اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
من خدارا شکر میکنم که منو هدایت کرد و به گروه خانوادگی عباس منش دعوت شدم
امروز وارد گروه شدم و روی یک گزینه خواصی میخاستم کلیک کنم و ادامه بدم
ناخود آگاهانه و هدایتی خدا منو به این فایل بی نظیر و عالی دعوت کرد
وبهم گفت این 100 درصد همون چیزی هست که بهش احتیاج داری
من کارهای متفاوتی رو هدایتی انجام دادم و خوب بوده که به نتیجه دلخواه و مطلوبی رسیده بودم بعداز مدتی که گذشت مغرور شدم و به اون مسئله و بن بست که استاد در همین فایل اشاره کرد برخورد کردم
خدایا شکرت استاد عزیزم منو از هر چیزی که در اطرافم هست و به سادگی ازش عبور میکردم آگاهم کرد و من دقیقا همین نکات کلیدی رو لازم داشتم و باید ذهنم رو آماده میکردم و در برابر نشانهایی که از طرف خدابرای هر کاری بهم میده رو توجه کنم
خدایا من خودم را مهیا کردم و آماده هستم که منو به راه راست به راهی که نعمت دادی هدایت کنی
استان جان چشممون به جمالتون روشن شد، چقدر دلتنگ بودیم، خدا رو شکر
چقدر فایل زیبا و پر از آگاهی بود، هدایت الهی!
چقدر توی زندگیمون تجربش کردیم چقدر حس شیرین و تجربه لذت بخشیه وقتی خدا کارها رو انجام میده.
چقدر مثال از گذشته یادم میاد جاهایی که به خودش اعتماد کردم و کاملا رها شدم چقدر نتیجه گرفتم
منی که از سخنرانی و حرف زدن در جمع میترسیم، چه مراحلی رو هدایتم کرد طی کردم که بتونم بر ترسم غلبه کنم، منی که یه زمانی از حرف زدن در جمع میترسیدم منو جایی رسوند که الان دارم در دانشگاه تدریس میکنم،
از دفاع پایان نامه بگیر، تا مصاحبه دکتری که هیچ وقت یادم نمیره با خودم میگفتم بین این همه آدم که برای مصاحبه اومدن مگه میشه منو انتخاب کنند، اون موقعی که نوبت من شد برای مصاحبه چقدر خوب یادمه که با چه حسی بهش توکل کردم و خودم رو سپردم بهش گفتم من رها میکنم هر چی پیش بیاد خوبه، من فقط می خوام تجربه کنم که بعد فهمیدم توی رشته خودمون من اولین نفر بودن که انتخاب شدم، موقع آزمون زبان، موقع آزمون جامع، موقع دفاع از پروپوزال، چاپ مقاله!
همش رو خودش پیش میبرد من اصلا نمیتونستم، یعنی به خودم بود از همون اول توی مصاحبه رد میشدم چه برسه به این که دکتری رو تموم کنم،
اوج توکل رو در زمان دفاع از رساله دیدم که چقدر دل ها رو نرم کرد چقدر شرایط بر وفق مرادم بود، من به عنوان سوم شخص به خودم نگاه میکردم یعنی اصلا من نبودم خودش ارایه رو داد خودش دفاع کرد، خودش از زبان داوران تعریف و تمجید کرد، خدایا شکرت چقدر تو کارها رو آسون میکنی.
واقعا خودش داره همه کارها رو انجام میده
اما زمان هایی که خود سر شدم و باور نکردم که خدایی که تونسته این همه کار برام انجام بده در یکسری موضوعات هم میتونه، اونجاست که کارها خوب پیش نرفته،
چقدر استاد خوب توضیح دادید که مشکل آقا ابراهیم توی یکسری کارها که راه حل رو آخرش بهش میرسه به خاطر اینکه طبق پیش فرضهایی که از گذشته توی ذهنمون هست عمل میکنیم و این باعث میشه از هدایت خداوند دور بمونیم و نشنویم.
این خیلی درسته که بعضاً خداوند هدایت ها رو از زبان آدم های دیگه میرسه، من خیلی این مورد رو تجربه کردم، مثلاً خواهرم گفته فلان کار رو اینجوری انجام بده انجام دادم و درست پیش رفته، توی این مواقع با خودم میگم ببین خدا چقدر دوستم داره که وقتی میبینه خودم نمیتونم هدایت رو دریافت کنم از زبان کسه دیگه ای هدایت رو میرسونه که خطا نرم .
استاد جان این روزا احساس میکنم درونم از قبل تشنه تر شده برای دریافت آگاهی،
احساس میکنم این طول مدتی که فایل نذاشتید یک فرصتی هست که یکم این آگاهی ها به مغز و استخوانم نفوذ کنه، بخصوص آگاهی های دوره بی نظیر احساس لیاقت، از طرفی فایل های روزشمار تحول زندگی هم خیلی کمک میکنه.
استاد عزیزم امروز وقتی عکس فایل جدید رو در سایت دیدم خیلی ذوق زده شدم،
انشاءالله شما و مریم جان همیشه تنتون سلامت و تندرست باشه و همیشه پایدار و مستدام باشید.
فقط خودت میدونی؟ به تجربیات قبلیت چسبیدی؟ شرک ورزیدی؟ فکر کردی حتما یه نفر دیگه کمکت میکنه؟
مواظب باش:) مغرور نشی!!
من فکر میکردم که یک خط راست پارچه رو خیلی راحت میتونم بدوزم و با خودم میگفتم که یه راستهدوزیه دیگه کاری نداره، ولی همش کار خراب میشد، پارچه جمع میشد، باددار وایمیستاد. همزمان هم فایل هم گوش میدادم. که یه لحظه وایستادم به خودم اومدم دیدم عه! منم وسط غرور خودمم. گفتم خدایا من حتی نمیتونم یه خط صاف رو بدوزم خودت کمکم کن من خیلی تازهکارم:)
و گفت پارچه رو هم از جلو و از پشت بگیر چون پارچه ساتنه لیز میخوره، و منم همین کار رو کردم. و واقعا فیکس فیکس شد:) در حالی که هنوز فایل تموم نشده بود.
به همین راحتی خدا اجابت میکنه، هدایت میکنه اگر اجازه بدیم، اگر مغرور نشیم.
دعا میکنم که وقتی یکم مغرور شدیم سریع از خدا سیلی بخوریم و برگردیم به مسیر درست. سریع بفهمیم که مغرور شدیم.
و سپاسگزار این باشیم که تا یکم مغرور شدیم سریع متوجه بشیم و قلبمون مهر و موم نشه:)
و سپاسگزارم از استاد عباس منش بالیاقت فرستاده ی خداوند
عاشق فایل های توحیدی تونم
تجربه ی خودم رو میگم از هدایت و نشونه هایی که دریافت کردم و پیش رفتم و اونجاهایی که مغرور شدم و درجا زدم
2 سال پیش بهم الهام شد بیام جلو دوربین و کارم رو آنلاین کنم انقدر این الهام شدید بود که2 ماه داشتم روش فکر میکردم که چطوری با ترسام روبه رو بشم برام یکی از سختترین کارها بود،بالاخره بعد 2 ماه یه فایل گذاشتم،یادمه چقدر برای آماده شدن فایل زحمت کشیدم و ادیت یاد گرفتم و از خدا کمک خواستم
ولی بعد یه مدت که پیش رفتم کمتر از خدا کمک خواستم و گاهی مغرور شدم با اینکه خیلی بازخوردهای مثبت داشتم ولی اتفاقات به سمتی پیش رفت که پست سر هم کارهام به بن بست میخورد،فهمیدن خیلی رو خودم حساب کردم
یادم رفت چه کسی منو به این سمت هدایت کرد و چه کسی کمکم کرد شروع کنم
کلی موقعیت کاری برام خلق شد و به خاطر غرورم همه رو تقریبا از دست دادم
در میون اینهمه تلاش و تقلا و از دست دادن ها دوباره از خدا کمک خواستم که هدایتم کنه
و منو به سمت استاد عباس منش هدایت کرد
و چقدر خوشحالم اینجا هستم و دارم رو دوره 12قدم هم کار میکنم
خدایا کمکم کن که تو رو بیشتر بشناسم و نشونه هات رو دریافت کنم و در برابرت فروتن باشم و اعتبار همه ی چیزهایی رو که دارم و به دست میارم رو به تو بدم
به نام خدایی که مارا به آسان ترین شکل ممکن به مسیر خواسته هایمان هدایت میکند
چقدر درس های فایل های توحید عملی شیرینه
انقدر شیرینه که خواب رو از چشمام ربوده و با قلبم دوست دارم نوشته هارو در سایت بنویسم
چقدر تحسینتون میکنم استاد عزیزم که چقدر قشنگ توحید رو بیان میکنید و واقعا زمانی که آدم بر اساس تجارب قبلی خودش عمل میکنه کارها فقط بر اساس منطق و نادرسته و فقط باید بگیم خدایا تمام راه حل هارو تو به من گفتی و من هیچی نمیدونم
چه جمله قشنگی
خدایا من در برابر تو هیچ چیز نمیدونم
تو میدونی، تو به من بگو
قدم اول احساس عجز و ناتوانیه
چقدر این نکات ظریف کلیدی هستن واقعا
دقیقا زمان هایی بوده که احساس کردم گیر کردم و درمانده و مانده از همه چیز و همه کس بودم چقدر باعث شد خداوند در ذهنم پررنگ بشه و باور کنم که فقط اون میتونه بهم کمک کنه و نه هیچ کس دیگه
فقط زمانی که فرمان دست خداست همه چیز به زیباترین شکل ممکن پیش میرود
یادمه اولین بار که سرکار رفتم فقط همه چیزو به خدا سپردم وگفتم هرجایی باشه فرقی ندارن میخوام کار کنم زمان هایی که روی قول های بقیه حساب کرده بودم اصلا هیچ کدوم نشد ولی دقیقا زمانی که همه چیزو به خدا سپردم همه چیز برام به آسانی در عرض یک روز جور شد و منشی یک آموزشگاه شدم
