اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
نمیدونید چقدر خوشحالم که خداوند من رو در مسیر استفاده از آموزه های استاد قرار دادند. خدا رو صد هزار مرتبه شکر که استاد ارجمندی چون شما و سخنان ناب و پرتاثیرش رو دارم . استاد توحید عملی قسمت 9 رو که گوش کردم واقعا جلوی اشکهامو نمیتونستم بگیرم چه تعابیر قشنگی از شعر پروین داشتید . ممنونم بابت فایل های عالی که آماده میکنید و من هر بار که صدای شما رو میشنوم از خداوند میخوام طول عمر پربرکت بهتون بده که ما هم بتونیم از وجودتون استفاده کنیم.
خودت الهام کردی بیا بنویس منم با احساسی عالی و سرشار از آرامش و اطمینان بهت اومدم بنویسم و به تو نیروی هدایتگرم نیرویی که همیشه باهام بودی همیشه اجابت کردی هر انچیزی که خواستم رو اعتماد دارم.
این فایل و آگاهی های خالص و نابش انگار بار سنگینی رو از روی دوشم برداشت و سبک بالم کرد و منو به آرامش رسوندو من رو تسلیم کرد و باعث شد به بی فکری خود اعتراف کنم اونقدر داشت این غرور من رو غرق در خودش میکرد که اصلا حواسم نبود و چقدر احساس سردرگمی به من داد
الان واقعا درک میکنم که زندگی بدون هدایت های خداوند سراسر گمراهی و سردرگمی هست
حالا انگار تسلیم شدم تا خدا بهم بگه چیکار کنم احساس میکنم معنای نگرانی در زندگی من کمرنگ تر شده خیالم راحت تر شده و این آرامش تنها از تسلیم بودن میتونست به ارمغان بیاد
چقدر من به خودم ظلم کردم و لجبازی کردم با نیروی هدایت و اجازه ندادم در زندگیم جریان پیدا کنه ،اما بگذریم اون روزا گذشت و تبدیل به درسی شد برای من و الان طعم شیرین هدایت رو دارم کم کم میچشم
اینکه نیازی نیست روی عقل خودم حساب باز کنم و نباید هم اینکار رو بکنم بلکه عقل تنها وسیله ایی هست برای پیروی از الهامات قلب و باید در جهت با قلب حرکت کنه
قبل از اینکه این آگاهی هارو به وسیله این فایل و بعدش صحبت با خدای خودم درک کنم هرروز رو با سیلی از گمراهی و افکار پراکنده شروع میکردم ،هعی تصمیم عوض میکردم و اخر سر هم راضی نمیشدم و دوباره سعی میکردم با نگرانی و دلهره تصمیمات جدیدی رو بگیرم که این احساسات نشان از عدم تسلیم میده
اما وای از اون روز زیبایی که آدم تسلیم میشه و میگه خدایا فرمون دست خودت _من خیالم راحته چون تسلیم علم بیکران تو هستم –
حتی این کامنت رو هم اصلا برنامه نداشتم بنویسم همین 5 دقیقه قبل فکرشو نمیکردم درحال نوشتن این آگاهی ها بشم و باز اول صبح خودم رو بخوام با فرکانس تسلیم شروع کنم .
من که تصمیم گرفتم یادآوری این اصل که همه چی از ان خودشه و همه کارهارو اون داره میکنه رو هم بسپارم به خودش و بهش میگم خدایا حتی یاداوری اش رو هم خودت بهم یاداوری کن و چقدر آدم وقتی به این درجه از تسلیم میرسه خیالش راحت میشه.
دقیقااا اصلی ترین نیاز من این روزا تسلیم شدن بود داشتم دیوانه میشدم از بس که روی خودم حساب باز کرده بودم و به هیچ نتیجه ایی نمیرسیدم دقیقا احساسی که نیاز داشتم همین آرامش بعد از تسلیم بودن بود همین متواضع شدن در برابر خدایی بود که هرچی دارم از اوست.
خدایا من با تمام وجودم خواستار خیر تو هستم و به هرخیری که از تو به من برسه فقیرم.
الله مهربان من که چیزی نمیدونم سپردم دست خودت و خیال تخت هرچی بگی میگم چشم خدایا خودت شهامت عمل به الهاماتی که میکنی رو بهم بده اینم از خودت میخوام همه چیو توی این مسیر از خودت میخوام من نمیدونم من در برابر قدرت تو ناتوان ِ ناتوان هستم
تا اینجا هرچی زور زدم و به خودم فشار آوردم نتیجشو دیدم از الان به بعد میخوام برم توی حال و هوای تسلیم میخوام اجازه بدم هدایتت تمام زندگیم رو تمام انتخاباتم رو و تمام افکارم رو در بر بگیره
ای خدای هدایتگرم زندگی با هدایت های تو همش خیال راحتیه دیگه هیچ نگرانی نداره دوست دارم اینقدر منو تسلیم خودت کنی که به درجه ایی برسم که نه ترسی در وجودم باشه و نه غمی و روی دوش تو بشینم و لذت ببرم از این مسیر زندگی از این بازی قشنگ زندگی که اومدم در اون لذت ببرم .
خدایا تا الان نمیدونم چطوری زندگی کردم اما دوست دارم از الان به بعد تنها از خودت یاری بخوام ، فقط خودت رو بپرستم
میخوام بهت وابسته بشم خودت هرلحظه بهم الهام کن و بهم یادآوری کن که حواسم به این موضوع باشه
چقدر وقت مناسبی این فایل روی سایت قرار گرفت و چقدر نیاز این روز های من بود
احساس میکردم دارم روز به روز کلافه تر میشم از حسب باز کردن روی عقل خودم و خدامیدونه اون مسیر به کجا ختم میشد
اما خدایا میدونی چیه؟ الان خیالم راحته ،الان ارومم ،اشک چشمام هم تاییدی بر این موضوع شده ،،حالم خوبه چون تورو دارم چون دارم روز به روز صدات رو واضخ تر میشنوم درسته که اینم یک مسیر تکاملی داره برای خودش اما هر قدم از این تکامل هم لذتبخش و سرشار از عشقه خدایا الان دیگه راحتتر باهات صحبت میکنم راحتتر ازت درخواست میکنم و میدونم که میشنوی میدونم کنارمی همینجایی درون منی همه کارارو داری خودت میکنی .
نمیدونم واقعا ارزش این حس چقدره اما ازت ممنونم ازت ممنونم که من رو لایق دریافت این آگاهی ها کردی
ازت ممنونم که الان ساعت 4:15 صبح اول روزم منو نشوندی پای نوشتن برای خودت و خودت داری همه کارارو میکنی انگار قشنگ روی دوشت دارم از اون بالا نگاه میکنم و لذت میبرم ،نمیدونم چطوری داره کلمات میاد خدایا ازت سپاسگزارم
من با این فایل با تو آشتی کردم از موقعی که این آگاهی هارو دریافت کردم روزی نبوده باهاش توی دفترم صحبت نکنم قشنک رفتارام رو بررسی میکنم میبینم خودش داره همه کارارو میکنه.
تو دانایی ،تو وهابی ، تو رزاقی ، تو رحیمی …
خدایا وجودم رو پر کن از توحید ،از تسلیم ، از ایمان
میخوام خیالم هرروز راحتتر باشه ،میخوام روز به روز مقاومت هایی که جلوی ورود سیل نعمات های تو که هر لحظه جاری هست رو گرفته با کمک خودت بردارم خودت برشون دار تو بگو چیکار کنم من تسلیم تو هستم.
خدایا امروز میخوام بیشتر بچشم این طعم شیرین هدایتت رو کار من اینه تسلیم باشم و خیالم راحت باشه تو کار خودتو بلدی
سلام به استاد عزیز و مریم جان به حق شایسته، سمانه هستم استاد باید بگم قبل از شما خیلی ازین حرفها میشنیدم مثل شکر خدا کردن، مثل قرآن برای همه چیز زندگی برنامه داره، مثل همه چیز رو خدا میده ولی همه اش جملاتی بود که میشنیدم و هیچوقت به جانم و عملم نمینشست، وقتی با شما آشنا شدم اونم از طریقی که هنوز خودم نمیدونم از کجا و چه وقت!!دارم معنی همه چیز رو از کلام شما میفهمم، کلام شما برای من صدای خداست ،انگار بیان مثنوی معنوی و شاهنامه رو برات به جای نثر و شعر مثل قصه بگن که همه رو بفهمی، و اینقدر قابل درک و آسان بیان میکنید که حرفهاتون رومیتونم در دونه دونه کارهای روزانه و اعمال و رفتارم ، تراز قرار بدم و بفهمم که کجای کارم درست و کجا اشتباه هست،
در مورد سوال اول میتونم بگم همه ی درهای بسته ای که سپردم به خود خدا، حالا یا از عجز و یا بی خیالی همه باز شدن اونم به روشی که من اصلا باورم نمیشد ، آسان و با عزت، و هر دری رو که خودم خواستم با منم منم و آگاهی های خودم و فقط اتکا به تلاش خودم بدون در نظر گرفتن خدا ، باز کنم ، باز که نشد هیچ ،صد تا گره دیگه هم کارم خورد و انگار مشغول شدم به گره زدن و باز گردن و عدم پیشرفت
درمورد سوال دوم هم همینطور، یکیش آشنایی با سایت شما، من در بدترین شرایط رابطه ای، مالی و احساسی بودم و واقعا دیگه هیچ راهی نداشتم برای امتحان کردن حتی،و نمیدونم چطور با شما آشنا شدم و دقیقا همسرم که این حرفها رو قبول نداشت و من اصلا اصراری نداشتم که دیگه بخوام چیزی رو بهش بقبولونم، و فقط به خاطر خودم با شما همراه شدم ولی اینقدر صحبتهای شما دلنشین بود که گاهی بعضی از فایلهاتون که در گروههای تلگرامی نشر داده میشد رو براش میفرستادم ،و تنها چیزی که توی ذهنم نبود تغییر همسرم بود ، ولی همسرم شد عضو سایت و طوری پیش رفت که اون دوره ها رو میخرد و من هم گوش میدم و در شاگردی شما خیلی خیلی از من جلوتر هست، شاید بگم من این رو یک معجزه ی الهی میدونم ، و تغییراتی کرد که یک هزارمش رو هم ، من به عقلم نمیرسید که اصلا از خدا بخوام
و وقتی شما شدین دست خداوند، صدای خداوند و نعمت بی حد و بی وصف خداوند در زندگی ما؛ دیگه دستان الهی جریان پیدا کرد در زندگی ما، موفقیتهای مالی، عاطفی و سلامتی بدن و روان
و انگار از وقتی قانون رو درک کردیم به اندازه ای که عمل میکنیم خداوند دستانش رو به حرکت در میاره تا رشدمون بدهند اونم به آسانی و با عزت
در مورد سوال سوم، وقتی به پشت سرم نگاه میکنم همه چیز رو لطف الهی میبینم چه اون زمان برام خوب بوده یا بد، میبینم نتیجه همه خیر و رشد بوده یعنی زمان بدهی اگر گونی طلا خدا بهم میداد اینقدر رشد نمیکردم اونم رشد رو به پیشرفت که اون اتفاقات باعث رشد فکری و نزدیک شدن به خدا و سپردن کار به دست خداوند شد و باعث شد نه تنها بدهی ها رو بدیم بلکه مهمتر که دیگه بدهی هم نسازیم،و اشتباهات تکرار نشوند،
در مورد سوال چهارمتون میتونم بگم قبلا هم معتقد بودم برگ درختی نمیافته مگر به اذن خدا و همهچیز به دست اوست ولی این تو عملم نبود مثلا اگر ازم میپرسیدین چی شد توی فلان کار موفق هستی هزار دلیل براتون میآوردم غیر از اینکه بگم خدا خواست و سپردم به خدا، و انجامش داد برام، ولی اگر اتفاق بدی بود میگفتم خدا خواست این جوری شد ، در واقع خدا رو یک جوری معنا کرده بودن برام و یاد گرفته بودم که کمبودها و اتفاقات ناخواسته رو میگفتم خدا کرده و صبر باید کرد یا امتحانمون میکنه اینجوری و وقتی هم میخواستم حالا خودم اون مشکل رو حل کنم ، حل که نمیشد هیچ چهار تا گره دیگه هم زده بودم که باید فکر باز کردن اونا هم میبودم، حتی وقتی مسئله رو با کسی مطرح میکردم و میخواستم با همکاری و هم فکری اون حل بشه یک نفراتی جذبم میشدن که با حرفهای گنده و راههاییی که نشونم میدادن هی اوضاع بدتر میشد،ولی در مورد موفقیتها یادم نبود خدا کرده؛ الان با شما میدونم خداوند رحمان و رحیم هست یعنی چی، عادل هست یعنی هر کس به اندازه ی ظرفش، خدا ممتحن نیست خدا گیرنده ی نعمت نیست و فقط بخشنده ست ، خدا خالق فراوانی ها و نعمتهاست،و فقط میتونم بگم هر آنچه خواستم خدا چندین برابر بهتر و از راههای آسانتر و با عزت تر بهم داد چیزهایی که یک ذره هم به فکرم نمیرسید و راههایی که اصلا نمیدونستم
یکی از سپاسگزاری های هر روزم این هست که خدایا سپاسگزارتم که تو رو شناختم و اینقدر آرامش بودن با تو رو درک کردم و سپاسگزار تمام دستانی هستم که برکت رو از طریق آنها جاری میکنی در زندگیم مثل استاد عباسمنش و برای همشون آرزوی سلامت و عمر طولانی دارم
استاد کلام شما، یکی ازهمان راه های آسانی ست که خداوند هدایتم کرد بهش، تا قوانین دنیا رو بفهمم و قرآن و قوانینش جاری بشن در زندگیم و من بتونم درک کنم و عمل کنم بهش و لذت ببرم از لحظات زندگیم
براتون آرزو میکنم خداوند بهترین نعمتهاش رو ببخشه بهتون و همیشه ببینمتون و لذت ببریم از شاگردی شما
چند دقیقه پیش داشتم با خدا درمورد موضوعی حرف میزدم گفتم بهم نشونه میدی ،تو اکسپلور اینستاگرام رفتم و از فایلای استاد که تیکه هاشو میذارن یه فایل توجهمو جلب کرد
چجوری با خدا رفیق بشیم
میگفتن که دیدگاه من درمورد خدا اینه که خدا وظیفه اش هست هرکاری رو که من میخوام برام انجام بده
من بندگیشو میکنم و خدا منو به خواسته هام میرسونه
به اندازه ای که باورش داری بهت میده
کم نخواه زیاد بخواه
حتی تو دفترم تمرینامو داشتم انجام میدادم از کتاب رویاهایی که رویا نیستند نوشتم به نام ربّ رفیق من و بعد تمرینم و با احساس و شور و اشتیاق نوشتم
خیلی حس خوبی داشت چقدر عالیه که رفیف خدا باشی و همه کاراتو خدا انجام بده و وظیفه اش هست که انجام بده چقدر این خدای من ناب و خاصه
این برام یه نشونه بود که خدا جوابمو داد و پشت سرش این بود که بخواهی و میشود
یاد سوره یس آیه 82 افتادم که خدا بارها بهم گفته بود از راه های مختلف که بگه موجود باش موجود میشه
بعد من که قرآن خوندم
در مورد موضوعی گفتم خدا من نمیدونم دو روز وقت داریا گفته بودم برای پنج شنبه میخوامش
گفتم از قرآن یه صفحه رو خودت برام باز کن قدرت دستمو داری همه چی من از تو هست تو بهم بگو چیکار باید بکنم
راهنماییم کن
یهویی که صفحه رو باز کردم دیدم سوره انفال آیه 17
دقیقا حرف استاد تو این فایل بود که از قرآن مثال زد
نه شما بلکه خدا کافران را کشت و (ای رسول) چون تو تیر افکندی نه تو بلکه خدا افکند و برای آنکه مؤمنان را به آزمونی نیکو از سوی خود بیازماید، که خدا شنوا و داناست17 انفال
فقط اشک ریختم خدا بهم این فایل رو و آگاهی هاش رو یادآور کرد که کارهام رو انجام میده و من با خیال راحت بخوابم خودش هدایت میده بهم چیکار کنم مثل همیشه
خدایا شکرت
قبل خواب گفتم بیام اینجا بنویسم ،دقیقا بین اون همه آیه آیه ای رو بهم هدایت کرد که من فایل استاد رو در توحید عملی این قسمت چند روزه گوش میدم
خدا هر لحظه در حال هدایت کردن من هست و هر لحظه داره کارامو انجام میده
سعی میکنم آرامشم رو حفظ کنم و از مسیر لذت ببرم
حتی امروز تلویزیون خونمون روشن بود و داشتن اخبار ورزشی میدیدن یهویی شنیدم گفت تیم چادرملو پیش خودم گفتم خدا اینم یه نشونست من اولین بار این اسمو از زبون استاد شنیدم که درمورد بورس گفتن و اینکه سهمشون بیشتر شده بود
برام جالب بود دوباره شنیدن اسم سهم بورس
وقتی داشتم گوش میدادم به فایل باز تو دلم گفتم خدا منم میخوام مثل استاد عباسمنش بهم بگی تو هدایت هات که منم سهم بگیرم ،یا کی بگیرم درخواستشو از خدا کردم با هر باری که گوش میدم فایلو
کجاها خداوند درها را برایت باز کرده و مسیر را برایت هموار کرده؟کجاها خداوند در زمان مناسب دستان خودش را فرستاده و گره ها را از زندگی شما باز کرده؟
کجاها خداوند در زمان مناسب دستان خودش را فرستاده و گره ها را از زندگی شما باز کرده؟
1) از همه جا برای پیدا کردن کار چند سال پیش بریدم و درونم داشت اشک میریخت رفتم یک هتل که از دستشویی آن استفاده کنم ناگهان یه حسی بهم گفت بزار سوال کنم کارمند میخان دقیقا صاحب هتل با کت شلوار جلوی دستشویی بود بعد که از اونجا اومدم برم سلام گرمی کرد با من انگار منتطر من بود و خدا در دلش انداخت که من را با یک شناسنامه استخدام کرد
برای من چایی ریخت بهترین غذا بهترین حمام و جای خواب و یک خانه بزرگ 2000 متری به من هدیه داد
اونجا که همه از من دور شدن خداوند اینطوری از من پذیرایی کرد ممنونم سپاس گذارم شاکرم ای خدای بزرگ من و ممنونم از استاد که یادآوری کردن …البته هزاران جا و مکان بوده که دستم را گرفته این یه نمونه از الطاف خدا بود که خیلی حس کردمش…
در عوض، کجاها به خودت و توانایی هایت مغرور شدی و تواضع در برابر خداوند را فراموش کردی و ضربه خوردی؟
یادم میاد در مسابقات پینگ پنگ بود که خیلی
به خودم مغرور شده بودم و فکر میکردم اول یا دوم بشوم مثل همیشه …یک اتفاقی افتاد که در دور اول از کسی که بارها با اختلاف میبردمش به راحتی برق باد شکست خوردم و 3 بر دو 2 حذفم کرد اونجا فهمیدم این حس غرور به خود حتی کسی که با اختلاف میبردمش به راحتی من بردد…البته هزاران مثال دارم که این اتفاق بارها در رفتاری روزمره نه مسابقه افتاد برام و من فهمیدم که از کجا داره ضربه وارد میشه
ولی همین که الان میفهمم که با مردم متواضع صحبت کنم و همیشه متواضع سرم را به پایین بیارم مثل ژاپنی ها و ادای احترام کنم حتی برای کوچکتر از خودم با نا توان تر از خودم و هزاران بار شکر میکنم که این اتفاق خوب تواضع را حس میکنم و به راحتی انجامش میدم و سعی میکنم خدمتگذار باشم تا حس ارباب بودن
حس ارباب بودن باعث دور شدن از روح ام میشود و منو و فرکانس ام رو از منبع هستی دور میکند..
درود فراوان به استاد گرانقدر وخانم شایسته عزیز وهمه ای دوستان هم مسیرم ،مسیر زیبائی وعشق
این اولین کامنتی هست که بعداز حدود 5سالی که بااستاد وسایت عالیشون آشنا شدم.
طی این سالها که دنبال چرا های زندگیم میگردم بارها وبارها خداوند کنارم بوده وهمیشه مرا هدایت کرده ولی من باوجود ترس هام ونا آگاهیم برعکس عمل کردم وهمیشه نتیجه اش منفی بوده وعقب گرد درزمان ومکان بوده ،همیشه به جای توکل به خدای رحمان میان آدمها جستجو میکردم که جزء آسیب چیزی نصیب نشد.
یک روز زمانی که غرق درمشکلات مالی بودم وتقریبا ازهمه جا مونده بود زانوهام سست شد بود انگار تمام دنیابه من حمله ور شده بودن با تهمت وبی اعتمادی تنها چیزی مرا نجات داد وهیچ فقط فراموش نمیکنم دستان پرمهر خداوند بود که مرا نجات داد منی که تا اون روز فکرمیکنم که آدمها باید یارم باشند همه دشمنم بودن ،بعد ازآشنای بااستاد تازه فهمیدم که من مشرک بود متوجه شدم که سالها پس گردنی میخوردم بخاطر مشرک بودنم ،بعداز گوش دادن به صحبتهای استاد عزیز ایمانم به خدای رحمان قویتر شد وهروز ازاومیخوام که مرا هدایت کند بسوی بهترینها .
کمال سپاس وتشکر ازشما استاد عباس منش عزیزدارم
برای تمامی دوستان هم ازخداوند مهربانم بهترینها را آرزومندم.
سلام استاد عزیزم. استاد قسم میخورم که این فایل رو در زمانی دیدم که سخت نیازمند هدایت خداوند بودم و باز فراموش کرده بودم.
دیروز که این فایل رو دیدم یه پیشنهادی بهم شده بود که سود بالایی برام داشت. و من سعی کردم به حسم اعتماد کنم. چون تجربش رو داشتم. حدود 10سال پیش میخواستم یه کاری رو شروع کنم. تو یه جلسه ای بودم و یه بنده خدایی گفت آقا منم هستم، اون لحظه چنان دلم ریخت از اون پیشنهاد اون فرد، ولی به اون حسم توجهی نکردم و همون فرد چه ضربه هایی که بهم نزد.
بعد سالها که با شما آشنا شدم فهمیدم که اون روز خداوند بود که اون ترس رو به دلم انداخت.
و از اون روز به بعد سعی کردم که این احساسم رو جدی بگیرم. از روزی که با شما آشنا شدم.
دیروز یکی از اون روزها بود. حسم بد شد. امروز صبح نوشتم ای خدای من اگر خیر من در این کار نیست با وجود اینکه به پولش نیاز دارم این کار انجام نشه، و منتظر الهامات و هدایت تو هستم.
صبح داشتم با یکی از دوستانم میرفتم شهرستان برای یه قرارداد ملک.
تو مسیر یکی از آشناهای این دوستم همراه ما بود و صندلی عقب ماشین نشسته بود. یه دفعه شروع کرد با ریتم این صرب المثل رو خوندن. (خشت اول گر نهد معمار کج، تا ثریا میرود دیوار کج)
همون لحظه حسم بهم گفت این داره به تو میگه. اون پیشنهاد رو جدی نگیر و ردش کن بره.
و به محضی که سرم خلوت شد به طرف زنگ زدم و کاری که میبایست رو انجام دادم. در صورتی که تا یه جاهایی هم پیش رفته بودم.
و امشب هم دیگه ختم به خیر شد.
نمیخوام بگم صد در صد توحیدی عمل کردم.
ذهنم هزاران دلیل میآورد که مشکلی نیست تو این وسط کاره ای نیستی، استاد، درست مثل داستان وسایل ماشینی که دوستانتون بهتون دادن و شما با خودتون گفتید که به من ربطی نداره اونا دزدیدن.
یه چیزی تو این مایه ها داشت برای منم اتفاق میافتاد ولی با یه وحهه ی قانونی و موجه.
میخوام بگم که این بار صدای خداوند قوی تر بود. هدایت خداوند قوی تر بود و این به خاطر تلاش من برای تغییر شخصیتم بود.که در نهایت صدای الله پیروز شد.
استاد یه اصلی رو از شما تو دوره ی کشف قوانین یاد گرفتم همین تازگیا. و گذاشتمش خط قرمز زندگیم و دارم سعی میکنم که بهش نزدیکتر بشم.
و اون اصل این هست که آیا اگر داری کاری انجام میدی با اصول و اعتقادات و عقاید تو همخوانی داره؟.
و دیدم که من دارم تلاش میکنم چیزی رو بدست بیارم که اصول و عقاید من متضاد اون هست، و چطور من دارم براش تلاش میکنم. و اومدم اون کار رو تطبیق دادم با اون عقایدی که بهش پایبند بودم و اتفاق بعد از چند روز رقم خورد و برای من خیر و برکت به همراه داشت و ادامه دارد. اتفاقی که هر چه تلاش میکردم رقم نمیخورد ولی با این تغییر نگرشم به چه آسانی و لذت بخش رقم خورد.
نمیدونم شاید این صحبتهای من ربطی به این فایل نداشته باشه، ولی حسم گفت بنویسم که تو این داستان قدم به قدم رد پای خداوند رو احساس میکنم و ازش میخوام که همواره صدای خودش رو رسا تر به گوشم برسونه که مرتکب اشتباهی نشم. چون جای سالمی برام نمونده که بخواد باز ضربه بخوره.
خدا رو شکر به لطف خداوند و آموزشهای شما استاد عزیزم تو این مدت آشنایی با شما اشتباهاتم زیر دو سه درصد رسیده.
در مورد هدایت های خداوند هم دیروز یه اتفاق جالبی افتاد که ربطی به من نداشت ولی من شدم دستان خداوند و مشکلی از بنده خدایی حل شد.
من با دوستم دفترخانه بودیم. دوستم ارتشی هست.
من گفتم دلم هوس قهوه کرده. اومدم بیرون دیدم اطرافمون کافی شاپ نیست. از یکی سوال کردم گفت برو تو کوچه اون طرف خیابون داخل کوچه یکی هست. به دوستم گفتم، با هم رفتیم داخل کوچه. یه سربازی با لباس نظام اونجا نشسته بود این دوستم جوری باهاش صحبت کرد که سربازه فهمید این بابا نظامی هست.
برداشت گفت شما میتونی یه کاری برای یه نفر انجام بدی،
دوستم گفت جریان چیه؟
گفت یه پسری هست که نون آور خانوادشه. پدرش جانباز و جزء ایثارگران هست. قرار بوده این پسر رو به خاطر شرایط پدرش بندازن تو شهر خودش خدمت کنه که کمک حال خانوادش هم باشه. ولی الان کل مدارک جانبازی پدرش مفقود شده و کارش به مشکل خورده.و هر کاری میکنیم نمیشه که نمیشه، که مشکلش رو حل کنیم. حتی به حدی فشار بهش اومده که میخواد خدمت سربازیش رو رها کنه و سرباز فراری به حساب بیاد.
و دوست من امروز با یه تلفن مشکل این بنده خدا رو حل کرد و قرار شد که یک سال و چند ماه باقی مونده از خدمتش رو بره تو شهر خودش.
امروز وقتی که از دیدگاه قانون به این قضیه نگاه کردم دیدم که بله،
همه چی خودشه. اونه که داره در هر لحظه هدایت میکنه.
خداوند ندای دل اون پدر و اون پسر رو شنیده بود و دیروز ما رو هدایت کرد به شهرستان و اون کافی شاپ و ادامه داستان که کار بنده اش رو راه بندازه.
ای کاش، ای کاش که فراموش نکنم و همیشه به خودم یادآوری کنم که نیاز به هیچ پارتی و پولی ندارم وقتی که دلم رو بسپارم دست خودش و اون به زیبایی و آسونی هر چه تمامتر من رو به خواسته هام میرسونه.
داستانها زیاده. در مورد خودم. در مورد اطرافیانم. و از خداوند میخوام که فراموش نکنم که قدرت مطلق خودشه و نه هیچ عامل بیرونی.
از نظر من خدا آگاهی کل است . و از رگ گردن به من نزدیکتر . یعنی خود من .
پس هر کسی به اندازه باورش و یقینش و ایمانش از خداوند از آگاهی کل و از انرژی و هر اسمی که دوست دارید هدایت بطلبد خداوند هدایتش میکنه .
حالا هدایت خداوند چجوریه ؟
همیشه داره با ما سخن میگوید اما نجواهای شیطان هم همیشه در ذهن ما هست. اینجا که استاد میگویند که ما فکر میکنیم خودمون خیلی بزرگ هستیم و خالقمون را یادمون میره . همون نجوای شیطان است که در ذهنمون میگه بابا این تو هستی داری اینکار را مثلا میکنی .
ولی هدایت خداوند یه حس خوبه . وقتی احساست خوبه وقتی حال دلت خوبه اونموقع کلام خداست که داری میشنوی.
پس هر آنچه استاد میگویند همه و همه یکی است. ما همه فطری خداوند را قبول داریم و این برای همه انسانها است اما فقط خدا را آفریدگار خودمون میدونیم و بقیه چیزها را قدرتش را خودمون میدونیم و یا دیگران را بت میکنیم فرقی نداره بت پرستی فقط گاوپرستی یا سنگپرستی نیست . ما هر وقت از غیر خدا درخواست کنیم یعنی بت پرستی میکنیم.
با اینکه در حقیقت خدا را آفریدگار جهان و خودمون میدونیم. اما قدرت چیزهای دیگر را به دیگران میدهیم.
ولی در اصل برای من خدا آگاهی کل است و او همه چیز را میداند و وظیفه اش هدایت ماست. برای او که آگاهی کل است فرقی نداره چجوری هدایت کنه. هر چیزی که ما بخواهیم به آن هدایت میشویم .
هر چه درخواست کنیم او پاسخ میدهد این ما هستیم که چگونه و چه درخواستی داریم.
پس اینجا جواب سوال شما داده میشه که خداوند زندگی ما را به عهده خودمون گذاشته یعنی ما خالق زندگی خودمون هستیم.
اما هدایت از طرف اوست. چه میخواهی ؟ به همون هدایت میشی.
پس سعی کنیم حال دلمون را خوب نگه داریم هر چی خالص تر باشیم هرچی عاشق تر باشیم راحت تر هدایت را دریافت میکنیم.
چون حال دلمون خوبه چون احساسمون خوبه و طبق قوانین جهان که استاد در موردش صحبت میکنند نتیجه حال خوب و احساس خوب اتفاقات عالی و شرایط عالی است.
به نظرم سوره حمد را با تفسیرش خیلی بخوانید و درک کنید و کلید جهان هستی در همین یک سوره آمده است. هم خدا تعریف شده به نام الله و هم رب تعریف شده و هم شرک گفته شده و هم هدایت .
و به نظر من جواب تمام سوال های شما در همین سوره وجود دارد.
امیدوارم که تونسته باشم نظر خودم را رسونده باشم.
البته که این مطالب گفته شده فقط و فقط نظر من با توجه به دریافت هایم تا به الان است. و من هم هنوز اول راهم .
ولی سوره حمد البته معنی و تفسیرش خیلی به سوالات شما نزدیک است.
چون اونجا مفهوم رب العالمین اومده و مفهوم هدایت هم اومده.
برای درک بهتر این مواردی که بهش اشاره کردی، توصیه میکنم کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم که توی سایت هست رو بخری و بتونی. به نظرم تمام سوالات شما توی این بخش که پرسیدی همش جواب داده میشه.
دریچه ای بروی تو باز میشه که میفهمی اصلا چطور باید باورهاتو بسازی راجع به این خدا
درود بر استاد عزیزم و خانم شایسته بزرگوار،مدیرفنی بزرگوار و بقیه دوستان که این بستر را فراهم کردند برای ما
بریم سراغ ادامه داستان زندگی من یادمه که سال 86 از صفر صفر مطلق شروع کردم و توانستم با عمل به قانون در سال 88 بشوم یکی از کار آفرین های جوان استان یزد و تبدیل به یک کارخانه دار،
خداوند تمام کائنات الهی را اطراف من دونه به دونه جمع کرد و هر چی رفتیم جلوتر غروره شروع کرد به نمایان شدن و اونجا بود که کم کم کتاب باز من بسته شد فایل هایی که گوش میدادم کم کم بسته شد یک سری الگوبرداری کرده بودم از سبک خداوند و از اون اولگوها توی شب های قدر خودم استفاده میکردم و اون شب قدر ها اینجوری بود که فکر میکردم خداوند برای بست جهانش به انسانهای هدفمند و قدرتمند و درست کار نیاز داره و اصلا خودش عاشق آدمهای بلد پروازه و یک جورای داشتم زندگی به سبک خداوند را زندگی میکردم در نیمه های شب یه دوش میگرفتم بهترین لباس خودم را میپوشیدم و جا نماز رو مینداختم و میرفتم که ایده هامو بهش بگم و برام اجرا کنه انگاری درک کرده بودم که اگه ما اول به خودمان ایمان بیاریم خداوند هم به ما ایمان میاورد و تیکه ای از جهان هستی را به میسپارد میگه حسن جان این کارخانه برا تو این نیروها براتو این املاک برا تو، برای تویی که شایستگی را داری و این قدرت را داری که مدیریت کنی
و خلاصه کلی با هم صحبت میکردیم کلی باهم همفکری میکردیم و من فردای اون روزش حضورش رو پر رنگ در رندگیم میدیدم ،میدیدم که نیرو هارو اون میفرسته آدمها رو اون میفرسته
ولی ولی وقتی که به ثروت های اولی رسیدم وقتی ماشین ایرانی شد خارجی وقتی یک دفتر شد دوتا وقتی شروع شد به سرمایه گزاری کم کم رفتارم با پرسنل عوض شد باهاشون با لحن تند صحبت میکردم ،مگه نگفتم بهمان کارو انجام بدین چرا فلان کارو انجام دادین کم کم سر کله غرور پیدا شد توی زندگیم یکی از شهر ها رفته بودم سر به دفترم بزنم یه دختر هیجده ساله منشیم بود یه دختر به شدت مسولیت پذیر ولی من چی شده بودم یه آدم متکبر بهش گفتم چک ها و پول ها رو بیارید میخوام برم .
برگشت گفت آقا بردم خونه گفتم خدای نکرده مشکل پیش نیاد،من مغرور و متکبر بهش گفتم چیییی برا چییی و کلی دعوا دختره شروع کرد به گریه کردن و این جریان گذشت.
از بسته شدن کتاب هایی که مطالعه میکردم و ویس های که گوش میکردم 3ماه گذشته بود نه شب قدری نه یاد خدایی نه هیچی و این رفتار کم کم به وجود آمده بود چرا چون از کوزه همان تراود که در اوست زمانی که ما توحیدی هستیم زمانی که ما داریم فایل گوش میدیم و به قانون عمل میکنیم طراوش اطراف کوزه میشه مشتری میشه انسانیت میشه عمل صالح میشه رابطه رویایی میشه صمیمیت وووو
ولی متاسفانه همه چی کم رنگ شده بود اولش همش میگفتم خدا همش میگفتم ببین خدا چطوری چیده ببین چطوری فلانی رو وارد زندگیم کرد تحسینش میکردم تائید میکردم که معجزه هست سپاسگزارش بودم .
ولی کم رنگ شد تا جایی که یه بار تو روی بابام ایستادم چون بابام به داداشم گفت بلد شو نمازتو بخون و داشتند با هم کلنجار میرفتند من هم به بابام گفتم بابا ول کن مسخره کردی خودتو حالا تو اینقدر نماز خوندی چی داری چکار کردی تو زندگیت خلاصه بابا اشک گشت تو چشماش و رفت سوار ماشینش شد و رفت
و این تکبر و خود بزرگ بینی داشت برای خودش میتازوند فکر میکرد به قول استاد دیگه همه چی تمومه تو ثروتمند شدی و کسی دیگه نمیتونه تورو زمین بزنه حتی خدا اینجا من شدم 30 ساله یک سی ساله خام و دم نکشیده سال 92 بود که پروژه های من به قشم هم رسیده بود و از بیرون هر کسی از آشنا و غریبه که میخواست مثال بزنه که از صفر به ثروت رسیده میگفتند حسن
و اینجا دیگه اون سوخت داشت تموم میشد راستی یه نکته کلیدی و طلایی به خودم یاد آوری کنم آهای خودم و کسانی که با این آموزه ها آشنا میشوید شما دارید سوخت جت مصرف میکنید و با سوخت چت به آسمان ها و قله های موفقیت و خوشبختی پرت میشوید نکنه خدایی نکرده توی اوج پرواز سوخت تون را قطع کنید نکنه با سوخت چت برید به آسمان بعد دیگه سوخت گیری نکنید و بخواهید به جتتون بنزین بدین قبول نمیکنه و سقود میکنید مثل من و وقتی سوخت گیری نمیکنید باعث میشه مغزتون قفل بشود و تصمیمات اشتباه بگیرید و با تصمیمات اشتباه کیش و در نهایت مات بشوید .
من با یه تصمیم اشتباه یک شریک مالی برای خودم گرفتم و این شراکت مرا از عرش به فرش رساند و باعث شد سال 92 تمام ثروتم را از دست بدم و یادمه وقتی شب خوابیدم و فرداش بیدار شدم هیچ کدام از رویاهای من نبود آره نبود
من ماندم و کلی بدهی اونجا بود که یاد حرف رندی کیج افتادم که میگفت اگه یه شب خوابیدی و فرداش بیدار شدی و دیدی هیچ کدام از رویاهای تو نیست چه میکنی آیا تو سر خودت میزنی و افسردگی و خودکشی را انتخاب میکنی یا اینکه بلند میشوی و از نو میسازی
بنازم استاد را که چقدر با تفکر نقالانه موضوعات را عالی باز میکنه و بار دیگر مرا به فکر آن روزها فرو برد و داستان اینجا تمام نشد و من با این جمله جور دیگری شروع کردم چرخ بر هم زنم گر غیر مرادم گردد من نه آنم که زبانی کشم از چرخ و فلک ،
زمین و زمان را به هم میدوزم به لطف الله دوباره
و اینجا بود که تضادها مرا به سمت وضوح سوق داد تکبر جای خود را داد به یک غرور ملیح
و ایمان و توکل خود را باره دیگر نمایان کرد تواضع و فروتنی به شدت رفت بالا بد رفتاری به خوش رفتاری دیگه وقتی که با خدای خودم احد بستم و گفتم خدا جونی اگه یک باره دیگه مرا به جابگاه ثروتمندی برسانی میرم و به آدم هات میگم که جور دیگه ای هم میتوان زیست
چقدر تواضع و فروتنی عالی بود استاد ،
و اینجا بود که من از نوع متولد شدم و تولد جدید من سال 99با استاد عباس منش اوج گرفت و در حال حاظر به نام حضرت دوست که هر چه دارم از آن اوست و در حال حاظر یک رابطه بسیار رویایی با خدای خودم که نگم براتون و شبهای قدر دوباره شروع شد کتاب بسته باز شد آموزش ها از صفر قوی تر شروع شد یک رابطه رویایی و دخترای نازنینم فرانک 15ساله و فرحناز 12ساله خدارو شکر از لحاظ ثروت در یک جایگاه خوب که هنوز به قول استاد خیلی راه داره
او شخص آنقدر تغییر کرد که تبدیل شد به یک استاد مهربان و دوست داشتنی به لطف خدا ثروتمند شد به لطف خدا و هر چه امروز دارم مدیون خدا هستم و به معنی واقعی هر کاری را که استاد داره انجام میده دارم در زندگیم پیاده سازی میکنم بزرگترین الگوی زندگیم استاد عباس منس هست من از سال 1386با قانون جذب آشنا شدم اکثر اساتیدایران کوچ شخصی من بودند ولی ولی بارها و بارها گفتم راستگوه ترین،
درست کارترین متخصص ترین استادی که در دنیا نظیر ندارد استاد عباس منش عزیز است و من با افتخار شاگردی این چنین استادی را میکنم با وجود این که خود هزاران شاگرد دارم در زمینه رشد و توسعه فردی و با افتخار مکبت استاد را دنبال میکنم و از سال 99 که با استاد آشنا شدم دیگه به هیچ عنوان یک کلام از هیچ استاد دیگه ای نشنیدم چون ایشون کاملترین متد را آموزش میدهد
و من نیز وقتی که خداوند را تنها منبع اصلی خود دانستم بدون واسطه
وقتی معنی سوره حمد را درک کردم در واقع زندگیم را به سبک خدا پیش بردم ،
و امروزه بسیار خوشحالم که امروزم هیچ شباهتی بر گذشته ب ناکامم ندارد و دوستان عزیز من و امسال من توانستند پس شما هم میتوانید .
بسم الله به شرطی که غرور و تکبر نداشته باشید
عاشقانه دوستتان دارم و بی نهایت از استاد عزیزم سپاسگزارم
سلام به استاد عزیز و مریم بانوی دوست داشتنی
نمیدونید چقدر خوشحالم که خداوند من رو در مسیر استفاده از آموزه های استاد قرار دادند. خدا رو صد هزار مرتبه شکر که استاد ارجمندی چون شما و سخنان ناب و پرتاثیرش رو دارم . استاد توحید عملی قسمت 9 رو که گوش کردم واقعا جلوی اشکهامو نمیتونستم بگیرم چه تعابیر قشنگی از شعر پروین داشتید . ممنونم بابت فایل های عالی که آماده میکنید و من هر بار که صدای شما رو میشنوم از خداوند میخوام طول عمر پربرکت بهتون بده که ما هم بتونیم از وجودتون استفاده کنیم.
به نام خدای مهربان
خدایا من به هر خیری که از تو برسه فقیرم
خودت الهام کردی بیا بنویس منم با احساسی عالی و سرشار از آرامش و اطمینان بهت اومدم بنویسم و به تو نیروی هدایتگرم نیرویی که همیشه باهام بودی همیشه اجابت کردی هر انچیزی که خواستم رو اعتماد دارم.
این فایل و آگاهی های خالص و نابش انگار بار سنگینی رو از روی دوشم برداشت و سبک بالم کرد و منو به آرامش رسوندو من رو تسلیم کرد و باعث شد به بی فکری خود اعتراف کنم اونقدر داشت این غرور من رو غرق در خودش میکرد که اصلا حواسم نبود و چقدر احساس سردرگمی به من داد
الان واقعا درک میکنم که زندگی بدون هدایت های خداوند سراسر گمراهی و سردرگمی هست
حالا انگار تسلیم شدم تا خدا بهم بگه چیکار کنم احساس میکنم معنای نگرانی در زندگی من کمرنگ تر شده خیالم راحت تر شده و این آرامش تنها از تسلیم بودن میتونست به ارمغان بیاد
چقدر من به خودم ظلم کردم و لجبازی کردم با نیروی هدایت و اجازه ندادم در زندگیم جریان پیدا کنه ،اما بگذریم اون روزا گذشت و تبدیل به درسی شد برای من و الان طعم شیرین هدایت رو دارم کم کم میچشم
اینکه نیازی نیست روی عقل خودم حساب باز کنم و نباید هم اینکار رو بکنم بلکه عقل تنها وسیله ایی هست برای پیروی از الهامات قلب و باید در جهت با قلب حرکت کنه
قبل از اینکه این آگاهی هارو به وسیله این فایل و بعدش صحبت با خدای خودم درک کنم هرروز رو با سیلی از گمراهی و افکار پراکنده شروع میکردم ،هعی تصمیم عوض میکردم و اخر سر هم راضی نمیشدم و دوباره سعی میکردم با نگرانی و دلهره تصمیمات جدیدی رو بگیرم که این احساسات نشان از عدم تسلیم میده
اما وای از اون روز زیبایی که آدم تسلیم میشه و میگه خدایا فرمون دست خودت _من خیالم راحته چون تسلیم علم بیکران تو هستم –
حتی این کامنت رو هم اصلا برنامه نداشتم بنویسم همین 5 دقیقه قبل فکرشو نمیکردم درحال نوشتن این آگاهی ها بشم و باز اول صبح خودم رو بخوام با فرکانس تسلیم شروع کنم .
من که تصمیم گرفتم یادآوری این اصل که همه چی از ان خودشه و همه کارهارو اون داره میکنه رو هم بسپارم به خودش و بهش میگم خدایا حتی یاداوری اش رو هم خودت بهم یاداوری کن و چقدر آدم وقتی به این درجه از تسلیم میرسه خیالش راحت میشه.
دقیقااا اصلی ترین نیاز من این روزا تسلیم شدن بود داشتم دیوانه میشدم از بس که روی خودم حساب باز کرده بودم و به هیچ نتیجه ایی نمیرسیدم دقیقا احساسی که نیاز داشتم همین آرامش بعد از تسلیم بودن بود همین متواضع شدن در برابر خدایی بود که هرچی دارم از اوست.
خدایا من با تمام وجودم خواستار خیر تو هستم و به هرخیری که از تو به من برسه فقیرم.
الله مهربان من که چیزی نمیدونم سپردم دست خودت و خیال تخت هرچی بگی میگم چشم خدایا خودت شهامت عمل به الهاماتی که میکنی رو بهم بده اینم از خودت میخوام همه چیو توی این مسیر از خودت میخوام من نمیدونم من در برابر قدرت تو ناتوان ِ ناتوان هستم
تا اینجا هرچی زور زدم و به خودم فشار آوردم نتیجشو دیدم از الان به بعد میخوام برم توی حال و هوای تسلیم میخوام اجازه بدم هدایتت تمام زندگیم رو تمام انتخاباتم رو و تمام افکارم رو در بر بگیره
ای خدای هدایتگرم زندگی با هدایت های تو همش خیال راحتیه دیگه هیچ نگرانی نداره دوست دارم اینقدر منو تسلیم خودت کنی که به درجه ایی برسم که نه ترسی در وجودم باشه و نه غمی و روی دوش تو بشینم و لذت ببرم از این مسیر زندگی از این بازی قشنگ زندگی که اومدم در اون لذت ببرم .
خدایا تا الان نمیدونم چطوری زندگی کردم اما دوست دارم از الان به بعد تنها از خودت یاری بخوام ، فقط خودت رو بپرستم
میخوام بهت وابسته بشم خودت هرلحظه بهم الهام کن و بهم یادآوری کن که حواسم به این موضوع باشه
چقدر وقت مناسبی این فایل روی سایت قرار گرفت و چقدر نیاز این روز های من بود
احساس میکردم دارم روز به روز کلافه تر میشم از حسب باز کردن روی عقل خودم و خدامیدونه اون مسیر به کجا ختم میشد
اما خدایا میدونی چیه؟ الان خیالم راحته ،الان ارومم ،اشک چشمام هم تاییدی بر این موضوع شده ،،حالم خوبه چون تورو دارم چون دارم روز به روز صدات رو واضخ تر میشنوم درسته که اینم یک مسیر تکاملی داره برای خودش اما هر قدم از این تکامل هم لذتبخش و سرشار از عشقه خدایا الان دیگه راحتتر باهات صحبت میکنم راحتتر ازت درخواست میکنم و میدونم که میشنوی میدونم کنارمی همینجایی درون منی همه کارارو داری خودت میکنی .
نمیدونم واقعا ارزش این حس چقدره اما ازت ممنونم ازت ممنونم که من رو لایق دریافت این آگاهی ها کردی
ازت ممنونم که الان ساعت 4:15 صبح اول روزم منو نشوندی پای نوشتن برای خودت و خودت داری همه کارارو میکنی انگار قشنگ روی دوشت دارم از اون بالا نگاه میکنم و لذت میبرم ،نمیدونم چطوری داره کلمات میاد خدایا ازت سپاسگزارم
من با این فایل با تو آشتی کردم از موقعی که این آگاهی هارو دریافت کردم روزی نبوده باهاش توی دفترم صحبت نکنم قشنک رفتارام رو بررسی میکنم میبینم خودش داره همه کارارو میکنه.
تو دانایی ،تو وهابی ، تو رزاقی ، تو رحیمی …
خدایا وجودم رو پر کن از توحید ،از تسلیم ، از ایمان
میخوام خیالم هرروز راحتتر باشه ،میخوام روز به روز مقاومت هایی که جلوی ورود سیل نعمات های تو که هر لحظه جاری هست رو گرفته با کمک خودت بردارم خودت برشون دار تو بگو چیکار کنم من تسلیم تو هستم.
خدایا امروز میخوام بیشتر بچشم این طعم شیرین هدایتت رو کار من اینه تسلیم باشم و خیالم راحت باشه تو کار خودتو بلدی
رب جهان ازت سپاسگزارم …
سلام به استاد عزیز و مریم جان به حق شایسته، سمانه هستم استاد باید بگم قبل از شما خیلی ازین حرفها میشنیدم مثل شکر خدا کردن، مثل قرآن برای همه چیز زندگی برنامه داره، مثل همه چیز رو خدا میده ولی همه اش جملاتی بود که میشنیدم و هیچوقت به جانم و عملم نمینشست، وقتی با شما آشنا شدم اونم از طریقی که هنوز خودم نمیدونم از کجا و چه وقت!!دارم معنی همه چیز رو از کلام شما میفهمم، کلام شما برای من صدای خداست ،انگار بیان مثنوی معنوی و شاهنامه رو برات به جای نثر و شعر مثل قصه بگن که همه رو بفهمی، و اینقدر قابل درک و آسان بیان میکنید که حرفهاتون رومیتونم در دونه دونه کارهای روزانه و اعمال و رفتارم ، تراز قرار بدم و بفهمم که کجای کارم درست و کجا اشتباه هست،
در مورد سوال اول میتونم بگم همه ی درهای بسته ای که سپردم به خود خدا، حالا یا از عجز و یا بی خیالی همه باز شدن اونم به روشی که من اصلا باورم نمیشد ، آسان و با عزت، و هر دری رو که خودم خواستم با منم منم و آگاهی های خودم و فقط اتکا به تلاش خودم بدون در نظر گرفتن خدا ، باز کنم ، باز که نشد هیچ ،صد تا گره دیگه هم کارم خورد و انگار مشغول شدم به گره زدن و باز گردن و عدم پیشرفت
درمورد سوال دوم هم همینطور، یکیش آشنایی با سایت شما، من در بدترین شرایط رابطه ای، مالی و احساسی بودم و واقعا دیگه هیچ راهی نداشتم برای امتحان کردن حتی،و نمیدونم چطور با شما آشنا شدم و دقیقا همسرم که این حرفها رو قبول نداشت و من اصلا اصراری نداشتم که دیگه بخوام چیزی رو بهش بقبولونم، و فقط به خاطر خودم با شما همراه شدم ولی اینقدر صحبتهای شما دلنشین بود که گاهی بعضی از فایلهاتون که در گروههای تلگرامی نشر داده میشد رو براش میفرستادم ،و تنها چیزی که توی ذهنم نبود تغییر همسرم بود ، ولی همسرم شد عضو سایت و طوری پیش رفت که اون دوره ها رو میخرد و من هم گوش میدم و در شاگردی شما خیلی خیلی از من جلوتر هست، شاید بگم من این رو یک معجزه ی الهی میدونم ، و تغییراتی کرد که یک هزارمش رو هم ، من به عقلم نمیرسید که اصلا از خدا بخوام
و وقتی شما شدین دست خداوند، صدای خداوند و نعمت بی حد و بی وصف خداوند در زندگی ما؛ دیگه دستان الهی جریان پیدا کرد در زندگی ما، موفقیتهای مالی، عاطفی و سلامتی بدن و روان
و انگار از وقتی قانون رو درک کردیم به اندازه ای که عمل میکنیم خداوند دستانش رو به حرکت در میاره تا رشدمون بدهند اونم به آسانی و با عزت
در مورد سوال سوم، وقتی به پشت سرم نگاه میکنم همه چیز رو لطف الهی میبینم چه اون زمان برام خوب بوده یا بد، میبینم نتیجه همه خیر و رشد بوده یعنی زمان بدهی اگر گونی طلا خدا بهم میداد اینقدر رشد نمیکردم اونم رشد رو به پیشرفت که اون اتفاقات باعث رشد فکری و نزدیک شدن به خدا و سپردن کار به دست خداوند شد و باعث شد نه تنها بدهی ها رو بدیم بلکه مهمتر که دیگه بدهی هم نسازیم،و اشتباهات تکرار نشوند،
در مورد سوال چهارمتون میتونم بگم قبلا هم معتقد بودم برگ درختی نمیافته مگر به اذن خدا و همهچیز به دست اوست ولی این تو عملم نبود مثلا اگر ازم میپرسیدین چی شد توی فلان کار موفق هستی هزار دلیل براتون میآوردم غیر از اینکه بگم خدا خواست و سپردم به خدا، و انجامش داد برام، ولی اگر اتفاق بدی بود میگفتم خدا خواست این جوری شد ، در واقع خدا رو یک جوری معنا کرده بودن برام و یاد گرفته بودم که کمبودها و اتفاقات ناخواسته رو میگفتم خدا کرده و صبر باید کرد یا امتحانمون میکنه اینجوری و وقتی هم میخواستم حالا خودم اون مشکل رو حل کنم ، حل که نمیشد هیچ چهار تا گره دیگه هم زده بودم که باید فکر باز کردن اونا هم میبودم، حتی وقتی مسئله رو با کسی مطرح میکردم و میخواستم با همکاری و هم فکری اون حل بشه یک نفراتی جذبم میشدن که با حرفهای گنده و راههاییی که نشونم میدادن هی اوضاع بدتر میشد،ولی در مورد موفقیتها یادم نبود خدا کرده؛ الان با شما میدونم خداوند رحمان و رحیم هست یعنی چی، عادل هست یعنی هر کس به اندازه ی ظرفش، خدا ممتحن نیست خدا گیرنده ی نعمت نیست و فقط بخشنده ست ، خدا خالق فراوانی ها و نعمتهاست،و فقط میتونم بگم هر آنچه خواستم خدا چندین برابر بهتر و از راههای آسانتر و با عزت تر بهم داد چیزهایی که یک ذره هم به فکرم نمیرسید و راههایی که اصلا نمیدونستم
یکی از سپاسگزاری های هر روزم این هست که خدایا سپاسگزارتم که تو رو شناختم و اینقدر آرامش بودن با تو رو درک کردم و سپاسگزار تمام دستانی هستم که برکت رو از طریق آنها جاری میکنی در زندگیم مثل استاد عباسمنش و برای همشون آرزوی سلامت و عمر طولانی دارم
استاد کلام شما، یکی ازهمان راه های آسانی ست که خداوند هدایتم کرد بهش، تا قوانین دنیا رو بفهمم و قرآن و قوانینش جاری بشن در زندگیم و من بتونم درک کنم و عمل کنم بهش و لذت ببرم از لحظات زندگیم
براتون آرزو میکنم خداوند بهترین نعمتهاش رو ببخشه بهتون و همیشه ببینمتون و لذت ببریم از شاگردی شما
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
من از وقتی این فایل اومده سه روزه دارم گوش میدم
و هر بار یه چیزی یاد میگیرم از این فایل
چند دقیقه پیش داشتم با خدا درمورد موضوعی حرف میزدم گفتم بهم نشونه میدی ،تو اکسپلور اینستاگرام رفتم و از فایلای استاد که تیکه هاشو میذارن یه فایل توجهمو جلب کرد
چجوری با خدا رفیق بشیم
میگفتن که دیدگاه من درمورد خدا اینه که خدا وظیفه اش هست هرکاری رو که من میخوام برام انجام بده
من بندگیشو میکنم و خدا منو به خواسته هام میرسونه
به اندازه ای که باورش داری بهت میده
کم نخواه زیاد بخواه
حتی تو دفترم تمرینامو داشتم انجام میدادم از کتاب رویاهایی که رویا نیستند نوشتم به نام ربّ رفیق من و بعد تمرینم و با احساس و شور و اشتیاق نوشتم
خیلی حس خوبی داشت چقدر عالیه که رفیف خدا باشی و همه کاراتو خدا انجام بده و وظیفه اش هست که انجام بده چقدر این خدای من ناب و خاصه
این برام یه نشونه بود که خدا جوابمو داد و پشت سرش این بود که بخواهی و میشود
یاد سوره یس آیه 82 افتادم که خدا بارها بهم گفته بود از راه های مختلف که بگه موجود باش موجود میشه
بعد من که قرآن خوندم
در مورد موضوعی گفتم خدا من نمیدونم دو روز وقت داریا گفته بودم برای پنج شنبه میخوامش
گفتم از قرآن یه صفحه رو خودت برام باز کن قدرت دستمو داری همه چی من از تو هست تو بهم بگو چیکار باید بکنم
راهنماییم کن
یهویی که صفحه رو باز کردم دیدم سوره انفال آیه 17
دقیقا حرف استاد تو این فایل بود که از قرآن مثال زد
نه شما بلکه خدا کافران را کشت و (ای رسول) چون تو تیر افکندی نه تو بلکه خدا افکند و برای آنکه مؤمنان را به آزمونی نیکو از سوی خود بیازماید، که خدا شنوا و داناست17 انفال
فقط اشک ریختم خدا بهم این فایل رو و آگاهی هاش رو یادآور کرد که کارهام رو انجام میده و من با خیال راحت بخوابم خودش هدایت میده بهم چیکار کنم مثل همیشه
خدایا شکرت
قبل خواب گفتم بیام اینجا بنویسم ،دقیقا بین اون همه آیه آیه ای رو بهم هدایت کرد که من فایل استاد رو در توحید عملی این قسمت چند روزه گوش میدم
خدا هر لحظه در حال هدایت کردن من هست و هر لحظه داره کارامو انجام میده
سعی میکنم آرامشم رو حفظ کنم و از مسیر لذت ببرم
حتی امروز تلویزیون خونمون روشن بود و داشتن اخبار ورزشی میدیدن یهویی شنیدم گفت تیم چادرملو پیش خودم گفتم خدا اینم یه نشونست من اولین بار این اسمو از زبون استاد شنیدم که درمورد بورس گفتن و اینکه سهمشون بیشتر شده بود
برام جالب بود دوباره شنیدن اسم سهم بورس
وقتی داشتم گوش میدادم به فایل باز تو دلم گفتم خدا منم میخوام مثل استاد عباسمنش بهم بگی تو هدایت هات که منم سهم بگیرم ،یا کی بگیرم درخواستشو از خدا کردم با هر باری که گوش میدم فایلو
خدای من بی نهایت سپاسگزارم
سلام استاد عزیزم
منهم مانند شما عاشق این هستم که با توکل برخدای مهربان وارد یک چالش جدید شوم
سرگرمی من همینه و از این کار لذت میبرم
یجورایی فراغت هست برای من
فصل پنج کتاب رویاهایی که رویانیستند رو خوندم
و واقعا لذت بردم از این فصل
استاد عزیزم
چالش جدیدی که من برای خودم مشخص میکنم
صبح زود بیدار شدن
و مطالعه و تحقیق درباره کارم هست
و هربار از اهرم اگه اینکارو انجام ندی به خدا اعتقاد نداری هست
به مدت سی روز انجام میدم
ممنونم استاد بزرگوارم
سلام به دوستان عزیز
کجاها خداوند درها را برایت باز کرده و مسیر را برایت هموار کرده؟کجاها خداوند در زمان مناسب دستان خودش را فرستاده و گره ها را از زندگی شما باز کرده؟
کجاها خداوند در زمان مناسب دستان خودش را فرستاده و گره ها را از زندگی شما باز کرده؟
1) از همه جا برای پیدا کردن کار چند سال پیش بریدم و درونم داشت اشک میریخت رفتم یک هتل که از دستشویی آن استفاده کنم ناگهان یه حسی بهم گفت بزار سوال کنم کارمند میخان دقیقا صاحب هتل با کت شلوار جلوی دستشویی بود بعد که از اونجا اومدم برم سلام گرمی کرد با من انگار منتطر من بود و خدا در دلش انداخت که من را با یک شناسنامه استخدام کرد
برای من چایی ریخت بهترین غذا بهترین حمام و جای خواب و یک خانه بزرگ 2000 متری به من هدیه داد
اونجا که همه از من دور شدن خداوند اینطوری از من پذیرایی کرد ممنونم سپاس گذارم شاکرم ای خدای بزرگ من و ممنونم از استاد که یادآوری کردن …البته هزاران جا و مکان بوده که دستم را گرفته این یه نمونه از الطاف خدا بود که خیلی حس کردمش…
در عوض، کجاها به خودت و توانایی هایت مغرور شدی و تواضع در برابر خداوند را فراموش کردی و ضربه خوردی؟
یادم میاد در مسابقات پینگ پنگ بود که خیلی
به خودم مغرور شده بودم و فکر میکردم اول یا دوم بشوم مثل همیشه …یک اتفاقی افتاد که در دور اول از کسی که بارها با اختلاف میبردمش به راحتی برق باد شکست خوردم و 3 بر دو 2 حذفم کرد اونجا فهمیدم این حس غرور به خود حتی کسی که با اختلاف میبردمش به راحتی من بردد…البته هزاران مثال دارم که این اتفاق بارها در رفتاری روزمره نه مسابقه افتاد برام و من فهمیدم که از کجا داره ضربه وارد میشه
ولی همین که الان میفهمم که با مردم متواضع صحبت کنم و همیشه متواضع سرم را به پایین بیارم مثل ژاپنی ها و ادای احترام کنم حتی برای کوچکتر از خودم با نا توان تر از خودم و هزاران بار شکر میکنم که این اتفاق خوب تواضع را حس میکنم و به راحتی انجامش میدم و سعی میکنم خدمتگذار باشم تا حس ارباب بودن
حس ارباب بودن باعث دور شدن از روح ام میشود و منو و فرکانس ام رو از منبع هستی دور میکند..
در پناه خدا باشید
شاکر همیشگی ات محمدرضا
بنام خداوند بخشنده ای مهربان
حمدوسپاس مخصوص خدایست که خالق تمام کیهانه
درود فراوان به استاد گرانقدر وخانم شایسته عزیز وهمه ای دوستان هم مسیرم ،مسیر زیبائی وعشق
این اولین کامنتی هست که بعداز حدود 5سالی که بااستاد وسایت عالیشون آشنا شدم.
طی این سالها که دنبال چرا های زندگیم میگردم بارها وبارها خداوند کنارم بوده وهمیشه مرا هدایت کرده ولی من باوجود ترس هام ونا آگاهیم برعکس عمل کردم وهمیشه نتیجه اش منفی بوده وعقب گرد درزمان ومکان بوده ،همیشه به جای توکل به خدای رحمان میان آدمها جستجو میکردم که جزء آسیب چیزی نصیب نشد.
یک روز زمانی که غرق درمشکلات مالی بودم وتقریبا ازهمه جا مونده بود زانوهام سست شد بود انگار تمام دنیابه من حمله ور شده بودن با تهمت وبی اعتمادی تنها چیزی مرا نجات داد وهیچ فقط فراموش نمیکنم دستان پرمهر خداوند بود که مرا نجات داد منی که تا اون روز فکرمیکنم که آدمها باید یارم باشند همه دشمنم بودن ،بعد ازآشنای بااستاد تازه فهمیدم که من مشرک بود متوجه شدم که سالها پس گردنی میخوردم بخاطر مشرک بودنم ،بعداز گوش دادن به صحبتهای استاد عزیز ایمانم به خدای رحمان قویتر شد وهروز ازاومیخوام که مرا هدایت کند بسوی بهترینها .
کمال سپاس وتشکر ازشما استاد عباس منش عزیزدارم
برای تمامی دوستان هم ازخداوند مهربانم بهترینها را آرزومندم.
به نام خداوند مهربان.
سلام استاد عزیزم. استاد قسم میخورم که این فایل رو در زمانی دیدم که سخت نیازمند هدایت خداوند بودم و باز فراموش کرده بودم.
دیروز که این فایل رو دیدم یه پیشنهادی بهم شده بود که سود بالایی برام داشت. و من سعی کردم به حسم اعتماد کنم. چون تجربش رو داشتم. حدود 10سال پیش میخواستم یه کاری رو شروع کنم. تو یه جلسه ای بودم و یه بنده خدایی گفت آقا منم هستم، اون لحظه چنان دلم ریخت از اون پیشنهاد اون فرد، ولی به اون حسم توجهی نکردم و همون فرد چه ضربه هایی که بهم نزد.
بعد سالها که با شما آشنا شدم فهمیدم که اون روز خداوند بود که اون ترس رو به دلم انداخت.
و از اون روز به بعد سعی کردم که این احساسم رو جدی بگیرم. از روزی که با شما آشنا شدم.
دیروز یکی از اون روزها بود. حسم بد شد. امروز صبح نوشتم ای خدای من اگر خیر من در این کار نیست با وجود اینکه به پولش نیاز دارم این کار انجام نشه، و منتظر الهامات و هدایت تو هستم.
صبح داشتم با یکی از دوستانم میرفتم شهرستان برای یه قرارداد ملک.
تو مسیر یکی از آشناهای این دوستم همراه ما بود و صندلی عقب ماشین نشسته بود. یه دفعه شروع کرد با ریتم این صرب المثل رو خوندن. (خشت اول گر نهد معمار کج، تا ثریا میرود دیوار کج)
همون لحظه حسم بهم گفت این داره به تو میگه. اون پیشنهاد رو جدی نگیر و ردش کن بره.
و به محضی که سرم خلوت شد به طرف زنگ زدم و کاری که میبایست رو انجام دادم. در صورتی که تا یه جاهایی هم پیش رفته بودم.
و امشب هم دیگه ختم به خیر شد.
نمیخوام بگم صد در صد توحیدی عمل کردم.
ذهنم هزاران دلیل میآورد که مشکلی نیست تو این وسط کاره ای نیستی، استاد، درست مثل داستان وسایل ماشینی که دوستانتون بهتون دادن و شما با خودتون گفتید که به من ربطی نداره اونا دزدیدن.
یه چیزی تو این مایه ها داشت برای منم اتفاق میافتاد ولی با یه وحهه ی قانونی و موجه.
میخوام بگم که این بار صدای خداوند قوی تر بود. هدایت خداوند قوی تر بود و این به خاطر تلاش من برای تغییر شخصیتم بود.که در نهایت صدای الله پیروز شد.
استاد یه اصلی رو از شما تو دوره ی کشف قوانین یاد گرفتم همین تازگیا. و گذاشتمش خط قرمز زندگیم و دارم سعی میکنم که بهش نزدیکتر بشم.
و اون اصل این هست که آیا اگر داری کاری انجام میدی با اصول و اعتقادات و عقاید تو همخوانی داره؟.
و دیدم که من دارم تلاش میکنم چیزی رو بدست بیارم که اصول و عقاید من متضاد اون هست، و چطور من دارم براش تلاش میکنم. و اومدم اون کار رو تطبیق دادم با اون عقایدی که بهش پایبند بودم و اتفاق بعد از چند روز رقم خورد و برای من خیر و برکت به همراه داشت و ادامه دارد. اتفاقی که هر چه تلاش میکردم رقم نمیخورد ولی با این تغییر نگرشم به چه آسانی و لذت بخش رقم خورد.
نمیدونم شاید این صحبتهای من ربطی به این فایل نداشته باشه، ولی حسم گفت بنویسم که تو این داستان قدم به قدم رد پای خداوند رو احساس میکنم و ازش میخوام که همواره صدای خودش رو رسا تر به گوشم برسونه که مرتکب اشتباهی نشم. چون جای سالمی برام نمونده که بخواد باز ضربه بخوره.
خدا رو شکر به لطف خداوند و آموزشهای شما استاد عزیزم تو این مدت آشنایی با شما اشتباهاتم زیر دو سه درصد رسیده.
در مورد هدایت های خداوند هم دیروز یه اتفاق جالبی افتاد که ربطی به من نداشت ولی من شدم دستان خداوند و مشکلی از بنده خدایی حل شد.
من با دوستم دفترخانه بودیم. دوستم ارتشی هست.
من گفتم دلم هوس قهوه کرده. اومدم بیرون دیدم اطرافمون کافی شاپ نیست. از یکی سوال کردم گفت برو تو کوچه اون طرف خیابون داخل کوچه یکی هست. به دوستم گفتم، با هم رفتیم داخل کوچه. یه سربازی با لباس نظام اونجا نشسته بود این دوستم جوری باهاش صحبت کرد که سربازه فهمید این بابا نظامی هست.
برداشت گفت شما میتونی یه کاری برای یه نفر انجام بدی،
دوستم گفت جریان چیه؟
گفت یه پسری هست که نون آور خانوادشه. پدرش جانباز و جزء ایثارگران هست. قرار بوده این پسر رو به خاطر شرایط پدرش بندازن تو شهر خودش خدمت کنه که کمک حال خانوادش هم باشه. ولی الان کل مدارک جانبازی پدرش مفقود شده و کارش به مشکل خورده.و هر کاری میکنیم نمیشه که نمیشه، که مشکلش رو حل کنیم. حتی به حدی فشار بهش اومده که میخواد خدمت سربازیش رو رها کنه و سرباز فراری به حساب بیاد.
و دوست من امروز با یه تلفن مشکل این بنده خدا رو حل کرد و قرار شد که یک سال و چند ماه باقی مونده از خدمتش رو بره تو شهر خودش.
امروز وقتی که از دیدگاه قانون به این قضیه نگاه کردم دیدم که بله،
همه چی خودشه. اونه که داره در هر لحظه هدایت میکنه.
خداوند ندای دل اون پدر و اون پسر رو شنیده بود و دیروز ما رو هدایت کرد به شهرستان و اون کافی شاپ و ادامه داستان که کار بنده اش رو راه بندازه.
ای کاش، ای کاش که فراموش نکنم و همیشه به خودم یادآوری کنم که نیاز به هیچ پارتی و پولی ندارم وقتی که دلم رو بسپارم دست خودش و اون به زیبایی و آسونی هر چه تمامتر من رو به خواسته هام میرسونه.
داستانها زیاده. در مورد خودم. در مورد اطرافیانم. و از خداوند میخوام که فراموش نکنم که قدرت مطلق خودشه و نه هیچ عامل بیرونی.
استاد عزیزم ازت ممنونم.
خداوند یارو نگهدارتون باشه
سلام
استاد سوال اینکه شماتوی تمام فایلهاتون میگید که خداوند یک سیستم هست
وخبری از احساسات وویژگیهای انسانی نیست
برای من این سوال پیش اومده که این همه تفاوت وتناقض واگه توضیح بدیدممنون میشم
مخصوصا اخرین فایل توحیدی عملی قسمت 10که کامل توضیح میدید
بلاخره ماخدا روسیستم بدونیم
یا خدارومانند حالاهرموجودی مثل خودشون وبزرگتر،مثل مورچه بزرگ،فیل بزرگ بدونیم
یادرخیلی فایلها میگید که اصلا ماخودمون خداییم وخودمون خالق زندگی وشرایطمون هستیم
اگه این سوال وبازکنید وتوضیح بدید ممنون میشم
من گیج شدم
ماخالق هرلحظه زندگیمون هستیم
یا زندگی ماروخدارقم میزنه
امروزتوی قران خوندم که خداوندمیگه به هرکسی که بخواهیم نعمت فراوان میدهیم
یاهرکسی که بخواهیم هدایت میکنیم
دوستان هم اگه تجربه ای دارید توضیح بدید
سلام آقای فراهانی
از نظر من خدا آگاهی کل است . و از رگ گردن به من نزدیکتر . یعنی خود من .
پس هر کسی به اندازه باورش و یقینش و ایمانش از خداوند از آگاهی کل و از انرژی و هر اسمی که دوست دارید هدایت بطلبد خداوند هدایتش میکنه .
حالا هدایت خداوند چجوریه ؟
همیشه داره با ما سخن میگوید اما نجواهای شیطان هم همیشه در ذهن ما هست. اینجا که استاد میگویند که ما فکر میکنیم خودمون خیلی بزرگ هستیم و خالقمون را یادمون میره . همون نجوای شیطان است که در ذهنمون میگه بابا این تو هستی داری اینکار را مثلا میکنی .
ولی هدایت خداوند یه حس خوبه . وقتی احساست خوبه وقتی حال دلت خوبه اونموقع کلام خداست که داری میشنوی.
پس هر آنچه استاد میگویند همه و همه یکی است. ما همه فطری خداوند را قبول داریم و این برای همه انسانها است اما فقط خدا را آفریدگار خودمون میدونیم و بقیه چیزها را قدرتش را خودمون میدونیم و یا دیگران را بت میکنیم فرقی نداره بت پرستی فقط گاوپرستی یا سنگپرستی نیست . ما هر وقت از غیر خدا درخواست کنیم یعنی بت پرستی میکنیم.
با اینکه در حقیقت خدا را آفریدگار جهان و خودمون میدونیم. اما قدرت چیزهای دیگر را به دیگران میدهیم.
ولی در اصل برای من خدا آگاهی کل است و او همه چیز را میداند و وظیفه اش هدایت ماست. برای او که آگاهی کل است فرقی نداره چجوری هدایت کنه. هر چیزی که ما بخواهیم به آن هدایت میشویم .
هر چه درخواست کنیم او پاسخ میدهد این ما هستیم که چگونه و چه درخواستی داریم.
پس اینجا جواب سوال شما داده میشه که خداوند زندگی ما را به عهده خودمون گذاشته یعنی ما خالق زندگی خودمون هستیم.
اما هدایت از طرف اوست. چه میخواهی ؟ به همون هدایت میشی.
پس سعی کنیم حال دلمون را خوب نگه داریم هر چی خالص تر باشیم هرچی عاشق تر باشیم راحت تر هدایت را دریافت میکنیم.
چون حال دلمون خوبه چون احساسمون خوبه و طبق قوانین جهان که استاد در موردش صحبت میکنند نتیجه حال خوب و احساس خوب اتفاقات عالی و شرایط عالی است.
به نظرم سوره حمد را با تفسیرش خیلی بخوانید و درک کنید و کلید جهان هستی در همین یک سوره آمده است. هم خدا تعریف شده به نام الله و هم رب تعریف شده و هم شرک گفته شده و هم هدایت .
و به نظر من جواب تمام سوال های شما در همین سوره وجود دارد.
امیدوارم که تونسته باشم نظر خودم را رسونده باشم.
البته که این مطالب گفته شده فقط و فقط نظر من با توجه به دریافت هایم تا به الان است. و من هم هنوز اول راهم .
ولی سوره حمد البته معنی و تفسیرش خیلی به سوالات شما نزدیک است.
چون اونجا مفهوم رب العالمین اومده و مفهوم هدایت هم اومده.
موفق باشید
سلام آقا روح الله عزیز. امیدوارم عالی باشی عزیزم…
برای درک بهتر این مواردی که بهش اشاره کردی، توصیه میکنم کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم که توی سایت هست رو بخری و بتونی. به نظرم تمام سوالات شما توی این بخش که پرسیدی همش جواب داده میشه.
دریچه ای بروی تو باز میشه که میفهمی اصلا چطور باید باورهاتو بسازی راجع به این خدا
به نام حضرت دوست که هر چه دارم از آن اوست..
درود بر استاد عزیزم و خانم شایسته بزرگوار،مدیرفنی بزرگوار و بقیه دوستان که این بستر را فراهم کردند برای ما
بریم سراغ ادامه داستان زندگی من یادمه که سال 86 از صفر صفر مطلق شروع کردم و توانستم با عمل به قانون در سال 88 بشوم یکی از کار آفرین های جوان استان یزد و تبدیل به یک کارخانه دار،
خداوند تمام کائنات الهی را اطراف من دونه به دونه جمع کرد و هر چی رفتیم جلوتر غروره شروع کرد به نمایان شدن و اونجا بود که کم کم کتاب باز من بسته شد فایل هایی که گوش میدادم کم کم بسته شد یک سری الگوبرداری کرده بودم از سبک خداوند و از اون اولگوها توی شب های قدر خودم استفاده میکردم و اون شب قدر ها اینجوری بود که فکر میکردم خداوند برای بست جهانش به انسانهای هدفمند و قدرتمند و درست کار نیاز داره و اصلا خودش عاشق آدمهای بلد پروازه و یک جورای داشتم زندگی به سبک خداوند را زندگی میکردم در نیمه های شب یه دوش میگرفتم بهترین لباس خودم را میپوشیدم و جا نماز رو مینداختم و میرفتم که ایده هامو بهش بگم و برام اجرا کنه انگاری درک کرده بودم که اگه ما اول به خودمان ایمان بیاریم خداوند هم به ما ایمان میاورد و تیکه ای از جهان هستی را به میسپارد میگه حسن جان این کارخانه برا تو این نیروها براتو این املاک برا تو، برای تویی که شایستگی را داری و این قدرت را داری که مدیریت کنی
و خلاصه کلی با هم صحبت میکردیم کلی باهم همفکری میکردیم و من فردای اون روزش حضورش رو پر رنگ در رندگیم میدیدم ،میدیدم که نیرو هارو اون میفرسته آدمها رو اون میفرسته
ولی ولی وقتی که به ثروت های اولی رسیدم وقتی ماشین ایرانی شد خارجی وقتی یک دفتر شد دوتا وقتی شروع شد به سرمایه گزاری کم کم رفتارم با پرسنل عوض شد باهاشون با لحن تند صحبت میکردم ،مگه نگفتم بهمان کارو انجام بدین چرا فلان کارو انجام دادین کم کم سر کله غرور پیدا شد توی زندگیم یکی از شهر ها رفته بودم سر به دفترم بزنم یه دختر هیجده ساله منشیم بود یه دختر به شدت مسولیت پذیر ولی من چی شده بودم یه آدم متکبر بهش گفتم چک ها و پول ها رو بیارید میخوام برم .
برگشت گفت آقا بردم خونه گفتم خدای نکرده مشکل پیش نیاد،من مغرور و متکبر بهش گفتم چیییی برا چییی و کلی دعوا دختره شروع کرد به گریه کردن و این جریان گذشت.
از بسته شدن کتاب هایی که مطالعه میکردم و ویس های که گوش میکردم 3ماه گذشته بود نه شب قدری نه یاد خدایی نه هیچی و این رفتار کم کم به وجود آمده بود چرا چون از کوزه همان تراود که در اوست زمانی که ما توحیدی هستیم زمانی که ما داریم فایل گوش میدیم و به قانون عمل میکنیم طراوش اطراف کوزه میشه مشتری میشه انسانیت میشه عمل صالح میشه رابطه رویایی میشه صمیمیت وووو
ولی متاسفانه همه چی کم رنگ شده بود اولش همش میگفتم خدا همش میگفتم ببین خدا چطوری چیده ببین چطوری فلانی رو وارد زندگیم کرد تحسینش میکردم تائید میکردم که معجزه هست سپاسگزارش بودم .
ولی کم رنگ شد تا جایی که یه بار تو روی بابام ایستادم چون بابام به داداشم گفت بلد شو نمازتو بخون و داشتند با هم کلنجار میرفتند من هم به بابام گفتم بابا ول کن مسخره کردی خودتو حالا تو اینقدر نماز خوندی چی داری چکار کردی تو زندگیت خلاصه بابا اشک گشت تو چشماش و رفت سوار ماشینش شد و رفت
و این تکبر و خود بزرگ بینی داشت برای خودش میتازوند فکر میکرد به قول استاد دیگه همه چی تمومه تو ثروتمند شدی و کسی دیگه نمیتونه تورو زمین بزنه حتی خدا اینجا من شدم 30 ساله یک سی ساله خام و دم نکشیده سال 92 بود که پروژه های من به قشم هم رسیده بود و از بیرون هر کسی از آشنا و غریبه که میخواست مثال بزنه که از صفر به ثروت رسیده میگفتند حسن
و اینجا دیگه اون سوخت داشت تموم میشد راستی یه نکته کلیدی و طلایی به خودم یاد آوری کنم آهای خودم و کسانی که با این آموزه ها آشنا میشوید شما دارید سوخت جت مصرف میکنید و با سوخت چت به آسمان ها و قله های موفقیت و خوشبختی پرت میشوید نکنه خدایی نکرده توی اوج پرواز سوخت تون را قطع کنید نکنه با سوخت چت برید به آسمان بعد دیگه سوخت گیری نکنید و بخواهید به جتتون بنزین بدین قبول نمیکنه و سقود میکنید مثل من و وقتی سوخت گیری نمیکنید باعث میشه مغزتون قفل بشود و تصمیمات اشتباه بگیرید و با تصمیمات اشتباه کیش و در نهایت مات بشوید .
من با یه تصمیم اشتباه یک شریک مالی برای خودم گرفتم و این شراکت مرا از عرش به فرش رساند و باعث شد سال 92 تمام ثروتم را از دست بدم و یادمه وقتی شب خوابیدم و فرداش بیدار شدم هیچ کدام از رویاهای من نبود آره نبود
من ماندم و کلی بدهی اونجا بود که یاد حرف رندی کیج افتادم که میگفت اگه یه شب خوابیدی و فرداش بیدار شدی و دیدی هیچ کدام از رویاهای تو نیست چه میکنی آیا تو سر خودت میزنی و افسردگی و خودکشی را انتخاب میکنی یا اینکه بلند میشوی و از نو میسازی
بنازم استاد را که چقدر با تفکر نقالانه موضوعات را عالی باز میکنه و بار دیگر مرا به فکر آن روزها فرو برد و داستان اینجا تمام نشد و من با این جمله جور دیگری شروع کردم چرخ بر هم زنم گر غیر مرادم گردد من نه آنم که زبانی کشم از چرخ و فلک ،
زمین و زمان را به هم میدوزم به لطف الله دوباره
و اینجا بود که تضادها مرا به سمت وضوح سوق داد تکبر جای خود را داد به یک غرور ملیح
و ایمان و توکل خود را باره دیگر نمایان کرد تواضع و فروتنی به شدت رفت بالا بد رفتاری به خوش رفتاری دیگه وقتی که با خدای خودم احد بستم و گفتم خدا جونی اگه یک باره دیگه مرا به جابگاه ثروتمندی برسانی میرم و به آدم هات میگم که جور دیگه ای هم میتوان زیست
چقدر تواضع و فروتنی عالی بود استاد ،
و اینجا بود که من از نوع متولد شدم و تولد جدید من سال 99با استاد عباس منش اوج گرفت و در حال حاظر به نام حضرت دوست که هر چه دارم از آن اوست و در حال حاظر یک رابطه بسیار رویایی با خدای خودم که نگم براتون و شبهای قدر دوباره شروع شد کتاب بسته باز شد آموزش ها از صفر قوی تر شروع شد یک رابطه رویایی و دخترای نازنینم فرانک 15ساله و فرحناز 12ساله خدارو شکر از لحاظ ثروت در یک جایگاه خوب که هنوز به قول استاد خیلی راه داره
او شخص آنقدر تغییر کرد که تبدیل شد به یک استاد مهربان و دوست داشتنی به لطف خدا ثروتمند شد به لطف خدا و هر چه امروز دارم مدیون خدا هستم و به معنی واقعی هر کاری را که استاد داره انجام میده دارم در زندگیم پیاده سازی میکنم بزرگترین الگوی زندگیم استاد عباس منس هست من از سال 1386با قانون جذب آشنا شدم اکثر اساتیدایران کوچ شخصی من بودند ولی ولی بارها و بارها گفتم راستگوه ترین،
درست کارترین متخصص ترین استادی که در دنیا نظیر ندارد استاد عباس منش عزیز است و من با افتخار شاگردی این چنین استادی را میکنم با وجود این که خود هزاران شاگرد دارم در زمینه رشد و توسعه فردی و با افتخار مکبت استاد را دنبال میکنم و از سال 99 که با استاد آشنا شدم دیگه به هیچ عنوان یک کلام از هیچ استاد دیگه ای نشنیدم چون ایشون کاملترین متد را آموزش میدهد
و من نیز وقتی که خداوند را تنها منبع اصلی خود دانستم بدون واسطه
وقتی معنی سوره حمد را درک کردم در واقع زندگیم را به سبک خدا پیش بردم ،
و امروزه بسیار خوشحالم که امروزم هیچ شباهتی بر گذشته ب ناکامم ندارد و دوستان عزیز من و امسال من توانستند پس شما هم میتوانید .
بسم الله به شرطی که غرور و تکبر نداشته باشید
عاشقانه دوستتان دارم و بی نهایت از استاد عزیزم سپاسگزارم