توحید عملی | قسمت 10 - صفحه 41

1163 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سیدعلی موسوی ارشد گفته:
    مدت عضویت: 1552 روز

    بنام الله مهربان

    سلام دارم خدمت استاد عزیز و توحیدی من

    خداروشکر میکنم بخاطر ضبط این فایل و اینکه در اختیار ما قرار گرفت تا تلنگری باشه به ما

    خیلی خیلی راحت گول میخوریم و همه چیز را فراموش میکنیم

    چقدر بعد از گوش دادن به این فایل متعجب شدم که علی چیشده پس چرا همه این حرفا یادت رفته

    حقیقتش چند دقیقه‌ای ناراحت شدم ولی خب زود خودمو جمع کردم.

    خیلی خیلی از شما سپاسگزارم بابت این فایل و یادآوری مسیر درست بهمون

    از خدا عزت روز افزون برای شما استاد گرامی و مهربونم دارم.

    اما بریم سراغ تمرینات.

    تمرین اول:

    جواب این سوال خیلی زیاده و میتونم بگم همیشه این کار را برام کرده ولی مهمترین جاها رسوندن من به عشقم بود که قبل از رسیدن به هم هرجور فکرمیکردم راهی نبود ما به هم برسیم ولی خدا معجزه وار این کار را برام کرد اینقدر داستان شگفت انگیز بود که دلم میخواد وقتی با استاد حضوری ملاقات کردم مفصل دربارش صحبت کنم فقط در این حد بگم که وقتی خدا دید پول ندارم مراسم عروسی بگیرم سریع کرونا را بخاطر من همه گیر کرد و مراسمات لغو شد و بدون هیچ مراسم خاصی خیلی ساده و راحت عروسی کردیم.

    مثال دوم کسب و کارم هست

    من اصلا نشنیده بودم و ندیده بودم همچین کسب و کاری هست ولی خداوند بصورت معجزه وار منو هدایت کرد به مسیر جدید و باعث شد یک شغل خیلی باکلاس و راحت و آینده دار گیرم بیاد جوری که با ساعات کاری خیلی کم در ماه اندازه حقوق سه تا کارمند را درمیارم.

    هزارتا از این مثالها دارم که اگه بخوام بنویسم باید تا فردا تایپ کنم.

    تمرین دوم:

    همه جای زندگیم خدا دستانش را برام فرستاده و نمیدونم کدوم را بگم ولی بهترینش دوست من که برام یخچال میسازه اینقدر راحت و ساده برام یخچال میسازه و منو ساپورت می‌کنه که خریدن یک خاور یخچال از خوردن یک لیوان آب خنک برام راحتتره

    خداوکیلی اینقدر راحت و سریع و ساده هرچی می‌خوام برام فراهم می‌کنه که انگار نه انگار هریحچال 30 تا 40میلیون پولشو واقعا خداروشکر

    تمرین سوم:

    وای که هزاران بار این اتفاق افتاده که خدا بی دریغ کمکم کرده و کمکم می‌کنه اصلا من هیچ کاره هستم شاید باورتون نشه اصلا زور نمی‌زنم برای جذب مشتری اصلا تا الان هزارتومان خرج تبلیغات نکردم حتی جلوی فروشگاه خودم یدونه بنر نچسبوندم و کرکره برقی همیشه پایینه یعنی هرکس از جلوی فروشگاه رد میشه اصلا نمیتونه متوجه بشه داخل فروشگاه چیه ولی همیشه دربهترین زمانها مشتری میاد و سود خودم را دارم.

    اصلا نمیدونم چی بگم ولی قلبم آسوده اس و هروقت فروش کم بشه و فشار زیاد میشه به خدا پناه میبرم و صبح تا شب باهاش حرف میزنم و میدونم مشتری را فقط خودش می‌تونه برام اوکی کنه و همیشه هم بهم لطف کرده و مشتری فرستاده.

    الهی صدها هزار مرتبه شکرت

    نمیدونم چرا بعضی وقتا ناشکر میشم

    بابا بخدا من تا سه سال پیش بدبخت وبیکار بودم و هییییییچ درآمدی نداشتم ولی الان کسب و کاری دارم که اگه درماه فقط 4عدد مشتری داشته باشم راحت 50میلیون سود میکنم.

    آخه این مسیر را چطور می‌تونستم با ذهن ناقصم کشف کنم؟!!!!!!

    نمیدونم چرا بازهم فراموش میکنم

    دقیقا دوسال پیش آرزو داشتم بتونم یدونه یخچال نو بخرم واما الان راحت بیش از 30عدد یخچال نو قشنگ دارم.

    وای خدایا شکرت صدها هزار مرتبه شکرت که هرچی دارم از توست.

    تمرین آخر هم باید اینو بگم من خیلی آدم دل پاک هستم و یادم نمیاد اعتبار کاری را به خودم داده باشم و همیشه چه اون موقه ها که هیچی نداشتم چه الان که خیلی بیشتر از خیلیا دارم اصلا یک ذره مغرور نشدم و یک ذره اخلاقم عوض نشده بلکه ساده تر و دل پاک تر شدم.

    خدایا شکرت

    اینقدر آدم درستی هستم که خدا منو به این سایت هدایت کرده درحالیکه اطرافیان و فامیلام 180درجه با من فرق دارن و کلا مسیرشون با من جداست.

    خیلی خیلی خوشحالم و از زندگیم راضیم و صبح تا شب من و عزیزدلم و هلن خانم گل از همدیگه لذت می‌بریم.

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  2. -
    روح اله عبداللهی گفته:
    مدت عضویت: 3978 روز

    سلام عرض می‌کنم خدمت استاد عزیزم و مریم مهربان و دوستان مهربانم در این سایت. اینکه خداوند کارها را انجام می‌دهد را کسی می‌تواند درک کند که افسردگی را با تمام وجودش احساس کرده و تا شدیدترین حالت افسردگی پیش رفته است. من این را تجربه کردم زمانی که آنقدر احساسم بد بود و آنقدر رابطه ام با خدای درونم ضعیف شده بود که مثل یک جسد روی زمین افتاده بودم و حتی توانایی راه رفتن و تکان خوردن و صحبت کردن را هم نداشتم. یکبار چند روز پشت سر هم تمرکزم را روی این گذاشتم که قیمت سهام و سکه را بررسی کنم. البته موضوع این است که آن قدر احساس ارزشمندی‌ام پایین بود که فکر می‌کردم تنها راه موفقیت مالی ام تغییر قیمت سهام و سکه است. ارزش قائل نشدن به توانایی‌ هایم و شرک ورزیدن و قدرت دادن به دیگران در زندگی ام و احساس وابستگی به دیگران و تصمیمات آنها و توانایی‌های آنها باعث می‌شد که من مدام قیمت سکه و بورس را بررسی کنم. چند روز که این کار را کردم یک روز صبح از خواب بلند شدم و دیدم که احساسم آنقدر بد است و افسرده‌ام که نمی‌توانم از جایم تکان بخورم. به من گفتند که چرا بلند نمی‌شوی سر کارت بروی. نمی‌توانستم جوابشان را بدهم. انرژی برای حرف زدن نداشتم. آنها موضوع را نمی‌فهمیدند و از دستم عصبانی بودند بعد از مدتی مقداری حالم بهتر شد و توانستم از جایم بلند شوم و راه بروم آن روز سر کارم نرفتم. چون نمی‌توانستم کار کنم. چند بار این اتفاق برای من رخ داده. این که استاد می‌گوید تمام کارها را خدا انجام می‌دهد و روی خودت و توانایت عقلت و تجربه‌ات حساب نکن من این موضوع را با تمام وجودم درک کردم و فهمیدم که وقتی رابطه‌ام با خدای درونم ضعیف می‌شود توانایی انجام هیچ کاری را در خودم احساس نمی‌کنم آن وقت می‌فهمم که چرا خداوند به پیامبر می‌گوید که تو تیر نینداختی خدا تیر انداخت. چون اگر انرژی خداوند در وجود پیامبر نبود اصلاً نمی‌توانست از جایش تکان بخورد چه برسد به اینکه تیر بیندازد. اما نکته مقابل افسردگی را هم دیده‌ام زمانی که آنقدر احساسم خوب شده که جلو کامپیوتر نشسته بودم و ایده‌ها مدام به ذهنم می‌رسید و من کارها را پشت سر هم انجام می‌دادم. البته خدا کارها را پشت سر هم انجام می‌داد. من فقط داشتم از زیبایی‌هایی که خلق می‌شد لذت می‌بردم. استاد در یکی از فایل‌هایش گفت من و خدا با هم تقسیم کار کرده‌ایم. وظیفه من این است که لذت ببرم و وظیفه خدا این است که کارها را انجام دهد . تقسیم کارمان به این شکل است. کاری که من کرده بودم شجاعت و ایمان و اقدام کردن بود. اگر به توانایی‌های خودم ایمان نداشتم و به آنها ارزش قائل نبودم و اگر به خدای خودم اعتماد نداشتم و هدایتش را باور نداشتم نمی‌رفتم ایده‌هایی که به ذهنم می‌رسید را پیاده کنم. بعد آنقدر کار زیبا و فوق العاده می‌شد که تحسین همه را بر می‌انگیخت. ایده‌ها آنقدر پشت سر هم به ذهنم می‌رسیدند که اصلاً من نمی‌رسیدم آنها را انجام دهم. موقعی که حضور خداوند در قلب و ذهنم را با تمام وجودم احساس می‌کردم و آن وقت می‌فهمیدم که خدا برای من کافی است. من کارها را انجام نمی‌دهم و دیگران کارها را انجام نمی‌دهند. آن دیگرانی که روی کمک و حمایت آنها حساب کرده‌ام کارهایشان را خدا برایشان انجام می‌دهد. از خودشان هیچ انرژی و توانایی ندارند.

    آن موقع که یک نوزاد ناتوان در آغوش پدر و مادرت بودی و نه توانایی حرف زدن نه راه رفتن نه هیچ توانایی دیگری نداشتی چه کسی از تو نگهداری کرد؟ خدا بود. خدا عشق تو و محبت تو را به دل پدر و مادرت انداخت و دل آنها را به سمت تو نرم کرد که به تو غذا بدهند و فضای زندگی و پوشاک برای تو فراهم کنند. بعد خدا بدن تو را رشد داد و تو را به سمت تجربیات مختلف هدایت کرد و قدرت یادگیری و تفکر به تو داد و قوانین ثابت برای زندگی ات وضع کرد و آنها را به تو شناساند و قدرت خلق زندگیت را به تو داد تا زندگی ات را آنطور که می‌خواهی رقم بزنی.

    من دیدم آن موقع که روی باورهایم کار نکردم و احساسم بد شد مشتریانم از من دور شدند و انگار که دیگر من را نمی‌شناختند و مشتریان با کارهای بی‌ارزش نزد من آمدند و من برای همان کارها هم ایده‌ای به ذهنم نمی‌رسید. اما موقعی که روی باورهایم کار کردم اعتماد به نفسم بالاتر رفت و احساسم خوب شد مشتریان خوب با کارهای با ارزش نزد من آمدند و با عشق و احترام با من رفتار کردند و ایده‌های ارزشمندی برای انجام کارهایشان به ذهنم رسید مبالغ بالایی را برای انجام کارشان به من پرداخت کردند. خدا داشت کارها را انجام می‌داد. آن موقعی که احساسم خوب نبود آن مشتری‌ها کجا بودند؟ پس چرا نمی‌آمدند؟ من همان آدم بودم با همان توانایی و تجربه و عقل. پس چرا هیچ ایده خوبی برای انجام دادن کار آنها به ذهنم نمی‌رسید؟ اما موقعی که حالم خوب شد خدا وارد زندگی ام شد و مشتریان را برایم آورد ایده‌های فوق العاده برای انجام کارهای آنها به ذهنم رساند.

    با آیاتی از سوره علق که نشان می‌دهد خداوند می‌گوید معلمت به تو یاد نداد بلکه من بودم که به تو یاد دادم دیدگاهم را به پایان می‌رسانم:

    ﺑﺨﻮﺍﻥ، ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺗﻮ ﺍﺭﺟﻤﻨﺪﺗﺮﻳﻦ ﺍﺳﺖ.(3)

    ﺧﺪﺍﻳﻰ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﻗﻠﻢ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﺩﺍﺩ،(4)

    ﺑﻪ ﺁﺩﻣﻰ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﻛﻪ ﻧﻤﻰ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﺑﻴﺎﻣﻮﺧﺖ.(5)

    ﺣﻘﺎ ﻛﻪ ﺁﺩﻣﻰ ﻧﺎﻓﺮﻣﺎﻧﻰ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ،(6)

    ﻫﺮ ﮔﺎﻩ ﻛﻪ ﺧﻮﻳﺸﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﻰ ﻧﻴﺎﺯ ﺑﻴﻨﺪ.(7)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  3. -
    شبنم فلاحی گفته:
    مدت عضویت: 1556 روز

    هر که منظور خود از غیر خدا می طلبد ‌

    چون گدایی است که حاجت ز گدا می طلبد‌

    سلام استاد عزیزم

    وای که چقدر وقتی در این مورد صحبت می کنید حالم خوب میشه، زیباترین جملات دنیا رو از زبان بهترین استاد دنیا با اشتیاق فراوان گوش می کنم و یه آرامش عجیبی تزریق میشه به وجودم ‌

    روزهایی که از زندگی ناامید شده بودم و فکر می کردم دنیا به آخر رسیده دستانش رو برای کمک بهم فرستاد از جاییکه فکرش رو نمی کردم برام شغل جور کرد ‌

    اما من از اون شخصی که خدا فرستاد برام،بت ساختم و فکر کردم اون برام اینکارو کرده و مشرک شدم و توسط همون شخص به بدترین شکل ضربه خوردم الان معنی این حرفهای شما رو کاملا میفهمم‌

    ‌‌زمانیکه هنوز شما رو نمی شناختم یه فایل صوتی ازتون به دستم رسید راجع به الهامات صحبت کرده بودین با آهنگ معین میکس شده بود هر روز می رفتم سر کار توی مسیر گوش می کردم و اشک می ریختم و بر دلم می نشست این حرفها، می گفتم این کیه که اینقدر حرف هاش آرامش میده ، هنوزم توی گوشیم هست و گوش می کنم فوق العاده است ‌

    اصلا نمی دونستم الهامات یعنی چی هر چی بیشتر فایل ها رو گوش کردم بیشتر دوزاریم افتاد و سعی کردم بیشتر از خدا راهنمایی بخوام راجع به همه چیز‌،

    الان به طور واضح تو گوشم میگه چیکار کنم آنقدر واضح که انگار یه نفر در گوشم بهم تقلب می رسونه ‌

    همونی که منطقی نیست همونی که اگه به حرفش گوش بدی بهت گرا میده هر بار که به حرفاش عمل کردم بعدش لبخند زدم از رضایت ‌

    هر بار که گوش نکردم و ذهنم گفت این منطقی نیست متوجه شدم که فرصت خوبی رو از دست دادم‌‌

    چند تا مثال دارم که جنس الهامات رو کاملا متوجه شدم : یه بار بصورت اورژانسی باید می رفتم دندانپزشکی زنگ زدم نوبت بگیرم گفتن یک ماه دیگه، وقت پره، هر چی اصرار کردم قبول نکردن، چند روز گذشت دندونم اذیت می کرد همینطوری نشسته بودم یه ندایی توی گوشم گفت تو واتساپ پیام بده آنقدر صدا واضح بود ، ‌اولش نجوا اومد که تو تلفن زدی طرف بهت نوبت نداد حالا پیام که دیگه اصلا جواب نمیده ولی من به الهامم گوش کردم همون موقع پیام دادم چند ساعت بعد تماس گرفتن که فردا بیا کارت رو انجام میدیم این یه مثال کوچک روزمره بود ‌

    یه بارم یه کلینیک می خواستم برم برای اولین بار، آدرس رو از توی پیج اینستاگرام برداشتم راه افتادم رفتم دقیقا نزدیک کلینیک که رسیدم همون صدا توی گوشم گفت یه زنگ بزن آدرس رو بپرس ولی این بار نجوا اومد که منطقی نیست تو که آدرس داری و من اینبار به نجوا گوش کردم به جای اینکه به الهام گوش کنم رفتم به آدرس مورد نظر، ولی پیدا نکردم اونجا تماس گرفتم گفتم مگه آدرستون این نیست گفت باید بیای بالاتر و دقیقا آدرس جایی رو داد که الهامم بهم گفته بود یه زنگ بزن و من کلی اون مسیر رو برگشتم تا به همون جای اول رسیدم ‌

    یا وقتی می خواستم ازدواج کنم بهم میگفت اینکارو نکن حسم بد بود ولی بهش گوش نکردم و یه ازدواج ناموفق داشتم ‌‌و هزاران مثال دیگه

    الان دیگه حرفاتون رو خدا رو شکر درک می کنم الان برای هر کاری باهاش مشورت می کنم ازش نشونه می خوام و اون همیشه راهنمایی میکنه،هدایت می کنه اگه من هم به حرفش گوش کنم ‌،ولی بازم فراموش می کنم یه وقتایی و روی عقل خودم حساب می کنم وقتی سرم به سنگ می خوره دوباره یادم میفته که چرا ازش کمک نگرفتم؟‌

    جدیدا توی خواب یه سری جمله ها بهم گفته میشه که داره راهنماییم می کنه،یادمه بیکار بودم راجع به شغلم همش می گفتم خدایا بگو چیکار کنم توی خواب بهم گفت از این شاخه به اون شاخه نپر، واقعا این صدا خیلی واضحه فرداش رفتم مصاحبه استخدام شدم ‌

    وقتی ناراحت بودم شما روی توی خواب دیدم بهم گفتین فقط به زیباییها تمرکز کن‌

    شده توی محل کارم دنبال چیزی می گردم میگم خدایا الان کجا رو بگردم بین سمت راست و چپ بهم میگه مثلا سمت چپه و دقیقا میرم و پیداش می کنم ‌

    این صدا خیلی واضحه برام وقتی ازش کمک میخوام ‌اینا مثال هایی هست که یادم اومد وگرنه هر روزم شده پر از این نشونه ها،مثل یه بازی شیرین و جذاب ،

    من توحید رو با شما یاد گرفتم چقدر خوشبختم که خدا شما رو سر راهم قرار داد تا بفهمم توحید چیه الهامات چیه و چقدر زندگیم شیرین شده چقدر وقتی راجع به این مباحث صحبت می کنید حالم خوب میشه انگار رو ابرام، خدا رو صد هزار مرتبه شکر که با این مطالب آشنا شدم وگرنه از زندگیم چی فهمیده بودم؟ ‌

    وقتایی که یه اتفاق به ظاهر بد افتاده گفتم چرا اینجوری شد؟ بعدا حکمتش رو فهمیدم و ایمانم بیشتر شد ‌‌

    وقتی که فقط روی خودش حساب کردم سربلند شدم ‌

    یادمه رفته بودم یه کار اداری انجام بدم بهم گفتن فقط از این راه میشه، قبول نکردم با تعجب نگام می کردن گفتن خوب درخواستت رو بنویس نوشتم و اومدم بیرون و رها کردم دیگه بهش فکر نکردم بعد از چند ماه کارم به طرز جادویی انجام شد و بیش از پیش به این جمله ایمان آوردم آنجا که راه نیست خدا راه می گشاید

    همیشه توی قنوت نمازم بیشتر از بیست سال می گفتم رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر ، معلم گفته بود دعای حضرت موسی است ولی معنیش رو نمی دونستم، با شما یاد گرفتم که ‌:

    خدایا من به هر خیری که از جانب تو به من برسه محتاجم

    حالا معنی این شعر زیبا رو متوجه میشم ‌:

    و اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند‌‌( به شرط اینکه اعتماد کنیم بهش )

    من عاشق این فایل های شمام الان که تصویرتون رو دیدم با اون لباس و اندام زیباتون و نوشته بود توحید عملی سر از پا نشناختم ‌

    سپاسگزارم استاد قشنگم ،خدا بهتون قوت بده که برامون از این فایل های بی نظیر و ارزشمند میذارین

    سکوت می کنم تا خدا سخن بگوید ‌

    رها می کنم تا خدا هدایت کند‌

    دست بر میدارم تا خدا دست به کار شود‌

    به او می سپارم تا آرام شوم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  4. -
    فاطمه گندمکار گفته:
    مدت عضویت: 1865 روز

    سلام عزیزانم

    .

    میخوام به خودم یاد اوری کنم اینجا.یبار تو دفترم نوشتم/از صبح که فایل و گوش کردم چندین بار هم به زبون اوردم و الانم اینجا مینویسم.

    فاطمه عزیز هر حس خوب هر موفقیت و هر نعمتی که داری همه از جانب خداونده.اینا رو خدا بهت داده.خدا هدایتت کرده وگرنه تو به خودی خود خیلی ضعیفی که بتونی به این نعمت ها و حال خوب برسی.اگر در حال حاضر من در سن 21 سالگی اینجا هستم و با قانون اشنام و در زندکی اجرا میکنم این ها همه از خداست.خدا هدایتت کرده.راستش اینقدر این تواضع در مقابل خدا برام غریبه که الان که دارم مینویسم ذهنم مقاومت میکنه میگه این تو بودی که خواستی تو بودی که تلاش کردی و من میگم کی تو رو هدایت کرد که مشتری بیاد سمتت؟خدا

    کی به تو اندام های سالم و بدن سالم داده که بتونی بی وقفه در پی تلاش باشی؟خدا

    کی دل داداشت و نرم کرده که اجازه بده تو توی دفترش کلاسات و برگزار کنی ؟خدا

    کی اقای شیرزادی رو اورد تو زندگیت که با عباسمنش اشنات کنه؟خدا

    همه رو خدا برات انجام میده عزیز من. تو هیچی از خودت نداری.تمام نعمتای زندگیت به خاطر لطف خدا و هدایت های اونه.اینی که ادما دوست دارن و بدون درخواست کارای بزرگی برات میکنن کار کیه؟خداست که دل اونا رو نرم میکنه که کارتو راه بندازن.

    اینکه حتی خانواده داری و دوست دارن و خداست.

    این هوشی که داری که سر کلاسا اینقدر خوب به سوالا جواب میدی رو خودت برا خودت ساختی؟ کوچیکترین نقشی هم در اون نداشتم.ضعیف تر از این حرفام :)

    واقعا تا این لحظه نمیدونستم تواضع در برابر خدا اینقدر مهمه.فک میکردم در همین حد که خدا رو قبول داری یعنی تواضع.

    باید روش کار کنم باید تواضع رو تمرین کنم. ((من هر چی که دارم و خدا بهم داده))

    استاد چقدر نیاز داشتم راجب هدایت بشنوم ازتون….

    استاد خیلی وقته که دور شدم از هم صحبتی با خدا.یعنی سپاسگزاری میکردم/حالمم خوب بود اما اینقدر منطفم قوی شده بود که اون ایمان و به الهامات نداشتم.

    خوشم میاد با ایمان و خیلی راحت از خدا میخواید بهتون بگه و واقعا هم گفته میشه بهتون.خیلیه هاااا . انگار داری با دوستت حرف میزنی همونقدر که مطمینی دوستت جوابت و میده مطمینی خدا هم جوابتو میده و خیلی راحت منتظر میمونی جواب بده بهت….

    خدای من ما چقدر محروم شدیم از خدا چقدر نزدیکی با خدا رو برامون سخت و غیر ممکن کردن.کسایی هستن مثل استاد و پیامبران و امامان که راحت صحبت میکنن با خدا و ایمان دارن جواب میده بهشون و راهنماییشون میکنه………

    پس چرا من همصحبتی با خدا رو از خودم دریغ کنم..منم تشنه حرف زدن باهاشم.تشنه اینم ازش بخوام راه و نشونم بده و دیگه نگران نباشم و وقتی اجازه میدی خئداوند در همه ی موضوعات باهات صحبت کنه زندگی برات میشه بهشت …واقعا میشه بهشت ..اصلا یه حس نشاط و زندگی و شادی میاد تو زندگیت که روحت و حجلا میده و هر لحظه منتظر یه اتفاق جالب یا یه موقعیت جدید هستی …دلم تنگ شده برا اون روزا.

    میگید همه چیو باهاش امتحان کردم و همه چیو میپرسین ازش.منم میخوام امتحانش کنم میخوام ازش بخوام تو موضوعات مختلف باهام صحبت کنه /////و اما جمله ی طلایی شما: یه موقعی همون لحظه میگفت یه موقعی یه هفته بعد “اما من ایمان داشتم که جوابو میده” پس منم اگر جواب ذمیخوام باید ایمان داشته باشم جواب میده

    استاد عاشق این نگاه متفاوتتون به موضوعاتم.

    اخه چند نفر تو این دنیا هستن که فکر کنن من به بقیه نمیگم منو سابسکرایب کنین منو به بقیه معرفی کنید چون من ایمان دارم به خدایی که خودش برام بهترین افراد و در زمان مناسب خودش میاره.خیلی قشنگه:)

    خداوند برای من مشتری میاره در زمان مناسبش .چقدر این جمله طلاییه…در زمان مناسبش.

    همه چیز اون ایمانه هست.تو ایمان داشته باش به خداوند دیگه همه چی حله.ایمان داشته باش که جوابتو میده و باهات صحبت میکنه/ازش بخواه/ایمان داشته باش خدا برات مشتری میاره پس چشمت به کسی نباشه برات مشتری بیاره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  5. -
    فرشته کوهستانی گفته:
    مدت عضویت: 1310 روز

    سلام بر خدا

    سلام براستاد جوان و زیبایم

    درود بر بنده ی توحیدی خداوند

    غبطه میخورم به شما استاد جان دلم که چنین عاشقانه ی زیبایی رو با خداوند هرروز رقم میزنید

    دلم قنج میره واسه این دل و قلوه گرفتن ها

    وقتی آدم پشتش به خدایی به این دانایی،مقتدر،همیشه در دسترس،آگاه،همیشه بیدار،همیشه یار و…..

    گرم باشه،خودش رو رها میکنه در امواج زندگی

    من روزهای زیادیه که دعای صبح و شبم این شده که خدایا کمکم کن…..خاکریز اعتماد و توکل بینهایت به خداوند رو از شیطان ذهن پس بگیرم…

    من هرروز به این اعتماد بی قید و شرط نزدیکتر میشم

    چون هرروز قلبم آرامش بیشتری داره

    من هرروز عشق بیشتری دریافت میکنم چون لایقش هستم

    من هرزمان که این عشق رو دریافت میکنم ،میدونم که منبع عشق از سمت خداست….دائمیه…جذابه….تازه است…تمام نشدنیه

    پس آرومم

    به همسرم و عزیزانم وابسته نیستم و میدانم اگر اینها نباشند خداوند از طریق انسانهای بهتری بمن عشق میورزن

    خدایا شکرت که لایق دریافت این آگاهی بودم

    خدایا عاشقتم

    خدایا کمکم کن هرروی توحیدی تر بشم

    که براستی رمز موفقیتم همینه

    در پناه الله یکتا شادو پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  6. -
    محمد خادمی گفته:
    مدت عضویت: 620 روز

    بنام ارباب عالم

    سلام به استاد عزیز و مهربانم

    این اولین ردپایی که تو این معجزه زنده (سایت عباسمنش) میزارم

    هربار اومدم تو سایت یه نکته آموزشی یاد گرفتم و تلاش کردم که استفاده کنم

    اما این فایل تا همین دقیقه 16 که نگاه کردم یه غوغایی درونم راه انداخته

    یعنی تا الان فکر میکردم که شکرگذار خالق هستم …

    خیلی خیلی خوشحالم و خدارو شاکرم که عضو کوچیکی از این خانواده عظیم هستم

    قطعا به خواست خدا و یاری شما استاد عزیز به تحولی که میخوام دست پیدا میکنم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    ابوالفضل ش گفته:
    مدت عضویت: 2612 روز

    سلام و ارادت و عشق تقدیم استاد و خانم شایسته، دو موحد عزیزم، و دوستان خوبم در سایت،

    امیدوارم که خوش و خرم و پرانرژی باشید،

    این داستان من و این فایل فوق‌العاده تقدیم توجهتون:

    چند روزی بود خوشحال نبودم، کیفیت حالم نوسان داشت، لحظاتی غمگین موضوعی می‌شدم. به دلم افتاد که ریشه مشکل و راه‌حلش کجاست. به صفحه “دانلودها” دسته‌ی “اجرای توحید در عمل” رفتم. آخرین فایل “توحید عملی|قسمت 9” بود، قبلا مشاهده کرده بودم، کلیک کردم در تب جدیدی باز شد، دوباره تماشا کردم، حالم بهتر شد ولی بیشتر می‌خواستم. برگشتم به تب دسته‌ی “اجرای توحید در عمل”. صفحه رفرش شد و دیدم عکس فایلها جابجا شد، بله یک فایل جدید بارگزاری شده، به به، خدا یا شکرت. “بله، معلومه که حرف خداست، برای من، از زبان شما استاد.”

    شروع کردم به تماشا کردن، چقدر این صحبتها برای حال الان من است. چقدر آرام می شوم. چقدر حالم خوب است. چند جایی پخش را متوقف می‌کنم، می‌خواهم جملات گفته شده به عمق وجودم برود، گویی می‌خواهم لحظات را متوقف کنم.

    برمیگردم اتفاقات را مرور می‌کنم، می‌بینم که هر خیری بود از خدا بود وقتی که تو ایمان داشتی و آرام بودی، و هر شری بود آنجا بود که “خود”ت را وارد کردی، آنجا که با خدا معامله نکردی، یا به زبان گفتی و به دل و عمل آن کار دیگر کردی، آنجا که رضایت دیگری برایت مهم شد. پناه بر خدا از اینکه ذره‌ای اعتبار را به خودم بدهم.

    فایل را چند بار می‌بینم، در آرامشی که حالا دارم برمیگردم مرور کنم که کجا و چرا رسم رفاقت را به جا نیاوردم. آنقدرها هم مشرک نبوده‌ام، خیلی جاها اعتماد کردم و ببین نتیجه چقدر خوب بود، خدایا تو انجامش دادی. من هم سال‌ها است هر روز به خدا می‌گویم که “هر چه دارم از توست”، باید حواسم بیشتر باشد که این حرف از سر عادت و بدون ایمان و عمل نباشد.

    می‌بینم در جایی که باید با خدا معامله می‌کردم، کار را به دست او می‌سپردم و خودم راحت می‌شدم، این کار را نکردم، به زبان آوردم ولی در دل و عمل نکردم. خدا صبوری کرد، ولی من باز متوجه نشدم. در آن زمان، آرام و در صلح به صورت عمیق نبودم، در نتیجه الهامات را نفهمیدم و لذا دریافت‌کننده‌ی خوبی نبودم. و نعمت از دست رفت.

    جای دیگر، رضایت بنده‌ی خدا برایم مهم شد، فکر می‌کردم از سر احترام و خوب بودن با بنده خداست. کاری کردم از نظر خودم نایس و جزیی، فرض کنید چیزی شبیه به اینکه زیر پست یکی از اساتید دانشگاه کامنت تبریک بگذاری. گویی خط قرمزی بزرگ را رد کرده باشم، خدا با این یکی شوخی ندارد. آن کامنت جزیی تبریک، در یک زنجیره اتفاقات چنان پس‌کله‌ای شد که نمی‌دانم از درد آن بسوزم یا متحیر کار خدا باشم.

    حالا تقریبا متوجه شده‌ام از کجا خورده‌ام. سخت است، از دست خودم به خاطر سوتی‌ها ناراحتم، سعی می‌کنم خود را سرزنش نکنم، ولی خب با فشار سوتی‌های داده شده و فرصت/نعمت از دست رفته چه کنم؟ راه حل می‌رسد، خشیت داشته باش، بشکن آن “خود” بدون خدا را. هیچ نیستم بدون خدا، هیچی از خود ندارم. هر چه دارم از خداست. خدایا من به هر خیری که از تو برسد فقیرم. سبک می شوم. این بهترین تراپی دنیاست. خدایی که اینطور حضور دارد و سیستمش دقیق عمل می‌کند مرا به خواسته‌هایم می‌رساند، دست او باز است و نعمت‌هایش فراوان.

    درسش را گرفته‌ام، اگر چه از راه سخت. آن همه اتفاقات و نعمت‌های خوب که اجازه دادم خداوندم وارد زندگی‌ام کند را مرور می‌کنم. و حالا حالم خوب است. فایل را برای چندمین بار می‌بینم. استاد مثال می‌زند از رستورانی که آمادگی ارایه خدمات به تعداد بالایی ندارد. ای خداااا، من هم که آمادگی نداشتم، کلمه رستوران ذهنم را به سمتی می‌برد که می‌بینم در موضوع مورد نظرم باید صبر کنم و روی کار خودم تمرکز کنم. متوجه می‌شوم باید بگذارم خدا کار را پیش ببرد به شکل درست، در زمان درست، و به نحوی که برای من خوب است. این مثال هم اینطوری چفت شد با شرایط من. “بله، معلومه که حرف خداست، برای من، از زبان شما استاد”.

    حالا بعد از چند روز که فایل را بارها دیده‌ام و گوش داده‌ام، خوشحالم و سپاسگزار که دسترسی به این آگاهی‌ها و یادآوری‌ها دارم. لازم دارم که مرتبا این ورودی‌ها را داشته باشم تا اتفاقات خوب و نعمت‌ها و حال خوب را به صورت مستمر داشته باشم. برنامه الان هم لذت بردن و خوشحال بودن به خاطر نعمت‌هایی است که هم اکنون در زندگی ام دارم.

    در پناه خداوند یکتا، شاد و سلامت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  8. -
    اlsmi گفته:
    مدت عضویت: 888 روز

    سلام استاد عزیز وخانواده مهترمتون این که میگین تمام کارها را خدا انجام میده واقعا من خودم به چشم خودم بارها این اتفاقات برام افتاد که اگه بخوام بگم یکی از ان اتفاقات این بودکه رفته بودم جایی ودر ان مسیر به مشکلی برخوردم که دیگه نزدیک شب شده بودودر آن مسیر هم در روز هم شاید یک در چند روز شخصی از ان جا ردمیشد ونشتم وفقط گفتم خدایا الان چیکار کنم میشه کسی از این جا رد بشه که کمکم کنه وفقط اینو گفتم وخدا شاهده دو نفر جوان خوش اخلاق از بالای کوه امدن پایین و کمکم کردن و مثالهای خیلی بیشتر از حتی اطرافییانم که فقط میگفت ودر جا خودم به چشم دیدم والان که توی این مسیر قرار گرفتم میفهمم واصلا قبلا نمی فهمیدم وخودشون هم فقط میگفتن دیدی تا گفتم شد والان میفهممم که خدا چقدر به ما نزدیک هست ومااصلا نمی فهمیدیم وهمیشه میگفتن که شانسی بوده وخیلیی اتفاقات دیگه که الان که در این مسیر هستم میفههمم که چقدر قدرت خلق کنندگی را داریم و فقط باید تسلیم خدا باشیم وباور کنیم که این انرژی خیر مطلق هست وما باباورهای خیلی مخرب خودمون از گذشته جلو ورود تمام زیباییها را به زندگی خودمان را گرفتییم واز میان تمام خوشیها وزیباییهای اطرافمان به قول استاد به همان چیزهایی که نداریم توجه میکنیم واگر این ذهن که هر لحظه به دنبال نا زیباییها میگردد باید آگاهانه به سمت همان کوچکترین نعمتها هدایت کنیم کم کم شرایط بهتر میشود که این برای خود من اتفاق می افتد ودرپایان از استادعزیز وخانم شایسته که این آگاهی ها را در اختییار ما میگذارند کمال تشکر دارم همواره در آرامش وسلامتی باشید بی نظیرید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    مصطفی شهنواز گفته:
    مدت عضویت: 892 روز

    به نام رب قدرتمند و زیبای من

    سلام استاد عزیزم و مریم بانوی زیبا و تماامی دوستان

    هر چقدر از این زیبایی فایل بنویسم بازم کمه الان باز تا شروع به کامنت نوشتن کردم اشک چشمام میخوان بریزن یه حال عجیب امشب سومین شبیه که این فایل گذاشته شد روی سایت منم هر شب میام اول این فایل رو میبینم بعد میرم سراغ روز شمار تحول زندگی استاد من شاید بگم فایل های رایگانه شمارو فایل های توحیدی شمارو خوردم کلی از فایل های دوره های که دارم گوش دادم ولی جنس این فایل فرق داره خداوند داره دونه دونه این کلمات رو میچینده کنار هم استاد من قبل این فایل هم توی نمازام مخصوصا نماز صب این جمله که خدایا من بدون شما هیچم با شما فرمانروام پس خودت کمک کارم باش همیشه میگفتم تو کامنت های قبلیم قبل این فایل نوشتم اما اینجا خداوند قشنگ داره میگه حواست باشه استاد من شاید یه ماه پیش بود بعد تسبیح خدامو کردن و بعد نماز صب مثل همیشه اومدم تا ساعت هشت بخابم نمیدونم خواب بود رویا بود واقعیت بود نمیدونم اما دیدم از پاهام دارن جونمو میگیرن دارن روحمو جدا میکنن یه حس خاص یه حس عجیب بعد گفتم خدایا یعنی دارم میام پیش شما،،من از بچه گی همیشه از مرگ ترسی نداشتم گفتم خدایا من تازه قوانینتو یاد گرفتم تازه فهمیدم که من خالق زندگیمم بزار یه زندگی رویایی بسازم بعد بیام پیشت شاید چند ثانیه طول نکشید این حرفا چشمامم بسته بود بعد گفتم بزار ببینم کیه داره جونمو میگیره یه لحظه چشمامو باز کردم شاید دو ثانیه م نشد یه چیزی موجودی عین عروسک بود داشت میخندید روی دیوار روبروم خیلی خوشحال شدم که داره میخنده با شنیدن این فایل اینو درک کردم که اونجام خداوند بهم گفت ببین جونتم دست منه یه لحظه س بخام روحتو جدا کنم لله اکبر خدایا بی نهایت سپاسگذارتم بابت این مسیر

    من اومدم ثروتمند بشم به شما رسیدم یکتا پرستم کردی اومدم ثروتمند بشم دیدم یا خدا از بچه گی که فکر میکردم که خیلی مومنم جام اول بهشته فهمیدم مشرک کامل بودم خدایا شکرت فقط میگم شکرت

    این جمله استاد که خداوند میگه من تیر زدم تو نزدیو امروز دقیقا تو قران بهش رسیدم ایه 16 سوره ی انفال هست خیلی قشنگه خدای من خیلی بزرگه خدایا شکرت

    خدایا عاشقنه دوستت دارم

    خدایا عاشقنه میپرستمت

    خدایا بی نهایت سپاسگذارتم

    استاد بی نهایت ازتون سپاسگذارم که شدین کلام خداوند

    خانوم شایسته نازنین ازتون سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  10. -
    رویا محمدیان گفته:
    مدت عضویت: 1105 روز

    به نام الله یکتا

    سلام استاد عزیزم سلام خانم شایسته ی گلم سلام دوستان هم فرکانسیم که عاشقتونم

    استاد خاطره ای که دارم و هیچ وقت یادم نمیره واسه زمانیه که هنوز تو در و دیوار بودم هنوز توحید و خدا و سایت رو پیدا نکرده بودم و تو شرک دست و پا میزدم

    یه روز که بیرون بودم رمز کارتم رو اشتباه زدم چندبار و کارتم سوخت و هیچ پولی هم نداشتم میخواستم برگردم خونه و تاکسی بگیرم ولی یه قرونم نداشتم به شوهرم زنگ زدم گفت به تاکسی که از در خونه ی مادرشینا رد میشه بگم وایسه اونجا شوهرم به برادرش زنگ میزنه بیاد وایسه اونجا به من پول بده تا من پول تاکسی رو بدم برسم خونه

    منم با خیال راحت رفتم تاکسی گرفتم و نشستم و رسید در خونه ی مادرشوهرم دیدم برادرشوهرم جلودر وایساده به تاکسی گفتم وایسته پیاده شدم ازش پول رو گرفتم دیدم یکم تعجب کرد ولی دوزاریم نیفتاد منم سوار ماشین شدم رفتم وقتی رسیدم خونه به شوهرم گفتم تو زنگ زده بودی به برادرت گفتم نههههه یادم رفت

    من مات و مبهوت بودم از کار خدا انقد تحت تاثیر قرار گرفتم که اشکم بند نمیومد گفتم خدایا از هر کسی بیشتر به فکر منی چطوری شکرگذارت باشم چرا من رو کسی غیر از تو حساب کردم اخه تو چقدر منو دوست داری ولی من بهت بی توجهم

    ولی وقتی گوش به فرمان شیطان باشی اونم این الطاف الله رو زود از یادت میبره و منم یادم رفت

    چند روز پیش کاملا هدایتی تلوزیونو روشن کردم دقیقا وقتی روشن شد داشت یه اقا درمورد پدرش که روحانی متدینی بود صحبت میکرد و میگفت نظر پدرم این بود که خدا مثل خورشیده به همه روزی میده حالا یکی خفاشه میره تو غار قایم میشه یکی افتابگردونه از افتاب بهره میبره اون که خفاشه باید خودش رو درمان کنه

    خدایا شکرت که هر اتفاقی بیفته به نفعمه

    وقتی فقط به همین جمله دقت میکنم دیگه انگار غمی ندارم دیگه اصلا اتفاق بدی وجود نداره وقتی به اتفاقات زندگیم دقت میکنم میبینم هر اتفاق به ظاهر بدی که افتاده بهترین اتفاق بوده برام مثلا ما حدود 6سال بچه دار نشدیم تو این مدت به زمین و زمان گیر میدادم به هر دری زدم ولی نشد اگر میشد قرار بود بچهامو چطور بار بیارم؟؟؟؟ ولی وقتی با استاد اشنا شدم یکماه بعد دوقلو باردار شدم یاد حرف استاد تو قانون افرینش افتادم که میگن اونایی که یه مدت دنبال بچه دار شدن هستن ولی نشدن وقتی رها میکنن خدا چنتا چنتا میده بهشون دقیقا همینطوره

    در کل هر اتفاقی که برام افتاده رو مرور میکنم میبینم خیرش خیلی بیشتر از شر های ظاهریشه حالا این یه نمونش بود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای: