اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته جان دوستداشتنی
خداجونم قربونت برم که اینقدر واضح باهامون حرف میزنی و اینقدر سریع جوابمونو میدی.
داشتم کامنت بچها رو میخوندم و کلی لذت میبردم از اینکه چقدر قشنگ با خدای خودشون حرف میزنن و عشق و حال میکنن منم تو ذهن خودم داشتم به خودم ایراد میگرفتم که ببین بچها چقدر قشنگ با خدای خودشون حرف میزنن همین که میخواستم بگم تو حتی بلد نیستی که به خدای خودت سلام کنی یه لحظه پسرم که کنارم خوابیده بودنمیدونم چه خوابی داشت میدید بلند گفت سلام منو میبینی اشکهام جاری شد خدا بهم گفت قبل از اینکه تو سلام کنی ما جوابتو دادیم اصلا مات و مبهوت شدم از اینکه اینقدر واضح خداوند جوابمو داد تا حالا اینقدر واضح صدای خداوندو نشنیده بودم خداجونم عاشقتم
استاد عزیزو گرامی بی نهایت سپاسگذار شما و خداوندم که منو با شما آشنا کرد و این یکی از بزرگترین نعمتهایه که خداوند بهم بخشیده
سپاسگزارم از خداوند که خودش در این پادکست از زبان شما با من صحبت کرد.
دقیقاااااااا این فایل، فایلی بود که بهش احتیاج داشتم. دقیقاااااا تو دفترم نوشته بودم که بهم بگو خدای من که کوجای مسیر دارم اشتباه میرم. پازل مفقوده من کوجاست؟
من امروز منتظر هدایتش بودم تا اینکه اینستا باز کردم و بعدش پریدم تو سایت فایل دانلود کردم.
اصلا حین گوش دادن این فایل اونجا که اشاره کردین ما رمیت اذ رمیت مو به تن من سیخ شده بود. حس میکردم اون نیرو روبروی من نشسته و داره خودش باهام حرف میزنه.
من نت برداری کردم نکات مهم فایل که با صدای خودم ضبط شون کنم و هضم شون کنم و بهش عمل کنم.
این فایل خیلی تکان دهنده بود. یک فایل معمولی نبود. بازم سوپرایز شدم. هر بار فایلی میاد نگاه به کیفیت و حرف هایی که توش زده شده میکنم میبینم جنسش ناااابه.
استاد ازتون سپاسگزارم که دست خداوند شدین. ازتون متشکرم که پورتال قدرتمندی هستین. بهتون افتخار میکنم.
خدایااااا شکرت که چراغ راه همه ما هستی. خدایاااا شکرت که هدایتم کردی به این فایل و مطمعنم هدایتم به عملی کردن تمارین اش خواهی کرد.
در دانشکده افسری تمام قد، سینه صاف، ادای احترام کرده
نمی دونم تا چه حد موفق بودم
ولی اینو می دونم من بی اربابم هیچم یه گمشده ام
از یه امتحان سخت برگشتم
از یه آزمون
یه روز در قلب خودم ادعا کردم دیگه شیطان نمی تونه قد علم کنه
درسته یه گنده لاته
ولی وقتی منو می بینه دست پاشو گم می کنه
از اون روز کمی سوالات من که اونم به درخواست خودم بود، این اجازه به گنده لات داده شد
آزمایش شدم
ولی با غرور الان ته خط ایستادم و تازه لبخند خدا رو می بینم بعد از شش ماه
این من
کسی که غم کمرش رو شکست
غرورش رو شکست
عزتش رو شکست
از قانون سلامتی کسی که چند ده کیلو گوشت می خرید توان خریدش رسید به خرید تخم مرغ
ای دوست من با من هم قدم باش
من هنوز زنده ام
سرپام
نمردم
کم نیاوردم
ادامه میدم
این سرباز جسور فهمید بی اربابش خیلی ضعیفه
ادعاهاش کمرنگ شد
خواسته بودم خدای من تو چطور ثروت می سازی
من حرکت می کنم که تو جاری میشی
و گرنه که ثروت پا ندارد
اما کج فهمیدم
تقلاهای بیهوده با وجود این چنین خدایی …
آره من یادم رفت فرمانده دارم و همه نعمت هام از آن خودش بود
تا الان به قدرت راهنمایی های اون رسیدم با هدایت تا هدایت گلسار
این من
فکر کردم باهوشم
حقم بود
اصلا همه اینها رو خودم ساختم
اگر چه به احترام سرورم بارها کلاهم رو در خیابان همیشه زنده هدایت بر داشته بودم حتی چندین بار این چموش بچه، کلاهش رو وسط خیابان گم کرده بود، این نادان فرزند عاشق، در هیاهوی قیل و قال های ذهن در تاریکی گمگشته و حیران شد، 6 ماه پر از درس عشقبازی، در آخر جوری که فقط من و خودش بفهمیم دستم را گرفت، این مریم غمگین را رهاند، بار سنگین را از دوشش برداشت، گفت بچه بهت گفتم با این گنده لات در نیفت، چرا ادعا کردی، بگو پناه می برم از شر نجواهای شیطان به من، این ضمیر از اون ضمیرهایی است که تنها اینجور جاها دوستش می دارم، گفت دستم را ول نکن، در حالی که چشم هایم پر از اشک بود، گفتم چشم سرورم، خدایا من به هر خیریتی که از جانب تو رسید فقیرم، فقیرم کردی تا تو را ببینم، تا بپرم، تا جسور باشم، تا بفهمم بهشت را به بها می دهند نه به بهانه.
سلام مریم جانم خواهر گلم چقددددرررر با احساس چقدر زیبا چقدر وصف زیبایی داشتی و چه درک عالی ای از هدایت به قلبت رو به نمایش گذاشتی واقعا برات خوشحالم و از فرمانده ی زمین و آسمانها برات بهترین احساس عشق رو آرزو میکنم عزیزم که اینقدر تأثیر گذار خداوند از طریق قلب پاک تو با من صحبت کرد .
من خیلی به این اعتقاد دارم که هر چیزی زمانی به تو میرسه که اماده دریافتش باشی مثل همین فایل چون استاد چند روز هست این فایل رو برای ما گذاشتن ولی امروز خدا به من توفیق گوش دادن به این فایل رو داد.
وقتی داشتم گوش میدادم یه حس عجیبی بودم. یکی از پروژه هایی که خیلی برام مهم بود به یه بن بست خورده و تمام کسایی که قبلا بهم کمک میکردن واسه درست شدنش یهو از دور و برم دور شدن و از اون جایی که خالق اتفاقات زندگی خودمم پس بعد از یک ماه دیشب به خودم گفتم فردا تمرین ستاره قطبیم اینه: من میخوام بدونم چرا این پروژه اکی نمیشه وقتی صفر تا صدش رو تو درست کردی خدا پس چه دلیلی داره که اینقدر گره توش میوفته.
الله اکبر هر روز یقینم به این سیستم بیشتر میشه!
گوشیم زنگ خورد امروز و یه سازمان دیگه باهام تماس گرفت و در حین اینکه داشتم میگفتم که خدا اینجوری و اونجوری اومدم خونه و این فایل پلی شد!
من اعتراف میکنم که مغرور شدم که من کارها رو انجام دادم که به قول دوستمون فکر کردم که منم که دارم با کار کردن روی باورهام یا ستاره قطبی کاری انجام میدم، یادم نبود حضورم توی این مسیر قدرتی که بهم داده شده بود از خالق این جهان هستیه. من نه تنها شرک ورزیدم نه تنها کارم رو به غیر از خدا سپردم بلکه اعتبار معجزه های زندگیم و اینکه همه کارهایی که خدا برام انجام دادم به خودم دادم نه به رب.
خدایا من رو برای این ناآگاهی ببخش که من به هر خیری که از تو به من برسه سخت محتاجم و من رو جز بندگان صالح و سپاسگزارت قرار بده، آمین.
در پناه خداوند شاد و ثروتمند و سلامت و سعادتمند باشید.
سلام و درود به دوست عزیز و توحیدیم سعیده عزیزم همونطور که استاد عزیز میگویند وقتی روی خودت کار میکنی یه موقع هایی که مسیر رو اشتباه میری زمانی که سریع میفهمی و تصحیح مسیر میکنی بدون که داری راه رو درست میری و روی خودت داری کار میکنی و کنترل ذهن داری و گرنه همون شرک ورزیدن رو ادامه میدادی
من خیلی خوشحالم که دوستانی آگاه و جسور رو دارم در این سابت که میاین مینوسند کجاها شرک ورزیدن و چقدر عالیست که زود فهمیدین و خدا رو شکر و سپاسگزارم بابتوجود نازنینتون من از خوندن کامنتهای شما درسهای زیادی گرفتم تحسینتون میکنم دوست نازنینم شاد و سلامت و ثروتمند باشی در تمام مراحل زتدگیت
لطف خداوند هست که من در مسیری قرار گرفتم که همراهانی مثل شما کنار من حضور دارند. سپاسگزار خداوند هستم برای اکاهی و نوری که در مسیر برای همه ما قرار داده و هر لحظه ما رو مورد حمایت و هدایت قرار میده. خیلی خوشحالم که خودافشایی های که توی کامنت نوشتم برای شما کمک کننده هست. انشالله خداوند توفیقی بده و در این مسیر با استمرار و لطف پروردگار ادامه بدیم.
در پناه خداوند شاد و ثروتمتد و سعادمند و سلامت در دنیا و آخرت باشید.
سلام به دوست عزیز خیلی جالبه چندین روزه منم این فایل رو دارم گوش میدم و میدونستم صحبتهای این فایل شامل حال من هم میشه ولی نمیتونستم جمله بندیش کنم و اکیش کنم همش به صورت حسی بود که از زبون شما شنیدم
اینکه فکر میکردم منم که دارم با ستاره قطبی با کارکردن رو باورهام با کارکردن رو دوره ها زندگیمو خلق میکنم
هر چی از خیر و رحمت و بزرگی و عزت و شجاعت و قدرت و ثروت و نعمت و سلامتی و آرامش هست از خداست و هر چی از کمبود و بدبختی و شرک و فقر و حسادت و عجله هست از من است…
من عجله میکنم بعد مسببش رو خدا میدونم،من مشرک میشم بعد میندازم گردن خدا، من باج میدم به آدما و سواری میدم بهشون بعد از خدا گله میکنم، اوج پر رویی رو کامل در خودم میبینم…
من غذای مسموم میخورم و مریض میشم بعد خدا رو مقصر میدونم…
چقدر راحت مشرک میشیم چقدر راحت خودمون رو از نعمت ها دور میکنیم چقدر راحت به خودمون ضربه میزنیم….الله اکبر از این همه پوست کلفتی و کتک خور ملس
تازه فهمیدم نه تنها دیگران هیچی نیستن بلکه خودمم هیچی نیستم
خدا یعنی کلام، خدا یعنی شنیدن، خدا یعنی احساس یعنی دیدن ، خدا یعنی زور بازو ، خدا برات میشه قدرت ، خدا برات میشه شجاعت ،خدا برات میشه حرکت ، خدا برات میشه صبر و امید ،خدا برات میشه پدر و مادر خدا ،برات میشه سلامتی و من هیچم…….
حتی جسم من از خداست و من هیچ توانایی در محافظت از این جسم رو ندارم…
روح من از خداست جسم من از خداست ، فکر و مغز من از خداست، اما اون من من کردنها از منه….
من فقط بلدم ادعا کنم ، بخل بورزم و حسادت کنم و مشرک باشم و اگر اینها نیستم چون من نیستم خدا هست…
هر چی از خیر و رحمت و خوبی است از خداست و هر چی از صفات بد است از من است
الله اکبر، دقیقا همین الان گفتم بیام تو سایت قسمت دیگه ای از توحید عملی رو دانلود کنم گوش بدم، چون چند روزیه شروع کردم به گوش دادنشون تا قسمت 7 رسیدم، الان داشتم تو ذهنم میگفتم کاش استاد برای همیشه فقط و فقط رو توحید کار میکرد، چون همه چیز توحیده!
این دومین کامنتی هست که تو این فایل توحیدی دارم میزارم ، امروز در 1000 امین روز عضویتم در سایت ، وقتی به گذشته ای که هنوز عضو این سایت نبودم نگاه میکنم ، چقدر در جای جای زندگی ام مشرک بودم ، الان که فکر میکنم خدای خالق و وهاب و غنی ، از لحظه ای که من را آفرید با من بوده ولی من نمیدمش
بارالها تنها تورا دارم تنها لز تو یاری میجویم هر آنچه دارم از آن توست من فقط به تو دلبسته و وابسته ام ،لحظه ای مرا به حال خودموامگذار
امروز چقدر خوشحالم و به خودم میبالم که عضو این سایت الهی و توحیدی ام
به خودم افتخار میکنم که شاگرد این دانشگاه توحیدی ام و این کلام عشق و توحید را از زبان استادم اینجا در این مکان مقدس و به قول دوستانم در این غار حرا شنیدم و درک کردم .
اولین بار واژه توحید و معنویت و هماهنگی ذهن و روح ، شکرگزاری واقعی و کنترل ذهن (تقوی ) رو از استادم آموختم
چه جاهایی در زندگی در سلامتی ، خلق ثروت ، کارو شغلم و خرید خونه و ماشین، اومدن افراد مناسب در زندگی ام ، ….تک تک لحظات زندگی ام رد پای خداوند همراه من بوده .کردیت واعتبار تمام زندگی ام با خالق جهان هستی است ، نه هیچ کس و هیچ عامل بیرونی حتی خودم
استاد وقتی از مفهوم هدایت هاتون حتی در خواب برامون بارها گفتید ، چقدر به این حد از توحید عملی شما غبطه میخورم . همیشه شاکر خداوندم که در فرکانس و مدار شنیدن این آگاهی های ناب ارزشمند الهی از زبان شما هستم
از خداوند یکتای توانمند و قدرتمند میخوام ، هرروز و هر لحظه در خواب و بیداری ، نشانه ها و هدایت الهی اش را بر زندگی ام بتاباند .
در سجده هایم در خدابازی و عشق بازی با پروردگارم ،همیشه تسلیم ، متواضع و خاشع ، فروتن ونیازمند و محتاج درگاهشم .
پروردگارا هزارانمرتبه شاکر وسپاسگزارت هستم که در قلب وروح وجسم وجانمنی
مرا لحظه ای حتی آنی به خودم وامگذار
بارالها ، من به خیری از جانب تو فقیرم
مرا آسانم کن بر آسانی ها و در بهترین زمانومکان مناسب که خودت میدونی و آگاهی و توانا، افراد و شرایط و اتفاقات عالی و همزمانی هایت را بر زندگی ام جاری ساز .
آرامش و احساس خوب بودن وایمان وتوکل واعتماد به ذات مقدس الهی ات را با تموم وجودم لمس میکنم .
تو تنها تکیه گاه و نقطه امن و آرامش حقیقی من هستی و خواهی بود تا ابد . عاشقانه ترین و لذت بخش ترین رابطه ام با توست
روز عشق بر عشق حقیقی وابدی ام که توئی، بر خودم که از وجودت و تیکه ای از تو هستم مبارک
خالق بی انتهای من ، عاشقانه و بینهایت به اندازه جهان هستی ات دوستت دارم
سلام به سمیرای عزیزم سلام به بهترین و عزیزترین بندگان خداوند که اینجا دور هم جمع شدند و از بودن با هم و از آگاهیهای همدیگه لذت میبرند و درس میگیرند
چقدر زیبا و عاشقانه با خداوند نیایش کردین اینجا سایت خداشناسی ست در کنار این استاد عزیز استادی که عاشقانه هر چیزی که در وجود و ذهن و قلبش هست با ما در میان میگذارد
ممنون و سپاسگزارم از شما دوست توحیدیم واقعا همینطوره ما هر آنچه که داریم از آنه اوست ما در برابر قدرت و بزرگی خداوند مهربان تسلیم هستیم و هر روز صبح باید این جملات رو تکرار کنیم که مبادا در روز یادمون برود و بر خودمان ببالیم و خدایی نکرده شرک بورزیم
خدایا شکرت سپاسگزارتم که هر لحظه هدایتمون میکنی از شما سمیرا عزیزم تشکر میکنم بهترینها نصیبت ثروت و خوشبختی سلامتی شادی
قرار گرفتن در چه حالت ذهنی باعث میشود که کارها خیلی راحت و روان پیش برود؟ ( نظر خودم رو می گم )
بعضی اوقات بوده که در زندگی ام خیلی کارها راحت و بعضی اوقات هم خیلی سخت پیش رفته و من به یه الگویی با توجه به آموزه هایی که استاد داشتم و آنچه که تجربه کردم رسیدم که اون موقع هایی که حالم خوب بوده اوضاع عالی پیش رفته و اون موقع هایی که خواستم با همه چیز درگیر بشم … نه سخت پیش رفته.
حالا یه موضوعی که شاید کمتر من بهش توجه می کردم بحث تسلیم بودن در برابر خداوند و ارتباطش با راحت شدن زندگی و راحت پیش رفتن همه چیز هست.
یکی از افتخارات زندگی ام که همیشه خوشحال ام بابت اون اینه که من کل زندگی ام رو خندیدم و سعی کردم در هر اوضاع و شرایطی بخندم و خوشحال باشم.
به حدی که اطرافیان ام خیلی خیلی کم شده که ناراحتی من رو ببینید … اما یه جایی من در زندگی ام به مدت 2 ماه نتونستم واقعا ذهن ام رو کنترل کنم و با اینکه اون موقع با استاد آشنا بودم و همزمان سعی می کردم ذهن ام رو کنترل کنم اما ترس های زیادی داشتم و اون زمانی بود که من روی شخصی به غیر از خداوند حساب باز کرده بودم و با اعتبار اون یه مهاجرتی رو انجام داده بودم.
شاید خیلی جالب باشه که همین موضوع به تنهایی اصلا اجازه نمی داد که من بتونم لذت واقعی مکانی که درش هستم رو بچشم و یکی از اهداف فعلی من اینه که دوباره به همون جا ( کیش ) بتونم مهاجرت کنم اما این بار بر پایه توانایی ها و مهارت ها و سرمایه و پول خودم و نه هیچ شخص دیگه ای.
من کاملا این ارتباط رو می تونم درک کنم که یکی از مهمترین موضوعاتی که باعث میشه، نتونیم قلب مون رو آروم کنیم برای دریافت الهامات، نتونیم احساس خوبی داشته باشیم، نتونیم علی بی غم باشیم و بی خیال، نتونیم در کل آرامش داشته باشیم که همه اینها پتانسیل فراوانی رو ایجاد میکنه برای انجام کارهای احمقانه، همین حساب کردن روی چیزی به غیر از خداوند.
دو تا جمله از قرآن توی زندگی ام خیلی خیلی روی من تاثیر مثبت گذاشته … اون اوایل که هوش مصنوعی اومده بود و من خیلی کنجکاو بودم که این رو تست کنم … ازش پرسیدم یه جمله از قرآن بهم بگو در مورد مسائل و مشکلات زندگی و اون یه جمله ای رو از قرآن برای من آورد که مضمون اش این بود که ما بیشتر از توانایی کسی، بر دوش اش بار نمی نهیم … یعنی تضادهای زندگی هر کسی بر اساس اندازه خود اون فرد هست … البته شاید از نظر ما مثلا یه تضادی که الان در زندگی مون رخ داده خیلی بزرگتر از توانایی ما باشه اما خداوند کاملا به توانایی ما عالم است و می دونه که اگر اون تضاد رو برای رشدمون وارد زندگی ام کرده ( تضادها هدایای خداوند برای رشد هستند )، به این دلیله که می دونه ما توانایی حلش رو داریم … یکی این جمله خیلی خیلی اون زمانی که به من داده شد حالم رو خوب کرد و البته هر زمان که به یادش میارم و یه بار هم خودم اتفاقی در قرآن خوندم که وای بر افرادی که حساب می کنند.
این جمله بسیار بسیار تاثیر گذار بود در ذهن من … وای بر کسانی که حساب می کنند. چیزی که حالا من درک کردم از این جمله این بود که هرگز نباید بر روی چیزی غیر از خداوند، چیزی غیر از توانایی های خودت، در کل چیزی خارج از خودت، حساب کنی و این حساب کردن می تونه تو رو زمین بزنه.
به شخصه هر چقدر که حالم بهتر میشه در زندگی و به احساس خوب نزدیک تر میشم، درک می کنم که این بهتر شدن حال ام نتیجه مستقیم توحیدی تر شدن ام و قوی تر شدن این باورهاست که
خداوند برای من کافی است،
من و خدا، شما همه،
خداوند کارهای من را انجام می دهد
داره در من قوی تر میشه و این آرامش و احساس خوب و احساس خیال راحتی جدیدی که در زندگی ام رخ داده، نتیجه قوی تر شدن همین باورهاست.
دقیقه 8 : 23 بهمن 1402
خداوندا هر آنچه دارم از آن توست و تو آنها را به من دادی و من در برابر تو هیچی نیست ام.
چقدر زیباست این ارتباط که تو بتونی از خدا در همه زمینه ها بپرسی و اون تو رو هدایت کنه … اون بهت پاسخ بده …. ازش بپرسی که من می خوام یه سهمی رو بخرم، تو به من بگو چه سهمی رو بخرم و بعد اون اسم سهم رو بهت بگه.
واقعا من چه طوری می تونم این ارتباط رو با خداوند داشته باشم؟
این باور که من هر آنچه دارم از توست و تو آنها رو به من دادی … به من یاد آوری می کنه که اگر چیزی می خوام اون رو باید از خدا بخواهم و نه از هیچ چیز دیگه.
من وقتی برنامه نویسی می کنم خیلی توی این حالت تسلیم بودن هستم و خداوند هم واقعا خیلی بهم کمک میکنه و ایده هایی رو بهم میگه که انجام بدم که به سادگی اون مسئله ای که بهش برخوردم، حل میشه.
خداوندا من هر آنچه دارم از آن توست و تو آنها را به من دادی و من در برابر تو تسلیم هستم و تو من به من بگو که چه طور به خواسته هام برسم .. تو به من بگو که چه طوری مهاجرت کنم، چه طوری برای خودم خونه بخرم، چه طوری ثروتمند بشم، چه طوری یه فرد تاثیرگذار و موفق بشم، چه طوری می تونم انسان افتاده تری در برابر تو باشم، چه طور می تونم شادتر باشم، چه طوری بدنم ام رو به شکل دلخواه ام بسازم
می خوام این تمرینی که استاد داره انجام میده که از خداوند آگاهانه چیزهایی رو بخواهم تا ایمان ام قوی تر بشه … این بهترین چیزی که باعث میشه من به توانایی خداوند، بزرگی خداوند و عظمت اش پی ببرم.
خداوندا یه راهی، یه ایده ای، یه راهنمایی من رو بکن، یه چیزی به من به صورت واضح الهام کن، که با همین توانایی ها و مهارت هایی که دارم، بتونم طی یک ماه پیشرفت مالی فوق العاده ای داشته باشم.
من این درخواست رو از خداوند دارم و الانی که دارم این درخواست رو می کنم واقعا هیچ ایده ای ندارم و می خوام منتظر بمونم که خداوند پاسخ رو بهم بده.
دقیقه 17: 24 بهمن 1402
چه قدر این صحبت استاد رو دوست داشتم که میگه ” کارهای برای من در زمان مناسب اش انجام میشه “. چندین تجربه خیلی جالب از این موضوع دارم .
یادمه دورانی که هنوز ازدواج نکرده بودم، افرادی که نزدیک ترم بودن از من می پرسیدند که تو پس کی می خوای ازدواج کنی … اون سوالات حدودا از سن 26 سالگی به بعد زیاد از من می پرسیدند و من همیشه یا جواب نمی دادم و می گفتم که به زودی و یا اگر احساس می کردم که طرف می فهمه دارم چی می گم بهش می گفتم که ” هر وقت زمان اش برسه و من آماده باشم، در کمتر از یک هفته من ازدواج می کنم ” … اون موقع ها که این حرف رو میزدم یه حسی بهم این رو می گفتم و من می گفتم و یه ایمان عجیبی هم بهش داشتم … یعنی می دونستم واقعا همین طوری قراره اتفاق بیافته و بعد واقعا هم همین شد و کل پروسه ازدواج من از حدودا فکر کنم یکشنبه شروع شد و پنج شنبه من دست خانم ام رو گرفتم و رفتم کلا یه شهر دیگه زندگی کردم و بعد از 2 ماه برگشتیم برای دیدار و چه قدر همه چیز ساده بود، چه قدر هنوز که هنوزه خوشحال ام بابت اینکه به رسم و رسوماتی که هیچ منطقی پشت اش نیست، عمل نکردم و بلافاصله بعد از عقد، زندگی مشترک ما به صورت رسمی شروع شد و این نبود که مثل بعضی از اطرافیان خودم بعد از 2 سال شروع بشه .. یعنی زن و شوهر حتی اجازه نداشته باشند که باهم یه مسافرت تنها برن … نه برای من کل این پروسه 2 سالی که بقیه طی می کنند، فقط یه هفته طول کشید و بعد از اون هم زندگی مشترکمون شروع شد و خداروشکر بهترین روابط رو تجربه می کنم و هنوز در اطرافیان خودم ندیدم کسی که اینقدر با همسرش دوست باشه و بعد از 4 سال روابط مون خیلی گرم تر و صمیمی تر هم شده؛ این یه مثال خیلی جالب بود از اینکه در زمان مناسب کارها انجام میشه.
در این برهه زمانی جایی بود که خداوند همه کارها رو واقعا انجام داد و مسیر برام هموار شد.
در دورانی که من میخواستم برم سربازی هم همین اتفاق مجدد رخ داد … اون زمان من با خودم میگفتم که من سربازی نمی رم و خدمت نمی کنم … اصلا هم نمی دونستم چه طور و این به دل ام افتاده بود و هر کسی هم ازم سوال می کردم این رو می گفتم که ” من به صورت کاملا قانونی خدمت نمی کنم ” … نزدیک تر که شدم به زمان رفتن به خدمت، دیدم نه هر راهی که بهش فکر می کنم نشدنیه و باید دفترچه ام رو پست کنم و برم خدمت … اون موقع اصلا با مباحثی که استاد آموزش میده به این شکل آشنا نبودم و بحث توحید و شرک و اصلا درک نمی کردم .
به یه بنده خدایی گفتم تو می تونی کاری کنی که من بیافتم سپاه. چون فکر می کردم با توجه به شنیده هام که اگر بیافتم سپاه دوران سربازی ام خیلی خوب می گذره … اون هم یه آدمی بود که من نمی دونم چرا باهاش حال نمی کردم ولی از سر مجبوری چندین بار باهاش ارتباط گرفتم و این درخواست رو داشتم که یه کاری کن که من بیافتم سپاه … اون هم اوایل اش میگفتم نه نمیشه … حال ببینم چه کار می تونم بکنم و از این حرف ها … تا اینکه یه روز تماس گرفت گفت همه کارهات انجام شده و من فقط زنگ زدم ازت بپرسم که آیا واقعا می خوای بری سپاه، اگر تایید کنی تمومه و می تونی بیای و کارهاش رو انجام بدی.
در دوران سربازی هم خداوند جایی بود که واقعا مسیر رو برام هموار کرد.
همون لحظه یه حس عجیبی برام به وجود اومد که نه … بزار خدا هر جا که خودش میدونه خوبه من رو بندازه ولی این آدم نمی خوام برام کاری کنه … خودم باورم نمیشد که دارم اینجوری فکر می کنم و بهش گفتم نه … می خوام دفترچه ام رو پست کنم بزار هر جا که بیافتم همون جا خوبه.
من شاهرود زندگی می کنم و دفترچه ام رو پست کردم و بعد افتادم نیروی هوایی ارتش سمنان که حدود 3 ساعت با محل زندگی ام فاصله داشت.
افتادم یه جایی و در یه شرایطی که به معنای واقعی بخور و بخواب بود … دو تا گوشی همراهم برده بودم، با همه دوست شده بودم، با دوتا از دوستام اتاق شخصی برای خودمون داشتیم، تلویزیون و وعده های غذایی عالی و همه امکانات … دقیقا مثل هتل و در همین حین باز هم با خودم میگفتم که من خدمت نمی کنم و در زمان درست اش این اتفاق می افته.
با همون گوشی لمسی که داشتم مدام پیگیری می کردم و قوانین رو می خوندم … که یه دفعه یه قانونی تغییر کرد .. نمی دونم چی شد دقیقا … یه راهی باز شد که من می تونم خدمت ام رو بخرم.
سریع یه مرخصی 2 روزه گرفتم و رفتم مدارکم رو تحویل دادم و خیلی راحت خدمت ام رو خریدم و روی کارت سربازی ام هم نوشته شد، خرید خدمتی! … واقعا خوشحال بودم … چون به معنای واقعی خدمت نکردم و در کل اون سه ماهی که من سرباز بودم فکر کنم 7 الی 8 بار پاسداری دادم که واقعا شب های خیلی خوبی بود برام و لذت بخش.
تجربه های زیادی دارم از اینکه اجازه دادم که کارها در زمان مناسب خودش انجام بشه و با این جمله حال ام خیلی خیلی خوب میشه و احساس فوق العاده دارم.
دقیقه 26: 25 بهمن 1402
از زمانی که شنیدم استاد ابتدا روز به خداوند میگه که خدایا من هیچی نیستم و هر چه دارم از آن توست و تو هدایت گر من هستی … من هم دو سه روزه دارم این کار رو انجام میدم و نتایج احساسی و پیشرفت هایی که برام رخ داده رو می خوام بنویسم:
سبک تر ام و احساس راحتی خوبی دارم … وقتی این طوری فکر می کنم که خداوند همه چیزهایی که من دارم رو به من داده و من از خودم هیچی ندارم … همه نگرانی ها رفع میشه و با خودم میگم بابا خودش داره همه چیز رو مدیریت میکنه و همه خواسته هام رو داره رقم میزنه … من فقط باید گوش کنم و انجام بدم … حس اش رو خیلی دوست دارم.
به یه مسیری در برنامه نویسی هدایت شدم که دقیقا همون چیزی بود که می خواستم و مدام دارم به خودم میگم که درهایی از آگاهی، درهایی از ثروت، درهایی از پیشرفت داره به روم باز میشه و هدایت شدن به این مسیر جدیدم رو واقعا بابت اش شکر گذارم.
اعتماد به نفس ام خیلی بیشتر هست. چون احساس می کنم که خداوند داره کارها رو انجام میده و قراره که من فقط گوش بدم، آرام باشم و لذت ببرم از زندگی ام و این به من احساس اعتماد به نفس ای میده که دست ام تو دست خداوند هست.
رفته بودم ولایت پدری پارسال زمستون بود به دلم افتاد برم آرامستان ولایت که البته همه عصر پنجشنبه میرن خلاصه آماده شدم راه افتادم وسط هفته بود موقع رفتن گفتم خدایا اونجا همیشه پر است از سگهای گرسنه گفتم خدایا توکل به تو میرم
رفتم مزار خواهرم تقریبا ردیف آخره یک لحظه نگاه کردم دیدم فاصله چند متری پنج تا سگ خیلی بزرگ دراز کشیده بودن زمین گفتم یا خدا بعد دیدم یهو یکی از اونا که سگ سیاه و بزرگی بود روی دوتا پا تمام قد ایستاد و شروع کرد مثل گرگ زوزه کشیدن انگار صدای خاصی شنیده باشه بعد دیدم اون چهارتای دیگه به پیروی از اون همه دو پا ایستادند و زوزه کشیدن
اصلا یک چیز تعجبی بود منم چسبیده بودم زمین و البته با ترس با خودم میگفتم خدایا رحم کن هیچکس نبود با فاصله خیلی خیلی دور دو سه تا مرد مشغول کندن قبر بودن شنیده بودم حرکت کنی سگ دنبالت میکنه گفتم خدایا چیکار کنم همه این اتفاق دو سه دقیقه شد یک دفعه دیدم خدای من سگ سیاه راه افتاد چند قدم که داشت میومد به طرفی که من نشسته بودم بعد سگهای دیگه هم راه افتادن یعنی روح از بدنم داشت جدا میشد گفتم خدایا غیر تو کسی رو ندارم ولی با تمام ترسی که داشتم نمیدونم چرا قلبم آروم بود سرم رو انداختم پایین
خدا میداند سگ سیاه از کمتر از نیم متری من سرش رو انداخت پایین رد شد فکر کنید سگی که با اون غضب داشت میرفت انگار در مقابل من سر تعظیم فرو آورد و بقیه هم به پیروی از اون با همون شکل از کنارم رد شدن و من با رد شدن هر کدوم ی صلوات میفرستادم
گفتم خدایا تو به اونها فرمان دادی اونطور خاضع از کنار بنده ای که تو را صدا زد و گفت خدایا غیر تو کسی رو ندارم بگذرند
خدا میداند بارها و بارها وقتی یاد اون لحظه میوفتم واقعا از ترس میلرزم حتی الان که داشتم مینوشتم اون ترس اومد تو وجودم
خدایا اون لحظه چه ایمانی در دلم ایجاد کردی و آرومم کردی خدایا شکرت
بعد از اون به هر کس تعریف میکردم وحشت میکرد داداشم که میگفت بخدا من بودم سکته میکردم
گفتم خدایا تو به دلم انداختی برو و من گوش کردم در حالی که میدونستم شرایط اونجارو ولی تو حافظ و نگهدارم بودی
وقتی گوش جان میسپاری به ندای دلت آنجاست که ایمانت را نشان میدهی و حرکت میکنی و خداوند در کنارت است
استاد جان من خیلی خیلی جاها خودم و فرزندانم رو به تو سپردم و آروم بودم و بعد دیدم خداوند چه خطرهایی رو از خودم و فرزندانم دور کرده و زبانم بند اومده در مقابل قدرت و عظمت و مهربانی خداوند
ولی من از تاریکی میترسم از جنگل میترسم از تنها بودن در جای خلوت میترسم با آنکه چندین بار به فاصله رانندگی کردم ولی هنوزم از رانندگی میترسم
از خداوند میخواهم ایمانم رو قوی کند تا بر ترسهایم غالب شوم و برایتان بنویسم چگونه خداوند دعایم را اجابت کرد
همواره خداوند را سپاسگذارم که هدایت شدم به این سایت توحیدی و بسیار با ارزش
از استاد عزیزم سپاسگذارم که توحید واقعی را به من نشان داد و شرکهایی بسیار مخفی در ذهنم را .
اوایل ذهنم در مقابل بعضی از حرفهای استاد مقاومت میکرد و هی نجواها می اومدن که نه بابا اینا درست نیست، زمان برد اما تونستم تا حدی صدای بلند نجواها را کم کنم چون بقول استاد این نجواها که همان شیطان است همیشه هست فقط ما باید روی باورهایمان کار کنیم تا این صدا خیلی ضعیف بشه .
میتونم بگم سخت ترین کار ، تلاش برای درست کردن باورهای توحیدی است .
همیشه در ذهنمان، ترس ،شک ،دودلی و تردید دنبال هر فکر و ایده ای میاد وبرای ایجاد باور و یقین و اطمینان به خداوند باید مراقب ورودیهای ذهنمان و توجه روی نکات مثبت داشته باشیم .
گفتن این حرفا قشنگه اما باید در عمل ثابت کنیم که من به خداوند اطمینان دارم پس خیالم آرام است .
فایلهای بسیار عالی استاد قرار دادین من شاگرد تنبل شما هستم چون از نوشتن و تایپ کردن خوشم نمیاد و اصولا ویس میفرستم اما کار شما اینقدر ارزشمنده که باید نوشت و باز هم نوشت و از زحمات شما تشکر و قدر دانی کرد . سپاسگذارم.
تمرین این جلسه:
کجاها خداوند درها را برایت باز کرده و مسیر را برایت هموار کرده ؟
جواب = خداوند خیلی از درها را برایم باز کرده هروقت صدایش کردم به گونه ای که نمیتوانم بشمارم . مثلا سفر مکه که رفتم بطور ناگهانی و یکهویی یک آشنایی اسم منو تو کاروان دوستش نوشت و بعد به من گفت و ماه بعدش من عازم مکه شدم و این در حالی بود که پاسپورتم زمانش تمام شده بود و برای مکه یک پاسپورت جداگانه هم میدادن که به محض مراجعه گفتن هفته آینده بیاتحویل بگیر و پول هم برای خرید ارز نداشتم به یک آشنایی گفتم باید ارز تهیه کنم خودش گفت من برات میگیرم میارم در خونه من هم قبول کردم وقتی آورد گفتم چقدر واریز کنم گفت وقتی برگشتی ، من اصلا موندم خدایا داری چکار میکنی همه چی سریع داره آماده میشه بدون اینکه من تلاشی بکنم .خدایا تو خودت داری منو دعوت میکنی پس خانوادمو چکار کنم میدونی خرج زندگی رو من میدم ، فقط قلبم آرام بود و یک صدایی میگفت بیا و اونا رو بسپار به من و من در این سفر با خدای خودم عشق کردم .
سوال=
کجاها خداوند در زمان مناسب دستان خودش را فرستاده و گره ها را از زندگی شما باز کرده؛
جواب =
میتوانم بگویم خداوند همیشه دستانش را برای کمک به سمتم فرستاده تا مسئله من حل بشه .
مثلا مبلغی را به آشنایی قرض دادم تا کار کند اما بعد از یکماه دیدم خبری ازش نیست و خانوادشم میگفتن خبر نداریم بعد یکی از دوستان خانوادگی مون منزلمان آمد و متوجه قضیه شد گفت ما یه آشنایی تو دادگاه داریم برو پیشش من بهش میگم اگه بتونه کارتو پیش ببره وقتی مراجعه کردم بنده خدا خودش همه کارهای منو انجام دادو متوجه شد طرف افتاده زندان بجرم کلاهبرداری و طوری درخواست منو نوشت که طرف مجبور شد پول منو بده و مشکل مالی خودمم حل بشه.
و زمانی که ورشکست شدم هیچ پولی برای گرفتن خونه نداشتم و کسانی هم که قول داده بودن جواب تلفن ندادن من فقط وقتی غروب از سرکار برمیگشتم تو یه کوچه خلوت فقط گریه کردم و گفتم خدایا دیگه نمیدونم چکار کنم کمکم کن من درمانده و مستأصل شدم تو کمکم کن بعد خداوند از جایی که انتظار نداری کمکت میکنه دوتا از خواهرانم و داماد خواهرم هرکدام مبلغی برایم فرستادن گفتن برو خونه بگیر و من فقط شکر گذار خداوند شدم که نجات پیدا کردم از آوارگی الان که مینویسم خودم گریه م گرفت از لطف خداوند
سوال=
کجاها خداوند بی دریغ به شما کمک کرده و مسائل تان را حل کرده به گونه ای که به مو رسیده اما پاره نشده است
جواب=
خداوند خیلی جاها بی دریغ به من کمک کرده
مثلا زمانی که خواهرم میخواست ازدواج کند پول برای گرفتن جهیزیه نداشتم (خانوادم تحت سرپرستی خودم بودن) به خواهرم گفتم نگران نباش همه چیز برات میگیرم همه چیز درست میشه خواهرم میگفت اما مشتریهات خیلی کم شده گفتم تو نگران نباش خدا درستش میکنه و تو سربلند میری سر زندگیت .بعد خداوند مشتریهای زیادی برام فرستاد و من شروع به خریدن جهیزیه اون هم به سلیقه خود خواهرم و بهترین مارک و با جهیزیه کامل رفت سر زندگیش به پدرم و مادرم میگفتم با توکل بخدا همه چیز حل میشه و خدا نمیزاره این مو پاره بشه .
سوال=
در عوض، کجاها به خودت و توانایی هایت مغرور شدی و تواضع در برابر خداوند را فراموش کردی و ضربه خوردی؟
جواب=
علت ورشکستگی من همین حرص و طمع اشتباهم بود من از خدا میخواستم به من بگه این کار را بکنم یا نه؟ با اینکه خداوند به من نشان میداد که این راه اشتباهه باز من میگفتم نه بابا من میتونم موفق بشم همانطور که قبلا موفق شدم تا اینکه کم کم تو یک باتلاق قرار میگیری و تا گلو فرو میری آنوقت متوجه میشی بخاطر غرور بیجا و عدم توجه به الهامات الهی وارد چه جهنمی شدی .
و دلت رو به قولهایی که دیگران میدادند و عمل نمیکردن دادی و با جهل خودم یک جهنم ساختم .
بسیار خوشحالم که یکسال و چند روز شده که با شما استاد فرزانه و این جمع از دوستان بسیار عالی آشنا شدم و روی خودم کار کردم و سپاسگذار خداوندم که هر لحظه مرا هدایت میکنه و قلبم در آرامشه و مرتب بهم میگه همه چیز درست میشه فقط باور هاتو درست کن و ایمان داشته باشه که خداوند تو را از فرش به عرش میرسونه با توکل بخدا
همگی شما عزیزان در پناه خداوند یکتا شاد و تندرست و ثروتمند باشید
این جملات تکراری و آشنا برای همه ماست که باز هم باید تکرار کنیم که در بهترین زمان و مکان استاد فایلی بارگذاری کردن که جواب سوالاتم بوده و گره کارم باز کرد
امروز صبح با گوش کردن این فایل شروع کردم و یادآوری کردم به خودم هرآنچه دارم از آن خداست و خدا به من نعمت داده
خدایا تو عظیمی، تو رزاقی، تو وهابی، تو سمیعی، تو بصیری، تو تنها منبع رزق و قدرتی، تویی که رب عالمینی، تویی که از ی سلول بعد از 9ماه یک انسان کامل خلق میکنی، تویی که قادری که این همه کهکشان مدیریت کنی، تویی که این اعضای بدن ب من دادی که به درستی کارشون انجام میدن
هر خیری میرسه به من از سمت تو هست، هر شری میرسه خودم کردم
خدایا عقل من نمیرسه تو هدایتم کن، تو راه نشونم بده
مشکل بنده هات خودت حلش کن
خودت کمکم کن تا سهم خودم بتونم انجام بدم
و تو بهم بگو چی بگم، کجا برم، خودت هدایتم کن
امروز ی جلسه با یک انسان موفق داشتم که کنسل شد و گفتم خیریتی داشته، بعدش با یک وکیل قرارداشتم که قبل از رفتن پیش ایشون و صحبت کردن باهاش به خدا گفتم خدایا خودت بهم بگو کی بگم، خدایا خودت قلب بندهات برام نرم کن
جلسه شروع شد و من از تک تک جملات ایشون مطمئن تر میشدم این دقیقا همون شخصی هست که من بهش نیاز داشتم تو کارم، پیشنهاد همکاری بهش دادم و مطمئن شدم دقیقا متخصص کاربلدی هست که من دنبالش بودم، بعد از جلسه که حدود 2ساعت طول کشید، تازه متوجه شدم که چه گفتم و چقدر خوب و عالی صحبت کردم، اونجا بود که فهمیدم من نبودم، چون همین صحبت ها جاهایی دیگه من انجام میدادم اما همچین کیفیت و بازخورد خوبی نمیگرفتم و انقدر قشنگ حرف هام ب دل طرف مقابل نمی نشست، اونجا بود که به خودم گفتم خدا کارش بلده
اونجا بود که تازه متوجه حرف استاد شدم که به من گفته میشه، با وجودم تجربه کردم
بعد از اون مشتری های دیگه به سمت من هدایت شدند که اینم جز درخواست های اول صبح من بود
و خدا مرا آسان کرد برای آسانی ها
عصر مشتری دیگه تماس گرفت و ازم کمک و راهنمایی خواست باز به خودم گفتم ببین امروز کارهات به خدا سپردی، اون هدایت کرد و کارها برات انجام داد، تو نبودی که کاری کردی، این مدت این همه تلاش کردی، فکر میکردی همشو خودت انجام دادی و هیچ نتیجه ای نگرفتی، امروز که تسلیم شدی ببین از در و دیوار برات فرستاد
جلسه ای برام هماهنگ کرد در دو تا از بزرگترین ادارات استان که فکرش نمیکردم، اما روی افرادی که حساب کرده بودم ک کاری برام انجام بدن، کارم یک قدم هم جلو نرفت و الان علتش کاملا شفاف درک میکنم که دچار غرور شده بودم، خدارو فراموش کرده بودم امروز حضورش تجربه کردم مه چقدر چرخ زندگیم روانتر شد
خدایا هرآنچه دارم از آن توست، من عقلم نمیرسه، تو هدایتم کن، تو دستم را بگیر و روی شونه هات سوارم کن و کارهایم به آسانی برایم انجام بده
خدایا از تو آرامش، آزادی مالی، زمانی و مکانی میخام
سلام دوست عزیز چقدر مطالب شما زیبا بود و من چقدر گریه کردم من اول صبح از خدا خواستم که بهم نشون بده مشکل کارم چیه بعد هدایت شدم به نوشته شما و فهمیدم ایراد کارم چیه من مغرور شده بودم. فکر میکردم منم که این همه کار رو انجام دادم و خیلی میفهمم بعد از یک سال بدو بدو های الکی دیگه خسته و ناامید از خدا کمک خواستم و اون هم خیلی راحت بهم جواب داد که اونه که کارها رو میکرد نه تو .
متن بسیار عالی نوشتی طوری که من گریه کردم چون امروز از خدا هدایت خواستم برای پیشرفت کار و ایجاد کسب وکار برای خودم با اینکه هیچ پولی ندارم اما متن شما به من فهماند همه چیز خداونده اعتماد کن اون راه رو به تو نشان میدهد.
چقدر اسم خاص و زیبایی داری، معانی زیبای هم داره، پدر و مادر
خیلی خوشحالم که ردپای من نشانه ای برای شما شده
سپاسگزارم خداوندی هستم که من و شما را هر لحظه هدایت میکند
اگر تسلیم باشم و از خداوند هدایت بخام و حرکت کنم، تا کارها را برام آسان پیش ببرد، مرا به جایی هدایت میکند که با شرایط حال حاضرم همخانی داشته باشه
مرا به شغلی هدایت میکند که شرایط عالی داره و سرمایه هم نمیخاد
بارها اثبات کرده که توانایی انجام هرکاری دارد و از جایی که فکرش نمیکنم روزی ام داده، وقتی که با تمام وجودم تسلیم شدم و به این جریان هدایت و الهامات اعتماد کردم
از تمرین ستاره قطبی برای رسیدن به خواسته هات ابتدای روز کمک بگیر
به نام خدای مهربان
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته جان دوستداشتنی
خداجونم قربونت برم که اینقدر واضح باهامون حرف میزنی و اینقدر سریع جوابمونو میدی.
داشتم کامنت بچها رو میخوندم و کلی لذت میبردم از اینکه چقدر قشنگ با خدای خودشون حرف میزنن و عشق و حال میکنن منم تو ذهن خودم داشتم به خودم ایراد میگرفتم که ببین بچها چقدر قشنگ با خدای خودشون حرف میزنن همین که میخواستم بگم تو حتی بلد نیستی که به خدای خودت سلام کنی یه لحظه پسرم که کنارم خوابیده بودنمیدونم چه خوابی داشت میدید بلند گفت سلام منو میبینی اشکهام جاری شد خدا بهم گفت قبل از اینکه تو سلام کنی ما جوابتو دادیم اصلا مات و مبهوت شدم از اینکه اینقدر واضح خداوند جوابمو داد تا حالا اینقدر واضح صدای خداوندو نشنیده بودم خداجونم عاشقتم
استاد عزیزو گرامی بی نهایت سپاسگذار شما و خداوندم که منو با شما آشنا کرد و این یکی از بزرگترین نعمتهایه که خداوند بهم بخشیده
سلام استاد عزیزم من واقعااااا ازتون سپاسگزارم.
سپاسگزارم از خداوند که خودش در این پادکست از زبان شما با من صحبت کرد.
دقیقاااااااا این فایل، فایلی بود که بهش احتیاج داشتم. دقیقاااااا تو دفترم نوشته بودم که بهم بگو خدای من که کوجای مسیر دارم اشتباه میرم. پازل مفقوده من کوجاست؟
من امروز منتظر هدایتش بودم تا اینکه اینستا باز کردم و بعدش پریدم تو سایت فایل دانلود کردم.
اصلا حین گوش دادن این فایل اونجا که اشاره کردین ما رمیت اذ رمیت مو به تن من سیخ شده بود. حس میکردم اون نیرو روبروی من نشسته و داره خودش باهام حرف میزنه.
من نت برداری کردم نکات مهم فایل که با صدای خودم ضبط شون کنم و هضم شون کنم و بهش عمل کنم.
این فایل خیلی تکان دهنده بود. یک فایل معمولی نبود. بازم سوپرایز شدم. هر بار فایلی میاد نگاه به کیفیت و حرف هایی که توش زده شده میکنم میبینم جنسش ناااابه.
استاد ازتون سپاسگزارم که دست خداوند شدین. ازتون متشکرم که پورتال قدرتمندی هستین. بهتون افتخار میکنم.
خدایااااا شکرت که چراغ راه همه ما هستی. خدایاااا شکرت که هدایتم کردی به این فایل و مطمعنم هدایتم به عملی کردن تمارین اش خواهی کرد.
آگاهانه و عاشقانه دوستتون دارم.
همگی در پناه الله یکتا باشیم. ️
سلام من یه گمشده ام
کی هستم نمی دونم
یه سربازم
یه سرباز صفر با یونیفرم سرمه ای رنگ
در دانشکده افسری تمام قد، سینه صاف، ادای احترام کرده
نمی دونم تا چه حد موفق بودم
ولی اینو می دونم من بی اربابم هیچم یه گمشده ام
از یه امتحان سخت برگشتم
از یه آزمون
یه روز در قلب خودم ادعا کردم دیگه شیطان نمی تونه قد علم کنه
درسته یه گنده لاته
ولی وقتی منو می بینه دست پاشو گم می کنه
از اون روز کمی سوالات من که اونم به درخواست خودم بود، این اجازه به گنده لات داده شد
آزمایش شدم
ولی با غرور الان ته خط ایستادم و تازه لبخند خدا رو می بینم بعد از شش ماه
این من
کسی که غم کمرش رو شکست
غرورش رو شکست
عزتش رو شکست
از قانون سلامتی کسی که چند ده کیلو گوشت می خرید توان خریدش رسید به خرید تخم مرغ
ای دوست من با من هم قدم باش
من هنوز زنده ام
سرپام
نمردم
کم نیاوردم
ادامه میدم
این سرباز جسور فهمید بی اربابش خیلی ضعیفه
ادعاهاش کمرنگ شد
خواسته بودم خدای من تو چطور ثروت می سازی
من حرکت می کنم که تو جاری میشی
و گرنه که ثروت پا ندارد
اما کج فهمیدم
تقلاهای بیهوده با وجود این چنین خدایی …
آره من یادم رفت فرمانده دارم و همه نعمت هام از آن خودش بود
تا الان به قدرت راهنمایی های اون رسیدم با هدایت تا هدایت گلسار
این من
فکر کردم باهوشم
حقم بود
اصلا همه اینها رو خودم ساختم
اگر چه به احترام سرورم بارها کلاهم رو در خیابان همیشه زنده هدایت بر داشته بودم حتی چندین بار این چموش بچه، کلاهش رو وسط خیابان گم کرده بود، این نادان فرزند عاشق، در هیاهوی قیل و قال های ذهن در تاریکی گمگشته و حیران شد، 6 ماه پر از درس عشقبازی، در آخر جوری که فقط من و خودش بفهمیم دستم را گرفت، این مریم غمگین را رهاند، بار سنگین را از دوشش برداشت، گفت بچه بهت گفتم با این گنده لات در نیفت، چرا ادعا کردی، بگو پناه می برم از شر نجواهای شیطان به من، این ضمیر از اون ضمیرهایی است که تنها اینجور جاها دوستش می دارم، گفت دستم را ول نکن، در حالی که چشم هایم پر از اشک بود، گفتم چشم سرورم، خدایا من به هر خیریتی که از جانب تو رسید فقیرم، فقیرم کردی تا تو را ببینم، تا بپرم، تا جسور باشم، تا بفهمم بهشت را به بها می دهند نه به بهانه.
تا نفس نفس های آخرم به یادت و برایت یا رب
به قول امروزی ها
تو قند روزهای تلخ منی یا رب الارباب
سلام مریم جانم خواهر گلم چقددددرررر با احساس چقدر زیبا چقدر وصف زیبایی داشتی و چه درک عالی ای از هدایت به قلبت رو به نمایش گذاشتی واقعا برات خوشحالم و از فرمانده ی زمین و آسمانها برات بهترین احساس عشق رو آرزو میکنم عزیزم که اینقدر تأثیر گذار خداوند از طریق قلب پاک تو با من صحبت کرد .
سلام
من خیلی به این اعتقاد دارم که هر چیزی زمانی به تو میرسه که اماده دریافتش باشی مثل همین فایل چون استاد چند روز هست این فایل رو برای ما گذاشتن ولی امروز خدا به من توفیق گوش دادن به این فایل رو داد.
وقتی داشتم گوش میدادم یه حس عجیبی بودم. یکی از پروژه هایی که خیلی برام مهم بود به یه بن بست خورده و تمام کسایی که قبلا بهم کمک میکردن واسه درست شدنش یهو از دور و برم دور شدن و از اون جایی که خالق اتفاقات زندگی خودمم پس بعد از یک ماه دیشب به خودم گفتم فردا تمرین ستاره قطبیم اینه: من میخوام بدونم چرا این پروژه اکی نمیشه وقتی صفر تا صدش رو تو درست کردی خدا پس چه دلیلی داره که اینقدر گره توش میوفته.
الله اکبر هر روز یقینم به این سیستم بیشتر میشه!
گوشیم زنگ خورد امروز و یه سازمان دیگه باهام تماس گرفت و در حین اینکه داشتم میگفتم که خدا اینجوری و اونجوری اومدم خونه و این فایل پلی شد!
من اعتراف میکنم که مغرور شدم که من کارها رو انجام دادم که به قول دوستمون فکر کردم که منم که دارم با کار کردن روی باورهام یا ستاره قطبی کاری انجام میدم، یادم نبود حضورم توی این مسیر قدرتی که بهم داده شده بود از خالق این جهان هستیه. من نه تنها شرک ورزیدم نه تنها کارم رو به غیر از خدا سپردم بلکه اعتبار معجزه های زندگیم و اینکه همه کارهایی که خدا برام انجام دادم به خودم دادم نه به رب.
خدایا من رو برای این ناآگاهی ببخش که من به هر خیری که از تو به من برسه سخت محتاجم و من رو جز بندگان صالح و سپاسگزارت قرار بده، آمین.
در پناه خداوند شاد و ثروتمند و سلامت و سعادتمند باشید.
هوالحق
سلام و درود به دوست عزیز و توحیدیم سعیده عزیزم همونطور که استاد عزیز میگویند وقتی روی خودت کار میکنی یه موقع هایی که مسیر رو اشتباه میری زمانی که سریع میفهمی و تصحیح مسیر میکنی بدون که داری راه رو درست میری و روی خودت داری کار میکنی و کنترل ذهن داری و گرنه همون شرک ورزیدن رو ادامه میدادی
من خیلی خوشحالم که دوستانی آگاه و جسور رو دارم در این سابت که میاین مینوسند کجاها شرک ورزیدن و چقدر عالیست که زود فهمیدین و خدا رو شکر و سپاسگزارم بابتوجود نازنینتون من از خوندن کامنتهای شما درسهای زیادی گرفتم تحسینتون میکنم دوست نازنینم شاد و سلامت و ثروتمند باشی در تمام مراحل زتدگیت
سلام کبری عزیز
لطف خداوند هست که من در مسیری قرار گرفتم که همراهانی مثل شما کنار من حضور دارند. سپاسگزار خداوند هستم برای اکاهی و نوری که در مسیر برای همه ما قرار داده و هر لحظه ما رو مورد حمایت و هدایت قرار میده. خیلی خوشحالم که خودافشایی های که توی کامنت نوشتم برای شما کمک کننده هست. انشالله خداوند توفیقی بده و در این مسیر با استمرار و لطف پروردگار ادامه بدیم.
در پناه خداوند شاد و ثروتمتد و سعادمند و سلامت در دنیا و آخرت باشید.
سلام به دوست عزیز خیلی جالبه چندین روزه منم این فایل رو دارم گوش میدم و میدونستم صحبتهای این فایل شامل حال من هم میشه ولی نمیتونستم جمله بندیش کنم و اکیش کنم همش به صورت حسی بود که از زبون شما شنیدم
اینکه فکر میکردم منم که دارم با ستاره قطبی با کارکردن رو باورهام با کارکردن رو دوره ها زندگیمو خلق میکنم
هر چی از خیر و رحمت و بزرگی و عزت و شجاعت و قدرت و ثروت و نعمت و سلامتی و آرامش هست از خداست و هر چی از کمبود و بدبختی و شرک و فقر و حسادت و عجله هست از من است…
من عجله میکنم بعد مسببش رو خدا میدونم،من مشرک میشم بعد میندازم گردن خدا، من باج میدم به آدما و سواری میدم بهشون بعد از خدا گله میکنم، اوج پر رویی رو کامل در خودم میبینم…
من غذای مسموم میخورم و مریض میشم بعد خدا رو مقصر میدونم…
چقدر راحت مشرک میشیم چقدر راحت خودمون رو از نعمت ها دور میکنیم چقدر راحت به خودمون ضربه میزنیم….الله اکبر از این همه پوست کلفتی و کتک خور ملس
تازه فهمیدم نه تنها دیگران هیچی نیستن بلکه خودمم هیچی نیستم
خدا یعنی کلام، خدا یعنی شنیدن، خدا یعنی احساس یعنی دیدن ، خدا یعنی زور بازو ، خدا برات میشه قدرت ، خدا برات میشه شجاعت ،خدا برات میشه حرکت ، خدا برات میشه صبر و امید ،خدا برات میشه پدر و مادر خدا ،برات میشه سلامتی و من هیچم…….
حتی جسم من از خداست و من هیچ توانایی در محافظت از این جسم رو ندارم…
روح من از خداست جسم من از خداست ، فکر و مغز من از خداست، اما اون من من کردنها از منه….
من فقط بلدم ادعا کنم ، بخل بورزم و حسادت کنم و مشرک باشم و اگر اینها نیستم چون من نیستم خدا هست…
هر چی از خیر و رحمت و خوبی است از خداست و هر چی از صفات بد است از من است
به خدا پناه میبرم از خودم
الله اکبر، دقیقا همین الان گفتم بیام تو سایت قسمت دیگه ای از توحید عملی رو دانلود کنم گوش بدم، چون چند روزیه شروع کردم به گوش دادنشون تا قسمت 7 رسیدم، الان داشتم تو ذهنم میگفتم کاش استاد برای همیشه فقط و فقط رو توحید کار میکرد، چون همه چیز توحیده!
بنام خدای مهربانم
این دومین کامنتی هست که تو این فایل توحیدی دارم میزارم ، امروز در 1000 امین روز عضویتم در سایت ، وقتی به گذشته ای که هنوز عضو این سایت نبودم نگاه میکنم ، چقدر در جای جای زندگی ام مشرک بودم ، الان که فکر میکنم خدای خالق و وهاب و غنی ، از لحظه ای که من را آفرید با من بوده ولی من نمیدمش
بارالها تنها تورا دارم تنها لز تو یاری میجویم هر آنچه دارم از آن توست من فقط به تو دلبسته و وابسته ام ،لحظه ای مرا به حال خودموامگذار
امروز چقدر خوشحالم و به خودم میبالم که عضو این سایت الهی و توحیدی ام
به خودم افتخار میکنم که شاگرد این دانشگاه توحیدی ام و این کلام عشق و توحید را از زبان استادم اینجا در این مکان مقدس و به قول دوستانم در این غار حرا شنیدم و درک کردم .
اولین بار واژه توحید و معنویت و هماهنگی ذهن و روح ، شکرگزاری واقعی و کنترل ذهن (تقوی ) رو از استادم آموختم
چه جاهایی در زندگی در سلامتی ، خلق ثروت ، کارو شغلم و خرید خونه و ماشین، اومدن افراد مناسب در زندگی ام ، ….تک تک لحظات زندگی ام رد پای خداوند همراه من بوده .کردیت واعتبار تمام زندگی ام با خالق جهان هستی است ، نه هیچ کس و هیچ عامل بیرونی حتی خودم
استاد وقتی از مفهوم هدایت هاتون حتی در خواب برامون بارها گفتید ، چقدر به این حد از توحید عملی شما غبطه میخورم . همیشه شاکر خداوندم که در فرکانس و مدار شنیدن این آگاهی های ناب ارزشمند الهی از زبان شما هستم
از خداوند یکتای توانمند و قدرتمند میخوام ، هرروز و هر لحظه در خواب و بیداری ، نشانه ها و هدایت الهی اش را بر زندگی ام بتاباند .
در سجده هایم در خدابازی و عشق بازی با پروردگارم ،همیشه تسلیم ، متواضع و خاشع ، فروتن ونیازمند و محتاج درگاهشم .
پروردگارا هزارانمرتبه شاکر وسپاسگزارت هستم که در قلب وروح وجسم وجانمنی
مرا لحظه ای حتی آنی به خودم وامگذار
بارالها ، من به خیری از جانب تو فقیرم
مرا آسانم کن بر آسانی ها و در بهترین زمانومکان مناسب که خودت میدونی و آگاهی و توانا، افراد و شرایط و اتفاقات عالی و همزمانی هایت را بر زندگی ام جاری ساز .
آرامش و احساس خوب بودن وایمان وتوکل واعتماد به ذات مقدس الهی ات را با تموم وجودم لمس میکنم .
تو تنها تکیه گاه و نقطه امن و آرامش حقیقی من هستی و خواهی بود تا ابد . عاشقانه ترین و لذت بخش ترین رابطه ام با توست
روز عشق بر عشق حقیقی وابدی ام که توئی، بر خودم که از وجودت و تیکه ای از تو هستم مبارک
خالق بی انتهای من ، عاشقانه و بینهایت به اندازه جهان هستی ات دوستت دارم
سلام به سمیرای عزیزم سلام به بهترین و عزیزترین بندگان خداوند که اینجا دور هم جمع شدند و از بودن با هم و از آگاهیهای همدیگه لذت میبرند و درس میگیرند
چقدر زیبا و عاشقانه با خداوند نیایش کردین اینجا سایت خداشناسی ست در کنار این استاد عزیز استادی که عاشقانه هر چیزی که در وجود و ذهن و قلبش هست با ما در میان میگذارد
ممنون و سپاسگزارم از شما دوست توحیدیم واقعا همینطوره ما هر آنچه که داریم از آنه اوست ما در برابر قدرت و بزرگی خداوند مهربان تسلیم هستیم و هر روز صبح باید این جملات رو تکرار کنیم که مبادا در روز یادمون برود و بر خودمان ببالیم و خدایی نکرده شرک بورزیم
خدایا شکرت سپاسگزارتم که هر لحظه هدایتمون میکنی از شما سمیرا عزیزم تشکر میکنم بهترینها نصیبت ثروت و خوشبختی سلامتی شادی
22 بهمن 1402:
قرار گرفتن در چه حالت ذهنی باعث میشود که کارها خیلی راحت و روان پیش برود؟ ( نظر خودم رو می گم )
بعضی اوقات بوده که در زندگی ام خیلی کارها راحت و بعضی اوقات هم خیلی سخت پیش رفته و من به یه الگویی با توجه به آموزه هایی که استاد داشتم و آنچه که تجربه کردم رسیدم که اون موقع هایی که حالم خوب بوده اوضاع عالی پیش رفته و اون موقع هایی که خواستم با همه چیز درگیر بشم … نه سخت پیش رفته.
حالا یه موضوعی که شاید کمتر من بهش توجه می کردم بحث تسلیم بودن در برابر خداوند و ارتباطش با راحت شدن زندگی و راحت پیش رفتن همه چیز هست.
یکی از افتخارات زندگی ام که همیشه خوشحال ام بابت اون اینه که من کل زندگی ام رو خندیدم و سعی کردم در هر اوضاع و شرایطی بخندم و خوشحال باشم.
به حدی که اطرافیان ام خیلی خیلی کم شده که ناراحتی من رو ببینید … اما یه جایی من در زندگی ام به مدت 2 ماه نتونستم واقعا ذهن ام رو کنترل کنم و با اینکه اون موقع با استاد آشنا بودم و همزمان سعی می کردم ذهن ام رو کنترل کنم اما ترس های زیادی داشتم و اون زمانی بود که من روی شخصی به غیر از خداوند حساب باز کرده بودم و با اعتبار اون یه مهاجرتی رو انجام داده بودم.
شاید خیلی جالب باشه که همین موضوع به تنهایی اصلا اجازه نمی داد که من بتونم لذت واقعی مکانی که درش هستم رو بچشم و یکی از اهداف فعلی من اینه که دوباره به همون جا ( کیش ) بتونم مهاجرت کنم اما این بار بر پایه توانایی ها و مهارت ها و سرمایه و پول خودم و نه هیچ شخص دیگه ای.
من کاملا این ارتباط رو می تونم درک کنم که یکی از مهمترین موضوعاتی که باعث میشه، نتونیم قلب مون رو آروم کنیم برای دریافت الهامات، نتونیم احساس خوبی داشته باشیم، نتونیم علی بی غم باشیم و بی خیال، نتونیم در کل آرامش داشته باشیم که همه اینها پتانسیل فراوانی رو ایجاد میکنه برای انجام کارهای احمقانه، همین حساب کردن روی چیزی به غیر از خداوند.
دو تا جمله از قرآن توی زندگی ام خیلی خیلی روی من تاثیر مثبت گذاشته … اون اوایل که هوش مصنوعی اومده بود و من خیلی کنجکاو بودم که این رو تست کنم … ازش پرسیدم یه جمله از قرآن بهم بگو در مورد مسائل و مشکلات زندگی و اون یه جمله ای رو از قرآن برای من آورد که مضمون اش این بود که ما بیشتر از توانایی کسی، بر دوش اش بار نمی نهیم … یعنی تضادهای زندگی هر کسی بر اساس اندازه خود اون فرد هست … البته شاید از نظر ما مثلا یه تضادی که الان در زندگی مون رخ داده خیلی بزرگتر از توانایی ما باشه اما خداوند کاملا به توانایی ما عالم است و می دونه که اگر اون تضاد رو برای رشدمون وارد زندگی ام کرده ( تضادها هدایای خداوند برای رشد هستند )، به این دلیله که می دونه ما توانایی حلش رو داریم … یکی این جمله خیلی خیلی اون زمانی که به من داده شد حالم رو خوب کرد و البته هر زمان که به یادش میارم و یه بار هم خودم اتفاقی در قرآن خوندم که وای بر افرادی که حساب می کنند.
این جمله بسیار بسیار تاثیر گذار بود در ذهن من … وای بر کسانی که حساب می کنند. چیزی که حالا من درک کردم از این جمله این بود که هرگز نباید بر روی چیزی غیر از خداوند، چیزی غیر از توانایی های خودت، در کل چیزی خارج از خودت، حساب کنی و این حساب کردن می تونه تو رو زمین بزنه.
به شخصه هر چقدر که حالم بهتر میشه در زندگی و به احساس خوب نزدیک تر میشم، درک می کنم که این بهتر شدن حال ام نتیجه مستقیم توحیدی تر شدن ام و قوی تر شدن این باورهاست که
خداوند برای من کافی است،
من و خدا، شما همه،
خداوند کارهای من را انجام می دهد
داره در من قوی تر میشه و این آرامش و احساس خوب و احساس خیال راحتی جدیدی که در زندگی ام رخ داده، نتیجه قوی تر شدن همین باورهاست.
دقیقه 8 : 23 بهمن 1402
خداوندا هر آنچه دارم از آن توست و تو آنها را به من دادی و من در برابر تو هیچی نیست ام.
چقدر زیباست این ارتباط که تو بتونی از خدا در همه زمینه ها بپرسی و اون تو رو هدایت کنه … اون بهت پاسخ بده …. ازش بپرسی که من می خوام یه سهمی رو بخرم، تو به من بگو چه سهمی رو بخرم و بعد اون اسم سهم رو بهت بگه.
واقعا من چه طوری می تونم این ارتباط رو با خداوند داشته باشم؟
این باور که من هر آنچه دارم از توست و تو آنها رو به من دادی … به من یاد آوری می کنه که اگر چیزی می خوام اون رو باید از خدا بخواهم و نه از هیچ چیز دیگه.
من وقتی برنامه نویسی می کنم خیلی توی این حالت تسلیم بودن هستم و خداوند هم واقعا خیلی بهم کمک میکنه و ایده هایی رو بهم میگه که انجام بدم که به سادگی اون مسئله ای که بهش برخوردم، حل میشه.
خداوندا من هر آنچه دارم از آن توست و تو آنها را به من دادی و من در برابر تو تسلیم هستم و تو من به من بگو که چه طور به خواسته هام برسم .. تو به من بگو که چه طوری مهاجرت کنم، چه طوری برای خودم خونه بخرم، چه طوری ثروتمند بشم، چه طوری یه فرد تاثیرگذار و موفق بشم، چه طوری می تونم انسان افتاده تری در برابر تو باشم، چه طور می تونم شادتر باشم، چه طوری بدنم ام رو به شکل دلخواه ام بسازم
می خوام این تمرینی که استاد داره انجام میده که از خداوند آگاهانه چیزهایی رو بخواهم تا ایمان ام قوی تر بشه … این بهترین چیزی که باعث میشه من به توانایی خداوند، بزرگی خداوند و عظمت اش پی ببرم.
خداوندا یه راهی، یه ایده ای، یه راهنمایی من رو بکن، یه چیزی به من به صورت واضح الهام کن، که با همین توانایی ها و مهارت هایی که دارم، بتونم طی یک ماه پیشرفت مالی فوق العاده ای داشته باشم.
من این درخواست رو از خداوند دارم و الانی که دارم این درخواست رو می کنم واقعا هیچ ایده ای ندارم و می خوام منتظر بمونم که خداوند پاسخ رو بهم بده.
دقیقه 17: 24 بهمن 1402
چه قدر این صحبت استاد رو دوست داشتم که میگه ” کارهای برای من در زمان مناسب اش انجام میشه “. چندین تجربه خیلی جالب از این موضوع دارم .
یادمه دورانی که هنوز ازدواج نکرده بودم، افرادی که نزدیک ترم بودن از من می پرسیدند که تو پس کی می خوای ازدواج کنی … اون سوالات حدودا از سن 26 سالگی به بعد زیاد از من می پرسیدند و من همیشه یا جواب نمی دادم و می گفتم که به زودی و یا اگر احساس می کردم که طرف می فهمه دارم چی می گم بهش می گفتم که ” هر وقت زمان اش برسه و من آماده باشم، در کمتر از یک هفته من ازدواج می کنم ” … اون موقع ها که این حرف رو میزدم یه حسی بهم این رو می گفتم و من می گفتم و یه ایمان عجیبی هم بهش داشتم … یعنی می دونستم واقعا همین طوری قراره اتفاق بیافته و بعد واقعا هم همین شد و کل پروسه ازدواج من از حدودا فکر کنم یکشنبه شروع شد و پنج شنبه من دست خانم ام رو گرفتم و رفتم کلا یه شهر دیگه زندگی کردم و بعد از 2 ماه برگشتیم برای دیدار و چه قدر همه چیز ساده بود، چه قدر هنوز که هنوزه خوشحال ام بابت اینکه به رسم و رسوماتی که هیچ منطقی پشت اش نیست، عمل نکردم و بلافاصله بعد از عقد، زندگی مشترک ما به صورت رسمی شروع شد و این نبود که مثل بعضی از اطرافیان خودم بعد از 2 سال شروع بشه .. یعنی زن و شوهر حتی اجازه نداشته باشند که باهم یه مسافرت تنها برن … نه برای من کل این پروسه 2 سالی که بقیه طی می کنند، فقط یه هفته طول کشید و بعد از اون هم زندگی مشترکمون شروع شد و خداروشکر بهترین روابط رو تجربه می کنم و هنوز در اطرافیان خودم ندیدم کسی که اینقدر با همسرش دوست باشه و بعد از 4 سال روابط مون خیلی گرم تر و صمیمی تر هم شده؛ این یه مثال خیلی جالب بود از اینکه در زمان مناسب کارها انجام میشه.
در این برهه زمانی جایی بود که خداوند همه کارها رو واقعا انجام داد و مسیر برام هموار شد.
در دورانی که من میخواستم برم سربازی هم همین اتفاق مجدد رخ داد … اون زمان من با خودم میگفتم که من سربازی نمی رم و خدمت نمی کنم … اصلا هم نمی دونستم چه طور و این به دل ام افتاده بود و هر کسی هم ازم سوال می کردم این رو می گفتم که ” من به صورت کاملا قانونی خدمت نمی کنم ” … نزدیک تر که شدم به زمان رفتن به خدمت، دیدم نه هر راهی که بهش فکر می کنم نشدنیه و باید دفترچه ام رو پست کنم و برم خدمت … اون موقع اصلا با مباحثی که استاد آموزش میده به این شکل آشنا نبودم و بحث توحید و شرک و اصلا درک نمی کردم .
به یه بنده خدایی گفتم تو می تونی کاری کنی که من بیافتم سپاه. چون فکر می کردم با توجه به شنیده هام که اگر بیافتم سپاه دوران سربازی ام خیلی خوب می گذره … اون هم یه آدمی بود که من نمی دونم چرا باهاش حال نمی کردم ولی از سر مجبوری چندین بار باهاش ارتباط گرفتم و این درخواست رو داشتم که یه کاری کن که من بیافتم سپاه … اون هم اوایل اش میگفتم نه نمیشه … حال ببینم چه کار می تونم بکنم و از این حرف ها … تا اینکه یه روز تماس گرفت گفت همه کارهات انجام شده و من فقط زنگ زدم ازت بپرسم که آیا واقعا می خوای بری سپاه، اگر تایید کنی تمومه و می تونی بیای و کارهاش رو انجام بدی.
در دوران سربازی هم خداوند جایی بود که واقعا مسیر رو برام هموار کرد.
همون لحظه یه حس عجیبی برام به وجود اومد که نه … بزار خدا هر جا که خودش میدونه خوبه من رو بندازه ولی این آدم نمی خوام برام کاری کنه … خودم باورم نمیشد که دارم اینجوری فکر می کنم و بهش گفتم نه … می خوام دفترچه ام رو پست کنم بزار هر جا که بیافتم همون جا خوبه.
من شاهرود زندگی می کنم و دفترچه ام رو پست کردم و بعد افتادم نیروی هوایی ارتش سمنان که حدود 3 ساعت با محل زندگی ام فاصله داشت.
افتادم یه جایی و در یه شرایطی که به معنای واقعی بخور و بخواب بود … دو تا گوشی همراهم برده بودم، با همه دوست شده بودم، با دوتا از دوستام اتاق شخصی برای خودمون داشتیم، تلویزیون و وعده های غذایی عالی و همه امکانات … دقیقا مثل هتل و در همین حین باز هم با خودم میگفتم که من خدمت نمی کنم و در زمان درست اش این اتفاق می افته.
با همون گوشی لمسی که داشتم مدام پیگیری می کردم و قوانین رو می خوندم … که یه دفعه یه قانونی تغییر کرد .. نمی دونم چی شد دقیقا … یه راهی باز شد که من می تونم خدمت ام رو بخرم.
سریع یه مرخصی 2 روزه گرفتم و رفتم مدارکم رو تحویل دادم و خیلی راحت خدمت ام رو خریدم و روی کارت سربازی ام هم نوشته شد، خرید خدمتی! … واقعا خوشحال بودم … چون به معنای واقعی خدمت نکردم و در کل اون سه ماهی که من سرباز بودم فکر کنم 7 الی 8 بار پاسداری دادم که واقعا شب های خیلی خوبی بود برام و لذت بخش.
تجربه های زیادی دارم از اینکه اجازه دادم که کارها در زمان مناسب خودش انجام بشه و با این جمله حال ام خیلی خیلی خوب میشه و احساس فوق العاده دارم.
دقیقه 26: 25 بهمن 1402
از زمانی که شنیدم استاد ابتدا روز به خداوند میگه که خدایا من هیچی نیستم و هر چه دارم از آن توست و تو هدایت گر من هستی … من هم دو سه روزه دارم این کار رو انجام میدم و نتایج احساسی و پیشرفت هایی که برام رخ داده رو می خوام بنویسم:
سبک تر ام و احساس راحتی خوبی دارم … وقتی این طوری فکر می کنم که خداوند همه چیزهایی که من دارم رو به من داده و من از خودم هیچی ندارم … همه نگرانی ها رفع میشه و با خودم میگم بابا خودش داره همه چیز رو مدیریت میکنه و همه خواسته هام رو داره رقم میزنه … من فقط باید گوش کنم و انجام بدم … حس اش رو خیلی دوست دارم.
به یه مسیری در برنامه نویسی هدایت شدم که دقیقا همون چیزی بود که می خواستم و مدام دارم به خودم میگم که درهایی از آگاهی، درهایی از ثروت، درهایی از پیشرفت داره به روم باز میشه و هدایت شدن به این مسیر جدیدم رو واقعا بابت اش شکر گذارم.
اعتماد به نفس ام خیلی بیشتر هست. چون احساس می کنم که خداوند داره کارها رو انجام میده و قراره که من فقط گوش بدم، آرام باشم و لذت ببرم از زندگی ام و این به من احساس اعتماد به نفس ای میده که دست ام تو دست خداوند هست.
موفق باشید.
سلام استاد جان
رفته بودم ولایت پدری پارسال زمستون بود به دلم افتاد برم آرامستان ولایت که البته همه عصر پنجشنبه میرن خلاصه آماده شدم راه افتادم وسط هفته بود موقع رفتن گفتم خدایا اونجا همیشه پر است از سگهای گرسنه گفتم خدایا توکل به تو میرم
رفتم مزار خواهرم تقریبا ردیف آخره یک لحظه نگاه کردم دیدم فاصله چند متری پنج تا سگ خیلی بزرگ دراز کشیده بودن زمین گفتم یا خدا بعد دیدم یهو یکی از اونا که سگ سیاه و بزرگی بود روی دوتا پا تمام قد ایستاد و شروع کرد مثل گرگ زوزه کشیدن انگار صدای خاصی شنیده باشه بعد دیدم اون چهارتای دیگه به پیروی از اون همه دو پا ایستادند و زوزه کشیدن
اصلا یک چیز تعجبی بود منم چسبیده بودم زمین و البته با ترس با خودم میگفتم خدایا رحم کن هیچکس نبود با فاصله خیلی خیلی دور دو سه تا مرد مشغول کندن قبر بودن شنیده بودم حرکت کنی سگ دنبالت میکنه گفتم خدایا چیکار کنم همه این اتفاق دو سه دقیقه شد یک دفعه دیدم خدای من سگ سیاه راه افتاد چند قدم که داشت میومد به طرفی که من نشسته بودم بعد سگهای دیگه هم راه افتادن یعنی روح از بدنم داشت جدا میشد گفتم خدایا غیر تو کسی رو ندارم ولی با تمام ترسی که داشتم نمیدونم چرا قلبم آروم بود سرم رو انداختم پایین
خدا میداند سگ سیاه از کمتر از نیم متری من سرش رو انداخت پایین رد شد فکر کنید سگی که با اون غضب داشت میرفت انگار در مقابل من سر تعظیم فرو آورد و بقیه هم به پیروی از اون با همون شکل از کنارم رد شدن و من با رد شدن هر کدوم ی صلوات میفرستادم
گفتم خدایا تو به اونها فرمان دادی اونطور خاضع از کنار بنده ای که تو را صدا زد و گفت خدایا غیر تو کسی رو ندارم بگذرند
خدا میداند بارها و بارها وقتی یاد اون لحظه میوفتم واقعا از ترس میلرزم حتی الان که داشتم مینوشتم اون ترس اومد تو وجودم
خدایا اون لحظه چه ایمانی در دلم ایجاد کردی و آرومم کردی خدایا شکرت
بعد از اون به هر کس تعریف میکردم وحشت میکرد داداشم که میگفت بخدا من بودم سکته میکردم
گفتم خدایا تو به دلم انداختی برو و من گوش کردم در حالی که میدونستم شرایط اونجارو ولی تو حافظ و نگهدارم بودی
وقتی گوش جان میسپاری به ندای دلت آنجاست که ایمانت را نشان میدهی و حرکت میکنی و خداوند در کنارت است
استاد جان من خیلی خیلی جاها خودم و فرزندانم رو به تو سپردم و آروم بودم و بعد دیدم خداوند چه خطرهایی رو از خودم و فرزندانم دور کرده و زبانم بند اومده در مقابل قدرت و عظمت و مهربانی خداوند
ولی من از تاریکی میترسم از جنگل میترسم از تنها بودن در جای خلوت میترسم با آنکه چندین بار به فاصله رانندگی کردم ولی هنوزم از رانندگی میترسم
از خداوند میخواهم ایمانم رو قوی کند تا بر ترسهایم غالب شوم و برایتان بنویسم چگونه خداوند دعایم را اجابت کرد
دوستون دارم
سلام و درود خدمت استاد عزیزم و مریم بانو نازنینم
سلام بر خانواده بزرگم در سایت
همواره خداوند را سپاسگذارم که هدایت شدم به این سایت توحیدی و بسیار با ارزش
از استاد عزیزم سپاسگذارم که توحید واقعی را به من نشان داد و شرکهایی بسیار مخفی در ذهنم را .
اوایل ذهنم در مقابل بعضی از حرفهای استاد مقاومت میکرد و هی نجواها می اومدن که نه بابا اینا درست نیست، زمان برد اما تونستم تا حدی صدای بلند نجواها را کم کنم چون بقول استاد این نجواها که همان شیطان است همیشه هست فقط ما باید روی باورهایمان کار کنیم تا این صدا خیلی ضعیف بشه .
میتونم بگم سخت ترین کار ، تلاش برای درست کردن باورهای توحیدی است .
همیشه در ذهنمان، ترس ،شک ،دودلی و تردید دنبال هر فکر و ایده ای میاد وبرای ایجاد باور و یقین و اطمینان به خداوند باید مراقب ورودیهای ذهنمان و توجه روی نکات مثبت داشته باشیم .
گفتن این حرفا قشنگه اما باید در عمل ثابت کنیم که من به خداوند اطمینان دارم پس خیالم آرام است .
فایلهای بسیار عالی استاد قرار دادین من شاگرد تنبل شما هستم چون از نوشتن و تایپ کردن خوشم نمیاد و اصولا ویس میفرستم اما کار شما اینقدر ارزشمنده که باید نوشت و باز هم نوشت و از زحمات شما تشکر و قدر دانی کرد . سپاسگذارم.
تمرین این جلسه:
کجاها خداوند درها را برایت باز کرده و مسیر را برایت هموار کرده ؟
جواب = خداوند خیلی از درها را برایم باز کرده هروقت صدایش کردم به گونه ای که نمیتوانم بشمارم . مثلا سفر مکه که رفتم بطور ناگهانی و یکهویی یک آشنایی اسم منو تو کاروان دوستش نوشت و بعد به من گفت و ماه بعدش من عازم مکه شدم و این در حالی بود که پاسپورتم زمانش تمام شده بود و برای مکه یک پاسپورت جداگانه هم میدادن که به محض مراجعه گفتن هفته آینده بیاتحویل بگیر و پول هم برای خرید ارز نداشتم به یک آشنایی گفتم باید ارز تهیه کنم خودش گفت من برات میگیرم میارم در خونه من هم قبول کردم وقتی آورد گفتم چقدر واریز کنم گفت وقتی برگشتی ، من اصلا موندم خدایا داری چکار میکنی همه چی سریع داره آماده میشه بدون اینکه من تلاشی بکنم .خدایا تو خودت داری منو دعوت میکنی پس خانوادمو چکار کنم میدونی خرج زندگی رو من میدم ، فقط قلبم آرام بود و یک صدایی میگفت بیا و اونا رو بسپار به من و من در این سفر با خدای خودم عشق کردم .
سوال=
کجاها خداوند در زمان مناسب دستان خودش را فرستاده و گره ها را از زندگی شما باز کرده؛
جواب =
میتوانم بگویم خداوند همیشه دستانش را برای کمک به سمتم فرستاده تا مسئله من حل بشه .
مثلا مبلغی را به آشنایی قرض دادم تا کار کند اما بعد از یکماه دیدم خبری ازش نیست و خانوادشم میگفتن خبر نداریم بعد یکی از دوستان خانوادگی مون منزلمان آمد و متوجه قضیه شد گفت ما یه آشنایی تو دادگاه داریم برو پیشش من بهش میگم اگه بتونه کارتو پیش ببره وقتی مراجعه کردم بنده خدا خودش همه کارهای منو انجام دادو متوجه شد طرف افتاده زندان بجرم کلاهبرداری و طوری درخواست منو نوشت که طرف مجبور شد پول منو بده و مشکل مالی خودمم حل بشه.
و زمانی که ورشکست شدم هیچ پولی برای گرفتن خونه نداشتم و کسانی هم که قول داده بودن جواب تلفن ندادن من فقط وقتی غروب از سرکار برمیگشتم تو یه کوچه خلوت فقط گریه کردم و گفتم خدایا دیگه نمیدونم چکار کنم کمکم کن من درمانده و مستأصل شدم تو کمکم کن بعد خداوند از جایی که انتظار نداری کمکت میکنه دوتا از خواهرانم و داماد خواهرم هرکدام مبلغی برایم فرستادن گفتن برو خونه بگیر و من فقط شکر گذار خداوند شدم که نجات پیدا کردم از آوارگی الان که مینویسم خودم گریه م گرفت از لطف خداوند
سوال=
کجاها خداوند بی دریغ به شما کمک کرده و مسائل تان را حل کرده به گونه ای که به مو رسیده اما پاره نشده است
جواب=
خداوند خیلی جاها بی دریغ به من کمک کرده
مثلا زمانی که خواهرم میخواست ازدواج کند پول برای گرفتن جهیزیه نداشتم (خانوادم تحت سرپرستی خودم بودن) به خواهرم گفتم نگران نباش همه چیز برات میگیرم همه چیز درست میشه خواهرم میگفت اما مشتریهات خیلی کم شده گفتم تو نگران نباش خدا درستش میکنه و تو سربلند میری سر زندگیت .بعد خداوند مشتریهای زیادی برام فرستاد و من شروع به خریدن جهیزیه اون هم به سلیقه خود خواهرم و بهترین مارک و با جهیزیه کامل رفت سر زندگیش به پدرم و مادرم میگفتم با توکل بخدا همه چیز حل میشه و خدا نمیزاره این مو پاره بشه .
سوال=
در عوض، کجاها به خودت و توانایی هایت مغرور شدی و تواضع در برابر خداوند را فراموش کردی و ضربه خوردی؟
جواب=
علت ورشکستگی من همین حرص و طمع اشتباهم بود من از خدا میخواستم به من بگه این کار را بکنم یا نه؟ با اینکه خداوند به من نشان میداد که این راه اشتباهه باز من میگفتم نه بابا من میتونم موفق بشم همانطور که قبلا موفق شدم تا اینکه کم کم تو یک باتلاق قرار میگیری و تا گلو فرو میری آنوقت متوجه میشی بخاطر غرور بیجا و عدم توجه به الهامات الهی وارد چه جهنمی شدی .
و دلت رو به قولهایی که دیگران میدادند و عمل نمیکردن دادی و با جهل خودم یک جهنم ساختم .
بسیار خوشحالم که یکسال و چند روز شده که با شما استاد فرزانه و این جمع از دوستان بسیار عالی آشنا شدم و روی خودم کار کردم و سپاسگذار خداوندم که هر لحظه مرا هدایت میکنه و قلبم در آرامشه و مرتب بهم میگه همه چیز درست میشه فقط باور هاتو درست کن و ایمان داشته باشه که خداوند تو را از فرش به عرش میرسونه با توکل بخدا
همگی شما عزیزان در پناه خداوند یکتا شاد و تندرست و ثروتمند باشید
عاشق همگی شما عزیزان هستم
بنام خداوند هدایتگرم
سلام به استاد، مریم عزیز و تمام بنده های خوب خدا
این جملات تکراری و آشنا برای همه ماست که باز هم باید تکرار کنیم که در بهترین زمان و مکان استاد فایلی بارگذاری کردن که جواب سوالاتم بوده و گره کارم باز کرد
امروز صبح با گوش کردن این فایل شروع کردم و یادآوری کردم به خودم هرآنچه دارم از آن خداست و خدا به من نعمت داده
خدایا تو عظیمی، تو رزاقی، تو وهابی، تو سمیعی، تو بصیری، تو تنها منبع رزق و قدرتی، تویی که رب عالمینی، تویی که از ی سلول بعد از 9ماه یک انسان کامل خلق میکنی، تویی که قادری که این همه کهکشان مدیریت کنی، تویی که این اعضای بدن ب من دادی که به درستی کارشون انجام میدن
هر خیری میرسه به من از سمت تو هست، هر شری میرسه خودم کردم
خدایا عقل من نمیرسه تو هدایتم کن، تو راه نشونم بده
مشکل بنده هات خودت حلش کن
خودت کمکم کن تا سهم خودم بتونم انجام بدم
و تو بهم بگو چی بگم، کجا برم، خودت هدایتم کن
امروز ی جلسه با یک انسان موفق داشتم که کنسل شد و گفتم خیریتی داشته، بعدش با یک وکیل قرارداشتم که قبل از رفتن پیش ایشون و صحبت کردن باهاش به خدا گفتم خدایا خودت بهم بگو کی بگم، خدایا خودت قلب بندهات برام نرم کن
جلسه شروع شد و من از تک تک جملات ایشون مطمئن تر میشدم این دقیقا همون شخصی هست که من بهش نیاز داشتم تو کارم، پیشنهاد همکاری بهش دادم و مطمئن شدم دقیقا متخصص کاربلدی هست که من دنبالش بودم، بعد از جلسه که حدود 2ساعت طول کشید، تازه متوجه شدم که چه گفتم و چقدر خوب و عالی صحبت کردم، اونجا بود که فهمیدم من نبودم، چون همین صحبت ها جاهایی دیگه من انجام میدادم اما همچین کیفیت و بازخورد خوبی نمیگرفتم و انقدر قشنگ حرف هام ب دل طرف مقابل نمی نشست، اونجا بود که به خودم گفتم خدا کارش بلده
اونجا بود که تازه متوجه حرف استاد شدم که به من گفته میشه، با وجودم تجربه کردم
بعد از اون مشتری های دیگه به سمت من هدایت شدند که اینم جز درخواست های اول صبح من بود
و خدا مرا آسان کرد برای آسانی ها
عصر مشتری دیگه تماس گرفت و ازم کمک و راهنمایی خواست باز به خودم گفتم ببین امروز کارهات به خدا سپردی، اون هدایت کرد و کارها برات انجام داد، تو نبودی که کاری کردی، این مدت این همه تلاش کردی، فکر میکردی همشو خودت انجام دادی و هیچ نتیجه ای نگرفتی، امروز که تسلیم شدی ببین از در و دیوار برات فرستاد
جلسه ای برام هماهنگ کرد در دو تا از بزرگترین ادارات استان که فکرش نمیکردم، اما روی افرادی که حساب کرده بودم ک کاری برام انجام بدن، کارم یک قدم هم جلو نرفت و الان علتش کاملا شفاف درک میکنم که دچار غرور شده بودم، خدارو فراموش کرده بودم امروز حضورش تجربه کردم مه چقدر چرخ زندگیم روانتر شد
خدایا هرآنچه دارم از آن توست، من عقلم نمیرسه، تو هدایتم کن، تو دستم را بگیر و روی شونه هات سوارم کن و کارهایم به آسانی برایم انجام بده
خدایا از تو آرامش، آزادی مالی، زمانی و مکانی میخام
خدایا سپاسگزارم برای تمام نعمت هات
در پناه الله یکتا شاد و پیروز و سربلند باشید
سلام دوست عزیز چقدر مطالب شما زیبا بود و من چقدر گریه کردم من اول صبح از خدا خواستم که بهم نشون بده مشکل کارم چیه بعد هدایت شدم به نوشته شما و فهمیدم ایراد کارم چیه من مغرور شده بودم. فکر میکردم منم که این همه کار رو انجام دادم و خیلی میفهمم بعد از یک سال بدو بدو های الکی دیگه خسته و ناامید از خدا کمک خواستم و اون هم خیلی راحت بهم جواب داد که اونه که کارها رو میکرد نه تو .
و واقعا از شما بابت متنی که نوشتین سپاسگذارم
سلام مهناز عزیز
خوشحالم که تجربیاتم تونسته مهر تاییدی باشه بر دنبال کردن نشانه ها و هدایت های خداوند برای شما
هر چقدر بیشتر ازش هدایت بخواهیم، این جریان الهامات قوی تر خواهد شد، خداوند به اندازه ایمان ما کارگشا میشود
امیدوارم هر روز در این مسیر الهی قدم برداری و در تک تک لحظات زندگی غرق آرامش و راضی از رب العالمین باشی
سلام دوست عزیز
متن بسیار عالی نوشتی طوری که من گریه کردم چون امروز از خدا هدایت خواستم برای پیشرفت کار و ایجاد کسب وکار برای خودم با اینکه هیچ پولی ندارم اما متن شما به من فهماند همه چیز خداونده اعتماد کن اون راه رو به تو نشان میدهد.
بسیار سپاسگذارم انشالله که موفق و ثروتمند باشید
سلام نانا عزیز
چقدر اسم خاص و زیبایی داری، معانی زیبای هم داره، پدر و مادر
خیلی خوشحالم که ردپای من نشانه ای برای شما شده
سپاسگزارم خداوندی هستم که من و شما را هر لحظه هدایت میکند
اگر تسلیم باشم و از خداوند هدایت بخام و حرکت کنم، تا کارها را برام آسان پیش ببرد، مرا به جایی هدایت میکند که با شرایط حال حاضرم همخانی داشته باشه
مرا به شغلی هدایت میکند که شرایط عالی داره و سرمایه هم نمیخاد
بارها اثبات کرده که توانایی انجام هرکاری دارد و از جایی که فکرش نمیکنم روزی ام داده، وقتی که با تمام وجودم تسلیم شدم و به این جریان هدایت و الهامات اعتماد کردم
از تمرین ستاره قطبی برای رسیدن به خواسته هات ابتدای روز کمک بگیر
برات بهترین ها را آرزومندم
هر روز غرق آرامش و ثروت باشی