اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خدایا سپاسگزارم که هدایتم کردی به این فایل با ارزش
خدا جونم مطمئنم منو به این فایل هدایت کردی تا تا فرمون زندگیمو بدم به دست خودت
استاد از ته دل ازتون تشکر میکنم که این آگاه های ناب رو در اختیار ما میذارید و چقدر خوب به قول خودتون، خداوند هدایتتون میکنه و بهتون میگه الان بچه های سایت به چی نیاز دارن
من چند وقت بود میخواستم بفهمم که این هدایت چیه، جنسش چطوریه، چطور هدایت میشیم و چطور متوجه میشیم و چگونه از خدا بخواهیم هدایتمون کنه و چقدر قشنگ و جامع و دقیق گفتید
استاد شما خیلی تکی
یادم باشه:
_برای شروع هر کاری به جای بسم الله تنها، سوره حمد بخونم
_علم و تجربیات خودم رو به خدا نسبت بدم که اون این علم و تجربه رو به من یاد داده
_وقتی فکر میکنی میدونی دیگه نمی پرسی
_هرچه بیشتر راه حلها رو به خدا نسبت بدی راحتتر بهت گفته میشه
_هدایت خدا از طریق آدمها، شرایط و موقعیتهای مناسب وارد زندگی ما میشه
_میتونیم مثل استاد وقتی بین دو راهی هستیم نشونه بزاریم و نتیجه را به خدا واگذار کنیم
.
استاد جان منم توی نوجوانی و جوانی، ی ذهنیت هایی داشتم که شبیه شما بود
مثلا همین که نشونه میگذاشتید که اگه مصلحتتون دانشگاه قبول شدن باشه قبول بشین و اگر قبول نشین میرین سراغ بیزینس
ولی من با کلی شرک این درخواست رو داشتم، من اون موقعها زیر فشار خانواده و توی اوج باورهای مذهبی بودم
خداروسپاسگزارم که شمارو در مسیر من قرار داد تا راه رو نشونم بده و از جهل نجاتم بده
ازتون بابت این فایل بی نهایت کاربردی سپاسگزارم
هر کجا هستید در پناه الله یکتا شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت
سلام به استاد عباسمنش عزیزم و استاد شایسته واقعا شایسته
سلام به همه دوستان توحیدی این سایت
به محض اینکه به فایل استاد گوش دادم این شعر زیبای مولانا در گوشم پیچید
هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر * آرام تر از آهو بی باک تر از شیرم
هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر * رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر.
یادمه که چون کارم خوب بود از مرکز رفتم به مدیریت بعد یه مدتی دیدم دارن انواع کارایی که مربوط به من نیست رو هم رو گردن من میندازن ( البته اون موقع من اصلا در مورد قانون اطلاعی نداشتم) من مخالفت کردم گفتم من فقط میخوام همون بخشی که بخاطرش اومدم مدیریت کار انجام بدم وگرنه بر میگردم مرکز ، و این به مدیر برخورد و منو به یه مرکز دیگه فرستاد و من اعتراض کردم و میخواستم به مرکز قبلی کنار دوستام برم و از اونجایی که فکر میکردم که باید رابطه و پارتی داشته باشم ، و برای خدا شریک قایل بودم . شرک داشتم و فک میکردم روال اینه ، همکارا میگفتن برو با این صحبت کن تا بره با مدیر صحبت کنه و رای شو عوض کنه من هم هی میرفتم با این و اون صحبت میکردم و هیچ فایده ای نداشت ، خیلی اذیت شدم ناراحت بودم حالم بد بود. در اون زمان نه معنی الخیر فی ما وقع رو میدونستم نه میدونستم توکل و اعتماد به خدا یعنی چی، نه خدا رو میشناختم و فکر میکردم خدا اصلا به من چیکار داره، وووووو
و جالبه وقتی رفتم مرکز جدید خوبی پشت خوبی برام اتفاق افتاد طوری که همکارا میگفتن عدو شود سبب خیر به این میگن در صورتیکه خدای مهربونم برام برنامه ای دیگه داشت خدا رو هزار مرتبه شکر.
مساله بعدی قرار بود در یه آزمون شرکت کنم و تازه با قوانین آشنا شده بودم، با خودم میگفتم خدا منو هدایت میکنه چی بخونم و خیلی ر احت
آزمون رو قبول شدم و مصاحبه بعدش رو هم با توکل به خدای قشنگم قبول شدم، یادمه قبل مصاحبه تو ماشینم نشستم با خدا صحبت کردم و رفتم مصاحبه و 90 درصد سوالاتی از من پرسید که مثل آب خوردن بود برام
استاد عزیزم من اصلا خدا رو نمیشناختم ، دوران دبیرستانم مذهبی بودم و خدا رو نمیشناختم بعد رفتم دانشگاه بعد از چند سال دیگه با خدا کاری نداشتم البته هرجا صحبت از خدا بود میگفتم خدای من مهربونه عاشقمه دوستم داره ولی معنی اینارو نمیدونستم ، با اینکه سالها بود بخاطر گوش دادن به اخبار و مسایل سیاسی دیگه همون خدایی رو قبلا میشناختم کنار گذاشتم ولی همیشه ته دلم بود خدا این خدایی نیست که اینا میگن همیشه دوست داشتم خدای واقعی رو بشناسم و خدای قشنگ . بخشنده و مهربونم منو به این سایت الهی کشنوند و دیدم قلبم دنبال همین خدایی که شما برامون ازش از سیستمی بودنش از مهربونیش از غفور بودنش از بخشنده بودنش وووو گفتید ,بوده . البته میدونم تازه شروع کارمه و این روزا بیشتر بیشتر دارم خدا رو در زندگی روزمره به یاد میارم . دارم سعی میکنم در کنارم بیشتر حسش کنم بیشتر به یادش باشم تا به یادم باشه و امیدم به خداوند باشه که دستمو تو این مسیر بگیر که بیشتر تسلیمش باشم بیشتر سپاسگزارش باشم ،
استادم صمیمانه از ته ته ته قلبم از شما بخاطر اینکه ما رو با خدای .واقعی آشتی دادین و آشنا کردین سپاسگزارم
خداوند مهربان حال خوب بیشتر و حال خوب بیشتر و حال خوب بیشتر نصیب شما استاد بزرگوار کنه
باسلام خدمت استاد گرامی وعزیزم که توحید را به من آموخت ومن باشما خدارو شناختم درست 7 ماه بعد از آغاز پندمیک در ایران هدایت شدیم برای خرید زمینی در شمال کشور که به لطف خداوند کارهای خرید و سند به نام زدن و … به آسانی انجام شد بعد از مدتی که برای پروانه ی ساخت اقدام کردیم بااینکه مجوز داشتیم بهمون گیر دادن که قانون عوض شده وزیر 200 متر مجوز نمیدن و… خلاصه همه میگفتن که یا بتید خلافی بدین 20 ملیون سال99 یا باید 20 متر از زمین بغلی رو بخرید یا اصلا نمیشه خلاصه اما از همون اول حرف من به همسرم یک کلمه بود ماپول اضافه به کسی نمی دهیم یا رشوه به کسی نمی دهیم که فلان اقا فلان فرمان دار یا فلان بخش دار و… کارمان رو درست کنن خیلی دوندگی کردیم و پرونده ی زمین هر شش ماه به کمیسیون میرفت وجواب منفی بود تو این مدت ما به یک طرز فکر هم زمان با همسرم رسیدیم مارو غرور گرفته بود درسته در کلام نه ولی در ذهنمان ما مغرور شده بودیم هرکسی حرفی میزد ناخود آگاه در ذهنمان به این فکر میکردیم که ماهم داریم بزارید بسازیم ببینید بله استاد ما مغرور شده بودیم ما منتظر بودیم که آنجا رو یک ویلای لوکس بسازیم وبه همه پز بدیم آخرین کمیسیونی رفت زمین وباز نتیجه منی بود تسلیم خدا شدیم خدایا تو این زمین رو خریدی برای ما تو هم مجوزشو بگیر رها کردیم تو این مدت فایل قدرت از آن خداست وانجا که شما تواین فایل میگفتید که اوکی بنده خدا هیچ کارس و خدا بهترشو بهم میده من همش تو ذهنم تکرار میکردم که فرماندارو بخشدار و ده دار چه کارن قدرت از ان خداست یک روز که سفری به شمال داشتیم تصمیم گرفتیم که برویم آنجا وشب را در زمینمان بخوابیم وخوش بگزرونیم از انجا که زمینی که داریم چها دیوار ودر دارد خیلی راحت می شد توش چادر زد وبدون مزاحمت داخلش ماند استاد ما این کار رو کردیم وخیلی شب وروز عالی رو دراین زمین با خانواده گذرانیم بعد که برگشتیم بدون اینکه ما چیزی رو از کسی بخواهیم دستان خدا دست به کار شدن دهدار زنگ زد و گفت با زمین شما موافقط شده ومیتونی بیای ومجوزو بگیری استاد اصلا باورمون نمیشد همانجا گفتم خدایا شکرت خدایا شکرت می دونستم که تو بالاترین قدرتی استاد بدون هیچ پرداختی بدون هیچ رشوهای بدون هیچ پاتی ای مجوز داده شد استاد تو این مدت هیچ وقت تسلیم بندهی خدا نشدم وهیچ وقت قدرت رو به غیر خدا ندادم وتسلیم خدابودم که شدشد نشد خیره خدا بهترشو بهم میده می خواستم اینو اینجا بنویسم که یادم نره کهما هستیم که شرایط را رقم میزنیم به لطف الله مهربان که قدرت از آن اوست واینکه تسلیم بودن در برابر قدرت خداوند انسان رو به خواسته هایش می رسونه واینکه اوست که همه ی کارهارا انجام میدهد و ما هیچ هستیم
استااااااااد این فایل چقدررررررر زیبا بود . بخدا من چندین ساله دنبال ی جوابی بودم و الاااااان بش رسیدم .
پسررررررر الان میفهمم چرا اینقد زمانی ک مغرور شدم ضربه خوردم . الان میفهمم چرا وقتی منم منم میکردم و ب قول استاد وحشی بازی میکردم چقدر ضربه میخوردم .
بخدا همین چن روز پیش خیلی مغرور شدم نسبت ب رانندگی با موتور . بعد همش میگفتم اقاااا من فلانم من رانندگیم عالیه من تا حالا زمین نخوردم من بهترین رانندم ، بعد رفتم چن قدم جلو تر ب بدترین شکل ممکن خوردم زمین و همون لحظه چقدر من ضایع شدم و خدا چ پس گردنیی ب من زد . یعنی دقیقا همون لحظه من فهمیدم نتیجه ی این غرورم رو .
