درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 2 - صفحه 9 (به ترتیب امتیاز)

439 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    شاهین حسن زاده گفته:
    مدت عضویت: 1375 روز

    به نام خداوند بخشاینده مهربان

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین

    وهمه ی دوستان عزیزم در این مسیر توحیدی

    وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی

    ومن تورا برای خود ساختم

    هزاران بار شکر برای ربی که تنها فرمانرواای جهانیان است

    نبوده که خداوند الهامی بکنه و شیطان نجوا نکنه

    به وضوح به این رسیدم

    چقدر مهمه که از چ نگاهی از چ دیدگاهی از چ درکی به این کتاب نگاه کنی

    هم گمراه کننده س هم هدایت گر بستگی داره من دنبال چی باشم دنبال هدایت یا گمراهی

    وخداوند افراد با ایمان رو هدایت نمیکنه

    اونجا که ایستادی وتسلیم شدی و به عجز رسیدی و به ایاک نعبدو و ایاک نستعین رسیدی اونجا هدایت شده هستی

    واین برنامه هرروزه نه یک روز ویکبار و یک سال تا ابد

    یا ایهاالذین امنو امنو

    هر روز ایمان بیارید و هرلحضه به یاد من باشید

    چقدر خداوند سخاوتمنده و پا پیش میذاره برای عشق بین بنده وخودش

    نمیدونم برای شما اما خدا برای من همیشه پا پیش میذاره اما ️دست بلند میکنم و اعتراف میکنم

    که من کوتاهی کردم و شیطان بیشتر بر من غلبه کرده باشد که از مومنان باشم

    تمام الهاماتی که توی این مدت بهم شده طول این یک ماه همه رو یاداشت کردم و هرانچه خواستم اجابت شده

    دیشب بازی بین بارسلونا و بایرن مونیخ بود

    از اونجا که طرفدار بارسلونا هستم نشستم بازی رو ببینم

    دو ساعت قبل بازی وارد اپلیکیشن ورزش سه شدم که گفتم بذار یه پیش بینی بکنم کلا شاید تو طول زندگیم چند بار بیشتر پیش بینی نکردم اما حسم گفت پیش بینی بکنم

    وقتی خواستم پیش بینی کنم گفتم خدا تو بگو چند چند بزنم

    زدم 4صفر که دستم خورد شد 4-1گفت بذار همین 4-1بمونه

    وقتی نشستم بازی رو نگاه کردم روند بازی جوری بود که به 4-1نمیخورد اما نتیجه دقیقا همین شد

    وچقدر به ایمانم اضافه شد که بابا همه چی همینه فکر نکن برای خواسته های دیگه م سخت تره نه همیننه فقط من باید خودم رو در مدارش قرار بدم

    قبلا هم فینال یورو 2024رو دقیق پیش بینی کرده بودم البته با همین الهامی که دریافت کرده بودم

    خداوند پاسخ میدهد به سادگی به راحتی به اسانی

    اما من چون فکر میکنم خدا برای اینها اره ولی برای

    موارد دیگه شاید ج نده

    در حالی که بارها ازش ج گرفتم فقط ذهن من میاد وسط

    مثل درخواست دیشبم که امروز صبح رسیده دستم

    الان توی شرایطی هستم که برای هر چیزی واقعا محطاتانه رفتار میکنم و درخواست میکنم

    چون به محض درخواست بهم داده میشه

    این از لطف پروردگارا

    احساس میکنم دارم اماده میشم برای در خواست های بزرگتر از نظر خودم نه خداوند

    من همیشه داستان موسی رو دوست داشتم ارتباط بیشتری باهاش برقرار میکنم و هروقت توی قران ایه فایل یا چیزی بهش بر میخورم اونو وحی منزل برای خودم میدونم

    ومطما میشم که خدا داره باهام حرف میزنه مثل همین فایل استاد

    داستان موسی منو یاد این شعر میندازه که میگه

    دارم به شاهی دسترس، کاو منبع فیض است و بس

    در سایهٔ بال مگس، شاهین پران پرورد

    شاهان همه هندوی او، زاری کنان در کوی او

    هر موری از نیروی او، چندین سلیمان پرورد

    واقعا چرا باید بخوام کارها سخت پیش بره چرا خودمو زجر بدم کی گفته من قراره مثل دیگران زندگی کنم

    مگه الان استاد مثل 99درصد جامعه زندگی میکنه

    ازاد ترین مرد دنیاست از همه لحاظ

    چیزی که همه ی عمر من هم دنبالشم

    همه دارن میدون و نمیرسن اما نیازی به دویدن نیست خیلی ها سوت میزنن و میرسند

    مسابقه ای در کار نیست

    اگر اجازه بدیم هدایت بشیم اگر اجازه بدیم اون کارشو بکنه

    من خودم تا دوروز یکم بهم فشار میاد میگم بابا ماهم بریم مثل مردم بدویم استقامت در ایمان چیه الهامات چیه باید سختی بکشی

    در حالی که موسی درخواست اسانی میکنه درخواست نیرو میکنه درخواست هدایت میکنه

    درخواست معجزه و نشانه میکنه و با امکانات اونموقع بهش یه اژدها میده

    حالا همین موسی تا وقتی که بر علیه فرعون میشه

    تو ناز ونعمت بزرگ شده تو بهترین قصر شاید دنیا

    تو طلا بزرگ شد و بعدش هم به پیامبری رسید

    کی گفته هرکی زجر بکشه به پیامبری میرسه والله

    همه ی پیامبرها تو اوج بودن همه کلی حشمه و فرزند وقوم کس داشتند

    محمد عموشو داشت سلیمان این همه قدرت و ثروت داشت

    حتی ابراهیم گوساله میاورد برای مهمانانش

    الان کیلوی چنده گوشت گوساله

    یوسف توی قصر و زیر دست زیباترین زن مصر بزرگ شد

    وخداوند با همه همینطوره دنبال زجر بنده نیست

    این منم که اینطوری رفته تو مغزم که من تنهام پس باید برای خواسته هام پدرم در بیاد

    درحالی که من هیچ‌وقت تنها نبودم و نیستم

    چقدر من اشک میریزم با این سوره الضحی

    که خداوند قسم میخوره به شب وروز که رب تو تو رو رها نکرده و وانگذاشته اما اعتراف میکنم که من نبودم من دستشو ول کردم

    و اما چقدر موسی در سوره شعراء وقتی شناخت نداره از خداوند و ایمانش ضعیفه ضعف هاشو میبینه

    اما وقتی به درک و قدرت خداوند میرسه دیگه ضعفی وجود نداره چون پی میبره که ما یکی هستیم اون هیچ وقت از من جدا نیست ونبوده

    وبعد میره به سراغ فرعون فرعونی که همه میلرزیدن از اسمش

    شما مستند رامسس دوم رو ببینید پی میبرید به قدرتی که فرعون داشته

    اما فرعون فقط برای قوم ظالمش فرعونه برای خدا

    پودر کیک هم نیست

    اما نکته ای که من از این فایل برداشت کردم و میخوام عملیش بکنم اینه که درخواست کنم از خدا

    ازش امکانات بخوام ازش طلب کنم

    بهش بگم که چیو میخوام و بهش بگم که ایمانمو تقویت کنم

    من انسانم و این منو مشرک نمیکنه که به دستهاش نه بگم

    من ضربه خوردم از این قضیه دوسال پیش یکی از دستهاشو فرستاد که اومده بود فقط به من کمک کنه البته کمک کرد و هیچ درخواستی هم نداشت

    اما من مشرک شدم البته قوانینم نمیدونستم بهتره بگم هچی نمیدونستم

    انشالله بتونم همینطوری که نقطه نظرات خودمو نوشتم عمل هم بکنم الهی امین

    از خدا میخوام خدا بهت عمر طولانی بده استاد عباس منش قطعا خدا به شکل زیبایی هدایتت کرده وشماهم به زیباترین شکل ممکن درخواست کردی واجابت شدی

    چقدر زیبا و قشنگ فهمیدی ایات خداوند رو

    از خدا میخوام قلبم رو باز نگه داره که دریافت کنم الهاماتش رو و هدایتم کنه که هروز عهدم رو باهاش تازه کنم و ایمانم زو خالص کنم الهی امین

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  2. -
    مری گفته:
    مدت عضویت: 864 روز

    سلام استاد بسیار سپاسگزارم بابت آگاهی هایی که به ما میدهید

    میخوام از شما تشکر کنم که با فایل هایی این جنینی قرآن و‌خداوند را برای ما واضح میکنید و ایمان من رو بیشتر میکنید همیشه میگردم فایل های توحیدی شما رو گوش میدهم خیلی آرامش بخش هست و بسیار ارزشمند هست که این قدر آیه ها رو واضح برای ما با درک قوانین شرح میدهید

    واقعا نمی‌دونم چطور باید از شما تشکر کنم فقط میدونم راه درست همینه

    واز شما تقاضا دارم دوره ای رو تهیه بفرمایید که تخصصی رو آیه های قرآن در تمام زمینه ها صحبت شده باشه چون شما با توجه به درک قوانین قرآن رو شرح میدهید واین ارزشمند هست

    سلامتی روزافزون شما رو هرلحظه از خداوندم خواستارم باتشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  3. -
    الهام سیاوشی فرد گفته:
    مدت عضویت: 499 روز

    به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم

    سلام عزیزان جان

    قسمت دوم فایل درک قوانین جهان با قرآن کریم

    سوره احزاب

    أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمًا ﴿1﴾

    اى پیامبر از خدا پروا بدار و کافران و منافقان را فرمان مبر که خدا همواره داناى حکیم است (1)

    وَاتَّبِعْ مَا یُوحَى إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا ﴿2﴾

    و آنچه را که از جانب پروردگارت به سوى تو وحى مى ‏شود پیروى کن که خدا همواره به آنچه مى ‏کنید آگاه است (2)

    وَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ وَکَفَى بِاللَّهِ وَکِیلًا ﴿3﴾

    و بر خدا اعتماد کن همین بس که خدا نگهبان [تو]ست (3)

    خدا یا شکرررررررررت

    امروز هم فرصتی طلایی بهم بخشیدی تا در مدار درک آگاهی های ناب الهی باشم

    خدایا شکرت

    ایمان دارم همانطور که موسی و پیامبران را هدایت کردی

    مرا هم هدایت می‌کنی

    همانطور که از بدو تولد تا به الان که 33سال از عمرم گذشته و هر لحظه که بیاد میاورم ردپایی از هدایت تو را میبینم که هر لحظه مرا هدایت کرده ای و از کجا به کجا آورده ای

    پس قطعا بدون شک از این به بعد هم با هر ثانیه که بر من عمرم را میافزایی در حال هدایتم هستی به راه راستی و درستی و الهی ات

    خدایا شکرت من تسلیمم هیچی نمیدووووونم

    تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن نه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و ن گمراهان

    خدا یا شکرررررررررت که یاد گرفتم برچسب های بهتری بخودم بزنم من توانایی بهبود شخصیتم را دارم

    من توانایی بهبود توکل بر خدا و اعتماد داشتن بخدا را دارم

    من توانایی شخصیتی قوی با باورهای توحیدی را دارم

    من تسلیمم هیچی نمیدووووونم

    هر لحظه در معرض هدایت خداوند هستم

    بلطف خداوند یاد گرفته ام و ذهنم را تربیت کرده‌ام که فقط تمرکزم روی بهبود شخصیتم بزارم

    در هر شرایط سخت و پیچیده ای توکل کنم و ذهنم را کنترل کنم

    در شرایط خوب که آدم باید خیلی بی معرفت باشه که بازم غر بزنه و ناراحت باشه و متوجه این آرامش نباشیم

    الا بذکر الله تطمئن القلوب

    هر لحظه باید بیاد خدا باشیم

    خدا همواره هست

    من باید بیاد خدا باشم در هر شرایطی باید یاد خدا را در وجودم زنده نگه دارم

    وقتی شرایط خوبه باید کریدتشو بخدا بدهم و تسلیم باشم

    در شرایطی که که بظاهر سخت و ناجالب هست باید کنترل ذهن کنم و فکر خدا را بخوانم

    در شرایط سخته که ایمانم را بایدنشون بدهم

    باید توکلم را قوی تر کنم باید باور و اعتمادم بخدا بیشتر شود

    وقتی شرایط سخته باید با تمام وجودم بپذیرم که این تضاد برای بهتر شدن. قوی تر شدن شخصیت من آمده باید بهش خوش آمد بگویم

    چون خداوند هیچ کس را بیشتر از ظرفیتش تکلیف نکرده

    پس با آغوش باز بپذیرم که خواسته ای در من بوده و با ابن تضاد باید بفهمم که چه خواسته ای هست

    آزادی مالیه آزادی زمانی و مکانیه روابط خوبه

    معنویته سلامتی

    چیه ؟

    هر چیزی که هست درون خودمه

    استاد هر چقدر بیشتر بلطف خداوند رشد میکنم ارامیم بیشتر شده

    همین الان که اواسط فایل بودم یه تضاد اومد تو زندگیم

    و گفتم هر اتفاقی بیوفته الخیر و فی ما وقع است

    مادر شوهرم صدام زد و گفت کارت بانکی داخل جیب آرشیدا دخترم هست برام بیارش

    بردمش براش شروع شد به گله و شکایت بازم از همسرم

    که کارتم خالیه هیچی توش نیست و خیال نداره برام پول واریز کنه

    حالا از اون طرف حساب همسرم از دیروز مسدوده به خاطر عوامل بیرونی

    منم گفتم حسابش مسدوده

    مادر شوهرم گفت کمتر آپارتمان بگیره

    حالا من چشمام گرد شده بود

    اصلا تعجب تو وجودم موج زد یه لحظه

    گفتم بابا چرا همه توجه به ناخواسته دارن

    اصلا ما آدمها دوست نداریم نعمتها و برکاتی که تو زندگیمون هست را بیاد بیاریم و حال خودمون رو خوب نگه داریم ما ارزشمندیم بی قید و شرط

    چرا ارزشمندی من وصل باشه به همسرم و پر شدن حساب بانکی دیگران

    به مادر شوهرم من نمیتونم چیزی بگم وقتی این دیالوگ رو داشت

    اومدم بقیه فایل رو استوپ کردم و ذهنم شروع کرده بود به حاشیه رفتن

    شروع کردم به نوشتن سه چهار صفحه نوشتم

    که من همینجوری که هستم ارزشمندم

    من مسئول شخص خودم هستم

    من فقط توانایی در تغییر خودم را دارم

    من از تغییر دیگران عاجزم

    برای آرامش و در صلح بودن با خودم شروع کردم به شکر گذاری و دیدن نعمتها و هدایت‌های که بارها و بارها داره برام واضح تر میشود که خداوند هر لحظه در وجودم هست

    و نکات مثبت بقیه رو نوشتم ‌و گفتم من الان مهم نیست به هر دلیلی احساسم بد شود

    مثله اینه که دست زدم به آتیش دستم میسوزه

    خدا شاهده استاد همون لحظه که به ابن تضاد برخوردم و یه لحظه حالم بد شد سریع جسمم واکنش نشون داد .

    وقتی شروع کردم به نوشتن و آدمه دادن به افکار بهتر و تربیت ذهنم برای دیدن زیبایی ها و نکات مثبت و نعمت‌ها و شکر گذاری یعنی چنان آرام شدم که خدا سریع بهم پاسخش را داد.

    گفتم من تسلیمم هیچی نمیدووووونم

    اگه همید لحظه برم جلو آینه چیزی بهم نشون میده که درونم با بیرونم یکیه اگه با خنده برم خنده رو میبینم اگه عصبانی برم جلو آینه حالت عصابنی رو میبینم

    پس جهان داره در هر لحظه به فرکانس های من پاسخ می‌دهد

    جهان اینه تمام نمای درون ماست

    مهم نیست به چه دلیل منطقی حالم بد باشه

    مهم قانون جهان است احساس خوب اتفاقات خوب

    احساس بد اتفاقات بد

    این قانون اصلی جهان خداوند است

    و استاد بر نوشتن و تمرکز بر بهبود شخصیتم

    چنان آرامشی اومد در قلبم که اصلا فراموشم شد چند دقیقه پیش چه تضادی داشتم

    یا اینکه ریز بشم من چه فرکانسی داشتم که به این تضاد برخوردم

    گفتم هر اتفاقی بیوفته الخیر و فی ما وقع است

    من باید خودم را بشناسم خدای درونم را پیدا کنم

    قطعا با هر سختی آسانی هست

    اگه من تمرکزم را روی اون تضاد میزاشتم و به ذهنم که جایگاه شیطان هست اجازه ورود بیشتر میدادم و گذشته تلخ و شرایطی که نتونستم ذهنم تا کنترل کنم ‌ شرایط بر من سخت تر گذشت و مرور خاطرات تلخی که خودم خلق کرده بودم

    اسیر اون نجواها میشدم خدا میداند که تو همین یه ساعت گذشته چه بلایی سرم می آمد

    خدایا شکرت

    ولی وقتی ذهنم را کنترل کردم بلطف خداوند و عمل به آگاهی های ناب الهی

    قلبم باز شد و با خودم به صلح رسیدم

    برای آرامش بیشتر خودم برای ارزشمند دانستن خودم برای دوست بودن با خودم تمام گفتگو های ذهنم را کنترل کردم و اوضاع چنان برایم آسان شد که خداوند از طریق همان دستی که باعث تضاد شد

    رفت برای فرزندانم هم نان سنگک آورد و الان بچه ها دارن با عشق صبحانه نوش جان میکنند

    و من وقتم را برای خودم ارزشمند دانستم که این زمان هدیه خداوند است باید تمرکزم روی خواسته ها و اهداف و رشدو پیشرفتم باشد

    نه روی ناخواسته ها

    من آزادی زمانی و مکانی و استقلال مالی را میخواهم پس باید مسیر گذشته ام هدایت‌های که شده ام

    ایمان و توکل و اعتماد و باور بخدا را قوی تر کنم

    با عشق و تکاملی رشد کنم

    هر لحظه بیاد بیاورم که خداوند چه چالش های را برایم براحتی و آسانی و عزتمندانه حل کرده

    وقتی من سپردم بخودش

    اونم سمت خودش رو انجام داد

    وقتی من آرام شده بودم احساس خوب را ماندگار تر کردم

    وصل شدم بخدا به توحید بت باورهای قدرتمند توحیدی

    به اینکه من روح مجردی هستم که تنها آمده ام و تنها باز میگردم

    به اینکه من انتخاب میکنم برای بازگشتم بسوی خداوند میخواهم دست خالی برگردم یا با دست پر با رستگاری و سعادت و خوشبختی

    اما ده رفتن باشم

    من حق انتخاب دارم

    چون تمام اتفاقات زندگی ام بر اساس باورها و افکار و فرکانس های خودم بوجود می آید

    چه سعادتی بالاتر از این که من را خالق زندگی خودم کرده

    هر جوری که میخواهم زندگی ام را بسازم

    باید به خودشناسی بهتری برسم تا بخدا شناسی برسم

    خدایا شکرت هر لحظه تسلیمم تو مرا به مسیرهای درست متناسب با شرایطم هدایت می‌کنی

    خدایا شکرت

    که همین باور که قطعا با هر سختی آسانی هست را دقیقا صبح زود بیادم آوردی

    چون با شرایطی که روزهای قبل سپری کرده بودم و ذهنم را کنترل میکردم و در احساس خوب پایدارتری در طول روز بودم

    و روی انسانیتم کار میکنم که به همه احترام بزارم برای آرامش خودم

    این اصل را بر من به وضوح رساندی

    که در شرایط سخت هر چقدر ذهنم را کنترل کنم به همان اندازه خدا را باور کرده ام و به همان اندازه خداوند هم پاداش میدهد

    بخدا که من امروز خوشبخترینم

    بخدا که امروز بهترین روز زندگی من است تا به این لحظه

    هر بار باید بیاد بیاورم که خداوند چه پاداشهای را بر من مقدر کرده

    چه ترمزهایی را در وجودم نمایان کرده و در لحظه آسان شده ام بر آسانی ها

    چقدر چرخ زندگی ام روانتر شده

    چقدر راحتر کارها داره برام انجام میشه

    اصلا همین مسدود شدن کارت های همسرم را خیری از طرف خداوند دیدم

    و خداوند همون لحظه پاداشش رو بهم داد ون من دارم روی خودم کار میکنم و تغییرات من بر خودم واضح تر شده

    همسرم شماره کارت منو داد به مشتری ها تا پولها را بحساب من واریز کنند

    و با هر واریزی از دیروز تا به الان فقط میگم خدایا شکرت که راحت داری نشانه ها ی ثروتمند شدن ‌ و راحت تر شدن با مبلغ های بزرگتر را بهم نشون میدی

    از جایی که فکرشم نمی‌کردم نعمت و ثروت و فراوانی داره وارد زندگی ام میشود

    چقدر دلها را برایم نرمتر کرده

    چقدر کیفیت آدمهای زندگی ام بهتر شده

    هر چقدر من بیشتر تغییر میکنم شخصیتم بیشتر بهبود میدهم جهان داره بقیه کارها را برایم انجام میدهد.

    داستان حضرت موسی را هر بار خوانده ام اشک ریخته ام

    و هر چقدر که دقیق تر شدم در دیدن نشانه ها و فکر کردن و اندیشیدن به داستان پیامبران

    چقدر خداوند داره کارها را برایم راحتر می‌کنه

    از طریق استاد عزیزم بیشتر برام توضیح میده

    که چطور و چگونه پیامبران هدایت شده اند چه ایمانی ساخته اند

    چه خواسته های داشتن اند وقتی کنترل ذهن کرده اند و توکل برخدا

    کرده اند

    باور داشتند که خداوند هدایتشون میکند .

    من تو کامنت های قبلی بلطف خداوند و هدایت‌های که دران روزها با قرآن داشته ام به اندازه درکم نوشته بودم

    که موسی هر چقدر کنترل ذهن میکردم و قدمهایش را تکاملی بر داشته ایمان و اعتماد به خدا را درونن بیشتر می‌کرده و بهش میگه بیا. بیار وقتی ما به مادرت وحی کردیم و داستان مادر موسی و هدایت شدم به قصر فرعون و بزرگ شدن و نیرومند شدن موسی در قصر دشمن با کمال عزت و احترام

    که این نوزاد پسر بشه نور دیده آسیه و فرعون

    و موسی با بیاد آورد. داستانهای زندگیش تونست به پیامبر ی مبعوث شود

    حالا خدای من با خدای موسی مگر فرقی کرده

    خدا همون خداست

    به همه هر لحظه داره وحی می‌کنه

    فقط من باید در مدار درک این آگاهی ها و احساس قلبی که قطب نمای درون من است که هر لحظه بهم میگه در چه مسیری هستم

    خدایا شکرت

    هر لحظه مرا در معرض هدایت خودت قرار بده

    من تسلیمم هیچی نمیدووووونم هیچی حالیم نیست

    تنها فرمانروای کل کیهان تو هستی

    تنها روی نیازم بتوست قلبم را گشوده کن بر روی ایده ها و الهامات الهی ات

    خدایا شکرت مرا آسان کن بر آسانی ها

    خدایا هر کجا ایرادی هست مشکل از من است

    خدایا مرا آگاه تر کن بر درک بهتر از قوانینت

    استاد دیشب یکی دیگه از ترمزهایم را در روابط عاطفی بلطف خداوند پیدا کردم

    و با هدایت خداوند متوجه شدم این پاشنه آشیل بزرگی در من هست

    من باید خودخواهانه تمرکزم را بر روی بهبود شخصیتم بزارم نه روی دیگران

    من وظیفم انجام دادن سمت خودمه

    بندگی کردن بدرگاه خداوند

    جهان بقیه کارها را برایم انجام میدهد .

    یعنی همینکه متوجه شدم اصلا نصفه مسئله حل شد چون من آرامش داشتم

    چون من رها شده بودم فهمیدم نصف مسئله حل شده و همین امروز هم نشانه اش را دیدم

    و گفتم خدایا شکرت همه کاره تویی من تسلیمم هیچی نمیدووووونم

    بخدا که باید هر بار هدایتها را ثبت کنم

    تا بیاد بیاورم که از کجا به کجا رسیده ام در چه مسیری آمده ام که فقط لذت برده ام

    خدایا متشکرررررم

    خدایا شکرت که هر بار مقاومت هلیم را کمتر می‌کنی ایراداتم را بهم نشان میدهی و حلال مسائلم هستی و راهکارها را براحتی و آسانی و عزتمندانه بهم میگویی

    خدایا شکرت که شرح صدرم عطا کردی .سینه ام را باز کرده ای و عقده از زبانم گشودی

    آرامم کردی و هدایتم کردی به راه راست

    حامی و پشتیبان و یاور شجاعان هستی

    خدا یا شکرررررررررت

    تو خدای منی

    تو وهابی

    تو رزاقی

    تو رحمان و رحیمی

    تو ستار العیوبی

    تو بخشنده و مهربانی

    تو نیکی و خیر هستی

    تو یکتا هستی

    توحید تویی

    بازگشتم بسوی خداست

    راستی و صداقت و پاکی و عشق و محبت و دوستی همه تویی

    آرامش دلها تویی

    تو دانا و بینا و توانایی

    تو قادر مطلق هستی

    تو عشق مطلق هستی

    تو نهایت نعمت و ثروت و فراوانی هستی

    تو غنی و سرشار از شادی هستی

    خدایا شکرت

    سوره سجده

    قُلْ یَوْمَ الْفَتْحِ لَا یَنْفَعُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِیمَانُهُمْ وَلَا هُمْ یُنْظَرُونَ ﴿29﴾انصاریان: بگو: روز فتح و پیروزی [حتمی مؤمنان] کسانی که کفر ورزیده اند، نه ایمان آوردنشان سودشان دهد و نه به آنان مهلت داده می شود؛

    فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَانْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ ﴿30﴾انصاریان: بنابراین از آنان روی برگردان و منتظر [رسیدن پیروزی] باش که آنان هم [به گمان خود] منتظرند [که بر شما پیروز شوند.]

    خدایا شکرت برای هر لحظه هدایتم براه سعادت و خوشبختی

    در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  4. -
    هادي گفته:
    مدت عضویت: 1973 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام

    این چند روز همین الهامی که داشت به شما موضوع حساب کردن روی هدایت خدا بود رو می‌گفت برای منم گفته شد و دریافتش کردم که این خودش یه نشونه بود برام که همون خدایی که این موضوع رو بکن داشت می‌گفت به شما هم گفته بود و شما اومدین این فایل ها رو آماده کردین…

    وقتی در فایل قبل صحبت کردین و از موضوع هدایت و حساب کردن روش گفتین من گفتم خدای من این یه نشونه هست که منم همزمان با شما این الهام و هدایت الله رو دریافت کردم.

    و چقدر این موضوعاتی که می‌گفتیم برام حالت یه مرور بود از الهامات و که دریافت کردم.

    این چند روزه داشتم از برای خودم پروژه مصاحبه با استاد رو از قسمت اول شروع کرده بودم به هر روز یه قسمت با دقت گوش دادن و نظر و دیدگاه خودم رو گفتم و همچنین خوندن کامنتای ارزشمند سایت توی اون قسمت ها که البته اینم خودش هدایتی از سمت خداوند بود برای این که روی خودم کار کنم و همش موضوع تکامل رو در هر قسمت از اون فایل ها دریافت میکردم و با خودم در موردش صحبت میکردم و مثال میاوردم و کامنت دوستان رو می‌خوندم و انگار دنبال یه گمشده می‌گشتم داخل کامنتها

    که شما بار ها به این موضوع که کامنتای سایت پر از نکات هست و یه گنجینه هست اشاره کردین…

    فایل های ارزشمند با آگاهی های خالص اونم به عنوان هدیه با عشق تولید شده و پر از درس هستند و کامنتایی که از تجربیات و نگاه های خودشون هر کدوم از دوستان نوشتن و شما بارها تاکید به خوندن کامنت ها کردید ….

    و همواره گفتید که این فایلا و این فضا و این کامنتایی که دوستان گذاشتن بابت استفاده کردنشون هیچ منتی بر سر کسی ندارید و این فضا مهیا شده برای دوستان تا ازش بهره بگیرم….و چقدرکامنتای فایل ها به درکمون از قوانین و موضوعات که می‌گفتیم رو بیشتر میکرد…

    و مخصوصا فایل‌هایی که از توحید و تکامل صحبت می‌کردید من آگاه بشم به اهمیت این دو موضوع….

    تو فایل های دانلودی هر مطلب و کامنتی که هست بهره گیری ازش رو بعنوان هدیه به ما با عشق هدیه کردید و من ازتون سپاسگزارم که این لطف رو در حق افرادی که خواهان تغییر هستند بدون هیچ چشم داشتی عیان کردید و استاد من در همون فایلهای اولیه مصاحبه متوقف شدم و برگه ها پر کردم و فایل از خودم ضبط کردم از کامنتا، تا بتونم اونا رو مرور بکنم برای خودم مطالبی که ترکیبشون میکردم با سایر آگاهی های فایل های که بهم گفته میشد مرتبط هستند.

    از ترکیب مطالب کامنتا بگیرید تا اضافه کردن تجربیات خودم در فایل صوتیم و نوشتن و صوتی کردن فایل های مثل فقط رو خدا حساب کن و ….

    که چقدر باعث میشد تمرکزم بیشتر بشم برای درک مطالب…

    این از موضوع اول

    حالا بریم سراغ موضوعی که شما در این دوفایل گفتید و البته بگم تنبلیم میومد از تایپ کردن مطالب و بیشتر دوست داشتم شنونده باشم و بهره گیری کنم تا اینکه بیام چیزی بگم تو فایل قبلی اون چیزی که من رو به نوشتن کامنت وا بداره رخ نداد پس گفتم میذارم برای زمانی که بهم گفته بشه و بعد خودش از درونم بجوشه برای گفتنش….قضیه بر میگرده ب دیروز صبح که ذهنم پنچری موتورم رو بهونه کرد برای این که من بعد از نماز صبح نرم برای ورزش کردن و من پذیرفتمش و البته قصد داشتم برم اما هر چقدر بیشتر تعلل میکردم بیشتر اراده م کمتر میشد برای رفتن رفتم رو مبل نشستم و در حال نشسته به حالت خواب و بیداری بودم بعد یه خوابی دیدم که داشت بهم یه سری چیزها رو گفت:

    من خیلی وقته کلا شیرینی رو گذاشتم کنار و تو خواب دیدم که یه نفر اومد و یه بسته شیرینی رو جلوم گرفت و تعارف میکرد که من بخورم و منم تو ذهنم اینطور می‌چرخید که حالا یه دونه که اشکال ندارد بخوری و از این حرفا و من برداشتم و نه یکی دو تا رو خوردم بعد مدام هی بخودم میگفتم هِ حتی نتونستی پای این تصمیمات بمونی و تو با این کار داری ذهنت رو تربیت می‌کنی که من آدم متعهدین نیستم و اگه یه کوچولو راه گریز باشه قرتی میزنم به چاک ….

