توحید عملی | قسمت 10 - صفحه 23

1163 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1145 روز

    سلام به استاد عزیز و محترم و مریم ‌جون عزیز.

    فایل بسیار زیبا و آموزنده ای بود.

    که خیلی خاطره ها رو برامون تداعی کرد.

    با گوش کردن این فایل یه نقصی در وجودم پیدا کردم واون ‌اینه که متوجه شدم البته اجازه بدید اول خودمو بابت این تحسین کنم که استاد جونم ،منم هر کاری که انجام بدم هر کاری که توش موفقیت ،شادی ویا هر چیزی که خوب از آب در بیاد ،اعتبارش رو به خدا میدم .

    حتی اون انرژی ای که تو باشگاه صرف میکنم ومیبینم که دخترای مجرد از پسش برنمیان .

    داشتن چهره واندام مناسب،یا بابت هر غذای خوشمزه ای که میپزم ،یا خریدی که ازش راضیم یا موقعه رانندگی کردنم،کلا هر حرکت درست وبه جایی که تو زندگیم انجام میدم ،همه وهمه حتی بابت رفتارهای درستم واقعن اعتبار همشو به خدا میدم وهمون لحظه تو دلم از خدا تشکر میکنم .اتفاقا خوب حواسم هست که اعتبار چیزیو به خودم ندم .میدونید چرا ؟چون احساس میکنم وخیلی تجربه کردم که هر کاریو که خوبو و درست انجام میدم قبلش با خدا هماهنگ کردم .در مقابل خدا به چیزی مغرور نیستم .

    تمام خوشحالیهامو از توجه خدا به خودم می‌دونم .

    البته همه ی این افکار وباور هام تو این چند سال اخیر تغییر کرد.

    خوب می‌دونم غرور با آدم چکار می‌کنه .

    وخوب می‌دونم که وقتی خدا رو تو انجام هر کاری شریک بدونی چقد اتفاقات بهتر ،انرژی بیشتر ،شادی بیشتر ،رفاه بیشتر ،آسایش وآرامش بیشتری داری .

    می‌دونم هر جا که با خدا هماهنگ میشی چقد کارات رله تر وراحت تر وآسونتر پیش میره .

    نمیگم‌در تمام شرایط خشوع و خضوع در برابر پروردگارم دارم که اگه اینطور بود ،دنیام گلستون میشد.

    ولی از درون نسبت به این افکار وباور ها مقاومتی ندارم .

    حالا یه جاهایی عملکردم ضعیف میشه اون دیگه حتمن به یه نقص دیگم بر میگرده .

    دقیقا باور دارم که هر خیری که به من میرسه از جانب خداست وهر شری از سمت خودمه.

    شاید خیلی جاها حضورش رو احساس نکرده باشم اما هرجایی که حالم خوب بوده و تونستم کاریو درست انجام بدم یا موفقیتی بابت هر چیزی کسب کنم حتمن قبول داشتم که خداوند عاملش بوده وخدا تو اون مسیر کمکم کرده .

    هیچ شک و شبه ای بابت این موضوع ندارم .

    تو قسمت محتاج بودن به خدا و وابسته بودن به خدا ضعیف عمل کردم .

    شاید که نه ،حتمن جاهایی که با شکست یا اتفاقاتی مواجه شدم که باب میلم نبوده ،خدا رو شریک نکردم .

    استاد عرض کردن خداوند در وقت وزمان معین خودش چیزی که باید رو بهت میده .بابت این هرچند خیلی قبولش دارم اما نقص عجله گاهی منو به چالشهای بدی میکشونه .

    به همین جهت چند ماهی هستش که دارم صبر خودمو محک میزنم وسعی میکنم اعتماد کامل به خداوند داشته باشم هرچند بازم افکاری به ذهنم میان و میرن که نجواهایی سر میدن اما خوبیش اینه مثل گذشته غرق این افکار منفی نمیشم و زود متوجه ی تغییر افکار وکنترل ذهنم میشم.

    تو زندگیم اتفاقات زیادی افتاده که راحت میتونم اعتبارش رو به خدا بدم .

    همیشه دوست داشتم دو تا پسر داشته باشم .از دختر جماعت به خصوص دختر بچه خوشم نمیومد .اما خدا بعد از پسرم با وجود اینکه خواسته ی من یه پسر دیگه بود بهم دختر داد.

    الان 12سال از اون جریان میگذره .ومن از همون ابتدا از بدو تولد دخترم نه یک دل بلکه صد دل عاشق دخترم شدم .

    باورم نمیشد انقد دخترمو میخام طوری که هرروز سجده میکردم واز خدا به خاطر داشتنش تشکر میکردم .

    وقتی دخترم بدنیا اومد ،گفتن قلبش کند می‌زنه باید چن ساعت تو دستگاه بمونه تا قلبش تنظیم بشه .ووااای اون‌موقعه تنها آرزوم تنظیم قلب دخترم بود که خدا روشکر با لطف وعنایتش خدا نیم ساعت بعد گفتن اوکی شده و اووردنش بخش .

    پسرم از دخترم خیلی زیبا تر بوداما بطور عجیبی دخترمو میخاستم .الآنم هردو رو دوست دارم وبه هردو به یک اندازه توجه میکنم .

    اوایل ازدواجم چند بار باردار شدم و هر بار سقط میکردم .یادمه خودم به همه میگفتم خداصلاح نمیدونه من بچه داشته باشم که خدا بعد از چند سال این دو فرزند گرانبها و دوست داشتنی رو بهم داد.

    چند سال اول ازدواجم، همسرم مصرف کننده ی مواد بود.هیچ وقت فکر نمی‌کردم روزی رو ببینم که ترک کنه . احساس میکردم اگه ترکم کنه باز میره سمتش .

    اما الان 20ساله از اون روزا میگذره وهمسر من برای همیشه همون سال ترک کرد.

    بابت اوضاع مالی خداوند خیلی زیاد بهمون نعمت میداد ،ولی منو و همسرم قدر دان نبودیم .

    خیلی فرصت‌ها برای خونه دارشدن بهمون داد .حتی یادمه ماشینای خارجی سوار می‌شدیم .

    من اون موقعه تازه رانندگی یاد گرفته بودم .نمی‌دونم چطور همسرم اعتماد میکرد واون دوره که جریان مال 20ساله پیشه ،میداد من دنه اتومات آزرو یا ماکسیما یا سونتا سوار بشم ؟!!!

    خیلی راحت همه چیز داشتیم اما به خاطر سهل‌انگاری و قدر ندونستن وجهالت ونادانیه هردومون ،همه رو یکی یکی از دست دادیم .

    جالب اینجا بود بازم فرصتهای زیادی خدا برای بدست اووردن خونه بهمون میداد اما ما خیلی بی توجه ازش رد میشدیم .

    نمی‌دونم چرا کلمون انقد باد داشت ؟!!!!

    نمی‌دونم اون دوران کجاها سیر میکردیم که از هرچیزی انقد راحت می‌گذشتیم ؟!!

    مثلا مادر شوهرم می‌گفت زمین 200متری مال شما ،اما به نام خودم ولی با برادرت تو ،دو تا طبقه زندگی کنید .

    خیلی راحت من گفتم نه نمیخام‌ جایی که جاریم باشه منم باشم .

    پارسال یه تصادف بدی کردم که دخترمم تو ماشین بود.

    ماشین قشنگ افتاد تو دره ی کوتاه و چندین درخت رو زیر کردم تا ماشین خودش وایستاد.اون لحظه گفتم تموم شد دیگه همه چی حتی خودمم باورم نمیشد زنده موندم .

    وقتی ماشین وایستاد. دیدم خودم ودخترم سالم هستیم .تازه جالب بود وقتی پیاده شدم گفتم ماشین دیگه داغون شده .به طور معجزه آسا فقط کاپوت ماشین داغون شده بود .

    با اون سرعتی که من پیچیدم وافتادیم پایین گفتم ماشین که دیگه مچاله شده اما 4میلیون بیشتر خرجش نشد!

    خدا بیامرزه پدر شوهرمو ،اما وجودش مایه عذاب وسختی زندگی من شده بود چون مادرشوهرم از پیشش رفته بود.وفقط با ما راحت بود.زمانی که مریض شد به یه ماه نکشید که بنده خدا فوت کرد.من حتی فوت پدر شوهرمو معجزه می‌دونم .واگرنه حالا حالا منو همسرم باید اسیرش میشدیم .

    هر دفه هم یادش میکنم میگم خدا بیامرزتت که انقد قشنگ وحتی به موقعه رفتی .

    من که آرزوی مرگ براش نمی‌کردم از اینکه خداوند روزای سختی با ایشون برام رقم نزد ،بارها از خداوند تشکر کردم .

    وهزاران اتفاق دیگه .

    اتفاقا خیلی وقتا به خودم میگم با وجود اینکه من خیلی جاها بد عمل کردم وحتی بد عمل میکنم اما خدا خیلی جاها هوامو داشته وداره .

    خیلی وقتا فکر میکنم خوش شانسم .

    البته یه جاهایی هم این فکرو نمیکنم .واینو‌ می‌دونم اگه نیستم حاصل دسترنج خودمه . ینی من افکار وباور های درستی نداشتم که به میل من چیزی که میخاستم نشده .

    بازم اینجا اعتراف میکنم که همیشه در مقابل خدا وقوانین جهانش عاجز ودرمانده وناتوان هستم .

    ینی هیچ وقت قدرت خودمو بیشتر از اونا ندیدم ونمیبنم .

    می‌دونم من به تنهایی معنا و مفهومی ندارم .

    اگه هرچی و هر کی ،که هستم از وجود خداوند نازنینمه .

    به قدرت پروردگارم واقفم .باورش دارم .ایمان دارم زمانی که خودتو وصل میدی به خدا ،شاهد چ اتفاقات شگرفی میشی.

    می‌دونم اعتمادبه خدا چ معنایی میده .

    چطور داشتن ایمان، زندگیتو دگرگون می‌کنه .

    استاد عزیز تنها کسی هستش که به ایمانش حسادت میکنم .

    وقتی داستانهای زندگیشونو میگن، کاملا مشخصه در مقابل ایمانشون همه ی کارا براشون سهل وآسون شده و من واقعن غبطه میخورم .

    ما میگیم ایمان داریم ، اما در عمل بسیار ضعیف عمل میکنیم .

    تنها ضعفمون هم صبور نبودنمونه .

    انگار طاقت نداریم نمیتونیم به وقت وزمان خداوند اعتماد کنیم تا راحت صبر کنیم .

    که اگر میکردیم معجزاتش رو یکی پس از دیگری می‌دیدیم .

    حالا از این مباحث که بگذریم در ابتدای صحبتم گفتم که کنار اینکه من اعتبار هرچیزیو چ تو خفا چ آشکارا به خدا میدم ،یه ترمزی دارم و اون ‌اینه که پیش دیگران اینجور بیان نمیکنم .

    چطور الان استاد هر چی که تعریف کردن گفتن اعتبارش رو میدم به خدا .خب من و شما شنونده های صحبت‌ها وتجربه های ایشون بودیم .

    اما من وقتی میخام ‌پیش کسی حرفی بزنم اون موضوع رو تو دلم اعتبارش رو به خدا دادم ولی به کلام پیش دیگران چیزی از خدا نمیگم .

    مثلا میگم من عالی ورزش میکنم دیگه نمیگم خدا بهم این انرژی بالا رو داده که در مقابل بچه ها از همه پر انرژی تر باشم .

    شایدم منظوری ندارم و شایدم گاهی منظوری دارم ومیخام خودنمایی کنم وخودی نشون بدم .

    امروز اینو متوجه شدم وتصمیم گرفتم از این به بعد حتی پیش کسی از هر چیزی خودم خاستم تعریف کنم حتمن به خدای مهربونم ربطش بدم.

    دقت کنم که در کلامم زیاد بگم . چون فکر میکنم خودش باعث میشه باورهات قویتر بشن.

    واگه غروری تو درونم دارم ،میزان غرورم به درصد خیلی کمی برسه .

    این درس قشنگی بود که امروز با گوش کردن این فایل یاد گرفتم .

    چیزی بود که اصلا بش توجه نداشتم .

    چ از درون چ در کلام وچ آشکارا پیش دیگران باید حضور ویاد خدا رو اعلام کنم که هم به خودم یاد آوری بشه که تمام لحظاتمون با وجود خدا شکل گرفته و هم اینکه دیگران غرور رو تو کلامم نبینن که خودش داستانای دیگه داره.

    به این نکته هیچ وقت توجه نکرده بودم وفکر میکردم همین که تو دلم خودم می‌دونم هرچی دارم از خدا دارم بسه!

    آرزوم اینه روزی برسه انقد از منبع پر باشم که دلم هیچی نخاد چون می‌دونم اوج لذت وآرامش روح وروانمون همین منبعه . که خداوند خوبمونه.

    کاش ما هم بتونیم مثل استاد عزیز،راحت اعتماد کنیم .در تمامی لحظات به خصوص زمانهایی که بر وفق مرادمون نیست ،صبور باشیم ومتوکل .

    به میزان اعتمادمون، ایمانمون به خدا بیشتر وبیشتر میشه وبه میزان بالا رفتن ایمانمون خوشبختی وسعادت بیشتری نصیبمون میشه .وما شاهد اتفاقات خوبو و قشنگه زندگیمون میشیم.

    فکر میکنم به میزان زمانی که باورهای توحیدیمون بالا بره احساس سبکی وشادی بیشتری بکنیم .

    حتی خیلی از موضوعات وخواسته هایی که ب نظر برامون ارزشمند هستن وب خاطر بدست اووردنش داریم تلاش می‌کنیم برامون بی معنا وبی ارزش بشن چون ارزشهای واقعی رو در جهان کشف کردیم و فهمیدیم که داشتن اونا مثل خدا تو قلب وروحمون لذت بسیار بسیار بیشتری داره که قابل وصف با اون خواسته های ما نیستن .

    استاد جونم مرسی از الهامات قشنگ امروزتون که یاد آور درسهای قشنگ وزیبایی در درون ما شد.

    به امید ایمان قویتر در برابر پروردگار عزیز ودوست داشتنیمون که همه چیزه !

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  2. -
    Ehsan Moqadam گفته:
    مدت عضویت: 1928 روز

    به نام خالق عشق و زیبایی

    درود و خداقوت به استاد عزیز، خانم شایسته نازنین و همه همراهان خوب سایت

    دیدی وقتی از یه خواننده‌ای یه آهنگی معروف میشه همه ازش می‌خوان که همیشه اون آهنگ رو بخونه، اصلا همه مهم نیست که اون آهنگ کِی خونده شده در هنگام بارخوانی همان طراوات و زیبایی را داره که خواننده در هنگام ضبط اون اثر داشته.

    صحبت‌های توحیدی استاد و از خدا گفتنش هم دقیقا حکم همین موضوع رو داره، انگار ذهن من همش دنبال اینکه از لابه‌لای تک تک حرفای استاد توحید رو بیرون بکشه و من چقدر خوشبختم که در طلایی‌ترین ساعت عمرم دارم این آگاهی هارو دریافت میکنم.

    من تو زندگیم انقدر ازین معجزه های مختلف دارم که بعدش هر کی پرسیده چی شد که اینطوری شد؟ میگم: توکل، همه انگار دنبال بعدش هستن، انگار رسیدن به نقطه تسلیم و توکل تو ذهن ما خیلی بی‌ارزشه.

    وقتی این واکنش‌ها رو میبینم متوجه میشم که من هم گاها به همین اندازه با خدا غریبه هستم و نمیشناسمش.

    خدایی که هر لحظه داره منو صدا میزنه، هر چقدر هم اوضاع به‌ظاهر طبق روال پیش نره میگه آرام باش و بعد ادامه میدی توجه به این ندارو و بعد که میری تو این فرکانس اصلا همه چیز تغییر میکنه

    همزمانی فایل‌های استاد با شرایطم رو دوست دارم هربار به خودم یادآوری کنم تا یقینم بیشتر بشه

    این روزها که دوره احساس لیاقت دریچه جدیدی از آگاهی رو به روی من باز کرده و من رو داره با خود الهیم بیشتر هماهنگ میکنه بیشتر از خدا سپاس‌گزاری میکنم و میکم خدایا یقین، بزرگ‌ترین روزی که تو به من داری میدی و ازت ممنونم که این رو دارم درک میکنم چون درک همین هم اعتبارش به تو میرسه

    چند روز پیش تو یکی از شلوغ‌ترین خیابان‌های تهران قشنگ تو حال و هوای خودم بودم و داشتم به این که خدا روزی‌رسانه فکر میکردم و روزی هرکس دست خودشه و این افکار که چه جالب تو یه خیابون تو یه صنف ادم‌ها ورودی‌های مالی متفاوتی دارند، همین که تو حال‌‌و‌هوای خودم بودم یه دفعه بهم گفتم سرت رو به چپ برگردون وقتی که برگردوندم خشکم زد، یه پسر کوچک نابینای افغان رو دیدم که یه لبخند خیلی زیبا روی صورتش بود، بعد بهم گفت برو پیشش، رفتم، بهم گفت بشین کنارش، نشستم، اصلاً نمیدونستم من الان تو این شلوغی و بین این همه کار چرا اومدم پیش این پسر نشستم، پسره خنده از رو لبش نمی‌افتاد، بهم گفت ازش بپرس چقدر کار کردی از صبح؟، پرسیدم و بهم گفت هر عددی که گفت همان رو بهش بده و یه عددی گفت و من واقعاً نمیدونستم که چی شد همان عدد رو بهش دادم، زمانی‌که کنارش نشسته بودم احساس میکردم خدا کنارم نشسته انقدر حس این پسر خوب بود و بعد که بلند شدم و به مسیر ادامه دادم بهم گفت من اینجوری به بنده‌هام روزی میدم. تو خیابون به این شلوغی کاسبایی که دارن گلوشون رو جر میدن برای هزار تومان فروش بیشتر یه پسر نابینای کم سن و سال با یه ترازوی معمولی مثل یک پادشاه نشسته بود سرجاش بدون هیچ تمنایی از کسی و با چشم دل فقط لبخند میزد به همه و خدا اینجوری بهش روزی رسوند

    خدا میدونه چند نفر ادم اینطور با این پسر برخورد میکنند.

    اصلاً چند دقیقه‌ای رو مات و مبهوت این داستان بودم میگفتم خدایا دمت گرم

    چرا ما داریم انقدر بدو بدو میکنیم؟؟؟!!!

    چرا ما اعتماد نداریم؟!!!

    چیکار باید بکنه که بهش اعتماد کنیم؟!!

    سوالیه که من ازش میپرسم

    خدایا چکار کنم که اعتمادم بهت بیشتر بشه و میگه به یاد بیار

    به یاد بیار روزایی که آگاهی الان رو نداشتی و چطور همه چیز رو برات دگرگون کردم

    خداروشکر میکنم که من میدونم که همه چیز اعتبارش به تو بر میگرده و تا اینجا حواسم بوده و ازش می‌خوام که همیشه حواسم باشه به این موضوع

    اتفاقاً چند روز پیش یه بنده خدایی برگشت بهم گفت احسان خیلی عالی این کار رو انجام دادیا (این دوستم آشناست با قوانین) گفتم بهش جان؟!!

    من؟!!

    گفتم اگه به من بود که قدم از قدم نمیتونستم بردارم

    ما همون کودکی هستیم که با دست خودمون صورت خودمون رو زخم میکردیم خدا بهمون آگاهی و توان داده که چطور باید عمل کنیم

    این داستان هنوز هم ادامه‌داره تو هر بخشی از زندگی

    تو کسب‌وکار، رابطه، سلامتی و هر بعد دیگه.

    خدا داره یادمون میده که چطور بهتر عمل کنیم

    نه فقط یاد دادن

    همه کارهارو برامون مهیا میکنه

    همه چیز رو

    چند روز پیش توی یکی از قسمت‌های تمرین یوگا به نام شاواسانا که یه حالت مدیتیشن هست یک لحظه جدا شدن روح و جسمم رو حس کردم و قشنگ سنگینی جسم خالیم رو حس کردم و بعدش به خودم و مربیم گفتم ببین این روح چقدره بزرگه که این جسم سنگین رو به این چابکی و دقت و نرمی به حرکت در میاره

    بعد ما با ناآگاهیمون محدودش کردیم و تنها راه رهاسازیش اینکه بخوایم از خدا

    یکی از مهم‌ترین روزی‌هایی که من از خدا می‌خوام اینکه خدایا عقده زبان من رو باز کن که بتونم باهات حرف بزنم

    به تو بگم هر چی که هست رو

    چون به اندازه‌ای که میتونم خودم رو به تو نزدیک ببینم اتفاقات تو زندگیم تغییر میکنه

    رفتارهام

    نگاهم عوض میشه

    خدایاشکرت

    شکرت که داری همه چیز رو‌ در زندگیم دگرگون میکنی

    شکرت که میدونم که همه چیز از توعه حتی اعتبار همین دونستن

    شکرت که در این مسیر هستم و این الگوی نازنین رو برای من قراردادی

    شکرت به‌خاطر منتی که سرمون گذاشتی و مارو انسان خلق کردی در بین تمام این کیهان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 101 رای:
    • -
      مرجان گفته:
      مدت عضویت: 1205 روز

      سلام ودرود من راازشهر زیبای یزد پذیرا باش

      چقدر از کامنتت حال واحساسم عالی،شد تو بهترین زمان به کامنت شما هدایت شدم

      خیلی خوشحال وسپاسگزارم از اینکه تجربیات خودتون را به اشتراک گذاشتید

      واقعا احساس خوب =اتفاقات خوب

      توکل وایمان پسر نابینا. شمارامسخر خورش کرد تا باالهام خداوند دست روزی رسان خدابراش باشید

      به راستی وقتی خداروزی رسان هست این همه دویدن وهیاهو برای چی

      وقتی خدا ضامن روزیت شده. وقتی خدا هدایتت میکنه. ارام ورها باش مرجان جااان

      چقدر احساس آرامش دارم .

      خدایا شکرت

      چه دعای قشنگی. خدایا عقده ی زبانم راباز کن تا به تو نزدیکتر بشم. بخواهم. باور کنم واجابت شوم

      حال واحساس خوبتون میلیارد میلیارد می ارزه. خوش به سعادتتون

      خدایا منم میخوام. ازخودت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
      • -
        Ehsan Moqadam گفته:
        مدت عضویت: 1928 روز

        درود بر شما مرجان جان

        سپاس‌گزارم از پاسخ پرمهرت

        یکی از زیبایی‌ترین آگاهی‌هایی که خداوند به من داد این بود که مفهوم دقیق رزق و روزی رو بهتر متوجه بشم

        شاید خیلی از ماها وقتی صحبت از روزی میشه فقط به پول فکر میکنیم اما حقیقت اینکه همه چیز میتونه روزی باشه

        آگاهی، ایمان و یقین، سلامتی، دوستان خوب، تضاد، قبل و زندگی سرشار از حضور خدا و بی‌شمار دیگه همش روزیه

        چه روزی ازین برتر و بالاتر که حضور خدارو تو تمام لحظه‌های زندگیت حس کنی؟

        واقعاً چه چیزی از این زیباتره؟

        نه یک خدای ضعیف که هیچ کاری ازش بر نمیاد

        خدایی که بهت قدرت میده تا بخوای

        شجاعت میده که حرکت کنی

        آرامش میده که صبور باشی

        جسارت میده تا ادامه بدی

        یقین میده تا آرامش داشته باشی

        امید میده که منتظر باشی

        عشق میده تا لطیف باشی

        چه کسی میتونه همه این‌هارو یکجا به ما بده؟

        آیا احساس قرابت با چنین انرژی بزرگ‌ترین نعمت جهان نیست؟

        همه ما فقط یک چاره داریم برای خپشبختی و اون هم سزسپردگی در برابر این نیروست

        بپذیریم که این انرژی داره کار میکنه و خودمون رو متصل ببینیم بهش

        از خدا می‌خوام قلب مارو هر لحظه سرشارتر کنه از عشق و محبت بی‌انتهای خودش

        برای شما دوست عزیزم بهترین لحظات و ناب‌ترین احساست رو از خدای مهربان خواستارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
        • -
          سمانه جان صوفی گفته:
          مدت عضویت: 1904 روز

          هو الرزاق

          سلام به آقا احسانِ عزیز.

          برام جالبه که یه بار این کامنت رو خوندم، جلب توجه کرد برام.

          گذشت…

          دیشب یادش افتادم و کیف کردم که افرین که این قسمت رو تو کامنتتون نوشتین:

          شاید خیلی از ماها وقتی صحبت از روزی میشه فقط به پول فکر میکنیم اما حقیقت اینکه همه چیز میتونه روزی باشه

          آگاهی، ایمان و یقین، سلامتی، دوستان خوب، تضاد، قبل و زندگی سرشار از حضور خدا و بی‌شمار دیگه همش روزیه

          چون خودمم متمرکز شدم روی روزی های حساب و غیر حساب این مدت…

          مثالهاشو تو زندگیم مرور میکنم، مینویسم، تشکر می کنم و …

          بعد، الان، دقیقا هدایت شدم مجدد به این کامنت، این بار از طریقِ ایمیلم…

          انگار که باید دوباره توجه کنم…

          مرسی از کامنت های خوبتون.

          مثالتون خیلی برام جذاب بود که نوشتین تو شلوغی بودین و هدایت شدین به سمت یه بچه ی شاد که بهش اندازه درآمد اون روزش هدیه بدین…

          این مثال های بچه ها تو کامنت هاشون، از درک و شهودشون تو زندگیِ حقیقی، میره میشینه روی قلبم و حسابی کیف میکنم.

          براتون نور و سلامتی و سعادت و ثروت آرزو میکنم.

          برای همه مون.

          الهی شکر که کامنت خوندن و نوشتن رو روزیِ من قرار میدی.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
          • -
            محمد حسین تجلی گفته:
            مدت عضویت: 2227 روز

            به نام یگانه خالق هستی

            سلام

            وقت به خیر سمانه خانم

            امیدوارم حال دلتون بی نهایت عالی باشه و در پناه خداوند مهربان باشید

            دیدگاه های شما خیلی دلی و لاجرم هم به دل میشینه

            چه نکته‌ی زیبا و قابل تأملی رو از دیدگاه آقا احسان برداشت کردید و گوش زد کردید

            سپاسگزارم و دوست دارم بهتون بگم که من هم این نکته بین صحبت های آقا احسان که می گفت روزی یعنی همه‌ی این موارد و نه فقط ثروت…

            من هم این موضوع رو باور دارم

            خودم به شخصه در 99٪ مواقع یه بخش عظیمی از سپاسگزاری هایم مرتبط میشه به دوستان صمیمی و ارزشمندی که خداوند روزی من کرده

            همیشه برای دوستای نازنینم

            چه اون از دسته دوستانی که از اعضای سایت هستند و به لطف خدا باهاشون در ارتباطم چه اون دسته از دوستانی که استاد عباس منش را نمی شناسند یا حتی با قانون آشنایی ندارند

            از نظر من دوستای من بهترین آدم های روی این کره‌ی خاکی هستن و من همیشه توی سپاسگزاری هایم میگم خدایا شکرت سپاسگزارم که این دوست خوب رو روزی من کردی

            سمانه خانم تحسینت می‌کنم که جای جای این سایت الهی رد پاهات رو می بینم و تحسینت می کنم که اینقدر با خودت در صلحی

            اینقدر با بچه های سایت ارتباط صمیمانه ای ایجاد کردی

            تحسینت می کنم که عاشق خودت هستی به خودت میگی سمانه جان با خودت با محبت و عشق و مهربونی برخورد می کنی

            من به خاطر وجود دوستان خوبی مثل شما که ازشون درس یاد میگیرم هم خدا رو شاکرم

            کانون خانوادتون گرم م عشقتون پایدار

            منتظر شنیدن خبر های فوق‌العاده عالی و موفقیت ها و احساس خوشبختی ای که تجربه می کنید هستم و به خداوند یکتا و مهربان می سپارمتون

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
            • -
              سمانه جان صوفی گفته:
              مدت عضویت: 1904 روز

              سلام آقای تجلیِ عزیز.

              ممنونم از کامنتِ مهربان و قشنگتون.

              الان که دایره آبی رو کنار پروفایلم دیدم سورپرایز شدم و بسیار خوشحال شدم پیام سراسر مهرِ شما رو خوندم.

              سپاس گزارم برای تحسین هاتون.

              براتون بهترین ها رو از همه ی ابعاد ارزو میکنم.

              در پناه خداوند، پر روزی و سلامت و شاداب باشین همیشه.

              همه مون باشیم.

              الهی شکر برای این سایت خوب و دوستانِ ارزشمندم.

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      Nafis گفته:
      مدت عضویت: 1064 روز

      چرا ما اعتماد نداریم ؟!!!

      این همون قسمتی بود که نتونستم کامنتتون را ادامه بدهم.

      یک ویدئو بود به اسم بسپاریم یک کشیش مسیحی ایرانی ساکن لندن اسمشون را یادم ، نیست راجع به اعتماد به خدا صحبت می کردند که وقتی کارها را به خدا میسپاری و بهش اعتماد داری تو رفتارت و افکارت چه تفاوت هایی میبینی کن این ویدئو کوتاه را شاید 100 بار دیدم و هر بار و هر بار و هر بار به خودم می گفتم بسپاریم و بعد به دلایل نا معلومی ویدئو از گوشی ام پاک شد و فراموشی …

      اما خدا ما را فراموش نمی کند و بعد با استاد آشنا شدم .

      و وقتی ادامه کامنتتون را خواندم تازه بهتر هم شد چون سوال و جواب عالی برای باز شدن ذهن و توحید و خداشناسی همراهش بود .

      خدا همراهتان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      فاطمه فضائلی گفته:
      مدت عضویت: 1236 روز

      سلام دوست عزیزم

      دو روز پیش بود میخواستم برم خونه دوستم همیشه با ماشین میرفتم این مسیرو ولی استثنا نتونستم اون روز با ماشین برم, هیچوقت هم من پول نقد تو کیفم نیست ولی خیلی حسی گفت چند تا ده تومنی بزار تو کیفت,

      اومدم سر خیابون گفتم با اتوبوس برم که حالا یک تیکه هم پیاده روی کرده باشم بعدش و اینا ولی چند دقیقه منتظر موندم خسته شدم داشتم اسنپ میگرفتم که هموووون لحظه اتوبوسه اومد و سوار شدم,وقتی پیاده شدم اولش ک اصلا متوجه نشدم ولی دیدم تو ایستگاه بی ارتی یه خانمی عروسک بافتنی هاشو گذاشته برا فروش, گفت برو بخر گفتم من عروسک و اینا نمیخوام گفت پس چرا فقط امروز پول تو کیفت گذاشته بودی!؟رفتم و یکی برداشتم و بعدش توجه بقیه هم جلب شد و اونها هم اومدند

      من ماااات و مبهوت شدم, گفتم خدایا من واقعا بخودم ستم میکنم اگ نفهمم تو چطور رزق میدی ,

      اون روز برای اولین بار این مسیر رو با اتوبوس میری, بعد مدتها پول نقد تو کیفت میزاری, تو اینجوری رزق میدی؟

      خدایا ممنونم بخاطر نشونه هات

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    نجیب زاده گفته:
    مدت عضویت: 1124 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    به نام خداوندی که بدون اذنش برگی از درخت بر زمین نمی افتاد…

    سلام به استاد عزیزم این مرد توحیدی…. و سلام به همراه نازنینش مریم گل….

    و سلام به دوستان توحیدی سایت….

    داشتم به تمام مواردی فکر میکردم که خداوند حامی و هادی و حافظ من بوده ،،،، بعضی هاشو یادم اومد..بعضی هاشو یادم نیومد…. خیلی هاشم که با عقل کوچیکم اصلا متوجهشون نشدم….

    وَمٰا رَمَیتَ إذْ رَمَیتَ وَلٰکِنَّ اللّٰه رَمیٰ

    عجب جمله ای هست واسه کنترل ذهن نجواگر که هرلحظه ما رو می‌بره لب پرتگاه تا از اون بالا پرتمون کنه پایین. اما این جملات واقعا مهر باطل می‌زنه به تموم نجواها….

    اون جایی که قدرت رو دادم دست خودش ،روی دوشش سوار شدم و منو به ساحل امن به یه جای آروم آورد…

    هرآن ممکن بود نجواها منو از پا در بیارن… توهم توطئه دست از سرم برنمیداشتن…. میگفتن این کاری که تو میخوای بکنی فلانی ها مخالفشن ،،، هزاران مکر و حیله برات جور کردن تا کارت پیش نره.. تمام ترفندهاشونو برات رو کردن…

    وَمَکَروا وَمَکَرَاللّٰه وَاللّٰهُ خَیرُالْمٰاکِریٖن…

    درسته اونا مکر کردن و هزاران حیله به کار بردن برای اینکه کار تو انجام نشه اما من خودمو خالی از مکر و حیله کردم و گفتم خدا مکارترین است.دست خدا بالاترینه…. مکر خدا هم بالاترینه….

    خدای درونم این روح الهی همواره با جملات آرامبخشش قلبمو آرام میکرد…

    ایّٰاکَ نَعْبُدُ و ایّٰاکَ نَستَعیٖن…

    خدایا تنها تو رو میپرستم و تنها از تو کمک می‌خوام….

    بعدش میگفتم In God we trust…

    میگفتم من به تو اعتماد کردم …. قدم توی راه گذاشتم.. من روی تو حساب کردم….

    بعدش اون می‌گفت یَدُاللّٰه فَوْقَ اَیْدیٖهِم….

    دستان خدا بالاترین دستهایت…..

    خدا جونم منی که از خواستم، که حامی و هادی من باشی حافظ و نگهدارم باشی. چه خوب قلبمو آروم میکنی‌..

    با قدرت ادامه دادم و آرامش داشتم. چون پشتم به خدا گرم بود.

    لٰا حَوْلَ وَلٰا قُوَّهَ اِلّٰا بِااللّٰه…

    خدا جونم من هیچ نیرویی از خودم ندارم … حتی توی انجام کوچیکترین کارهام…. همه نیروها ازآن تو هست . هرچی هم داره میشه. هر توانایی هم که داره کارها رو پیش می‌بره، همه از توئه..

    وقتی قدرت رو دادم به خدا.. وقتی بهش اعتماد کردم. اونقدر این ربِّ یکتای من قشنگ کارای منو انجام داد… چون من خودم هیچی میدونستم توی انجام کارها.. همش نیروی اون بود و بس… خدا منو به یه جای صیف و امن آورد که هر روز و هر شب شکرش کنم بازم کمه….

    اما اون لحظاتی که نجوا میومد که باید حداقل خودم هم به حرکتی کنم نباید دست رو دست بگذارم . حالا یه کوچولو چرب زبونی هم عیب نداره تا دل طرف رو بدست بیارم تا کارمو راه بندازه. یا یکم سیاست به خرج بدم تا ضرر نکنم و از این. وراجی های ذهن که آدمو میندازه توی مسیر اشتباه که واگذار میشی به همون آدم و واگذار میشی به همون سیاست به خرج دادنه….

    تفاوت دوتاشو همیشه حس میکردم. اما اینکه چقدر روی نیروی الله حساب کنم برای انجام کارهام نیاز به یه ایمان قوی داشت. که به لطف الله هر روز بهتر از قبلم شدم. هرچند ایمانم کامل نیست. در طول روز و هفته و ماه و سال شاید بتونم بگم 20درصد میتونم ایمانمو به خدا حفظ کنم که اون 20درصد موتور پیشرفت منه….

    به یاری الله هر روز اعتبار انجام کارهامو بدم به خودش و هرروز ایمانم رو نسبت به قبل بیشتر کنم.

    اینم باز هم مدد و یاری الله باید باشه که بتونیم دیدگاه توحیدی داشته باشیم.

    گردن من که از مو باریک تره مقابل الله مهربانم که هرچه هست از اوست…. هرچه هم که بهش نرسیدم چون خودم خواستم با توانایی خودم بهش برسم که نرسیدم.

    شاید شما فکر کنید این جملات رو اولین بارمه که میگم و می نویسم. اما تمام دفترم پر از این جملاته چون فراموشکارم و هر لحظه به خودم یادآوری میکنم چطوری و با چه دیدگاهی به خواسته هام رسیدم و خدا منو به یه جای صیف آورد. و با همین دیدگاه و نگرش می‌تونه از این بهترش هم برام انجامش بده. چون خواسته هام بزرگتر شدن و می‌دونم راه رسیدن بهشون هم همین دیدگاه هاست …

    امیدوارم اینجا هم این بماند برای یادآوری خودم که چطور خدا حامی و حافظ و هادی و ناجی من بوده،هست و خواهد بود…

    خدایا شکرت…

    خدایا شکرت بابت این سایت،بابت این آدمهای فوق العاده…بابت این استاد توحیدی.. بابت اینکه منو به این مسیر زیبا هدایتم کردی…

    همگی در پناه الله پر رزق و روزی و شاد و خوشحال و سالم باشید…

    یا حق..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      مینا منصوری گفته:
      مدت عضویت: 1076 روز

      سلام دوست عزیز

      تبارک الله به دیدگاه و رسیدن به این ایمان

      اما گفته بودین بعضی جاها نجوا بهتون گفته یکم چرب زبونی کن یکم وراجی

      و خوب کارتون افتاده دست سیاست اینا…

      متوجه منظورتون نشدم

      یعنی میگین کامل باایستیم کنار حرکتی نکنیم؟؟؟؟

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    اعظم گفته:
    مدت عضویت: 896 روز

    از عشق که میگی

    دیونم میکنی

    استاد این سومین کامنتمه روی این فایل

    وقتی از خدا و از توحید میگید من دیوااانه میشم

    مثل یک تشنه که آب رو بهش نشون میدن و هر چقدر که آب میخوری سیر نمیشی

    چه هوایی چه طلوعی جانم

    باید امروز حواسم باشد

    که اگر قاصدی را دیدم

    آرزوهایم را

    بدهم تا برساند به خدا

    به خدایی که خودم میدانم

    نه خدایی که برایم از خشم

    نه خدایی که برایم از قهر

    نه خدایی که برایم ز غضب ساخته اند

    به خدایی که خودم میدانم

    به خدایی که دلش پروانست

    وبه مرغان مهاجر هر سال

    راه را میگوید

    وبه باران گفتست

    باغها تشنه شدند

    به خدایی که خودم میدانم

    چه خدایی جانم…….

    چنین کنید تا ببینید که خداوند برسر سفره ی شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب میخورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند

    مگر از زندگی چه می خواهی که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  5. -
    زهرا موسوی گفته:
    مدت عضویت: 1377 روز

    مصداق حدیث معروف امیرمؤمنان على(علیه السلام): «ما رَأَیْتُ شَیْئاً اِلاّ وَ رَأَیْتُ اللهَ قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ وَ مَعَهُ»؛ (چیزى را ندیدم مگر این که خدا را قبل از آن و بعد از آن و با آن دیدم.)

    درود به استاد عزیزم و مریم جان شیرین و دوستان

    خدایا منو ببخش اگر این ذهنم همکاری نمیکنه و نمیگه تمام لحظاتی رو که تو بودی و دیگر هیچ

    منو ببخش که یادم میره هر لحظه تکرار کنم [ هذا من فضل ربی]

    وقتی بچه بودم و مامانم فکر میکرده بچه ی توی دلش پسره ولی دختر شدم خدا اونجا بوده وقتی دامادمون به بابام میگه تو بچه هات زیاده زهراتو بده به من و بابام میگه مگه هرکی بچه هاش زیاد بود باید تقسیمش کنه به دیگران خدا اونجا بوده وقتی من مریضی میگیرم که شکمم ورم میکنه اما خواهر برادرهام کمکدمیکنن تا خوب بشم خدا اونجا بوده وقتی تازه 7 سالم بود و با موتور تصادف کردم و زنده موندم خدا اونجا بود تمام وقتهایی که تحقیر شدم سرزنش شدم نادیده گرفته شدم خدا اونجا بود وقتی خواستم برم دانشگاه و یه ضرب بعدازدیپلم دانشگاه ملی قبول شدم خدا اونجا بود وقتی توی یک مهلکه گیر کرده بودم و خدا رو صدا زدم و خدا نجاتم داد خدا اونجا بود وقتی برای ازدواج با خودش عهد بستم و اونم بهترین بنده شو بهم هدیه داد خدا اونجا بود وقتی شوهرم تازه فارق التحصیل شده بود سربازم بود شغل هم نداشت پس اندازم نداشت حامی مالی هم نداشت ولی خدا رو داشتیم و جهیزیه گرفت و عروسی گرفت و رفتیم سر خونه زندگیم خدا اونجا بود وقتی از یه خونه ی داغون رفتیم یه خونه ی بزرگ و پرنور و تمیز و قیمت مناسب خدا اونجا بود وقتی ماشین خریدیم به قیمت مناسب و درزمان مناسب خدا اونجا بود وقتی باردار شدم در تک تک ثانیه های اون 9 ماه خدا اونجا بود وقتی لحظه ی آخر زایمان نزدیک بود پسرم رو از دست بدم ولی خدا نجاتش داد بازم خدا اونجا بود وقتی برای زایمانم آبجیم و زنداداشم و مامانم بهم رسیدگی کردن خدا اونجا بود وقتی قطره ی مولتی ویتامین دادم به پسرم و خودم تنها خونه بودمو نزدیک بود خفه بشه اما خدا نفسش رو برگردوند خدا اونجا بود وقتی اسباب کشی کردیم یه خونه ی جنوبی و من خیلی تنهایی کشیدم ولی حالمو با دونه ریختن برای پرنده ها خوب میکردم خدا اونجا بود وقتی همون روزهای تنهایی کتاب شفای زندگی رسید دستم تا با خودم آشتی کنم خودمو دوست داشته باشم خدا اونجا بود وقتی با یه استاد شخصیت سازی آشنا شدم و هی مدام گوش میدادم خدا اونجا بود وقتی مهاجرت کردیم روستا به یه خونه ی فوق العاده عالی تمیز بزرگ تو دل طبیعت حیاط بی انتها صدای پرندها درختان میوه همسایه های عالی نزدیک کار همسرم دیگه خدا اونجا بینهایت بود وقتی منو پسرم تصادف کردیم ماشین چندتا ملق خورد بچه ی 2 ساله از شیشه پرت شد بیرون ولی ولی ولی خون هم از دماغ دوتامون نیومد خدا بی نهایت اونجا بود تو بغلش بودیم وقتی دوره خریدم و هی گوش دادیم و هی گوش دادیم خدا اونجا بود وقتی تراکتور خرید همسرم وقتی ماشین دوم رو خرید همسرم و ماشین اولی اومد زیر پای من خدا اونجا بود وقتی به موقع خونه خریدیم خدا اونجا بود وقتی صدها باری که خطر از بیخ گوش خودمو پسرم رد شد همونجا گفتم خدایا تو نگهدارمون بودی خدا اونجا بود وقتی با استاد عباسمنش آشنا شدم خدا اونجا بود وقتی همسرم با ماشین چپ کرد و خون از دماغش نیومد خدا اونجا بود وقتی ترسم از رانندگی رو زیر پا گذاشتم خدا تو قلبم بود وقتی کارگاه هنری خودمو زدم خدا اونجا بود وقتی با دوست جدیدم دوست شدم خدا توی قلبم بود وقتی هربار ازش سوال میپرسم و جوابمو میده خدا توی تک تک سلولهامه وقتی برنده جایزه میشم خدا توی تک تک ضربان قلبمه وقتی صبور شدم شجاع تر شدم توحیدی تر شدم منظم شدم تمیز شدم مسئولیت پذیرتر شدم متخصص تر شدم توی هنرم دوسداشتنی تر شدم برای خودم خدا توی تک تک نفس هامه وقتی کلی سفرهای بینهایت زیبا و عالی رفتیم خدا توی تک تک ضربان قلبمه وقتی کسانی که هم فرکانسم نیستن دیگه نمیبینمشون خدا توی تک تک نفس هامه .خدایا منو ببخش که خیلی چیزهارو از قلم انداختم تو از ازل تا ابد در قلب من بودی و هستی و خواهی بود.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  6. -
    مریم پهلوان گفته:
    مدت عضویت: 2025 روز

    به نام خدای مهربانم.سلام برهمه عزیزان.

    من یک باورقوی دارم که خدا خیلی هوای منوداره وبرنامه های منو خودش درست میکنه که هی با دیدن نتایجش این باور قوی ترشده.

    جاهایی که به شدت حضور خدا رو حس کردم وکارم رو درست کرده یکی سرقضیه خریدخونه بود که با مبلغ پول کم رفتم تو بنگاهها دنبال خرید زمینی یاخونه .بیشتر زمین مدنظرم بود چون پولم کم بودکه بعدا بفروشم خونه بگیرم چون پیش  مادرشوهرم زندگی میکردم به شدت ارزوی مستقل شدن هم داشتم همون روزها که دنبال خرید زمین بودم خواهرشوهرم گفت بیا شریکی خونه بخریم( البته شوهرش میخواست برای تولدش چیزی بخره)خودش خونه داره.از اونجایی که من شاغلم وبرای نگهداری بچه ها همیشه میگفتم اگه خونه بگیرم همین اطراف باشه که راحت باشم.بالاخره خواهرشوهرم رفته بود چندمورد دیده بود تا اینکه همسایه بغلیمون گفت که ما خونمون برای فروش گذاشتیم ولی قیمت بالابود وپول ما کم بود شب با مادرشوهرم گفتیم حالا بریم یه سرببینیم چطوریه که خانمه گفت خونه رو معامله کردیم من حیفم اومد چون بزرگ ودلبازبود233متربودباخودم گفتم کاش میشد بخریمش  برگشتم خونه  خیلی با ایمان به خدا گفتم خودت برام جور کن این خونه رو.صبح روز بعد رفتم شیفت که ظهر مادرشوهرم زنگ زد وگفت معامله اینها نشده پشیمون شدند وگفته شما بیاین بخرین.منم خیلی خوشحال ومیدونستم قراره درست بشه خدای مهربونم دستاشو فرستاد کمکها رسید ومن همان روز بعد صرف نهار خونه رو قولنامه کردیم وشریکی خریدیم اصلا روزی فکرنمیکردم با این مبلغ اندکم روزی این خواسته ام بعد 12سال  کنارمادرشوهر زندگی کردن تیک بخوره  وبعدش اثاث کشی کردم وطعم شیرین مستقل شدن آزادی رو چشیدم که حتی الان از لباس پهن کردن روبند تو حیاط خودم هم لذت میبرم

    مورددیگه هم کامل به خدا سپردمش وجلو رفتم ارائه مدرکم بود من با کاردانی استخدام شدم وموقع ازمون میگفتن نباید مدرک بالاتر داشته باشی ولی من دانشجوی مقطع بالاترهم بودم که شرکت کردم وخدایاشکرقبول شدم ولی نباید میفهمیدن که مدرک بالاتر دارم وگرنه لغو میکردن استخدامیم رو.منم از ترس 13سال مدرکم رو ارائه ندادم که با خرید دوره عزت نفس پا رو ترسم گذاشتم ورفتم ارائه دادم وکامل به خدا توکل کردم وباورهای مناسب رو ساختم ودرکوتاهترین زمان ممکن حکم جدید برام زدن ومدرکم درست شد وحقوقم اضافه شد درصورتی که تو شرایط من الان همکارانی هستن که موفق نشدن وقبول نکردن حتی لغوشون کردند.موردهای دیگه هم زیاد هست ولی این دومورد خیلی خیلی برام شیرین بود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  7. -
    فاطمه فضائلی گفته:
    مدت عضویت: 1236 روز

    خدای مهربانم

    استاد عزیزم سلام

    هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر

    آرام تر از آهو بی باک تر از شیرم

    هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر

    رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر

    همین چندروز پیش بود که من قران رو برای بار دوم خوندمش و بعد احساس کردم توحید همه چیز بوده , بعد معجزه وار یه فایل دوساعت و بیست دقیقه از ترجمه ایات قران ایه هایی که عاشقشم اون ایه های توحیدی با یه اهنگ ملایم قشنگ پیدا کردم و گوش میدادم , به محض خواستنش بعد خوندن قران. بعدش گفتگو با دوستان قسمت رزا و گفتن استاد که همه چیز توحیده و بعد گفتم کاش فایل بعدی توحید عملی ده بود و شد! اره ارتباط همینقد قوی ! یکروز پیش بمن گفت این فایل میاد , مثل همون خواسته ات به تو داده شد ,درست شده ولی توراهه

    من سااالهاست دارم نقاشی میکنم ولی پارسال همین موقع ها بود قدم اول خریدم و تصمیمو گرفتم که حالا که درسم که مهندسیه تموم شده و من دارم دنبال کار میگردم رو بیخیال بشم و بچسبم به نقاشی! هر روز کلی رزومه میفرستادم برا شرکتها تو سایت و بعضیاشون زنگ میزدن گاهی میرفتم و گاهی نه! گاهی قبول میشدم و ادامه نمیدادم ولی دیگه گفتم بسه

    هیچ ایده ای نبود ولی من دلو به دریا زدم و قدم اول جاب ویژن و ای استخدام رو ولش کردم و پیامکشو مسدود کردم, قدم اول رو که خریدم تو همون جلسه سوم حرف نقاشی پیش اومد و من گریه و گریه از دقتش!شروع کردم به ساخت باورهای نقاشی و ارزشمندیش که قلم من قلم خداست و خدا به قلم من نور میده و… اکثرش توحید رو به نقاشی مرتبط میکردم  , کار ساده ای نبود من هنرمو هییییچ میدونستم که یه هزاریم نمیتونم ازش پول بسازم

    هیچ کس تا به اون روز برای نقاشی های من پولی نداده بود ولی یکم وقت بعد رفتم یه کارگاه که مثل فرشته نجات بودم اونجا ! روزی نبود که ازم تشکر نشه بخاطر بودنم و هنرم ! فقط میگفتم خدایاا تویی

    تقریبا تا یه ماه پیش خواستم درامدم رو دوباره سه برابر کنم و ازونجا بیام بیرون و اینکارو کردم بدون هیچ دورنمایی و میدونستم یه دری باز میشه! دلم میخواست سفارشات خودم باشه و تو خونه کار کنم و ایده های خودم یا بهتر بگم خدای خودم رو اجرا کنم که این اتفاق معجزه اسا افتاد

    چجوری بگم از اعتباری که میده؟من اصلا قبلا نمیدونستم اعتبار چیه ولی وقتی یه مشتری چندمیلیون کارو مبده دستت همون دفعه اول که می بینتت و میای خونه میفهمی اعتبار چی هست اصلا!

    خونواده گفت همبنجوری بهت داد ندیده نشناخته ؟گفتم اره راستش یادم رفت شمارمم بهش بدم!

    اره هیچ کس هنرمو نمی دید چه برسه به پرداخت هزینه ولی الان برا بار دوم درامدم رو سه برابرش کردم!

    استاد شما از سخنرانی میگید من از نقاشی میگم! هروقت میخوام شروع کنم میگم خدایا تو بکش تو رنگارو انتخاب کن تو پرداز بزن تو انجامش بده من چیکارم و هروقت گفتم اون کار مبهوت کننده شده هرکی دیده! چندوقت یه نقاشی روی چوب کشیدم بردم دادم پلی استر اون اقا گیر داده بود خانم این نقاشی رو چرا روی چوب کشیدی روی چیز ارزشمندتر میکشیدی مسی چیزی! مبهوت کننده میشه اون کار وقتی خدا میکشدش

    حالا میفهمیم چرا میگفتن اول هرکارت بسم الله بگو چون تمومه

    خدای من! از رانندگیم بگم! اصلا هنوزم نمیدونم چجوری یاد گرفتم ولی هولم داد و گفتم تو برون من بلد نیستم میترسم چندساله گواهی گرفتم میترسم ,جاده شلوغه پر از تریلیه میترسم ولی تو انجامش بده و انجام داد تا رسیدم به اینجا که به مامانم میگم من حتی گازو ترمزم نمیگیرم خودش میگیره وگرنه که شیش ساله نتونستم بشینم پشت ماشین ولی حالا تو این چندماه چیییشد!!!

    اخ ازون وقتی که انجامش میده , پروژه لیسانسم خدایا غیر تو کی میتونست بیسوادی من تو پروژه , بی پولی من برای سفارش و انجامش بدست یکی دیگه ,بلد نبودم یه توضیح ساده رو انجام بدم ,برام نوشتی دل استاد گرم کردی نمره را داد بدون توضیح درصورتی که میدونستی اگه بفهمه خودت ننوشتی میندازه ولی برا بقیه انداخت ولی تورو نه! تازه کلی هم پررو بازی در اوردم

    فقط خدا میدونه که من هیچ کار براش نکردم چون اصلا در توانم نبود ,نه بلد بودم برنامه نویسی کامل که خودم بنویسم ,نه پولشو داشتم بدم یکی دیگه ,نه روم میشد از بابام پول بگیرم اندازه پول ترم دانشگاه ازادم در میومد,نه وقتشو داشتم حتی یاد بگیرم ,هیچی هیچی هیچی ولی با نمره بالا تموم شد و لیسانسمو گرفتم!

    خدایا منو ببخش حافظم کم یاری میده ولی یادم بیار بقیشو!

    الان که دارم مینویسم یه سفارش زیر دستمه که خوشگل نشد و میخوام تغییرش بدم و میخوام یا با سلیقه خودش و کمک خودش و قلم خودش تغییرش بدم ,نتیجه شگفت انگیزش هرچیشد بعد ها میخونمش این پیامو ایشالا! و یک سفر قشم هم برنامه ریزیش دادم دست خدا اونم نتیجش مینویسم بعدها

    خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  8. -
    زهرانجفی گفته:
    مدت عضویت: 1565 روز

    سلام به استادعباس منش عزیزومریم خانم دوست داشتنی وسلام به همه دوستان خوبم

    استادجان بازم طبق معمول غوغاکردید.ی فایل دلنشین دیگه.ی فایلی که مثل بقیه فایلا انقدر به دل میشینه که آدم دلش نمیاد چندین وچندبارگوشش نکنه.همیشه سروقت وسرموقع میایدوی حالی به دل ما میدید.منکه میگم ماهایی که جواب سوالا ودرگیری های فکریمون رو اززبون شما میشنویم این برا اینه که ماام توفرکانس درستی هستیم وخدا میگه بزار جوابش رو ازبنده مقرب درگاهم بشنوه که دلش زودتر آروم بگیره.میگه بنده من ازمن درخواست کرده پس منم به بهترین نحواجابتش میکنم.

    استادجان همونطور که خودتون فرمودید خیلی وقتهاما جواب سوالاتمونو از زبون شما شنیدیم.شمایی که فقط یک نفرید ومایی که 1000نفریم.

    من به شخصه توی اولین فایل باورمحدودکننده وتقویت کننده ذهن انقدرواضح وباهمون مثالی که شما زدید که دقیقا فکرای اخیرمن درهمون مورد بود به جواب سوالم رسیدم که فایلو نگه داشتم وباچشمای گرد به گوشی خیره شده بودم وباخودم میگفتم خدایااااااامگه میشه انقدر دقیق راجع به همون مسئله وموضوع من استادحرف بزنه؟تااین حدهم فرکانسی آخههههه؟

    والان که این فایل جدیدروشنیدم میبینم که آره میشه.چراکه نه؟این توحید.این هدایت.این سپردن کل زمام زندگیت دست خداست

    استادم باگوش کردن به این فایل حس کردم شایدمن دارم برای رسیدن به خواسته هام عجله میکنم شایدزمان روازخداگرفتم وهمین عجله باعث شده دیرنتیجه بگیرم.شایدزمان مناسبش هنوزنرسیده.وهزاران شایدواگر دیگه

    صحبت هاتون باعث شد دلم گرم شه.قرص ومحکم شه.امیدموبه خدابیشترکرد.دلم آروم شدازاون همه تب وتابی که داشتم.یجورایی آب روآتیش شد.دغدغه هاموکمترکرد.نمیگم کامل ازبین بردچون ی بخشیش واقعا بایدازجانب خودم ی اتفاقاتی بیفته.خداکارخودش روکرده ومنتظرواکنش منه.اینویقین دارم.

    منم به پاس قدردانی اززحماتش تمام تلاشم رومیکنم که همون بنده لایقش باشم همونی که بایداقدام به عمل کنه.همونی که ازخبرهای ناجالب راجع به عزیزانش نبایدازهم بپاشه وزانوی غم بغل کنه وکاسه چه کنم دستش بگیره.

    خداجونم شکرت که هستی.سپاسگزارم ازت که نشونم دادی بایدازت سپاسگزارباشم.بیشتروبیشتروبیشتر

    درپناه خداباشید.آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  9. -
    اعظم گفته:
    مدت عضویت: 896 روز

    به نام خدای مهربان

    استاد عزیزم من خدارو با شما و به وسیله کلام شما پیدا کردم

    ای بهترین و زیباترین دست خداوند ازت سپاسگزارم

    چه نعمتی و ثروتی و آرامشی بهتر از خدارو پیدا کردن؟

    منی که اصلا شناخت و رابطه ای و نگاه خوبی نسبت به خداوند نداشتم الان هر روز و هر لحظه با خدای خودم به بهترین شکل در ارتباطم .از اینکه بهم یادآوری کردین که چه نعمت و ثروت بزرگی دارم سپاسگزارم

    چند روز پیش پسرم مریض شده بود یه جوری که حتی نمی‌تونست آب بخوره یا حتی حرف بزنه شبها تا صبح بالای سرش و یه شرایط غیر قابل باور .خودمو دیدم که چقدر عاجزم و دست پسرم رو گرفتم و گفتم خدایا جز تو کسی رو ندارم و این بچه ماله من نیست من به وجودش نیاوردم خودت آفریدیش و الانم خودت کمکش کن بهش آرامش بده تا بخوابه کمک کن امشب آروم بخوابه دیگه جایی جز پیش تو ندارم و همه چیز در دست خودته .اونشب پسرم یه کم بهتر خوابید و شب‌های بعدش کم کم بهتر و بهتر شد خداروشکر

    وقتی میخواستم بشینم پشت فرمون و میترسیدم پاهام جون نداشت که گاز و ترمز رو فشار بدم به خدا گفتم تو بشین کنارم و بیا باهم بریم رانندگی کنیم و حس کردم که اومد نشست پیشم پاهام جون گرفت و به بهترین شکل رانندگی رو یاد گرفتم

    وای که چقدررر مثال دارم از زمانهایی که کارام رو به خودش سپردم و به بهترین شکل نتیجه گرفتم

    امسال به خدا گفتم واسه تولدم تو بهترین کادو رو بهم بده تو برام تولد بگیر و نمیدونید چکار کرد واسم چه کادوهای عالی چه کامنت های تبریک از طرف دوستان توحیدیم وای و چه کادویی بهم داد خدای من با کادوهای تولدم شروع کردم به خریدن دوره دوازده قدم که یکی از خاسته هام بود

    استاد جانم من این ارتباط زیبایی که با خدای خودم دارم رو از شماو از کلام شما به دست آوردم

    فقط میتونم شکرگزار خدای بزرگم باشم و سپاسگزار شما استاد عزیزم

    در پناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1171 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان خوب خودم

    فایل عالی دیگری را در حال شنیدن آن هستم که این فایل واقعا برای من ارزشمند است چرا که هر چه بیشتر روی خودم و باورهای خودم کار می کنم زندگی من راحت تر و آسان تر می شود

    هر چه بیشتر می توانم با خدای خودم دوست بشوم و از او کمک بگیرم من زندگی آسان تری باز خواهم داشت

    معامله با خدای خودم برای من بهترین درس در این زندگی فوق العاده دارد

    خدای من تو من را هدایت کن

    چرا که این هدایت تو برای من سعادت و خوشبختی است

    چرا که وقتی تو من را هدایت می کنی دستهای تو در روی زمین برای من کمک می شوند

    من باید همیشه گوش به فرمان تو باشم

    من باید همیشه مطیع فرمان تو باشم

    می دانم که همه کارهای من

    همه موفقیت های من

    همه حال خوبی های من

    همه بهترین های من از آن تو است

    می دانم که هر وقت دل به تو دادم تو جهان را به پای من ریختی

    کمک ام کن تا بتوانم براحتی و آسانی به خواسته های خودم برسم

    کمک ام کن تا همیشه بتوانم از تو هدایت بخواهم

    از تو کمک بگیرم

    از تو مشورت بخواهم

    از تو راهنمایی بگیرم

    می دانم که تو بی هیچ شک و تردیدی من را به بهترین خواسته های خودم می رسانی

    نمی دانم

    اما به تو اعتماد دارم

    این بزرگترین رمز زندگی من باید باشد

    من باشد به تو اعتماد کنم و تو باید کارهای من را برای من انجام بدهی

    درس زندگی دیگر من این است که باید و باید

    به الهامات و هدایت های الهی عمل کنم

    ایده ها و الهامات که خداوند به من می گوید اگر انجام بدهم بی شک من موفقترین و پیروزمندترین خواهم بود

    بی شک خدای مهربان برای من بهترین و بالاترین یاری دهنده خواهد بود

    من بجای اینکه خودم را وابسته به یک شریک بدانم

    بجای اینکه خودم را درگیر یک نفر خاص کنم

    بجای اینکه خودم را درگیر یک شریک عاطفی کنم

    خودم را وابسته به این بدانم که باید فلانی باشد تا کارم را انجام بدهد

    بجای تمام این وابستگی ها

    بیایم و از امروز تصمیم بگیرم که خودم را وابسته به خدای خودم بدانم

    خودم را درگیر خدای خودم کنم

    از خدای خودم کمک بگیرم

    از خدای خودم هدایت بخواهم

    از خدای خودم راهنمایی بخواهم

    بی شک خدای مهربان من هم در بهترین زمان ممکن و در بهترین شرایط ممکن من را به خواسته خودم می رساند

    این برای من خیلی درس و حرف دارد

    هر چه بیشتر بتوانم روی این موضوع و روی این باور کار کنم آرامش سهم همیشگی من خواهد بود

    او برای من به سادگی و راحتی همه کارهای من را انجام خواهد داد

    فقط و فقط باید همیشه یادم باشد که این من نیستم که کارها را انجام می دهم بلکه خدای من است که کارها و امور من را انجام می دهد

    من را به سرانجام و مقصود می رساند

    این را باید همیشه آویزان گوش خودم کنم

    هر چه بیشتر این فایل استاد را گوش می دهم آرامش بهتر و بیشتری نصیب من می شود

    هر چه بیشتر این فایل ها را گوش می دهم بیشتر حس و حال من خوب می شود

    باید بپذیرم که خدای مهربان همیشه برای من به تنهایی کافی است

    ممنونم استاد مهربان

    سپاس از خدای هدایتگر خودم

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای: