اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
استاد نازنینم من هنوز به اندازه ی شما به اون درجه نرسیدم که کاملا روی شونه های خدا باشم اما اما اما تا همین لحظه که دارم کامنت مینویسم رفاقت با خدا ،دلبستگی به خودش ،وابسته بودن به خودش ولاغیر ،چنان زندگیم رو دگرگون کرده ،چنان حال وهوای لحظه به احظه ی زندگیم عوض شده،که هر صبح از خواب بیدار میشم وچشمانم که به روز جدید باز میشه،به بزرگی وعظمت خودش از خوشحالی دوست دارم فر یاد بزنم وبگم خدایااااا با تمام وجودم میپرستمت،باتمام وجودم عاشقتم :که من رو آفریدی ،
لیاقت باتو بودن رو
در کنار تو موندن
باتو در لحظه زندگی کردن
از توکمک ویاری خواستن
به تو پناه بردن
درخلوت باتو لذت بردن بردن
با تو غرق در شادی بودن
به عشق تو قدم برداشتن
باتو در اوج خندیدن
بانام تو آغاز کردن کردن
باتو همنشین بودن
باتو نفس کشیدن
باتو گریه کردن
باتو به دل سختیها روفتن
با تو نترسیدن وشجاع بودن
با تو آسان شدن برای آسانی ها
باتو غرق در خوشبختی بودن
باتو رقصیدن
باتو سفر کردن
باتو رفاقت کردن
باتو راز افشا کردن
باتو مست شدن بابوی یک گل کوچک زیبا
باتو شناکردن ،غرق شدن در دریای بیکران امید به تو
باتو تجربه های شیرین کسب کردن
باتو لایق ثروتمند بودن رو،
با تو صاحب کسب وکار شدن
باتو عاشقی کردن رو ………
برای من بنده ی عزیزت،لایق دونستی عزیزترینم
نازنین خدای من،رفیق خالص وناب من
من خودم دورت میگردم ،من خودم بندگیت رو میکنم
من خودم تسلیم مطلق تو هستم
تو فقط بزرگی کن وخدایی کن.من فقط بندگی تو
الهی الهی الهی
حال خوبم رو برای هرکسی که این عاشقانه ها رو خوند آرزو میکنم
سلام به استاد عزیزم و همه دوستان عزیز هم مسیر با هم
استاد عزیزم خیلی موضوع زیبایی بود که در موردش صحبت کردید، اما همیشه وقتی شما توی آموزش هاتون به این موضوع اشاره کردید ، در ذهن من این سوال پیش میاد که شما میفرمایید خداوند سیستم است ، خداوند احساساتی عمل نمیکند، این را کاملا درک میکنم و باور دارم .اما این آیه که میفرماید ما رمیت اذ رمیت …. را متضاد با این باور میدانم. مثلا در جنگ بدر مسلمانان طبق قانون رفتار کردند و پیروز شدند و در جنگ احد در حالی که نزدیک پیروزی بودند چون از فرمان پیامبر سرپیچی کردند شکست خوردند.باز هم قانون خدا که پارتی بازی نمیکند حتی اگر پیامبر باشی.
از شما خواهش میکنم اگر مقدور است راجب این دو مورد که باعث تضاد در ذهنم شده صحبت کنید. تا منم مثل شما وقتی این آیه را میخوانم به ایمانم اضافه تر شده و متواضع تر شوم در برابر پروردگار هستی بخشم.
استاد جان چقدر تشنه ی این مطالب بودم و یکی از اصول رو بهم یاد اوری کرد. این مدت چندتا اتفاق مهم برام رقم خورد ولی یادم رفته بود اعتبارش برای کیه و از کجا اب میخوره. یادم رفته بود من به تنهایی نمیتوانستم این موفقیتها را کسب کنم و خدا و جریانش این تکه ها رو کنار هم قرار دادن تا این اتفاقات رقم بخوره.
بیشتر از قبل شکرگزارشم. دقیقا اینها مواردی بود که بهش نیاز داشتم. ازش ممنونم که منو رها نکرده با اینکه داشتم به خود مغرور میشدم…
در آستانه ی 28 سالگی از خدا میخوام منو در مسیر توحید نگه داره، پر قدرت تر، با ثبات تر و با ایمان تر، نمیشه هم زمان ترس داشت هم ایمان… زندگی باهاش پر از همزمانی و اتفاقات شگفت انگیزه…و انسان چقدر راحت فراموش میکنه و ناسپاس میشه
ازش ممنونم که منو هدایت کرد به چنین جمعی
زندگی ماها پر از بارقه هایی از حضورش هست
خدایا من ترجیح میدم در آغوش تو باشم و بی محابا برم جلو تا ذهنم مشغول این باشه با فلانی و فلانی لینک بشم که کارمو ببرن جلو…
استاد من میدونم همه چیز از خداست من میدونم اون خدا یه قانونی گذاشته که اگه از اون قانون تبعیت کنیم به همه چیز میرسیم وبدنبال چیزی بیرون از این حیطه شرکه
درست تا اینجا
باورهای ما در مورد هر چیز ما را در مسیر یا خلاف مسیر چیزی قرار میدهد اگه باورهای درست داشته باشیم که سر لوحه همه اونها باورهای توحیدیه.
و برای اینکه این پارل تکمیل بشه یه سری قوانین دیگه کنار این قسمت قوانین که باور هست وجود داره که احساس خوب داشتن و راضی بودن و سپاسگزار بودن است
تا اینجا هم درست
کنار همه اینها یه قسمت دیگه از قانون وجود داره که خیلی مهمه و خداوند با دادن این قدرت به ما،به ما این قدرت را داده که زندگی خودمون را خلق کنیم و اونهم قدرت تجسمه طبق گفته شما با استفاده از این قدرت میتونیم همه چیز را خلق کنیم
و میدونیم که خدا میخواد انچه را که ما میخواهیم داشته باشیم پس اگه ما بخواهیم و از قوانین پیروی کنیم میتونیم زندگی خودمون را خلق کنیم
حالا سوال من
من نمیتونم بین خواست خودم و قدرت خودم و هدایت خدا ارتباط همسو را بفهمم میام روی تجسم کار کنم دلسرد میشم احساس میکنم از خدا دور شدم و متکی به خودم شدم میام به خدا مستقیم وصل بشم یاد استفاده از قانون میافتم که استفاده از قدرت خلاقه ای که خدا به من داده میافتم و همش در این رفت و امد هستم
استاد میشه در یک فایلی توضیح بدید
بسیار بابت وجود شما از خدا سپاسگزارم
من یکی از جاههای که به ایرانی بودن خودم و اینکه فارسی زبان هستم افتخار میکنم و سپاسگزار خداوند هستم اینه که میتونم از این سایت استفاده کنم و چیزی که خارجیها ندارن
این جملتون (هرچیزی که بخواهی خداوندبرات فراهم میکنه اینکه خودت چه فرکانسی رو بفرستی بستگی به خودت داره ) فکر کنم جواب سوالم بود شاید فکر مکینم که اگه تجسم کنم خودم خلق میکنم بلکه تجسم در واقع خلق نیست فرکانس درخواست خلق است درسته؟
به سال های گذشته ک نگاه میکنم به 9 سال پیش از وقتی ک یادم میاد در پی تو بودم و هستم ولی غافل از اینکه تو هر لحظه کنارم بودی و من نمیدیدم غافل از اینکه همیشه هوامو داشتی و نمیدیدم فقط کافی بود چشمم رو میبستم و با قلبم نگات میکردم،با قلبم بهت گوش می دادم با قلبم، با قلبم ،با قلبم، جایی که خونه تو اونجاست.
تو زندگیم پستی بلندی های زیادی داشتم پستی بلندی هایی ک میتونست باعث سقوط همیشگی من بشه و دیگه اجازه بلند شدن بهم نده ولی تو دقیقا تو تاریک ترین و تنهاترین نقطه فریاد رسم شدی دقیقا زمانی که قلبم به صدا در اومد و گفت آیا فریاد رسی هست که به فریادم برسه؟آیا کسی هست که کمکم کنه؟
و تو دقیقا همون لحظه به فریادم رسیدی همون لحظه کمکم کردی و منو از تاریک ترین و سرد ترین جای زندگیم بلند کردی با مهرت وجود سرد و بی روح منو گرم کردی با قدرتت در وجود من قدرت قرار دادی ک دوباره وایسم ک دوباره شروع کنم ک دوباره به خودم بگم خدا هست.خدایی ک هر لحظه هست،ک تو رو هیچ وقت رها نکرده.
أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَى ﴿6﴾
مگر نه تو را یتیم یافت پس پناه داد (6)
وَوَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَى ﴿7﴾
و تو را سرگشته یافت پس هدایت کرد (7)
وَوَجَدَکَ عَائِلًا فَأَغْنَى ﴿8﴾
و تو را تنگدست یافت و بى نیاز گردانید (8)
ولی قبل از این حرفا وعده خوشنودی دادی گفتی ک بزودی نعمت عطا خواهی کرد
وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى ﴿5﴾
و بزودى پروردگارت تو را عطا خواهد داد تا خرسندگردى (5)
این ها ارامش بخش قلبی هست ک در سینه میتپد اینا ارامش بخش وجودی هست ک فراموش کاره ک یادش میره اگه نعمتی در زندگی داره از تو داره از تویی که فرمانروای جهانیان هستی از تویی که بینهایت بخشنده و مهربانی.
خداوندا همیشه یار و یاورم باش خداوندا مگر نه اینکه تو مونس کسی هستی که مونسی ندارد مگر نه اینکه گفتی رهایم نکردی پس چه کسی لایق تر و بهتر از تو برای همدم و مونس شدن.
امده بودم اینجا بهر ثروت ولی چه ثروتی بالاتر از این که تو را یافتم تویی که هم بالا هستی هم پایین،تویی که هم روز هستی هم شب،تویی که هم سرد هستی هم گرم همه چیز تو هستی همه چیز،همه چیز،همه چیز.
خداوندا مونسم باش تا هر لحظه از وجود پر مهرت وجودم آرام گیرد خداوندا نگذار لحظه ای قلبم بی یاد تو بتپد خداوندا من جز تو یاری ندارم یار و یاورم باش.
برای نوشتن این دل نوشته از خداوند هدایت خواستم بهش گفتم بهم چیز هایی بگو که هر وقت غمگین شدم که هر وقت نجواهای شیطان سراغم اومد با خوندنش آروم بشم با خوندش قلبم ارامش بگیره و هر کسی هم که خوند قلبش آروم بگیره.خدایا شکرت.
از خداوند میخوام ک ما رو هدایت کنه به راه راست راه کسانی ک به آنها نعمت داده.
1- کجاها بوده که تسلیم بودم، سپردم به خدا، شاهدِ گشایشِ گره هام بودم؟
2- کجاها بوده که مغرور بودم، با سر رفتم تو دیوار؟
استاد جان و مریم جان، مرسی از سوالات هر فایل.
باعث میشه سفر کنم داخل خودم.
سفرِ خودشناسی، که این اواخر راحت تر شدم باهاش.
– موقعی که میخواستیم جهیزیه تهیه کنیم یه مقدار از لحاظ مالی و زمان به استرس برخورد کردیم با مادرم.
بعد جفتمون سپردیم به الله با قلبمون…
نتیجه معلومه…
گشایشِ مالی به گونه ای رقم خورد که عزت نفسم مون حفظ شد.
موجودیِ مالی داشتیم که در بهترین زمان، رسید دستمون.
همه چی عالی جلو رفت، نه فقط خریدِ جهیزیه، هر چی تو پروسه ی عروسی بود عالی بود و لذت بخش.
آرایشگاه، لباس عروس، دسته گل عروس، ماشین و تزیینِ گل ماشین، تالارِ عروسی، ، آتلیه و باغِ عکاسی و فیلمبرداری، خوش گذشتن به خودم در کنار مهمونها و …
پکیجی عالی بود از همه مدل.
همیشه هر وقت یادِ عروسی مون میوفتم، یا یه ماشین عروس میبینم تو خیابون، گل از گلم میشکفه و خاطراتِ خوشی برام زنده میشه.
از خداوند سپاس گزارم برای این چیدمانِ زیباش.
از چیزی که من شاید فکرش رو می کردم، زیباتر شد همه چیز.
هر کسی اون شب تو عروسیِ ما بود حسابی بهش خوش گذشت.
به خودم کلی خوش گذشت، انقدر که راحت بودم با خودم و پیرامونم…
هم اون شب، هم بعدش کاملاً حس کردم نگاهِ خداوند گوشه به گوشه ی مراسمِ ماست.
نگاهِ خداوند قبل از مراسم، تو خریدها، تو هماهنگی ها و …با من بود، تا مراسم و بعدش.
من کلی عشق هم دریافت کردم از همه.
یادمه سالها قبل که به مراسم ازدواجم فکر میکردم، انگار خجالت میکشیدم چی میشه، چطوری جلو میره، خوش میگذره یا نه، مهمونا چطوری هستن، خودم بهم خوش میگذره یا نه و …
بعدا یاد این افکارم افتادم و دیدم، مراسمِ ازدواجم به زیباترین حالتِ ممکن برگزار شد و بسیار باکیفیت و لذت بخش.
از فضلِ خداوند بود و هست.
– یه پروژه ی مالیِ خانوادگی داشتیم سالها پیش، که به خاطر اختلاف نظر با یکی از اعضای خانواده، دچار استرس بودم همیشه…
میترسیدم چی میشه؟
اگه بخواد لجبازی کنه، راه نیاد چی میشه و …
سپردم به الله…
تو تک تک جلسه هایی که دور هم جمع میشدیم گشایش رو از خدا میخواستم…
و به چشم دیدم خداوند اون پروسه ی سنگینِ ذهنی رو چطور نرم و اسان جلو برد تا انتها.
– یه پروسه مالیِ دیگه داشتیم در رابطه با فروشِ مغازه مون.
به گره خورد…
سپردیم به الله…
دقیقا از وقتی تسلیم شدیم و سپردیم به الله، گره ها به شیرینی دونه دونه باز شدن…
اینا مثالهای بزرگ زندگیِ من هستن که یاداوری شون خوشحالم میکنه حسابی.
– سر مسیله ی خریدِ خونه مون، من دچار شرک بودم، روی دیگری حساب میکردم نه خدا…
با همه ی مثالهای قبلی، یادم رفت از خدا بخوام به عنوان منبعِ قدرت و نور…
حسابی حرص خوردم، مضطرب شدم، تو در و دیوار رفتم، به چالش های سخت خوردم، باز هم خدا دستمون رو گرفت و ختم به خیر شد.
حالا اگه از اول میسپردم، انقدر اذیت نمیشدم.
در خلال اون مدت این نبود که شرک مطلق باشم، گاهی رو به خدا میاوردم ولی قوی نبودم توش…
اما باز خدا خودش از فضلش دستمون رو گرفت و اورد بهترین محلی که میتونستیم خونه بگیریم، با مبلغی که داشتیم و امکانات عالیِ اطرافمون و فضای سبز عالی.
الان هم تو مثالهای زندگی شخصی و روزانه ام هر وقت روی خدا حساب میکنم و تسلیمم، نتیجه عالیه.
– در مورد مامانم (بیماری پندمیک) و نی نی (جواب یکی از سونوگرافی هاش) دچار استرس و ترس شدم.
بعد از ترس هام، رسیدم به مرحله ی تسلیم، معجزه اتفاق افتاد.
سلامتی و شادی و حال خوب.
– در رابطه با شغل همسرم، چند سال پیش دقیقا اسفند پس از پایان سال، تعدیل نیرو شد…
وقتی سوار کشتی میشوند، خدا را، به خالصانهترین شیوه بندگی میخوانند. اما همین که به ساحل نجاتشان رساند، در آن حال شرک میورزند.
سلام
از بنده ی ناسپاس و فراموشکار که در اکثر زمان زندگی خود فقط با عقل ناقص خود پیش رفته و دائما نگاهی شرک آلود به خداوند داشته و تا نعمتی به او رسیده فراری شده و خود را بی نیاز از لطف او دیده این کامنت را می خوانید.
مذهبی بودن و مسلمان بودنش هم زبانی بود و خدا خدایش بر لب بود تا به دل و خودش را به همه کس وصل میکرد تا بتواند به اعتبار و ارزش برسد.خدا را در جیب بغلش گذاشته بود به وقت نعمت و شادی مغرورانه و متکبرانه عمل کرد و تا به واسطه افکار و باورهای شرک آلود خودش به مصیبتی دچار شاد لب به شکایت باز کرد و از زمین و زمان شکایت کرد و گاهی با لج و قهر و عناد بسوی پروردگارش آمد و گفت حالا که حواست به من نیست منم از تو رویگردانم…
شیطان همه ذهنش را گرفت و به او اینگونه القا کرد که این خدایی که حواسش به تو نیست را چرا میخوانی او لابد از تو بیزار است و الا اگه تو را دوست داشت که به این مصیبت ها دچار نمیشدی…
و من گوش به این سخن شیطان سپردم و گفتم آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب….
روزهایی را به همین طریقت پیمودم تا که به خود آمدم و دیدم که این خودم بودم که با دست خودم زندگیم را به گند کشیده بودم….
قبل تر ها هم خدا خیلی از جاها مرا از مهلکه ها بیرون آورد ولی من هیچگاه متذکر نمیشدم و مسیر اشتباه خودم را میرفتم و شنیده بودم که الان باید زرنگ باشی باید برای خودم یه عده طرفدار جمع کنی تا به وقت سختی بیان و بار رو از روی دوست بردارن…
رفتارام و به اصلاح کارای مثبتم همش برای تایید شدن ها و تحسین شدن ها بود .همه تعریف و تمجید و این که انشالله جبران کنیم و از این حرفهایی که همه اش تعارف است تا واقعیت …
همین افراد که وقتی کاری داشتن میومدن و یا با هندونه گذاشتن و تعریف و تمجید ریاکارانه و یا با رو دروایسی قرار دادن من مقاصدشون رو پیش میبرند و من دلم خوش بود که عجب سرمایه گذاری کردم ایناست که برام میمونه و اینا هستن که به وقت سختی بدادم میرسن…
وقتی افتادم توی بزرگترین چالش زندگیم همه از من فرار کردن و من به چشم خودم دیدم که همه چیز جز توهم نبود….
دوستانی که پز شان را میدادم حتی یک تلفن هم نزدن که ببینن آیا من حالم خوبه یا نه…
فامیل در خونه هامون رو بروی من بستن …
آن همه اعتبار و تحسین شدن ها به یکباره تبدیل شد به تشر و قضاوت و توهین و مسخره…
و خدا ب من فهموند که حساب کردن روی دیگران جز توهمی بیش نیست اینقدر غره نشو و فک نکن که اینا میتونن به کارت بیان…
اگه عزت میخوای من بهت میدم .اگه کمک میخوای من کمک کارت میشم…
و من سر به تواضع فرود آوردم که خدایا من کم آوردم .نمیدونم چه کار کنم خودت یه راهی رو بذار جلوی پام …
انی ظلمت نفسی
و خداوند چه قلب هایی رو که برام نرم نکرد که اگه به عقل و منطق بود همه اونا میتونست اتفاق نیفته و من از اون مهلکه بیرون اومدم و اما دیدم که این حرف مردم و تایید طلبی شون باعث شده من از زندگیم لذت نبرم و این اتفاق سبب شد تا من به خودم بیام و روی شخصیتم کار کنم و ارزشمندی خودم رو جدا کنم از عوامل بیرونی…
و این رنج سبب شد تا من بیدار بشم و خدا رو توی زندگیم ببینم و بیام روی خدا حساب کنم.
تا ببینم که اون بود که قلب افراد رو برام نرم کرد…
افراد رو برای کمک به من فرستاد…
و لطفش رو شامل حالم کرد تا من یک زندگی تازه رو برای خودم خلق کنم به وسیلهی افکارم.
و به پاس این لطفش با خودم عهد کردم که از جاهلان نباشم و کارام رو برای رضایت اون انجام بدم گاهی وقتا فراموش میکنم ولی دارم سعیم رو میکنم تا احساس ارزشمندی خودم رو با کارهای جاهلانه لطمه نزنم…
منی که بدنبال نسخه قاچاق هر اطلاعاتی بودم الان حتی کتاب های صوتی داخل اینترنت رو هم بدون اینکه پولش رو بدم استفاده ش نمیکنم.
توی محل کارم با این حال که کارگرم و کسی هم بهم نظارت نداره پول هر چی رو تو مغازه میخورم رو بدون هیچ تخفیفی حساب میکنم.
دوره احساس لیاقت من رو به طریقت رهنمون کرد که دیگران از دست من در امنیت باشند .
گاهی وقتا فراموش میکنم ولی تا متوجه میشم سعی میکنم بیام توی مسیر درست …
واقعاً ایمان دار بودن خیلی سخته …
یه کارایی رو که دوست داری و دلت میخواد رو باید نکنی….
یه کارایی که دوست نداری و میترسی رو هم باید انجامش بدی…
تو این مسیر لغزش های هست برای همینه که قرآن همواره درمورد تذکر میگه چون نفس سر کش هست و به بدی ها فرمان میده و اگه به خودمون یاد آوری نکنیم و بیاد خودمون نیاوریم مسیر رو گم میکنیم.
دارم سعی میکنم که تو مسیر باشم یه الهامی بهم شده اگه میخوای من کار رو برات انجام بدم باید آرامش داشته باشی و در طریقت صداقت باشی …27سال زندگی خودت رو با عقل خودت رفتی به هیجان نرسیدی بیا و روی من حساب کن تا ببینی که چطور تو رو هدایت میکنم و رهنمونت میکنم.
از دیشب جریان هدایت بهم داره میگه دوره قانون آفرینش رو شرکت کن احساس میکنم درونم به اون آگاهی ها نیاز داره و این دوره میتونه قفل هایی رو از ذهنم باز کنه….
منی که همیشه بدنبال نسخه قاچاقی محصولات بودم الان دارم برای هر محصول و کتابی پول پرداخت میکنم چون میدونم به میزانی که برای خودم ارزش قائل باشم جهان برام ارزش قائل میشه و با این کار دارم ظرفم رو بزرگتر میکنم برای دریافت نعمت های خداوند….
دارم سعی میکنم خدا رو در هر لحظه زندگی خودم ببینم گاهی فراموش میکنم ولی دارم سعی میکنم…
گاهی وقتا حین رفتار اشتباهم متوجه میشم و عقبگرد میکنم…
گاهی وقتا لج میکنم و با وجودی که میدونم اشتباهه انجامش میدم ولی بعد از اینکه به خودم یاد آور میشم سعی میکنم دیگه تکرارش نکنم….
واقعاً صبور بودن سخته ولی ایمان این جاها خودش رو نشون میده ….
اگه پاداش میخوایم باید این اصول رو توی زندگی خودمون پیاده کنیم .
توکل ،ایمان ،الله ،رب واقعا اینا گفتنشون آسونه ولی باور کردنشون یه تذکر و یادآوری همیشگی میخواد.
خدا انشاالله کمک کنه که بتونم زمان های بیشتری رو با خدا زندگی کنم و بتونم در عمل ایماندار باشم…
نمیدونم چطور و چگونه به خواسته هام میرسم ولی میدونم که من باید طرف خودم رو نشون بدم…
ترس ها و شک ها هست ولی تا ازشون نگذرم ظرفم بزرگتر نمیشه من باید ایمانم رو نشون بدم خدا خودش در زمان درستش همه اون خواسته ها رو بهم میده.
من چوب حساب کردن روی دیگران رو زیاد خوردم ولی بازم دنبال این بار جمع کردند هستم .
من باید به خودم هر روز این رو یاد آوری کنم تا این خشیت و تواضع من نسبت به خداوند باشه فقط…
و اون رو منبع قدرت و نعمت بدونم.و به اون وصل بشم و وابسته دیگران نشم.
سلام استاد عزیزم
بخدا این فایل جواب سوالها و نگرانیهای من بود
بینهایت بینهایت سپاسگزارم
واقعا ما باید خداشناسی و توحید دقیقا و دقیقا از شما یاد بگیریم
میدونید چقدر دلمو قرص کردید با این فایل
دقیقا در زمانی که نیاز داشتم سایت باز کردم و این فایل و دیدم واقعا هدایت خداوند بود خدایا شکرت
واقعا کلمه به کلمه صحبتهای شما جواب تک تک سوالهای من بود و اینکه چیکار کنم و چطور باید عمل کنم
فقط توکل و ایمان و سپردن به خداوند
خدایا سپاسگزارم
واقعا خدارو بخاطر وجود شما بینهایت سپاسگزارم
به نام خدای مهربانم که هر چه دارم از آن اوست
سلام به همه ی عزیزانم
استاد نازنینم من هنوز به اندازه ی شما به اون درجه نرسیدم که کاملا روی شونه های خدا باشم اما اما اما تا همین لحظه که دارم کامنت مینویسم رفاقت با خدا ،دلبستگی به خودش ،وابسته بودن به خودش ولاغیر ،چنان زندگیم رو دگرگون کرده ،چنان حال وهوای لحظه به احظه ی زندگیم عوض شده،که هر صبح از خواب بیدار میشم وچشمانم که به روز جدید باز میشه،به بزرگی وعظمت خودش از خوشحالی دوست دارم فر یاد بزنم وبگم خدایااااا با تمام وجودم میپرستمت،باتمام وجودم عاشقتم :که من رو آفریدی ،
لیاقت باتو بودن رو
در کنار تو موندن
باتو در لحظه زندگی کردن
از توکمک ویاری خواستن
به تو پناه بردن
درخلوت باتو لذت بردن بردن
با تو غرق در شادی بودن
به عشق تو قدم برداشتن
باتو در اوج خندیدن
بانام تو آغاز کردن کردن
باتو همنشین بودن
باتو نفس کشیدن
باتو گریه کردن
باتو به دل سختیها روفتن
با تو نترسیدن وشجاع بودن
با تو آسان شدن برای آسانی ها
باتو غرق در خوشبختی بودن
باتو رقصیدن
باتو سفر کردن
باتو رفاقت کردن
باتو راز افشا کردن
باتو مست شدن بابوی یک گل کوچک زیبا
باتو شناکردن ،غرق شدن در دریای بیکران امید به تو
باتو تجربه های شیرین کسب کردن
باتو لایق ثروتمند بودن رو،
با تو صاحب کسب وکار شدن
باتو عاشقی کردن رو ………
برای من بنده ی عزیزت،لایق دونستی عزیزترینم
نازنین خدای من،رفیق خالص وناب من
من خودم دورت میگردم ،من خودم بندگیت رو میکنم
من خودم تسلیم مطلق تو هستم
تو فقط بزرگی کن وخدایی کن.من فقط بندگی تو
الهی الهی الهی
حال خوبم رو برای هرکسی که این عاشقانه ها رو خوند آرزو میکنم
دوستون دارم
در پناه حق
سلام به استاد عزیزم و همه دوستان عزیز هم مسیر با هم
استاد عزیزم خیلی موضوع زیبایی بود که در موردش صحبت کردید، اما همیشه وقتی شما توی آموزش هاتون به این موضوع اشاره کردید ، در ذهن من این سوال پیش میاد که شما میفرمایید خداوند سیستم است ، خداوند احساساتی عمل نمیکند، این را کاملا درک میکنم و باور دارم .اما این آیه که میفرماید ما رمیت اذ رمیت …. را متضاد با این باور میدانم. مثلا در جنگ بدر مسلمانان طبق قانون رفتار کردند و پیروز شدند و در جنگ احد در حالی که نزدیک پیروزی بودند چون از فرمان پیامبر سرپیچی کردند شکست خوردند.باز هم قانون خدا که پارتی بازی نمیکند حتی اگر پیامبر باشی.
از شما خواهش میکنم اگر مقدور است راجب این دو مورد که باعث تضاد در ذهنم شده صحبت کنید. تا منم مثل شما وقتی این آیه را میخوانم به ایمانم اضافه تر شده و متواضع تر شوم در برابر پروردگار هستی بخشم.
سپاسگزارم
به نام خدایی که زنده کننده دلهاست
استاد جان چقدر تشنه ی این مطالب بودم و یکی از اصول رو بهم یاد اوری کرد. این مدت چندتا اتفاق مهم برام رقم خورد ولی یادم رفته بود اعتبارش برای کیه و از کجا اب میخوره. یادم رفته بود من به تنهایی نمیتوانستم این موفقیتها را کسب کنم و خدا و جریانش این تکه ها رو کنار هم قرار دادن تا این اتفاقات رقم بخوره.
بیشتر از قبل شکرگزارشم. دقیقا اینها مواردی بود که بهش نیاز داشتم. ازش ممنونم که منو رها نکرده با اینکه داشتم به خود مغرور میشدم…
در آستانه ی 28 سالگی از خدا میخوام منو در مسیر توحید نگه داره، پر قدرت تر، با ثبات تر و با ایمان تر، نمیشه هم زمان ترس داشت هم ایمان… زندگی باهاش پر از همزمانی و اتفاقات شگفت انگیزه…و انسان چقدر راحت فراموش میکنه و ناسپاس میشه
ازش ممنونم که منو هدایت کرد به چنین جمعی
زندگی ماها پر از بارقه هایی از حضورش هست
خدایا من ترجیح میدم در آغوش تو باشم و بی محابا برم جلو تا ذهنم مشغول این باشه با فلانی و فلانی لینک بشم که کارمو ببرن جلو…
سلام استاد
و خانم شایسته و همه دوستان عضو خانواده
استاد ممنون بابت همه چیز
استاد من میدونم همه چیز از خداست من میدونم اون خدا یه قانونی گذاشته که اگه از اون قانون تبعیت کنیم به همه چیز میرسیم وبدنبال چیزی بیرون از این حیطه شرکه
درست تا اینجا
باورهای ما در مورد هر چیز ما را در مسیر یا خلاف مسیر چیزی قرار میدهد اگه باورهای درست داشته باشیم که سر لوحه همه اونها باورهای توحیدیه.
و برای اینکه این پارل تکمیل بشه یه سری قوانین دیگه کنار این قسمت قوانین که باور هست وجود داره که احساس خوب داشتن و راضی بودن و سپاسگزار بودن است
تا اینجا هم درست
کنار همه اینها یه قسمت دیگه از قانون وجود داره که خیلی مهمه و خداوند با دادن این قدرت به ما،به ما این قدرت را داده که زندگی خودمون را خلق کنیم و اونهم قدرت تجسمه طبق گفته شما با استفاده از این قدرت میتونیم همه چیز را خلق کنیم
و میدونیم که خدا میخواد انچه را که ما میخواهیم داشته باشیم پس اگه ما بخواهیم و از قوانین پیروی کنیم میتونیم زندگی خودمون را خلق کنیم
حالا سوال من
من نمیتونم بین خواست خودم و قدرت خودم و هدایت خدا ارتباط همسو را بفهمم میام روی تجسم کار کنم دلسرد میشم احساس میکنم از خدا دور شدم و متکی به خودم شدم میام به خدا مستقیم وصل بشم یاد استفاده از قانون میافتم که استفاده از قدرت خلاقه ای که خدا به من داده میافتم و همش در این رفت و امد هستم
استاد میشه در یک فایلی توضیح بدید
بسیار بابت وجود شما از خدا سپاسگزارم
من یکی از جاههای که به ایرانی بودن خودم و اینکه فارسی زبان هستم افتخار میکنم و سپاسگزار خداوند هستم اینه که میتونم از این سایت استفاده کنم و چیزی که خارجیها ندارن
بازهم ممنون بابت همه چیز
سلام به شما دوست عزیز
استاد درمورد این تو دوره هاش خیلی قشنگ توضیح دادن
وقتی شما میتونی با تجسم کردن به خواسته ات به راحتی برسی ،یه لحظه فکر کن چه کسی قانون به این قشنگی رو خلق کرد
چه کسی تو را افریده و اشرف مخلوقات کرده و یک فضای برات درست کرده که هر چیزی که بخواهی بتونی خلق کنی
تو رو صاحب اختیار خلق کرده
اختیار تام برای اینکه هرجور که دوست داری زندگیتو بسازی،و خود خودت برنامه نویس زندگی خودت باشی
تو باید اینو درک کنی
چه کسی جهان به این زیبایی رو افریده و هر لحظه به سمت خیر درحرکته ،برای چه کسی در حرکته برای تو که اشرف مخلوقاتی ،اسمان و زمین مسخر تو کرده
تو میتونی هر لحظه سپاسگزار باشی و خودت رو با این جهان هم سو کنی و بدانی تنها یک رب در جهان هست
و یا ناشکر باشی و خودت رو از همه چیز محروم کنی ،اختیارش دست خودته
هرچیزی که بخواهی خداوندبرات فراهم میکنه ،اینکه خودت چه فرکانسی رو بفرستی بستگی به خودت داره
میتونی اینقدر به فقر توجه کنی ،تا فقر رو جذب کنی
یا میتونی به فراوانی ها توجه کنی و سپاسگزار باشی و هر روز ثروتمند تر بشی
همه چی بستگی به باورهای تو داره
سلام فاطمه خانم
ممنون از پاسختون
این جملتون (هرچیزی که بخواهی خداوندبرات فراهم میکنه اینکه خودت چه فرکانسی رو بفرستی بستگی به خودت داره ) فکر کنم جواب سوالم بود شاید فکر مکینم که اگه تجسم کنم خودم خلق میکنم بلکه تجسم در واقع خلق نیست فرکانس درخواست خلق است درسته؟
بازهم ممنونم
به نام خدای مهربان خدایی ک هر انچه داریم از اوست.
به سال های گذشته ک نگاه میکنم به 9 سال پیش از وقتی ک یادم میاد در پی تو بودم و هستم ولی غافل از اینکه تو هر لحظه کنارم بودی و من نمیدیدم غافل از اینکه همیشه هوامو داشتی و نمیدیدم فقط کافی بود چشمم رو میبستم و با قلبم نگات میکردم،با قلبم بهت گوش می دادم با قلبم، با قلبم ،با قلبم، جایی که خونه تو اونجاست.
تو زندگیم پستی بلندی های زیادی داشتم پستی بلندی هایی ک میتونست باعث سقوط همیشگی من بشه و دیگه اجازه بلند شدن بهم نده ولی تو دقیقا تو تاریک ترین و تنهاترین نقطه فریاد رسم شدی دقیقا زمانی که قلبم به صدا در اومد و گفت آیا فریاد رسی هست که به فریادم برسه؟آیا کسی هست که کمکم کنه؟
و تو دقیقا همون لحظه به فریادم رسیدی همون لحظه کمکم کردی و منو از تاریک ترین و سرد ترین جای زندگیم بلند کردی با مهرت وجود سرد و بی روح منو گرم کردی با قدرتت در وجود من قدرت قرار دادی ک دوباره وایسم ک دوباره شروع کنم ک دوباره به خودم بگم خدا هست.خدایی ک هر لحظه هست،ک تو رو هیچ وقت رها نکرده.
أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَى ﴿6﴾
مگر نه تو را یتیم یافت پس پناه داد (6)
وَوَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَى ﴿7﴾
و تو را سرگشته یافت پس هدایت کرد (7)
وَوَجَدَکَ عَائِلًا فَأَغْنَى ﴿8﴾
و تو را تنگدست یافت و بى نیاز گردانید (8)
ولی قبل از این حرفا وعده خوشنودی دادی گفتی ک بزودی نعمت عطا خواهی کرد
وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى ﴿5﴾
و بزودى پروردگارت تو را عطا خواهد داد تا خرسندگردى (5)
این ها ارامش بخش قلبی هست ک در سینه میتپد اینا ارامش بخش وجودی هست ک فراموش کاره ک یادش میره اگه نعمتی در زندگی داره از تو داره از تویی که فرمانروای جهانیان هستی از تویی که بینهایت بخشنده و مهربانی.
خداوندا همیشه یار و یاورم باش خداوندا مگر نه اینکه تو مونس کسی هستی که مونسی ندارد مگر نه اینکه گفتی رهایم نکردی پس چه کسی لایق تر و بهتر از تو برای همدم و مونس شدن.
امده بودم اینجا بهر ثروت ولی چه ثروتی بالاتر از این که تو را یافتم تویی که هم بالا هستی هم پایین،تویی که هم روز هستی هم شب،تویی که هم سرد هستی هم گرم همه چیز تو هستی همه چیز،همه چیز،همه چیز.
خداوندا مونسم باش تا هر لحظه از وجود پر مهرت وجودم آرام گیرد خداوندا نگذار لحظه ای قلبم بی یاد تو بتپد خداوندا من جز تو یاری ندارم یار و یاورم باش.
برای نوشتن این دل نوشته از خداوند هدایت خواستم بهش گفتم بهم چیز هایی بگو که هر وقت غمگین شدم که هر وقت نجواهای شیطان سراغم اومد با خوندنش آروم بشم با خوندش قلبم ارامش بگیره و هر کسی هم که خوند قلبش آروم بگیره.خدایا شکرت.
از خداوند میخوام ک ما رو هدایت کنه به راه راست راه کسانی ک به آنها نعمت داده.
بسم الله الرحمن الرحیم
سپاسگزار خداوندی هستم که سلطان جهانیان است
سلام بر استاد سید حسین عباس منش
سلام بر خانم شایسته عزیز
سلام بر بجه های گل سایت
ما رمیت اذ رمیت ولکن
الله رمی
دیوانه شدم از این آیه
چقدر اصل بود استاد
استاد بخدا این عشق بازی با خدا
دل آدم رو آروم میکنه
وباید تجربه کرده باشی تا بدانی چه مزهایی داره
یه زمانی ماشین سنگین داشتم و ماهی
17 میلیون سال 97 در آمد
ولی امان از یه هزاری که برای ما باید میماند
ولی خبری از پول نبود
وهمه قسط وبدهکاری …و بدهکاری هم دست از سر ما بر نمیداشت
و از وقتی با شما وتوحید بیشتر آشنا شدم
با همان شغل قبلی
چریان نعمت تغییر کرد
زندگیم روز به روز بهتر وزیباتر شد
خدا رو صد هزار مرتبه شکر
واز وقتی خدا را راهنمای زندگیم قرار دادم
سلامتی بدنم خوب بود قبلا والان عالی تر شده
در روابط با همسرم که رویایی بود ورویایی تر شده
درآمدم….سلامتی ونعمتهای زندگیم بیشتر وبیشتر شد والان ماشین سنگین به لطف خدا
ماک تبدیل شد به هوو2006
به محض ورود به محصول احساس لیاقت معجزه شد
خرید هدایتی که واقعا خوشحال شدم
وخداوند اشک شوق را سرازیر کرد
پیکاپ افرود. با وسایل افرود تا دندان مسلح
دو کابین برای کوه وبیابان
که رویایم بود رسیدم
سواری خانمم که پراید هست
موتور سیکلت
خونه 230 متری ویلای
والان هم میخواهم انشالله
یک موتور افرود تو این چند روزه بخرم
موتور DTwr200
یا یاماها 250
یا سی ار ام 250
یا کادیکس 250
یا سی ار ام …
اونم نقدی
وخداوند چقدر زیبا چرخ زندگی رو روان میکنه
خدایا اینها همه رو تو انجام دادی من کاره ایی نیستم
ایاک نعبد وایاک نستعین
خدایا شکررررررررررررت
دو تا دختر گل وباهوش
واینها همه از لطف خدای من است
هذا من فضل ربی
خدایا صد هزار مرتبه شکر
از شما استاد گلم برای این همه آگاهی
سپاسگزارم
حواست باشه آقا بهنام کع از کجا به کجا زسیدی
خدایا شکرت
به نام اللهِ یکتا
سلام.
1- کجاها بوده که تسلیم بودم، سپردم به خدا، شاهدِ گشایشِ گره هام بودم؟
2- کجاها بوده که مغرور بودم، با سر رفتم تو دیوار؟
استاد جان و مریم جان، مرسی از سوالات هر فایل.
باعث میشه سفر کنم داخل خودم.
سفرِ خودشناسی، که این اواخر راحت تر شدم باهاش.
– موقعی که میخواستیم جهیزیه تهیه کنیم یه مقدار از لحاظ مالی و زمان به استرس برخورد کردیم با مادرم.
بعد جفتمون سپردیم به الله با قلبمون…
نتیجه معلومه…
گشایشِ مالی به گونه ای رقم خورد که عزت نفسم مون حفظ شد.
موجودیِ مالی داشتیم که در بهترین زمان، رسید دستمون.
همه چی عالی جلو رفت، نه فقط خریدِ جهیزیه، هر چی تو پروسه ی عروسی بود عالی بود و لذت بخش.
آرایشگاه، لباس عروس، دسته گل عروس، ماشین و تزیینِ گل ماشین، تالارِ عروسی، ، آتلیه و باغِ عکاسی و فیلمبرداری، خوش گذشتن به خودم در کنار مهمونها و …
پکیجی عالی بود از همه مدل.
همیشه هر وقت یادِ عروسی مون میوفتم، یا یه ماشین عروس میبینم تو خیابون، گل از گلم میشکفه و خاطراتِ خوشی برام زنده میشه.
از خداوند سپاس گزارم برای این چیدمانِ زیباش.
از چیزی که من شاید فکرش رو می کردم، زیباتر شد همه چیز.
هر کسی اون شب تو عروسیِ ما بود حسابی بهش خوش گذشت.
به خودم کلی خوش گذشت، انقدر که راحت بودم با خودم و پیرامونم…
هم اون شب، هم بعدش کاملاً حس کردم نگاهِ خداوند گوشه به گوشه ی مراسمِ ماست.
نگاهِ خداوند قبل از مراسم، تو خریدها، تو هماهنگی ها و …با من بود، تا مراسم و بعدش.
من کلی عشق هم دریافت کردم از همه.
یادمه سالها قبل که به مراسم ازدواجم فکر میکردم، انگار خجالت میکشیدم چی میشه، چطوری جلو میره، خوش میگذره یا نه، مهمونا چطوری هستن، خودم بهم خوش میگذره یا نه و …
بعدا یاد این افکارم افتادم و دیدم، مراسمِ ازدواجم به زیباترین حالتِ ممکن برگزار شد و بسیار باکیفیت و لذت بخش.
از فضلِ خداوند بود و هست.
– یه پروژه ی مالیِ خانوادگی داشتیم سالها پیش، که به خاطر اختلاف نظر با یکی از اعضای خانواده، دچار استرس بودم همیشه…
میترسیدم چی میشه؟
اگه بخواد لجبازی کنه، راه نیاد چی میشه و …
سپردم به الله…
تو تک تک جلسه هایی که دور هم جمع میشدیم گشایش رو از خدا میخواستم…
و به چشم دیدم خداوند اون پروسه ی سنگینِ ذهنی رو چطور نرم و اسان جلو برد تا انتها.
– یه پروسه مالیِ دیگه داشتیم در رابطه با فروشِ مغازه مون.
به گره خورد…
سپردیم به الله…
دقیقا از وقتی تسلیم شدیم و سپردیم به الله، گره ها به شیرینی دونه دونه باز شدن…
اینا مثالهای بزرگ زندگیِ من هستن که یاداوری شون خوشحالم میکنه حسابی.
– سر مسیله ی خریدِ خونه مون، من دچار شرک بودم، روی دیگری حساب میکردم نه خدا…
با همه ی مثالهای قبلی، یادم رفت از خدا بخوام به عنوان منبعِ قدرت و نور…
حسابی حرص خوردم، مضطرب شدم، تو در و دیوار رفتم، به چالش های سخت خوردم، باز هم خدا دستمون رو گرفت و ختم به خیر شد.
حالا اگه از اول میسپردم، انقدر اذیت نمیشدم.
در خلال اون مدت این نبود که شرک مطلق باشم، گاهی رو به خدا میاوردم ولی قوی نبودم توش…
اما باز خدا خودش از فضلش دستمون رو گرفت و اورد بهترین محلی که میتونستیم خونه بگیریم، با مبلغی که داشتیم و امکانات عالیِ اطرافمون و فضای سبز عالی.
الان هم تو مثالهای زندگی شخصی و روزانه ام هر وقت روی خدا حساب میکنم و تسلیمم، نتیجه عالیه.
– در مورد مامانم (بیماری پندمیک) و نی نی (جواب یکی از سونوگرافی هاش) دچار استرس و ترس شدم.
بعد از ترس هام، رسیدم به مرحله ی تسلیم، معجزه اتفاق افتاد.
سلامتی و شادی و حال خوب.
– در رابطه با شغل همسرم، چند سال پیش دقیقا اسفند پس از پایان سال، تعدیل نیرو شد…
خیلی ریلکس گفتم هیچ ایرادی نداره، خدا هست، خودش درستش میکنه…
همینم شد، در بهترین زمان هدایت شد به شغلِ دیگری خیلی بهتر از قبلی.
یادمه اون سال عید کنترل ذهن عالی داشتیم.
کلی هم طبیعت گردی و گردش داشتیم با هم.
کنترل ذهنی که کردیم واقعا تحسین برانگیز بود.
تازه بعدش کلی برکت جدید اومد، رفتیم به سمتِ خریدِ خونه و نعماتِ بی شمارِ دیگه.
فقط باید دایم این مثال ها رو تو ذهنم یاداوری کنم که یادم بمونه چقدر حساب کردن فقط روی خدا، نتایج عالی میده تو زندگیم.
یه جاهایی درس ها رو به روش سختی یاد گرفتم، ولی ارزشش رو داشت که یاد بگیرم.
– سال 90، 10 فروردین، که پدرم که فوت شد، جهانِ همه مون عوض شد…
شوکه شدیم…
قلبِ من همیشه اعتقاد داشته و داره به خدا.
همون خدا و فضلِ خدا، به من قدرتی داد تا بلند شم و بشم یکی از بازوهای خانواده ی سه نفری مون…
مادرم که تا قبل استرس داشت گاهی، یهو تبدیل شد به یه مادر عینِ کوه، یعنی هم مادر شد واسمون هم پدر…
خواهرام که واسمون سنگ تموم گذاشتن از همراهی و دلجویی و …
همه ی اینا از کجا بود؟
اعتبارش از الله بود.
ما اب تو دلمون تکون نخورد بعد از بابا…
عزت مون حفظ شد، مستقل بودیم، خودمون اموراتمون رو رسیدگی میکردیم.
همه اش از خدا بود…
پدر نبود ولی همیشه حمایتهاشو حس میکردیم.
خدا بیامرز پدربزرگ همسرم همیشه میگفت:
با خدا باش پادشاهی کن، بی خدا باش هر چه خواهی کن.
– الان یاد خروجی های موفقیت امیز دیگه تو زندگیم افتادم که همشون از فضلِ خدا بودن برام:
* کاهش وزن فوق العاده چندین بار.
* قبولیم در رشته گرافیک و خوندن کارشناسی گرافیک و اینکه چقدر خوش گذشت بهم با درس هاش.
* پروژه پایان نامه ام، پوستر فیلم، که عالی شد.
* تمام باشگاه ورزشی هایی که رفتم، پیاده روی هایی که رفتم.
* موقعیت های شغلی که تجربه کردم.
* دوره های اوریگامی ام.
* تمام دوستانِ نابی که وارد زندگیم شدن و میشن.
* صاحبخانه شدن خودمون و همه ی عزیزانم.
* همسایه های خوبمون همیشه.
* نعمت های فراوانی که وارد خونه زندگیمون میشه همیشه، پول هایی که واریز میشه به کارتم، طلاهایی که هدیه میگیرم یا میخرم.
* وسایلِ بیشماری که خریدم و میخرم.
* امکانات زندگیم.
* رانندگی کردنم.
و …
سمانه جون یادت باشه و بمونه:
همه ی موفقیت هات، دستاوردهات، داشته های مادی و معنویت، رشدها و بهبودهات، پیشرفت هات، حالِ خوبت، سلامتیت، کلاً و همه چیزِ تو، از خدا بوده و بس.
میدونم گاهی ممکنه یادت بره و اعتبارش رو بچسبونی به خودت یا دیگران.
اما نترس، خدا یادت میندازه و برمیگردی تو مسیر.
الهی شکرت برای حضورت در زندگیم، شکرت برای این فایلِ ناب.
بسم الله الرحمن الرحیم
عنکبوت:65
فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ
وقتی سوار کشتی میشوند، خدا را، به خالصانهترین شیوه بندگی میخوانند. اما همین که به ساحل نجاتشان رساند، در آن حال شرک میورزند.
سلام
از بنده ی ناسپاس و فراموشکار که در اکثر زمان زندگی خود فقط با عقل ناقص خود پیش رفته و دائما نگاهی شرک آلود به خداوند داشته و تا نعمتی به او رسیده فراری شده و خود را بی نیاز از لطف او دیده این کامنت را می خوانید.
مذهبی بودن و مسلمان بودنش هم زبانی بود و خدا خدایش بر لب بود تا به دل و خودش را به همه کس وصل میکرد تا بتواند به اعتبار و ارزش برسد.خدا را در جیب بغلش گذاشته بود به وقت نعمت و شادی مغرورانه و متکبرانه عمل کرد و تا به واسطه افکار و باورهای شرک آلود خودش به مصیبتی دچار شاد لب به شکایت باز کرد و از زمین و زمان شکایت کرد و گاهی با لج و قهر و عناد بسوی پروردگارش آمد و گفت حالا که حواست به من نیست منم از تو رویگردانم…
شیطان همه ذهنش را گرفت و به او اینگونه القا کرد که این خدایی که حواسش به تو نیست را چرا میخوانی او لابد از تو بیزار است و الا اگه تو را دوست داشت که به این مصیبت ها دچار نمیشدی…
و من گوش به این سخن شیطان سپردم و گفتم آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب….
روزهایی را به همین طریقت پیمودم تا که به خود آمدم و دیدم که این خودم بودم که با دست خودم زندگیم را به گند کشیده بودم….
قبل تر ها هم خدا خیلی از جاها مرا از مهلکه ها بیرون آورد ولی من هیچگاه متذکر نمیشدم و مسیر اشتباه خودم را میرفتم و شنیده بودم که الان باید زرنگ باشی باید برای خودم یه عده طرفدار جمع کنی تا به وقت سختی بیان و بار رو از روی دوست بردارن…
رفتارام و به اصلاح کارای مثبتم همش برای تایید شدن ها و تحسین شدن ها بود .همه تعریف و تمجید و این که انشالله جبران کنیم و از این حرفهایی که همه اش تعارف است تا واقعیت …
همین افراد که وقتی کاری داشتن میومدن و یا با هندونه گذاشتن و تعریف و تمجید ریاکارانه و یا با رو دروایسی قرار دادن من مقاصدشون رو پیش میبرند و من دلم خوش بود که عجب سرمایه گذاری کردم ایناست که برام میمونه و اینا هستن که به وقت سختی بدادم میرسن…
وقتی افتادم توی بزرگترین چالش زندگیم همه از من فرار کردن و من به چشم خودم دیدم که همه چیز جز توهم نبود….
دوستانی که پز شان را میدادم حتی یک تلفن هم نزدن که ببینن آیا من حالم خوبه یا نه…
فامیل در خونه هامون رو بروی من بستن …
آن همه اعتبار و تحسین شدن ها به یکباره تبدیل شد به تشر و قضاوت و توهین و مسخره…
و خدا ب من فهموند که حساب کردن روی دیگران جز توهمی بیش نیست اینقدر غره نشو و فک نکن که اینا میتونن به کارت بیان…
اگه عزت میخوای من بهت میدم .اگه کمک میخوای من کمک کارت میشم…
و من سر به تواضع فرود آوردم که خدایا من کم آوردم .نمیدونم چه کار کنم خودت یه راهی رو بذار جلوی پام …
انی ظلمت نفسی
و خداوند چه قلب هایی رو که برام نرم نکرد که اگه به عقل و منطق بود همه اونا میتونست اتفاق نیفته و من از اون مهلکه بیرون اومدم و اما دیدم که این حرف مردم و تایید طلبی شون باعث شده من از زندگیم لذت نبرم و این اتفاق سبب شد تا من به خودم بیام و روی شخصیتم کار کنم و ارزشمندی خودم رو جدا کنم از عوامل بیرونی…
و این رنج سبب شد تا من بیدار بشم و خدا رو توی زندگیم ببینم و بیام روی خدا حساب کنم.
تا ببینم که اون بود که قلب افراد رو برام نرم کرد…
افراد رو برای کمک به من فرستاد…
و لطفش رو شامل حالم کرد تا من یک زندگی تازه رو برای خودم خلق کنم به وسیلهی افکارم.
و به پاس این لطفش با خودم عهد کردم که از جاهلان نباشم و کارام رو برای رضایت اون انجام بدم گاهی وقتا فراموش میکنم ولی دارم سعیم رو میکنم تا احساس ارزشمندی خودم رو با کارهای جاهلانه لطمه نزنم…
منی که بدنبال نسخه قاچاق هر اطلاعاتی بودم الان حتی کتاب های صوتی داخل اینترنت رو هم بدون اینکه پولش رو بدم استفاده ش نمیکنم.
توی محل کارم با این حال که کارگرم و کسی هم بهم نظارت نداره پول هر چی رو تو مغازه میخورم رو بدون هیچ تخفیفی حساب میکنم.
دوره احساس لیاقت من رو به طریقت رهنمون کرد که دیگران از دست من در امنیت باشند .
گاهی وقتا فراموش میکنم ولی تا متوجه میشم سعی میکنم بیام توی مسیر درست …
واقعاً ایمان دار بودن خیلی سخته …
یه کارایی رو که دوست داری و دلت میخواد رو باید نکنی….
یه کارایی که دوست نداری و میترسی رو هم باید انجامش بدی…
تو این مسیر لغزش های هست برای همینه که قرآن همواره درمورد تذکر میگه چون نفس سر کش هست و به بدی ها فرمان میده و اگه به خودمون یاد آوری نکنیم و بیاد خودمون نیاوریم مسیر رو گم میکنیم.
وَذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَىٰ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ55_ذاریات
و تذکّر ده، زیرا تذکّر مؤمنان را سود میبخشد.
دارم سعی میکنم که تو مسیر باشم یه الهامی بهم شده اگه میخوای من کار رو برات انجام بدم باید آرامش داشته باشی و در طریقت صداقت باشی …27سال زندگی خودت رو با عقل خودت رفتی به هیجان نرسیدی بیا و روی من حساب کن تا ببینی که چطور تو رو هدایت میکنم و رهنمونت میکنم.
از دیشب جریان هدایت بهم داره میگه دوره قانون آفرینش رو شرکت کن احساس میکنم درونم به اون آگاهی ها نیاز داره و این دوره میتونه قفل هایی رو از ذهنم باز کنه….
منی که همیشه بدنبال نسخه قاچاقی محصولات بودم الان دارم برای هر محصول و کتابی پول پرداخت میکنم چون میدونم به میزانی که برای خودم ارزش قائل باشم جهان برام ارزش قائل میشه و با این کار دارم ظرفم رو بزرگتر میکنم برای دریافت نعمت های خداوند….
دارم سعی میکنم خدا رو در هر لحظه زندگی خودم ببینم گاهی فراموش میکنم ولی دارم سعی میکنم…
گاهی وقتا حین رفتار اشتباهم متوجه میشم و عقبگرد میکنم…
گاهی وقتا لج میکنم و با وجودی که میدونم اشتباهه انجامش میدم ولی بعد از اینکه به خودم یاد آور میشم سعی میکنم دیگه تکرارش نکنم….
واقعاً صبور بودن سخته ولی ایمان این جاها خودش رو نشون میده ….
اگه پاداش میخوایم باید این اصول رو توی زندگی خودمون پیاده کنیم .
توکل ،ایمان ،الله ،رب واقعا اینا گفتنشون آسونه ولی باور کردنشون یه تذکر و یادآوری همیشگی میخواد.
خدا انشاالله کمک کنه که بتونم زمان های بیشتری رو با خدا زندگی کنم و بتونم در عمل ایماندار باشم…
نمیدونم چطور و چگونه به خواسته هام میرسم ولی میدونم که من باید طرف خودم رو نشون بدم…
ترس ها و شک ها هست ولی تا ازشون نگذرم ظرفم بزرگتر نمیشه من باید ایمانم رو نشون بدم خدا خودش در زمان درستش همه اون خواسته ها رو بهم میده.
من چوب حساب کردن روی دیگران رو زیاد خوردم ولی بازم دنبال این بار جمع کردند هستم .
من باید به خودم هر روز این رو یاد آوری کنم تا این خشیت و تواضع من نسبت به خداوند باشه فقط…
و اون رو منبع قدرت و نعمت بدونم.و به اون وصل بشم و وابسته دیگران نشم.
خداوند به همگی ما برکت بدهد.
سلام استاد عزیزم و مریم جان شایسته
خدایاشکرت برای این فایل توحیدی
من جز کسانی هستم که با فایلهای توحیدی شما مخصوصا قسمت 5 و 6 خیلی نتایج گرفتم
من از خونه دار بودن به شغلی هدایت شدم که سریع توی اون کار پیشرفت کردم ارتقا گرفتم درآمدم بیشتر شد
من تو ی قرعه کشی بانک برنده شدم شاید مبلغلش کم بود ولی نتیجه توحیدم بود
بارها پیش اومده وقتی منتظر تاکسی هستم یه ماشین با راننده خانم سوارم کرده و گفته که مسیرش بوده و خواسته لطف کنه به من و رایگان منو رسونده محل کارم
هر وقتم که مغرور شدم و روی خودم و توانایی هام حساب کردم همه چی سریع از دست رفته
من عاشق این فایلهای توحیدی شما هستم خدا شما رو برای من فرستاده دوساله که با صدای شما زندگی میکنم و الان روی دوره کشف قوانین دارم کار میکنم بی نظیره
انشالله به زودی میام و ازنتایج بزرگتری براتون کامنت مینویسم