توحید عملی | قسمت 11 - صفحه 37 (به ترتیب امتیاز)

1225 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1285 روز

    به نام خدای مهربان

    چقدر این فایل معجزه بود برای من و چقدر خداوند رو سپاسگزارم که در بهترین زمان این فایل برای من روی سایت قرار گرفت

    دقیقا چند ساعت بعد از اینکه من دوره احساس لیاقت رو خریداری کردم این فایل رو سایت قرار گرفت

    صدای خداوند واضح به گوشم رسوند که در این مسیر هدف بهبود احساس لیاقت و شخصیت این توحید و متواضع بودن رو نقشه راه خودت قرار بده

    از روزی که این فایل روی سایت قرار گرفت و من گوشش دادم انصافا سعی کردم که بارها این موضوع رو به خودم یاداوری کردم و تلاش کردم تا این رو مثل یک عضله در نظر بگیرم و هربار با یاداوری این عضله قوی تر شده توی ذهنم و چقدر هم این تلاش هام برام ارزشمنده ، چقدر ندای خداوند برام ارزشمنده

    یک ترکیب خیلی فوق العاده ایی شده اگاهی های این فایل و متواضع بودن با گوش دادن جلسات دوره احساس لیاقت

    اومدم دیدم که چی میشه که اوایل دوره ما ذوق و شوق داریم و تشنه آگاهی هستیم حرف ها و جملات رو با دقت گوش میدیم و وقتی یک جمله توی گوشمون زنگ میزنه خوشحال میشیم و این ذوق و شوق همون اوایل در جهان خودش رو نشون میده و اتفاقات عالی میفته اما هرچی میگذره و ما با استاد جملات رو تکرار میکنیم و میفهمیم که یادگرفتیم انگار که اون ذوق و شوق میره و این گفتگو توی ذهن میاد که من دیگه بلدم

    وقتی این فایل رو تصمیم گرفتم که عملی کنم و توی ذهنم بسازم این متواضع بودن رو خداوند جانانه کمکم کرد و بهم هدایت هاش رو فرستاد و چقدررر صداش بلند شده بود . خیلی واقعا جالبه قبل از اینکه این فایل قرار بگیره انگار من اماده شده بودم براش چون به طرز فوق العاده ای اون روز من بیشتر صدای خدا رو میشنیدم و باهاش کلی توی خونه صحبت کردم وقتی این فایل اومد دوباره بهش گفتم خدایا تو داری باهام صحبت میکنی ، اینا نشونه های واضح تو هستند و چقدر از اون روز تا الان حال و هوای عجیب و غریبی رو تجربه میکنم

    چقدر توی فایل دیدن تاثیر داره

    درواقع اومدم این کامنت رو برای یاداوری همین موضوع به خودم بنویسم و با تمرکز به خودم یاداوری کنم که سینا اگر میخوای که همین ذوق و شوق اولیه که دوره رو شرکت کردی و این فایل رو دیدی و نتایج معجزه وار برات رخ داد ادامه پیدا کنه این اصل رو به خودت یاداوری کن که بدونی هرچقدر هم یاد بگیری بازم در برابر علم و اگاهی های خداوند نیازمند هستی .

    یادآوری این موضوع خیلی برام حیاتی هست، چون من نتایج بینظیر جهان رو دیدم وقتی که تغییر و شروع کردم ،، من نتایج اون ذوق و شوق اولیه رو دیدم و الان جواب سوال رو خداوند بهم گفته که چطور این ذوق و شوق رو حفظ کنم و میگم برای من خیلی حیاتیه چون نتایج فوق العادست نتایج بینظیره واقعا واقعا چقدر خدا داره هرروز به من لطف بینهایتش رو میفرسته و چقدر دارم کیف میکنم و روی دوش اون دارم لذت میبرم ، لذتی از جنس توحید ، اطمینان و احساس لیاقت

    وقتی که همزمان با دیدن فایل های استاد این گفتگو رو توی ذهنم تکرار میکردم که :

    خدایا من هیچی بلد نیستم

    تویی که میدونی

    اگاهی های تو نامحدوده

    هنوزم اگاهی میخوام

    خدایا من به هر آگاهی و درکی که از سمت تو برسه فقیرم ( که البته این رو با الهام از داستان موسی پیامبر میگم )

    میبینم برای هر چند بار هم که دارم اون فایل رو میبینم همچنان تمرکز دارم ، همچنان ذوق میکنم از حرفای استاد ، همچنان ایده های عملی بهم داده میشه برای اجرای اون اگاهی ها در عمل و لذت میبرم و هرچقدر که دور میشم از این گفتگو ها و به خودم غره میشم و فکر میکنم بلدم میبینم تمرکز ندارم روی فایل ها ، ذوق و شوق ندارم ، تاثیری نمیزاره روم

    من خب اومدم دیدم اصلا دلیل اینکه ما اینقدر اول دوره ها متعهد و عالی پیش میریم به نظرم اینه که : میدونیم در مورد اون موضوع هنوز هیچی نمیدونیم اما هرچی میگذره احساس میکنیم تموم شد دیگه فهمیدیم و این باعث میشه که نزاریم خدا اگاهی بیشتری به ما بده نزاریم خدا بیشتر بهمون درک و فهم بده

    این کامنت رو خودخواهانه مینویسم تا به خودم بگم سینا راز حفظ ذوق و شوق داشتن در مسیر این هدفت و کار کردن روی خودت همینه ، یادت باشه که بدونی اگر صد بار هم یک فایل رو دیدی مغرور نشی چون خدا میتونه از همون فایل هزار نوع شیوه تفکر جدید بهت هدیه کنه “اگر اجازه بدی”

    جرقه نوشتن این کامنت و یادآوری این موضوع از اینجا شروع شد که : خب من امروز رسیدم به جلسه 2 تکمیلی احساس لیاقت و خب استاد یک جایی گفتن که اوایل همه این نشونه های واضح رو میبینن وقتی روی خودشون کار میکنن و جهان کاملا واضح پاسخ میده ،،

    این باید سبب این بشه که ما با ایمان بیشتری دوره رو ادامه بدیم ،، بیشتر خداوند و دقت خداوند رو تحسین کنیم

    حواسمون باشه تا یک ذره اوضاع بهتر شد فیل مون یاد هندوستان نکنه

    اینو که از استاد همین چند دقیقه پیش شنیدم فایل رو نگه داشتم و تنها چیزی که به ذهنم اومد برای اینکه من با همون ذوق و شوق و تعهد اولیه ادامه بدم همین متواضع بودن بود

    اخه من حرف استاد رو کامل تایید کردم که وقتی شما یک ذره با اون تعهد اولیه روی خودتون کار میکنید و با ذوق و شوق اولیه روی خودتون کار میکنید جهانتون عوض میشه، اتفاقات عالی میفته.

    خب چرا که نه ؟ چرا با همون تعهد اولیه و ذوق و شوق ادامه ندم با تمرکز اولیه ادامه ندم ؟

    راستش برای این چرایی هیچ جواب منطقی ذهنم نداشت و کاملا با تمام وجودم چون نتایج رو دیدم خواستم که همون ذوق و شوق و تعهد رو داشته باشم اما نکته مهمش اینجاست چطور؟

    غیر اینه که هممون میخوایم اون ذوق و شوق اولیه رو ؟ اما چطور ؟؟؟

    و خداوند بازم بهم یاداوری کرد که راهش اینه که متواضع باشی راهش اینه که وقتی داری دوره رو کار میکنی یادت بیاد از درک و دانشی که من دارم و بدونی که هرچقدر هم ظرفت رو بزرگ کنی من میتوانم به تو اگاهی و درک بیشتر بدم

    این دیدگاه به قول استاد : باعث شده گوشام تیز بشه (هرموقع که ایجادش کردم) و با همون کنجکاوی اولیه که استاد میخواد یعنی چه جمله ایی رو بعد از این جمله اش به کار ببره به فایل ها گوش میدم

    حتی حتی حتی اگر میبینم که دارم جمله بعدی که استاد توی اون فایل میگه رو حدس بزنم و یا تکرار کنم از بس گوش دادم بازم مفزم رو شرطی کردم که هر موقع این اتفاق افتاد سریع بگو : درسته که تکرارش کردم اما خدا میتونه بینهایت درک بیشتر بهم بده و من خدایا تشنه علم تو هستم من فقیرم به هر اگاهی و ذوق و شوقی که بهم بدی

    این کامنت رو فقط و تنها فقط برای خودم نوشتم :)

    تا بارها و بارها هرموقع دیدم یکم دارم شل میکنم بیام و این نوشته هارو بخونم و فعلا هدف کامنت همین بود هرچند کلی صحبت از معجزه های زندگیم و نتایج با این دیدگاه دارم

    اینم از معجزات احساس لیاقت هست که من سرم تو کار خودمه برای دل خودم کارارو میکنم و نمیخوام خودم رو ثابت کنم.

    خدایا سپاسگزارم که اگاهی هایی رو به من دادی تا من این کامنت زیبا و ارزشمند رو بنویسم و اینم از لطف توست

    عاشقانه تشنه اگاهی ها و درک های بیشتر هستم

    من برم ادامه فایل احساس لیاقت جلسه 2 تکمیلی رو با این دیدگاه نگاه کنم و عشق کنم :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      ریحانه گفته:
      مدت عضویت: 1786 روز

      سلام دوست عزیز

      راستش احساس کردم الان زمانیه که باید بنویسم دوباره!

      از موقعی که اون کامنت رو برام نوشتی بارها و بارها بهش فکر کردم که چقدر کمک کننده بود و دقیقا همه چیز به موقع بود

      تمام فایل هایی که هدایت شدم به سمتشون و نوشته هات!

      در بهترین زمان ممکن به دستم رسید و خوندمش!

      چقدر این فکر کردن و تعمق کردن ارزشمنده

      نکات بسیار بسیار ارزشمندی رو بهم گفتی ولی چون اونجا دیگه گزینه ی پاسخ رو نداشت نتونستم‌تو همون قسمت بنویسم!

      اون روز هدایتی به صفحه پروفایلت رفتم و متوجه شدم دوره احساس لیاقت رو خریدی و درواقع اصلا میخواستم فقط بهت تبریک بگم و بعدا متوجه شدم چیزی که نوشتم اصلا چیز دیگه ای بوده! اما آگاهانه توجه میکنم که ببین چقدر قانون دقیق کار میکنه که من دوباره مینویسم برات درست زمانی که تو کامنتای قبلی رو خونده بودی!

      یه جا گفته بودی قراره حالا حالاها عشق کنم با این موضوع و من با خودم گفتم چه دیدگاه قشنگی چقدر لذتبخش واقعا!

      بعضی جملات هستند که توی ذهن آدم میمونن و همینطور تکرار میشن توی ذهن در مواقع درست ،دقیقا مثل همون جمله ای که توگفتی!

      میدونی مثال ها برای خودم میزدم ‌‌یه سری چیزا متوجه شدم که خیلی خوبه اینجا بنویسم تا فراموشم نشن!

      توی همین یکی دوروز مدام داشتم به قوانین و ارتباط توحید و عزت نفس فکر میکردم

      و هربار بیشتر متوجه میشم که چــقدر احساس لیاقت مهمه!

      هزاران بار میشنیدم که به میزانی که عزت نفس بهتر شه توحیدی تر میشی

      و توحیدی تر شی عزت نفس بیشتر میشه!

      اما تا به حال اینطور درکش نکرده بودم!

      میدونی این فایل توحید عملی گنجـه! گنج!

      انصافا سعیم کردم که عمل کنم و البته که نتیجه اش رو دیدم

      اما متوجه شدم یک‌جا دچار کج فهمی شدم و دارم یجورایی بحث اعتماد به نفس رو کاملا حذف میکنم از زندگیم!

      میدونی منظورم اینه دیگه نمیتونستم به این فکر کنم که اره من فلان کار رو کردم من فلان شخصیت خوب رو دارم

      تاجایی که احساس میکردم اصلا اگه بخوام خودم رو تحسین کنم شاید اشتباه باشه!

      خداوند مثل همیشه هدایتم کرد و بهم رابطه ی خودم با خدا رو توضیح داد

      اول از کامنت یکی از دوستان در عقل کل که اینجا برات میذارمش:

      (سلام آقای موسوی

      در پاسخ ب سوال شما من نظر خودم میگم

      برای جواب این سوالتون عجله نکنید از خود خداوند هدایت بخواید ازش بپرسید و مطمئن باشید خودش جواب رو بهتون میگ جوابی ک برای شما منطقی و قابل پذیرش باشه

      دوستان زیادی بهتون پاسخ دادند و راهکار هم دادند اما مثل اینک راهکارها برای ذهن شما اون منطقی ک برای ذهن دوستان ایجاد کرده رو ایجاد نکرده

      ببینید هرکدوم از ما راهکار خودمون رو داریم

      برای من طول کشید اما ب تدریج تونستم نقش خودم رو و نقش خداوند رو در زندگیم درک کنم و تفکیک کنم درواقع

      در زندگی هرکدوم از ماها ی سری مسائل مربوط ب ما میشه و خداوند هیچ گونه نقشی در اون نداره طبق حق انتخابی ک ب ماداده ما انتخاب میکنیم چ فردی چ کاری چه میزان درآمدی داشته باشیم ک حد و حدود اون برمیگرده ب میزان احساس لیاقت و هزاران باور دیگ خب تا اینجا ما کارمون رو انجام دادیم درخواست داده شد حالا بعد از این خداوند وارد عمل میشه

      و خواسته هامون رو ب سمت ما هدایت میکنه و ب طرق مختلف و از بینهایت دستانش ما چیزی رو دریافت میکنیم ک باور کردیم میتونیم بدستش بیارم

      اینجا کاملا برای من ب وضوح رسیده ک من چه نقشی دارم کارم من چیه و خداوند کارش چیه این یک همکاری دوطرفه بین ما و خداونده هیچ فرقی هم نمیکنه در جهت مثبت باشه یا منفی

      ما درخواست میکنیم و خداوند پاسخ میده

      ما سمت خودمون رو درست میکنیم تعیین میکنیم یا بهتره بگم انتخاب میکنیم خداوند سمت خودش ک اجابت کردن درخواست های ماست انجام میده یک همکاری دوطرفه در عین عدالت و شفافیت

      احساس میکنم شما از خداوند میترسید ازاینک خودت رو تشویق کنی و ب خودت بگی دمت گرم پسر عجب کاری کردی

      ازاینک ب خودت بگی عادل من عاشقت هستم بعد سری حس بد میاد سراغت فکر میکنی مغرور شدی و خدابهش برخورده ک چرا انقدر داری خودتو تحویل میگیری

      اینک تا میای یکم خودتو تحسین کنی ی نجوایی میاد تو ذهنت بهت میگ ن ن خدا قهرش میگیره و الان از دستت ناراحت میشه از مسیر درست خارج میشی

      دوست داری خودت رو تحسین کنی از اینک انقدر ویژگی های مثبت داری اما بخاطر اینک خدا ازت دلخور نشه و شاکی نشه

      سری سرکوب میکنی احساست رو نسبت ب خودت

      درصورتی ک ما باید خودمون رو تحسین کنیم تشویق کنم همونطور ک از خداوند سپاسگزاری میکنیم از خودمون هم سپاسگزاری کنیم و دقیقا از کلمه ی سپاسگزارم استفاده کنیم

      چرا؟

      چون ما حق انتخاب داریم بین بد یا خوب بودن

      و ما خوب بودن رو انتخاب کردیم درستکار بودن صادق بودن و هزاران ویژگی مثبتی ک در خودمون رشد و پرورش دادیم

      بین بد و خوب انتخاب ما خوب بوده ببینید این همه ویژگی های عالی داریم شما ویژگی های مثبت خودت رو ببین بهش فکر کن

      خب خود خود شما انتخابش کردی شما بودی ک خواستی رشد کنی خواستی در این مسیر باشی شما خواستین اگر شما انتخاب دیگ ای داشتین آیا خداوند شمارو ب این مسیری ک الان هستین جایگاهی ک الان داری هدایت میکرد؟

      معلومه ک ن چون با عدل خداوند درسازگار نیست

      شما خواستی در مسیر درستی ها باشی و خداوند هم هدایتت کرده

      ایا این جای تشویق و تحسین نداره

      ایا نباید ی دمت گرم پسر ب خودت بگی

      ایا نباید ب خودت بگی عاشقتم ک با تمام وجودت میخوای در مسیر درستی ها رشد کنی انتخابت درستی بوده صراط مستقیم بوده نه گمراهی ن ظلمات

      تو خواستی ک اینجا باشی و خداوند طبق سیستم پاسخ داده

      ب خودت عشق بورز ب خودت جایزه بده همونطور ک استاد بعد از انجام هرکاری ب خودشون جایزه میدن استاد هزاران بار خودشون رو تحسین میکنن بعد از هرکاری هر باوری ک میسازن ب گفته ی خودشون صدبار میگن افرین پسر

      چرا ؟ چون خیلی مهمه ک برای خودت ارزش قائل بشی ب خودت عشق بدی تا پیشرفت کنی صرفا با سپاسگزاری از خداوند ب رشد نمیرسی تو باید ب خودت عشق بورزی تا بتونی ب مسیرت ادامه بدی ….

      جهان آینه ی ماست وقتی ب خودت سخت میگیری و نسبت ب خودت رئوف نیستی طبیعی ک کارا سخت پیش بره

      بله خداونده ک بر همه چیز اگاهه و عالمه اما این دانای حکیم زمانی بهت نعمت میده ک تو ازش نعمت بخوای پس اول دم خودت گرم ک خواستی و بعد بینهایت شکر ک خداوند ب درخواست درخواست کننده پاسخ میده

      کامنت طولانی شد درنهایت

      امیدوارم منطق مناسبی برای ترمزتون پیدا کنید.)

      و بعد تا همین دیروز که داشتم فایل مصاحبه با استاد قسمت 26 رو میدیدم انقدررر عالی اونجا توضیح میدن که پیشنهاد میکنم حتما ببینی (حتی ریحانه جان که بعدا این کامنت رو میخونی).

      یه سری آگاهی ها مدام بهم گفته میشد و همینطور بعدی قبلی رو کامل تر میکرد!

      یه جا استاد توی اون فایل میگن درخواست کلامی نیست که مثلا بگیم خدایا پول بده خداهم بگه باشه تو گفتی منم الان بهت پول میدم، نـه،

      درخواست فرکانسیه باورهامون باید درمورد پول و ثروت عوض شه جهان هم به عنوان سیستم با تغییر شما رفتارش تغییر میکنه!

      حالا سینا اینو درمورد هرچیز دیگه ای ببینش!

      بعد داشتم برای خودم مثال میزدم که چی میشه مثلا فلان جا نتایجم خوبه توحید قشنگ کار میکنه

      یه جای دیگه که بازهم اتفاقا مربوط به همون موضوعه انگار همه چیز عوض میشه!

      داشتم به درونم توجه میکردم

      میدیدم تو اولی من اعتماد به نفس دارم باور دارم که میتونم باور دارم که شاید دفعه اول نه ولی حـتما میتونم

      و من این نگاه رو از درون دارم توی ذهنم دارمش

      این میشه دقیقا همون درخواست( همون فرکانس)

      که وقتی توحیدی عمل میکنم و اجازه میدم خداوند انجام بده نتیجه میشه چیزی خیلی بهتر از ذهنم!

      یعنی اتفاقا اعتماد به نفس مکمل توحیده!

      باعث میشه من اجازه بدم خداوند هدایتم کنه

      باعث میشه همون درخواست رو بفرستم و خداوند اجابت کنه!

      نه چیزی که فقط کلامی بگم

      میدونی اینو موقعی متوجه شدم که دیدم خدا چطور اون کار رو برام انجام داد

      وقتی کد اعتماد به نفس بود

      اما از خدا میخواستم که به جای من انجامش بده و مدام یاداوری میکردم بدون تو راه هم نمیتونم برم خدا چه برسه به این کار..

      و بعد زمانی که فرکانسم،فرکانسِ نشدن و ترس بود و چطور میشه و اینا

      و درعین حال هم میگفتم که هدایتم کن اما درخواست من (فرکانس من) همون نشدن بود!

      خب معلومه نتیجه چی میشه!

      میدونی یعنی توحید اگه درست اجرا بشه باعث به وجود اومدن اعتماد به نفس میشه و اعتماد به نفس اگه باشه هم توحید رو تقویت میکنه!

      فهمیدم منم که این اجازه رو میدم منم که یکسری فرکانس میفرستم و خداوند پاسخ میده به فرکانس من به باورهای من!

      یعنی من درخواست میکنم (همون‌درخواست فرکانسی)و خداوند اجابت میکنه اینجاست که توحید کار میکنه و اجازه میدم که خداوند انجامش بده چون فکر نمیکنم که خودمم که میتونم و میدونم.

      همون کارارو هم خداوند انجام داده این هوش این توانایی یا هرچیزی اما من فرکانسش رو فرستادم و اجازه دادم که هدایت شم،

      و الان به ذهنم رسید وقتی ما غرور داریم عملا اجازه نمیدیم که سمت خدا انجام شه.

      امیدوارم هربار بهتر بتونم این موضوع رو درک کنم

      و اینکه سپاسگزارم خدا برای اینکه هدایتم کردی و هدایتم‌میکنی در هرلحظه

      سپاسگزارم برای این آگاهی ها.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        سینا سبزواری گفته:
        مدت عضویت: 1285 روز

        سلام ریحانه جان دوست خوبم

        امیدوارم حالت عالی باشه

        چقدر جمله بندی هات باحاله! قشنگ مینویسی…

        ریحانه جان من یادمه که توی کامنت اخری که برات نوشتم گفته بودم که احتمالا کامنت بیشتر بنویسم اما برعکس شد

        حتی من دو سه بار فکر کنم اومدم برات کامنت بنویسم اما وسطاش پاک کردم چون به دلم نمیشست دقیقا مثل همین چیزی که گفتی، که درخواست فرکانسی باید باشه. و باید اماده میشدم تا برات بنویسم و اگر قرار بوده بنویسم خدا یک جوری اماده ام میکرده که هم هماهنگ باشه با درخواست های من و هم درخواست ها تو و اتفاقات به شکلی پیش بره که این اتفاق بیفته وگرنه به زور زدن نیست من اون موقع که میخواستم برات بنویسم زور میزدم انگار

        البته کلا درمورد کامنت نوشتن من ثبات خاصی ندارم یک روزایی پشت سرهم خداوند لطف میکنه بنویسم یک روزایی هم (بازم لطف میکنه) که ننویسم جفتش خلاصه لطف و خیر و برکته

        مثلا دلیلی هم که من این کامنت رو نوشتم چون دوست دارم درمورد همین موضوع توحید و ارتباطش با عزت نفس و احساس لیاقت صحبت کنم کامنتت رو اومدم دوباره بخونم خیلی سریع سریع خوندم تا یادم بیاد درمورد چی گفتی البته اون بخشی ک کپی کردی از عقل کل رو الان دوباره نخوندم چون دوست داشتم توی حرفای من تاثیر گذار نباشه وگرنه یادمه اونم خیلی خوب و عالی بود و ممنونم ازت که برام نوشتی.

        در واقع فکر کنم میخواستم درمورد کج فهمی که هست بین توحید و اینکه نقش من پس کجاست صحبت کنم چون من خودم هم دچارش شدم

        و از اونجایی که امروز بهم خداوند الهام کرد و هدایتم کرد تا روی این موضوع کارکنم الان دارم این کامنت رو مینویسم چون همین چندساعت پیش برای دوستم مرجان توی سایت کامنت نوشتم که بخشی اش درمورد همین موضوع بود.

        و اینم بگم خیلی هدایتی دوباره دارم این کامنت رو مینویسم و اختیار میدم دست خدا تا برام بنویسه

        همین جمله بالام خودش به نظر من کلی نکته داره-برای خود من حداقل-

        نقش من دقیقا همون هست که اختیار میدم دست خدا تا منو هدایت کنه

        حالا کی میشه که اختیار بدم؟ وقتی که احساس لیاقت داشته باشم

        توی کامنتی که برای مرجان نوشتم (که نمیدونم اول اون منتشر میشه یا این) درمورد اختیار و رابطه اش با توحید صحبت کردم و برای خودم کلی مثال زدم خیلی کامنت خوبی شد به لطف خدا اگر دوست داشتی اگر اول بری اونو بخونی حس میکنم بهتره ریحانه جان، ولی الان دوست دارم نقش احساس لیاقت رو بیان کنم

        به نظر من و توی ذهن من این هست که هرچقدر که من احساس لیاقت داشته باشم بیشتر اختیار رو میدم به دست خدا و میگم خودت منو هدایت کن چون از طرفی دیگه توی ذهنم این هست که وقتی دستم تو دست خداست کارها راحت انجام میشه و خب منم لایق راحتی ام پس اختیار رو میدم دست خدا

        ولی به نظر من نکته اش اینجاست که این رو توی ذهنم داشته باشم که اقا من وقتی میگم نمیدونم وقتی تسلیم میشم وقتی که عاجز میشم میدونم جایگاه خودم رو در برابر خداوند و چون جایگاه خودم در برابر خداوند رو میدونم این اعلام عاجز بودن و تسلیم بودن سبب این نمیشه که من حالم بد بشه یا احساس ناتوانی بهم دست بده

        درواقع این کج فهمی رو استاد توی همین توحید عملی 11 اگر دقت کنیم بهش اشاره کردند و اینطوری گفتن که:همه چیز ذهنیه بحث بحث اینه که بفهمیم جایگاه خودمون رو در برابر جایگاه خداوند

        یک تصویری رو تصور کن که من با یک حالت غم و ناراحتی میگم خدایا نمیدونم من هیچی نیستم :(

        یا

        با خنده و لبخند که خدایا من هیچی نمیدونم تویی که میدونی :)

        دیدی استاد وقتی توی فایل میگه: خدایا من هیچی نمیدونم اگر رزقی توی زندگی من هست از توعه میمیک صورتشون رو ببین، ناخودآگاه لبخند میزنه.

        «خیلی بهم حال میده وقتی با کنجکاوی و دقت مندانه مثل یک شکارچی سعی میکنم فایل هارو ببینم.»

        دیشب داشتم رفتار های گذشته ام رو بررسی میکردم و میدیدم که چقدر رفتار هایی که من کردم از احساس عدم لیاقت نشات گرفته بوده ولی اون زمان اصلا آگاهی بهش نداشتم

        حتی ریحانه امکان داره توی کامنتی که دارم مینویسم یک سری جمله هام، لحن صحبتم رو بعدا بخونم بگم عهه نگاه کن اینجا احساس عدم لیاقت میکردم ولی خب اون موقع فقط بفهمم.

        امروز که رفتم پیاده روی بعد مدت ها و چه منظره های بینظیری و چه هوای فوق العاده بود وای ابر ها بودن از بینشون پرتو های خورشید و صدای پرنده ها به گوش میرسید و من آگاهانه سرعت راه رفتن خودم رو ارام میکردم تا بیشتر لذت ببرم، خلاصه همزمان که پیاده روی رو ادامه دادم داشتم به این فکر میکردم که احساس لیاقت اگر بشه چه چیزهایی باهاش درست میشه.

        و باز به خودم یاداوری کردم که چقدر این موضوع مهمه

        اخه یاداوری نکنی انگار به ذهن غذا ندادی و یا اون عضله رو ورزش ندادی و اون عضله ثابت نمیمونه و ضعیف تر میشه! این برای توحید هم صدف میکنه

        وقتی یاداوری میکردم باز یادم اومد چقدر این موضوع مهمه که اقا احساس لیاقت اگر رشد کنه

        تو بیشتر برای اهدافت ارزش قائل میشی و به سمتشون حرکت میکنی

        بیشتر نعمت هات رو میبینی و ازشون نهایت استفاده رو میبری و سپاسگزار هستی

        حتی از قانون هم استفاده بیشتر میکنی

        بارها من اینو به خودم گفتم که افراد به میزان احساس لیاقتشون از قانون استفاده میکنن

        غیر از اینه که من اگر برای خودم ارزش قائل باشم و خودم رو لایق بدونم میشینم زندگیم رو بهبود میدم؟؟ از قانون بهتر استفاده میکنم، متعهد تر هستم؟ کنجکاو تر هستم؟

        باید به ذهن همواره اینارو بدیم وگرنه علف های هرز رشد میکنند

        چقدر دوست دارم حالا که دارم کامنت مینویسم درمورد این رشد افکار منفی صحبت کنم که واقعا خیلی مهمه نزاریم رشد کنه و سریعا کنترل ذهن رو به دست بگیریم با ورودی ها و منطق های درست

        حتی خیلی وقت ها ما یک راه نفوذی هم نباید باز بزاریم

        مثلا یک کوچولو بزاریم ذهن احساس قربانی بودن رو بپذیره و بگه نه من نمیتونم خالق زندگیم باشم،،

        یا بگه که تو بدرد بخور نیستی

        یا عجله کن دیر شده!

        یا شرایط غیر قابل کنترله

        یا همه چی تموم شد

        خیلی به من کمک کرده وقتایی که حواسم بوده افکار منفی رشد نکنند

        حتی به نظر من اینکه تو فکر چیت کردن توی قانون یا زدن زیر تعهد رو بزاری رشد کنه هم افکار منفی حساب میشه چون اخر سر اینقدر رشد میکنند که زیر پا گذاشتن اصولت میشه راحتترین کار ممکن و برای منم پیش اومد-حتی همین دیروز پریروز-

        اونقدر خودم خوب نیستم توی این موضوع ولی واقعا سعی کردم بهتر باشم و خیلی بهتر شدم و دمم هم گرم و راضی ام و دنبال بهتر شدن!

        با سرزنش کردن خودم که این موضوع درست نمیشه بلکه بدتر هم میشه

        اصلا همین سرزنش هم افکار منفی هست که نباید بزارم رشد کنه

        حالا ریحانه جان من کامنتم بخش بخش شد و خیلی منسجم نبود ولی هرچی حسم گفت نوشتم تا یکسری چیزها رو برای خودم مرور کنم و حس قلبی خیلی قوی هم بهم گفت برات بنویسم

        از ته دلم میخوام که هرکجا هستی بترکونی، کلی موفقیت کسب کنی و اتفاقات عالی رو برای خودت-آگاهانه- رقم بزنی

        خداوند یار و نگهدارت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          ریحانه گفته:
          مدت عضویت: 1786 روز

          سلام سینا حالت چطوره؟

          سعی کن بیشتر بنویسی

          خود من خیلی جاها کامنتات رو دیدم خوندم و ازت یاد گرفتم

          که سپاسگزارشون هستم!

          و به قول تو هرروز باید به خودمون یاداوری کنیم ویکی از راه هاش همین نوشتن تو این سایته!

          میدونی،

          موضوع اینه که قانون رو همیشه باید کار کنی

          اما یکی دو روزه دارم به این فکر‌میکنم قضیه خیلی ساده تر از این حرفاست

          خیلی مهمه که درگیر اسم و تکنیک خاص نباشیم

          خیلی مهمه اصل رو درک کنیم

          و عمل کنیم

          چون وقتی اصل درک بشه میفهمیم همه اش عملگراییه ماست که باید اتفاق بیفته!

          میگم قضیه ساده است چون ممکنه خیلی وقتا درگیر حواشی شیم و این حواشی میتونه مارو از مسیر دور کنه و اگه به خودمون نیایم معلوم نیست چقدر طول بکشه تا دوباره به مسیر برگردیم!

          از خدا میخوام همواره من رو به مسیر درست هدایت کنه

          و بتونم هربار عملگرا تر از قبل باشم!

          دقیقا سینا احساس لیاقت خیلی مهمه!

          مثل جایی که هم میدونی مسئله حل میشه هم میدونی که چطور حل میشه اما اقدام نمیکنی چون خودت رو لایق نمیدونی.

          حتی خودت رو لایق نمیدونی از این آگاهی ها استفاده کنی

          حتی خودت رو لایق نمیدونی برای هدفت حرکت کنی

          چون تو خودت رو لایق یک زندگی خوب نمیدونی!

          و واقعا افراد به میزان احساس لیاقتشون از قانون استفاده میکنن!!

          خیلی خیلی سپاسگزارم که برام نوشتی

          و سپاسگزارم که از جمله بندی هام تعریف کردی

          به نظر من تو خیلی خوب میتونی ویژگی های مثبت دیگران رو ببینی

          همینطور خیلی تحسینت میکنم که به دنبال بهبود گرایی هستی

          من هم واااقعا میخوام که هرروز بهتر قانون رو درک کنی و بتونی بهتر عمل کنی و لذت ببری از این مسیر.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    نگین نگین گفته:
    مدت عضویت: 2160 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم خانم نازنین

    استاد بعد از این فایل خیلی بیشتر خدا رو صدا میکنم همینجوری که دارم راه میرم یا کارهای خونه رو انجام میدم میگم خدای عزیزم تو دانایی، تو عالمی، تو توانایی، تو دارایی، تو ثروتمندی، تو میتونی، تو میدونی، پس کمکم کن.

    هفته پیش ماست درست کردم و نشد بعدش تبدیلش کردم به پنیر، بار دوم هم درست کردم نشد!! اصصلا دلم نمیخواست به کسی درباره اش بگم گفتم خدایا خودت درستش کن و به ذهنم رسید (مطمئنم خدا گفت) بذارمش تو ماکروفر بعد دوباره مایه ماست بزنم جای گذاشتمش و گرفت! ماست درست شد (نمیگم عاالی شد ولی خوب شد) و برای هیچ کس هم تعریفش نکردم، امشب هم استانبولی درست کردم واای آبش که جمع شد دیدم چسبیده بهم، گفتم خدایا خودت درستش کن من دمش میندازم، دیگه بقیه اش با خودت، وقتی درست شد دیدم خوب شده (باز هم نمیگم عالی ولی بهم نچسبیده بود و خیلی هم خوشمزه بود)

    و امشب به یه چیزی پی بردم، اینکه وقتی انقدر خدارو ستایش میکنم و همه صفات خوبش رو تکرار میکنم یه چیزی ته ذهنم میگه داری خدا رو گول میزنی، داری سرش کلاه میذاری، انگار که یه آدمه و من الکی ازش تعریف میکنم تا کارهام رو انجام بده، قبلا هم این فکرها رو داشتم و باعث شده بودن از ستایش بی وقفه خدا دست بردارم، اما الان مچ ذهنم رو گرفتم، اول اینکه من الکی این حرفها رو به خدا نمیگم واقعا باورش دارم، دوم اینکه خدا که آدم نیست که بخوام گولش بزنم تا کارهام رو انجام بده و من اصلا همچین شخصیتی ندارم حتی درباره آدمها چه برسه به خدا، شخصیت من اهل چاپلوسی و‌ تملق گفتن نیست پس بهتره نگران این موضوع نباشم که خدا بهش بربخوره یا عذاب وجدان بگیرم از ستایش خداوند(که دارم چاپلوسی میکنم).

    خدایا شکرت که همه جوره مواظب منی حتی تو کارهای کوچیک و باعث میشی استرس ازم دور بشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      زهرا قنبری گفته:
      مدت عضویت: 2128 روز

      سلام نگین عزیزم

      الله اکبر نمیدونم باورتون میشه یا نه منم دقیقا همین امروز ذهنم گفت داری پاچه خواری خدارو میکنی

      گفتم اقا اره دارم پاچه خواری میکنم اصلا

      اگه این پاچه خواریه بزار باشه پاچه خواری بزرگترین و تنها قدرته اگه ناراحت نمیشی دوست دارم ادامه بدم تا عادت کنم به این که قدرت فقط بدم به خودش نه غیرش از کنترل کلام تو ذهنم شروع میکنم و میزارم بشه عادتم میزارم ذهنم پر کنه با این قدرت دادن

      چقدر هممون یکی هستیم با افکار یکسان

      این که استاد میگه همیشه که این انرژی دایمی و به طور یکسان پاسخ میده دریافت میکنه پاسخ میده

      این ما هستیم که با مدارمون میشنویم و به سوال و جوابا برخورد میکنیم

      واقعا درستترین تعریف از این قدرت که شنیدم همینه که یه انرژی جاری همیشگی یه سیستم کاملا دقیقه

      خیلی زیاااد حالتون خوب باشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        مسلم عبدلاهی گفته:
        مدت عضویت: 772 روز

        سلام ب استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان بسیار سپاس گذارم از این فایل فوق العاده پر از آگاهی تکان دهنده برای من

        و سپاس گذارم از تمام دوستانی ک دارن ب همه کمک میکنن در این مکانی ک واقعا مثل ی دانشگاهی هست برام مث ی کلاس درس زندگی

        مث ی پاسخ نامه ب تمام سوالات منه

        من هم این جور موقعه ها ک در ذهنم با خدا صحبت میکنم عشق بازی میکنم باهاش این ذهنم میگه بهم خدا ک انسان نیست ک ب قول شما داری پاچه خواری میکنی از این داستان ها

        اما ب گذشته ام ک نگاه میکنم میگم من ب افراد دیگه ک ب اندازه پوسته نازک هسته خرما تاثیری ندارن پاچه خواری کردم براشون از نا آگاهی

        چه چیزی لذت بخش تر از اینکه من پاچه خواری خدای خودم را بکنم و از روی عشق از روی شور و حال و لذت ببرم از این حرف زدن باهاش

        و این رو هم احساس میکنم وقتی باهاش حرف میزنم وقتی قدرت رو میدم ب خدای خودم

        قشنگ می‌بینم ک اصلا ی قدرتی درونم جاری میشه

        ی اعتماد ب نفسی بهم میده ک انگار از بقیه انگار خیلی بالاتر هستم ن از لحاظ فیزیکی

        از لحاظ فرکانسی احساس میکنم ک خیلی قدرتمند شدم

        اصلا ی جوری ی احساسی درونم ایجاد میشه ک نمیدونم چطور با کلمات بگم اون رو

        ی قدرت ی عظمتی را تو وجودم احساس میکنم

        ی جور دیگه ایی می‌بینم جهان رو ن همیشه البته

        اما واقعا هر موقع ک باهاش حرف میزنم تو ذهنم قدرت رو بهش میدم احساس میکنم

        خودم قدرتمند شدم

        انگار ک خدا میاد و تو وجودم میشه

        جوری میشه ک دیگه ب هیچ چیزی نیاز ندارم این عشق بین

        خودم و خدا خیلی لذت بخش تر از مادیاته این که خدا رو در وجود خودم می‌بینم احساسش میکنم باهام حرف میزنه سوالامو ازش میپرسم جواب میده بهم راه ها را بهم نشون

        بعضی مواقع واقعا این رو امروز

        صبح تجربه کردم چند تا کار ساده و میخواستم تو خونه انجام بدم

        قهوه بزارم واس خودم دوش بگیرم و برم ادامه جلسات دوره را کار کنم و بعد بیام مغازه

        ب جرأت میگم خودش انگار اومد تو دست و پام و کارها رو انجام می‌داد و من هم همین فایل رو گوش می‌کردم و حرف های استاد تو ذهنم تکرار میشد و من نبودم خدا خودش کارها را انجام داد با چ برنامه ریزی ک تو این کارها چند کار دیگه هم در حین همین ها انجام شد ک من اطلا یادم نبود و همش یادم میرفتم ک انجامش بدم ولی اون خودش انجام داد میگم اصلا من مغزم خاموش بود و واقعا میگم خدا اومد و دست و پاها ی من رو اون کنترل می‌کرد مثل بازی های کامپیوتری ک خودت مسلط هستی بهش اینجوری بود انگار این رو

        شده ک تو مغازه بودم و فایل گوش میدادم و دستام خودشون داشتن کارو انجام میدادن و بعدش من مثلا ب خودم میومدم میگفتم وَووو

        چطور شد اصلا و همونجا میفهمم ک من اطلا کاری نکردم خدا انجامش داد من فقط داشتم نگاه میکردم و گوش میدادم

        یا توی تمرین های دوره و سوالات هر وقت رو خودم و مغزم و حافظه ام ک حساب می‌کردم و ب خودم میگفتم خب برم این تمرین رو تو دفترم بنویسم بعد 1 دیقه مغزم قفل می‌کرد خاموش میشد

        ولی هر موقع گفتم خدایا خودت هدایتم کن کمکم کن

        خودم رو بهتر بشناسم بارها شده ک استاد چند دقیقه حرف میزنه من فایل رو استاپ میکنم و میخوام راجبش بنویسم می‌بینم چند صفحه شد و اصلا از ی چیز هایی خدا برام مثال میاره و تو ذهنم برام منتطقی میشه ک اگه خودم بخوام دنبالش بگردم عمرا اگه می‌فهمیدم

        از رفتار ها خودم مرغ هامون مثلا نگاه میکنم بهشون خدا میاد تو ذهنم و میگه ببین اونجایی ک استاد میگفت ایجوری و فلان این هم مثل اونه و برام منطقی تر و محکم تر جا میگیره توذهنم و در کل باعث پیشرفت من میشه

        از خدا میخوام هدایت هاش رو فراموش نکنم و در هر لحظه فقط اون رو قدرت مند بدونم و ن هیچ چیز دیگه ایی

        این جمله استاد ک میگه خودت میدونی ب کی وصلی غوغا میکنه واسه من

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        نگین نگین گفته:
        مدت عضویت: 2160 روز

        سلام زهرا جانم، خوبی؟

        خییلی خوشحالم کردی که برام نوشتی تو هم همچین نجواهایی داشتی،بهت تبریک میگم که تو هم بهش غلبه کردی و ممنون که روشت رو هم برای غلبه به این حرفها برام نوشتی، از وقتی برام نوشتی حس کردم خدا خودش بهم گفت نگین تو تنها نیستی نگران نباش و راههای مختلفی هست برای از بین بردن این حرفها، از اون موقع تا حالا خییلی راحتتر با خدا حرف میزنم و ستایشش میکنم هرچند کم و در حد توانم، اما با حس خوب! انگار آدم اینجا که مینویسه اون مسئله خودش برطرف میشه، و این موضوع دیگه تو ذهنم نیومد، خدایا شکرت.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    میلاد خزائی گفته:
    مدت عضویت: 2254 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به دوستان عزیز و استاد مهربانم

    خداروشکر که تو مسیر درست هستم به لطف خدا از کجا میفهمم که تو مسیر هستم از نتیجه…

    خداروشکر هر روز اتفاقات خوب واسم بیشتر میفته همزمانی ها رخ میده …

    دنبال مغازه برای کسب کارم بودم به مغازه موقعیت عالی با مبلغ عالی با صاحب مغازه مهربون و بی‌نیاز

    آشنا می‌کنه واقعا خداوند کار هارو برام انجام میده و من دارم فکر میکنم واقعا جز سپاس گذاری چیزی ندارم بگم.

    فعلا در حال تمرین هستم که بیشتر روش حساب کنم کمتر رو خودم و بقیه و به همین نسبت تکاملی اتفاقات دقیق تری برام میفته که خداوند داره واسم انجام میده خداروشکر که خدای به این مهربونی خالقی به این دقیقی و بینقصی دارم واقعا ارتباطم داره باهاش بهتر میشه و بیشتر دارم لذت میبرم از این ارتباط بین من و خالقم .

    و همه چیز واقعا خداست باور بسیار قوی به نظر من باور ایمان به خداست

    چون واقعا وقتی فکر میکنم به قوی ترین باور. ایمان به خدا قلبمو آروم کرده استرس هام تموم میشه وقتی بهش فکر میکنم میدونم خدای دارم که کمکم می‌کنه هدایت همایتم می‌کنه و تا الان نگاه میکنم به زندگیم جز هدایت خدا چیزی نیست

    واقعا سپاس گذارتم الله مهربان

    خدایا شکرت بابت فکر و تفکر

    خدایا شکرت بابت سلامتیم

    خدایا شکرت بابت پول و ثروت

    خدایا شکرت بچه های سایت و استاد

    خدایا شکرت بابت تمام نعمت هات تو زندگیم

    ممنون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  4. -
    نفیسه حسینی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 3384 روز

    سلام به استاد عزیزم

    به دوستان خوبم

    و باز هم یک آگاهی الهی ناب دیگه که جز سپاسگزاری بابت در مدار بودن و رسیدن این آگاهی به قلبم هیچ چیز دیگه به زبونم نمیاد.

    من فایل 10 توحید عملی رو بارها و بارها گوش دادم ، فایل های قبلش هم گوش دادم تازه عیب های نگاه توحیدی خودمو رو کشف کردم و وارد دنیای جدید با زیبایی های منحصر به فردش شدم و مجدد با گوش دادن این فایل ، شکرگزاری ، تحسین و حس خوب بیشتر ، آرامش بیشتر به قلبم آمد .

    استاد دم شما گرم ، چقدر شما بی نظیرید ، آنقدر دقیق ، زیبا و کامل قانون را درک کردید و عمل میکنید از همه جوانب این قوانین رو بررسی کردید و خودتون استفاده کردید و بما گفتید و برای خودتون و ما بهشتی برین ساختید .

    قبل از بررسی قوانین توحیدی ک در این مدت کار کردم ، همیشه فکر میکردم من در این زمینه نسبتا خوب هستم تا اینکه این دو فایل رو گوش دادم و فهمیدم جریان همون چکاپ فرکانسی دوره 12قدم بود ک در ابتدای دوره از ی سری موارد راضی بودم ونمره خوب دادم آخر دوره با توجه ب تغییرات دیدم نه چقدر من تغییر کردم و تازه عددم داره ب واقعبتم نزدیک میشه و بعد از گوش دادن این فایل به این رسیدم.

    با تمرکز بیشتری که آخر اسفند و تعطیلات عید روی مرور دوره ها و گوش دادن ب آگاهی ها کردم ، در همین یک ماه تغییرات فرکانس خیلی خیلی مشهود و زیبایی در من ایجاد شد از ثروت ، عزت نفس،نگاه توحیدی ، پر برکت شدن زمانم ، راحتتر پیشرفتن کارهام ،حس آرامش قلبی در تمام مدت و گوش دادن قلبم ب ندای الان چ آگاهی حالتو خوب می‌کنه بجای نگاه ب کمبود ها و نشد ها و…

    و خودم را ک چک کردم در خیلی مسایل ک ی جو کلی و خوبی نبود قلبم آروم بود و می‌گفت تو ب خدا وصلی و خدا هواتو داره و خیلی این جنس آرامش قشنگ هست ، صحبت استاد ب ذهنم رسید ک وقتی از درون آروم باشی هرجای دنیا و هر شرایطی باشه حالت خوبه ولی اگر از درون آروم نباشی در بهترین جای دنیا هم ک باشی باز هم ناراحت و غمگین هستی و من این رو حس کردم و تجربه بسیار دلنشینه ، چرا ک می‌دونی ب قدرتمندترین فرمانروای جهان وصلی و پشتت بهش گرمه .

    البته ی اتفاقی هم افتاد که بعدش ک بررسی کردم فهمیدم باید توحیدی تر ، دور از شرک تر عمل میکردم ولی ازش درس گرفتم که توحیدی تر و قوی تر نگاه کنم و در موارد بعدی و مشابه این مثال و ب یاد بیارم تکرار نکنم .

    نفیسه این لحظه خیلی خیلی باید تلاش کند تا توحید را در درون و اطرافش به خلوص برساند ، یک قانون اصلی دیگر را درک و در قلبش حفظ کند و زندگی رو یجور دیگه تجربه کند و لذت ببرد.

    من از استاد عزیز بابت حضورش ، انتقال آگاهی های الهی بی نظیر بسیار سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  5. -
    عاطفه حصارنای گفته:
    مدت عضویت: 1076 روز

    سلام به استاد عزیزم سلام به بهترین استاد زندگیم سلام به مریم بانو عزیزم

    سلام به همه دوستانم

    من اولین دفعه هست ک کمنت مینویسم در این سایت الهیی نمی‌دانم چ بگویم از کجا بگویم فقط منطزر هدایت خدای عزیزمم هستم خداوند ک هر روز بیشتر از دیروز عاشقش میشومم

    خدای ک مثل کوه پشتم هست و دلم گرم به بودنش هستم و روز هایی و شب های ک بخاطر گذشته و روز های تلخ زندگیم اتفاقات بد و تنهایی ک سپری کردم را چگونه برایم آسان کرد و گفت بنده عزیزم بدان ک همه این اتفاقات به نفع توست و تورا بزرگ بزرگتر می‌کند

    بعد خیلی مدت ها من فهمیدم ک این یعنی چی

    و دیدوم چیزی ک خیلی پاشنه آشیل ام بود و خیلی ام مقاومت یک آلممم باور های مخرب و الگو های بد و همیشه فرار میکردم از این موقعیت

    امااا نمی‌دانم به یکبارگی چیشد عاطفه ک اینقدر ترس داشت وارد ترسش میشه

    و واقعا خیلی سختم بود نمی‌دانستم چ کنم و احساس کردم خودم ر گم کردیم همیشه گریه میکردم دختری ک همیشه شاد بود بی خیال غم غصه دنیا یکدفعیی اینقدر تغییر میکنه ک همه تعجب می‌کنند از بس این اتفاق ک ظاهر به نظرم خوب بود

    سرم فشار آورد من احساس کردم دگه نمی توانم پیشرفت کنم و تقریبا یک سال طول کشید تا خودم را جمع جور کنم

    درکم آنقدر نبود ک اول باید باور و نگاهم را درست کنم از همه مهمتر خودم را لایق بدانم منی با احساس بی لیاقتی پشت سر هم برای خودم مشکل ایجاد میکردم هر روز خودم ر بدبخت بد بختر حس میکردم و با این خیال ک زندگیم بهتر می‌شود و این همه گذشت تا فهمیدم خیلی چیز هاره

    درکم بیشتر شد و طبق گفته های خدای مهربانم آن روز های بد باعث شد چقدر حالا برای خودممم بیشتر ارزش قائل باشم چقدر خودم را بیشتر دوست داشته باشم از همه مهمتر برای خودم احترام بگذارم

    ‏و دختری ک آنقدر احساس ضعف داشت ک حتا من نمی توانستم پیش فامیل خودم گپ بزنم احساس ترس میکردم می لرزیدم

    ‏اما حالا د شرایطی هستم ک خیلی راحت بدون هیج ترسی میتوانم در جمع صحبت کنم در جمع ک حتا هیچ کدام ازوناره نمیشناسم و همه برایم نا آشناست وقتی در جمع پیش همگی کاری را انجام می‌دادم با استرس ک تقریبا صورتم و دستایم قرمز می‌شدند اما حالا نه خیلی راحت ریلکس گپ میزنم کارایم ر انجام میتم و ترسی بود ک واردش شدم دیدوم چقدر بیجا بوده گر چند خیلی بزرگ نیست ای اتفاق امااا امااا برای مه یک اتفاق خیلی بزرگ است احساس میکنم بهتر شدم شخصیتم درحال تغیرر کردن است برای من ک از دوران طفولیت تا به حال به جز از تحقیر توهین ک از طرف خانواده دوست فامیل آشنا و مورد تمسخر قرار گرفتم ک همه و همه چی خورد چ بزرگتر از خودم همه و همیشه مورد تمسخر تحقیر دیگران قرار میگرفتم حالا شدم یک دختری قوی ک مهاجرت کردیم دور از فامیلم زندگی میکنم سعی دارم ک برای خودم زندگی کنم خودم برای خودم در آمد داشته باشم و یک دختر مستقل شوم از نقطه امن خودم ک همه بود خانواده دوست آشنا آمدیم بیرون در جای ک نه دوستی هست نه آشنایی فقط خودم هستم خودمم و تازه درک میکنم وقتی شنیدم استاد عزیزم می گفتند شرایط را تحمل نکنید و از نقطه ام ات بیا بیرون و مثل ابو موسی نباش یعنی چی

    در پناه خدا باشید دوستان موفق ام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  6. -
    فریبرز کاوه گفته:
    مدت عضویت: 1927 روز

    درود بر استاد بزرگوارم جناب عباس‌منش گرامی و بانو شایسته‌ی عزیز و یکایک شما هم‌فرکانسی‌های گلم

    از دو روز پیش این سومین با. است که دارم به این فایل بی‌نظیر شما استاد بزرگوارم گوش و چشم می‌سپارم و هر بار با خودم فکر می‌کنم که بیشتر و بیشتر به توجه به نکات بیان شده در این ویدیوی زیبا و بی‌نظیر نیازمندم.

    اکنون که خوب می‌اندیشم، بیشتر و بیشتر متوجه اشتباهات و غرورها و خودبزرگ‌بینی‌های خودم می‌شوم. خودبزرگ‌بینی‌هایی‌ که همیشه سرانجام آن‌ها کوتاهی در انجام وظایف و مسئولیت‌ها بوده و درنتیجه مرا با تجربه‌ی تلخ شکست روبه‌رو ساخته.

    چند ماهی است که در کسب و کارم با درهای بسته روبه‌رو شده‌ام و اکنون که خوب می‌نگرم، می‌بینم که این‌ها همه سرانجام خودبزرگ‌بینی است و بس!

    خدا را سپاس که از همان دو روز پیش که به هدایت و خواست خدای یگانه‌ی بسیار بخشاینده و بسیار مهربان که تنها فرمانروای جهانیان است، نتایج کاملا متفاوتی به‌دست آمده است و همه چیز نشان‌گر رشد دوباره و حتا بهتر کسب و کار من است.

    خدایا حقیقتا از شما پوزش می‌خواهم و امیدوارم که این گناه بزرگ را بر من ببخشایی و آن‌را بپوشانی و یاری‌ام کنی تا این مسیر زیبای آگاهی و شناخت و هدایت را بپیمایم!

    خدایا پروردگارا، اکنون که خوب می‌اندیشم می‌بینم که من اصلا بهتر است نیاندیشم و این همه فکر نکنم که همه چیز را بلدم. بلکه بهتر است و درست این است که همه‌ی کارها را به شما بسپارم و بس!

    داشتم پیش خود می‌اندیشیدم که برای نمونه وقتی من تصمیم می‌گیرم که با کسی برای فروش محصولات و یا افزودن ایشان به گروه خودم تلاش می‌کنم و خدا اگر ایشان از دوستان نزدیک من هم باشد، آیا تغییرات شرایط زندگی که من از آن بی‌خبر هستم بر روی تصمیم‌های او مؤثر نیستند؟ به یقین که هستند و‌ من از آن‌ها بی‌خبرم و نمی‌دانم که چگونه باید در آن زمان با ایشان برخورد کنم! بنابراین:

    من هیچ چیز را نمی‌دانم و این تنها خداست که از نهان و آشکار داناست و بس!

    بنابراین، باید و باید در هرکاری به او توکل کنم و اگر زرنگ باشم، باید و باید فرمان کار را به او که بهترین دوست من است بسپارم.

    راستی مگه نه اینه که همه‌ی جهان هست و نیست را خود خدای یگانه و پروردگار جهانیان آفریده (ولی من همیشه به این‌ حقیقت بی‌توجه بودم)، پس من اینجا چه کاره هستم؟ خوب معلومه که هیچ کاره!!! فقط اگه می‌تونم تصمیم بگیرم و کاری بکنم، اگه می‌تونم فکر کنم و عملی را انجام بدم، اگه می‌تونم دستگاهی بسازم و باهاش کارهام را آسان‌تر انجام بدم و غیره، خوب همه که از لطف خود خداست که! من که این‌ها را نیافریدم! درواقع، این‌ها را خودش ولی به‌دست ما آفریده تا به ما کمک کنه.

    داشتم داستان سرهنگ ساندرز( موسس شرکت KFC) را می‌خواندم. متوجه شدم که چه اندازه در بیان زندگی‌نامه‌ی ایشان اغراق شده. در بسیاری از جاها گفته شده که ایشان درحال استراحت بود که نوه‌اش میاد و ازش می‌پرسه: پدربزرگ این ماه برام دوچرخه می‌خری؟ ایشان هم که درآمد اندکی داشته، تحریک میشه و می‌ره کتاب‌های موفقیت را می‌خونه و یه جا به این نوشته برمی‌خوره که، توانایی‌های‌تان را یادداشت کنید. دوباره نوه‌اش که میاد، می‌پرسه پدر بزرگ چه کار می‌کنی؟ ایشان هم میگه: دارم کارهایی که بلدم را می‌نویسم. نوه‌ی ایشان می‌گوید که، بنویس که خوب مرغ درست می‌کنی. به این سرهنگ ساندرز هم یادش میاد که پودری را برای سرخ کردن مرغ داره که اختصاصی است. سرانجام با مراجعه به فروشگاه‌های بسیاری، 624 امین رستوران ایده‌ی ایشان را می‌پذیرد و از این‌جا داستان KFC آغاز میشه. ولی با توجه به سخنان استاد بزرگوارمان، مشخصه که اگر سرهنگ ساندرز از آغاز کار را به خدا واگذار می‌کرد و از ایشان می‌پرسید که خدایا از کجا و با چه رستوران‌هایی آغاز کنم؟ نیاز نبود که این همه سختی را تحمل کنه! این که ایشان تنها به خودش متکی بود و شاید به آن‌چه‌ می‌دانست مغرور بود، کارش این همه به درازا انجامید وگرنه شاید با مراجعه به دهمین رستوران، کارش به انجام می‌رسید.

    ارادتمند شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  7. -
    بهار گفته:
    مدت عضویت: 2316 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و مریم بانوی مهربانم

    چقدر این فایل پراز آگاهی بود

    استاد دقیقا این اتفاق برام افتاد روزهای اول که سوار ماشین میشدم میگفتم خدایا هوامو داشته باش ،خودمو به تو سپردم ،اوایل اگه جایی میرفتم و شک داشتم که بتونم ماشین رو دربیارم از پارک ،و یوقت نکنه بزنم به ماشینهای پارک شده از ماشین پیاده میشدم و از کسی کمک میگرفتم ،و اصلا احساس خجالت نمیکردم ،اما بعد یکی دوماه فکر میکردم کاملا مهارتم اوکی شده ،و اتفاق برمیگرده به دوماه پیش که رفتم پارک کنم جلو مدرسه دخترم و ماشین رو خیلی نزدیک به دیوار پارک کردم ،موقع برگشت یه لحظه حس کردم که نمیتونم بیام بیرون از پارک اما به خودم گفتم دیگه مبتدی نیستی که بابا این که کاری نداره ،و با روشن کردن ماشین و استارتش داشتم میرفتم تو دیوار مدرسه و برا اینکه نرم تو دیوار فرمونو چرخوندم و افتادم تو شیب و خوردم به ماشین پارک شده و از صدای برخورد ماشین وحشت کردم و ترسیدم و کنترل بدنم رو ازدست دادم و متاسفانه رفتم تو دیوار روبرو و ماشین کل جلوبندیش جمع شد خداراشکر خسارت جانی نداشت اما حدود40تومن خسارت خورد ماشینم ،و اگه اونجا غرور و یا خود بزرگ بینی منو نمیگرفت و به حس اولیم اعتماد میکردم و از کسی کمک میگرفتم اینهمه دچار آسیب نمیشدم ،چون از نظر روحی مدتها صحنه تصادف و اون صداها تو ذهنم بود و این برام درس عبرت شد که همیشه به الهاماتم توجه کنم و بیشترازقبل به خودم بگم که احتیاط کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  8. -
    الهه عسگری گفته:
    مدت عضویت: 1000 روز

    سلام خدمت هم فرکانسی های عزیز

    امروز که فایل استاد و گوش کردم مثال هایی از زندگی خودم در ذهنم مجسم شد و خواستم اینجا بنویسم

    من دستپخت خوبی دارم و با وجود سن کمم هم در خونواده خودم و هم خونواده همسرم همه از دستپخت م تعریف میکنن و گاهی مسئولیت پخت غذا رو بمن میدن.منم گاهی خوب انجام میدادم و گاهی هم جالب نمیشد که ب بهانه ی حجم زیاد غذا برای مهمونی ، توجیه میکردم که چرا این دفعه غذام مثل موقعی ک خونه غذا میپزم نشده.به هر حال این ادامه داشت و هی ب خودم مغرور میشدم و حتی ب دیگران آموزش دستورالعمل های خودمو میدادم و ایراد می‌گرفتم از غذای بقیه (یک اعتماد بنفس کاذب) تا اینکه در یک مهمانی مهم و بزرگ در خونواده همسر من مسئولیت غذا رو قبول کردم و با اعتماد بنفس اون غذایی ک کاملا بهش مسلط بودم رو انتخاب کردم و شروع ب پخت کردم.با کلی اعتماد بنفس و تعریف و تمجید از غذای خودم در طول روز پیش دیگران ادامه دادم تا اینکه در لحظات آخر فهمیدم غذام فوق العاده شور شده جوری ک با هیچی درست نمیشه در حالی ک من کلا با ترس و لرز نمک اضافه میکنم و همیشه غذاهام کم نمکه. تعجب کردم و ترسیدم و استرس گرفتم و هزاران فکر تو کلم بود ک باید چیکار کنم آبروم میره.حتی ب جاری م شک داشتم ک از روی حسادت نمک ریخته تو غذای من. تا اینکه مشکل شوری با نوشابه با فکر جاری م حل شد و اون شب ختم ب خیر شد.اخر شب تماما داشتم فکر میکردم چرا تا اینکه یاد حرفای استاد افتادم و خدا بهم توفیق داد ک بفهمم پاشنه آشیلم کجاست .بعد اون نه مغرور میشم و نه مسیولیت غذا پختن رو قبول میکنم و اگر هم انجام دادم از اول تا اخرشو از خدا کمک می‌خوام و در جمع ها هم دیگ مغرور نمیشم و همه مهارت هام و توانایی هامو ب خدا نسبت میدم و از خودش کمک می‌خوام اینجوری خیالم راحت تره و استرس هم ندارم.بغیر از آشپزی خونه داریم بچه داریم و ورزش و توانایی های جسمانیمو ب خدا نسبت میدم و میگم کار خودته من هیچ کاره م.

    باید یاد بگیریم ک همه توانایی هامونو و دارایی هامون و داشته هامون رو از خدا بدونیم و خودمون در مقابل این دریای عظیم قدرت و ثروت هیچ بدونیم.

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  9. -
    آسمان گفته:
    مدت عضویت: 1601 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به همه عزیزانم

    خانواده ات را به نماز فرمان بده و خود نیز بر آن شکیبایی ورز؛از تو رزقی نمی‌طلبیم ما به تو روزی میدهیم و عاقبت نیک برای پرهیزکاریست.(ایه 132 سوره طه)

    سلام به استاد بخشنده ام که هر بار اطلاعات و آموخته ها و نتایج زیبا و بسیار با ارزش خودشون را با ما به اشتراک میگزارند برای بهتر زندگی کردن برای راحت تر زندگی کردن

    و خداوند در قرآن گفته هر کس از هدایتم پیروی کند نه به رنج و به مشقت می افتد(آیه 123 طه)

    و این پذیرش و شنیدن هدایت‌های الهی باعث شده زندگی شما روان و آسان و بدون مشقت باشه استاد وقتی از هدایتها و احساستون موقع هدایت میگید چهره تون فرق میکنه .سخت آرزوی داشتن اون احساستون رو دارم که از قلب به چهره میرسه و کامل میشه فهمید حس خوبتون رو موقع دریافت و آرامش قلبیتون رو

    استاد عزیزم بعد از شکها و تردیهایی که در آن گیر بودم روزنه ای یافتم و راه را در پیش گرفتم کمی متفاوتر از قبل و بینهایت سپاسگزار خداوندم که ما را در این دنیا آفرید اما هدایتها و الهاماتش رو از ما دریغ نکرد و هر لحظه در حال هدایت ماست و شنیدن و نشنیدن با خودمان است به شرط مشغول بازیهای دنیوی نباشیم

    استاد در این مدت در فکرم شما را نقد میکردم و نقدهای که شاید درست نبود و گفتگوهایی با خودم داشتم که از نوع برداشت من از صحبت‌های شما بود

    استاد کم کم درک کردم که شما چی گفتین و من چی شنیدم؟؟

    استاد شما حتما با خوندن کامنتهای ما متوجه میشید که هر کسی چه برداشتی از صحبت‌های شما داشته

    درسته یا غلط؟،

    و من واقعا این نیاز رو داشتم که اگر شما با خوندن کامنتم متوجه اشتباه من میشدین به من تلنگر میزدین که راهت و درکت اشتباهه

    استاد فکر میکنم این نیاز بچه هاست که اگر متوجه شدین که کسی مسیر اشتباهی رو میره بهش بگید هر چند میدونم از نظر شما این هم جزوی از مسیر تکاملمون هست اما شاید با گفتن شما شک و تردیها کم و درکها زودتر انجام بشه و باز هم میدونم شما میگید خداوند هست و هدایت‌های خداوند، اما استاد چی بگم که سخت درگیر بازی بودم و هدایتها رو نمیدیدم و نمیشنیدم

    استاد به خاطر تمام افکاری که مدتی در ذهنم داشتم و شما رو در ذهنم مجازات میکردم و قضاوت، تقاضای بخشش دارم و امیدوارم از این شاگرد خاطی راضی باشید

    از شما بابت تمام حس‌های خوبی که موقع شنیدن و دیدن فایلها داشتم و دارم بینهایت سپاسگزارم

    از شما بابت تمام درسهایی که ازتون گرفتم سپاسگزارم

    از شما بابت دیدن بینهایت زیبایی‌های جهان متشکرم

    از شما بابت بیداری ام و باز کردن چشمانم و دیدن بیشتر زیباییها سپاسگزارم

    استاد من از شما یاد گرفتم با دیدن آسمان ذوق کنم با دیدن توت فرنگی غرق در قدرت خداوند بشم استاد من از شما یاد گرفتم دنبال زیباییها باشم در هر شرایطی و بینهایت سپاسگزار تمام این اموختها هستم

    خدایا ما را هدایت کن به راه راست راه کسانی که به آنان نعمت داده ای آمین یا رب العالمین

    در پناه خدای مهربانم باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  10. -
    شکوفه حمدی گفته:
    مدت عضویت: 1969 روز

    به نام خدا

    سلام بر استاد عزیز و مریم جان

    سلام به بچه های باصفای این خانواده ی بزرگ توحیدی

    من فقط میخوام یه بیت شعر براتون بنویسم

    اگر حاجت ز کس، جز او نجستی مبارک بر تو باد، یکتاپرستی

    انشاا… جز یکتاپرستان باشیم و فقط امیدمون به خدا باشه

    الهی به امید تو ،نه به امید خلق روزگار

    سلامت و شاد باشید در پناه خدای مهربون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای: