اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
به نام تنها فرمانروایی جهان هستی خدای مهربان بخشده رزاق وهاب توانا سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان و همه ای عباس منشی های ارزشمند درود خدا بر تو استاد گرانقدر به به یک فایل توحیدی دیگر یک یادآوری خیلی به جا خدا رو هزاران بار شکر میکنم که در این سایت الهی هستم و درسهای بزرگی از این سایت یاد گرفتم واقعا خداوند خیلی منو دوست دارد که اینجا هستم من خیلی خوشبخت هستم چون دارم یه زندگی خوب لذت بخش میکنم چون خداوند رو دارم ومورد هدایت خداوند قرار گرفتم در تمام مراحل زندگیم خوب و عالی هستم همه اش کار خداست چون دقیقا مثل استاد هر کاری دارم از خداوند کمک میگیرم وحرکت میکنم نتیجه عالی پیش میره حتی برای جای پارک ماشین در مکانهای که حتی جای موتور هم نیست خداوند برای من خالی میکند توی ترافیک در محل کار موقعی خواب همیشه هر چیزی خواستم کارم راه انداخته چند روز پیش فرزندم مریض شد کل داروخانهها شهر گشتم داروش پیدا نکردم از خدا خواستم راهی جلوم بزاره کجا برم چیکار کنم رفتم خونه با یک قرص داخل یخچال داشتیم خوب خوب شد بچهها به اندازه ای به خدا ایمان داشته باشید کارهاتون به طرز عجیبی درست می شود خیلی خدای خوب مهربان رزاق وهابی داریم بچهها بعد از دوره ای فوق العاده ارزشمندی اتفاقات بزرگی در زندگیم رخ داد برکتم بیشتر شد احساس درونیم عالی شد من به عنوان یک دانشجوی دوره میتونم نمره ای 20 بدم خدا میدونه فوق العاده ای خودتون رو خوب می شناسید یه حس فوق العاده ای همیشه دارید استاد بزرگوارم ازتون سپاسگزارم بابت این فایل عالی خدایا شکرت شکرت شکرت در پناه خداوند شاد سالم ثروتمند وارزشمند باشید دستان پر مهر خداوند روی شونه هاتون
استادعزیزم رفتم توی گالریم که فایل باورمحدودکننده وباورقدرتمند قسمت 4روببینم وتمرینش روانجام بدم اما یه حسی بهم گفت بیام واین فایل روبرای چندمین بارببینم
یادم نیست که روی این فایل کامنت گذاشتم یانه اما مینویسم
انگارکه من برای باراوله که این فایل رومیشنوم ،اصلا نمیدونم چرا تاقبل از این نمیشنیدم که چی میگفتید استادجمله اولی که شنیدم این بودکه
به اندازه ای که تودرمقابل خداوندمتواضعی به همان اندازه اجروقربت درمیان مردم بالاترست
استادبرای من این جمله کلیدی بود که مدتهاست دارم دنبالش میگردم ،من مدتهاست که بین مردم اجروقربی ندارم وهمش میگم چی شد که اینجوری شد؟؟چرا؟؟؟خدایا چرا مسخره دست همه شدم وهرکس از خانواده وفامیل میرسه منو دست میندازه من که خیلی خانمانه رفتار میکنم ،من که خیلی احترام گزارم نسبت به همه پس چرااینجوریه!!
استاد من احترام میزاشتم تا کارم روراه بندازن ،من همش چشم امیدم به فامیل وخانواده بود چون از نظرمالی توبد فشاری رفتیم وچند ماه گذشته بدترین روزهای زندگیم بود ومن همش توقع داشتم یکی کمکم کنه ،واون یکی همه بودن غیر از خدا
استاد باورم نمیشه به همین راحتی فراموش کردم خداونده که روزی منو میرسونه ،ازخدامیخوام منو ببخشه وکمکم کنه همیشه یادم بمونه که همه چی دست خودشه
وجمله بعدی که شنیدم این بود :وبه همان اندازه الهامات رودریافت میکنی وبه همان اندازه خدااجازه میده که روی شونش بشینی …..
وای استاد این جمله منو دیوانه کرد وهمش فایل رواستپ میکردم که مباده وقتی مینویسم یه کلمه روجابجا بنویسم ،استاد من حالا میفهمم چرا من هیچوقت الهامی دریافت نمیکنم وهمیشه توشک وتردید ودودلی زندگی میکنم وهمیشه وقتی میپرسم خدایا چکارکنم جوابی که میشنوم به جای اینکه به من کمک کنه حالم روبدتر میکنه
من نمی دونم چطورباید درکی که پیداکردم روبنویسم وبرام عجیبه چرا تاحالا اینا رونشنیدم
انگارکه تمام عمرم تظاهر میکردم من خیلی باخداهستم ،من باید مفهوم تواضع دربرابر خداوند رودرک کنم ،باید حالا حالاها روخودم کارکنم ،یعنی یک ترمز عجیب ومخفی پیداکردم که اصلا دیوانم کرده ،
من تمام عمرم قدرت روبه غیر خدادادم وهمیشه انتظارداشتم خداکمکم کنه ،اصلا انگار اجازه ندادم که خداواردزندگیم بشه ،انگار دستام روباز کردم وباتمام قدرت جلودرایستادم ونمیزارم خداوارد زندگیم بشه ،
استاد من هیچوقت خدارواینقدرعظیم الجثه تصورنکرده بودم که میتونه منو بزاره روشونه هاش واز عرض اقیانوس ورودخانه ودریا ردکنه من حتی برای غذاهم به بنده خدارومیزدم
اصلانمیفهمم چرا تاحالا اینطوربه خدافکرنکرده بودم ،حتی میدونم که این من نیستم که مینویسم وهمش کار خودشه
اگه به من بود که میرفتم تمرین شماره 4 وفایل بعدی روحل میکردم
استاد درادامه میگن که یه شرط داره که خدا توروبزاره روشونه هاش وهمه کارهاروردیف کنه اونم اینه که ؛ متواضع باشی دربرابر خدا،شرطش اینه که بپذیری این منم که دارم کارهاروانجام میدم ،شرطش اینه که تسلیم باشی تسلیم باشی تسلیم
دربرابرمن ،شرطش اینه که فکرنکنی توداری کارهاروانجام میدی وتوهوشت میرسه وباید هرروز ایناروبه خودت بگی وبه خداوند اعلام کنی وبگی که خدایا من درمقابل توهیچی نیستم
خدایا من به هرخیری که ازسمت توبیاد فقیرم
خدایا من عقلم نمیرسه توهدایتم کن
خدایاتوراهوبهم نشون بده
خدایاتوعظیمی
توبزرگی
تووهابی
توکریمی
تورحمان ورحیمی
توسمیعی
توبصیری
توداناوتوانایی
اینا روهی مدام به خودم میگم استاد
اینقدرمیگم که باورم بشه ،اینقدرمیگم که تمام ذهنم از خداپربشه
اینقدرمیگم که تنهااوروبپرستم وتنهاازخودش یاری بخوام
اینقدرمیگم که غروربرم نداره اگر یه موفقیت میاد این من نیستم ،اون کار خداست
حتی تیری هم که میندازه خداست
حتی مشتری هم خداست
پول وثروت هم خداست
همه چی خودخداست
استاد خیلی راه دارم تا یادم بمونه همه چی خودشه
خیلی مونده تاباورکنم الله نورالسماوات والارض
خیلی راه دارم تا یادم بمونه همه جا وهمه کس خودشه
خیلی باید روخودم کارکنم که یادم باشه همه چی اونه ،همه چی اونه
وجمله آخری که شنیدم ودیگه نتونستم فایل رونگاه کنم وگفتم باید بیام وبنویسم این بود
.:خدایا کمکم کن یادم باشه هرآنچه دارم از آن توست وتوبه من دادی واز توبه من رسیده
استاد تمام بدنم میلرزه ویخ کردم از این آگاهی عجیبی که تازه دارم میشنوم انگار تاحالا گوشهام کربوده وتازه بازشده انگارچشام نمیدیده وتازه داره میبینه
احساس عجیبی دارم ونمیدونم دیگه باید چی بنویسم که حسم رومنتقل کنم ،تنها کاری که تونستم بکنم اینه که بیام ویه ردپااز خودم بزارم که یادم نره امروز 29بهمن سال 1402برای اولین بارشنیدم که هرآنچه دارم از ان توسست
ممنون هزاران بار ممنون استاد جان بابت این فایل باارزش.
وقتی این فایل رو گوش دادم با خودم گفتم ارزش این فایل و صحبتهای استاد کمتر از محصولاتی که برای ما تهیه میکنی نیست.
منعاشق این سلسله فایل های توحید عملی هستم.
وقتی گاهی میام تو سایت فایلی گوش کنم این فایلهای توحید عملی ایمانمروقوی تر میکنه.
به منمیگه خدا خیلی بزرگتر از اون چیزی که تو الان میدونی.
استاد جان چقدر اینفایل بی نظیر اینکه من فاطمه یاد بگیرم همیشه در مقابل خدای خودم متواضع باشم.
اینکه هر لحظه به خودمیادآوری کنم در برابر خداوند و نیروی خداوند تسلیم باشم.
منم الان که به زندگی خودم نگاهمیکنمفقط و فقط خدا رو میبینم.
با دوره ی 12 قدم همکهبیشتر حضور خدا رو احساس میکنم.
ان شاالله خداوند کمکم کنه تا من فاطمه بتونم (منیت م) رو از خودم بگیرم و هر لحظه قدرت زندگیم رو به خدای خودم بدم که او توانا و قدرتمند است.
از وقتی این فایل رو گوش دادم منم مثل شما استاد جان توی تمرین ستاره ی قطبی م هر روز مینویسم که: خدای مهربانم من فاطمه هم خودم و هر نعمتی که دارم و این زندگی عالی همش به خاطر وجود تو در لحظه به لحظه ی زندگی من و لطف تو است.
پارسال من رفته بودم زندان و همه میگفتن که بگیر بخواب حالا حالا اینجایی ولی من بیتوجهی میکردم وتوی دل خودم میگفتم اونی که خدامیدونه هیشکی نمیدونه ویه پسره دیگه هم بود که باهم رفته بودیم اونجا و اون هرروز صبح از من میپرسید کیی آزاد میشیم ومن میگفتم نمیدونم خدا میدونه وقتش که برسه میریم بیرون وشب دوباره همینو میپرسید ومن بازم همون جواب روبهش میدادم بعضی وقت ها حتی سفت میشد که بگو کیی میریم بیرون وآزاد میشیم ومن فقط یک جواب داشتم اونم این بود که اونی که منو آورده همینجا خودشم درم میاره کیی؟ دیگه من نمیدونم به وقتش میرم بیرون فقط وقتشو اون میدونه3 ماه روزی حداقل دوبار این سوال ازمن پرسیده شد وبه جز یک جواب چیزی دیگه نداشتم وبعد از3ماه من با کمک خدا ازاونجا آمدم بیرون .
قبل ازاین که شروع کنم به نوشتن این پیام نجوا آمد چون کلمه زندان داره استاد نمیخونه بیخیال ننویس ومن گفتم مگه من برای استاد مینویسم دوست دارم الهاماتم روبنویسم و دوباره گفت ننویس زشته آبروت میره ومن گفتم بیخیال کی آخه منو میشناسه اونایی هم که میشناسن میدونند زندان بودم پس مهم نیست.
اول وآخرت هممون خداست به امید این که تمام طول عمرمون به فکر خدا باشیم واز اون کمک بخواهیم وشک نکنیم که جواب همه رومیده اونم بدون نوبت .
چقدر تحسینت میکنم که با ترس هات روبرو شدی، و حرف دیگران تو ذهنت کمرنگ کردی و قدرت به خدایی دادی که من و تو را تا اینجا هدایت کرده و هرچی داریم از اون هست
دوست داشتم برای خودم و خودت یادآوری کنم که
یوسف هم زندان رفت و بعدش عزیز مصر شد،
درس هاش بگیر و در ادامه مسیر زندگی ازش استفاده کن
هرچی داریم حتی خودمون از آن خداست، حتی این نوشتن هم اون قدرت نوشتن، خواندن و دیدن خدا به ما داده
با سلام و عرض ادب خدمت استاد بزرگوار و خانم شایسته عزیز و دوستان هم فرکانسی
بابت فایل ارزشمندتون و یادآوری آگاهی های نابتون بی نهایت سپاسگزارم
یه سوالی ذهنم را درگیر کرده لطفا راهنمائی فرمائید:
یه سوال؟
شما فرمودید: من هرگز نمیگم منو فالو کنید یا به دوستان تان معرفی کنید و تبلیغ نمی کنم ، چون با اینکار به خدا توهین میکنم و مثال زندانی بودن حضرت یوسف را زدین
پیشنهادتون برای کسب و کاری که اول راهه چیه؟
آیا تبلیغ نکنند ؟
آیا شما در ابتدای کسب و کارتون تبلیغ نمی کردین ؟
آیا فقط همین ذهنیت و باور به خدا را داشته باشیم کافیه؟
لطفا راهنمائی کنید.
از دوستان عزیز هم میخوام نظر خودشون را به این مساله بگن.ممنونم
به نظرم باید توجه ما به سمت خواسته ها و اهدافمون باشه و برای بقیه اش، دل را به دست حضرت دوست (خدای بزرگ) بسپریم و فقط به الهامات عمل کنیم و تکامل مون رو طی کنیم. ممکن است بخشی از این الهامات انجام تبلیغ به شیوه ای باشه که اون بهت می گه. نشونه اش هم اینه که برای هزینه تبلیغات به زحمت نمی افتی و با شادی و امید، همه کارها پیش می ره. موفق باشی برادر.
دختری توی زندگی ام بود که تمام رابطه ما عشقی یک طرفه از جانب من بود
احساس بد من و افسردگی و استرس هایی که باعث بیداری شبانه من بود آن نتایج را رقم زده بود
زخم معده از شدت استرس ناامیدی و ترس در زندگی من موج میزد
و بده کار هم بودم
همه این ها درحالی بود که من از سال ها قبل با استاد عباس منش اشنا بودم اما علمکرد من محدود به شنیدن بود
و هرگز برای رفع ترمز هایی که مثل بتن هستند تلاش نکرده بودم
نهم خرداد من به خودم امدم و با تعهد شروع کردم به تلاش برای بهتر کردن حالم با تغیر زاویه دیدم
و این روند هر شب من شده بود
خلاصه و تیتوار مینویسم
مرداد ماه به لطف خدا مشکلات کسب و کار خودم حل شد
شهریور ماه هدایت شدم به کار درجایی که بینهایت نکته به من اموخته است و کار برای صاحب کاری که مثل یک برادر است
مهر یا ابان ماه با ایده ای که خدا به من الهام کرد بدهی مان صاف شد
دی ماه دختری که نهایتِ وابستگی من به دنیا بود از زندگی من رفت
رفتنش درد داشت و درس اما بار سنگین یک عشق یک طرفه را از دوش من برداشت هرچند با چک و لقد
به جرعت میگم اگر این اتفاق یک یا دو سال قبل و درواقع قبل از تغیرات من اتفاق میوفتاد فاجعه ای غیر قابل کنترل برای من میبود اما حالا برخورد من زمین تا اسمان متفاوت است
و حالا 29 بهمن ماه میتوانم بگویم از نظر تعداد جنس چیزی یک یا دوماه با قبل از ورشکستگی ام فاصله دارم
همه این ها کار خداست
و در نتیجه عمل به این قانون ساده است
قانونی که استاد عباسمنش توضیح میدهد اما درک ان نیاز به شنیدن با گوش قلب دارد و تنها خدا میتواند با قلب ادم ها صحبت کند
استاد عباسمنش یک راوی است
راوی عملکرد نتایج و تجربیات خودش
اما تنها کسی که میتواند قوانینش را به درکِ ما دربیاور خداست
قطعا هدایت همه به عهده خداست
——————————
من خیلی دیر روی این فایل کامنت گذاشتم چون میدانستم باید روی اون کار کنم و بعد صحبت کنم
فایل اول تفاوت ذهنیت ضعیف کننده و قدرتمند کننده به من فهماند که من پول پدر و ثروت خانوادگی را عامل اصلی و تایین کننده موفقیت افراد میدانم
من میدانستم این فکر غلط است اما چطور باید ان را تغیر میدادم
چطور باید این سیمان را از ذهنم پاک کنم
همان روز با پدرم بحثم شد سر موضوع دیگه ای اما انگار چیزی به من میگفت پیشامدن این بحث بیهوده به این خاطر است که در ناخودآگاهت پدرت را مقصر میدانی
که اگر پدرت پول هنگفتی داشت و برای تو مغازه میگرفت و ان را. پر از جنس میکرد حالا تو فلان ماشین و فلان خانه را داشتی. و ….
و بعد فایل توحید عملی امد و صحبت از حضرت یوسف
اگر از دید کسی که توی زندان است ببینیم یوسف کار منطقی را کرد
اما ایا منطقی نبود که موسی هم در به در دنبال کسی باشد که اون را قایم کند ؟
اما موسی از خدا درخاست کرد
موسی خدا را عامل تایین کننده میداست ولی یوسف شاه مصر را عامل تایین کننده میداست
یوسف 15 سال تنبیه شد و توی زندان ماند
موسی هم شغل گیرش امد زن هم گرفت و احتمالا چون داعم گوسفند ها را به چرا میبرد یک جورهایی در معرض دید سرباز های فرعون هم قرار نمیگرفت
وقتی سعی میکردم این باور را منطقی کنم که پول پدر اصلا عامل موفقیت نیست به من فهمانده شد که پول پدر مثل نور منعکس شده از ایینه است ولی رزاقیت خدا مثل نور خورشید است
یک جا داستانی شنیدم که گفتنش خالی از لطف نیست
یک زمانی شاید 100 یا 150 سال قبل داشتند کلیسایی در شهر سانتافه در نیو مکزیکو میساختن که معمار بنا فوت میکند
درحالی که پله منتهی به نیم طبقه را نساخته بود و نمیدانم به چه دلیلی نمیتوانستند بنا یا نکار دیگری برای اتمام کار بیاورند
خاهران کلیسا نه شب دعا میکنند که خدا یک نفر را بفرستد که پله بسازد
و شب نهم یک نفر سوار بر یک خر میاید و میگوید من فرستاده شدم تا اینجا پله بسازم و یک ماه مشغول کار میشود کار را تمام میکند
و یهو غیبش میزند
خاهران و دست اندرکاران کلیسا هم درتعکب مه این مرد این الوار هارو از کجا اورده بود چرا هیچ دستمزدی درخواست نکرد
به سراغ الوار فروشی نزدیک ان حوالی میرند و میگن ایا ما چیزی به شما بده کار هستیم و صاحب الوار فروشی میگیو اصلا کسی با این مشخصات نیامده از ما چوب بگیرد
بعد از اون چندید نفر نجار رو برای برسی پلکان میاورد و همشون هاج و واج میماند که این پلکان مارپیچ چطور بدون استفاده از میخ ساخته شده
من از این داستان هم استفاده کردم برای منطقی کردن این باور که نیازی به پول پدر نیست برای موفق شدن
داستانی بود که توی یوتیوب دیدم نمیدونم واقعیه یا نه ولی صفحه ویکی پدیا داره ظاهرا واقعی هست
استاد من 1 ماهه درگیر این باگ و ترمز بودم، 1 ماهه که جمله «من باید یه کاری بکنم» گفتنها و منیتم و فراموش کردن هدایت خدا سرعتم رو به شدت گرفت.
استاد شرایط الان من نسبت به 7 ماه پیش فقط و فقط به خاطر گوش دادن به یه الهام عوض شد که اصلا نمیدونستم بعدش چی میشه، خداوند گفت ، من اجرا کردم بدون اینکه حتی فکر کنم چطوری ممکنه، مشتری از کجا بیارم یا بعدش چیکار کنم. همه رو خودش انجام داد عین آب خوردن.
در کمترین زمان یهو همه چیز عوض شد، استاد خدمتی که من الان به مشتریام میدم تا 7 ماه پیش صفر بودم و الان در حد کسی که 3 ، 4 ساله سابقه داره حتی بالاتر دارم ارزش میدم به مشتریانم، اینو خودشون بازخورد دادند.
من برای این مهارتم یه آموزش سطحی و ابتدایی دیده بودم و اصلا خبر نداشتم که سطح بالاتر این مهارت به چه شکله! همون موقع که این الهام اومد که برو سمت این کار، نمیدونم چی شد که من گفتم خدایا موقع ارائه خدماتم تو باید به من بگی چکار کنم من بلد نیستم، و انصافا خدا لحظه ای منو تنها نذاشت. انگار موقع انجام کارم من نیستم، اقدامات جاری میشه به ذهنم و من انجام میدم، اینو تو تک تک پروژه های این 7 ماه تجربه ش کردم.
با اینکه همیشه این موضوع رو به خودم یادآوری میکردم که ببین، شرایط الان تو نتیجه هدایت خدا بوده، تو اصلا کاری نکردی، حتی اون چیزی که ارائه میدی هم از سمت خودت نیست.
اما امان از منیت، امان از نفس، توی یک ماه اخیر به هدف رشد درآمدم شروع کردم به تحقیق ، نمونه دیدن ، پرس و جو کردن ، نوشتن ایده ها، گشتن دنبال بهترین ایده ها! به هدف اینکه «من» اجرا کنم و نتیجه بگیرم.
استاد با اینکه میزان ورودی مالی کم نشد ولی نظمش به هم ریخت، روانم به هم ریخت، خوابم به هم ریخت، روابطم به هم ریخت، 1 ماه شاید بیشتر اصلا 1 فایل هم نشد گوش بدم. تا اینکه امشب گفتم خدایا کار رو یکسره کن بگو به من چکار کنم دیگه روحم داره خسته میشه. و هدایت شدم به این فایل، با اینکه چند روز گذشته از بارگزاریش و من همون روز که شما گذاشتید داخل سایت دیدم که فایل جدید اومده، اما اصلا توی مدارش نبودم گوش بدم، و خدا رو شکر امشب هدایت شدم به این آگاهی بی نهایت ارزشمند، استاد میخوام تا صبح این فایل رو گوش بدم ، میخوام اونقدر گوش بدم که بشه جزیی از وجودم، از خدا میخوام هدایتم کنه تا آگاهی های این فایل رو بتونم در حد توانم به کار ببرم تو رفتارم.
وقتی رسیدم به انتهای نوشته هام، این دو آیه به ذهنم اومد:
خدا نجاتمون داد توی خونه داریم زندگی می کنیم حریم خصوصی داریم در امن و امان هستیم با عزت و احترام هستیم آرام و راحت هستیم در صحت و سلامت هستیم شاد و خوشحالیم بسیار امیدوار به رحمت الله که از جانب خودش به ما عطا کرده و تکیه کردیم به لطف خودش بسیار و خدا چقدر عالی مزد صبر ما را داد چون مژده اش را باور کرده بودم و الان در حال دریافتش هستم
اون شب ها و روزهایی که کف مغازه جلو چشم همه لای سوسکا با زن و بچه خوابیدم و هر چقدر جستجو می کردم به مزمون صبر برمی خوردم همیشه این آیه به من گفته می شد وبشرالصابرین
و الان دارم بعد از اون همه صبر ، صلوات و هدایت خدا را بر خودم ، همسر و بچه هام لمس می کنم
ازش می خوام کمکم کنه و قلبم را باز کنه تا هدایت بشم و به شکل تاثیرگذار و در نهایت صداقت ، این صبر را شرح بدم که هم در برابرش متواضع تر بشم و هم ایمان شما قوی تر بشه اسم این شرح صبر را می خوام بگذارم: “داستان یک تغییر”
مدتی هست که هر روز تلاش بیشری می کنم برای دریافت هدایت ها و عمل به آنها و ازش کمک می خوام تا در این مسیر ثابت قدمم کنه
2مورد از عمل به هدایت ها که مربوط به دیروز و امروز است:
دیروز خیلی دوست داشتم هزار درهم به حساب دخترم واریز کنم اما دخترم پیام بهم داد که فقط 500 درهم واریز کن ، با اینکه ذهنم مقاومت می کرد ، این پیام را به عنوان هدایت از جانب الله تلقی و فقط 500 درهم واریز کردم
امروز دخترم در حالی که گریه می کرد بهم گفت: مورد کلاهبرداری قرار گرفته و کل موجودی حسابش که فقط همون 500 درهمی که من واریز کردم بود را سرقت کردن .
دو ساعت پیش هدایت شدم به پی وی انستاگرامم و دیدم دخترم همین فایل را برام فرستاده ، با اینکه در نظر داشتم ادامه فایل جلسه 2 کف قوانین را ببینم ، اما این فایل را به عنوان هدایت الهی جدی گرفتم و خودم را مسمم کردم تا این فایل را تا آخر ببینم
و الان که این فایل را دیدم اینقدر قلبم باز شد اینقدر مسیر برام روشن شد که پس از حدود 8ماه این اولین کامنتی هست که دارم می گذارم
الان تازه دلیل اتفاقاتی که برام افتاد را متوجه شدم و فهمیدم که باید چکار کنم چون مدتی بود که ازش درخواست هدایت می کردم و الان هدایت شدم
در ضمن چند شب هست که به شدت به مستندهای آیت الله خامنه ای هدایت شدم مخصوصا مستند در لباس سربازی
الان با این توضیحات بیشتر هدایت الله و تواضع در برابرش را دارم درک می کنم
الهی شکرت
خیلی حالم خوبه
خدایا کمکم کن تا بتونم هدایت هات را دریافت کنم
خدایا کمکم کن تا بتونم به هدایت هات عمل کنم
خدابا کمکم کن تا بتونم به تو توکل کنم
خدایا کمکم کن تا بتونم به تو ایمان بیارم
خدایا کمکم کن تا بتونم بهت اعتماد کنم
خدایا کمکم کن تا بتونم تسلیم تو باشم
خدایا کمکم کن تا هدایت بشم و عمل کنم به آنچه که تو رو خوشحال و شاد و راضی می کنه.
سلام استاد عزیزم و مریم بانوی مهربان و تماامی دوستانم
هر سری این فایل رو میبینم حالم درگون میشه کلی از داستان های خودم میاد. جلوی چشمام که خداوند چطور با دستانش از من محافظت کرده حتی یه جاهای با فرشتگانش ازم محافظت کرده دیروز یه جای قران رو میخوندم که نوشته بود وقتی شیطان کافرانو به جنگ با مسلمانان وسوسه میکنه و وقتی میره در همون جنگ شیطان پای به فرار میزاره چون فرشتگان خداوند که برای یاری مسلمانان اومده بودنو میبینه و خدا شاهده من یه جاهای رو توی زندگیم رو یادم افتاد که فقط میتونم بگم خدای من با فرشتگانش ازم محافظت کرده خدایا صد. هزار مرتبه سپاسگذارتم
استاد من سر کارامم همیشه ازم تعریف میشد از وقتی که اومدم توی این کار کار کابینت و کار چوب اصلا استاد همون که میگین اگر عاشق کارت باشی ثروتمند میاد من یه کاریو میخواستم بزنم به گوشه گوشه ی کار فکر میکردم اون فکر. خداوند بود. و بهترین ایده هاشو بهم میداد و همه از کارم تعریف میکردن الانا که قوانینشو یادم داده دقیقا میگم من فقط طرحی رو که خداوند داده اجرا کردم حتی به یه مشتریم گفتم اگر کار خوب شده یعنی من تونستم ایده های خداوند رو قشنگ پیاده کنم اگر کار بد بشه یعنی من نتونستم طرح های خداوند اجرا کنم مشکل از من بوده
یه تخت بچه ساختم از اونا که پله میخوره سه ماه پیش مشتری قبلیم گفت اینجوری میخوام پله میخورد پله هاشم کشو بود بعد. تختش بالا زیرشم کمدو میز تحریر همون موقع نجوا اومد که برو بیرون چند. تا نگا کن بعد بساز من به خدام گفتم من طرحشو از شما میخوام دقیقا قدم به قدم بهم گفت چه کار کنم انقدر که این کار. خاص و زیبا و محکم شد انقدر مشتری تعریف کرد بهمم گفت شما اینجا نمون اینجا حروم شدی برو خارج از ایران همونجا چند بارم بهش گفتم من فقط طرحو یپاده کردم کار مال خدامه ولی انصافا همیشه بهترین کارو تحویل دادم
اینم همیشه درباره ی من میگفتن که دیر تحویل میده اینم به خاطر باور محدود کننده ی خودم بود میگفتم مگه میشه کار خوب تحویل بدم ولی یه روزه تموم شه و دقیقا کارام طول میکشید با دوره ی کشف قوانین اینو فهمیدم که اگر کارها ساده و با سرعت بالا انجام بشه یعنی خداوند اون کارو انجام داده من دقیقا این کدو برای خودم نوشتم یادمه انقدر پول داشتم که پول نقد خودمو جنس میگرفتم بعد چک مشتری رو میخوابوندم توی حساب اینم توی دوره ی کشف قوانین فهمیدم که چقدر ترمز داشتم سر ثروت و پول اصلا یادم نیست اون پولا چطور رفت چه کارش کردم الان دقیقا میفهمم که اون ترمز ها اون پول ها رو نابود کرد
سر. همین که خداوند همه کاراس سر داستان انشالله اینکه یه بنده خدای از حضرت محمد یه سوالی میپرسه که حضرت محمد میگه فردا بهت میگم که چهل شب به حضرت محمد الهام نشد وحی نشد که بعد چهل شب به حضرت محمد میگه چراا نگفتی انشالله احتمالا حضرت محمد مغرور شده اونجام خداوند به ما خواسته قوانینو بگه که من همه کارم خداوندخیلی قشنگ و زیبا توی قران توی گوشه گوشه ش قوانینو به ما یاد داده خدایا شکرت که منو با قرآنت همنشین کردی چقدر خوشحالم که هر روز قرآنو میخونم
به نام تنها فرمانروایی جهان هستی خدای مهربان بخشده رزاق وهاب توانا سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان و همه ای عباس منشی های ارزشمند درود خدا بر تو استاد گرانقدر به به یک فایل توحیدی دیگر یک یادآوری خیلی به جا خدا رو هزاران بار شکر میکنم که در این سایت الهی هستم و درسهای بزرگی از این سایت یاد گرفتم واقعا خداوند خیلی منو دوست دارد که اینجا هستم من خیلی خوشبخت هستم چون دارم یه زندگی خوب لذت بخش میکنم چون خداوند رو دارم ومورد هدایت خداوند قرار گرفتم در تمام مراحل زندگیم خوب و عالی هستم همه اش کار خداست چون دقیقا مثل استاد هر کاری دارم از خداوند کمک میگیرم وحرکت میکنم نتیجه عالی پیش میره حتی برای جای پارک ماشین در مکانهای که حتی جای موتور هم نیست خداوند برای من خالی میکند توی ترافیک در محل کار موقعی خواب همیشه هر چیزی خواستم کارم راه انداخته چند روز پیش فرزندم مریض شد کل داروخانهها شهر گشتم داروش پیدا نکردم از خدا خواستم راهی جلوم بزاره کجا برم چیکار کنم رفتم خونه با یک قرص داخل یخچال داشتیم خوب خوب شد بچهها به اندازه ای به خدا ایمان داشته باشید کارهاتون به طرز عجیبی درست می شود خیلی خدای خوب مهربان رزاق وهابی داریم بچهها بعد از دوره ای فوق العاده ارزشمندی اتفاقات بزرگی در زندگیم رخ داد برکتم بیشتر شد احساس درونیم عالی شد من به عنوان یک دانشجوی دوره میتونم نمره ای 20 بدم خدا میدونه فوق العاده ای خودتون رو خوب می شناسید یه حس فوق العاده ای همیشه دارید استاد بزرگوارم ازتون سپاسگزارم بابت این فایل عالی خدایا شکرت شکرت شکرت در پناه خداوند شاد سالم ثروتمند وارزشمند باشید دستان پر مهر خداوند روی شونه هاتون
به نام رب فرمانروای کل هستی
استادعزیزم رفتم توی گالریم که فایل باورمحدودکننده وباورقدرتمند قسمت 4روببینم وتمرینش روانجام بدم اما یه حسی بهم گفت بیام واین فایل روبرای چندمین بارببینم
یادم نیست که روی این فایل کامنت گذاشتم یانه اما مینویسم
انگارکه من برای باراوله که این فایل رومیشنوم ،اصلا نمیدونم چرا تاقبل از این نمیشنیدم که چی میگفتید استادجمله اولی که شنیدم این بودکه
به اندازه ای که تودرمقابل خداوندمتواضعی به همان اندازه اجروقربت درمیان مردم بالاترست
استادبرای من این جمله کلیدی بود که مدتهاست دارم دنبالش میگردم ،من مدتهاست که بین مردم اجروقربی ندارم وهمش میگم چی شد که اینجوری شد؟؟چرا؟؟؟خدایا چرا مسخره دست همه شدم وهرکس از خانواده وفامیل میرسه منو دست میندازه من که خیلی خانمانه رفتار میکنم ،من که خیلی احترام گزارم نسبت به همه پس چرااینجوریه!!
استاد من احترام میزاشتم تا کارم روراه بندازن ،من همش چشم امیدم به فامیل وخانواده بود چون از نظرمالی توبد فشاری رفتیم وچند ماه گذشته بدترین روزهای زندگیم بود ومن همش توقع داشتم یکی کمکم کنه ،واون یکی همه بودن غیر از خدا
استاد باورم نمیشه به همین راحتی فراموش کردم خداونده که روزی منو میرسونه ،ازخدامیخوام منو ببخشه وکمکم کنه همیشه یادم بمونه که همه چی دست خودشه
وجمله بعدی که شنیدم این بود :وبه همان اندازه الهامات رودریافت میکنی وبه همان اندازه خدااجازه میده که روی شونش بشینی …..
وای استاد این جمله منو دیوانه کرد وهمش فایل رواستپ میکردم که مباده وقتی مینویسم یه کلمه روجابجا بنویسم ،استاد من حالا میفهمم چرا من هیچوقت الهامی دریافت نمیکنم وهمیشه توشک وتردید ودودلی زندگی میکنم وهمیشه وقتی میپرسم خدایا چکارکنم جوابی که میشنوم به جای اینکه به من کمک کنه حالم روبدتر میکنه
من نمی دونم چطورباید درکی که پیداکردم روبنویسم وبرام عجیبه چرا تاحالا اینا رونشنیدم
انگارکه تمام عمرم تظاهر میکردم من خیلی باخداهستم ،من باید مفهوم تواضع دربرابر خداوند رودرک کنم ،باید حالا حالاها روخودم کارکنم ،یعنی یک ترمز عجیب ومخفی پیداکردم که اصلا دیوانم کرده ،
من تمام عمرم قدرت روبه غیر خدادادم وهمیشه انتظارداشتم خداکمکم کنه ،اصلا انگار اجازه ندادم که خداواردزندگیم بشه ،انگار دستام روباز کردم وباتمام قدرت جلودرایستادم ونمیزارم خداوارد زندگیم بشه ،
خدایا منوببخش وکمکم کن مفهوم توحید درعمل روبهتر درک کنم وبفهمم
استاد من هیچوقت خدارواینقدرعظیم الجثه تصورنکرده بودم که میتونه منو بزاره روشونه هاش واز عرض اقیانوس ورودخانه ودریا ردکنه من حتی برای غذاهم به بنده خدارومیزدم
اصلانمیفهمم چرا تاحالا اینطوربه خدافکرنکرده بودم ،حتی میدونم که این من نیستم که مینویسم وهمش کار خودشه
اگه به من بود که میرفتم تمرین شماره 4 وفایل بعدی روحل میکردم
استاد درادامه میگن که یه شرط داره که خدا توروبزاره روشونه هاش وهمه کارهاروردیف کنه اونم اینه که ؛ متواضع باشی دربرابر خدا،شرطش اینه که بپذیری این منم که دارم کارهاروانجام میدم ،شرطش اینه که تسلیم باشی تسلیم باشی تسلیم
دربرابرمن ،شرطش اینه که فکرنکنی توداری کارهاروانجام میدی وتوهوشت میرسه وباید هرروز ایناروبه خودت بگی وبه خداوند اعلام کنی وبگی که خدایا من درمقابل توهیچی نیستم
خدایا من به هرخیری که ازسمت توبیاد فقیرم
خدایا من عقلم نمیرسه توهدایتم کن
خدایاتوراهوبهم نشون بده
خدایاتوعظیمی
توبزرگی
تووهابی
توکریمی
تورحمان ورحیمی
توسمیعی
توبصیری
توداناوتوانایی
اینا روهی مدام به خودم میگم استاد
اینقدرمیگم که باورم بشه ،اینقدرمیگم که تمام ذهنم از خداپربشه
اینقدرمیگم که تنهااوروبپرستم وتنهاازخودش یاری بخوام
اینقدرمیگم که غروربرم نداره اگر یه موفقیت میاد این من نیستم ،اون کار خداست
حتی تیری هم که میندازه خداست
حتی مشتری هم خداست
پول وثروت هم خداست
همه چی خودخداست
استاد خیلی راه دارم تا یادم بمونه همه چی خودشه
خیلی مونده تاباورکنم الله نورالسماوات والارض
خیلی راه دارم تا یادم بمونه همه جا وهمه کس خودشه
خیلی باید روخودم کارکنم که یادم باشه همه چی اونه ،همه چی اونه
وجمله آخری که شنیدم ودیگه نتونستم فایل رونگاه کنم وگفتم باید بیام وبنویسم این بود
.:خدایا کمکم کن یادم باشه هرآنچه دارم از آن توست وتوبه من دادی واز توبه من رسیده
استاد تمام بدنم میلرزه ویخ کردم از این آگاهی عجیبی که تازه دارم میشنوم انگار تاحالا گوشهام کربوده وتازه بازشده انگارچشام نمیدیده وتازه داره میبینه
احساس عجیبی دارم ونمیدونم دیگه باید چی بنویسم که حسم رومنتقل کنم ،تنها کاری که تونستم بکنم اینه که بیام ویه ردپااز خودم بزارم که یادم نره امروز 29بهمن سال 1402برای اولین بارشنیدم که هرآنچه دارم از ان توسست
سلام به استاد عزیزومریم جان
این فایل سراسر آرامش و مدیتیشن بود
از گوش دادن بهش سیر نمیشم
یاد همه لحظه هایی میفتم که کارهارو به خدا سپردم و خیلی راحت حل شد و لحظه هایی که خودمو همه کاره دونستم و گمراه شدم
چندین بار گوش دادم و هر بار غرق آرامش شدم
ممنون بابت آگاهی ناب این فایل ارزشمند
موفق و سلامت و شاد باشید
به نام خدای مهربان
سلام استاد عزیزم.
ممنون هزاران بار ممنون استاد جان بابت این فایل باارزش.
وقتی این فایل رو گوش دادم با خودم گفتم ارزش این فایل و صحبتهای استاد کمتر از محصولاتی که برای ما تهیه میکنی نیست.
منعاشق این سلسله فایل های توحید عملی هستم.
وقتی گاهی میام تو سایت فایلی گوش کنم این فایلهای توحید عملی ایمانمروقوی تر میکنه.
به منمیگه خدا خیلی بزرگتر از اون چیزی که تو الان میدونی.
استاد جان چقدر اینفایل بی نظیر اینکه من فاطمه یاد بگیرم همیشه در مقابل خدای خودم متواضع باشم.
اینکه هر لحظه به خودمیادآوری کنم در برابر خداوند و نیروی خداوند تسلیم باشم.
منم الان که به زندگی خودم نگاهمیکنمفقط و فقط خدا رو میبینم.
با دوره ی 12 قدم همکهبیشتر حضور خدا رو احساس میکنم.
ان شاالله خداوند کمکم کنه تا من فاطمه بتونم (منیت م) رو از خودم بگیرم و هر لحظه قدرت زندگیم رو به خدای خودم بدم که او توانا و قدرتمند است.
از وقتی این فایل رو گوش دادم منم مثل شما استاد جان توی تمرین ستاره ی قطبی م هر روز مینویسم که: خدای مهربانم من فاطمه هم خودم و هر نعمتی که دارم و این زندگی عالی همش به خاطر وجود تو در لحظه به لحظه ی زندگی من و لطف تو است.
هذا من فضل ربی.
ممنون استاد جان بابت این فایل عالی.
سلام خدمت استاد عزیز وبانو شایسته
سلام خدمت دوستان عزیز
پارسال من رفته بودم زندان و همه میگفتن که بگیر بخواب حالا حالا اینجایی ولی من بیتوجهی میکردم وتوی دل خودم میگفتم اونی که خدامیدونه هیشکی نمیدونه ویه پسره دیگه هم بود که باهم رفته بودیم اونجا و اون هرروز صبح از من میپرسید کیی آزاد میشیم ومن میگفتم نمیدونم خدا میدونه وقتش که برسه میریم بیرون وشب دوباره همینو میپرسید ومن بازم همون جواب روبهش میدادم بعضی وقت ها حتی سفت میشد که بگو کیی میریم بیرون وآزاد میشیم ومن فقط یک جواب داشتم اونم این بود که اونی که منو آورده همینجا خودشم درم میاره کیی؟ دیگه من نمیدونم به وقتش میرم بیرون فقط وقتشو اون میدونه3 ماه روزی حداقل دوبار این سوال ازمن پرسیده شد وبه جز یک جواب چیزی دیگه نداشتم وبعد از3ماه من با کمک خدا ازاونجا آمدم بیرون .
قبل ازاین که شروع کنم به نوشتن این پیام نجوا آمد چون کلمه زندان داره استاد نمیخونه بیخیال ننویس ومن گفتم مگه من برای استاد مینویسم دوست دارم الهاماتم روبنویسم و دوباره گفت ننویس زشته آبروت میره ومن گفتم بیخیال کی آخه منو میشناسه اونایی هم که میشناسن میدونند زندان بودم پس مهم نیست.
اول وآخرت هممون خداست به امید این که تمام طول عمرمون به فکر خدا باشیم واز اون کمک بخواهیم وشک نکنیم که جواب همه رومیده اونم بدون نوبت .
درپناه الله مهربان
سلام به آیت خداوند، دوست نازنینم
چقدر تحسینت میکنم که با ترس هات روبرو شدی، و حرف دیگران تو ذهنت کمرنگ کردی و قدرت به خدایی دادی که من و تو را تا اینجا هدایت کرده و هرچی داریم از اون هست
دوست داشتم برای خودم و خودت یادآوری کنم که
یوسف هم زندان رفت و بعدش عزیز مصر شد،
درس هاش بگیر و در ادامه مسیر زندگی ازش استفاده کن
هرچی داریم حتی خودمون از آن خداست، حتی این نوشتن هم اون قدرت نوشتن، خواندن و دیدن خدا به ما داده
در آغوش خدا غرق آرامش ابدی باشی دوست خوبم
با سلام و عرض ادب خدمت استاد بزرگوار و خانم شایسته عزیز و دوستان هم فرکانسی
بابت فایل ارزشمندتون و یادآوری آگاهی های نابتون بی نهایت سپاسگزارم
یه سوالی ذهنم را درگیر کرده لطفا راهنمائی فرمائید:
یه سوال؟
شما فرمودید: من هرگز نمیگم منو فالو کنید یا به دوستان تان معرفی کنید و تبلیغ نمی کنم ، چون با اینکار به خدا توهین میکنم و مثال زندانی بودن حضرت یوسف را زدین
پیشنهادتون برای کسب و کاری که اول راهه چیه؟
آیا تبلیغ نکنند ؟
آیا شما در ابتدای کسب و کارتون تبلیغ نمی کردین ؟
آیا فقط همین ذهنیت و باور به خدا را داشته باشیم کافیه؟
لطفا راهنمائی کنید.
از دوستان عزیز هم میخوام نظر خودشون را به این مساله بگن.ممنونم
سلام دوست عزیزم
پیشنهاد من این دو تا کاره:
1.داستان آقا رضای عطار روشن عزیز رو از دسته بندی نتایج دوستان با دقت ببینید.
مطمئنم داستان رشد درآمدشون از کار ابزار و یراق فروشی و بخشی که در مورد شروع کسب و کار جدیدشون صحبت میکنند به شما دیدگاه درست رو میده.
2.فایل اصل و اساسی که «صاحب یک کسب و کار موفق» باید بداند رو هم چند ده بار گوش بدید.
امیدوارم جواب سوالتون به شما الهام بشه.
سلام دوست عزیز
من دریکی از فایلهای استاد شنیدم که در شروع کسب وکارشان باور جدبدی ساختند که
کار من بسیار ارشمند است و افراد بسیار زبادی وجود دارند که تصمیم قاطع گرفتند که با قوانین خوشبختی آشنا شوند و زندگیشان را تغییر دهند .
با تکرار این باور کم کم افراد به بی نهایت طریق به سایت ایشون هدایت شدند .
چگونکی هدایت شدن همون هدایت خداوند است که ما باید روی خدا حساب باز کنیم و به ما ارتباطی ندارد .
سلام برادر ناصر الف. دوست عزیز و هم فرکانسم
به نظرم باید توجه ما به سمت خواسته ها و اهدافمون باشه و برای بقیه اش، دل را به دست حضرت دوست (خدای بزرگ) بسپریم و فقط به الهامات عمل کنیم و تکامل مون رو طی کنیم. ممکن است بخشی از این الهامات انجام تبلیغ به شیوه ای باشه که اون بهت می گه. نشونه اش هم اینه که برای هزینه تبلیغات به زحمت نمی افتی و با شادی و امید، همه کارها پیش می ره. موفق باشی برادر.
به نام خداوند هدایتگر
سلام دوست عزیز
فایلهای گفت و گوی استاد عباس منش با دوستان قسمتهای 28 تا 31
مکالمه استاد با مدیر فنی هست که استاد کاملا راجب این موضوع توضیح دادن
مخصوصا قسمت 30 که مدیر فنی عزیز همین سوال رو میپرسن و استاد پاسخ میدن
این چهار تا فایل و گوش بدین جواب سوالتون و پیدا میکنید
در پناه خدا باشید
به نام خدایی که برای بنده اش کافیست
بهمن ماه سال قبل من کسب و کارم را از دستداده بودم
دختری توی زندگی ام بود که تمام رابطه ما عشقی یک طرفه از جانب من بود
احساس بد من و افسردگی و استرس هایی که باعث بیداری شبانه من بود آن نتایج را رقم زده بود
زخم معده از شدت استرس ناامیدی و ترس در زندگی من موج میزد
و بده کار هم بودم
همه این ها درحالی بود که من از سال ها قبل با استاد عباس منش اشنا بودم اما علمکرد من محدود به شنیدن بود
و هرگز برای رفع ترمز هایی که مثل بتن هستند تلاش نکرده بودم
نهم خرداد من به خودم امدم و با تعهد شروع کردم به تلاش برای بهتر کردن حالم با تغیر زاویه دیدم
و این روند هر شب من شده بود
خلاصه و تیتوار مینویسم
مرداد ماه به لطف خدا مشکلات کسب و کار خودم حل شد
شهریور ماه هدایت شدم به کار درجایی که بینهایت نکته به من اموخته است و کار برای صاحب کاری که مثل یک برادر است
مهر یا ابان ماه با ایده ای که خدا به من الهام کرد بدهی مان صاف شد
دی ماه دختری که نهایتِ وابستگی من به دنیا بود از زندگی من رفت
رفتنش درد داشت و درس اما بار سنگین یک عشق یک طرفه را از دوش من برداشت هرچند با چک و لقد
به جرعت میگم اگر این اتفاق یک یا دو سال قبل و درواقع قبل از تغیرات من اتفاق میوفتاد فاجعه ای غیر قابل کنترل برای من میبود اما حالا برخورد من زمین تا اسمان متفاوت است
و حالا 29 بهمن ماه میتوانم بگویم از نظر تعداد جنس چیزی یک یا دوماه با قبل از ورشکستگی ام فاصله دارم
همه این ها کار خداست
و در نتیجه عمل به این قانون ساده است
قانونی که استاد عباسمنش توضیح میدهد اما درک ان نیاز به شنیدن با گوش قلب دارد و تنها خدا میتواند با قلب ادم ها صحبت کند
استاد عباسمنش یک راوی است
راوی عملکرد نتایج و تجربیات خودش
اما تنها کسی که میتواند قوانینش را به درکِ ما دربیاور خداست
قطعا هدایت همه به عهده خداست
——————————
من خیلی دیر روی این فایل کامنت گذاشتم چون میدانستم باید روی اون کار کنم و بعد صحبت کنم
فایل اول تفاوت ذهنیت ضعیف کننده و قدرتمند کننده به من فهماند که من پول پدر و ثروت خانوادگی را عامل اصلی و تایین کننده موفقیت افراد میدانم
من میدانستم این فکر غلط است اما چطور باید ان را تغیر میدادم
چطور باید این سیمان را از ذهنم پاک کنم
همان روز با پدرم بحثم شد سر موضوع دیگه ای اما انگار چیزی به من میگفت پیشامدن این بحث بیهوده به این خاطر است که در ناخودآگاهت پدرت را مقصر میدانی
که اگر پدرت پول هنگفتی داشت و برای تو مغازه میگرفت و ان را. پر از جنس میکرد حالا تو فلان ماشین و فلان خانه را داشتی. و ….
و بعد فایل توحید عملی امد و صحبت از حضرت یوسف
اگر از دید کسی که توی زندان است ببینیم یوسف کار منطقی را کرد
اما ایا منطقی نبود که موسی هم در به در دنبال کسی باشد که اون را قایم کند ؟
اما موسی از خدا درخاست کرد
موسی خدا را عامل تایین کننده میداست ولی یوسف شاه مصر را عامل تایین کننده میداست
یوسف 15 سال تنبیه شد و توی زندان ماند
موسی هم شغل گیرش امد زن هم گرفت و احتمالا چون داعم گوسفند ها را به چرا میبرد یک جورهایی در معرض دید سرباز های فرعون هم قرار نمیگرفت
وقتی سعی میکردم این باور را منطقی کنم که پول پدر اصلا عامل موفقیت نیست به من فهمانده شد که پول پدر مثل نور منعکس شده از ایینه است ولی رزاقیت خدا مثل نور خورشید است
یک جا داستانی شنیدم که گفتنش خالی از لطف نیست
یک زمانی شاید 100 یا 150 سال قبل داشتند کلیسایی در شهر سانتافه در نیو مکزیکو میساختن که معمار بنا فوت میکند
درحالی که پله منتهی به نیم طبقه را نساخته بود و نمیدانم به چه دلیلی نمیتوانستند بنا یا نکار دیگری برای اتمام کار بیاورند
خاهران کلیسا نه شب دعا میکنند که خدا یک نفر را بفرستد که پله بسازد
و شب نهم یک نفر سوار بر یک خر میاید و میگوید من فرستاده شدم تا اینجا پله بسازم و یک ماه مشغول کار میشود کار را تمام میکند
و یهو غیبش میزند
خاهران و دست اندرکاران کلیسا هم درتعکب مه این مرد این الوار هارو از کجا اورده بود چرا هیچ دستمزدی درخواست نکرد
به سراغ الوار فروشی نزدیک ان حوالی میرند و میگن ایا ما چیزی به شما بده کار هستیم و صاحب الوار فروشی میگیو اصلا کسی با این مشخصات نیامده از ما چوب بگیرد
بعد از اون چندید نفر نجار رو برای برسی پلکان میاورد و همشون هاج و واج میماند که این پلکان مارپیچ چطور بدون استفاده از میخ ساخته شده
من از این داستان هم استفاده کردم برای منطقی کردن این باور که نیازی به پول پدر نیست برای موفق شدن
داستانی بود که توی یوتیوب دیدم نمیدونم واقعیه یا نه ولی صفحه ویکی پدیا داره ظاهرا واقعی هست
سلام استاد عزیزم
الله اکبر الله اکبر الله اکبر
چه فایل پرباری بود
چه فایل به موقعی بود
ازتون بی نهایت سپاسگزارم استاد
استاد من 1 ماهه درگیر این باگ و ترمز بودم، 1 ماهه که جمله «من باید یه کاری بکنم» گفتنها و منیتم و فراموش کردن هدایت خدا سرعتم رو به شدت گرفت.
استاد شرایط الان من نسبت به 7 ماه پیش فقط و فقط به خاطر گوش دادن به یه الهام عوض شد که اصلا نمیدونستم بعدش چی میشه، خداوند گفت ، من اجرا کردم بدون اینکه حتی فکر کنم چطوری ممکنه، مشتری از کجا بیارم یا بعدش چیکار کنم. همه رو خودش انجام داد عین آب خوردن.
در کمترین زمان یهو همه چیز عوض شد، استاد خدمتی که من الان به مشتریام میدم تا 7 ماه پیش صفر بودم و الان در حد کسی که 3 ، 4 ساله سابقه داره حتی بالاتر دارم ارزش میدم به مشتریانم، اینو خودشون بازخورد دادند.
من برای این مهارتم یه آموزش سطحی و ابتدایی دیده بودم و اصلا خبر نداشتم که سطح بالاتر این مهارت به چه شکله! همون موقع که این الهام اومد که برو سمت این کار، نمیدونم چی شد که من گفتم خدایا موقع ارائه خدماتم تو باید به من بگی چکار کنم من بلد نیستم، و انصافا خدا لحظه ای منو تنها نذاشت. انگار موقع انجام کارم من نیستم، اقدامات جاری میشه به ذهنم و من انجام میدم، اینو تو تک تک پروژه های این 7 ماه تجربه ش کردم.
با اینکه همیشه این موضوع رو به خودم یادآوری میکردم که ببین، شرایط الان تو نتیجه هدایت خدا بوده، تو اصلا کاری نکردی، حتی اون چیزی که ارائه میدی هم از سمت خودت نیست.
اما امان از منیت، امان از نفس، توی یک ماه اخیر به هدف رشد درآمدم شروع کردم به تحقیق ، نمونه دیدن ، پرس و جو کردن ، نوشتن ایده ها، گشتن دنبال بهترین ایده ها! به هدف اینکه «من» اجرا کنم و نتیجه بگیرم.
استاد با اینکه میزان ورودی مالی کم نشد ولی نظمش به هم ریخت، روانم به هم ریخت، خوابم به هم ریخت، روابطم به هم ریخت، 1 ماه شاید بیشتر اصلا 1 فایل هم نشد گوش بدم. تا اینکه امشب گفتم خدایا کار رو یکسره کن بگو به من چکار کنم دیگه روحم داره خسته میشه. و هدایت شدم به این فایل، با اینکه چند روز گذشته از بارگزاریش و من همون روز که شما گذاشتید داخل سایت دیدم که فایل جدید اومده، اما اصلا توی مدارش نبودم گوش بدم، و خدا رو شکر امشب هدایت شدم به این آگاهی بی نهایت ارزشمند، استاد میخوام تا صبح این فایل رو گوش بدم ، میخوام اونقدر گوش بدم که بشه جزیی از وجودم، از خدا میخوام هدایتم کنه تا آگاهی های این فایل رو بتونم در حد توانم به کار ببرم تو رفتارم.
وقتی رسیدم به انتهای نوشته هام، این دو آیه به ذهنم اومد:
«إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ ۚ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّمَا یَنْکُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ ۖ وَمَنْ أَوْفَىٰ بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا»
«وَلِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ ۚ وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطًا
آنچه در آسمانها و زمین است، فقط مال خداست و خدا به همه چیز و همه کس احاطه دارد.»
استاد باز هم از شما و خانم شایسته عزیز سپاسگزارم بابت وقتی که میزارید برای سایت، برای ما ، برای انتقال این آگاهی هایی که بهتون الهام میشه.
سلام به خدا
به نام خدا
سلام به سیدحسین عباس منش عزیزم
سلام به مریم گلی مهربون
خدا نجاتمون داد توی خونه داریم زندگی می کنیم حریم خصوصی داریم در امن و امان هستیم با عزت و احترام هستیم آرام و راحت هستیم در صحت و سلامت هستیم شاد و خوشحالیم بسیار امیدوار به رحمت الله که از جانب خودش به ما عطا کرده و تکیه کردیم به لطف خودش بسیار و خدا چقدر عالی مزد صبر ما را داد چون مژده اش را باور کرده بودم و الان در حال دریافتش هستم
اون شب ها و روزهایی که کف مغازه جلو چشم همه لای سوسکا با زن و بچه خوابیدم و هر چقدر جستجو می کردم به مزمون صبر برمی خوردم همیشه این آیه به من گفته می شد وبشرالصابرین
و الان دارم بعد از اون همه صبر ، صلوات و هدایت خدا را بر خودم ، همسر و بچه هام لمس می کنم
ازش می خوام کمکم کنه و قلبم را باز کنه تا هدایت بشم و به شکل تاثیرگذار و در نهایت صداقت ، این صبر را شرح بدم که هم در برابرش متواضع تر بشم و هم ایمان شما قوی تر بشه اسم این شرح صبر را می خوام بگذارم: “داستان یک تغییر”
مدتی هست که هر روز تلاش بیشری می کنم برای دریافت هدایت ها و عمل به آنها و ازش کمک می خوام تا در این مسیر ثابت قدمم کنه
2مورد از عمل به هدایت ها که مربوط به دیروز و امروز است:
دیروز خیلی دوست داشتم هزار درهم به حساب دخترم واریز کنم اما دخترم پیام بهم داد که فقط 500 درهم واریز کن ، با اینکه ذهنم مقاومت می کرد ، این پیام را به عنوان هدایت از جانب الله تلقی و فقط 500 درهم واریز کردم
امروز دخترم در حالی که گریه می کرد بهم گفت: مورد کلاهبرداری قرار گرفته و کل موجودی حسابش که فقط همون 500 درهمی که من واریز کردم بود را سرقت کردن .
دو ساعت پیش هدایت شدم به پی وی انستاگرامم و دیدم دخترم همین فایل را برام فرستاده ، با اینکه در نظر داشتم ادامه فایل جلسه 2 کف قوانین را ببینم ، اما این فایل را به عنوان هدایت الهی جدی گرفتم و خودم را مسمم کردم تا این فایل را تا آخر ببینم
و الان که این فایل را دیدم اینقدر قلبم باز شد اینقدر مسیر برام روشن شد که پس از حدود 8ماه این اولین کامنتی هست که دارم می گذارم
الان تازه دلیل اتفاقاتی که برام افتاد را متوجه شدم و فهمیدم که باید چکار کنم چون مدتی بود که ازش درخواست هدایت می کردم و الان هدایت شدم
در ضمن چند شب هست که به شدت به مستندهای آیت الله خامنه ای هدایت شدم مخصوصا مستند در لباس سربازی
الان با این توضیحات بیشتر هدایت الله و تواضع در برابرش را دارم درک می کنم
الهی شکرت
خیلی حالم خوبه
خدایا کمکم کن تا بتونم هدایت هات را دریافت کنم
خدایا کمکم کن تا بتونم به هدایت هات عمل کنم
خدابا کمکم کن تا بتونم به تو توکل کنم
خدایا کمکم کن تا بتونم به تو ایمان بیارم
خدایا کمکم کن تا بتونم بهت اعتماد کنم
خدایا کمکم کن تا بتونم تسلیم تو باشم
خدایا کمکم کن تا هدایت بشم و عمل کنم به آنچه که تو رو خوشحال و شاد و راضی می کنه.
خدایا کمکم کن . . .
به نام رب لعالمین قشنگ من
سلام استاد عزیزم و مریم بانوی مهربان و تماامی دوستانم
هر سری این فایل رو میبینم حالم درگون میشه کلی از داستان های خودم میاد. جلوی چشمام که خداوند چطور با دستانش از من محافظت کرده حتی یه جاهای با فرشتگانش ازم محافظت کرده دیروز یه جای قران رو میخوندم که نوشته بود وقتی شیطان کافرانو به جنگ با مسلمانان وسوسه میکنه و وقتی میره در همون جنگ شیطان پای به فرار میزاره چون فرشتگان خداوند که برای یاری مسلمانان اومده بودنو میبینه و خدا شاهده من یه جاهای رو توی زندگیم رو یادم افتاد که فقط میتونم بگم خدای من با فرشتگانش ازم محافظت کرده خدایا صد. هزار مرتبه سپاسگذارتم
استاد من سر کارامم همیشه ازم تعریف میشد از وقتی که اومدم توی این کار کار کابینت و کار چوب اصلا استاد همون که میگین اگر عاشق کارت باشی ثروتمند میاد من یه کاریو میخواستم بزنم به گوشه گوشه ی کار فکر میکردم اون فکر. خداوند بود. و بهترین ایده هاشو بهم میداد و همه از کارم تعریف میکردن الانا که قوانینشو یادم داده دقیقا میگم من فقط طرحی رو که خداوند داده اجرا کردم حتی به یه مشتریم گفتم اگر کار خوب شده یعنی من تونستم ایده های خداوند رو قشنگ پیاده کنم اگر کار بد بشه یعنی من نتونستم طرح های خداوند اجرا کنم مشکل از من بوده
یه تخت بچه ساختم از اونا که پله میخوره سه ماه پیش مشتری قبلیم گفت اینجوری میخوام پله میخورد پله هاشم کشو بود بعد. تختش بالا زیرشم کمدو میز تحریر همون موقع نجوا اومد که برو بیرون چند. تا نگا کن بعد بساز من به خدام گفتم من طرحشو از شما میخوام دقیقا قدم به قدم بهم گفت چه کار کنم انقدر که این کار. خاص و زیبا و محکم شد انقدر مشتری تعریف کرد بهمم گفت شما اینجا نمون اینجا حروم شدی برو خارج از ایران همونجا چند بارم بهش گفتم من فقط طرحو یپاده کردم کار مال خدامه ولی انصافا همیشه بهترین کارو تحویل دادم
اینم همیشه درباره ی من میگفتن که دیر تحویل میده اینم به خاطر باور محدود کننده ی خودم بود میگفتم مگه میشه کار خوب تحویل بدم ولی یه روزه تموم شه و دقیقا کارام طول میکشید با دوره ی کشف قوانین اینو فهمیدم که اگر کارها ساده و با سرعت بالا انجام بشه یعنی خداوند اون کارو انجام داده من دقیقا این کدو برای خودم نوشتم یادمه انقدر پول داشتم که پول نقد خودمو جنس میگرفتم بعد چک مشتری رو میخوابوندم توی حساب اینم توی دوره ی کشف قوانین فهمیدم که چقدر ترمز داشتم سر ثروت و پول اصلا یادم نیست اون پولا چطور رفت چه کارش کردم الان دقیقا میفهمم که اون ترمز ها اون پول ها رو نابود کرد
سر. همین که خداوند همه کاراس سر داستان انشالله اینکه یه بنده خدای از حضرت محمد یه سوالی میپرسه که حضرت محمد میگه فردا بهت میگم که چهل شب به حضرت محمد الهام نشد وحی نشد که بعد چهل شب به حضرت محمد میگه چراا نگفتی انشالله احتمالا حضرت محمد مغرور شده اونجام خداوند به ما خواسته قوانینو بگه که من همه کارم خداوندخیلی قشنگ و زیبا توی قران توی گوشه گوشه ش قوانینو به ما یاد داده خدایا شکرت که منو با قرآنت همنشین کردی چقدر خوشحالم که هر روز قرآنو میخونم
خدایا شکرت که منو با خودت همنشین کردی
خدایا در راه توحید در. راه یکتا پرستی کمکم کن
استاد قشنگم سپاسگذارم
خانوم شایسته نازنین سپاسگذارم
و از تماامی خانواده صمیمی عباسمنش سپاسگذارم