استااااد من چقدر منتظر چنین فایلی و چنین جوابی بودم .
بخدا حرفاتون حقیقته محضه .
بخدا من حرفاتونو تجربه کردم و واقعا چقد خدا منو دوست داشت ک همون لحظه وقتی ک مغرور شدم ، قشنگ با پس گردنی بهم فهموند ک اقاااا فک نکن ی توانایی عجیب و غریب داری ، همه ی کاراتو من دارم انجام میدم .
استاد ازت ممنونم بخاطر این فایلتون بخدا وقتی ک داشتم گوش میدادم این فایلتونو دقیقا یاد چند روز پیش افتادم زمانی ک مغرور شدم و خوردم زمین .
اما جالب اینجاست زمانایی ک مغرور نمیشدم خیلی خیلی خوب رانندگی میکردم و هیچ اتفاقی برام نمی افتاد .
الان میفهمم ک چقد من از مسیر دور بودم و خدا چقد منو دوس داشت ک با پس گردنی منو اورد توی مسیر .
خدایاااا شکرت بخاطر این همه آگاهی .
بخدا توحید همه چیزه .
الان ک دارم فک میکنم می بینم توحید همه چیزه و چقد آدم میتونه توحیدی باشه و توحیدی عمل کنه .
چقد این فایل ارزشمنده . چقد منو توی فکر فرو برد .
از خدا میخوام کاری کنه همیشه توی مسیر تواضع و فروتنی گام بردارم ن توی مسیر منم منم و تکبر .
خدایا من به هر خیری که از تو به من برسه همیشه فقیرم.
پروردگار نازنینم بازم باهام واضح صحبت کردی وقتی دیروز با خوندن قرآن آگاهم کردی که به هیچ کسی تو ذهنم قدرت ندم که نتیجه ش عذابه و فهمیدم باید برگردم به مسیر توحید مسیر قدرت دادن فقط به تو و درست مثل زمانی که با فایل توحید عملی 10 باهام صحبت کردی اطراف منو خالی کردی دورمو خلوت کردی و تو این سکوت بیشتر و آرامش بیشتر چند روزه، پیام خودتو به قلب من دادی و ذهن و قلب منو با آرامبخشترین و شادی آفرین ترین و قدرتمندکننده ترین آگاهی ها پر کردی از تو سپاسگزارم پروردگار مهربان من که همیشه اینجوری واضح با من صحبت میکنی تا مسیرمو اصلاح کنم تا نعمتهاتو جاری کنی بیشتر و بیشتر توی زندگیم که هر وقت تو رو دیدم هر وقت تو ذهنم فقط تو بودی و نه کس دیگه و فقط از تو خواستم خواسته های قلب منو به من دادی و راضیم کردی.
کجاها خاشع و متواضع بودم و اجازه دادم خداوند هر روز هدایتم کنه و نگفتم من بلدم من میدونم؟
6 ماه پیش که با هدایت خدا از کارم بیرون اومدم و بازم با هدایت خدا یه سفر رفتم تهران تا اوضاع رو اونجا بررسی کنم و بازم با هدایت خودش برگشتم، ایده ای نداشتم که چیکار کنم به پول نیاز داشتم جسمم خیلی ضعیف شده بود در اثر کار زیاد و استراحت کم و تغذیه نامناسب. رابطه عاطفی نداشتم و به شدت احساس تنهایی و غم و ناکامی داشتم. اونموقع به شدت و خاضعانه از خدا هر روز کمک میخواستم و تلاش میکردم هر کاری رو میگه بشنوم و همونو انجام بدم ، انجام دادم متواضعانه تا جایی که تونستم هر روز و متعهدانه انجام دادم .. خداوند مکانی آرام و راحت وزیبا شد برام آرامش پیدا کردم با هدایتهای هر روزه خداوند، جسمم سالم و قوی شد، از جایی که فکر نمیکردم پول به حسابم واریز شد.. عزت نفس و اعتماد به نفسم ترمیم شد به لطف هدایتهای هر روزه خداوند. بهم گفت همون کار تدریس و تولید محتواتو ادامه بده یه مهارت پولساز جدید سر راهم قرار داد تا یاد بگیرم .. با نازنینترین و موفقترین آدمها دیدار کردم و با دوستانی ناب و توحیدی و متوکل آشنا شدم که در کنارشون خداوند به عالیترین شکل منو رشد داد هر بار. به یه سفر عالی دعوت شدم که از ته قلبم دوست داشتم برم و بینهایت لذت بردم. وقتی 5 ماه آخر سال 1402 رو بررسی کردم دیدم چیزهایی که همیشه میخواستم رو تجربه کردم و برام اتفاق افتاد خواسته هایی که همیشه میخواستم ولی نمیشد اتفاق افتاد و تجربشون کردم براحتی و خدا قلبمو راضی کرد هر بار و همه چیز از وقتی شروع شد که توی تابستون 1402 شروع کردم به خوندن قرآن و تسلیم شدن در برابر خداوند و خداوند اول اونچیزهارو که باید از زندگیم حذف میشد تا آرام بشم از زندگیم حذف کرد افراد و موقعیتهای نامناسب رو از زندگیم حذف کرد و بعد آرامش و شادی و اتفاقات عالی رو به زندگیم وارد کرد و اینا همه نتیجه تسلیم شدن در برابر خداوند بود نتیجه هر روز متواضعانه و عاجزانه خوندن خداوند قادر و مهربان بود نتیجه اظهار عجز و ناتوانی و ندونستن در برابر اون بود که باعث این همه تغییر و خیر و برکت و رضایت قلبی در زندگیم شد.
و کجاها در زندگیت متکبر و مغرور شدی در مقابل خداوند و گفتی من بلدم خودم درستش میکنم و نتیجه چی شد؟
خیلی جاها در زندگیم وا ندادم خودمو نسپردم به خداوند سخت تلاش کردم و فکر کردم باید درستش کنم خودم درستش میکنم و زور زدم و مقابله کردم و تسلیم نبودم و اعتماد نکردم چون بسیار آدم مغروری بودم چون خیلی زیاد فکر میکردم و میکنم خودم توانایی و قدرت اینو دارم که شرایطمو تغییر بدم چون در مقابل خداوند بی قدرت نیستم هنوز چون در مقابل خداوند نگفتم نمیدونم عاجزم تو برام انجامش بده نگفتم برای من سخته یعنی اصلا ذره ای توان و قدرتشو ندارم و هی زور زدم و زور زدم و زور زدم و خودمو و زندگیمو نسپردم بهش بلکه هی تقلا کردم برنامه ریزی کردم با عقل خودم دو دوتا چهارتا کردم نشستم گفتم دقیق میشم تا این پازلو مننن حلش کنم اما نگفتم خدایا تو کمکم کن یعنی فکر میکردم که دارم میگم اما غرور و تکبر در من خیلی قویتر از این حرفها بود که اجازه بدم به اون که اعتماد کنم به اون که خودمو بسپرم به اون .. میخواستم خوب مسائل رو بررسی کنم که یه وقت بیگدار به آب نزنم و اینجوری دستای خدای خودمو سفت بسته بودم و قدرتی برای خدای خودم نذاشته بودم که به بهترین شکلی که اون میدونه و من نمیدونم منو به اونچه میخوام برسونه و نتیجه هم که معلومه تلاش بیفایده و نرسیدن های زیاد بوده نتیجه عدم موفقیت بوده نتیجه زور زدن بیشتر و از پا افتادن و خسته و ناامید شدن بوده نتیجه سوالای بی جواب بوده که چرا پس نشد؟ من که این ظاهرو دارم این هوش رو دارم این توانایی هارو دارم پس چرا هیچ نتیجه ای نگرفتم و جواب فقط یه چیزه چون مغرورانه خواستی خودتتتت حلش کنی خواستی خودت برسی چون از خدا نخواستی از خودت خواستی و فک کردی با زور زدن میشه . عه نشد؟ حتما باید بیشتر زور بزنم و بازم نشد و نشد و نشد تا خسته و درمونده شدم بالاخره و دیگه نای راه رفتن برام باقی نموند. امیدوارم فهمیده باشم که نمیتونم . امیدوارم فهمیده باشم که باید وا بدم از عهده من خارجه اون میدونه و من نمیدونم امیدوارم ذره ای قدرتش رو برای دادن هر موفقیتی که میخوام باور کرده باشم امیدوارم به بی قدرتی محض خودم در مقابلش پی برده باشم . امیدوارم درک کرده باشم که یه وظیفه دارم و اونم اینه که اعتراف کنم که نمیدونم که نمیتونم و همه ی امورم رو و هر موفقیتی که میخوام رو عاجزانه از خودش بخوام.
استاد عزیزم سپاسگزارم که با این فایل بازم اصل داستان رو به ما یادآوری کردین.
دوستان عزیزم سپاسگزارم برای کامنتهای فوق العاده ارزشمندتون.
درمورد این فایل واقعا بسیار مطالب ارزشمندی بیان فرمودید وکلی لذت بردم وچیزهای جدیدی یاد گرفتم اول از خدا بعداز شما وتمام دوستان که کامنت گذاشتند سپاسگزارم.
استاد یادم هست که مردادماه سال 99بودکه به دلیل خواسته ای که داشتم دست به اقدامات عملی فراوانی زدم کلی تحقیق کردم وکلی کار انجام دادم واقدامی نبود که برای رسیدن به خواسته انجام نداده باشم وکلی هم امیدوارم بود و با توجه به تجارب سابق خودم وپیشیته ای که فرمودید گفت
کن فیکون
تموم دیگه اتفاق می افتد ودر همون زمان که خودم واقدامات، محور دانستم وخدا را ندیدم بعداز تلاش مستمر نتیجه چی شد …….صفر مطلق ……اینجا بودکه دنیا توی سرم خراب شد ومثل یخ وار رفتم وشروع کردم به گلایه وشیون وزاری کردن که علتش چیه من که همه کار کردم خسته شدم خدایا چرا صدا م نمی شنوی من کم آوردم حکمتش به من بگو وکلی ازاین حرف ها که با کینه نسبت به خدا هم همراه بود وغیضی که تمومی نداشت …. که اون قدرتمند ومن عاجز
در همین سال بود که درماه اسفند انگار خدا می خواست راه نشونم بده وبه تمام سوالاتم پاسخ بده با یک لایو مشترک استاد با یک بزرگوار دیگر دستم گفت وگذاشتم وسط این سایت یادم اولش شب ها خواب نداشتم ومی خواستم همش فایل گوش بدم وانگار دریچه هایی از نور وآگاهی خدایی به روم باز شده بود وجواب بسیاری از سوالات م رو دریافت کردم هم با فایل های رایگان وهم با فایل های که خریداری کردم وبه لطف الله هرروز دارم پیشرفت می کنم .
خلاصه اون تضاد باعث، رشد من شد واونجا که تسلیم خدا شدم وگفتم نمی دونم خدا دلایل برام واضح کرد.
من هنوز اون خواسته رو دریافت نکردم ولی الان دیگه آرام هستم ویک بار دیگه هم تلاشم می کنم ولی به پلن خدا اعتماد دارم ومی دونم اون بهترین برام رقم می زنه وتفاوت دیدگاه من به این شرایط مثل تفاوت عالم ماده با عالم روحانی هست.
خدایا شکرت بابت این آگاهی ها همیشه فکر می کنم این آگاهی ها شاید برای انسان هایی که آماده نیستند بعداز مرگ روشن ودریافت بشه ولی برای ما قبل از مرگ وچقدر ما سعادتمند هستیم که این آگاهی هارو دریافت می کنم .
استاد جان یک درخواست هم داشتم اینکه کاش کامنت های بچه ها قابلیت ارسال به صورت صوتی داشت تا با صدای خود بچه ها گوش می کردیم وهم این امکان بود که در انجام کارهای روزمره میشد آنها را شنید البته من هیچ اطلاعاتی درباره امکانات سایت وموارد دیگر ندارم .
خدایا شکرت امیدوارم مفید بوده باشه بهترین براتون آرزومندم قلللللللب
یقینا این سایت از اول تا آخرش هدایتی بوده و تمام فایل هایی هم ک درونش قرار داده میشه بر اساس هدایت و کسانی در سایت هستند از افراد خیلی خاص جامعه هستند افرادی ک جرات کردن ابراهیم گونه شک کنند ب چیزهایی ک از اجدادشان بهشون رسیده واقعا ک جرات میخاد و ترس فراوان داره اما خداروشکر ک ب لطف خودش تونستیم در راهی قدم بزاریم ک ترس داشت
خسته بودم به تهش رسیده بودم خداروشکر خستگی هم لطف خودشه
وقتی دوبار این فایل رو گوش دادم و سعی کردم در مقابل خدا خشوع داشته باشم برطور کاملا هدایتی ب جایی از قرآن رسیدم ک شگفت انگیز بود داشتم تو فکرم خاشع بودن بنابر تعریف استاد رو برا خودم باز میکردم ک ندایی بهم گفت میخای بهت بگم خاشع بودن یعنی جی یعنی این ک مثل زمینی ک کویری هس و بی نهایت تشنه آب است از سمت خدا تو هم کویری هستی ک بی نهایت محتاج و فقیر خیری هستی ک از الله ب تو برسه بهم گفت تو صفری اونه ک بی نهایته تو هیچی نمیدونی در حد صفر خداست ک همه چیز رو میدونه تو بلد نیستی خداست ک بلده
قرآن رو طبق روال هرروز بازکردم حالا ببینین ایه اول چی بود
از نشانه های او اینه ک زمان را خاشع میبینی پس هنگامی ک آب رو نازل میکنیم به جنبش در میآید
و رشد میکند همانا کسی که زنده میکند آن را زنده میکند مرده را همانا او به هر چیزی تواناست
چقدر زیبا هدا هدایتم کرد و باهام صحبت کرد از طریق ایه های قرآنش میگه ک اگر میخای من زندت کنم و رشد کنی باید خاشع باشی در مقابل من اگر هنوز ک فکر میکنی کاری از دستت برمیاد برو انجام بده اما اگر میخای من برات کارهارو انجام بدم باید بدونی ک تو هیچی نمیدونی بابد بدونی ک مثل کویری هستی ک ب خیری از من فقیری باید بدونی ک هیچی نمیدونی منم ک میدونم
آقا من اصلا میخام بهم بگن تنبل، اگر بهاش اینه ک منم مثل استاد همچین زندگی داشته باشم منم میخام تنبل باشم میخام خدا برام کارهارو انجام بده آقا من ک هرکاری از دستم برمیآمد انجام دادم نشد ک نشد
اصن همین هم لطف خداست برای بندگان خاصش خدا اگر میخاست من سمتش نیام کارهام رو جوری پیش میبرد ک فک کنم خودمم ک دارم انجام میدم اما خدایا شکرت بابت این ک بهم داری میفهمین ک بدون هیچم تویی ک کارهارو داری انجام میدی من هیچ کارم اونه ک همه کارس
جو برم نداشته باشه ک فک کنم من دارم انجام میدم خدایا شکرت ک بهم از طریق استاد ثابت کردی تویی ک داری انجام میدی
علم به قیامت (و لحظه وقوع آن) تنها به خدا باز می گردد. هیچ میوه ای از غلاف خود خارج نمی شود، و هیچ ماده ای باردار نمی گردد ووضع حمل نمی کند مگر به علم او. و آن روز که آنها را ندا می دهد کجایند همتایانی که برای من می پنداشتید؟! می گویند: « (پروردگارا! ) ما اعلام داشتیم که هیچ گواهی (بر گفته خود) نداریم. »
همه چیز ب علم اوست اکثریت مردم در توهم هستن ک دارن کار میکنند نمیدونم چی تو وجودم ک اجازه نمیدم ک اون کار کنه ایل هنوز فک میکنم من میتونم کاری کنم یا این ک از حرف مردم میترسم
انسان هرگز از درخواست نیکی (و نعمت) خسته نمی شود. و اگر شرّ و بدی به او رسد، بسیار مأیوس و نومید می گردد49
و هرگاه بعد از ناراحتی که به او رسیده رحمتی از سوی خود به او بچشانیم می گوید: «این بخاطر شایستگیو استحقاق من بوده، و گمان نمی کنم قیامت برپا شود. و (بفرض که قیامتی باشد، ) هرگاه به سوی پروردگارم بازگردانده شوم، برای من نزد او بهترین پاداش است. ما کافران را از اعمالی که انجام داده اند (بزودی) آگاه خواهیم کرد و از عذاب شدید به آنها می چشانیم50
و هرگاه به انسان (غافل و بی خبر) نعمت دهیم، روی می گرداندو با حال تکبّر (از حق) دور می شود. ولی هرگاه بدی (و مختصر ناراحتی) به او رسد، تقاضای فراوان و مستمر (برای برطرف شدن آن) دارد. 51
خدا در این آیاتش داره بهمون میگه یادت بمونه ک این روزها تشنه خیر بودی از سمت من و موقعی حیر بهتدرسید یادت باشه ک باز هم تشنه هی ی وقت غرور نگیردت ک فکر کنی خودت ب خودت خیر رسوندی ک اگر مغرور بشی باز کار دست خودت میدی و بدی بهت میرسه اینو بدون ک تا آخر عمر محتاجی ب من ذاتت وابسته ب منه فقط منم ک ذاتم بی نیازه و علاوه بر اون خیر هم میرسونم یادت باشه یادت باشه ک ب خیر از من فقیری باید خاشع باشی در مقابلم وگرنه دستت از دستم رها میشه و دوباره وارد اتفاقات بد میشی
خدا من نمیدونم هر چی دارم از آن توست تویی ک اصن ب من وجودیت دادی وجود من وابسته ب توست دست و پا و چشم و گوش قلبم مال توست هر آن چ دارم از آن توست و من مثل زمین خشک و بی آب و علف ک برای زنده شدن ب قطره ای آب از طرف تو فقیره من هم خاشع هستم در مقابل تو فقیرم ب خیری ک از تو ب من نازل بشه
این یک واقعیت و یک باور درسته منتها تو ب هرکسی این رو نمیگی هیج کس رو اجبارا هدایت نمی کنی اتفاقا کارهاشون رو هم پیش میبری ک هیچ وقت فکر نکنن تویی ک کارهارو انجام میدی
سلام به روی ماه استاد عزیزم که انقد دلتنگتون بودیم
شهریور ماه پارسال،شرایط طوری رقم خورد که پسر ده ساله م بعد سالها اومد تا با من زندگی کنه. من خیلی خوشحال بودم و فک میکردم به خاطر غریزه ی مادر و فرزندی و تجربه ای که تو تربیت فرزند داشتم و آگاهی هایی که به دست آوردم به راحتی میتونم از پسش بربیام و خیلی روی خودم و مثلا دانسته هام حساب کرده بودم. چندروزی که گذشت چالش های بین من وبچه شروع شد چون چندین سال از هم دور بودیم من اون حس مادری رو داشتم ولی پسرم نسبت به من نداشت بنابراین مشکلات شروع شد هرچقد من عاشقش بودم اون از من دوری میکرد و اذیت.
خلاصه شرایط طوری پیش رفت که هرروز عصر کار من گریه بود از شدت ناراحتی و عصبانیت، منی که تا قبل اومدن پسرم به خاطر آگاهی ها و کارکردن روی خودم تو احساس آرامش و سعادت بودم و اگه یه زمانی اشکی میرختم،اشک سپاسگزاری و شوق بود، الان شده بود گریه ی ناراحتی.
یه مدت به همین منوال گذشت و من فک میکردم میتونم درستش کنم،تا اینکه یه روز که همچنان داشتم گریه ی ناراحتی میکردم، یه سری اتفاقات مثل فیلم از جلوی چشمام گذشت و خدا به یادم اورد که چه تصمیماتی رو تو زندگی م گرفته بودم و نتایج همه افتضاح بودن چون فک میکردم خودم میدونم خودم میدونم خودم میدونم…….
وقتی خاطرات گذشته یادم اومد دیدم ، نه من نمیدونم، من نمیدونم باید چیکار کنم من نمیدونم چطور باید با این بچه رفتار کنم من هیچی نمیدونم
وقتی فهمیدم من هیچی نمیدونم انگار قلبم سبک شد و فقط زار میزدم و از ته قلبم داد میزدم که خدایا من نمیدونم خدایا من نمیدونم خدایا من اشتباه کردم و انقد گریه کردم تا اینکه به یه آرامش خالصی رسیدم حالم خوب شده بود وبه حالت خنثی رسیده بودم.
بعد از اون خداوند یه ایده ای داد بهم یه راهکار که منم بلافاصله انجامش دادم و خداروشکر کم کم شرایط مون و ارتباط من و پسرم بهتر و بهتر شد و الان که چند ماه از اون روز میگذره خدا میدونه چه احساس قلبی قشنگی بین من و سام به وجود اومده.
استاد جونم چقد این فایل مناسب حال این روزهای منه که درگیر افکاری شده بودم که فک میکردم من خودم همه کاره م و خودم میدونم و خدای مهربونم چند روز پیش بهم گفت که چقد خودت رو همه کاره میدونی پس من چیکاره م؟ بعد شما این فایل رو گذاشتین
استاد عزیزم فقط میتونم ازتون سپاسگزاری کنم و عشق بی نهایتم رو نثار روی مهربونتون کنم
استاد عزیزم دوره ی احساس لیاقت زندگی م رو از این رو به اون رو کرده کاش میتونستم بشینم رو به روتون و از نتایجم بگم که هم تو بعد مادی رخ داده هم بعد معنوی و تو همه ی جوانب زندگی م
سلام فاطمه عزیز امیدوارم خداوند بخشنده و مهربان اون راه درست رو هر چه زودتر جلوی راهت قرار بده و شما بتونید به اون آرامش برسید فاطمه عزیز مطمئن باش وقتی از خود خداوند راهکار بخواهی و فقط کارهات رو به اون بسپاری خیلی زودتر از اون تایمی که تو احتیاج داری تا اون چالشی که تو زندگیت بوجود اومده رو حلش کنی خداوند توسط دستان بیشمارش که همیشه یار و همراه تمام بندگانش بوده راه حلش رو به تو الهام میکنه در پناه الله یکتا شاد وپیروز و سربلند باشی
به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند هدایتگر من و همه دوستان به شرط باور قلبی به خودش
درود بر شما استاد عباسمنش عزیز
این که چیزی رو قبلا بلد نبودیم الان یادمیگیرم و با احتیاط و توجه زیاد ازش استفاده میکنیم یا به کار میگیریمش ، در هر زمینه ای، نشون میده اون ابتدای کار چقدر تمرکز داریم روش و ادعایی نداریم و داریم از انجام دادنش لذت میبریم حتی اگه خیلی بلد نباشیم چون اول راه هستیم وبه خودمون سخت نمیگریم ولی وقتی یکم که میگذره و مسلط میشیم به شرایط و به اون چیزی که یاد گرفتیم دیگه دقت قبلو نداریم و بی ملاحظه تر رفتار میکنیم ، این چیزیه که واسه همه مون اتفاق افتاده، مثال رانندگی که زدید کاملا درسته و منطبقه با این موضوع ، و ما کاری که میتونیم بکنیم اینه که به خودمون غره نشیم مثل روز اول اگه بتونیم اگه نه با احتیاط تر رفتار کنیم در هر شرایطی هستیم متواضع باشیم و اعتبار نحوه یادگیری چیزی رو به خودمون ندیم بلکه خدا هست که توانایی درک اون مطلب یا اون کار یا اون دستگاه رو به ما داده نه اینکه خودمون به تنهایی کاری کرده باشیم ، همیشه باید از خداوند طلب کمک کنیم که مارو یاری بده و در هرکاری کمک مون کنه ، خدایی که جهان رو داره مدیریت میکنه توانایی هرکاری رو داره
برای درک این موضوع اول باید باور کنیم که خداوند همیشه داره با ما صحبت میکنه ما لایق هدایت خداوند هستیم و انقدر ارزشمند هستیم که خدا به ما میگه چه کار کنیم ودوم اینکه بپذیریمکه چیزی نمیدونیم و اجازه بدیمخدا هدایتمون کنه ، ما در مقابل خداوند آگاهی نداریم
همین امروز من رفتم بازار میخواستم بعدش برم دفتر دوستم تماس گرفتم و گفت خودم نیستم ولی بچه ها هستنکارتو راه میندازن اولش گفتم نه موقعی میام دفترت که خودت باشی این درصورتی بود که کالایی میخواستم بخرم از دوستم و دوست داشتم که اون موقع بخرمش ، خلاصه تو مسیر برگشت به خونه حواسم نبود و اتوبوس اشتباهی سوار شدم که از قضا همون مقصد اون اتوبوس چند متر با دفتر دوستمفاصله داشت و وقتی این اتفاق افتاد گفتماین یه نشونست و خدا داره بهم میگه برو دفتر دوستت و چیزی که دوست داریو بخر و من هم که متوجه شده بودم قبول کردم و اجازه دادم مسیری که خدا داره بهم نشون میده برم
این مثالی بود که همین امروز افتاد و تازه تازه بود، بارها تو این چندسال اخیر از این اتفاقات افتاده که دارم هر دفعه بهتر درک میکنم که خدا چطور داره با من حرف میزنه ، اوایل شروع درک این مطالب نمیتونستم تشخیص بدم خدا کی داره با من حرف میزنه ولی الان دارم بهتر میشم و بهتر درکمیکنم خدا چطور داره هدایتم میکنه
این هم مستلزم رعایت اون دو باوری بود که شما اشاره کردید: یعنی لایق دونستن خود که خدا داره با من حرف میزنه و آگاهی نداشتن از هیچ چیزی
هر چقدر بتونیم این دوباور رو تقویت کنیم وبگیم که چیزی نمیدونیم بهتر الهامات رو دریافت میکنیم
سعی میکنمدرمورد هرچیزی از خداوند طلب هدایت کنم ، درسته بعضی موقع ها یادم میره بهش بگم ولی اون موقع که یادم میفته حتما ازش درخواست میکنم و سعی میکنم روی مغز خودم حساب نکنم
اگه اینو بپذیریمکه در مقابل ابدیت خداوند چیزی نیستیم خدا توسط دستانش شرایط رو برای دریافت نعمت ها برامون برآورده میکنه
اگه اجازه بدیم خداوند کارهارو انجام بده زندگی خیلی روون تر میشه
بسیار سپاسگزارم استاد عزیز خیلی دوستون دارم و دوست دارم بیام امریکا از نزدیک ببینمتون
سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عباس منش عزیزم و مریم بانو جان شایستهی شایسته
استاد عزیزم خیلی ممنونم بابت چنین آگاهی های ناب و طلایی سپاسگزارم از شما و از خداوند که من رو با شما آشنا کرد
استاد عباس منش عزیزم خیلی خیلی زیاااااد مشتاقم از نزدیک ببینمتون
استاد جان مگر میشود خدا رو کنار زد و منم منم کرد؟ در تمام مراحل زندگیم لحظه به لحظه قدم به قدم کنارم بوده، این خدا بوده که کمکم کرد در آزمون وکالت قبول بشم دقیقا یک ساعت قبل از آزمون من هم به خدا گفتم خدایا سوالاتی رو بزار جلوم که من اونا رو بلدم و خدایا نیروهای کمکیت رو بفرست منو کمک کنن من این آزمون رو قبول بشم و قبول شدم با سربلندی
در شلوغ ترین و پر سرو صدا ترین محیط خانه وقتی من برای آزمون وکالت درس میخوندم کاری کرد که هیچ صدایی مزاحمتی برام ایجاد نکنه و انگار نه انگار صدای تلویزیون و آدمها بلنده و من درس میخوندم و میفهمیدم و الان که فکرش رو میکنم میبینم خیلی ها حتما باید محیط مطالعهشون ساکت و آرام بدون رفت و آمد باشه ولی این خدا محیط خانه رو برای من با همه ی سرو صدا آرام میکرد تا من درس بخونم
مگر میشود خدارو کنار زد وقتی اسم وکیل رو کنار اسمم قرار داد و به من عزت داد من رو بالا برد و عزیز کرد
در تمام پرونده ها تمام راه حل ها رو از جاهایی که فکرش رو نمیکنم بهم نشون داده و میده
دل منشی و مدیر دفتر و معاون و قاضی و مأمور اجرای احکام رو برام نرم میکنه تا کارهای من به سادگی و زیبایی انجام بدن بدون اینکه بخوام التماس کسی رو بکنم با عزت کارهای منو پیش میبره و اونها خودشون منو کمک میکنم تا کارم پیش بره خودشون بهم راه حل میدن که من مسیر رو چطوری راحت تر طی کنم و من میدونم که این خداست که به دل اونها میندازه که منو کمک کنن
استاد عزیزم دقیقا وقتی من هم رانندگی میکنم از یک مسیر هایی عبور میکنم که وقتی عبور کردم همون لحظه پیش خودم میگم وای من چطوری این مسیر رو رفتم! خدا بود که انگار رانندگی میکرد بارها و بارها بهم گفته شده که خدا رانندگی میکنه
بارهاو بارها شده که وقتی ماشین ندارم و میخوام از تاکسی استفاده کنم به محض اینکه سر کوچه میرسم آدمها با ماشین شخصیشون بهم میگن ما داریم یک مسیری رو میریم اگر میخواید سوار بشید و من رو بصورت رایگان سوار میکنن خداست که به دل اون آدمها میندازه و میگه این بنده منو سوارش کنید و بارها منو سورپرایز کرده
همین امروز که داشتم میرفتم مجتمع عدالت در تجریش، به محض اینکه اومدم سر کوچه یک خانمی با ماشینش متوقف شد و بلند گفت خانم من دارم میرم تا فلان جا میای ؟ نه من اون خانم رومیشناختم نه اون خانم منو و جالب تر اینکه اون خانم در ماشینش قرآن روشن کرده بود و آیه به آیه معنی قرآن رو گوش میکرد و مجددکه پیاده شدم برای رفتن به تجریش سوار ماشین دیگه ای شدم که راننده اون ماشین هم قرآن روشن کرده بود و کرایه ای که از من گرفت بسیار بسیار ناچیز و کمتر از کرایه اصلی اون مسیر بود و این اگر کار خدا نیست پس کار کیه که این آدمها رو در مسیر من قرار میده حالا من اعتبار این ها رو بدم به خودم یا شانس و اقبال؟؟
خداست که دلها رو برام نرم میکنه خداست که پرونده برام میفرسته خداست که موکل های عالی و پولدار برام میفرسته
تمام زندگی ما به خدا وصله
استاد عزیزم شبهای قدر در حرم امام حسین علیه السلام به یادتون بودم و بسیار خدارو شکر کردم که من رو با شما آشنا کرد.من خدارو از طریق شما شناختم.شما ما رو با خدای واقعی و قرآن آشنا کردید
خدایا تنها و تنها تورا میپرستم و تنها و تنها از تو یاری میجویم
سلام به خانواده بهشتی ام
استاد جان سلام
امیدوارم حال دلتون عالی باشه
.
`ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توأم راهنمایی`
.
خدایا سپاسگزارم که هدایتم کردی به این فایل با ارزش
خدا جونم مطمئنم منو به این فایل هدایت کردی تا تا فرمون زندگیمو بدم به دست خودت
استاد از ته دل ازتون تشکر میکنم که این آگاه های ناب رو در اختیار ما میذارید و چقدر خوب به قول خودتون، خداوند هدایتتون میکنه و بهتون میگه الان بچه های سایت به چی نیاز دارن
من چند وقت بود میخواستم بفهمم که این هدایت چیه، جنسش چطوریه، چطور هدایت میشیم و چطور متوجه میشیم و چگونه از خدا بخواهیم هدایتمون کنه و چقدر قشنگ و جامع و دقیق گفتید
استاد شما خیلی تکی
یادم باشه:
_برای شروع هر کاری به جای بسم الله تنها، سوره حمد بخونم
_علم و تجربیات خودم رو به خدا نسبت بدم که اون این علم و تجربه رو به من یاد داده
_وقتی فکر میکنی میدونی دیگه نمی پرسی
_هرچه بیشتر راه حلها رو به خدا نسبت بدی راحتتر بهت گفته میشه
_هدایت خدا از طریق آدمها، شرایط و موقعیتهای مناسب وارد زندگی ما میشه
_میتونیم مثل استاد وقتی بین دو راهی هستیم نشونه بزاریم و نتیجه را به خدا واگذار کنیم
.
استاد جان منم توی نوجوانی و جوانی، ی ذهنیت هایی داشتم که شبیه شما بود
مثلا همین که نشونه میگذاشتید که اگه مصلحتتون دانشگاه قبول شدن باشه قبول بشین و اگر قبول نشین میرین سراغ بیزینس
ولی من با کلی شرک این درخواست رو داشتم، من اون موقعها زیر فشار خانواده و توی اوج باورهای مذهبی بودم
خداروسپاسگزارم که شمارو در مسیر من قرار داد تا راه رو نشونم بده و از جهل نجاتم بده
ازتون بابت این فایل بی نهایت کاربردی سپاسگزارم
هر کجا هستید در پناه الله یکتا شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت
به نام خداوند بخشنده مهربانم
سلام به استاد عباسمنش عزیزم و استاد شایسته واقعا شایسته
سلام به همه دوستان توحیدی این سایت
به محض اینکه به فایل استاد گوش دادم این شعر زیبای مولانا در گوشم پیچید
هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر * آرام تر از آهو بی باک تر از شیرم
هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر * رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر.
یادمه که چون کارم خوب بود از مرکز رفتم به مدیریت بعد یه مدتی دیدم دارن انواع کارایی که مربوط به من نیست رو هم رو گردن من میندازن ( البته اون موقع من اصلا در مورد قانون اطلاعی نداشتم) من مخالفت کردم گفتم من فقط میخوام همون بخشی که بخاطرش اومدم مدیریت کار انجام بدم وگرنه بر میگردم مرکز ، و این به مدیر برخورد و منو به یه مرکز دیگه فرستاد و من اعتراض کردم و میخواستم به مرکز قبلی کنار دوستام برم و از اونجایی که فکر میکردم که باید رابطه و پارتی داشته باشم ، و برای خدا شریک قایل بودم . شرک داشتم و فک میکردم روال اینه ، همکارا میگفتن برو با این صحبت کن تا بره با مدیر صحبت کنه و رای شو عوض کنه من هم هی میرفتم با این و اون صحبت میکردم و هیچ فایده ای نداشت ، خیلی اذیت شدم ناراحت بودم حالم بد بود. در اون زمان نه معنی الخیر فی ما وقع رو میدونستم نه میدونستم توکل و اعتماد به خدا یعنی چی، نه خدا رو میشناختم و فکر میکردم خدا اصلا به من چیکار داره، وووووو
و جالبه وقتی رفتم مرکز جدید خوبی پشت خوبی برام اتفاق افتاد طوری که همکارا میگفتن عدو شود سبب خیر به این میگن در صورتیکه خدای مهربونم برام برنامه ای دیگه داشت خدا رو هزار مرتبه شکر.
مساله بعدی قرار بود در یه آزمون شرکت کنم و تازه با قوانین آشنا شده بودم، با خودم میگفتم خدا منو هدایت میکنه چی بخونم و خیلی ر احت
آزمون رو قبول شدم و مصاحبه بعدش رو هم با توکل به خدای قشنگم قبول شدم، یادمه قبل مصاحبه تو ماشینم نشستم با خدا صحبت کردم و رفتم مصاحبه و 90 درصد سوالاتی از من پرسید که مثل آب خوردن بود برام
استاد عزیزم من اصلا خدا رو نمیشناختم ، دوران دبیرستانم مذهبی بودم و خدا رو نمیشناختم بعد رفتم دانشگاه بعد از چند سال دیگه با خدا کاری نداشتم البته هرجا صحبت از خدا بود میگفتم خدای من مهربونه عاشقمه دوستم داره ولی معنی اینارو نمیدونستم ، با اینکه سالها بود بخاطر گوش دادن به اخبار و مسایل سیاسی دیگه همون خدایی رو قبلا میشناختم کنار گذاشتم ولی همیشه ته دلم بود خدا این خدایی نیست که اینا میگن همیشه دوست داشتم خدای واقعی رو بشناسم و خدای قشنگ . بخشنده و مهربونم منو به این سایت الهی کشنوند و دیدم قلبم دنبال همین خدایی که شما برامون ازش از سیستمی بودنش از مهربونیش از غفور بودنش از بخشنده بودنش وووو گفتید ,بوده . البته میدونم تازه شروع کارمه و این روزا بیشتر بیشتر دارم خدا رو در زندگی روزمره به یاد میارم . دارم سعی میکنم در کنارم بیشتر حسش کنم بیشتر به یادش باشم تا به یادم باشه و امیدم به خداوند باشه که دستمو تو این مسیر بگیر که بیشتر تسلیمش باشم بیشتر سپاسگزارش باشم ،
استادم صمیمانه از ته ته ته قلبم از شما بخاطر اینکه ما رو با خدای .واقعی آشتی دادین و آشنا کردین سپاسگزارم
خداوند مهربان حال خوب بیشتر و حال خوب بیشتر و حال خوب بیشتر نصیب شما استاد بزرگوار کنه
در پناه خداوند باشید
باسلام خدمت استاد گرامی وعزیزم که توحید را به من آموخت ومن باشما خدارو شناختم درست 7 ماه بعد از آغاز پندمیک در ایران هدایت شدیم برای خرید زمینی در شمال کشور که به لطف خداوند کارهای خرید و سند به نام زدن و … به آسانی انجام شد بعد از مدتی که برای پروانه ی ساخت اقدام کردیم بااینکه مجوز داشتیم بهمون گیر دادن که قانون عوض شده وزیر 200 متر مجوز نمیدن و… خلاصه همه میگفتن که یا بتید خلافی بدین 20 ملیون سال99 یا باید 20 متر از زمین بغلی رو بخرید یا اصلا نمیشه خلاصه اما از همون اول حرف من به همسرم یک کلمه بود ماپول اضافه به کسی نمی دهیم یا رشوه به کسی نمی دهیم که فلان اقا فلان فرمان دار یا فلان بخش دار و… کارمان رو درست کنن خیلی دوندگی کردیم و پرونده ی زمین هر شش ماه به کمیسیون میرفت وجواب منفی بود تو این مدت ما به یک طرز فکر هم زمان با همسرم رسیدیم مارو غرور گرفته بود درسته در کلام نه ولی در ذهنمان ما مغرور شده بودیم هرکسی حرفی میزد ناخود آگاه در ذهنمان به این فکر میکردیم که ماهم داریم بزارید بسازیم ببینید بله استاد ما مغرور شده بودیم ما منتظر بودیم که آنجا رو یک ویلای لوکس بسازیم وبه همه پز بدیم آخرین کمیسیونی رفت زمین وباز نتیجه منی بود تسلیم خدا شدیم خدایا تو این زمین رو خریدی برای ما تو هم مجوزشو بگیر رها کردیم تو این مدت فایل قدرت از آن خداست وانجا که شما تواین فایل میگفتید که اوکی بنده خدا هیچ کارس و خدا بهترشو بهم میده من همش تو ذهنم تکرار میکردم که فرماندارو بخشدار و ده دار چه کارن قدرت از ان خداست یک روز که سفری به شمال داشتیم تصمیم گرفتیم که برویم آنجا وشب را در زمینمان بخوابیم وخوش بگزرونیم از انجا که زمینی که داریم چها دیوار ودر دارد خیلی راحت می شد توش چادر زد وبدون مزاحمت داخلش ماند استاد ما این کار رو کردیم وخیلی شب وروز عالی رو دراین زمین با خانواده گذرانیم بعد که برگشتیم بدون اینکه ما چیزی رو از کسی بخواهیم دستان خدا دست به کار شدن دهدار زنگ زد و گفت با زمین شما موافقط شده ومیتونی بیای ومجوزو بگیری استاد اصلا باورمون نمیشد همانجا گفتم خدایا شکرت خدایا شکرت می دونستم که تو بالاترین قدرتی استاد بدون هیچ پرداختی بدون هیچ رشوهای بدون هیچ پاتی ای مجوز داده شد استاد تو این مدت هیچ وقت تسلیم بندهی خدا نشدم وهیچ وقت قدرت رو به غیر خدا ندادم وتسلیم خدابودم که شدشد نشد خیره خدا بهترشو بهم میده می خواستم اینو اینجا بنویسم که یادم نره کهما هستیم که شرایط را رقم میزنیم به لطف الله مهربان که قدرت از آن اوست واینکه تسلیم بودن در برابر قدرت خداوند انسان رو به خواسته هایش می رسونه واینکه اوست که همه ی کارهارا انجام میدهد و ما هیچ هستیم
خدایا تنها تورا می پرستم وتنها از تو یاری می جویم
خداوندا مارا لحظه ای به حال خودمان وا مگذار آمین
سلااااااام ب استاد عزیزم و بچه های سایت عباس منش
استااااااااد این فایل چقدررررررر زیبا بود . بخدا من چندین ساله دنبال ی جوابی بودم و الاااااان بش رسیدم .
پسررررررر الان میفهمم چرا اینقد زمانی ک مغرور شدم ضربه خوردم . الان میفهمم چرا وقتی منم منم میکردم و ب قول استاد وحشی بازی میکردم چقدر ضربه میخوردم .
بخدا همین چن روز پیش خیلی مغرور شدم نسبت ب رانندگی با موتور . بعد همش میگفتم اقاااا من فلانم من رانندگیم عالیه من تا حالا زمین نخوردم من بهترین رانندم ، بعد رفتم چن قدم جلو تر ب بدترین شکل ممکن خوردم زمین و همون لحظه چقدر من ضایع شدم و خدا چ پس گردنیی ب من زد . یعنی دقیقا همون لحظه من فهمیدم نتیجه ی این غرورم رو .
بخدا قسم زمانایی ک مغرور شدم و منم منم کردم همون لحظه بلاسرم اومد ن بعدش . دقیقا زمانایی ک مغرور شدم و خودمو گنده نشون دادم چقد سیلی خوردم .
استااااد من چقدر منتظر چنین فایلی و چنین جوابی بودم .
بخدا حرفاتون حقیقته محضه .
بخدا من حرفاتونو تجربه کردم و واقعا چقد خدا منو دوست داشت ک همون لحظه وقتی ک مغرور شدم ، قشنگ با پس گردنی بهم فهموند ک اقاااا فک نکن ی توانایی عجیب و غریب داری ، همه ی کاراتو من دارم انجام میدم .
استاد ازت ممنونم بخاطر این فایلتون بخدا وقتی ک داشتم گوش میدادم این فایلتونو دقیقا یاد چند روز پیش افتادم زمانی ک مغرور شدم و خوردم زمین .
اما جالب اینجاست زمانایی ک مغرور نمیشدم خیلی خیلی خوب رانندگی میکردم و هیچ اتفاقی برام نمی افتاد .
الان میفهمم ک چقد من از مسیر دور بودم و خدا چقد منو دوس داشت ک با پس گردنی منو اورد توی مسیر .
خدایاااا شکرت بخاطر این همه آگاهی .
بخدا توحید همه چیزه .
الان ک دارم فک میکنم می بینم توحید همه چیزه و چقد آدم میتونه توحیدی باشه و توحیدی عمل کنه .
چقد این فایل ارزشمنده . چقد منو توی فکر فرو برد .
از خدا میخوام کاری کنه همیشه توی مسیر تواضع و فروتنی گام بردارم ن توی مسیر منم منم و تکبر .
شاد و سلامت و پیروز باشید .
به نام تنها نیروی عالم، خداوند مهربان و وهابم
سلام استاد نازنینم و دوستان ارزشمندم.
خدایا من به هر خیری که از تو به من برسه همیشه فقیرم.
پروردگار نازنینم بازم باهام واضح صحبت کردی وقتی دیروز با خوندن قرآن آگاهم کردی که به هیچ کسی تو ذهنم قدرت ندم که نتیجه ش عذابه و فهمیدم باید برگردم به مسیر توحید مسیر قدرت دادن فقط به تو و درست مثل زمانی که با فایل توحید عملی 10 باهام صحبت کردی اطراف منو خالی کردی دورمو خلوت کردی و تو این سکوت بیشتر و آرامش بیشتر چند روزه، پیام خودتو به قلب من دادی و ذهن و قلب منو با آرامبخشترین و شادی آفرین ترین و قدرتمندکننده ترین آگاهی ها پر کردی از تو سپاسگزارم پروردگار مهربان من که همیشه اینجوری واضح با من صحبت میکنی تا مسیرمو اصلاح کنم تا نعمتهاتو جاری کنی بیشتر و بیشتر توی زندگیم که هر وقت تو رو دیدم هر وقت تو ذهنم فقط تو بودی و نه کس دیگه و فقط از تو خواستم خواسته های قلب منو به من دادی و راضیم کردی.
کجاها خاشع و متواضع بودم و اجازه دادم خداوند هر روز هدایتم کنه و نگفتم من بلدم من میدونم؟
6 ماه پیش که با هدایت خدا از کارم بیرون اومدم و بازم با هدایت خدا یه سفر رفتم تهران تا اوضاع رو اونجا بررسی کنم و بازم با هدایت خودش برگشتم، ایده ای نداشتم که چیکار کنم به پول نیاز داشتم جسمم خیلی ضعیف شده بود در اثر کار زیاد و استراحت کم و تغذیه نامناسب. رابطه عاطفی نداشتم و به شدت احساس تنهایی و غم و ناکامی داشتم. اونموقع به شدت و خاضعانه از خدا هر روز کمک میخواستم و تلاش میکردم هر کاری رو میگه بشنوم و همونو انجام بدم ، انجام دادم متواضعانه تا جایی که تونستم هر روز و متعهدانه انجام دادم .. خداوند مکانی آرام و راحت وزیبا شد برام آرامش پیدا کردم با هدایتهای هر روزه خداوند، جسمم سالم و قوی شد، از جایی که فکر نمیکردم پول به حسابم واریز شد.. عزت نفس و اعتماد به نفسم ترمیم شد به لطف هدایتهای هر روزه خداوند. بهم گفت همون کار تدریس و تولید محتواتو ادامه بده یه مهارت پولساز جدید سر راهم قرار داد تا یاد بگیرم .. با نازنینترین و موفقترین آدمها دیدار کردم و با دوستانی ناب و توحیدی و متوکل آشنا شدم که در کنارشون خداوند به عالیترین شکل منو رشد داد هر بار. به یه سفر عالی دعوت شدم که از ته قلبم دوست داشتم برم و بینهایت لذت بردم. وقتی 5 ماه آخر سال 1402 رو بررسی کردم دیدم چیزهایی که همیشه میخواستم رو تجربه کردم و برام اتفاق افتاد خواسته هایی که همیشه میخواستم ولی نمیشد اتفاق افتاد و تجربشون کردم براحتی و خدا قلبمو راضی کرد هر بار و همه چیز از وقتی شروع شد که توی تابستون 1402 شروع کردم به خوندن قرآن و تسلیم شدن در برابر خداوند و خداوند اول اونچیزهارو که باید از زندگیم حذف میشد تا آرام بشم از زندگیم حذف کرد افراد و موقعیتهای نامناسب رو از زندگیم حذف کرد و بعد آرامش و شادی و اتفاقات عالی رو به زندگیم وارد کرد و اینا همه نتیجه تسلیم شدن در برابر خداوند بود نتیجه هر روز متواضعانه و عاجزانه خوندن خداوند قادر و مهربان بود نتیجه اظهار عجز و ناتوانی و ندونستن در برابر اون بود که باعث این همه تغییر و خیر و برکت و رضایت قلبی در زندگیم شد.
و کجاها در زندگیت متکبر و مغرور شدی در مقابل خداوند و گفتی من بلدم خودم درستش میکنم و نتیجه چی شد؟
خیلی جاها در زندگیم وا ندادم خودمو نسپردم به خداوند سخت تلاش کردم و فکر کردم باید درستش کنم خودم درستش میکنم و زور زدم و مقابله کردم و تسلیم نبودم و اعتماد نکردم چون بسیار آدم مغروری بودم چون خیلی زیاد فکر میکردم و میکنم خودم توانایی و قدرت اینو دارم که شرایطمو تغییر بدم چون در مقابل خداوند بی قدرت نیستم هنوز چون در مقابل خداوند نگفتم نمیدونم عاجزم تو برام انجامش بده نگفتم برای من سخته یعنی اصلا ذره ای توان و قدرتشو ندارم و هی زور زدم و زور زدم و زور زدم و خودمو و زندگیمو نسپردم بهش بلکه هی تقلا کردم برنامه ریزی کردم با عقل خودم دو دوتا چهارتا کردم نشستم گفتم دقیق میشم تا این پازلو مننن حلش کنم اما نگفتم خدایا تو کمکم کن یعنی فکر میکردم که دارم میگم اما غرور و تکبر در من خیلی قویتر از این حرفها بود که اجازه بدم به اون که اعتماد کنم به اون که خودمو بسپرم به اون .. میخواستم خوب مسائل رو بررسی کنم که یه وقت بیگدار به آب نزنم و اینجوری دستای خدای خودمو سفت بسته بودم و قدرتی برای خدای خودم نذاشته بودم که به بهترین شکلی که اون میدونه و من نمیدونم منو به اونچه میخوام برسونه و نتیجه هم که معلومه تلاش بیفایده و نرسیدن های زیاد بوده نتیجه عدم موفقیت بوده نتیجه زور زدن بیشتر و از پا افتادن و خسته و ناامید شدن بوده نتیجه سوالای بی جواب بوده که چرا پس نشد؟ من که این ظاهرو دارم این هوش رو دارم این توانایی هارو دارم پس چرا هیچ نتیجه ای نگرفتم و جواب فقط یه چیزه چون مغرورانه خواستی خودتتتت حلش کنی خواستی خودت برسی چون از خدا نخواستی از خودت خواستی و فک کردی با زور زدن میشه . عه نشد؟ حتما باید بیشتر زور بزنم و بازم نشد و نشد و نشد تا خسته و درمونده شدم بالاخره و دیگه نای راه رفتن برام باقی نموند. امیدوارم فهمیده باشم که نمیتونم . امیدوارم فهمیده باشم که باید وا بدم از عهده من خارجه اون میدونه و من نمیدونم امیدوارم ذره ای قدرتش رو برای دادن هر موفقیتی که میخوام باور کرده باشم امیدوارم به بی قدرتی محض خودم در مقابلش پی برده باشم . امیدوارم درک کرده باشم که یه وظیفه دارم و اونم اینه که اعتراف کنم که نمیدونم که نمیتونم و همه ی امورم رو و هر موفقیتی که میخوام رو عاجزانه از خودش بخوام.
استاد عزیزم سپاسگزارم که با این فایل بازم اصل داستان رو به ما یادآوری کردین.
دوستان عزیزم سپاسگزارم برای کامنتهای فوق العاده ارزشمندتون.
با عشق.
به نام خدا
سلام خدمت دوستان عزیزم واستاد بزرگوار وخانم شایسته عزیز
درمورد این فایل واقعا بسیار مطالب ارزشمندی بیان فرمودید وکلی لذت بردم وچیزهای جدیدی یاد گرفتم اول از خدا بعداز شما وتمام دوستان که کامنت گذاشتند سپاسگزارم.
استاد یادم هست که مردادماه سال 99بودکه به دلیل خواسته ای که داشتم دست به اقدامات عملی فراوانی زدم کلی تحقیق کردم وکلی کار انجام دادم واقدامی نبود که برای رسیدن به خواسته انجام نداده باشم وکلی هم امیدوارم بود و با توجه به تجارب سابق خودم وپیشیته ای که فرمودید گفت
کن فیکون
تموم دیگه اتفاق می افتد ودر همون زمان که خودم واقدامات، محور دانستم وخدا را ندیدم بعداز تلاش مستمر نتیجه چی شد …….صفر مطلق ……اینجا بودکه دنیا توی سرم خراب شد ومثل یخ وار رفتم وشروع کردم به گلایه وشیون وزاری کردن که علتش چیه من که همه کار کردم خسته شدم خدایا چرا صدا م نمی شنوی من کم آوردم حکمتش به من بگو وکلی ازاین حرف ها که با کینه نسبت به خدا هم همراه بود وغیضی که تمومی نداشت …. که اون قدرتمند ومن عاجز
در همین سال بود که درماه اسفند انگار خدا می خواست راه نشونم بده وبه تمام سوالاتم پاسخ بده با یک لایو مشترک استاد با یک بزرگوار دیگر دستم گفت وگذاشتم وسط این سایت یادم اولش شب ها خواب نداشتم ومی خواستم همش فایل گوش بدم وانگار دریچه هایی از نور وآگاهی خدایی به روم باز شده بود وجواب بسیاری از سوالات م رو دریافت کردم هم با فایل های رایگان وهم با فایل های که خریداری کردم وبه لطف الله هرروز دارم پیشرفت می کنم .
خلاصه اون تضاد باعث، رشد من شد واونجا که تسلیم خدا شدم وگفتم نمی دونم خدا دلایل برام واضح کرد.
من هنوز اون خواسته رو دریافت نکردم ولی الان دیگه آرام هستم ویک بار دیگه هم تلاشم می کنم ولی به پلن خدا اعتماد دارم ومی دونم اون بهترین برام رقم می زنه وتفاوت دیدگاه من به این شرایط مثل تفاوت عالم ماده با عالم روحانی هست.
خدایا شکرت بابت این آگاهی ها همیشه فکر می کنم این آگاهی ها شاید برای انسان هایی که آماده نیستند بعداز مرگ روشن ودریافت بشه ولی برای ما قبل از مرگ وچقدر ما سعادتمند هستیم که این آگاهی هارو دریافت می کنم .
استاد جان یک درخواست هم داشتم اینکه کاش کامنت های بچه ها قابلیت ارسال به صورت صوتی داشت تا با صدای خود بچه ها گوش می کردیم وهم این امکان بود که در انجام کارهای روزمره میشد آنها را شنید البته من هیچ اطلاعاتی درباره امکانات سایت وموارد دیگر ندارم .
خدایا شکرت امیدوارم مفید بوده باشه بهترین براتون آرزومندم قلللللللب
سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند
یقینا این سایت از اول تا آخرش هدایتی بوده و تمام فایل هایی هم ک درونش قرار داده میشه بر اساس هدایت و کسانی در سایت هستند از افراد خیلی خاص جامعه هستند افرادی ک جرات کردن ابراهیم گونه شک کنند ب چیزهایی ک از اجدادشان بهشون رسیده واقعا ک جرات میخاد و ترس فراوان داره اما خداروشکر ک ب لطف خودش تونستیم در راهی قدم بزاریم ک ترس داشت
خسته بودم به تهش رسیده بودم خداروشکر خستگی هم لطف خودشه
وقتی دوبار این فایل رو گوش دادم و سعی کردم در مقابل خدا خشوع داشته باشم برطور کاملا هدایتی ب جایی از قرآن رسیدم ک شگفت انگیز بود داشتم تو فکرم خاشع بودن بنابر تعریف استاد رو برا خودم باز میکردم ک ندایی بهم گفت میخای بهت بگم خاشع بودن یعنی جی یعنی این ک مثل زمینی ک کویری هس و بی نهایت تشنه آب است از سمت خدا تو هم کویری هستی ک بی نهایت محتاج و فقیر خیری هستی ک از الله ب تو برسه بهم گفت تو صفری اونه ک بی نهایته تو هیچی نمیدونی در حد صفر خداست ک همه چیز رو میدونه تو بلد نیستی خداست ک بلده
قرآن رو طبق روال هرروز بازکردم حالا ببینین ایه اول چی بود
وَمِنْ آیَاتِهِ أَنَّکَ تَرَی الْأَرْضَ خَاشِعَهً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ ۚ إِنَّ الَّذِی أَحْیَاهَا لَمُحْیِی الْمَوْتَی ۚ إِنَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (39)
آیه 39 فصلت
از نشانه های او اینه ک زمان را خاشع میبینی پس هنگامی ک آب رو نازل میکنیم به جنبش در میآید
و رشد میکند همانا کسی که زنده میکند آن را زنده میکند مرده را همانا او به هر چیزی تواناست
چقدر زیبا هدا هدایتم کرد و باهام صحبت کرد از طریق ایه های قرآنش میگه ک اگر میخای من زندت کنم و رشد کنی باید خاشع باشی در مقابل من اگر هنوز ک فکر میکنی کاری از دستت برمیاد برو انجام بده اما اگر میخای من برات کارهارو انجام بدم باید بدونی ک تو هیچی نمیدونی بابد بدونی ک مثل کویری هستی ک ب خیری از من فقیری باید بدونی ک هیچی نمیدونی منم ک میدونم
آقا من اصلا میخام بهم بگن تنبل، اگر بهاش اینه ک منم مثل استاد همچین زندگی داشته باشم منم میخام تنبل باشم میخام خدا برام کارهارو انجام بده آقا من ک هرکاری از دستم برمیآمد انجام دادم نشد ک نشد
اصن همین هم لطف خداست برای بندگان خاصش خدا اگر میخاست من سمتش نیام کارهام رو جوری پیش میبرد ک فک کنم خودمم ک دارم انجام میدم اما خدایا شکرت بابت این ک بهم داری میفهمین ک بدون هیچم تویی ک کارهارو داری انجام میدی من هیچ کارم اونه ک همه کارس
جو برم نداشته باشه ک فک کنم من دارم انجام میدم خدایا شکرت ک بهم از طریق استاد ثابت کردی تویی ک داری انجام میدی
إِلَیْهِ یُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَهِ ۚ وَمَا تَخْرُجُ مِن ثَمَرَاتٍ مِّنْ أَکْمَامِهَا وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنثَی وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ ۚ وَیَوْمَ یُنَادِیهِمْ أَیْنَ شُرَکَائِی قَالُوا آذَنَّاکَ مَا مِنَّا مِن شَهِیدٍ (47)
علم به قیامت (و لحظه وقوع آن) تنها به خدا باز می گردد. هیچ میوه ای از غلاف خود خارج نمی شود، و هیچ ماده ای باردار نمی گردد ووضع حمل نمی کند مگر به علم او. و آن روز که آنها را ندا می دهد کجایند همتایانی که برای من می پنداشتید؟! می گویند: « (پروردگارا! ) ما اعلام داشتیم که هیچ گواهی (بر گفته خود) نداریم. »
همه چیز ب علم اوست اکثریت مردم در توهم هستن ک دارن کار میکنند نمیدونم چی تو وجودم ک اجازه نمیدم ک اون کار کنه ایل هنوز فک میکنم من میتونم کاری کنم یا این ک از حرف مردم میترسم
انسان هرگز از درخواست نیکی (و نعمت) خسته نمی شود. و اگر شرّ و بدی به او رسد، بسیار مأیوس و نومید می گردد49
و هرگاه بعد از ناراحتی که به او رسیده رحمتی از سوی خود به او بچشانیم می گوید: «این بخاطر شایستگیو استحقاق من بوده، و گمان نمی کنم قیامت برپا شود. و (بفرض که قیامتی باشد، ) هرگاه به سوی پروردگارم بازگردانده شوم، برای من نزد او بهترین پاداش است. ما کافران را از اعمالی که انجام داده اند (بزودی) آگاه خواهیم کرد و از عذاب شدید به آنها می چشانیم50
و هرگاه به انسان (غافل و بی خبر) نعمت دهیم، روی می گرداندو با حال تکبّر (از حق) دور می شود. ولی هرگاه بدی (و مختصر ناراحتی) به او رسد، تقاضای فراوان و مستمر (برای برطرف شدن آن) دارد. 51
خدا در این آیاتش داره بهمون میگه یادت بمونه ک این روزها تشنه خیر بودی از سمت من و موقعی حیر بهتدرسید یادت باشه ک باز هم تشنه هی ی وقت غرور نگیردت ک فکر کنی خودت ب خودت خیر رسوندی ک اگر مغرور بشی باز کار دست خودت میدی و بدی بهت میرسه اینو بدون ک تا آخر عمر محتاجی ب من ذاتت وابسته ب منه فقط منم ک ذاتم بی نیازه و علاوه بر اون خیر هم میرسونم یادت باشه یادت باشه ک ب خیر از من فقیری باید خاشع باشی در مقابلم وگرنه دستت از دستم رها میشه و دوباره وارد اتفاقات بد میشی
خدا من نمیدونم هر چی دارم از آن توست تویی ک اصن ب من وجودیت دادی وجود من وابسته ب توست دست و پا و چشم و گوش قلبم مال توست هر آن چ دارم از آن توست و من مثل زمین خشک و بی آب و علف ک برای زنده شدن ب قطره ای آب از طرف تو فقیره من هم خاشع هستم در مقابل تو فقیرم ب خیری ک از تو ب من نازل بشه
این یک واقعیت و یک باور درسته منتها تو ب هرکسی این رو نمیگی هیج کس رو اجبارا هدایت نمی کنی اتفاقا کارهاشون رو هم پیش میبری ک هیچ وقت فکر نکنن تویی ک کارهارو انجام میدی
هذا من فضل ربی
سلام به روی ماه استاد عزیزم که انقد دلتنگتون بودیم
شهریور ماه پارسال،شرایط طوری رقم خورد که پسر ده ساله م بعد سالها اومد تا با من زندگی کنه. من خیلی خوشحال بودم و فک میکردم به خاطر غریزه ی مادر و فرزندی و تجربه ای که تو تربیت فرزند داشتم و آگاهی هایی که به دست آوردم به راحتی میتونم از پسش بربیام و خیلی روی خودم و مثلا دانسته هام حساب کرده بودم. چندروزی که گذشت چالش های بین من وبچه شروع شد چون چندین سال از هم دور بودیم من اون حس مادری رو داشتم ولی پسرم نسبت به من نداشت بنابراین مشکلات شروع شد هرچقد من عاشقش بودم اون از من دوری میکرد و اذیت.
خلاصه شرایط طوری پیش رفت که هرروز عصر کار من گریه بود از شدت ناراحتی و عصبانیت، منی که تا قبل اومدن پسرم به خاطر آگاهی ها و کارکردن روی خودم تو احساس آرامش و سعادت بودم و اگه یه زمانی اشکی میرختم،اشک سپاسگزاری و شوق بود، الان شده بود گریه ی ناراحتی.
یه مدت به همین منوال گذشت و من فک میکردم میتونم درستش کنم،تا اینکه یه روز که همچنان داشتم گریه ی ناراحتی میکردم، یه سری اتفاقات مثل فیلم از جلوی چشمام گذشت و خدا به یادم اورد که چه تصمیماتی رو تو زندگی م گرفته بودم و نتایج همه افتضاح بودن چون فک میکردم خودم میدونم خودم میدونم خودم میدونم…….
وقتی خاطرات گذشته یادم اومد دیدم ، نه من نمیدونم، من نمیدونم باید چیکار کنم من نمیدونم چطور باید با این بچه رفتار کنم من هیچی نمیدونم
وقتی فهمیدم من هیچی نمیدونم انگار قلبم سبک شد و فقط زار میزدم و از ته قلبم داد میزدم که خدایا من نمیدونم خدایا من نمیدونم خدایا من اشتباه کردم و انقد گریه کردم تا اینکه به یه آرامش خالصی رسیدم حالم خوب شده بود وبه حالت خنثی رسیده بودم.
بعد از اون خداوند یه ایده ای داد بهم یه راهکار که منم بلافاصله انجامش دادم و خداروشکر کم کم شرایط مون و ارتباط من و پسرم بهتر و بهتر شد و الان که چند ماه از اون روز میگذره خدا میدونه چه احساس قلبی قشنگی بین من و سام به وجود اومده.
استاد جونم چقد این فایل مناسب حال این روزهای منه که درگیر افکاری شده بودم که فک میکردم من خودم همه کاره م و خودم میدونم و خدای مهربونم چند روز پیش بهم گفت که چقد خودت رو همه کاره میدونی پس من چیکاره م؟ بعد شما این فایل رو گذاشتین
استاد عزیزم فقط میتونم ازتون سپاسگزاری کنم و عشق بی نهایتم رو نثار روی مهربونتون کنم
استاد عزیزم دوره ی احساس لیاقت زندگی م رو از این رو به اون رو کرده کاش میتونستم بشینم رو به روتون و از نتایجم بگم که هم تو بعد مادی رخ داده هم بعد معنوی و تو همه ی جوانب زندگی م
سپاس استاد نازنینم
سلام فاطمه عزیز امیدوارم خداوند بخشنده و مهربان اون راه درست رو هر چه زودتر جلوی راهت قرار بده و شما بتونید به اون آرامش برسید فاطمه عزیز مطمئن باش وقتی از خود خداوند راهکار بخواهی و فقط کارهات رو به اون بسپاری خیلی زودتر از اون تایمی که تو احتیاج داری تا اون چالشی که تو زندگیت بوجود اومده رو حلش کنی خداوند توسط دستان بیشمارش که همیشه یار و همراه تمام بندگانش بوده راه حلش رو به تو الهام میکنه در پناه الله یکتا شاد وپیروز و سربلند باشی
به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند هدایتگر من و همه دوستان به شرط باور قلبی به خودش
درود بر شما استاد عباسمنش عزیز
این که چیزی رو قبلا بلد نبودیم الان یادمیگیرم و با احتیاط و توجه زیاد ازش استفاده میکنیم یا به کار میگیریمش ، در هر زمینه ای، نشون میده اون ابتدای کار چقدر تمرکز داریم روش و ادعایی نداریم و داریم از انجام دادنش لذت میبریم حتی اگه خیلی بلد نباشیم چون اول راه هستیم وبه خودمون سخت نمیگریم ولی وقتی یکم که میگذره و مسلط میشیم به شرایط و به اون چیزی که یاد گرفتیم دیگه دقت قبلو نداریم و بی ملاحظه تر رفتار میکنیم ، این چیزیه که واسه همه مون اتفاق افتاده، مثال رانندگی که زدید کاملا درسته و منطبقه با این موضوع ، و ما کاری که میتونیم بکنیم اینه که به خودمون غره نشیم مثل روز اول اگه بتونیم اگه نه با احتیاط تر رفتار کنیم در هر شرایطی هستیم متواضع باشیم و اعتبار نحوه یادگیری چیزی رو به خودمون ندیم بلکه خدا هست که توانایی درک اون مطلب یا اون کار یا اون دستگاه رو به ما داده نه اینکه خودمون به تنهایی کاری کرده باشیم ، همیشه باید از خداوند طلب کمک کنیم که مارو یاری بده و در هرکاری کمک مون کنه ، خدایی که جهان رو داره مدیریت میکنه توانایی هرکاری رو داره
برای درک این موضوع اول باید باور کنیم که خداوند همیشه داره با ما صحبت میکنه ما لایق هدایت خداوند هستیم و انقدر ارزشمند هستیم که خدا به ما میگه چه کار کنیم ودوم اینکه بپذیریمکه چیزی نمیدونیم و اجازه بدیمخدا هدایتمون کنه ، ما در مقابل خداوند آگاهی نداریم
همین امروز من رفتم بازار میخواستم بعدش برم دفتر دوستم تماس گرفتم و گفت خودم نیستم ولی بچه ها هستنکارتو راه میندازن اولش گفتم نه موقعی میام دفترت که خودت باشی این درصورتی بود که کالایی میخواستم بخرم از دوستم و دوست داشتم که اون موقع بخرمش ، خلاصه تو مسیر برگشت به خونه حواسم نبود و اتوبوس اشتباهی سوار شدم که از قضا همون مقصد اون اتوبوس چند متر با دفتر دوستمفاصله داشت و وقتی این اتفاق افتاد گفتماین یه نشونست و خدا داره بهم میگه برو دفتر دوستت و چیزی که دوست داریو بخر و من هم که متوجه شده بودم قبول کردم و اجازه دادم مسیری که خدا داره بهم نشون میده برم
این مثالی بود که همین امروز افتاد و تازه تازه بود، بارها تو این چندسال اخیر از این اتفاقات افتاده که دارم هر دفعه بهتر درک میکنم که خدا چطور داره با من حرف میزنه ، اوایل شروع درک این مطالب نمیتونستم تشخیص بدم خدا کی داره با من حرف میزنه ولی الان دارم بهتر میشم و بهتر درکمیکنم خدا چطور داره هدایتم میکنه
این هم مستلزم رعایت اون دو باوری بود که شما اشاره کردید: یعنی لایق دونستن خود که خدا داره با من حرف میزنه و آگاهی نداشتن از هیچ چیزی
هر چقدر بتونیم این دوباور رو تقویت کنیم وبگیم که چیزی نمیدونیم بهتر الهامات رو دریافت میکنیم
سعی میکنمدرمورد هرچیزی از خداوند طلب هدایت کنم ، درسته بعضی موقع ها یادم میره بهش بگم ولی اون موقع که یادم میفته حتما ازش درخواست میکنم و سعی میکنم روی مغز خودم حساب نکنم
اگه اینو بپذیریمکه در مقابل ابدیت خداوند چیزی نیستیم خدا توسط دستانش شرایط رو برای دریافت نعمت ها برامون برآورده میکنه
اگه اجازه بدیم خداوند کارهارو انجام بده زندگی خیلی روون تر میشه
بسیار سپاسگزارم استاد عزیز خیلی دوستون دارم و دوست دارم بیام امریکا از نزدیک ببینمتون
«بنام خدایی که یادش آرامبخش دلهاست»
سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عباس منش عزیزم و مریم بانو جان شایستهی شایسته
استاد عزیزم خیلی ممنونم بابت چنین آگاهی های ناب و طلایی سپاسگزارم از شما و از خداوند که من رو با شما آشنا کرد
استاد عباس منش عزیزم خیلی خیلی زیاااااد مشتاقم از نزدیک ببینمتون
استاد جان مگر میشود خدا رو کنار زد و منم منم کرد؟ در تمام مراحل زندگیم لحظه به لحظه قدم به قدم کنارم بوده، این خدا بوده که کمکم کرد در آزمون وکالت قبول بشم دقیقا یک ساعت قبل از آزمون من هم به خدا گفتم خدایا سوالاتی رو بزار جلوم که من اونا رو بلدم و خدایا نیروهای کمکیت رو بفرست منو کمک کنن من این آزمون رو قبول بشم و قبول شدم با سربلندی
در شلوغ ترین و پر سرو صدا ترین محیط خانه وقتی من برای آزمون وکالت درس میخوندم کاری کرد که هیچ صدایی مزاحمتی برام ایجاد نکنه و انگار نه انگار صدای تلویزیون و آدمها بلنده و من درس میخوندم و میفهمیدم و الان که فکرش رو میکنم میبینم خیلی ها حتما باید محیط مطالعهشون ساکت و آرام بدون رفت و آمد باشه ولی این خدا محیط خانه رو برای من با همه ی سرو صدا آرام میکرد تا من درس بخونم
مگر میشود خدارو کنار زد وقتی اسم وکیل رو کنار اسمم قرار داد و به من عزت داد من رو بالا برد و عزیز کرد
در تمام پرونده ها تمام راه حل ها رو از جاهایی که فکرش رو نمیکنم بهم نشون داده و میده
دل منشی و مدیر دفتر و معاون و قاضی و مأمور اجرای احکام رو برام نرم میکنه تا کارهای من به سادگی و زیبایی انجام بدن بدون اینکه بخوام التماس کسی رو بکنم با عزت کارهای منو پیش میبره و اونها خودشون منو کمک میکنم تا کارم پیش بره خودشون بهم راه حل میدن که من مسیر رو چطوری راحت تر طی کنم و من میدونم که این خداست که به دل اونها میندازه که منو کمک کنن
استاد عزیزم دقیقا وقتی من هم رانندگی میکنم از یک مسیر هایی عبور میکنم که وقتی عبور کردم همون لحظه پیش خودم میگم وای من چطوری این مسیر رو رفتم! خدا بود که انگار رانندگی میکرد بارها و بارها بهم گفته شده که خدا رانندگی میکنه
بارهاو بارها شده که وقتی ماشین ندارم و میخوام از تاکسی استفاده کنم به محض اینکه سر کوچه میرسم آدمها با ماشین شخصیشون بهم میگن ما داریم یک مسیری رو میریم اگر میخواید سوار بشید و من رو بصورت رایگان سوار میکنن خداست که به دل اون آدمها میندازه و میگه این بنده منو سوارش کنید و بارها منو سورپرایز کرده
همین امروز که داشتم میرفتم مجتمع عدالت در تجریش، به محض اینکه اومدم سر کوچه یک خانمی با ماشینش متوقف شد و بلند گفت خانم من دارم میرم تا فلان جا میای ؟ نه من اون خانم رومیشناختم نه اون خانم منو و جالب تر اینکه اون خانم در ماشینش قرآن روشن کرده بود و آیه به آیه معنی قرآن رو گوش میکرد و مجددکه پیاده شدم برای رفتن به تجریش سوار ماشین دیگه ای شدم که راننده اون ماشین هم قرآن روشن کرده بود و کرایه ای که از من گرفت بسیار بسیار ناچیز و کمتر از کرایه اصلی اون مسیر بود و این اگر کار خدا نیست پس کار کیه که این آدمها رو در مسیر من قرار میده حالا من اعتبار این ها رو بدم به خودم یا شانس و اقبال؟؟
خداست که دلها رو برام نرم میکنه خداست که پرونده برام میفرسته خداست که موکل های عالی و پولدار برام میفرسته
تمام زندگی ما به خدا وصله
استاد عزیزم شبهای قدر در حرم امام حسین علیه السلام به یادتون بودم و بسیار خدارو شکر کردم که من رو با شما آشنا کرد.من خدارو از طریق شما شناختم.شما ما رو با خدای واقعی و قرآن آشنا کردید
خدایا تنها و تنها تورا میپرستم و تنها و تنها از تو یاری میجویم
مرا به راه راست هدایت کن
راه آنان که بهشان نعمت ها دادی
نه راه کسانی که گمراه شدن و غضب کردی
بی نهایت ازتون سپاسگزارم به امید دیدارتون
خدایاااا شکرررت