    بعد از خواب پریدم و به این موضوع فکر کردم که چرا من امروز بعد نماز صبح نرفتم برای ورزش و این قدر تعلل کردم تا تو ذهنم محدودیت ها بچرخه و من رو دچار فلج تصمیم گیری کنه و بعد دیدم چون من همش نشستم حساب و کتاب کردم که موتورم که پنچره خب نمیشه برم به اونجایی که برم بدوم و ورزش کنم پس من که دیگه اینجا مقصر نیستم و دلیلم موجهه ولی موضوع هدف من از تصمیم که برای دویدن گرفتم کلا فلسفه اش و ماهیتش جدا از ورزش و سلامتی چیز دیگه ای بود و اون تقویت کردن اراده خودم و ایجاد یه شخصیت دارای انضباط شخصی و متعهد که وقتی الزام کاری رو درک کرد تصمیم بگیره و عمل کنه برای همین داشتن خودم رو به چالش می‌کشیدم که متعهد بودن رو تمرین کنم …

    برای این که ذهنم رو اینطور تربیت کنم که تصمیم مساوی است با انجام ….

    برای این که وقتی بهم چیزی گفته شد دیگه نیام تجزیه و تحلیل کنم محدودیتی که وجود داره و فقط عمل کننده باشم….

    من وقتی خودم رو مطالعه کردم دیدم وقتی من به محدودیت هام فکر میکنم و میرم سراغ حساب کتاب و دو دوتا چهار تا ترسها میان سراغم و انگیزه و اشتیاق اولیه من رو میگیرن و کلا شخصیت ول کن دارم …

    بعد دیدم که آنچه که من می‌خوام با این شخصیت من جور نیست پس گفتم من باید این ویژگی های مناسب با این اهدافم رو در خودم بسازم.

    من باید بتونم به محض اینکه بهم گفته شد عمل کنم و این موضوع رو تو ذهنم ایجادش کنم …

    من وقتی خودم رو مطالعه کردم متوجه شدم که من از لحاظ آگاهی و اشراف به مسیر پیشرفت دانایی دارم می‌دونم باید تکامل رو رعایت کنم ،میدونم که قدم بعدی بهم گفته میشه،ولی چرا انجامش نمی‌دم و دیدم که من هنوز انگار به یقین نرسیدم در این موضوع و دارم به گام های که ممکنه ندونم فکر میکنم برای همین تا کل مسیر رو نفهمیدم حرکت نمیکنم و من در عمل کردن به قانون ضعیف دارم رفتار میکنم و من کلا از این که یه کاری که دیگران جرات فکر کردن بهش رو ندارن خیلی مشتاقم انجامش بدم و کلا وقتی کاری که دیگران ازش فراریت و میترسن رو انجام میدم کلی انگیزه میگیرم .

    تا اینکه من هدایت شدم به یه کلیپی از یه شخصیتی که کلا همش می‌رفت دنبال کاری که محدودیت داشت ذهنش برای انجامش و بعد تمام تلاش و تعهدش رو می‌گذاشت برای اینکه به اون برسه برای همین با تمام وجودش از خودش مایه می‌گذاشت و بعد میشد بهترین فرد در اون موضوع و بعد می‌رفت سراغ کار بعدی…

    و من از شخصیت این شخص خیلی خوشم اومد و گفتم آره خودشه این دقیقه اون چیزیه که باعث میشه من تعهد داشته باشم و انگیزه برای حرکت کردن….

    قبلاً هم توی کامنتام گفتم کلا من وقتی یه هدف که برایم اهمیت داره و برام واضحه رو و البته بزرگه رو میارم برای خودم کلا سیستم فکریم رو و اجرای قانون در عمل رو براش با تعهد خیلی زیاد انجام میدم ،از اعراض بگیرید،تا حرف نزدن در مورد ناخواسته ها ،و کلا اون توکل و ایمانم رو بیشتر نگه میدارم و بیشتر روی خدا حساب میکنم برای انجامش و بعد میبینم که اون کاره خودش درست میشه…

    من برای انجام تمرین ستاره قطبی کلا تنبلیم میاد که انجامش بدم البته برای اینکه کلا نمی‌دونم چی رو بخوام و خواسته های کوچولو برام انگیزه نمیده که بیام تو تمرین ستاره قطبی بگم…

    من کلا از این که بگم خدایا امروز برام غذا بیارن و میخوام مادرم فلان غذا رو درست کنه یکم مقاومت دارم و میگم اینم چیزه که تو میخوای …خدا رو کردی اندازه یه ظرف غذا …

    ولی بوده که مثلاً خواسته های که با تضاد ها بهم برخوردم رو به خدا گفتم توی خواسته هام و بعدش منطق آوردم برای ذهنم که میشود و بعد تعهدم برای اعراض،و از شنیدن و توجه کردن به ناخواسته رو گذاشتم کنار و بیشتر به این که میشه فکر کردم و کلا همه تمرکزم بر شدن اون بوده و انجام شده….

    یا یادمه یه زمانی دوست داشتم مداح بشم و اینقدر این هدف برام مهم بود که کلا آب و غذا و خستگی و حرف و قضاوت مردم اصلا برام اهمیت نداشت و کلا همش خودم رو می‌دیدم که دارم تو حسینه جماران جلو رهبر میخونم و یا دارم تو هیئت های بزرگ اجرا میکنم و شدم بهترین ….

    و بعدش برای همین کلا شروع کردم برای یاد گرفتن روضه خوندن و زنجیر زنی البته بدون مربی و هر جا بگید برای تمرین کردن میرفتم جلو و اصلا به این که من اونقدر هنوز حرفه ای نیستم و این چیزا فکر نمی‌کردم و فقط عمل میکردم و به کوچکترین دانشی که داشتم و یاد میگرفتم تو کار و اجرا عمل میکردم ،خودم و نحوه خوندنم رو تحلیل و بررسی و تصحیح میکردم و کلا کل فضای ذهنم همین طور بود یادمه منی که هیچی از زنجیر زنی و این چیزا سر در نمی آوردم رفتم تو شهر خودمون و جلوی 1000نفر شایدم بیشتر اجرا کردن زنجیر زنی رو و کلا اصلا تفاوتی بین خودم با اون مداحی که آورده بودن قائل نبودم و با همون مقدار توانایی که داشتم در اجرا جسارت و شجاعت ارائه ش رو داشتم و من واقعا در این پرسه خیلی انگیزه بالایی داشتم بعدم که دیدم و طرض فکرم نسبت به عزاداری و این موضوعات عوض شد و کلا از اون فضا اومدم بیرون و همش فکر میکردم که واقعا اون چند ماه من واقعا لذت بردم از روند انگیزه و انرژی که داشتم و هیچی حالیم نبود در مورد محدودیت‌ها و چقدر برام اون روند لذت بخش بود…

    و همیشه دنبال این بودم که بتونم یه هدفی رو پیدا کنم که اینچنین من رو ب سمت خودش بکشه ….

    بعد که با قانون آشنا شدم و استاد اولاش که کلا توهم زده بودم بعد از یه مدت که درکم بهتر شد میومدم برای تضادهایی که میخواستم ازشون خارج بشم و خواسته های مهمی که داشتم که بعد از تضاد به وضوح در موردش رسیده بودم میومدم سناریو نویسی میکردم و بر این که می شود تمرکز میکردم و تعهد در اعراض از ناخواسته و توجه به منطق های برای امکان پذیری میکردم و بعد کار ها به طرز ساده ای پیش می‌رفت..‌‌.

    و معمولا من انگار شده بودم کسی که صبر میکردم ب زمین داغ بخورم و بعد بیام خواستم رو واضح کنم و از خدا بخوام که اون خواسته رو برام اجابتش کنه و وارد زندگیم کنه و خود از همون اول نمی اومدم یه خواسته های که دارم رو بیام برای خودم واضح کنم و اصولاً خواسته ای نداشتم که اینقدر من رو به تلاطم بطلبه و بهم انگیزه بده….

    برای همین بوده که برای خودم اهداف زیادی رو مشخص کردم اما همین که به چالشی می‌رسیدم چون اون هدفها برام این قدر مهم نبودن و واضح نبودن ولشون میکردم حتی زمانی که یه قدم مونده بود به آخر خط….

    گاهی وقتا محدودیت اینکه گام بعدی رو میخوای چطور بری شاید نتونی و بلدش نباشی میومد سراغ,گاهی وقتا کمالگرایی و و بعدش هم اهمال کاری و شتلق همچی رو ول میکردم و میگفتم من خودم نخواستم و از این حرفا….

    من در تعهد داشتن ایراد داشتم ،در این که اگه کاری لازم دیگه بدون چون و چرا باید براش جان فدایی کنی ….

    خب برگردیم به یه ماه قبل و دیدن اون کلیپه و تمایل من برای این که مثل این شخص بیام رو خودم کار کنم تا اراده م قوی بشه…

    پس گفتم منم پس میام برای تقویت اراده خودم از دویدن استفاده میکنم و ورزش که هم به چالش کشیدن خودمه ،هم با نرژی تر شدنم،هم سلامتی،هم آمادگی جسمانی ،انررژی و هم باعث میشه سحر خیز تر بشم و اصلیترین موضوع همون تقویت اراده و ساخت این موضوع که تصمیم برابر است با انجام هر چند که دوست نداشته باشم….

    اولاش بهنونه کفش رو میکردم که من چون کفش ورزشی مناسب و با کیفیتی ندارم پس فعلا نمیشه و انشاالله بعداً تر ها میام برای اجرای این پروژه…(می‌بینید چقدر راحت ذهن میبرتمون سراغ محدودیت ها)

    آغا جان پنج ششم مهر و داداشم رفتم شهر و بعدش من گفتم من برم یه نگاهی کنم کفش برا خودم بخرم تا صبح ها بدوم و آنم گفت من پوتین کوه نوردی دارم تازه گرفتم خودمم دارم این جدیدا برای تو….

    و کلا بهونه کفش ندارم برای ذهنم گرفته شد …و از 7-7من شروع کردم به رفتن با موتورم توی طبیعت و شروع به دویدن و بشین پاشو رفتن و نرمش و حرکات کششی و شنا رفتن و این روند ادامه داشت و هر صبح بدون استثنا میرفتم برای این کار و همش این رو تو ذهنم می‌دیدم که آفرین داره اراده تو قوی میشه و داری اراده و تعهد داشتن رو در خودت ایجادش می‌کنی….

    روزای اولی کلا لباس ورزشم و جورابام رو میداشتم دم دست ترین جای ممکن تا بهونه ای برای انجام ندادن نداشته باشم ، پاهام درد می‌گرفت ولی میگفتم اول مسیرم تازه شروع کردم خوب میشه و کلا تو دویدن فایلا استاد رو در مورد اینکه ایمان همه چیزه و توکل همه چیزه گوش میکردم و بعداً تو این روند تکامل رو برای خودم یاد آوری میکردم ،یعنی یه روزایی بود که اینقدر خسته بودم که شبش مثلا ساعت 1:30شب از کار اومده بودم ولی چون به خودم تعهد داده بودم و داشتم این مهارت رو در خودم ایجاد میکردم که من اگه کاری رو شروع کنم ولی کنش نیستم و از این که چقدر میتونم پاس وایسم لذت می‌برم و این کار اگه بکنم چه شود بعد من میشم کسی که پیگیر هست برای انجام تصمیمات و اهدافش برای همین صبح ها بعد نماز صبح موتورم رو بر میداشتم و میرفتم برای ورزش و همیشه قبل طلوع خورشید من اونجا و بودم و تنبل خانوم خورشید بعد از من میومد بالا….و ادامه داشت و ادامه داشت تا حدی که اگه خوابم میومدم بازم لباسم رو میپوشیدم و میزدم بیرون از خونه و با نهایت خستگی و خواب‌آلودگی فقط میدویدم …خوابم نمی‌تونستم جلوی من رو بگیره….

    اما پنچری موتور برام شد توجیه پذیر….

    بعد که از خواب پریدم گفتم اگه ول کنی ذهنت ولت نمیکنه اگه شده برو تو حیاط خونه بدو و ورزش کن تا ذهنم بفهمه که تو ول کن نیستی و در هر صورتی انجامش میدی و این رو یاد بگیره که تسلیم شدن و بهونه ها و محدودیت ها نمیتونن تو رو نگه دارن و قانع کنن برای انجام ندادن تصمیمات…

    مادر گفت امروز پ نرفتی ورزش و منم گفتم خواب موندم ،موتور…

    ولی می‌فهمیدم خودم قضیه مقاومت ذهنم برای اجراش بود

    رفتم پوتین رو پوشیدم تا شروع کنم به دویدن البته با دو ساعت تاخیر از برنامه هر روزه…

    برادرم اومد خونه از زمینی که خریده و مصالح آوردن گفت و من گفتم رفتی کنار زمین گفت نه پس گفتم بیا با هم بریم هم تو مصالح رو نگاه می‌کنی هم من میرم همون طرف واسه دویدن و ورزش کردن….و اون خرامان خرامان و من دوان دوان رفتم مشغول شدم برای دویدن و ورزش کردن….

    البته دیروز گوشیم شارژ باتریش کم بود پس بدون گوشی و هدفونم رفتم و در حین دویدن ها به سر فصل موضوعات که نوشته شده بود در مورد فایل جدید استاد فکر میکردم و بعد به اینکه چی میشود که ما اصلا هدف نداریم ،یا اهدافمون بزرگ نیست ،و چرا ما کلا ول میکنیم و دلسرد میشیم از مسیر و رسیدم به محدودیت های ذهن که ما رو با شرایط اکنونی که داریم بر آورد می‌کنه و بعد میاد هدف رو دور از دسترس می‌کنه…

    و بعد به روند خودم فکر کردم که چی شد که من امروز بعد نماز نیومدم برای دویدن…؟

    (منی که از دیده بودم چقدرتکاملی داشتم آسان میشدم برای اینکه گام بعدی و یه ذره بهتر بشم و برام لذت داشت این روند …از 100تا به 200تا رسیده بودم بشین پاشو و ب مراتب کار برام راحت تر بود و هر هفته یه کوچولو 50تا بیشترش میکردم در آخر هفته ها …)

    من در حال دویدن داشتم به این موضوع فکر میکردم که چی میشه که من یه سری اهداف رو ندارم و انگیزه حرکت کردنه در من برای رسیدن به اهدافماون قدری نیست که من رو بسمت هدفم هل بده……

    و دیدم که چون من همیشه به اونچه الان هست توجه میکنم و دارم اهدافم رو با شرایط و توانایی اکنونم دستیابی بهشون رو نیسنجم باعث میشه یا هدف نداشته باشم یا اینکه اهداف کوچکی برای خودم انتخاب بکنم که انگیزه لازم توش نباشه و من بو بکشه سمت خودش…

    بعد به این موضوع که من پنجری موتور رو بهونه ای برای انجام دادن مسیر هدفم توجیه کرده بودم رو برای خودم بیاد آوردم و دیدم من همش دارم رو محدودیت ها تمرکز میکنم و انگار دنبال بهونه ای برای ول کردن هستم…

    بعد این جمله به ذهنم اومد که وسیله هدف را توجیه نمیکند بلکه باید آنقدر هدف بزرگ و دلایل رسیدن به آن واضح و مهم باشد که هدف هر وسیله و بهانه ای را توجیه بکند….

    اصلا چی میشه که ما هدف نداریم ؟!

    چون داریم روی محدودیت ها و توان اکنون و شرایط اکنون خودمون نگاه می‌کنیم برای همین جسارت فکر کردن به اهداف رو در خودمون نمی بینیم و کلا ون نمی‌دونیم که از چه مسیری و چگونه به هدفمون می رسیم برای همین کلا بی خیال اهدافمون میشیم و برای اینکه اذیت نشیم و افسره نشیم کلا بهش فکرم نمی‌کنیم.

    بعضیامون که کلا چون هدف برامون دور از دسترس میشه میگیم من فکر میکنم شاید این رسالت من نباشه و هدف واقعیت نباشه پس اصلا گام اول رو بر نمی‌داریم چون میگیم اگه این مسیر اون نباشه انرژیم ،وقتم تلف میشه….

    در حالی که قانون میگه آنچه که الان بهت گفته شده با توجه ب فرکانس اکنون توئه این قدم رو که برداشتی قدم بعد بعد از انجام دادنش بهت گفته میشه و مادامی که داری روی خودت کار می‌کنی هدایت میشی به سمت هدف و اون چیزی که میخوای….

    بعد از اجرای هر الهام مدارت تغییر میکنه،اعتماد بنفش و عزت نفست بیشتر میشه،احساس لیاقت بیشتر میشه ،تواناییت بیشتر میشه،شرایطتت متفاوت تر از اکنون میشه،ظرفت بزرگتر میشه،خواسته هات تغییر می‌کنه به تناسب اون و در ادامه هدایت میشی به سمت گام بعدی…

    استاد رادیو تلویزیون سازی رو شروع کرد و الان داره این موضوعات رو میگه میتونی ربطشون بهم رو بگی نه. ….

    اون موقع در اون شرایط اون مسیری بود که باید میرفتم و انجامش میداد بعد در ادامه قدم بعدی بهش گفته شد متفاوت از مسیر قبلی ….

    جف بزوس تو رستوران کار میکرد الان آمازون رو داره مدیریت می‌کنه…

    تام هنکس آدامس می‌فروخت تو سینما الان …

    باید یکم از نمای بالاتر به جهان نگاه کنیم …

    وقتی داری روی باورات کار می‌کنی هر چقدر هم تو در دیوار باشی خلاصه هدایت میشی و می‌رسی به اون جایی که رسالتته….

    اگه داری روی خودت کار می‌کنی بپذیر که اون نیروی برتر تو رو هدایت می‌کنه موسی اینهمه تو در و دیوار رفت ولی از اونجایی که وجودش رو آماده دریافت الهامات کرد و روی باوراش کار کرد مسیری که باید میرفتم رو خدا بهش گفت و بعدش اون رو در این مسیر هدایت کرد و شخصیتش رو ساخت‌‌‌‌…

    این رو بیشتر به خودم میگم چون تا یه وقتی میبینم که مسیری که بهم گفته شده رو بهش شک میکنم میام وصلش میکنم به این که این خواسته من داره بوی جلب توجه طلبی و تایید طلبی میده پس ولش کنم….

    چه ربطی داره بجای این که قید هدفه رو بزنی برو این ضعف خودت رو درست کن تا احساس ارزشمندیت درونی باشه نه متکی ب بیرون….

    هدف رو قربانی وسیله نکن ….

    بجای اون بیا وسیله آن رو درستش کن….

    ضعفت رو درست کن نه اینکه هدفت رو سر ببری….

    فعلا این قدما رو بردار تو مسیر هدف ضعفهات رو هم بر طرف کن این قدر صفر و یکی فکر نکن و سخت نگیر به خودت….فعلا این کاری که میدونید درسته رو انجام بدم در ادامه مسیر بعدی هم بهم گفته میشه اول تو بیا تو اینجا آمادگیت و ظرفت رو بیشترش که بعد خدا کم کم هدایت می‌کنه برای برطرف شدن اون ضعفت…

    وقتی هدف بزرگ و جاه طلبانه ای برای خودت داشته باشی به همون میزان توانت بیشتر میشه ….

    حجم بیشتری از انرژی تو در اون فضا خواهد بود و آنگاه به قول مولوی او میکشد قلاب را….

    اون لذته تو رو داره میشه سمت خودش….

    وقتی جهان داره به فرکانس‌های ما پاسخ میده چرا هدف‌های انتخاب کنیم که هیچ شوقی برای رسیدن بهشون نداشته باشیم

    اگه هدفی داری که وقتی بهش فکر می‌کنی شور و شوقی دارد ایجاد نمی‌کنه اون هدف هدف درستی نیست هدف باید طوری باشه که وقتی بهش فکر می‌کنی انگیزه بگیری و فرصت فکر کردن به ترس‌ها رو نده

    هدف باید برای شما این همه مهم باشه که یچ وسیله‌ای نتونه اون رو توجیه بکنه هیچ بهونه‌ای پذیرفته نشه برای اینکه نشه به اون رسید.

    اگه لازمه کاری برای اون هدف انجام بدیم و محدودیتی توی داخل ذهنمون وجود داره به جای اینکه کید هدف رو بزنیم بیایم اون محدودیت رو درستش کنیم و بیایم روی خودمون کار کنیم و بیایم ببینیم که وقتی محدودیت‌هامون رو داریم برمی‌داریم به چه مقدار داریم به اون هدفه نزدیک میشیم و انگیزه بگیریم برای جلو رفتن

    خیلی از ماها می‌دونیم که گام اول برای هدفمون چیه منتها توی این موندیم که گام دوم رو نمی‌دونیم گام سوم رو نمی‌دونیم حالا شما این گام اول رو بیا انجام بده و تمرکزت این باشه که توی این گام با تمام قوا پیش بری و موفق بشی و آمادگی داشته باشی ر این فضای فرکانسی و این مداری که در اون قرار داری و وقتی خداوند این آمادگی شما را دید گام بعدی بهتون گفته می‌شه

    جریان هدایت وقتی شما هدفتون را مشخص می‌کنید بهتون میگه اون مسیری که باید برید شما هستین که انتخاب می‌کنید آیا برید یا نرید اون از نمای بزرگتر می‌دونی که چه چیزی واسه شما لازم هست واسه همین اون چیزی که متناسب با توانایی شما و توان شماست رو به شما میگه

    وقتی به جریان هدایت وصل میشی باید خودت رو آزاد کنی از هر مولفه‌ای باید بدونی که اون به درون تو آگاهه به خواسته تو آگاهه و داره از نمای بالاتر با تو صحبت می‌کنه

    و وقتی داره بهت میگه کاری رو انجام بدی یعنی این توان را در تو دیده و می‌دونه که تو توان این کار رو داری و برای همین این کارو بهت میگه

    البته اون چیزی که داره بهت میگه یه قدم بلندتر و یک گام بالاتر از اون جایی که هستی داخلش هست و به عاملی بیرونی نیاز نداره فقط به یه عامل درونی نیاز داره به ایمان و جسارتی که بری اون کار رو انجام بدی

    درسته ترس داره درسته که می‌ترسی انجامش بدی اما اگه می‌خوای تغییر کنی و اون نتیجه بیاد و زندگی بشه باید بری واردش بشی

    در واقع جریان هدایت شما را تغییر میده خصیت شما را تغییر میده اگه نخوای شما تغییر کنی شخصیت شما عوض نشه با همون ترس‌های قبلی باشی با همون ترس‌ها و بی‌ایمانی‌ها باشی می‌خوای چی تغییر کنه

    مسلمونا استقلال می‌خواستند پس چیکار کردن اومدن به پیامبر گفتن ما دنبال استقلال هستیم خب باشه پس باید جهاد کنید

    کتب علیکم القتال

    برای شما لازمه که برای این هدف بری جهاد کنید

    آره قتال سخته اما لازمه اگه بری واسه جنگ احتمال داره کشته بشی احتمال داره اسیر بشی اما برای رسیدن به این هدف لازمه

    عسی ان تکرهوا شیء وهو خیر لکم و عسی آن تحبوا شی و هو شر لکم

    اگه همش می‌خوای تو دایره راحتیت باشی با آسه بری آسه بیای گربه شاخه نزنه مونی که هستی می‌مونی

    خدا به شجاعان پاسخ میده

    وقتی که شما با ایمان هستی شجاع هستی

    وقتی که داری روی جریان هدایت حساب می‌کنی و عمل می‌کنی شجاع هستی

    لا تقولو راعنا و قولو انظرنا

    آقا جان اگه شما می‌خوای پیشرفت کنی اینکه رعایت حال شما رو بکنه که به دردت نمی‌خوره شما رشد نمی‌کنی ه می‌خوای رشد بکنی به جای اینکه بگی رعایت حال ما رو بکن باید اینطور بگی خدایا من می‌خوام به این هدفم برسم اون چیزی که لازم است انجام بدم رو به من بگو و تو این مسیر کمک کن تا اون کار رو انجام بدم و اون شجاعت رو به من بده اون ایمان رو به من بده رب اشرح لی صدری

    و یسرلی امری

    خدایا قلب‌ها رو برای من نرم کن

    خدایا می‌دونم که تو مه این کارا رو می‌تونی انجام بدی تویی که همه کهکشان‌ها رو داری مدیریت می‌کنی تویی که همه جهان رو آفریدی و داری اونا رو مدیریت می‌کنی تو به احوال بندگان خودت بینایی

    تو همون خدایی هستی که به یک مورچه در دل زمین داری روزی میدی به یک پرنده در آسمون داری روزی میدی خدایا تو هیچ وقت نده خودت رو فراموش نمی‌کنی

    پس من رو زیر نظر خودت قرار بده و من رو زیر نظر خودت با وحی خودت هدایتم کن و من رو در مسیر هدفم قرار بده و شخصیت من رو بزرگ بکن و انشراح صدر رو به من بده

    خدایا خودت این هدفی که به دلم انداختی رو می‌دونم اجابت کردی هدف هدف بزرگیه مثل رفتن پیش فرعون و شبیه فتح قله هیمالیاست پس من رو توی این مسیر هدایت کن و زیر نظر خودت قرار بده همونطور که کشتی رو به نوح وحی خودت و با نگاه خودت داشتی راهنماییش می‌کردی هدایتش می‌کردی همونطور من رو هم هدایت کن تا من هم بتونم شخصیت خودم را بسازم

    همونطور که موسی رو زیر نظر خودت ساختی و شخصیتش رو یک شخصیت قوی ساختی که انشراح صدر درون ایجاد شد این انشراح صدر رو به من هم بده و من رو در این مسیر کمک کن تا بتونم شخصیت خودم را بسازم

    موسی تو داری از چی می‌ترسی میترسی بکشنت

    اگه قرار به کشتنت بود مون موقع که بچه بودی باید می‌کشتنت

    من بودم که تو رو نجات دادم از اون قضیه

    من بودم که دل دشمن رو برات نرم کردم بعد میگی می‌ترسم بکشنم

    موسی تو داری قاچاقی زندگی می‌کنی از چی می‌خوای بترسی

    من بهت منت نهادم که بیای الان اینجا آقا جان، من اومدم تو رو نگه داشتم بعد توهم زدی می‌ترسی که کسی دیگه بیاد کاری باهات بکنه

    یا اون موقعی که یه نفرو کشتی یادت نیست این همه دربدری کشیدی کی اومد تو رو پناه داد کی اومد وقتی که اومده بودی در به در نشسته بودی اون دو اون دختر رو کی فرستاد بیاد دنبالت که بری تو خونشون هم کارت گیرت بیاد هم زن گیرت بیاد هم در امنیت زندگی کنی

    خدای من من به یاد دارم که تو چه کارهایی رو برای من انجام دادی ز زمانی که به دنیا اومدم تا الان چنان لطف‌هایی به من کردی که من اگه بخوام هر کدوم اون رو برای خودم یادآور بشم جز منت و لطف تو درون وجود نداره

    از چه زمانی بگم از زمانی بگم که من توی دریا بودم و امورای اونوری آبی می‌خواستم به سمت ما تیراندازی کنند اما تو لطف کردی که با اینکه سه تا تیر اخطار رو زدن بعد از اون ما رو ول بکنن و برن به سمت کار خودشون

    یا از اون زمانی بگم که رفتم داخل آب و بعد بدون اینکه شنا بلد باشم فقط سریع از اون وسیله اومدم بیرون و رفتم روی سقفش وایسادم و آب بعد از اون ا کمر من می‌رسید و من زنده موندم

    یا از لحظه‌ای بگم که در بزرگترین تضاد زندگیم بودم و تو دستانت را آوردی تا بیان که کار رو برای من آسون کنی و اون‌ها بیان اون موضوع رو برطرف بکنن

    واقعا من از بعد از چی بترسم استاد من و شما قاچاقی زنده‌ایم…

    می‌تونست اون موقعی که اون تانکر منفجر شما اونجا باشید و از دنیا برید اما الان اینجایید

    می‌تونست اون تیر به جای اینکه تیر هوایی باشه تیر به سمت ما باشه و من کشته بشم و اینجا نباشم

    می‌تونست اون لحظه من از اون وسیله بیرون نیام نرم روی سقفش و توی آب غرق بشم…

    خداوند همیشه بر ما منت نهاده استاد من و شما و موسی هر سه تامون قاچاقی زنده‌ایم حالا اگه اومدیم چسبیدیم حالا اگه اومدیم به یاد آوردیم که چه کارایی برامون کرده و چه هدایت‌هایی ما رو کرده ما داریم ق معرفت نعمت رو رعایت می‌کنیم با این تفسیر داریم خودمون شکرگزاری می‌کنیم از اون و داریم ذکر و حمدش رو می‌کنیم و ثناگوی اون هستیم

    برای همین که موسی تو جاهایی که می‌خواد به بنی اسرائیل یادآوری کنه وقتی که ایمانشون ضعیف میشه میگه چه کسی بود که شما را از دست فرعون نجات داد کی بود که منت بر شما نهاد کی بود که دریا رو باز کرد شما از اون رد شدید و شما دیدید که فرعون غرق شد….

    این ایمان شما باعث شد که الان اینجا باشید پس ایمانتون رو بازم حفظ بکنید راه‌های دیگه هم واستون باز میشه درها براتون باز میشه

    همیشه می‌تونه این اتفاق براتون بیفته وقتی که بیاد بیارین که اون روزها این کارو براتون انجام داد .

    ما منت نهاده شدگانیم و در اینجا باید برای رب عالمین گوش بسپاریم و در مسیرش گام بگذاریم.

    مثل کوه پشت مونه….

    بذاریم اون وکالت همه جنبه های زندگیمون رو بر عهده بگیره پس بیایم با توکل و پشتوانه رحمتش جسورانه تر و با ایمان تر در مسیر الهامات قدم برداریم.

    تقدیر و تحسین میکنم استاد از شما بخاطر این سری فایل ها …

    و چقدر عالی و تسلط بر ما این آیات رو بیان کردین .

    و ممنونم که از موسی پیامبر گفتید شخصیتی که انگار خود منم…

    و انگار این دیالوگ خداوند برای من بود تا برگ زندگیم رو تغییر بدم و روی هدایت هاش و منتی که بر من نهاده بذارم.

    جالبیش اینه که من قبل از این دو فایل همین موضوعات بهم توسط جریان هدایت گفته شده و من داشتم سعی میکردم عمل کنم.و این دو فایل شما تاییدی بود بر این که جریان هدایت داشته یه موضوع رو می‌گفته و من و شما دریافتش کردیم

    و یه پیغامی داره که مخصوص ماست که ایمانمون رو بیشتر کنیم.

    وقتی دیدم دارید از موضوع هدایت و با توجه به شرایطمون الهام شدن می‌گفتین گفتم آره همینه….

    جریان هدایت به همون داره تو یه زمان یه سری الهام می‌کنه و هر کسی در فرکانس دریافت دریافت می‌کنه و باعث شد خدا رو شکر کنم که در مسیری هستم که دارم می‌شنوم و دریافت میکنم هدایت الله رو و انگار در فرکانس دریافت با هم همراهیم و او گفت و ما شنیدیم.

    و تحسین کردم خودم رو که تونستم تو مداری از دریافت آگاهی قرار بگیرم که شما اوشین استاد ….

    گذشته موسی گذشته من بود.و اینک آنچه را به موسی وعده داد به من نیز وعده داده و من از او مانند موسی درخواست میکنم.

    خدایا مرا در این امر یاری ده

    تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری می جویم.

    قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی «25»

    (موسى) گفت: پروردگارا! (اکنون که مرا به این کار بزرگ مأمور فرمودى) سینه‌ام را برایم گشاده گردان (و بر صبر و حوصله‌ام بیفزا).

    وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی «26»

    و کارم را برایم آسان فرما.

    وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانِی «27»

    و گره از زبانم باز نما.

    یَفْقَهُوا قَوْلِی «28»

    تا (آنها) سخنان مرا (خوب) بفهمند.

    خداوند به همگی ما برکت بدهد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      هادي گفته:
      مدت عضویت: 1973 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      سلام

      یادمه وقتی که می‌خواستم دویدن را انجام بدم یه بهونه‌ای که توی ذهنم خیلی میومد این بود که می‌گفت که ذهنم نفستو می‌گیره تو نمی‌تونی بابا چرا می‌خوای خودتو اذیت کنی

      باهات درد می‌گیره تو مال این کار نیستی چون این کارو خیلی وقته انجام ندادی اذیت میشی

      و من رو می‌خواست کنه که ولش کن ارزش نداره این همه اذیت شدن

      وداشت این محدودیتی که هست رو برام نام می‌برد

      زمانی که خدمت بودم و ما رو انقدر فشار بهمون می‌آوردند

      و می‌دویدیم توی آموزشی که بعد از چند وقت کلاً انگار بدنمون اون حدس دویدن و فشار بهش به عنوان یک چیز عادی تبدیل شده بود

      این نفسم می‌گیره رو می‌خوام یکم بیشترش توضیحش بدم

      موسی گفت خدایا سینه من می‌گیره من چون انجامش ندادم پس از پسش بر نمیام چون امکان داره منو تکذیب کنند چون من آدم ازشون کشتم من از این کارا رو کردم هر چقدر بخوام به من این حرف رو بزنن من اون آرامشم از دست میدم

      یاد یه جمله از استاد افتادم که توی تمرین ستاره قطبی گفتند می‌دونید احساس خوب مثل اینه که قلبتون داره باز میشه انگار یه حجمه بیشتری رو می‌تونه خنکی رو احساس کنه

      خوب این میشه همون انشراح صدر

      حالا اون ضیق صدر چی میشه اون حالتی میشه که خلاف اینه یه سری از تکذیب‌ها میشه

      یک سری از موضوعات بیان میشه و فرد دچار احساس بد می‌شه و باعث میشه که اون دریچه قلبه انگار بسته بشه و اون حجم هوا وارد نشه

      بابا خودتون دیگه تجربه کردین یه زمان‌هایی بوده که وقتی دچار احساس بد شدین انگار گفتین داره قلبم می‌گیره

      البته وقتی هم که یه وقتایی بوده که روی باورتون کار کردین حالا هر چقدر دیگرم بخوایم مسخره کنن یا هر چیزی بگن و یا بگن که ما این حرفت رو قبول نداریم شما دیگه زور نمی‌زنی قانعشون کنی

      مثل این می‌مونه که شما الان به یه درکی رسیدین از یک سری موضوعات و درکتون نسبت به خداوند تفاوت کرده و اون مثلاً غفور و رحیم بودن خداوند رو اومدی توی کل قرآن دیدی و بعد به این نتیجه رسیدی که خداوند شما را بخشیده حالا هر کس بیاد بگه که نه خداوند توبه شما رو نپذیرفته و شما گناهکار هستین حالا هر طور دوست داری فکر کن….

      یا هیچ چیزی نمیگین

      مثلاً یادمه وقتی من روی باورم کار کرده بودم و آیات غفور بود رحیم بودن به خداوند رو برای خودم می‌گفتم

      وقتی کسی در مورد اینکه خداوند کسی که گناه کرده رو نمی‌بخشه می‌گفت چون من خودم رفته بودم اون حقیقت کلام رو از قرآن دیده بودم به این نتیجه می‌رسیدم که این بنده خدا داره توهم می‌زنه

      و الا خود حقیقت اون چیزی که این فکر می‌کنه نیست حالا هر طوری دوست داره فکر کنه و بعد به جای اینکه اعصابم از دستش خورد بشه

      می‌گفتم خدایا این بنده خدا آگاهی نداره خودت هدایتش کن که اون حقیقت رو پیدا کنه و ازش رد می‌شدم بیخیال اون حرفش می‌شدم.

      یادمه موقعی که تمرین می‌کردم واسه نشنیدن گفتم من یه جوریم که با یه نی کوچولو برام سخته و حالم رو بد می‌کنه و بهم فشار میاد پس گفتم باید من بیام خودم رو ضد ضربه کنم واسه اینکه اگه یه نیر شنیدم حالم بد نشه و تازه انگیزه بگیرم برای اینکه نه‌های بعدی رو بشنوم به حدی که دیگه اون حال بده رو واسم ایجاد نکنه (قدم گذاشتن برای انشراح صدر) و کلاً یه جوری بودم که انگار مشتاق بودم یک موقعیتی پیش بیاد که من بدونم ببینم که چقدر من تونستم روی باورام کار کنم که از شنیدن‌ها حالم بد نشه

      و وقتی می‌دیدم که حالم بد میشه می‌فهمیدم که لابد هنوز اونقدر روی این موضوع کار نکردم باید بیشتر تمرکزم رو بذارم تا تو این موضوع بهتر بشم و تازه خوشحال هم میشدم خدا را شکر متوجه شدم که هنوز داره این نهه بهم فشار میاره و باید خودم رو قوی‌تر بکنم و تازه نسبت به اون شخصی که اون نه رو گفته بود از ته قلبم قدردان بودم و براش از خدا برکت می‌خواستم چون اون من رو آگاه کرده بود که باید بیشتر روی خودم کار کنم تا آماده بشم برای گام بعدی…. اینجوریه که بعضیا کلا از این که در مسیر هدف ب اصطلاح شکست میخورن بجای کنار کشیدن انگیزشون برای تلاش کردن بیشتر میشه،چون می‌خوان از اون محدودیت رد بشن و اون رو بعنوان یه چالش و فرصت برای بهتر شدن بهره میگیرن….

      و اگرم می‌دیدم که ناراحت نمی‌شم و بهم برنمی‌خوره می‌فهمیدم که داره اون ظرف وجود من بزرگتر میشه برای اینکه قدم‌های بزرگ‌تر و ترس‌های بزرگ‌تری رو واردش بشم

      الان که دارم این کامنت رو می‌نویسم در حال دویدن هستم

      و تازه خورشید اومده بالا و من دارم می‌روم و دارم فکر می‌کنم این موضوعات

      مثلاً یکی از موضوعاتی که من تو همین ورزش کردن و دویدن برام ایجاد شد این بود که کلاً گفتم من می‌خوام به جایی برسم که اون کار رو بتونم به طوری انجام بدم که دیگه اون دویدنه واسم راحت بشه اون نفس گرفتنه واسم نباشه برای همین بعضی وقتا تو این دویدنم حتی موقعه ای

      که خسته هستم هم و نا ندارم سعی می‌کنم بازم یه مقدار بیشتر از اون حد بدوم به حدی که به نفس نفس بیفتم تا ببینم که من چقدر نسبت به اولم قوی‌تر شدم

      برای همین توی این دویدن خودم وقتی به عرق کردم می‌افتم وقتی اون حجم از عرق رو می‌بینم وقتی اون رو می‌بینم با خودم تبریک میگم میگم آفرین تو تونستی به این حد برسی که حتی با اینکه عرق می‌کنی ول نکنی

      از همین رو اومدم هر هفته آخر هفته‌ها 50 تا به اون بشیم پاشو هایی که انجام میدم اضافه می‌کنم چون با هر بار که این کار رو انجام میدم متوجه روند رشدم میشم و یا اینکه من ثابتم یا اومدم پایین‌تر

      مثلاً وقتی من میام اون 50 تا رو هم با یه فشار کم انجام میدم متوجه می‌شم که نسبت به هفته‌های قبل و روز اولم رشد کردم پس بازم میشه با تمرین بیشتر و تکرار بیشتر

      این 5050 تا رو اضافه و اضافه کرد تا مثلاً به یه جایی رسید که کلاً 1000تا هم بشین پاشو بری و اون خستگی برات ایجاد نشه

      مثلاً من خودم دارم می‌بینم روز اولی که می‌دویدم کلاً پاهام درد می‌گرفت نفس کم می‌آوردم

      و اینقدر با هم درد می‌گرفتن که حتی یه نشستن ساده بلند شدن برام سخت بود اما چون از کم شروع کرده بودم اون خستگی در حدی نبود که من ولش کنم

      برای همین از روزی که شروع کردم تا الان که به اینجا و این هفته به 250 تا رسیدم و مثل روزی نیست که صدایی که انجام می‌دادم بهم فشار اومد بازم همون 100 تا رو انجام بدم و همون خستگی برام ایجاد بشه همون احساس دردی واسم ایجاد بشه…

      یه جمله‌ای رو دارم می‌خوام بهتون بگم بچه‌ها دو نوع درد وجود داره

      یکی دردی که قوی‌ترت می‌کنه ،و یکی هم دردی که به هیچ دردی که هیچ فایده‌ای واست نداره..‌.

      اون دردی که داری تو رو قوی می‌کنه خیلی چیز خوبیه من اگه دارم نسبت به روز قبلم یکم خودم رو بیشتر به چالش می‌کشم

      نشون میده که من دارم بزرگتر می‌شم ولی اگه این درده وجود نداشته باشه اون بزرگتر شدنه هم وجود نداره

      اما امان از درد بی‌فایده

      مثل همون تکذیب شدنه و فکر کردن به محدودیت‌ها

      هر وقت دیدی خودت رو توی چالشی انداختی که داره بهت فشار میاد برای انجام دادنش هر قدمی که داری توی این مسیر برمی‌داری که داری انجامش میدی و داری از اون حدت بالاتر میری و با وجود درد داری قدم بعدی رو بر می‌داری و داری می‌بینی که نسبت به روز اولی که اون درد وجود داشت الان با درد بیشتر قوی‌تر شدی به خودت تبریک بگو

      استاد یه فایلی داشتم در مورد اینکه میزان تحمل شما چقدر است

      من می‌خوام از یه نگاه دیگه به اون فایل یه چیزی رو بگم

      بچه‌ها باید میزان تحمل ما رو بالا ببریم و اونقدر بتونیم در خودمون این میزان تحمل رو بیشتر بکنیم که کلاً با یه فشار کوچیک از کوره در نریم

      و ظرفمون رو برای تحمل اون اون دردهایی که داره ما رو قوی‌تر می‌کنه بیشتر کنیم.

      و سریع با یک فشار کوچیک از مسیر خارج نشیم و نخواهیم که ولش کنیم… این میشه همون انشا راه صدره که موسی بهش اشاره می‌کنه

      ….

      مثلاً شما در نظر بگیرید که من بالفرض می‌خوام یک هدف بزرگ یعنی قله هیمالیا رو فتحش کنم (مثل اون چیزی که حضرت موسی می‌خواد مصاف با فرعون که تشبیهش میشه با روبرو شدن به فتح هیمالیا)

      وقتی میام به خودم نگاه می‌کنم می‌بینم بابا من اصلاً تا به حال یه دو قدم میرم نفس نفس می‌افتم حالا من کجا می‌تونم به اونجا برسم بابا نفسم می‌گیره (من اینم)

      اما وقتی که با این دید نگاه می‌کنم که بابا هر چیزی تکامل داره و تو توی روند رشد می‌کنی….

      درسته هنوز فکری به ذهنت نمی‌رسه که چطور اون هیمالیا رو فتح کنی نگو من نمی‌تونم انجامش بدم

      تو قدم اول رو که داری می‌دونی می‌دونی که من هنوز این قدم اول پیاده‌روی رو واسم سخته و نفسم می‌گیره

      پس به جای کنسل کردن اون هدف بزرگه رو بلکه هدفت رو به تیکه های کوچکتر تقسیم کن بیا این قدم اول رو بردار و اون آمادگیه رو ایجاد کن حالا این قدم اول رو با تمرکزت بردار بعد در ادامه حالا بعدش میریم مثلاً واسه قدم بعدی و هدف بعدی که بعد از آمادگی از رسیدن به هدف اول بهش رسیدیم.

      مثلاً گام بعدی این میشه که فعلاً بریم مثلاً تپه‌های کوچیک رو فتحش بکنی

      بعد در ادامه اون با یه مثلاً گروه‌هایی آشنا می‌شی که دارن کوه دماوند رو فتحش می‌کنند

      بعد مثلاً میری یک کوه‌های بزرگتر و همینجور می‌بینی که توی روند شما داری پیش میری و اون آمادگی واست بیشتر می‌شه و اون نفس گرفتن‌هایی که قبلاً بود الان تبدیل شده به اینکه شما داری مثلاً با رفتن کوه‌های با ارتفاع بالاتر یه ذره نفست می‌گیره….

      و بعدش می‌بینی که بعد از چند وقت اون هیمالیا هم فتح شده….

      اما وقتی شما میای در قدم اول اون هیمالیا رو می‌بینی و میگی من می‌خوام هیمالیا رو طیش بکنم میری به مصرف هیمالیا هنوز هیچی نشده کلاً می‌زنی خودتو نابودش می‌کنی بعد کلاً از حتی یه راه رفتن ساده هم می‌ترسی…

      همون مثال بدنسازی که استاد همیشه در موردش میگه

      شما می‌خوای یه وزنه 200 کیلویی بلند کنی

      حالا فعلاً شما همین میله اول بلندش بکن زورت می‌رسه؟!

      بعد حالا میایم کیلو کیلو اضافه می‌کنیم به اون 200 کیلویی هم می‌رسیم.

      خداوند به همگی ما برکت بدهد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      اعظم برزگری گفته:
      مدت عضویت: 1413 روز

      سلام هادی عزیز

      وقتی هر کسی در مسیر هدایت به یه درک واضحی میرسه انگار حرف ها و گفته هاش بیشتر به دل و جان می نشینند!

      چون شما تجربه کردید این رو و از طریق وضوح به هدایت رسیدین و کاملا براتون دیگه منطقیه و هیچ نجوایی نمیتونه شما رو از انجام هر کاری که بهتون گفته میشه دلسرد کنه!

      و تا آخره عمر این آگاهی در عمق جانتان نفوذ میکنه و هر روز شاهد پیشرفت های بیشتر شما با توجه به الهامات و هدایت هاتون تو این مسیر میشه!

      منم دوست دارم مثل شما برای هدف هام،انگیزه های بیشتری داشته باشم ولی این کسی که توی ذهن خونه کرده دقیقا همون مثال رفتن به ورزش برام اون قدری اتفاق افتاده که هر وقت تونستم این نجواها رو کنترل کنم و اون کار رو انجام بدم اتفاقات خوبی برام افتاده و نتایج خوبی گرفتم ولی وقتی یه بار به حرف این ذهن چموش گوش دادم بااینکه میدونستم انجام اون کارها چقدر برام نتیجه بخش بوده ولی…

      میخوام بگم!

      چقدر راحت بهانه میاریم!

      چقدر راحت اسیر این ذهن میشیم!

      چقدر راحت تسلیم نجوا میشم!

      ولی خبره خوب این فایل های همزمان این بوده که حتی برای پیامبران خدا که جزوء معصوم ترین ها بودند این اتفاق افتاده که ذهنشون بیاد و بگه که

      من ناتوانم

      من زبانم میگیره

      من می ترسم

      من عاجزم…

      و خدا داره انگار بوسیله ی این آگاهی ها بهمون میگه که

      چقدر این شیطان تو رو از انجام کارها منع کرده ولی دستت رو گرفتم و قوت راهت شدم و بهترین نتیجه رو گرفتی!؟

      چقدر ذهنت بهت گفته که نمیتونی فلان کار رو انجام بدی ولی آگاهانه و یا حتی ناآگاهانه ازمن کمک خواستی و تو رو هدایت کردم که به نحو احسن اون کاررو انجام بدی!؟

      چقدر همه جا دستت رو گرفتم!؟

      و این یادآوری ها،نیرویی از جنس خودش وارده وجودمون میکنه و ما رو مصمم تر در انجام کارها و هدف های بعدی…

      ممنون از شما هادی عزیز که کامنتتون عالی و فوق العاده بود و باعث شد دوباره در این مسیر،هدایت بشم به کامنت زیبای شما و درک آگاهی های بیشتر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      نجمه دولت گفته:
      مدت عضویت: 1158 روز

      بنام خدای مهربانی که با این صفت او راشناختم و میشناسم

      سلام بر شما آقای هادی

      از شما سپاسگزارم برای نوشتن این متن زیبا و اثرگذار

      و بینهایت خدا راسپاسگزارم که مرا هدایت کرد تا با خواندن متن زیبای شما علت نرسیدن به هدفهایم رو بفهمم.

      با خواندن این متن پاشنه آشیل خودم رو پیدا کردم .

      از شما ممنونم .

      امیدوارم موفق باشید. و به هدفهاتون به آسونی برسید.

      با تشکر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    ملکه قربانی گفته:
    مدت عضویت: 852 روز

    به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته نازنین ودوستان بزرگوار

    سپاس گزار خداوند هستم که من را هدایت کرد به این مسیر الهی سپاس گزار استاد عزیزم هستم که این فایل بی نظیر را تهیه کرده و با عشق با ما به اشتراک می‌گذارند

    چه باورهای نابی در این فایل بی نظیر بود باوری که من هستم که خالق زندگیم هستم باورهای توحیدی باورهای احساس لیاقت باور به این که خداوند همیشه همراه منه منو دوست داره منو هدایت می‌کنه عاشق منه

    باوری که هر آنچه که در زندگیم جاری است از آنه خداوند متعال است وقتی که من میخوام حرکت کنم باور داشته باشم که خداوندی که منو خلق کرده

    هدایت خودش را هم بر من واجب کرده این من هستم که باید با این ایمان حرکت کنم‌ و تمام قدرت را در دستان مهربان خداوند بدانم

    خداوندی که رزاق هست در دل آسمان رزق پرندگان را می‌دهد و رزق ماهی ها در دل دریا می‌دهد پس رزق منی که جانشین خودش هستم هم بدون هیچ گونه نگرانی می‌دهد به شرط ایمان و توکل به شرط ساختن باورهای توحیدی وقتی این هماهنگی بوجود بیاید خداوند از جایی که فکرش را نمی کنی رزق بی حساب می‌دهد این قانون جهان هستی است پس من باید خودم را در مدار خواسته هام قرار بدهم چراکه همیشه ثروت ونعمت و فراوانی در جهان هست و هرروز هم این ثروت ونعمت بیشتر وبیشتر می‌شود

    مهمترین کار من ساختن باورهای احساس لیاقت خودم را بدون قید و شرط دوست داشته باشم خودم را لایق بهترین نعمت و ثروت بدانم و به آگاه باشم که خداوند همیشه پشت سر منه و من روی دوش خداوند هستم و به بهترین شکل هدایت می‌کند

    و هرروز به داشته باشم که در گذشته چقدر کارها را برای من راحت‌تر کرده وقتی که تسلیم خداوند بودم و همه کارها را به خداوند سپردم

    استاد عزیزم در گذشته من خیلی ناامید بودم و همیشه خودم را سرزنش می کردم و در هیچ موردی برای خودم ارزش قائل نبودم و همیشه هم از خداوند گله وشکایت داشتم تا این یه روزی از خداوند درخواست هدایت خواستم و اون روز مثل باری که از دوش حضرت محمد صلی الله بر داشت

    من را هدایت کرد به سایت الهی و کلی آگاهی های ناب الهی دریافت کردم و اون بار سنگین را هم از دوش من برداشت و الان در این مسیر الهی حرکت می کنم و از خداوند درخواست کردم تا وقتی که من راضی نشوم و به قول شما لعلک ترضی نشوم از این دنیا نروم

    از خداوند تقاضا دارم که همیشه منو در این مسیر الهی مستدام بدارد واز مؤمنین خودش قرار بده

    از متوکلین در گاهش باشم وهر روز به ایمان من اضافه کند

    خدایا مرا آسان کن برای آسانی ها

    تنها تو را می پرستم وتنها از تو کمک می خواهم

    ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت داده‌ای نه راه گمراهان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  6. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 2185 روز

    سلام

    بعد از مدتها احساس کردم باید یه چیزایی که عمیقا درک و تجربه کردم بیام بگم و باز عمیقا از استاد عزیزم تشکر کنم.

    با وجودی که 5 سال بود هر روز و هر لحظه داشتم سعی میکردم طبق آموزش های استاد زندگی کنم، اما هر بار به مسئله ای بر میخوردم با تمام وجودم احساس میکردم هنوز یه قطعه گمشده درونم هست که پیداش نکردم. هنوز یه چیزی هست که کلید همه ی درهای زندگیمه و من هنوز درکش نکردم!

    دقیقا عید قربان امسال بود که یه درد عمیقی توی قبلم حس کردم جوری که فقط یه چیز به ذهنم اومد! گفتم خدایا اون چیه که من نفهمیدمش؟! یه شاه کلیده که من هنوز نفهمیدمش!! بهم بگو خواهش میکنم! من دیگه طاقت ندارم با این نفهمی ها و سوالاتی که جوابشونو‌ نمیفهمم سروکله بزنم. میدونم یه چیزی هست که نفهمیدمش که اگه بفهممش تمومه! دیگه همه چی تمومه! دیگه همه چی حله! دیگه آرامش محض دارم تحت هر شرایطی! دیگه هرگز هیچی حتی توی به ظاهر زجر آورترین شرایط ذره ای نمیتونه این حس آرامش و اطمینان رو خراب کنه. چون دیگه میفهممش! اگه الان هنوز ته قلبم درد داره بخاطر اینه که اون اصل کاری رو نفهمیدم وگرنه زجر و درد اشتباهه! اینو میخوام‌بهم بگی. من فقط همینو میخوام‌. بهم بگو.

    با چنان اطمینان و خواهشی اینو ازش خواستم که منتظر چیزی جز همون جوابی که باید نبودم.

    شاید هر بار که به یه درک جدید میرسم احساس میکنم انگار یه آدم جدید از من متولد شد، اما این بار حتی معنای تولده حقیقی رو هم فهمیدم!

    فهمیدم تولد واقعا ینی‌ چی!

    تازه معنای تمام حرفای شما رو فهمیدم! اصن همه چیز برام معنا شد! تازه فهمیدم وقتی میگید اینکارا رو کنید تا به فلان نتیجه برسید چجور میشه اونکارو براحتی انجام داد! وای اصن همه‌چیز برام معنا شد، روشن شد، واضح شد، مفهوم شد!

    توحید عملی قسمت 9، 10 ، و قلبی که بسوی خداوند باز میشود.

    اگر بگم تاج سر تمام فایل های سایتتون این سه تا فایله اغراق نکردم، هرچند اساسی ترین حرف شما توی تمام فایل هاتون توحیده(کاش میشد یه کلمه جدید براش نوشت که معانی‌کلیشه ایه این‌کلمه حذف بشه و واقعیتش بیان بشه!)

    و جالب اینکه از اون روز به بعد تقریبا تمام فایلهایی که روی سایت میذاشتین فایل های توحیدی بود. و قشنگ میفهمیدم چرا

    راستش نمیتونم توضیح بدم. اما میدونم شما که خوب میدونید من چی میگم و اونهایی هم که باید خوب متوجه میشن چی میگم. واقعیتش هم اینارو هم فقط برای این میگم که بگم استاد چقد ازتون ممنونم.

    حتی خود شما هم اینروزا بیشتر از قبل حال و هواتون همینه

    اون شاه کلیدی که خداوند به من گفت این بود:

    اینکه منو‌به خودم شناسوند. اینکه خودمو به معنای حقیقی شناختم، جهانم رو شناختم. و فهمیدم!

    نمیدونم چطور میشه این درک از خودم رو با کلمات بیان کنم و شاید اصلا نشه بیانش کرد!

    اما من از لابلای تک‌تک کلمات شما توی این 3 تا فایل شاه کلیدی که باید پیدا کردم.

    و یک وجود و قلب بینهایت آرام‌ بهم داد.

    و تازه دارم معنای وجودم و زندگی رو درک و تجربه میکنم.

    و قطعا هر انسانی که عمیقا به دنبال این شاه کلیده بهش داده میشه.

    چون به هر درخواستی پاسخ داده میشه. در لحظه

    دیگه این‌جمله ورده زبونمه

    این تو‌نبودی که سنگ زدی، من بودم!

    این جمله جواب همه چیزه!

    نمیتونم حتی بگم چقدر خوشحالم از درکش!

    نمیتونم حتی بیان کنم چقدر سپاسگزارم.

    فقط میگم که خوشحالم و سپاسگزار️

    هیچ‌چیز اتفاقی نیست، همه چیز بر اساس نظم و قانونه️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  7. -
    سارا گفته:
    مدت عضویت: 1924 روز

    درود و نور بر استاد موحدم

    همون روز که این فایل رو گذاشتین من فرودگاه استانبول بودم و منتظر برای پرواز به تهران ..

    برای آزمون سفر دو روزه رفتم . فرودگاه رسیدم تمام پروازهای قبل و بعد ما به ایران کنسل شده بود و شماره پرواز ما هم روی تابلو نبود، نیمدونستیم تاخیر داره ؟ کنسل شده،؟ هرکی یه حدسی میزد و فضا پر از استرس بود . من که دیدم صحبت ها ی مسافرها بوی ترس میده سریع بالشتم رو دور گردنم گذاشتم یکی از فایلهای شما رو پلی کردم و غرق فایل شدم و البته ویدیو همین فایل رو هم دانلود کردم تا تو هواپیما ببینم، خلاصه باخدا صحبت کردم که اگه قراره تو آسمون هواپیما مونو اسرائیل بزنه که پرواز ما کنسل شه اگه قراره سالم برسیم پرواز انجام شه و من تو فرودگاه اذیت نشم، و برعکس بقیه به جای استرس قدرت رو دادم دست خودش و چشمامو بستم و فایل شما رو گوش دادم تا اینکه بعد یکساعت پرواز ما اعلام شد و برای تحویل دادن چمدان و گرفتن کارت پرواز رفتیم. تا داخل هواپیما نشستم این ویدیو بینظیر رو پلی کردم و غرق آگاهیهاش شدم البته آخراش خوابم برد از خستگی که دوباره از اول پلی کردم و تا برسیم فکر کنم دوبار دیدمش. و درحالیکه همسفرم که برای امتحان رفته بودیم دائم از شروع جنگ و بدبختی میگفت من آگاهانه یا صحبت رو عوض میکردم یا جواب نمیدادم و به فایلها گوش میسپردم و آرامش عجیبی تو دلم بود حتی به دوستم و بقیه مسافرا گفتم من تو بغل خدا نشستم صحیح و سالم منو تهران پیاده میکنه و برمیگردم خونه پیش خانواده م…

    بمحض اینکه پرواز نشست و ملت گوشی هاشونو روشن کردن یهو یکی گفت اسرائیل با موشک به ایران حمله کرده وقتی ما تو آسمون بودیم و میگن فرودگاه رو زده خلاصه همه وحشتزده فقط میدویدند که مبادا موشک رو سرشون نیاد و من متحیر از کاراشون

    و خیالی آرام چون خدا کارشو خوشگل انجام داده بود

    و منو صحیح و سالم 4 صبح به خونه م رسونده بود.

    درحالیکه بقیه پروازها کنسل شده بودن یا تغییر مسیر داده بودن. یکی از آشناها انگار تقریبا همزمان با ما پرواز داشته از استانبول و بجای تهران، تبریز پیاده ش کردن کله سحر و گفتن خودتون با اتوبوس برگردین تهران، آسمان تهران کلیر شده. ولی خدارو شکررر که من همون شب صحیح و سالم به تهران رسیدم

    وقتی خودمو با دوستم مقایسه کردم متوجه شدم این شرایط برای هر دومون بود من با کنترل ذهنم و توکلم به خالقم بدون اذیت و ترس و استرس به خونه م رسیدم

    درحالیکه اون از ابتدای سفر و حتی قبلش پر از ترس و ابهام و استرس بود و با اینکه مذهبی بود خانواده ش سوپر مذهبی بودن ولی وقتی میگفتم خودتو بسپر بخدا ، سالم میرسونتت با نگاهی عاقل اندر سفیهی منو برانداز میکرد که چی میگی !! اسرائیل رحم نداره فرودگاه فلان جا رو زده ، رو هوا میزنه مارو،

    من اینجا متوجه تفاوت یه شاگرد عباسمنشی با همون نگاه توحیدی استاد عباسمنش با دید بقیه آدمهای معمولی به جهان و خدا شدم و خدارو شکر کردم که تو این مسیرم و انقدر خودمو عذاب نمیدم و از استادم یاد گرفتم خدا رو تنها قدرتمند عالم ببینم نه قدرتمندترین بلکه تنهاااااااا قدرتمند و مالک دنیا و آخرت ، تنها مالک جان آدمی…

    خلاصه انقدر با این فایل تو مسیر لذت بردم که روی لبتاپ هم مجدد دانلود کردم و فکر کنم تا الان 4 بار گوش دادم. به راستی که پیامبر زمانه ای!!! و افتخار میکنم به خودم که شما رو میشناسم و هر روز در حال آموختن از شما هستم. آرزو دارم یک روز جایی شما رو ملاقات کنم و از نتایجم براتون بگم از شخصیتی ‌که بودم و الان تبدیل شدم بعد 3 سال و نیم..

    چند روز پیش جایی مهمان بودم وقتی طبق عادت ایرانیها مشغول غیبت بودن من برام نه تنها خوشایند نبود بلکه اذیت بودم و مدام داخل سایت میومدم و کامنت میخوندم عین معتادها اون لحظات دلم میخواست فقط یه فایل از شما گوش کنم که البته وسط مهمونی نمیشد… با این حال طبق عادت تا گوشی دستم میگرفتم میپریدم تو سایت

    صبحها بمحض بیدار شدن چک میکنم فایل جدید چی اومده و نشانه امروزم چیه و گوش میدم ..

    طول روز زمان فراغتم موقع خواب فایل گوش میدم و جدیدا شبها عادت کامنت خوندن هم اضافه شده .

    و نتایج عالی هم برام داشته کلا 6 ماه اخیر کنترل ذهنم تو چالش هایی که پیش میومد عالی بود و راه حل ها برام میومد

    شاگردهایی که سمتم اومدن سطح دانش بالاتر باهوش تر بودن دکترا دارن و در بهترین دانشگاههای آلمان مشغول تحقیق و پژوهش هستند و از کار کردن باهاشون لذت میبرمو خدارو شکر میکنم و منتظر بیشتر شدنشون هستم

    ایشالا به زودی خبر مهاجرتم رو براتون مینویسم

    باز هم بابت این فایل ارزشمند ازتون سپاسگزارم

    دوستون دارم

    راهتون پر نور تا ابد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      مجید کدخدایی گفته:
      مدت عضویت: 1973 روز

      سلام به سارای عزیز دوست هم فرکانسی و اعضای خانواده عزیزم

      واقعاً کیف کردم به این کنترل ذهنت و احسنت میگم بهتون بابت این مهارت که با تلاش مستمر بهش دست پیدا کردید.

      خیلی لذت بردم از کامنت بسیار زیبایی که نوشتید و بسیاری از جملات شما رو چند بار می‌خوندم و به عقب برمی گشتم

      دم شما گرم با این پشتکارتون

      خیلی حال کردم با برداشت بسیار زیبایی که از قوانین بدست آورده اید و همچنین بخاطر توکل بسیار ستودنی که داشتید و چه باور قشنگی به قدرت رب العالمین برای خودتون ساختید

      دست مریزاد

      به امید موفقیت روزافزون همه اعضای خانواده عزیزم در این سایت الهی بخصوص شما سارای عزیز

      ایشالا همه ما بتوانیم در توحید و ایجاد باورهای موحدانه و همچنین توکل به الله یکتا هر روز بهتر از دیروز و روزهای قبل باشیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        سارا گفته:
        مدت عضویت: 1924 روز

        درود و نور آقا مجید عزیز

        سپاسگزارم بابت کامنتی که برام گذاشتین و خداروشکر بابت دوستانی از جنس نور که داخل سایت هستند و کلی من ازشون یاد میگیرم

        دقیقا ذهن خیلی چموشه به نظر من تا رهاش کنی نجواها شروع میشه

        من خودم اگه روزی فایل گوش ندهم کنترل از دستم خارج میشه مخصوصا تو شرایطی که چالشی پیش میاد ناخواسته بوده و توسط عوامل بیرونی بوده.

        من یکبار اوایل شهریور برای امتحان ثبت نام کردم و رفتم استانبول و در حالیکه امتحان و عالی داده بودم و منتظر نتیجه بودم و کارفرمای آلمانی هم منتظر نتیجه آزمون من بود تا برای فرستادن قرارداد کار برام اقدام کنه ، یهو بعد 5 هفته موسسه زبان استانبول ایمیل زد که متاسفانه مدارک امتحان شما و پست گم کرده به آدرس اشتباه به آلمان پست شده و شما مجددد باید امتحان بدی

        و من ایمیل دادم که شما هزینه سفر من رو باید بدین چون کار منو عقب انداختین برنامه مهاجرت منو عقب انداختین فقط!گفتن امتحان رایگان میشه براتون تا دوبار . یعنی اگر اینبار قبول نشی مجدد شانس اینو داری 300 یورو هزینه امتحان رو ندی ولی هزینه بلیط و هتل با خودته

        مثله یه شوک بود برام از حدودا من برای امتحان برنامه ریزی کرده بودم هم از نظر مالی هم برای مطالعه کردن

        و… و یهو در عرض 3 هفته مجدد باید میرفتم استانبول که هزینه ش یکطرف و استرس آزمون و عقب افتادن برنامه هام یکطرف

        دو روز تموم سعی کردم ذهنو کنترل کنم بگم حتما خیری بوده یادمه شب دوم بعد شنیدن این خبر موقع خواب بغضم گرفت که چرا باید نتیجه اینهمه تلاش من بشه گم شدن برگه ها تو راه آلمان.. ولی صبح که بیدار شدم بخودم گفتم من باحال خوب به سفر قبلی رفتم امتحان دادم پس مقصر فرکانسهای من نبوده

        هرچی هست صلاح خدا برای منه و قطعا خیره پس تسلیم میشم و میرم دوباره‌ . پولشم خودش جور میکنه

        و با انرژی شروع کردم دوره کردن مطالب و دنبال بلیط و هتل و لیر و…

        تو همین اثنا ایران موشک فرستاد اسراییل باز پروازها کنسل شد یکم نگران شدم ولی گفتم اگه خدا گفته دوباره بیا استانبول قطعا همه چی ردیفه. دو سه روز مونده بود به سفر من فقط پول بلیط رفت و رزرو هتل رو داشتم ولی دلم آروم بود که خدا دیر نمیکنه به هیچکس هم درخواست ندادم که بهم پدل بده.

        گفتم خود اوس کریم میرسونه.

        که یه روز عصر مادرم اومد خونه مون گفت بلیط برگشت خریدی؟ گفتم هنوز پولم جور نشده برای خرید لیر و بلیط برگشت

        بدون اینکه من درخواست کنم کارت بانکی شو گذاشت جلوم گفت برو بخر

        هر وقت داشتی پس بده. باورم نمیشد لحظه نود بهم خدا پول رسوند

        البته مطمئن بودم میرسونه

        و اینطوری شد که سریع خرید رو انجام دادم

        تو فرودگاه توصف تحویل بار بعضی مسافرا استرس داشتن همش میگفتن اسراییل امروز فردا میزنه ما سفرهامونو جلو انداختیم که به جنگ نخوریم من خنده م گرفت از این بشر دوپا آخه چرا انقدر ترس تو وجودشونه!!

        و بازم خدا بهم گفت بدون خون و خونریزی میری امتحان میدی برمیگردی تا اینجا رو برات ردیف کردم بقیه ش هم حل میشه

        و اینبار هم امتحانم عالیتر از قبل برگزار شد تو جلسه کاملاا تسلیم بودم تک تک سوالها رو از خدا میپرسیدم و جواب میدادم ولی همسفرم که از اول سفر و قبلترش استرس جنگ و بدبخت شدن داشت دائم شبکه خبر تو تلگرام چک میکرد با اون استرس بالا امتحان رو خراب کرد

        و من واقعا نتیجه کنترل ذهن رو سپردن کار دست خدا و دوباره دیدم و ایمانم بیشتر شد و باز هم الان باید کنترل ذهن رو ادامه بدم تا نتیجه و نمره امتحانم بیاد تا ایمیلی که به کارفرما زدم بهم جواب بده و برم به امید الله برای گرفتن ویزا و تجربه دنیای جدید کشور جدید زندگی جدید البته با گرفتن هدایت از خودش

        باز هم خداروشکر بابت استاد عباسمنش عزیز ، رب مهربانم و دوستان هم قدمی چون شما

        زندگیتون و راهتون روشن تا ابد

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          مجید کدخدایی گفته:
          مدت عضویت: 1973 روز

          سلام و عرض ادب خدمت یکی از اعضای خانواده عزیزم

          صبح زیبایم رو با نقطه آبی گوشه صفحه سایتم که به کامنت بنده پاسخ دادید شروع کردم، بسیار ممنون که کامنت بنده رو خوندید و برایم جواب نوشتید

          باز هم واقعاً در این مسیر امتحان مجدد و رفت و آمدتون کنترل ذهن بسیار عمیق و عالی رو داشتید بدون شک ،

          من خودم همیشه در تمرین ستاره قطبی از الله میخام که در کنترل ذهن خیلی مهارت منو بالا ببره و همیشه این یکی از خواسته های من بوده و هست و این خواسته هم با تضادهایی که سر راهم قرار گرفته بودن شکل گرفته و به همین دلیل همه کسانی که در کنترل ذهن عالی عمل میکنن رو تشویق میکنم و خیلی باکامنتاشون حال میکنم و شما هم از اون دسته افراد بودین که خیلی تو ذهنم تحسینتون کردم و کیف کردم واقعاً

          ایشالا خدای رزاق بهترینها رو براتون رقم بزنه سارای عزیز و هر روز بهتر از دیروز در همه زمینه ها عمل بکنید

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      مریم احدی گفته:
      مدت عضویت: 1008 روز

      سلام سارای عزیز

      کامنتت خیلی عالی بود

      شما ایمان فعال خودتو نشون دادی وتوی اون شرایط که انقدر سپردن کار سختی بود بر خلاف تمام کسانی که از ایمان حرف میزنن وتوی عمل نمیتونن اعتماد کنن

      تو بااین فایل تونستی صحیح وسالم از یک موقعیت که اصلأ عادی نبود بیرون بیای

      واقعا کامنتت پرازحس خوب بود

      تحسینت میکنم دختر باایمان امیدوارم توی تمام شرایط زندگی همین قدر عالی حمایت خداوند رو ببینی وتوی بغل خدا باشی

      عاشقتم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        سارا گفته:
        مدت عضویت: 1924 روز

        سلام مریم جانم

        ممنونم که برام نوشتی و من دوباره کامنتم رو خوندم

        و یاد اون لحظات افتادم برای تو و برای خودم و همه بچه های سایت ، استاد و همه انسانهای موحد آرزو میکنم که همیشه تو بغل خدا باشیم و پایین هم نیایم وقتی با خدا یکی میشیم یه تیم میشیم

        آرامشی رو تجربه میکنیم که انگار وسط بهشتی

        من هم برای تو قلبی آروم و مطمئن

        قلبی که خدا تا همیشه ساکنش هست رو آرزو میکنم

        خداروشکر بخاطر دوستانی که داخل این سایت ارزشمند هستند

        منم عاشقتم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    زهرا محمد خانی گفته:
    مدت عضویت: 983 روز

    به نام تنها داریی من رب من

    سپاس از این اگاهی از این حس فکرها باورها که انگار تشنه ام همیشه وسیرابم میکننع ودوباره نیاز دارم به این احساس باور مثل نیاز یه گیاه به نور منم به باورها صدای ربم توگوشم نیاز دارم تا قلبم اروم بگیره حسم میگه تو توی اروم ترین لحظه عمرت هستی

    واین ارامش به همراه احساس اینکه برای ربم وخودم انقد با قابل ارزشمندم مثل الماسی که در طول زمان جلا داده میشه

    یه چیزی که درک کردم رهایی

    یه جا یه حرفه استاد میاد تو گوشم میگه یکی خیلی دانا وثروتمند بوده داشته از مهربونیا لطف خداش بهش میگه اینجا اینجا هوامو داش اونجا هوامو داشت خدا از بزرگیای خدا میگفته یه فقیر میاد میگه حق داری منطقی هست که تو انقد راضی هستی کیف میکنی از خدا سپاسگزاری همه چی دار نعمت از در دیوارت بالا میره من چی باید بگم که فقط همین یه خرو دارم

    بهش میگه من افسار اسبهام به گل بنده ولی افسار خره تو به قلبت بنده

    چرا انقد روی خرش حساس بوده ومیترسیده بره چون فکرشو نمیکرده راحت دوباره همینجور که گرفته بازم بیشترشو خدا بهش میده

    ولی ملا خیالش به خداش راحت بوده دلش قرص اونی که خلقش کردع تو مرحله های زندگی همراهش بوده کارشو راه انداخته بوده هر چی بگه بیشترشو باز بهش میده حالا برام بیشتر جا افتاد درک کردم اون داستان استادوو اخیش حال کردم

    هدایت های خدا

    مسافرت

    ابجی داداش مامان همه میرفتن مسافرت منم دلم میخاس ولی یاد گرفته بودم حسودی بهشون نکنم حالا که اونا میرن من نرفتم دلم بشکنه یام بگم کوفتشون بشه یام بگم خدا هوامونداره چرا نزاشته من برم خلاصه احساس خوب درخواستمم مسافرتهای خوب بود میدونستم خیره حالا میریم با اینکه قبلا خیلی میرفتیم ولی ازدواج که کردم به همسری میگفتم مسخره میکرد هنوز اول زندگیمون هنوز دستمون سفت شه اخه با کی بریم با با کسی خیلی دوست نیستیم

    چند وقت بعدش رفتیم تکاملی ما که سالی یه بار میرفتیم بعد چند وقو رفتیم شمال به زور کامل هدایتی عجیب با یه خانواده دوس شدیم خیلی شاد بودن خونه بسیار زیبایی داشتند اگه میخاستیم خونه بگیریم خیلی احتمالش کم بود به این زیبایی با صفایی باشه خونه کف سنگ باعغچه رویایی شام ناهار راحت برپا کنه با عشق حالا

    بهترین جاها باصفاترینشون با بهترین امکانات بریم و بعد با تکامل بوم بوووم به طورررر جادویی ماهی یه بار تبریز تهران شمال دو مشهد

    مثل خابه برای زهن ولی برای قلبم کسی که دستش تو دسته خدا معجزه واتفاقات خفن همیشگیه تا ابدیتت شکر

    @الگوی رستوران ومهمونی من کمی دقت کردم

    دیدم مدتیه ما کلن جگرکی کبابی رستوران باز رستوران این هفته سوم که مهمونی عقد دعوت شدیم توی یه رستوران خفن که من خیلی دوس دارم برام عجیب تا حالا دقت کردم مثل به قول استاد یه الگو تکرار یه جریانی که فکرشو نمیکنی میچینه برنامه که به خاستت برسونتت

    صد هزار مرتبه شکر

    برای بهترین فکر بهترین احساس ینی سپاسگزاری

    @ارزوهای خرده

    دوره قدم یک

    ستاره قطبی از تو سایت کمو بیش یادگرفتم بعدش برای خودم یه دوره درس کردم قدم یک بعد چند وقت قدم یکو راحت خریدم بدون اینکه خیلی زیر خرج برم چاله بزرگی باشه خیلی اسون رفتم تو دلش واوکی شد برا من واین شرایطم خیلی قدم بزرگیه ولی اسون اوکی شد بدون قرض وکمک کسی حتی همسر

    بدون اینکه خیلی حساب بانکیم تکون بخوره

    خخ نمیخاستم همسری متوجه بشه بگه چکردی یه جوری شرایط جوری شد که کمی از پول که پس بود برداشت شد وبیشترش کسی که مدتها میخاست یه پولی بده گفت بهت بدم ممنم گفت اره میخام وجااادوووویی جور شر خرید شد

    اجیلات با طراحی پسته عجیب هر که بهم میرسید بهم پسته میاد بعدم همسری رفت کلی پسته اجیلای دیگه خرید بدون اینکه مثل قبل زور بزنم تا بخریم راحت بهش توجه کردم با احساس خوب با عشق طراحی وتصورشون کردم اومد تو زندگیم

    خرما

    یه سری همین جوری گفتم خرما میخام بعد یه روز بعد یهو دیدم یه بشقاب پر خرما تو پلمونه بعد منم از یه جا یه جعبه قبلی خرماهامون پیدا کردم اونم دیدم جادویی راحت اومد تو زندگیم

    ساعت هوشمند

    دسته یکی دیدم بهش توجه کردم باهاش بازی میکردم تعریف ازش میکردم اومد تو زندگیم بدون اینکه به کسی بگم فقط تو دلم که میدونستم هر چی میخای بهش توجه کن راحت اومد

    رابطه های شادو قشنگ

    با توجه به افراد شاد و پر از انرژی وراحت ارتباط برقرار میکنه کلی لدت میبره منم اومد تو زندگیم راحت

    @تمیزی

    بزرگترین خواسته وتغییرم و خیلی واضح بود شاید تغییرای دیگم کردم ولی این خیلی واضح بود

    ما نا مرتب بودم و برام این قدم قول اخر بسیار سخت بسیار نشدنی بارها شده بود انقد میدویدم خونه مون تمیز باشه ولی به راحتی دوباره بهم ور میشد ودیگه تبدیل به یه کار غیر ممکن بود بزرگترین خواسته تغییر بود که اروم اروم به طور عالی انجام شدقدم قدم خیلی ساده الان همیشه تو تمیزی وراحتی ولذت بخشی کارهای خونم

    @جهیزیه

    خیلی نظرات میدادن اینجاش کجه برو عوض کن اعتراض کن با اینکه کلی جاهاز به اسونی به لطف خدا گرفتم و سعی کردم سپاسگزار باشم حرف بقیه برام مهم نباشه بپسندن نپسندن خودم لذتشونو ببرم وسپاسگزار خدام باشم

    همه چیزایی که میخاستم ولازمم بود

    با تکامل

    @ورود به خانواده شوهر

    برام رابطه برقرار کردن خیلی سخت بود باهمسر گرفته تا مادرشوهر خواهریاش و لی الان خیلی بهتر شدم دل قلبم با جرات تر شده با نیروی درونی همیشه منو اروم میکنه وقرین عزت بی دلیلم میکنه

    خیلی شیرین تر شده

    از خدای خودم که همیشه کنارمه میخام قلبمو باز ترکنه ایمانمو برای درک بیشترش

    میخام کنارش تعهد بدم که همیشه نزدیک با اقتدار وعشق کنارمه ودرخواست بدم همیشه توی هر تضاد با نشونه هاش بهم یاد اور حظورش کنه و راحت درخواستهام پیدا کنم وراحت رااحت راحت اجابت بشه ودر ارامش ورهایی عمیق فرو برم

    1403/8/3

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  9. -
    سمیه زحمتکش گفته:
    مدت عضویت: 1626 روز

    به نام خداوند بخشاینده مهربان

    ای پروردگار بی همتا توراسپاس که عادلی وبه هرآنچه میخواهیم پاسخ میدهی .

    ای خدای رحمان و رحیم توراسپاس که هرآنچه تو را باور کنیم همان می شوی واین نهایت عدل وپاک بودنت هست.

    استاد می‌خوام صادقانه بگم هرچیزی که تو دوره هاتون دارم و مقاومت داشتم در موردش برام باز شد وانگار سیمان ذهنم شکست .

    هر دوره ه ای که گرفتم از قانون آفرینش تا دوره احساس لیاقت وثروت دو وکشف قوانین و شیوه حل مسائل همه برام واضح تر شد .

    این دوتا قسمت انگار یه دوره بود اون هم دوره درک یه کوچولو از یه آیه قرآن

    حالا اگر بیاید از بقیه داستان موسی یا ابراهیم بگید چه ایمانی ایجاد میشه برای ما .

    خداوکیلی اگر اینجوری یکی قرآن را برایمان توضیح میداد چقدر جذب ها ایمان بهتری داشتم و کارها را برای خودم سخت نمی‌کردم .

    الان هم اگر خواسته ای دارم ولی تو ذهنم سخت میکنم که اگر انجام بشه سخت میشه واذیت میشم ولی انجام میشه .

    خب این باور کارها را با سختی برام انجام داده از پولی که تو کارتم واریز میشه تا شغلم که برای خرید مواد اولیه درگیرم .

    همین ترمز قشنگ تو ذهنم را دیدم با این قسمت .

    استاد میشه لطف کنید بیشتر در مورد آیات قرآن فایل بزارید ،به خدا چقدر درک ما بالاتر می‌ره وچقدر قرآن را بهتر درک می‌کنیم وزندگیمون روان تر میشه می خواهم از زمانی که باور کردم که خدا کارها را برام اسان می‌کنه بگم ونتایج متفاوت .

    4ماه پیش که زمان تحویل منزل که استیجاری بود رسید ومن از قبلش خیلی دوست داشتم از شهرم مهاجرت کنم به شهر بهتر که امکانات بهتر داره ودوراز اقوام باشم که بیشتر تمرکز کنم روی خودم وافکار بقیه .

    با اینکه پول پیش در حد 50میلیون فقط داشتیم به همسرم گفتم ما با بچه ها دوست داریم بریم تهران و اینقدر هم شوق داشتم که به هیچ چیز دیگه ای فکر نمی‌کردم .

    وخدا زبان همسرم را نرم کرد برام وبا اینکه خیلی بدهی ومسائل داشت گفت باشه .

    خب یه هفته باقی بود که باید خونه را تحویل می‌دادیم وصاحب خانه فشار می‌آورد که تخلیه کنید

    وهم زمان هم عروسی دختر خواهرم بود همون روز تخلیه خانه .

    خلاصه ذهنم می‌گفت چجوری ومن قلبم می‌گفت به موقع درست میشه نگران نباش .

    یه پنج روز قبل عروسی دختر خواهرم رفتیم با پیکان بار ،من ودخترم وهمسرم به سمت تهران

    اینقدر در مسیر حرف زدیم ولذت بردیم که انگار خدا کنارم نشسته بود وبا من خوشحالی میکرد که مسیرت درسته .

    بار اول که راه افتادیم بریم تهران تو مسیر جدید جاده اصفهان ماشین خراب شد و برگشتیم .

    اولش ناراحت شدم ولی بعد پذیرفتم که خیری بوده برام

    وبعدش یه چند روز ماشین درست شد وباز راه افتادیم ،این است که استاد میگه ادامه بده

    خلاصه رسیدیم ودر پنج روز هرخانه ای که می‌دیدم یا مدنظرم نبود یا پول پیش بالا بود ولی من ناامید نمی‌شدم هرگز وشب ها

    روز پنجم دیگه همسرم گفت برگردیم وترس تو دلم افتاد ولی گفتم خدا که من را آورده دست پر برمیگردونه ،نترس

    شب ها رو تو ماشین میخوابیدیم وخداوکیلی خیلی راحت بود

    روز پنجم یه خونه از سایت دیوار دیدیم ورفتیم ودوستش نداشتم .

    اون یک بیرون ناخودآگاه همسرم رفت یه بنگاهی یه کوچه بالاتر یه خونه نقلی وبا آسانسور و پارکینگ برامون پیدا کرد ومیگفتم به نفر می‌خواسته وهنور نیامده وقسمت شما شده .

    به خدا همش همینه که خدا به اندازه باور ما پاسخ میده نه بیشتر نه کمتر .

    به اندازه ایمانم ما

    وقتی در مورد موسی گفتید تو دوتا آیه همون داستان فهمیدم دوتا باور متفاوت نتیجه ها را متفاوت می‌کنه .

    من یه زمانی خواهرشوهرهام خیلی با بی احترامی رفتار میکنند با من

    وقتی که دوره احساس لیاقت را کارکردم کلا رفتارشون تغییر کرد با من و همسرم وهرکسی میبینم متوجه میشم اینه خودمه .

    استاد این قسمت را من چندین بار میرم میبینم تا یادم بمونه که خداوند چطور عمل می‌کنه وایمانم قوی تر شده .

    خدا خیر دنیا و آخرت نصیبتون کنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  10. -
    فاطمه سلیمانی گفته:
    مدت عضویت: 1170 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام به استاد عباس منش ( ابراهیم زمان )

    سلام به خانم شایسته و تمام دوستان در سایت

    کلاس حسابداری می فتم یکی از شاگردان روی تخته نوشته به نام او که حکم کند همه محکوم هستیم.

    الان که از دانشجویان استاد هستم درک میکنم یعنی چی ، امروز از همون اول که از تخت میخواستم بیام پایین اول فایل دانلود کردم. بعد به کارهام رسیدم . من جز یک مورد تا به حال کامنت نذاشتم . ولی امروز از همون اول که شروع کردید که به صحبت که دعای موسی را گفتید. اولین نشانه من بود برای تصمیمم درس ریاضی ( انشالله توکل به رب یگانه وقتی به اون نتایج رسیدم یک فایل تصویری روی سایت براتون میفرستم. ) پس تا اینجا شد درس ریاضی وای خدای من همون نشانه که میخواستم.

    پاسخ خداوند به موسی کلا این دیگه تیر خلاص من بود. و گریه ام گرفت . من سالها پیش که پای برنامه های مذهبی می‌نشستم و هیچی از دست نمی‌دادم. همه چیز از موسی شنیدم جز اینها که شما امروز گفتید موسی ریش فرعون کشید فرعون گفت این همون پسر اسیه گفت بچه عقلش نمیرسه این کار کرده و تکه اتیش دادن دست موسی ، موسی دستش سوخت کرد تو دهنش از اونجا لکنت زبون گرفت .از رنگ سبز صورت موسی به خاطر اینکه در بیابان علف خورده بود. از عصای که موسی برداشت شعیب فهمید پیامبر چون عصای نوح بوده از اینکه چون لکنت زبون داشته خواسته برادرش همراهش باشه از اینکه اسیه بین تمام همسران فرعون یک چیز دیگه بود. فرعون قصاب اورد گفت زنده زنده پوست تن اسیه را بکنند . وای چه حالی داشتم مدام احساس میکردم تمام تنم سوخت و غیره که الان بهشون فکر میکنم شاخ که هیچی دلم میخواد سر به بیابون بذارم فایل پخش بشه،و من بلند بلند گریه کنم و خدا را صدا کنم.

    امروز با یکی از همکاران سابقم صحبت می‌کردم. که 15 سال پیش بازنشته شده چیزهای گفت که بعدش صحبت‌ها تموم شد . گفتم اینه که مکبر اذان و قاری قرآن میره قران بندازه تو دریا این میشه نتیجه . نه خادم امام رضا هست نه پیاده روی اربعین رفته نه مکه رفته نه جای مهر رو پیشونیش نه تسبیح دستش ذکر بگه و غیره میشه ابراهیم برای من وقتی تو فایل توحید عملی 5 فریاد میزنه هیچ کس هیچ کس قدرتی تو زندگی من نداره هیچ کس هیچ کس قدرتی تو زندگی تو نداره . وقتی تو به خدا وصلی به منیع بینهایت وصلی بابا بزگ فکر کن بند بند وجودم تکه تکه شد خدا داشت سر من داد میزد از زبان استاد و کار به جایی رسیده تا یکی چیزی میگه از تهدید دیگری از خیلی چیزهای اون داد توی گوشم و سریع جواب میدم نفس دست کیه ؟ و اون طرف در جواب میگه خدا و من جواب میدم تمام. و تو که 25 سال میشناسم میشی این . چقدر زیبا گفت آن شاعر :

    با مدعی نگویید اسرار عشق و مستی

    تا بی خبر بمیرد در درد خود پرستی

    ببخشید استاد، عباس منش میاد از توحید میگه و انگیزه و امید،و توکل ، ( وقتی نگاه میکنم از لحاظ سنی شما 4 سال از من و خیلی از عالیجنابان کوچکتر هستید ) درک میکنید عالیجنابان من یعنی همون آقایون ولظالین ، روز به روز بیشتر میان تو سایت و هدایت‌های که این در گرانبها که میگید و هدایت به سلامتی این به من ثابت میکنه فاطمه پای تعهدی که دادی هر روز صبح یک فایل تصویری ببین کامنت بخون و نکته برداری عمل کن درسته ، ولی حالا اون آقا ، بابا خدا به چه زبونی بگه که من دارم با سلامتیت بهت هشدار میدم میری مغزت آنژیو میکنی. قسم به مالک نفسم و همه عالم ایمان من به خدا بیشتر بیشتر شد. که از خدا خواست اون دری که توی قران وعده دادی باز کنی هیچ کس نمیتونه ببنده و اگر قرار من کاری بکنم به من بگو من هیچی نمیدونم. و خدا اینطوری در به روی من باز کرده.

    من فقط فایلهای صوتی هر روز گوش میدادم . از یک جای دیگه کمتر شد و البته نتیجه منفی هم گرفتم. ولی از گام 4 همچنان پای ثابت هستم و از قسمت اول همین فایل تا دیشب صفحه 5 کامنتها بودم و دیدم تغییرات را در زندگیم و نکات سیو میکردم. الان هم باید میرفتم بیرون ولی انگار خدا دستم گرفت گفت نه دیگه این بار باید رد پا بذاری. من قران میخوندم که با شما آشنا شدم و این هم باز ایمان من بیشتر کرد خدا تمام کارهاش حکمت داره .

    استاد عزیز ( ابراهیم زمان ) از شما خواهش میکنم از این فایلها بیشتر روی سایت قرار بدید . من بعد از 8 سال پای شبکه های مذهبی خیلی عالی شدم مقاومت ندارم من نیاز دارم به شنیدن و اینکه خودم عوض کنم. صحبت خیلی زیاد ولی میخوام انشالله دست پر بیام.

    همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی.

    الهی الهی الهی 150 سال تو بغل رب یگانه باشید. و از این آگاهی‌ها ما را بهرمند کنید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای: