنس توام دوست دارم انقدر بهم ثروت بدی که بتونم برای باور فراوانی و ثروت بی حساب و بی پایانی که بهم دادی و میدی منم هدیه بدم به دیگران و از این کار لذت میبرم چون از جنس خودتم و این حس چقدر برای رشد من لازم و لذت بخشه و بیشتر باعث میشه باور کنم ثروتت جاریه و به راحتی وارد زندگی زیبای من میشه.
البتههه اینم بگم که بخاطر بودنمون در دوره قانون سلامتی با اینکه من کلا اندام متناسبی داشتم اما تغییرات به شدت محسوووس بود و خدارو شکر با اینکه بعضیا میگفتن وااای دیگه خیلی لاغر شدی یکم کربوهیدرات بخور صورتت ریخته اما من به شدت عاشق این اندام و شیپ تراشیده جدیدم هستم و عاشق حالت صورت جدیدم هستم و خدارو شاکرم برای این سطح انرژی و زیبایی ظاهری و اندام که به لطف این دوره بهش رسیدم.والااا الان مدلای 2024 جلوی من و همسرم باید درس پس بدن
به لطف این مهمونی دور همی که مامانم ترتیب داد به خواسته ی بعدیم که دعوت شدن و دیدن فامیل بود دست یافتم و بعد از اون روز دیگه دقیقا وقت میدادم بهشون :))))))
همه به لطف خدا با اصرار و محبت دعوتمون میکردن و به لطف خدا و قانون هم مداری ها و هم زمانی ها جوری همه چیز پیش میرفت که دیدارهای خاصی شکل میگرفت یا تایم بودن افرادی که هم مدار هم نبودیم یا پیش نمیومد یا کوتاه میشد یا محوریت صحبت ها به سمت خواسته های ما میرفت و حساااابی خوش گذشت و لذت بردیم.
دقیقا متوجه این صحبتتون میشم مریم جانم که میگین اگه خودمونم بخواهیم نمیتونیم در جایی و فرکانسی خارج از مدارمون قرار بگیریم حالا چه موقعیت مکانی چه زمانی چه هر شرایط دیگه ای باشه.
دو نفر از دوستان هرچه تلاش کردن که با ما قرار بذارن و هم رو در تایم بیشتری ببینیم آخر نشد که نشد و من زمانیکه در حال جمع کردن هدایای رویاییمون و بسته بندیشون بودم برای گذاشتن توی چمدونا این فایل رو میشنیدم و با تمام وجودم متوجه این جمله ی الهیتون شدم.خدایا شکرت.
همچنین یکی از اعضای خانواده رو که فکر نمیکردم ببینیمشون به طرز شگفت انگیزی با کلی احترام میهمانشون شدیم و چقدر خوش گذشت و لذت بردیم و چقدر در مورد قانون باهم صحبت کردیم و البته که ذکر خیرتونم اونجا بود استاد جانم.من با این عزیزان تقریبا هم زمان باهم با شما آشنا شده بودیم و حسابی حرف برای گفتن باهم داشتیم.جالبه به همسرم با اینکه بار اول بود که همدیگه رو از نزدیک دیده بودن میگفتن انگار سالهاست شمارو میشناسیم.
از همزمانی و هدایت های الله مهربان چی بگم دیگه که تمام کارهامون مثل ساعت پیش رفت و با لذت و خوش گذرونی.
برای برگشت به تهران چون تایم برگشتمون قطعی نبود و توی اسفند ماه بود مجددا نه پرواز بود نه قطار و ما دیگه یک بار سفر اتوبوسی رو کامل کیفشو برده بودیم که نخوایم مجددا تجربش کنیم :))))))))))))
به لطف رب العالمین و دستان پر از مهر و برکتش به واسطه ی یکی از دستان الهی که اتفاقا رابطه ی قلبی عمیقی باهم داریم و اون عزیزان هم درین خانواده ی الهی عضون پروازمون به تهران مهیا شد.
پیشنهاد هتلمونم که کجا بریم در مکان مناسبش از طریق برادرم بهمون پیشنهاد شد و باز هم در یک همزمانی قشنگ اطاقمون به یک اطاق سه تخته با فضای بهتر و عالی تر با قیمت اطاق دابل منتقل شد و دیگه ما برامون این مسایل روتینه زندگیمونه و من همچنان در حال دریافت هدایای بی انتهای تولدم از جانب رب العالمین بودم.خدایا شکرت رب بی انتهای من.
آهااان اینو یادم رفت بگم.در یک زماان مناسب مایی که تلویزیون نمیبینیم و در کل اصلا تو خونمون تلویزیون تهییه نکردیم حالا دیگه تو سفر هم بودیم فقط یک مین تلویزیون دیدیم اونم حین اخبار در منزل پدرم که باید میشنیدیم ارز مسافرتی از 500 دلار به 1000 دلار تغییر کرده.
من دیگه صحبتی ندارم :))))))))))))))
خلاصه کارمون تهران به عالی ترین حالتی که میشد انجام شد و بماند راننده های اسنپی که ملاقات میکردیم و از قرارهای ملاقاتیمون که به لطف خدا عالی بودن.نهایتا ارز مسافرتیمونم گرفتیم که گمونم فقط خدا اینو برقرار کرد که درخواست من رو اجابت کنه و ما بگیریمش آخه گویا میخوان مجددا برش دارن و شایدم برش داشتن
بهرحال وقتی سپردیم به خدا اینکه در بهترین زمان در بهترین مکان باشیم رو با گوش دل سپردن به الهاماتش تجربه کرده بودیم و باز هم تجربه کردیم.از خدا میخوام ایمانم و شناختم بهش قویتر و بیشتر بشه.
نهایتا نه تنها کل سفرمون مهمون رب العالمین بودیم بلکه کلی هدیه هم گرفتیم و برگشتیم به مامن الهیمون.
خدایاااا سپاسگزااارتم.
استاد عشقم واجب دونستم بر خودم که این رد پا رو اینجا بگذارم هم اول برای خودم که بعدا بتونم بیام و بخونم و فراموشم نشه که خداوند چطور هر لحظه هوامو داشته وهدایتم کرده و هم اینکه شما هم بخونید و لذت ببرید و هم اگه نشونه ای برای قوت قلب اعضای خانواده ی الهیم بود در وقت لازم بهش هدایت بشن.
خدایا شکرت برای این توان و این انرژی و این عزم راسخی که بهم بخشیدی تا به اذن و اراده ی تو این جملات رو از طریق وجود و قلب و روح بزرگ و بدن ارزشمندم به تحریر دربیارم.
در پناه رب کسی که قدرت آسمان ها و زمین در دستان اوست باشید.
سلام خواهریمممم الهی قربووون خودت و کامنتای خوشگل و مقدست برم … یه سری کامنتا به خدا حقشونه کامنتای برتر بشن و دقیقا کامنتای تو جزو هموناس برای من … چه قدر لذت بردم از کامنتت از توحید عملی ات هم خودت هم همسر عزیزت … چه قدر قشنگ درک کردم اونجایی که گفتی گاهی من میزنم تو جاده خاکی همسرم خوب قانون رو بلده و به یادم میاره و برعکس … دقیقا رابطه ی من هم با حسین همینطوره گاهی من میزنم جاده خاکی و اون با صدای ارامش بخشه الهیش جوری منو تیون میکنه و قانون رو به یادم میاره انگار خدا از زبون اون داره باهام حرف میزنه و گاهی هم برعکسه من به اون قوت میدم … و درک کردم اون حس قشنگو ناب رو … عاشق خودتو شوهر نازنینتم و چه قدر کامنتت برام الگو شد همیشه خودت هم برام الگو بودی و هنوزم هستی … بهت افتخار میکنم که اینجور داری متعهدانه پیش میری
میبوسمت خواهر گلم انشالله یه روزی میرسه من حضوری من از هدایتها و نشانه های خداوند برای سفرم به استانبول برات میگم .(◍•ᴗ•◍)*。( ◜‿◝ ) عاشقتم میبوسمت که ابنقدر ماهی اینقدر گلی اینقدر قلبت و روحت پاک و خداییه
درود و سلام نگار خوشگل و عزیزم.سلام بر تو با این روح بزرگت
عشقه خواهر انقدر دوست داشتم بیام برات پیام بذارم و تحسینت کنم بابت این تعهد روزانه و همیشگیت و این توحید عملیت که اینجور شجاعانه داری ادامه میدی
منم بهت افتخار میکنم عزیزکم
حسابی برام درس داری حسابی از خوندن همیشه ی کامنتات لذت میبرم و ایمان دارم در بهترین زمان و مکان همدیگه رو میبینیم
اومدنی به ایران همش بهت فکر میکردم
میگفتم هم پاره ی ارزشمندم داره جوری فاندامنتال زندگیشو باورهاشو میسازه که من رو به وجد آورده حتی گاهی میگم کاش منم هم سن تو با این آگاهی ها آشنا شده بودم.
میدونی وقتی اصل رو میفهمی دیگه همه چیز فرمولش یکیه و زندگی برات جدای از ظاهرش لذت بخش و روال میشه و میفهمی نقشت تو این زندگی چیه و دست و پای الکی نمیزنی
یاد میگیری کجا انرژی بذاری و اون وقته که به قول استاد جان چرخای زندگی نرم و نرم تر میچرخه
نگار خوشگلم دوست دارم و ایمان دارم به قول استاد وقتی حالمونو خوب نگه داریم و در مسیر درست اونی که قلبمون بهمون گواهی میده قدم برداریم خیلی زود و راحت از بدنه ی جامعه جدا میشیم و هیچ نیازی به تقلا و رقابت نیست
برات بهترین ها رو از رب العالمین خواستارم
برات اون زندگی رو از خدا آرزومندم که هر لحظش رو از ذوق لبخند بزنی
خوش بدرخشی خوشگلم
به امید دیدار هر چه سریعترت
به آقا حسین گلمونم سلام منو برسون که حسابی براتون خوشحالم عزیزای دلم.
به نام رب العالمین به نام خدای مهربانم
به نام خدایی که اگر ایمان بهش داشته باشی از بی نهایت طریق کمکت میکنه تا به خواسته ات برسی حالا میخواد خواسته ات بزرگ باشد با کوچک او قدرته مطلقه
سلام و صد سلام به نگین عزیزم خواهر توحیدی و دوست داشتنیم
واقعا بیشتر کامنتها رو باید قاب طلا گرفت من تحسینت میکنم که در مسیر زیبای ایمان و توکل قدم برمیداری با همسر گلتون
خدارو شاکر و سپاسگزارم بابت این دوستان عزیزم که سراسر عشق و زیبایی هستن
نگین عزیزم کامنتتو دوبار خوندم خیلی حسه خوبی به من دست داد لذت بردم از ایمانت از توکلت به خداوند بزرگ و بلند مرتبه که وقتی چیزی ازش با ایمان میخوای تا تو رو به اون هدف نرسونه دست بر دار نیست حتی لحظه آخر برسه باید امیدمون رو از دست ندیم
چقدر قشنگ نوشته بودی که چطوری هدیهاتو آروم آروم خریدی کارهاتو انجام دادی بدون نگرانی بدون ناامیدی
چقدر قشنگ هدایت شدی شب تولدت کنار عزیزانت بودی
اینا همه قدرته اوست که به راحتی همه رو انجام میده باید قدرتشو باور کنی و بپذیری که اوتوانایی و قدرت داره که شما و همسر تون اینو پذیرفتید و تسلیم بودین در برابر قدرتش و قشنگ و زیبا و آسون و راحت هدایت شدین در کنار خانواده های عزیزتون باشین و اونا سورپرایز کنین و اشک شوق بریزین
تحسینتون میکنم برای بار دیگر که در مسیر توحید و یکتا پرستی قرار دارین
خوشحالم که با شما دوستان آشنا شدم
و درس ایمان و توکل رو بهتر یاد میگیرم و از نتایج زیباتون درس میگیرم
خدایا شکرت سپاسگزارم
از شما دوست عزیزم هم تشکر میکنم بهترینها نصیبت نگین عزیزم
درود و سلام و نور خدا بر روح و قلب پاکت کبری عزیزم
سپااااااسگزارتم برای توجهت به کامنتم
سپاااسگزار خداییم که انقدر عاشقانه و زیبا خلقت کرد و به قلبت نور ایمان تابوند
کامنتت برام پر از ارزشه پر از عشقه پر از حسه خوبه
سپاسگزارتم که نکات مهمی رو مجددا بهم یادآوری کردی
من عاااشق این تیکه شدم
« به نام خدایی که اگر ایمان بهش داشته باشی از بی نهایت طریق کمکت میکنه تا به خواسته ات برسی حالا میخواد خواسته ات بزرگ باشد با کوچک او قدرته مطلقه »
این تیکش منو دیوااانه کرد
«وقتی چیزی ازش با ایمان میخوای تا تو رو به اون هدف نرسونه دست بر دار نیست حتی لحظه آخر برسه باید امیدمون رو از دست ندیم»
خداروسپاسگزارم که مجددا منو امشب به کامنت سراسر نورت هدایت کرد و به قلبم آرامش بخشید
همه اوست همه اووست و من به هر خیری که ازش بهم برسه فقییرم
به رب العالمین میسپرمت
در پناه حق باشی عزیز دلم
سلام خدمت آقای عباس منش و اعضای سایت..من چند سالی هست ک با فایلهای آقای عباس منش آشنا هستم در کانال های تلگرام.یعنی از زمانی ک پاک شدم ..من حدوده 22سال مواد مصرف میکردم والان ب لطف خدا حدوده 8سالو خوردهای است پاک هستم و ب لطف خدا ب زندگی برگشتم با کمک خداو ان ای. و امیدوارم رهرو استاد باشم و بتوانم ب لطف خدا وارده قوی ک خودم دارم بتوانم ب پول و ثروت فراوانی برسم…من به خدا خودم ایمان دارم و ب امید روزی ک از موفقیت مالی خودم در سایت عنوان کنم و ی پیامی برای اعضای سایت و کسانی ک در دام اعتیاد گرفتارن داشته باشم..شاد سلامت ثروتمند در پناه الله یکتا باشید….
باسلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته ی زیبا
روز 132ام و تعهدمن
همزمانی
یازدهم اسفند تولدم بود و من متوجه همزمانی نوبت من برای خرید ماشین و روز تولدم شدم
این پیام از طرف خدا و ماشین از طرف قدرتش بود(هدیه ی من)
ماشین در حال حاضرم پرایده 111 ک به اسم مامانه
برای مسافرت به شمال رفتن و من برای فروش این ماشین احتیاج به کارهای اداری و حضور مادرم داشتم
به خیال خودم،همه چیو برداشتم تا ب شمال برم و اونجا وکالت بگیرم از مامان
وقتی داشتم با بابا حرف میزدم،گفتن نیا ما خودمون قراره بیایم(پدیده ی همزمانی)
من باید 4ساعت رفت و 4 ساعت برگشت رانندگی میکردم و خستگی و البته کلاسهای فرداش
اما این اومدن اونها،موجب راحتیه بیشتره من شد
و هزاران معجزه ک من اطلاعی ندارم
فرداش وقتی اومدم باشگاه،دیدم سند ماشین باشگاست
شوکه شدم چون فکر میکردم داخل کیفمه
ینی اگه ماماینا نمی اومدن،من میرفتم اونجا علنااا هیچ کاری انجام نمیشد،چون نه تنها من سند همراهم نبوده حتی عکسشم نداشتم
همزمانی تولید جدیدترین مدل دناپلاس توربو اتومات اپشنال،با نوبته خریده من
با توجه به شرایط فعلیم،در مدار این ماشین هستم ک با توان مالیم بهترین گزینست که البته از قیمت روزه بازار تقریبا پونصدمیلیون پایینتر میخرم،(ورودی مالی حساب میشه شکر)چون با الهاما یکروز بدونه نگرانی و عجله و با اگاهی به اینک مدت زمانی طول میکشه برای نوبت من،برای این ماشین ثبت نام کردم بدونه هزینه
و حالا در زمان مناسب تقریبا یکسال بعداز زمانی ک ثبت نام کرده بودم ماشین به من میرسه
من چون همه چیو سپردم به خودش و تلاشم براینه ک خودشو درک کنم،قدرتشو،عظمتشو،قوانینه سادشو،هزاران هزار مورد در هر لحظه ی زندگیم همزمانی دارم
از خرید زیرپایی برای ماشین
از کارشناس برای ماشین به صورت رایگان ک فهمیدم همسایمونه
از گرفتن کلی کادو
…..
ای نیروی مطلق ازت ممنونم ک منو متوجه و اگاه کردی ک همه ی راهای قبلی اشنباه بوده و به شدت تشنه ی درک مسیرهای راحتو اسونو پر از خیروبرکتو ثروتو سلامتیه توام
سلام
استاد عزیز و مریم جان ودوستان هم فرکانس
استاد میخوام برای هزارمین با ازت ممنونم که ما. رو در این مسیر توحیدی اشنا کرد بهمون یاد دادی به جز خدا توکل نکنیم وتنها به او توکل کنیم
واقعا از مریم جون تشکر میکنم بابت اون یادداشت فوق العادی که برای ما خوندش چ اتفاقات عالی براتون پیش اومده انگاری یه رویایی که خداوند با تمام عشقش برای شما به وجود اورد
استاد واقعا کلمه شما خیلی تاثیر گذاره ادم سیر نمیشه از اینکه ساعت ها به حرف شما گوش بده چون اولین نفری هستید که به ما گفتید خدا شما رو دوست داره و از او بخواهید خواسته وهدفتون تا اجابت کنه خدا شکرت برای تمام زیبایی هات
خودا روشکر میگویم برای فرزند زیبا وقشنگم وهمسر هم فرکانسم واستادان خوب زندگیم عاشقتونم.
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خدایا که من را انسان آفرید و قدرت خلق کنندگی رو به من داد که خالق زندگی خود باشم ، خدایا شکرت به خاطر چنین نعمت
سلام به استاد عزیزم و مریم جان مهربانم و دوستان خوبم
این فایل تقریبا هفته پیش اومد و جز فایل های روز شمار زندگی قرار گرفت و همون موقع میخواستم کامنت بنویسم ولی نشد و امروز که روز تولدم هست به این فایل هدایت شدم . به چه فایلی هدایت شدم و چه هدیه از طرف خدا دریافت کردم و چه نعمتی از این بالاتر که هدایت شدم در چنین جای ملکوتی و راجبه چه موضوعی هدایت شدم هست. (الله اکبر) موضوع ((((هدایت و هم زمانی ))))) .
موضوعی که تو فایل 12 قدم ، استاد مبحث فایل های قرآنی رو با همین موضوع شروع کردند، خدایا شکرت
خدایا شکرت که من لایق دریافت چنین آگاهی هایی شدم.
استاد از زمانی که من تمرکزی تو سایت هستم و دارم روی ورودی هام و کنترل ذهنم کار میکنم ، هم زمانی ها هر روز بیشتر بیشتر میشه . همین اومدن فایل هم، همزمانی شد با آیه ایی از قرآن که تفال کردم و موضوع آیه با چیزی بود که استاد در این فایل گفتند ، یک بود . آیه 41 و 42سوره ی نحل
“به آنان که مورد ستم واقع شدند و در راه خدا مهاجرت کردن ، در این جهان جایگاه نیکو می دهیم . و اگر بدانند اجر آخرت بزرگتر است ؛ آنان که صبر پیشه کردند و بر پروردگارشان توکل میکنند.”
یه هم زمانی دیگه ، که دیروز برای من اتفاق افتاد .
من دیروز کلاس زبان انگلیسی داشتم و صبح زود بلند شدم و گفتم به مناسبت روز تولدم برای بچه های کلاس که واقعا بی نظیر و دوست داشتنی هستند کیک درست کنم و ببرم و هیچ کس از این موضوع اطلاعی نداشت. اما استاد من خواستم بچه ها رو سورپرایز کنم در واقع اونها من رو سورپرایز کردند و برام کیک تولد خیلی خوشگل و بزرگ خریده بودند.
وااااااااااااای خدای من چقدر لحظه زیبایی بود و تا حالا اینطوری سورپرایز نشده بودم ، چون ما مدت زیادی نیست که همدیگر رو می شناسیم ولی من با کار کردن روی خودم و عزتی که خداوند به من داده چنان تو کلاس محبوب همه شدم و همیشه به من میگن تو انرژی مثبت کلاسی و بودن در کنار تو حالمون رو خوب میکنه ، خلاصه خیلی روز خوبی بود و رفت تو خاطرات خیلی خوب همه مون .
استاد این حرف رو که دوستانم به من میزنند ، من بارها بارها از همسرم شنیدم و بهم میگه: بودن در کنار تو ،احساس میکنم به یک انرژی خیلی قوی متصلم و شارژ میشم و کلی نیرو میگیریم و احساسم عالی میشه .
استاد این چیزی که میبینم و می شنوم و لمس میکنم همه همه از لطف و عنایت پروردگارم هست . اون آدم ها و شرایط خوب و چیزهای خوب رو به سمت من هدایت میکنه . من از خودم چیزی ندارم او هستش که به من عزت ، مهربانی و آرامش میده .
مخصوصا از زمانی که شما فایل توحید عملی 10 رو گذاشتید تو سایت من این رو آگاهانه بارها بارها به خودم میگم و احساس میکنم با گفتن این جملات چندین برابر مدارم بالاتر رفته و استاد عزیزم شما کلید در گنج رو دستم دادید و خدایا بی نهایت سپاسگزارم و من چطور میتونم قدردان تو و دستانی که سمت من هدایت میکنی باشم .
استاد احساس میکنم این موقع ها ،سکوت کردن و تو دلت ،گفتن (خدایا شکرت )بهترین کاره، چون واقعا با کلمات نمیشه و اون چنان قدرت ندارند و نمیتونی اون طوری که باید سپاسگزارم باشی. پس باید سکوت کنی و فرکانس های خوب بفرستی ، همین .
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
دوستتون دارم عزیزای دلم
بزودی از نزدیک تو USA میبینمتون
همزمانی ها و هدایتهای شما برای منم یاداور همزمانی ها و هدایتهایم شد
اخیرا این موضوع انقدر از استاد شنیدم که الان منم همین مدل دارم فکر میکنم مثلا بیدار میشم میرم بیرون میگم خب حالا خدا هدایتم کن
یا موضوعی دودل هستم میگم خدا هدایتم کن نشانه من را میزنم و پشتش جواب میاد
یا بیدار میشم میگم ایده ثروت ساز بده و جواب میده
الانکه جملات هر روز تکرار میکنم خودکار ثروت میاد و دستان بی نهایت خداوند که چقدر دل من روشن میشه
مثلا الان یکی از دوستان شروع کرده میره املاک بعد خونه ما هم سپردیم حسم اینه این دوستمون دستی از خدا هست که خونه ما را معامله کنه و پیگیرش هم شده حالا کسیکه اصلا شغلش نبوده همزمان با حابه جایی ما تصمیم گرفته مشغول این شغل هم بشه و اینها نشانه از سوی خداوند برای من که ببینم دستانش چکار برام میکنه
امروز. توی دفترم نوشتم واریزی داشته باشم از صبح پیامها اومده پیج دوم که تاحالا فروش ازش نداشتم یکنفر اومده تعداد عمده میخواد این شخص خدا فرستاده برام، یکی از مراجعینم زنگ زده اصرار دوره خصوصی میخوام اگه این خدا نفرستاده پس چطور زنگ زده، یکنفر هم الان واریز کرد همین الان که دارم مینویسم
من صبح تا الان فقط تنها کاریکه کردم تمریناتم انجام دادم تبلیغ و… صفر و خدا میفرستع هر روز همین مدل
چقدر این روند دوس دارم من ساعتها روی خودم کار میکنم خدا هم برام بقیه کارها را ردیف میکنه
ممنون استاد از این اگاهی نابی که بهم دادین
قبلا من تلاش میکردم یک درصد پیشرفت الان من فقط دارم لذت میبرم صددرصد پیشرفت
و همزمانی های اخیر بی شمارند از وقتی تمرین میکنم پیشنهادات میان میخواستم ورزش کنم خواهرم کلاس ورزشی برام فرستاد و ورزش انلاین شروع کردم من درخواست میدم خدا اجابت میکنه
خدایا شکرت
سلام ب خانواده عزیزم، خدایا هر روز مارو ب صراط مستقیم هدایت کن
یه داستانی ب ذهنم رسید ک خالی از لطف نیست
آموزشی سربازی، آباده شیراز بودم
میان دوره مون 25 ام آبان 1402 روز پنج شنبه بود، چون مسافرتی نرفته بودم این خواسته در من ایجاد شد ک همین جوری ک میام خونه یجای دیدنی رو برم ببینم، چند روز قبلش از بچها میپرسیدم ک میخوام برم یجا رو ببینم مثلا تخت جمشید از کدوم طرف باید برم یکی از بچها گفت از اینجا بری تخت جمشد مسیرش سخته چون با اتوبوس میری، شیراز هم خوبه جاهای قشنگی داره منم ازش تشکر کردم
و اومدنی ب خونه ترمینال شیراز بلیطم رو 6-7 ساعت دیر تر ب خونه گرفتم
اصلن هیچ جای شیراز رو نمیدونستم ، ترس داشتم سرم کلاه بزارن تاکسی ها و باید پاروی ترسم میذاشتم
رو صندلی ها توی ترمینال نشسته بودم بعد از خرید بلیط، یه آقائه جلوم بود دست رو شونش زدم و گفتم من میخوام چند جای دیدنی شیراز رو ببینم چه مکان های زیبایی ب اینجا نزدیکه اونم گفت حافظیه، ارگ کریم خان، حمام و بازار وکیل ، سعدیه
من بین اینا اول رفتم حافظیه توی پیاده رو که به حافظیه نزدیک میشدی یه تعداد زیادی ک چادر زده بودن و با لباس محلیم بودن، وسایلی ک با پوست حیوانات مثه کیف پول، کیف دستی و… درست کرده بودن میفروختن یاحتی آش و خیلی چیزای دیگه انگار یه نمایشگاه بود، جالب اینجاست ک اینا فقط 5 شنبه ها میان همزمان با روزی ک من اونجا بودم. انگار همه ی اینا برای این بود ک من ببینم و لذت ببرم، اینم بعدا فهمیدن( ک اونا فقط پنج شنبه ها میان ) اونایی ک اهل شیراز بودن بهم گفتم خلاصه مطب بعد از تماشای این مردم با لباس محلی و محصولاتشون وارد حافظیه شدم
خدای من چقدر زیبا بود، چقدر فضا روحانی بود
درختان با قدی بلند خودشان را عرضه میکردن، همه جا سبزه سبزه سبز بود ، هر طرف از اون مکان بلند گویی بود ک شعر های حافظ رو آهنگین میخوند و چقدر روحم رو جلا میداد جوری ک نشسته بودم و توی دفترچه ای ک همرام بود از زیبایی ها و حسم خوبم نوشتم توی اون مکان
چه نسیم خنکی ک میوزید چقدر لذت بخش بود، آدم ها ثروتمند، خوشتیپ و شاد بودند، من گوشی ک همراه نبود از دونفر درخواست کردم ک ازم عکس بگیرن و برام بفرستن و قبول کردن خدارو شکر(من هدایت شدم ب همون نفر اولی ک درخواست کردم قبول کرد برای اعتماد بنفس خودم از ینفر دیگم درخواست کردم)
بعد از این رفتم ارگ کریم خان و اونجا دیگه چ جای خفنی بود خدایا شکرت و بعد از اون در مسیر رفتن ب حمام وکیل بودم، برام جدید بود دیدم توی خیابون خواننده میخوند و یکی دیگم گیتار میزد چقدر این حرکت رو دوست داشتم و مردم دورشون حلقه زده بودن خیلی دوس داشتم بعد از اون شروع کردم ادامه مسیر ب حمام وکیل رفتم و کم کم بارون میومد رسیدم ب حمام وکیل ولی بسته بود تا ساعت 5 عصر بازه و بعدش تعطیل یه نماز خوندم و برگشتم پیش خواننده خیابونی باروم هنوز کم بود و کم کم اوج میگرفت ک خواننده خوند بارون اومد و یادم داد تو زورت… خیییییلی خوووووب بوددددد بارون اوج گرفت و خواننده ها وسایلشون رو جمع کردن چون وسایلشون خیس میشد من هنوز محو اون روز روی صندلی هایی ک مال فست فودی بود نشسته بودم و بارون رو تماشا میکردم بارووون هم بیشتر شد تقریبا همه رفتن من عین خیالمم نبود ب خودم اومدم دیدم باید برم
چون ن ساعت داشتم و ن گوشی ک بفهمم چند ساعت تا حرکت اتوبوسم مونده، حرکت ن میدویدم توی پیاده رو ها زیر بارون، اصلا نمیدونستم از کدوم طرف باید برم ترمینال کار اندیش فقط داشتم دو میزدم ولی حالم خیلی خوب بود، هر کی رو میدیدم ساعت و ادرس رو میگرسیدم، دست تکون میدادن ماشین واسه منو برسونه ولی توی اون بارررررون هیچی واینمیستاد
عین حاجر شده بودم یبار توی این خیابون میدویدم ب خودم میگفتم اشتباه اومدم میرفتم توی خیابون دیگه میدویدم و دست تکون میدادم ک ماشینی نگه داره ولی هیچ کسی توقف نمیکرد تاکید میکنم خیلی حالم خوب بود اتوبوس خط واحد رو دیدم دست تکون دادم وایساد خدارو شکرت و منو تا نزدیکی ترمینال رسوند و هیچی هم ازم نگرفت
وخیلی اتفاقات خوبی اون روز برام افتاد چه هدایت های قشنگی مسلما من در فرکانس خوبی بودم ک این اتفاقات برام افتاده فرکانس خوب حال خوب و شادی از اینکه ب خونه بر میگرم در آغوش خانواده، الهی دوره بگردم
بخوام همزمانی ها رو جمع بندی کنم
+ همزمانی رسیدن من و روز 5 شنبه و اومدن افراد با لباس محلی در پیاده رو حافظیه
+ همزمانی رسیدن من و هوای خوب شیراز و اون بارون خوبی ک بارید اون روز
+ هدایت من ب افرادی ک از اونا درخواست کنم ازم عکس بگیرم وقبول کنن(دونفر باهم بودن گفتم میتونین یه عکس ازم بگیرین من گوشیم همرام نیست گفتن 4-5 تا ازت میگیرم، خدارو شکرت)
+ افرادی رو سر راهم قرار داد ک با عشق راهنماییم میکرن مسیر رو بهم میگفتن و…
+ هدایت من اون شب در شیراز و همزمان بودن با خوندن خواننده و زدن گیتاریست، یه جای دیگه دهل میزد و یکی با لباس دلقک میرقصید، یه جای دیگه دونفر سنتور جلوشون بود داشتن جمع میکردن،یه جای دیگه دونفر نی با دف میزدن، یه جای دیگه یکی آهنگ گذاشته بود و یه جور باحالی میرقصید عین ربات من همه ی این ها رو اون شب دیدم
+ خدا اتوبوس خط رو ب کمکم فرستاد
الهی دورت بگردم ک این اتفاقات زیبا رو برام رقم زدی خیلی اتفاق خوب دیگه ک الان یادم نیست فقط اینا توی ذهنم بود و دوباره بهم یاد اوری شد، الهی شکرت، الهی شکرت
خدا هر لحظه داره با بینهایت طریق با ما صحبت میکنه مارو هدایت میکنه کافیه ما بشنویم ما ببینیم ما باور کنیم ما جدی بگیریم هدایت رو
مثه زمانی ک حضرت موسی تسلیم خدا شد، هدایت شد ب حضرت شعیب، زنم بهش دادن، دریا براش باز شد و خیلی اتفاقات دیگه
مثه حضرت یوسف ک برادرانش انداختنش داخل چاه ولی خب هرکسی زندگی خودش رو خلق میکنه با فرکانس ها و باوراش و میدانیم ک چقدر زیبا هدایت شد و شد عزیز مصر
الهی گوش منو شنوا کن ک صدای زیبایت را بشنوم وباور کنم، منو تسلیم خودت کن عین حضرت ابراهیم
خانواده ی خوبم خدا حفظتون کنه و ب بهترین مسیر ها هدایتتون کنه