درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 2 - صفحه 10

439 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    عباس امیدعلی گفته:
    مدت عضویت: 406 روز

    سلامو درود قدمت استاد بزرگ و خوش قلب .

    و خانوم شایسته عزیز…

    استاد انشالا که همیشه سلامت و پایدار باشید که اینهمه آگاهی بما میدین شنیدن قرآن از زبون شما خیلی برام باور پذیر تره،،

    یه جورای تشنم که هر روز اطلاع بیشتری وارد ذهنم بشه دوسداشتم بقیه داستان خدا و حضرت موسی را بگید ببینم آخرش با فرعون چیکار میکنه حیف زمان فایل تموم شد،،،

    استاد من حدود 20 روزه 12 قدمو شروع کردم فعلا قدم اول هستم جلسه 4 روم ،،،

    از خدا خواستم که با شروع این دوره کمک کنه صدها کیلومتر از ذهنیت الانم فاصله بگیرم و برم بالاتر آرزو دارم چندین مدار دها مدار برم بالاتر و از همه لحاظ پیشرفت کنم به کمک الله یکتا ،،و اموزشهای شما استاد بزرگ ،،

    خدارو بی نهایت سپاس که تو اینم مسیرم

    هر چند فکرو خیال به اتفاقای بد گذشته اذیتم میکنه

    روحی

    روانی

    عاطفی

    شغلی

    مالی

    و…..

    از شغلم راضی نیستم به زور میرم سرکار

    با درامد کم و زحمت زیاد

    ولی باید ادامه بدم من به این زودیا نا امید نمیشم میدونم خدا بجبران این چندین سال میتونه تو یکسال همدیگرو دها برابر جبران کنه ،،انشالله،،

    از دوستان اگه کسی از 12 قدم نتیجه گرفته لطفا بگه از نتایجش برام ممنون میشم ،،

    استاد خیلی ممنون از فایلای ارزشمندی که رو سایت میذارید خدا خیرت بده ،،با آرزوی موفقیت برای شما و همه دوستان سایت،،…..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      محمد رضا نعمتی گفته:
      مدت عضویت: 1403 روز

      سلام.به دوست عزیزم امید علی خواستم یه تجربه ای از رشد و نحوه استفاده از دوره ها را بهتون بگم که تجربه شخصی خودم هست.

      با این ذهنیت پیش نرید که زود این جلسه های قدم هارو تموم کنم پشت سرش نتایج بوم بوم میاد این یه اشتباهه که من خودم تو دوازده قدم دچارش شدم و نتیجه هم معلومه نتیجه ای نگرفتم چون فقط فایل هارو می شنیدم عملی در کار نبود…

      در ابتدا از خودتون سوال کنید هدفم از خرید این دوره چیه خودشناسی؟!

      پیدا کردن باک هام؟!

      رشد مالی؟!

      و….

      همه اینا موقعی رخ میده که بزارید مفاهیم هر جلسه تو شما روسوخ کنه البته اینم بگم شاید یکی همین حرف رو اون موقع هم به من می‌گفت شاید متوجه منظورش نمیشدم یه مدت زمان گذشت تا آگاهی ودرکم زیاد شد…

      و کلی تضاد و نتایج افکارم رو دیدم و متوجه عجله و کمال گرایی خودم شدم…

      والان تو دروه شیوه حل مسائل زندگی هستم…

      واصلا برای اتمام فایل ها عجله ای ندارم چون میدونم مطالب و تمرینات باید انجام بشه اونم تعهدی تا نتایج بیاد تو همین 2هفته شروع دوره اونقدر تغییراتم ملموس و درونی بوده که الان به خداوندی خدا قلبم نرم شده آسون شدن برای آسونی ها رو دارم به چشم خودم می بینم در آمد هایی رو دارم تجربه میکنم که خیلی ها شاید باور نکن که چطوری رقم میخوره…

      فقط دوست عزیزم یه خواهش برادرانه تو انجام تمرینات تعهد مرگ یا تغییر رو بذار…

      و اما نکته اصلی به هیچ عنوان در ابتدای کار خودت رو با هیچ بنی بشری مقایسه نکن که سمه…

      من خودم بعضی اوقات تو جمع هایی هستم طرف 8 سال از من کوچیک تره ماشین داره،خونه داره،کسب و کارش به راه هست…

      اگه من محمدرضا ی قبلی بودم تا یه هفته دپ بودم چرا عقب افتادم ونتیجه احساس قربانی شدن که بدترین فرکانس رو داره…

      اینا هم چیزایی بود که خداوند به دلم انداخت بهت بگم و در درجه اول به خودم گوش زد کردم.

      موفق و پیروز باشی…

      انشالله از نتایج و موفقیت هات بشنویم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    محسن خدایار گفته:
    مدت عضویت: 1435 روز

    سلام و عرض احترام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    استاد عزیز این فایل شما رو من دو بار دیشب تا حالا گوش دادم، و واقعا کلام به کلامتون راهکارها و جوابهایی بود که خداوند از زبان شما به سوالهای این چند روز من داد، شاید باورتون نشه ولی من با هر کلامتون داشتم اشک میریختم و انگار خداوند داشت باهام صحبت میکرد، خدا رو سپاسگزارم بابت هدایت هاش و نشانه هاش که از هر طریقی به ما بنده ها منتقل میکنه، استاد عزیز بنظر من شما امام زمان من هستید که انقدر قشنگ پیامهای خداوند رو به من منتقل میکنید، هر بار که به شک میفتم و بی ایمانی میاد سراغم با گوش دادن به فایلهای شما ایمانم قویتر میشه، و مصمم تر در مسیرم قدم بر میدارم.

    اگر خداوند بهم توفیق بده حتما یه کلیپ از خودم و نتایجم براتون ارسال میکنم، که چه شرایط داشتم توی زندگیم و کسب و کارم و شراکتهایی که داشتم و همه وهمه از بی ایمانی و عدم احساس توانایی و لیاقتم بوده و این روزها نیز درگیر حساب و کتاب با شریکم هستم و چقدر خوب صحبتهای شما که مطمئنا از طرف خداوند به زبان شما برای من جاری میشه، به دلم میشینه و آرام میشم و ایمانم روز به روز قویتر میشه، باور کنید که سوالهای حضرت موسی از خداوند زمانی که تمرکزش روی ناخواسته ها بود خیلی شبیه سوالهای توی ذهن من بود که همش از ترس و بی ایمانی بود، و خداوند از زبان شما به من محکم گفت «کلا»

    استاد عزیزم ممنون که هستید و خدا رو هر لحظه سپاسگذارم بابت هدایتم در این مسیر زیبا،

    خدایا سپاسگزارم بابت همراهیت در هر لحظه از زندگیم و کسب و کارم

    خدایا سپاسگزارم بابت انسانهای نازنینی که در زندگیم هستند و همه و همه دستانی از دستان مهربان توهیتند برای یاری رساندن به من.

    خدایا سپاسگزارم بابت آبرو و عزت و اعتباری که به من داده ای

    خدایا سپاسگزارم بابت هدایت هایت برای حل تک تک مسائل زندگیم و کسب و کارم

    وخدای بزرگ و مهربان سپاسگزارم بابت وجود استاد عزیز و همه انسانهای خوب در زندگیم،

    استاد عزیز از صمیم قلبم براتون آرزوی موفقیت سلامتی و آرامش و ثروت فراوان دارم، امیدوارم هرچه که از خدا میخواید بهتون عنایت کنه، خیلی دوستون دارم و عاشقتون هستم،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  3. -
    بی بی زهرا رضوی خوسفی گفته:
    مدت عضویت: 1277 روز

    سلام به استادم و مریم خانم شایسته

    برچسب به خودمون می زنیم و می پذیریم

    #من خوب نیستم در رانندگی(ترمز)

    #حتما روش درستی بلد نبودم برای یادگیری(منطق برای ذهن)

    #خداوند آدم هایی رو میاره برا مون

    #ما باری بر دوش شما نمی گذاریم که از عهده اش بر نیایم

    #بروید با نشانه های ما بدون تردید و شک ما باشما هستیم و شنونده هستیم و حواسمون به تو هست

    تو هدف خداوند با تو هست و کمک ات می کنه و علیم هست و با تو هست

    # خداوند با من هست و کارها رو برام انجام میده

    #باور و ایمان و یقین باید اول باشه بعد حرکت

    #خداوند ما رو هدایت و کمک می کنه باید باور داشته باشیم

    #باید ببینیم جهان چه جوری داره عمل میکنه

    #خداوند سیستمی عمل می کند

    #هیچ کس هیچ قدرتی نیست غیر از رب

    # درخواست کرده به خودش برچسب نزده

    خدایا توانایی هام بیشتر کن

    خدایا کمکم کن در آرامشم تصمیم بگیرم

    خدایا منو هدایت کن

    امکاناتی که تو مسیر باید باشه به من بده

    کار رو برای من آسان کن

    همه چیز برای من راحت راحت باید انجام بشود

    خدایا مسیر و کار را بر من آسان کن

    خدایا کار را بر من آسان کن

    ترمز =اگر کار برای من آسان باشه ارزشی نداره

    ما تو ذهن مون کارها رو سخت می کنند

    ترمز =باید زجر بکشیم تا ثواب ببریم

    #به جای تمرکز رو ایرادات و نقاط ضعف تمرکز روی خواسته هست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  4. -
    ساره خالقی گفته:
    مدت عضویت: 2149 روز

    سلام استاد جان.

    دیشب دیر وقت این فایل رو دیدم خیلی دلم میخواست بیام بنویسم و ازتون تشکر کنم.

    داشتم به خواهرم میگفتم چرا تا حالا هیچ کس اینجوری به قران نگاه نکرده بود، انقدر موشکافانه، انقدر دقیق، انقدر قشنگ ک کلمه به کلمه اش یه اگاهیه نابه، حالا میفهمم میگفتن قران کتاب هدایت انسانهاست یعنی چی

    منم جز اون اشخاصی بودم ک چندین بار قران و فقط از رو میخوند، فکر میکردم چقدر دارم ثواب میکنم. بعد به یه سری ایه ها رسیدم دیدم تو قران خیلی تکرار میشن اما بازم درک نکردم. نشستم معنی خوندم به سوره ها ک نگاه میکردم میگفتم خب اینا تکراریه صدبار داستان حضرت موسی رو تو مدرسه شنیدم، داستان پیامبر و.. میدونم دیگ، با خودم میگفتم چرا چیز جدیدی نمیبینم، اینارو زمانی ک دبیرستانی بودم از خودم میپرسیدم، تا اینک کلا گذاشتم کنار، میگفتم قران همینی هست ک همه میگن همین داستانهای تکراری،

    بعد سالها گذشت با شما اشنا شدم، ایه های حزن و شنیدم ایه های توحید، و… اصلا هوش از سرم پرید خیلی خوشحال شدم اخ جون یچیز جدید، ولی نمیدونستم شما به قران یجوری نگاه کردین و حرف میزنید ک الان آیه به آیه اش برام نو و جدیده،

    من تازه دوره 12 قدم و تهیه کردم قدم اول ک تموم شد گفتم برم مثل استاد قران و بخونم، همین سوره طه رو انتخاب کردم ولی بازم این مدلی به داستان حضرت موسی دقت نکردم. یچیز دیگ بگم از ندونستن های ما، یادمه دانشجو ک بودم حتی الانم هست، میگفتن اگ سوره مریم و 40 بار بخونی ازدواج میکنی اگ 7 روز پشت سر هم سوره طه رو بخونی فلان میشه، یعنی کل دید مردم از قران همین از رو خوندنه.

    الان خنده ام میگیره، الان میگم همه چی باوره، همه چی فرکانسه، قران و باید این مدلی خوند، اصلا پروژه گذاشتم بعد 12 قدم قران و یجور متفاوت ببینم و بخونم، حتی این مسیر هم تکاملیه شاید من دفعه اول نتونم انقدر هدایتی بودن این کتاب و درک کنم اما مطمعنم دفعات بعدی به مراتب بهتر میشم.

    بابت این فایل ارزشمند از شما سپاسگزارم و دوست داریم باز هم ادامه پیدا کنه من هم یکی دیگ از مشتاقان این مسیرم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    زهرا فلاحتی گفته:
    مدت عضویت: 747 روز

    سلام به خانواده عزیزم

    در حالی این فایل زیبا رو گوش کردم که داشتم زیر بارون قدم میزدم و چقدددر خداروشکر کردم بخاطر این نعمت ها ،،در حالیکه زیر بارون داشتم لذت می‌بردم استاد عباسمنش هم داشت به من درس توحید می‌داد مگه ترکیب از این زیباتر هم هست

    بارها خدارو شکر کردم بخاطر گوشیم، اینترنت، بخاطر اینکه دهه شصتی هستم ، بخاطر اینکه زبانم فارسی هست ،بخاطر این فراغ بال ، و هزاران نعمت دیگه،چون همه اینها دست به دست هم دادن تا من بتونم نوش جان کنم این کلام زیبای استاد رو

    به لطف فایلهای دانلودی و دوره های استاد من هم تا حدودی قرآن رو مثل استاد عباسمنش متوجه میشم قبلا وقتی قرآن میخوندم و به سوره طه ، قصص، شعرا و..سوره هایی که قصه موسی ، ابراهیم و یونس …تکرار شده بود خیلی بی انگیزه میشدم برای قرآن خوندن ،میگفتم خوب که چی درک من همین چند جمله بود ،موسی معجزه داشت رفت پیش فرعون و عصا اژدها شد اونا فرار کردن و رود نیل براشون باز شد و رد شدن و فرعون هم غرق شد ،،،خوب من چکار کنم، من که الان نه فرعونی هست چون هیچکس رو ندیدم بگه من خدا هستم ،،نه پیامبرم که معجزه بتونم بکنم خوب اینا چه ربطی به من داره ؟اگه برای جواب سوالم لای قرآن رو باز میکردم و این سوره ها میومد می‌بستم و دوباره باز میکردم

    ولی از موقعی که قوانین رو یاد گرفتم سوره طه شده برام زیباترین سوره قرآن ،به لطف خدا من هم این آگاهی‌ها رو از قصه موسی کشیدم بیرون البته نه با این دقت و ظرافت استاد

    و اما دریافت های من از این چند آیه

    *سوره شعرا

    آیه 12 حتی موسی هم برای شروع رسالتش ترس داشت پس کمال‌گرا نباشیم

    آیه 13 موسی ترس خودش را واضح کرد که از چه چیز می‌ترسد و بعد راه حل به او الهام شد آیا از مقام فرعون می‌ترسید یا از اینکه حرفهایش فراموشش شود یا …مشکل خودمان را بدانیم و بصورت جزئی این مشکل را باز کنیم تا بتوانیم راه حل را بهتر پیدا کنیم نقاط ضعف راپیدا کنیم ولی هرگز از زیر بار مسئولیت شانه خالی نکنیم

    *آیه 14 ترس بعدی موسی بخاطر قتلی بود که انجام داده بود و به او الهام شد که این را به من بسپر من با شما هستم(ما دو نوع خواسته داریم خواسته ای که میتونیم براش راه حل عملی داشته باشیم و خواسته ای که راه حل نداریم و این نوع خواسته رو به خدا میگیم خودت درستش کن و رها میکنیم)

    *آیه 15 در مسیر رسالت 1 نترس 2 به نشانه ها توجه کن3باور کن که خدا با تو هست و او گفتگوهای درونت را می‌شنود

    *آیه 18 فرعون سعی کرد عذاب وجدان به موسی بدهد منت گذاشتن از ویژگی‌های مستکبران هست اولیای خدا نمک گیر نمی‌شوند و محیط و جامعه در آنها اثر نمیگذارد

    *آیه 20 کسی که عزت نفس داشته باشد و از گناهان گذشته اش توبه کرده باشد هرگز از اعتراف به گناهان گذشته ابایی ندارد

    سوره طه

    *آیه 22 در قرآن کلمه معجزه وجود ندارد و آن معجزه ای که در ذهن ما هست در همه جای قرآن با کلمه(آیه)اومده در قرآن 26 بار ریشه های کلمه معجزه اومده و همه جا معنای ناتوانی میده

    موسی باید با این نشانه یا اصطلاحا معجزات باورش کاملا تقویت شه و قلبش آروم شه تا با اعتماد بنفس کامل جلو موسی ظاهر شود

    *آیه 23 جهان در حال گسترش هست و هر روز نشانه های بزرگتری به ما نشان داده خواهد شد

    *آیه 26 به جای فرار از تضاد و مساله ،امکانات و مقدمات را از خدا بخواهیم مربی باید سعه صبر و حوصله داشته باشد

    *آیه 30 ما به یک همدم و دوست نیاز داریم که همراه او خدا را ستایش کنیم و از نشانه های خدا با او سخن بگوییم کمک خواستن از مردم اصلا منافاتی با توحید ندارد

    *آیه 32 نظر استاد اینه که هرگز شریک نگیریم ،،به عنوان کارمند ما باشه ولی شریک ما نباشه و من فکر می‌کنم موسی در آیات 93 و 94 طه چوب شراکتش رو هم خورد اونجایی که قومش رو 40 روز گذاشت و تکیه کرد به شریکش هارون

    *آیه 36 موسی 10 تا آرزو کرد خدا گفت همه را برایت برآورده میکنم (طبق آموخته های دوره ثروت 2 وقتی کسی را به مقامی منصوب میکنید ابزار کار و خواسته های منطقی او را هم فراهم کنید)

    *آیه 37 موسی برای قوت قلب و ایمان بیشتر و غلبه بر نجوای شیطان مرتب اتفاقات خوب زندگیش رو از بچگی تا حالا برای خودش یادآوری میکنه نعمتهای الهی از باب امتنان هست. نه استحقاق

    *آیه 39 عدو شود سب خیر اگر خدا خواهد

    *آیه 44 خدا اول میگه فرعون طغیان کرده و بعد میگه حتی با او که طغیان کرده با آرامی و نرمی سخن بگو

    *آیه 45 پس پیامبران هم انسانهای متفاوتی نبودند که از موقعیت جدید نترسند ترسیدن طبیعی هست ولی باید تلاش کنیم که به خودمان امید دهیم و سناریو نویسی مثبت داشته باشیم

    این بود دریافت های من از این چند آیه سوره طه و شعرا

    من تمام قرآن رو به این شکل میخونم با قوانین و درسهایی که از استاد یاد گرفتم و قرآنم رو دادم سیمی کردن و مابین هر صفحه یک برگه سفید گذاشتم و این برگه ها پر شده از درک من درمورد این آیات و مطابقت با قوانین

    استاد عزیز و خانم شایسته گرامی بی نهایت ازتون سپاسگزارم واقعا نمیدونم اگر من این قوانین رو یاد نگرفته بودم سرنوشت الانم چی بود ،،،قلب آرامم را سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    شاداب شجاعی گفته:
    مدت عضویت: 1582 روز

    سلام استاد قشنگم که هر بار لبخندت ملیح تر و دلنشین تر میشه.

    محمدامین هستم با اکانت همسرم کامنت میگذارم.

    استاد بعد از کلی کلنجار با نجوای ذهنی که نمیخواد کامنت بگذاری و این حرفا قبلا هم زدی بیخیالش و …

    اومدم کامنت بنویسم تا ایمانم قوی بشه و انشالله برا بقیه هم مفید باشه.

    استاد چقدر شما کلام خدا رو برای ما میفرستید به زیبایی!!!

    من اگه بخوام به طور خلاصه بگم، از پارسال همین موقع ها شروع کردم به طور لیزری کار کردن روی خودم رو،

    یعنی رسیده بودم به ته خط دیگه، انقدر کتک نوش جان کرده بودم که دیگه نایی نداشتم برای ادامه دادن و گفتم خدایا “من اگه چند ماهه پیش فکر کردم که خودم میتونم زندگیمو پیش ببرم و گفتم خدا نیست و خدا همون ذهن آدمه و این اراجیفی که شنیده بودم از بقیه” ، من بیجا کردم، من اشتباه کردم، و ببین خدای بزرگ، کمرم داره میشکنه زیره این فشار، من دارم له میشم از این فشار عاجز بودن، اگه هستی و میشنوی و میبینی منو برسم به دادم، دستمو بگیر که اصلا هیچ رمقی برام نمونده.

    به طور خلاصه اوضاع زندگی من اینجوری بود پارسال،

    پار درهوا بودم از لحاظ وضعیت دانشگاه و ویزا و ادامه تحصیلم (مهاجرت تحصیلی کردم بعد از چندین سال و مهاجرت همراه بود با شروع زندگی مشترکمون)

    دوستای بسیار داغونی داشتیم، یعنی من بخاطر اون مداری که توش بودم اصلا از رفتار و برخورد ها و واکنش های دوستام راضی نبودم و یه حس خیلی گندی بود خلاصه. آدمایی که من خودم بهشون اجازه داده بودم حتی برای زندگی من تصمیم بگیرن و دیگه از همین جنس موضوعات که خیلی آسیب زننده بود.

    وضعیت ارتباط عاطفیم اصلا خوب نبود با همسرم و یجورایی داشت هر روز بدتر میشد از جنبه های مختلف

    درآمدم خیلی کم بود

    خونمون یه سوییت کوچیک بود

    کارمو اصلا دوست نداشتم بیزار بودم ازش بخاطر باورهای غلطی که داشتم (با دلیوری غذا شروع کرده بودم ولی بخاطر باورهای بسیار محدود کنندم هرکاری میکردم نمیشد شغلمو عوض کنم و احساس خیلی بدی هم داشتم از اون شغل چون احساس لیاقته گره خورده بود به عوامل بیرونی )

    ازلحاظ روحی و ذهنی هم که دیگه نگم براتون ، یک جنگ تمام عیار و یه نفرت شدید و نارضایتی عمیقی از خودم داشتم و اصلا متوجهش نبودم، اصلا و ابدا نمیفهمیدم چخبره توی ذهن من! انگار سر سوزنی به خودم اعتماد نداشتم که میشه آقا شرایطو بهتر کرد

    از لحاظ حساب کردن روی بقیه هم که واقعا مشرک خالص بودم و توی همون دوران سخت خیلی راحت خدارو هم فراموش کردم

    یعنی یکم که ترس هام زد بالا و باورهای محدودم قوی شدن توی ذهنم در شرایط نامناسب، خیلی راحت گفتم بابا خدا چیه خدا کجاست و حتی ارتباطم با سایت هم قطع شد. منی که تا اون روز از خداوند هزاران هزار بار به طور واضح نتیجه گرفته بودم.

    خلاصه کلام شرایط من از هر نظر بخواید بد بود و رسیدم به نقطه ای که دیگه انگار گفتم اوکی اوکی خدایا من بیدار میشم هر چی تو بگی ، طبق حرفی که توی فایل قبلی زدید که خدا اولش خیلی آروم و مهربون میگه بنده من پاشو بعدش هربار جدی تر برخورد میکنه و درنهایت میاد سیمان بتنی تو سرت خورد میکنه تا بیدارشی. و تصمیم با توئه که یا بیدار شی و قوی بشی و حرکت کنی یا بمیری، انتخاب کن.

    یعنی خداشاهده من تو همون مرز بودم، قبلا نوشته بودم که انقدر فشار روم زیاد بود که از خدا طلب مرگ میکردم که آقا دیگه هیچ کاریش نمیشه کرد، یعنی انقدر توی ذهنم امید از بین رفته بود که رسما و عملا پذیرفته بودم که ببین :

    این حد از داغون بودنه اوضاع شک نکن که غیرقابل تغییره.

    از این شرایط رسیدم به تسلیم بودن، بخاطر نتایجی که قبلا از سایت گرفته بودم، یهو یه حسی بهم گفت فایل مصاحبه با دوستان قسمت 37 “رزای عزیز” رو ببین، و اونجا دیگه شروع شد

    بعد هدایت شدم به قانون آفرینش چندماه گوشش کردم فقط بخش 1 و2 رو

    بعدش دوره لیاقت اومد که من با جلسه 2 امیدم یواش یواش داشت برمیگشت که آقا این مسائل طبیعیه همه باهاش درگیرن ، نجواها برای همه آدماست.

    بعد دیگه شرایط یکذره یکذره یکذره یکذره تغییر کرد.

    و من بارها بارها بارها بارها ناامید میشدم ولی خدای (اصلا نمیتونم صفتی بهش بدم که جوابگوی احساس الان من باشه) خدای خفن به طرق مختلف امید رو توی ذهنم می آورد و به پاهام جون میداد برای ادامه دادن.

    بارها ناامید میشدم بعد یهو یه کامنتی میخوندم که حرف از تکامل بود.

    بعد بهم میگفت محمدامین، تکامل قدم به قدم.

    شرایط وحشتناک بود، و یه مدت با روانشناس صحبت کردم و شرایط رو بدتر هم کرد و بعدش فهمیدم به این حالت من میگن افسردگی، به این درگیریه دائمی تو ذهن که یه لحظه رهات نمیکنه و مدام داره آزارت میده میگن افسردگی

    یعنی انقدر شرک و بی ایمانی و ترس و نجوا درونم بود که داشت منو ناابود میکرد

    مطمئنم این حد از احساس بد رو فقط دوستانی که تجربه کردن میتونن درک کنن که اون فشار ذهنی چه بلایی سره آدم میاره

    منی که به آرزوم رسیده بودم و به شهر رویاهام مهاجرت کرده بودم چطور ممکنه بعد از 5 ماه به این حالت برسم و اصلا بیزار بشم از این شهر .

    بعد از گذشت این یکسال من به شرایط بسیار رویایی رسیدم و اصلا هرموقع میشینم شکرگذاری میکنم فقط اشک میریزم که خدایا تو با من چیکار کردی؟

    خدایا چی شد؟ آخه چطوری تو میتونی هزارتا چیزو با هم هماهنگ کنی تا من به خواستم برسم، تازه به صدبرابر بهتر از خواستم برسم.

    خدایا تو چه قدرتی داری اخه؟

    خونمون از یه سوییت کوچیک تو یه محله ساده رسید به یه یونیت 2 خوابه مستر توی یه محله خیلی عالی و یه ویوی رویایی تو یک آپارتمان خیلی عالی.

    شغلم عوض شد و با کارکردن روی خودم حتی مکان شغلمم هربار عوض میشد و جدیدا کلا دوباره شغلم عوض شد و بهتر شد برای بار سوم.

    بحث دانشگاهم کامل اوکی شد و تونستم به خواسته مدنظرم برسم در بهترین زمان ممکن و حتی هزینه دانشگاه هم که مبلغ خیلی زیادی بود باز به لطف خدا جور شد، اینم بگم این کاری که من کردم از نظر بقیه کلا ریسکه و نباید دست به این کار زد ولی من گفتم انجامش میدم و خدا قدرتشو داد.

    ارتباط عاطفیم با همسرم فوق العاده شده

    با اون دوستای سابقمون قطع ارتباط کردیم، ارتباطی که به شدت عمیق شده بود خیلی زود با تغییرمدار من قطع شد و بعد از چندماه با یه زوج خیلی خیلی خیلی مهربون و فوق العاده دوست شدیم که این موضوع خیلی به خانمم کمک کرد چون برعکس من اون خیلی دوست داشت یه دوستی باشه باهاش بریم بیرون و من خداروهزاربار شکر میکنم که این اتفاق رخ داد.

    وسایل و امکانات توی خونمون و قدرت خریدمون و پس اندازمون و نعمت های توی خونمون اصلا نمیتونم بگم در چه حد زیاد شده برای من و همسرم که تازه مهاجرت دانشجویی کردیم و تو عمرمون کار نکرده بودیم قبل مهاجرت بی نهایت عالیه و داره هر روز بهترم میشه. یادمه یبار پارسال رفته بودیم خرید بین خرید چند قلم جنس مونده بودیم کدومو بخریم که پولمون برسه ولی الان میریم خیلی خیلی راحت و کامل خرید میکنیم.

    از لحاظ اعتماد به نفس و شجاعت و اون احساس لیاقتی که پیدا کردم واقعا نمیدونم چی بگم، امروز فهمیدم یه احساس خیلی خوبی که درونم ایجاد شده و من بهش دقت نکردم اینه که جدیدا هر موضوعی پبش میاد من دیگه اصلا به فرار و تسلیم شدن و … فکر نمیکنم و فقط دنبال راه حلم که شرایطو بهتر کنم و از پس اون چالش بربیام و یک دنیا لذت بردم از این ویژگی و شخصیتی که درونم ایجاد شده.

    از لحاظ ایمان به رب، قدرتی که همه چیزو خلق کرده میتونم بگم به مراتب بهتر شدم، و اصلا این موضوع انتهایی نداره به قول استاد و انسان میتونه همیشه بهتر بشه.

    از لحاظ درک و آگاهی هایی که توی ذهنم ایجاد شدن و رفتن توی ناخوداگاهم نمیدونم چی بگم، به حدی آرامش دهنده هستن که هر موضوعی و چالش و نگرانی ای رو توی خودشون حل میکنن و هر روز داره اون احساس بد من کمرنگ میشه.

    پروژه دانشگاهم که شروع شد اصلا انگار همه چیز صدلول بهترشد و من انگیزه و شور و شوقی که درونم مرده بود برگشت و اون آدمی که واقعا سرسوزنی به هیچ چیزی امید نداشت به زندگی به یه آدمی تبدیل شده که هیجان داره برای زندگیش.

    و صدها مورد دیگه،

    اعتبارهمه ی اینها مطلقا میرسه به الله و همشون لطف و رحمت خدای من هستن، خدایی که از همون بچگی هوای منو داشته و …و فقط من گفتم تو بگو من چیکار کنم همون کارو میکنم و دیگه جهاد اکبری به راه انداختم برای تغییرباورهام وشخصیتم که بیا و ببین… :)

    همیشه به خودم میگم، ببین پارسال فقط چندماه مغرور شدی و فکر کردی خودتی که داری کارهارو انجام میدی و نتیجش هم دیدی، آنچنان زندگی سخت شده بود که اصلا غیرقابل تصور بود، آنچنان همه چیز گره کور خورده بود که غ فایل تصور بود برام و نمیدونستم از کجا دارم ضربه میخورم تازه تا اینکه رسید به نقطه تسلیم شدن.

    همه ی این ها رو گفتم که به یک موضوع مهم اشاره کنم.

    خدا به شدت، به یه حد غیرقابل باوری هوای ماهارو داره، واقعا زبان و کلام انسان خیلی ضعیفه برای بیان این قدرت ، و یک موضوع خیلی واضحی که منو مطمئن تر میکنه اینه که فایل های استاد به شدت سر موقع مناسب میان روی سایت و هر فایلی یک نکته خیلی مرتبط با شرایط من داره و خیلی با دقت باهات حرف میزنه و خیلی با وضوح تازه، فقط به شرطی که با وضوح ازش بپرسی

    مثلا توی بحث شرک و ایمان منی که انقدررررررررررررررر از خدا درخواست کردم و نتیجه گرفتم باز گاهی نجوا میاد و میگه اگه اون موضوع نشه چی، بهش میگم بابا فلان موضوع رو دیدی اوکی شد؟ میخوای بشینم برات لیست کنم هزارتا اتفاق با هم هماهنگ شد تا من برسم به این خواسته . بپذیر که خدا هست و داره کارهای منو میکنه.

    و قشنگ برام واضح شده، هرجا ترسیدم و گفتم برم یه کاری رو خودم بکنم همه چی خراب شده، و به این الگو رسیدم که اگه من آرامش داشته باشم و سره جام بشینم، خدا خودش کارهارو خیلی شیک به نتیجه عالی میرسونه.

    داشتم اینو میگفتم که:

    منی که انقدر نتیجه گرفتم گاهی یکم جلوی نجوای ذهنم کم میارم و یه کوچولو ناآگاهانه شرک میورزم، و احساسم بد میشه، و موضوعی که هست بعدش شروع به خودخوری میکنم و عذاب وجدان میگیرم و احساس میکنم دارم در حق خدا نامردی میکنم که میگه ببین انقدر بهش بخشیدیم بدون منت باز میره سراغ بقیه که تازه برای اجابت درخواستش کلی منت هم سرش میگذارن. حالا درسته که سعی میکنم خیلی زیاد آمرزنده بودن خدا و بخشندگیش رو به یاد بیارم و بیاد بیارم با یک سیستم دقیق من طرفم نه یه انسان دارای احساس و قدرت و نزارم این احساس موندگار بشه ولی باز هست و همش با خودم میگم بابا سخت نگیر انقدر به خودت، خدا میدونه داری روی خودت کار میکنی و میبینه و همه چی تکاملی بهتر میشه آروم باش، و این آیه میاد توی ذهنم که ، خداوند بر بندگان خود سخت گیر نیست.

    این موضوع چند شب پیش توی ذهنم بود و کلا یه مدته درگیرشم که قشنگ استاد اومد یه فایل گذاشت و خیلی واضح گفت انقدر کمالگرایانه نگاه نکنید،

    حضرت موسی و ابراهیم هم شک میکنند ، همه ما یه چیزی بین صفر و یک هستیم و انقدر به خودتون سخت نگیرید.

    دقیقا اون لحظه که این بخشو شنیدم گفتم عععععععع این جواب منه، ببین محمدامین چقدر خدا حواسش هست بهت و از طریق یکی از بهترین بندگانش داره بهت میگه بنده ی من، ما به قلب و سینه تو آگاهیم خیالت نباشه.

    ممنون از اینکه کامنتمو خوندید استاد عزیزم. خیلی مخلصیم :) (همه نتایج من از آموزش های شما به دست اومده)

    انشالله هممون آخر و عاقبتمون بخیر باشه

    درپناه خدا باشید همگی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 102 رای:
    • -
      شهرزاد گفته:
      مدت عضویت: 2177 روز

      سلام علیکم به خانواده محترم شجاعی و عرض ادب :)

      محمدامین جان اولا که شما و همسرتون چقدر قشنگین :) عکستون رو دیدم کِیف کردم، انشالله خدا حفظتون کنه و رابطتون روز به روز زیباتر بشه :)

      بعدم اولش گفتی ذهنم گفته نمیخواد کامنت بنویسی و قبلا اینا رو گفتی و این صحبتها… خواستم بگم چه خوب شد نوشتی چون من متاسفانه نوشته های قبلیت رو ندیده بودم ولی این کامنتت رو خوندم وکلی کِیف کردم، قطعا بچه های دیگه هم همینطور.

      من وقتی میبینم یکی از بچه ها از تضادهایی که براش پیش اومده نوشته، اول میرم آخر کامنت رو نگاه میکنم ببینم عاقبت به خیر شده یا نه :)) اگه دیدم عاقبت به خیر شده برمیگردم از اول با دقت میخونم :)) تحمل ندارم تضادها رو بخونم بعد ببینم پایانش مثل فیلمهای اصغر فرهادی بازه :)) البته خیلی خوبه که حتی تو شرایطی که هنوز توی تضاد هستیم هم ازش بنویسیم چون خیلی وقتها حین نوشتن ممکنه مسئله برای خودمون روشنتر بشه و راه حلش بهمون الهام بشه ولی من روحیه م حساسه دوست دارم فقط اونایی که حل شده تموم شده رو بخونم :))

      کامنت شما رو هم اول آخرش رو نگاه کردم دیدم خب خدا رو شکر مثل اینکه پایانش خوشه بعد برگشتم کلمه به کلمه خوندم :)

      اون فایل گفتگو با دوستان توی کلاب هاوس صحبتهای خانم رُزای عزیز رو که میگی، من سی بار بیشتر گوش دادم بس که جذاب و آموزنده و پر از آگاهیه با صدای آرامش بخش خودِ رُزای عزیز. و چقدر با جزییات هر تضادی که آدم ممکنه توی مهاجرت باهاش مواجه بشه رو گفته بود و بعدم هدایتِ اعجاب انگیزِ الله که اصلا مو رو به تن سیخ میکرد و من خودم چند بار چشمام اشکی شد …

      مهاجرت واقعا کار آسونی نیست و من هروقت میبینم یکی از بچه های سایت مهاجرت کرده و تونسته شرایط رو هندل کنه، از ته دل تحسینش میکنم… و شمام که اصلا ترکوندید با این همه نتایج عالی…

      خیلی زیبا و گیرا نوشتی اول از شرایط نامطلوبی که داشتی و بعد نعمتهایی که دریافت کردین.

      خواستم تشکر کنم از کامنت زیبات و انشالله روز به روز موفقتر باشین با همسر قشنگتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 62 رای:
      • -
        شاداب شجاعی گفته:
        مدت عضویت: 1582 روز

        سلام شهرزاد عزیز،

        محمد امینم و …

        ممنونم بابت کامنت قشنگت و همچنین ممنونم بابت لطفی که به ما داشتی،

        البته که شما هم خیلی زیبا هستید، همونطور که کامنت های خیلی زیبایی مینویسی تو سایت و من خیلی اوقات اونارو میخونم و لذت میبرم :)

        خواستم تایید کنم حرفت رو و بگم مهاجرت یه ورژن جدید و هیولا از آدم میسازه و من به شدت از این مسیری که طی شد خیلی خیلی خیلی راضی ام، با اینکه اون دوران تاریک ترین و نازیباترین شب ها و روزهای زندگیم بود، ولی به قول استاد آدم اون موقع میشینه فکر میکنه، و من صبح تا شب فکر میکردم به همه چیز و برای این ذهنی که افسارش از دستم در رفته بود دلیل و منطق می آوردم که آروم بشه (البته اوایل که اصلا نمیفهمیدم دارم اینکارو میکنم ولی این منطق ها داشت از طریق فایل های استاد به ذهنم داده میشد و همین کار بعد از 6 ماه یکم ذهنمو آروم کرد).

        فایل رزا یکی از بهترین فایل های سایت استاده و من هم مثل شما حداقل 30 بار گوشش کردم، البته که من هر فایلی رو +30 بار حداقل گوش میکنم و اصلا عادتم شده تکرار فایل ها به تعداد خیلی خیلی خیلی خیلی زیاد، چون با خودم میگم ببین چی ازاین مهم تره واسه آدم؟ اصل چیه تو زندگی آدم؟ همینا اصلا دیگه.

        یه چیزی الان یادم اومد خیلی دوست دارم بهش اشاره کنم :)

        یادمه چند وقت پیشا یه کامنت ازتون خوندم، یادم نیست چه فایلی بود، ولی اونجایی بود که گفتید از یه بنده خدایی(پسر یه شخصی که توی حوزه کاری تون به تازگی کارش رو شروع کرده بوده و شما هم بهش اعتماد کردید) بار و جنس مورد نیاز میخرید و بعدش اون مسائل مالی و بدقولی به گیرنده پیش میاد.

        خواستم بگم بابا خیلی جای تحسین دارید شما،

        اصلا من در حین خوندن کامنت گفتم عجب دل و جرات و در واقع چه ایمانی میخواد این کارها، این همه پول و این حجم از استرس(استرسی که بدون داشتن باورهای توحیدی میتونه افراد رو راحت به مرز سکته برسونه) که حالا اصلا بحث پولش جدا، بحث اعتبار کاری که هست، خواستم تبریک بگم بهتون و اینکه انشالله هر روز موفق تر باشید تو همه بخش های زندگیتون.

        درپناه خدا

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
    • -
      علی بهره ور گفته:
      مدت عضویت: 3230 روز

      سلام به محمد امین عزیز و خانم شجاعی

      اولش بگم که چی شد هدایت شدم به کامنت شما

      کامنت های خانم شهرزاد برام‌ایمیل میشه امروز که ایمیل ها رو نگا میکردم دیدم تو یکی از ایمیل هام پاسخ خانم شهرزاد هست تعجب کردم گفتم این چه مطلبی میتونه برام داشته باشه

      که اومدم کامنت شمارو خوندم و فهمیدم من هم دچار یک چنین موردی شدم و اون هم اینکه خدارو بر اثر یک اتفاقی ایمانم بهش کم تر شده و هر چی هست روی خودم حساب باز میکنم و چیزهایی که یاد گرفتم و نتیجه اش چی شده نتیجه اش سختی در کارها شده.استرس شده.روابط متزلزل شده.

      دوری از خداوند شده.تا اینکه چند روزی بود به این نتیجه رسیده بودم که بابا تو خدا رو کمتر باور میکنی مثل قبل نیستی این کلنجار رو باخودم داشتم تا اینکه این کامنت زیبای شما حجت رو بر من تمام کرد و نشونه ای واضحی برام شد‌

      ممنونم ازت محمد امین ازت سپاسگزارم بابت کامنتی که نوشتی..به همسرتون هم سلام گرم برسونید

      در پناه الله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        شاداب شجاعی گفته:
        مدت عضویت: 1582 روز

        سلام علی عزیز،

        ممنون از لطف شما،

        آره واقعا، هر چی هست و نیست همش خلاصه میشه توی توحید.

        یعنی توحید خودش به تنهایی همه چیزه، واقعا همه چیزه، خوشبحال کسی که به این درک برسه.

        امیدوارم هممون توی ساختن باورهای توحیدی مون هر روز بهتر عمل کنیم و هر روز این بخش مهم زندگیمون قوی و قوی تر بشه.

        درپناه خدا باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    ریحانه گفته:
    مدت عضویت: 2050 روز

    به نام خدایی که هر خیری از اوست

    به نام خدایی که پرسیدنش(توحید) همان راه مستقیم و راه اسانی هاست به سمت نعمت ها

    که هر چقدر موفق تر در هر زمینه باشی یعنی در ان زمینه موحد تری و کمتر مشرکی و درنتیجه محبوب خداوندی

    من یادم میاد 3 سال پیش بعد از یه اتفاق واقعا ناخوشایند توی مدت کوتاهیی همه چیز برام عالی شد با کار کردن بیشتر روی خودم و خیلی جاها نرفتن و خیلی چیزارو ندیدن ووو منم طبق همون الگو از تابستون 1402 بعد از یه اتفاق ناخوشایند دیکه شروع کردم به بهتر کردن شرایطم البته 6 ماه طول کشید تا من دوباره وارد مداری از توحید که این سایت و اگاهی ها توش قرار دارند بشم اما از عید امسال واقعا خیلی تمرکزی روی خودم کار کردم از تمرین اگهی بازرگانی و تنهایی بیرون رفتن و انجام تصمیات کوچک و عمل در جهت الهامات و کنترل ذهن تو شرایطی به قول شاعر سیل غم از هر طرف لشکر میکشید اما نتیجه ای که 3 سال قبل توی مدت کوتاه تر کرفته بودم رو هنوز که هنوزه نگرفتم و هی میگفتم خدایا مشکل کجاست یه عااااالمه ریز باورم پیدا کرده بودم و برای خودم تمثیل ساخته بودم که ببین عدم لیاقت ریشه اس بعد کمالگرایی و وابستگی و احساس گناه ووو تنه های اونن بعد حسادت و مقایسه مثلا شاخه ان و ووو وهی خودمو اروم میکردم که زمان میبره داری روی اینا کار میکنی از اونورم به صورت دوره ای الهامی درمورد فقط روی خدا باید حساب کنی و تو توی این موردا و سه سری موارد دیگه شرک داشتی و حساب نکردی و و می امد

    منم هی با خودم صحبت میکردم ولی اصل کارو گذاشته بودم مثلا روی رفع کمالگرایی و وابستگی و احساس گناه و ووو

    تا اینکه همون کار کردنا روی این باورا کم کم تکامل منو پر کرد و من دوباره به بحث روی هیچ کسی حساب نکن و توحید و باور خودمون خالق کل زندگیمون بدونیم(‌ ارتباطی که استاد چقدددد قشنگ با توحید دادن) هدایت شدم

    خیلی جالبه که من از دوره کشف به دوره توحید عمل هدایت شدم در پاسخ به این خواستم که چرااااا انقد کنده روند چرا برای من اینجوری نمیشه که یه ترمزو بردارم سریع نتیجه شو ببینم چرا 3 سال پیش انقد سریع ورق برگشت الان یکسااال که تغییر خاصی رخ نداده با این که هم واقعا میخوام هم دارم تلاش میکنم

    جواب توحید بود که من براش ترکیب باور فقط خودمون را خالق کل زندگیمون بدونیم و تنها خداوند را تنها قدرتی که هرررر خیر و محبیتی از سمت اون هست ببینیم و فقط روی اون حساب کنیم)

    حتی یادم اومد من اون سه سال پیش خیلی توی این موضوع روی هیچ کس بجز خدا حساب نکن خوب کار کرده بودم و همین یه باور برای من عدم وابستکی شده بود همین یه باور کوچیک ندیدن خودم نسبت به بعضی دوستام که شرایط مالی سوپر لاکچری داشتن شده بود این باور عشق و ارامش شده بود توی قلب من این باور توقع نداشتن از بقیه شده بود این باور کینه به دل نگرفتن از کسی و یا خودمو زیر دین خوبی کسی نبینم شده بود این باور برای من سورپرایزای مختلف برای تولدم برای مسافرتا حتی گروه تقلب برای گرفتن نمراتم برام دوستای عالی برام احترام برام راحت انجام شدن کارام برام پول اومدن تو حساب از این ور و اون ور شده بود برام عاملی شده بود که دیگه اصلا واژه ی بخشش و بخشیدن را برام بی معنی کرده بود چون نه من به کسی میتونستم بدی کنم نه کسی به من ریشه ی مقایسه و حسادتو خشکونده بود ریشه ی ترس و اضطراب و ریشه ی حساب کتاب برای اینده رو ریشه ی اینکه نه غیر ممکنه فلان مهاجرت فلان مقاله فلان موفقیت وووو رو خشکونده بود ریشه ترس از ابراز وجود را ریشه دوست نداشتنی بودن را ریشه قناعت کردنا و استفاده نکردن از وسایلای خوبمو حتی کولر روشن نکردنا این مال قبل تره همین. با‌ور ترس منو از تنهایی کوه رفتن با فرد غریبه ای صحبت کردن ریزونده بود همین باور منو از هزااااران تا چرت و پرت و حاشیه و فلان فامیل فلان چیزو گفت و این و نگفت دور کرده بود

    قشنگ دیشب بعد از فایل شماره 1 و توحید عملی 3 یادم اومد که شهریور 1400 با دوستام داشتیم از کافه ویونا سوهانک میرفتیم سمت خونمون که بحث این شد که اره ادم باید قدر ادمای زندگیشونو بدون وووو همون جا یادمه که من گفتم روی هیچ کسی نمیشه خساب کرد و من اینکارو نمیکنم که دوستم گفت البته نه همه مثلا پدر و مادرو میشه که من بهش گفتم من روی همونام حساب نمیکنم و توی دلم میکفتم من فقط روی خدا حساب میکنم و واقعا هم همین بود هم از رفتارم و هم از نتایح اون تایمم مشخص بوپ چون انقددددد به خودم گفته بودم وقتی روی بقیه خساب کردی چی شد و یه جمله ی طلایی که که همون ادما و جیزایی که روشون حساب میکنی همونا بهت ثابت میکنن که قابل حساب کردن نیستن اینو خدا بهم گفت حتی خودتم هیچ علم و قدرتی نداری فقط خداست که هر کاری رو برات درست کرده این باور به جای خوبی رسیده بود

    اما متاسفانه انسان فراموش کاره و دیروز یه تمثیلی توی ذهنم اومد از این باور فقططط روی رب حساب کن که یه شاخه و جونه در نظرش بگیریم این شاخه له شده و روش یه عااامه گرد و خاک و اوار هست و ازش فقط یه سلول زنده مونده و تازه من بعد از این همه مدت اوارارو از روش برداشتم اجازه دادم نور و اب بخوره و دارم بهش تقویتی و ویتامین میدم تا کم کم جون بگیره چون این اون شاه باوریه که ورق زندگی منو بار ها از این رو به اون رو کرده بود

    توی متن صفحه ی دوره ی احساس لیاقت یه جا نوشته شده بود اگه در طول روز یهو احساس نارحتی و کسلی میکنید این از احساس بی لیاقتی میاد اما برای من و به نظر من این از شرک میاد شرک همون غم و ترس و نکرانی که یهو از یه فکر شرک الود به اخساس های نظیرش که غم و ترس تبدیل میشه و من اینو قشنگ امروز تجربه کردم وقتی که احساسم بد شد با خودم درمورد توخید صحبت کردم و احساسم کاملا دگرگون شد من این سه شب پیش وقتی اولین فایل توحید عملی گوش دادم و به یاد اوردم ایراد کجاست تجربه کردم و حتی ساعت سه شب اهنگ یه امشب شبه عشقه هایدرم پلی کزدم و رقصیدم

    من اینو پارسال که غم ناشی از شرک (هی میگم تا به یاد بیارم ریشه این احساس بد چیه) داشت بدنمو متلاشی میکرد وقتی شروع کردم به صحبت کردن باخودم و خدا درمورد توحید صحبت کردم و طبق معمول ویس میگریم مثل خانوم شایسته عزیز که دوست داره فیلم بگیره ختی اکه استفاده نشه من هم با اینکه گوش نمیدم ولی خیلی ویس گرفتنو دوست دارم ، تغییر حال و فرکانسمو احساس کردم و نتیجه اش هم همون ان اومد بماند که من به خاطر جامعه ی مشرک اطرافم نتیجه ای که اومد را یاااا دم رفت که از خدا بوده و خیلی راحت به عوامل بیرونی نسبت دادم و کاملا واضحه که نتیجه کان لم یکن شد

    یه مثال از موضوع شرک مینویسم که بیادم ببمونه که این باور و این ویژگی شخصیتی مسبب همه ی ترمزا و بد بختی های دیگه هست و عدم ان یعنی فقط روی خداوند حساب کنیم به عنوان تنها قدرت تمام کیهان و من هم روی حساب همون قدرت خالق صدرصد زندگی خودم هستم که استاد خیلی بامزه تو ی قسمت 10 رویا میگن من به خدا میکم اینو میخوام و خدام میکه چشم یا به قول استاد توی توحید عملی 3 که میگن من توی ثروت شرک داشتم که بهش نرسیده بودم توی عشق نداشتم توی سلامتی نداشتم چرا فکر کردم خدا نمیتونه بده بمن چرا من از خدا نمیخواستم

    جالبه بعد از این فایل دیدم تغییر کرده بود و اینجوری بودم که دیکه دلم برای فقیرا یا کسایی که ماشین خوب ندارن یا در هر حوزه ای بد بختن نمیسوخت فقط توی ذهنم تکرار میشد اونا مشرکن به اندازه ای که موفق نیستن توی اون حوزه اونا موحد نیستن به همون اتدازه ای که خوشبخت نیستن و مهم تر از همه توی ریحانه به اندازه ای که توی هر حوزه ای از زندگیت موفق نیستی به همون اندازه مشرکی و چقددددد درست میگه من توی سلامتی و ثروت و اینکه کسی قدرتی نداره وقتی من بخوام به فلان موفقیت برسم یا کسی قدرت ندااره بدی کنه به من من به همون اندازه توی این موارد خوبم اما توی روابط من شرکم بیشتر از توخیدم هست برای همین نتیجه ام توش راضی کننده نیست برام البته اینم قشنگ حس کردم شرک توی یه حوزه کاملا حوزه های دیکه ام تحت تاثیر قرار میده به نظرم چون یه چیز ریشه ای هست تنها مداری که ادما بر اساس اون درجه بندی میشن شرک و توحیده و براین اساس کبوتر با کیوتر باز با باز میشن حالا این درک الانمه چون خیلی چیزا رو خدا یا حتی استاد قبلا گفتن اما درکم هی هربار فرق میکنه ازشون و یا حتی یه سری چیزارو تازه میفهمم مثل همین فایل توحید 3 با اینکه چندبار گوشش داده بودم

    خوب بگذریم مثال من

    من یادمه برای شروع دوره ی اینترنی(دوره ی 2 ساله که دانشجوهای پزشکی باید توی بیمارستان کار کنن و کشیک وایستن) من از دوستام جدا شدم و دوتا از دوستامم که دختر و پسر بودن و دوست معمولی بودیم باهم ، اون دوتا باهم باکس شدن با اینکه ایده ی باکس شدن از من بود خلاصه من خیلی هم حسودی کردم و هم روی مخم رفته بود و از چندتا دیکه دوستامم جدا شده بودم سر لاین بندی و کلا افتادم تو یه لاین جدا و همون شب جالبه لاین بندی که داشتیم میکردیم من با خانوادم تو سفر کیش بودیم که زهرمار کردم سفروبرای خودم نکته جالبش اینجا بود که به یکی دیگه از دوستام گفتم واقعا دلم میخواد منم بایکی باکس کنم هم دوست دارم کمکم کنه همم این باکس کردنه رفته رو مخم من میخوام باکس باشم (باکس یعنی دونفر کلا همه ی بخشا باهم هستن)

    خلاصه گذشت و من به صورت blind لاین بندی کردم و افتادم یه بیمارستان با یه فردی که این فرد اصلا دوست داشت به همه کمک کنه بیشتر از همه به من اصلا نه خسته میشد نه هیچی به من میگفت خودم ازمایشار‌و میزنم ت‌ بیشتر بخواب یا تایم بیشتر برای کشیک میموند و حتی تایم کشیک منم وایمیستاد یا حتی وقتی کشیک نبود میومد کمک من توی کشیک من و حتی تو‌ی المپیاد و مقاله نوشتن هم مدال داشت و گفت اره کاری نداره و من کمکت میکنم اصلا بیا باهم درس بخونیم و حتی گفت که بیا تمام بخشای دیگه باهم باشیم خلاصه من اصلا این خواسته رو که از خدا خواسته بودم یه همیچین شخصی بیاد رو کلااا فراموش کردم و فکر کردم که این ادم یه ادم خاصیه این ادم میتونه به من کمک کنه حالا این فرد توی یه سری کارای اداری و انجمنای دانشگاهیم بود و اطلاعاتش خیلی خوب بود خلاصه یه مدت که گذشت من متوجه شدم این فرد از من خوشش اومده اما بخاطر اینکه همچنان به من کمک بکنه من بهش نکفتم که من تمایلی ندارم و و و خلاصه که شانسی که اوردم این بود که من از اون ادم موحد تر و غیر وابسته تر یودم اما این ادم که اومده بود از سمت خدا به من کمک کنه شرک من به این ادم و اینکه میخواستم نکهش دارم چون فکر میکردم اونه که داره به من کمک میکنه برای همین رک و راست بهش نکفتم که فلانی من خوشم نمیاد ازت باعث داستان هایی شد که چند تا از دوستی های منو از هم پاشوند المپیاد انقدر برای من مشغله فکری درست کرده بود که قبول نشدم مقاله که هیچ تمام تایم اینترنیمم در حال بحث و توضیح و فرار و این کدوم بخش ورداشت من اون بخشو حتی با اینکه بدتره بر ندارم گذشت من از یه ادم شاد تبدیل شده بودم به یه ادم ترسو که با زنگ کوشیم هم میترسیدم به شدت پرخاش گر و عصبی شده بودم همون چیزایی که میخواستم با اومدن یه کمک کمتر باشه توی دوران اینترنی که واقعا دوره ی سختیه و به قول استاد ارزوم بود فقط به نقطه ی صفر برسم که اقا اصن خودم تنهایی همه ی کارامو میکنم شما فقط نباش

    و نکته ی دیگه ای که داشت بودنش بشدت خال منو بد میکرد و احساس ترس بهم میداد و بودن کنارش انرژی منو میخورد جوری که من سابقه نداره مگر تایمایی که صبح تا شب سریال میدیم چشمام درد بگیر و سرم سنگین باشه هر موقع با این ادم بودم اینجوری بود اینم تجربه ای که وقتی کسی بهت وابسته میشه چه حسی به طرفش میده حتی اگر کار بدی نکنه

    مورد بعدی که شاهکاره واقعا من با یکی از دوستای صمیم قهر کرده بودم و برای اینکه اشتی کنیم اون که از ترمینال داشت میرفت شهرشون منم سریع رفتم یه دونه بیلیطی که مونده بود و گرفتم و رفتم سوار اتوبوسش شدم و تا مارال ستاره قم رفتم اونجا دیگه تصمیم گرفتم برگردم و بهش گفتم ببین بیا با من از راننده ها بپرسیم کدومش میره تهران اینجا شب و محیطش خوب نیست که گفت به من چه مگه من گفتم بیای من کلا توی این موارد خیلی توحیدی عمل میکنم نقطه ضعف من جایی که ادما خوبی میکنن من به خوبی و محبت ادما خیلی وابسته میشم و میخوام سررریع جبرانش کنم حالا وسط داستان یادمه هرموقع کسی چیزی بهم تعارف میکرد برنمیداشتم یا اکه برمیداشتم سریع میرفتم هرچی خوردنی. و عیر خوردنی بود به طرف تعارف میکردم یادمه چه از خود گذشتن هایی کردم شب امتخان شب مراسم ختم دوست بابام شب بیرون رفتن با دوستای دیکه برای چند تا از دوستام که برم دلداریشون بدم که کات کردن یا برم من با طرف مقابل شون حرف بزنم که اشتی کنن یعنی الان که دارم مینویسم میگم یا خود عیسی مسیح یا ابلفضل چراا یکی از علتاش شرک و وابستگی من توی خوبی کردن ادماست

    خلاصه ادامه ی داستان ترمینال اون دوستمون که نیومد اینکارو کنه منم گفت یه جای (مثلا بینی) لقت تو مگه منو تا اینجا اوردی یا کاری کردی واسم خدا بود همونم درست میکنه که رفتم به مسئول ترمینال گفتم اونم گفت اقای فلانی همین الان اونده از اصفهان داره میره تهران بیا دخترم با اون برو اون دوستمم رفت سوار اتوبوس شد حتی راننده اون اتوبوسیم که باهاش اومدم گفت دخترم چیکار میکنی و اینا که کفتم اوکی شده و قشنگ وقتی اتوبوسشداشت میرفت تو دلم با خدا و یه حورایی خطاب به اون دوستم گفتم ببین. من روی تو هیچ حسابی نمیکنم کسی که منو تا اینجا رسونده خداست تو نیستی و دلم خیلی ارام و مطمین بود به مامان بنده خدامم گفتم مامان من برای خودم رفتم الانم اوکیم و دارم میام به بابا بگو شیفت بودم امشب دیگه 12 شب رسیدم خونه با سلام وصلوات ‌ اون دوستم فرداش زنگ زد و کلی گریه کرد و گفت خدا تو دلم انداخته یه همچین چیزی (یعنی خدا واضح تر از این نمیتونست بگه کار من بوده من نمیدونم چرا نفهمیدم) و و و اما من باز مشرک شدم که ببین این ادم خوبیه ‌ و من اشتباه کردم و یاااااا دم رفت که اقا این بنده خدا نه ادم خوبیه نه ادم بدیه بعدم توی ترمینال که ادم با دشمنشم این کارو نمیکنه تورو ول کرد که اینم نتیجه شرک خودت بوده اما این زنگ الانش بخاطر توحیدی که با اون اتفاق توی وجودت شکل گرفته و و شرکیه که شکسته شده اما من گفتم به قول قران مشرکان دوست نکیریم وقتی این قضیه رو برای مادرم و دوستای دیکم گفتم همه یه کامنتی روی رفتار اون دوستم میزاشتن و خدا اون وسط گم شد منم که ترکیبی از اینکه اره اون ادم چه ادم خوبیه و من بببین کی هستم چه خفنم و سیس بازگشت همه به سوی ماست پااااک یادم رفت که چه نگاه و چه دیدگاهی برای من این شرایط و اکی کرد و باز هم لازم به ذکر نیست که اینجا هم ورق خیلییی زود برگشت و من به همه چیز شک کردم که نکن فلان شده نکنه بهمان شده اما به شرک خودم شک نکردم

    من یه سری رفتار هایی دارم الان با توجه به اونا میفهمم که تا چه حد توی شرک بودم

    مثلا دیدن فال و ورق توی یوتویوب یا ترس و نکرانی های زیاد یا درگیر بودن با همه به زور خندیدن شاد نبودن دور بودن از سایت صحبت با ادمای دری وری و زدن حرفای دری وری تر

    حالا انقد از قسمتای بد کفتم یکم مورد خوب بگم درمورد یه فرصت تحصیلی و شغلی فقط دونفر را قرار بود بگیرن و منم شرکت کردم و گفتم خدایا خودت درستش کن باور پدرم این بود که نه فقط بچه های خودشونو میارن و الکیه و فلان و مادرمم امیدی نداشت اما هی هروز زنگ میزد پیگیری میکرد خلاصه نتایج اومد و من قبول نشده بودم اما نفر سوم بودم و خیلی جالب بود ته دلم روشن بود با این خال به زور گریه میکردم و از این لوس بازیا که خدایا پس قول داده بودم دیکه فلان کارو نکنم همین الان دارم انجامش میدم خوبت شد خودت نخواستی من خوب باشم یا نمازامم دیگه چه ارزشی داره وووو وقشنگ انگار این باور تو وجودم بود که من باید نا راحتی کنم تا به من یه چیزی داده بشه گذشت یک ماه بعد مامانم زنگ زد که اون دختره انصراف داده و اونم به یه دلیل مسخره و گفتن اکه تو هنوزم میخوای تو بیا منم کلی خوشحال شدم و قشنگ یادمه که مثلا مامانم میکفت به فلانی بگم به بهمانی بگم سفارش کنن اما من توی قلبم این بود که خدایا اونا همشون یه وسیله هستن تویی که برای من کارو درست میکنی و خداوند میخواست من رها کنم تا بتونه به من خواستمو بده

    مورد بعدی یه سفری بود که قرار بود من و یکی از دوستام بریم بندرعباس اما این دوستم اول این برنامه رو با یه اکیپ دیکه ریخته بود خلاصه من گفتم خدایا من دوست دارم این سفرو برم حتی یادمه دختر عموم بهم میگفت ببین این دوستتم میخواد با اکیپش بره و اصن برای همین هی میکه معلوم نیست و هی حس منو بد میکرد اما من گفتم خدایا من این سفرو میخوام برم خودت جورش کن و جالبه که تمام برتامه ی اون اکیپ بهم ریخت و در نهایت من با دوتا از دوستام رفتیم بندر

    مورد بعدی برای کروه بندی درس تماس که توش باید بریم خانه بهداشت من کلی این در و اون در زدم که با فلانی باشم با بهمانی نباشم و به قول یکی از دوستام میکفت گروه چیدن مثل چیدن مهره شطرنج نیست که بگی من دوست دارم مهره هاشو اینجوری بچینم خلاصه ما روی هرر. کی حساب میکردیم که مارو توگروهش راه بده یا بیاد تو گروه ما به طرز عجیبی پنج دقیقه بعدش پیام میداد که من توی یه گروه دیگه ای رفتم یا گروه ما پر شده دیگه واقعا گریه ام گرفته بودم که اقا از 160 نفر ادم هیچ کسی نیست که بخواد با من هم گروهی بشه یادمه ساعت 2 شب تو بالکن شمالی خونمون داشتم گریه میکردم و میکفتم خدایا چیکار کنم خودت درستش کن توکل برخودت و دقیقا ورق برگشت و یه گروه که اتفاقا گروهیم بود که دوست داشتم بهم پیام داد که بیام تو کروهشون البته اکه من انقد مشرک نبودم کار خیلی راحتتر میشد مثل این یکی مثال ما برای گروه بندی استاجریمون هم باید اسم میدادیم و این گروه بندی خیلی مهم تر از گروه تماس بود چون دوسال با همین بچه ها میبودیم من این تایم تایمی بود که با استاد اشنا بودم و داشتم رو خودم کار میکردم برای همین گفتم خدایا خودت یه گروه خوب جور کن اتفاقی که افتاد چندتا کروه بهم پیشنهاد شد و یکی از اون گروه ها همون کسی توش بود که من سر گروه بندی تماس خودمو جررررر رررررر. دادم که باهاش هم گروهی باشم اما نشد و میدونی من نمیتونم مهره های شطرنجو بچینم اما خدا میتونه و اگه من ازش بخوام همونجوری که دوست دارم میچینه اشتباه من این بود که من فکر کردم قدرتی دارم درصورتی که من هیچ قدرتی ندارم تنها خداست که قدرت داره

    مورد بعدی من یه مدت بعد از خوندن فواید داشتن حیون خونگی دلم میخواست که یه حیون خونگی داشته باشم منطقمم میگفت که قبلا اردک داشتی خیلی دوست داشتنی هستن اما خوب کثیف کاری داره تو اپارتمان نمیشه که و این خواسته توی قلبم بود و برای همین جز خودم و خدا هیچ کسی نمیدونست تا اینکه یه روز که کشیک بودم بابام گفت ریحانه یه چیزی اوردم برات که فکرشم نمیتونی بکنی هی من میکفتم لباس شکلات عطر و و و میکفت عمرا فکرشو کنی و وقتی رفتم خونه دیدم یکی از مریضای پدرم به پدرم یه عروس هلندی هدیه داده نمیدونم چی شده بود پدرم گفته بود دخترم پرنده دوست. داره چی شده واقعا چگونگیشو نمیدونم و خواسته ی من به همین راحتی تازه به صورت عالی که من فکرشو نمیکردم که عروس هلندی یه حیون خونگی صد برابر بهتر از اردکه اجابت شد دوباره بعدش این خواسته در من شکل گرفت که عروس هلندیم بتونه حرف بزنه اما اینی که هدیه گرفته بودم ماده بود دوباره چند وقت بعدش یکی دیگه از مریضای پدرم دوتا عروس هلندی نر که یکیش حرف میزنه رو برای پدرم اورد

    یعنی واقعا چی میشه گفت که اگه فقط روی خدا حساب کنیم چجوری مارو به هرچی بخوایم میرسونه توی هر حوزه ای اگه شرک ما بزاره. خدا لعنتت کنه شرک

    امروزم که رفته بودیم هایپر مارکت من چند روز پیش میخواستم اینترنتی دونه کینوا بخرم که اونم الهام خدا بود بعد هی نمیشد امروز که رفتیم هایپر مارکت یهو بهم گفت برو ببین این هستشا و منو برد دم قفسه ی هایپر مارکت و همون برندی که خواستم بود

    حتی بهم امروزم کفت که ریحانه تو سه سال پیش فلان قسمت فلان فایل رو اصلا نخواستی که کات کنی اما این سری بخاطر مقاومت بالا میخواستی اون تیکه رو پاک کنی که اتفاقا تیکه ای بود که درمورد توحید بود و بهم گفت ببین چقدر تفاوت فرکانسی داشتی پس هی نگو چرا اون موقع فلان اما الان بهمان

    یکم صبر کن داریم خوب پیش میریم با اینکه توی بعضی لحظه ها واقعا درحال سرویس شدنم ولی باشه

    از استاد ممنونم که دقیقا بازهم در تکمیل هدایت های خدا برای من فایل توحید و قرانی گذاشتن جالبه کم من هدایت شده یودم به فایل چگونه فکر خدا رو بخوانیم توی سایت که خانم شایسته متن جلسات قرانی 12 قدم را هایلایت میکنن توش و منم چون توی 12 قدم نیستم ولی خیلی دوست داشتم بدونم چه سر تیترایی گفته شده برای همین تمام اون متنارو از روی اون فایل هی استپ میکردم و میخوندم و مهماشو اسکرین میکرفتم و میبنی چقد زود جواب اومد

    درمورد سابقه ی قرانی خودم بگم من از اول با قران دوست بودم و از اول میخواستم حافظش بشم اما بعد یه سری اساتید که یه تفسیرای خیلی جالب از قران میگفتن منو مجذوب تر کردن و میکفتم اخ جون خدایا من دارم قرانت‌ میفهمم تا اینکه با شما استاد عزیز اشنا شدم که اینم پاسخ درخواست من بوده که قران و بفهمم من همیشه احساس میکردم حق مطلبو نسبت به قران ادا نکردم و یه کتاب‌ نتونستم بفهمم و بخونم خوندنمم همش به صورت متن عربی بود یا فارسیشم به قصد حاجت گرفتن یا کسب ثواب بیشتر و روحانی تر شدن بود من با قران یگانکی و صفات‌ خدا مثل عدلشو برای خودم اثبات کردم چون یادم میاد از چند سال قبل من تصمیم گرفتم تیشه بزنم به ریشه هرچی که بهم گفتن حتی خود خدا و بعد از اینکه وجود خدا رو برای خودم اثبات کرده بودم توی یگانگیش و اینکه حالا اوکی خدا هست از کجا معلوم عادله یا قدرتمند هست رو من با قران اینکارو کردم البته اینم الهام خدا بود اون زمان که حتی باورش نداشتم و من اومدم حقانیت و درستی قران برای خودم اثبات کردم و روی اون خدارو و البته از یه جایی به بعد دیگه اول و دومی وجود نداشت

    و باورم نمیشع که منم که دارم هی کامنت مینویسم و تازه الان میخوام برم پلی کنم فایلو

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    محمد علیزاده گفته:
    مدت عضویت: 1501 روز

    به نام خدای مهربان و بخشنده و هدایتگرم .

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته بی نظیر و همه دوستان همفرکانسیم در تنها دانشگاه توحیدی کیهان .

    واییییی استاد عزیزم عجب فایل فوق العاده ای هست دیونه شدم امروز چه کردید با این اگاهی هایی که هیچ جای

    دنیا نمیشه پیداش کرد کی میتونه و میخاد از کلام حق در کتاب قران مبین این چنین اگاهی استخراج کنه با این زاویه

    دید و برداشت کاربردی در زندگی امروزمون داشته باشه اقا شما یکی هستید در کیهان که دارد از توحید حقیقت جهان

    حرف میزنه اقای استاد شما بی نظیرید خدارو شکر به خودم افتخار میکنم و از خدای خودم سپاسگزارم که منو هدایتم

    کرد به این سرزمین توحیدی یکتا پرستی از چی بگم از کجاش بگم اخه منو مبهوت کردید استادم انگار دارم میفهمم این

    حرفهای شما به جانم میشینه جای شکر دارد الهی شکرت که دارم قوانین حاکم بدون تغییر جهانم را از زبان یکی از

    انسانهای پاک توحیدی میشنوم شما پیام اور جدید این عصر هستید استادم خداور شکر که منم یکی از اعضای شنونده

    این پیامهای الهی هستم به دور از بدنه جامعه که تو در و دیوارن

    چه داستانی شده داستان راستان شده برای حضرت موسی چقدر میتونه باورهای خراب ما را شخم بزنه این فایل اگاهی ها

    کامنتهایی که دوستان عزیزم مینویسن همش پر از اگاهی هست بتونم نوش جان کنم اقای استاد عزیزم کی وقت کنم

    به کارهای روزمره برسم اصلا مگه میشه ول کنی این اگاهی ها رو چون هیچ چیزی نمیتونه ادم را انقدر اروم کنه وقتی

    در سایت الهی شما هستم اصلا دلم نمیخاد جای دیگه باشم برم اصلا ادم را استوپ میده من وقتی از صبح دفتر میرم

    استاد اصلا دلم نمیخاد کار دیگه انجام بدم انگار این اگاهی ها راضیم میکنه خیلی احساس عجیبی دارم این زمانهایی

    که شما از توحید اصل حرف میزنید اصلا خودتون ببینید فرکانس شما وقتی از توحید میگید اصلا چهرتون نورانی تر

    میشه حرفهاتون به دل میشینه نمیدونم چی بگم خیلی جزب بالایی دارد فرکانس حرفهای شما در فایلهای توحیدی

    ادم سیر نمیشه دوست داره تموم نشه من همش میگفتم وای چقدر زود تموم شد دوست داشتم این دو ساعت

    چند ساعت باشه اصلا از صبح تا شب بشه یک فایل و غرق بشم تو اگاهی ها بدون هیچ وابستگی از دنیای

    بیرون

    استادم در مورد ترش حضرت موسی گفتید که میترسید اینجا ادم متوجه میشه که دقیقا مثل ما بودن انسان عادی

    که تازه قتل هم کرده و تونسته به این درجات برسه حتما پتانسیلی در وجودش بوده که خداوند چنین تکلیفی بهش

    داده واقعا ادم میتونه از کجا به کجا برسه من داستان مادر موسی را اصلا حواسم نبود یهویی شما رفتید به حرف مادر موسی

    یادش افتادم که اقا این همون بچه قنداقی بود که به مادر موسی وحی شد بندازتش به رود و این همون بچه هست

    خیلی حیرت انگیزه کاش میشد میتونستم کارگردان باشم و از فایلهای این چنینی شما فیلم بسازم نمیدونم کدوم یکی

    از بچه های سایت تو کار کارگردانی فیلم سازی هستند یهویی چند وقت پیش انگاری بهم الهام شد کاش میشد

    از این جور فایلها فیلم ساخت چقدر میتونه تاثیر گزار باشه فیلم قوانینی مد بشه وای خدای من بشه یک روز به این

    شکل بشه بمباران بشیم از زندگی به سبک قوانین جهان چقدر جهان رشد میکنه و گسترش پیدا میکنه زیباتر میشه

    و به خیلی جاهای دیگه انسان دست پیدا میکنه با شناخت خودش و پتانسیلی که خدا بهمون داده باورهامون قوی تر

    میشه که من خالق زندگی خودم هستم با افکارم با کانون توجه زندگی خودم را میسازم به یاد غول چراغ جادو کودکیم

    وقتی میدیدم تو دلم انگار دوست داشتم واقعی بود و میشد اینجوری زندگی کرد و نگو که همین جور بود و یک عمر

    چرندیات به خوردمون دادن کیسه دوختن برای مردم اصلا این دین و مزهب به نظر امروز من یک چیزی بی خودی

    است بی دین باشم بهتره که فقط یکتا پرست باشم و یک کتاب قانون جهان و یک استاد توحیدی که ازش درس

    بگیرم و انجامش بدم بدون هیچ پیش فرض

    وقتی ما هم میترسیم یک چیز زاتی هست ترس همیشه هست ولی میتونم با ایمان بیشتر ترسم غلبه کنم برم تو دلش

    و راها باز بشن حالا برای هر کدوممون فرق میکنه ماها هر کدام نقش خودمون را داریم و به خاطر همین که نباید

    خودمون را با دیگران مقایسه کنیم درس من با درس بغلیم فرق داره اصلش مشترک هست ولی جاهاییش

    تفاوت داره باید مسیر خودم را برم با دیروزم قبل خودم را مقایسه کنم

    حضرت موسی گفته میترسم و منطقی هم بوده از خدا درخواست میکنه برادرش کنارش باشه برای قوت قلب

    و هیچ عملی هم انجام نداد خدا در زندگی ماها هم ادمهایی را اورده مثل هارون کنارمون هستند برای قوت قلب

    ولی فقط باید باشن خودمون باید به الهام خودمون عمل کنیم بعضی اوقات ماها که در قوانین نبودیم به کناریامون

    دل بستیم در صورتیکه استاد ماها نمیدونستیم که این میشه شرک و گناهی است که خدا نمیبخشه خوب از کجا

    باید میدونستیم تو این جهلی که در جوامع هست و برعکسش را بهمون گفتن الان با شما ما فهمیدیم که نباید به غیر

    خدا حساب کنیم میتونه یکی مثل هارون حالا به فرض همسرمون دوستمون کنارمون باشه بهش قدرت ندیم تو قلبمون

    فقط جای یک عشق میتونه باشه یک قلب برای یک عشق دوتایی ندارد و اون هم جایگاه خداوند هست

    این روزها تو تو دل ادمها چند قلب و نفر هست گاها بیشتر کسی نمیدونه که قلب و عشق هر دو یکی برای یک

    چیزی هست که اونم خداست اگر بتونم فقط خدا را در قلبم پادشاه بدانم دیگه به کسی باج نمیدم و به کسی

    جوری دل نمیبندیم که نبود ازیت بشیم خیلی جای کار داریم باید این باورهایی که استادمون خوب کار کردن

    را در خودمون رشد بدیم ترسهامون کمتر بشه بتونیم خدارو ببینیم و الهاماتمون عمل کنیم هر کدوم از ماها برای

    کاری اومدیم تو این سیاره زمین ولی بیشتر ماها سر جامون نیستیم یادمون رفته میخاستیم چیکار کنیم استاد عزیزم

    یادش اومده رفته سرجاش به ماهم داره میگه که یادمون بیاد باید چیکار میکردیم ماها باید حالمون را خوب نگه

    داریم باورهای توحیدی خیلی حال خوب کنه من تاثیرش را دیدم ولی باید همیشه کار کنم که ضعیف نشم توش ول

    میکنی حکم همون ورزش را دارد بر میگرده به قبلت دوباره ترس ها میاد الارمها میان میفهمم زدم جاده خاکی

    ادمها را در زهنمون قدرت ادمها را در زهنمون بیاریم پایین قدرت خدا را بالا ببریم نقش خدا را پر رنگتر کنیم

    در تمام کارهای روزمره و بهش با توکل بخایم ماور هدایت میکنه برای من یک موقعهایی خوب کار میکرد خدا

    ولی بعضی اوقات خوب کار نمیکنه تغزیش نکردم شارژش تموم شده ودیگه کارایی نداره از اون طرف شیطان

    شارژ شده و میتازه ما همیشه بین این دوتا هستیم یه شیطان یا خداوند کامل نیست هیچ کسی ولی میتونیم

    زمانهای بسیار زیادی را در اغوش گرم خداوند باشیم

    الهی شکرت برای ردپای امروزم تا روز بعد همه شما را به خدای بزرگم میسپرم

    خدا نگهدارتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    علی شهناز گفته:
    مدت عضویت: 1160 روز

    بنام رب

    سلام استاد عزیزم

    استاد واقعا خداروشکر برای وجود شما خیلی خیلی نگاه بی نظیری داشتید واقعا من ندیدم کسی مثل شما اینجوری قوانین خداوند رو با این دقت از قران بکشه بیرون و با ساده ترین حالت ممکنه بگه به منی که به کمک خدا هدایت شدم به این مسیر

    سپاسگزارم استاد از شما و هزاران مرتبه شکر بابت وجودتان

    استاد ازتون یاد گرفتم چطور تعمق کنم و تعقل کنم در قران واقعا دوس دارم هر روز این 2 تا فایل رو گوش کنم واقعا چه قدرتی داریم ما انسانها و اگر استفاده نکنیم از این قدرت خدادادیمون عجب ظلمی به خودمون کردیم قوانینی که تو همین تیکه هایی از قران که استاد در اوردن:

    در مورد هر چیزی باورهامون رو اول درس کنیم

    خداوند آینه هست و به ما پاسخ میدهد هر لحظه

    باور ما نسبت به خدا چقدره و چطوره؟ خداوند همون اندازه کار میکنه برامون

    از تضادها ، خواسته هامون واضح میشه

    ولی به تضاد توجه نکن به خواسته تمرکز کن

    باور کنیم خدا هر لحظه با ما هست وکمک میکند به شرطی که با قوانین خدا حرکت کنیم

    استاد سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    زهراسادات گفته:
    مدت عضویت: 465 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز….

    استاد بابت این فایل بی‌نظیر و عالی و پر نکنه واقعا ممنون و سپاسگذارم این دوتا فایل خودش به اندازه یه دوره کامل آگاهی داشت و کلی لذت بردم و آگاهی کسب کردم و درکم نسبت به آگاهی های گذشته و حتی دوره هایی که کار کرده بودم، بیشتر شد و کدهایی برام باز شد و ترمزهایی شناخته شد و راه حل هایی بهم الهام داده شد که هرچقدر بگم کم گفتم و راه واقعا برام روشن شد و کلی موانع از سر راه خواسته ام برداشته شد و کلی باور قدرتمندکننده جدید ساخته شد توی ذهنم و باورهای بیمار قبلی سست شدند… و کلا میتونم بگم گاری زهوار در رفته باورهای من خیلی خیلی روغن کاری شد، سبک شد، اصطکاکش برداشته شد و در سرازیری افتاد،

    رشد من از این دو فایل واقعا به اندازه یه دوره کامل توحیدی و توکل و تکاملی و….. بود.

    آخ استاد، اونجایی که فرمودین حضرت موسی هم به جهت دلگرمی و پشت گرمی از خدا درخواست کردند که همراهی براشون درنظر بگیرند و این مسئله ناپسند نیست، بسیار بازکننده راه من بود، چون من در جهت رسیدن به خواسته ام همیشه دوست داشتم حامی داشته باشم، فقط یه نفر که با من و خواسته من هم نظر باشه برام کافی بود، انگار دوست داشتم درک بشم… نه اینکه اون فرد بخواد کارهارو برای من بکنه و از اونجایی که فکر میکردم شرک ورزیدن هست، همیشه با خودم درگیر بودم و کلنجار میرفتم که چرا دوست دارم حامی داشته باشم، هرچند که میدونم خودم با خدای خودم از پس حل مسئله ام برمبام ولی یک همراه اگه آدم داشته باشه حتی اگه هیچ کاری نکنه، خیلی دلگرمی هست، همینکه اون شخص همفکر و هم عقیده باهات باشه خودش کلی دلگرمیه و این آگاهی که شما در این فایل به من دادین خیلی برام امید بخش بود که اگر من این مدلی فکر میکنم مشرک نیستم و حداقل تلاش هام در جهت توحید و یکتاپرستی بی نتیجه نمونده، چون فکر میکردم باورسازی و توحیدی عمل کردن در من شکل نگرفته و کارم ایراد داره…

    و خلاصه خیلی از ترمزهای این چنینی و ریزه کاری ها برام روشن شد که توقع بی جا از خودم نداشته باشم و کلا در هر زمینه ای تکامل، تکامل و تکامل رو در نظر بگیرم، و خیلی خیلی امیدوار شدم و فهمیدم که کارم درست هست و مسیر رو اشتباه نرفتم و این خیلی امید بخش بود…

    خیلی کدهای بی نظیری در این دو فایل باز شدن برام و اگر 10 ساعت دیگه هم این فایل ادامه داشت با اشتیاق و با لذت، با حرص و ولع تمام، گوش میدادم و آگاهی ها رو در وجود خودم حل میکردم…

    استاد صحبت های شما مثل آبی میمونه که در کویر وجود من رخنه میکنه و این وجود تشنه و خشکیده و ترک خورده رو ترو تازه میکنه و جانی دوباره بهش میده ، یعنی واقعا این آگاهی ها و لحن بیان و رسایی و وضوح و سادگی بیان شما چنان در وجود من نفوذ میکنه و چنان در وجود من حل میشه و چنان در سلول سلول وجود من مینشینه که انگار سالهاست تشنه شنیدنش بودم، استاد بی‌نظیر و توحیدی من اصلا از طولانی شدن فایل ها دل نگران نباشین که شاگردان تشنه شما با هر دقیقه و هر ثانیه صحبت های شما آبی گوارا و شیرین و زلال دریافت می‌کنند و مطمئنم همه بچه ها مثل من از بیانات گهربار، پر از آگاهی های ناب و راهگشای شما لذت می‌برند، بهره می‌برند و راه گشای زندگیشون میشه …

    استاد آنقدر لذت بردم، آنقدر انرژی گرفتم، آنقدر حسوحالم خوب شده که به رسم سپاسگذاری از شما که دست ویژه خداوند بودین در زندگی من و میلیون ها نفر دیگه، اومدم و این کامنت رو همراه با یه دنیا عشق و انرژی و حال خوب تقدیمتون کنم و از شما و خانوم شایسته عزیزم تشکر ویژه و قدردانی داشته باشم…

    مثل همیشه عالی، بی‌نظیر، پر از آگاهی، گشاینده راه، لذت بخش، رسا واضح و ساده آگاهی هارو برامون بیان کردین و خدارو بابت وجود شما در زندگیم هزاااااران بار شاکرم…

    امیدوارم لحظه لحظه زندگیتون سرشار از شادی، پیشرفت، تندرستی و عشق باشه…

    دوستون دارم و باز هم سپاسگذار شما هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: