اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
با عرض سلام خدمت استاد عزیزم خانم شایسته و همه دوستان گرامی
به لطف خدای مهربان درسهایی که از شما استاد عزیز یاد گرفتم بعد از 20 سال کار در شرکت اونو رها کردم و کسب و کار شخصی خودمو که تاسیسات و تعمیرات لوازم خانگی هست رو راه اندازی کردم
مدتی بود با خودم کلنجار میرفتم تا باورهایی و عبارت تاکیدی در مورد شغلم بسازم و برای تمرکز و توجه بیشتر تکرارشون کنم
با فایل جدیدی که تو سایت گذاشتید جواب سوالم رو گرفتم و یه الگویی تو ذهنم شکل گرفت که هر عبارتی که میخوام بسازم توحیدی باشه و برای رشد و پیشرفت و موفقیت تو کارم همه کارامو به خود خداوند رزاق بسپارم
چون با تمام تبلیغات بنر پوستر و… که تو این مدت انجام دادن نتیجه دلخواهمو نگرفتم
موضوع جالب دیگهای که امروز تو مغازه ذهنمو مشغول کرد این بود که یه بنده خدایی که رفتگر شهرداری هست هر چند روز یک بار میاد پیشم و دیدم هر وقت که میاد یه موردی همیشه تکرار میشه واینکه با دقت به مغازه نگاه میکنه و به من میگه که زیر میز کارت آشغال هست و یا سطل آشغال رو نگاه میکنه و میگه اونا رو خالی کن
این منو به فکر برد که واقعاً هرکی تو هر شغلی که هست تمرکزش به همون کار و تخصصه و این برای من یه درسی بود که اگه میخوام موفق بشم تمرکزم صد در صد تو زمینه کاری و تخصصم باشه و فقط فایل فیلم و الگوهای موفق که در کارم به من کمک میکنه رو ببینم
استاد عزیز با تمام وجود دوستتون دارم و همیشه از خدا میخوام من هم به مسیری که شما رفتید هدایت بشم انشاالله
و چون بر پشت آنها قرار گرفتید، نعمت پروردگارتان را یاد کنید و بگویید: منزه است آن کس که اینها را رام ما کرد و گرنه ما را توان آن نبود. (سوره زخرف آیه 13)
بنام خدای بخشنده مهربان
سلام به معلم و راهنمای ما استاد عباسمنش عزیز و همه دوستان همراه
استاد عزیزم این یک پیام تشکر و قدردانی هست. خیلی وقته پیام نگذاشتم. کار خوبی نکردم. اما در این کامنت میخوام خالصانه و عاشقانه ازتون تشکر کنم. بخاطر صداقت و مهربانیتون. بخاطر اینکه در این دنیای پر ازدحام به آدمها کمک میکنین صراط المستقیم رو پیدا کنن. بخاطر اینکه دستمون رو میزارین تو دست خدا. آشنامون میکنین باخدا. آشتیمون با خدا. خدایی که حقیقتا برامون کافی هست.
الله مهربان 4 سال پیش منو با شما آشنا کرد و در این مدت روز و لحظهای نبود که معجزاتش رو نبینم.
استاد عزیزم من از یه جاده سنگلاخی به این مسیر سرسبز و جنگلی اومدم. خوبی راه سنگلاخ اینه که حالا حالاها فراموشش نمیکنی چی بود. بخاطر همین حواسمو جمع میکنم خاضع و خاشع باشم در برابر رفیق اعلی.
آیه 13 سوره زخرف رو امسال وقتی در هواپیمای امارات بودم و از کوالالامپور به دبی برمیگشتم خلبان پرواز تلاوت کرد و من اشکم جاری شد از نعمتهای خدا که اینقدر با سخاوت و آسان و با عزت در زندگیم جاری شده. آیهای که اولین بار از شما در دوره 12 قدم شنیدم و دربارش صحبت کردین. آیهای که موقع رانندگی بر زبان جاری میکنم و از خدا میخوام رانندگیم رو آسان و بیخطر کنه.
بله استاد جانم. من 4 سال پیش به عجز رسیدم و در عجز و با تمام وجود ایاک نعبد و ایاک نستعین اهدنا صراط المستقیم رو خواستار شدم و شد. و چه نیک شد. به دست شما شد. الحمدلله رب العالمین
دوستون دارم و ازتون ممنونم بخاطر اینهمه لطف و مهربانی که در وجود پاکتون هست.
خدا حافظ و نگهدارتون باشه. عمرتون بلند باشه استاد جان.
خدایا من به هر خیری که از تو به من برسه همیشه فقیرم.
پروردگار نازنینم بازم باهام واضح صحبت کردی وقتی دیروز با خوندن قرآن آگاهم کردی که به هیچ کسی تو ذهنم قدرت ندم که نتیجه ش عذابه و فهمیدم باید برگردم به مسیر توحید مسیر قدرت دادن فقط به تو و درست مثل زمانی که با فایل توحید عملی 10 باهام صحبت کردی اطراف منو خالی کردی دورمو خلوت کردی و تو این سکوت بیشتر و آرامش بیشتر چند روزه، پیام خودتو به قلب من دادی و ذهن و قلب منو با آرامبخشترین و شادی آفرین ترین و قدرتمندکننده ترین آگاهی ها پر کردی از تو سپاسگزارم پروردگار مهربان من که همیشه اینجوری واضح با من صحبت میکنی تا مسیرمو اصلاح کنم تا نعمتهاتو جاری کنی بیشتر و بیشتر توی زندگیم که هر وقت تو رو دیدم هر وقت تو ذهنم فقط تو بودی و نه کس دیگه و فقط از تو خواستم خواسته های قلب منو به من دادی و راضیم کردی.
کجاها خاشع و متواضع بودم و اجازه دادم خداوند هر روز هدایتم کنه و نگفتم من بلدم من میدونم؟
6 ماه پیش که با هدایت خدا از کارم بیرون اومدم و بازم با هدایت خدا یه سفر رفتم تهران تا اوضاع رو اونجا بررسی کنم و بازم با هدایت خودش برگشتم، ایده ای نداشتم که چیکار کنم به پول نیاز داشتم جسمم خیلی ضعیف شده بود در اثر کار زیاد و استراحت کم و تغذیه نامناسب. رابطه عاطفی نداشتم و به شدت احساس تنهایی و غم و ناکامی داشتم. اونموقع به شدت و خاضعانه از خدا هر روز کمک میخواستم و تلاش میکردم هر کاری رو میگه بشنوم و همونو انجام بدم ، انجام دادم متواضعانه تا جایی که تونستم هر روز و متعهدانه انجام دادم .. خداوند مکانی آرام و راحت وزیبا شد برام آرامش پیدا کردم با هدایتهای هر روزه خداوند، جسمم سالم و قوی شد، از جایی که فکر نمیکردم پول به حسابم واریز شد.. عزت نفس و اعتماد به نفسم ترمیم شد به لطف هدایتهای هر روزه خداوند. بهم گفت همون کار تدریس و تولید محتواتو ادامه بده یه مهارت پولساز جدید سر راهم قرار داد تا یاد بگیرم .. با نازنینترین و موفقترین آدمها دیدار کردم و با دوستانی ناب و توحیدی و متوکل آشنا شدم که در کنارشون خداوند به عالیترین شکل منو رشد داد هر بار. به یه سفر عالی دعوت شدم که از ته قلبم دوست داشتم برم و بینهایت لذت بردم. وقتی 5 ماه آخر سال 1402 رو بررسی کردم دیدم چیزهایی که همیشه میخواستم رو تجربه کردم و برام اتفاق افتاد خواسته هایی که همیشه میخواستم ولی نمیشد اتفاق افتاد و تجربشون کردم براحتی و خدا قلبمو راضی کرد هر بار و همه چیز از وقتی شروع شد که توی تابستون 1402 شروع کردم به خوندن قرآن و تسلیم شدن در برابر خداوند و خداوند اول اونچیزهارو که باید از زندگیم حذف میشد تا آرام بشم از زندگیم حذف کرد افراد و موقعیتهای نامناسب رو از زندگیم حذف کرد و بعد آرامش و شادی و اتفاقات عالی رو به زندگیم وارد کرد و اینا همه نتیجه تسلیم شدن در برابر خداوند بود نتیجه هر روز متواضعانه و عاجزانه خوندن خداوند قادر و مهربان بود نتیجه اظهار عجز و ناتوانی و ندونستن در برابر اون بود که باعث این همه تغییر و خیر و برکت و رضایت قلبی در زندگیم شد.
و کجاها در زندگیت متکبر و مغرور شدی در مقابل خداوند و گفتی من بلدم خودم درستش میکنم و نتیجه چی شد؟
خیلی جاها در زندگیم وا ندادم خودمو نسپردم به خداوند سخت تلاش کردم و فکر کردم باید درستش کنم خودم درستش میکنم و زور زدم و مقابله کردم و تسلیم نبودم و اعتماد نکردم چون بسیار آدم مغروری بودم چون خیلی زیاد فکر میکردم و میکنم خودم توانایی و قدرت اینو دارم که شرایطمو تغییر بدم چون در مقابل خداوند بی قدرت نیستم هنوز چون در مقابل خداوند نگفتم نمیدونم عاجزم تو برام انجامش بده نگفتم برای من سخته یعنی اصلا ذره ای توان و قدرتشو ندارم و هی زور زدم و زور زدم و زور زدم و خودمو و زندگیمو نسپردم بهش بلکه هی تقلا کردم برنامه ریزی کردم با عقل خودم دو دوتا چهارتا کردم نشستم گفتم دقیق میشم تا این پازلو مننن حلش کنم اما نگفتم خدایا تو کمکم کن یعنی فکر میکردم که دارم میگم اما غرور و تکبر در من خیلی قویتر از این حرفها بود که اجازه بدم به اون که اعتماد کنم به اون که خودمو بسپرم به اون .. میخواستم خوب مسائل رو بررسی کنم که یه وقت بیگدار به آب نزنم و اینجوری دستای خدای خودمو سفت بسته بودم و قدرتی برای خدای خودم نذاشته بودم که به بهترین شکلی که اون میدونه و من نمیدونم منو به اونچه میخوام برسونه و نتیجه هم که معلومه تلاش بیفایده و نرسیدن های زیاد بوده نتیجه عدم موفقیت بوده نتیجه زور زدن بیشتر و از پا افتادن و خسته و ناامید شدن بوده نتیجه سوالای بی جواب بوده که چرا پس نشد؟ من که این ظاهرو دارم این هوش رو دارم این توانایی هارو دارم پس چرا هیچ نتیجه ای نگرفتم و جواب فقط یه چیزه چون مغرورانه خواستی خودتتتت حلش کنی خواستی خودت برسی چون از خدا نخواستی از خودت خواستی و فک کردی با زور زدن میشه . عه نشد؟ حتما باید بیشتر زور بزنم و بازم نشد و نشد و نشد تا خسته و درمونده شدم بالاخره و دیگه نای راه رفتن برام باقی نموند. امیدوارم فهمیده باشم که نمیتونم . امیدوارم فهمیده باشم که باید وا بدم از عهده من خارجه اون میدونه و من نمیدونم امیدوارم ذره ای قدرتش رو برای دادن هر موفقیتی که میخوام باور کرده باشم امیدوارم به بی قدرتی محض خودم در مقابلش پی برده باشم . امیدوارم درک کرده باشم که یه وظیفه دارم و اونم اینه که اعتراف کنم که نمیدونم که نمیتونم و همه ی امورم رو و هر موفقیتی که میخوام رو عاجزانه از خودش بخوام.
استاد عزیزم سپاسگزارم که با این فایل بازم اصل داستان رو به ما یادآوری کردین.
دوستان عزیزم سپاسگزارم برای کامنتهای فوق العاده ارزشمندتون.
به نام خداوند متوکلین که هر چه هستم و هرچه دارم از اوست.
خداوند را شاکرم بخاطر این نعمت و وجود سایت و استاد عباسمنش و خانواده ای که هرچند فرسنگها با هم فاصله دارند ولی طبق قانون همفرکانسی همدیگر را جذب میکنند و در این سایت از وجود یکدیگر لذت میبرند و درسهای زندگی و عاشقی می آموزند.
شب عید فطر در جمع خانوادگی بودیم که خواهرها و برادرانم و حتی بچه های خواهرم که الان هرکدوم برای خودشان پدر و مادر مستقلی شده اند ازمن درخواست کردند که 3 روز تعطیلی رو هماهنگ کنیم و از شهر خودمون که بوشهر باشه و انصافا بهترین زمان برای مسافرین نوروزی هست به استان همجوار استان فارس و شهر زیبای سپیدان برویم.
من بدون آمادگی قبلی و در حالی که روی هدفم متمرکز شده بودم گفتم حتما خواست خدا هست که چند روز به مسافرتی خواهم رفت که زیباییها و اتفاقات بسیار عالی و بینظیر را تجربه خواهم کرد و دقیقا هم همینطور شد و این مسافرت 3 روزه خانوادگی ، اولین مسافرت دسته جمعی خانوادگی بود که با مسیر رویایی و هوای دلپذیر و بارندگی لذت بخش و اتفاقات واقعا الهی و جالب را تجربه کردیم به طوری که تک تک اعضا خانواده ازم بابت هماهنگی و برنامه ریزی این مسافرت که سالها بود اتفاق نیفتاده بود را داشتیم تشکر کردند.
و همه این اتفاقات بدلیل واگذاری و هدایت الهی و دل سپردن به ندای الهی و درونی جهت هدایتمان به سمت زیباییا بود . و خدا را بخاطر تک تک اتفاقات و لحظات شیرین زندگیم سپاسگزارم.
دیروز متوجه شدم که سررسید جدیدم برای برنامه ریزی روزانه ام محدود و کوچک است و جای تمام برنامه روزانه ام ندارد. لذا در جایی از اون یادداشت کردم که خداوند منو به سوی مسیر و راهکاری هدایت کنه که بتونم این مساله را حل کنم. باورتون میشه یا نه در کمتر از 24 ساعت همسرم یک دفترچه یادداشتی که کاملا مساله منو حل میکرد رو بدون اینکه کوچکترین صحبتی در اینخصوص باهاش داشته باشیم بهم داد و گفت اینو در محل کارم داشتم و گفتم شاید لازم داشته باشی. این موضوع دوباره اعتماد به خدا و هدایت الهی و نشونه های درستی مسیر را به من یادآوری کرد و این موضوع بارها و بارها در زندگی من داره اتفاق میفته از وقتی که روی ذهنم و خودم با فایلهای استاد عزیزم دارم کار میکنم.
و یک باور درونی و ایمان به خدا در درونم شکل گرفته که در همه جا و حالت و زمان او پشت و پناهم است و یاورم در همه کارها و مراحل زندگی و مثل فرزندی که بر دوش پدرش سوار است و مطمئن از حمایت و قدرتش. و چه حس زیبایی است این توکل و مسیر هدایت.
سلاااام به استاد عزیزم و تمام دوستان همفرکانسی خودم.
بینهایت خدا رو شکر میکنم و از شما هم متشکررررم که این فایل رو گذاشتین.
استاااااااد از زمانی که شروع کردم به شنیدن این فایل ، شوکه و مات و مبهوت شدددددم . خدایاااا چقدررررر کارات دقیقه . چقددرررررر سریع پاسخ میدی.
استاد امروز یکشنبه است و من چهارشنبه ، پنجشنبه و جمعه یک موضوع مدام تو ذهنم میچرخید و میدونین اون چی بود ؟؟؟؟؟
همش با خودم میگفتم الهه تو از استاد توکل، هدایت و توحید عملی رو قشنگگگگگ یاد گرفتی. اما چرا در تمام اوقات نمیتونی مثل اون موقع هایی که کمی استرس داری تسلیممممم هدایت خداوند باشی. به خدا گفتم خدای من ، من الهه ، بنده اتم و میخواااام که تو تمام لحظات زندگیم بتونم به تو و هدایتت کاملا تسلیم وااااار توجه و عمل کنم و ار خدا خواستم که کمکم کنه.
به خودم گفتم نباید دچار غرور بشی و بگی من اینکارهارو کردم و یا دیگه میدونم باید چیکار کنم. و امروز بعد از همه این فکرهاااا این درو گوهرها رو از شما دارم میشنوم.
استااااد من چقدررررر کیف کردم از این جمله تون که گفتین تو کارهایی که دفعه اوله ما بیشتر تسلیم خداوندیم و مدام از خدا کمک میخوایم اما بعدش نه …..
خداااااای من نمی تونم بیشتر از این حس تشکرم رو بیان کنم.
خداااای من اینجا مینویسم که خدایاااااا من خودم رو تو تمام لحظات زندگیم به خودت میسپرم. خدایا کمکم کن در مقابلت خاشع باشم. خدایااااا کمکم کن که بدونم فقیرم در برابر همه لطفی که از تو میتونه بمن برسه.
خدایا من رو از غرور بهخودم حفظ کن. خدایا من هرررررچی دااااارم از تو دارم.
خدایا من هیچچچچچچی نمیدونم. خدایا من هیچی نیستم.
خدای من ، من رو به استوارترین راهها هدایت کن.
خدایااااااااااااااا کمکم کن برای هر کاری اولش بهت بگم من بدون تو هیچم و هیچی رونمی تونم پیش ببرم. ذهنمو و قلبمو باز میکنم که هدایتت رو بگیرم.
خدایاااا شکرت
خدایا شکرررت
استاد عزیزم ازتون ممنونم
انقدرررر در خودم حس شعف داررررم که قدرت نشستن رو از من میگیره و باید راه برم تا شب و همش بگم خدایا شکرت
مرررسی که انقد دقیق و سریع جواب میدی.
امروز 26 فروردین 1403
تاریخ زدم تا برای همیشه یادم بمونه که از این لحظه و از امروز قراره هر روز و هر لحظه ام پر از هدایت باشه . هدایتی که من در اون هدایت پر از تسیلم، خشوع و هیچی هستم.
چند روز پیش وقتی داشتم رانندگی میکردم همینطور که آینه را نگاه کردم هم بغل و هم پشت یکدفعه به خودم اومدم که این انسانی که پشت خودش را هم نمیتونه ببینه چرا اینقدر غرور برش میداره و منم منم میکنه.
این انسان که توانایی جسمی اش اینقدر پایینه و واقعا از چشم بگیر، دست بگیر، تمام قدرت های جسمانی انسان واقعا پایینه و تنها چیزی که اونو برتر کرده عقل انسانه که اونم با خدا ارتباط داره.
اگه من فقط و فقط به عقل خودم اکتفا کنم هیچ کاری از دستم بر نمیاد. و همه انسان ها از الهاماتشون خواسته و یا ناخواسته استفاده میکنند . یعنی از آگاهی کل الهام میگیرند که موفق میشوند.
از همون آگاهی کل از همون خدای عالمیان از همون فرمانروای جهانیان درخواست هدایت میکنند وگرنه ما به اندازه ای هستیم که فقط و فقط با چشمامون میتونیم جلومون را ببینیم . حتی بغلمون را هم باید گردنمون بچرخه و پشتمون هم که هرگز نمیتونیم ببینیم.
پس این غرور کاذب که همیشه سراغ ما میاد همون نجواهای ذهن که یکدفعه تا مهارتی را یاد میگیریم دور برمیداریم که آره این منم که دارم انجام میدم.
دریغ از اینکه این” من ” عقلش را کی بهش داده اینهمه نعمتهایی که داره را کی بهش داده آیا بدون اذن خدا ما توانایی داشتیم؟؟؟؟
جوابمون خیر است . هر آنچه داریم او به ما داده و هر آنچه خواهیم داشت هم او داده و همه آنچه داده را هم یک روز میگیره . ما حتی صاحب جسممون هم نیستیم چه برسه به چیزهایی که در این دنیا هست.
و چقدر خضوع را قشنگ توضیح دادید و به همین علت است که ما باید هر روز نماز بخوانیم نماز واقعی یعنی توجه به خودش و سجده کنیم و سر تعظیم فرود بیاریم در برابر قدرتش.
تا یادمون نره .
این نماز و توجه فقط برای یادآوری ما آدم ها است. چون انسان فراموشکاره . تا رها بشه یادش میره .
و در نماز واقعی ما به خودمون یادآوری میکنیم که سر تسلیم باید جلوی چه کسی خم بشه. سجده در برابر چه کسی باید بشه.
بله در نمازمون سوره حمد را تکرار میکنیم تا یادمون نره چی میگیم در طول روز . ما میگیم تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم.
حالا در طی روز این انسان فراموشکار یادش میره و یاری از بنده های خدا میکنه و یا مغرور به خودش میشه .
و نیاز به تلنگری داره که فایلی مثل این فایل بیاد و یادش بندازه داری چیکار میکنی؟ به خودت مغرور شدی؟ چهار تا کلام یادگرفتی فکر کردی عقل کلی .
نه تا تسلیم مطلق نشی تا خالص خالص نشی تا ذهنت پر از نجواها و پر از غرور و منم منم ها است . تا ذهنت پر از دروغ و غیبت و قضاوت و …. اینها است جایی برای دریافت الهام از طرف خدا نمیمونه.
فضایی باز نگذاشتی تا بشنوی کلام خدا را.
حالا باید ذهنت را خالی کنی .
اول از غرور و منم منم ها .
تا بتونی کلام خدا را بشنوی.
وقتی فکر میکنم که حتی لحظه تنفس من هم دست خودم نیست و ممکنه همین الان آخرینش باشه و برای همه ممکنه باشه پس چرا اینقدر وابستگی ؟
چرا درخواست از دیگرانی که اونا هم مثل من فقط بنده هستند .
چرا یادمون میره فقط و فقط اون رب العالمینه که داره کیهان را اداره میکنه . چرا یادمون میره که فقط فقط اونه که به بنده هاش دستور میده کارهای ما را انجام بدن . اگه اون نخواد یک برگ هم پایبن نمیفته.
علت این فراموشی ها ؟؟؟؟!!!!!
چرا ما همش نیاز به تذکر داریم ؟؟؟؟!!!!
این یازدهمین فایل توحید عملی است و هر بار گوش میکنم این فایل ها را به خودم میگم یادت نره که همه چیز توحیده همه چیز تسلیم در برابر رب است.
این ذکر که همش با خودم میگم ایاک نعبد و ایاک نستعین را در عمل یادم نره.
اما باز تا یه فایل توحیدی جدید میاد باز میفهمم ای دل غافل . باز چه غرورهای ریز ریزی دارم که جلوی ارتباط من و رب را گرفته.
امیدوارم که با یادآوری همین موضوع رانندگی و آینه پشت و بغل هر روز بفهمم که چقدر در برابر قدرت بی کران جهان هستی من ناتوانم . حتی قدرت دیدن پشت سرم را هم ندارم . پس مواظب غرورهای ریز ریزم باشم . مواظب منم منم های خودم باشم . بجای قضاوت دیگران خودم را قضاوت کنم و خودم را مسئول زندگی خودم بدانم .
و خاشعانه در برابر قدرت الهی سر تعظیم فرود بیارم و بگم من ناتوانم لطفا یک لحظه هم منو به حال خودم رها مکن حتی یک دم.
که من خیلی فراموشکارم تو که رب منی به من یاداوری کن و منو هدایت کن به مدار نعمت .
استاد عزیز ممنونم که هر بار که یک فایل میگذارید تلنگری به همه ما زده میشه و شما هم به الهام و حرف دلتون گوش میکنید و کلام شما کلام حقه و خدا به شما میگه که انگار بچه های سایت داره غرور برشون میداره یه تلنگری بهشون بزن.
و دوباره کلی کامنت میاد که هر کدوم برامون درسی داره و چیزی را در زندگیمون بهمون یادآوری میکنه چون هممون مثل هم هستیم .
سلام استاد عزیزم، دور سرت بگردم،قربونت برم،که میری و پر قدرت و قابل فهم ترو توحیدی تر میایی،عاشقتم…
فایل که تمام شد از شدت هیجان و احساسات فقط نشستم و باصدای بلند گریه گردم،تنها کاری که میشد انجلم داد… بهترین بهترین فایل و تذکر و یادآوری بود که میشد در طول این مسیر و برای الانم بشنوم و استاپ کنم،دعای اول صبحم این بود خدایا با خودم رفیق باشم و به خودم سخت نگیرم بعد پلی این فایل،پیاده آمدم سر کار و توی مسیر همه گوش بودم…به قول اخوان ثالث:خواهم به خلوتکده ای…من باشم…من باشم و من…
یه جای خلوت بشینم اول یه سیر بازم گریه کنم و قبول کنم که من در برابر خدا هیچم و ناتوان،به غرورهایی که گرفتارش هستم…هر تمرینی انجام دادم اول و آخر و وسط و ه جاش رسیدم به حساب کردم روی عقل خودم…این پاشنه آشیل رو هر روز دارم بهش اگاه میشم…چقدر مغرورم و سرکش و منم منم دارم…ولی بوده جاهایی که سپردم و گفتم نمیدونم میشه دیگه،شده،اونم راحت شده…همه شدنها رو خدا انجام داده،هر جایی کهخواستم انجام بدم هزاران خط کد نوشتم و خانه آخر رسیدم استاد دقیقا درست گفتید…از کجا فهمیدین که برای انجام کارهام زجر کشیدم،همه پلن هارو رفتم،دقیقا آخری رسیدم،البته بوده جاهایی که راحتم رسیدم،سوت زنان،ولی کفه ترازو به سمت پلن های خودم،منم منم،سنگینه،هر چند به لطف خداوند سال گذشته خیلی سال خوبی بود،وقتی داشتم مرور میکردم اتفاقات 402 و اهداف403رو،فهمیدم راحت بودن و راحتپیش رفتن کارها،دقیقا اون جایی بوده که توکل کردم و گفتم میدونم و این یاد آوری ایمانم رو قوی کرد و باعث شده 403 رو پر قدرتر شروع کنم و تمرین نوشتن فکر کردن و یادآوری لیاقت بی قید و شرطم رو اولین کار شروع روزم بدونم،مهمترین کار باشه،بعد انجام بقیه کارها…این تقویت ایمان و متعهد بودن باعث شده در سال جدید انرژی بیشتری داشته باشم و جاهای بیشتری بگم من نمیدونم…استاد در حین گوش دادن و حتی الان که دارم مینویسم،اول صبحه و کارم رو شروع نکردم ،دارم تمرینروزم رو انجام میدم،تپش قلبی داشتم،هیجان بالا و احساسی مثل خدایا منو ببخش که اینقدر مغرورم،این معذرت خواهی که خود احساس لیاقته و دادن قدرت به خدواند،خیلی لذت بخشه،بندگی کردن همون شروع روز و باد آوریش به محض فراموش ببین چه روانی و راحتی برام داره،اینم تجربه زندگیم میگه،هر جا تونستم اینجوری باشه همه چی عالی بوده
استاد بهترین فایلی بود که میشید بعد از غیبت شما روی سایت بیاد…خدای من…واقعاااا تحسین بر انگیر هستید قربونتون برم…
بندگی بندگی کردن رو یادم رفته،من نیاز دارم بندگی کنم و خدایا تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
استاد فعلن گیجم،قلبم هنوز تند میزنه و هیجانیم…برم بازم گوش بدمو فکر کنم و دوباره میام…
فعلندر پناه رب العالمین شاد و سلامت و پاینده باشید…
بهم الهام شد بیام بنویسم، چرا ؟ چون باز ی اتفاقی افتاده توی ایران که داره راه متوکلین واقعی رو از بدنه جامعه جدا میکنه.
میخوام تجربه خودم رو بنویسم،
سری قبلی که اعتراضاتی توی ایران شکل گرفت بدون اینکه خودم بخوام، درگیر اینستاگرام شدم.
درگیر چیزایی ک کنترلش دست خودم نبود.
بعد از یک هفته ،دیدم خواب ندارم، دیدم وقت خواب میرم توی اینستاگرام و ناخودآگاه گریه ام میگیره و با خودم میگفتم میدونی با گریه قبل از خواب داری چه فرکانسی به دنیا میدی؟؟؟
اینهمه تمرین کردی، اینهمه روی خودت کار کردی.
الان توی این جریانات ب بادش نده.
شما هم پست گذاشتی اون موقع،
با خودم گفتم الان وقتشه…
استاد، باورتون نمیشه!!!
با کنترل ذهنم توی اون دوران که تماااام مردم یه سمت دیگه بودن، من خودم رو جمع و جور کردم و آگاهانه کنترل کردم، خداوند زندگی من رو از این رو به اون رو کرد.
تمام شرایط من ب شکل باور نکردنی تغییر کرد!
از تغییر محل زندگیم، از انتخابم بین 400 نفر به عنوان نفر حرفه ای ، از دعوت ب کارم توسط بهترین مجموعه مالی ایران ،
از خونه ،محل زندگی ام به بهترین نقطه تهران.
از ماشین خریدنم ،از خونه دار شدنم .
یجوری ب من عزت داد و بزرگم کرد که خودمم موندم.
دیشب ،با شنیدن یک خبر ، تمام وجودم ترس شد و داشتم وارد حمله اضطرابی میشدم…
یهو گفتم گوش کن!
خوشحال باش! چرا؟ چون دوباره یه شرایطی پیش اومد که تمام مردم دارن یجور فکر میکنن و فرکانس ها قوی میشه.
دوباره غربالگری داره اتفاق میوفته.
یادت نره، پاداش عظیم میخوای؟ پس کنترل کن اون ذهن رو،
آروم گرفتم و خوابیدم.
صبح خداوند خیلی باهام صحبت کرد.
اول اینکه شروع کردم به شکرگزاری️
شکرگزاری خود خداست.
قلبم اروم گرفت!
شکرگزاری تنها منبع نزدیکی ب خداست.
واقعا اینجور وقتها ما خدا رو گم میکنیم .
دیشب ی لحظه با خودم گفتم عباسمنش الان جاش امنه؟
دیدم وسط ی جنگل ب دور از استرس تمام دنیا داره عشق میکنه
قطعا نگران خانواده اش هم نیست.
این امنیتی که داره پاداش چی بوده؟ کنترل ذهن.
و همواره توی قرض و تظاهرات و گرونی و بی جایی و بدبختی ب خدا توکل کردن.
احساس میکنم اینجور وقتها خدا به آدم ی شانس میده
و امیدوارانه نگاهشون میکنه.
شاید دیشب با خودش گفته چرا هیچ کس دلش با من آروم نمیشه؟
چرا اینهمه به بزرگی من شک دارن همه!
مگر قرار بر این نبوده که جز با یاد خدا دلها آرام نگیره؟
مگر نه اینکه بدون اذن من برگی از درخت نمیوفته؟
چرا همه بجای اینکه چشماشومو ببندن و با من ارتباط بگیرن وقتی انقدررر نزدیکم،چرا دارن فرار میکنن؟؟
_انگار اینجور وقتها خدا حواسشو جمع میکنه ببینه کی بهش توکل میکنه…
سرشم خیلی خلوت میشه
چون کمتر کسی میره سمتش.
نعمتش رو تموم میکنه بر حق کسی که الان بهش توکل کنه
مثل دفعه قبلی.
خوشحال باش.
دوباره انگار قراره همه چیز چندین برابر تغییر کنه اگر توکل کنی.
بندگی کنیم دوستان، بیاید این روزا بندگی کنیم!
اون خدایی رو خوب بلده.
واجبه بهش که خدایی کنه برات.
الان وقتشه، اگر قوی و استوار تونستی دستت رو روی قلبت بذاری و بهش بگی : (من به هر خیری که از سمت تو برسه ،فقیرم)
سلام به خواهر معنوی و توحیدی ام سلام و درود خدا بر تو باد
چه لذتی بردم از کامنتتون وتحسینت میکنم ازین طرز نگاه و طرز فکر عالیتون تحسینتون میکنم که چقد زیبا آگاهم کردی که وقتی همه مردم دارن وارونه میبینن وقتشه که من زرنگی کنم جوری ببینم که خدا میخواد چقد این قسمت کامنتت زیبا و الهام بخش بود برام حال دلم و خوب کردی با کامنتت آذین خانومی گل گلاب
ازاین قسمت کامنتت دگرگون شدم و خجل زده دربرابر آن مهربانی که چقدددد مهربان و دلسوز و بفکر ماست و ما چقد بی معرفت
احساس میکنم اینجور وقتها خدا به آدم ی شانس میده
و امیدوارانه نگاهشون میکنه.
شاید دیشب با خودش گفته چرا هیچ کس دلش با من آروم نمیشه؟
چرا اینهمه به بزرگی من شک دارن همه!
مگر قرار بر این نبوده که جز با یاد خدا دلها آرام نگیره؟
مگر نه اینکه بدون اذن من برگی از درخت نمیوفته؟
چرا همه بجای اینکه چشماشومو ببندن و با من ارتباط بگیرن وقتی انقدررر نزدیکم،چرا دارن فرار میکنن؟؟
_انگار اینجور وقتها خدا حواسشو جمع میکنه ببینه کی بهش توکل میکنه…
سرشم خیلی خلوت میشه
چون کمتر کسی میره سمتش.
نعمتش رو تموم میکنه بر حق کسی که الان بهش توکل کنه
مثل دفعه قبلی.
خوشحال باش.
دوباره انگار قراره همه چیز چندین برابر تغییر کنه اگر توکل کنی.
بندگی کنیم دوستان، بیاید این روزا بندگی کنیم!
اون خدایی رو خوب بلده
واقعا اگه کارمونو وظیفه مونو درست انجام بدیم و تو کارش دخالت نکنیم از اسب چموش غرور پایین بیایم اون خداییشو خیلی خیلی خیلیییییی خوب بلده،
عشق کردم با این قسمت کامنتت خیلی مفرح و لذت بخش بود این کلمات معنوی و الهی تون دمتگرررررررم بر تو خواهر گلم زنده باشی و سربلند که امروز در تاریکی فقر مالی روحمو جلا دادی سپااااااااس.
سلام و عرض ارادت حضور دوست خوبم ممنونم بابت تیک آبی خوشرنگی که برام روشن کردی کمک کردی دوباره کامنت زیباتو بخونم و لذت ببرم واقعا محشره این کامنتتون ، و باید بخودمون یاداوری کنیم که زمانی جامعه مشغول شرک ورزیدن من بدنبال توحید در عمل باشم تا زیباترین پاداش نصیبمون بشه
بازم سپااااااس خواهرخوبم که با تیک آبی منو در مدار کامنت الهی ات قرار دادی ممنونم
به نام الله هدایتگرم
با عرض سلام خدمت استاد عزیزم خانم شایسته و همه دوستان گرامی
به لطف خدای مهربان درسهایی که از شما استاد عزیز یاد گرفتم بعد از 20 سال کار در شرکت اونو رها کردم و کسب و کار شخصی خودمو که تاسیسات و تعمیرات لوازم خانگی هست رو راه اندازی کردم
مدتی بود با خودم کلنجار میرفتم تا باورهایی و عبارت تاکیدی در مورد شغلم بسازم و برای تمرکز و توجه بیشتر تکرارشون کنم
با فایل جدیدی که تو سایت گذاشتید جواب سوالم رو گرفتم و یه الگویی تو ذهنم شکل گرفت که هر عبارتی که میخوام بسازم توحیدی باشه و برای رشد و پیشرفت و موفقیت تو کارم همه کارامو به خود خداوند رزاق بسپارم
چون با تمام تبلیغات بنر پوستر و… که تو این مدت انجام دادن نتیجه دلخواهمو نگرفتم
موضوع جالب دیگهای که امروز تو مغازه ذهنمو مشغول کرد این بود که یه بنده خدایی که رفتگر شهرداری هست هر چند روز یک بار میاد پیشم و دیدم هر وقت که میاد یه موردی همیشه تکرار میشه واینکه با دقت به مغازه نگاه میکنه و به من میگه که زیر میز کارت آشغال هست و یا سطل آشغال رو نگاه میکنه و میگه اونا رو خالی کن
این منو به فکر برد که واقعاً هرکی تو هر شغلی که هست تمرکزش به همون کار و تخصصه و این برای من یه درسی بود که اگه میخوام موفق بشم تمرکزم صد در صد تو زمینه کاری و تخصصم باشه و فقط فایل فیلم و الگوهای موفق که در کارم به من کمک میکنه رو ببینم
استاد عزیز با تمام وجود دوستتون دارم و همیشه از خدا میخوام من هم به مسیری که شما رفتید هدایت بشم انشاالله
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
لِتَسْتَوُوا عَلَىٰ ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْکُرُوا نِعْمَهَ رَبِّکُمْ إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ وَتَقُولُوا سُبْحَانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَٰذَا وَمَا کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ
و چون بر پشت آنها قرار گرفتید، نعمت پروردگارتان را یاد کنید و بگویید: منزه است آن کس که اینها را رام ما کرد و گرنه ما را توان آن نبود. (سوره زخرف آیه 13)
بنام خدای بخشنده مهربان
سلام به معلم و راهنمای ما استاد عباسمنش عزیز و همه دوستان همراه
استاد عزیزم این یک پیام تشکر و قدردانی هست. خیلی وقته پیام نگذاشتم. کار خوبی نکردم. اما در این کامنت میخوام خالصانه و عاشقانه ازتون تشکر کنم. بخاطر صداقت و مهربانیتون. بخاطر اینکه در این دنیای پر ازدحام به آدمها کمک میکنین صراط المستقیم رو پیدا کنن. بخاطر اینکه دستمون رو میزارین تو دست خدا. آشنامون میکنین باخدا. آشتیمون با خدا. خدایی که حقیقتا برامون کافی هست.
الله مهربان 4 سال پیش منو با شما آشنا کرد و در این مدت روز و لحظهای نبود که معجزاتش رو نبینم.
استاد عزیزم من از یه جاده سنگلاخی به این مسیر سرسبز و جنگلی اومدم. خوبی راه سنگلاخ اینه که حالا حالاها فراموشش نمیکنی چی بود. بخاطر همین حواسمو جمع میکنم خاضع و خاشع باشم در برابر رفیق اعلی.
آیه 13 سوره زخرف رو امسال وقتی در هواپیمای امارات بودم و از کوالالامپور به دبی برمیگشتم خلبان پرواز تلاوت کرد و من اشکم جاری شد از نعمتهای خدا که اینقدر با سخاوت و آسان و با عزت در زندگیم جاری شده. آیهای که اولین بار از شما در دوره 12 قدم شنیدم و دربارش صحبت کردین. آیهای که موقع رانندگی بر زبان جاری میکنم و از خدا میخوام رانندگیم رو آسان و بیخطر کنه.
بله استاد جانم. من 4 سال پیش به عجز رسیدم و در عجز و با تمام وجود ایاک نعبد و ایاک نستعین اهدنا صراط المستقیم رو خواستار شدم و شد. و چه نیک شد. به دست شما شد. الحمدلله رب العالمین
دوستون دارم و ازتون ممنونم بخاطر اینهمه لطف و مهربانی که در وجود پاکتون هست.
خدا حافظ و نگهدارتون باشه. عمرتون بلند باشه استاد جان.
مریم عزیز شایسته از شما هم تشکر میکنم
خداروشکر بخاطر این هدایت و آشنایی
به امید دیدار
به نام تنها نیروی عالم، خداوند مهربان و وهابم
سلام استاد نازنینم و دوستان ارزشمندم.
خدایا من به هر خیری که از تو به من برسه همیشه فقیرم.
پروردگار نازنینم بازم باهام واضح صحبت کردی وقتی دیروز با خوندن قرآن آگاهم کردی که به هیچ کسی تو ذهنم قدرت ندم که نتیجه ش عذابه و فهمیدم باید برگردم به مسیر توحید مسیر قدرت دادن فقط به تو و درست مثل زمانی که با فایل توحید عملی 10 باهام صحبت کردی اطراف منو خالی کردی دورمو خلوت کردی و تو این سکوت بیشتر و آرامش بیشتر چند روزه، پیام خودتو به قلب من دادی و ذهن و قلب منو با آرامبخشترین و شادی آفرین ترین و قدرتمندکننده ترین آگاهی ها پر کردی از تو سپاسگزارم پروردگار مهربان من که همیشه اینجوری واضح با من صحبت میکنی تا مسیرمو اصلاح کنم تا نعمتهاتو جاری کنی بیشتر و بیشتر توی زندگیم که هر وقت تو رو دیدم هر وقت تو ذهنم فقط تو بودی و نه کس دیگه و فقط از تو خواستم خواسته های قلب منو به من دادی و راضیم کردی.
کجاها خاشع و متواضع بودم و اجازه دادم خداوند هر روز هدایتم کنه و نگفتم من بلدم من میدونم؟
6 ماه پیش که با هدایت خدا از کارم بیرون اومدم و بازم با هدایت خدا یه سفر رفتم تهران تا اوضاع رو اونجا بررسی کنم و بازم با هدایت خودش برگشتم، ایده ای نداشتم که چیکار کنم به پول نیاز داشتم جسمم خیلی ضعیف شده بود در اثر کار زیاد و استراحت کم و تغذیه نامناسب. رابطه عاطفی نداشتم و به شدت احساس تنهایی و غم و ناکامی داشتم. اونموقع به شدت و خاضعانه از خدا هر روز کمک میخواستم و تلاش میکردم هر کاری رو میگه بشنوم و همونو انجام بدم ، انجام دادم متواضعانه تا جایی که تونستم هر روز و متعهدانه انجام دادم .. خداوند مکانی آرام و راحت وزیبا شد برام آرامش پیدا کردم با هدایتهای هر روزه خداوند، جسمم سالم و قوی شد، از جایی که فکر نمیکردم پول به حسابم واریز شد.. عزت نفس و اعتماد به نفسم ترمیم شد به لطف هدایتهای هر روزه خداوند. بهم گفت همون کار تدریس و تولید محتواتو ادامه بده یه مهارت پولساز جدید سر راهم قرار داد تا یاد بگیرم .. با نازنینترین و موفقترین آدمها دیدار کردم و با دوستانی ناب و توحیدی و متوکل آشنا شدم که در کنارشون خداوند به عالیترین شکل منو رشد داد هر بار. به یه سفر عالی دعوت شدم که از ته قلبم دوست داشتم برم و بینهایت لذت بردم. وقتی 5 ماه آخر سال 1402 رو بررسی کردم دیدم چیزهایی که همیشه میخواستم رو تجربه کردم و برام اتفاق افتاد خواسته هایی که همیشه میخواستم ولی نمیشد اتفاق افتاد و تجربشون کردم براحتی و خدا قلبمو راضی کرد هر بار و همه چیز از وقتی شروع شد که توی تابستون 1402 شروع کردم به خوندن قرآن و تسلیم شدن در برابر خداوند و خداوند اول اونچیزهارو که باید از زندگیم حذف میشد تا آرام بشم از زندگیم حذف کرد افراد و موقعیتهای نامناسب رو از زندگیم حذف کرد و بعد آرامش و شادی و اتفاقات عالی رو به زندگیم وارد کرد و اینا همه نتیجه تسلیم شدن در برابر خداوند بود نتیجه هر روز متواضعانه و عاجزانه خوندن خداوند قادر و مهربان بود نتیجه اظهار عجز و ناتوانی و ندونستن در برابر اون بود که باعث این همه تغییر و خیر و برکت و رضایت قلبی در زندگیم شد.
و کجاها در زندگیت متکبر و مغرور شدی در مقابل خداوند و گفتی من بلدم خودم درستش میکنم و نتیجه چی شد؟
خیلی جاها در زندگیم وا ندادم خودمو نسپردم به خداوند سخت تلاش کردم و فکر کردم باید درستش کنم خودم درستش میکنم و زور زدم و مقابله کردم و تسلیم نبودم و اعتماد نکردم چون بسیار آدم مغروری بودم چون خیلی زیاد فکر میکردم و میکنم خودم توانایی و قدرت اینو دارم که شرایطمو تغییر بدم چون در مقابل خداوند بی قدرت نیستم هنوز چون در مقابل خداوند نگفتم نمیدونم عاجزم تو برام انجامش بده نگفتم برای من سخته یعنی اصلا ذره ای توان و قدرتشو ندارم و هی زور زدم و زور زدم و زور زدم و خودمو و زندگیمو نسپردم بهش بلکه هی تقلا کردم برنامه ریزی کردم با عقل خودم دو دوتا چهارتا کردم نشستم گفتم دقیق میشم تا این پازلو مننن حلش کنم اما نگفتم خدایا تو کمکم کن یعنی فکر میکردم که دارم میگم اما غرور و تکبر در من خیلی قویتر از این حرفها بود که اجازه بدم به اون که اعتماد کنم به اون که خودمو بسپرم به اون .. میخواستم خوب مسائل رو بررسی کنم که یه وقت بیگدار به آب نزنم و اینجوری دستای خدای خودمو سفت بسته بودم و قدرتی برای خدای خودم نذاشته بودم که به بهترین شکلی که اون میدونه و من نمیدونم منو به اونچه میخوام برسونه و نتیجه هم که معلومه تلاش بیفایده و نرسیدن های زیاد بوده نتیجه عدم موفقیت بوده نتیجه زور زدن بیشتر و از پا افتادن و خسته و ناامید شدن بوده نتیجه سوالای بی جواب بوده که چرا پس نشد؟ من که این ظاهرو دارم این هوش رو دارم این توانایی هارو دارم پس چرا هیچ نتیجه ای نگرفتم و جواب فقط یه چیزه چون مغرورانه خواستی خودتتتت حلش کنی خواستی خودت برسی چون از خدا نخواستی از خودت خواستی و فک کردی با زور زدن میشه . عه نشد؟ حتما باید بیشتر زور بزنم و بازم نشد و نشد و نشد تا خسته و درمونده شدم بالاخره و دیگه نای راه رفتن برام باقی نموند. امیدوارم فهمیده باشم که نمیتونم . امیدوارم فهمیده باشم که باید وا بدم از عهده من خارجه اون میدونه و من نمیدونم امیدوارم ذره ای قدرتش رو برای دادن هر موفقیتی که میخوام باور کرده باشم امیدوارم به بی قدرتی محض خودم در مقابلش پی برده باشم . امیدوارم درک کرده باشم که یه وظیفه دارم و اونم اینه که اعتراف کنم که نمیدونم که نمیتونم و همه ی امورم رو و هر موفقیتی که میخوام رو عاجزانه از خودش بخوام.
استاد عزیزم سپاسگزارم که با این فایل بازم اصل داستان رو به ما یادآوری کردین.
دوستان عزیزم سپاسگزارم برای کامنتهای فوق العاده ارزشمندتون.
با عشق.
به نام خداوند متوکلین که هر چه هستم و هرچه دارم از اوست.
خداوند را شاکرم بخاطر این نعمت و وجود سایت و استاد عباسمنش و خانواده ای که هرچند فرسنگها با هم فاصله دارند ولی طبق قانون همفرکانسی همدیگر را جذب میکنند و در این سایت از وجود یکدیگر لذت میبرند و درسهای زندگی و عاشقی می آموزند.
شب عید فطر در جمع خانوادگی بودیم که خواهرها و برادرانم و حتی بچه های خواهرم که الان هرکدوم برای خودشان پدر و مادر مستقلی شده اند ازمن درخواست کردند که 3 روز تعطیلی رو هماهنگ کنیم و از شهر خودمون که بوشهر باشه و انصافا بهترین زمان برای مسافرین نوروزی هست به استان همجوار استان فارس و شهر زیبای سپیدان برویم.
من بدون آمادگی قبلی و در حالی که روی هدفم متمرکز شده بودم گفتم حتما خواست خدا هست که چند روز به مسافرتی خواهم رفت که زیباییها و اتفاقات بسیار عالی و بینظیر را تجربه خواهم کرد و دقیقا هم همینطور شد و این مسافرت 3 روزه خانوادگی ، اولین مسافرت دسته جمعی خانوادگی بود که با مسیر رویایی و هوای دلپذیر و بارندگی لذت بخش و اتفاقات واقعا الهی و جالب را تجربه کردیم به طوری که تک تک اعضا خانواده ازم بابت هماهنگی و برنامه ریزی این مسافرت که سالها بود اتفاق نیفتاده بود را داشتیم تشکر کردند.
و همه این اتفاقات بدلیل واگذاری و هدایت الهی و دل سپردن به ندای الهی و درونی جهت هدایتمان به سمت زیباییا بود . و خدا را بخاطر تک تک اتفاقات و لحظات شیرین زندگیم سپاسگزارم.
دیروز متوجه شدم که سررسید جدیدم برای برنامه ریزی روزانه ام محدود و کوچک است و جای تمام برنامه روزانه ام ندارد. لذا در جایی از اون یادداشت کردم که خداوند منو به سوی مسیر و راهکاری هدایت کنه که بتونم این مساله را حل کنم. باورتون میشه یا نه در کمتر از 24 ساعت همسرم یک دفترچه یادداشتی که کاملا مساله منو حل میکرد رو بدون اینکه کوچکترین صحبتی در اینخصوص باهاش داشته باشیم بهم داد و گفت اینو در محل کارم داشتم و گفتم شاید لازم داشته باشی. این موضوع دوباره اعتماد به خدا و هدایت الهی و نشونه های درستی مسیر را به من یادآوری کرد و این موضوع بارها و بارها در زندگی من داره اتفاق میفته از وقتی که روی ذهنم و خودم با فایلهای استاد عزیزم دارم کار میکنم.
و یک باور درونی و ایمان به خدا در درونم شکل گرفته که در همه جا و حالت و زمان او پشت و پناهم است و یاورم در همه کارها و مراحل زندگی و مثل فرزندی که بر دوش پدرش سوار است و مطمئن از حمایت و قدرتش. و چه حس زیبایی است این توکل و مسیر هدایت.
خداوند را شاکرم بخاطر این مسیر لذتبخش زندگی
به نام خدای هدایتگر
خدایا من به تو نیاز دارم خودت منو هدایت کن و درمسیر درست قرار بده
چند مدت پیش داشتم به موصوع مادر شدنم فکر میکردم
وقتی دلم میخواست این حس رو تجربه کنم
از خدا کمک میخواستم
دلم خونه میخاست یه خونه مستقل برای خودمون
از خودم پرسیدم چی شد به این خواسته ها رسیدی
جواب یه چیز بود
اینکه به خدا اعتماد کردی
واقعی سپردی بهش
ولی چی شد خیلی خواسته ها داشتم ک بهش نرسیدم
رو دیگران و خودم حساب کردم
چند مدتی میشه که با همسرم تصمیم گرفتیم کسبو کاری رو شروع کنیم
برای شروع ایده اش از خدا کمک خواستم
ایده ی خوبی بود
همه چی خیلی عالی داشت پیش میرفت
ولی من فراموش کردم
رو هدایت خدا باید هر لحظه حساب کنم
به یه نفر که تجربه داشت تو این کار دل سپردیم
گفتیم این بلد راهنمایی میکنه
اما خبری نشد
مسائلی پیش اومد که پولمون رو باید بابت اون موضوع میدادیم
پولی نموند که کارمون رو ادامه بدیم
گره پشت گره
یه جایی ناراحت شدم گفتم خدایا من حرکت کردم پس کو برکت؟
میدونستم یه جای کار من ایراد داره ولی کجا نمیدونستم
امروز یه باگ بزرگ رو در خودم شناسایی کردم
من بارها از استاد شنیده بودم از هدایت خدا کمک بگیر
رو خدا حساب کن
ولی تو این مرحله که خدا هدایت رو خیلی واضح بهم میگه ایراد داشتم
یعنی میگفتم کمکم کن ولی باور نداشتم هدایتم میکنه
میگفتم اگر هم هدایت کنه شاید من نفهمم
و چون این باور رو داشتم هدایت رو هم دریافت میکردم ولی متوجه نمیشدم
برای خودم سخت کرده بودم این کارو
چون خودمو واقعی لایق هدایت نمیدونستم
چون هموزباورم نشده که بابا خدا همه رو اونم در هر لحظه برای هر کاری هدایت میکنه
و اینکه من باید بپذیرم که من هیچی نمیدونم
من باید روزانه هدایتم ام رو دریافت کنم هر روز و هر لحظه از خدا بخوام که بهم بگه چیکار کنم؟
چه صحبتی کنم ؟کی رو ملاقات کنم ؟چه فایلی ببینم ؟چه کتابی بخونم ؟
راست میگید استاد که قدم اول عجز
من باید برسم به این ناتوانی و عجزکه خدایا من تسلیم
من هیچی نمیدونم تو میدونی
چند روز پیش یه فایلی دز مورد برنامه ریزی به دستم رسید که وقتی گوشش دادم صدایی درونم گفت این نیست
همه جا حرف از این میزنن که برنامه هفتگی و ماهانه ات رو بنویس
ولی غافل از اینکه برنامه دیروز برای امروزت جواب نمیده
خدا خدای تازگی هاست
هر روز باید به خودم بگم
هر روز از خدا برنامه امروزت رو بخواه
هزارتا سبک برای برنامه ریزی تو دنیای مجازی هر روز داره آموزش داده میشه
ولی چه برنامه ریزی بهتر از برنامه خدا
خیلی وقتا شده برای امروزم برنامه نوشتم و رفتم یکیشو انجام بدم هدایت شدم به یه راه های دیگه ای که اصلا فکرشم نمیکردم
بعد اون یکی برنامه هام مونده بود
سرزنش شروع میشد که نتونستی برنامه که نوشتی رو انجام بدی
در صورتی که من با برنامه ای که خدا برام در نظر گرفته بود حالم خوب بود
ولی نجوای ذهنم همچنان تو سرم بود
چرا؟چون من به خودم حساب کرده بودم
و همین سرزنش کردن ها کار رو خراب میکرد
خیلی جای کار دارم این آگاهی ها رو درک کنم
هر وقت از هدایت صحبت میشد میگفتم یعنی میشه یه روز برای منم بشه
غافل از اینکه این هدایت هر لحظه تو هر کاری داره باهام حرف میزنه
فقط من باید آرامش خودم رو حفظ کنم صدای نجواها رو کم کنم تا بشنوم این هدایت رو
من لایق دریافت این هدایت ها هستم
و من هیچی نمیدونم در مقابل خدا
دو اصل اساسی که باید همش اینا رو تمرین کنم.
همش فکر میکردم به خاطر وقتایی که خدا هدایتم کرد و من افتادم دنبال نجواها دیگه این هدایت شامل حالم نمیشه
آخه خدا چقدر بگه و من گوش نکنم
ولی خدا همیشه و هر لحظه داره هدایتم میکنه چه گوش کنم چه نکنم
باید هر روز قبل اینکه روزم رو شروع کنم ملاقاتی با خدا داشته باشم
قبل هر کاری و هر حرکتی با خدا مشورت کنم
به نام خدای هدایتگر
خدایا من بان نیاز دارم خودت منو هدایت کن و درمسیر درست قرار بده
چند مدت پیش داشتم به موصوع مادر شدنم فکر میکردم
وقتی دلم میخواست این حس رو تجربه کنم
از خدا کمک میخواستم
دلم خونه میخاست یه خونه مستقل برای خودمون
از خودم پرسیدم چی شد به این خواسته ها رسیدی
جواب یه چیز بود
اینکه به خدا اعتماد کردی
واقعی سپردی بهش
ولی چی شد خیلی خواسته ها داشتم ک بهش نرسیدم
رو دیگران و خودم حساب کردم
چند مدتی میشه که با همسرم تصمیم گرفتیم کسبو کاری رو شروع کنیم
برای شروع ایده اش از خدا کمک خواستم
ایده ی خوبی بود
همه چی خیلی عالی داشت پیش میرفت
ولی من فراموش کردم
رو هدایت خدا باید هر لحظه حساب کنم
به یه نفر که تجربه داشت تو این کار دل سپردیم
گفتیم این بلد راهنمایی میکنه
اما خبری نشد
مسائلی پیش اومد که پولمون رو باید بابت اون موضوع میدادیم
پولی نموند که کارمون رو ادامه بدیم
گره پشت گره
یه جایی ناراحت شدم گفتم خدایا من حرکت کردم پس کو برکت؟
میدونستم یه جای کار من ایراد داره ولی کجا نمیدونستم
امروز یه باگ بزرگ رو در خودم شناسایی کردم
من بارها از استاد شنیده بودم از هدایت خدا کمک بگیر
رو خدا حساب کن
ولی تو این مرحله که خدا هدایت رو خیلی واضح بهم میگه ایراد داشتم
یعنی میگفتم کمکم کن ولی باور نداشتم هدایتم میکنه
میگفتم اگر هم هدایت کنه شاید من نفهمم
و 0ون این باور رو داشتم هدایت رو هم دریافت میکردم ولی متوجه نمیشدم
برای خودم سخت کرده بودم این کارو
چون خودمو واقعی لایق هدایت نمیدونستم
چون هموزباورم نشده که بابا خدا همه رو اونم در هر لحظه برای هر کاری هدایت میکنه
و اینکه من باید بپذیرم که من هیچی نمیدونم
من باید روزانه هدایتم ام رو دریافت کنم هر روز و هر لحظه از خدا بخوام که بهم بگه چیکار کنم؟
چه صحبتی کنم ؟
راست میگید استاد که قدم اول عجز
من باید برسم به این ناتوانی و عجزکه خدایا من تسلیم
من هیچی نمیدونم تو میدونی
چند روز پیش یه فایلی دز مورد برنامه ریزی به دستم رسید که وقتی گوشش دادم صدایی درونم گفت این نیست
همه جا حرف از این میزنن که برنامه هفتگی و ماهانه ات رو بنویس
ولی غافل از اینکه برنامه دیروز برای امروزت جواب نمیده
خدا خدای تازگی هاست
هر روز از خدا برنامه امروزت رو بخواه
هزارتا سبک برای برنامه ریزی تو دنیای مجازی هر روز داره آموزش داده میشه
ولی چه برنامه ریزی بهتر از برنامه خدا
خیلی وقتا شده برای امروزم برنامه نوشتم و رفتم یکیشو انجام بدم هدایت شدم به یه راه های دیگه ای که اصلا فکرشم نمیکردم
بعد اون یکی برنامه هام مونده بود
سرزنش شروع میشد که نتونستی برنامه که نوشتی رو انجام بدی
در صورتی که من با برنامه ای گه خدا برام در نظر گرفته بود حالم خوب بود
ولی نجوای ذهنم همچنان تو سرم بود
چرا؟چون من به خودم حساب کرده بودم
و همین سرزنش کردن ها کار رو خراب میکرد
خیلی جای کار دارم این آگاهی ها رو درک کنم
هر وقت از هدایت صحبت میشد میگفتم یعنی میشه یه روز برای منم بشه
غافل از اینکه این هدایت هر لحظه تو هر کاری داره باهام حرف میزنه
فقط من باید آرامش خودم رو حفظ کنم صدای نجواها رو کم کنم تا بشنوم این هدایت رو
من لایق دریافت این هدایت ها هستم
و من هیچی نمیدونم در مقابل خدا
همش فکر میکردم به خاطر وقتایی که خدا هدایتم کرد و من افتادم دنبال نجواها دیگه این هدایت شامل حالم نمیشه
آخه خدا چقدر بگه و من گوش نکنم
ولی خدا همیشه و هر لحظه داره هدایتم میکنه چه گوش کنم چه نکنم
باید هر روز قبل اینکه روزم رو شروع کنم ملاقاتی با خدا داشته باشم
قبل هر کاری و هر حرکتی با خدا مشورت کنم
سلاااام به استاد عزیزم و تمام دوستان همفرکانسی خودم.
بینهایت خدا رو شکر میکنم و از شما هم متشکررررم که این فایل رو گذاشتین.
استاااااااد از زمانی که شروع کردم به شنیدن این فایل ، شوکه و مات و مبهوت شدددددم . خدایاااا چقدررررر کارات دقیقه . چقددرررررر سریع پاسخ میدی.
استاد امروز یکشنبه است و من چهارشنبه ، پنجشنبه و جمعه یک موضوع مدام تو ذهنم میچرخید و میدونین اون چی بود ؟؟؟؟؟
همش با خودم میگفتم الهه تو از استاد توکل، هدایت و توحید عملی رو قشنگگگگگ یاد گرفتی. اما چرا در تمام اوقات نمیتونی مثل اون موقع هایی که کمی استرس داری تسلیممممم هدایت خداوند باشی. به خدا گفتم خدای من ، من الهه ، بنده اتم و میخواااام که تو تمام لحظات زندگیم بتونم به تو و هدایتت کاملا تسلیم وااااار توجه و عمل کنم و ار خدا خواستم که کمکم کنه.
به خودم گفتم نباید دچار غرور بشی و بگی من اینکارهارو کردم و یا دیگه میدونم باید چیکار کنم. و امروز بعد از همه این فکرهاااا این درو گوهرها رو از شما دارم میشنوم.
استااااد من چقدررررر کیف کردم از این جمله تون که گفتین تو کارهایی که دفعه اوله ما بیشتر تسلیم خداوندیم و مدام از خدا کمک میخوایم اما بعدش نه …..
خداااااای من نمی تونم بیشتر از این حس تشکرم رو بیان کنم.
خداااای من اینجا مینویسم که خدایاااااا من خودم رو تو تمام لحظات زندگیم به خودت میسپرم. خدایا کمکم کن در مقابلت خاشع باشم. خدایااااا کمکم کن که بدونم فقیرم در برابر همه لطفی که از تو میتونه بمن برسه.
خدایا من رو از غرور بهخودم حفظ کن. خدایا من هرررررچی دااااارم از تو دارم.
خدایا من هیچچچچچچی نمیدونم. خدایا من هیچی نیستم.
خدای من ، من رو به استوارترین راهها هدایت کن.
خدایااااااااااااااا کمکم کن برای هر کاری اولش بهت بگم من بدون تو هیچم و هیچی رونمی تونم پیش ببرم. ذهنمو و قلبمو باز میکنم که هدایتت رو بگیرم.
خدایاااا شکرت
خدایا شکرررت
استاد عزیزم ازتون ممنونم
انقدرررر در خودم حس شعف داررررم که قدرت نشستن رو از من میگیره و باید راه برم تا شب و همش بگم خدایا شکرت
مرررسی که انقد دقیق و سریع جواب میدی.
امروز 26 فروردین 1403
تاریخ زدم تا برای همیشه یادم بمونه که از این لحظه و از امروز قراره هر روز و هر لحظه ام پر از هدایت باشه . هدایتی که من در اون هدایت پر از تسیلم، خشوع و هیچی هستم.
دوستتت دارم خدای من .
دوست تون دارم استاد عزیزم.
الهه خودت رو دوست دارم.
به نام رب العالمین
سلام بر استاد عزیز
سلام برمریم جان و سلام بر تکتک دوستان خوبم
چند روز پیش وقتی داشتم رانندگی میکردم همینطور که آینه را نگاه کردم هم بغل و هم پشت یکدفعه به خودم اومدم که این انسانی که پشت خودش را هم نمیتونه ببینه چرا اینقدر غرور برش میداره و منم منم میکنه.
این انسان که توانایی جسمی اش اینقدر پایینه و واقعا از چشم بگیر، دست بگیر، تمام قدرت های جسمانی انسان واقعا پایینه و تنها چیزی که اونو برتر کرده عقل انسانه که اونم با خدا ارتباط داره.
اگه من فقط و فقط به عقل خودم اکتفا کنم هیچ کاری از دستم بر نمیاد. و همه انسان ها از الهاماتشون خواسته و یا ناخواسته استفاده میکنند . یعنی از آگاهی کل الهام میگیرند که موفق میشوند.
از همون آگاهی کل از همون خدای عالمیان از همون فرمانروای جهانیان درخواست هدایت میکنند وگرنه ما به اندازه ای هستیم که فقط و فقط با چشمامون میتونیم جلومون را ببینیم . حتی بغلمون را هم باید گردنمون بچرخه و پشتمون هم که هرگز نمیتونیم ببینیم.
پس این غرور کاذب که همیشه سراغ ما میاد همون نجواهای ذهن که یکدفعه تا مهارتی را یاد میگیریم دور برمیداریم که آره این منم که دارم انجام میدم.
دریغ از اینکه این” من ” عقلش را کی بهش داده اینهمه نعمتهایی که داره را کی بهش داده آیا بدون اذن خدا ما توانایی داشتیم؟؟؟؟
جوابمون خیر است . هر آنچه داریم او به ما داده و هر آنچه خواهیم داشت هم او داده و همه آنچه داده را هم یک روز میگیره . ما حتی صاحب جسممون هم نیستیم چه برسه به چیزهایی که در این دنیا هست.
و چقدر خضوع را قشنگ توضیح دادید و به همین علت است که ما باید هر روز نماز بخوانیم نماز واقعی یعنی توجه به خودش و سجده کنیم و سر تعظیم فرود بیاریم در برابر قدرتش.
تا یادمون نره .
این نماز و توجه فقط برای یادآوری ما آدم ها است. چون انسان فراموشکاره . تا رها بشه یادش میره .
و در نماز واقعی ما به خودمون یادآوری میکنیم که سر تسلیم باید جلوی چه کسی خم بشه. سجده در برابر چه کسی باید بشه.
بله در نمازمون سوره حمد را تکرار میکنیم تا یادمون نره چی میگیم در طول روز . ما میگیم تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم.
حالا در طی روز این انسان فراموشکار یادش میره و یاری از بنده های خدا میکنه و یا مغرور به خودش میشه .
و نیاز به تلنگری داره که فایلی مثل این فایل بیاد و یادش بندازه داری چیکار میکنی؟ به خودت مغرور شدی؟ چهار تا کلام یادگرفتی فکر کردی عقل کلی .
نه تا تسلیم مطلق نشی تا خالص خالص نشی تا ذهنت پر از نجواها و پر از غرور و منم منم ها است . تا ذهنت پر از دروغ و غیبت و قضاوت و …. اینها است جایی برای دریافت الهام از طرف خدا نمیمونه.
فضایی باز نگذاشتی تا بشنوی کلام خدا را.
حالا باید ذهنت را خالی کنی .
اول از غرور و منم منم ها .
تا بتونی کلام خدا را بشنوی.
وقتی فکر میکنم که حتی لحظه تنفس من هم دست خودم نیست و ممکنه همین الان آخرینش باشه و برای همه ممکنه باشه پس چرا اینقدر وابستگی ؟
چرا درخواست از دیگرانی که اونا هم مثل من فقط بنده هستند .
چرا یادمون میره فقط و فقط اون رب العالمینه که داره کیهان را اداره میکنه . چرا یادمون میره که فقط فقط اونه که به بنده هاش دستور میده کارهای ما را انجام بدن . اگه اون نخواد یک برگ هم پایبن نمیفته.
علت این فراموشی ها ؟؟؟؟!!!!!
چرا ما همش نیاز به تذکر داریم ؟؟؟؟!!!!
این یازدهمین فایل توحید عملی است و هر بار گوش میکنم این فایل ها را به خودم میگم یادت نره که همه چیز توحیده همه چیز تسلیم در برابر رب است.
این ذکر که همش با خودم میگم ایاک نعبد و ایاک نستعین را در عمل یادم نره.
اما باز تا یه فایل توحیدی جدید میاد باز میفهمم ای دل غافل . باز چه غرورهای ریز ریزی دارم که جلوی ارتباط من و رب را گرفته.
امیدوارم که با یادآوری همین موضوع رانندگی و آینه پشت و بغل هر روز بفهمم که چقدر در برابر قدرت بی کران جهان هستی من ناتوانم . حتی قدرت دیدن پشت سرم را هم ندارم . پس مواظب غرورهای ریز ریزم باشم . مواظب منم منم های خودم باشم . بجای قضاوت دیگران خودم را قضاوت کنم و خودم را مسئول زندگی خودم بدانم .
و خاشعانه در برابر قدرت الهی سر تعظیم فرود بیارم و بگم من ناتوانم لطفا یک لحظه هم منو به حال خودم رها مکن حتی یک دم.
که من خیلی فراموشکارم تو که رب منی به من یاداوری کن و منو هدایت کن به مدار نعمت .
استاد عزیز ممنونم که هر بار که یک فایل میگذارید تلنگری به همه ما زده میشه و شما هم به الهام و حرف دلتون گوش میکنید و کلام شما کلام حقه و خدا به شما میگه که انگار بچه های سایت داره غرور برشون میداره یه تلنگری بهشون بزن.
و دوباره کلی کامنت میاد که هر کدوم برامون درسی داره و چیزی را در زندگیمون بهمون یادآوری میکنه چون هممون مثل هم هستیم .
خیلی خیلی سپاسگزارم
دوستتون دارم
لاشریک لک لبیک…
سلام استاد عزیزم، دور سرت بگردم،قربونت برم،که میری و پر قدرت و قابل فهم ترو توحیدی تر میایی،عاشقتم…
فایل که تمام شد از شدت هیجان و احساسات فقط نشستم و باصدای بلند گریه گردم،تنها کاری که میشد انجلم داد… بهترین بهترین فایل و تذکر و یادآوری بود که میشد در طول این مسیر و برای الانم بشنوم و استاپ کنم،دعای اول صبحم این بود خدایا با خودم رفیق باشم و به خودم سخت نگیرم بعد پلی این فایل،پیاده آمدم سر کار و توی مسیر همه گوش بودم…به قول اخوان ثالث:خواهم به خلوتکده ای…من باشم…من باشم و من…
یه جای خلوت بشینم اول یه سیر بازم گریه کنم و قبول کنم که من در برابر خدا هیچم و ناتوان،به غرورهایی که گرفتارش هستم…هر تمرینی انجام دادم اول و آخر و وسط و ه جاش رسیدم به حساب کردم روی عقل خودم…این پاشنه آشیل رو هر روز دارم بهش اگاه میشم…چقدر مغرورم و سرکش و منم منم دارم…ولی بوده جاهایی که سپردم و گفتم نمیدونم میشه دیگه،شده،اونم راحت شده…همه شدنها رو خدا انجام داده،هر جایی کهخواستم انجام بدم هزاران خط کد نوشتم و خانه آخر رسیدم استاد دقیقا درست گفتید…از کجا فهمیدین که برای انجام کارهام زجر کشیدم،همه پلن هارو رفتم،دقیقا آخری رسیدم،البته بوده جاهایی که راحتم رسیدم،سوت زنان،ولی کفه ترازو به سمت پلن های خودم،منم منم،سنگینه،هر چند به لطف خداوند سال گذشته خیلی سال خوبی بود،وقتی داشتم مرور میکردم اتفاقات 402 و اهداف403رو،فهمیدم راحت بودن و راحتپیش رفتن کارها،دقیقا اون جایی بوده که توکل کردم و گفتم میدونم و این یاد آوری ایمانم رو قوی کرد و باعث شده 403 رو پر قدرتر شروع کنم و تمرین نوشتن فکر کردن و یادآوری لیاقت بی قید و شرطم رو اولین کار شروع روزم بدونم،مهمترین کار باشه،بعد انجام بقیه کارها…این تقویت ایمان و متعهد بودن باعث شده در سال جدید انرژی بیشتری داشته باشم و جاهای بیشتری بگم من نمیدونم…استاد در حین گوش دادن و حتی الان که دارم مینویسم،اول صبحه و کارم رو شروع نکردم ،دارم تمرینروزم رو انجام میدم،تپش قلبی داشتم،هیجان بالا و احساسی مثل خدایا منو ببخش که اینقدر مغرورم،این معذرت خواهی که خود احساس لیاقته و دادن قدرت به خدواند،خیلی لذت بخشه،بندگی کردن همون شروع روز و باد آوریش به محض فراموش ببین چه روانی و راحتی برام داره،اینم تجربه زندگیم میگه،هر جا تونستم اینجوری باشه همه چی عالی بوده
استاد بهترین فایلی بود که میشید بعد از غیبت شما روی سایت بیاد…خدای من…واقعاااا تحسین بر انگیر هستید قربونتون برم…
بندگی بندگی کردن رو یادم رفته،من نیاز دارم بندگی کنم و خدایا تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
استاد فعلن گیجم،قلبم هنوز تند میزنه و هیجانیم…برم بازم گوش بدمو فکر کنم و دوباره میام…
فعلندر پناه رب العالمین شاد و سلامت و پاینده باشید…
سلام استاد جانم
سلام دوستان همرفرکانسی من
بهم الهام شد بیام بنویسم، چرا ؟ چون باز ی اتفاقی افتاده توی ایران که داره راه متوکلین واقعی رو از بدنه جامعه جدا میکنه.
میخوام تجربه خودم رو بنویسم،
سری قبلی که اعتراضاتی توی ایران شکل گرفت بدون اینکه خودم بخوام، درگیر اینستاگرام شدم.
درگیر چیزایی ک کنترلش دست خودم نبود.
بعد از یک هفته ،دیدم خواب ندارم، دیدم وقت خواب میرم توی اینستاگرام و ناخودآگاه گریه ام میگیره و با خودم میگفتم میدونی با گریه قبل از خواب داری چه فرکانسی به دنیا میدی؟؟؟
اینهمه تمرین کردی، اینهمه روی خودت کار کردی.
الان توی این جریانات ب بادش نده.
شما هم پست گذاشتی اون موقع،
با خودم گفتم الان وقتشه…
استاد، باورتون نمیشه!!!
با کنترل ذهنم توی اون دوران که تماااام مردم یه سمت دیگه بودن، من خودم رو جمع و جور کردم و آگاهانه کنترل کردم، خداوند زندگی من رو از این رو به اون رو کرد.
تمام شرایط من ب شکل باور نکردنی تغییر کرد!
از تغییر محل زندگیم، از انتخابم بین 400 نفر به عنوان نفر حرفه ای ، از دعوت ب کارم توسط بهترین مجموعه مالی ایران ،
از خونه ،محل زندگی ام به بهترین نقطه تهران.
از ماشین خریدنم ،از خونه دار شدنم .
یجوری ب من عزت داد و بزرگم کرد که خودمم موندم.
دیشب ،با شنیدن یک خبر ، تمام وجودم ترس شد و داشتم وارد حمله اضطرابی میشدم…
یهو گفتم گوش کن!
خوشحال باش! چرا؟ چون دوباره یه شرایطی پیش اومد که تمام مردم دارن یجور فکر میکنن و فرکانس ها قوی میشه.
دوباره غربالگری داره اتفاق میوفته.
یادت نره، پاداش عظیم میخوای؟ پس کنترل کن اون ذهن رو،
آروم گرفتم و خوابیدم.
صبح خداوند خیلی باهام صحبت کرد.
اول اینکه شروع کردم به شکرگزاری️
شکرگزاری خود خداست.
قلبم اروم گرفت!
شکرگزاری تنها منبع نزدیکی ب خداست.
واقعا اینجور وقتها ما خدا رو گم میکنیم .
دیشب ی لحظه با خودم گفتم عباسمنش الان جاش امنه؟
دیدم وسط ی جنگل ب دور از استرس تمام دنیا داره عشق میکنه
قطعا نگران خانواده اش هم نیست.
این امنیتی که داره پاداش چی بوده؟ کنترل ذهن.
و همواره توی قرض و تظاهرات و گرونی و بی جایی و بدبختی ب خدا توکل کردن.
احساس میکنم اینجور وقتها خدا به آدم ی شانس میده
و امیدوارانه نگاهشون میکنه.
شاید دیشب با خودش گفته چرا هیچ کس دلش با من آروم نمیشه؟
چرا اینهمه به بزرگی من شک دارن همه!
مگر قرار بر این نبوده که جز با یاد خدا دلها آرام نگیره؟
مگر نه اینکه بدون اذن من برگی از درخت نمیوفته؟
چرا همه بجای اینکه چشماشومو ببندن و با من ارتباط بگیرن وقتی انقدررر نزدیکم،چرا دارن فرار میکنن؟؟
_انگار اینجور وقتها خدا حواسشو جمع میکنه ببینه کی بهش توکل میکنه…
سرشم خیلی خلوت میشه
چون کمتر کسی میره سمتش.
نعمتش رو تموم میکنه بر حق کسی که الان بهش توکل کنه
مثل دفعه قبلی.
خوشحال باش.
دوباره انگار قراره همه چیز چندین برابر تغییر کنه اگر توکل کنی.
بندگی کنیم دوستان، بیاید این روزا بندگی کنیم!
اون خدایی رو خوب بلده.
واجبه بهش که خدایی کنه برات.
الان وقتشه، اگر قوی و استوار تونستی دستت رو روی قلبت بذاری و بهش بگی : (من به هر خیری که از سمت تو برسه ،فقیرم)
و سرتو بندازی پایین و جلو بری، پاداشش عظیمه.
اگر پاداش عظیم میخوای،الان وقتشه!
((بسم الله))
سلام و درود بر خانوم آذین عزیز و دوست داشتنی
سلام به خواهر معنوی و توحیدی ام سلام و درود خدا بر تو باد
چه لذتی بردم از کامنتتون وتحسینت میکنم ازین طرز نگاه و طرز فکر عالیتون تحسینتون میکنم که چقد زیبا آگاهم کردی که وقتی همه مردم دارن وارونه میبینن وقتشه که من زرنگی کنم جوری ببینم که خدا میخواد چقد این قسمت کامنتت زیبا و الهام بخش بود برام حال دلم و خوب کردی با کامنتت آذین خانومی گل گلاب
ازاین قسمت کامنتت دگرگون شدم و خجل زده دربرابر آن مهربانی که چقدددد مهربان و دلسوز و بفکر ماست و ما چقد بی معرفت
احساس میکنم اینجور وقتها خدا به آدم ی شانس میده
و امیدوارانه نگاهشون میکنه.
شاید دیشب با خودش گفته چرا هیچ کس دلش با من آروم نمیشه؟
چرا اینهمه به بزرگی من شک دارن همه!
مگر قرار بر این نبوده که جز با یاد خدا دلها آرام نگیره؟
مگر نه اینکه بدون اذن من برگی از درخت نمیوفته؟
چرا همه بجای اینکه چشماشومو ببندن و با من ارتباط بگیرن وقتی انقدررر نزدیکم،چرا دارن فرار میکنن؟؟
_انگار اینجور وقتها خدا حواسشو جمع میکنه ببینه کی بهش توکل میکنه…
سرشم خیلی خلوت میشه
چون کمتر کسی میره سمتش.
نعمتش رو تموم میکنه بر حق کسی که الان بهش توکل کنه
مثل دفعه قبلی.
خوشحال باش.
دوباره انگار قراره همه چیز چندین برابر تغییر کنه اگر توکل کنی.
بندگی کنیم دوستان، بیاید این روزا بندگی کنیم!
اون خدایی رو خوب بلده
واقعا اگه کارمونو وظیفه مونو درست انجام بدیم و تو کارش دخالت نکنیم از اسب چموش غرور پایین بیایم اون خداییشو خیلی خیلی خیلیییییی خوب بلده،
عشق کردم با این قسمت کامنتت خیلی مفرح و لذت بخش بود این کلمات معنوی و الهی تون دمتگرررررررم بر تو خواهر گلم زنده باشی و سربلند که امروز در تاریکی فقر مالی روحمو جلا دادی سپااااااااس.
سلام بر دوست هم فرکانسی خودم…
خدا رو هزار مرتبه شاکرم که حالتون خوب شده.
واقعا برام ارزشمند بود.
انشاالله همیشه خوب و خوش و سلامت باشید و از همه مهم تر احساستون عالی باشه.
شما رو ب خدای بزرگم میسپارم.
منتظر پاداش عظیم خدا باشید
سلام و عرض ارادت حضور دوست خوبم ممنونم بابت تیک آبی خوشرنگی که برام روشن کردی کمک کردی دوباره کامنت زیباتو بخونم و لذت ببرم واقعا محشره این کامنتتون ، و باید بخودمون یاداوری کنیم که زمانی جامعه مشغول شرک ورزیدن من بدنبال توحید در عمل باشم تا زیباترین پاداش نصیبمون بشه
بازم سپااااااس خواهرخوبم که با تیک آبی منو در مدار کامنت الهی ات قرار دادی ممنونم