بعداز اون ترسیدم، شرک ورزیدم و چندین ماه همون جای ثابتم درحالی که میدونستم اشتباهه وایسادم و برام جالب بود غافل از اینکه فقط خودم میتونم تغییر کنم مباحث سایت رو به بقیه توضیح میدادم و بیشتر از خودم دور میشدم
تا اینکه با چک و لگدهای بسیار بالاخره تسلیم شدم و اومدم بیرون
انگار رها شده بودم
و بازم گشتم دنبال کار این بار بعداز چندتا مصاحبه دست هدایتگر خدا باعث شد شخصی واسطه بشه و برم سرکار کار جدیدم که خیلی دوسش داشتم و فروشنده شدم این بار فقط 20روز سرکار بودم و اونجا هم ترس و ترس باعث شد برام ماندگار نباشه و دقیقا روز آخر کارم وقتی کاملا درمانده بودم که خدایا من چیکار کنم یه مشتری که مدیر یه شرکت بود اومد خرید کنه و بهم پیشنهاد کار داد دقیقا با حقوق دوبرابر اون موقع ام که با کلاسهای دانشگاهم کاملا هم خوانی داشت
و خداوند دلها رو برام نرم کرد تا بتونم کار کنم و جالب این جاست تو همون ساختمانی بود که کار میکردم
و برام جالبه هربار که بعداز درست شدن کارهام نگاهم به دست بنده خدا بود، همه چیز خراب میشد
و این بار هم شرک ورزیدم و وابسته بنده خدا شدم فکر کردم روزی رو بنده اش میرسونه نه خدا و دقیقا ضربه هاشو خوردم
و در یک تصمیمی که پشتش ایمان بود باز هم از اونجا اومدم بیرون و به محض اینکه اومدم بیرون پیشنهاد کار بهم دادن و من تو یه کلینیک مشغول به کار شدم خیلی تجربه جالب و لذت بخشی برام بود و کلی اتفاقات خوب برام رقم خورد و در کار نقاشیم که خیلی دوسش داشتم پیشرفت کردم و با یه استاد خیلی خوب آشنا شدم
اما عزت نفس و اعتماد بنفسم خیلی مشکل داشت
تو تمام این مدت توانایی نه گفتن و دفاع کردن از خودم رو نداشتم و در نتیجه یک مسئله پیش اومد بین خانواده که من نتونستم نه بگم و ترسیدم و کارم رو از دست دادم
یک ماه طول کشید و شرایط خیلی سختی بود
خیلی سخت بود که طبق نظر دیگران زندگی کنم و خودم نباشم
و بعداز یک ماه بالاخره کار جدید برام شروع شد کار جدیدم رو این بار دوست نداشتم اولش ولی انگار یه حسی بهم میگفتی برو خیره
و من رفتم و حسابدار شدم و کلی خیریت درش به وجود اومد
درحالی که هیچ پیش زمینه ای نداشتم و هیچی بلد نبودم در تمرین ستاره قطبی از خداوند خواستم که خودش کارها رو پیش ببره و واقعا همه چیز به طرز جادویی پیش رفت
کلی فرصت و نعمت جدید برام ایجاد شد
تونستم روی خودم بیشتر کار کنم و وقت بیشتری پیدا کردم تا باورهای نامناسبم رو بشناسم
درآمدم بیشتر شد و تونستم کتاب ها و منابع هنر که خیلی بهشون علاقه داشتم بخرم
تونستم بهای دوره قدم اول دوره 12قدم،عزت نفس و عشق و مودت در روابط رو بپردازم که نزدیک یک سال آرزوم بود بخرمشون و اتفاقات مثبت شروع شدن
روابطم رو با آدم های نامناسب کاملا حذف کردم
احساس ارزشمندیم خیلی بهتر شد
تونستم با توجه به شرایطم تصمیمات خیلی بهتری بگیرم
و چقدر دونفر از دوستان عزیزم بهم کمک کردن که از کاربران فعال سایت هستن و ازشون سپاسگزارم
یک نفرشون منو به این دنیای جادویی سایت دعوت کرد و نفر دوم مشوق و انگیزه دهنده من و دست خدا شد تا هدایت هارو بهتر درک کنم
قبلاً به شدت بحث و درگیری زیادی با بقیه داشتم و مدام عصبی بودم اما الان آرومم و فرمان زندگیمو به خداوند سپردم و ازش خواستم همه چیزو مدیریت کنه و انقدر همه چیزو قشنگ برام چید که هیچ کس نمی تونست به این قشنگی بچینه
برای قدم بعدیم تعهد دادم تا بدهیمو قدم به قدم پرداخت کنم و از خداوند خواستم تا بدهی های من رو خودش پرداخت کنه و هدایتم کنه تا دوره های استاد رو به راحت ترین شکل ممکن تهیه کنم
فقط سپاسگزار خداوند هستم که این چنین در هارو برام باز کرد و گزاشتم تا روی شانه هایش بنشینم
گر مرد رهی میان خون باید رفت
وز پای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای به ره در نه و از هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت
چقدر از کامنت های زیبا و پراز درس دوستان تجربه کسب میکنم و خداروشکر میکنم که در این مسیر زیبا هستم
عاشقتونم
در پناه خدایی باشید که قدرت خلق زندگی را به ما داد
سلام بر استاد عزیزم و بانو شایسته سلام به دوستان هم فرکانسی ممنونم از استاد عزیزم هر لحظهای که استاد در مورد خداوند صحبت میکند انرژی خاصی در وجود ما قرار میدهد مثل همون باتری موبایل که
باید به منبع انرژی وصل شود تا شارژ شود
خاطرهای دارم که دوست دارم امروز برای دوستان هم فرکانسی تعریف کنم البته تجربهای است که در گذشته به دست آوردم
قبلا من زندگی خیلی سختی رو داشتم سپری میکردم همسرم بیکار بود بیمار بود از لحاظ ذهنی و روحی دارو مصرف میکرد و زندگی پر آشوبی داشتم از همه نظر
و مداون من میگفتم خدایا اول این اتفاق بیفته بعد این اتفاق بیفته بعد این اتفاق بیفته و زندگی من درست بشه هر روز زندگی من بدتر از دیروز میشد و من با خودم میگفتم چرا درست نمیشه چه اتفاقی افتاده
تا اینکه یک شب که دیگه از زندگی خسته شده بودم در واقع بریده بودم دیگه هیچ امیدی به زندگی و آینده و انسانهای اطرافم نداشتم و هیچ راهکاری به ذهنم نمیرسید ناتوانتر از همیشه بودم و به آخرین نقطه رسیده بودم یمههای شب از خواب بیدار شدم و سر سجاده نشستم و شروع به گریه کردم سرم رو گذاشته بودم رو مهر مثل بچهای که سرش رو رو زانوی پدرش گذاشته گذاشته گفتم خدایا خدایا کمکم کن ن نمیتونم من بریدم قدرتش رو ندارم تو بگو چطوری همه چی درست میشه به روش خودت به مدل خودت ه اون مدلی که تو میدونی درسته درست بشه
و فقط دوستان اینو میخوام بگم که فردای اون روز وقتی خورشید در اومد زندگی من متحول شد ن به خدا میگفتم که خدایا همسرم اول بره سر کار بعد بیماریش خوب بشه بعد آدم درستی بشه بعد سر به راه بشه …. ولی راهکار خدا با من خیلی فرق داشت راهکار خدا این بود که اول باید همسرم سلامتیش رو به دست بیاره بعد از اینکه سلامتی به دست آورد اتوماتیک وار سر کار میره و بعد از اون یکی یکی مشکلات حل میشن و همین اتفاق افتاد و همسر من بعد از 13 سال تصمیم گرفت که خودش رو درمان کنه بله دوستان بعد از اون شب زندگی من تغییر کرد ولی امروز که استاد این فایل رو گذاشتن به یاد آوردم که من فراموش کردم که خداوند چه کارهایی برای من کرده و لحظهای که همه چیز را به خدا سپردم همه چیز درست شد تا زمانی که میگفتم من میدونم من بلدم آغاز بدبختیها بود من این جمله رو با گوشت و پوست و استخونم لمس کردم ولی افسوس که فراموش کردم
خدا را سپاسگزارم که امروز دوباره به من یادآوری کرد ه من همون خداییم که تو را از اون بدبختیها نجات دادم زمانی که همه چیز را به من سپردی از استاد عزیزم ممنونم ز خداوند براش سلامتی و طول عمر میخواهم که ما را هر لحظه به یاد خدا میندازه و همانطور که خداوند فرمود بهترین دوست تو کسی است که تو را هر لحظه به یاد خداوند بیندازد در پناه خداوند لحظه به لحظه با یاد خداوند شاد سالم ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشد خدانگهدار
با سلام خدمت استاد عزیز و دوستان گرامی و تمامی عوامل این سایت الهی
خدایا شکرت که این فایل رو گوش دادم و از استاد ممنون وسپاسگزارم به خاطر گذاشتن این فایل توحیدی
من قبل از آشنایی با این مسیر الهی همه کارها رو با عقل خودم و خشکه ایمانی که از مذهبی بودن یاد گرفته بودم انجام میدادم و نتیجه آن یک زندگی پر از سختی ،ناراحتی،رنج ونا امیدی بود اون اواخر به حدی اعتماد به نفس من تموم شده بود که از خودم بیزار شدم که خداروشکر خداوند منت سر من نهاد و به این مسیر الهی هدایتم کرد ……..
مسیله غرور خیلی هم ساده و عادی خودش رو نشون نمی ده مثال منی که در این مسیر الهی قرار گرفتم بخوام به واسطه دانستن قوانین دیگران رو هم قضاوت کنم یعنی این که من میدونم و دیگرانی که نمیدانند اما فلسفه زندگی این نیست و خود استاد بارها خودشون گفتن راههای هدایت برای همه هست و متفاوت…پس ما باید به کار خودمون برسیم و دیگران رو قضاوت نکنیم…..
مثلاً این مدت گیر دادن به همسرم و قر زدن رو شروع کردم وحتی به کارهای خیری که ایشان انجام میدادن به واسطه دانستن قوانین به ایشان میگفتم حس لیاقتت کمه و ارزش کار ایشان را پایین می آوردم که غافل از اینکه که دارم مدار خود را پایین می آورم و دچار کبر و غرور شده ام و خودم را منبع تمام فرکانس را فراموش کرده بودم پس امروز صبح خدا به پس کله ام زد و با سرماخوردگی ناچیزی بیدار شدم و خداروشکر به موقع همه چیز را مرور کرده و این فایل گران مایه راهم کند و کاو نمودم والان حالم خوب خوب است خدایا شکرت
من از وقتی این فایل اومده رو سایت هر روز چند تا کامنت ازین رو میخونم الان نشستم که بخونم گفتم کدوم صفحه بهم گفت هفت گفتم حالا چرا هفت و بی مقاومت اومدم صفحه هفت گفتم کدوم کامنت گفت از اولش شروع کن
راسش ذهنم نجوا کرد گلی جون سن حضورش تو سایت کمه گفت قضاوت نکن و گفتم چشم
و …
انگار دقیقااا من باید امروز همین لحظه کامنتتون میخوندم چون چسبید به کلم کامل
اونجایی که گفتین غرور گرفتم و فکر کردم من بلدم و میدونم
عاشقتم عزیزم واقعا یه دنیااا مرسیی انگاری این کامنت تمام چیزی بود که واسه ارامش این لحظم لازمم بود
از هیجان قلبم تند میزنه انگاری به عالمه در از اگاهی واسم باز شد
هزار بار میشنویم ولی انگار دفعه هزارو یکم یه چیز جدید یه حرف متفاوت شنیدیم چقدر دنیای مدار و فهم و درک عجیبن
و از خدا میخوام که همیشه هدایت عالی خودش رو سر راه هممون قرار بده
راستش من از وقتی وارد این مسیر الهی شدم خیلی معجزه ها دیدم اما هنوز که هنوز خیلی باید کار کنم و از خداوند متعال سپاسگزارم به خاطر استاد و دستان عزیز چون شما در این سایت آرزوی سلامتی و موفقیت و ثروتمندی رو برای هممون دارم…
یه روزی بود غصه میخوردم وقتی به نعمتهای کشور نگاه میکردم .میدیدم توچهکشوری دارم زندگی میکنم که ارزش داشته هاش رو نمیدونیم بلد نیستم ازنعمتی که خدابهمون داده استفاده کنیم .
و فکرمیکردم دارم تواین کشور حروممیشم وپیش خودممدام میگفتم آخه چرا باید تواین کشور بااینهمه محدودیت زندگی کنم .
ویا وقتی کتابهای موفقیت رو میخوندم
کتاب راندا برن وخیلیهای دیگه که العان خاطرم نیست …
قشنگ حس میکردم که یک چیزی که اصله همه ی این حرفهاست کمه ..
ومدام باخودم میگفتم کاش یه کتاب بهتر پیدا کنم که بهتر توضیح بده اون چیزی رو که میخوام …
وتوذهنم فقط نویسنده های به نام خارجی بودن …
وهمش به خدا میگفتم خدایا منو به یه کتابی آدمی هدایت کن
حرفشو بفهمم فن بیانش خوب باشه صداش وحرفهاش قابل درک باشه
ومن مگه میدونستم یه همچین انسانی به نام استاد عباسمنش وجود داره ….
واین انسان بزرگ وشر یف وخدایی که دستان خداوند هست .
یک ایرانی هست ازهمبن کشور به زبان فارسی
داره حرفهایی میزنه که من سالهاست به دنبالش بودم
تا یک سری چیزها رو بفهمم.
وخداچقدر دقیق واسان هدایتم کرد …
اینقدر استاد واضح روشن وبافن بیان خوب صحبت میکنه دقیقا همونی که از خداخواستم ….
این اسمش هدایت نیست پس چیه ؟
این اسمش دستان خدا نیست پس چیه ؟
چطور میتونم روی کله ی پوکم حساب کنم…..
خدایا من هیچم دربرابر تو ….
تمام این حرفها ازخداست برای من برای همه ی ما که دراین مسیر هستیم ……
به این آگاهی وعشقی که خدا داره بهم میده واگه عمل نکنم به اینها حتما جزوه پشیمانها و گمراهان میشم …..
چقدر خوبه یادگرفتم ازخدا بهتر بخوام ….
همین جمله ها که هرروز میگم خدایا میخوام ترو بفهمم ترودرککنم بهم بگو چطور.
میشه این فایل میشه این آگاهی که اولش با رانندگی ماشین شروع میشه
باخودم میگم این چه ربطی به توحید داره
ووقتی قشنگ گوش کردم تاانتها میبینم …
من هیچی ازخدا نفهمیدم …
چقدر نادان بودم که رو خودم حساب کردم ….
خدابازبان ساده داره بهم میگه ….
که من نزدیکم بهت بخوان مرا تااجابت کن تورا …..
که من نزدیکم ….
تازه میفهمم چرا توقران هیچ وقت نمیگه پیامبرها سواد خواندن داشتن یانه ..
چون اگه ازخدا بخوابم میشه
اگه باورش کنم که بهم میگه چطور بخونم بهم میگه چون مهم نیست چقدر مدرک دانشگاهی دارم
مهم اون درک وایمانی هست که به خدا دارم .
چقدر باور دارم که خدا میتونه جواب سوال امتحانی بهم بگه چقدر؟
توی امتحان گواهینامه چه شهری چه آیین نامه
خداخودش شاهده خودش بهم گفت به قلبم الهام کرد توامتحان شهری رو دوتا موضوع کارکن همینا ازت پرسیده میشه ..
و همینطور شد خدایا چطور میتونم این هارو فراموش کنم وفکرکنم خودم کردم ….
توامتحان آیین نامه هم همینطور ..
من بارها و بارها ازخدا کمکم خواستم هرجا که باورم بهش بیشتر بود کمکمش رو قشنگ واضح دیدم هرجاهم که فراموشش کردم اون عشق ورحمتش رو ندید گرفتم چون فکرکردم خودم این یکیو بلدم
برام نشد خراب شد زندگی سخت شد اذیت شدم غصه خوردم سرش غرزدم …
من هیچی نیستم
درمقابل اینهمه فضل و کرم ورحمتش
چطور تمام این سالها اینو درک نکردم ….
ولی انگار این فایل یه زندگی دوباره بهم هدیه داد
به خدا انگار تازه به دنیا آمدم وقراره خیلی اتفاقات خوب رو تجربه کنم …
چون همین العان دوباره حسی بهم گفت اماده ای قراره کلی سوپرابز بشی شاد بشی این تازه اولشه …
استاد به خدا گریه امانم نمیده ..
ازت ممنونم استاد ..
فقط میتونم بگم دست خدا همیشه همراهت باشه خدا همیشه پشت و پناهت باشه ..
شما وجودت برام پراز خیرورحمته خدا این خیررو هزاران برابر به زندگیتون برگردونه …..
استاد دوستت دارم
خدایا ای مهربانترین مهربانان تنها ترو میپرستم تنها تورا
وتنها ازتو یاری میجوییم ای مهربانترین مهربانان
ازت میخوام ودوست دارم هدایتم کنی به مسیر درست راه راست
راه کسانی که به آنها نعمت داده ای نه راه گمراهان وغضب شده گان ….
خواهر کلم کامنتتو خوندم و از راه دور نور الهی و انرزی مثبتی که انتشار کردی رو گرفتم و کیف کردم و لذت بردم انشالله همیشه زندگی به کامتون باشه با همسر عزیزت در آغوش خدا هر روز از رزق پاکش تناول کنین خیلی لذت بردم از هدایتی که گرفتی و شر کردی و ایمانم و بالا بردی و دلمو به خدای وهاب و خدای رحمان و خدای رحیم گرم کردی واقعا ما بنده ناآگاهیم که باید بداتیم که نمیدانیم که اینو بفهمیم و درک کنیم بقول استاد بالاترین مراقبه رو انجام دادیم که مارو مستقیم هرلحظه به منبع اصلیمون وصل میکنه خداروشکررررر که با خوندن کامتتتون حال دلم بهتر شد دلم گرم شد به او که هرچه داریم ازوست خواستم ازتون تشکر کنم که بهم فهموندی هیچی نیستیم و روی کله پوکمون هیج حسابی نکنیم که مستحق عداب الیم خواهیم شد.وسلام
وسط صحبتهاتون، اونجا که داشتین میگفتین ما به چت جیپیتی بیشتر از خدا اعتماد داریم، لرزه به تنم نشست. یاد اتفاقی که دیشب تو ایران رخ داد، افتادم. دیشب که ایران به اسراییل حمله کرد، من خواب بودم. دخترم با ترس و گریه بیدارم کرد که مامان جنگ شده. دستاش میلرزید. میگفت دلم نمیخواد تموم جوونیم حروم این تصمیمات بشه و از این جور حرفها. بهش گفتم: مامان به خدا توکل کن. گفت: خب اونطرف هم خدا دارن. گفتم نمیگم به خدای ایران و اسراییل توکل کن. به خدایی که درون خودته و هدایتت میکنه. همون خدا اگه زندگیت رو بسپاری به دستش، تو این شرایط بهترین شرایط رو برات رقم میزنه. مگه نه اینکه موسی به مرحلهای رسید که جلوی روش دریا بود، پشت سرش لشکر فرعون و همراهش طرفدارایی که ترسیده بودند و آیه یاس میخوندن و میگفتن: انا لهالکون، اما موسی خیلی آروم میگه: ان معی ربی سیهدین. خدایی با منه که من رو هدایت میکنه. نمیگه ما همه خدایی داریم که هدایتمون میکنه. اون میدونه که ایمان قومش اینقدر قوی نیست. پس میگه با من خدایی است که هدایتم میکنه. یقینی که دریا رو براش شکافت.
به دخترم گفتم: الان بالای 99درصد مردم ترسیدن و دارن میگن انا لهالکون و وقتشه که ما بگیم ان معی ربی سیهدین و بهت قول میدم که همین اوضاع مسیر رسیدن ما به خواستههامونه.
خب، دخترم اگرچه آرومتر شد؛ اما چون خیلی در این فضا نیست و شدیدا داشت فضای مجازی و اخبار رو دنبال میکرد، نمیتونست ذهنش رو کنترل کنه؛ اما استاد جان، به والله که من نترسیدم و بابت این موضوع اول از خدا و بعد از شما سپاسگزارم.
اما یکجا متوجه شدم که چقدر ایمانمون ضعیفه. دخترم اومد گفت که روسیه اعلام کرده که اگه جنگ بشه، ما از ایران حمایت میکنیم. انگار ترس دخترم کم شده بود. حتی شاید ته دل خودم و ته دل بسیاری از مردم از بیانیه روسیه مطمئنتر بودن تا جمله ان معی ربی سیهدین.
صبح که این پیام رو گوش دادم، یاد برق چشم دخترم افتادم وقتی که خبر روسیه رو داشت تعریف میکرد. من نمی دونم چه خبره؛ جلوی رویمون یه اقتصادی هست که در ده دقیقه دلار صعود میکنه به 70 و چند هزار تومان. پشت سرمون بحث جنگ و سیاستمدارهاییه که نمی فهمیمشون. کنارمون مردی هستن که بدون استثنا دارن میگن انا لهالکون. اما من میخوام فقط بگم: ان معی ربی سیهدین. میخوام شاد باشم و نترسم و توکل کنم و به والله که دریا دریا دریاست که جلوی رویم گشوده خواهد شد. این اتفاق به والله میتونه نقطه عطف زندگی هر کدام از ما باشه.
الان حالم خوبه. عالیه. نمیتونم جلوی همکارها رو بگیرم که این قدر در مورد این موضوع صحبت نکنن؛ اما حسم خوبه. دائم به خودم میگم ان معی ربی سیهدین.
(موسى) گفت: «چنین نیست! یقیناً پروردگارم با من است، بزودى مرا هدایت خواهد کرد!»
سوره شعرا- آیه 62
من که کلا چیزی نمیدونستم، چون دورم از این فضاها، فرداش همسرم گفت…
بازم رد شدم، چون یاد گرفتم از استاد جان که توجه نکنم و خودم رو بسپرم به الله یکتا، چون برای من شرایط فرق خواهد کرد.
خیلی از استاد ممنونم که با چندین فایل و چندین مثال متفاوت، هر بار بهمون یاداوری کردن شما مثل اکثریت جامعه فکر و رفتار نکنین.
ذهنتون رو کنترل کنین.
توکلتون به الله باشه و هدایت هاش.
بی شک زندگیِ شما با دیگران فرق خواهد کرد.
من حواسم به خداست که خودش مدیریت و چیدمان میکنه برام.
هر طور فکر کنم همون طرف میرم.
حواسم بره به شک، ترس، خشم و … همونا رو بیشتر دریافت میکنم.
خدا رو شکر قبلش تو مسیر کنترل ذهن رفتم که بارداریِ آسان و لذت بخشی رو از فضل خودش تجربه کردم و الان که به فضل خدا آماده ی ورود قند عسل به خونه مون هستیم ان شاالله، در حالت پایداری هستم.
حواسم به قشنگی های نی نی مون هست که میخواد زندگی دو نفره مون رو ان شاالله 3 نفره کنه با نفس های پاک و نورانیش.
خیلی خوشم اومد از مثالت در مورد شادیِ کاذبِ وعده روسیه در برابر خداوند…
قیاسی که تو ذهنمون میاد و اشتباهه.
دروغ چرا، نمیشه انکارش کرد، ذهن انسان کوچولو هست، وعده ی دم چشمش رو سریعتر باور میکنه تا وعده ی حق رو...
اما خدا رو شکر همین مثال ها و شرایط داره ذره ذره باعث میشه من بهتر درک کنم روی چه قدرتی باید حساب کنم و بندِ حساب کردن روی غیر خدا رو بهتر جدا کنم از خودم…
مرسی که این کامنت رو نوشتی.
و باعث شدی توحید عملی رو تو قلبم مرور و تثبیت کنم برای خودم.
همگی در پناهِ رب العالمین باشیم.
به قول استاد:
وقتی کنترل ذهن میکنی، و به ماجرا از زاویه ای نگاه میکنی که بهت حس خوب و امید بده، شرایط برای تو تغییر میکنه.
چقدر خوبه! چقدر خوبه یه نینیکوچولو! یه امید جدید، یه دنیای جدید.
این یعنی خدا از انسان قطع امید نکرده
عزیزدلم، حتما عکسش رو برامون بذار. من تو این مدت هم چند وقت یه بار عکس خودت رو چک میکردم.
سمانهجانم
تکهٔ بالا رو پریشب که پیامت رو دیدم، نوشتم. اینقدر خسته بودم که روی صفحهٔ گوشی خوابم برد و فراموش کردم پیامت رو جواب بدم.
امروز صبح که پیام سیدعلی عزیزرو بعداز مدتها توی سایت دیدم، یادم افتاد و الان دقیقا تایم شکرگزاری و مراقبمه که نشستم و با تو و نی نی صحبت میکنم.
یادم میآد دخترم که دنیا اومده بود؛ شب اول توی بیمارستان تنها بودم. توی یه اتاق تنها، پرستار یه موجود کوچولو رو آورد و داد دستم. بهش گفتم من همراه ندارم، میترسم. میشه ببریدش؟ گفت بچته. باید پیشت باشه.
بعدها حس اون شب رو نوشتم و هر بار که میخونمش ناخودآگاه صورتم پر از اشک میشه.
توی دفترم نوشتم:
دخترم اون شب من بودم و تو و خدا
تو بودی و من و خدا
اون موقع بلد نبودم؛ اما چه شیرین بود که ازم بپرسن همراهت کیه و بگم: خدا.
سمانهجانم
از فردای اون شب خواهرم از سفر رسید و من دیگه تنها نبودم؛ ولی به والله اون شب اول بچهٔ من حتی بک بار هم گریه نکرد؛ اما از فردای اون شب تا 46 شب حتی یک شب هم نخوابید و کاش فقط نمیخوابید؛ تا خود صبح جیغ میزد و گریه میکرد.
اینجاست که باید بگیم: کار خوبه خدا بکنه، بقیه کارهای نیستن.
من نمیدونم دقیق کی نینی دنیا میآد؛ اما دوست داشتم این حرفها رو بهت بزنم. لحظهای که داری میری برای وضع حمل، لحظهای که به سلامتی فارغ میشی و نینی رو میذارن توی آغوشت، این لحظات آخر که لحظات سخت طاقت فرساییه
توی همهٔ این لحظهها یادت باشه که تو هستی و نینی و خدا
نینی هست و تو و خدا
وقتی خدا طبیبت باشه، همراهت باشه، پرستارت باشه، لحظات شیرینی رو درک خواهی کرد که بعد از بیست سال نهتنها از شیرینی آن کاسته نمیشه؛ بلکه هنوز چیزهای جدیدی نیز از آن اتفاق قشنگ یاد خواهی گرفت.
سلام و درود به استاد عزیزم
من خدارا شکر میکنم که منو هدایت کرد و به گروه خانوادگی عباس منش دعوت شدم
امروز وارد گروه شدم و روی یک گزینه خواصی میخاستم کلیک کنم و ادامه بدم
ناخود آگاهانه و هدایتی خدا منو به این فایل بی نظیر و عالی دعوت کرد
وبهم گفت این 100 درصد همون چیزی هست که بهش احتیاج داری
من کارهای متفاوتی رو هدایتی انجام دادم و خوب بوده که به نتیجه دلخواه و مطلوبی رسیده بودم بعداز مدتی که گذشت مغرور شدم و به اون مسئله و بن بست که استاد در همین فایل اشاره کرد برخورد کردم
خدایا شکرت استاد عزیزم منو از هر چیزی که در اطرافم هست و به سادگی ازش عبور میکردم آگاهم کرد و من دقیقا همین نکات کلیدی رو لازم داشتم و باید ذهنم رو آماده میکردم و در برابر نشانهایی که از طرف خدابرای هر کاری بهم میده رو توجه کنم
خدایا من خودم را مهیا کردم و آماده هستم که منو به راه راست به راهی که نعمت دادی هدایت کنی
سلام به استاد عزیزم، مریم جان و دوستان عزیز
استان جان چشممون به جمالتون روشن شد، چقدر دلتنگ بودیم، خدا رو شکر
چقدر فایل زیبا و پر از آگاهی بود، هدایت الهی!
چقدر توی زندگیمون تجربش کردیم چقدر حس شیرین و تجربه لذت بخشیه وقتی خدا کارها رو انجام میده.
چقدر مثال از گذشته یادم میاد جاهایی که به خودش اعتماد کردم و کاملا رها شدم چقدر نتیجه گرفتم
منی که از سخنرانی و حرف زدن در جمع میترسیم، چه مراحلی رو هدایتم کرد طی کردم که بتونم بر ترسم غلبه کنم، منی که یه زمانی از حرف زدن در جمع میترسیدم منو جایی رسوند که الان دارم در دانشگاه تدریس میکنم،
از دفاع پایان نامه بگیر، تا مصاحبه دکتری که هیچ وقت یادم نمیره با خودم میگفتم بین این همه آدم که برای مصاحبه اومدن مگه میشه منو انتخاب کنند، اون موقعی که نوبت من شد برای مصاحبه چقدر خوب یادمه که با چه حسی بهش توکل کردم و خودم رو سپردم بهش گفتم من رها میکنم هر چی پیش بیاد خوبه، من فقط می خوام تجربه کنم که بعد فهمیدم توی رشته خودمون من اولین نفر بودن که انتخاب شدم، موقع آزمون زبان، موقع آزمون جامع، موقع دفاع از پروپوزال، چاپ مقاله!
همش رو خودش پیش میبرد من اصلا نمیتونستم، یعنی به خودم بود از همون اول توی مصاحبه رد میشدم چه برسه به این که دکتری رو تموم کنم،
اوج توکل رو در زمان دفاع از رساله دیدم که چقدر دل ها رو نرم کرد چقدر شرایط بر وفق مرادم بود، من به عنوان سوم شخص به خودم نگاه میکردم یعنی اصلا من نبودم خودش ارایه رو داد خودش دفاع کرد، خودش از زبان داوران تعریف و تمجید کرد، خدایا شکرت چقدر تو کارها رو آسون میکنی.
واقعا خودش داره همه کارها رو انجام میده
اما زمان هایی که خود سر شدم و باور نکردم که خدایی که تونسته این همه کار برام انجام بده در یکسری موضوعات هم میتونه، اونجاست که کارها خوب پیش نرفته،
چقدر استاد خوب توضیح دادید که مشکل آقا ابراهیم توی یکسری کارها که راه حل رو آخرش بهش میرسه به خاطر اینکه طبق پیش فرضهایی که از گذشته توی ذهنمون هست عمل میکنیم و این باعث میشه از هدایت خداوند دور بمونیم و نشنویم.
این خیلی درسته که بعضاً خداوند هدایت ها رو از زبان آدم های دیگه میرسه، من خیلی این مورد رو تجربه کردم، مثلاً خواهرم گفته فلان کار رو اینجوری انجام بده انجام دادم و درست پیش رفته، توی این مواقع با خودم میگم ببین خدا چقدر دوستم داره که وقتی میبینه خودم نمیتونم هدایت رو دریافت کنم از زبان کسه دیگه ای هدایت رو میرسونه که خطا نرم .
استاد جان این روزا احساس میکنم درونم از قبل تشنه تر شده برای دریافت آگاهی،
احساس میکنم این طول مدتی که فایل نذاشتید یک فرصتی هست که یکم این آگاهی ها به مغز و استخوانم نفوذ کنه، بخصوص آگاهی های دوره بی نظیر احساس لیاقت، از طرفی فایل های روزشمار تحول زندگی هم خیلی کمک میکنه.
استاد عزیزم امروز وقتی عکس فایل جدید رو در سایت دیدم خیلی ذوق زده شدم،
انشاءالله شما و مریم جان همیشه تنتون سلامت و تندرست باشه و همیشه پایدار و مستدام باشید.
به نام پروردگار هدایتگر
سلام به همه دوستان و استاد عزیزم
بشین فکر کن چرا دیر هدایت شدی؟
فقط خودت میدونی؟ به تجربیات قبلیت چسبیدی؟ شرک ورزیدی؟ فکر کردی حتما یه نفر دیگه کمکت میکنه؟
مواظب باش:) مغرور نشی!!
من فکر میکردم که یک خط راست پارچه رو خیلی راحت میتونم بدوزم و با خودم میگفتم که یه راستهدوزیه دیگه کاری نداره، ولی همش کار خراب میشد، پارچه جمع میشد، باددار وایمیستاد. همزمان هم فایل هم گوش میدادم. که یه لحظه وایستادم به خودم اومدم دیدم عه! منم وسط غرور خودمم. گفتم خدایا من حتی نمیتونم یه خط صاف رو بدوزم خودت کمکم کن من خیلی تازهکارم:)
و گفت پارچه رو هم از جلو و از پشت بگیر چون پارچه ساتنه لیز میخوره، و منم همین کار رو کردم. و واقعا فیکس فیکس شد:) در حالی که هنوز فایل تموم نشده بود.
به همین راحتی خدا اجابت میکنه، هدایت میکنه اگر اجازه بدیم، اگر مغرور نشیم.
دعا میکنم که وقتی یکم مغرور شدیم سریع از خدا سیلی بخوریم و برگردیم به مسیر درست. سریع بفهمیم که مغرور شدیم.
و سپاسگزار این باشیم که تا یکم مغرور شدیم سریع متوجه بشیم و قلبمون مهر و موم نشه:)
خدایا شکرت
خیلی ازتون ممنونم استاد️
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت رب العالمین یا رب العالمین
خدایا عاشقتم خدایا دوستت دارم
خدایا من در مقابل تو خاشعم خدایا من هیچی نیستم و به تو خیلی محتاجم
خدایا من هر آنچه که دارم از آن توست خدایا ایمانم را قوی کن
خدایا باورهایم را درست و محکم کن
خدایا من خودم و زندگی ام را به خودت سپرده ام خدایا هر چی تو بگی هر چی تو بخواهی من هم همان را میخواهم خدایا یاری ام کن.
خدایا دیشب خیلی بابت پسرم نگران بودم شبها تا صبح بیداره بیرون خونه است و همه اون چیز هایی که هست را بهت گفتم
اومدم تو سایت و این فایل را دیدم
متوجه شدم تو از طریق استاد با من صحبت کردی و من را هدایتم کردی
خدایا دیشب ازت هدایت خواستم و گفتم خدایا من واقعا این جوانها را درک نمیکنم واقعا نمیدونم چیکار کنم خدایا هدایتم کن
وقتی اومدم تو سایت و این فایل را دیدم با ایمان صد در صد متوجه شدم که فقط داری با من صحبت میکنی و من از تو هدایت خواستم و تو هدایتم میکنی
خدایا من چگونه شکر نعمتهایت را به جا بیاورم
خدایا من واقعا نمیتوانم شکر نعمتهایت و هدایتهای را که به من ارزانی داشته ای به جا بیاورم
خدایا تو با این فایل من را دوباره هدایت کردی و به من گفتی فقط به خودم بسپار فقط از خودم هدایت بخواه مثل همیشه
خدایا تو میدانی این مسائلی که من باهاش درگیرم فقط و فقط کار خودت هست فقط خودت میتونی خودت میدونی که چطوری درست میشه و چه باید کرد من نمیدونم
خدایا من با این عقل ناقص محدودم با این توانم هیچم هیچ در مقابل تو
خدایا اگر دستم را نگیری چه کنم
خدایا تو خودت صدام کردی من که چیزی نگفتم تو خودت به من گفتی به خودم بسپار من هم به خودت سپرده ام
و من فقط به خودت ایمان دارم
خدایا تو هر چی گفتی من گفتم چشم و انجامش دادم
گفتی با هیچ کس درد دل نکن من مدتهای زیادی هست که زیپ دهنم و دوختم و فقط با خودت صحبت میکنم
و خدایا هر وقت هم با تو صحبت میکنم ناله نمیکنم
کارم شده شکر گذاری حتی برای ناخواسته هایم هم شکرت و میکنم
خدایا شکر گذاری وظیفه اصلی منه تو زندگی
چون هر چقدر هم که شکرت را به جا بیارم باز من ناتوانم در مقابل شکرت
خدایا بابت دیدن این فایل چقدر اشک ریختم
اشک شوق اشک شادی اشک امیدواری اشک ایمان اشک توجه تو به من
خدایا بینهایت شکر
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از خودت یاری میطلبم خدایا یاری ام کن
ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده
خدایا تو همیشه و هر لحظه داری من و صدا میکنی
خدایا چقدر احساس ارزشمندی میکنم چون تو را دارم و به من توجه داری و به من الهام میکنی
خدایا بینهایت شکر
استاد عزیزم بابت این فایل ارزشمند از شما هم خیلی تشکر میکنم
واقعا این سایت الهی است
خداوند از طریق استاد با ما صحبت میکنه هدایتمان میکنه خدایا شکرت
چند روز پیش به خواهرم میگفتم
گفتم هر وقت از استاد خبری نیست حتما داره روی دوره جدید کار میکنه
متل همیشه
ما دیگه شدی فرزندان استاد
یه جورهایی وصلیم بهش مثل مادر و فرزند داریم با او زندگی میکنیم
خدایا شکرت
خدایا چگونه شکر نعمتهایت را به جا بیاورم
خدایا زبانم قاصره ولی من وطیفه ام چیزی جز شکر گذاری نیست
خدایا من با تمام وجودم از شما از تمام نعمتهایت از همه چیز تشکر میکنم خدایا شکرت
خدایا هدایتم کن
خدایا ما را به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایتمان کن
نه راه کسانی که به آنها غضب کرده ای و نه راه گمراهان
خدایا تنها و تنها تو را می پرستم و تنها از خودت یاری میطلبم خدایا من را کمک کن
خدایا من به هر خیری که از جانب شما به من برسد فقیرم خدایا یاری ام کن
در پناه نور و عشق الهی باشید
سپاسگزارم از خداوند که همیشه هدایتمون میکنه
و سپاسگزارم از استاد عباس منش بالیاقت فرستاده ی خداوند
عاشق فایل های توحیدی تونم
تجربه ی خودم رو میگم از هدایت و نشونه هایی که دریافت کردم و پیش رفتم و اونجاهایی که مغرور شدم و درجا زدم
2 سال پیش بهم الهام شد بیام جلو دوربین و کارم رو آنلاین کنم انقدر این الهام شدید بود که2 ماه داشتم روش فکر میکردم که چطوری با ترسام روبه رو بشم برام یکی از سختترین کارها بود،بالاخره بعد 2 ماه یه فایل گذاشتم،یادمه چقدر برای آماده شدن فایل زحمت کشیدم و ادیت یاد گرفتم و از خدا کمک خواستم
ولی بعد یه مدت که پیش رفتم کمتر از خدا کمک خواستم و گاهی مغرور شدم با اینکه خیلی بازخوردهای مثبت داشتم ولی اتفاقات به سمتی پیش رفت که پست سر هم کارهام به بن بست میخورد،فهمیدن خیلی رو خودم حساب کردم
یادم رفت چه کسی منو به این سمت هدایت کرد و چه کسی کمکم کرد شروع کنم
کلی موقعیت کاری برام خلق شد و به خاطر غرورم همه رو تقریبا از دست دادم
در میون اینهمه تلاش و تقلا و از دست دادن ها دوباره از خدا کمک خواستم که هدایتم کنه
و منو به سمت استاد عباس منش هدایت کرد
و چقدر خوشحالم اینجا هستم و دارم رو دوره 12قدم هم کار میکنم
خدایا کمکم کن که تو رو بیشتر بشناسم و نشونه هات رو دریافت کنم و در برابرت فروتن باشم و اعتبار همه ی چیزهایی رو که دارم و به دست میارم رو به تو بدم
خدا جونم خیلی خدایی بلدی
کمکم کن که منم بندگی رو یاد بگیرم
به نام خدایی که مارا به آسان ترین شکل ممکن به مسیر خواسته هایمان هدایت میکند
چقدر درس های فایل های توحید عملی شیرینه
انقدر شیرینه که خواب رو از چشمام ربوده و با قلبم دوست دارم نوشته هارو در سایت بنویسم
چقدر تحسینتون میکنم استاد عزیزم که چقدر قشنگ توحید رو بیان میکنید و واقعا زمانی که آدم بر اساس تجارب قبلی خودش عمل میکنه کارها فقط بر اساس منطق و نادرسته و فقط باید بگیم خدایا تمام راه حل هارو تو به من گفتی و من هیچی نمیدونم
چه جمله قشنگی
خدایا من در برابر تو هیچ چیز نمیدونم
تو میدونی، تو به من بگو
قدم اول احساس عجز و ناتوانیه
چقدر این نکات ظریف کلیدی هستن واقعا
دقیقا زمان هایی بوده که احساس کردم گیر کردم و درمانده و مانده از همه چیز و همه کس بودم چقدر باعث شد خداوند در ذهنم پررنگ بشه و باور کنم که فقط اون میتونه بهم کمک کنه و نه هیچ کس دیگه
فقط زمانی که فرمان دست خداست همه چیز به زیباترین شکل ممکن پیش میرود
یادمه اولین بار که سرکار رفتم فقط همه چیزو به خدا سپردم وگفتم هرجایی باشه فرقی ندارن میخوام کار کنم زمان هایی که روی قول های بقیه حساب کرده بودم اصلا هیچ کدوم نشد ولی دقیقا زمانی که همه چیزو به خدا سپردم همه چیز برام به آسانی در عرض یک روز جور شد و منشی یک آموزشگاه شدم
بعداز اون ترسیدم، شرک ورزیدم و چندین ماه همون جای ثابتم درحالی که میدونستم اشتباهه وایسادم و برام جالب بود غافل از اینکه فقط خودم میتونم تغییر کنم مباحث سایت رو به بقیه توضیح میدادم و بیشتر از خودم دور میشدم
تا اینکه با چک و لگدهای بسیار بالاخره تسلیم شدم و اومدم بیرون
انگار رها شده بودم
و بازم گشتم دنبال کار این بار بعداز چندتا مصاحبه دست هدایتگر خدا باعث شد شخصی واسطه بشه و برم سرکار کار جدیدم که خیلی دوسش داشتم و فروشنده شدم این بار فقط 20روز سرکار بودم و اونجا هم ترس و ترس باعث شد برام ماندگار نباشه و دقیقا روز آخر کارم وقتی کاملا درمانده بودم که خدایا من چیکار کنم یه مشتری که مدیر یه شرکت بود اومد خرید کنه و بهم پیشنهاد کار داد دقیقا با حقوق دوبرابر اون موقع ام که با کلاسهای دانشگاهم کاملا هم خوانی داشت
و خداوند دلها رو برام نرم کرد تا بتونم کار کنم و جالب این جاست تو همون ساختمانی بود که کار میکردم
و برام جالبه هربار که بعداز درست شدن کارهام نگاهم به دست بنده خدا بود، همه چیز خراب میشد
و این بار هم شرک ورزیدم و وابسته بنده خدا شدم فکر کردم روزی رو بنده اش میرسونه نه خدا و دقیقا ضربه هاشو خوردم
و در یک تصمیمی که پشتش ایمان بود باز هم از اونجا اومدم بیرون و به محض اینکه اومدم بیرون پیشنهاد کار بهم دادن و من تو یه کلینیک مشغول به کار شدم خیلی تجربه جالب و لذت بخشی برام بود و کلی اتفاقات خوب برام رقم خورد و در کار نقاشیم که خیلی دوسش داشتم پیشرفت کردم و با یه استاد خیلی خوب آشنا شدم
اما عزت نفس و اعتماد بنفسم خیلی مشکل داشت
تو تمام این مدت توانایی نه گفتن و دفاع کردن از خودم رو نداشتم و در نتیجه یک مسئله پیش اومد بین خانواده که من نتونستم نه بگم و ترسیدم و کارم رو از دست دادم
یک ماه طول کشید و شرایط خیلی سختی بود
خیلی سخت بود که طبق نظر دیگران زندگی کنم و خودم نباشم
و بعداز یک ماه بالاخره کار جدید برام شروع شد کار جدیدم رو این بار دوست نداشتم اولش ولی انگار یه حسی بهم میگفتی برو خیره
و من رفتم و حسابدار شدم و کلی خیریت درش به وجود اومد
درحالی که هیچ پیش زمینه ای نداشتم و هیچی بلد نبودم در تمرین ستاره قطبی از خداوند خواستم که خودش کارها رو پیش ببره و واقعا همه چیز به طرز جادویی پیش رفت
کلی فرصت و نعمت جدید برام ایجاد شد
تونستم روی خودم بیشتر کار کنم و وقت بیشتری پیدا کردم تا باورهای نامناسبم رو بشناسم
درآمدم بیشتر شد و تونستم کتاب ها و منابع هنر که خیلی بهشون علاقه داشتم بخرم
تونستم بهای دوره قدم اول دوره 12قدم،عزت نفس و عشق و مودت در روابط رو بپردازم که نزدیک یک سال آرزوم بود بخرمشون و اتفاقات مثبت شروع شدن
روابطم رو با آدم های نامناسب کاملا حذف کردم
احساس ارزشمندیم خیلی بهتر شد
تونستم با توجه به شرایطم تصمیمات خیلی بهتری بگیرم
و چقدر دونفر از دوستان عزیزم بهم کمک کردن که از کاربران فعال سایت هستن و ازشون سپاسگزارم
یک نفرشون منو به این دنیای جادویی سایت دعوت کرد و نفر دوم مشوق و انگیزه دهنده من و دست خدا شد تا هدایت هارو بهتر درک کنم
قبلاً به شدت بحث و درگیری زیادی با بقیه داشتم و مدام عصبی بودم اما الان آرومم و فرمان زندگیمو به خداوند سپردم و ازش خواستم همه چیزو مدیریت کنه و انقدر همه چیزو قشنگ برام چید که هیچ کس نمی تونست به این قشنگی بچینه
برای قدم بعدیم تعهد دادم تا بدهیمو قدم به قدم پرداخت کنم و از خداوند خواستم تا بدهی های من رو خودش پرداخت کنه و هدایتم کنه تا دوره های استاد رو به راحت ترین شکل ممکن تهیه کنم
فقط سپاسگزار خداوند هستم که این چنین در هارو برام باز کرد و گزاشتم تا روی شانه هایش بنشینم
گر مرد رهی میان خون باید رفت
وز پای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای به ره در نه و از هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت
چقدر از کامنت های زیبا و پراز درس دوستان تجربه کسب میکنم و خداروشکر میکنم که در این مسیر زیبا هستم
عاشقتونم
در پناه خدایی باشید که قدرت خلق زندگی را به ما داد
بنام خداوند قانون مدار
سلام بر استاد عزیزم و بانو شایسته سلام به دوستان هم فرکانسی ممنونم از استاد عزیزم هر لحظهای که استاد در مورد خداوند صحبت میکند انرژی خاصی در وجود ما قرار میدهد مثل همون باتری موبایل که
باید به منبع انرژی وصل شود تا شارژ شود
خاطرهای دارم که دوست دارم امروز برای دوستان هم فرکانسی تعریف کنم البته تجربهای است که در گذشته به دست آوردم
قبلا من زندگی خیلی سختی رو داشتم سپری میکردم همسرم بیکار بود بیمار بود از لحاظ ذهنی و روحی دارو مصرف میکرد و زندگی پر آشوبی داشتم از همه نظر
و مداون من میگفتم خدایا اول این اتفاق بیفته بعد این اتفاق بیفته بعد این اتفاق بیفته و زندگی من درست بشه هر روز زندگی من بدتر از دیروز میشد و من با خودم میگفتم چرا درست نمیشه چه اتفاقی افتاده
تا اینکه یک شب که دیگه از زندگی خسته شده بودم در واقع بریده بودم دیگه هیچ امیدی به زندگی و آینده و انسانهای اطرافم نداشتم و هیچ راهکاری به ذهنم نمیرسید ناتوانتر از همیشه بودم و به آخرین نقطه رسیده بودم یمههای شب از خواب بیدار شدم و سر سجاده نشستم و شروع به گریه کردم سرم رو گذاشته بودم رو مهر مثل بچهای که سرش رو رو زانوی پدرش گذاشته گذاشته گفتم خدایا خدایا کمکم کن ن نمیتونم من بریدم قدرتش رو ندارم تو بگو چطوری همه چی درست میشه به روش خودت به مدل خودت ه اون مدلی که تو میدونی درسته درست بشه
و فقط دوستان اینو میخوام بگم که فردای اون روز وقتی خورشید در اومد زندگی من متحول شد ن به خدا میگفتم که خدایا همسرم اول بره سر کار بعد بیماریش خوب بشه بعد آدم درستی بشه بعد سر به راه بشه …. ولی راهکار خدا با من خیلی فرق داشت راهکار خدا این بود که اول باید همسرم سلامتیش رو به دست بیاره بعد از اینکه سلامتی به دست آورد اتوماتیک وار سر کار میره و بعد از اون یکی یکی مشکلات حل میشن و همین اتفاق افتاد و همسر من بعد از 13 سال تصمیم گرفت که خودش رو درمان کنه بله دوستان بعد از اون شب زندگی من تغییر کرد ولی امروز که استاد این فایل رو گذاشتن به یاد آوردم که من فراموش کردم که خداوند چه کارهایی برای من کرده و لحظهای که همه چیز را به خدا سپردم همه چیز درست شد تا زمانی که میگفتم من میدونم من بلدم آغاز بدبختیها بود من این جمله رو با گوشت و پوست و استخونم لمس کردم ولی افسوس که فراموش کردم
خدا را سپاسگزارم که امروز دوباره به من یادآوری کرد ه من همون خداییم که تو را از اون بدبختیها نجات دادم زمانی که همه چیز را به من سپردی از استاد عزیزم ممنونم ز خداوند براش سلامتی و طول عمر میخواهم که ما را هر لحظه به یاد خدا میندازه و همانطور که خداوند فرمود بهترین دوست تو کسی است که تو را هر لحظه به یاد خداوند بیندازد در پناه خداوند لحظه به لحظه با یاد خداوند شاد سالم ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشد خدانگهدار
با سلام خدمت استاد عزیز و دوستان گرامی و تمامی عوامل این سایت الهی
خدایا شکرت که این فایل رو گوش دادم و از استاد ممنون وسپاسگزارم به خاطر گذاشتن این فایل توحیدی
من قبل از آشنایی با این مسیر الهی همه کارها رو با عقل خودم و خشکه ایمانی که از مذهبی بودن یاد گرفته بودم انجام میدادم و نتیجه آن یک زندگی پر از سختی ،ناراحتی،رنج ونا امیدی بود اون اواخر به حدی اعتماد به نفس من تموم شده بود که از خودم بیزار شدم که خداروشکر خداوند منت سر من نهاد و به این مسیر الهی هدایتم کرد ……..
مسیله غرور خیلی هم ساده و عادی خودش رو نشون نمی ده مثال منی که در این مسیر الهی قرار گرفتم بخوام به واسطه دانستن قوانین دیگران رو هم قضاوت کنم یعنی این که من میدونم و دیگرانی که نمیدانند اما فلسفه زندگی این نیست و خود استاد بارها خودشون گفتن راههای هدایت برای همه هست و متفاوت…پس ما باید به کار خودمون برسیم و دیگران رو قضاوت نکنیم…..
مثلاً این مدت گیر دادن به همسرم و قر زدن رو شروع کردم وحتی به کارهای خیری که ایشان انجام میدادن به واسطه دانستن قوانین به ایشان میگفتم حس لیاقتت کمه و ارزش کار ایشان را پایین می آوردم که غافل از اینکه که دارم مدار خود را پایین می آورم و دچار کبر و غرور شده ام و خودم را منبع تمام فرکانس را فراموش کرده بودم پس امروز صبح خدا به پس کله ام زد و با سرماخوردگی ناچیزی بیدار شدم و خداروشکر به موقع همه چیز را مرور کرده و این فایل گران مایه راهم کند و کاو نمودم والان حالم خوب خوب است خدایا شکرت
سلام دختررر شما بینظییر نوشتیدد
من از وقتی این فایل اومده رو سایت هر روز چند تا کامنت ازین رو میخونم الان نشستم که بخونم گفتم کدوم صفحه بهم گفت هفت گفتم حالا چرا هفت و بی مقاومت اومدم صفحه هفت گفتم کدوم کامنت گفت از اولش شروع کن
راسش ذهنم نجوا کرد گلی جون سن حضورش تو سایت کمه گفت قضاوت نکن و گفتم چشم
و …
انگار دقیقااا من باید امروز همین لحظه کامنتتون میخوندم چون چسبید به کلم کامل
اونجایی که گفتین غرور گرفتم و فکر کردم من بلدم و میدونم
عاشقتم عزیزم واقعا یه دنیااا مرسیی انگاری این کامنت تمام چیزی بود که واسه ارامش این لحظم لازمم بود
از هیجان قلبم تند میزنه انگاری به عالمه در از اگاهی واسم باز شد
هزار بار میشنویم ولی انگار دفعه هزارو یکم یه چیز جدید یه حرف متفاوت شنیدیم چقدر دنیای مدار و فهم و درک عجیبن
زیاااد مرسی از عمق وجودم سپاسگزارم ازت عزیزم
سلام زهرا جان عزیز ازت ممنونم که نظر من رو خوندی
و از خدا میخوام که همیشه هدایت عالی خودش رو سر راه هممون قرار بده
راستش من از وقتی وارد این مسیر الهی شدم خیلی معجزه ها دیدم اما هنوز که هنوز خیلی باید کار کنم و از خداوند متعال سپاسگزارم به خاطر استاد و دستان عزیز چون شما در این سایت آرزوی سلامتی و موفقیت و ثروتمندی رو برای هممون دارم…
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام استاد عزیزم
نمیدونم از دیروز که این فایل و گوش کردم انگار یک اتفاق درمن رخ داده تمام حرفهاتون تو ذهنم میچرخه
یک جوری شدم انگار چیزی بزرگی دروجودم شکست وخورد شد
وهمش دارم گریه میکنم العان داشتم تمرین ستاره قطبیم رو مینوشتم ولی اشکها امانم نمیدن
استاد این چه فایلی بود تمام ستونم درهم ریخت
انگار تازه چشمهایم باز شد انگار تازه خدارو فهمیدم
انگار فاصله ام باخدا خیلی کمتر شد ..
به شکل زیبایی درکش برام راحتر شده ..
هرچی بهش فکرمیکنم میبینم به هرجای زندگیم میرسم هدایت کرده منو
من برای کار همسرم که به مسأله ای برخورد وکارش به پاسگاه وداداسرا رسید …
باگوش کردن فایل توحیدی شما قبل این فایل .یک آرامش بسیار خوبی خدا بهم داد
خدا بهم وعده ی امید وشادی داد …
وخداخودش شاهد که یک جوری کار همسرم رو درست کرد که هربار بهش فکرمیکنم ایمانم بیشتر میشه
جوری این کار انجام شد بدون هیچ کارت شناسایی همسرم رو آزاد رو کردن ..
من چه کاری کردم جز توکل بر خودش جز اینکه خودش بهم وعده ی امید داد و بهم احساسی ازارامش و اطمینان داد که برو حل میشه وخیالت راحت باشه ..
قدرتی بالاتر از آرامش درونی من رو حفظ میکرد باتمام وجودم داشتم حسش میکردم …
یابرای زمینی که خواهرای همسرم بهش دادن
قشنگ من دستهای خدارو دیدم که چطور شرایط رو برای ما قشنگجورکرد تا ما مجبور نشیم مغازمون رو خراب کنیم که در ورودی برای باغمون داشته باشیم …
همیشه همسرم وقتی داره غرمیزنه بهش میگم
رضا کارهای مارو خدا انجام داده قشنگتودستهای خدا هستیم و داره ازمون محافظت میکنه
کی میتونست اینقدر دقیق به موقع کارهایی رو برامون انجام بده که اصلا امیدی به انجامش نبود ..
ویا وقتی که خدا من رو ازیکمسیری که داشتم میرفتم و کاملا اشتباه بود و داشتم آگاهانه خودم رو تودردسر میانداختم وفقط خودش میدونه چی بود .ونجاتم داد …
ویا وقتی که دوره ی دوازده قدم رو میخواستم بخرم اصلا من تلاشی نکردم پولشو خودش جور کرد این قدمهارو راحت خریدم …
چطور میتونم رو خودم حساب کنم ..
چقدر میتونم جاهل باشم منی که جز خیروبرکت ازبچگی تابه العان ازخدا ندیدم .
چطور مغرور شدم وفکرکردم کسی هستم ….
این فایل منو درخودم شکست هرآنچه ارمن بود ریخت …
واقعا احساس میکنم تازه به دنیا آمدم
احساس میکنم تازه خدا رو فهمیدم ..
خیلی حال خوبی دارم خدایا شکرت …
استاد شما دستان خداهستی برای من …
یه روزی بود غصه میخوردم وقتی به نعمتهای کشور نگاه میکردم .میدیدم توچهکشوری دارم زندگی میکنم که ارزش داشته هاش رو نمیدونیم بلد نیستم ازنعمتی که خدابهمون داده استفاده کنیم .
و فکرمیکردم دارم تواین کشور حروممیشم وپیش خودممدام میگفتم آخه چرا باید تواین کشور بااینهمه محدودیت زندگی کنم .
ویا وقتی کتابهای موفقیت رو میخوندم
کتاب راندا برن وخیلیهای دیگه که العان خاطرم نیست …
قشنگ حس میکردم که یک چیزی که اصله همه ی این حرفهاست کمه ..
ومدام باخودم میگفتم کاش یه کتاب بهتر پیدا کنم که بهتر توضیح بده اون چیزی رو که میخوام …
وتوذهنم فقط نویسنده های به نام خارجی بودن …
وهمش به خدا میگفتم خدایا منو به یه کتابی آدمی هدایت کن
حرفشو بفهمم فن بیانش خوب باشه صداش وحرفهاش قابل درک باشه
ومن مگه میدونستم یه همچین انسانی به نام استاد عباسمنش وجود داره ….
واین انسان بزرگ وشر یف وخدایی که دستان خداوند هست .
یک ایرانی هست ازهمبن کشور به زبان فارسی
داره حرفهایی میزنه که من سالهاست به دنبالش بودم
تا یک سری چیزها رو بفهمم.
وخداچقدر دقیق واسان هدایتم کرد …
اینقدر استاد واضح روشن وبافن بیان خوب صحبت میکنه دقیقا همونی که از خداخواستم ….
این اسمش هدایت نیست پس چیه ؟
این اسمش دستان خدا نیست پس چیه ؟
چطور میتونم روی کله ی پوکم حساب کنم…..
خدایا من هیچم دربرابر تو ….
تمام این حرفها ازخداست برای من برای همه ی ما که دراین مسیر هستیم ……
به خودم میگم همیشه مریم ازاین بهتر نمیشد هدایت بشی ….
به این آگاهی وعشقی که خدا داره بهم میده واگه عمل نکنم به اینها حتما جزوه پشیمانها و گمراهان میشم …..
چقدر خوبه یادگرفتم ازخدا بهتر بخوام ….
همین جمله ها که هرروز میگم خدایا میخوام ترو بفهمم ترودرککنم بهم بگو چطور.
میشه این فایل میشه این آگاهی که اولش با رانندگی ماشین شروع میشه
باخودم میگم این چه ربطی به توحید داره
ووقتی قشنگ گوش کردم تاانتها میبینم …
من هیچی ازخدا نفهمیدم …
چقدر نادان بودم که رو خودم حساب کردم ….
خدابازبان ساده داره بهم میگه ….
که من نزدیکم بهت بخوان مرا تااجابت کن تورا …..
که من نزدیکم ….
تازه میفهمم چرا توقران هیچ وقت نمیگه پیامبرها سواد خواندن داشتن یانه ..
چون اگه ازخدا بخوابم میشه
اگه باورش کنم که بهم میگه چطور بخونم بهم میگه چون مهم نیست چقدر مدرک دانشگاهی دارم
مهم اون درک وایمانی هست که به خدا دارم .
چقدر باور دارم که خدا میتونه جواب سوال امتحانی بهم بگه چقدر؟
توی امتحان گواهینامه چه شهری چه آیین نامه
خداخودش شاهده خودش بهم گفت به قلبم الهام کرد توامتحان شهری رو دوتا موضوع کارکن همینا ازت پرسیده میشه ..
و همینطور شد خدایا چطور میتونم این هارو فراموش کنم وفکرکنم خودم کردم ….
توامتحان آیین نامه هم همینطور ..
من بارها و بارها ازخدا کمکم خواستم هرجا که باورم بهش بیشتر بود کمکمش رو قشنگ واضح دیدم هرجاهم که فراموشش کردم اون عشق ورحمتش رو ندید گرفتم چون فکرکردم خودم این یکیو بلدم
برام نشد خراب شد زندگی سخت شد اذیت شدم غصه خوردم سرش غرزدم …
من هیچی نیستم
درمقابل اینهمه فضل و کرم ورحمتش
چطور تمام این سالها اینو درک نکردم ….
ولی انگار این فایل یه زندگی دوباره بهم هدیه داد
به خدا انگار تازه به دنیا آمدم وقراره خیلی اتفاقات خوب رو تجربه کنم …
چون همین العان دوباره حسی بهم گفت اماده ای قراره کلی سوپرابز بشی شاد بشی این تازه اولشه …
استاد به خدا گریه امانم نمیده ..
ازت ممنونم استاد ..
فقط میتونم بگم دست خدا همیشه همراهت باشه خدا همیشه پشت و پناهت باشه ..
شما وجودت برام پراز خیرورحمته خدا این خیررو هزاران برابر به زندگیتون برگردونه …..
استاد دوستت دارم
خدایا ای مهربانترین مهربانان تنها ترو میپرستم تنها تورا
وتنها ازتو یاری میجوییم ای مهربانترین مهربانان
ازت میخوام ودوست دارم هدایتم کنی به مسیر درست راه راست
راه کسانی که به آنها نعمت داده ای نه راه گمراهان وغضب شده گان ….
در پناه الله یکتا باشید
سلام و درود بر مریم عزیز
خواهر کلم کامنتتو خوندم و از راه دور نور الهی و انرزی مثبتی که انتشار کردی رو گرفتم و کیف کردم و لذت بردم انشالله همیشه زندگی به کامتون باشه با همسر عزیزت در آغوش خدا هر روز از رزق پاکش تناول کنین خیلی لذت بردم از هدایتی که گرفتی و شر کردی و ایمانم و بالا بردی و دلمو به خدای وهاب و خدای رحمان و خدای رحیم گرم کردی واقعا ما بنده ناآگاهیم که باید بداتیم که نمیدانیم که اینو بفهمیم و درک کنیم بقول استاد بالاترین مراقبه رو انجام دادیم که مارو مستقیم هرلحظه به منبع اصلیمون وصل میکنه خداروشکررررر که با خوندن کامتتتون حال دلم بهتر شد دلم گرم شد به او که هرچه داریم ازوست خواستم ازتون تشکر کنم که بهم فهموندی هیچی نیستیم و روی کله پوکمون هیج حسابی نکنیم که مستحق عداب الیم خواهیم شد.وسلام
متشکرم ممنونم سپاسگزارم خواهر گلم
سلام استاد جان.
وسط صحبتهاتون، اونجا که داشتین میگفتین ما به چت جیپیتی بیشتر از خدا اعتماد داریم، لرزه به تنم نشست. یاد اتفاقی که دیشب تو ایران رخ داد، افتادم. دیشب که ایران به اسراییل حمله کرد، من خواب بودم. دخترم با ترس و گریه بیدارم کرد که مامان جنگ شده. دستاش میلرزید. میگفت دلم نمیخواد تموم جوونیم حروم این تصمیمات بشه و از این جور حرفها. بهش گفتم: مامان به خدا توکل کن. گفت: خب اونطرف هم خدا دارن. گفتم نمیگم به خدای ایران و اسراییل توکل کن. به خدایی که درون خودته و هدایتت میکنه. همون خدا اگه زندگیت رو بسپاری به دستش، تو این شرایط بهترین شرایط رو برات رقم میزنه. مگه نه اینکه موسی به مرحلهای رسید که جلوی روش دریا بود، پشت سرش لشکر فرعون و همراهش طرفدارایی که ترسیده بودند و آیه یاس میخوندن و میگفتن: انا لهالکون، اما موسی خیلی آروم میگه: ان معی ربی سیهدین. خدایی با منه که من رو هدایت میکنه. نمیگه ما همه خدایی داریم که هدایتمون میکنه. اون میدونه که ایمان قومش اینقدر قوی نیست. پس میگه با من خدایی است که هدایتم میکنه. یقینی که دریا رو براش شکافت.
به دخترم گفتم: الان بالای 99درصد مردم ترسیدن و دارن میگن انا لهالکون و وقتشه که ما بگیم ان معی ربی سیهدین و بهت قول میدم که همین اوضاع مسیر رسیدن ما به خواستههامونه.
خب، دخترم اگرچه آرومتر شد؛ اما چون خیلی در این فضا نیست و شدیدا داشت فضای مجازی و اخبار رو دنبال میکرد، نمیتونست ذهنش رو کنترل کنه؛ اما استاد جان، به والله که من نترسیدم و بابت این موضوع اول از خدا و بعد از شما سپاسگزارم.
اما یکجا متوجه شدم که چقدر ایمانمون ضعیفه. دخترم اومد گفت که روسیه اعلام کرده که اگه جنگ بشه، ما از ایران حمایت میکنیم. انگار ترس دخترم کم شده بود. حتی شاید ته دل خودم و ته دل بسیاری از مردم از بیانیه روسیه مطمئنتر بودن تا جمله ان معی ربی سیهدین.
صبح که این پیام رو گوش دادم، یاد برق چشم دخترم افتادم وقتی که خبر روسیه رو داشت تعریف میکرد. من نمی دونم چه خبره؛ جلوی رویمون یه اقتصادی هست که در ده دقیقه دلار صعود میکنه به 70 و چند هزار تومان. پشت سرمون بحث جنگ و سیاستمدارهاییه که نمی فهمیمشون. کنارمون مردی هستن که بدون استثنا دارن میگن انا لهالکون. اما من میخوام فقط بگم: ان معی ربی سیهدین. میخوام شاد باشم و نترسم و توکل کنم و به والله که دریا دریا دریاست که جلوی رویم گشوده خواهد شد. این اتفاق به والله میتونه نقطه عطف زندگی هر کدام از ما باشه.
الان حالم خوبه. عالیه. نمیتونم جلوی همکارها رو بگیرم که این قدر در مورد این موضوع صحبت نکنن؛ اما حسم خوبه. دائم به خودم میگم ان معی ربی سیهدین.
استاد قشنگم، در پناه دستان پرتوان خدا باشید!
سلام به زهرا جانم.
رفتم تو قرآن موبایلم سرچ کردم آیه ای که نوشتی رو:
قَالَ کَلَّآۖ إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهۡدِینِ
(موسى) گفت: «چنین نیست! یقیناً پروردگارم با من است، بزودى مرا هدایت خواهد کرد!»
سوره شعرا- آیه 62
من که کلا چیزی نمیدونستم، چون دورم از این فضاها، فرداش همسرم گفت…
بازم رد شدم، چون یاد گرفتم از استاد جان که توجه نکنم و خودم رو بسپرم به الله یکتا، چون برای من شرایط فرق خواهد کرد.
خیلی از استاد ممنونم که با چندین فایل و چندین مثال متفاوت، هر بار بهمون یاداوری کردن شما مثل اکثریت جامعه فکر و رفتار نکنین.
ذهنتون رو کنترل کنین.
توکلتون به الله باشه و هدایت هاش.
بی شک زندگیِ شما با دیگران فرق خواهد کرد.
من حواسم به خداست که خودش مدیریت و چیدمان میکنه برام.
هر طور فکر کنم همون طرف میرم.
حواسم بره به شک، ترس، خشم و … همونا رو بیشتر دریافت میکنم.
خدا رو شکر قبلش تو مسیر کنترل ذهن رفتم که بارداریِ آسان و لذت بخشی رو از فضل خودش تجربه کردم و الان که به فضل خدا آماده ی ورود قند عسل به خونه مون هستیم ان شاالله، در حالت پایداری هستم.
حواسم به قشنگی های نی نی مون هست که میخواد زندگی دو نفره مون رو ان شاالله 3 نفره کنه با نفس های پاک و نورانیش.
خیلی خوشم اومد از مثالت در مورد شادیِ کاذبِ وعده روسیه در برابر خداوند…
قیاسی که تو ذهنمون میاد و اشتباهه.
دروغ چرا، نمیشه انکارش کرد، ذهن انسان کوچولو هست، وعده ی دم چشمش رو سریعتر باور میکنه تا وعده ی حق رو...
اما خدا رو شکر همین مثال ها و شرایط داره ذره ذره باعث میشه من بهتر درک کنم روی چه قدرتی باید حساب کنم و بندِ حساب کردن روی غیر خدا رو بهتر جدا کنم از خودم…
مرسی که این کامنت رو نوشتی.
و باعث شدی توحید عملی رو تو قلبم مرور و تثبیت کنم برای خودم.
همگی در پناهِ رب العالمین باشیم.
به قول استاد:
وقتی کنترل ذهن میکنی، و به ماجرا از زاویه ای نگاه میکنی که بهت حس خوب و امید بده، شرایط برای تو تغییر میکنه.
بارها تجربه اش کردم و اعتماد دارم به این قانون.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
خدایا شکرت که خدای همه مون هستی و مراقبت و حفاظت از همه مون به عهده ی شماست.
سلام سمانه جانم
خوشحالم که حال خودت و نینی خوبه.
پس نزدیکه!!!
نزدیکه که عضو جدید سایت رو ببینیم.
چقدر خوبه! چقدر خوبه یه نینیکوچولو! یه امید جدید، یه دنیای جدید.
این یعنی خدا از انسان قطع امید نکرده
عزیزدلم، حتما عکسش رو برامون بذار. من تو این مدت هم چند وقت یه بار عکس خودت رو چک میکردم.
سمانهجانم
تکهٔ بالا رو پریشب که پیامت رو دیدم، نوشتم. اینقدر خسته بودم که روی صفحهٔ گوشی خوابم برد و فراموش کردم پیامت رو جواب بدم.
امروز صبح که پیام سیدعلی عزیزرو بعداز مدتها توی سایت دیدم، یادم افتاد و الان دقیقا تایم شکرگزاری و مراقبمه که نشستم و با تو و نی نی صحبت میکنم.
یادم میآد دخترم که دنیا اومده بود؛ شب اول توی بیمارستان تنها بودم. توی یه اتاق تنها، پرستار یه موجود کوچولو رو آورد و داد دستم. بهش گفتم من همراه ندارم، میترسم. میشه ببریدش؟ گفت بچته. باید پیشت باشه.
بعدها حس اون شب رو نوشتم و هر بار که میخونمش ناخودآگاه صورتم پر از اشک میشه.
توی دفترم نوشتم:
دخترم اون شب من بودم و تو و خدا
تو بودی و من و خدا
اون موقع بلد نبودم؛ اما چه شیرین بود که ازم بپرسن همراهت کیه و بگم: خدا.
سمانهجانم
از فردای اون شب خواهرم از سفر رسید و من دیگه تنها نبودم؛ ولی به والله اون شب اول بچهٔ من حتی بک بار هم گریه نکرد؛ اما از فردای اون شب تا 46 شب حتی یک شب هم نخوابید و کاش فقط نمیخوابید؛ تا خود صبح جیغ میزد و گریه میکرد.
اینجاست که باید بگیم: کار خوبه خدا بکنه، بقیه کارهای نیستن.
من نمیدونم دقیق کی نینی دنیا میآد؛ اما دوست داشتم این حرفها رو بهت بزنم. لحظهای که داری میری برای وضع حمل، لحظهای که به سلامتی فارغ میشی و نینی رو میذارن توی آغوشت، این لحظات آخر که لحظات سخت طاقت فرساییه
توی همهٔ این لحظهها یادت باشه که تو هستی و نینی و خدا
نینی هست و تو و خدا
وقتی خدا طبیبت باشه، همراهت باشه، پرستارت باشه، لحظات شیرینی رو درک خواهی کرد که بعد از بیست سال نهتنها از شیرینی آن کاسته نمیشه؛ بلکه هنوز چیزهای جدیدی نیز از آن اتفاق قشنگ یاد خواهی گرفت.
در پناه دستان مهربان خدا باشی عزیزدلم!